[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در ابتدای درس خارج فقه درباره تبعات اخروی ریاست - 1397/09/27 عنوان فیش :مسئولان در قیامت دست بسته محشور میشوند کلیدواژه(ها) : مسئولیتپذیری, آخرت, کارگزاران نظام نوع(ها) : قرآن, حدیث متن فیش : عن النّبیّ صلَّى اللَّه علیه و آله قال: لا یُؤَمَّرُ رَجُلٌ عَلى عَشَرَةٍ فَما فَوقَهُم اِلّا جِیءَ بِهِ یَومَ القیامَةِ مَغلولَةً یَدُهُ اِلىٰ عُنُقِه این حدیث دربارهی بنده و امثال بنده است؛ [رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله] فرمود که هیچ کس نیست که بر ده نفر یا بیشتر ریاست و امارت داشته باشد ــ هر کسی که بر ده نه حالا بر هشتاد میلیون نفر امارت و ریاست داشته باشد؛ ــ «اِلّا جیءَ بِهِ یَومَ القیامَةِ مَغلولَةً یَدُهُ اِلىٰ عُنُقِه»، [مگر اینکه] این آدمِ رئیس را که اینقدر در دنیا محترم است و رئیس است و مدیر است، چنین آدمی را در روز قیامت وقتی که میآورند، دست او را به گردنش بستهاند؛ یعنی دستبسته او را وارد محشر میکنند، آن هم به این شکل که دستش به گردنش بسته است. نفْس این مسئولیّت و آمریّت و ریاست، یک تبعاتی دارد که ایجاب میکند این را. در آن حوزهِی مأموریّت که ما آنجا رئیسیم، مدیریم، یک کارهای هستیم، بعضی از کارها انجام میگیرد که ما میتوانستیم مانع آن بشویم و نشدیم؛ حالا یا غفلت کردیم [وارد] نشدیم، یا از روی تنبلی وارد نشدیم؛ این کار خلاف، زیر نظر ما و در پُست نگهبانی ما انجام گرفت ــ پُست نگهبانی ما است دیگر ــ یا بعضی از کارها باید انجام میگرفت در حوزهی مأموریّت ما که انجام نگرفت؛ یا بهخاطر اینکه ما نفهمیدیم، دقّت نکردیم، تعقیب نکردیم، مشورت نکردیم، پرسوجو نکردیم و ندانستیم، یا نه، دانستیم، تنبلی کردیم، امروز و فردا کردیم، [گفتیم] حالا انشاءاللّه بعداً، فردا، و ضایع شد، فوت شد. اگر ماها عقل داشته باشیم، باید دنبال ریاست ندویم؛ واقعاً اینجوری است. باید دنبال ریاست نرویم؛ ریاست این تبعات را دارد. بعضی میدوند دنبال ریاست، نمیفهمند که نفْس این آمریّت و ریاست، این خطرات را دارد که روز قیامت وقتی او را بیاورند، مغلولاً میآورند؛ این چیز خیلی مهمّی است. مغلولاً میآورند او را در پای محاسبهی الهی. فَاِن کانَ مُحسِناً فُکَّ عَنه اگر چنانچه او آدم خوبی بود، درستکار بود، در آنچه انجام گرفته بود تقصیری و گناهی متوجّه او نبود، اینجا رها میکنند او را. بالاخره شارع مقدّس و پروردگار عالم موازینی دارد؛ یک جاهایی ممکن است که انسان مَعفوّ باشد به دلیلی؛ قصورش قصورِ عنتقصیرٍ نباشد ــ گاهی ما قاصریم، جاهلیم امّا جهلمان عنتقصیرٍ است، گاهی نه، واقعاً تلاش خودمان را کردهایم، زحمتمان را کشیدهایم، آخرش این [نتیجه] درآمده ــ این [قصور]، اینجا مورد عفو الهی است. پس اگر «محسن» باشد این آمر و این رئیس، فُکَّ عَنه. وَ اِن کانَ مُسیئاً زیدَ غِلّاً اِلىٰ غِلِّه(1) امّا اگر نه، انسان نیکوکاری نبوده است در دنیا، خودش هم آدم بدکار و بدعملی بوده است ــ هرجور بدعملیای که فرض کنید ــ اینجا آن گرفتاری و آن غل و زنجیری که به او بسته شده است، افزایش پیدا میکند. اینها را باید ما بفهمیم؛ اینها را باید بفهمیم. دنبال کرسیهای ریاست [بودن] ــ چه ریاست اجرائی، چه ریاست تقنینی؛ میبینید برای نمایندگی مجلس بعضی خودشان را میکُشند، اگر چنانچه راه پیدا نکنند به هر دلیلی یا مثلاً فرض کنید صلاحیّتش را تأیید نکنند یا رأی نیاورد و غیره، خودش را به آب و آتش و در و دیوار میزند که چرا نشد ــ عقل نیست، تدبیر نیست. ملاحظه کردید؟ اگر چنانچه این ریاست، مایهی یک چنین دغدغهای است، خب انسان رها کند؛ مگر اینکه واقعاً متوجّه انسان بشود و واجب باشد برای انسان؛ آن [جا] بله [لازم است]. بنده دورهی دوّم ریاست جمهوری، قطعاً عازم بودم به اینکه نامزد ریاست جمهوری نشوم ــ حالا دورهی اوّل که تحمیل شد بر ما، هیچ ــ دورهی دوّم دیگر یقیناً گفتم من قطعاً نامزد نمیشوم؛ امام به من فرمودند بر تو واجب عینی و تعیینی است ــ هر دو را گفتند ــ گفتند: هم واجب عینی است، هم واجب تعیینی است؛ خب بنده هم بر خلاف میل خودم قبول کردم و رفتم. درست این است که اگر چنانچه تکلیفی وجود ندارد، واجب بر انسان نیست، انسان نرود به سراغش و دنبال نکند آن را. بله، اگر چنانچه ناچار شد، ناگزیر شد، به گردن انسان گذاشته شد، آنجا «خُذها بِقُوَّة»؛ (2) بایستی با قوّت انسان دنبال بکند. 1 ) الأمالي، شیخ طوسی، ص264. عَنِ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ: لَا يُؤَمَّرُ رَجُلٌ عَلَى عَشَرَةٍ فَمَا فَوْقَهُمْ إِلَّا جِيءَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَغْلُولَةً يَدُهُ إِلَى عُنُقِهِ، فَإِنْ كَانَ مُحْسِناً فُكَّ عَنْهُ، وَ إِنْ كَانَ مُسِيئاً زِيدَ غِلًّا إِلَى غِلِّهِ. ترجمه : پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) فرمودند: هیچ کس نیست که بر ده نفر یا بیشتر، ریاست و امارت داشته باشد مگر اینکه او را روز قیامت در حالی میآورند که دستش به گردنش بسته است؛ پس اگر چنانچه آدم درستکاری بود و تقصیری متوجّه او نبود، او را رها میکنند و اگر چنانچه بدکار و گناهکار بود، غل و زنجیرش افزایش پیدا میکند. 2 ) سوره مبارکه الأعراف آیه 145 وَكَتَبنا لَهُ فِي الأَلواحِ مِن كُلِّ شَيءٍ مَوعِظَةً وَتَفصيلًا لِكُلِّ شَيءٍ فَخُذها بِقُوَّةٍ وَأمُر قَومَكَ يَأخُذوا بِأَحسَنِها ۚ سَأُريكُم دارَ الفاسِقينَ ترجمه : و برای او در الواح اندرزی از هر موضوعی نوشتیم؛ و بیانی از هر چیز کردیم -«پس آن را با جدّیت بگیر! و به قوم خود بگو: به نیکوترین آنها عمل کنند! (و آنها که به مخالفت برخیزند، کیفرشان دوزخ است؛) و بزودی جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد!» مربوط به :بیانات در ابتدای درس خارج فقه - 1395/07/05 عنوان فیش : دعا, آخرت کلیدواژه(ها) : دعا, آخرت نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : یکی از دعاهایی که دائماً باید امثال بنده و شما بکنیم این است، «وَاسْتَعمِلْنی لِما تَسْألُنی غَداً عَنه» فردا از ما سؤال میکنند. چرا فلان چیز را گفتید، چرا نگفتید. از نگفتید هم سؤال میکنند. فقط از گفتید نیست. چرا فلان کار را کردید، چرا نکردید. از نکردید هم سؤال میکنند. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان نظام - 1393/04/16 عنوان فیش : آخرت کلیدواژه(ها) : آخرت نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : آنچه در نشئهی آخرت تحقّق پیدا میکند، باطن همان چیزی است که در اینجا است: « وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالکفِرین«؛ جهنّم در همینجا، در همین نشئه، در همین زندگی، کافران و ظالمان و معاندان و مخالفان را احاطه کرده است؛ بهشت هم همینجور. مربوط به :بیانات در دیدار مردم استان ایلام در سالروز ولادت امیرالمؤمنین علیهالسلام - 1393/02/23 عنوان فیش :رسیدن به هدفهای مادی درصورت تقویت ایمان کلیدواژه(ها) : ایمان, جهاد, آخرت نوع(ها) : حدیث متن فیش : جامعهى اسلامى جامعهاى است که اگر از لحاظ جنبههاى مادّى به اسلام عمل بکند، بدون تردید در قلّه قرار خواهد گرفت؛ از لحاظ علم، از لحاظ صنعت لازم، از لحاظ معیشت، از لحاظ روابط اجتماعى، از لحاظ عزّت و شرف دنیائى و عمومى و ملّى و بینالمللى در اوج قرار میگیرد؛ امّا این همهى کارها نیست، همهى هدفها نیست. اگر زندگى ما در دنیا زندگى خوبى باشد، امّا لحظهى مرگ ما لحظهى بدبختى و روسیاهى ما باشد، چه فایده دارد؟ امام سجّاد (علیهالسّلام) در دعاى صحیفهى سجّادیّه میفرماید: اَمِتنا مُهتَدینَ غَیرَ ضالّینَ، طائِعینَ غَیرَ مُستَکرِهین؛ (1) میگوید پروردگارا! من را درحالى از دنیا ببر و بمیران که هدایتیافته باشم، گمراه نباشم؛ من را درحالى از دنیا و از این نشئه ببر که من با طوع و رغبت به آنطرف بروم. چه کسى با طوع و رغبت از این گذرگاه عبور میکند؟ آن کسى که به آنطرف خاطرجمع است. دیدید جوانهاى ما - جوانهاى آنروزِ شما - در میدانهاى جنگ، چگونه بىمحابا وارد عرصههاى خطر میشدند؛ [در] همین عملیّاتهایى که ذکر کردند - چه در منطقهى ایلام، چه در منطقهى خوزستان، چه در منطقهى استانهاى غربى - این جوانها کجاها رفتند؛ چهکارها کردند؛ مرگ را تحقیر کردند؛ خطر را کوچک شمردند؛ [چون] دل اینها با حقایق آشنا شده بود. انسان وقتى آنطرف را ببیند، آن نعمت را ببیند، از آنطرف خاطرجمع باشد، راحت زندگى میکند، راحت فداکارى میکند، راحت بر مشکلات صبر میکند، راحت قدم در وادىهاى خطر میگذارد و پیش میرود؛ مسئله اینجا است. ما اگر بخواهیم در مقاصد دنیوى هم پیروز بشویم، بایستى ایمان خودمان را، اعتقاد خودمان را، عمل خودمان را، براى آنسوى مرز مردن تقویت کنیم. 1 ) صحيفه سجاديه: دعای 40 أَمِتْنَا مُهْتَدِينَ غَيْرَ ضَالِّينَ، طَائِعِينَ غَيْرَ مُسْتَكْرِهِينَ، تَائِبِينَ غَيْرَ عَاصِينَ وَ لَا مُصِرِّينَ، يَا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِينَ، وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِينَ. ترجمه : ما را در زمره هدايت يافتگان بميران، نه گمراهان. چنان كن كه مرگ را به پيشباز رويم، نه ناپسندش شمريم. چنان كن كه در شمار ثابتان باشيم، نه در شمار عاصيان و نه در شمار اصرار كنندگان بر گناه. مربوط به :بیانات در آخرین دیدار رئیس جمهور و هیئت دولت دهم - 1392/04/23 عنوان فیش :اندازهگیری توشه و سبکباری برای عبور از راه قیامت کلیدواژه(ها) : آخرت نوع(ها) : نهجالبلاغه متن فیش : من طبق معمول همیشهمان - دیگر حالا مجال هم نیست، وقت هم نیست - یك جمله از نهجالبلاغه برای شما بخوانم: «و اعلم انّ امامك طریقا ذا مسافة بعیدة و مشقّة شدیدة». این جزو وصایای امیرالمؤمنین به امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) است. در واقع باید گفت وصیت، صمیمانهترین حرفی است كه هر كسی میزند؛ چون وقتی است كه دیگر انسان در عالم ماده حضور ندارد و اغراض مادی قاعدتاً یا نیستند یا بالاخره ضعیفند؛ لذا در وصیتنامه صمیمیترین حرفها گفته میشود؛ آن هم وقتی كه مخاطب وصیت، عزیزترین افراد نسبت به انسان است؛ فرزند انسان، آن هم فرزندی مثل امام حسن، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین - كه بلاشك احبّ افراد در دل آن بزرگوار و چشم آن بزرگوار است - مخاطب این وصیت است. البته امیرالمؤمنین فرمودهاند كه این وصیت مخصوص شما نیست، مال همه است؛ لیكن مخاطب اصلی، امام حسن است. بنابراین، این لبّ لباب كلمات و معارف و ذهنیات امیرالمؤمنین است. البته بیانات امیرالمؤمنین، هر كلمهاش، هر جملهاش حكمت است؛ مخصوص این وصیتنامه نیست. اعماق و ژرفای كلمات امیرالمؤمنین را واقعاً ماها نمیفهمیم؛ امثال ماها قادر نیستیم به آن ژرفا برسیم؛ یك چیزی را استفاده میكنیم. كسانی را ما دیدیم كه هرچه حكمتشان برتر، اندیشهشان والاتر و عمق فكریشان بیشتر بود، بیشتر توانستند نكاتی را از این كلمات دریابند. نهجالبلاغه یك چنین چیزی است. حالا این در نهجالبلاغه، وصیت امیرالمؤمنین است. میفرماید: بدان كه پیش روی تو راهی وجود دارد كه مسافت خیلی طولانی و مشقت شدیدی در آن هست. این راهی كه پیش روی شما است - راه رسیدن به جزای عمل و رسیدن به قیامت - راه طولانیای است. «و انّه لا غنی لك فیه عن حسن الارتیاد»؛(۱) در یك چنین راهی، تو باید با منتهای طلب حركت كنی - «ارتیاد» یعنی خواست، طلب، تلاش همراه با اراده و نیت - چارهای نداری جز اینكه كار را جدی دنبال كنی. یعنی این راهی نیست كه انسان بتواند آن را سرسری بگیرد. بله، غفلت داریم، كار را سرسری میگیریم؛ اما این سرسری گرفتن كار، از روی غفلت است. بدانیم كه حقیقت قضیه چیست، و كجا داریم میرویم، و سرنوشت ابدی ما در كجا تحقق پیدا میكند و عینی میشود؛ این را اگر توجه كنیم، جدی خواهیم گرفت. لذا شما در دعای شریف كمیل - كه باز از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است - ملاحظه میكنید: «و هب لی الجدّ فی خشیتك»؛(۲) دعا میكند، از خدای متعال میخواهد كه خشیت ما در مقابل پروردگار، یك خشیت جدی باشد؛ از ظاهر قلب و همین احساسات زودگذر و ناشی از عوارض زندگی نباشد؛ به معنای واقعی كلمه، انسان در مقابل پروردگار احساس خشیت كند. «قدّر بلاغك من الزّاد مع خفّة الظّهر». حالا شما ناچارید از این راه سخت و طولانی كه راه قیامت است، عبور كنید؛ شما به سمت قیامت از وسط دنیا دارید میگذرید، ناچارید از این گذرگاه ماده عبور كنید با همهی لوازم این ماده، با همهی خصوصیاتی كه انسان در این محیط مادی و در فضای مادی به طور طبیعی دارد؛ بنابراین كاری كه باید بكنید برای اینكه آن نهایت برای شما آسان شود و مطلوب باشد، این است: «قدّر بلاغك من الزّاد»؛ آن مقداری از توشه را كه تو را به منزل برساند، تقدیر كن - یعنی اندازهگیری كن - بدان چقدر كار لازم داری برای اینكه بروی. این بخش اول است. بخش دوم: «مع خفّة الظّهر»؛ بار دوش خودت را هم سبك كن. این دو تا هدایت و راهنمائی است كه امیرالمؤمنین میكند. اولاً بدان چه لازم داری برای عبور از این راه. در پاسخ اینكه ما چه لازم داریم، خودشان بیان كردند: اجتناب از محرّمات و انجام واجبات. یعنی آن اندازهی لازم، و به قول پزشكان، آن دوز لازم از ذخیرهای كه شما لازم دارید برای اینكه بتوانید این راه را طی كنید، همین واجبات است؛ این واجبات را كه انجام دهید، آن مقدار لازم از ذخیره را دارید. هرچه بیشتر كردید و بر این واجبات افزودید، امكانات بیشتری خواهید داشت، استفادهی بیشتر و بهرهی بیشتری خواهید برد. لیكن مقدار فرائضی كه بر ما واجب است، آن حداقل نیازی است كه ما برای عبور در این راه داریم. محرّمات هم همین جور است. یعنی اجتناب از محرّمات، حداقلِ آن پرهیز از آسیبهائی است كه در این راه ممكن است برای ما پیش بیاید. بنابراین اگر از محرّمات اجتناب كردیم و واجبات را انجام دادیم، این همان پرواز مورد نظر را برای من و شما ممكن و فراهم میكند؛ چیز بیشتری لازم نیست. بعضیها دنبال برخی از خصوصیاتند؛ كسی را پیدا كنند، از او ذكری بگیرند، از او ریاضتی فرا بگیرند. اینها لازم نیست؛ ریاضت شرعی، مشخص است. اگر همین نمازها را بخوانیم، درست بخوانیم، بوقت بخوانیم، اركانش را درست بهجا بیاوریم، با توجه بخوانیم، یا روزه را درست بگیریم - همین واجبات و فرائضی كه در اختیار ما است - همینها انسان را پرواز میدهد. و من به شما عرض بكنم؛ ما اگر چنانچه همین مقدار را انجام دهیم، خود این زمینهای خواهد شد برای جذب انوار الهی به میزان زیاد. یعنی این حداقلی كه برای ما لازم است، هنرش فقط این نیست كه ما را قادر خواهد كرد بر این كه این راه را طی كنیم؛ بلكه هنر دیگرش این است كه زمینهی ما را برای جذب بیشتر نور الهی و تفضل الهی فراهم خواهد كرد. وقتی انسان نماز فریضه را خوب بخواند، به طور طبیعی میل به نوافل پیدا خواهد كرد. وقتی انسان از دروغ، از غیبت، از قول به غیر علم، از تهمت، از افساد، از مال مردم خوری، از خیانت در امانت پرهیز كند، خود این، دل انسان را آمادهی تلقی هدایت الهی و معرفت الهی خواهد كرد؛ ما را پیش خواهد برد. این توصیهی اول. توصیهی دوم هم اینكه فرمودند: «مع خفّة الظّهر»؛ بار دوش خودت را سبك كن. ماها كه بارهای سنگینی را بر دوش گرفتیم، امیدواریم انشاءالله خدای متعال توفیق دهد كه بتوانیم این بارها را حمل كنیم. اگر شماها انشاءالله بتوانید این بارها را حمل كنید و بسلامت به منزل برسانید، اجر فراوانی هم خواهد داشت. 1 ) نامه 31 : از وصيتهاى آن حضرت است به حضرت مجتبى عليه السّلام (يا محمّد حنفيّه) كه در سرزمين حاضرين به هنگام بازگشت از صفّين نوشته مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْيَا السَّاكِنِ مَسَاكِنَ الْمَوْتَى وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا يُدْرِكُ السَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِينَةِ الْأَيَّامِ وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ الدُّنْيَا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ وَ غَرِيمِ الْمَنَايَا وَ أَسِيرِ الْمَوْتِ وَ حَلِيفِ الْهُمُومِ وَ قَرِينِ الْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ الْآفَاتِ وَ صَرِيعِ الشَّهَوَاتِ وَ خَلِيفَةِ الْأَمْوَاتِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ فِيمَا تَبَيَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْيَا عَنِّي وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ وَ إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَيَّ مَا يَزَعُنِي عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَايَ وَ الِاهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِي غَيْرَ أَنِّي حَيْثُ تَفَرَّدَ بِي دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِي فَصَدَفَنِي رَأْيِي وَ صَرَفَنِي عَنْ هَوَايَ وَ صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي فَأَفْضَى بِي إِلَى جِدٍّ لَا يَكُونُ فِيهِ لَعِبٌ وَ صِدْقٍ لَا يَشُوبُهُ كَذِبٌ وَ وَجَدْتُكَ بَعْضِي بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِينِي مِنْ أَمْرِ نَفْسِي فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِيتُ لَكَ أَوْ فَنِيتُ فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ أَيْ بُنَيَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ وَ أَيُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِيمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دِيَارَ الْغُرْبَةِ وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَلِيلٍ قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ فَأَصْلِحْ مَثْوَاكَ وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُكَلَّفْ وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ فَإِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلَالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْأَهْوَالِ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسَانِكَ وَ بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ وَ جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ لَا تَأْخُذْكَ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كَانَ وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِي الْحَقِّ وَ أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ فَإِنَّكَ تُلْجِئُهَا إِلَى كَهْفٍ حَرِيزٍ وَ مَانِعٍ عَزِيزٍ وَ أَخْلِصْ فِي الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّكَ فَإِنَّ بِيَدِهِ الْعَطَاءَ وَ الْحِرْمَانَ وَ أَكْثِرِ الِاسْتِخَارَةَ وَ تَفَهَّمْ وَصِيَّتِي وَ لَا تَذْهَبَنَّ عَنْكَ صَفْحاً فَإِنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا يَحِقُّ تَعَلُّمُهُ أَيْ بُنَيَّ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُنِي قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً وَ رَأَيْتُنِي أَزْدَادُ وَهْناً بَادَرْتُ بِوَصِيَّتِي إِلَيْكَ وَ أَوْرَدْتُ خِصَالًا مِنْهَا قَبْلَ أَنْ يَعْجَلَ بِي أَجَلِي دُونَ أَنْ أُفْضِيَ إِلَيْكَ بِمَا فِي نَفْسِي أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِي رَأْيِي كَمَا نُقِصْتُ فِي جِسْمِي أَوْ يَسْبِقَنِي إِلَيْكَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَ فِتَنِ الدُّنْيَا فَتَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِكَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ كَفَاكَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْيَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ فَتَكُونَ قَدْ كُفِيتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ وَ عُوفِيتَ مِنْ عِلَاجِ التَّجْرِبَةِ فَأَتَاكَ مِنْ ذَلِكَ مَا قَدْ كُنَّا نَأْتِيهِ وَ اسْتَبَانَ لَكَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَيْنَا مِنْهُ أَيْ بُنَيَّ إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ نَخِيلَهُ وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَمِيلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَهُ وَ رَأَيْتُ حَيْثُ عَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيقَ وَ أَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِكَ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْكَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَا أُجَاوِزُ ذَلِكَ بِكَ إِلَى غَيْرِهِ ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ يَلْتَبِسَ عَلَيْكَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَ آرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذِي الْتَبَسَ عَلَيْهِمْ فَكَانَ إِحْكَامُ ذَلِكَ عَلَى مَا كَرِهْتُ مِنْ تَنْبِيهِكَ لَهُ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ إِسْلَامِكَ إِلَى أَمْرٍ لَا آمَنُ عَلَيْكَ بِهِ الْهَلَكَةَ وَ رَجَوْتُ أَنْ يُوَفِّقَكَ اللَّهُ فِيهِ لِرُشْدِكَ وَ أَنْ يَهْدِيَكَ لِقَصْدِكَ فَعَهِدْتُ إِلَيْكَ وَصِيَّتِي هَذِهِ وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ مُفَكِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِكَ إِلَى الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاكِ عَمَّا لَمْ يُكَلَّفُوا فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُكَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِكَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ كَمَا عَلِمُوا فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذَلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ الْخُصُومَاتِ وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِكَ فِي ذَلِكَ بِالِاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِكَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي تَوْفِيقِكَ وَ تَرْكِ كُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْكَ فِي شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلَالَةٍ فَإِنْ أَيْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُكَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْيُكَ فَاجْتَمَعَ وَ كَانَ هَمُّكَ فِي ذَلِكَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِيمَا فَسَّرْتُ لَكَ وَ إِنْ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ وَ فَرَاغِ نَظَرِكَ وَ فِكْرِكَ فَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ وَ لَيْسَ طَالِبُ الدِّينِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ وَ الْإِمْسَاكُ عَنْ ذَلِكَ أَمْثَلُ فَتَفَهَّمْ يَا بُنَيَّ وَصِيَّتِي وَ اعْلَمْ أَنَّ مَالِكَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِكُ الْحَيَاةِ وَ أَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِيتُ وَ أَنَّ الْمُفْنِيَ هُوَ الْمُعِيدُ وَ أَنَّ الْمُبْتَلِيَ هُوَ الْمُعَافِي وَ أَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلَّا عَلَى مَا جَعَلَهَا اللَّهُ عَلَيْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ وَ الِابْتِلَاءِ وَ الْجَزَاءِ فِي الْمَعَادِ أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لَا تَعْلَمُ فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْءٌ مِنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ وَ يَضِلُّ فِيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِكَ فَاعْتَصِمْ بِالَّذِي خَلَقَكَ وَ رَزَقَكَ وَ سَوَّاكَ وَ لْيَكُنْ لَهُ تَعَبُّدُكَ وَ إِلَيْهِ رَغْبَتُكَ وَ مِنْهُ شَفَقَتُكَ وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ يُنْبِئْ عَنِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ كَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُ ( صلى الله عليه وآله ) فَارْضَ بِهِ رَائِداً وَ إِلَى النَّجَاةِ قَائِداً فَإِنِّي لَمْ آلُكَ نَصِيحَةً وَ إِنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ فِي النَّظَرِ لِنَفْسِكَ وَ إِنِ اجْتَهَدْتَ مَبْلَغَ نَظَرِي لَكَ وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَيْتَ آثَارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ وَ لَكِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لَا يُضَادُّهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ وَ لَا يَزُولُ أَبَداً وَ لَمْ يَزَلْ أَوَّلٌ قَبْلَ الْأَشْيَاءِ بِلَا أَوَّلِيَّةٍ وَ آخِرٌ بَعْدَ الْأَشْيَاءِ بِلَا نِهَايَةٍ عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِيَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ فَإِذَا عَرَفْتَ ذَلِكَ فَافْعَلْ كَمَا يَنْبَغِي لِمِثْلِكَ أَنْ يَفْعَلَهُ فِي صِغَرِ خَطَرِهِ وَ قِلَّةِ مَقْدِرَتِهِ وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ و عَظِيمِ حَاجَتِهِ إِلَى رَبِّهِ فِي طَلَبِ طَاعَتِهِ وَ الْخَشْيَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ وَ الشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ فَإِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْكَ إِلَّا بِحَسَنٍ وَ لَمْ يَنْهَكَ إِلَّا عَنْ قَبِيحٍ يَا بُنَيَّ إِنِّي قَدْ أَنْبَأْتُكَ عَنِ الدُّنْيَا وَ حَالِهَا وَ زَوَالِهَا وَ انْتِقَالِهَا وَ أَنْبَأْتُكَ عَنِ الْآخِرَةِ وَ مَا أُعِدَّ لِأَهْلِهَا فِيهَا وَ ضَرَبْتُ لَكَ فِيهِمَا الْأَمْثَالَ لِتَعْتَبِرَ بِهَا وَ تَحْذُوَ عَلَيْهَا إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيَا كَمَثَلِ قَوْمٍ سَفْرٍ نَبَا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَدِيبٌ فَأَمُّوا مَنْزِلًا خَصِيباً وَ جَنَاباً مَرِيعاً فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِيقِ وَ فِرَاقَ الصَّدِيقِ وَ خُشُونَةَ السَّفَرِ وَ جُشُوبَةَ المَطْعَمِ لِيَأْتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ وَ مَنْزِلَ قَرَارِهِمْ فَلَيْسَ يَجِدُونَ لِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ أَلَماً وَ لَا يَرَوْنَ نَفَقَةً فِيهِ مَغْرَماً وَ لَا شَيْءَ أَحَبُّ إِلَيْهِمْ مِمَّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ وَ أَدْنَاهُمْ مِنْ مَحَلَّتِهِمْ وَ مَثَلُ مَنِ اغْتَرَّ بِهَا كَمَثَلِ قَوْمٍ كَانُوا بِمَنْزِلٍ خَصِيبٍ فَنَبَا بِهِمْ إِلَى مَنْزِلٍ جَدِيبٍ فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِمْ وَ لَا أَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفَارَقَةِ مَا كَانُوا فِيهِ إِلَى مَا يَهْجُمُونَ عَلَيْهِ وَ يَصِيرُونَ إِلَيْهِ يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ فَاسْعَ فِي كَدْحِكَ وَ لَا تَكُنْ خَازِناً لِغَيْرِكَ وَ إِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ أَخْشَعَ مَا تَكُونُ لِرَبِّكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ طَرِيقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِيدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَ أَنَّهُ لَا غِنَى بِكَ فِيهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِيَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِكَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِكَ فَوْقَ طَاقَتِكَ فَيَكُونَ ثِقْلُ ذَلِكَ وَبَالًا عَلَيْكَ وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ زَادَكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَيُوَافِيكَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِيَّاهُ وَ أَكْثِرْ مِنْ تَزْوِيدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَيْهِ فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ فِي حَالِ غِنَاكَ لِيَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَكَ فِي يَوْمِ عُسْرَتِكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَئُوداً الْمُخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِلِ وَ الْمُبْطِئُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ وَ أَنَّ مَهْبِطَكَ بِهَا لَا مَحَالَةَ إِمَّا عَلَى جَنَّةٍ أَوْ عَلَى نَارٍ فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ وَ وَطِّئِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لَا إِلَى الدُّنْيَا مُنْصَرَفٌ وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي الدُّعَاءِ وَ تَكَفَّلَ لَكَ بِالْإِجَابَةِ وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ وَ لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُكَ عَنْهُ وَ لَمْ يُلْجِئْكَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ إِلَيْهِ وَ لَمْ يَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ وَ لَمْ يُعَاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ وَ لَمْ يُعَيِّرْكَ بِالْإِنَابَةِ وَ لَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ الْفَضِيحَةُ بِكَ أَوْلَى وَ لَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فِي قَبُولِ الْإِنَابَةِ وَ لَمْ يُنَاقِشْكَ بِالْجَرِيمَةِ وَ لَمْ يُؤْيِسْكَ مِنَ الرَّحْمَةِ بَلْ جَعَلَ نُزُوعَكَ عَنِ الذَّنْبِ حَسَنَةً وَ حَسَبَ سَيِّئَتَكَ وَاحِدَةً وَ حَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً وَ فَتَحَ لَكَ بَابَ الْمَتَابِ وَ بَابَ الِاسْتِعْتَابِ فَإِذَا نَادَيْتَهُ سَمِعَ نِدَاكَ وَ إِذَا نَاجَيْتَهُ عَلِمَ نَجْوَاكَ فَأَفْضَيْتَ إِلَيْهِ بِحَاجَتِكَ وَ أَبْثَثْتَهُ ذَاتَ نَفْسِكَ وَ شَكَوْتَ إِلَيْهِ هُمُومَكَ وَ اسْتَكْشَفْتَهُ كُرُوبَكَ وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِكَ وَ سَأَلْتَهُ مِنْ خَزَائِنِ رَحْمَتِهِ مَا لَا يَقْدِرُ عَلَى إِعْطَائِهِ غَيْرُهُ مِنْ زِيَادَةِ الْأَعْمَارِ وَ صِحَّةِ الْأَبْدَانِ وَ سَعَةِ الْأَرْزَاقِ ثُمَّ جَعَلَ فِي يَدَيْكَ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِهِ بِمَا أَذِنَ لَكَ فِيهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ وَ اسْتَمْطَرْتَ شَآبِيبَ رَحْمَتِهِ فَلَا يُقَنِّطَنَّكَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ فَإِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّيَّةِ وَ رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْكَ الْإِجَابَةُ لِيَكُونَ ذَلِكَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْآمِلِ وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّيْءَ فَلَا تُؤْتَاهُ وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلًا أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلَاكُ دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَهُ فَلْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فِيمَا يَبْقَى لَكَ جَمَالُهُ وَ يُنْفَى عَنْكَ وَبَالُهُ فَالْمَالُ لَا يَبْقَى لَكَ وَ لَا تَبْقَى لَهُ وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لَا لِلدُّنْيَا وَ لِلْفَنَاءِ لَا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لَا لِلْحَيَاةِ وَ أَنَّكَ فِي قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ وَ طَرِيقٍ إِلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّكَ طَرِيدُ الْمَوْتِ الَّذِي لَا يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ وَ لَا يَفُوتُهُ طَالِبُهُ وَ لَا بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِكُهُ فَكُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِكَكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ سَيِّئَةٍ قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذَلِكَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَكْتَ نَفْسَكَ . يَا بُنَيَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ وَ تُفْضِي بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَيْهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ وَ لَا يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلَادِ أَهْلِ الدُّنْيَا إِلَيْهَا وَ تَكَالُبِهِمْ عَلَيْهَا فَقَدْ نَبَّأَكَ اللَّهُ عَنْهَا وَ نَعَتْ هِيَ لَكَ عَنْ نَفْسِهَا وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَسَاوِيهَا فَإِنَّمَا أَهْلُهَا كِلَابٌ عَاوِيَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِيَةٌ يَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ وَ يَأْكُلُ عَزِيزُهَا ذَلِيلَهَا وَ يَقْهَرُ كَبِيرُهَا صَغِيرَهَا نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أُخْرَى مُهْمَلَةٌ قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا سُرُوحُ عَاهَةٍ بِوَادٍ وَعْثٍ لَيْسَ لَهَا رَاعٍ يُقِيمُهَا وَ لَا مُسِيمٌ يُسِيمُهَا سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْيَا طَرِيقَ الْعَمَى وَ أَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى فَتَاهُوا فِي حَيْرَتِهَا وَ غَرِقُوا فِي نِعْمَتِهَا وَ اتَّخَذُوهَا رَبّاً فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِهَا وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا . رُوَيْداً يُسْفِرُ الظَّلَامُ كَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الْأَظْعَانُ يُوشِكُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ يَلْحَقَ وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ مَنْ كَانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ فَإِنَّهُ يُسَارُ بِهِ وَ إِنْ كَانَ وَاقِفاً وَ يَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَ إِنْ كَانَ مُقِيماً وَادِعاً وَ اعْلَمْ يَقِيناً أَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ وَ أَنَّكَ فِي سَبِيلِ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ فَخَفِّضْ فِي الطَّلَبِ وَ أَجْمِلْ فِي الْمُكْتَسَبِ فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَبٍ وَ لَيْسَ كُلُّ طَالِبٍ بِمَرْزُوقٍ وَ لَا كُلُّ مُجْمِلٍ بِمَحْرُومٍ وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً وَ مَا خَيْرُ خَيْرٍ لَا يُنَالُ إِلَّا بِشَرٍّ وَ يُسْرٍ لَا يُنَالُ إِلَّا بِعُسْرٍ وَ إِيَّاكَ أَنْ تُوجِفَ بِكَ مَطَايَا الطَّمَعِ فَتُورِدَكَ مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا يَكُونَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ فَإِنَّكَ مُدْرِكٌ قَسْمَكَ وَ آخِذٌ سَهْمَكَ وَ إِنَّ الْيَسِيرَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنَ الْكَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ كَانَ كُلٌّ مِنْهُ . وَ تَلَافِيكَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاكِكَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ وَ حِفْظُ مَا فِي الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِكَاءِ وَ حِفْظُ مَا فِي يَدَيْكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِي يَدَيْ غَيْرِكَ وَ مَرَارَةُ الْيَأْسِ خَيْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ وَ الْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ وَ رُبَّ سَاعٍ فِيمَا يَضُرُّهُ مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ قَارِنْ أَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ وَ بَايِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ وَ ظُلْمُ الضَّعِيفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ إِذَا كَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً كَانَ الْخُرْقُ رِفْقاً رُبَّمَا كَانَ الدَّوَاءُ دَاءً وَ الدَّاءُ دَوَاءً وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَيْرُ النَّاصِحِ وَ غَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ وَ خَيْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً لَيْسَ كُلُّ طَالِبٍ يُصِيبُ وَ لَا كُلُّ غَائِبٍ يَئُوبُ وَ مِنَ الْفَسَادِ إِضَاعَةُ الزَّادِ وَ مَفْسَدَةُ الْمَعَادِ وَ لِكُلِّ أَمْرٍ عَاقِبَةٌ سَوْفَ يَأْتِيكَ مَا قُدِّرَ لَكَ التَّاجِرُ مُخَاطِرٌ وَ رُبَّ يَسِيرٍ أَنْمَى مِنْ كَثِيرٍ لَا خَيْرَ فِي مُعِينٍ مَهِينٍ وَ لَا فِي صَدِيقٍ ظَنِينٍ سَاهِلِ الدَّهْرَ مَا ذَلَّ لَكَ قَعُودُهُ وَ لَا تُخَاطِرْ بِشَيْءٍ رَجَاءَ أَكْثَرَ مِنْهُ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَجْمَحَ بِكَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ احْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ أَخِيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَ الْمُقَارَبَةِ وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ وَ عِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّينِ وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ حَتَّى كَأَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ وَ كَأَنَّهُ ذُو نِعْمَةٍ عَلَيْكَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَضَعَ ذَلِكَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيْرِ أَهْلِهِ لَا تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِيقِكَ صَدِيقاً فَتُعَادِيَ صَدِيقَكَ وَ امْحَضْ أَخَاكَ النَّصِيحَةَ حَسَنَةً كَانَتْ أَوْ قَبِيحَةً وَ تَجَرَّعِ الْغَيْظَ فَإِنِّي لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً وَ لَا أَلَذَّ مَغَبَّةً وَ لِنْ لِمَنْ غَالَظَكَ فَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَلِينَ لَكَ وَ خُذْ عَلَى عَدُوِّكَ بِالْفَضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَى الظَّفَرَيْنِ وَ إِنْ أَرَدْتَ قَطِيعَةَ أَخِيكَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ إِلَيْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذَلِكَ يَوْماً مَا وَ مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ وَ لَا تُضِيعَنَّ حَقَّ أَخِيكَ اتِّكَالًا عَلَى مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ فَإِنَّهُ لَيْسَ لَكَ بِأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ وَ لَا يَكُنْ أَهْلُكَ أَشْقَى الْخَلْقِ بِكَ وَ لَا تَرْغَبَنَّ فِيمَنْ زَهِدَ عَنْكَ وَ لَا يَكُونَنَّ أَخُوكَ أَقْوَى عَلَى قَطِيعَتِكَ مِنْكَ عَلَى صِلَتِهِ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَى الْإِسَاءَةِ أَقْوَى مِنْكَ عَلَى الْإِحْسَانِ وَ لَا يَكْبُرَنَّ عَلَيْكَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَكَ فَإِنَّهُ يَسْعَى فِي مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِكَ وَ لَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّكَ أَنْ تَسُوءَهُ وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ وَ الْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى إِنَّمَا لَكَ مِنْ دُنْيَاكَ مَا أَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَازِعاً عَلَى مَا تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْكَ فَاجْزَعْ عَلَى كُلِّ مَا لَمْ يَصِلْ إِلَيْكَ اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ يَكُنْ بِمَا قَدْ كَانَ فَإِنَّ الْأُمُورَ أَشْبَاهٌ وَ لَا تَكُونَنَّ مِمَّنْ لَا تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلَّا إِذَا بَالَغْتَ فِي إِيلَامِهِ فَإِنَّ الْعَاقِلَ يَتَّعِظُ بِالْآدَابِ وَ الْبَهَائِمَ لَا تَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْبِ. اطْرَحْ عَنْكَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْيَقِينِ مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَارَ وَ الصَّاحِبُ مُنَاسِبٌ وَ الصَّدِيقُ مَنْ صَدَقَ غَيْبُهُ وَ الْهَوَى شَرِيكُ الْعَمَى وَ رُبَّ بَعِيدٍ أَقْرَبُ مِنْ قَرِيبٍ وَ قَرِيبٍ أَبْعَدُ مِنْ بَعِيدٍ وَ الْغَرِيبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَبِيبٌ مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ كَانَ أَبْقَى لَهُ وَ أَوْثَقُ سَبَبٍ أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ مَنْ لَمْ يُبَالِكَ فَهُوَ عَدُوُّكَ قَدْ يَكُونُ الْيَأْسُ إِدْرَاكاً إِذَا كَانَ الطَّمَعُ هَلَاكاً لَيْسَ كُلُّ عَوْرَةٍ تَظْهَرُ وَ لَا كُلُّ فُرْصَةٍ تُصَابُ وَ رُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِيرُ قَصْدَهُ وَ أَصَابَ الْأَعْمَى رُشْدَهُ أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّكَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ وَ قَطِيعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ لَيْسَ كُلُّ مَنْ رَمَى أَصَابَ إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَانُ سَلْ عَنِ الرَّفِيقِ قَبْلَ الطَّرِيقِ وَ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ إِيَّاكَ أَنْ تَذْكُرَ مِنَ الْكَلَامِ مَا يَكُونُ مُضْحِكاً وَ إِنْ حَكَيْتَ ذَلِكَ عَنْ غَيْرِكَ . وَ إِيَّاكَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْيَهُنَّ إِلَى أَفْنٍ وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى وَهْنٍ وَ اكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لَا يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ وَ لَا تُمَلِّكِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَ لَا تَعْدُ بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا وَ لَا تُطْمِعْهَا فِي أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا وَ إِيَّاكَ وَ التَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ فَإِنَّ ذَلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِيئَةَ إِلَى الرِّيَبِ وَ اجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلًا تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلَّا يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ وَ أَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ وَ يَدُكَ الَّتِي بِهَا تَصُولُ . اسْتَوْدِعِ اللَّهَ دِينَكَ وَ دُنْيَاكَ وَ اسْأَلْهُ خَيْرَ الْقَضَاءِ لَكَ فِي الْعَاجِلَةِ وَ الْآجِلَةِ وَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ السَّلَامُ . ترجمه : از پدرى فانى، پذيرنده سختىهاى زمان، عمر پشت سر گذاشته، تسليم به روزگار، نكوهش كننده دنيا، ساكن سراى اموات، سفر كننده از آن در فردا، به فرزند آرزومند به آنچه به دست نمىآيد، سالك راه تباه شدگان، هدف امراض، گروگان ايّام، نشانه تيرهاى مصائب، بنده دنيا، تاجر غرور، مديون مرگ، اسير مردن، همراه غصهها، همنشين اندوهها، هدف آسيبها، زمين خورده شهوات، و جانشين مردگان. اما بعد، آنچه بر من معلوم شد از روى گرداندن دنيا از من، و سركشى روزگار بر من، و روى آوردن آخرت به من، مرا از توجه به غير خود و كوشش براى آنچه از من باقى مىماند و مرا سودى ندارد باز مىدارد، جز آنكه چون از تمام انديشه جز انديشه نسبت به خود به يك سو شدم، و رأيم مرا تصديق كرد، و از هواى نفسم بازگرداند، و حقيقت كار برايم روشن شد، اين كار مرا به كوششى جدّى واداشت كه در آن بازيگرى نيست، و به صدقى كه دروغ را به آن راهى نمىباشد. من تو را پارهاى از خود، بلكه تمام وجود خود يافتم، چنانكه اگر رنجى به تو رسد به من رسيده، و اگر مرگت رسد مرگ من رسيده، روى اين حساب كار تو مرا مانند كار خودم به فكر و چاره انديشى واداشته، به همين خاطر اين نامه را براى تو نوشتم تا براى تو پشتوانهاى باشد خواه من زنده باشم يا مرده. پسرم تو را سفارش مىكنم به تقواى الهى، و ملازمت امرش، و آباد كردن دل به يادش، و چنگ زدن به ريسمانش، و كدام رشته محكمتر از رشته بين تو و خداوند است اگر به آن چنگ زنى دلت را با موعظه زنده كن، و با بىرغبتى به دنيا بميران، آن را با يقين قوى كن و با حكمت نورانى نما، و با ياد مرگ فروتن و خوار كن، و به اقرار به فانى شدن همه چيز وادار، و به فجايع دنيا بينا گردان، و از صولت روزگار، و قبح دگرگونى شبها و روزها بر حذر دار، اخبار گذشتگان را به او ارائه كن، آنچه را بر سر پيشينيان آمد به يادش آور، در شهرهاى آنان و در ميان آثارشان سياحت كن، در آنچه انجام دادند و اينكه از كجا منتقل شدند و در كجا فرود آمدند و منزل كردند دقّت كن، مىيابى كه از كنار دوستان رفتند، و به ديار غربت وارد شدند، و گويى تو هم به اندك زمانى چون يكى از آنان خواهى شد. پس منزلگاه نهايىات را اصلاح كن، و آخرتت را با دنيا معامله مكن، در باره آنچه علم ندارى سخن مگو، و در باره وظيفهاى كه بر عهدهات نيست حرفى نزن. در راهى كه از گمراهى در آن بترسى قدم منه، زيرا حفظ خويش به هنگام سرگردانى بهتر از اين است كه آدمى خود را در امور خطرناك اندازد. امر به معروف كن تا اهل آن باشى، با دست و زبان نهى از منكر نما، و با كوششت از اهل منكر جدا شو. در راه خدا جهاد كن جهدى كامل، و ملامت ملامت كنندگان تو را از جهاد در راه خدا باز ندارد. به راه حق هر جا كه باشد در مشكلات و سختىها فرو شو، در پى فهم دين باش، خود را در امور ناخوشايند به صبر و مقاومت عادت ده، كه صبر در راه حق اخلاق نيكويى است. وجودت را در همه امور به خداى خود واگذار، كه در اين صورت خود را به پناهگاهى محكم، و نگاهبانى قوى وامىگذارى. در مسألت از خداوند اخلاص پيشه كن، كه بخشيدن و نبخشيدن به دست اوست. از خدايت بسيار طلب خير كن، و وصيّتم را بفهم، و از آن روى مگردان، مسلّما بهترين سخن سخنى است كه سود بخشد. معلومت باد در دانشى كه سود نيست خير نيست، و در علمى كه فرا گرفتنش سزاوار نيست بهرهاى نمىباشد. پسرم چون خود را سالخورده ديدم، و قوايم را رو به سستى مشاهده كردم، پيش از مرگ به وصيّتم به تو پيشدستى نمودم، و در آن برنامههاى خوبى ثبت كردم از خوف اينكه نتوانم آنچه در خاطر دارم به تو برسانم، يا نقصى در انديشهام يابم چنانكه در بدنم يافتهام، يا پيش از وصيت من پارهاى از خواهشهاى نفسانى بر تو چيره شود يا آفتهاى دنيا به تو هجوم آورد، در نتيجه رميده شوى و فرمان نبرى. قطعا دل جوان همانند زمين خالى است، هر بذرى در آن ريخته شود مىپذيرد. بنا بر اين پيش از آنكه دلت سخت شود، و مغزت گرفتار گردد اقدام به ادب آموزى تو كردم، تا با عزمى جدّى به امورت روى آورى، امورى كه اهل تجربه مشقّت تجربه كردن آن را كشيدهاند، و تو از زحمت طلب كفايت شده، و از تجربه دوباره آسوده گشتهاى، و آنچه ما در صدد تجربه آن بوديم به دست تو رسيده، و قسمتى از آنچه بر ما پوشيده مانده براى تو روشن گرديده است. پسرم اگر چه من به اندازه مردمى كه پيش از من بودهاند عمر نكردهام، ولى در كردارشان دقّت، و در اخبارشان فكر نموده، و در آثارشان سياحت كردهام، تا جايى كه همانند يكى از آنان شدهام، بلكه گويى از پى آنچه كه از وضع آنان به من رسيده عمرم را با اولين و آخرينشان گذرانيدهام، زلال اعمالشان را از تيرگى، و سود و زيان كردارشان را شناختم، از اين رو از هر چيزى پاكيزه و خالصش را برايت انتخاب كردم، و از ميان آن همه برنامه زيبايش را برايت برگزيدم، و نامعلوم آن را از تو دور داشتم، چون به امورت همانند پدرى مهربان عنايت داشتم، و قصد ادب آموزى تو را در خاطر مىگذراندم، مصلحت ديدم تو را با اين روش تربيت كنم، چرا كه در عنفوان جوانى، و در ابتداى زندگى هستى، و تو را نيّتى سالم، و باطنى پاك است، رأيم بر اين شد كه ابتدا كتاب خدا و تأويلش را به تو بياموزم، و قوانين و احكام اسلام و حلال و حرامش را به تو تعليم دهم، و به غير آن توجه ننمايم. آن گاه ترسيدم كه آنچه از خواهشهاى نادرست و آراء ناحق و باطل مردم را دچار اختلاف نمود تا كار بر آنان اشتباه شد بر تو نيز اشتباه شود، به همين خاطر واضح نمودن اين جهت هر چند مورد پسندم نبود پيش من بهتر است از اينكه تو را به برنامهاى واگذارم كه بر آن از هلاكتت ايمن نيستم. اميدوارم خداوند تو را در اين برنامه به راه رشد موفق بدارد، و به راه راست راهنمايى كند، پس اين وصيت را به تو نمودم. پسرم آگاه باش محبوبترين برنامهاى كه از وصيتم به آن چنگ مىزنى تقواى الهى، و اكتفا كردن به وظايفى است كه خداوند بر تو واجب نموده، و رفتن به راهى كه پدرانت و شايستگان از خاندانت آن را طى كردهاند، زيرا آنان توجه به صلاح خود را وانگذاشتند چنانكه تو توجه مىكنى، و انديشه در كار خود كردند همان گونه كه تو انديشه مىنمايى، سرانجام چنان شد كه آنچه را دانستند عمل كردند، و از آنچه تكليفشان نبود روى گرداندند. پس اگر نفس تو از قبول راه آنان بدون آنكه بداند چنانكه آنان دانستند باز ايستاد پس بايد خواسته تو نسبت به آن راه از روى طلب فهم و كسب دانش باشد، نه افتادن در شبههها و بالا بردن بحثها و جدلها. و پيش از قدم نهادن در راه فهم و دانش براى شناخت آن راه از خداوند يارى بخواه، و براى به دست آوردن توفيق روى رغبت به جانب او كن، و هر چه كه تو را به اشتباه اندازد، يا به گمراهى كشاند رها ساز. و چون يقين كردى كه دلت روشنى يافته و در پيشگاه حق خاضع شده، و نظرت جمع و كامل گشته، و انديشهات در اين زمينه از پريشانى در آمده و يك انديشه شده، آن گاه در آنچه براى تو تفسير مىكنم دقت كن. و اگر آنچه را دوست دارى برايت فراهم نشد، و به آسودگى خاطر و فكر دست نيافتى، معلومت باد جادّه را همچون شتر شب كور طى مىكنى، و به تاريكىها گام بر مىدارى، و كسى كه قدم به اشتباه برمىدارد يا حق را از باطل تميز نمىدهد خواستار دين نيست، و در چنين موقعيتى حفظ خويشتن از پيمودن اين گونه جادهها عاقلانهتر و بهتر است. پسرم وصيتم را بفهم، و بدان كه مالك مرگ همان مالك حيات، و هستى بخش همان ميراننده، و فنا كننده همان باز گرداننده، و گرفتار كننده، همان عافيت بخشنده است، و مسلّما دنيا برقرار نمىماند مگر به همان نظامى كه خداوند آن را قرار داده از وضع نعمتها و بلاها، و پاداش روز جزا، و آنچه او بخواهد و ما نمىدانيم. اگر در رابطه با جهان و نظاماتش از درك حكمت حادثهاى درماندى آن را به حساب جهالت خود بگذار، زيرا در ابتداى كار نادان به امور آفريده شدى سپس دانا گشتى، چه بسيار است امورى كه نمىدانى و انديشهات نسبت به آن سرگردان، و ديدهات از راه يافتن به آن ناتوان است، اما پس از مدتى به آن بينا مىشوى. پس به خداوندى كه تو را آفريده، و روزيت را عنايت كرده و اندامت را تعديل نموده پناه ببر، بايد بندگيت براى او باشد، و رغبتت متوجه او گردد، و از او بيم داشته باشى. پسرم آگاه باش احدى از وجود خداوند چنانكه پيامبر- صلّى اللّه عليه و آله- خبر داده خبر نداده است، پس به پيشوايى آن حضرت راضى باش، و براى رسيدن به منزل نجات رهبريش را بپذير، كه من از نصيحت به تو كوتاهى نكردم، و تو در انديشهات نسبت به صلاح خود هر چند بكوشى به ميزان انديشهاى كه من در باره تو دارم نخواهى رسيد. پسرم معلومت باد اگر براى پروردگارت شريكى بود پيامبران آن شريك به سويت مىآمدند، و آثار ملك و سلطنت او را ديده، و به افعال و صفاتش آشنا مىشدى، اما او خدايى يگانه است همان گونه كه خود را وصف نموده، كسى در حكمرانيش با او ضديّت نمىكند، هرگز از بين نمىرود، و هميشه وجود داشته، اوّل است پيش از همه اشياء و او را اوليّتى نيست، و آخر است بعد از همه اشياء و او را نهايتى نمىباشد، بزرگتر از آن است كه ربوبيّتش به احاطه دل و ديده ثابت گردد، چون به اين حقيقت آگاه شدى در بندگى بكوش چنانكه شايسته مانند توست كه كوچك منزلت و فقير و كم قدرت و بسيار ضعيف است، و در طلب طاعت، و در ترس از عقوبت، و بيمناكى از خشم شديدا به پروردگار خود نيازمند است، زيرا چنين پروردگارى جز به خوبى تو را فرمان نداده، و جز از زشتى باز نداشته است. پسرم تو را از دنيا و وضع آن و از بين رفتن و دست به دست شدنش آگاه كردم، و از آخرت و آنچه براى اهلش در آنجا آماده شده خبر دادم، و براى تو در رابطه با هر دو جهان مثلها زدم تا به آنها پندگيرى و بر اصول آن گام بردارى. داستان آنان كه دنيا را آزمودهاند داستان مسافرانى است كه در جايى خراب و همراه با قحطى و تنگى منزل گرفتهاند و عزم رفتن به منطقهاى پر نعمت و لذت و محلّى سر سبز و خرم نمودهاند، رنج راه، و فراق يار، و سختى سفر، و ناگوارى طعام را تحمل كرده، تا به خانه فراخ، و منزلگاه امنشان در آيند، بنا بر اين از آن همه سختىها دردى نمىچشند، و خرج اين سفر را خسارت نمىبينند، و چيزى نزد آنان از آنچه وجودشان را به منزل هميشگى و جاويدشان نزديك كند محبوبتر نيست. و مثل مردمى كه مغرور به دنيا شدند مثل مسافرانى است كه در منزلى آباد و پر نعمت بودند و از آنجا به سوى محلى خشك و خراب و بىآب و گياه بار سفر بندند، پس چيزى نزد آنان ناخوشايندتر و سختتر از جدايى از آنچه در آن بودند و رسيدن به جايى كه به جانب آن روى مىآورند و بدان جا مىرسند نيست. پسرم خود را ميزان بين خود و ديگران قرار بده، بنا بر اين آنچه براى خود دوست دارى براى ديگران هم دوست بدار، و هر چه براى خود نمىخواهى براى ديگران هم مخواه، به كسى ستم مكن چنانكه دوست دارى به تو ستم نشود، و نيكى كن چنانكه علاقه دارى به تو نيكى شود، آنچه را از غير خود زشت مىدانى از خود نيز زشت بدان، از مردم براى خود آن را راضى باش كه از خود براى آنان راضى هستى، هر آنچه را نمىدانى مگو اگر چه دانستههايت اندك است، و آنچه را دوست ندارى در باره تو بگويند تو هم درباره ديگران مگوى. آگاه باش كه خودپسندى ضدّ صواب و آفت خردهاست. پس كوششت را به نهايت برسان، و در امور مادى خزانهدار وارث مشو. هرگاه به راه راست هدايت شدى در برابر پروردگارت به شدت فروتن باش. معلومت باد كه در پيش رويت راهى دراز همراه با مشقتى سخت است، در اين راه از طلب درست، و توشه به اندازه برداشتن و سبكبارى از گناه بىنياز نيستى، پس بيش از قدرتت بر خود بار مكن، كه سنگينىاش و زر و وبالت شود. اگر محتاجى را يافتى كه قدرت بر دوش نهادن زاد و توشهات را تا قيامت دارد و در فرداى محشر كه به آن توشه نيازمند شدى در اختيارت بگذارد، وجودش را غنيمت بدان و زاد و توشهات را بر دوشش بگذار، و در حالى كه قدرت اضافه كردن زاد و توشه را بر دوشش دارى تا بتوانى اضافه كن، چه بسا با از دست رفتن فرصت، چنين شخصى را بجويى و نيابى. به روز داشتن دارايى اگر كسى از تو وام خواست وامش ده تا در روز تنگدستىات ادا كند. آگاه باش كه در پيش رويت گذرگاه سختى است، آن كه سبكبار است در آن گذرگاه حالى بهتر از سنگين بار دارد، و آن كه دچار كندى است بد حالتر از شتابنده در آن است. در آنجا محل فرود آمدنت به ناچار يا در بهشت است يا در جهنّم، پس پيش از در آمدنت به آن جهان توشه آماده كن، و قبل از ورودت منزلى فراهم ساز، كه بعد از مرگ تدارك كردن از دست رفته ممكن نيست، و راه بازگشت به دنيا براى هميشه بسته است. آگاه باش آن كه خزائن آسمانها و زمين در اختيار اوست به تو اجازه دعا داده، و اجابت آن را ضمانت نموده، و دستور داده از او بخواهى تا ببخشد، و رحمتش را بطلبى تا رحمت آرد، و بين خودش و تو كسى را حاجب قرار نداده و تو را مجبور به توسل به واسطه ننموده، و اگر گناه كردى از توبه مانعت نشده، و در عقوبتت عجله نكرده، و به باز گشتت سرزنشت ننموده، و آنجا كه سزاوار رسوا شدنى رسوايت نكرده، در پذيرش توبه بر تو سخت گيرى روا نداشته، و به حسابرسى گناهانت اقدام نكرده، و از رحمتش نااميدت ننموده، بلكه خوددارى از معصيت را برايت حسنه قرار داده، و يك گناهت را يك گناه، و يك خوبيت را ده برابر به شمار آورده، باب توبه و باب خشنوديش را به رويت گشوده، هرگاه او را بخوانى صدايت را بشنود، چون با او به راز و نياز برخيزى رازت را بداند، پس نياز به سوى او مىبرى، و راز دل با او در ميان مىگذارى، از ناراحتىهايت به او شكايت مىبرى، و چاره گرفتاريهايت را از او مىخواهى، بر امورت از حضرتش يارى مىطلبى، از خزائن رحمتش چيزهايى را مىخواهى كه غير او را بر عطا كردنش قدرت نيست، از قبيل زياد شدن عمرها، سلامت بدنها، و گشايش روزيها. خداوند كليدهاى خزائن خود را در اختيار تو گذاشته به دليل آنكه به تو اجازه درخواست از خودش را داده، پس هرگاه بخواهى مىتوانى درهاى نعمتش را با دعا باز كنى، و باران رحمتش را بخواهى. پس تأخير در اجابت دعا نا اميدت نكند، زيرا عطا و بخشش به اندازه نيّت است، چه بسا كه اجابت دعايت به تأخير افتد تا پاداش دعا كننده بيشتر، و عطاى اميدوار فراوانتر گردد. و چه بسا چيزى را بخواهى و به تو داده نشود ولى بهتر از آن در دنيا يا آخرت به تو عنايت گردد، يا به خاطر برنامه نيكوترى اين دعايت مستجاب نشود. و چه بسا چيزى را مىخواهى كه اگر اجابت گردد دينت را تباه كند. روى اين حساب بايد چيزى را بطلبى كه زيباييش براى تو برقرار، و وبالش از تو بركنار باشد، كه ثروت براى تو باقى نيست و تو هم براى آن باقى نخواهى بود. پسرم معلومت باد براى آخرت آفريده شدهاى نه براى دنيا، و براى فنا نه براى بقا، و براى مرگ نه براى حيات، در منزلى هستى كه بايد از آن كوچ كنى، و جايى كه از آن به جاى ديگر برسى، و خلاصه در راه آخرتى، و صيد مرگى كه گريزنده از آن را نجات نيست، و از دست خواهندهاش بيرون نرود، و ناگزير او را بيابد. از اينكه مرگ تو را به هنگام گناه دريابد- گناهى كه با خود مىگفتى از آن توبه مىكنم- بر حذر باش، مرگى كه بين تو و توبهات مانع گردد، و بدين صورت خود را به هلاكت انداخته باشى. ياد مرگ پسرم مرگ را و موقعيتى كه ناگهان در آن مىافتى، و بعد از مرگ به آن مىرسى زياد به ياد آر، تا وقتى مرگ برسد خود را مهيّا، و دامن همت به كمر زده باشى، مباد كه مرگ از راه برسد و تو را مغلوب نمايد. از اينكه رغبت دنياپرستان به دنيا، و حرصشان بر متاع اندك آن تو را فريفته كند بر حذر باش، كه خداوندت از اوضاع دنيا خبر داده، و دنيا هم با احوالاتش تو را از زوال خود آگاه نموده، و زشتيهايش را به تو نشان داده، زيرا دنيا پرستان سگانى فرياد زننده، و درندگانى شكار كننده هستند، يكديگر را مىگزند، زورمندش ضعيفش را مىخورد، و بزرگش به كوچكش به قهر و غلبه حمله مىكند. گروهى از دنياداران چهار پايانى مهار شده، و دستهاى حيوان رها شدهاند، عقول خود را از دست داده، و به راه نامعلوم قدم نهادهاند، حيوانى چند كه در چراگاه آفت كه قدم در آنجا قرارى ندارد سر داده شدهاند، نه چوپانى كه از آنان نگهدارى نمايد، و نه چرانندهاى كه آنها را بچراند، دنيا آنان را به راه كورى و ضلالت برده، و ديدگانشان را از ديدن علائم هدايت فرو بسته، در وادى حيرت دنيا سرگردان، و در نعمتهايش غرق، و آن را به عنوان ربّ انتخاب كردهاند، از اين رو دنيا با آنان و آنان با دنيا به بازى پرداختهاند، و آنچه را به دنبال آن است فراموش كردهاند اندازه در طلب مهلت ده، تاريكى بر طرف مىشود، گويى كاروان به منزل رسيده، اميد است آن كه بشتابد به كاروان برسد. پسرم آگاه باش كسى كه مركبش شب و روز است او را با مركب مىبرند گر چه ايستاده به نظر آيد، و طى مسافت مىكند هر چند مقيم و آسوده ديده شود. به يقين آگاه باش كه هرگز به آرزويت نرسى، و از اجل معيّن شده نگذرى، و در راه كسى هستى كه پيش از تو بوده. پس در طريق به دست آوردن مال آرام باش، و در برنامه كسب و كار مدارا كن، چه بسا تلاشى كه موجب تلف شدن ثروت شود. معلومت باد كه هر كوشندهاى يابنده، و هر مدارا كنندهاى محروم نيست. نفس خود را از هر پستى به گرامى داشتنش حفظ كن هر چند تو را به نعمتهاى فراوان رساند، زيرا در برابر مقدارى كه از كرامت نفس به خرج مىگذارى عوضى به دست نياورى، بنده ديگرى مباش كه خداوند آزادت قرار داده. چه خيرى است در خيرى كه جز با شرّ به دست نيايد، و در آسايشى كه جز با سختى حاصل نگردد از اينكه مركبهاى طمع تو را برانند و به آبشخورهاى مهلكه وارد سازند بر حذر باش، اگر بتوانى بين تو و خداوند صاحب نعمتى نباشد چنان كن، زيرا بالاخره نصيبت را بيابى، و سهم خود را دريابى. نعمت اندك از جانب خداى پاك بزرگتر و با ارزشتر از نعمت فراوانى است كه از غير خدا برسد اگر چه همه از اوست. سفارشهاى گوناگون ديگر تدارك آنچه به خاطر سكوت از دستت رفته آسانتر است از آنچه محض گفتارت از كف دادهاى، و نگهدارى آنچه در ظرف است به محكم كردن سربند آن است، و حفظ آنچه در اختيار توست نزد من محبوبتر است از طلب آنچه در دست غير توست. تلخى نااميدى بهتر از خواستن از مردم است. مال اندك همراه با عفت نفس از ثروت با گناه بهتر است. آدمى راز زندگيش را بهتر از ديگران حفظ مىكند. چه بسا كوشندهاى كه تلاش و سعيش به او زيان مىزند. زيادهگو هرزهگو مىگردد، و آن كه نسبت به امورش انديشه كند بينا مىشود. به اهل خير نزديك شو تا از آنان گردى، و از اهل شر جدا شو تا از آنان به حساب نيايى. بد خوراكى است خوراك حرام، و ستم بر ضعيف زشتترين ستم است. آنجا كه نرمى درشتى است درشتى نرمى است، چه بسا دارو درد، و درد درمان است. چه بسا خير خواهى كند آن كه خير خواه نيست، و خيانت ورزد كسى كه از او نصيحت خواسته شده. از اعتماد به آرزوها بپرهيز كه سرمايه احمقان است. عقل حفظ تجربههاست، و بهترين چيزى كه تجربه كردهاى آن است كه تو را پند دهد. به جانب فرصت بشتاب پيش از آنكه غصه و حسرت گردد. اين طور نيست كه هر خواهندهاى به مقصد رسد، و هر غائب شوندهاى باز گردد. از زمينههاى فساد ضايع كردن زاد و توشه و تباه كردن معاد است. براى هر كارى عاقبتى است، آنچه برايت رقم خورده زود است به تو برسد. تاجر در خطر است. و چه بسيار مال اندكى كه از مال بسيار با بركتتر است. خيرى در يارى دهنده پست، و رفيق متّهم نيست. تا وقتى شتر زمانه رام توست آن را آسان گير. نعمتى را به اميد بيشتر به دست آوردن در خطر مينداز. از اينكه مركب لجاجت تو را چموشى كند بپرهيز. زمان جدايى برادرت از تو خود را به پيوند با او، و وقت روى گردانيش به لطف و قرابت، و برابر بخلش به عطا و بخشش، و هنگام دوريش به نزديكى، و زمان درشتخويىاش به نرمخويى، و وقت گناهش به پذيرفتن عذر او وادار، تا جايى كه گويى تو بنده اويى، و او تو را صاحب نعمت است. اين برنامهها را در جايى كه اقتضا ندارد انجام مده، و در باره كسى كه شايسته نيست به ميدان نياور. دشمن دوستت را به دوستى انتخاب مكن تا دوستت را دشمن نباشى. خيرخواهى خود را نسبت به برادرت خالص كن چه خير خواهيت به نظر او خوب آيد يا زشت. جرعه خشم را فرو خور، كه من جرعهاى شيرينتر و داراى عاقبتى لذيذتر از آن نديدم. با كسى كه با تو خشونت كند نرم باش، كه به زودى نسبت به تو نرم شود. با دشمنت نيكى كن كه نيكى شيرينترين دو پيروزى (انتقام و گذشت) است. اگر خواستى از برادرت جدا شوى جايى براى او باقى گذار كه اگر روزى خواست برگردد دستاويز برگشت داشته باشد. آن كه به تو گمان نيك برد گمانش را عملا تحقق بخش. حق برادرت را با تكيه بر رفاقتى كه بين تو و اوست ضايع مكن، زيرا كسى كه حقش را ضايع كنى برادر تو نيست. مبادا خانوادهات بد بختترين مردم به خاطر تو باشند. به كسى كه به تو علاقه ندارد علاقه نشان مده. نبايد برادرت در قطع رابطه با تو از پيوستن تو به او، و بد عمل كردنش از احسان تو به او از تو تواناتر باشد. ستم اهل ستم بر تو گران نيايد، زيرا او به زيان خود و سود تو مىكوشد، و جزاى آن كه تو را شاد نموده اندوهگين كردن او نيست. پسرم آگاه باش رزق دو نوع است: رزقى كه تو آن را مىجويى، و رزقى كه آن تو را مىجويد، و اگر تو به او نرسى او به تو مىرسد. چه زشت است تواضع به وقت احتياج، و ستم در زمان توانگرى از دنيايت به سود تو همان است كه آخرتت را به آن اصلاح نمايى. اگر براى آنچه از دستت رفته ناله مىكنى پس براى هر چه به دستت نرسيده نيز ناله بزن. بر آنچه نبوده به آنچه بوده استدلال كن، زيرا امور دنيا شبيه يكديگرند. از كسانى مباش كه موعظه به آنان سود ندهد مگر وقتى كه در توبيخ و آزردنشان جدّيت كنى، كه عاقل به ادب پند گيرد، و چهارپايان جز با ضرب تازيانه اصلاح نگردند. غمهايى را كه بر تو وارد مىگردد با تصميمهاى قوى بر صبر و استقامت و با حسن يقين از خود دور كن. هر كه راه مستقيم را بگذاشت منحرف شد. همنشين به منزله خويشاوند است. دوست آن است كه در غيبت انسان نيز دوست باشد. هواى نفس شريك كور دلى است. چه بسا دورى كه از نزديك نزديكتر است، و چه بسا نزديكى كه از دور دورتر است. غريب كسى است كه براى او دوست نيست. آن كه از حق تجاوز كند راه اصلاح بر او تنگ مىشود. كسى كه به ارزش خود قناعت ورزد ارزشش براى او پايندهتر است. مطمئنترين رشتهاى كه به آن چنگ زنى رشتهاى است كه بين تو و خداوند است. بىپرواى نسبت به تو دشمن توست. 2 ) مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص 844 ؛ إقبال الأعمال، سيد ابن طاووس، ص 706 ؛ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 62 (دعای كمیل). يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِی، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِی، وَ هَبْ لِيَ الْجِدَّ فِی خَشْيَتِكَ، وَ الدَّوَامَ فِی الِاتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ، حَتَّى أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِی مَيَادِينِ السَّابِقِين. ترجمه : اى پروردگار من به اعضایم در مقام بندگيت نیرو بخش و دلم را عزم ثابت ده و كوشش در خوف و خشيتت را واینكه پيوسته در خدمتت باشم، بر من مقدر فرما تا آنكه من در ميدان های طاعتت بر همه پيشينيان سبقت گيرم. مربوط به :بیانات در آخرین دیدار رئیس جمهور و هیئت دولت دهم - 1392/04/23 عنوان فیش : آخرت کلیدواژه(ها) : آخرت نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : «و اعلم انّ امامك طریقا ذا مسافة بعیدة و مشقّة شدیدة». این راهی كه پیش روی شما است - راه رسیدن به جزای عمل و به قیامت - راه طولانیای است. در چنین راهی، باید با منتهای طلب حركت كنی. چارهای نداری جز اینكه كار را جدی دنبال كنی. یعنی این راهی نیست كه انسان آن را سرسری بگیرد. مربوط به :بیانات در آخرین دیدار رئیس جمهور و هیئت دولت دهم - 1392/04/23 عنوان فیش : آخرت کلیدواژه(ها) : آخرت نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : «قدّر بلاغك من الزّاد مع خفّة الظّهر». آن مقداری از توشه را كه تو را به منزل برساند، تقدیر كن - یعنی اندازهگیری كن - بدان چقدر كار لازم داری برای اینكه بروی.«مع خفّة الظّهر»؛ بار دوش خودت را هم سبك كن. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مداحان سراسر کشور - 1391/02/23 عنوان فیش :اثر مراقبت خانمها از حجاب، در زندگی اخروی و پیشرفت کشور کلیدواژه(ها) : زن, حجاب, عفت, آخرت نوع(ها) : قرآن متن فیش : این زندگی میگذرد؛ لذات و سختیهایش همه به طرفةالعینی میگذرد. شما در دورهی جوانی، این حرف را درست نمیفهمید. انسان در دوران جوانی خیال میکند دنیا ثابت است، ساکن است، همیشه همین جور است؛ به سن ما که رسیدید، یک نگاه میکنید، میبینید دنیا عجب سریع میگذرد؛ چشم به هم میزنید، گذشته. خب، آن طرف: «و انّ الدّار الأخرة لهی الحیوان»؛(1) زندگی و حیات، آنجاست. «ذلک الّذی یبشّر الله عباده»(2) - که امروز در آیات کریمه میخواندند - بشارتهای الهی آنجاست. هم برای آنجا، هم برای حفظ عزت کشور و پیشرفت کشور، وضع حجاب را، وضع عفاف را، وضع تقیدات و پایبندی را خانمها باید مراقبت کنند؛ این وظیفه است. خودنمائی و جلوهفروشی، یک لحظه است و آثار سوء آن برای کشور، برای جامعه، برای اخلاق، حتّی برای سیاست، آثار مخرب و ماندگار است؛ در حالی که ملاحظهی عفاف، ملاحظهی حدود شرعی در رفتار و حرکات بانوان، اگر چنانچه سختیای داشته باشد، سختیِ کوتاهی است، اما آثارش، آثار عمیق و ماندگاری است. خود خانمها خیلی باید مراقبت کنند مسئلهی حجاب را، مسئلهی عفاف را؛ وظیفهی آنهاست، افتخار آنهاست، شخصیت آنهاست. حجاب مایهی تشخص و آزادی زن است؛ برخلاف تبلیغات ابلهانه و ظاهربینانهی مادیگرایان، مایهی اسارت زن نیست. زن با برداشتن حجابهای خود، با عریان کردن آن چیزی که خدای متعال و طبیعت پنهان بودن آن را از او خواسته، خودش را کوچک میکند، خودش را سبک میکند، خودش را کمارزش میکند. حجاب وقار است، متانت است، ارزشگذاری زن است، سنگین شدن کفهی آبرو و احترام اوست؛ این را باید خیلی قدر دانست و از اسلام باید به خاطر مسئلهی حجاب تشکر کرد؛ این جزو نعمتهای الهی است. 1 ) سوره مبارکه العنكبوت آیه 64 وَما هٰذِهِ الحَياةُ الدُّنيا إِلّا لَهوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ ۚ لَو كانوا يَعلَمونَ ترجمه : این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست؛ و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر میدانستند! 2 ) سوره مبارکه الشورى آیه 23 ذٰلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ ۗ قُل لا أَسأَلُكُم عَلَيهِ أَجرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربىٰ ۗ وَمَن يَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَهُ فيها حُسنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفورٌ شَكورٌ ترجمه : این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند به آن نوید میدهد! بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [= اهل بیتم]؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش میافزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی - 1389/01/16 عنوان فیش :آباد کردن زندگی حقیقی در آخرت، هدف از قبول مسئولیت کلیدواژه(ها) : آخرت, آباد کردن آخرت نوع(ها) : قرآن متن فیش : انسان احتیاج دارد به تذکر. در یادآوری، نتائج بزرگی هست که در دانستن، آن نتائج نیست. خیلی چیزها را انسان میداند، اما باید مرتب به انسان یادآوری بشود. توجه کنیم که ما کجا هستیم، چه کار داریم میکنیم، هدف چیست؟ هدف، این یک شاهی صنار دنیا نیست که ما به خاطر آن، وظیفهی بزرگ را فراموش کنیم و اهداف عالی را زیر پا بگذاریم. هدف، مدح و تمجید این و آن نیست که مثلاً فرض بفرمائید چند صباحی به یک کرسیای تکیه بزنیم، چهار نفر جلوی ما خم و راست بشوند یا اطاعت کنند. اینها که برای بشر کوچک است. هدف، فلاح است؛ نجاح است - «قد افلح المؤمنون»(1) - باید آن را هدف گرفت. باید به فکر زندگی حقیقی بود، که این زندگی حقیقی شروع خواهد شد؛ حالا دیر یا زود، برای همهی ماها، چند روز دیگر، چند ساعت دیگر، چند سال دیگر؛ بالاخره آن زندگی حقیقی با مرگ مادی و جسمانی آغاز خواهد شد. هدف این است که آنجا را آباد کنیم؛ همهی اینها مقدمات است. 1 ) سوره مبارکه المؤمنون آیه 1 بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ قَد أَفلَحَ المُؤمِنونَ ترجمه : مؤمنان رستگار شدند؛ مربوط به :بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی - 1388/04/03 عنوان فیش : آخرت, انبیای الهی, رستگاری انسان کلیدواژه(ها) : آخرت, انبیای الهی, رستگاری انسان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : همهی این ماجراها و کشمکشهای زندگی بشر مثل بعثت انبیاء، مبارزات اجتماعی و سیاسی و نظامیای که پیغمبران الهی با دشمنان خدا داشتند، مقدمهی این است که انسان بتواند در هنگام عبور از این مرزی که ناگزیر باید از آن عبور کرد - یعنی مرز زندگی مادی و حیات اخروی و دائمی - شادمان و خرسند باشد و حسرتزده نباشد. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران حج - 1385/09/01 عنوان فیش : آخرت, حج کلیدواژه(ها) : آخرت, حج نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : حقیقتاً دنیا و آخرت در قضیهی حج گنجانده شده است؛ این ظرف بسیار وسیع و پُراستعداد و پُرظرفیتی است که از این میشود استفاده کرد. مربوط به :بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - 1383/08/20 عنوان فیش :در خشیت الهی، انسان باید جدی باشد کلیدواژه(ها) : خشیت الهی, تقوا, آخرت, معاد, مرگ نوع(ها) : حدیث متن فیش : در دعای کمیل می خوانیم «و هب لی الجدّ فی خشیتک»؛(1) در خشیت الهی، انسان باید جدی باشد؛ نباید شوخی حساب کرد؛ اینها شوخی بردار نیست. اگر ما جزو عقلای عالم محسوب شویم، مسائل واقعی زندگی را هرگز شوخی نمی گیریم؛ جدی می گیریم. جدی تر از مسائل این زندگی، مسأله ی مرگ، مسأله ی قبر، مسألهی سؤال الهی، مسأله ی برزخ و مسأله ی قیامت است؛ اینها را باید شوخی نگیریم، باید جدی بگیریم؛ اینها مسائل مهمی است. 1 ) مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص ۸۴۴ «و هب لی الجدّ فی خشیتک» ترجمه : « امام علی(علیهالسلام) فرمودند: اى پروردگارم كوشش در راستاى پروايت و دوام در پيوستن به خدمتت را به من ارزانى دار...» مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1383/08/06 عنوان فیش : معاد, آخرت کلیدواژه(ها) : معاد, آخرت نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ما نباید قیامت را فراموش کنیم؛ قیامت واقعهی عظیمی است. ما باید همیشه یاد قیامت را در ذهن خود داشته باشیم و از قیامت بترسیم. مربوط به :بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - 1382/06/05 عنوان فیش : آخرت, آباد کردن آخرت, رابطه دنیا و آخرت, تعادل دنیا و آخرت, معاد کلیدواژه(ها) : آخرت, آباد کردن آخرت, رابطه دنیا و آخرت, تعادل دنیا و آخرت, معاد نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : اصلاً آخرت بدون دنیا نمیشود و امکان ندارد که انسان بخواهد به آن مواهب معنوی برسد و دنیای ویرانی هم داشته باشد. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1382/05/15 عنوان فیش :لزوم نقش قائل شدن برای آخرت، در تصمیمگیریها و اقدامات/صحیفه سجادیه دعای 40 کلیدواژه(ها) : کارگزاران نظام, آخرت نوع(ها) : قرآن, حدیث متن فیش : آنچه من در مجموع برای کار خودمان - که ابتلای به مسؤولیت پیدا کردهایم - میفهمم، این است که باید آخرت را در همهی تصمیمگیریها و اقدامهای خود تأثیر بدهیم و برای آن، نقش قائل شویم. بعضی برای حرف مردم و نظارت مردمی نقش قائل میشوند؛ اما برای نظارت الهی و چیزی که فردای ما مشتمل بر آن است، نقش قائل نمیشوند. ما در هر سنّی، لب مرز هستی و نیستی هستیم. البته یکی مثل ما پا به سن گذاشته و دربارهی او احتمالش بیشتر است؛ اماجوانان هم همینطورند. آن طرفِ مرز مرگ، محاسبهی الهی و مؤاخذهی حسابکشهای دقیق الهی است. باید به فکر باشیم؛ حیات و ابدیّت و سرنوشت حقیقی آنجاست؛ این را نقش بدهیم. ما این چند صباح آمدهایم آنجا را آباد کنیم. در نطقی که میکنیم، در امضایی که میکنیم، در مشورتی که میدهیم، در تصمیمی که میگیریم، در عزل و نصبی که میکنیم، به آخرت و رضای الهی و محاسبهی اُخروی نقش و تأثیر دهیم. این به نظر من مهمّ است. اگر اینطور شد، آنگاه قدرت میشود خیر. بعضی تصوّر میکنند قدرت یا ثروت ذاتاً شرّ است؛ در حالیکه اینطور نیست؛ قدرت و ثروت مثل بقیهی مواهب زندگی، زینت زندگی است: «زینة الحیاة الدّنیا»(1) ما از این قدرت چگونه استفاده میکنیم؟ اگر استفادهی خوب کردیم، خیر است؛ اگر در خدمت مردم قرار دادیم، خیر است؛ اگر در خدمت ترویج اخلاق و معنویّت و صلاح و رستگاری انسانها قرار دادیم، خیر است؛ اما اگر در خدمت مطامع شخصی و هواهای نفسانی قرار دادیم و مثل حیوانهای درنده، علیه این و آن به کار گرفتیم، میشود شر؛ هرچه بیشتر باشد، شرّش هم بیشتر است؛ هرچه بالاتر باشد، شرّش هم شدیدتر است. عزیزان من! اگر من و شما در موقعیتهایی که هستیم، بتوانیم نیّتهای خود را به این جهت هدایت کنیم، دستاورد بزرگی خواهیم داشت و قبول مسؤولیت در چنین نظام و کشوری و برای چنین مردمی، آن هم در چنین دنیای پُرضلالت و پُرآشوبی، افتخار بزرگی خواهد بود. در دعای صحیفهی سجادیه میفرماید: «و اجعل لنا من صالح الأعمال عملا نستبطئُ معه المصیر الیک» شب امتحان دیدهاید بچههایی که خوب کار کردهاند، بیطاقتند تا زودتر زمان امتحان فرا برسد؛ اما کسی که درس بلد نیست و کار نکرده است، از امتحان میترسد و دلش میخواهد هرچه بیشتر تأخیر بیفتد. وقتی انسان کار نیک برجستهای میکند - «نستبطئ معه المصیر الیک» برای رسیدن به خدا احساس تأخیر میکند. میبیند دیر شد؛ دلش میخواهد زودتر به لقای الهی نائل شود؛ چون میداند این کار خیر و این عمل نیک در آنجا منتظر اوست. «و نحرص له علی وشک اللّحاق بک»(2) دلمان میخواهد هرچه زودتر به آن برسیم. در چنین حالتی، انسان در مقابل حوادث دنیا و در برابر مرگ، امنیت روانی پیدا میکند. مرگ برای همهی انسانها هولناک است؛ اما وقتی انسان چنین حالتی پیدا کرد، در مقابل مرگ امنیت روانی پیدا میکند و دیگر از مرگ ترس و واهمهای ندارد. میداند آن طرف، چنین دستاورد مهمّی وجود دارد. اگر من و شما بتوانیم این نیّت خیر را انجام دهیم، از عبادات شخصی و اعمال شخصی بسیار بالاتر است. 1 ) سوره مبارکه الكهف آیه 28 وَاصبِر نَفسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدعونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَالعَشِيِّ يُريدونَ وَجهَهُ ۖ وَلا تَعدُ عَيناكَ عَنهُم تُريدُ زينَةَ الحَياةِ الدُّنيا ۖ وَلا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِكرِنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَكانَ أَمرُهُ فُرُطًا ترجمه : با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر میخوانند، و تنها رضای او را میطلبند! و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هوای نفس پیروی کردند، و کارهایشان افراطی است. 1 ) سوره مبارکه الكهف آیه 46 المالُ وَالبَنونَ زينَةُ الحَياةِ الدُّنيا ۖ وَالباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابًا وَخَيرٌ أَمَلًا ترجمه : مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست؛ و باقیات صالحات [= ارزشهای پایدار و شایسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخشتر است! 2 ) الصحیفة السجادیة ، دعای 40 ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی ج 88 ص 314 ؛ «وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا نُعِيَ إِلَيْهِ مَيِّتٌ، أَوْ ذَكَرَ الْمَوْتَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَةٍ بَعْدَ سَاعَةٍ، وَ لَا اسْتِيفَاءَ يَوْمٍ بَعْدَ يَوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ وَ سَلِّمْنَا مِنْ غُرُورِهِ، وَ آمِنَّا مِنْ شُرُورِهِ، وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَيْنَ أَيْدِينَا نَصْباً، وَ لَا تَجْعَلْ ذِكْرَنَا لَهُ غِبّاً وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ عَمَلًا نَسْتَبْطِئُ مَعَهُ الْمَصِيرَ إِلَيْكَ، وَ نَحْرِصُ لَهُ عَلَى وَشْكِ اللَّحَاقِ بِكَ حَتَّى يَكُونَ الْمَوْتُ مَأْنَسَنَا الَّذِی نَأْنَسُ بِهِ، وَ مَأْلَفَنَا الَّذِی نَشْتَاقُ إِلَيْهِ، وَ حَامَّتَنَا الَّتِی نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا فَإِذَا أَوْرَدْتَهُ عَلَيْنَا وَ أَنْزَلْتَهُ بِنَا فَأَسْعِدْنَا بِهِ زَائِراً، وَ آنِسْنَا بِهِ قَادِماً، وَ لَا تُشْقِنَا بِضِيَافَتِهِ، وَ لَا تُخْزِنَا بِزِيَارَتِهِ، وَ اجْعَلْهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ مَغْفِرَتِكَ، وَ مِفْتَاحاً مِنْ مَفَاتِيحِ رَحْمَتِكَ أَمِتْنَا مُهْتَدِينَ غَيْرَ ضَالِّينَ، طَائِعِينَ غَيْرَ مُسْتَكْرِهِينَ، تَائِبِينَ غَيْرَ عَاصِينَ وَ لَا مُصِرِّينَ، يَا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِينَ، وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِينَ. ترجمه : نيايش چهلم دعاى آن حضرت است هنگامى كه خبر مرگ كسى به او مىرسيد يا خود مرگ را ياد مىكرد اى خداوند، بر محمد و خاندان او درود فرست و ما را از آرزوهاى دور و دراز در امان دار و به صدق عمل آرزوهاى ما تنگ ميدان ساز، آن سان كه ما را آرزوى آن نبود كه به سر آوريم ساعتى را پس از ساعت ديگر و به پايان بريم روزى را پس از روز ديگر و بپيونديم نفسى را به نفس ديگر و بر داريم گامى را از پى گام ديگر. اى خداوند، ما را از فريب سراب آرزوها به سلامت دار و از شر و فساد آن ايمنى بخش و مرگ را در برابر ما بدار و روزى مباد كه از ياد مرگ غافل باشيم. اى خداوند، در اين جهان، آن چنان از عمل صالح برخوردارمان فرماى كه وعده ديدار تو را با همه نزديكىاش دير شماريم و آتش اشتياق ما در پيوستن به تو در دل زبانه كشد، آن سان كه مرگ سراى انس ما شود كه بدان دل بربنديم و آشيانه الفت ما كه به سوى آن پر بگشاييم و خويشاوند ما كه نزديك شدن به او را دوست بداريم. چون مرگ را بر سر ما آورى و بر ما فرود آرى، ما را به چنان مهمانى نيكبخت گردان. و چون بيامد، آرامش جان ما بدو قرار ده. مهمان ما را سبب شوربختى ما مگردان و از ديدار او ما را به خوارى ميفكن. او را درى از درهاى آمرزش و كليدى از كليدهاى رحمت خويش قرار ده. اى خداوندى كه جزاى نيكوكاران را بر عهده گرفتهاى، اى خداوندى كه عمل مفسدان را به صلاح مىآورى، ما را در زمره هدايت يافتگان بميران، نه گمراهان. چنان كن كه مرگ را به پيشباز رويم، نه ناپسندش شمريم. چنان كن كه در شمار ثابتان باشيم، نه در شمار عاصيان و نه در شمار اصرار كنندگان بر گناه. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1382/05/15 عنوان فیش : آخرت, آباد کردن آخرت, رابطه دنیا و آخرت کلیدواژه(ها) : آخرت, آباد کردن آخرت, رابطه دنیا و آخرت نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : بايد آخرت را در همهى تصميمگيريها و اقدامهاى خود تاثير بدهيم و براى آن، نقش قائل شويم. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه - 1376/06/26 عنوان فیش : آخرت, تقوا کلیدواژه(ها) : آخرت, تقوا نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : عاقبت این سیر عظیم تاریخی و جهانی، متعلّق به متقین است. آخرت هم متعلّق به متّقین است. عاقبتِ همین دنیا هم متعلّق به متّقین است. مربوط به :پیام به کنگره عظیم حج - 1373/02/25 عنوان فیش : حج, آخرت کلیدواژه(ها) : حج, آخرت نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : حج، فریضهی امت، وحدت، اقتدار مسلمین، فریضهی اصلاح فرد و جمع و در یك كلمه: فریضهی دنیا و آخرت است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1372/12/13 عنوان فیش : آخرت, زندگی مادی کلیدواژه(ها) : آخرت, زندگی مادی نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : هر چه بتوانيد مظاهر زندگى مادى را در جهت خدا قرار دهيد، سود كردهايد و بهره بردهايد. و اين معناى آخرت است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1372/12/13 عنوان فیش : آخرت, کار کلیدواژه(ها) : آخرت, کار نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : تجارت، اگر براى رونق دادن به زندگى مردم باشد و نه اندوختن سرمايه براى خود، عين آخرت مىشود. مربوط به :بیانات در جلسه بیست و ششم تفسیر سوره بقره - 1371/02/23 عنوان فیش :از غضب خدا بر حذر باشید کلیدواژه(ها) : آخرت, معاد نوع(ها) : قرآن متن فیش : فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ(۱) پس بر حذر باشید از آتشی که آتش گیره ی آن آدمی و سنگ است یعنی بر حذر باشید از غضب خدا و آتش دوزخ خدا وتسلیم بشوید در مقابل سخن الهی. حاصل این جمله در حقیقت انذار و ترساندن است که من در پایان بحث امروز راجع به انذار و تبشیر بحث کوتاهی را عرض خواهم کرد حالا پیرامون همین جمله مقداری توضیح میدهم: اما « وقود » به معنای آتشگیره است و قاعدتاً آتش قائم به یک جسمی است، یعنی شما یک جسمی را میسوزانید شعله و حرارت آتش بر اثر سوختن آن جسم بوجود میآید. حالا آن جسم یا غلیظ است مثل هیزم و یا جسم رقیقتری مثل گاز فرض کنید، به هر حال یک جسمی در شرایط خاصی احتراق پیدا میکند. و این احتراق همان آتش است که سوزندگی و روشنایی و اشتعال و این چیزها را با خودش دارد. «وقود» یعنی همان ماده و همان جسمی که مایه سوزاندن آتش است و بعضی همین را با آتش زنه اشتباه کردند! یعنی آن چیزی مثل تراشه یا پوشالی که آنرا روشن میکنند تا اجسام حول و حوش او آتش بگیرد و این اشتباه، یک اشتباه در فهم مراد قرآن را پشت سر خود دارد که من حالا نمیخواهم آن اشتباه را بگویم، ولذا شما درستش را بدانید که «وقود» یعنی به معنای «ما یتقد فی النار» است، یعنی آنچه که در آتش مشتعل میشود و میسوزد. بنابراین: آن آتشی که در قیامت هست و آن چیزی که در آن آتش میسوزد چیست؟ میفرماید: او جسم آدمی و سنگ است و در رابطه با آدمی آیات بسیاری از قرآن به این معنا تصریح دارد که جسم آدمی در دوزخ میسوزد و تأویل بردار هم نیست. کلما نزجت جلودهم بدلناهم جلوداً غیرها لیذوقوا العذاب (۲). یعنی وقتی که پوستهای اینها بر اثر آتش میسوزد، ما پوست دیگر به جسم آنها میرویانیم تا حرارت آتش و شکنجه را بچشند. یا در دعای کمیل هست که امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: وهذا ما لا تقوم له السموات و الارض یا سیدی فکیف بی: آتش دوزخ تو چیزی است که آسمان و زمین طاقت آنرا ندارند تا چه رسد بمن، یعنی تعبیرات روشنی است که پایان بحث پیرامون آن توضیح خواهم داد. بهرحال انسان گناهکار و انسان کافر و انسانی که از زحمت خدا محروم شده با اعمال خودش برای خود دوزخی فراهم آورده و در آن آتش میسوزد. پس: وقودها الناس آدمی است و بعد از آن: والحجاره یعنی سنگ است که در معنای سنگ حرفهای گوناگونی گفته شده: بعضی گفتهاند، منظور از سنگ در اینجا، همان بتهای سنگی است دکه کفار آنها را عبادت میکردند که همچنان در طول تاریخ این بتهای سنگی وجود داشته و امروز هم هست. بعضی هم این طور حدس زدهاند که منظور از این سنگ در آیه قرآن، سنگهای قیمتی و جواهراتی است که انسانها آنها را در دنیا زینت گمان میکند و مایه تفاخر خودش به حساب میآورد، ولذا چون همهی اینها مغضوب خدا هستند خداوند آنها را میسوزاند که البته دلیلی نیست که مراد از والحجاره اینها باشد. بعضی هم گفتهاند منظور از سنگ، آن دلهای آدمیانی هستند که یاد خدا را در دلهایشان راه نمیدهند و در مقابل خدای متعال خضوع نمیکنند، یعنی مثل سنگ هیچ موعظه و هیچ سخن حقی در آنها اثر نمیگذارد و آن کسانی که قائل به هر یک از این سه معنا هستند برای تعبیر و تفسیر خودشان یک معنای رمزی را در نظر دارند و یک شاهدی هم از قرآن برای این سخنشان ذکر میکنند. اما اینکه گفتیم دلیلی ندارد، یعنی دلیلی نداریم که مراد از سنگ در اینجا همان چیزی باشد که آنها میگویند، والاّ مثلاً آن معنای اول که گفتند مراد از سنگ همان بتهاست آیهای در قرآن داریم که: انکم و ماتعبدون من دونالله حصب جهنم (۳): این خطاب به کفار است، یعنی شما و آن چیزهایی که غیر از خدا میپرستید همهی شما با هم در جهنم خواهید سوخت و این را دلیل گرفتند برای اینکه منظور از حجاره همان بتهای سنگی است، در حالی که میدانیم همهی چیزهایی که میپرستیدند از جنس سنگ نبودند، بلکه از جنس چوب و چیزهای دیگر هم ممکن بود باشد. ولذا این آیه در قرآن هست، اما این آیه دلالت بر این ندارد که مراد از حجاره در اینجا همان بتهای سنگی باشد، یا آن کسانی که میگویند مراد سنگهای قیمتی است، یک معنای رمزی در نظر دارند و آن همان چیزی است که اشاره شد. این سنگهای قیمتی برای اشراف و مترفین و پولدارهای دنیا در طول زمان، همواره یک وسیلهی تفاخری نسبت به دیگران بوده که به آنها علاقهی وافری داشتند و همانطور که شنیدید و میدانید الماسهای گران قیمت، یا برلیانها و زمردهای آنچنانی را به سر و روی خودشان میآویختند برای اینکه تفاخر کنند به انسانهای دیگر، یعنی صرف یک چیز زیباییآور مورد نظر نیست، زیرا ای بسا یک چیز دیگری مثل گل شخص را زیباتر از همراه داشتن یک زمرد میکند، اما زمرد از حیث گرانبها بودن مورد نظر است، یعنی برای پولدارها و برای برخورداران از ثروت مایه تفاخر است، ولذا آن کسانی که گفتند این سنگها در آتش دوزخ سوخته خواهد شد. در واقع برای نفی این بعد و این جنبهی حجاره یک چنین معنای رمزی و سمبلیکی را از قرآن درآوردند. حالا با توجه به اینکه ما این معنای سمبلیک را قبول داریم و میپذیریم که وقتی این وسایل قیمتی مایه تفاخر انسانی برا انسان دیگر شد و انسانها را در مقابل آنها به تحقیر کشاند این چیز بدی است اما دلیل بر این نمیشود که معنای حجاره در این آیه شریفه مثلاً همان جواهرات باشد. یا آن کسانی که گفتهاند منظور دلهای سخت است در این رابطه هم آیاتی در قرآن هست که میگویند: ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره اواشد قسوه و ان من الحجاره لما یتفجر منه الانهار (۴). دلهای اینها مثل سنگ است. یا سختتر از سنگ، از سنگ گاهی آبی میجوشد، اما از دلهای اینها هیچ خیری نمیجوشد انسانهایی در دنیا هستند که دلهایشان واقعاً مثل سنگ است، هیچ حرف حقی و هیچ سخن معقول و منطقی و هیچ انگیزهی انسانی در دلهای اینها وجود ندارد و مشاهده نمیشود، مثل این قساوتمندان معروف عالم که انسان تعجب میکند چگونه اینها در حقایق اینقدر سنگدل هستند؟! اما اینکه مراد از حجاره در این آیه همین دلهای سخت و سنگ باشد، برای این هم انصافاً هیچ دلیلی نداریم. وقودها الناس و الحجاره آتشگیرهی دوزخ خداوند، در قیامت انسانها هستند و سنگها. بهرحال اینکه بگوییم این سنگ، یعنی دلهای سخت همان انسانهاست، با قرآن نمیشود اینگونه روبرو شد که انسان از ذوق و سلیقهی خودش یک معنایی را تصور کند و آن را به حساب قرآن بگذارد و بگوید مراد این است! نمیشود اینطور معنا کرد. البته باید عرض کنم: که ایبسا همین الفاظ و عبارات قرآنی، معنایی بسیار و دقیقی داشته باشد و الان که من دارم برای شما بیان میکنم در آن حدی که مطالعه دارم و دقت کردم، چیزی را از آن نمیفهمم، یعنی همان ظاهرش را حس میکنم، اما یک انسان با معرفت بالا در یک توجه و تدبری، ناگهان ممکن است یک معنای بسیار ظریف و پرمغز و عمیقی را از همین جمله پیدا کند این چیزی است که نمیشود آنرا نفی کرد، این عبارت و این جمله که در کتابها هست تا آن جایی که بنده فهمیدم، گنجایش و تحمل این معنا را که برای شما بیان کردم ندارد و این معانی را نمیشود بر این کلمات بار کرد، اما ممکن است یک معنای ظریف و پرعمق دیگری داشته باشد. بنده در تأمّلات قرآنی بارها اتفاق افتاده، بعد از آنکه یک آیه را بیشتر از صد مرتبه خواندم و یک معنای لطیفی را از آن نفهمیده بودم، وقتی برای صدویکمین بار میخوانم و دقت میکنم آن معنا را درک میکنم و حال اینکه آیه همان آیه است و من هم همان آدمی هستم که آیه را صدبار با دقت خواندم و نفهمیدم! آنوقت انسان تعجب میکند که چگونه این معنا را از آیه نمیفهمید، ولذا شما با انس به قرآن به این سلسله تأمّلات قرآنیی خودتان ادامه بدهید و با تدبر به قرآن مراجعه کنید، شاید بتوانید یک معنای لطیفی پیدا کنید. البته توجه داشته باشید که هر چیزی به ذهن انسان آمد فوراً نباید بگود این معنای قرآنی است، بلکه باید ازلحاظ ترکیب زبانی، سازگار و قابل قبول باشد، نه اینکه اگر یک معنای دوری به ذهن کسی برسد فوراً بگوید مراد این است! چه دلیلی دارد که مراد آیه این است؟ باید انسان اهل زبان باشد تا بتواند معنا را از این جمله بیرون بیاورد و تا آنجایی که من میفهمم اینطور است که وقود آتش دوزخ سنگ است. چوب را دیده بودیم که در آتش بسوزد، اما آن آتش مشتعل و سوزندهای که سنگ را میگدازد طبعاً آتش بسیار سختی است. این برای ترساندن ما و برای توجهدادن به ما است که بدانیم این حقیقت دارد. یعنی این شکنجه برای انسانهای ناسپاس و برای کسانی است که در این نشأه دنیوی ناسپاسی کردند و این چیزی است که امروز اینها با دست خودشان برای آنجا فراهم میکنند. پس اگر امروز ما خدای نکرده دچار وادی کفر به خدا شویم و از نعمت بزرگ هدایت الهی روی برگردانیم ناسپاسیی آن نعمت بزرگ است که یک چنین شکنجهای برای ما آماه شده: اعدت للکافرین: و اینکه میفرماید: این شکنجه برای کافران آماده شده است، کافر یعنی چه؟ و ناسپاسیی کدام نعمت الهی کفر است؟ آیا ناسپاسی نعمت نان و آبی که خدا بما داده؟ که البته ناسپاسیی اینها هم بد است، اما ناسپاسیی بزرگتر، ناسپاسیی هدایت خداست. خدا راه را و وسیله شناختن راه را در مقابل ما قرار داده و آن، خرد واندیشه و قدرت تأمّل و عقلی است که در وجود ماست. لذا اگر ما این عقل را با جهالتها و تعصبها و خودخواهیها و با کوتاهی کردن در تأمّل و اندیشه پوشاندیم، از راه هدایت منحرف شدیم و این ناسپاسی و کفران نعمت الهی است و کافر یعنی ناسپاس این نعمت، البته ممکن است کسانی در جهالت بمانند به خاطر اینکه دستشان نرسد، مثل اینکه انسان متوسط معمولی در یک گوشهی دنیا که نور هدایت به او نرسیده است و او هم دارد برای خودش به یک شکلی زندگی میکند، او را ما به این معنا کافر نمیگوئیم، یعنی این بیدین هست، اما کافر نیست بلکه کافر آن کسی است که با راه هدایت مقابله میکند و ناسپاسی یعنی مقابله کردن، والاّ اگر کسی نعمت را نشناخته باشد به او نمیگویند، کفران نعمت کرد. پس باید نعمت را شناخته باشد و فکر را و اندیشه را و چشم بصیرتی را که خدا بما داده بر روی حقایق عالم ببندد و حقایق وجود را نادیده بگیرد، لذاست که در قرآن میفرماید: الم نجعل له عینین (۵) آیا ما برای او دو چشم قرار ندادیم که را مقابل خودش را ببیند؟ یا در جای دیگری از قرآن میفرماید: انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفوراًً، انا اعتدناللکافرین سلاسل و اغلالاً و سعیراً (۶) آن کسانی که کفران نعمت الهی را بکنند برای آنها آفریدیم و قرار دادیم آتش دوزخ را. اسلام و تمام ادیان برای این آمدند که انسانها با اندیشه و فکر و آگاهی خود و با تبعیت از این فکر و آگاهی را کمال را پیدا کنند (نه اینکه چیزی را بفهمند و از آن تبعیت نکنند) و در این نشأهی دنیوی، یعنی در این فاصلهی بین ولادت و مرگ که یک نشأهای از زندگی ماست و یک بخشی از نوار طولانیی زندگی ما را تشکیل میدهد (و نشأهی مهمتر آن بعد از مرگ است) راه هدایت را پیدا کنیم و با پیمودن راه کمال، خودمان را هر چه بیشتر به خدا نزدیک کنیم تا به مقامات عالیهای که خدا برای انسانها معین کرده برسیم و گر چنانچه ما این کار را نکنیم و این نعمت الهی را ناسپاسی کردیم، به مصیبتها و شکنجهها که خدا آماده کرده دچار خواهیم شد اعدت للکافرین: پس خدای متعال با این سخن: وقودها الناس و الحجاره: میخواهد دل این انسانی را که مخاطب آیه هست به این عظمت شکنجهی الهی متوجه کند. این معنای مختصری پیرامون این آیه بود. اما اینکه گفتم یک بخشی دربارهی انذار و تبشیر (یعنی ترساندن و بشارت) عرض میکنم: در آیات زیادی از قرآن وظیفهی پیغمبران اینگونه بیان شده است که بیایند به انسانها بشارت بدهند و انذار کنند. مبشراً و نذیراً: یا در بعضی از آیات آمده است نذیراً للعالمین تو را فرستادیم برای ترساندن و این تعبیر در قرآن، هم در مورد پیغمبر ما و هم در مورد پیغمبران گذشته زیاد تکرار شده، (بشارت دادن و ترساندن که البته انذار و تبشیر بکار رفته) حالا به چه چیزی بشارت و از چه چیزی ترساندن است؟ که از عنوان بشارت دادن و انذار در یک جمله میتوان گفت: بشارت یعنی نیک روزی، انذار یعنی ترساندن از تیره روزی و این حرفی است درست. پس پیغمبران آمدهاند تا انسانها را بشارت بدهند به نیکروزیهایی که در صورت تبعیت از آئین الهی در انتظار آنهاست و این نیکروزی، هم شامل نیکروزی دنیوی و هم شامل نیکروزی بعد از مرگ است. یعنی کسانی که از راه انبیاء تبعیت بکنند دنیای خوبی هم خواهند داشت و کسانی که از راه انبیاء تبعیت نکنند دنیایشان هم دنیای بدی خواهد بود: و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشتاً ضنکاً (۷) زندگی هم برای آنها زندگیی سخت و تنگی خواهد شد، البته اولین چیزی که به ذهن یک کسی که تدبر در اطراف این آیات و مفهوم قرآنی نکرده باشد مطرح میشود، این است که: پس چگونه است که ما میبینیم برخی دین خدا را مورد توجه قرار ندادهاند و آئین خدا را رد کردهاند، اما در عین حال زندگیهای خوبی دارند؟ فرضاً مترفین تاریخ که با خوشگذرانی و عیش و نوش زندگی کردند و بعد مردند، خدا را هم نمیشناختند، بنابراین کجای معیشت اینها ضنک است؟ یا امروز مثلاً شما در میان ملتها و دولتها میبینید انسانهایی هستند که از زندگی راحتی برخوردارند، معیشت ضنک اینها کجاست؟ و متقابلاً مسلمانهایی را میبینید که زندگیی بدی دارند؟ اولاً آن معیشت ضنک و سختی و تنگیی زندگی فقط این نیست که انسان غذا برای خوردن پیدا نکند، یا فقط این نیست که انسان اگر خواست پول خرج بکند پول در جیب خودش نداشته باشد تا خرج کند، یا اینکه اگر کسی پول در جیب داشته باشد و زندگیی آسودهای، بگوئیم این دیگر معیشت ضنک ندارد. انسان علاوه بر این نیازها یک نیاز فطری دیگری هم دارد که آن نیاز فطری با این چیزها برآورده نمیشود. یعنی ممکن است در حال غفلت به سر ببرد، اما آن نیاز به حال خودش باقی باشد و آن نیاز آرامش قلب و طمأنینه است که جز با توجه بخدا و جز با کار برای خدا تأمین نخواهد شد. آن کسی که از نعمت و عیش دنیوی برخوردار است. این، آن اطمینان و آرامش و سکینهی روحی را ندارد، لذا هر لحظه برای او از دست دادن این نعمت یک دلهره است و هر لحظهای از عمر خود را که از دست میدهد. یک خسارت و یک حسرت است، چون این چیزی را که دارد از دست میدهد به جای آن هیچ چیزی در دست او نخواهد بود. این انسانی که از زندگی خوش و عیش و نوش و راحتی برخوردار است بطور دائم یک حزنی گریبانگیر اوست. ممکن است غافل و مست باشد، اما لحظات زیادی در زندگی او هست که متوجه میشود یک چیز قیمتی را که همهی هستی اوست دارد بسرعت از دست میدهد و آن لحظات خوش زندگی است که هیچ چیز جای آنها را پر نخواهد کرد. 1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 24 فَإِن لَم تَفعَلوا وَلَن تَفعَلوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقودُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ ۖ أُعِدَّت لِلكافِرينَ ترجمه : پس اگر چنین نکنید - که هرگز نخواهید کرد - از آتشی بترسید که هیزم آن، بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها [= بتها] است، و برای کافران، آماده شده است! 2 ) سوره مبارکه النساء آیه 56 إِنَّ الَّذينَ كَفَروا بِآياتِنا سَوفَ نُصليهِم نارًا كُلَّما نَضِجَت جُلودُهُم بَدَّلناهُم جُلودًا غَيرَها لِيَذوقُوا العَذابَ ۗ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزيزًا حَكيمًا ترجمه : کسانی که به آیات ما کافر شدند، بزودی آنها را در آتشی وارد میکنیم که هرگاه پوستهای تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد)، پوستهای دیگری به جای آن قرار میدهیم، تا کیفر (الهی) را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است (و روی حساب، کیفر میدهد). 3 ) سوره مبارکه الأنبياء آیه 95 وَحَرامٌ عَلىٰ قَريَةٍ أَهلَكناها أَنَّهُم لا يَرجِعونَ ترجمه : و حرام است بر شهرها و آبادیهایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند؛) آنها هرگز باز نخواهند گشت! 4 ) سوره مبارکه البقرة آیه 73 فَقُلنَا اضرِبوهُ بِبَعضِها ۚ كَذٰلِكَ يُحيِي اللَّهُ المَوتىٰ وَيُريكُم آياتِهِ لَعَلَّكُم تَعقِلونَ ترجمه : سپس گفتیم: «قسمتی از گاو را به مقتول بزنید! (تا زنده شود، و قاتل را معرفی کند.) خداوند اینگونه مردگان را زنده میکند؛ و آیات خود را به شما نشان میدهد؛ شاید اندیشه کنید!» 5 ) سوره مبارکه البلد آیه 8 أَلَم نَجعَل لَهُ عَينَينِ ترجمه : آیا برای او دو چشم قرار ندادیم، 6 ) سوره مبارکه الانسان آیه 3 إِنّا هَدَيناهُ السَّبيلَ إِمّا شاكِرًا وَإِمّا كَفورًا ترجمه : ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس! 6 ) سوره مبارکه الانسان آیه 4 إِنّا أَعتَدنا لِلكافِرينَ سَلاسِلَ وَأَغلالًا وَسَعيرًا ترجمه : ما برای کافران، زنجیرها و غلها و شعلههای سوزان آتش آماده کردهایم! 7 ) سوره مبارکه طه آیه 124 وَمَن أَعرَضَ عَن ذِكري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنكًا وَنَحشُرُهُ يَومَ القِيامَةِ أَعمىٰ ترجمه : و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور میکنیم!» مربوط به :بیانات در جلسه بیست و ششم تفسیر سوره بقره - 1371/02/23 عنوان فیش :قابل فهم نبودن زندگی بعد از دنیا کلیدواژه(ها) : آخرت, معاد نوع(ها) : قرآن متن فیش : مرحلهی بعدی زندگیی ما از مرحلهی فعلیی زندگیمان کاملتر است. امروز ما اسیر و محدود به چهار دیوار جسم هستیم. گرچه عقلمان پرواز میکند و بینش ما همهجا را سیر میکند و ارادهی ما بر بسیاری از چیزها فائق میآید، اما محدودیتهای جسمی برایمان هست، لکن در آن نشأه این محدودیت جسمی وجود ندارد و انسان به معنای بسیار وسیعتری بینهایت میشود (اگر چه در دنیا هم یک بینهایتهایی مجازی در وجود بشر هست، چون بینهایت به معنای حقیقی فقط خدای متعال است) یعنی انسان در نشأهی بعد از مرگ و عمدتاً در قیامت و بهشت و دوزخ یک سعهی وجودی پیدا میکند، این چیزی است که ادیان نسبت به او اتفاق نظر دارند و در آن نشأه دو قسم زندگی هست: یکی زندگیی خوش و راحت و از همه جهت کامل، و دیگری زندگیی تلخ و سخت و در حد اعلای شکنجه و سختی است. آن اولی اسمش بهشت است و آن دومی اسمش جهنم است، که ما امروز با مقیاسها و پارمترهای این دنیا نمیتوانیم بهشت و جهنم را بشناسیم، درست است که در آنجا گفتهاند جنات تجری من تحتها الانهار (1) باغستانهایی هست که جویبارها در آنها روان هستند و این یک چیزی است که آن حقیقت دور از دسترس را تا حدودی به ذهن ما نزدیک میکند، اما این، همهی آن حقیقت نیست. خطاست اگر کسی خیال کند بهشت یک باغ باصفائی است و جویها و درختهای خوبی دارد! اگر این بود دیگر وجود آن نشأه لزومی نداشت، چون در این نشأه هم باغ و جوی و جویبار هست، ما مسائل بعد از مرگ را با مقیاسهای این دنیا نمیتوانیم بسنجیم. همچنانکه اگر جنین در رحم مادر فرضاً شعور و هوش پیدا میکرد و میخواستند با او راجع به مسائل نشأهی خارج از رحم مادر حرف بزنند برایش قابل درک نبود و مثلاً نمیتوانست درک کند که حرکت کردن، جست و خیز کردن، اینجا و آنجا رفتن و چیز خوردن از دهان چگونه است؟ یعنی او که فقط از طریق بند ناف خودش تغذیه میکند مسائل نشأهی دنیوی برایش تصور نیست. البته جنین در رحم مادر، هوشمندی و درک ندارد و این فقط یک مرض است که چنین چیزی را او نمیتوانست بفهمد. 1 ) سوره مبارکه الفتح آیه 5 لِيُدخِلَ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ جَنّاتٍ تَجري مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدينَ فيها وَيُكَفِّرَ عَنهُم سَيِّئَاتِهِم ۚ وَكانَ ذٰلِكَ عِندَ اللَّهِ فَوزًا عَظيمًا ترجمه : هدف (دیگر از آن فتح مبین) این بود که مردان و زنان با ایمان را در باغهایی (از بهشت) وارد کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است، در حالی که جاودانه در آن میمانند، و گناهانشان را میبخشد، و این نزد خدا رستگاری بزرگی است! مربوط به :بیانات در جلسه بیست و ششم تفسیر سوره بقره - 1371/02/23 عنوان فیش :نزدیکی به بهشت و دوری از دوزخ کلیدواژه(ها) : آخرت, آباد کردن آخرت, رابطه دنیا و آخرت نوع(ها) : نهجالبلاغه متن فیش : چرا ما نمیتوانیم از همین محدودهی زندگی مادی خارج بشویم؟ و چرا نمیتوانیم فرض کنیم که ماورای این عالم جسم یک عوالم ناشناختهی ملکوتی هم هست که وجود محدود ما و ذهن و هوش محدود ما نمیتواند آنها را درک کند؟ مگر نمیبینیم که دانش بشری با همهی عظمتش حتی در محدودهی جسمانی هم، هنوز به اعماق نرسیده؟ حقیقت جسم بشر و بسیاری از این حقایق عالم مادی هنوز کشف نشده، چگونه تصور میکنیم که این ذهن محدودمان باید بتواند عوامل ماورای این عالم را اگر باشد کشف کنیم؟ پیغمبران صادق مصدق با سخن وحی الهی دارند بما میگویند این عوالم هست و باید برای آن عوالم تلاش کرد و از عذاب آن عوالم باید ترسید! امیرالمؤمنین (ع) بزرگترین مرد تاریخ اسلام بعد از پیغمبر میفرماید: شغل من الجنه و النار امامه(1) آن کسی که بهشت و دوزخ پیش روی اوست. از هر هدف دیگری ذهنش منصرف و مشغول است. به فکر این است که خودش را بتواند به بهشت الهی برساند و از عذاب دوزخ الهی خودش را دور کند این آن توضیح مختصری بود که دربارهی آیه خواستم عرض کنم، که البته در خلال بحث تفسیری به مواردی از این قبیل خواهیم رسید. 1 ) خطبه 16 : از خطبههاى آن حضرت است هنگامى كه در مدينه با او بيعت شد ذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلَا وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ( صلى الله عليه وآله ) وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كِذْبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيْءٌ فَأَقْبَلَ . و من هذه الخطبة و فيها يقسم الناس إلى ثلاثة أصناف شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِيءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِي النَّارِ هَوَى الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا يَعْرِفَ قَدْرَهُ لَا يَهْلِكُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ وَ لَا يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ فَاسْتَتِرُوا فِي بُيُوتِكُمْ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ وَ لَا يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا يَلُمْ لَائِمٌ إِلَّا نَفْسَهُ . ترجمه : عهدهام در گرو درستى سخنم قرار دارد، و نسبت به آن ضامن و پاى بندم. كسى كه عبرتهاى روزگار كيفرهاى پيش رويش را بر او آشكار كند تقوا او را از در افتادن در اشتباهات مانع گردد. هشيار باشيد كه روزگار آزمايش به همان شكل خود در روز بعثت پيامبر (ص) به شما باز گشته. به خدايى كه او را به حق فرستاد هر آينه همه درهم ريخته مىشويد، و هر آينه غربال مىگرديد، و همچون محتواى ديگ جوشان درهم و برهم گشته تا آنجا كه ذليل شما گرامى و بالا نشينتان پست شود. واپس ماندهها كه كوتاهى كردند پيش افتند، و پيش افتادههاى گذشته پس مانند. به خدا قسم سخنى را مخفى ننموده، و دروغى بر زبان نياوردهام، و به اين اوضاع و چنين زمانى آگاهيم دادهاند. گناه و تقوا بدانيد خطاها اسبان سركشند كه افسار گسيخته سوارههاى خود را به پيش مىبرند تا به جهنم وارد كنند. آگاه باشيد كه تقوا مركبهاى راهوار است كه مهارشان به دست سوارههاى آنها سپرده شده، در نتيجه آنان را وارد بهشت مىنمايند. اين وضع حق و باطل است، كه هر يك را خريدارى است، اگر باطل بسيار باشد از گذشته چنين بوده، و اگر حق اندك باشد زياد شدنش را اميد هست. هر آينه كم است جريانى كه از دست رفته به جاى اصلى خود برگردد. مىگويم: در اين سخن كوتاه جايگاهى از زيبايى است كه از هر گونه توصيف بيرون است، بهرهاى كه از شگفتى در اين كلام به انسان مىرسد بيش از درك حقايقى است كه در آن وجود دارد. در اين سخن علاوه بر آنچه گفتيم اضافاتى از فصاحت هست كه زبان از بيانش عاجز، و انديشه از رسيدن به ژرفايش ناتوان است. اين گفتار مرا نمىفهمد مگر كسى كه عمرش را در صنعت فصاحت صرف كرده، و انديشهاش به ريشههاى آن نفوذ كرده باشد، «و جز دانايان احدى قدرت تعقّل اين كلام را ندارد» و از همين خطبه است اقسام مردمان كسى كه بهشت و دوزخ را پيش رو دارد آسوده نيست. كوشنده با شتاب نجات يافت، و جوينده كند رو را اميد هست، و مقصّر در آتش سرنگون است. راست و چپ گمراهى است، و راه ميانه جاده اصلى است، كتاب ماندگار الهى و آثار نبوت بر اين راه است، و گذرگاه سنّت از اين راه است، و بازگشت كار همه به اين جايگاه است. مدّعى به ناحق هلاك شد، و دروغ باف زيان ديد. آن كه در برابر حق بايستد به هلاكت رسد. و در جهالت انسان همين بس كه اندازه خود را نشناسد. ريشهاى كه بر تقوا روييده نابود نگردد، و زراعت قومى كه آب تقوا خورده تشنه نشود. پس (براى دورى از فتنه) در خانهها بمانيد، و امور بين خود را اصلاح كنيد، توبه پيش روى شماست. نبايد هيچ ستايشگرى جز خدا را بستايد، و هيچ ملامتگرى جز خود را ملامت نمايد مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدای قم - 1370/11/30 عنوان فیش :حرکت در جریان انقلاب عامل کسب پیشرفت در دنیا و پاداش در آخرت کلیدواژه(ها) : صبر, آخرت نوع(ها) : قرآن متن فیش : برادران عزیز! هیچ کار بزرگی جز با فداکاری و صبر بهدست نمیآید؛ هیچ هدفی جز با تلاش و مجاهدت بهدست نمیآید. آن روزی که مسلمانان نشستند تا دنیا و آخرتشان تأمین بشود، اما هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، دنیا را که در نقد از دست دادند؛ آخرت را هم که خدا میداند! اما مردم در انقلاب ما - که مسلمانان را نیز به حرکت درآورد - به فضل پروردگار، عزت و شرف و پیشرفت دنیا را بهدست آوردند؛ «و ما عند اللَّه خیر و ابقی»؛(1) روشنی چشم آنها، پیش خدا و در آخرت است. 1 ) سوره مبارکه القصص آیه 60 وَما أوتيتُم مِن شَيءٍ فَمَتاعُ الحَياةِ الدُّنيا وَزينَتُها ۚ وَما عِندَ اللَّهِ خَيرٌ وَأَبقىٰ ۚ أَفَلا تَعقِلونَ ترجمه : آنچه به شما داده شده، متاع زندگی دنیا و زینت آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است؛ آیا اندیشه نمیکنید؟! مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه - 1370/11/18 عنوان فیش :تلاش لازمه کسب و حفظ نعمتهای دنیوی و اخروی کلیدواژه(ها) : جهاد, آخرت نوع(ها) : قرآن متن فیش : همچنان که همهی دستاوردهای بشر به تبع تلاش و پیگیری است، حفظ آنها هم به تبع تلاش و مجاهدت و فداکاری است. اگر مشاهده میکنید که ملتهایی پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی یا سیادت سیاسی و اقتصادی پیدا کردهاند - ثروتمند شدهاند و عزتی پیدا کردهاند - هرچه هست، تابع تلاش است. این یکی از اصول اسلامی است که «من کان یرید العاجلة عجّلنا له فیها ما نشاء لمن نرید»؛(1) این مربوط به کسانی است که دنیا را میخواهند. آن کسانی که دنبال ارزشها هستند و دنیای ارزشی را که همان آخرت است، و آخرت الهی را که همان ثواب الهی است، میخواهند، آنها هم همینطورند؛ «و من اراد الأخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا».(2) بعد میفرماید: «کلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء»؛(3) ما همه را کمک میکنیم؛ اینها را و آنها را. 1 ) سوره مبارکه الإسراء آیه 18 مَن كانَ يُريدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَن نُريدُ ثُمَّ جَعَلنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلاها مَذمومًا مَدحورًا ترجمه : آن کس که (تنها) زندگی زودگذر (دنیا) را میطلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم -و به هر کس اراده کنیم- میدهیم؛ سپس دوزخ را برای او قرار خواهیم داد، که در آتش سوزانش میسوزد در حالی که نکوهیده و رانده (درگاه خدا) است. 2 ) سوره مبارکه الإسراء آیه 19 وَمَن أَرادَ الآخِرَةَ وَسَعىٰ لَها سَعيَها وَهُوَ مُؤمِنٌ فَأُولٰئِكَ كانَ سَعيُهُم مَشكورًا ترجمه : و آن کس که سرای آخرت را بطلبد، و برای آن سعی و کوشش کند -در حالی که ایمان داشته باشد- سعی و تلاش او، (از سوی خدا) پاداش داده خواهد شد. 3 ) سوره مبارکه الإسراء آیه 20 كُلًّا نُمِدُّ هٰؤُلاءِ وَهٰؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّكَ ۚ وَما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحظورًا ترجمه : هر یک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک میدهیم؛ و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) منع نشده است. مربوط به :بیانات در جلسه سوم تفسیر سوره حمد - 1370/01/21 عنوان فیش :تفسیر مالک یوم الدین کلیدواژه(ها) : الله (جل جلاله), آخرت, معاد نوع(ها) : قرآن, نهجالبلاغه متن فیش : در بیان سوره مبارکه حمد رسیدیم به آیه مبارکه «مَالِکِ یَوْمِ الدِّین» (1)، دو قرائت در اینجا معروف است یکی «مالک یوم الدین» و دیگری «ملک یوم الدین». یک اشاره مختصری به اختلاف قرائات بکنم. در قرآن کریم غالباً مواردی که قرّاء هفتگانه معروف در متن قرآن اختلاف کردند (که موارد هم چندان زیاد نیست) اختلاف بر سر چگونگی خواندن یک کلمه است. در رسم الخط قدیمی عربی که امروز هم در غالب قرآنهای کشورهای اسلامی رعایت میشود الف را در بعضی از کلمات الف وسط کلمه را نمینویسند و با یک نیمه الفی بر روی حرف قبل از (الف) او را نشان میدهند مثلا «مالک» را مینویسند به «ملک» یک الف کوچکی روی حرف میم میگذارند که معلوم شود مراد «مالک» است نه «ملک»، این نیمه حرف را حالاها میگذارند و در بسیاری از کلمات قرآنی این جور است، یک ضابطه خیلی دقیقی هم این رسم الخط ندارد، در کتب مخصوصی رسم الخط که مسلمین نوشتند کتابهائی و فصولی نوشته شده مخصوص بیان رسم الخط قرآن، چون مسلمانها به همه جوانب قرآن رسیدگی کردند از جمله رسم الخط، مثلاً در «الاتقان سیوطی» یک فصلی درباره رسم الخط قرآن است، آنجا ذکر کردند که الف بعد از کدام حرفها در نوشتن ساقط میشود و در تلاوت خوانده میشود. به نظر میرسد که اختلاف نظر در باب این که در سوره حمد مالک است یا ملک ناشی میشود از همین قضیه، هردو قرائت طبق فتوای علما صحیح است. در معنا هم تفاوت زیادی نخواهد کرد و در موارد اختلاف قرائت غالباً از این قبیل است، خیلی کم اتفاق میافتد که حروف آن کلمه مورد اختلاف تغییر پیدا کند حتی اگر حروف هم یک جا تغییر کند باز معنا یکی است معنا تغییر پیدا نمیکند مثلاً «إن جاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»(2)، که «فتبینوا» قرائت معروف است یک قرائت هم هست «فتثبتوا» که این دو حروفش تغییر پیدا کرده ولی چون نقطهها شبیه هم هست در هر دو، لذا دو قرائت شده ولی هردو به یک معناست یعنی «تحقیق کنید». بنابراین موارد اختلاف قرائت در قرآن این جوری است مواردی که حروف تغییر کند نادر است در همانجا هم معنا یکی است غالب جاهای اختلاف قرائت لهجهها است در اینجا دو قرائت است، «مالک یوم الدین»، «ملک یوم الدین» اگر گفتیم «مالک»، از ریشه «ملک» - بکسر میم - خواهد بود یعنی صاحب و دارنده «ملک» اگر گفتیم، از ریشه «ملک» - بضم میم - خواهد بود یعنی سلطان، پادشاه، حاکم، تفاوتی نمیکند چه بگوئیم خداوند و صاحب و صاحباختیار و دارنده روز دین است یعنی همه چیز روز دین و قیامت در اختیار اوست چه بگوئیم خداوند ملک و سلطان و پادشاه روز دین است یعنی باز همه چیز روز قیامت تحت قدرت اوست، البته قرائت «مالک» شاید معروفتر است و از جهتی هم ممکن است ترجیح دهیم قرائت «مالک» را بر «ملک». «مالک یوم الدین» یعنی صاحب اختیار و دارنده روز جزا. مراد روز قیامت است بدیهی است روز در اینجا به معنای فاصله بین طلوع و غروب نیست که در دنیا و در منظومه شمسی معنای روز این است. روز قیامت این نیست که یک فاصلهای بین طلوع و غروب خورشید است آنجا «یوم تبدل الأرض غیر الارض»(3) زمین و آسمان وضع دیگری پیدا میکند مقررات حاکم بر آفرینش شکل دیگری پیدا خواهد کرد، اوضاع، اوضاع مأنوس کنونی ما در دنیا نیست، روز یعنی دوران، دوره که ما درباره دنیا هم میگوئیم روز «الیوم عمل ولا حساب و غدا حساب ولا عمل » (4) امروز کار هست و حساب و کتاب نیست، فردا حساب و کتاب است و کار نیست. آنچه امروز در دنیا انجام میدهید کار شما است و هیچ حساب و کتابی بر روی کار شما در معیار و با حدود و ثغور دیدگاه الهی نیست حساب و کتابها محدود است، کارهای فردی شما و درونی شما خطورات ذهنیتان، تفکراتتان، تصمیمهاتان که بعضیاش مستوجب عقاب است و بعضیاش مستوجب ثواب است و بعضیاش موجب تکامل شما است حتی فکر شما مستوجب این میشود که روحتان تعالی پیدا کند و گاهی نفس تفکر موجب تنزل و انحطاط است بزرگانی را ما شنیدیم و دانستیم که اینها از واردات ذهنی نابهجا در ذهن خودشان جلوگیری میکردند پس اندیشههای انسانی میتوانند کمالبخش و میتوانند انحطاط آفرین باشند، خوب اینها حساب و کتاب دارد «یعلم خائنة الأعین و ماتخفی الصدور»(5) تمام نگاهها و چشمهای خیانتگر از دید پروردگار روشن است و آشکار، تمام این کارهایی که در دنیا رویش حساب نیست در آخرت رویش حساب هست حتی حسابهائی هم که در دنیا هست غلط و نارسا و ناقص، تمام اینها حساب و کتابش در روز قیامت هست در آن روز عمل نیست فقط حساب و کتاب است. «الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب ولا عمل» هر روز قیامت مثل روز دنیا است. مثل روز دنیای شما 60 سال یکسال است روز قیامت هم یعنی همین یک برههای و یک قطعهای از زندگی انسان عبارتست از یوم الدین «دین» یعنی «جزا». شاید بشود گفت این روز جزا مخصوص قیامت هم نیست ممکن است آن بخشی و قطعهای که نتیجه آن حسابها و کتابها در آنجا معلوم میشود یعنی قطعه بهشت و قطعه دوزخ هم روز جزا به حساب بیایند آنجا هم مالک خدا است «مالک یوم الدین» یعنی صاحب اختیار آن قطعه از زندگانی شما که عمل ندارید آنجا و صرفاً یک پارچه جزا است مالک و صاحب اختیار آن قطعه خدا است. ما در دنیا چیزی به نام مالکیت داریم که این حقیقی نیست مجازی و قراردادی است حتی مالک جسم خودمان نیستیم چطور مالک جسم هستیم که تحولاتش بر خلاف نظر و خواسته ما است خانه ما از قدرت ما است این جسم درد میگیرد نابود میشود، فاسد میشود، ما هیچگونه تسلطی حتی بر این جسم خودمان هم نداریم و در مقابل چشم حسرت زده ما این جسم ذوب میشود آب میشود و... ما هیچگونه ارادهای و قدرتی روی این جسم نداریم این چه جور مالکیتی است ما ضعیفیم «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً»(6)، در مقابل مالکیت الهی ما ضعیفیم بلی یک قدرت ویژهای از طرف پروردگار به انسان داده شده در مقابل حوادث زندگی خودش البته قدرتی است محدود که خدا داده که انسان از او باید استفاده کند و آن قدرت علم و اراده انسانی است اما همین قدرت علم و اراده در قبال حقایق عالم و قدرت و علم الهی هیچ است خود این قدرت، محکوم قدرت و اراده الهی است «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أنْ یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»(7) خوب ما غافلیم در دنیا - در قیامت همین مالکیت ضعیف هم دیگر نیست - در قیامت اعضاء و جوارح شما حرف میزنند اعضا و جوارح انسان ستمگر علیه او سخن میگویند همه حوادث در آنجا از اختیار انسان خارج است، آنجا روز فعلیت همه بالقوههای ما است، آن استعدادهائی را که در درون ما بوده هرجور از او استفاده کردیم فعلیت آن استعدادها در قیامت به خودمان برگردانده میشود در مقابل او قرار میگیریم که در این باره زیاد صحبت کردند. ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیز، از این خواب گران آن کسانی که در دنیا گرگی میکنند آنجا گرگند. صحنه عجیبی است قیامت، اگر انسان قیامت را بتواند درست تصور کند، اگر بتواند این باور اساسی را بر وجود و عمل خودش مسلط کند، همه چیز در عالم انتظام صحیحی پیدا خواهد کرد. آن روز آدم بد کار به خدا عرض میکند: یک فرصت دیگر به من بده. یعنی مجال عمل به من بده، شاید یک کاری کنم که تو را راضی کنم آیه میفرماید: «أوَلَم نُعَمِّرکُم ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَن تَذَکَّرَ»(8) آیا ما به تو فرصت ندادیم - فرصتها را باید مغتنم شمرد. به هر حال «مَالِکِ یَوْمِ الدِّین» یک بخش عظیمی از معرفت اسلامی است، کمتر سورهای از سورههای قرآن است که راجع به روز قیامت و یوم الدین سخن هشداری و معرفتی در آن نباشد. آن خدائی که ستایش او را میکنید او مالک روز جزا است همه چیز در اختیار اوست. اگر کسی با توجه به این «مَالِکِ یَوْمِ الدِّین» تکلم و تلفظ بکند، تأثیرات روانی مهمی برای خود او دارد، چون ما همه کارها را میکنیم برای عاقبتش میکنیم. خوب، یک جایی هست که همه هیچ کارهاند و هیچ کس کارهای نیست جز خدای متعال و کار را باید برای خدا کرد تا انسان از او نتیجه بگیرد. این هم راجع به جمله «مَالِکِ یَوْمِ الدِّین». 1 ) سوره مبارکه الفاتحة آیه 4 مالِكِ يَومِ الدّينِ ترجمه : (خداوندی که) مالک روز جزاست. 2 ) سوره مبارکه الحجرات آیه 6 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِن جاءَكُم فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنوا أَن تُصيبوا قَومًا بِجَهالَةٍ فَتُصبِحوا عَلىٰ ما فَعَلتُم نادِمينَ ترجمه : ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید! 3 ) سوره مبارکه ابراهيم آیه 48 يَومَ تُبَدَّلُ الأَرضُ غَيرَ الأَرضِ وَالسَّماواتُ ۖ وَبَرَزوا لِلَّهِ الواحِدِ القَهّارِ ترجمه : در آن روز که این زمین به زمین دیگر، و آسمانها (به آسمانهای دیگری) مبدل میشود، و آنان در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر میگردند! 4 ) خطبه 42 : از خطبههاى آن حضرت است در نكوهش آرزوى دراز و پيروى از هواى نفس أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ لِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بِأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ . ترجمه : اى مردم، ترسناكترين چيزى كه بر شما مىترسم دو چيز است: يكى پيروى هواى نفس، و ديگرى بىمرز بودن آرزو. اما پيروى هواى نفس انسان را از حق باز مىدارد، و بىمرز بودن آرزو آخرت را از ياد مىبرد. بدانيد كه دنيا به سرعت از شما روى گردانده، و از آن جز ته ماندهاى كه كسى آن را در كاسه باقى نهاده باشد نمانده. و آگاه باشيد كه آخرت روى نموده است، و براى هر يك از دنيا و آخرت فرزندانى است، شما از فرزندان آخرت باشيد نه از فرزندان دنيا، زيرا هر فردى در آخرت به مادرش ملحق مىشود. امروز زمان عمل است و باز خواستى نيست، و فردا روز باز خواست است و عملى در آن ميسّر نمىباشد. 5 ) سوره مبارکه غافر آیه 19 يَعلَمُ خائِنَةَ الأَعيُنِ وَما تُخفِي الصُّدورُ ترجمه : او چشمهایی را که به خیانت میگردد و آنچه را سینهها پنهان میدارند، میداند. 6 ) سوره مبارکه النساء آیه 28 يُريدُ اللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُم ۚ وَخُلِقَ الإِنسانُ ضَعيفًا ترجمه : خدا میخواهد (با احکام مربوط به ازدواج با کنیزان و مانند آن،) کار را بر شما سبک کند؛ و انسان، ضعیف آفریده شده؛ (و در برابر طوفان غرایز، مقاومت او کم است) 7 ) سوره مبارکه التكوير آیه 29 وَما تَشاءونَ إِلّا أَن يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ العالَمينَ ترجمه : و شما اراده نمیکنید مگر اینکه خداوند -پروردگار جهانیان- اراده کند و بخواهد! 8 ) سوره مبارکه فاطر آیه 37 وَهُم يَصطَرِخونَ فيها رَبَّنا أَخرِجنا نَعمَل صالِحًا غَيرَ الَّذي كُنّا نَعمَلُ ۚ أَوَلَم نُعَمِّركُم ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجاءَكُمُ النَّذيرُ ۖ فَذوقوا فَما لِلظّالِمينَ مِن نَصيرٍ ترجمه : آنها در دوزخ فریاد میزنند: «پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه انجام میدادیم!» (در پاسخ به آنان گفته میشود:) آیا شما را به اندازهای که هر کس اهل تذکّر است در آن متذکّر میشود عمر ندادیم، و انذارکننده (الهی) به سراغ شما نیامد؟! اکنون بچشید که برای ظالمان هیچ یاوری نیست! مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1369/01/10 عنوان فیش : آخرت, تقوا, راه سعادتمندی انسان کلیدواژه(ها) : آخرت, تقوا, راه سعادتمندی انسان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : تقوا کلید خوشبختی دنیوی و اخروی است. |