[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی - 1396/11/29 عنوان فیش :همراهی نفوذ خارجی با استبداد،از اواسط دوران قاجار کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, نفوذ بیگانگان در ایران, مردمسالاری دینی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مردمسالاری یعنی مردمْ اصلند؛ اصلْ مردمند؛ نه فقط در تعیین حاکم؛ چون تا میگوییم مردمسالاری، ذهن همه میرود به صندوقهای رأی -که خب درست هم هست، تعیین رئیسجمهور، تعیین خبرگان رهبری و در واقع تعیین رهبر، تعیین دستگاههای مختلف، همه درواقع به وسیلهی مردم انجام میگیرد- این تعیینکننده است، این درست است امّا فقط این نیست؛ آنچه مهم است، این است که مردمسالاری یعنی مردم را در همهی امور زندگی، صاحب رأی و صاحب تدبیر و صاحب تصمیم قرار دادن؛ درست نقطهی مقابل آن چیزی که قبل از انقلاب در این کشور در طول قرنهای متمادی بود. قرنهای متمادی این کشور از خودرأیی طواغیت و سلاطین رنج میبرد، مردم هیچکاره بودند؛ طاغوت و طواغیت دُوروبَرِ طاغوتِ اصلی، تصمیمگیر بودند؛ یعنی استبداد مطلق؛ مردم وسیلهای بودند برای اینکه او بتواند تحکّم بکند -بالاخره کسی که میخواهد تحکّم کند، باید به کسی تحکّم کند؛ او مردمند- مردم را نگه میداشتند برای اینکه به آنها تحکّم کنند. از اواسط دوران قاجار یک بیماری دیگری هم اضافه شد و آن، سلطهی خارجی و نفوذ خارجی و استعمار خارجی بود. قبلها این دیگر نبود؛ فرض کنید که زمان صفویّه یا زمان نادرشاه و دیگران، استبداد بود امّا نفوذ بیگانه نبود؛ امّا از اواسط دوران قاجار -از اواخر دوران ناصرالدّین شاه به این طرف- سلطهی خارجی هم وارد شد؛ یعنی بهطور دقیق از [سال] ۱۸۰۰ میلادی، نفوذ انگلیسها در ایران شروع شد. نمایندهی دولت هند -که دولت انگلیسی بود- وارد کشور شد و من در بعضی از گفتهها اشاره کردهام و مفصّلاً چیزهایی در این زمینه گفتهام، نمیخواهم وارد آن بشوم. نفوذ خارجی همراه شد با استبداد، سلطهی خارجی اضافه شد بر سلطهی طاغوت، کار به جایی رسید که سلسلهی قاجار که خودشان هم تحت تأثیر انگلیسها بودند، به وسیلهی انگلیسها برداشته شدند، یک سلسلهی جدیدی به وجود آمد. رضاخان را انگلیسها آوردند، بعد به دلیلی او را بردند و پسرش را آوردند، بعد هم که آمریکاییها در اواسط کار وارد شدند و همهکارهی این کشور شدند؛ هزاران مستشار آمریکایی [آمدند]. مردمسالاری نقطهی مقابل این است؛ یعنی اجازه نمیدهد استبداد باشد، اجازه نمیدهد که سلطهی خارجی باشد؛ این مردمسالاری است مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان نظام - 1392/04/30 عنوان فیش :آغاز نفوذ دولتهای بيگانه در ایران از سال 1800میلادی کلیدواژه(ها) : دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ قاجاریه, سرجان ملکم, نفوذ بیگانگان در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما در طول دو سه قرن اخیر ضربه های سختی خوردیم؛ هم از ناحیه ی استبداد داخلی و دیكتاتوری های داخل كشور، هم از ناحیه ی تهاجم های بیرونی. این یك واقعیتی است كه ما ضربه خوردیم. تاریخ ورود و نفوذ دولتهای بیگانه در كشور ما از سال ۱۸۰۰ میلادی است؛ یعنی دویست و دوازده سال است كه اولین نفوذ خارجی از طریق حكومت انگلیسیِ هند اتفاق افتاد؛ جان ملكمِ انگلیسی آمد ایران - كه حالا تاریخش را كسانی كه ملاحظه كردند، میدانند - و تبعاتی كه پیش آمد. ضعف آن دولتها در مواجهه ی با نفوذ و تهاجم فرهنگ غربی و سیاست غربی و حكومتهای غربی، موجب انفعال كشور شد و همین طور رفته رفته ما دچار ضعف شدیم. مربوط به :بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی - 1391/07/23 عنوان فیش :مصادیق تهاجم فرهنگ غرب بر دیگر فرهنگ ها کلیدواژه(ها) : تاریخ آسیا و آفریقا, زبان فارسی در هند, عملکرد استعمار انگلیس در هند, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در آفریقا, فرهنگ غرب, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, قرارداد وثوقالدوله, تمدنسازی نوین اسلامی, سبک زندگی, تقلیدگرایی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما برای ساختن این بخش [ اصلی و اساسی] از تمدن نوین اسلامی[كه همان سبك زندگی است ]، بشدت باید از تقلید پرهیز كنیم؛ تقلید از آن كسانی كه سعی دارند روشهای زندگی و سبك و سلوك زندگی را به ملتها تحمیل كنند. امروز مظهر كامل و تنها مظهر این زورگوئی و تحمیل، تمدن غربی است. نه اینكه ما بنای دشمنی با غرب و ستیزهگری با غرب داشته باشیم - این حرف، ناشی از بررسی است - ستیزهگری و دشمنیِ احساساتی نیست. بعضی بمجرد اینكه اسم غرب و تمدن غرب و شیوههای غرب و توطئهی غرب و دشمنی غرب میآید، حمل میكنند بر غربستیزی: آقا، شماها با غرب دشمنید. نه، ما با غرب پدركشتگیِ آنچنانی نداریم - البته پدركشتگی داریم! - غرض نداریم. این حرف، بررسیشده است. تقلید از غرب برای كشورهائی كه این تقلید را برای خودشان روا دانستند و عمل كردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛ حتّی آن كشورهائی كه بظاهر به صنعتی و اختراعی و ثروتی هم رسیدند، اما مقلد بودند. علت این است كه فرهنگ غرب، یك فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودكنندهی فرهنگهاست. هرجا غربیها وارد شدند، فرهنگهای بومی را نابود كردند، بنیانهای اساسیِ اجتماعی را از بین بردند؛ تا آنجائی كه توانستند، تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیسها وارد شدند، زبان مردم بومی را تبدیل كردند به انگلیسی؛ اگر زبان رقیبی وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبهقارهی هند، زبان فارسی چند قرن زبان رسمی بود؛ تمام نوشتجات، مكاتبات دستگاههای حكومتی، دولتی، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیتهای برجسته، با زبان فارسی انجام میگرفت. انگلیسها آمدند زبان فارسی را با زور در هند ممنوع كردند، زبان انگلیسی را رائج كردند. شبهقارهی هند كه یكی از كانونهای زبان فارسی بوده، امروز در آنجا زبان فارسی غریب است؛ اما زبان انگلیسی، زبان دیوانی است؛ مكاتبات دولتی با انگلیسی است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگلیسی است - باید انگلیسی حرف بزنند - این تحمیل شده. در همهی كشورهائی كه انگلیسها در دوران استعمار در آنجا حضور داشتند، این اتفاق افتاده است؛ تحمیل شده است. ما زبان فارسی را بر هیچ جا تحمیل نكردیم. زبان فارسی كه در هند رائج بود، به وسیلهی خود هندیها استقبال شد؛ شخصیتهای هندی، خودشان به زبان فارسی شعر گفتند. از قرن هفتم و هشتم هجری تا همین زمان اخیرِ قبل از آمدن انگلیسها، شعرای زیادی در هند بودند كه به فارسی شعر میگفتند؛ مثل امیرخسرو دهلوی، بیدل دهلوی - كه اهل دهلی است - و بسیاری از شعرای دیگر. اقبال لاهوری اهل لاهور است، اما شعر فارسی او معروفتر از شعر به هر زبان دیگری است. ما مثل انگلیسها كه انگلیسی را در هند رائج كردند، زبان فارسی را رائج نكردیم؛ فارسی با میل مردم، با رفتوآمد شاعران و عارفان و عالمان و اینها به طور طبیعی رائج شد؛ اما انگلیسها آمدند مردم را مجبور كردند كه باید فارسی حرف نزنند؛ برای فارسی حرف زدن و فارسی نوشتن، مجازات معین كردند. فرانسویها هم در كشورهائی كه تحت استعمار آنها بود، زبان فرانسه را اجباری كردند. یك وقتی یكی از رؤسای كشورهای آفریقای شمالی - كه سالها فرانسویها بر آنجا سلطه داشتند - زمان ریاست جمهوری با بنده ملاقات داشت. او با من عربی حرف میزد؛ بعد میخواست یك جملهای را بگوید، واژهی عربیِ آن جمله یادش نیامد، بلد نبود. معاونش یا وزیرش همراهش بود، به فرانسه به او گفت كه این جمله به عربی چه میشود؟ او هم گفت كه بله، این جمله به عربی میشود این. یعنی یك عرب نمیتوانست مقصود خودش را با عربی ادا كند، مجبور بود با فرانسه از رفیقش بپرسد، او هم بگوید كه این است! یعنی اینقدر اینها از زبان اصلیِ خودشان دور مانده بودند. این مسئله را سالها بر اینها تحمیل كردند. پرتغالیها هم همین جور، هلندیها هم همین جور، اسپانیائیها هم همین جور؛ هر جا رفتند، زبان خودشان را تحمیل كردند؛ این میشود فرهنگ مهاجم. بنابراین فرهنگ غرب، مهاجم است. غربیها آنجائی كه توانستند، بنیانهای فرهنگی و اعتقادی را از بین بردند. در مثل كشور ما كه استعمارِ مستقیم وجود نداشت و به بركت مجاهدت یك عده از بزرگان، انگلیسها نتوانستند به طور مستقیم وارد شوند، افرادی را عامل خودشان كردند. اگر قرارداد 1299، یعنی 1919 میلادی - كه معروف به قرارداد وثوقالدوله است - در ایران با مقاومت امثال مرحوم مدرس و بعضی از آزادیخواهانِ دیگر مواجه نمیشد و این قرارداد عملیاتی میشد، استعمار ایران حتمی بود - مثل هند - مردانی نگذاشتند این اتفاق بیفتد. اما آنها به وسیلهی عوامل خودشان، با گماشتن رضاخان پهلوی و تقویت او و گذاشتن روشنفكران وابستهی به غرب در كنار او - كه باز لازم نیست من اسم بیاورم، دوست ندارم اسم بیاورم - فرهنگ خودشان را بر ما تحمیل كردند. بعضی از وزرا و نخبگان سیاسی دستگاه پهلوی كه جنبهی فرهنگی داشتند، اینها عامل غرب بودند برای دگرگون كردن فرهنگ كشورمان؛ و هرچه توانستند، كردند؛ یك مقولهاش مسئلهی كشف حجاب بود، یك مقولهاش فشار بر روحانیون و زدودن حضور روحانیون از كشور بود، و مقولات فراوان دیگری كه در دوران رضاخان پهلوی دنبال میشد. فرهنگ غربی، فرهنگ مهاجم است؛ هرجا وارد شود، هویتزدائی میكند؛ هویت ملتها را از بین میبرد. فرهنگ غربی، ذهنها را، فكرها را مادی میكند، مادی پرورش میدهد؛ هدف زندگی میشود پول و ثروت؛ آرمانهای بلند، آرمانهای معنوی و تعالی روحی از ذهنها زدوده میشود. خصوصیت فرهنگ غربی این است. مربوط به :بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی - 1391/07/23 عنوان فیش :ترویج تریاک در جنوب خراسان توسط انگلیسها در قبل انقلاب کلیدواژه(ها) : تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, فرهنگ غرب نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از خصوصیات فرهنگ غربی، عادیسازی گناه است؛ گناههای جنسی را عادی میکنند. امروز این وضعیت در خود غرب به فضاحت کشیده شده؛ اول در انگلیس، بعد هم در بعضی از کشورهای دیگر و آمریکا. این گناه بزرگِ همجنسبازی شده یک ارزش! به فلان سیاستمدار اعتراض میکنند که چرا او با همجنسبازی مخالف است، یا با همجنسبازها مخالف است! ببینید انحطاط اخلاقی به کجا میرسد. این، فرهنگ غربی است. همچنین فروپاشی خانواده، گسترش مشروبات الکلی، گسترش مواد مخدر. من سالها پیش - در دههی 30 و 40 - در منطقهی جنوب خراسان، بزرگان و افراد صاحب فکر و پیرمردهائی را دیدم که یادشان بود که انگلیسها چگونه تریاک را با شیوههای مخصوصی در بین مردم رائج میکردند؛ والّا مردم تریاک کشیدن بلد نبودند؛ این چیزها وجود نداشت. این افراد یادشان بود، سراغ میدادند و خصوصیاتش را میگفتند. با همین روشها بود که مواد مخدر بتدریج در داخل کشور توسعه پیدا کرد. فرهنگ غربی اینجوری است. مربوط به :بیانات در دیدار فعالان بخشهای اقتصادی کشور - 1390/05/26 عنوان فیش :عدم تامین زیرساختهای پیشرفت؛ عامل تطاول کشور توسط بیگانگان کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر یک کشوری نتواند از لحاظ اقتصادی، از لحاظ علمی، از لحاظ زیرساختهای پیشرفت، خودش را تأمین کند و رشد پیدا کند، بیرحمانه مورد تطاول قرار خواهد گرفت. ما نمیخواهیم مورد تطاول قرار بگیریم. دویست سال کشور ما مورد تعرض و تطاول قرار گرفته. ضعف دستگاههای سلطنتیِ بیعرضهی نالایقِ فاسدِ دنیاطلب، و نشاطی که در طرف مقابل وجود داشت، باعث این تطاول شد. از سال 1800 انگلیسها اولْبار در دستگاه سیاسی کشور ما وارد شدند و دخالت کردند و نفوذ کردند و یارگیری کردند و همراه آنها یا قریب به آنها، بعضی از کشورهای دیگر اروپائی هم در این مدت همین کار را کردند. سال 1800 که اولین سفیر انگلیس وارد کشور شد - که از هند هم آمد؛ یعنی آن وقتی بود که حکومت هند در اختیار انگلیسها بود و نایبالسلطنه در آنجا بود - از همان بوشهر که از کشتی پیاده شد، شروع کرد به رشوه دادن و خریدن افراد، و راحت توانست افراد را خریداری کند. این همه شاهزاده و امیر و اسمهای دهنپرکن، همه در مقابل هدایای این آقا خاضع و تسلیم شدند! روند تطاول دشمنان در این کشور، از آن زمان شروع شد. این خاک نرم و خاکریز بیبنیاد ملیِ آن روز اجازه داد دشمن نفوذ کند، و نفوذ کردند. ما نمیخواهیم دیگر این ادامه پیدا کند. انقلاب یک سد پولادینی در مقابل اینها درست کرده. ما میخواهیم این سد را مستحکمتر کنیم. مربوط به :بیانات در جمع مردم و کارکنان صنعت نفت عسلویه - 1390/01/08 عنوان فیش :خدمت مردم بوشهر به عزت ایران با ایستادگی مقابل استعمارگران کلیدواژه(ها) : استان بوشهر, مردم بوشهر, تاریخ قاجاریه, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, مبارزات ضد استعماری ملت ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : استان بوشهر جزو اصیلترین و کهنترین استانهای این کشور و دارای مردمِ امتحان دادهای است. هر کس با تاریخ این منطقه آشنا باشد، میداند که مردمِ این کرانهی طولانی خلیج فارس، به کشورشان، به استقلال کشور، به عزت ملت ایران خیلی خدمت کردهاند. در یک دورهای، مستکبران متجاوز و سلطهطلب که اهمیت این منطقهی از عالم را درک کرده بودند، تصمیم داشتند این حوزهی ثروتمند خلیج فارس را به طور کامل قبضه کنند و در اختیار بگیرند. همان استعمارگرانی که شبهقارهی هندوستان را به آن روز درآوردند و با حضور خودشان آن ضربههای جبرانناپذیر را به آن مردم زدند، و در شمال آفریقا به نحو دیگر، و در شرق آسیا به نحو دیگر، حاضر نبودند از این منطقه دل بکنند و طمع ببُرند. در آن روز، مردم این کرانهی طولانی، هم بخصوص در استان بوشهر، و هم در استان هرمزگان، خیلی خدمت کردند، ایستادگی کردند، شهامت نشان دادند، عزت و ایستادگی ملت ایران را به اثبات رساندند؛ که این یک سابقهی تاریخی است برای این منطقه، و این چیزها از حافظهی تاریخ هرگز زدوده نخواهد شد. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان اجرائی استان قم - 1389/08/05 عنوان فیش :خیانتهای رضاخان کلیدواژه(ها) : رضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, استبداد رضاخان, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, چپاول نفت ایران, رضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [رژیم پهلوی]در زمینهی علمی، در طول صد سال، صد و پنجاه سال ما را عقب نگه داشتند. در زمینهی صنعتی همین جور، در زمینههای گوناگون اجتماعی همین جور. حكومتهای فاسد، حكومتهای مستبد، حكومتهای شهوتران، حكومتهای شكمباره، و در این چند دههی آخر قبل از انقلاب هم حكومتهای بشدت وابسته، پدر این كشور را درآوردند. یك روزی فقط استبداد بود، دیكتاتوری بود - دیكتاتوری ناصرالدینشاهی، دیكتاتوری فتحعلیشاهی - ولی دیگر وابستگی نبود؛ اما یك روز وضع این كشور به جائی رسید كه هم دیكتاتوری بود، زورگوئی بود، فشار بر مردم بود، هم نوكری بیگانه بود. رضاخان قلدر كه مثل یك گرگ وحشی به مردم میتاخت، در مقابل اربابهای انگلیسی، هر امتیازی كه خواستند، به آنها داد. قرارداد نفت را گرفت، ظاهراً انداخت توی بخاری و سوزاند؛ اما چند روز بعد یك قرارداد بدتر و ننگینتری را برای مدت طولانی - سی سال بر مدت قرارداد قبلی نفت اضافه كرد - امضاء كرد، داد دستشان رفتند! مسئولین دولتیاش هم تابع او بودند. بعد از رفتن رضاخان، به تقیزاده كه آن وقت وزیر دارائی بود، گفتند چرا آن روز این قرارداد را امضاء كردی؟ گفت من آلت فعل بودم؛ یعنی خود رضاخان مسئول بود. این آدمی كه در مقابل مردمِ خودش اینجور وحشیانه، وقیحانه، بیملاحظه و ستیزهگرانه رفتار و برخورد میكرد، در مقابل انگلیسیها خوار و ذلیل بود. آنها روی كارش آورده بودند. یك مدتی خواست یك مقداری از آن قطب به یك قطب دیگری متصل شود - به طرف آلمانها متمایل شد - برش داشتند؛ مثل یك عبد ذلیل از ایران خارجش كردند، بردند و پسرش را جایش گذاشتند. سالهای سال كشور ما اینجور زندگی كرده است. این ملت سالهای سال اینجور زیر فشار حكومتهای مستبد و فاسد و دیكتاتور و ثروتطلب زندگی كرده. در هر كجای كشور یك ملك آبادی بود، رضاخان او را به اسم خودش كرده بود؛ در مازندران، در خراسان، در بسیاری مناطق دیگر. ثروت جمع كردند، املاك جمع كردند، جواهرات برای خودشان جمع كردند؛ آخر سر هم مبالغی از ثروتهای ملی را برداشتند و فرار كردند بردند. الان میلیاردها دلار متعلق به این ملت به آمریكا برده شده است. اول انقلاب، ما از آمریكا خواستیم ثروتهائی را كه خاندان پهلوی با خودشان بردهاند، به ملت ایران برگردانند؛ گوش نكردند. خوب، معلوم هم بود كه گوش نمیكنند. اینها همه از یك جنسند. مربوط به :بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت - 1387/09/24 عنوان فیش :نابودی نظام استبدادی و مقابله با وابستگی؛ نتیجه حضور مردم و رهبری امام خمینی(ره) کلیدواژه(ها) : انحراف مشروطه, انحراف مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, رهبری امام خمینی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, استبداد رضاخان, دستاوردهای امام خمینی(ره), تمایزات نظام جمهوری اسلامی, نظام جمهوری اسلامی ایران, استقرار نظام جمهوری اسلامی, نابودی نظام سلطنتی در ایران, حضور مردم در انقلاب اسلامی, حضور مردم در صحنه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [یك نكته در باب شناخت]تاریخچهی پرماجرای انقلاب ما این است كه توجه كنیم كه كشور ما بعد از اینكه سالهای متمادی دچار استبداد سلطنتی بود تا دورهی مشروطه، مشروطیت یك فرصتی بود برای تنفس؛ یعنی انتظار این بود كه حادثهی نهضت مشروطیت یك مجال تنفسی برای این ملت به وجود بیاورد، به آنها آزادی بدهد؛ اما اینجور نشد. مشروطیت از همان اول به وسیلهی بیگانگان، به وسیلهی قدرت مسلط آن روزِ دنیا یا یكی از قدرتهای مسلط آن روزِ دنیا كه دولت انگلیس بود، مصادره شد. بعد از هرج و مرجی كه در اوائل مشروطه به وجود آمد، به فاصلهی چند سال، همان دولت بیگانهی سلطهگر خارجی - یعنی انگلیس - یك دیكتاتور خشن و بیرحم و بسیار خطرناكتر از سلاطین قبل از مشروطه - یعنی مظفرالدین شاه و ناصرالدین شاه - را بر سر كار آورد كه او رضا خان بود. دیكتاتوریِ رضا خان بمراتب از دیكتاتوری ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه برای كشور و ملت ما بدتر و خشنتر بود كه انگلیسها او را سر كار آوردند. در واقع ما از دوران استبداد، وارد دوران آزادی نشدیم، بلكه وارد دوران استبداد دیگری همراه با وابستگی شدیم؛ یعنی ملت طعم آزادی را نچشید. لذا وقتی نهضت اسلامی در ایران شروع شد و امام هدف از این نهضت را ریشهكن كردنِ حكومت استبدادی و حكومت سلطه و قطع نفوذ بیگانگان اعلام كرد، خیلی از مبارزین قدیمی و افرادی كه دستشان تو كار مبارزه بود، زیاد باورشان نمیآمد؛ نمیتوانستند درست تصور كنند كه چطور ممكن است چنین چیزی! سلطنت را در این كشور انسان از بین ببرد؟! من یادم است در همان سالهای آخر مبارزه - كه امام بحثهای اساسی مربوط به حكومت را كرده بودند و این بحثها در بین مردم پخش شده بود و ایشان اعلام كرده بودند كه شاه خائن است و شاه باید برود - بعضی از عناصر مبارز، فعال و خوب - كه بعد هم در انقلاب فعالیتهای زیادی داشتند - حتّی آنها، میگفتند: مگر ممكن است؟! چطور امام مسئلهی سلطنت را مطرح میكند؟ مگر میشود با سلطنت درافتاد؟! باورشان نمیآمد. علت این بود كه دوران طولانی اختناق و استبداد در این كشور همراه شده بود با نفوذ بیگانه، سلطهی بیگانه و حمایت بیگانگان از نظام سلطنت. ولی این اتفاق افتاد. نهضت عظیم اسلامی، همت مردم، رهبریِ شخصیت بینظیری مثل امام - كه حقاً و انصافاً شخصیت بینظیری بود - كار خودش را كرد. «صبر» و «بصیرت». بنده بارها از كلام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) این را نقل كردهام: «لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»؛ بصیرت - آگاهی - و صبر؛ یعنی استقامت، پافشاری، خسته نشدن. این دو خصوصیت در ملت ایران پیدا شد و كار خودش را كرد و انقلاب پیروز شد. در واقع تشكیل نظام جمهوری اسلامی، پاسخی بود به نیاز بلندمدتِ تاریخیِ ملت ایران. ملت ایران از دل آرزوهای تاریخی خودشان، جمهوری اسلامی را عَلم كردند و سر پا كردند. خوب، بدیهی است وقتی كه یك نظامی اینجور در آرزوهای دیرین مردم ریشه دارد، این نظام ماندنی است؛ این نظام قابلیت بقاء دارد، قابلیت رشد دارد، ریشه میدواند و دشمنی با این نظام آسان نیست. و این اتفاق افتاد. یقیناً هیچ جریان مبارز دیگری نمیتوانست در كشور ما نظام سلطنتی را از بین ببرد - جوانهای عزیز! این را بدانید و مطمئن باشید - جز جریان اسلامی و دینیای كه پیش آمد. هیچ جریان دیگری، هیچ حزبی، هیچ مجموعهی مبارزی امكان نداشت بتواند نظام استبدادی وابستهی به قدرت آمریكا را در این كشور سرنگون كند؛ كمااینكه جریانهای مبارز قدیمی در این كشور، همه از كار افتاده بودند؛ چه جریانهای چپ، چه جریانهای راست، چه گروههای مسلح. در سالهای 54 و 55 همهی این گروهها به وسیلهی آن دستگاه قلع و قمع شده بودند. تنها چیزی كه میتوانست آن رژیم باطل را ساقط كند، موج عظیم ملی بود؛ حضور یكپارچهی مردم، كه این هم جز با انگیزهی دین و با پیشوائی روحانیت مبارز و مرجعی مثل امام بزرگوار امكانپذیر نبود. بعد هم كه آن رژیم فاسد سرنگون شد، هر نظام دیگری غیر از نظام جمهوری اسلامی - چه نظام چپ، چه نظام راست - اگر سر كار میآمد، امكان نداشت بتواند در مقابل نفوذ دشمن، در مقابل دخالتهای گوناگون دشمن مقاومت كند. ما دیدیم كه چطور انقلابهائی كه سر كار آمدند، چند سالی هم بودند؛ چه از نوع چپ، چه از نوع میانه، اما نفوذ و دخالت آمریكا - دخالت سیاسیاش، دخالت نظامیاش، محاصرهی اقتصادیاش - اینها را نابود كرد؛ از بین برد. شما امروز نگاه كنید به اروپای شرقی - كه یك مركز عمدهی حكومتهای سوسیالیستی و چپ بود - و ببینید كه كارشان به آنجا رسیده كه پایگاههای نظامی و موشكی آمریكا در همان كشورهای چپِ سابقِ اروپای شرقی گذاشته میشود و آمریكائیها آنجا حضور پیدا میكنند! بنابراین، هیچ نظامی جز جمهوری اسلامی نمیتوانست در مقابل نفوذ و فشار آمریكا مقاومت كند. مربوط به :بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 عنوان فیش :سیر نفوذ و دخالت انگلیس در نهضت مشروطه و تبدیل آن به استبداد رضاخان کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ جنگ جهانی اول, عراق, انحراف مشروطه, انقلاب مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, حذف علما در مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, مشروطهشناسی, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, برسر کار آمدن رضاخان, کودتای رضاخان, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای بیگانگان در ایران, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تاریخ جنگ جهانی اول, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمار انگلیس در عراق, استقلال هندوستان, حزب کنگرهی هند نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من حالا یك نگاهی میكنم به حركت مشروطیت؛ یعنی از سال 1285 شمسی تا 1299؛ چهارده سال است. آقای حداد فرمودند: نوزده سال؛ به لحاظ سلطنت رضاشاه. در حالی كه آن را اصلاً به حساب نیاورید. حكومت رضاشاه از سلطنتش كه شروع نشد، از كودتای 1299 شروع شد؛ اصلاً استبداد از آن وقت شروع شد. رضاخان بود كه توانست آن استبداد قاهرِ رضاخانی را - سردار سپه بود - مثل یك میوهی رسیدهای در دامن او بگذارد؛ والّا امكان نداشت. پس مبدأ استبداد دوم را، سال 1299 بگذارید. این حركت انگلیسی كه فعال مایشاء در قضیهی مشروطیت و مابعد مشروطیت بودند، در چه دورهای از تاریخ غرب و تاریخ انگلیس واقع میشود؟ از وقتی كه غربیها و اروپاییها در اوج نشاط تمدن و پیشرفت علمی و سیاسیاند؛ یعنی یك حركت پُرنشاط امیدوارِ مهاجمی به همهی دنیا دارند، كه شما ببینید دوران استعمار در اینجا به اوج رسیده؛ یعنی همهجا، در واقع همه جای مناطق زرخیزِ عالم، تحت استعمار است و یكی از جاهایی كه باید تحت استعمار قرار بگیرد، این منطقهی نفتخیز است. در آن زمان، نقش نفت تازه بهمرور داشت برای غربیها واضح میشد و شاید در آن روز مهمتر از نفت برای آنها مسألهی ایجاد یك حائلی برای هندوستان بود؛ چون هندوستان برای انگلیسها خیلی مهم بود و مناطق ایران و عراق حائلی بودند كه نگذارند روستزاری به هندوستان دست پیدا كند. بنابراین، ایران یكی از آماجها و اهداف حتمی انگلیسها بود. در آن چهارده سال اینها چه كار كردند؟ اول، فرصتطلبی كردند و تا این حركت عدالتخواهی مشروطیت را در ایران بهوسیلهی عواملشان از نزدیك حس كردند، خیلی ماهرانه روی این حركت دست گذاشتند و آن را در اختیار گرفتند. جزو اولین كارهایی هم كه كردند، این بود كه اركان اصلیِ جنبهی دیگرِ این حركت را كه جنبهی دینی و ملی باشد، از صحنه حذف كردند، بعد هم با استفاده از هرج و مرجی كه در ایران به وجود آمد - میتوان احتمال داد كه خیلی از این موارد هرج و مرج (حوادث آذربایجان، حوادث شمال غربی كشور و مسألهی ارومیه) با تحریك خود اینها بوده، كه قرائنی هم دارد. اتفاقاً «كسروی» حوادث شمال غربی كشور را خیلی خوب تشریح میكند و انسان میبیند چه اتفاقی آنجا افتاده - زمینه را برای یك حكومت استبدادی مطلق، یعنی همان چیزی كه مشروطه ضد او آمده بود، فراهم كردند و بعد هم در 1299 این مستبد را آوردند سر كار؛ یعنی چهارده سال طول میكشد تا جامعهی استبدادیای را كه بهوسیلهی نهضت ملی و اسلامی مردم داشت مضمحل میشد، با مقدماتی كه خودشان انجام دادند، به یك جامعهی استبدادیِ غیر قابل اضمحلال تبدیل كنند. در این اثنا، جنگ جهانی اول هم اتفاق میافتد كه با پیروزیِ جبههای كه انگلیسها در آن هستند، به انگلیسها یك قدرت جدیدی میدهد و اینها میتوانند آزادانه هر كاری بكنند. میدانید كه اینها در همین سالها عراق را هم فتح كردند؛ یعنی مابین سالهای 1914 و 1920؛ در واقع 1333 قمری تا 1338 قمری. اینها دربارهی عراق یك سلسله اقداماتی را شروع كردند كه انسان میفهمد كه این اقدامات، اولاً با پشتگرمی اینها به پیروزی در جنگ بوده، ثانیاً به دلیل تسلط بر ایران بوده است. اینها در 1920 توانستند عراق را قبضه كنند كه «ثورةالعشرینِ» - انقلاب 1920 - عراقیها كاملاً سركوب شد و اینها حكومت را به وجود آوردند. در همان سال - یعنی تقریباً در یك سال؛ حالا شاید از لحاظ ماههای میلادی یك مقداری اینور و آنور باشد - رضاخان سر كار آمده؛ در 1299 و در 1920 یا 21، ملك فیصل اول در عراق سركار آمده است و پادشاهی، كاملاً در مشت انگلیسها بود و به وسیلهی خودِ آنها در آنجا به وجود آمده؛ یعنی یك حركت كاملاً حسابشدهی دقیقِ خوبی را انگلیسها انجام دادند. من البته نمیخواهم از اهمیت مشروطه - كه آقایان فرمودید - در تاریخ كشورمان، كه درست است، صرفنظر كنم؛ این چیز خیلی مهمی است و قابل انكار نیست؛ مثل خیلی از كارهایی كه دشمنان یك ملتی كردهاند، اما آن كار بهمرور تبدیل شده به چیزی كه به نفع آن ملت است. حالا مشروطه را كه خود ملت ما شروع كرد، او استفاده كرد! اما مثلاً فرض كنید كه حزب كنگرهی هند را انگلیسها به وجود آوردند، ولی استقلال هند بهوسیلهی حزب كنگره انجام گرفت! یعنی خود این بهمرور زمان تبدیل شد به پایگاهی علیه انگلیسها. این، ممكن است و ایرادی ندارد. شما به مشروطه افتخار بكنید و مشروطه را جزو نقاط عطف تاریخ ایران بدانید؛ اما حقیقت صحنه و آنچه در خارج واقع شد، این است. مربوط به :بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 عنوان فیش :تسلط انگلیس بر عراق و سرکوب انقلاب عراقیها در طول سالهای جنگ جهانی اول کلیدواژه(ها) : تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار کهن, تاریخ جنگ جهانی اول, عملکرد استعمار انگلیس در عراق, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, عملکرد استعمارگران در آسیا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اینها [انگلیسی ها] در همین سالها [جنگ جهانی اول] عراق را هم فتح كردند؛ یعنی مابین سالهای 1914 و 1920؛ در واقع 1333 قمری تا 1338 قمری. اینها دربارهی عراق یك سلسله اقداماتی را شروع كردند كه انسان میفهمد كه این اقدامات، اولاً با پشتگرمی اینها به پیروزی در جنگ [جهانی اول] بوده، ثانیاً به دلیل تسلط بر ایران بوده است. اینها در 1920 توانستند عراق را قبضه كنند كه «ثورةالعشرینِ» - انقلاب 1920 - عراقیها كاملاً سركوب شد و اینها حكومت را به وجود آوردند. در همان سال - یعنی تقریباً در یك سال؛ حالا شاید از لحاظ ماههای میلادی یك مقداری اینور و آنور باشد - رضاخان سر كار آمده؛ در 1299 و در 1920 یا 21، ملك فیصل اول در عراق سركار آمده است و پادشاهی، كاملاً در مشت انگلیسها بود و به وسیلهی خودِ آنها در آنجا به وجود آمده؛ یعنی یك حركت كاملاً حسابشدهی دقیقِ خوبی را انگلیسها انجام دادند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمنهای اسلامی دانشآموزان - 1383/12/24 عنوان فیش :منحرف شدن مشروطه توسط انگلیسی ها کلیدواژه(ها) : انحراف مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یكی از مهمترین آرزوهای هر جوانی در سنین شماها- چه پسر، چه دختر- این است كه در محیط و جامعهای كه زندگی میكند، این خصوصیات را مشاهده كند: جامعهی او، یك جامعهی پیشرفته از لحاظ علم و مدنیت باشد؛ از عدالت و روابط اجتماعیِ انسانی و اخلاقی انسانی برخوردار باشد و افق روشنی برای همهی افراد- بخصوص جوانان- وجود داشته باشد. كار بزرگی كه ملت ما در بیست و شش سال پیش انجام داد- یعنی پدید آوردن انقلاب اسلامی- اگر پنجاه سال و یا حتّی سی سال زودتر انجام گرفته بود، امروز این جامعهی آرمانی را در كشور و خانهی خودمان داشتیم. وقتی مشروطیت به وجود آمد، یا سالهای بعد از مشروطیت، اگر ملت ایران توانسته بود همان كاری را بكند كه در انقلاب اسلامی كرد، راه از آن زمان شروع میشد و ما امروز میتوانستیم شاهد جامعهای باشیم كه هم از لحاظ علمی و صنعتی پیشرفته است، هم یك جامعهی برخوردار از عدالت است، هم یك جامعهی برخوردار از احساس معنویت و ایمان معنوی است- كه این برای جوانها خیلی مهم است- ولی وقتی ملت ایران تشنهی چنان تحولی بود، نگذاشتند این تحول صورت بگیرد. اینكه میگویم نگذاشتند، یك محاسبهی كاملًا دقیق و علمی دارد؛ نه اینكه ملت ایران نمیخواست یا حاضر به فداكاری نبود؛ چرا، لیكن در دورهی مشروطیت از بیتجربگی ملت و رهبران آن استفاده كردند و حركت عظیمی كه در این كشور علیه استبدادِ درازمدت پادشاهان- كه سرچشمهی همهی بدبختیها بود- به وجود آمده بود، به بیراهه كشاندند و از درون آن را پوچ و منهدم كردند. ماجرای مشروطیت یكی از ماجراهای تلخ تاریخ اخیر ماست. ملت ایران وارد میدان شدند؛ رهبران روحانی، علمای بزرگ و مراجع از نجف و از داخل كشور مردم را بسیج كردند؛ ملت هم خوب فداكاری كردند؛ اما چون تجربهی كاری نداشتند، دشمنان، نفوذیها و سلطهگران بیگانه توانستند این حركت را از درون منهدم و خنثی كنند و از بین ببرند. البته آنروز دشمن بهطور مشخص دولت انگلیس بود و در دنیا همان نقشی را ایفا میكرد كه امروز امریكا ایفا میكند. هدف آنها سلطه، دستاندازی، جهانگشایی، دخالت در امور ملتها برای مكیدن ثروتهای ملی و عقب نگهداشتن ملتهای آسیا و آفریقا و هرجای دیگر بود. در همان قدمهای اول با استفاده از روشهای پیچیده، مشروطه را به غیر آن راهی كه ملت برای آن حركت كرده بود- یعنی راه استقلال و آزادی در زیر سایهی اسلام- منحرف كردند؛ بعضی از رهبران مشروطه را متهم كردند، بعضی را اعدام كردند، بعضی را ترور كردند، بعضی را خانهنشین كردند و با غوغاگری بهوسیلهی ایادی خودشان، فضا را تحت نفوذ گرفتند. ده پانزده سالی هم كه گذشت، انگلیسیها بدل فن مشروطه و حركت عظیم ملت ایران را زدند؛ یعنی رضا خان پهلوی را سركار آوردند. ملت تجربه نداشت؛ حتّی رهبران هم تجربه نداشتند؛ بنابراین دشمن توانست كار خودش را بكند؛ لذا آغاز این حركت بزرگ، هشتاد نود سال تأخیر افتاد و در طول این مدت هر كار توانستند، با این ملت مظلوم و با این كشور كردند. پهلویها را سر كار آوردند، برای اینكه سلطهی بیگانه را- كه مكمل سرنوشت سیاه ملت پس از استبداد داخلی بود- بر ملت تحمیل كنند؛ و چون میدانستند ملت با پیشرفتهای دنیا آشناست، برای اینكه اشتهای بسیار صادقانهی ملت به پیشرفت را فروبخوابانند، با ابزارهای زرق و برق تمدن، سر ملت را گرم كردند و حقیقتِ تمدن غربی را- كه علم و پیشرفت بود- از او دریغ كردند و ملت را به ظواهر سرگرم ساختند؛ مثل بچهای كه گرسنه است و ممكن است سراغ غذا برود؛ اما بهجای دادن غذای دارای پروتئین و ویتامین، با پفك نمكی اشتهایش را از بین ببرند تا دیگر میلی پیدا نكند؛ این كار را با ملت كردند. سالها این ملت در سختیهای ناشی از سلطهی بیگانه گذراند تا اینكه زمینه برای انقلاب اسلامی آماده شد. رهبری حكیم، پُرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همهی دلها، در میان مردم بهوجود آمد و وارد میدان شد؛ ملت هم تجربه پیدا كرده بودند؛ لذا انقلاب اسلامی شكل گرفت و این دفعه ترفند دشمن بیاثر ماند؛ چون ملت و رهبران در انقلاب اسلامی تجربه پیدا كرده بودند. در دورهی مشروطه، رهبران و مردم نمیدانستند كمین بیگانگان با آمادگیهای قبلی چقدر خطرناك است؛ لذا حصارهای خودشان را برچیدند و مهیای قبول حملهی دشمن شدند؛ دشمن هم آمد و هر كار خواست، در این كشور كرد. این دفعه در انقلاب اسلامی، با استفادهی از تجربهی مشروطیت، هم ملت ما، هم رهبران روحانی ما و هم روشنفكران صادق ما فهمیدند كه باید حصار معنوی - یعنی حصار ایمان، ارزشهای انقلابی و حصار بیداری - را در مقابل توطئههای دشمن محكم نگه دارند. مربوط به :بیانات در دیدار مردم پاکدشت - 1383/11/10 عنوان فیش :حکمرانی فرمانده انگلیس در خلیج فارس به کشورهای منطقه در قرن 19و اوايل قرن 20 کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمارگران, مسئله هستهای ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای آمریکا در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ استعمار کهن, تاریخ استعمار نوین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما در همهی میدانهای بینالمللی، با منطق و پیرو راه عقلایی- كه اسلام این را به ما تعلیم داده- حركت كردهایم. منطق ما، منطق تدبیر و عقل و پیگیریِ منافع ملی است؛ در همه جا اینطور است؛ در مذاكرات هستهیی با اروپاییها هم همینگونه است. آنچه مصلحت ملت است، مسئولان كشور آن را دنبال میكنند. در این مذاكرات، مذاكرهكنندگان ایرانی و دولت جمهوری اسلامی جدی هستند؛ منتها طرف مقابل هم- كه چند كشور اروپایی هستند- بهطور جدی و واقعی وارد میدان مذاكره بشوند؛ ولی تا امروز متأسفانه اینطور نبوده است. تا امروز این چند كشور اروپایی نشان ندادهاند كه حقیقتاً دنبال حل مسألهاند. این برای استكبار جهانی مشكل است كه ملت ایران توانسته باشد با اراده و تواناییهای ذاتی خود گام بزرگی را در راه علم و فناوری بردارد؛ مثل انرژی هستهیی. اینها میخواهند انرژی كشور همیشه وابستهی به نفت باشد، كه نفت هم تحت تأثیر سیاستهای قدرتهای جهانی است. میخواهند ملتها را با ریسمانهای نامرئی همیشه در مشت خودشان نگه دارند؛ ملت ایران این را قبول نمیكند. ما به كسانی كه از طرف ایران مشغول مذاكره هستند، اعتماد داریم و از كار آنها حمایت میكنیم؛ منتها طرف مقابل باید بداند كه با ترفندهای سیاسی و با تضییع وقت نمیتواند ملت ایران را از عزم راسخ خود برای پیمودن راه فناوری انرژی هستهیی بازبدارد. مسئولان ما محاسبه كردند، محاسبهشان هم درست است. پیگیری این كار برای پیشرفت كشور- هم پیشرفت مادی، هم پیشرفت سیاسی، هم پیشرفت علمی- مفید و لازم است؛ این جزو مصالح ملی است؛ این را مسئولان درست فهمیدهاند و پایش هم ایستادهاند. اروپاییها اگر میخواهند در این زمینه با ایران اسلامی به یك تفاهم واقعی برسند، باید تأثیر فشار امریكا و صهیونیستها را روی خودشان كم كنند؛ نباید تحت تأثیر قرار بگیرند. با ملت ایران، مثل ملت ایران مواجه شوند. ملت ایران، یك ملت بزرگ و بافرهنگ است- این را ثابت كرده- نمیتوانند با ملت ایران مثل یك ملت عقبافتاده و یك كشور مستعمره معامله كنند؛ چنین توهینی را ملت ایران بر آنها نخواهد بخشود. بعضی از كشورهای اروپایی خاطرات قرن نوزده و اوایل قرن بیست در ذهنشان هست. آن روزی كه انگلیسیها با كشتی به خلیج فارس میآمدند و فرمانده نظامی انگلیسی از داخل كشتی به همهی كشورهای منطقه- از جمله ایران- حكمرانی میكرد، گذشته است. دورانی كه محمد رضا پهلوی در این كشور مینشست تا انگلیسیها و امریكاییها بهوسیلهی سفرایشان به او بگویند چه كسی را نخستوزیر كن، چه كسی را وزیر كن، چه كسی را بردار، نفت را اینطوری كن، آنطوری كن، گذشته است. آن روز ملت ایران بهپانخاسته بود. آن روز ملت ایران بیدار نشده بود. امروز شما با یك ملت بیدار و با عزم و اراده مواجهاید. مسئولان كشور هم در مقابل تهدید دشمنان ذرهیی هراس در دلشان احساس نمیكنند؛ مسئولان هم از خود این ملتند. طرفهای اروپاییِ مذاكرهكنندهی انرژی هستهیی بدانند با چه كشوری صحبت میكنند. اگر مسئولان كشور احساس كنند كه در این مذاكرات جدیت وجود ندارد، روند عوض خواهد شد؛ طور دیگری خواهد شد؛ این را همه بدانند. مربوط به :بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل - 1380/08/20 عنوان فیش :نقش برجسته آیت الله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران کلیدواژه(ها) : آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی, آشنایی با تاریخ, ملی شدن صنعت نفت, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, قیام سی تیر, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, کودتای 28 مرداد, مبارزات ضد استعماری علما, انقلاب مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, کنارهگیری علما از نهضت مشروطیت, عبرتهای تاریخ, جدایی دین از سیاست, مایوس شدن مردم, جدایی سیاست از روحانیت, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, قیام سی تیر, تجربیات انقلاب اسلامی, نقشه دشمن نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آیةاللَّه کاشانی کسی است که اگر او نبود، نهضت ملی شدن صنعت نفت یقیناً در این کشور به وقوع نمیپیوست. من به جوانان عرض میکنم، با تاریخ گذشتهی نزدیک کشورتان آشنا شوید؛ چون یکی از راههای فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار بهوفور صورت میگیرد. مرحوم کاشانی کسی است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملی شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ والاّ حمایت مردم جلب نمیشد. کسی مصدّق را نمیشناخت؛ کسی معنای ملی شدن صنعت نفت را نمیدانست؛ تودههای عظیم مردم که رأی و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعی تعیین کننده است، در جریان وارد نبودند و برای آنها توضیح داده نشده بود. دستگاه دربار که مخالفت چیزفهمیِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگلیسیها بود. روشنفکران و سیاسیّونی که جهت حرکتشان این بود، وسیله و راهی نداشتند و مردم به آنها اعتماد نمیکردند. مرحوم آیةاللَّه کاشانی وارد میدان شد. سابقهی این مرد را، علما میشناختند و مردم ایران هم به او ارادت داشتند. او کسی بود که به وسیلهی قشون غاصبِ مداخلهگرِ انگلیس در ایران، از کشور تبعید شده بود. شما ببینید آن روز وضع کشور چگونه بود. امروز به استقلال سیاسی ملت ایران نگاه کنید، ببینید هیچ قدرتی در دنیا نمیتواند هیچگونه موضعگیریای - حتّی موضعگیری زبانی - را بر دولتمردان ما تحمیل کند؛ اما آن موقع چنین بود که یک دولت بیگانه در دنبالهی جنگ بینالملل دوم - که انگلیسیها و امریکاییها و روسها در زمان حکومت محمد رضای پهلوی از چند طرف وارد کشور ما شده بودند - به خودش جرأت میداد که یک عالم دینی را به خاطر مخالفت با سیاست انگلیس بگیرد و به خارج از کشور تبعید کند! البته قبلاً او را در قلعهی فلکالافلاک خرمآباد زندانی کردند، که من رفتم آن سلولی را که میگفتند مرحوم آقای کاشانی در آنجا زندانی بود، از نزدیک دیدم. وقتی که از تبعید به تهران برگشت، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانی مجاهد و مبارز، چنان توفانی به راه انداخت که همهی دشمنان را پس زد و انگلیسیها و دیگران حساب کار خود را کردند و فهمیدند که مبارزه با این عالم روحانی به جایی نخواهد رسید. بعد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی به عنوان نمایندهی مردم تهران و رئیس مجلس آن روز، پشتیبان طرح ملی شدن صنعت نفت شد. نمایندگان مرحوم آیةاللَّه کاشانی به سرتاسر کشور مسافرت میکردند. من خودم آن وقت نوجوان بودم. نمایندهی مرحوم آیةاللَّه کاشانی به مشهد آمد و منبر رفت. او چنان دلهای مردم را مثل مغناطیس به خود جذب میکرد که هیچ عامل دیگری نمیتوانست جای این حرکت را بگیرد. و به این ترتیب در سال 1329 شمسی - یعنی پنجاه و یک سال قبل که شروع نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران است - مردم طرفدار ملیشدن صنعت نفت ایران شدند و علیرغم اینکه محمدرضا موافق نخستوزیری مصدّق نبود، به پشتیبانی حمایت مردمی، مصدّق نخستوزیر شد. اگر مرحوم آیةاللَّه کاشانی این حمایت عظیم مردمی را برای مصدّق به وجود نمیآورد، او نخستوزیر نمیشد. بعد در سال 1331 که ضدّ حملهی دربار علیه مصدّق شروع شد و او از نخستوزیری برکنار گردید، فقط یک عامل توانست مجدّداً قدرت را به مصدّق برگرداند و او مرحوم آیةاللَّه کاشانی بود. اینها جزو واضحات تاریخ است؛ جزو حوادثی است که کسانی که آن روز بودند، دیدهاند و از قضایای آن خبر دارند و بهروشنی میدانند چه گذشته است؛ لیکن عدّهای عمداً اینها را کتمان میکنند و نمیگذارند این حرفها به گوش نسل حاضر برسد؛ که البته مقاصدشان معلوم است. وقتی شاه، قوامالسلطنه را به جای مصدّق به نخستوزیری انتخاب کرد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی در مقابل قوامالسلطنه اعلامیه داد؛ مردم کفن پوشیدند و در تهران و شهرهای دیگر به خیابانها آمدند؛ لذا قوامالسلطنه سه روز بیشتر نتوانست به عنوان نخستوزیر بماند. اصلاً مگر میشد در مقابل امواج عظیم مردم که آیةاللَّه کاشانی راه انداخته بود، مقاومت کرد؟ لذا قوامالسلطنه کنار رفت و دوباره مصدّق بر سرِ کار آمد. انگلیسیها نفت ایران را مِلک شخصی خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفادهی غاصبانه میکردند و مال ملت ایران را تقریباً مفتِ مفت میبردند و دربار سلطنت هم برای اینکه چهار روز بیشتر به حکومت ننگین خود ادامه دهد، با انگلیسیها همکاری میکرد. اما این بساط را نهضت ملی شدن صنعت نفت به هم زد، که عامل و سرچشمهی اصلی جوشش در این نهضت، همین مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آیةاللَّه سید ابوالقاسم کاشانی. بخش بسیار مهم این ماجرا این است که الان عرض میکنم و این مطلبی است که میخواهم بخصوص جوانان ما به آن توجّه کنند. دشمن فهمید که راز پیروزی ملت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتی را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیةاللَّه کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سی تیر 1331 که مرحوم آیةاللَّه کاشانی توانست ملت ایران را آنطور به صحنه بیاورد، تا 28 مرداد 1332 که عوامل امریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضدّ استقلال این کشور و با توطئهی دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصلهی خود را با آقای کاشانی زیاد کرد، تا اینکه مرحوم آیةاللَّه کاشانی چند روز قبل از ماجرای 28 مرداد نامه نوشت - همهی این نامهها موجود است - و گفت من میترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیةاللَّه کاشانی - وادار میکرد که صحنهها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در 28 مرداد که کاشانی منزوی و خانهنشین بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوی و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچیهای مأمور مستقیم امریکا توانستند بیایند و بهراحتی بخشی از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند. یک مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتوریِ محمدرضاشاهی به وجود آمد که بیستوپنج سال این ملت زیر چکمههای دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که امریکاییها طرّاحی آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین. اینها عبرت است. شبیه همین قضیه در صدر مشروطیت اتفاق افتاد. آنجا هم کار را مردم کردند و حضور آنها بود که مشروطیت را بر حکّام مستبد قاجار تحمیل کرد؛ والّا مظفرالدین شاه کسی نبود که مشروطیت را قبول کند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور کرد که مشروطیت را بپذیرد. روحانیون و علمای بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آنکه مشروطیت به وجود آمد، جمعی از روشنفکران خودباخته در مقابل انگلیس، با تبلیغات و روزنامهها و روشهای خود، کاری کردند که روحانیت و مردم متدیّن را نسبت به نهضت مشروطیت بدبین و مأیوس کردند. نتیجه این شد که در ابتدا یک دیکتاتوری توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم دیکتاتوری سیاه دوران رضاخان بر این ملت مسلّط شد. این دو واقعه، دو تجربه است که البته هر کدام تحلیل و داستان جداگانهای دارد. من از اینکه میبینم جوانان ما از این قضایا بیاطّلاعند، رنج میبرم. همیشه اطّلاع از آنچه که دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب میشود که انسان ترفندهای دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض میشود. شما میبینید که در مبارزات ورزشی هم مربّیان مینشینند و عملکرد فلان تیم رقیب را با دقّت نگاه میکنند تا روشهای او را بشناسند. ملت ایران در طول صد سال اخیر اقلاً در دو قضیهی مهم قبل از انقلاب اسلامی با امریکا و انگلیس روبهرو شده است. یک قضیه، قضیهی مشروطیت است؛ یک قضیه، قضیهی نهضت ملی شدن صنعت نفت است. در هر دو قضیه، آنها ترفندی زدند و ملت ایران را از لذت بردن از پیروزی خود محروم کردند و یک دیکتاتوریِ سخت و سیاه را در هر کدام از این دو مقطع در کشور به وجود آوردند. ماجرای سوم، ماجرای انقلاب اسلامی بود که امام هشیاری بهخرج داد و نگذاشت. عدّهای اوّلِ انقلاب به تلقینِ همان دشمنان، تبلیغ میکردند که بسیار خوب، امام آمد، انقلاب را پیروز کرد، مردم را به صحنه آورد و دولت جمهوری اسلامی تشکیل شد؛ کار امام دیگر تمام شد؛ امام به قم برود و مشغول درس و بحث و کارهای خود باشد! معنایش این بود که همان کاری که در مشروطیت شد، در انقلاب اسلامی هم بشود. امام بزرگوار ما، ملت مؤمن، مبارزان آبدیدهای که تجربههای تاریخی را داشتند و بزرگان سیاستمدار انقلاب که میفهمیدند چه میکنند و دشمن از کدام منفذ ممکن است هجوم و حملهای دوباره به این کشور بکند، ترفند دشمن را فهمیدند. قانون اساسی تدوین شد و امام بزرگوار در همهی جریان کار، بر استحکام این پایه اشراف و نظارت داشت. در طول این مدت، مردم در کنار حقایق دینی و پرچمداران معرفت دینی باقی ماندند. جوانان ما به جای اینکه طبق خواستهی دشمن، به حقایق و زیباییهای معرفت دینی و به برجستگیهای اسلامی که پرچم عدالت را در دنیای امروز بلند کرده است، پشت کنند، از همهی قشرهای دیگر آگاهانهتر و با اصرار بیشتر، پرچم اسلام و اسلامخواهی را در کشور برافراشته و به دست گرفتهاند. مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قدیمی دشمن، در انقلاب اسلامی تحقّق پیدا کند. این فرمول چیست؟ قدم اوّل، جدایی دستگاه سیاست و نهضت از دین و روحانیت است. قدم دوم، مأیوس شدن مردم از تحوّلی که به وجود آمده است؛ مثل مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت. مأیوس شدن مردم موجب میشود که در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غیاب مردم، پدید آمدن یک دیکتاتوری ظالمانه و بیرحم و در مشت دشمن و استکبار و استعمار قرار گرفتن است. در تحوّلاتی که دین نقشی نداشته است، راحت توانستهاند این فرمول را پیاده کنند: مردم را مأیوس کنند؛ آنها را از صحنه دور کنند؛ در غیاب آنها هر کاری که میخواهند بکنند و عوامل مورد نظر خود را سر کار بیاورند. در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی نتوانستند این کار را بکنند؛ نتوانستند عنصر دین را از اساس حکومت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی جدا کنند؛ نتوانستند مردم را مأیوس کنند؛ مردم در صحنه ماندند و تا مردم در صحنه هستند، دشمن مجال هیچ تحرّک واقعی و حقیقی را در کشور ما ندارد. مربوط به :بیانات در دیدار جوانان استان اصفهان - 1380/08/12 عنوان فیش :کشته شدن فرزندان امام قلی خان توسط شاه عباس کلیدواژه(ها) : تاریخ صفویه, تاریخ سلسله ساسانیان و ورود اسلام به ایران, شاه عباس صفوی, حکومت استبدادی, اهداف انقلاب اسلامی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, روحیه وابستگی به بیگانه, نابودی نظام سلطنتی در ایران, تاریخ دوران پهلوی, عقبماندگی علمی ایران, انقلاب اکتبر روسیه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اهمیت ایرانىِ نظام اسلامى به خاطر این است که نظام سیاسىِ مستقرِّ پایدارِ ریشهدارى است که به دست خود مردم به وجود آمده است. یک نظام تحمیل شده بر مردم نیست؛ ضدِّ ایدئولوژى سلطنت است. سلطنت یک ایدئولوژى دارد. ایدئولوژى سلطنت همان چیزى است که شما در همه سلطنتهاى دنیا با انواع و اقسامش مشاهده مىکنید؛ یعنى استبداد، بهرهمندیهاى اختصاصى و زورگویى؛ آنجایى که به زورگویى نیاز داشته باشند. یک روز هم پیدا مىشود که همین انوشیروان - که سعى کردند اسم او را عادل بگذارند - بهخاطر یک کینه شخصى از دوره جوانى، در یک روز دهها هزار مزدکى را به قتل مىرساند! نقل مىکند که در دوره جوانى، پدرم - قباد - گفت به پاى مزدک بیفت (چون قباد، مریدِ مزدک بود)؛ هنوز بوى گند پاىِ مزدک در شامّه من هست و اکنون که به سلطنت رسیدهام، انتقام مىگیرم؛ نه از خودِ مزدک، از دهها هزار مزدکى! پادشاهان صفوى، مایه افتخار ما هستند - مىدانید، ما براى پادشاهان صفوى ارزش و اعتبارى قائلیم؛ چون پیرو مکتب اهلبیت بودند و استقلال و تمامیّت ارضى ایران را حفظ کردند - اما شما ببینید همین شاهعباس که یک چهره برجسته است، چقدر ظلمِ ناشى از خودکامگىِ محض کرده است. آنقدر از خویشاوندان خود را کُشت و کور کرد که بعضى اشخاص مجبور شدند برخى از شاهزادههاى صفوى را به گوشهاى ببرند و گم و گور کنند تا شاه از وجود آنها مطّلع نباشد! مثلاً دستور داد چهار پسر امام قلىخان را سر ببُرند و جلوِ او بگذارند؛ در صورتى که امام قلىخان جزو افرادى بود که به صفویه خیلى خدمت کرده بود؛ جزو خدّامِ قدیمى صفویه و سرداران و سیاستمداران صفویه بود؛ اما به خاطر وجود روح دیکتاتورى و استبداد در شاه، این بلا سرِ او آمد. ظلم و جور، مخصوص محمّدرضا و رضاخان نبود. در ایدئولوژى سلطنت، ظلم و جورِ ناشى از استبداد، قدرت مطلقه و متعهّد نبودن به هیچ مسؤولیتى و هیچ عهد الهى و مردمى وجود دارد. نظام اسلامى در مقابل ایدئولوژى سلطنت قیام کرد؛ در حالى که کشور ما قرنهاى متوالى دچار این حالت بود؛ چه قبل از اسلام، چه حتّى بعد از آمدن اسلام. اسلام در مدینه به معناى واقعى کلمه، متضمّن آزادى و - به تعبیر امروز ما - مردمسالارى بود. در مدینه و زادگاه و پایگاه نبوّت، اینطور بود؛ اما در مناطق دوردستى که فلان سردار اموى در خراسان یا اصفهان یا فارس مشغول حکومت بود، این خبرها وجود نداشت؛ بلکه هر سردارى براى خود یک پادشاه مستبد بود و هر کارى مىتوانست، مىکرد. البته ایمان مردم ایران به اسلام، به خاطر این شخصیتها و این سردارها نبود؛ به خاطر پیام اسلام بود، که خود داستان و ماجراى دیگرى دارد. از ایدئولوژى سلطنت که استبداد یک رکن ذاتى آن است، از صد سال پیش به این طرف، آفتهاى دیگرى هم در کشور ما بروز کرد که یکى از آنها وابستگى بود؛ دیگرى فساد سلطنت و اطرافیان و درباریان بود؛ فساد جنسى، فساد اخلاقى و فسادهاى فراوان مالى. اینها براى مردم، شاه و قدرت مطلقه بودند؛ اما در مقابل بیگانگان تسلیم و مطیع: «اسد علىّ و فى الحروب نعامة»! در مهمترین مسائل، مطلبى به آنها دیکته مىشد؛ نه به وسیله یک رئیس جمهور، بلکه به وسیله سفیر! سفیر انگلیس به دربار مراجعه مىکرد و مىگفت مصلحت شما این است که اینطور باشد؛ شاه هم مىفهمید «مصلحت شما این است» یعنى چه! در کنار وابستگى مطلق و مطیع بودن در مقابل بیگانگان، بىکفایتى هم الى ماشاءاللَّه وجود داشت. من به شما عرض کنم؛ در صد سال اخیر، به معناى حقیقى کلمه، براى این کشور هیچ کار اساسىاى قبل از انقلاب انجام نگرفته است. امروز در محیط دانشگاه چشم شما به حقایق علمى باز شده است؛ مىبینید که ما چقدر کارِ نکرده و راهِ نرفته داریم. مىشد این راهها را رفت، مىشد با کاروان علم همراه شد، مىشد علم و عالم و دانشمند و تحقیق و استقلال در علم و تحقیق را در کشور آزمایش کرد؛ اما این کار را نکردند؛ بلکه بعکس عمل کردند. در دوران ورود دانش جدید به کشور ما، آنچه که وارد شد، عبارت بود از تقلید و ترجمه. البته منظورم ترجمه یک اثر ارزشمند نیست - که یک کار لازم است - منظورم فکر و ذائقه و روحیه ترجمهاى است؛ یعنى قدرت ابتکار را از یک ملت گرفتن؛ شجاعت حرف نو را از یک ملت گرفتن؛ همهاش توى سر او زدن؛ به او اینطور تلقین کردن که اگر مىخواهى به جایى برسى و آدم شوى، باید همان کارى را بکنى که غربیها کردند و از آن سر سوزنى تخطّى نکنى! به مردم ما و محیطهاى علمى، اینگونه یاد دادند. اجازه ابتکار و نوآورى و خلاقیت علم را ندادند. علم و فکر را باید تولید کرد. اینها نه در علوم تجربى، نه در علوم انسانى و نه در علوم سیاسى و اجتماعى، براى آفرینش علمى میدان ندادند. لذا وضع اینگونه است که امروز ملاحظه مىکنید. البته در این بیست سال بعد از انقلاب، با همه گرفتاریهایى که وجود داشته، ورق برگردانده شده است؛ والّا قبل از آن که انقلاب به میدان بیاید و شجاعتِ خواستن، اندیشیدن، اعتماد به نفس و اتّکاء به استعداد ایرانى در کشور مطرح شود - که اینها از برکات انقلاب بود - غایت آمال و آرزوى یک انسان این بود که بتواند بر طبق نسخهاى که غربیها عمل کردهاند، عمل کند؛ یعنى افراد اصلاً به خود اجازه نمىدادند که از آن روند تخطّى کنند! پس استبداد، وابستگى، فساد، عدم ابتکار، عدم پیشرفت و بىکفایتى وجود داشت؛ اما انقلاب و نظام اسلامى در مقابل همه اینها قد علم کرد و شورشى علیه همه اینها بود. این انقلاب و این نظام، کار یک دسته و یک گروه خاص نبود؛ کار ملت بود. قرن بیستم، قرن تحوّلات کوچک و بزرگ سیاسى در دنیاست و انقلابها و کودتاها و تحوّلات زیادى در آن صورت گرفته است. در قرن بیستم هرچه که شما چشم بگردانید، هیچیک از این تحوّلات را نمىبینید که تحت تأثیر ساخت و پاختهاى پشت پرده و اعمال نفوذ قدرتهاى بیگانه نباشد. البته در بین همه اینها، انقلاب اکتبر شوروى مستثناست - که آن، نوع دیگرى بود - اما بقیه تحوّلات سیاسى که در دنیا اتّفاق افتاد، یا تحت تأثیر گروههاى حزبى و پشت سرش شوروى بود، یا یک کودتاى قدرتطلبانه چند نفر نظامى بود. بنابراین کار مردم نبود؛ به شکلى که در ایران، انقلاب اتّفاق افتاد. انقلاب اکتبر شوروى هم مردمى نبود، و عرض کردم که تحلیل و تفسیر آن انقلاب، داستان مفصّل دیگرى دارد. انقلاب اسلامى ایران صددرصد مردمى بود. در دوران انقلاب، شما وقتى به هر روستایى از روستاهاى این کشور مىرفتید، مىدیدید که در آنجا مردم برانگیختهاند، حرف دارند، مطالبه دارند، شعار دارند و همه این مطالبات و حرفها هم حول محور واحدى حرکت مىکرد؛ حول پیام اسلام که مظهر آن را در امام عزیز و بزرگوار ما مىدیدند. اهمیت نظام اسلامى از لحاظ ابعاد ایرانى در اینهاست: اوّلاً صددرصد مردمى است؛ ثانیاً نقطه مقابل چیزى است که قرنهاى متمادى کشور ما از آن رنج برده بود؛ یعنى ایدئولوژى سلطنت و کارگزاران سلطنتى. شما هیچ ملیّتى را پیدا نمىکنید که بتواند چنین انگیزههاى عمیقى را در دلهاى تکتک مردم به وجود آورد. یکایک آحاد مردم، این انقلاب و این نظام را با همه وجودِ خود مطالبه و دنبال مىکردند؛ بىتفاوتترین آدمها در این حرکت سهیم بودند. این در ابعاد ایرانى است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر - 1380/05/01 عنوان فیش :تفاوت حضور استعماری انگلیس در هند و ایران کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, هنر انقلابی, آشنایی با تاریخ, رضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ استعمار کهن, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار نوین, تاریخ استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : توقّع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنی بر نگاه زیباشناختی در زمینهی هنر است، كه توقّع زیادی هم نیست. ملتی در یك دفاع هشت ساله با همهی وجود به میدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداكاری در راه ارزشی كه برای آنها وجود داشت، استقبال كردند - البته عمدتاً به خاطر دین رفتند؛ هرچند ممكن است عدّهای هم برای دفاع از میهن و مرزهای كشور دست به فداكاری زده باشند - مادران و پدران و همسران و فرزندان و كسانی كه پشت جبهه تلاش میكردند نیز طور دیگری حماسه آفریدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدّس را مرور كنید، ببینید برای یك نگاه هنرمندانه به حالت و كیفیّت یك جامعه، چیزی از این زیباتر پیدا میكنید؟ شما در عالیترین آثار دراماتیك دنیا، آنجایی كه به فداكاری یك انسان برخورد میكنید، او را تحسین و ستایش میكنید. وقتی فیلم، آهنگ، تابلوی نقاشی، زندگی فلان انقلابی - مثلاً ژاندارك - یا سرباز فداكار فلان كشور را برای شما به تصویر میكشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمیتوانید كار او را تحسین نكنید. هزاران حادثهی به مراتب باارزشتر و بزرگتر از آنچه كه در این اثر هنری نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدّس و در خود انقلاب، در خانهی شما اتفاق افتاد. آیا این زیبایی نیست؟ هنر میتواند از كنار این قضیه بیتفاوت بگذرد؟ توقّع انقلاب این است و توقّعِ زیادهخواهانهای نیست. میگویند چرا زیبایی دیده نمیشود! كسی كه به این مقوله بیاعتناست، نمیخواهد این زیبایی را ببیند؟ عزیزان من! عدّهای از شما با تاریخ بهخوبی آشنا هستید. من هم با تاریخ آشنا هستم. من سطرسطر ورقهای تاریخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مكرّر در مكرّر خواندهام. ما حقیقتاً یكی از گرفتارترین ملتها در پنجهی گردنكلفتی و قلدری قدرتهای جهانی بودهایم. بنده در باب شبه قارّهی هند مطالعات مفصّلی داشتهام و كتابی هم در این زمینه نوشتهام. وقتی وضعیت ایران را با شبه قارّه مقایسه میكنم، میبینم بااینكه آنجا استعمار مستقیمِ انگلیسیها وجود داشت، اما به لحاظ فشار انسانی بر یك كشور از ناحیهی قدرتهای اهریمنی دنیا، وضع ما از آنها بدتر بود. آنها از طرف نیروهای خودی و میهنیِ خودشان دچار خیانت و نفاق و فساد و وابستگی نبودند. یكمشت انگلیسی به آن كشور وارد شده بودند. خودیهای آنها عبارت بودند: از گاندی و نهرو و مولانا محمد علی و مولانا شوكتعلی و جناح و غیره. آنها با انگلیسیها جنگیدند و بسیار هم زجر كشیدند؛ اما وضع ما اینگونه نبود. انگلیسیها رضا خان را به عنوان یك عامل دستنشانده بر سرِ كار آوردند تا كار مورد نظر آنها را انجام دهد. این حرفها جای انكار نیست؛ حرفی نیست كه من بزنم؛ این حرفها جزو واضحات تاریخ است كه هم گزارشگران نوشتهاند و هم اسنادی كه بعد از سی، چهل سال منتشر شده، گویای آن است. همین چند روز پیش در سندی از همین قبیل میخواندم كه در جلسهای كه سید ضیاء و رضا خان و مأموران انگلیسی بودند، رضا خان گفته بود كه من سیاست سرم نمیشود و وارد نیستم؛ هرچه شما دستور بدهید؛ من گوش به فرمانم! همینطور هم بود؛ اما لحظهای كه احساس كردند یكذرّه حالت گوش به فرمانیاش متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلكه به سمت آلمان هیتلری پیدا كرده است- طبیعتاً وقتی رضا خان به هیتلر نگاه كند، به هیجان میآید و لذّت میبرد- او را كنار زدند و پسرش را بر سرِ كار آوردند. اینها جزو واقعیّات كشور است. كشور ایران با همهی این خصوصیات فرهنگی عمیقی كه شما میگویید و راست هم میگویید و من هم به همینها اعتقاد دارم، تحقیر شد. پنجاه، شصت سال كسانی بر ما حكومت كردند كه آورندهی آنها، نه اینكه ما نبودیم - چون در ایران حكومت مردم به این صورت اصلاً سابقه نداشت - بلكه دلاوریِ خودشان هم نبود. ای كاش اگر دیكتاتور بودند، اقلاًّ مثل نادرشاه با زور بازوی خودشان، یا مثل آغامحمدخان با حیلهگری خودشان بر سر كار آمده بودند؛ اما اینطور نبود. دیگران آمدند و آنها را بر این ملت مسلّط كردند و تمام منابع مادّی و معنوی این ملت را به غارت بردند. با رنجها و محنتهای بسیاری، حركت عظیمی در مقابل این پدیدهی شوم اتّفاق افتاد و توانست با فدا كردن جانها و با عریان كردن سینهها در مقابل دشنهی دشمن غدّار، به جایی برسد. این زیبا نیست؟ هنر چگونه میتواند از كنار اینها بیتفاوت بگذرد؟ این توقّعِ انقلاب است. هنر انقلابی كه ما از اوّل انقلاب همینطور گفتیم و آن را درخواست كردیم، این است. آیا این توقّعِ زیادی است؟ موسیقی و فیلم و تئاتر و نقاشی و سایر رشتههای هنریِ شما باید به این مقوله بپردازد؛ اینها چیزهای لازمی است. توقّعِ انقلاب از هنر و هنرمند، یك توقّعِ زورگویانه و زیادهخواهانه نیست؛ بل مبتنی بر همان مبانی زیباشناختی هنر است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر - 1380/05/01 عنوان فیش :رضاخان پهلوی؛ عامل دست نشانده استعمار انگلیس بر ایران کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, رضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ استعمار نوین, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : انگلیسیها رضاخان را به عنوان یك عامل دستنشانده بر سرِ كار آوردند تا كار مورد نظر آنها را انجام دهد. این حرفها جای انكار نیست؛ حرفی نیست كه من بزنم؛ این حرفها جزو واضحات تاریخ است كه هم گزارشگران نوشتهاند و هم اسنادی كه بعد از سی، چهل سال منتشر شده، گویای آن است. همین چند روز پیش در سندی از همین قبیل میخواندم كه در جلسهای كه سید ضیاء و رضاخان و مأموران انگلیسی بودند، رضاخان گفته بود كه من سیاست سرم نمیشود و وارد نیستم؛ هرچه شما دستور بدهید؛ من گوش به فرمانم! همینطور هم بود؛ اما لحظهای كه احساس كردند یك ذرّه حالت گوش به فرمانیاش متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلكه به سمت آلمان هیتلری پیدا كرده است - طبیعتاً وقتی رضاخان به هیتلر نگاه كند، به هیجان میآید و لذّت میبرد - او را كنار زدند و پسرش را بر سرِ كار آوردند. اینها جزو واقعیّات كشور است. پنجاه، شصت سال كسانی بر ما حكومت كردند كه آورندهی آنها، نه اینكه ما نبودیم - چون در ایران حكومت مردم به این صورت اصلاً سابقه نداشت - بلكه دلاوریِ خودشان هم نبود. ای كاش اگر دیكتاتور بودند، اقلاًّ مثل نادرشاه با زور بازوی خودشان، یا مثل آغامحمدخان با حیلهگری خودشان بر سر كار آمده بودند؛ اما اینطور نبود. دیگران آمدند و آنها را بر این ملت مسلّط كردند و تمام منابع مادّی و معنوی این ملت را به غارت بردند. مربوط به :بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم - 1379/07/14 عنوان فیش :نمونه هایی از تسلط بیگانگان بر ایران در عصر مشروطه و دوران پس از آن کلیدواژه(ها) : نفوذ بیگانگان در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, انقلاب مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, انحراف مشروطه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, نفوذ بیگانگان در ایران, کودتای 28 مرداد, بر سرکار آمدن محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : كشور ما هرگز استعمار نشد؛ یعنی بیگانگان نتوانستند به این كشور بیایند و یك حكومت غیر ایرانی - حكومت مثلاً انگلیسی؛ چون انگلیسیها اینجا مسلّط بودند - تشكیل دهند. ملت ایران این را اجازه نداد؛ اما هرچه توانستند - در آنجایی كه میتوانستند و در دورانی كه قادر بودند - نفوذ خودشان را در ایران توسعه دادند. من چهار نمونه را از تاریخِ نزدیكِ خودمان تاریخ صد سال پیش به این طرف به شما عرض كنم. این چهار نمونه به ما نشان میدهد كه وقتی یك قدرت بیگانه بر دستگاههای سیاسی و فرهنگی یك كشور مسلّط شود، بر سر آن كشور و آن ملت چه میآید. یك نمونه، نمونهی مشروطیت است. میدانید، دوران استبداد حكومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام كردند، دلسوزان جامعه قیام كردند؛ پیشرو آنها هم علمای دین بودند. در نجف، مرجع تقلیدی مثل مرحوم آیتاللّه آخوند خراسانی؛ در تهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شیخ فضل الله نوری، مرحوم سید عبد الله بهبهانی، مرحوم سید محمّد طباطبایی پیشوایان مشروطه بودند. پشتوانهی اینها هم دستگاه حوزهی علمیه در نجف بود. اینها چه میخواستند؟ اینها میخواستند كه در ایران عدالت برپا شود؛ یعنی استبداد از بین برود. وقتیكه جوش و خروش مردم دیده شد، دولت انگلستان كه آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادی داشت و از عواملی در میان روشنفكران برخوردار بود، اینها را دید و نسخهی خودش را به اینها القاء كرد. البته در بین همان دلسوزان هم عدّهای از روشنفكران بودند. حقّ آنها نباید ضایع شود؛ لیكن یك عدّه روشنفكر هم بودند كه مزدور و خود فروخته و از عوامل انگلیس محسوب میشدند. باری؛ مشروطه، قالب و تركیب حكومتیِ انگلیس بود. این روشنفكران به جای اینكه دنبال دستگاه عدالت باشند و یك تركیب ایرانی و یك فرمول ایرانی برای ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر كار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد كه این نهضت عظیم مردم كه پشت سرِ علما و به نام دین و با شعار دین خواهی بود، بعد از مدّت بسیار كوتاهی منتهی به این شد كه شیخ فضل الله نوری را كه این شهید بزرگوار همینجا مدفون است در تهران به دار كشیدند. اندك زمانی بعد، سید عبد الله بهبهانی را در خانهاش ترور كردند. بعد از آنهم سید محمّد طباطبایی در انزوا و تنهایی از دنیا رفت. آنوقت مشروطه را هم به همان شكلی كه خودشان میخواستند برگرداندند؛ مشروطهای كه بالاخره منتهی به حكومت رضاخانی شد! نمونهی دوم، خودِ حكومت رضا خان است. انگلیسیها قراردادی را با دولت قاجاریه در میان گذاشتند كه براساس آن قرارداد، تمام مسائل مالی و تمام مسائل نظامی كشور ایران در قبضهی انگلیسیها قرار میگرفت. مرحوم سید حسن مدرّس، آن عالم آگاه، با این قرارداد مخالفت كرد و نگذاشت این لایحه در مجلس شورای ملیِ آن روز تصویب شود. بعد كه انگلیسیها از اینجا محروم شدند و دیدند نمیشود اینطوری عمل كرد، به فكر تازهای افتادند. فهمیدند باید در ایران یك دیكتاتور را بر سرِ كار بیاورند تا امثال مدرّسها را قلعوقمع كند؛ با مردم با كمال خشونت رفتار كند؛ خواستههای انگلیس را اعمال كند. لذا رضا خان را بر سرِ كار آوردند. ماجرای به سلطنت رسیدن رضا خان در ایران، یكی از ماجراهای بسیار عبرتانگیز تاریخ ماست. ماجرایی است كه همهی جوانهای این كشور، امروز باید بدانند. هرجومرج قبل از رضا خان، به وسیلهی مشت پولادین رضا خان و با كمك دولت انگلیس از بین رفت و یك نظم تحمیلی و استبدادی در كشور به وجود آمد كه پنجاه و پنج سال ادامه پیدا كرد. نفوذ انگلیس در دستگاههای سیاسی و فرهنگی كشور ما، مردم را تحت فشار قرار داد. نمونهی سوم، نمونهی شهریور 1320 است كه رضا خان به وسیلهی حامیان قبلی خود از سلطنت عزل شد و از ایران بیرون رفت. محمّد رضا را بر سرِ كار آوردند؛ با قرار تسلیم محض در مقابل انگلیسیها! هر كاری آنها میخواستند، انجام میداد؛ دیگر احتیاج به استعمار نبود! وقتیكه یك خائن ایرانی حاضر است در مقابل كمكِ بیگانه، بر ملت ایران سلطنت و حكومت كند و خواستهی آن بیگانه را در ایران اعمال نماید، دیگر چه لزومی دارد زحمت استعمار را به خودشان بدهند!؟ این كار را كردند. بعد، نمونهی چهارم پیش آمد. و آن مرداد سال 1332 هجری شمسی بود. بعد از آنكه حكومت مصدّق را سرنگون كردند البته قبلًا مرحوم آیتاللّه كاشانی را با ترفندهای خودشان منزوی كردند، كنار زدند و با بیتدبیریهایی كه انجام گرفت كنار گذاشتند باز سرِ كار آمدند و وارد ایران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ایادی خود، با فعالیت خود، كودتای 28 مرداد را به وجود آورند و محمّد رضا را كه از ایران فرار كرده بود، به ایران برگردانند. بیست و پنج سال بعد از آن، حكومت دیكتاتوری سیاه پهلوی ادامه پیدا كرد. این چهار مقطع است؛ اینها همه عبرتانگیز است. یك ملت وقتی اجازه بدهد كه یك قدرت بیگانه در دستگاههای سیاسی او یا در دستگاههای فرهنگی او نفوذ كند، سرنوشت این ملت همین است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان - 1378/08/12 عنوان فیش :تسلط انگليس و امريكا بر حکومت، منابع و فرهنگ ايران تا قبل سال 57 کلیدواژه(ها) : نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, عملکرد استعمارگران در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, استکبار, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, نفوذ بیگانگان در ایران, ارتباط با امریکا, رابطه ایران و امریکا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : استكبار وارد هر كشوری میشود، سعی میكند آن كشور را تهی كند؛ یعنی تا هر جا بتواند، همه چیز آن كشور را به نفع خود مصادره میكند. امروز خودِ امریكاییها... در صف مقدّم و بعضی قلم به مزدهای واقعاً حقیر و پست، و شاید هم یك عدّه گول خورده و غافل در داخل كشور ما در صفِ پشت سر آنها خیال میكنند كه اگر امریكا ارتباطاتش با كشوری - مثلاً جمهوری اسلامی - عادّی شد و رابطه برقرار كردند، ناگهان همهی مشكلات اقتصادی ملت ایران حل خواهد شد! اگر كسی اینطور فكر كند، خطای عظیمی مرتكب شده است. ملت ایران، ارتباط با امریكا را یك دوره تجربه كرده است. امریكاییها از سال سیودو كه زمام قدرت استكباری را در ایران در دست گرفتند، تا سالهای پنجاهوشش و پنجاهوهفت هرچه داشتیم، از ما گرفتند؛ هرچه بوده است، بردند. اغلب گرفتاریهای امروز ملت ایران مربوط به آن دوران و همچنین دوران تسلّط انگلیسیهاست. انگلیس هم مثل امریكاست؛ فرقی نمیكند. قبل از امریكاییها، انگلیسیها بر سیاست ایران مسلّط بودند. از اواخر دوران قاجار تا روی كار آمدن رضاخان، تا بعد - تا سال سیودو - همه چیز در ایران در دست انگلیسیها بود. حكومت میآوردند، حكومت میبردند؛ نفت را میبردند، منابع را میبردند؛ فرهنگ را رقم میزدند و هر كار میخواستند، میكردند. بعد هم امریكاییها آمدند و در آن رقابت بینالمللی خودشان، از انگلیسیها تحویل گرفتند؛ مثل یك منطقهی مفتوحه! یك ملت، با ارتباط با دولتی كه اهداف استكباری دارد، هیچ خیر و سودی نمیبرد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1377/02/02 عنوان فیش :به حاکمیت رسیدن رضاخان و محمدرضا پهلوی به وسیله انگلستان کلیدواژه(ها) : رضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, محمدرضا پهلوی, سلسله پهلوی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از جمله نكاتی كه باید به مردم بخصوص به جوانان بگویید، نعمت بزرگی است كه خدای متعال به وسیلهی رهبر عظیمالشّأن و عظیم القدر و كمنظیر و حركت عظیم ملت ایران در این انقلاب عظیم به ما داد. جوانان امروز، قبل از این انقلاب را ندیدند، با آن آشنا نیستند و نمیدانند در این مملكت چه بود و چه ذلّتی بر ملت ایران حاكم بود! در پنجاه سالِ آخر قبل از انقلاب، دو نفر در این مملكت حكومت كردند پدر و پسر كه هر دو را بیگانگان بر سرِ كار آوردند. رضا خان را انگلیسیها از میان فوج قزّاق پیدا كردند به یك قلدر بیباك و بیمحابا احتیاج داشتند آوردند و دست او سلاح دادند! دست، پشتش زدند، او را آوردند تا به مقام سلطنت رساندند، بعد مقاصد خودشان را به وسیلهی او اعمال كردند! آن كاری را كه میخواستند در این مملكت بكنند به وسیلهی او كردند. آن ضربهای را كه میخواستند به دین، به روحانیت، به سنّتهای قدیمی و ملی این كشور و به پایههای دینی و اعتقادی این كشور بزنند، به وسیلهی او زدند. چون آدم بیباك و گستاخی بود، به درد آنها میخورد! انگلیسیها مدّتها از قبل از مشروطیت دنبال وسیلهی نفوذی در این كشور میگشتند؛ اما نمیشد. بیشتر هم علما مانع نفوذ بودند. این آدم، آدمی بود كه میدانستند در برخورد با علما، گستاخ و بیباك است. او را بر سرِ كار آوردند و هر كار خواستند، به وسیلهی او انجام دادند! بعد هم چون دیدند كه از لحاظ سیاسی به سمتِ دیگری گرایش پیدا میكند، او را برداشتند و پسرش را جایش گذاشتند! برای یك ملت برای ملت ایران هیچ ننگی بالاتر از این نیست كه حكام، فرمانروایان، سیاستمداران و سررشتهداران امور كشور را دولت انگلیس به وسیلهی سفارتخانهی خود بیاورد و ببرد! كدام ننگ برای یك ملت، از این بالاتر است؟! خاطراتی را كه از عناصر دوران پهلوی نوشتهاند، بخوانید! بعد از آنكه در سال 1320 رضا خان را بردند، پسر او محمد رضا تا چند روز نمیدانست كه آیا پادشاه خواهد بود یا نه! كسی را به سفارت انگلیس فرستاد، آنها گفتند كه بله، عیبی ندارد، پادشاه باشد، به شرطی كه فلان كار را نكند و فلان كار را بكند! خوشحال شد. اینها حقایق این كشور است. پنجاه سال حكومت ایران كه حكومت دیكتاتوری، سلطنتی، طاغوتی، فاسد و آنچنانی بود، به وسیلهی دو نفری انجام گرفت كه آنها را بیگانگان بر سرِ كار آوردند و مردم هیچ نقشی نداشتند. قبل از آن هم كه حكومت قاجار و حكومت سلاطین بود. شرحِ حال این سلاطین را ببینید! مردم كه هیچ، مردم كه اصلًا برای آنها قابل ذكر نبودند! عمّال دولت را از صدر اعظم تا پایین، نوكران خودشان میدانستند و به آنها میگفتند شما در بین نوكران ما چنین هستید، چنان هستید! چنین حكومتهایی بر این كشور حاكم بودهاند! این برای اولین بار در طول قرون متمادی است كه به بركت انقلاب در این كشور، حكومتهایی سر كار میآیند كه ملاك مسئولان حكومتها، علم، تقوا، عدالت، مردمدوستی و گزینش مردم است. با مردمند؛ برای مردم و در خدمت مردمند؛ اهل سوءاستفاده، دزدی و سرسپردگی به دشمن نیستند. این حقایق در تاریخ طولانی ایران، قرنها سابقه نداشته است. اینها را اسلام و انقلاب به این ملت داد. مربوط به :بیانات در آغاز درس خارج فقه - 1374/06/14 عنوان فیش :رضاخان؛ عامل انگلیس برای مخالفت با حوزههای علمیه و روحانیت کلیدواژه(ها) : رضا پهلوی, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, ساخت راهآهن در زمان رضاخان, برسر کار آمدن رضاخان, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر میبینید همهی آدمهای حسابیِ ایران با رضاخان مخالفند، به خاطر آن است كه آدم لاتِ بی سر و پایی بود كه اصلاً اسم دین را نشنیده و مزهی آن را هم نچشیده بود. او در یك خانوادهی بیسوادِ لاابالی و دور از معارف دینی تربیت شده بود و وقتی هم كه بزرگ شد، در میان قهوهخانهها و میخانهها و الواط پرسه میزد. اصلاً رضاخان كسی نبود كه با دین سر و كاری داشته باشد. مزاجش آمادهی معارضه با دین - آن هم به قصد براندازی - بود. آدمهای ضعاف النفسِ بددلِ كج سلیقهای هستند كه گاهی از كارهای به اصطلاح عمرانی رضاخان تعریف میكنند و مثلاً میگویند او راه آهن كشید و امنیت را برقرار كرد! باید از اینها پرسید كه آیا احداث راهآهن و ایجاد امنیت برای مردم بود یا برای قدرتهای خارجی؟! چه كسانی از این كارهای به اصطلاح عمرانی سود میبردند؟ در حقیقت رضاخان عاملی بود كه انگلیسیها او را وارد صحنه كردند تا نظام دینی را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال 1314 شمسی گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع كرد و نظام حوزهی علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانه نشینی كرد. زمانی كه او رفت و پسرش - محمدرضا - بر سرِكار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را - البته به شكلهای مدرنتر و پیشرفته تر - دنبال كرد و تا روزی كه انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت. مربوط به :بیانات در مراسم ششمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1374/03/14 عنوان فیش :نقش انگليس در عزل و نصب رضاخان و محمدرضا پهلوي کلیدواژه(ها) : رضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : انگلیسیها رضاخان را در ایران بر سرِ كار آوردند و به حكومت رساندند. این، حرفی نیست كه مخالفین رضاخان بگویند. خودِ وابستگان به آن رژیم و همهی مورّخین بیطرف و بینظر هم، به همین مطلبْ تصریح و اعتراف كردهاند. خود انگلیسیها هم رضاخان را بردند؛ چون در اثنای سلطنت او احساس كردند كه رژیم پهلوی به قدرت آلمان، كه آن وقتها، در اثنای جنگ بینالملل دوم، پیشرفتهای مختصری به دست آورده بود، گرایشی پیدا كرده است. همچنین، به خاطر اینكه اخلاق رضاخانی با اخلاق هیتلری به هم شبیه بود؛ به طوری كه رضاخانْ به هیتلر علاقهمند و دلبسته شده بود. انگلیسیها این را احساس كردند. طاقت نیاوردند و رضاخان را برداشتند. انگلیسیها، بعد، محمّدرضا را به حكومت رساندند. این، مطلبی است كه خود آنها هم به آن اعتراف كردهاند و جزو مسلّمات و واضحات است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1373/11/14 عنوان فیش :بهرهبرداری استعماری انگلیس از نفتِ ایران از قاجاریه تا پایان حکومت رضاخان کلیدواژه(ها) : امتیازات استعماری, قرارداد دارسی, رضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخچه نفت در ایران, چپاول نفت ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در این مملکت، منبعِ ثروتی به نام «نفت» کشف شد. کشفِ نفت به منزلهی این بود که ملتی گنجی پیدا کند. تا این گنج در این مملکت کشف و پیدا شد، یک عدّه از خارجیها و عمدتاً انگلیسیها - که گناه این کار به گردن انگلیسیهاست - به ایران آمدند، بر سر این گنج نشستند، سالهای متمادی این گنج را استخراج کردند و خوردند؛ بی آنکه به روی مبارکشان بیاورند که این غصبِ مالِ ملت ایران است! آیا این غصه ندارد؟! واقعاً مسألهی نفت، یکی از مسائل فوقالعاده تلخِ ملتِ ایران است که هنوز درست باز نشده است. انگلیسیها در زمان قاجاریه به ایران آمدند و با رجال خائن آن روز، برای بردن نفت مملکت قراردادی شصت ساله بستند! (ظاهراً قرارداد دارسیِ اوّل، یک قرارداد شصت ساله بود.) قرارداد شصت ساله بسته شد تا انگلیس بیاید و نفتی را که آن روز مثل آب خوردن به آن نیاز داشت، ببرد. واقعاً برای انگلیس، نفت ارزشمندترین کالا محسوب میشد؛ چون به کارهای استعماری مشغول بود و سرزمینها را میگرفت؛ لذا و به پول احتیاج داشت. پول هم با فعالیت کارخانهها به دست میآمد و کارخانهها نیز با نفت میگشت. انگلیس به ایران آمد و نفت گرانقیمت و ارزشمندِ این مملکت را به قیمتی ارزانتر از آب برمیداشت و میبرد! اگر میخواستند به جای نفت در بشکهها آب بریزند و ببرند، شاید برایشان گرانتر تمام میشد! مدّت زمانی از انعقاد قرار داد شصت ساله نگذشته بود که رضاخان را بر سرِ کار آوردند. اواخر حکومت ضعیف قاجاریه بود و انگلیسیها کسی را میخواستند تا به قلع و قمع گردنکشانی که در گوشه و کنار ایران سربلند کرده بودند بپردازد. آنها برای اینکه کسی منافعشان را تهدید نکند، به قلدرِ گردن کلفتی که ضمناً سرسپردهی خودشان باشد، احتیاج داشتند. باری؛ رضاخان را پیدا کردند؛ به تربیت او پرداختند و به آنجا که باید برسد، رساندندش. اوّل، سردار سپه و نخستوزیر بود و بعد هم پادشاه و رئیس کشور ایران شد! چند سالی از به قدرت رسیدن رضاخان توسّط انگلیسیها نگذشته بود که او به فکر افتاد اگر بشود، پول بیشتری بابت نفت از آنها بگیرد. البته سرسپردگی او به جای خود محفوظ بود؛ اما بالاخره هر نوکری، گاهی به این فکر میافتد که مقدار بیشتری پول از ارباب خود اخّاذی کند! مزاج قلدرمآبانهی او به کمکش آمد تا با قرارداد دارسی که هنوز سی سال دیگر مانده بود تا به سر آید، برخوردِ قلدرانه کند. یعنی وارد هیأت دولت شد و قرارداد دارسی را در بخاری انداخت و سوزاند! وقتی به او گفتند «از مدّت قرارداد، سی سال دیگر باقی مانده است» گفت: «این چه قراردادی است! باید بابت نفت، پول بیشتری به ما بدهند.» آن وقت، طرفش کیست؟یک کمپانی انگلیسی! به مجرّد اینکه رضاخان با قرارداد دارسی چنین برخوردی کرد، حکومت انگلیس وارد میدان شد و های و هوی و سر و صدا به راه انداخت. نهایتاً انگلیسیها دماغ رضاخان را به خاک مالیدند و کاری کردند که همین قرار داد را که فقط سی سال دیگر از اعتبارش مانده بود، به مدّتِ شصت سال دیگر تمدید کرد! یعنی با انگلیسیها قرارداد دیگری بست. این، کاری بود که انگلیسیها از زمان قاجاریه تا پایان حکومت رضاخان در ارتباط با نفتِ ایران کردند. بعد هم زمان مصدّق رسید و زمزمهی «ملی شدن صنعت نفت» آغاز شد. انگلیسیها دوباره آمدند. اما این دفعه دیگر تنها نبودند؛ بلکه امریکاییها را نیز به همراه داشتند. در واقع، امریکاییها از سال 1332 وارد این میدان شدند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1371/11/25 عنوان فیش :فتوای ارتداد سلمان رشدی تمام شدنی نیست کلیدواژه(ها) : فتوای ارتداد سلمان رشدی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مدّتی [از فتوای ارتداد سلمان رشدی] گذشته است. آن نادان و نادانهای طرفدارش، خیال میکنندقضایا تمام شده است. خیر؛ این قضیه تمام شدنی نیست. بنده همان وقت، در یکی از مصاحبههایی که در اروپا انجام گرفت و از من پرسیدند که «این فتوای امام چگونه است؟» گفتم «امام، تیری را به طرف این مرد فاجر و هتّاک پرتاب کرد. این تیر، از چلّه کمان خارج شده و هدفگیری هم دقیق بودهاست. دیر یا زود، این تیر به هدف خواهد رسید. بلاشک، باید این حکم اجرا شود و اجرا هم خواهد شد.» مسلمانانی که امروز بتوانند این موجود موذی و مضر را که به عنوان یک عاملِ پستفطرت و لئیم، برای یک حرکت ضدّ اسلامی عظیم ظاهر شد از سرِ راه مسلمانان بردارند، باید بردارند و مجازات کنند. الان هم وظیفه همه است. وظیفه همه کسانی است که این کار از عهده آنها برآید و دستشان به این شخص برسد. حالا آنها دنبال اینند که آیا فتوای امام عوض شده است؟ مگر فتوا قابل عوض شدن است؟ مگر کسی میتواند نسبت به این قضیه با کسی معامله کند؟ دولت انگلیس بدش میآید؟ خوب؛ ما هم از خیلی از کارهای دولت انگلیس بدمان میآید! فلان دولت اروپایی ناراحت میشود؟ ماهم از بسیاری از کارهای آنها ناراحت میشویم. مگر ما قول دادهایم که هر کاری را که دولت انگلیس از آن بدش میآید انجام ندهیم!؟ دولت انگلیس، بیش از همه چیز، از استقلال ایران بدش میآید. اینها همان کسانی هستند که سالهای متمادی در این مملکت خوردند و چاپیدند و حالا که مملکت مستقل است، ناراحتند. ما چه کار باید بکنیم؟ دولت انگلیس، اگر الان هم فرصت پیدا کند، دلش میخواهد بیاید در خلیج فارس، مثل زمان «لرد کُرزن» بایستد و برای دولتهای اطراف خلیج فارس، از جمله ایران، دستور صادر کند! ملت ایران اجازه نمیدهد. حالا دولت انگلیس باشد، دولت امریکا باشد، هر قلدر دیگری باشد و بخواهد در امور ما، خواستهای ما، اهداف ما، آرمانهای بزرگ ما و مقدّسات ما دخالت کند! به آنها چه ربطی دارد!؟ آنها اگر بخواهند این حادثه و این مشکل را به راحتی حل کنند، باید آن شخص مرتدِّ ملحد را تحویل مسلمانان دهند و بگویند: «این، جرم و جنایتی کرده است. شما مسلمانان، هرچه مجازاتش است، انجام دهید.» این راه، عاقلانه است. این کار را باید بکنند. چرا نمیکنند؟ ما به آنها اعتراض داریم که چرا جلوِ حکم امام را گرفتند!؟ آنها چه اعتراضی میتوانند داشته باشند!؟ اینها هشداری است برای من و شما. بدانید که اگر اندکی غفلت کنیم، دشمن علیه مقدّسات ما شروع به حمله و اقدام خواهد کرد. مربوط به :بیانات در دیدار مردم بخش دلوار بوشهر - 1370/10/13 عنوان فیش :شهید رئیسعلی دلواری نمونه ایستادگی در مقابل نفوذ بیگانگان کلیدواژه(ها) : شهید رئیسعلی دلواری, نفوذ بیگانگان در ایران, تاریخ قاجاریه, دخالتهای انگلیس در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای بیگانگان در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما یاد رئیسعلی دلواری را از این جهت گرامی میداریم که این مرد شجاع، در راه اعتقاد دینی خود، تنها و در غربت با دشمنان جنگید؛ این برای ما چیز بسیار باارزشی است... در آن روزگاری که ملت ایران همه در خواب بودند جز عدهی بسیار کمی در گوشه و کنارهای کشور و بیگانگان از این غفلت مردم سوءاستفاده میکردند و دشمن بر مناطق مختلفی از کشور عزیز ما تسلط پیدا کرده بود؛ در تهران، نمایندگان دولتهای انگلیس و روس، آزادانه حکمرانی میکردند و از پادشاهان آن زمان هم حساب نمیبردند؛ در منطقهی فارس هم همینطور؛ در بسیاری از مناطق دیگر کشور، نمایندگان بیگانه مال مردم را میخوردند و بر آنها حکمرانی میکردند و با ملت ایران با تحقیر برخورد میکردند؛ در یک چنین شرایطی، در هر گوشهیی از این کشور، مردان شجاعی پیدا شدند که به حکم دین، جهاد را بر خودشان واجب دانستند و فکر نکردند که با غربت و دست خالی نمیشود کاری را انجام داد؛ مردان خدا این گونهاند. یکی از این افراد، همین رئیسعلی شماست؛ که رئیسعلی ملت ایران است؛ اگرچه متعلق به دلوار است. یک مرد جوان، در همین سنین جوانیِ شما جوانان، در مقابل انگلیسیها ایستادگی کرد. البته امروز با آن روز خیلی فرق کرده است؛ امروز همهی ملت ایران در مقابل قدرتهای متجاوز ایستادهاند؛ امروز ملت ایران در مقابل امریکا ایستاده است و از دشمنان چه امریکا و چه قدرتهای دیگر واهمهیی در دل ندارد. امروز، روز آقایی ملت ایران است. من به شما عرض کنم، اگر «رئیسعلیها در غربت به شهادت نمیرسیدند، امروز ملت ایران به این عظمت نمیرسید؛ همچنان که اگر شما جوانان در دوران جنگ تحمیلی به جنگ نمیرفتید و به جبهه خدمت نمیکردید و شهادت را به خود نمیپذیرفتید، امروز ایران و اسلام به این عظمت نمیبود. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان بوشهر - 1370/10/11 عنوان فیش :مقابله علما در بوشهر با انگلیسی ها در زمان محمدشاه قاجار کلیدواژه(ها) : همراهی روحانیت شیعه با مردم, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, تفاوت علمای شیعه با علمای اهل سنت, مبارزه علما با انگلیس, مبارزات ضد استعماری علما, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ قاجاریه, روحانیت شیعه, همراهی روحانیت شیعه با مردم, تاریخ روحانیت شیعه, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, دخالتهای انگلیس در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : همیشه علمای ما برای مردم کار و تلاش میکردند، زحمت میکشیدند، فقرا را پاسداری میکردند، به آنها رسیدگی میکردند؛ دأب و روش علما این بود. نمیخواهیم بگوییم که این از آن عامهایی است که تخصیص نخورده و استثناء ندارد؛ خیر، اینطوری نیست. دأب اصلی بر این بود که به فقرا و طبقات ضعیف کمک کنند و برای حفاظت از آنها، در مقابل زورگو بایستند، در مقابل خان بایستند، در مقابل سلطان بایستند. اصلًا علمای ما بخصوص علمای شیعه همیشه به این معنا معروف بودهاند. میدانید که از لحاظ عقیدهی فقهی، یک تفاوت کوچک اینجا بین علمای برادران اهل سنّتِ ما با ما هست، و آن این است که آنها هر حکومتی را واجبالاطاعه میدانند؛ اما شیعه اینطوری نیست. شیعه همیشه خاری در چشم حکومتهای باطل بوده و اوضاع نابسامان را تحمل نمیکرده است. البته آن برادران اهل سنت هم در موارد خاصی مبارزات فوقالعاده و جالبی با حکومتهای ظلم و طاغین داشتهاند، که ما نمونههایش را در کشورهای دیگر و بعضاً در این کشور سراغ داریم و میشناسیم؛ اما این دأب علمای شیعه و علمای امامیه بود که با ضعفا خوب بودند و به آنها کمک میکردند و با حکومتهای طاغوت و قدرتمندها درمیافتادند. این هم از جمله وظایفی است که ربطی به این ندارد که حالا انقلاب پیروز شده بود، یا نشده بود؛ حکومت اسلامی بود، یا نبود؛ تکلیف ما و بنای ما بر این بود. همین استان شما همینطور بوده است. آن روزی که انگلیسیها در زمان محمّد شاه قاجار در بوشهر پیاده شدند، برای اینکه او هرات را زیر فشار قرار داده بود، اینجا اهرم فشاری برای او به وجود آمد. چه کسی در مقابل اینها ایستاد؟ چه کسی به امثال رئیسعلی فتوا داد و برایشان بیان کرد و تشویق کرد و تحریض کرد و به مردم دلگرمی و قدرت داد؟ غیر از علما چه کسانی بودند؟ آنها در مقابل زورگوها و قلدرها میایستادند. این تکلیف همیشهی ماست و باید آن را رعایت کنیم. مربوط به :دیدار قضات، دادستانها و حاکمان شرع دادسرای ویژه روحانیت و مسئولان دفتر ویژه در وزارت اطلاعات - 1369/08/13 عنوان فیش :تبلیغات منفی رضاخان علیه روحانیت کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تبلیغ علیه روحانیون نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از برنامههای رضاخان در این مملکت - که یقیناً هدایتشده از سوی انگلیسیها و قدرتهای پشت سر رضاخان بود؛ چون عقل خودش و تشکیلاتش به این چیزها نمیرسید - همین بود که روحانیون را بدنام کند. او به برداشتن عمامهها اکتفا نکرد؛ به بدنام کردن روحانیون مشغول شد و کار را به جایی رساند که در کوچه و خیابان، بچههای مردم اگر آخوندی میدیدند، مسخره میکردند. این کار، عرف رایج شده بود! این قضیه، مربوط به سالهای 29 و 30 است؛ یعنی من در آن زمان، یازده یا دوازده سالم بود. این جوّ، تا حدود ده سال بعد از رفتن رضاخان و کم و بیش تا قُبیل انقلاب - که من طلبهیی شده بودم - ادامه داشت. ما در مشهد، تشکیلات و جلسات مهمی داشتیم. در جلسات من، چهقدر دانشجو و دکتر میآمدند و من برای آنها تفسیر میگفتم. با جوانی از دوستان خودم - که فارغالتحصیل و آدم باسوادی بود - میخواستم به تهران بیایم. در ایستگاه راهآهن، با هم قدم میزدیم که وقتِ قطار بشود. در همین موقع، چند جوان که معلوم نبود اصلاً سوادی هم دارند یا ندارند - تیپهای اروپایی آن روز که لباس جین میپوشیدند و تازه در ایران معمول شده بود - به شکلی من را مسخره کردند که رفیقم خجالت کشید. این مسخرهکردنها رایج شده بود و دیگر مخصوص بچهها و یا یک طبقهی خاص نبود. این کارها برای آن بود که روحانیت را از چشمها زایل کنند. برای آن بود که آنها نقش روحانیت و ایمان به روحانیت را خوب فهمیده بودند. در قضیهی مدرّس و مرحوم کاشانی، و قبل از آن در قضیهی مشروطیت و میرزای شیرازی، این نقش را فهمیده بودند و میدانستند که باید این گروه و این طایفه را از چشم مردم انداخت. برای این کار، مثل ریگ پول خرج میکردند و از هر وسیلهیی هم استفاده میکردند. |