news/content
پیوندهای مرتبطخبرخبرخاطراتخاطرات
نسخه قابل چاپ
1368/11/09

بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران

بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

الحمدلله‌ ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّةا‌لله‌ فى الارضین. قال ا‌لله‌ الحکیم فى کتابه: قُل اِنَّما اَعِظُکُم بِواحِدَةٍ اَن تَقوموا لِله.(۲)

بسیار جلسه‌ی جامع و صمیمى و کارآمدى است. از مدّتها پیش مایل بودم که اجتماعى داشته باشیم با همه‌ی کارگزاران عمده‌ی کشور؛ از دولت محترم، تا نمایندگان محترم مجلس شوراى اسلامى و قوّه‌ی مقنّنه، تا مسئولان عالی‌رتبه‌ی قوّه‌ی قضائیّه و شوراى نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت و دستگاه‌هاى عمده‌ی اداره‌کننده‌ی نظام. و مقصود بنده هم این نبوده و نیست که در این جلسه یک مسئله‌ی خاصّى را مطرح کنیم و تمام کنیم، تصمیم‌گیری‌اى در این جمع بزرگ انجام بگیرد؛ بلکه نفْس اجتماع شما برادران عزیز و نشستن‌تان کنار یکدیگر و به وجود آمدن این فرصت براى همه که هم را ببینیم، هم را بشناسیم، تا حدودى از حال هم مطّلع بشویم، اگر سؤالى داریم از هم بکنیم، اگر توصیه‌اى داریم به یکدیگر بکنیم، اگر درخواستى از هم داریم مطرح کنیم، اگر حتّى گله‌اى از هم داریم، روبه‌رو و دوبه‌دو به هم بگوییم [مورد نظر بوده است]. اعتقاد من بر این است که بعد از میراث اسلام که رسول اکرم براى امّت خود و قوم خود باقى گذاشت، جمهورى اسلامىِ عظیم و قوى و عزیز، عزیزترین میراثى است که شخص عظیمى براى قوم خود و ملّت خود باقى گذاشته.

 ما که در این نظام، در این مجموعه، در این کشور، در این پایگاهِ حرکت و نقطه‌ی عزیمت ‌-یعنى جمهورى اسلامى- یکایک مسئولیم و یکایک نسبت به این راه تعهّد و تکلیفى داریم، امروز به این‌جور نشستن‌ها، با هم حرف‌زدن‌ها، صمیمیّت‌ها، همکاری‌ها، از هم خواستن، به هم گفتن، از هم گله‌کردن، با هم همدلى کردن، احتیاج داریم. مسئله‌ی ما هم مسئله‌ی یک شخص یا یک دولت و چند نفر آدم نیست؛ مسئله‌ی اسلام است. آن چیزى که مانع ما میشود تا به حوادثى که در مقابل ما میگذرد بی‌تفاوت بمانیم، تکلیف اسلامى است. آن چیزى که مانع میشود تا آنچه را لازم میدانیم، قولاً یا عملاً اِتیان(۳) نکنیم، تکلیف اسلامى است؛ چون مسئله، مسئله‌ی ما نیست، چون مسئله، مسئله‌ی اسلام است. ما عاملیم، ما بنده‌ایم، ما مکلّفیم؛ براى همین است که همه‌ی ما موظّفیم راهمان را دقیق انتخاب بکنیم. فرقى نمیکند؛ از بالاترین مسئول در این نظام تا کوچک‌ترین کارگزار در سلسله‌مراتب اجرائى و قضائى و غیره، همه مسئولیم. و این خطاب رسول اکرم که «کُلُّکُم راع»(۴) که خطاب به همه‌ی مسلمین است، امروز هم خطاب به همه‌ی مسلمین است، نسبت به من و شما این خطاب زنده‌تر از همیشه است. امروز همه باید تلاش کنند «لِلَّتى هِىَ اَحسَن»؛(۵) براى بهترین وضعیّت و بهترین کار.

 خب، پس این جلسه به قصد این تشکیل شده که ما یک قدرى با هم باشیم. برنامه هم برنامه‌ی سخنرانىِ به آن معنا نیست. من از جناب آقاى هاشمى درخواست کردم که یک قدرى مفصّل‌تر صحبت کنند؛ ایشان قصد داشتند یک ربع، بیست دقیقه صحبت بکنند. خود من هم همین‌جور. واقعاً قصد این نیست که بنشینیم اینجا یک سخنرانی‌اى ایراد بکنیم. همه جا و همیشه میشود سخنرانى ایراد کرد؛ قصد چیز دیگرى است. قصد این است که ‌-یک عدّه رفیق، یک عدّه همکار، یک عدّه دوست که همین‌طور که من دارم شماها را نگاه میکنم، غالباً هم کسانى هستید که در طول این سالیان متمادى همه با هم بوده‌اید، همه با هم بوده‌ایم و این راه طولانى را، این پیچ‌وخم‌ها را، این گردنه‌ها را پشت سرِ آن راهبرِ واردِ قوىّ بیدارِ حقیقتاً استثنائى، با هم طى کرده‌ایم؛ شبها، روزها، سختی‌ها، شادی‌ها، فتحها، شکستها؛ حالا هم همین مجموعه دارید کشور را اداره میکنید- این جمع باید با هم باشند، باید با هم کار کنند، باید با هم صادق باشند. ما میخواهیم این را توصیه کنیم، این را تأکید کنیم، به تحقّق این کمک کنیم. من به‌تنهایى هم در این قضیّه مسئول نیستم؛ یکایک شما مسئولید. یک چنین اجتماعى از مسئولین نظام خیلى میتواند در این جهت کارساز و کارآمد باشد.

 امّا حالا که قرار است صحبتى بکنیم، آن نکاتى که من به ذهنم رسید که عرض بکنم، اوّل مضمون این آیه‌اى است که تلاوت کردم و خوب میفهمیم که این آیه، در طول زندگى امام فقید عزیزمان در مدّ نظرش بوده. من سالها پیش آن نوشته‌ی ایشان در دفتر یادبودهاى مرحوم وزیرى(۴) را خودم در یزد زیارت کردم. آن مرحوم من را به منزلش برد و با یک تفصیلاتى، این نوشته را که در یک صندوقچه‌اى گذاشته بود و تقریباً یک گوشه‌اى در خانه‌اش مخفى کرده بود، آورد و باز کرد و این نوشته‌ی امام را ‌-که در سالهاى دهه‌ی بیست نوشته‌اند- به من نشان داد که «قیام ‌لله‌». اصلاً محور حرف در نوشته‌ی ایشان قیام ‌لله‌ است و آن ذهن جوّالِ(۲) وسیع و دید حکیمانه‌ی ایشان، این قیام ‌لله‌ را در آن دوران که [مردم] تازه از اختناق رضاخانى بیرون آمده بودند، منطبق کردند بر کارهایى که به نظر شریف ایشان در آن اوقات میشده انجام بدهند و باید افراد انجام میدادند و احساس مسئولیّت میکردند. یکى دو صفحه نوشته بودند. آن نوشته، حاکى از یک حرکت ارتجالى(۸) نیست؛ و معلوم میشود در ذهن شریف ایشان «اَن تَقوموا لِله مَثنیٰ وَ فُرادیٰ»(۹) سابقه دارد. در تمام مراحل زندگى اماممان، بحمدا‌لله‌ دیگر چیز پوشیده‌اى در کلّیّات باقى نماند؛ ماها و شما و همه‌ی ملّت ایران دیدند که حرکت ایشان براى خدا است، گفتنش براى خدا است، امتناع از گفتن و سکوتش هم براى خدا است؛ هر کارى که ایشان انجام میداد، با قصد قیام ‌لله‌ بود. و تنها همین یک چیز هم بود که موجب شد به دست آن بزرگوار ‌-که قطعاً مرتبه‌ی تالىِ(۱۰) پیغمبران و ائمّه بود- یک معجزه اتّفاق بیفتد. این چیزى که اتّفاق افتاده، یک معجزه است. این تحوّل عظیم جهانى به دنبال انقلاب اسلامى، یک معجزه است. این معجزه به دست امام اتّفاق افتاد و امام هم با تکیه به «اَن تَقوموا لِله» توانست این کار را بکند. مطلب این است.

 در ارزیابى این کارى که به دست امام و با تکیه به قیام ‌لله‌ اتّفاق افتاده، بهتر این است که من وارد بحث نشوم؛ چون حقیقتاً آن‌قدر قضیّه عظیم است و حرف زیاد است که مشکل بتوان حقّ سخن را اداء کرد. من همین‌قدر به شما بگویم: برادران! شماها میدانید، کتاب خوانده‌اید، تاریخ خوانده‌اید، سالهاى متمادى است که روال حرکت عالم به سمت دورى از معنویّت و دین است. چند قرن است که دنیا دارد این‌جور حرکت میکند و این البتّه دلایلى دارد، چیز ناشناخته و مجهول‌العلّه‌اى هم نیست. در این دویست سال اخیر ‌-که دویست سالِ اوج پیشرفتهاى صنعتى و علمى است؛ یعنى قرن نوزدهم که اصطلاحاً قرن روشنفکرى و قرن انسان‌گرایى و مانند اینها است و قرن بیستم- حرکت، با سرعت به سمت بی‌دینى بوده، به سمت جدا شدن از معنویّت بوده؛ یک مقدارِ این سِیر، سِیر طبیعى است و به‌طور طبیعى لازمه‌ی آن چیزهایى که پیش آمد، همین بود؛ یک مقدار [هم] حرکت ارادى و از روى برنامه‌ریزى بوده. تمام دستگاه‌هاى قدرت عالم به این نتیجه رسیدند که باید دین را از صفحه‌ی عالم بزدایند. نه اینکه بکلّى اسم دین را هم از بین ببرند؛ نه، آن معناى دین را، آن دین حقیقى و دین خالص را؛ اگرچه به ظواهر آن هم احتفاظ(۱۱) بشود؛ امّا آن ایمان واقعى دینى باید از بین میرفت. و چقدر پول صرف شد، چقدر آدمها از روى عقیده ‌-بعضى واقعاً اعتقادشان این بود که این براى بشریّت لازم و ضرورى است، همه هم خیانت‌گونه این کار را نمیکردند- کتاب نوشتند، کار هنرى کردند، تبلیغات کردند، زور به خرج دادند، پول خرج کردند، براى اینکه معنویّت را از بین ببرند؛ و از جمله در دنیاى اسلام.

 آن‌وقت در یک چنین دنیایى، در آن خلاصه و نتیجه و زمینه‌ی نهایىِ این همه تلاش ضدّمعنوى، آن هم در یک نقطه‌ی حسّاس، یک حکومتى و یک نظامى به وجود می‌آید بر اساس معنویّت و اسلام. این همه‌ی معجزه نیست؛ آغاز معجزه است. به وجود آمدن این حکومت و استقرار و حرکت تکاملى این نظام دینى در طول این ده سال ‌-که ما در این ده سال لحظه‌به‌لحظه پیش رفتیم؛ اگر کسى تصوّر کند ما در این ده‌ساله یک لحظه متوقّف بوده‌ایم، اشتباه است؛ در این ده سال ما لحظه‌به‌لحظه پیشروى داشته‌ایم، حرکت به جلو داشته‌ایم، حرکت تکاملى داشته‌ایم- از طُرق مختلف، تمام این زمامها و بندها و بست‌هایى که نظام جهانى را حفظ کرده بود، باز کرده و تمام این اوضاع را به هم ریخته. بدانید که اگر انقلاب اسلامى پیروز نشده بود و ایران، جمهورى اسلامى نمیشد، درست است که یک روز مارکسیسم و نظامهاى مارکسیستى شکست میخوردند، امّا آن روز حالا نبود؛ ممکن بود سى سال دیگر، چهل سال دیگر، شصت سال دیگر باشد. این تحوّل عظیمى که در دنیا به وجود آمد، ناشى از اسلام بود، ناشى از انقلاب اسلامى بود، ناشى از رو آمدن معنویّت بود. این ادّعا نیست؛ این تحلیل است، من به این اعتقاد دارم.

ریشه و ابتدا و شروع تمام این مسائلى که در دنیاى اروپاى شرقى و بلوک شرق به وجود آمد ‌-که خیال میکنم از سال ۸٠ [میلادى] یا اواخر سال ۷۹ [میلادى] بود؛ یعنى چند ماه بعد از پیروزى انقلاب ما- در لهستان بود. آنجا دعواى اتّحادیّه‌ی همبستگى ‌-که هنوز به این شکل و به این صورت هم اعلان نشده بود، یک چیز زیرزمینى مبهمى بود- با دولت لهستان این بود که [آنها] میخواستند مراسم مذهبی‌شان را انجام بدهند و دولت کمونیست نمیگذاشت!(۱۲) مذهب، معنویّت. یادم می‌آید آن‌وقت ما در شوراى انقلاب همین قضیّه را با دوستان مطرح کردیم. گفتیم عجیب است! چه کسى خیال میکرد اینها این‌قدر توخالى است؟ در یک کشور کمونیستى، در یک نظام محکمِ ضدّدینى، مستحکم، با حاکمیّت قدرت فکرى تشکیلاتى حزبى و قوی‌ترین حاکمیّتها بر یک نظام، بعد از اینکه در کشور لهستان شاید مثلاً سى و چند سال، چهل سال، در کشورهاى دیگر پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال علیه دین حرف زده شده بود و موزه‌ی آتئیسم درست کرده بودند ‌-میدانید، در این کشورهاى کمونیستى، در شوروى، در جاهاى دیگر، موزه‌هایى است [به نام] موزه‌ی آتئیسم که تمام چیزهایى که نشانه‌ی ضدّیّت با خدا است و به معناى نفى خدا است، یک جا جمع کرده‌اند که جلوى چشم مردم باشد، مردم بروند نگاه کنند و ببینند- ناگهان از درون اینها یک حرکت کارگرى ‌-چون اتّحادیّه‌ی همبستگى مال کارگرها بود- در کارخانه‌ها به وجود بیاید و شعارش عبارت باشد از اینکه میخواهد برود کلیسا، چرا نمیگذارید؟ اتّحادیّه‌ی همبستگى در لهستان چند سال براى این مبارزه کرد.

 حالا شما همین رشته را بگیرید، ببینید این خشت از کجاى خَرَند بیرون آمده بود. ما مشهدی‌ها تعبیر میکنیم به «خشت از خَرَند [بیرون آوردن]». مجموعه‌اى خشت که محکم بغل هم چیده‌اند، خیلى سفت است؛ گاهى ممکن است استحکام آن بتواند یک بنائى را روى خودش نگه دارد؛ امّا استحکام این تا جایى است که این خشتها همین‌طور ردیفِ هم ایستاده؛ یکى دو خشت را که بکنید و از این خَرَند بیرون بیاورید، دیگر چیزى باقى نمیماند، اصلاً استحکامش از بین میرود. قضیّه این است. من میگویم آنچه امروز ما داریم در دنیا نگاه میکنیم ‌-این به هم ریختنِ نظم بلوک‌بندى دنیا- این معجزه‌ی انقلاب اسلامى است، معجزه‌ی امام است و معجزه‌ی «اَن تَقوموا لِله» است. آیا آن روزى که امثال ماها و شماها، در سیاه‌چال‌ها، در سلّول‌ها، در خانه‌هاى مخفى، در محیط غربت میرفتیم، میدویدیم ‌-در همین تهران، من یادم نمیرود یک روز داشتم حرکت میکردم از یک جایى به یک جایى، با فشار زیادى که آن روزها روى ماها بود؛ از دو طرف بنده مورد تهدید دستگاه بودم، به‌خاطر دو جریان و دو پرونده دنبال من بودند؛ یک جایى را سراغ کرده بودم که چند روزى بروم آنجا باشم، از یک محلّى به آن محل میرفتم؛ در خیابان که میرفتم، وضع خودم را تشبیه کردم به آن آدمى که روى زمین صاف یخِ مثلِ شیشه دارد حرکت میکند، که با کمال دقّت باید راه برود و هیچ لحظه‌اى نمیداند که آن لحظه‌ی بعد محکم زمین نخواهد خورد و استخوانهایش نخواهد شکست؛ دیدم وضع من درست همان‌جور است و همه‌ی این برادرانى که در دستگاه‌ها بودند، سالها این‌جور زندگى کردیم- [آیا] فکر میکردیم که یک روزى این ایرانى که قلعه‌ی مستحکم استکبار جهانى است، تبدیل بشود به قلعه‌ی مستحکم مبارزه در مقابل استکبار جهانى؟ [امّا] شد.

آنچه ما امروز در مقابل خودمان داریم، یک ایران آباد، یک ایران کامل، یک کشور از همه جهت مورد غبطه‌ی دوست و دشمن [است]؛ که نگاه کنند، بگویند به‌به! این صنعتش است، این کشاورزی‌اش است، این حکومتش است، این عدالت اجتماعی‌اش است، و از این قبیل. به نظر شما رسیدن ما از اینجا به آن نقطه[ى مطلوب] مشکل‌تر است از رسیدن ما از آن نقطه به اینجا؟ نه، به نظر من خیلى آسان‌تر است. از آنجا به اینجا رسیدن، یعنى تبدیل شدن قلعه‌ی امن استکبار جهانى به سنگر مستحکم ضدّ استکبار جهانى ‌-که امروز ایران بحمدا‌لله‌ هست و خواهد بود- بمراتب راه طولانی‌تر و دشوارتر و طی‌نشدنی‌ترى است از آن راهى که ما امروز داریم به آن نقطه‌ی مطلوب؛ یعنى یک کشور آبادِ آزادِ عادلانه‌ی مرتّبِ خوبِ اسلامىِ پُرتپشِ پُرحرکتِ آبرومندِ عزیز و امثال اینها؛ این راه خیلى از آن راه نزدیک‌تر است، خیلى رفتنی‌تر است، خیلى شدنی‌تر است، ابزارش خیلى دراختیارتر است. برادران! ما میتوانیم این راه را برویم؛ امّا همان شرط را دارد: اَن تَقوموا لِله.

ما هم بلد نبودیم؛ ما مردم، بلد نبودیم؛ باید اعتراف کنیم؛ آن مرد قیام ‌لله‌ را به ما یاد داد؛ و دست ما را گرفت و آنجایى که لازم بود براى خدا قیام کنیم، بلندمان کرد. خدا به او این قدرت را داده بود. از حالا به بعد هم فقط قیام ‌لله‌ میخواهد. عرض من این است، خلاصه‌ی حرف من این است: باید براى خدا کار کنیم، براى خدا حرف بزنیم، براى خدا اقدام کنیم، براى خدا انتقاد کنیم، براى خدا تعریف کنیم، براى خدا دشمنى کنیم، براى خدا دوستى کنیم، براى خدا بنویسیم و بگوییم، و نگوییم و سکوت کنیم براى خدا. واقعاً آن چیزهایى را که در انگیزه‌ی خدایى داخل میشود و گاهى ما را هم فریب میدهد، کنار بگذارید. امروز روزى نیست که ما دیگر در مقابل نفْس خودمان فریب بخوریم.اگر این قیام ‌لله‌ نشد، انحراف راه به سمت یک چیز معمولى در دنیا پیش خواهد آمد؛ این براى ما جاذبه ندارد. یعنى هیچ جاذبه‌اى ندارد که ما بخواهیم یک دولتى، یک حکومتى، یک کشورى باشیم مثل کشور ژاپن ‌-دیگر از آن بالاتر که نمیشود- یا یک درجه پایین‌تر از آن مثل بعضى کشورهاى دیگرى که همان جاها هستند و نمیخواهم اسم کشورها را یکی‌یکى بیاورم؛ این براى ما جاذبه‌اى ندارد. وقتى معنویّت نباشد، وقتى براى خدا نباشد، وقتى تشکیل جامعه‌ی نمونه‌ی انسانى نباشد، تلاش و زحمت وجهى ندارد.

 براى خدا باید حرکت کرد، در چهارچوب اهداف الهى باید کار کرد، وَفی ذٰلِکَ فَلیَتَنافَسِ المُتَنافِسون.(۱۳) براى این است که آدم بایستى تلاش کند، زحمت بکشد، کار بکند، وَالّا این همه کشور در دنیا هست؛ بعضى آباد، بعضى [هم نه]؛ [امّا] آنچه ما دنبال آن هستیم، تحقّق اهداف الهى است، تحقّق ارزشها است؛ که باید دنبال ارزشهاى عمده‌اى که براى ما وجود دارد باشیم. پس بنابراین آنچه مورد توجّه ما است، این است که ما آرمانها را و اهداف انقلاب را با این قیام ‌لله‌ باید تأمین کنیم.

 و این ارزشهایى که ما در انقلاب میخواهیم براى آنها تلاش کنیم، کارمان براى آنها است، دو مبنا دارد و بر دو پایه استوار است: یکى مکتب، یکى مردم. مکتبِ بدون مردم هم نیست؛ چون مکتب ما مکتبى نیست که از مردم جدا بشود. و اصلاً این یک فریب است که ما بیاییم اسلام را از نفع مردم و خیر مردم جدا کنیم، بگوییم ول کنید مردم را و سرنوشت مردم را، بچسبید، به دین و خدا و اسلام! این همان اسلام تحریف‌شده است؛ این همان چیزى است که امام از اوّل شروع مبارزه با این جنگید. بسیارى از آدمهاى خوب و عالِم، در این راه و در این صراطْ حرف امام را فهمیدند؛ و البتّه بعضى از متحجّرین و نادانها هم تا آخر نفهمیدند، هنوز هم بعضی‌ها این حقیقت را نمیفهمند. تفکّر اسلامى از مردم، از خیر مردم و براى مردم بودن، جدا نیست. هر چیزى که دیدید به نظر شما اسلام است [امّا] مجرّد از صلاح مردم، بدانید در شناخت آن اشتباه میکنید؛ در فهم اینکه این اسلام است یا در فهم خود آن شی‌ء، محقّقاً اشتباهى وجود دارد. پس پایه‌ی ارزشهاى اسلامى و ارزشهاى انقلاب ما، بر این دو پایه است.

 من دو سه عنوان از این ارزشهاى اصلى را ‌-یعنى درحقیقت آن آرمانهاى اصلى را- عرض میکنم که باید تمام تلاشمان براساس اینها باشد. در محیط سیاست داخلى، یکى از آن چیزهایى که لازم است، عدالت اجتماعى است. بدون عدالت اجتماعى، بدون تأمین عدالت در جامعه، جامعه، اسلامى نخواهد بود. اگر کسى تصوّر بکند که ممکن است ما تحقّق دین الهى ‌-هر دین واقعى، نه‌فقط اسلام- را در جایى داشته باشیم که در آن، عدل اجتماعى ‌-به معناى صحیح و وسیع این کلمه- تحقّق پیدا نکرده باشد، باید بداند که اشتباه میکند. هدف پیغمبران اقامه‌ی قسط است، لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۱۴) اصلاً پیغمبران آمدند تا اقامه‌ی قسط کنند. البتّه اقامه‌ی قسط، یک منزل است در راه؛ هدف نهایى نیست؛ لکن آنها که آمدند، کار اوّلشان این بود: اقامه‌ی قسط و مردم را از شرّ ظلم و جور طاغیان و ظالمان نجات دادن. هدف حکومت ولی‌عصر (عجّل ا‌لله‌ تعالى فرجه الشّریف) در آخرالزّمان هم، باز همین عدل است. شما این روایات مربوط به امام زمان و دعاها و زیارتهاى مربوط به امام زمان را که میخوانید، نگاه کنید و ببینید روى چه چیزى تکیه میشود؛ وَ اَنتَ الَّذى تَملَأُ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً بَعدَ ما مُلِئَت ظُلماً وَ جَورا.(۱۵) این «بعد» در دعاها، در یکى دو جا بیشتر نیست. بنده یک وقتى در نماز جمعه گفتم من جایى پیدا نکردم که «تَملَأُ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً بَعدَ ما مُلِئَت ظُلماً وَ جَورا» باشد؛(۱۶) گفتم در تمام روایات و ادعیه و زیارات «کَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَورا» است، جز دو جا: یکى از آن دو جا زیارت غیرمعتبرى است،(۱۷) یکى هم که نسبتاً زیارت خوبى است ‌-سند درستى ندارد- «سَلامُ ا‌لله الکامِلِ التّام»(۱۸) [است که] آنجا هم «بعد ما ملئت ظلما و جورا» است؛ در همه‌ی این روایات و دعاها، مسئله‌ی آمدن امام زمان معلّل به این شده که این بزرگوار بیاید و در دنیا قسط و عدل بیاورد. اصلاً مشکل دنیا این است که قسط نیست، عدل نیست؛ مشکل دنیا [این است]؛ که روزبه‌روز هم این مشکل دارد زیادتر میشود؛ همین الان ما داریم می‌بینیم این مشکل رو به افزایش است.

 همین الان تحوّلاتى در اوضاع جهان هست که البتّه نمیدانیم چه خواهد شد. هنوز تکلیف دنیا و قطب‌بندی‌هاى آن معلوم نیست. این شرق و غربى که با همدیگر موازنه داشتند و رقابت داشتند و مسابقه داشتند، این شکست؛ این دیگر نیست که «شرق»ى باشد در مقابل «غرب»ى؛ وقتى شرق نیست، غرب هم دیگر به آن معنا نیست. الان هیچ معلوم نیست دنیا دست کیست. البتّه آمریکایی‌ها رو به تقویتِ هرچه بیشتر خودشان هستند، اروپا هم دارد براى خودش یک فکرى میکند؛ اگرچه امروز فکر کردن براى اروپا سخت‌تر از پارسال است. پارسال مثل همین روزها، اروپا در فکر اروپاى متّحد ۱۹۹۲ بود؛ [امّا] امروز دیگر این حرف خیلى معنى ندارد. تمام این تحوّلات عظیم،(۱۹) در کمتر از یک سال ‌- هفت هشت ماه ‌- اتّفاق افتاده است. یک مقدار از قوام آن اروپاى متّحد به وجود آن‌چنان بلوک شرقى و آن‌چنان آمریکایى بود. امروز دیگر آن هم نیست و دنیا یک دنیایى است که هنوز از لحاظ مرجع سیاسى و قطب‌بندى سیاسى وضع روشنى ندارد؛ لکن در بین همه‌ی این جنجالها، ما شعله‌هاى ظلم و جور و نظام ظالمانه و نظام استکبار را داریم مشاهده میکنیم که روزبه‌روز دارد مشتعل‌تر میشود؛ همین «کما ملئت ظلما و جورا»؛ الان دنیا از ظلم و جور پُر شده، واقعاً ملّتها پناهى ندارند. ما اگر خودمان را در سایه‌ی اسلام حفظ کنیم، میتوانیم پناه ملّتها باشیم. بنابراین، عدالت اجتماعى هدف بزرگ پیغمبران و هدف قیام ولی‌عصر (عجّل ا‌لله‌ تعالى فرجه الشّریف) است. این از لحاظ عملى، اوّلین ارزش در نظام ما باید باشد که در تمام برنامه‌ریزی‌ها و عملها و امثال این، مورد توجّه باشد.

یکى دیگر این است که ما صحنه‌ی جامعه را از سه دشمن بزرگ، یعنى فقر و ناامنى و بی‌سوادى، پاک کنیم. هر جامعه‌ی عقب‌افتاده‌اى سه دشمن اساسى دارد که فقر است و ناامنى است و بی‌سوادى؛ این را باید از جامعه برطرف کنیم؛ باید براى این برنامه‌ریزى بشود و کار بشود، تلاش بشود، همه‌ی اینها ارزش است، اینها ارزشهاى اسلامى است. ناامنى براى یک کشور ‌-انواع و اقسام ناامنی‌ها: چه ناامنى قضائى، چه ناامنى شغلى، چه ناامنى مدنى- برخلاف توصیه‌ی اسلام و یک ضدّارزش است، باید براى آن کار بشود؛ بی‌سوادى هم همین‌جور؛ فقر هم همین‌جور. مبارزه‌ی با فقر غیر از عدالت اجتماعى است؛ اشتباه نشود. عدالت اجتماعى یک ارزش بالاتر است؛ یعنى استقرار عدل در جامعه و از بین رفتن هرگونه تبعیضى. و این یک مسئله‌ی دیگر است.

 و البتّه این را هم عرض بکنم؛ ما که میگوییم این سه دشمن را بزداییم یا عدالت اجتماعى را تأمین کنیم، همه را در محور تعالیم اسلام میگوییم. خیلی‌ها در دنیا خواستند فقر را ریشه‌کن بکنند، [امّا] از چه طریقى استفاده کردند؟ همه‌ی حرف سَرِ این طریقها است. مثلاً از همین روش سوسیالیسم استفاده کردند؛ خب، روش سوسیالیسم غلط از آب در آمد. آنهایى که از اوّل، این روش را اختراع کردند، شاید قصد سوئى هم نداشتند ‌-یعنى حتماً نداشتند- فکر میکردند یک کارى و یک راهى است. گفتند بیاییم همه‌ی سرمایه‌ها را از مردم بگیریم و بدهیم دست دولت تا این سرمایه‌دارى وربیفتد؛ دولت هم عادلانه تقسیم میکند. غافل بودند که دولت هم متشکّل است از یک عدّه انسان که آنها هم مثل همان سرمایه‌دارها، همان احساسات را دارند؛ بعد از یک مدّتى به یک چیزى حتّى پُرضررتر و بیکاره‌تر از آن سرمایه‌دارها تبدیل شدند؛ ملاحظه کردید؛ که [نمونه‌ی آن] این کشورهاى اروپاى شرقى است. آن آقا که یک رهبر سوسیالیست بود و تا همین دم آخر شعار سوسیالیسم میداد، شنیده شد ‌-چقدر راست است، چقدر دروغ است [نمیدانم]؛ امّا به‌هرحال این حرفها و اظهارات، یک پَرهیبى(۲۰) از واقعیّت را نشان میدهد- دخترخانم ایشان براى وزن کردن غذاى سگش از ترازوى طلائى استفاده میکرد! کدام سرمایه‌دارى در دنیا از این بدتر و لجن‌تر کار میکند؟ سوسیالیسم این‌جورى است. [باید] فقر را برطرف کنیم، عدالت اجتماعى را مستقر کنیم، امنیّت را ایجاد کنیم، بی‌سوادى را ریشه‌کن کنیم، [امّا] از راه اسلام و در محور تعالیم اسلام؛ بدون این نمیشود، مقاصدمان برآورده نخواهد شد.

 یکى دیگر از ارزشها در زمینه‌ی سیاست خارجى این است: سیاست خارجى ما باید متّکى باشد به سه اصل عزّت و حکمت و رعایت تقیّه؛ در آن مواردى که باید تقیّه(۲۱) کرد. معناى عزّت این است که جامعه‌ی اسلامى و نظام اسلامى در هیچ یک از برخوردهاى بین‌المللی‌اش بایستى جورى حرکت نکند که به ذلیل شدن اسلام و مسلمین منتهى بشود. البتّه ذلیل شدن غیر از ضعیف بودن است؛ ممکن است کسى ضعیف باشد، امّا ذلیل نباشد. بین این دو تفاوت هست؛ که کارآمدانِ این کارها خوب میتوانند بفهمند. حکمت، یعنى حکیمانه کار کند؛ از روى احساسات و بی‌توجّه به منافع و شرایط لازم و بهره‌هایى که ما از رابطه‌ی با دنیا باید بگیریم، حرکت نشود. دید، کاملاً حکیمانه و پخته بایستى باشد. اى بسا ما با یک دشمن که در نهایت هم [با او] برخورد داریم، الان بایستى بنشینیم طرح دوستى بریزیم؛ [این] حکمت است. خیال نکنید اینها از اسلام نیست؛ نخیر، از اسلام است، آنجایى که جاى آن باشد، از اسلام است. کمااینکه رسول اکرم با خیلی‌ها ‌-از جمله با یهود اطراف مدینه- مذاکره کرد. از این سه طایفه، یکی‌شان را به قتل رساند،(۲۲) دو طایفه را نفى بلد کرد؛(۲۳) هُوَ الَّذی اَخرَجَ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتٰبِ مِن دِیارِهِم لِاَوَّلِ الحَشرِ ما ظَنَنتُم اَن یَخرُجوا وَظَنّوا اَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصونُهُم مِنَ اللهِ فَاَتاهمُ اللهُ مِن حَیثُ لَم یَحتَسِبوا وَقَذَفَ فی قُلوبِهِمُ الرُّعب؛(۲۴) خود شما مسلمانها هم خیال نمیکردید که اینها بنا است یک روز از اینجا بروند؛ امّا رفتند. بنا شد که خداى متعال اینها را خارجشان کند و خارج شدند. یا پیغمبر اکرم با کفّار قریش در حدیبیّه قرارداد بستند؛ حتّى با بعضى از کفّار قرارهاى بلندمدّت داشتند؛ یعنى هیچ انگیزه‌ی دعوا نداشتند. خب، در خود قرآن هم مشخّص است؛ لا یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَلَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوِّا اِلَیهِم؛(۲۵) آن کفّارى که با شما مسئله‌اى ندارند، دعوا ندارند، سابقه‌ی سوئى با شما ندارند، به شماها ظلم نکردند، شما را بیرون نکردند، شما میتوانید با اینها ارتباطات حسنه داشته باشید؛ «اِنَّما یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم» تا آخر آیه.(۲۶) غرض، حکمت که میگوییم، یعنى رعایت مصلحتِ جمهورى اسلامى، و تمام استفاده‌هایى که میتواند این نظام از ارتباط با آن دولت یا آن دولتها ببرد ملاحظه کردن؛ بر این اساس باشد.

 و [امّا] تقیّه؛ ممکن است شما بگویید تقیّه مال آن زمانى بود که یک دولت مسلّطى بود، ما هم مخفى بودیم و از ترس او چیزى نمیگفتیم؛ نه، همان وقت هم تقیّه، مسئله‌ی ترس نبود؛ «التّقیّة تُرس»، تُرس است، امّا تَرس نیست. اَلتَّقِیّةُ تُرسُ المُؤمِن؛(۲۷) تقیّه سپر است. سپر را کجا به کار میبرند؟ بنده همان وقت در صحبتهاى قبل از انقلاب با بعضی‌ها میگفتم: سپر را که کسى زیر لحاف به کار نمیبرد؛ سپر، مال داخل میدان جنگ است، مال هنگام درگیرى است. پس تقیّه در زمینه‌ی درگیرى است؛ چون تُرس است، حرز است، سنگر است، سپر است. همان وقت هم این‌جور بود؛ تقیّه که میکردیم، معناى آن این بود که شمشیر را بلند میکردیم و ضربه را بر هیکل و پیکر نحس او وارد میکردیم؛ امّا جورى که او نه شمشیر را ببیند، نه دستى که شمشیر را گرفته ببیند، نه بلند کردن را ببیند، نه فرود آمدن را بفهمد، فقط یک وقت درد آن را احساس کند؛ تقیّه این بود؛ آنهایى که آن روز تقیّه میکردند، همین‌جور تقیّه میکردند؛ مخفیانه، دور از چشم دشمن، داخل خانه‌ی پنهان، با هزار ملاحظه و مراقبت می‌نشستند، یک اعلامیّه تنظیم میکردند که وقتى پخش میشد، بکلّى آبروى نظام را میبُرد؛ ضربه و شمشیرى بود که بلند میشد، بر فرق او و به کمر او میخورد. تقیّه میکردیم؛ یعنى نمیگذاشتیم که او بفهمد که چه‌کار دارد انجام میگیرد. تقیّه‌کننده پشت سپر مخفى میشد. معناى تقیّه این است؛ الان هم همین است.

 الان هم استکبار جهانى یک قدرتى است، شما هم یک مقاصدى دارید، یک کارهایى میخواهید انجام بدهید؛ هیچ لزومى ندارد که این کارها مرتّب در تریبون‌ها [گفته بشود]، هر کسى مسابقه بگذارد که فلان کار را میخواهیم بکنیم، مکرّر بگوییم و نکنیم. یکى از این رهبران مسلمان پخته‌ی وارد که بنده در طول این مدّتِ کارهاى سیاسى دیده‌ام، سکوتوره بود. سکوتوره(۲۸) بسیار آدم واردى بود، خیلى آدم مطّلعى بود، خیلى پخته بود؛ من در چند سفر که آمد تهران، با او ملاقات کردم ‌- ملاقاتهاى متعدّد، جلسات گوناگون ‌- در بعضى از جلسات برادرها هم بودند، چند جلسه هم من و او تنهایى داشتیم. او خیلى شیفته‌ی انقلاب بود، البتّه خودش ضعیف بود، و نتوانسته بود راه خودش را برود و استکبار کَت‌بندش کرده بود؛ از طُرق مختلف محاصره‌اش کرده بودند، پدرش را درآورده بودند؛ نتوانست گینه‌ی کوناکرى را آن‌جورى که ایده‌اش بود و دوست میداشت، درست کند و بسازد. موفّق نبود، امّا درست میفهمید؛ آدم سالمى بود؛ آدم خائنى نبود. این انقلاب را هم خیلى دوست میداشت؛ به امام هم حقیقتاً از ته دل ارادت داشت. من حرفهایى از او شنیدم که خیلى درست بود ‌- البتّه ما از خیلی‌ها حرف شنفتیم؛ یعنى این‌جور تصوّر نشود که براى خوشامدِ ما یک حرفى گفته، ما هم باورمان آمده؛ نه، بنده در این ده‌ساله با افراد زیادى نشستیم، برخاستیم، حرف زدیم، شنفته‌ایم؛ بعضی‌ها حرف میزنند [ولى] از زبانشان تجاوز نمیکند، بعضى نه؛ این قابل تشخیص است- و راست میگفت. همین حرفهاى داغى که ماها آن‌وقت همیشه میزدیم؛ میگفت همه‌ی اینها درست است. یک وقتى به من گفت فلانى! شماها فقط یک عیب دارید و آن اینکه همه‌اش مدام میگویید؛ خب، این گفتن ندارد؛ بکنید؛ چرا میگویید؟ میگویید که چه بشود؟ من آن سال اوّل ریاست جمهورى ‌-سال ۶٠- که شاید این حرف را از او شنفتم، اصلاً حرفش را قبول نکردم. براى بعضى از دوستان نقل کردم، گفتم سکوتوره این‌جور میگوید؛ لکن ته دلم قبول نکردم. با خودم میگفتم که حالا دنیا، دنیایى نیست که او خیال کند ما اگر یک چیزى را گفتیم دنیا میفهمد و اگر نگفتیم نمیفهمد، که گفتن ما یک مشکلى به وجود بیاورد. لکن بعد تجربه‌ها به بنده نشان داد که نخیر، او پخته بوده، میفهمیده. بنده هم حالا عقیده‌ام همین است.

 من میبینم بعضى از برادرها، یک جاهایى که خیال میکنند فقط خودشان هستند، یک مطالبى را، یک اهدافى را، یک آرزوهایى را به زبان می‌آورند و میگویند که دشمن از آن سوء استفاده میکند. و ما از این‌گونه حرفها داشتیم. مراقب باشید! بخصوص الان، دنیا دنیاى مهمّى است؛ البتّه وزارت خارجه و مسئولین سیاست خارجى در درجه‌ی اوّل، و [بعدْ] همه‌ی کسانى که با سیاست خارجى سروکارى دارند؛ مجلس، بقیّه‌ی اجزاى دولت، بعضى از ائمّه‌ی جمعه و دیگران و دیگران. پس این هم مسئله‌ی تقیّه است. در کار سیاست خارجى به اینها توجّه کنیم.

 یکى دیگر از آن آرمانها هم استقلال همه‌جانبه است. خلاصه ما باید به ملّتها نشان بدهیم و بگوییم که ما میتوانیم در راه استقلال حرکت کنیم و استقلال همه‌جانبه را داشته باشیم، که این یکى از کارهاى واجب و لازم است.

 من البتّه دو نکته‌ی دیگر را هم میخواستم بگویم که چون وقت نیست فقط تیتر آن را میگویم: یکى حکومت صالحان. برادران عزیز! ما اگر خودمان شخصاً صالح باشیم و حکومت حکومت صالحان باشد، میتوانیم صلاح را در همه جاى دنیا و پیش از همه در کشورمان گسترش بدهیم. به جان شما! اگر ما صالح نبودیم، هیچ اتّفاق مثبتى ‌-در جهت اهداف- نخواهد افتاد؛ هر کس هم تلاش کند، بیخود تلاش میکند. باید من و شما خوب باشیم. خوب بودن هم یک معناى قلمبه‌سلمبه‌اى ندارد؛ یعنى متدیّن باشیم، باتقوا باشیم، دروغ نگوییم، غیبت نکنیم، به مال دنیا حرص نزنیم، اهل تجمّل و تشریفات نباشیم، بدخواه نباشیم، اهل اسراف نباشیم، ادّعاهاى دروغ براى خودمان نکنیم؛ این است. باید خوب باشیم. شخصِ خود امام، آدم خوبى بود؛ شخص خودش. و خوبىِ او توانست تمام قلمرو حضور او را خوب و متلألئ بکند. وقتى کسى خوب است، حول‌وحوش او هم تحت تأثیر او قرار میگیرد؛ خانه‌ی خودش را خوب میکند، دوستان خودش را خوب میکند، کشور خودش را خوب میکند، دنیاى خودش را خوب میکند. امام مثل یک چراغى بود که همه جا را منوّر میکرد؛ چون خودش منوّر بود، خودش ظلمانى نبود. واقعاً آدم خوبى بود. هر کسى را ما دیدیم ‌-حتّى دشمنان امام- شخص او را از لحاظ زهد و پارسایى و بی‌طمعى به دنیا و بی‌اعتنائى به دنیا و راست‌گو بودن در ادّعاها و مانند اینها، تعریف کردند؛ و تعریفى بود.

 شاید درست باشد که ما آن خطابِ امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به عثمان‌بن‌حنیف را ‌-که یک وقت امام هم همین را فرمودند-(۲۹) به خودمان بگوییم. بگوییم «اَلا وَ اِنَّکُم لاتَقدِرونَ عَلىٰ ذٰلِک»؛ شماها نمیتوانید آن‌جور خوب باشید. ماها نمیتوانیم آن‌جور خوب باشیم. امّا بعد [میفرماید]: وَ لٰکِن اَعینونى بِوَرَعٍ وَ اجتِهاد؛(۳۰) ورع داشته باشید، از لغزشگاه‌ها بپرهیزید، تلاش کنید، اجتهاد کنید. این اجتهاد با کمک خدا همراه خواهد شد. برادران! بدون اجتهاد کردن و تلاش کردن، آدم خوب نمیشود. اى کاش ما میتوانستیم این حرفها را از امام بشنویم. حالا من باید این حرفها را بگویم که خودم از همه ناقص‌ترم و از همه محتاج‌ترم به شنیدن این تذکّرات؛ امّا چه بکنم؛ وظیفه‌ی من است که این را بگویم و به برادران عرض بکنم.

 ما باید عفّت داشته باشیم، عفیف باشیم؛ باید به لجن بودنِ طبیعت خودمان ‌-که طبیعت بشرى است- واقف باشیم. خطرناک است برادران! بشر این‌جورى است؛ بشر لغزش دارد. راه اینکه آدم خودش را از لغزش نگه دارد، این است که لب پرتگاه نرود. شما که سرگیجه دارى، چرا لب پشت‌بام میروى؟ شما که لرزش زانو دارى، چرا آنجایى میروى که انسان ممکن است با مغز بخورد زمین و پدرش دربیاید؟ به لغزشگاه‌ها نزدیک نشوید؛ لغزشگاه‌هاى مالى، لغزشگاه‌هاى قدرتى، لغزشگاه‌هاى گوناگون؛ حالا نمیخواهم دانه‌دانه را اسم بیاورم؛ انواع و اقسام لغزشگاه‌ها و لجنگاه‌ها هست. حواسمان را جمع کنیم، مواظب باشیم. حکومت صالحان [یعنی] ما باید صالح بشویم. حکومت دست ما است؛ دست من و شما و شما و شما؛ و همه بخشى از حکومتند. ما باید صالح بشویم. اگر صالح شدیم، آن‌وقت سرنوشتى که خدا براى صالحان معیّن کرده، مال ما است. این‌قدر غصّه‌اى ندارد، ناراحتی‌اى ندارد. وَ لٰکِن اَعینونى بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَداد؛(۳۱) مواظب باشید؛ ورع داشته باشید. این یک نکته که میخواستم عرض کنم. برادرها! اگر این نشد، ما خودمان تبدیل میشویم به دشمن خودمان؛ دشمن نظام. حالا ما داریم دنبال دشمنهاى نظام میگردیم که پدرشان را در بیاوریم؛ از آمریکاى خونخوارِ جنایت‌کار گرفته تا گروهکها، تا منافقین و مانند اینها، تا آنهایى که در داخلند؛ ملّت مسلمان ایران و دستگاه‌هاى قضائى و اجرائى و غیره دارند دنبال اینها میگردند که پدرشان را در بیاورند. مواظب باشید همان جایى که من و شما ایستاده‌ایم، دشمن نظام آنجا نَایستاده باشد. اگر ما مواظب خودمان نباشیم ‌-من و شما که عمرى را سپرى کردیم که در راه خدا کار کنیم و امید و آرزو داشتیم در راه خدا کشته بشویم و از بین برویم- [ممکن است] خداى نکرده تبدیل بشویم به دشمنِ این راه. اگر ما مواظب خودمان نشدیم، این خواهد شد.

نکته‌ی دوّم هم درباره‌ی برنامه میخواستم عرض بکنم. در جزئیّات برنامه(۳۲) که جناب آقاى رئیس‌جمهور محترم و عزیزمان گفته‌اند و باز هم ‌ان‌شاءالله‌ خواهند گفت و دیگران هم گفته‌اند و خود شما هم کاملاً واردید؛ من فقط میخواهم عرض کنم که پیروى، طرّاحى، اتقان و سرعت دادن به برنامه باید ارزش بشود. اینکه هر کسى که یک روزى مأمور بود، به اجتهاد خودش عمل میکرد، این دیگر بایستى تمام بشود و از بین برود: «اجتهاد و فهم شخصى و تشخیصِ من، در چهارچوب برنامه [باشد]، نه بیرون برنامه»، این باید بشود یک ارزش، و تخلّف از برنامه باید بشود ضدّارزش. اگر برنامه نقص دارد، آن را کامل کنید؛ امّا وقتى برنامه هست، همه این را به‌عنوان چهارچوب بپذیرند؛ دستگاه‌هاى دولتى و مجلس و قضائى، و نظامی‌ها ‌-که حالا ما در این جلسه برادران نظامى را دعوت نکردیم، آنها چون مسائل خاصّى دارند، دیدارهایى جداگانه با آنها داریم- و غیرنظامی‌ها که شماها باشید؛ باید بشود یک ارزش، و مسابقه راه بیفتد براى اینکه بخشهاى گوناگونِ برنامه، در زمان و حتّى زودتر از زمان تحقّق پیدا کند. چون یکى از خصوصیّات برنامه، زمان است که باید در وقتْ تحقّق پیدا کند یا زودتر از وقت. این هم نکته‌ی آخر که میخواستم عرض کنم.البتّه حرفها زیاد است؛ گفت:
گر بگویم شرح این معنا تمام
صد قیامت بگذرد وین ناتمام(۳۳)
البتّه شاعر میگوید، مبالغه است، حالا ما میگوییم «یک قیامت». امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ ما ‌-هر کداممان- بتوانیم در هر جایى که قرار داریم، وظیفه‌ی خودمان را بفهمیم.

 الان هم در آستانه‌ی دهه‌ی فجریم که همین مناسبت و میمنت هم براى جلسه‌ی ما کافى است. ‌ان‌شاءالله‌ این دهه را هرچه بهتر برگزار کنیم و آقایان هر جا که تشریف دارند یا هر جا تشریف میبرند، مردم را به حضور در مراسم دهه‌ی فجر، بخصوص روز بیست‌ودوّم بهمن ‌-که روز اجتماع عمومى و راه‌پیمایى عمومى است- تشویق کنند؛ و در همه جا و همچنین در تهران و در شهرستان‌ها، مردم تشویق بشوند که ‌ان‌شاءالله‌ [پُرشورتر شرکت کنند]؛ چون امسال دشمن دارد نگاه میکند. امسال که ما حضور امام را فاقد هستیم، خیلى رفتارهاى ما زیر چشم دشمن است؛ از جمله اینکه مردم با بیست‌ودوّم بهمن چه میکنند، با یادبود انقلاب چه میکنند، انقلاب را چقدر گرامى میدارند. هرگاهى یک بار هم ممکن است این جلسه‌ی این‌جورى را ما در خدمت آقایان داشته باشیم. اگر خواستید و پسندیدید و دوست داشتید، از نظر ما مانعى نیست که یک جلسه‌اى داشته باشیم. البتّه در برنامه‌ی آن میشود تغییر داد، کم کرد، زیاد کرد، فرصتهایى براى شما قرار داد که یک قدرى با هم باشید، صحبت کنید، گفتگو کنید و بعد هم ‌ان‌شاءالله‌ نمازى بخوانیم و ناهارى بخوریم و متفرّق بشویم.

والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
 

۱) در ابتداى این دیدار -که به‌مناسبت دهه‌ى فجر برگزار شد- حجّت‌الاسلام والمسلمین اکبر هاشمى‌رفسنجانى (رئیس‌جمهور) مطالبى بیان کرد. حجّت‌الاسلام والمسلمین سیّداحمد خمینى نیز در این دیدار حضور داشت.
۲) سوره‌ى سبأ، بخشى از آیه‌ی ۴۶؛ «بگو من فقط به شما یک اندرز میدهم که براى خدا به پا خیزید ...»
۳) اقدام، ارتکاب، انجام دادن
۴) منیة‌المرید، ص ۳۸۱؛ «همه‌ى شما مسئولید.»
۵) براى آنچه بهتر است. (برگرفته از قرآن کریم؛ سوره‌ى اسراء، آیه‌ی ۵۳)
۶) حجّت‌الاسلام والمسلمین سیّدعلى‌محمّد وزیرى از روحانیّون فاضل یزد بود که به خرید و گردآورى کتابهاى دینى و علمى و تاریخى، از جمله کتب و نسخ خطّى علاقه‌ى وافر داشت و یکى از خدمات ارزنده‌ى ایشان نیز ساختن و پرداختن کتابخانه‌اى مُعْظم و جامع در یزد بود. مرحوم وزیرى به ابتکار شخصى، دفتر ویژه‌اى را فراهم کرده بود و در اختیار اهل علم و معرفت قرار میداد تا آنان حدیثى، موعظه‌اى و پند و اندرزى را با خط و امضاى خود در آن دفتر بنویسند. ایشان در پانزدهم اردیبهشت ۱۳۲۳ شمسى و در سالهاى آشفتگى ناشى از جنگ جهانى دوّم، با حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) دیدار کرده و همین تقاضا را با ایشان در میان میگذارد؛ امام خمینى نیز نوشته‌ى ارزشمند و هدایتگر و تأثیرگذارى را با دستخطّ خویش فراهم آورده، به وى هدیه میکنند. مرحوم وزیرى نوشته‌ى امام خمینى را با توجّه به مفاهیم سیاسى و انقلابى آن در سالهاى اختناق دور از انظار نگهدارى میکرد و براى مطالعه در اختیار دوستانِ مورد اعتماد قرار میداد. ر.ک: صحیفه‌ى امام، ج ۱، ص ۲۱؛ پیام به ملّت ایران (۱۳۲۳/۲/۱۵)
۷) بسیار جولان‌کننده
۸) بدون تأمّل و درنگ
۹) سوره‌ى سبأ، بخشى از آیه‌ی ۴۶؛ «... که دو دو و به‌تنهایى براى خدا به پا خیزید ...»
۱۰) دنباله
۱۱) نگه‌دارى، حفظ کردن
۱۲) پس از سرکوب شدید اعتصابهاى کارگرى در دهه‌ى ۷٠ میلادى در کشور لهستان و به‌دنبال توسعه‌ى اعتصاب کارگران در اردیبهشت‌ ماه ۱۳۵۹ (آگوست ۱۹۸٠ م.) سرانِ این جریانهاى اعتراضى، نام «جنبش همبستگى لهستان» را بر خود نهادند و اقدامات آنان مورد حمایت کلیساى کاتولیک قرار گرفت. این حرکت در سال ۱۹۸۹ م. به سقوط رژیم کمونیست حاکم بر لهستان انجامید. سقوط رژیم کمونیست در لهستان، روند فروپاشى بلوک شرق را سرعت بخشید.
۱۳) سوره‌ى مطفّفین، بخشى از آیه‌ی ۲۶؛ «... و در این [نعمتها] مشتاقان باید بر یکدیگر پیشى گیرند.»
۱۴) سوره‌ى حدید، بخشى از آیه‌ی ۲۵؛ «... تا مردم به انصاف برخیزند ...»
۱۵) مفاتیح‌الجنان، استغاثه به حضرت صاحب‌الزّمان (عج)
۱۶) خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران (۱۳۶۶/۱/۲۱)
۱۷) مفاتیح‌الجنان، دعاى عدیله
۱۸) مفاتیح‌الجنان، استغاثه به حضرت صاحب‌الزّمان (عج)
۱۹) از جمله، عقب‌نشینى سربازان اتّحاد جماهیر شوروى از افغانستان، به قدرت رسیدن جنبش ضدّکمونیستى همبستگى در لهستان، فروریختن دیوار برلین و فروپاشى دولت کمونیست آلمان شرقى، سقوط رژیم کمونیست چکسلواکى، سرنگونى رژیم کمونیست رومانى.
۲۰) شبح
۲۱) خوددارى از اظهار عقیده و مذهب در جایى که ضرر جانى یا مالى یا آبرویى متوجّه شخص باشد
۲۲) بنى‌قریظه
۲۳) بنى‌نضیر، بنى‌قینقاع
۲۴) سوره‌ى حشر، بخشى از آیه‌ی ۲؛ «او است کسى که از میان اهل کتاب کسانى را که کفر ورزیدند، در نخستین اخراج [از مدینه] بیرون کرد. گمان نمیکردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد شد؛ و[لى] خدا از آنجایى که تصوّر نمیکردند، بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند ...»
۲۵) سوره‌ى ممتحنه، بخشى از آیه‌ی ۸؛ «خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌اند، باز نمیدارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید ...»
۲۶) سوره‌ى ممتحنه، بخشى از آیه‌ی ۹؛ «فقط خدا شما را بازمیدارد از کسانى که با شما جنگ کرده‌اند ...»
۲۷) کافى، ج ۲، ص ۲۲۱
۲۸) احمد سکوتوره (رئیس‌جمهور گینه)
۲۹) از جمله، صحیفه‌ى امام، ج ۶، ص ۳۳٠
۳۰) نهج‌البلاغه، نامه‌ى ۴۵
۳۱) همان؛ «ولى مرا به پرهیزکارى و مجاهدت در راه خدا و عفّت و درستکارى یارى دهید.»
۳۲) اوّلین برنامه‌ى پنج‌ساله‌ى توسعه‌ى کشور
۳۳) مولوى. مثنوى، دفتر سوّم ( نسخه‌ى رمضانى)

در این رابطه بخوانید :
جمله‌های برگزیده این دیدار
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی