تجملگرایی -
تعداد فیش :
74 ،
تعداد مقاله :
0
1401/03/18
1400/02/21
1398/02/24
1397/01/29
1396/01/01
1395/04/16
1394/03/14
1392/06/06
1391/07/23
1391/06/02
1391/03/14
1390/11/14
1390/05/16
1389/06/31
1389/06/25
1389/01/01
1388/02/22
1388/01/01
1387/09/24
1387/06/02
1387/02/14
1383/10/23
1383/09/11
1382/02/06
1381/09/15
1381/06/24
1381/03/01
1379/12/09
1379/09/25
1379/05/03
1379/03/29
1379/03/06
1379/02/23
1378/12/11
1378/10/04
1377/01/01
1376/07/30
1376/01/27
1376/01/01
1375/06/28
1375/02/26
1374/06/14
1374/02/26
1374/01/01
1373/10/15
1373/10/15
1371/10/17
1371/09/25
1371/09/25
1371/09/25
1371/04/22
1371/03/07
1371/02/20
1370/10/12
1370/10/05
1370/10/04
1370/08/22
1370/08/22
1370/06/31
1370/06/25
1370/05/23
1370/04/20
1370/04/18
1370/01/26
1369/10/16
1369/10/16
1369/09/14
1369/08/13
1369/01/26
1368/11/09
1368/09/02
1368/08/03
1368/04/23
اِحرام، مظهر سادهزیستی است دیگر؛ یعنی هیچ لباس زیادی در احرام وجود ندارد؛ فقط همین که بدن شما را بپوشاند؛ این سادهزیستی است. واجب نیست که شما در همهی زندگی این جوری [لباس] بپوشید و با احرام زندگی کنید؛ نه، امّا میخواهد بگوید که این کار را یاد بگیرید؛ یاد بگیرید که میشود سادهزیستی کرد و باید سادهزیستی را ترویج کرد. این هم باز مثل همان موضوع قبلی [یعنی] همزیستی است. اگر شما نگاه کنید، بسیاری از بدبختیها و مشکلات عالم به خاطر این زیادهخواهیها و اشرافیگریها و تجمّلپرستیها و مانند اینها است؛ بخش عظیمی از ثروت عالم دارد صرف این چیزها میشود؛ [البتّه] در همه جا، حالا در کشور ما هم متأسّفانه همین جور ــ در جاهای دیگر دهها برابر، صدها برابر دارد صرف این چیزها میشود ــ [امّا] اینجا موظّفید به سادهزیستی؛ یعنی خصوصیّت حج این است که وقتی میخواهد تعلیم بدهد، این جوری تعلیم میدهد؛ یعنی باید شما این چند روز را این جور سادهزیستی داشته باشید. این هم یک تعلیم است، سبک زندگی است.
عادات غلطی در بین ما مردم وجود دارد که با اینها بایستی برخورد کرد. با نصیحت و توصیه و راهحلهای جزئی نمیشود کار کرد، یک کار تحوّلی لازم است؛ مثلاً فرض کنید قضیّهی اسراف. در کشور ما اسراف وجود دارد؛ اسراف آب، اسراف موادّ غذائی، اسراف برق. مسابقهی تجمّل؛ که حالا ما اشرافیگری را نفی کردیم و زشت شمردیم که به جای خود مطلبِ کاملاً درستی است لکن مشکل اینجا است که ریختوپاشهای اشرافیگرانه به طبقات غیراشرافی هم در واقع سرایت کرده و متأسّفانه مسابقهی تجمّل در ازدواجها، در خانوادهها و کارهای گوناگون وجود دارد و باید با آن مبارزه کرد. یا بالا رفتن سنّ ازدواج، یا پیری جمعیّت کشور و همین مسائلی که در بیانات بعضی از دوستان هم بود.
از جملهی جاهایی که تقوا باید خودش را نشان بدهد اینجا است؛ یکی مسئلهی رعایت بیتالمال است، یکی مسئلهی خویشتنداری در برابر طغیان نفْس است؛ مالاندوزی، مشکلات اخلاقی، میل به زندگی تجمّلاتی و اشرافیّت؛ اینها چیزهایی است که ما مسئولین جمهوری اسلامی باید خیلی مراقب باشیم. وَ سَکَنتُم فی مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَموِا؛(۱۳) خب، اینکه ما در همان ساختمانی که آن طاغوت حکمرانی میکرد حکمرانی کنیم، مثل او هم عمل بکنیم که نشد، [در این صورت] ما با او فرقی نداریم. روشمان بایستی با روش بندگان شیطان و اَتباع شیطان متفاوت باشد.
... بنابراین کسانی که مسئولیّتی دارند در نظام جمهوری اسلامی، یکی از چیزهایی که باید واقعاً به آن اهتمام داشته باشند و لازمهی تقوا است، این است که دنبال زندگی تجمّلاتی و تشریفاتی و مانند اینها نروند. زندگی معمولی داشته باشند، اسراف و مانند اینها نداشته باشند. رهبر انقلاب اسلامی، فساد را در بسیاری از موارد ناشی از روحیه زیادهطلبی و اشرافیگری و تجملپرستی دانستند و خاطرنشان کردند: اینکه امام بزرگوار بارها بر حفظ زیّ طلبگی و داشتن زندگی ساده و معمولی مسئولان تأکید داشتند، به همین علت بود.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: مسئولان در نظام اسلامی نمیتوانند این تصور را داشته باشند که چون مسئولان در کشورهای دیگر از امکانات گوناگون برخوردارند، پس در نظام اسلامی نیز چنین مواردی مباح است. اگر تولید باشد، صادرات هم جهش پیدا خواهد کرد و باز برای کشور ایجاد ثروت و تولید ثروت خواهد کرد. یک فایدهی دیگر، کمرنگ شدن مسابقهی به رخ کشیدن مارکهای خارجی [است]. امروز یکی از بلاهای اجتماعی و اخلاقی بزرگ ما این است که مارکهای خارجی را به رخ هم میکشیم؛ این لباس، این کفش، این کیف، این محصول، مال فلان کارخانهی معروف خارجی است. بنده به رخ دیگری میکشم، او به رخ دیگری میکشد؛ یک مسابقهای در این مورد به راه میافتد؛ ما درواقع، این بلای فرهنگی و این مشکل فرهنگی را بهوسیلهی رونق تولید میتوانیم در کشور کم کنیم یا جلویش را بگیریم.
دشمنان نظام اسلامی میخواهند از این قضیّه یک مستمسکی علیه نظام اسلامی درست بکنند. اینها یک عدّهای هستند که در قبال مجموعهی مدیران و کارکنان دستگاههای مسئول که با پاکی و صداقت دارند کار میکنند عدّهی زیادی نیستند، امّا همین کمشان هم مضر است، همین کمشان هم عیب است؛ این عیب را بایستی برطرف کرد. ما آسیبهای ناشی از فقر را شناختهایم، روی آنها برنامهریزی میکنیم، دربارهی آنها جلسه میگذاریم، امّا آسیبهای ناشی از مستی اشرافیگری را کأنّه درست نمیشناسیم؛ وقتی اشرافیگری، اسراف، و تجمّل در جامعه وجود داشته باشد و ترویج بشود، این قضایا به دنبالش پیش میآید و به وجود میآید و همه دنبال این هستند که یک طعمهای به دست بیاورند و خودشان را از آن سیر کنند، شکمها را از این مالهای حرام پُر کنند. با این پدیده بایستی با جدّیّت مقابله بشود؛ مسئلهی عزل کردن و برکنار کردن و برگرداندن آنچه از بیتالمال به صورت نامشروع خارج شده است، این را در دستور قرار بدهند. این وظیفهی همه است؛ مردم نسبت به این مسئله اهمّیّت میدهند و اگر چنانچه این قضیّه اتّفاق نیفتد و دنبالگیری نشود، اعتماد مردم به نظام کاسته میشود که این فاجعهی بزرگی خواهد بود. بایستی با اقدام جدّی، اعتماد مردم را حفظ کرد.
نکتهی چهارم در بُعد مسائل داخلی کشور؛ امام طرفدار جدّی حمایت از محرومان و مستضعفان بود؛ امام نابرابری اقتصادی را با شدّت و حدّت رد میکرد؛ اشرافیگری را با تلخی رد میکرد؛ به معنای واقعی کلمه امام طرفدار عدالت اجتماعی بود؛ طرفداری از مستضعفان شاید یکی از پر تکرارترین مطالبی است که امام بزرگوار ما در بیاناتشان گفتند؛ این یکی از خطوط روشن امام است؛ این یکی از اصول قطعی امام است، همه باید تلاش کنند که فقر را ریشهکن کنند؛ همه باید تلاش کنند که محرومان را از محرومیّت بیرون بیاورند و تا آنجایی که در توان کشور است، به محرومان کمک کنند. از آن طرف به مسئولان کشور هشدار میداد دربارهی خوی کاخنشینی - این نکتهای که در قرآن هم آمده است: وَ سَکَنتُم فی مسٰکِنِ الَّذینَ ظَلَموا - و همه را از خوی کاخنشینی برحذر میداشت، تأکید مکرّر میکرد بر اینکه به وفاداری طبقات ضعیف اعتماد کنید؛ این را امام مکرّر میگفت که این کوخنشینانند، این فقرایند، این محرومانند که این صحنهها را با وجود محرومیّتها پر کردهاند، اعتراض هم نمیکنند، در میدانهای خطر هم حاضر میشوند؛ [امّا] آن کسانی که برخورداریهای بیشتری داشتند، در موارد مختلف اگر مشکلی پیش میآمد، اتّفاقاً آنها بیشتر ابراز نارضایی میکردند. این وفاداری طبقات متوسّط مردم و طبقات محروم مردم، از نظر امام یک امر برجسته بود و این را تأکید میکرد. بر مصرف درست بیتالمال تأکید میکرد، بر پرهیز کردن از اسراف تأکید میکرد. این هم یکی از خطوط اساسی است. مسئلهی عدالت اجتماعی، طرفداری از محرومان و دوری از خوی اشرافیگری و خوی تجمّلگرایی و عمل در این جهت.
واقعاً فساد مثل موریانه است؛ نگذارید که فساد و رشوه و پارتیبازی و اسراف و تجمّل و خرجهای زیادی و مانند اینها، در دستگاهتان نفوذ بکند. بخشی از این علاجی که در زمینهی مسائل اقتصادی آقای دکتر روحانی اشاره کردند، در همین صرفهجوییها و مبارزهی با فسادها تأمینشدنی است؛ گاهی اوقات یک خرجهای زیاد، بیخود، بیجا - حالا آنجایی که غیر حرام است، امّا زائد است؛ شاید زائد هم به یک معنا حرام باشد، امّا بالاخره با آن صراحت حرام نیست، امّا خرج زائدی است - جلویش باید گرفته بشود. و میتوان؛ از این طریق میتوان کارهای بزرگ و زیادی کرد. واقعاً در دستگاههای اجرایی، اکثریّت کارکنان، کارکنان زحمتکش و پاک و سالِمَند؛ [ امّا] وقتی که یک مورد، دو مورد، ده مورد انسانهای ناپاک و ناسالم در یک دستگاهی حضور پیدا میکنند، مثل میکروب، مثل موریانه آنجا فعّالیّت میکنند، زحمات این مجموعهی خدمتگار و زحمتکش واقعاً ضایع میشود، و هم بدنام میشوند، هم زحماتشان از بین میرود؛ [ فساد ]محیطِ اطمینان را از بین میبرد.
ما اگر پیشرفت همهجانبه را به معنای تمدنسازی نوین اسلامی بگیریم - بالاخره یک مصداق عینی و خارجی برای پیشرفت با مفهوم اسلامی وجود دارد؛ اینجور بگوئیم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامی، ایجاد یک تمدن نوین اسلامی است؛ این محاسبهی درستی است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزاری است؛ یک بخش دیگر، بخش متنی و اصلی و اساسی است. به هر دو بخش باید رسید.
آن بخش ابزاری چیست؟ بخش ابزاری عبارت است از همین ارزشهائی که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسی و نظامی، اعتبار بینالمللی، تبلیغ و ابزارهای تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزاری تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبی داشتهایم. کارهای زیاد و خوبی شده است؛ هم در زمینهی سیاست، هم در زمینهی مسائل علمی، هم در زمینهی مسائل اجتماعی، هم در زمینهی اختراعات - که شما حالا اینجا نمونهاش را ملاحظه کردید و این جوان عزیز برای ما شرح دادند - و از این قبیل، الی ماشاءاللّه در سرتاسر کشور انجام گرفته است. در بخش ابزاری، علیرغم فشارها و تهدیدها و تحریمها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است. اما بخش حقیقی، آن چیزهائی است که متن زندگی ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگی است که عرض کردیم. این، بخش حقیقی و اصلی تمدن است؛ مثل مسئلهی خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزی، تفریحات، مسئلهی خط، مسئلهی زبان، مسئلهی کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسی، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهای که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهای ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهای اصلی تمدن است، که متن زندگی انسان است. تمدن نوین اسلامی - آن چیزی که ما میخواهیم عرضه کنیم - در بخش اصلی، از این چیزها تشکیل میشود؛ اینها متن زندگی است؛ این همان چیزی است که در اصطلاح اسلامی به آن میگویند: عقل معاش. عقل معاش، فقط به معنای پول در آوردن و پول خرج کردن نیست، که چگونه پول در بیاوریم، چگونه پول خرج کنیم؛ نه، همهی این عرصهی وسیعی که گفته شد، جزو عقل معاش است. در کتب حدیثیِ اصیل و مهم ما ابوابی وجود دارد به نام «کتابالعشرة»؛ آن کتابالعشرة دربارهی همین چیزهاست. در خود قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که ناظر به این چیزهاست. خب، میشود این بخش را به منزلهی بخش نرمافزاری تمدن به حساب آورد؛ و آن بخش اول را، بخشهای سختافزاری به حساب آورد. اگر ما در این بخشی که متن زندگی است، پیشرفت نکنیم، همهی پیشرفتهائی که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانی ببخشد؛ همچنان که میبینید در دنیای غرب نتوانسته. در آنجا افسردگی هست، ناامیدی هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بیهدفی و پوچی هست؛ با اینکه ثروت هست، بمب اتم هست، پیشرفتهای گوناگون علمی هست، قدرت نظامی هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگی را، این بخش اصلی تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیبشناسی کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟ بعد از آنکه علتها را پیدا کردیم، آن وقت بپردازیم به این که چگونه میتوانیم اینها را علاج کنیم. اینها به عهدهی کیست؟ به عهدهی نخبگان - نخبگان فکری، نخبگان سیاسی - به عهدهی شما، به عهدهی جوانها. اگر در محیط اجتماعی ما گفتمانی به وجود بیاید که ناظر به رفع آسیبها در این زمینه باشد، میتوان مطمئن بود با نشاطی که نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران دارند، با استعدادی که وجود دارد، ما در این بخش پیشرفتهای خوبی خواهیم کرد؛ آن وقت درخشندگی ملت ایران در دنیا و گسترش اندیشهی اسلامیِ ملت ایران و انقلاب اسلامی ایران در دنیا آسانتر خواهد شد. باید آسیبشناسی کنید و بعد علاج کنید. نخبگان موظفند، حوزه موظف است، دانشگاه موظف است، رسانهها موظفند، تریبوندارها موظفند؛ مدیران بسیاری از دستگاهها، بخصوص دستگاههائی که با فرهنگ و تربیت و تعلیم سروکار دارند، موظفند؛ کسانی که برای دانشگاهها یا برای مدارس برنامهریزی آموزشی میکنند، در این زمینه موظفند؛ کسانی که سرفصلهای آموزشی را برای کتابهای درسی تعیین میکنند، موظفند. اینها همه یک وظیفهای است بر دوش همه. باید ما همگی به خودمان نهیب بزنیم. در این زمینه باید کار کنیم، حرکت کنیم. بنابراین باید آسیبشناسی کنیم؛ یعنی توجه به آسیبهائی که در این زمینه وجود دارد و جستجو از علل این آسیبها. البته ما اینجا نمیخواهیم مسئله را تمامشده فرض کنیم؛ فهرستی مطرح میکنیم: چرا فرهنگ کار جمعی در جامعهی ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعی را غربیها به اسم خودشان ثبت کردهاند، اما اسلام خیلی قبل از اینها گفته است: «تعاونوا علی البرّ و التّقوی»، یا: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا». یعنی حتّی اعتصام به حبلاللّه هم باید دستهجمعی باشد؛ «و لا تفرّقوا». چرا در برخی از بخشهای کشورمان طلاق زیاد است؟ چرا در برخی از بخشهای کشورمان روی آوردن جوانها به مواد مخدر زیاد است؟ چرا در روابط همسایگیمان رعایتهای لازم را نمیکنیم؟ چرا صلهی رحم در بین ما ضعیف است؟ چرا در زمینهی فرهنگ رانندگی در خیابان، ما مردمان منضبطی به طور کامل نیستیم؟ این آسیب است. رفتوآمد در خیابان، یکی از مسائل ماست؛ مسئلهی کوچکی هم نیست، مسئلهی اساسی است. آپارتماننشینی چقدر برای ما ضروری است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتی دارد که باید آنها را رعایت کرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت میکنیم؟ الگوی تفریح سالم چیست؟ نوع معماری در جامعهی ما چگونه است؟ ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همهی بخشهای زندگی، داخل در این مقولهی سبک زندگی است؛ در این بخش اصلی و حقیقی و واقعی تمدن، که رفتارهای ماست. چقدر نوع معماری کنونی ما متناسب با نیازهای ماست؟ چقدر عقلانی و منطقی است؟ طراحی لباسمان چطور؟ مسئلهی آرایش در بین مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟ آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهای روزانه، به همدیگر به طور کامل راست میگوئیم؟ در بین ما دروغ چقدر رواج دارد؟ چرا پشت سر یکدیگر حرف میزنیم؟ بعضیها با داشتن توان کار، از کار میگریزند؛ علت کارگریزی چیست؟ در محیط اجتماعی، برخیها پرخاشگریهای بیمورد میکنند؛ علت پرخاشگری و بیصبری و نابردباری در میان بعضی از ماها چیست؟ حقوق افراد را چقدر مراعات میکنیم؟ در رسانهها چقدر مراعات میشود؟ در اینترنت چقدر مراعات میشود؟ چقدر به قانون احترام میکنیم؟ علت قانونگریزی - که یک بیماری خطرناکی است - در برخی از مردم چیست؟ وجدان کاری در جامعه چقدر وجود دارد؟ انضباط اجتماعی در جامعه چقدر وجود دارد؟ محکمکاری در تولید چقدر وجود دارد؟ تولید کیفی در بخشهای مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟ چرا برخی از حرفهای خوب، نظرهای خوب، ایدههای خوب، در حد رؤیا و حرف باقی میماند؟ که دیدید اشاره کردند. چرا به ما میگویند که ساعات مفید کار در دستگاههای اداری ما کم است؟ هشت ساعت کار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛ چرا به قدر یک ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشکل کجاست؟ چرا در بین بسیاری از مردم ما مصرفگرائی رواج دارد؟ آیا مصرفگرائی افتخار است؟ مصرفگرائی یعنی اینکه ما هرچه گیر میآوریم، صرف اموری کنیم که جزو ضروریات زندگی ما نیست. چه کنیم که ریشهی ربا در جامعه قطع شود؟ چه کنیم که حق همسر - حق زن، حق شوهر - حق فرزندان رعایت شود؟ چه کنیم که طلاق و فروپاشی خانواده، آنچنان که در غرب رائج است، در بین ما رواج پیدا نکند؟ چه کنیم که زن در جامعهی ما، هم کرامتش حفظ شود و عزت خانوادگیاش محفوظ بماند، هم بتواند وظائف اجتماعیاش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعی و خانوادگیاش محفوظ بماند؟ چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا، یکیاش را انتخاب کند؟ اینها جزو مسائل اساسی ماست. حد زاد و ولد در جامعهی ما چیست؟ من اشاره کردم؛ یک تصمیمِ زماندار و نیاز به زمان و مقطعی را انتخاب کردیم، گرفتیم، بعد زمانش یادمان رفت! مثلاً فرض کنید به شما بگویند آقا این شیر آب را یک ساعت باز کنید. بعد شما شیر را باز کنی و بروی! ماها رفتیم، غافل شدیم؛ ده سال، پانزده سال. بعد حالا به ما گزارش میدهند که آقا جامعهی ما در آیندهی نه چندان دوری، جامعهی پیر خواهد شد؛ این چهرهی جوانی که امروز جامعهی ایرانی دارد، از او گرفته خواهد شد. حد زاد و ولد چقدر است؟ چرا در بعضی از شهرهای بزرگ، خانههای مجردی وجود دارد؟ این بیماری غربی چگونه در جامعهی ما نفوذ کرده است؟ تجملگرائی چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب است؟ چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟ اینها بخشهای گوناگونی از مسائل سبک زندگی است، و دهها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ که بعضی از اینهائی که من گفتم، مهمتر است. این یک فهرستی است از آن چیزهائی که متن تمدن را تشکیل میدهد. قضاوت دربارهی یک تمدن، مبتنی بر اینهاست. نمیشود یک تمدن را به صرف اینکه ماشین دارد، صنعت دارد، ثروت دارد، قضاوت کرد و تحسین کرد؛ در حالی که در داخل آن، این مشکلات فراوان، سراسر جامعه و زندگی مردم را فرا گرفته. اصل اینهاست؛ آنها ابزاری است برای اینکه این بخش تأمین شود، تا مردم احساس آسایش کنند، با امید زندگی کنند، با امنیت زندگی کنند، پیش بروند، حرکت کنند، تعالی انسانیِ مطلوب پیدا کنند. یک دورهای بر ما گذشت که اسم انقلاب و انقلابیگری و اینها به انزوا افتاده بود؛ سعی میکردند به عنوان یک ارزش منفی یا ضد ارزش، از این چیزها یاد کنند؛ مقاله مینوشتند، حرف میزدند، گفته میشد. امروز خوشبختانه اینجور نیست، درست بعکس است؛ گرایش عمومی مردم و مسئولان کشور به حرکت انقلابی، جهتگیری انقلابی، ارزشهای انقلابی و مبانی انقلاب است. این را توجه داشته باشید که یکی از عوامل گرایش مردم به دولت، همینهاست؛ یعنی مردم به این ارزشها اهمیت میدهند. مسئلهی دعوت به عدالت، مسئلهی سادهزیستی، دور بودن مسئولان از تجمل؛ اینها خیلی چیزهای مهمی است.
اگر ما مسئولان کشور - بخصوص این دیگر مربوط به ما مسئولان است - دچار خودمحوری شویم، دچار تکبر شویم، دچار خودشگفتی شویم، تودهنی خواهیم خورد. دنیا اینجور است، سنت الهی این است. در پی کسب محبوبیت نباشیم، دنبال تمتعات دنیوی نباشیم، دنبال پرداختن به اشرافیگری و تجملات نباشیم. ما مسئولین، خودمان را حفظ کنیم؛ همچنان که این مرد بزرگ خود را حفظ کرد. اگر ما اینجا دچار اشتباه شویم، مصداق همان آیهی شریفه خواهیم شد که: «و احلّوا قومهم دار البوار. جهنّم یصلونها و بئس القرار» .
در راه پیشرفت، توقف ممنوع است؛ خودشگفتی ممنوع است؛ غفلت ممنوع است؛ اشرافیگری ممنوع است؛ لذتجوئی ممنوع است؛ به فکر جمع کردن زخارف دنیا افتادن، برای مسئولین ممنوع است. با این ممنوعیتهاست که میتوانیم به قله برسیم. ما داریم در دامنه حرکت میکنیم. ما هنوز به قله نرسیدهایم؛ با آن فاصله داریم. آن روزی که ملت ایران به قله برسد، دشمنیها تمام خواهد شد. آن روزی که ملت ایران به قله برسد، معارضههای خباثتآلود به پایان خواهد رسید. ما تا آن روز فاصله داریم. حرکت را باید بیوقفه ادامه دهیم. ضعفهای ما خطرهائی است که در سر راه ماست و در این مدت وجود داشته است و باید بعدها جلوی اینها را بگیریم. اولین ضعف ما گرایش به دنیاطلبی بود که گریبان بعضی از ماها را گرفت. بعضی از ما مسئولین دچار دنیاطلبی شدیم، دچار مادیگرائی شدیم؛ برای ما ثروت، تجمل، آرایش، تشریفات و اشرافیگری یواش یواش از قبح افتاد. وقتی ما اینجور شدیم، این سرریز میشود به مردم. میل به اشرافیگری، میل به تجمل، میل به جمع ثروت و استفادهی از ثروت به شکل نامشروع و نامطلوب، به طور طبیعی در خیلی از انسانها هست. وقتی ما خودمان را رها کردیم، ول کردیم، دچار شدیم، این سرریز میشود به مردم؛ در مردم هم این مسئله پیدا میشود.
رواج فرهنگ اسراف و تجملگرائی در جامعه، رشد یا عدم توقف میل به خشونت در برخی از بدنهی جوان کشور، مضر است. ما فیلمهائی پخش میکنیم که خود آن کسانی که سازندهی این فیلمها هستند، به خودشان هشدار میدهند و میخواهند خطر این فیلمها را که تولید خشونت در جامعه است، متوقف کنند؛ ولی ما حالا داریم اینها را منتشر میکنیم! اینها مضر است.
یک روز نیازِ حرکت دفاعی در درون جامعه بود، یک روز نیازِ حرکت دفاعی در مرزهای کشور بود، یک روز نیازِ به علم و دانش است، یک روز نیازِ به تحکیم عقاید و ایمانهاست، یک روز نیازِ به خدمتگزاری است؛ در همهی این شرائط، میوههای متناسب با فصل در اختیار مردم گذاشته میشود. این حرکتِ انقلاب است.
عدهای خیال کردند انقلاب کهنه شد یا کهنهشدنی است. اعلام کردند انقلاب تمام شد! خودشان تمام شده بودند؛ خودشان ذخیرهشان ته کشیده بود، قادر به ادامهی راه نبودند؛ دنیا را، جامعه را، انقلاب را به خودشان قیاس کردند؛ اشتباه کردند. «نسوا الله فأنساهم انفسهم»؛ وقتی با خدا قطع رابطه شد، انسان حتی خودش را هم درست نمیتواند بشناسد، چه برسد به جامعهاش، چه برسد به آرمانهایش. چه جور انسان با خدا قطع رابطه میکند؟ وقتی که هوسها، گرایشهای مادی، خودمحوریها بر جان انسان غلبه پیدا کرد و این جاذبهها مثل تار عنکبوتی، حشرهی ضعیف همت و ایمان آنها را در خود فرا گرفت، آن وقت متوقف میشوند. اینجوری داشتیم. در گذشته هم داشتیم، در آینده هم خواهیم داشت؛ اینها ریزشها هستند. آن کسانی که از راه انقلاب و مسیر انقلاب باز میمانند، لزوما کسانی نیستند که از اول، کمر دشمنی با انقلاب بستهاند. وقتی که انگیزهی مادی بر انسان غلبه کرد، در راه میماند؛ وقتی هدفهای کوچک و حقیر شخصی: رسیدن به مال و منال، رسیدن به تجملات، رسیدن به ریاست، رسیدن به قدرت، برای انسان شد هدف، هدف اصلی از یاد میرود. در یک مسیر وقتی که ما در پی آن هستیم که به محلی، به هدفی برسیم، اگر در راه سبزهزاری، یک چشمهای، قهوهخانهی خوبی پیدا شد و پامان سست شد و آنجا را هدف فرض کردیم، دلمان خوش شد به اینکه این لحظه را خوش بگذرانیم، هدف از یاد خواهد رفت؛ از راه خواهیم ماند. این بلائی بود که سرِ بعضی آمد، دیگران را هم به خودشان قیاس کردند، گفتند انقلاب تمام شد، گفتند امام فراموش شد؛ اشتباه میکردند. انقلاب یک حقیقت خدائی است، متکی به ایمانهاست، متکی به احساسات عاشقانه است، متکی به بصیرت است. مگر تمام میشود؟ لذا من بارها گفتهام، الان هم میگویم: نسل جوان امروز ما که نسل سوم انقلاب است، از جوانان نسل اول اگر ایمانشان قویتر نباشد، پرشورتر نباشد، بصیرتشان روشنتر نباشد، یقیناً عقبتر نیستند. یک نگاه هم به وضعیت داخلی خود ما، یعنی وضعیت جمهوری اسلامی؛ چه در داخل، چه در خارج. به نظر من در این سه دههی پرافتخاری که بر نظام جمهوری اسلامی گذشته است، حملات زیادی به ما شد؛ حملات ساختارشکنانه، حملات معارضهی جدی با هویت اسلامی، روح اسلامی، روح انقلابی. خیلی در این سی سال به ما حمله شده. به شعارهامان دستاندازی کردند؛ شعارهامان را تحریف کردند، خیلی اوقات شعارهامان را غلط معنا کردند. خیلی اوقات تلاش شد - تلاشهای سازماندهی شده، نه تلاش فردی - برای اینکه مردم را نسبت به اصل انقلاب مسئلهدار کنند. در آن گذشتهای که چندان هم از ما دور نیست، بارها قانونشکنی کردند، بارها برای قانونشکنیها عناوین و ظواهر و بهانههای موجه درست کردند، تراشیدند؛ کارهای گوناگونی انجام گرفت. ولی مردم و انقلاب ایستادند؛ انقلاب ایستاد، مردم ایستادند، مسئولین مؤمنی که در میان این مجموعهی عظیم حضور فعالی داشتند، ایستادند، روشنگری کردند، و بحمدالله انقلاب پیش رفت و نتوانستند کاری انجام بدهند. لذا شما ملاحظه کردید مردم در این انتخابات اخیر به حرفهای دارای صبغههای غیر اسلامی و غیر دینی دل ندادند. اینها خیلی مهم است. مردم رفتند سراغ آن کسی که شعارهای انقلابی میداد، شعارهای اسلامی میداد، شعارهای ضد تجملگرائی میداد، شعارهای عدالت اجتماعی میداد. این نشاندهندهی بیداری مردم است. مردم اینها را دوست دارند. مردم به ما احترام میگذارند، چون اسلام را دوست دارند، ما را مظهر اسلام و مبین اسلام میدانند.
این خصوصیت مردم ماست. این خیلی اهمیت دارد. سی و یکی دو سال دائم علیه انقلاب کار شده، در عین حال مردم ایستادهاند و شعارهای انقلاب، امروز زنده است. حرفهای امام، امروز حرفهای رائج است؛ سکهی رائج است. کسانی که میخواهند در بین مردم سری بلند کنند، حرفهای امام را تکرار میکنند؛ خودشان را مستند به امام نشان میدهند. یک روز خلاف این بود؛ یک روزی که چندان دور نیست از ما، کسانی بودند که تظاهر میکردند به مخالفت با امام؛ رفتند گفتند انقلاب دفن شد! صریحاً اعلام کردند. عدهای گفتند که بایستی مردم را از خدا جدا کرد! اینها را صریح پشت بلندگو آن روز میگفتند. امروز جرأت نمیکنند اینها را بگویند. امروز آن کسانی که با مردم میتوانند حرف بزنند، تریبون دارند - یا از هر وسیلهای استفاده میکنند - دم از امام و دم از انقلاب و دم از شعارهای امام میزنند؛ حالا با شیوههای خاص. این خیلی مهم است. این نشاندهندهی این است که سکهی رائج در کشور و روش مقبول، روش امام است و راه انقلاب است. این خیلی چیز بزرگی است. همت مضاعف و کار مضاعف در سرمایهگذاری، در کارآفرینی. بسیاری از کسانی که سرمایه دارند، پول دارند، درآمدهای کلانی دارند، نمیدانند این درآمدها را چگونه باید صرف کنند. اینجا هم باز همان اصلاح الگوی مصرف خود را نشان میدهد. پول را به جای سرمایهگذاری تولیدی، صرف تجملات میکنند؛ سفرهای خارجی بیهوده، بیثمر، پرخرج و احیانا فسادآور، بهانه برای تغییر وسائل خانه، وسائل زندگی؛ این چیزها یک حرکت مسرفانه است نسبت به ثروت. میشود پول را، درآمد را سرمایهگذاری کرد. امروز وسائل این کار فراهم است. با فعال شدن بورسهائی که در کشور هست، میتوان سرمایهگذاری کرد. همه میتوانند آنچه را که دارند، در سرمایهگذاریها دخالت بدهند.
بهترین کیست؟ من نسبت به شخص، هیچگونه نظری ابراز نمیکنم؛ اما شاخصهائی وجود دارد. بهترین، آن کسی است که درد کشور را بفهمد، درد مردم را بداند، با مردم یگانه و صمیمی باشد، از فساد دور باشد، دنبال اشرافیگری خودش نباشد. آفت بزرگ ما اشرافیگری و تجملپرستی است؛ فلان مسئول اگر اهل تجمل و اشرافیگری باشد، مردم را به سمت اشرافیگری و به سمت اسراف سوق خواهد داد. اینی که ما گفتیم امسال، سال حرکت به سوی اصلاح الگوی مصرف است، یعنی امسال سالی است که ملت ایران تصمیم بگیرد که با اسراف مبارزه کند. نمیگوئیم بکلی و یکباره و در طول یک سال، اسراف تمام بشود؛ نه، ما واقعبینتر از این هستیم؛ میدانیم این کار مال سالیان پی در پی است و باید کار بشود تا به این فرهنگ برسیم؛ باید این کار را شروع کنیم.
شاخصی به نام شاخص شدت انرژی وجود دارد؛ یعنی نسبت بین انرژیای که مصرف میشود، با کالائی که تولید میشود؛ که هرچه انرژیای که مصرف میشود، کمتر باشد، برای کشور سودمندتر است. در این زمینه گاهی نسبت به بعضی از کشورهای پیشرفته، مصرف شدت انرژی ما هشت برابر بیشتر است! اینها اسرافهائی است که در جامعه دارد انجام میگیرد.
در مصارف گوناگون شخصی و خانوادگی، اسراف فردی صورت میگیرد. تجملگرائیها، چشم و همچشمیها، هوسرانی افراد خانواده، مرد خانواده، زن خانواده، جوان خانواده، چیزهای غیر لازم خریدن؛ اینها از موارد اسراف است. وسائل تجملات، وسائل آرایش، مبلمان خانه، تزئینات داخل خانه؛ اینها چیزهائی است که ما برای آنها پول صرف میکنیم. پولی که میتواند در تولید مصرف شود، سرمایهگذاری شود، کشور را پیش ببرد، به فقرا کمک کند، ثروت عمومی کشور را زیاد کند، این را ما صرف میکنیم به این چیزهای ناشیشدهی از هوس، چشم و همچشمی، آبروداریهای خیالی. مسافرت میروند، میآیند، میهمانی درست میکنند - گاهی خرج آن میهمانی، از مسافرت مکهای که رفتهاند، بیشتر است! - عروسی میگیرند، عزا میگیرند؛ هزینهای که برای این میهمانیها مصرف میکنند، هزینههای گزافی است؛ انواع غذاها! چرا؟ چه خبر است؟ در کشور ما هنوز هستند کسانی که از اولیات هم محرومند. باید کمک کنیم کشور پیش برود. نمیگوئیم پول را بردارید بروید حتما انفاق کنید - البته اگر انسان انفاق بکند، بهترین کار است - اما حتی اگر انفاق هم نکنند، همین پولی که صرف این تجملات میشود، در تولید برای خودشان به کار بیندازند، در کارخانجات سهیم شوند و تولید کنند، باز برای کشور مفید است. ما به جای این کارها میهمانی درست میکنیم، عزا درست میکنیم، هی رخت و بر روزبهروز دگرگون برای خودمان درست میکنیم؛ چرا؟ چه لزومی دارد؟ عقلای عالم این کار را نمیکنند؛ این فقط سخن دین نیست. قرآن میفرماید: «و لاتسرفوا ان الله لا یحب المسرفین»، «کلوا و اشربوا و لاتسرفوا»؛ بخورید، بیاشامید، اما زیادهروی نکنید. در آیهی شریفهی دیگر: «کلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقه یوم حصاده و لاتسرفوا انه لایحب المسرفین». خداوند اسرافکنندگان را دوست نمیدارد. ما بندگان خدا هستیم. اینها حرف دین است و روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد. در روایت دارد که کسی میوهای را خورد و نیمی از میوه ماند، آن را دور انداخت. امام (علیهالسلام) به او نهیب زد که اسراف کردی؛ چرا انداختی؟ در روایات ما هست که از دانهی خرما استفاده کنید. تا این حد! خردههای نان را استفاده کنید. آن وقت در هتلها میهمانی درست کنند و به یک عدهای میهمانی بدهند؛ بعد هرچه که غذا ماند، به بهانهی اینکه بهداشتی نیست، توی سطل آشغال بریزند! این مناسب یک جامعهی اسلامی است؟ اینجوری میشود به عدالت رسید؟ باید خودمان را اصلاح کنیم. باید الگوی مصرف جامعه و کشور اصلاح شود. ما الگوی مصرفمان غلط است. چه جوری بخوریم؟ چه بخوریم؟ چه بپوشیم؟ تلفن همراه توی جیبمان گذاشتهایم؛ به مجرد اینکه یک مدل بالاتر وارد بازار میشود، این را کأنّه دور میاندازیم و آن مدل جدید را باید بخریم؛ چرا؟! این چه هوسبازیای است که ما به آن دچار هستیم. مسئولان موظفند. اسراف فقط در زمینهی فردی نیست؛ در سطح ملی هم اسراف میشود. همین برق و انرژی که گفتیم اسراف میشود، بخش مهمی از این اسراف در اختیار مردم نیست؛ در اختیار مسئولین کشور است. این شبکههای ارتباطاتی، شبکههای انتقال برق، سیمهای برق، اینها وقتی فرسوده بشود، برق هدر میرود. برق را تولید کنیم، بعد با این شبکهی فرسوده آن را هدر بدهیم، که بخش مهمی هدر میرود. یا شبکههای انتقال آب اگر فرسوده باشد، آب هدر میرود. اینها اسرافهای ملی است؛ در سطح ملی است؛ مسئولین آن، مسئولین کشورند. اسراف در سطح سازمان هم اتفاق میافتد. رؤسای سازمانهای گوناگون مصرف شخصی نمیکنند، اما مصرف بیرویه در مورد سازمان خودشان اتفاق میافتد؛ تجملات اداره، اتاق کار، تزئیناتش، سفرهای بیهوده، مبلمانهای گوناگون؛ باید با مراقبت و نظارت از این کارها جلوگیری کرد. هم در سطح دولت، هم در سطح آحاد مردم، هم در سطح سازمانها بایستی نگاه عیبجویانهی به اسراف وجود داشته باشد. همان طور که عرض کردیم، با حرف هم تمام نمیشود؛ باید برنامهریزی کنند. قوهی مقننه و قوهی مجریه موظفند به پیگیری. برنامهریزی کنند، قانونگذاری کنند، قانون را با قاطعیت تمام اجراء کنند. این پیشرفتی که ما در این ده سال خواهیم داشت، بخش مهمیاش مربوط به همین قضیه است. این صرفهجوئیای که لازم است، از تولید تا مصرف تا بازیافت: آب را صرفهجوئی کنیم؛ یعنی از سدهایمان صیانت کنیم، شبکههای آبرسانی را اصلاح کنیم، آبیاریهای باصرفهی در کشاورزی را آموزش بدهیم که چه جوری آبیاری بشود. البته این کارها خوشبختانه در این سالها به میزان زیادی انجام گرفته، اما این کافی نیست؛ باید توسعه پیدا کند. زمینهسازی کنیم برای کاهش مصرف آب خانگی. اینکه گفته میشود از کسانی که مصرف زیاد دارند، مالیات بیشتری گرفته شود، یارانهی کمتری به آنها داده شود، حرف بسیار معقولی است، حرف خوبی است. آن کسانی که مصرف کمی دارند، از کمکهای دولتی، از کمکهای عمومی بهرهمند شوند. بعضیها هستند به قدری کم آب مصرف میکنند که اگر دولت از آنها پول آب را هم نگیرد، مانعی ندارد. بعضیها ده برابر آنها، بیست برابر آنها آب مصرف میکنند؛ خوب، اینها بایستی هزینهی بیشتری بدهند. در امر نان، تولید گندم خوب، تولید آرد خوب، نگهداری درست، پخت خوب، بعد هم مصرف درست؛ همهی اینها لازم است. این مسئلهی اسراف و صرفهجوئی بود، که لازم بود من عرض کنم. سال 59 با شروع دفاع مقدس، حضور دانشجوها در جبهه است که نمونههای مختلفی از آن وجود دارد که یکی از آنها همین حاج احمد متوسلیان و امثال اینها بودند که بلند شدند رفتند منطقهی غرب در کردستان، در عین غربت - بنده در همان ماههای اول جنگ، پنج شش ماه بعد از اول جنگ، منطقهی کردستان را از نزدیک دیدم؛ گرد غربت آنجا بر سر همه کأنه پاشیده شده بود - و در تنهائی، بیسلاحی و با حضور فعال دشمن و بمباران دائمی دشمن، این مخلصترین نیروها در آنجا کارهای بزرگی را انجام دادند که قبل از عملیات فتحالمبین - عملیاتی که این سردار بزرگوار و دوستانش انجام دادند - عملیات محمد رسولاللَّه (صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم) را انجام دادند که آن، یک نمونه از حضور دانشجویان است. یک نمونهی دیگر دانشجوهائی هستند که در ماجرای هویزه حضور پیدا کردند که آن دانشجوها را هم بنده، تصادفاً در همان روزی که اینها داشتند میرفتند - روز 14 دی - به طرف منطقهی نبرد و درگیری، دیدم؛ شهید علمالهدی و شهید قدوسی و دیگران. این مربوط به سالهای 60 و 61 است که البته ادامه پیدا کرد تا آخر جنگ. یعنی واقعاً یکی از بخشهای تأمین کنندهی نیروهای فعال ما در طول دوران هشت سال دفاع مقدس، دانشگاهها بودند. بعد هم که در همان اوائل دههی 60، وقتی بازگشائی دانشگاهها انجام شد، جهاد دانشگاهی تشکیل شد که یکی از نقاط حساس و یکی از مراکز مایهی افتخار، جهاد دانشگاهی است. قبل از اینها هم در سال 58، تسخیر لانهی جاسوسی به دست جنبش دانشجوئی است.
حالا دانشجو به حیث دانشجو، عضو جنبش دانشجوئی است. ممکن است آن کسی که خودش در تسخیر لانهی جاسوسی فعال بوده، بعد از مدتی از کار خودش پشیمان شود - کمااینکه ما پشیمانشدههائی هم داریم! خیلی از کسانی که در جنبش دانشجوئی حضور داشتند، در برههی دیگری، گرفتاریهای زندگی و انگیزههای مختلف، ثبات قدم را از اینها گرفت - لکن حرکت بزرگ مربوط به دانشجوست، که این حرکتِ تسخیر لانهی جاسوسی یکی از مهمترینِ این حرکات است. حالا این یک تاریخچه است، تا امروز هم ادامه دارد. در تمام دورانهای مختلف، در طول انقلاب، حوادث گوناگون، لحظههای حساس و خطیر، حضور دانشجویان مؤمن، متعهد، عدالتخواه، باگذشت، توانسته فضا را در جهت صحیح هدایت کند. این برداشت من از جنبش دانشجوئی و نگاه من به جنبش دانشجوئی است: ضد استکباری، ضد فساد، ضد اشرافیگری، ضد حاکمیت تجملگرایانه و زورگویانه، ضد گرایشهای انحرافی؛ اینها خصوصیات جنبش دانشجوئی است. در همهی این سالهای انقلاب، حضور دانشجویان در این صحنهها، حضور فعال و مؤثری بوده. دانشجوها گفتمانساز بودهاند، فضای فکری ساختهاند، گفتمانهای سیاسی و انقلابی را در جامعه حاکم کردهاند، که در موارد زیادی این وجود داشته. البته من قضاوتم روی بدنهی دانشجوست. ممکن است افرادی، بخشهائی از مجموعهی دانشجوئی جور دیگری باشند. نه تعجب میکنیم، نه انکار میکنیم؛ مطمئناً این است؛ اما بدنهی دانشجوئی، طبیعت کار دانشجوئی و روحیهی دانشجوئی، اینی است که عرض کردم. دانشجو ضد ظلم است، ضد استکبار است، ضد سلطهی خارجی است، عاشق آرمانهای بزرگ است، امیدوار به رسیدن به این آرمانهاست. در واقع حضور قشر جوان، بخصوص دانشجو، موتور حرکت یک جامعه است. باید دانشجوها همیشه به این توجه داشته باشند و روی او برای آیندهی کشور حساب کنند. امتیاز سوم هم روحیهی مردمی و خاکی این دولت است؛ این هم خیلی باارزش است؛ این را قدر بدانید. شما امتیازتان به تشخص ظاهری و شکل و قیافه نیست؛ امتیازتان به همین است که خودتان را با مردم همسطح کنید، به شکل مردم و در میان مردم باشید، با مردم تماس بگیرید، با آنها انس پیدا کنید، از آنها بشنوید. این امتیاز بزرگی است و در شما هست؛ آن را حفظ کنید و نگه دارید.
سادهزیستی - بخصوص در خود آقای رئیسجمهور - خوب و برجسته است و چیز باارزشی است؛ در مسئولین هم - کما بیش؛ یک جایی کمتر، یک جایی بیشتر - بحمدالله هست. سادهزیستی چیز بسیار باارزشی است. ما اگر بخواهیم تجمل و اشرافیگری و اسراف و زیادهروی را - که واقعا بلای بزرگی است - از جامعهمان ریشهکن کنیم، با حرف و گفتن نمیشود؛ که از یک طرف بگوئیم و از طرف دیگر مردم نگاه کنند و ببینند عملمان جور دیگر است! باید عمل کنیم. عمل ما بایستی مؤید و دلیل و شاهد بر حرفهای ما باشد تا اینکه اثر بکند. این خوشبختانه هست. فاصلهتان را با طبقات ضعیف کم کردهاید و کم نگه دارید و هر چه که ممکن است آن را کمتر کنید. این سهتا خصوصیت و امتیاز است. امروز بدون تردید همهی آن صفآرائیهائی که روز اول علیه این انقلاب بود، وجود دارد؛ بعضی شکل عوض کرده، بعضی صفآرائیها هم بمرور زمان اضافه شده است. امروز متأسفانه همانطور که این جوانها گفتند، مصرفگرائی و مسابقهی تجملپرستی و مسابقهی پول درآوردن و تلاش برای پول کردن، یک طبقهی جدیدی درست کرده. نظام اسلامی با تولید ثروت مخالف نیست، با ایجاد ثروت مخالف نیست، بلکه مشوق اوست. اگر تولید نباشد، اگر ایجاد ثروت نباشد، حیات و بقای جامعه به خطر خواهد افتاد، اقتدار لازم را جامعه به دست نخواهد آورد؛ این یک اصل اسلامی است. اما اینی که آحاد مردم دلشان لک بزند برای مسابقهی اشرافیگری، برای تجملپرستی، این یک چیز بسیار نامطلوب است؛ این چیزی است که متأسفانه در درون ما هست؛ همانطور که قبلا هم گفتهام: اسراف و مصرفگرائی افراطی.
ما باید مثل پیامبر سراغ افراد برویم. دربارهی پیغمبر گفته شده است: «طبیب دوّار بطبّه قد احکم مراهمه و احمی مواسمه»؛ پیغمبر مثل یک پزشکِ دورهگرد حرکت میکرد. پزشکان در مطب خود مینشینند تا مردم به آنها مراجعه کنند؛ اما پیغمبران نمینشستند تا مردم به آنها مراجعه کنند؛ آنها به مردم مراجعه میکردند. در کیف دارویشان، هم وسیلهی مرهمگذاری داشتند، هم وسیلهی نشترزنی داشتند، هم وسیلهی داغ کردن زخم داشتند؛ آنجایی که احتیاج به داغ کردن داشت.
درشتی و نرمی به هم در به است چو رگزن که جراح و مرهم نِه است رگزن، هم رگ را میزند، هم مرهم میگذارد؛ هم خون را میگیرد، هم خون را بند میآورد؛ خون زیادی را میگیرد، اما نمیگذارد خون اضافهی براندازهی لازم هم از رگ بیرون برود؛ مرهم هم میگذارد. نقش ماها اینگونه است. اگر ما عمامهییها درست نقش خود را بشناسیم و بتوانیم آن را ایفا کنیم، دنیا را آباد خواهیم کرد. ماها گاهی کوتاهی میکنیم؛ سراغ همان راههایی میرویم که اهل دنیا رفتهاند؛ آنگاه کار ما خراب میشود. یک تاجر، یک زمیندار، یک زمینخوار، یک مقاطعهکار، چه عمامه سرش باشد، چه شاپو سرش باشد، چه کراوات ببندد، چه تسبیح دست بگیرد؛ بالاخره حقیقت او که فرق نمیکند. اما اگر عمامه سرمان گذاشتیم و دنبال همان کارهایی بودیم که پاپیون زنها و کراوات زنها و بقیهی اهل دنیا دنبال آن هستند، ما هم مثل آنها هستیم. لباس که تغییر اساسی ایجاد نمیکند؛ باید دید دل، جایگاه چیست. «ده بود آن، نه دل، که اندر وی گاو و خر بینی و ضیاع و عقار». دلی که به دنبال تجملات و زخارف دنیاست، دیگر دل نیست؛ دکان زرگری است؛ هرچند شاعر میگوید ده است. اول باید دلمان را پاک کنیم: «من نصب نفسه للناس اماما فعلیه ان یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»؛ کسی که پیشاهنگ، پیشوا و جلودار جمعیتی میشود، اول باید خود را آماده کند. اگر بنده و جنابعالی میخواهیم صد نفر را به دنبال خود بکشانیم - چه برای کوهنوردی، چه برای بیابانگردی، چه برای یک رزمایش - اول باید قوت راه رفتن را در خودمان ایجاد کنیم؛ والا اگر ده قدم رفتیم و بعد گفتیم آخ قلبمان گرفت، پایمان خسته شد، این صد نفر هم هرچند چهار نفرشان همت کنند و بروند، اما دیگر نمیشود اینها را به مقصد رساند. راه معنویت هم همینطور است؛ خودمان را باید درست کنیم. روحانیت خیلی قدر و ارزش دارد. شکستن قدر روحانیت، خدمت بههیچ بخشی و جنبهیی از جنبههای زندگی مردم نیست؛ چون هرجا یک روحانی خوب حضور داشته باشد، واقعا یک مشعل است و نورافشانی میکند. اما من و شمای روحانی هم باید خود را آنچنان که یک روحانی میباید و میشاید، بسازیم و روحانی باشیم. به فضای همدردی با فقیران دامن بزنید. خوشبختانه صدا و سیما در چند سال گذشته برنامههای بسیار خوبی در این زمینه داشته، که درخور تقدیر است. دغدغهی عدالت را در ذهنها و دلهای مردم دامن بزنید؛ این کار بسیار خوب است. البته سعی شود به جماعت فقیر و تهیدست اهانت نشود و کرامت انسانی آنها از بین نرود. من میبینم در بعضی از کارهایی که در این زمینه صورت میگیرد، بهطور دقیق این معنا رعایت میشود. آن پسربچه یا دختربچهیی که میآید هدیهیی به فلان صندوق میدهد، حرفی از او پخش میشود که خیلی خوب و شیرین و لطیف است و در آن اهانت نیست؛ منتها در کنار دامن زدن به دغدغهی عدالت اجتماعی و رسیدگی به فقرا، زندگی اشرافی و تجملاتی پوچ و بیهوده را هم تخریب کنید؛ این زندگی واقعا در خور تخریب است. زندگی تجملاتی نباید بههیچوجه ترویج شود؛ بلکه باید تخریب شود و نقطهی منفی بهحساب بیاید. چرا بیخود تجملگرایی رواج پیدا کند؟ اگر یک نفر دلش میخواهد متجمل باشد، ما چرا باید آن را ترویج کنیم؟ توجه کنید که ما به فقیر باید عزتنفس و حس مناعت بدهیم و به غنی باید کمک به فقیر را بیاموزیم. بههرحال در کل زندگی جامعه، باید از زندگی اشرافی و تجملاتی الگوسازی نکنیم.
مهمترین توصیهی اینجانب اولا مربوط به سیاستها و برنامههای کاری شما و سپس دربارهی گزینش مدیریت شهر و روستا است. تسهیل زندگی مردم در کارهایی که به شهرداریها مربوط است، برطرف کردن معضلات شهر و روستا، سالمسازی محیط زیست، حفظ اصالت اسلامی و ملی در ساخت و سازها، استقرار بخشیدن به جو اسلامی و فرهنگی سالم، پرداختن به نیازهای فوریتر در عین اهتمام به کارهای زیربنایی، اولویت دادن به مناطق مستضغفنشین، تأثیرناپذیری از نفوذ ثروتمندان و جاذبهی ثروت، رعایت دقیق قوانین و عدم تخطی از آن با حیلههای شبهقانونی، رعایت ویژهی محرومان، آلوده نشدن به اسراف و هدر ندادن بیتالمال با تجملات زائد و سفرها و مراسم غیر لازم، و در یک کلمه رعایت تقوا و تدبیر و پشتکار، و بهرهگیری از دانش و تجربه، مواد عمدهی توصیهی نخست اینجانب است .
همه باید خود را موظّف به مواسات بدانند. مواسات یعنی هیچ خانوادهای از خانوادههای مسلمان و هممیهن و محروم را با دردها و محرومیتها و مشکلات خود تنها نگذاشتن؛ به سراغ آنها رفتن و دست کمکرسانی به سوی آنها دراز کردن. امروز این یک وظیفه جهانی برای همه انسانهایی است که دارای وجدان و اخلاق و عاطفه انسانی هستند؛ اما برای مسلمانان، علاوه بر اینکه یک وظیفه اخلاقی و عاطفی است، یک وظیفه دینی است.
به همسایهها و فقرا رسیدگی کنید. یکی از عواملی که نمیگذارد دست کسانی که توانایی کمک دارند، به یاری فقرا دراز شود، روحیهی مصرفگرایی و تجمل در جامعه است. برای جامعه بلای بزرگی است که میل به مصرف، روزبهروز در آن زیاد شود و همه به بیشتر مصرف کردن، بیشتر خوردن، متنوعتر خوردن، متنوعتر پوشیدن و دنبال نشانههای مد و هر چیز تازه برای وسایل زندگی و تجملات آن رفتن، تشویق شوند. چه ثروتها و پولهایی که در این راهها هدر میرود و از مصرف شدن در جایی که موجب رضای خدا و رفع مشکلات جمعی از مردم است، باز میماند! مصرفگرایی برای جامعه بلای بزرگی است. اسراف، روزبهروز شکافهای طبقاتی و شکاف بین فقیر و غنی را بیشتر و عمیقتر میکند. یکی از چیزهایی که لازم است مردم برای خود وظیفه بدانند، اجتناب از اسراف است. دستگاههای مسؤولِ بخشهای مختلف دولتی، بخصوص دستگاههای تبلیغاتی و فرهنگی - بهویژه صدا و سیما - باید وظیفهی خود بدانند مردم را نه فقط به اسراف و مصرفگرایی و تجمّلگرایی سوق ندهند؛ بلکه در جهت عکس، مردم را به سمت قناعت، اکتفا و به اندازهی لازم مصرف کردن و اجتناب از زیادهروی و اسراف دعوت کنند و سوق دهند. مصرفگرایی، جامعه را از پای درمیآورد. جامعهای که مصرف آن از تولیدش بیشتر باشد، در میدانهای مختلف شکست خواهد خورد. ما باید عادت کنیم مصرف خود را تعدیل و کم کنیم و از زیادیها بزنیم. جوانان اجتماعات خانوادگی تشکیل دهند و کمکهای افراد خانواده را جمع کنند و در درجه اوّل به مصرف فقرا و نادارهای همان خانواده و فامیل برسانند و اگر نیازی نبود، به فقرای دیگر رسیدگی کنند. امروز در جامعهی ما فقر وجود دارد. وظیفهی ما به عنوان نظام اسلامی، ریشهکن کردن فقر در جامعه است. نباید در جامعه محرومیت باشد. این تکلیف ماست به عنوان دولت، به عنوان نظام اسلامی، به عنوان آحاد مردم. «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته»؛ این وظیفهی همه است. هر کدام به نحوی تجمل و اسراف و زیادهروی را کم کنیم. این درس ماه رمضان است. این کار، همت و گذشت و بصیرت و آگاهی میخواهد. از خدای متعال کمک بخواهیم. خانوادههای بسیاری هستند که نه از روی تنپروری و تن به کار ندادن، بلکه به معنای واقعی کلمه محروم و مستمندند. باید اینها را شناسایی و پیدا کنید - کار مشکلی هم نیست - و به اینها کمک نمایید. انقلاب، زنده و پویاست. پاسدار انقلاب، پاسدار چنین موجود زنده و پویا و متحرک و پیشروندهای است. اگر این نبود، تا کنون انقلاب اسلامی و نظام اسلامی باید ده کفن پوسانده باشد. اما موجود زنده را نمیشود دفن کرد و از تحرک باز داشت؛ زنده است و زنده خواهد ماند. ملت ما هم این مفاهیم را قبول دارد؛ زبدگان بینظر و منصف هم این مفاهیم را قبول دارند. با این خصوصیات، این انقلاب و این نظام، قدرت ایستادگی دارد؛ این را دشمنان ما هم فهمیدهاند. تنها امیدی که آنها دارند، این است که این مفاهیم و این مبانی در دل مردم و پیش از آنها در دل مسؤولان دچار تردید و وسوسه شود. سعی میکنند در دل کسانی که دستی در گوشهای از گوشههای این نظام دارند، این وسوسهها و تردیدها را ایجاد کنند. تردید، صفت بسیار بد و عنصر خطرناکی است. این تردید را با استدلال القاء نمیکنند؛ استدلالی وجود ندارد. امروز نظامی که مدعی رهبری دنیاست - که در رأسش هم امریکاست - جز ظلم، خونریزی، خشونتهای بینظیر، تضییع حقوق و تبعیض، چیز دیگری از خود نشان نمیدهد و نمیتواند اطمینانی در دل کسی به وجود آورد؛ بنابراین استدلالی ندارند. با تبلیغات، با خریدن اشخاص و با شیرین کردن دهن این و آن، سعی میکنند در درون کالبد نظام اسلامی اختلال ایجاد کنند. باید مراقب این بود. نه تنها شما، بلکه همهی ما باید مراقب این خطر باشیم. هر کس در درجهی اول باید مراقب دل خود و سپس مراقب دل مجموعه و مرتبطان به خود باشد. دلهای سرشار از ایمان و معرفت و روشنبینی، هرگز مغلوب و مرعوب نمیشوند. برای مرعوب شدن، مغلوب شدن، تسلیمشدن و وادادگی، اول باید در دلها تردید ایجاد کرد. این تردیدها همیشه از راه مغز وارد نمیشود؛ گاهی از راه جسم هم وارد میشود.خواستهها و هوسهای جسمانی، میل به پول - که در بخشی از دعای صحیفهی سجادیه؛ همان دعایی که در ایام جبهه، خیلی از جوانان ما آن را میخواندند: «و حصن ثغور المسلمین»، آمده است که فکر مال فتون (مال فتنهانگیز) را از دل آنها ببر - مال فتنهانگیز، جاهطلبی، مقامطلبی، راحتطلبی، عیشطلبی و تجملطلبی چیزهایی است که تردید را از طریق جسم و شهوات، وارد دل و مغز انسان میکند. مراقب اینها باشید.
بنده نمیخواهم کسی را به زهد علوی دعوت کنم؛ زهد علوی بزرگتر از دهن و ذهن ماست (ضمناً من فراموش نکنم؛ اوّلِ صحبت میخواستم بگویم. تشبیهایی که خواهران عزیزم آوردند، حقیقتاً بنده را منکسر میکند؛ این کارها را نکنند. امثال بنده را به آن بزرگانِ در مُلک و ملکوت - نبیّمکرّم اسلام و امیرالمؤمنین - تشبیه نکنید. بحمداللَّه ما باورمان نمیآید، اما اصلاً ذکرش هم خوب نیست) اما به قناعت و به این که نگذارید زیادهطلبی و افزونطلبی به سمت شما هجوم آورد، دعوت میکنم. اینها مراقبت میخواهد. راحتطلبی، رفاهطلبی و عیشطلبی، چیزهایی است که بتدریج در انسان اثر بد میگذارد و خود انسان هم اوّل نمیفهمد. یک وقت میخواهد حرکت کند، میبیند نمیتواند؛ میخواهد پرواز کند، میبیند نمیتواند. مراقب باشید مجموعه را حفظ کنید؛ ذهنها و دلها و فکرها و ایمانها را مورد پاسداریِ دقیق قرار دهید؛ این سفارش همیشگی من است. بدانید در این صورت، هیچ عامل و نیرویی زیر این آسمان وجود ندارد که بتواند بر شما غلبه کند. حرفهایی که میزنند، لشکرکشیها و تهدیدهایی که میکنند، چیزهایی نیست که بتواند یک ملت مؤمن را - که در میان خود، چنین مجموعههایی پولادینِ دارد - به عقبنشینی وادار کند و آن را شکست دهد. تأثیر سلاح مخرّب، معلوم است؛ اما هیچ شکستی برای یک ملت از این طریق به وجود نمیآید. شکستها اوّل در دلها به وجود میآید و آن است که انسانها را منهزم میکند ما به فضل پروردگار مشکلات را برطرف میکنیم و میتوانیم دشمن را سر جای خود بنشانیم. دشمن هر چه هم از لحاظ ابزار نظامی قوی باشد، در مقابل یک ملت منسجم و مؤمن و دارای امید به آینده، هیچ غلطی نمیتواند بکند. البته ما مسؤولان باید به وظایف خود عمل کنیم؛ دولت و قوهی قضاییه و مجلس باید به وظایف خود عمل کنند. هر کس امروز از وظیفهی اصلی خود سرپیچی کند و خود را به کار دیگری مشغول و سرگرم سازد و از انجام وظیفه شانه خالی نماید، خیانت کرده است و دچار لعنت ابدی خواهد شد. ما مسؤولان باید روح اسلامی را در خود زنده نگهداریم؛ روح اشرافیگری را دور بیندازیم و رشتهی سودجویی و ثروتطلبی و دنبال منافع شخصی دویدن و تجمل پرستی و امثال اینها را از دست و پای خود باز کنیم. اگر گرفتاریهای ما در بخشی حل نشده است، علتش اینهاست؛ اینها را باید اصلاح کنیم.
عزیزان من! موانع فرهنگی ازدواج را دست کم نگیرید. ازدواج برای جوانان لازم است و جوانان هم آن را میخواهند. البته موانعی هم وجود دارد، ولی همهی موانع، اقتصادی نیست. موانع اقتصادی بخشی از مشکل است. عمده، موانع فرهنگی است - عادتها، تفاخرها، تکاثرها، چشم و همچشمیها، تجملطلبیها - اینهاست که یک مقدار نمیگذارد آن کاری که باید انجام گیرد، صورت پذیرد. باید شما و خانوادههایتان این گرهها را باز کنید. من از ازدواجهای دانشجویی که هرسال برگزار میشود، بسیار خشنود و خرسندم. اگر عادت کنند که ازدواجها را ساده، بیپیرایه و بیتشریفات انجام دهند، فکر میکنم که بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. اساس ازدواج در اسلام بر سادگی است. در اوایل انقلاب نیز همینطور بود؛ منتها متأسفانه این فرهنگ تکاثر و تفاخر و سرمایهداری یک خرده کار را مشکل کرد. متأسفانه بعضی از مسؤولان هم با ازدواجهای کذایی خانوادههایشان، مشکلاتی را درست کردند.
امیرالمؤمنین میفرماید: من آمادهام که سختترین شرایط زندگی را برای خودم به وجود آورم؛ اما خدا را در حالی که به یکی از بندگان او ظلم کردهام، ملاقات نکنم؛ «واللَّه لان ابیت علی حسک السّعدان مسهّدا و اجرّ فی الاغلال مصفّدا»؛ اگر مرا با بدن برهنه بر روی خارها بیندازند، یا با زنجیرهای گران، دست و پایم را ببندند و روی زمین بکشانند، این شکنجه جسمانی برای من قابل قبولتر و محبوبتر است از اینکه «القی اللَّه و رسوله یوم القیامه ظالما لبعض العباد و غاصباً لِشیءٍ من الحطام»؛ خدا را در حالی ملاقات کنم که به یک نفر ظلم کردهام، یا مال دنیا را برای خود جمع کردهام.
آن حضرت در جایی دیگر از نهجالبلاغه میفرماید: «اناللَّه تعالی فرض علی ائمّة الحق ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ یعنی صاحبان مناصب در نظام حق، حق ندارند خودشان را با اعیان و اشراف مقایسه کنند و بگویند چون اشراف و اعیان اینگونه خانه و زندگی دارند و اینطور گذران میکنند، پس ما هم که صاحب این منصب و این مسؤولیت در جمهوری اسلامی یا در نظام اسلامی و حاکمیت اسلامی هستیم، سعی کنیم مثل آنها زندگی کنیم؛ یا اینکه چون رؤسا و مسؤولان و وزرای کشورهای دیگر در نظامهای غیر الهی و غیر حق اینطور زندگی میکنند، اینطور خوشگذرانی میکنند و اینگونه از امکانات مادی استفاده میکنند، ما هم بایستی همانطور زندگی کنیم؛ نه. حق ندارند زندگیشان را با اعیان و اشراف و متمکّنان و یا با منحرفان اندازهگیری کنند. پس با چه کسانی باید زندگیِ خودشان را اندازه بگیرند؟ «ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ با مردم معمولی، آن هم ضعیفها و پایینترهایشان. در این عبارت، این تعبیر نیست که مثل آنها زندگی کن - ممکن است هر کسی نتواند آنگونه زندگی را بر خودش تنگ بگیرد - اما این هست که خودت را با او اندازه بگیر و با او مقایسه کن؛ نه با اعیان و اشراف و با فلان پولدار و فلان سرمایه دار. مسؤول و صاحب یک منصب در نظام اسلامی و نظام حق، نباید طوری زندگی کند که باب اعیان و اشراف و متمکّنان و برخورداران جامعه، یا مسؤولان کشورهای غیر اسلامی است. این فرهنگ غلطی است که هرکس در مسؤولیتهای دولتی به مقام و مسؤولیتی رسید، باید فلان طور خانه، یا فلان طور وسیله رفت و آمد، یا فلان طور امکانات زندگی داشته باشد؛ نه، دستور امیرالمؤمنین این نیست؛ فقط مربوط به آن زمان هم نیست؛ مربوط به همه زمانهاست. آن زمان هم اینگونه نبود که همه مردم فقیر باشند. فتوحات اسلامی شده بود؛ در کشور اسلامی ثروتهایی وجود داشت و ثروتمندان و تجّاری بودند که - از راه حرام یا حلال، فعلاً کاری نداریم - زندگیهایشان، زندگیهای برخوردارانه بود. امیرالمؤمنین در همین زمان میفرماید نباید زندگی شما، زندگی برخوردارانه باشد.؛ این مربوط به مسؤولان و صاحبان مناصب در نظام اسلامی است که باید خودشان را با مردمِ ضعیف بسنجند، نه با برخورداران جامعه. آن حضرت در نامه دیگری به اشعثبنقیس میفرماید: «وانّ عملک لیس لک بطعمة ولکنّه فی عنقک امانة»؛ یعنی این مسؤولیت و منصبی که در نظام اسلامی داری، طعمه و سرمایه و کاسبی نیست - اشتباه نشود - مسؤولیت در نظام اسلامی باری بر دوش انسان است که باید آن را به خاطر هدف و نیّتی تحمّل کند. برداشت صحیح از دولت اسلامی و مسؤولیت اسلامی این است. مسؤولان اسلامی نباید در رفتار و عمل خودشان مسرفانه و متجملانه زندگی کنند. بالاتر از آن، نباید طوری زندگی کنند که روش اسرافآمیز و تجملآمیز به یک فرهنگ تبدیل شود. این هم نقطهی بعدی است که اهمیتش از اولی بیشتر است، یا لااقل کمتر نیست. فرض بفرمایید اگر به وسیلهی یک نفر در سطح عالی و در میان صاحبان مناصب حکومت اسلامی، کیفیت آرایش محل زندگی و محل کار، کیفیت زندگی خانوادگی، چگونگی ازدواج فرزندان، مهریهها و جهیزیهها و از این قبیل، به شکل غیر اسلامی آن - به معنای مسرفانه - انجام گیرد، این به فرهنگ تبدیل میشود؛ به این معنا که بقیه نگاه میکنند و یاد میگیرند؛ مهریهها بالا میرود، ازدواجها مشکل میشود، زندگی سخت میشود و همین رفتار بتدریج آثارش در طول مدتی کوتاه یا بلند، در متن جامعه منعکس میگردد. بنابراین مهمترین مطلب اصلی امیرالمؤمنین در باب حکومت این است: حاکم نباید حکومت را برای خود وسیلهی اعاشه و زندگی و کسب درآمد و اندوختن ثروت قرار دهد، بلکه باید آن را یک مسؤولیت بداند. باری است بر دوش او؛ باید همهی همت خود را بگذارد که این بار را به منزل برساند. یک کار مهم دیگر، مبارزه با تبعیض است. تبعیض، یعنی به جای ملاحظهی قابلیتها، به جای ملاحظهی استحقاق، به جای ملاحظهی خدا و قانون، ملاحظهی رابطهها بشود! نتیجه، این بشود که اگر به اهل یک روستا چند میلیون داده شود، زندگی یک روستا متحول میگردد و آن روستا محروم نمیماند؛ اما اشخاصی هم پیدا میشوند که میلیونها را صرف خواستههای حقیر و کوچک، صرف یک میهمانی، صرف یک کار تجملی، صرف یک کار غیرضروری - و احیانا مضر - بکنند!
باید هدف مبارزه، اینها باشد. اصلاحات حقیقی در کشور، اینهاست. آن اصلاحاتی که هر کسی در کشور - بخصوص در کشوری مثل کشور ما که مردم مؤمنند و پایبند به اصول و مبانی اعتقادی و اخلاقی هستند - دنبال آن است، جلو بیفتد و خود را آماده تحمّل مشکلات آن کند، مردم دنبال او خواهند بود و به او کمک خواهند کرد. هر دولتی، هر مسؤول دولتیای، هر انسان روشنبینی، هر عالم دینی و هر فرزانهای، اگر اینگونه اصلاحات را - مبارزه با فقر و فساد - دنبال کند، مردم یاری خواهند کرد. البته اولویتها را در نظر بگیرید. من در پیامی هم که به مناسبت افتتاح مجلس به شما عزیزان عرض کردم، این نکته را متذکر شدم که همهی کارها را دفعتا نمیشود انجام داد؛ اولویتها را در نظر بگیرید. امروز در بعضی از گفتهها و اظهارات، راجع به شأن و شخصیت و شرف و کرامت انسان در جامعه حرف زده میشود. این بلاشک از اصول اسلامی است؛ اما کدام نقض کرامت انسانی بالاتر از اینکه انسانی، رئیس عائلهای، پدر خانوادهای، در جامعهای که در آن همهچیز هم هست، نتواند اولیات زندگی فرزندان خودش را تأمین کند؟! کدام تحقیر از این بالاتر است؟! کدام نقض شخصیت و شرف و کرامت انسانی از این بالاتر است؟! صبح تا شب کار کند، آخرش به من یا به شما یا به آن مسؤول دیگر نامه بنویسد که من دو ماه است به خانهام گوشت نبردهام! یک وقت در جامعه گوشت و میوه نیست، من و شما هم نمیخوریم؛ یک وقت در جامعه امکانات رفاهی نیست، من و شما هم استفاده نمیکنیم؛ یک وقت ایام عید که میشود، فرزندان من و شما هم لباس نو بر تن نمیکنند. در این حالت کسی احساس سرشکستگی نمیکند - البلیة اذا عمت طابت - اما وقتی همه چیز هست، وقتی کسانی در جامعه با استفاده از فرصتهای نامشروع توانستهاند برای خودشان آلاف و الوف و زندگیهای تجملی فراهم کنند، وقتی طبقاتی در جامعه هستند که برایشان پول خرج کردن هیچ اهمیتی ندارد، جمع کثیری از مردم که در بین آنها رزمندگان و عناصر نظامی و کارمندان دولت و معلمان و روستاییان و مردم مناطق محروم و دور و مناطق جنوب هستند، نتوانند نان و پنیر بچههایشان را فراهم کنند، کدام شکستن شخصیت و شرف انسانی از این بالاتر است؟! شما میخواهید جواب چه کسی را بدهید؟ شما میخواهید دل چه کسی را خوش کنید؟ شما میخواهید چه کسی از شما راضی باشد؟
بله، مسأله معیشت قطعاً در اولویّت اوّل است. معیشت که نبود، دین هم نیست؛ اخلاق هم نیست؛ حفظ عصمت و عفت هم نیست؛ امید هم نیست. کسی را که به موقعیتی دست پیدا کرده، به خاطر این که برای رفع نابسامانی و فقر، تلاش و مجاهدت کند و شب و روزِ خودش را صرف نماید، ملامت نخواهند کرد. اولویّتها را پیدا کنید. مسائل اساسی جامعه اینهاست. عزیزان من! شما بدانید که دشمن شما، دشمن این انقلاب، دشمن این نظام، بُرندهترین حربهای که در اختیار خواهد داشت، فقر و گرفتاری اقتصادی مردم است. روی این مسأله باید فکر کرد. گرفتاریهای اقتصادی مردم، همین بیکاریای است که در کلمات شما تکرار میشود و درست هم هست؛ همین کمبودها و همین مشکلات فراوان است. البته فسادهای گوناگون، سوءاستفادههای گوناگون، تبعیضهای گوناگون، مشکلات اداری و مشکلات قضایی هم در کنارش هست. اولویّت اوّل برای شما این است که امید مردم را حفظ کنید. اولویّت اوّل این است که شکم مردم را سیر کنید. میشود نشست و حرفهای روشنفکری زد: اگر فلانطور نشود، فلانطور نخواهد شد؛ اگر چنین نشود، چنان نخواهد شد؛ اما باید دید واقعیت چیست. 6 - پیوند حقیقی با مردم، مستلزم حضور در میان آنان و دور نشدن از سطح متوسط زندگی آنان است. ساده زیستی و پرهیز از اسراف و پرهیز از هزینه کردن بیتالمال در امور شخصی و غیر ضروری، شرط لازم برای حفظ این پیوند است. ترویج فرهنگ اشرافیگری و تجمل و سفرهای پرهزینه و بیهودهی خارجی از کیسهی مردم، دور از شأن نمایندگی و عامل گسیخته شدن پیوند نماینده با مردم است.
ارزش دیگر، دوری از اسراف و تجمل در سطح زمامداران است. البته تجمل و اسراف در همه جا بد است؛ اما آن چیزی که مردم را وادار میکرد که نسبت به این قضیه حساسیت نشان دهند، رفتارهای مسرفانه و متجملانه و ولخرجیها با مال مردم در سطح حکومت بود. این از آن چیزهایی بود که مردم نمیخواستند. نظام اسلامی بر اساس این ارزش بهوجود آمد که چنین چیزی نباشد.
ما در داخل کشورمان کم گرفتاری نداریم. ریشهی گرفتاریها از دو چیز است: اول، از غفلتها و کوتاهیها و تنبلیها و احیانا بدعمل کردنهای خود ماست؛ در رابطهی با اموال عمومی، در رابطهی با تجملگرایی، در رابطهی با پاسخگویی به مردم در دستگاههای مختلف. ریشهی دوم، دشمنانی هستند که از همین مایهها و زمینهها سوءاستفاده میکنند؛ بر این مردم تنگ میگیرند؛ تهدید میکنند؛ ایجاد اختلاف میکنند؛ دو دستگی میاندازند؛ محاصرهی اقتصادی میکنند. مردم، یکپارچه و مؤمنند؛ اگر بزرگان و مسؤولان کشور هم یکپارچه و یک دست باشند، دشمن جرأت نمیکند. در این صورت، دیگر هیچ تلاشی علیه این ملت و این کشور بهثمر نمیرسد. این اختلافات را رها کنند. بزرگان بایستی کوچکترها را به طریق مستقیم و راه راست بکشانند. آنها اگر اشتباهی میکنند، نبایستی آن اشتباه را برایشان توجیه کنند و خودشان هم دنبال سر آنها راه بیفتند، یا احیانا آنها را به اشتباه بکشانند. نتیجهی این اختلافات، همین چیزهاست. بعضیها هم همشان این است که بنشینند و ذهن و چشم و دست و قلم و زبان مصرف کنند، برای اینکه آتش اختلافی بیفروزند و به اسم مسائل خطی و حزبی و گروهی و جناحی، دو دسته را به جان هم بیندازند! این کارها را باید رها کنند.
یک رفتار شما، یک گفتار شما، یک حرکت شما میتواند تأثیر ماندگار بگذارد؛ میتواند تأثیرهای وسیعی در زندگی مردم بگذارد. سالهاست که بنده دربارهی زندگی تشریفاتی مکرر تذکر میدهم. این دو جنبه دارد: یک جنبه از لحاظ اصل پایبندی به تجملات و تشریفات است که این بد و دون شأن انسان والاست؛ یعنی یک وقت انسان به یک چیز غیر لازم پایبند میشود که دون شأن انسان است؛ بعلاوه، مسرفانه است؛ تضییع سرمایهها، تضییع اموال و تضییع موجودیها در آن هست. این یک بعد قضیه است که اصل اسراف بد است؛ اصل تجمل همراه با اسراف و همراه با زیاده روی است و بد است؛ لیکن جنبهی دومی دارد که اهمیتش کمتر از جنبهی اول نیست و آن انعکاس تجمل شما در زندگی مردم است. بعضیها از این غفلت میکنند. وقتی شما جلو چشم مردم، وضع اتاق و دفتر و محیط کار و محیط زندگی را آنچنانی میکنید، این یک درس عملی است و هرکسی این را میبیند، بر او اثر میگذارد. حداقل این را باید رعایت کرد. فضا را، فضای تجملاتی و تجملگرایی و عادت کردن به تجمل قرار ندهیم؛ چون امروز اگر این روحیهی تجملگرایی در جامعهی ما رواج پیدا کند - که متأسفانه تا میزان زیادی هم رواج پیدا کرده است - بسیاری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی کشور اصلا حل نخواهد شد. تجملگرایی و گرایش به اشرافیگری در زندگی، ضررها و خطرهای زیادی دارد: هیچ وقت عدالت اجتماعی تأمین نخواهد شد؛ هیچوقت روحیهی برادری و الفت و انس و همدلی - که برای همهی کشورها و همهی جوامع، بخصوص جامعهی ما، مثل آب و هوا لازم است - پیش نخواهد آمد. این همان تأثیر حرف و اقدام و عملکرد من و شما در روحیهی مردم است. این اهمیت تقوای ما را اینقدر زیاد میکند. اینکه من در این اواخر، مکرر به همدلی مسؤولان با یکدیگر توصیه کردهام، برای این است که جریانها و خطوط و دنبالههایشان بدانند که این حرفهایی که بین آنهاست، بین مسؤولان نیست. مسؤولان هم اختلاف سلیقه دارند - نه اینکه ندارند - اما اختلاف سلیقه یک مسأله است و اختلاف سلیقه را برای کشمکش بهانه قرار دادن، یک حرف دیگر است. این دومی زندگی را بر مردم تلخ میکند.
نفت، ذخیره همیشگی این ملت است و میماند. اوّلاً از آن برای ساخت زیربناهای ماندگار و دیگر سرمایههای اساسی کشور استفاده میشود. ثانیاً به وسیله قدرت نفت، ملت ایران میتواند در صحنه سیاست بینالمللی، ابراز قدرت کند. یک وقت اعلان کند که من میخواهم نفتم را شش ماه نفروشم! همه دنیا را تحت تأثیر قرار میدهد؛ همه سیاستها را تحت تأثیر قرار میدهد. یا بگوید میخواهم این قدر کم کنم، یا این قدر زیاد کنم! این در طول زمان انجام میگیرد. پس از این طرف، ملت ایران ضرر میکند، از آن طرف هم مسؤولین کشور، همین پول نفت را به خاطر نیاز کشور میدهند و گندم وارد میکنند! بعد وقتی که این گندم وارد میشود، وقتی که آرد میشود، نان میشود و پا به سفره من و شما میگذارد، آن جا ضایع میشود! امروز ما آن مقداری که از ضایعات نان ضرر میبینیم از هیچ ضایعه مادّیای ضرر نمیبینیم! یعنی همین نان خشکی که از خانه من و شما خارج میشود - که به نظر ما هم هیچ نمیآید - معادل بخش عظیمی از قیمت گندم وارداتی ماست! این مطلب را دولتیها - مسؤولین - میگویند؛ امنای من و شما میگویند!
ببینید اسراف چه کار میکند! اسراف در نان، اسراف در آب، اسراف در برق، اسراف در مصالح ساختمانی، اسراف در انواع و اقسام کالاهای گوناگون، اسراف در اسباب بازی بچه و در وسایل تجملاتی! عزیزان من! این اسراف همان کاری را با کشور میکند که دشمن میخواهد! او از آن طرف به وسیلهی نفت، بهوسیلهی تحریم اقتصادی و انواع و اقسام ضربهها بر ملت ایران ضربه وارد میکند؛ از این طرف هم خود ما با اسراف و صرفهجویی نکردن، ضربهی او را تکمیل میکنیم! حرف من این است. من در پیام گفتم که مردم را به ریاضت اقتصادی دعوت نمیکنم؛ ابداً! چه ریاضتی؟ بحمداللَّه ملت ما احتیاج به ریاضت ندارد. من آنها را به قناعت، به صرفهجویی و به اسراف نکردن دعوت میکنم. اسراف، حرام است. این هم نمیشود که من و شما، مرتّب دیگران را نصیحت کنیم. همه باید سعی کنند که اسراف را از زندگی شخصی و از زندگی کاری خودشان دور کنند. فکر رشد زنان از لحاظ معنوی و اخلاقی، بایستی یک فکر رایج در میان خود زنان باشد. خود بانوان باید بیشتر به این مسأله بیندیشند. خود آنها به معارف، به معلومات، به مطالعه و به مسائل اساسی زندگی رو کنند. همان تربیت غلط غربی موجب شد که در دوران حکومت طاغوت در این کشور، زنان به آرایش، تجملات، زینتهای بیخودی، تبرج و خودنمایی تمایل پیدا کنند، که این هم از نشانههای مردسالاری است. یکی از نشانههای مردسالاری غربیها همین است که زن را برای مرد میخواهند؛ لذا میگویند زن آرایش کند، تا مرد التذاذ ببرد! این مردسالاری است، این آزادی زن نیست؛ این در حقیقت آزادی مرد است. میخواهند مرد آزاد باشد، حتی برای التذاذ بصری؛ لذا زن را به کشف حجاب و آرایش و تبرج در مقابل مرد تشویق میکنند! البته این خودخواهی را بسیاری از مردان در جوامعی که از دین خدا بهرهمند نبودند، از دورانهای قدیم هم داشتند، امروز هم دارند؛ غربیها هم مظهر اعلای این بودند. پس، این مسأله که زن به سمت معرفت، علم، مطالعه، آگاهی، کسب معلومات و معارف حرکت کند، باید در میان خود بانوان خیلی جدی گرفته شود و به آن اهمیت بدهند.
برای یک نیروی مسلح و یک سازمان نظامی، بزرگترین افتخار این است که با چنین ملتی، کاملا همراه و همدوش و همکار و همسان باشد. البته سازمانها در بخشهای خودشان، باید پیشرو هم باشند. باید پیشرو باشید و حضورتان، حضور نظامی پارساگونه باشد. ما گفتهایم و الان هم اعتقادمان بر این است که نیروهای مسلح، در دورانی که جنگ ندارند، باید به کار سازندگی کشور کمک کنند. نیروی مسلح و سازمان مسلح، در درجهی اول و دوم، بایستی جنبهی نظامی خود را محفوظ بدارد. در درجات بعد هم، اگر مسؤولان سطح بالا ملاحظه کردند و دیدند که با کار نظامی منافاتی ندارد، در همین جهت کار نظامی، فعالیت شود. مثلا فرض کنید در نیروی زمینی، اگر ما پادگان یا زاغهی مهمات و آموزشگاه کم داریم، بروند اینها را بسازند. منتظر نشوند که برایشان معمار از جای دیگر و بنا از جای دیگر بیاورند. آنکه ما گفتیم، اینهاست. این را هم بدانید - البته این بیشتر به عهدهی آقایان عقیدتی، سیاسی است - که به یکایک افراد و همهی پرسنل، باید عدم استفادهی نابجا از امکانات دولتی و امکانات عمومی را آموزش داد. این را آقایان باید تعلیم دهند؛ هم تعلیم قولی و هم تعلیم فعلی. بعضیها سراغ رفتار تجملآمیز و اشرافیگرانه و خودروهای آن چنانی و خانههای آن چنانی نروند. اگر این امور رعایت شد و این پارسایی و این اهتمام به هدف اصلی محقق گردید، آن وقت امریکا که هیچ؛ حتی اگر ده ابرقدرت مثل امریکا، با انگیزههای خصمانه نسبت به جمهوری اسلامی در دنیا هم وجود داشته باشد، به فضل پروردگار هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.
در دوران بازسازی، خطر دنیاطلبی بیشتر از همیشه است. در دوران بازسازی، ثروتها انباشته میشود؛ چون دوران بازسازی، دوران تراکم کارها، دوران انباشت ثروتها، دوران افزایش فعالیتهای اقتصادی و دورانی است که اگر کسی میتواند تلاشی بکند و حرکتی اقتصادی بکند، راه برای او باز است. در چنین دورانی، آدمهایی که اهل دنیا هستند، آدمهایی که دلشان در بند زخارف دنیوی است، آدمهایی که منافع شخصی خود را بر منافع کشور و ملت و مصالح انقلاب ترجیح میدهند، دستشان باز است، برای اینکه بتوانند خدای نکرده به سمت اشرافیگری و زراندوزی و جمع مال و منال و سوءاستفاده بروند. دوران بازسازی، دوران شکوفایی و پیشرفت ملت و دوران ساختن کشور است. اما در همین حال، این دوران، دوران خطر گرایش آدمهای ضعیف به سمت اشرافیگری و تجمل و انباشت ثروت و سوءاستفادهی اقتصادی است. لذا همه باید خیلی مراقب باشند؛ هم مسؤولان و هم آحاد مردم.
خدای متعال برای جامعه، غنا و ثروت خواسته است. خدای متعال از جامعه فقیر خشنود نیست و از جامعه مستمند و ملت فقیری که نمیتواند زندگی خود را تأمین کند، خوشش نمیآید. خدای متعال، برای یک جامعه، غنا و ثروت و داشتن امکانات زندگی و استخراج ذخیرههای زیرزمینی و امثال اینها را خواسته است. اسلام، این را خواسته است. اسلام از ما خواسته است که روی زمین را آباد کنیم و به ثروت جامعه بیفزاییم. این درست؛ اما در عین حال اسلام خواسته است که در جامعه، فاصله میان دو قشر از جامعه - قشر فقیر و قشر غنی - فاصله زیاد و دره عمیقی نباشد و شکاف به وجود نیاید. این طور نباشد که در جامعه، عدّهای دچار فقر و تنگدستی و تیرهروزی باشند، اوّلیات زندگی به دست آنها نرسد؛ اما عدّهای ثروتهای افسانهای درست کنند. این را اسلام نمیخواهد. این، خلافِ عدالت است. این، همان چیزی است که اگر در جامعه به وجود آمد و به آن میدان داده شد، آن وقت دیگر تأمین عدالت اجتماعی در جامعه، شکل افسانهواری به خود خواهد گرفت. دیگر نمیشود امیدوار بود که جامعه به عدالت اجتماعی خواهد رسید. باید جلوِ این را گرفت. امروز متدینترین، انقلابیترین، پاکترین و با ایمانترین دختران و زنان جوان ما، در میان قشرهای تحصیلکرده هستند. کسانی که اهل تجمل و چسبیدن به زر و زیورآلات هستند و یا کورکورانه و چشم بسته میخواهند از الگوهای غربی در لباس و پوشاک و وضع زندگی تقلید کنند، غالبا از سواد و معلومات و معرفت کافی بهره ندارند. کسی که معلومات داشته باشد، میتواند رفتار خود را کنترل کند و آن را با هر چه حق و حقیقت و خوب است، تطبیق دهد. بنابراین، در میدان علمی، همهی راههای فعالیت باید برای زنان باز باشد. دختران، حتی در روستاها هم درس بخوانند. توصیهی من به پدران و مادران این است که بگذارند دختر بچههایشان به مدرسه بروند و سواد بیاموزند. اگر آنها استعداد دارند و مایلند پس از طی مراحل ابتدایی به تحصیلات عالیه و دانشگاهی بپردازند، ممانعت نکنید. بگذارید در جامعهی اسلامی ما آنها جزو انسانهای با سواد و دارای معلومات شوند. این هم از دیدگاه دوم.
اغلب مکاتب بشری، از جمله مکتب سرمایهداری غرب هم، همینطور است. یک طرفش را دیدهاند. آن طرفی که انسانها را به کار و تلاش و پیشرفت و رشد مادی و ثروت و علم میکشاند، دیدهاند و درست هم بوده است. اما طرف دیگرش را ندیدهاند، که در این جامعهای که آسمانخراشها وجود دارد و ثروتها و تجملات هست، فقر و بیچارگی افراد زیادی از انسانها هم هست. از گرسنگی مردن هم هست. ظلم هم هست. بدتر از همه، فساد همهگیری هست که به داخل خانهی همه کسانی که ازاین وضع لذت میبرند، نفوذ میکند و زندگی را بر آنها تلخ خواهد کرد. خوب؛ این معضل، گریبانگیر شد و کار را خراب کرد. هنر یک مجموعه و یک مکتب، این است که همهی عوامل در آن جمع باشد. و الا اگر یک مکتب، فقط جهانگیریاش خوب باشد، میتواند فتوحات کند؛ اما نمیتواند نگهدارد. منابع طبیعی را خوب میتواند حفظ کند؛ ولی از حفظ منابع انسانی، ناتوان است. رشد مادی میتواند بدهد؛ اما در دادن رشد معنوی میماند. بالاخره، مساوات را در بین آحاد مردم، میتواند برقرار کند؛ ولی نهایتا المثنای مکتب کمونیسم میشود! کمونیستها همه چیز را دولتی کردند؛ همه چیز را کوپنی کردند و برای اینکه مردم، مساوی شوند، سرمایههای شخصی را به کلی از آنها گرفتند. بسیار خوب! کسی که ثروتمند بود، ثروتش را از دست داد و همه مساوی - یعنی تقریبا فقیر - شدند! فرضا یک جا اغنیا را هم به دم تیغ دادند تا فقرا سودی ببرند. ادعایشان این بود که در طبقات پایین جامعه، بههرحال، مساواتی به وجود آورند. اما در طبقات بالا، تبعیض و اختلاف طبقاتیای که در کشورهای دیگر بود، اینجا چند برابر شد! ما کشورهای کمونیستی را دیده بودیم. بنده در زمان مسؤولیت دولتی خود، در مسافرتهایی که به کشورهای کمونیستی کردم، وضع فقیر و غنیشان را از نزدیک دیدم. در طبقات پایین جامعه، مردم نان برای خوردن نداشتند. اما در رأس حکومتهایشان، چنان جاه و جلال و فرعونیت و امپراتوریای به وجود آمده بود، که شانه به شانهی سرمایهداری بزرگ جهانی میسایید! انگار نه انگار که به گفتهی خودشان «سوسیالیست» هستند!
آری؛ وقتی یک مکتب ناقص باشد، وضعیت، بهتر از این نمیشود. یک طرف را درست میکند، طرف دیگر خراب میشود! این نکته را متذّکر شوم که در این حدیث و احادیث مشابه، مراد از دنیا زمین و متعلّقات آن و آبادانی و پرداختن به امور مردم و امثال این کارها نیست؛ بلکه جلوههایی از دنیا (مال و جاه و مقام) مورد نظر است که انسان آنها را برای خود میخواهد. بنابراین هر آنچه از نعم الهی در روی زمین و زیباییها و لذّتها و تعیّشها که به نفس انسان بر میگردد و برای خود میخواهد، در تعبیرات حدیثی «دنیا» تلقّی میشود و مذموم است. پیداست که هر چه انسان بیشتر به دنیا بیندیشد و بپردازد، رغبت و شوق او بیشتر میشود و وقتی که از دنیا رو برگرداند، بتدریج محبّت دنیا هم از دل او کاسته میشود. مرادِ این روایت و امثال آن، این نیست که انسان فعّالیت و تلاش در زندگی را رها کند و برود گوشه خانه بنشیند. برخی این گونه خیال کردند و سالها - بلکه بعضیها قرنها - رویّه غلطی را که منجر به انعزال و انزوا و دوری از فعّالیتها و تلاشهای زندگی شده است، در پیش گرفتند و آن را به اسلام نسبت دادند. بنابراین مراد از دنیا، این برداشت غلط نیست.
«یا موسی نافس فی الخیر اهله واستبقهم الیه». در کار خیر با اهلش منافست کن. منافست یعنی حالت رغبتِ رقابت آلودی که انسان به چیزی پیدا میکند. «واستبقهم الیه»، یعنی به سوی خیر از همه اهل آن سبقت بجو. «فان الخیر کاسمه» «خیر» مثل اسم خودش نیکو و پسندیده است. ظاهراً مراد کارهای نیک و عمومی و احسان به مؤمنین و کمک به برادران و اتّحاد و عبادت پروردگار و زهد در دنیا و دیگر صفات خوب است. لفظ «خیر» یک معنای افعل تفضیلی هم دارد که نشان دهنده بهتر بودن است. میفرماید: کارهای خیر مثل اسمش است و از هر چیز دیگر بهتر است. کارهای نیکی که انسان انجام میدهد، از هر آنچه که به ذهن بگذرد، بهتر است. اگر به عیادت مریض میروید، اگر به مؤمن احسان میکنید، اگر در کارها تعاون میکنید، اگر علم میآموزید، اگر به دنیا بیاعتنایید، اگر جهاد فی سبیل اللَّه و یا امر به معروف و نهی از منکر میکنید و اگر عبادت خدا را انجام میدهید؛ همهاینها کارهای خیر است. این کارها از همه اموری که به ذهن انسان بگذرد، مثل مال و فرزند و جاه و مقام و دیگر ارزشهای گوناگون بهتر است. هم مرحوم مجلسی و هم صاحبِ تحف العقول چند احتمال میدهند که یکی از آنها همین احتمال است. احتمالات دیگر هم میدهند که ظاهراً همین احتمال متیقن است. «و اترک منالدنیا ما بک الغنی عنه» آن چیزی از دنیا که به آن نیاز نداری و جزو حاجات تو نیست و زیادی است، ترک کن. «ولا تنظر عینک الی کل مفتون بها». به چند روش میشود این عبارت را خواند: «ولا تنظر عَینُک» که عین فاعل تنظر باشد؛ یعنی چشمت ننگرد. یا «ولا تنظر عَینِک» یعنی به چشم خود نشان نده. و یا «لا تنظر عَینَک» که منصوب به نزع خافض باشد؛ یعنی «لاتنظر بعینِک» یا «لا تنظّر عینَک» باشد، به این معنا که به چشم خود عرضه نکن. «الی کل مفتون بها». کسانی را که مفتونِ به دنیا و فریفته آن هستند، «و موکل الی نفسه» و کسی را که به نفس خود یا به خود واگذار شده است و حمایت و توفیق الهی از او گرفته شده باشد، «واعلم ان کل فتنة بدؤها حب الدنیا»، همه فتنهها با دوستی دنیا آغاز میشود. واقعش هم همین است. به دنیا که نگاه میکنیم، میبینیم که در طول تاریخ ریشه همه فتنهها و گمراهیها و جاهایی که حقّ و باطل به هم مخلوط شده است، در حُبّ دنیاست. کسانی بودهاند که به خاطر حبّ به دنیا و مقام و جاه و حبّ به اهل و رفقا، کاری را شروع کردهاند و فتنهای را به وجود آوردهاند. واقعاً این موضوع یکی از آن حِکَم عجیب است. هر جای دنیا که نگاه میکنید، میبینید که همین گونه است. «ولا تغبط احدا بکثرة المال». به کسانی که مال زیاد دارند غبطه نخور. این از آن دردهای مبتلا به ماست که کم و بیش در زندگی بعضی افراد ضعاف النفوس جریان دارد و آنها به خاطر خانههای عالی و تجملات فراوان و مراکب زیاد غبطه میخورند! «فان مع کثرة المال تکثر الذنوب کواجب الحقوق». مال که زیاد شد، حقوق هم زیاد میشود و به همین خاطر گناهان هم زیاد میشوند. معلوم میشود که وقتی حقوق زیاد شد، انسان نمیتواند آن را ادا کند، والا اگر میتوانست ادا کند، گناهی در کار نبود. این در صورتی است که مال از حلال کسب شده باشد. اگر از حرام بود، شکل بدتری خواهد داشت. البته یک احتمال هم وجود دارد و آن این است که اشارهی حدیث به کثرت مال از طریق حرام باشد؛ یعنی انسان وقتی که مالی کسب میکند که از طریق حلال نیست، حقوق زیادی را باید پامال کرده باشد تا مال زیادی به دست آورد. «و لا تغبطن احدا برضی الناس عنه». به حال کسی که مردم از او راضیند یا به او محبت دارند، غبطه نخور. «حتی تعلم أن الله راض عنه». اگر خدا از کسی راضی است، به حال او غبطه بخور؛ اما اگر مردم به کسی محبت دارند و برای او شعار میدهند و دور او جمع میشوند و به او تحبب و تقرب میکنند، به حال او غبطه نخور. شما چه میدانید؛ شاید خدای نکرده در باطن او خلل و فساد و عیبی باشد که خدا را از او ناراضی میکند. آن وقت رضای مردم به درد او نمیخورد. واقعا رضای مردم - اگر واقعی هم باشد - چه فایدهای دارد؟ «ولا تغبطن مخلوقا بطاعة الناس له». اگر دیدی مردم از کسی اطاعت میکنند و دستور و فرمان و ارادهاش را میپذیرند، باز هم جای غبطه ندارد. «فان طاعة الناس له و اتباعهم ایاه علی غیر الحق هلاک له و لمن اتبعه». اگر اتباع مردم از او - نستجیر بالله - به حق نباشد، برای خود او و کسانی که از او متابعت میکنند، مایهی هلاکت است. انشاءالله خدای متعال به حرمت معصومین ما را از تابع و متبوع شدن علی غیرالحق باز بدارد و آن وضعیت را برایمان پیش نیاورد. من این را میخواهم عرض کنم. که در منزل خود من، همهی افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان میبرد. خود من هم همینطورم. نه اینکه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه میکنم؛ تا خوابم میآید، کتاب را میگذارم و میخوابم. همهی افراد خانهی ما، وقتی میخواهند بخوابند حتما یک کتاب کنار دستشان است. من فکر میکنم که همهی خانوادههای ایرانی باید اینگونه باشند. توقع من، این است. باید پدرها و مادرها، بچهها را از اول با کتاب محشور و مأنوس کنند. حتی بچههای کوچک باید با کتاب انس پیدا کنند. باید خرید کتاب، یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب شود. مردم باید بیش از خریدن بعضی از وسایل تزییناتی و تجملاتی - مثل این لوسترها، میزهای گوناگون، مبلهای مختلف و پرده و... -، به کتاب اهمیت بدهند. اول کتاب را مثل نان و خوراکی و وسایل معیشتی لازم بخرند؛ بعد که این تأمین شد به زواید بپردازند. خلاصه، باید با کتاب انس پیدا کنند. در غیر این صورت، جامعهی ایرانی به هدف و آرزویی که دارد - که حق او هم هست - نخواهد رسید. البته من این را فراموش نکنم که از وزارت ارشاد به خاطر انجام همهی توصیههای ما در سال گذشته در هنگام مصاحبه - پایان بازدید - تشکر کنم. مسألهی نمایشگاه دائمی و کتابهای پرتیراژ که الان آقای مسجد جامعی به من گزارش دادند، از کارهایی است که انجام گرفته است. من از آنچه که انجام شده است خرسند شدم.
خوب؛ این مسألهی اول. مطلب دومی که من امروز فکر کرده بودم بگویم، مسألهی کاغذ است. من وقتی از ناشران دربارهی مشکلشان و فروش کتاب میپرسم، بعضی بعد از سؤال من و بعضی بدون سؤال، به مشکل کاغذ اشاره میکنند. کاغذ در جامعهی ما نباید یک کالای تزیینی و تجملاتی به حساب بیاید؛ بلکه باید یک کالای اصلی محسوب شود. کمااینکه دولت هم، برای کاغذ، واقعا یارانه میدهد. (ما در مشهد، همین سوبسید را میگوییم «سر». سردادن به چیزی؛ چیزی را برای چیزی به عنوان سردادن.) توصیهی دوم که آن هم برای جامعهی ما بسیار مهم است، «انضباط اقتصادی و مالی» است. من این را از آحاد ملت و مسؤولین کشور و مأمورین دولت، امسال تقاضا دارم. انضباط اقتصادی و مالی یعنی مقابله با ریخت و پاش، زیاده روی و اسراف. ریخت و پاش مالی و زیاده روی در خرج کردن و زیاده روی در مصرف، به هیچ وجه صفت خوبی نیست. نه اسمش جود و سخاست و نه کرم و بزرگ منشی است. فقط اسمش «بیانضباطی اقتصادی و مالی» است. کسانی که بیخود خرج میکنند؛ زیادی خرج میکنند و زیادی برای خودشان مصرف میکنند و رعایت موجودی جامعه را از لحاظ امکانات اقتصادی نمیکنند، انسانهایی هستند که از نظر من بیانضباط از لحاظ امکانات اقتصادی و مالی هستند. اگر چنین وضعیتی ادامه پیدا کند، این ملت کارش مشکل خواهد شد. به کسانی که بیخود خرج میکنند، اگر بگوییم شما چرا این قدر خرج کردید و چرا این میهمانی بیخود و بیجهت را با این همه ریخت و پاش ترتیب دادید؟ میگویند داریم و میکنیم! آیا این دلیل کافی است که دارم و میتوانم خرج کنم؟ نه؛ این دلیل به هیچ وجه دلیل قانع کنندهای نیست. باید به قدر نیاز و حاجت، خرج و مصرف کرد. بخصوص کسانی که اموال عمومی را مصرف میکنند. آنها هم مانند کسانی که اموال خودشان را بیحساب و کتاب خرج میکنند، مخاطب این مطلبند و نباید زیادی مصرف کنند.بعضی افراد، پولدارند و درآمدی انشاءالله از راه حلال دارند - آنها که از راه حرام کسب درآمد کنند که وضعشان بدتر است - اینها هم اگر در خرج کردن و وضع زندگی و تجملات بیهوده و بیجا و اعیان منشی، ریخت و پاش و اسراف کنند، بیانضباطی مالی و اقتصادی انجام دادهاند. این کارها اسمش ریختوپاش است و ریختوپاش امری نکوهیده و ناپسند است. این کارها زندگی دیگران را از لحاظ روانی مختل میکند. شما مثلا مبالغ زیادی مواد خوراکی در فلان مهمانی معمولی مصرف میکنید؛ در حالی که لازم نیست و در کنار شما و در همسایگی شما در یک محل دورتر، ولو در اقصی نقاط کشور، کسانی به این مواد غذایی برای ادامهی زندگی خود و فرزندان و عزیزانشان نیاز مبرم دارند. آیا این کار در چنین شرایط کار درستی است؟ پس در اموال شخصی و مالی که از راه حلال هم به دست آمده باشد، ریختوپاش غلط و خلاف انضباط است. کسانی که اموال دولتی را مصرف میکنند، دیگر بیشتر. من از مسؤولین امور میخواهم جدا در زمینهی مصرف اموال عمومی، در جاهایی که اولویت ندارد - ولو ممکن است مورد نیاز هم باشد، اما نیاز درجهی یک نیست - خودداری کنند. آن جایی که امر دایر است بین نیاز با اولویت و نیاز بیاولویت، خودداری کنید. آن جایی که نیاز نیست و حاجت نیست، حتما مصرف نشود. آن جایی که حاجت هست، اما حاجت بالاتری نیز هست آنجا هم مصرف نشود و این امکان مالی در حاجت برتر و بالاتر مصرف گردد. این هم توصیهی امسال من است و امیدوارم باز مسؤولین کشور نسبت به این قضیه اهتمام ورزند. به تعبیر دیگر مسؤولین فرهنگی، اهتمام فرهنگی و مسؤولین اقتصادی و اداری و دولتی و اجرایی، اهتمام اجرایی ورزند.
امروز مهمترین طرح دشمن، «انتظار» است. دشمن منتظر نشسته است تا این میکروب در داخل این کالبد سالم و نیرومند؛ یعنی کالبد نظام اسلامی و جمهوری اسلامی، اثر کند. لذا ما باید مراقب باشیم. امروز آنها منتظرند که فساد در داخل این کشور نفوذ پیدا کند؛ تردید در اذهان جوانان این کشور نفوذ پیدا کند؛ سرگرمیهای باز دارنده و فاسد، بر آرمانهای بزرگ غلبه پیدا کند؛ دنیا طلبی و اشتغال به مال و زینت دنیا رایج شود و لذت پول و زندگی راحت و تجملاتی، خود را زیر دندان عناصر انقلابی نشان دهد.
اینها ناقلهای میکروب ارتجاعند. نه اینکه مردم یا انقلابیون نباید زندگی کنند! نعمت و برکات خدا، مال همه است و همه باید از آنها استفاده کنند. اما پرداختن به دنیا و شهوات؛ پرداختن به مال و مال اندوزی؛ پرداختن به خود بیش از پرداختن و اندیشیدن به جمع و هدف و خدا و دین خدا؛ دچار شدن به فساد اخلاقی - اعم از فسادهای مالی، جنسی، اداری و اختلافات داخلی که این هم یک نوع فساد بسیار خطرناک است - و جاه طلبیهای غلط و نامشروع، آن چنان که در دنیای غرب مطرح است، عواملی هستند که کاخ آرمانی انقلاب و اسلام و هر حقیقتی را ویران میکنند. بناهای جدیدی ساخته خواهد شد؛ اما بناهای طاغوتی، غیر خدایی، بناهای ضدّ اسلامی و ضدّ ارزشهایی که بهخاطر آنها خون شهدای ما ریخته شد. و این یعنی همان رجعت و برگشت، که دشمن منتظر آن است. . من میخواهم به شما جوانان عزیز، به شما پاسداران عزیز، به شما سازمان با عظمت و پرشکوه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به شما بسیجیها، به شما ارتشیهای مؤمن و دلسوز و ساخته و پرداختهی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، به شما جوانان قشرهای مختلف این کشور و به خانوادههای گوناگون، از متوسطها، پایینتر از متوسطها و بالاتر از متوسطها، عرض کنم که عزیزان من! بار سنگین حفظ این امانت الهی که امانت پیغمبران است، بر دوش شماست. جمهوری اسلامی، امانت تاریخی انبیای عظام الهی است. آرزوی موسی و عیسی و آرزوی همهی اولیا و ائمهی بزرگوار ماست که امروز تحقق پیدا کرده است؛ ولو ناقص. (کاملش هم، انشاءالله، در دوران حکومت کبری و ولایت عظمای حضرت بقیةالله فی الارضین، ارواحنالترابمقدمهالفداء، ظاهر و آشکار خواهد شد.) این، بار خیلی سنگین و محمولهی پر ارزشی است. این را شما باید حفظ کنید و این میسر نیست مگر با حفظ نفس. متاع دنیا، لذت خیر، پول، ثروت و تجمل دنیا - آن هم در حدودی که امثال من و شما ممکن است در زندگی خود داشته باشیم - خیلی کمتر و بیارزشتر و حقیرتر از آن است که انسان به خاطر آنها بنیهی معنوی خود را ضعیف کند و حمل این بار را به خطر بیندازد. مراقب باشید و دشمن را ناکام کنید.
همان نقطه زهد و ندویدن دنبال دنیای شخصی است. من برای زندگی خودم باید به قضاوت بنشینم و ببینم آیا دنبال دنیای شخصی خودم هستم یا نیستم؟ هر کدام باید به حساب خودمان برسیم. وقتی که در بین مسؤولین و برای مسؤولین صحبت میشود، کاربرد، کاربردِ شخصی است. یعنی هر کدام از مسؤولین کشور باید سعی و تلاششان این باشد که آن چهره زهد امیرالمؤمنین علیهالسّلام را در خودشان منعکس کنند. البته زهد علی علیهالسّلام، برای ما نه قابل عمل است و نه حتّی قابل درک. ما که نمیتوانیم آن گونه زندگی کنیم! اما پرتوی از آن عدالت و زهد را، شاید بتوانیم داشته باشیم. نه اینکه ما بگوییم نمیتوانیم. خود آن بزرگوار گفته است. نه اینکه مانمیتوانیم. هیچکس نمیتواند. حتی بعضی از معصومین علیهمالسّلام هم از اینکه بتوانند آن طور که امیرالمؤمنین علیهالسّلام عمل میکرد، عمل کنند، اظهار عجز کردهاند. بحث بر سر آن گونه عدالت نیست. اما رنگِ ما باید همان رنگ باشد؛ ولو کمرنگ. روش ما باید همان روش باشد؛ ولو رقیق. در جهت عکس او که نباید حرکت کنیم. مسؤولین باید این معنا را عملاً به مردم یاد بدهند.
چسبیدن به دنیا و دویدن دنبال دنیا، برای یک مسؤول در جمهوری اسلامی، نقص است و به همان معنایی که عرض شد، یک نقطه منفی است. عکسِ این باید باشد. حکومت کردن و سمَت و منصب در جمهوری اسلامی، نباید به شکل یک غنیمت نگاه شود. در دنیا، مردم برای اینکه به مناصبی برسند، تلاش میکنند. هر منصبی هم که باشد، فرقی نمیکند. از عضویت یا ریاست بر یک جمع و سازمان کوچک اداری گرفته، تا رسیدن به ریاست یک کشور. چهار سال، پنج سال، شش سال تلاش میکنند تا به حکومت میرسند و در این چند سال میخواهند نهایت التذاذ را ببرند. تصوّر نکنید کسانی که در دنیا برای مثلاً رسیدن به ریاست جمهوری یا نیل به مقامات عالی تلاش میکنند، قصد خدمت دارند! خودشان هم مدّعی نیستند. خودِ آنها هم این ادّعا را ندارند و معتقدند حالا که ما توانستیم به این سِمَت برسیم، باید از التذاذاتش استفاده کنیم. همانی که امیرالمؤمنین، علیهالسّلام، به عامل خود فرمود که «اینطور نباش و دنیا را و حکم را برای خودت طعمه ندان»، اینها طعمه میدانند. دنیا برای اینها طعمهای است که وقتی به آن رسیدند، باید با چنگ و دندان از آن بهره برداری کنند و التذاذ ببرند. از پولش، از قدرتش، از نفوذش، از تسهیلاتش، از امکاناتش، حداکثر بهره را ببرند و بخورند و به نزدیکان و دوستان خودشان بخورانند. این، عرف دنیاست. اما در جمهوری اسلامی چه؟ در اینجا این مسائل باید به چشم یک مسؤولیت و وظیفهی محض تلقی شود. به عنوان یک کار تلقی شود؛ کاری که سخت است و هرچه بالاتر میرود سختتر هم میشود. باید به عنوان یک مسؤولیت و یک تعهد به آن نگریسته شود. نه اینکه وقتی امکانات پیدا کردیم، آن را برای تهیهی لوازم رفاه شخصی، تشریفات، اسرافها و تجملات و غیره، بهترین فرصتها تلقی کنیم. چه نمایندگی مجلس باشد، چه سمتی در دستگاههای عالی دولتی باشد، چه مسؤولیتهای بالای نظامی باشد، چه مسؤولیتهای بالای قضایی باشد، تفاوت نمیکند. نباید به این امکانات به عنوان یک طعمه و یک غنیمت نگاه شود و بگوییم: «حالا که رسیدیم، پس دیگر بهرهبرداری کنیم!» همه چیز باید از روی حق، از روی حساب و با روحیهی بیاعتنایی به زخارف دنیا باشد. اگر چنین شد، راه و حرکت را آسان خواهد کرد. این مسائل معنوی تا حدود زیادی به فضایل عملی ارتباط پیدامیکند. یعنی به آنچه که از تلاش فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیها ناشی میشود. مفت نمیدهند و بدون دلیل نمیبخشند. عمل انسان - در حدّ بالایی - در احراز فضایل و مناقب تأثیر میکند. دختری که در کوره گداخته مبارزات سخت پیغمبر در مکه متولّد شد و در شعب ابیطالب یار و غمگسار پدر بود. دختری حدوداً هفت، هشت ساله یا دو، سه ساله - بنابر اختلاف روایات، کمتر و بیشتر - در شرایطی که خدیجه و ابوطالب از دنیا رفتند، آن شرایط دشوار را تحمّل کرد. پیغمبر تنهاست، بیغمگسار است، همه به او پناه میآورند؛ ولی کیست که غبار غم را از چهره خودِ او بزداید؟ یکوقت خدیجه بود، که حالا نیست. ابوطالب بود، که حالا نیست. در چنین شرایط دشواری، در عین آن گرسنگیها و تشنگیها و سرما و گرمای دوران سهساله شعب ابیطالب که از دورانهای سخت زندگی پیغمبر است و آن حضرت در درّهای با همه مسلمانان معدود، در حال تبعید اجباری زندگی میکردند؛ این دختر مثل یک فرشته نجات برای پیغمبر؛ مثل مادری برای پدر خود؛ مثل پرستار بزرگی برای آن انسان بزرگ، مشکلات را تحمّلکرد. غمگسار پیغمبر شد، بارها را بردوش گرفت، عبادت خدا را کرد، ایمان خود را تقویت کرد، خودسازی کرد و راه معرفت و نور الهی را به قلب خود بازکرد. اینهاست آن ویژگیهایی که آدمی را به کمال میرساند. بعد هم در دوران پس از هجرت، در آغاز سنین تکلیف، وقتی فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها، با علیبن ابیطالب علیهالصّلاةوالسّلام، ازدواج میکند، آن مهریه و آن جهیزیه اوست؛ که همه شاید میدانید که با چه سادگی و وضع فقیرانهای، دختر اوّل شخص دنیای اسلام، ازدواج خود را برگزار میکند.
زندگی فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها از همهی ابعاد، زندگیای همراه با کار و تلاش و تکامل و تعالی روحی یک انسان است. شوهر جوان او دائما در جبهه و میدانهای جنگ است؛ اما در عین مشکلات محیط و زندگی، فاطمهی زهرا سلامالله علیها، مثل کانونی برای مراجعات مردم و مسلمانان است. او دختر کارگشای پیغمبر است و در این شرایط، زندگی را با کمال سرافرازی به پیش میبرد: فرزندانی تربیت میکند مثل حسن و حسین و زینب؛ شوهری را نگهداری میکند مثل علی و رضایت پدری را جلب میکند مثل پیغمبر! راه فتوحات و غنایم که باز میشود، دختر پیغمبر ذرهای از لذتهای دنیا و تشریفات و تجملات و چیزهایی را که دل دختران جوان و زنها متوجه آنهاست، به خود راه نمیدهد. عبادت فاطمهی زهرا، سلام الله علیها، یک عبادت نمونه است. آن عبادتش؛ آن فصاحت و بلاغتش؛ آن فرزانگی و دانشش؛ آن معرفت و حکمتش؛ آن جهاد و مبارزهاش؛ آن رفتارش به عنوان یک دختر؛ آن رفتارش به عنوان یک همسر؛ آن رفتارش به عنوان یک مادر؛ آن احسانش به مستمندان، که وقتی پیغمبر پیرمرد مستمندی را به درخانهی امیرالمؤمنین فرستاد که «برو حاجتت را از آنها بخواه»، فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها تختهی پوستی را که حسن و حسین روی آن میخوابیدند و به عنوان زیرانداز فرزندان خود در خانه داشت و چیزی جز آن نداشت، به سائل داد و گفت «ببر بفروش و از پول آن استفاده کن!» این، شخصیت جامعالاطراف فاطمهی زهراست. این، الگوست. الگوی زن مسلمان این است. زن مسلمان باید در راه فرزانگی و علم تلاش کند؛ در راه خودسازی معنوی و اخلاقی تلاش کند؛ در میدان جهاد و مبارزه - از هر نوع جهاد و مبارزهای - پیشقدم باشد؛ نسبت به زخارف دنیا و تجملات کمارزش، بیاعتنا باشد؛ عفت و عصمت و طهارتش در حدی باشد که چشم و نظر هرزهی بیگانه را به خودی خود دفع کند؛ در محیط خانه، دلارام شوهر و فرزندانش باشد؛ مایهی آرامش زندگی و آسایش محیط خانواده باشد؛ در دامن پرمهر و پرعطوفت و با سخنان پرنکته و مهرآمیزش، فرزندان سالمی را از لحاظ روانی تربیت کند؛ انسانهای بیعقده، انسانهای خوش روحیه، انسانهای سالم از لحاظ روحی و اعصاب، در دامان او پرورش پیدا کنند و مردان و زنان و شخصیتهای جامعه را بهوجود آورد. مادر از هر سازندهای، سازندهتر و باارزشتر است. بزرگترین دانشمندان، ممکن است مثلا یک ابزار بسیار پیچیدهی الکترونیکی را به وجود آورند، موشکهای قارهپیما بسازند، وسایل تسخیر فضا را اختراع کنند؛ اما هیچ یک از اینها اهمیت آن را ندارد که کسی یک انسان والا بهوجود آورد. و او، مادر است. این، آن الگوی زن اسلامی است.
شما ببینید وقتی زن مسلمان به فطرت و به اصل خود برمیگردد، چه معجزهی عظیمی درست میکند! آنچنان که در انقلاب ما و در نظام اسلامی ما بحمداللَّه مشاهده شد و امروز هم مشاهده میشود. ما کجا آن قدرت و عظمت را از زنان دیده بودیم که امروز از مادران شهدا میبینیم؟ کجا ما آن فداکاریها را از زنان جوان دیده بودیم، که با فرستادن همسران محبوبشان به جبهههای جنگ، آنها با خاطر آسوده در این میدانها باشند؟ این، عظمت اسلام است که در چهرهی زنان انقلابی ما، در دوران انقلاب و امروز، بحمداللَّه آشکار است. تبلیغ نکنند که با حفظ حجاب، با حفظ عفت، با خانهداری و با تربیت فرزند، انسان نمیتواند کسب علم کند. ما امروز بحمداللَّه چقدر زنان دانشمند و عالم در رشتههای مختلف در جامعهمان داریم: دانشجویان کوشا و با استعداد و با ارزش، فارغالتحصیلان سطح بالا، پزشکان ممتاز و طراز بالا! امروز در جمهوری اسلامی رشتههای گوناگون علمی در اختیار خانمهاست؛ زنهایی که عفاف و عصمتشان را هم حفظ کردند، طهارت زنانه را هم حفظ کردند، حجاب را هم - به شکل کامل - حفظ کردند، به تربیت فرزند هم به شیوهی اسلامی میرسند، شوهرداری را نیز همانطوری که اسلام گفته است انجام میدهند، فعالیت علمی و سیاسی هم میکنند. الان در بین شما - مجموع خانمهایی که اینجا تشریف دارید - عدهی زیادی هستند که فعالیتهای سیاسی و اجتماعی دارند؛ آن هم فعالیتهای ممتاز و برجسته؛ چه خانمهای مجرد، چه خانمهایی که متأهلند و همسران آنها افتخار میکنند و باید هم افتخار کنند که زنهایشان در میدانهای گوناگون پیشتازند. با روحیهی اسلامی و در محیط اسلامی، زن میتواند به کمال واقعی خود برسد؛ دور از آن هرزگیها، دور از آن تجملگراییها و دور از پستشدن و حقیرشدن در مقابل مصرف.
دنیای امروز، دنیای دروغ، دنیای زور، دنیای شهوترانی و دنیای ترجیح ارزشهای مادی بر ارزشهای معنوی است. این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرنهاست که معنویت در دنیا رو به افول و ضعف بوده است. پولپرستها و سرمایهدارها تلاش کردهاند که معنویت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یک نظام و بساط مادیای در دنیا چیدهاند که در رأسش قدرتی از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بیاعتناتر به فضایل انسانی و نسبت به انسانها بیرحمتر مثل قدرت امریکاست. این میآید در رأس و همینطور، میآیند تا مراتب پایینتر. این، وضع دنیاست. انقلاب اسلامی، یعنی زنده کردن دوبارهی اسلام؛ زنده کردن «ان اکرمکم عندالله اتقیکم». این انقلاب آمد تا این بساط جهانی را، این ترتیب غلط جهانی را بشکند و ترتیب جدیدی درست کند. اگر آن ترتیب مادی جهانی باشد، معلوم است که شهوترانهای فاسد رو سیاه و گمراهی مثل محمدرضا باید در رأس کار باشند و انسان با فضیلت منوری مثل امام باید در زندان یا در تبعید باشد! در چنان وضعیتی، جای امام در جامعه نیست. وقتی زور حاکم است، وقتی فساد حاکم است، وقتی دروغ حاکم است و وقتی بیفضیلتی حاکم است، کسی که دارای فضیلت است، دارای صدق است، دارای نور است، دارای عرفان است و دارای توجه به خداست، جایش در زندانها یا در مقتل و مذبح یا در گودال قتلگاههاست. وقتی مثل امامی بر سر کار آمد، یعنی ورق برگشت؛ شهوترانی و دنیاطلبی به انزوا رفت، وابستگی و فساد به انزوا رفت، تقوی بالای کار آمد، زهد روی کار آمد، صفا و نورانیت آمد، جهاد آمد، دلسوزی برای انسانها آمد، رحم و مروت و برادری و ایثار و از خودگذشتگی آمد. امام که بر سر کار میآید، یعنی این خصلتها میآید؛ یعنی این فضیلتها میآید؛ یعنی این ارزشها مطرح میشود. اگر این ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقی میماند. آن وقت امثال حسینبنعلی علیهالصلاة والسلام، دیگر به مذبح برده نمیشوند. اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیهی بسیجی را از دست دادیم چه؟ اگر به جای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فکر تجملات شخصی خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجی را، جوان مؤمن را، جوان بااخلاص را - که هیچ چیز نمیخواهد جز اینکه میدانی باشد که در راه خدا مجاهدت کند - در انزوا انداختیم و آن آدم پرروی افزونخواه پرتوقع بیصفای بیمعنویت را مسلط کردیم چه؟ آن وقت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصلهی بین رحلت نبی اکرم صلواتاللهوسلامهعلیه و شهادت جگرگوشهاش پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، خیلی کوتاهتر ممکن است بشود و زودتر از این حرفها، فضیلتها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند. باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل کند، بایستیم.
پس، عبرتگیری از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزند انقلاب گوشهگیر شود. عدّهای مسائل را اشتباه گرفتهاند. امروز بحمداللَّه مسؤولین دلسوز و علاقهمند و رئیسجمهور انقلابی و مؤمن بر سرِ کارند، و کشور را میخواهند بسازند. اما عدّهای، سازندگی را با مادّیگرایی، اشتباه گرفتهاند. سازندگی چیزی است، مادّیگری چیز دیگری است. سازندگی یعنی کشور آباد شود، و طبقات محروم به نوایی برسند. سالهای سال، این کشور را ویران کردهاند. بعد از انقلاب هم، به وسیله مهاجمین خارجی، هشت سال، همان کار را ادامه دادند. این کشور، باید ساخته شود. این سازندگی، تلاش لازم دارد. از پایان جنگ تاامروز، هنوز سه سال و اندی میگذرد.زمان زیادی از پایان جنگ تا امروز نگذشته است. یک بمب در یکجا بیفتد، یک لحظه ویرانگری است؛ اما ساختن همان ویرانه، چقدر طول میکشد؟! فرض کنید ساختمانی، خانهای، عمارت دو، سه طبقهای، دریک لحظه منفجر میشود؛ اما دریک لحظه، ساخته نمیشود. یک کشور را هشت سال ویران کردند. مگر شوخی است!؟ قبل از این، خاندان منحوس پهلوی - که لعنت خدا برآنها و برکارگزاران و دستیارانشان، و لعنت خدا بر خانواده قاجار و دستیارانشانباد - این مملکت را ویران کردند. بعد که انقلاب شد تا آن را بسازد، مگر دشمنان توانستند تحمّل کنند!؟ امروز اسناد همکاری امریکا با عراق در جنگ تحمیلی علیه ما، در حال روشدن است. ما آن روز میگفتیم؛ ما آن روز قاطعانه میگفتیم که شرق و غرب از عراق حمایت میکنند. اما یک عدّه کوته فکرهای داخلی، انکار میکردند و میگفتند به چه دلیل؟ بفرمایید؛ این هم دلیل! امروز اسناد خود امریکاییها را امریکاییها رو میکنند و معلوم میشود که دراین چند سال، چه کمکهای عظیمی به عراق کردند. شرق و غرب با یکدیگر همدست شدند؛ این جنگ را بهراه انداختند و مملکت را ویران کردند. بعد از سالها ویرانگریِ حکّام فاسد پهلوی و قاجار وبعد از چند سال ویرانگریِ جنگ، اکنون دولت جمهوری اسلامی، به کمک مردم و کارگزاران و متخصّصین و کاردانهایش، میخواهد این کشور را بسازد. این، کارِ یک روز و دو روز نیست؛ کار یک سال و دو سال هم نیست. این همه مراکز مادیّ از بینرفته،این همه امکان اشتغال نابود شده...! اینها چیزی نیست که ظرف مدت کوتاهی برگردد. این را میگویند «سازندگی». این، یک مجاهدت است، یک جهاد فی سبیلاللَّه است. هر کس که در این مجاهدت شرکت کند، جهاد کرده است. کسی که در راه اداره و حفظ جامعه اسلامی - که یک واجب بزرگ است - گامی برداشته، خیلی با ارزش است. اما آن طرف قضیه، مادّیگری است، مادّهپرستی است، دنیاطلبی است. آن، یک حرفِ دیگر است. سازندگی، کاری بود که علیبنابیطالب علیهالسلام داشت؛ که حتی شاید در دوران خلافت هم - که حالا من این را تردید دارم. اما تا قبل از خلافت، قطعی است - با دست خود نخلستان آباد میکرد؛ زمین احیا میکرد؛ درخت میکاشت؛ چاه میکند و آبیاری میکرد. این، سازندگی است! دنیاطلبی و مادیطلبی، کاری است که عبیدالله زیاد و یزید میکردند. آنها چه وقت چیزی را به وجود میآوردند و میساختند؟! آنها فانی میکردند؛ آنها میخوردند؛ آنها تجملات را زیاد میکردند. این دو را با هم اشتباه نباید کرد. امروز عدهای به اسم سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و مادهپرستی میکنند. این سازندگی است؟! آنچه که جامعهی ما را فاسد میکند، غرق شدن در شهوات است؛ از دست دادن روح تقوا و فداکاری است؛ یعنی همان روحیهای که در بسیجیهاست. بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهای اصلی انقلاب زنده بماند. برادران و خواهران نماینده را به رعایت تقوا و توکل به خداوند و توجه به معنویت و اخلاق و عبادت و بیاعتنایی به تشریفات زاید و تجملات اسرافآمیز و اجتناب از گروهگرایی و مقدم داشتن مصالح کشور و مردم بر مصالح شخصی و گروهی و انقیاد در برابر حق و پرهیز از توصیههای خصوصی و شخصی و دوری از صرف نابهجای بیتالمال و دوستی و مهربانی با رقبای دوران انتخابات و بر حذر بودن از وسوسهی شیطان و اغوای نفس اماره، توصیه میکنم. از برادران و خواهران نماینده در مجلس دورهی سوم، که در مقطعی بسیار حساس، توفیق خدمتگزاری در این سنگر مقدس را داشتهاند - مخصوصا رئیس محترم آن مجلس تشکر و تقدیر میکنم و امیدوارم زحمات آنان و همهی خدمتگزاران به اسلام و مسلمین، منظور نظر حضرت بقیةالله ارواحنافداه، قرار گیرد.
استنان به سنت نبی اکرم(ص) و اقتداء به امامان معصوم(ع) در رفتار و گفتار و احیای دل با معارف آنها و تهذیب نفس و پرهیز از تجمل و تخلق به اخلاق اسلامی و ساختن شخصیت اسلامی خود و انس با قرآن و ادعیه جزو برنامههای فردی و جمعی حوزه باشد.
بر حسب تجربههای تاریخی، آنچه بیش از همه برای ملتها مایهی افتخار است، عبارت است از قدرت دفاع و قدرت سازندگی؛ در معیار تقدیر و ارزشگذاری بر روی ملتها، آنچه در بالای صفحه قرار میگیرد، این دو توانایی است. هرگز در تاریخ، کشوری را به خاطر مثلا وسعت بازرگانیش یا تجملات زندگی یا مصرف زیاد و از اینگونه چیزها ستایش نمیکنند؛ مگر زبانهای سطحیجو و مغزهای سطحینگر؛ اما ملتهایی را که توانستهاند در مواقع حساس از خود دفاع کنند، تاریخ ستایش میکند و قشرهای ژرفنگر به چشم تجلیل بر آنها مینگرند. تاریخ همچنین ملتهایی را که توانستهاند پس از ضربههای هولناک و ویرانیهای وسیع، با سازندگی و قدرت نوآوری، دوباره خود را به حال اول - بلکه بهتر - برگردانند، ستایش میکند.
این نمیشود که ما دم از محبت فاطمهی زهرا(سلاماللَّهعلیها) بزنیم، در حالی که آن بزرگوار برای خاطر گرسنگان، نان را از گلوی خود و عزیزانش - مثل حسن و حسین(علیهماالسّلام) و پدر بزرگوارشان(علیهالسّلام) - برید و به آن فقیر داد؛ نه یک روز، نه دو روز؛ سه روز! ما میگوییم پیرو چنین کسی هستیم؛ ولی ما نه فقط نان را از گلوی خود نمیبُریم که به فقرا بدهیم، اگر بتوانیم، نان را از گلوی فقرا هم میبُریم!
این روایاتی که در «کافی» شریف و بعضی از کتب دیگر در باب علامات شیعه هست، ناظر به همین است؛ یعنی شیعه بایستی آنطوری عمل کند. ما باید زندگی آنها را در زندگی خود - ولو به صورت ضعیف - نمایش بدهیم. ما و از ما بزرگترها کجا، آن آستان بلند کجا؟ معلوم است که ما حتّی به حدود دوردست او هم نمیرسیم؛ اما باید تشبه کنیم. نمیشود در نقطهی مقابل زندگی اهلبیت حرکت کنیم، ولی ادعا کنیم که ما جزو موالیان اهلبیتیم! چنین چیزی ممکن است؟ فرض بفرمایید کسی در زمان امام بزرگوار ما، از دشمنان این ملت - که امام دایم علیه آنها حرف میزد - تبعیت میکرد؛ آیا او میتوانست بگوید من تابع امامم؟! اگر چنین چیزی از زبان کسی صادر میشد، آیا شماها نمیخندیدید؟! همین قضیه در باب اهلبیت(علیهمالسّلام) هم هست. ما باید شایستگی خود را ثابت کنیم. مگر نمیگوییم که جهیزیهی آن بزرگوار چیزهایی بود که انسان با شنیدن آنها اشکش جاری میشود؟ مگر نمیگوییم که این زن والامقام، برای دنیا و زیور دنیا هیچ ارزشی قائل نبود؟ مگر میشود که روزبهروز تشریفات و تجملگرایی و زر و زیور و چیزهای پوچ زندگی را بیشتر کنیم و مهریهی دخترانمان را زیادتر نماییم؟! اوایل که گاهی بعضیها مهریهی عقد را یک خرده گران قرار میدادند، ما شوخی میکردیم و میگفتیم شما که میخواهید مثلاً فلان قدر سکه قرار بدهید، پس یکباره بگویید 72 سکه! اما حالا میبینیم که تعیین مهریههای گرانقیمت، واقعی شده است! واقعاً چه خبر است؟ شما که پدر آن دختر هستید، آیا میتوانید ادعا کنید که پیرو پدر فاطمه(سلاماللَّهعلیها) هستید؟ اینطوری نمیشود؛ ما باید به حال خودمان فکری بکنیم. این گرایش به تجملگرایی که مدتها بود در جامعهی ما یواش یواش کم شده بود، یا در اوایل انقلاب مثلاً خانمها به تجملات و زر و زیورها اعتنایی نمیکردند، متأسفانه باز این چیزها - آنطور که شنیده میشود - در جامعهی ما دارد رشد میکند. زنان اندیشمند و بافکر و بامعرفت جامعهی ما باید این را خطر بدانند. نباید زنان به سمت تجملگرایی سوق پیدا کنند. البته این خطر برای مردان هم هست؛ منتها در زنان بیشتر و امکانش زیادتر است. وانگهی در این قضیه، در موارد بسیاری، مردان تحت تأثیر زنانشان قرار میگیرند. شماها واقعاً باید با این قضیه مبارزه کنید؛ خودتان هم مراقبت نمایید.
من با تظاهر به تجمل و تجملگرایی در حد معتدل کم ناگزیرش مخالفتی نمیکنم؛ لیکن اگر بنا شد که روند افراطی پیدا کند، چیز بسیار مزخرفی است. در لباس، در آرایش، در زر و زیورها و طلا و جواهرات، خانمها بایستی خیلی اهمیت بدهند که امساک بشود و بیاعتنایی به این چیزها انجام بگیرد، تا شاید انشاءالله به درخشندگیها و زیباییهای واقعیتر بیشتر توجه بشود، تا به این زیباییهای ظاهری. اگر زن به فکر تجملات و خوشگذرانیها و هوسهای زودگذر و تسلیم شدن به احساسات بیبنیاد و بیریشه باشد، نمیتواند آن راه را برود؛ باید این وابستگیها را که مثل تار عنکبوت بر پای یک انسان رهروست، از خود دور کند، تا بتواند آن راه را برود؛ کمااینکه زن ایرانی در دوران انقلاب و در دوران جنگ همین کار را کرد، و انتظار این است که در همهی دوران انقلاب همین کار را بکند.
اما الگوی زن ایرانی در این راه، همان است که گفته شد؛ زینب الگوست. زینب زنی نبود که از علم و معرفت بیبهره باشد؛ بالاترین علمها و برترین و صافیترین معرفتها در دست او بود. همان «سکینهی کبری»یی که شما اسمش را در کربلا شنیدهاید، و دختر امام و برادرزاده و شاگرد زینب است - کسانی که اهل تحقیق و کتابند، نگاه کنند - او یکی از مشعلهای معرفت عربی در همهی تاریخ اسلام تا امروز است. کسانی که حتّی زینب و پدر زینب و پدر سکینه را قبول نداشتند و ندارند، اعتراف میکنند که سکینه(علیهاسلام) یک مشعل معرفت و دانش است به اعتقاد من، گرایش به سمت مدگرایی و تجملگرایی و تازهطلبی و افراط در کار آرایش و نمایش در مقابل مردان، یکی از بزرگترین عوامل انحراف جامعه و انحراف زنان ماست. در مقابل اینها، خانمها بایستی مقاومت کنند.
آنها برای اینکه از زن، آنچنان موجودی به وجود بیاورند که مورد نظر خودشان است، محتاج این هستند که دایماً مد درست کنند و چشمها و دلها و ذهنها را به همین چیزهای ظاهری و کوتهنظرانه مشغول کنند. کسی که به این چیزها مشغول شد، کی به ارزشهای واقعی خواهد رسید؟ مجال پیدا نمیکند برسد. زنی که در فکر باشد از خود وسیلهیی برای جلب نظر مردان بسازد، کی فرصت این را پیدا خواهد کرد که به طهارت اخلاقی فکر کند و بیندیشد؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ آنها این را میخواهند. آنها مایل نیستند که زنان جوامع دنیای سوم، دارای فکر روشن و آرمانخواه باشند؛ خودشان دنبال هدفهای بزرگ حرکت کنند و شوهر و فرزند خود را هم حرکت بدهند. زنان جوان در جامعهی ما باید خیلی مراقب باشند، تا این کمند ناپیدای بسیار خطرناک فرهنگ و تفکر غربی را بشناسند؛ از آن پرهیز کنند و جامعهی زنان را از آن جدا و برحذر بدارند. مطلب چهاردهم - که شاید یکی از مهمترین، بلکه باید گفت مهمترینِ این مسائل است - مسألهی تهذیب اخلاق در حوزههای علمیه است؛ که ما چون راجع به این مسأله زیاد صحبت کردهایم و مکرر عرض کردهایم، نخواستیم که دربارهی آن تفصیل زیادی بدهیم.
مسألهی تهذیب اخلاق، مسألهی سادهزیستی، مسألهی اعراض از زخارف دنیا را بایستی در حوزههای علمیه جدی گرفت. اینطور نباشد که طلبه به خاطر خانهاش - که دو خیابان تا محل درس فاصله دارد - به فکر ماشین شخصی بیفتد. ماشین چیست؟ از اول، بنای کار طلبگی بر عسرت و بیاعتنایی به زخارف دنیوی بود؛ اما حالا فورا به فکر بیفتیم که یک ماشین شخصی و یک خانهی کذایی داشته باشیم! البته باید حداقل معیشتی وجود داشته باشد؛ طوری که انسان ذهنش مشغول آن چیزها نباشد و بتواند درسش را راحت بخواند و کار لازم و مورد توقع را انجام بدهد؛ اما اینطور نباشد که طلبگی هم به چیزی مثل بقیهی کارهای دیگری که بعضی میکنند - دنبال تجملات و دنبال زخارف و امثال اینها رفتن - تبدیل شود. این عیب خیلی بزرگی است که باید بشدت از آن جلوگیری شود. رقابتهای منفی میان افراد و بخشهای گوناگون و میدان دادن به شایعهها و سوءظنها، بیماری خطرناکی است که باید هرگز به کالبد جوان و نیرومند سپاه راه نیابد و فضای معطری را که هدفهای الهی و انگیزهی جهاد پدید میآورد، آلوده نسازد. تجمل و رفاهزدگی و عشرتطلبی - که بحمدالله ساحت سپاه از آن دور است - به هیچ بهانه در این مجموعهی پاکنهاد نباید نفوذ کند و وسوسهها نباید عزم شما مردان حقطلب را متزلزل سازد. شما خود و خانوادههای فداکارتان، شایستگی آن را دارید که الگوی همهی انسانهای خدوم و سربلند باشید، و باید این شایستگی را حفظ کنید.
بیشک جلوههای بیارزش و زرقوبرقها نخواهد توانست گردن سرافراز مردان خدا را در چنبر کمند خود بگیرد و ارزشهای بدلی و دروغین را به جای اصالتها بنشاند. توصیهی اینجانب این است که نسبت به وضعیت اخلاقی و تربیتی همهی افراد و نیز خانوادههای فداکار آنان، همت گماشته شود و از روشهای کارآمد هنری در این مورد استفاده شود. در مجموعهی عظیم سپاه، استعدادهای درخشان در جنبههای گوناگون هست، که باید شناسایی و پرورش داده شود و این گنجینههای انسانی در راه هدفهای والای انقلاب به کار افتد. یکوقت رئیسجمهور کشوری میخواست مشکلات سیاسی خودش را برای من تشریح کند. او میگفت که یکی از رؤسای جمهور گذشتهی ما شکر را یک قران گران کرد، علیه او کودتا شد و از بین رفت! من گفتم مشکل او این بوده که مردم را با خودش نداشته است. در مملکت ما، جنسهای تثبیتشده گاهی قیمتشان ده برابر بالا میرود، اما آب هم از آب تکان نمیخورد؛ چون مردم پشت سر دستگاهند و به دستگاه اعتماد دارند. گفتم مردم وقتی که پشت سر دستگاهند، ما هم میآییم به آنها میگوییم که مثلاً این جنس را قبلاً به این قیمت میدادیم، اما حالا میخواهیم گرانش کنیم؛ مردم قبول میکنند. پنج، شش سال قبل به مردم میگفتیم که همه باید به عنوان جهاد مالی به جنگ کمک کنند؛ مردم هم مثل مور و ملخ به طرف بانکها ریختند، تا به حساب مالی شورای عالی پشتیبانی جنگ پول بریزند.
شما چگونه میخواهید محبت و اطمینان مردم را جلب کنید؟ مردم باید به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسائل خودمان رفتیم، به فکر زندگی شخصی خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفاتمان رفتیم، در خرج کردن بیتالمال هیچ حدی برای خودمان قایل نشدیم - مگر حدی که دردسر قضایی درست بکند! - و هرچه توانستیم خرج کردیم، مگر اعتماد مردم باقی میماند؟ مگر مردم کورند؟ ایرانیان همیشه جزو هوشیارترین ملتها بودهاند؛ امروز هم به برکت انقلاب از هوشیارترینهایند؛ از هوشیارها هم هوشیارترند. آقایان! مگر مردم نمیبینند که ما چگونه زندگی میکنیم؟ آن وقتی که جوان حزباللهی ما به جهاد یا به سپاه یا به فلان وزارتخانه میرفت و به او میگفتند که چهقدر حقوق میخواهی، میگفت این حرفها چیست، مگر من برای حقوق آمدهام؟ اصرار میکردند که بالاخره زندگی خودت و زن و بچهات باید بگردد؛ یک چیزی بگیر. به نظر شما اینها افسانه است؟ به نظرم اگر شما بروید در دنیا این را نقل کنید، چنانچه کسی وضع چند سال قبل ما را ندیده باشد، خواهد گفت که افسانه است؛ ولی این واقعیت است. این رویداد، در همین ایران و در همین تهران و در همین وزارتخانههای ما اتفاق افتاد؛ یکی، دو مورد هم نبود. نمایندهی مجلس وقتی اول بار به او حقوق دادند، خجالت کشید حقوق را بگیرد! بعضی از دوستان ما در دورهی اول نمایندگی مجلس، شرمشان آمد و ننگشان کرد که حقوق بگیرند! گفتند ما حقوق بگیریم؟! برادران! من و شما داریم از آن ذخیره میخوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمیشود ما در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمی که خیلیشان از اولیات زندگی محرومند. در این راه، از خیلی چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت. نمیگویم مثل پیامبر باشیم، نمیگویم مثل امیرالمؤمنین - که شاگرد پیامبر بود - باشیم؛ که انسان آن مطالب را که میخواند، تنش میلرزد. امیرالمؤمنینی که زهدش در زندگی و دنیا مَثَل سایر است و مسلمان و غیرمسلمان آن را میدانند، دربارهی پیامبر میگوید: «قد حقّر الدّنیا و صغّرها و اهون بها و هوّنها»؛ دنیا را تحقیر کرد - یعنی همین لذایذ و بهرهمندیها و برخورداریهای دنیا را کوچک کرد - به آنها توهین کرد و سبکشان نمود. اینکه ما اینجا را صحنهی تفاخر قرار بدهیم، غلطاندرغلط است. هم محیط ازدواج را آلودهی به مادیات میکند، هم این صحنهی پاک و لطیف وجدانی را صحنهی تفاخرها و تنافسها و زیادهرویها میکند، بعد هم این دختر و پسر از اول عادت میکنند که بایستی زندگی آنان بر تجمل و تشریفات بگذرد؛ چرا؟ بگذارید از اول به یک زندگی متوسط عادت کنند.
تجملات برای یک جامعه، مضر و بد است. آن کسانی که با تجملات مخالفت میکنند، معنایش این نیست که از لذتها و خوشیهایش بیاطلاعند؛ نه، کار مضری برای جامعه است؛ مثل یک دارو یا یک خوراکی مضر. با تجملات زیادی، جامعه زیان میکند. البته در حد معقول و متداول ایرادی ندارد؛ اما وقتی که همینطور مرتب پای رقابت و مسابقه به میان آمد، اصلا از حد خودش تجاوز میکند و به جاهای دیگری میرود؛ و این برای جامعه مضر است. حالا چنانچه ما آن کار مضر را در عرصهی ازدواج بیاوریم و بخواهیم از آن استفاده کنیم، این دیگر غلطاندرغلط خواهد شد؛ بسیار بد است. این میهمانیهای پُرسروصدا و هتلگرفتنها و خرجهای زیاد، کار آن طاغوتیها بود. اخیراً در روزنامه هم موردی را نوشته بودند، که چهقدر خوب کردند که نوشتند؛ تامردم بفهمند که این کارها زشت است. ماها همیشه در خانههای خودمان - یک اتاق، دو اتاق - عقد و عروسی میگرفتیم. اگر هم نداشتیم، از همسایه قرض میگرفتیم. مقداری شیرینی و میوه چیده میشد؛ میگفتیم، میخندیدیم، شوخی میکردیم؛ خیلی هم خوش میگذشت. البته آن طاغوتها و آدمهای بدی که بحمداللَّه ازاله شدند، اینطور برگزار نمیکردند. آنها به این وضع قانع نبودند؛ در آن هتلها میرفتند و میهمانیهای پُرخرج و چنین و چنان برپا میکردند.حالا ما که بر سر کار آمدهایم، نباید کار آنها را تکرار بکنیم. اگر تکرار بکنیم، ما هم مثل آنها میشویم؛ آن بد بود. نه اینکه وقتی آدم نمیتواند کار پرخرجی بکند، نکند؛ ولی وقتی که توانست، برود بکند! پس چی شد؟! آن منطق صحیح، این را ایجاب نمیکند. باید بنا را بر سادگی گذاشت. جهیزیهها را ساده بگیرید. اگر جهیزیه نیازهای دختر را تأمین میکند، خوب است؛ اما به سمت تجملات نرود. من نمیخواهم از برادرانی که در کشورهای دیگر زندگی میکنند، توقع زهد و پارسایی مطلق بکنم؛ لیکن میخواهم اجمالا عرض بکنم که در ظواهر زندگی، یک مقدار رعایت امساک لازم است. اگر کسی درآمد هم دارد، امکان استفاده هم دارد، جلوی بعضی از استفادهها را با میل خود و به ابتکار و با ارادهی شخصی بگیرد. این، خیلی فایده دارد. هم برای وضع کلی انقلاب فایدهی عمومی دارد، و هم فایدهی شخصی دارد؛ یعنی به شما نورانیت میدهد. این کار، با کار بندهیی که امکان فلان استفاده برایم نیست، فرق میکند. من اجر ندارم؛ اما شما که میتوانید، اگر از فلان کار تجملاتی، از فلان خرج زیادی، از فلان استفادهی اضافه بر سازمان - که ممکن است انسان برایش یک راه مشروع هم فکر کند و بگوید که مثلا اینگونه استفاده میکنم؛ طوری هم نمیشود - امساک کردید، فضیلت و فایدهی آن و تأثیرش بر نفس خود شما خیلی بالاست.
ما برای همین هستیم. اصلاً بشر که در دنیا کار و جهاد و تلاش میکند و میخواهد حاکمیت خدا را در زمین به وجود بیاورد، برای چیست؟ برای این است که انسانها نورانیت پیدا کنند. اصلاً فایدهی اساسی و هدف اصلی این است که انسانها متخلق به اخلاقاللَّه بشوند. تخلق به اخلاقاللَّه، مقدمه برای یک کار دیگر نیست؛ کارهای دیگر، مقدمه برای تخلق به اخلاقاللَّه است. عدل، مقدمهی تخلق به اخلاقاللَّه و نورانی شدن انسانهاست. حکومت اسلامی و حاکمیت پیامبران، برای همین است؛ «انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق». پس، در برخورد و عمل شخصی، این تأثیر میگذارد. از اینجا مصلحت را شروع کنید، تا همهگونه ارتباطات و موضعگیریها و تلاشهای شما موفق باشد. برادران! امیرالمؤمنین میگوید زندگی به سمت زهد باید برود. امروز در جمهوری اسلامی، اگر ما احساس بکنیم که زندگی به سمت اشرافیگری میرود، بلاشک این انحراف است؛ بروبرگرد ندارد. ما باید به سمت زهد حرکت بکنیم. نمیگوییم هم زهدهای آنچنانی، که متعلق به اولیاءاللَّه است؛ نه، مسؤولان درجهی یک، مسؤولان درجهی دو، تا آن مسؤولان درجات بعد هم باید در حد خود زهد داشته باشند؛ بعد هم به عامهی مردم میرسد. عامهی مردم هم نباید اسراف و تجملگرایی بکنند. اینطور نیست که زهد فقط مخصوص مسؤولان باشد. این مهریههای گرانقیمت که برای عقدهای دخترهایشان میگذارند، خطاست. نمیگویم حرام است، اما پدیدهی بد و زشتی در جامعه است؛ زیرا ارزشهای انسانی را تحتالشعاع ارزش طلا و پول قرار میدهد. در محیط و جامعهی اسلامی، قضیه این نیست. همین کار حلال را پیامبر نکرد. بعضی میگویند پیامبر حلال کرده، اما شما حرام میکنید؟! نه، ما هم حرام نمیکنیم. پیامبر نخواسته که محدود کند؛ محدود هم نکرده است. شما برو، هرچه میخواهی بکن. اصلاً همهی زندگیت را روی هم بگذار و جهیزیهی دخترت بکن، یا مهر عروست بکن. بحث سر این است که این کار، صحیح و عاقلانه و منطبق بر خواست و مصلحت اسلامی نیست.
پیامبر، دختر خودش را؛ امیرالمؤمنین، دختران خودش را؛ و خانوادهی پیامبر، با همان بیستوپنج اوقیه - مثقال نقرهیی که در آن زمان بوده - به خانهی بخت فرستادند. دو، سه سال قبل که حساب کردیم، این میزان نقره، تقریباً در حد دوازده هزار تومان فعلی میشود. این وضع زندگیهای تجملآمیز، این روزبهروز افزودن بر ظواهر تجملاتی، در زندگیهای شخصی غلط است. گاهی اوقات ممکن است لازم باشد مظاهر عمومی - مثل یک خیابان یا یک میدان - را خیلی هم قشنگ و زیبا درست بکنند؛ آن محل بحث نیست؛ بحث سر شخص من و شماست. آنچه که در گذشته، در فرهنگهای شرقی و غربی و ایرانی و غیر ایرانی، بر زنان رفته است، لزومی ندارد که من آنها را تکرار کنم؛ بر همهی شما معلوم است. اسلام واقعاً حیات دوبارهیی به زن بخشید؛ منتهای مراتب، نکتهیی که شما هم اخیراً به آن اشاره کردید، نکتهی مهمی است و من همیشه روی آن تکیه دارم. آن نکته این است که با وجود همهی اینها، زن در جامعهی ایرانی ما، نه از لحاظ حقوق اجتماعی، نه از لحاظ تمکن و قدرت تصرف فردی، نه از لحاظ قوانینی که به اینها ارتباط پیدا میکند، هنوز در آن حد و سطحی که اسلام خواسته است، قرار ندارد.
بر بخشی از جامعهی ما، اخلاق بدی نسبت به زن حاکم است، که البته مخصوص ایران هم نیست. اگر آدم نگاه کند، میبیند که متأسفانه در طول تاریخ، همواره یک ستم تاریخی بر زن رفته است؛ که بیشتر هم ناشی از این است که قدر زن و جای او را ندانستهاند. البته هرجای دیگر چنین بوده، به هر شکلی بوده و هست، به ما ربطی ندارد؛ ولی در جامعهی ما بایستی به آن شکلی باشد که اسلام خواسته است. زن باید شأن حقیقی خودش را پیدا کند و نبایستی به خاطر زن بودن، هیچ ستم و ظلمی به او بشود. این، چیز بسیار بدی است. چه ستمهایی که در حق زن روا داشته شده و اسمش ستم است، و چه ستمهایی که اسمش هم ستم نیست، اما در حقیقت ستم است؛ مثل همین سوق دادن به تجمل و مصرفگرایی و آرایشهای بیهوده و مخارج سنگین و تبدیل شدن به یک وسیلهی مصرف. این، ستم بزرگی بر زن است. شاید بشود گفت که هیچ ظلمی بالاتر از این نیست؛ زیرا که او را بکلی از آرمانها و اهداف تکاملی خودش غافل و منصرف میکند و به چیزهای خیلی کوچک و حقیر سرگرم مینماید. این، کاری بوده که در رژیم ظالم پادشاهی انجام شده، و حالا باید جلوی آن گرفته میشد. البته در اوایل انقلاب، خیلی هم خوب بود؛ لیکن بعدها باز غفلتهایی شده است، که باید نسبت به آن، حسابی برنامهریزی کرد. اسلام نسبت به زن و مرد و همهی خلایق، یک دید واقعبینانه و متکی بر فطرت و طبیعت و نیازهای حقیقی دارد؛ یعنی از هیچکس بیش از تمکنش و بیش از آن چیزی که به او داده شده است، توقعی ندارد. اصلاً بنای اسلام بر این است؛ یک بنای واقعی و منطقی است. در دعای سحرهای جمعه، فقرهیی است که بیان میکند: «و جعل ما امتنّ به علی عباده فی کفاء لتأدیة حقّه»؛ یعنی آن چیزی که خدای متعال منت گذاشته و به کسی داده، در حد کفایت است، برای اینکه حقوق الهی را ادا کند. اصلاً شناخت واقعیات هر کس، متناسب با همان توقعی است که از او وجود دارد. پس، اسلام به نیازها و خواهشها و طبایع بشری و غیربشری اهتمام ورزیده، اصلاً به آنها نظر کرده و حکم الهی را داده است؛ اما به معنای آن نیست که آرمانی برای انسانها ندارد. ما محکوم و اسیر زندان طبیعتیم و در چارچوب قوانین طبیعت حرکت میکنیم؛ اما آیا در این چارچوب که ما حرکت میکنیم، هدفی در مقابل ما نگذاشتهاند که بگویند باید به این سمت حرکت بکنید؟ آرمانگرایی در اسلام و گرایش به سمت قلهها و اوجها و آرمانها، یک چیز قطعی و حتمی است. زن مثل مرد و مثل همهی خلایق، باید در این سمت حرکت کند. این، با گرایشهای غلیظ و در لاک چیزهای صددرصد شخصی و بیارزش رفتن نمیسازد. البته در نظام اسلامی، بایستی آنها ریشهکن بشود. این گرایش به مصرف و تجملگرایی و امثال آن، که در جوامع جاهلی رشد داده میشود، باید در جامعهی اسلامی ریشهکن میشد، یا لااقل در حد متوسطی قرار میگرفت و افراطی در آن نمیشد؛ اما متأسفانه الان ملاحظه میشود که قشرهایی از مردم، باز سرگرم همان سرگرمیهای گذشتهاند، که باب جوامع دور از اسلام و دور از معنویت و حقیقت است. این، غلط است. به نظر من، آن چیزی که امروز مجموعهی شما و هر مجموعهیی از زنان - که در شکلها و با هدفهای مختلف کار میکنند - بر عهده دارند، این است که باور غلطی را که فرهنگ غربی و اروپایی در این دهها سال اخیر در ذهن زن ایرانی وارد کرده است، بزداید. البته باور غلطی هم در گذشته بوده است؛ یعنی گرایش به برخی از شکلهای غلط مصرف و تجمل، از گذشته هم وجود داشته است. با ورود فرهنگ اروپایی، این مدگرایی و نوگرایی در مصرف، به شکل عجیبی تشدید شد. این، محاسبهشده و پیشبینی شده بود. سردمداران سیاستهای غربی - که غالبا صهیونیستها و استعمارگران بودند - به قصدی و با نیتی این کار را کردند. این باورهای غلط را باید بزدایید؛ و این نمیشود، مگر با ارایهی بحثها و کارهای اسلامی. اگر این کار بشود، ریشهی این مشکلاتی که گاهی اوقات مطرح میشود - بدحجابی و رواج فساد و فحشا و این چیزها - به خودی خود کنده خواهد شد. اینها غالبا معلولند؛ علل، همان باورها و فرهنگها هستند که باید روی آنها کار بشود.
امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) در آن نامهی معروف خود به «عثمان بن حنیف»، بعد از آنکه میفرمایند تو سر چنین سفرهیی بودی و چنین و چنان، زندگی خودشان را میفرمایند: «الا و انّ امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه». بعد میفرمایند: «الّا وانّکم لا تقدرون علی ذلک»؛ یعنی من از شماها توقع اینطور زندگی را ندارم.
من و شما کجا میتوانیم به خاطرمان خطور بدهیم که قادریم در آن حد اوج پرواز کنیم؟ مگر شوخی است؟ بحث این نیست که ما از خودمان مسؤولیت را دفع کنیم. نه، اگر کسی میتواند، باید بکند. بحث این نیست که برای عمل خودمان، توجیهی درست کنیم. نه، آنطور زندگی کردن، یک عمل تصنعی نیست؛ بلکه به یک روح پولادین متکی است، که آن روح در امیرالمؤمنین وجود داشت. در دنبال آن میفرمایند: «ولیکن اعینونی بورع و اجتهاد»؛ ورع پیشه کنید و هرچه میتوانید، در این راه سعی و کوشش نمایید. اگر آنطوری نمیتوانید، تا هرجا که میتوانید، این را دنبال کنید. ما اگر میخواهیم و شعار میدهیم و میگوییم که جامعهی ما باید روحیهی مصرفگرایی را کنار بگذارد و خودش را از آن چیزهایی که در فرهنگهای غربی ترویج میشود، رها کند، عمل به آن، متوقف به عمل ماست. ما هستیم که باید این را به مردم یاد بدهیم. مگر میشود خود ما دچار انواع و اقسام تشریفات و تجملات ممکن باشیم، اما درعینحال از مردم توقع داشته باشیم که تجملاتی نباشند؟! اگر در جاهای دیگر شعارش را میدهند، ما باید عمل کنیم. ما با یک لاقبا، مثلاً چه چیزی داشتیم که موجب بشود مردم با حرف روحانیت و حرف امام، آنطور حرکت کنند، پانزده سال مبارزه نمایند و بعد با فداکاری، آن را به پیروزی برسانند و سپس ده سال در دوران مبارک حضرت امام، در مقابل این همه توطئه ایستادگی کنند و بعدش هم همینطور؟ آیا جز معنویت و جز این اعتقاد در دل مردم که روحانیت برای خودش کار نمیکند، بلکه برای خدا و خیر مردم است و امر خدا را اجرا میکند، چیز دیگری بوده است؟ برای همین هم است که وقتی نهضتها به غیر جنبهی معنوی و ایمان قلبی متکی باشند، به جایی نمیرسند. این، در جاهای دیگر امتحان شده و در کشور ما هم امتحان شده است. نهضتی به جایی میرسد، که یک رگهی معنوی و ایمانی و اعتقادی و خدایی در آن حاکم است.
مردم، روحانیت و این لباس و من و شما را مظهر این چیزها میدانند و مؤمن به حساب میآورند. گاهی خودشان اشتباه و خطا میکنند و دچار شهوت و غضب و پولپرستی و تجملپرستی و کارهایی که بالاخره بشر در طبیعتش هست، میشوند و نقص خودشان را به پای کمالی میگذارند که در روحانیت به حساب میآورند. میگویند اگر ما ناقصیم، او کامل است؛ اگر ما نمیفهمیم، او حکم خدا را میفهمد؛ اگر رابطهی ما با خدا ضعیف است، او رابطهاش قوی است؛ پس هرچه او میگوید، ما «متقربا الیالله» عمل میکنیم. برای همین است که هرجا روحانیت جلو بوده، اگر انقلاب بوده، پیروز شده؛ اصلاح بوده، انجام شده؛ خدمات بوده، تحقق پیدا کرده است؛ غیر از اینکه نیست. حالا اگر کاری شد که ایمان مردم به این لباس و به این دستگاه زایل شد، ببینید چه پشتوانهیی از مردم گرفته میشود، چه اعتماد قلبییی از انسان یا از مردم زایل میشود. اثر این زوال اعتقاد و ایمان در بیرون چیست؟ نکتهی آخر این است که اگر سمینار مایه داشت، یعنی حرف حسابی در آن وجود داشت، اینهایی را که آمدهاند، بیش از هدیه و پول و پذیرایی و هتل و از این قبیل، خوشحال خواهد کرد؛ والا اگر برای آنان هتل خیلی عالی گرفتید و آمدند و بعد هم وقت رفتن، مقداری هدایا و کیف یادگاری و تجملات و خودکار و امثال آن به آنان دادید، میروند و میگویند که هدایای زیادی دادند؛ اما سمینار، سمینار پوچی بود. آدمهای حسابی آنها، اینگونه خواهند گفت. مثل اینکه گاهی شماها خودتان به یکجای دنیا میروید و میگویید حرفی نداشتند؛ حرف مفت بود. این، آبروریزی است.
اما اگر یک چیز پُرمغز و درست و حسابی بود، و لو کیف یادگاری و نظیر آن هم به آنها ندادید، مثلاً میگویند علمشان زیاد است، اخلاقشان خوب است، ولی گدا هستند، یا بهقول ایشان یک خرده کنسکند! البته من نمیخواهم که به اسلام و به جمهوری اسلامی کنسک هم بگویند؛ این هم مصلحت نیست. کنسک نبودن یک چیز است، ولخرج بیعقل بودن هم یک چیز دیگر است. به این نکته هم باید توجه بکنید که اینطور نشود که بگویند پول دستشان است، اما نمیفهمند چهکار بکنند. همه کار بمیزان باشد؛ منتها در کنار اینکار، بایستی کارهای درست و حسابی دربیاید. ما اگر خودمان شخصاً صالح باشیم و حکومت حکومت صالحان باشد، میتوانیم صلاح را در همه جاى دنیا و پیش از همه در کشورمان گسترش بدهیم. به جان شما! اگر ما صالح نبودیم، هیچ اتّفاق مثبتى -در جهت اهداف- نخواهد افتاد؛ هر کس هم تلاش کند، بیخود تلاش میکند. باید من و شما خوب باشیم. خوب بودن هم یک معناى قلمبهسلمبهاى ندارد؛ یعنى متدیّن باشیم، باتقوا باشیم، دروغ نگوییم، غیبت نکنیم، به مال دنیا حرص نزنیم، اهل تجمّل و تشریفات نباشیم، بدخواه نباشیم، اهل اسراف نباشیم، ادّعاهاى دروغ براى خودمان نکنیم؛ این است. باید خوب باشیم. شخصِ خود امام، آدم خوبى بود؛ شخص خودش. و خوبىِ او توانست تمام قلمرو حضور او را خوب و متلألئ بکند. وقتى کسى خوب است، حولوحوش او هم تحت تأثیر او قرار میگیرد؛ خانهی خودش را خوب میکند، دوستان خودش را خوب میکند، کشور خودش را خوب میکند، دنیاى خودش را خوب میکند. امام مثل یک چراغى بود که همه جا را منوّر میکرد؛ چون خودش منوّر بود، خودش ظلمانى نبود. واقعاً آدم خوبى بود. هر کسى را ما دیدیم -حتّى دشمنان امام- شخص او را از لحاظ زهد و پارسایى و بیطمعى به دنیا و بیاعتنائى به دنیا و راستگو بودن در ادّعاها و مانند اینها، تعریف کردند؛ و تعریفى بود.
اینجانب از اینکه کسانی میکوشند تا در میان مردم ما رسم تجملگرایی و اسراف و ولخرجی را شایع کنند، شدیداً نگران و متأسفم; و از اینکه مردم فداکار و انقلابی ایران در امور شخصی به مصرفگرایی سوق داده شوند و قناعت انقلابی را از یاد ببرند، به خدا پناه میبرم. آنان که تجملات و زیادی های غیرضرور و ولخرجمآبانه را از روی بیدردی ناشی از وسعت و توانایی مالی انجام میدهند به خود آیند و به انفاق روی آورند; و آنانکه با سختی و تنگدستی، بر خود چنین چیزی را تحمیل میکنند از این امر خسارتبار دست بکشند. برای متمکنین، میانهروی و برای قشرهای متوسط، قناعت در امور شخصی، و برایهمه، تلاش و کار و تولید و رونق دادن به وضع عمومی، فریضهیی انقلابی و رسمی اسلامی است.
ملت ایران امروز به برکت انقلاب قادر گشته است که نظرگاه جدیدی در باب زن و ارزشهای او ارایه کند و طراز نوینی از زنِ برجسته و والا بیافریند. این، توفیقی بزرگ و حرکتی ماندگار و قابل تقلید است. علیرغم هیاهوی امتناع و مقاومت از سوی محافل و مطبوعات غرب، نشانهی تأثیر و نفوذ این حرکت را در دنیا میتوان مشاهده کرد.
باید زنانِ اندیشمند و آگاه ایران اسلامی، راه روشن خود را ادامه دهند و گامها را متین و محکم بردارند. مبادا چنانکه در افراد سطحی و غافل دیده شده است، نسل انقلابی و زنان مؤمن، دوباره روی به مصرف و تجملهای پوچ و گرایشهای غیر انقلابی بیاورند یا رسم جاهلی اختلاط بیپروا را دوباره زنده کنند. کار هشتم او، ابطال باورهای غلط در باب اخلاق فردی حکام بود. در دنیا پذیرفته شده است که کسانی که در رأس اجتماعات قرار میگیرند، اخلاق فردیِ خاصی داشته باشند! تکبر ورزیدن، برخوردار بودن از زندگی راحت و مسرفانه، تجملگرایی، خودرأیی و خودخواهی و امثال اینها، چیزهایی است که مردم دنیا قبول کردند که کسانی که در رأس حکومتها قرار میگیرند، این اخلاق را داشته باشند. حتّی در کشورهای انقلابی، انقلابیونی که تا دیروز زیر چادرها زندگی میکردند و در دخمهها مخفی میشدند، به مجرد اینکه به حکومت میرسند، وضع زندگیشان عوض میشود و اخلاق حکومتیشان تغییر میکند و همان وضعیتی را به خود میگیرند که بقیهی سلاطین و رؤسای عالم داشتند! ما از نزدیک چنین چیزی را دیدهایم؛ برای مردم هم مایهی تعجب نیست.
امام ما این باور غلط را عوض کرد و نشان داد که رهبر محبوب و معشوق یک ملت و دیگر مسلمانان عالم، میتواند زندگی زاهدانهیی داشته باشد و به جای کاخهای مجلل، در یک حسینیه از دیدارکنندگان پذیرایی کند و با لباس و زبان و اخلاق انبیا با مردم برخورد کند. اگر دلهای حکام و زمامداران به نور معرفت و حقیقت روشن شده باشد، تجمل و تشریفات و اسراف و برخورداریهای زیاد و خودرأیی و تکبر و استکبار، جزو لوازم حتمی زمامداری آنها محسوب نمیشود. از معجزات بزرگ آن بزرگوار این بود که هم در زندگی خود و هم در آن دستگاهی که به وجود آورده بود، نور معرفت و حقیقت تجلی یافته بود.
نمودار
آخرین مقالات
|