پروندهی "نگاه ایرانی" / یادداشت دکتر حسین مظفر؛ میخواهیم هویتمان را حفظ کنیم
ذوب در هدف 4
میخواهیم هویتمان را حفظ کنیم
دکتر حسین مظفر
در تدوین سند چشمانداز، سه رویکرد مطرح شد. یک رویکرد، گذشتهنگر بود که مثلاً ما با ظرفیتها و با چالشهای گذشتهی کشورمان، برنامههای گذشتهی کشورمان را ارزیابی کنیم و بر اساس روند گذشته، چشمانداز آینده را طراحی کنیم. این رویکرد مورد نقد قرار گرفت. گفتند اگر این کار را بکنیم، آیندهمان شبیه به گذشته میشود و فقط یک مقدار بر اساس زمان پیشرفتهتر میشود و تحول و نوآوری ایجاد نمیشود. رویکرد دیگر این بود که در عین حال که ما به روندهای گذشته نگاه میکنیم، یک نگاه به آیندهای هم بکنیم که باید در آن قرار بگیریم و بعد آیندهسازی کنیم. یعنی نخبگان طراح سند، خودشان را در آینده و در بیست سال بعد کشور قرار دهند و آرمان آن روز کشور را ترسیم کنند. بعد ظرفیتها را برای رسیدن به آن بسازند و نه بر اساس یک روند گذشتهنگرانه که انفعالی است. در رویکرد اخیر، ساختن آینده مطرح میشود و این که آینده را بر مبنای چشمانداز بیستسالهی دیگر بسازیم و اگر هم زمینههایش نیست، زمینههایش را درست کنیم.
البته در نگاه آیندهنگر هم باز دوتا شاخه مطرح میشود؛ یکی نگاه سریع و یکی هم نگاه متعادل. نگاه سریع یعنی به اصطلاح فراتر از ظرفیتهای نظام تلاش بشود و ایران ساخته بشود، اما نگاه منطقی و متعادل یعنی این که ما با نگاه به ظرفیتها یک کاری بکنیم که تدوین چشماندازمان غیر واقعی نشود. در نگاه سریع، رشد ده درصدی و دوازده درصدی مطرح میشد و در نگاه متعادل رشد هشت درصدی.
مردم ما در ایران انقلاب کردند و کشور ما بر اساس آرمانهایش شکل گرفت. با انتخاب مردم آرمانگرا، مدیران جامعهی ما بر مبنای سلایق خودشان، برنامههای خودشان را طراحی میکردند. یعنی هرکس برداشتی از آرمانهای خودش داشت. لذا مدیریت در نظام برنامهریزی ایران بیشتر سلیقهای است. هر رئیس جمهور یا هر مجلسی میآمد، یک برنامه و سلیقهای را محور قرار میداد. این هم آفت بزرگی بود که باید جلویش گرفته میشد تا دخالت سلایق مدیران را به حداقل برساند. از سوی دیگر سند میبایست ظرفیتهای مغفول جامعه را احیا کند و بسازد برای آیندهای دیگر. نهایتاً شأن نظام رعایت بشود و ایران متناسب با شعارهایی که در انقلاب داده بود، تعالی پیدا کند.
کارهای تحقیقاتی فراوان و از جنسهای مختلفی برای تدوین و آمادهسازی علمی سند انجام شد. یک بخش تحقیقات میدانی و تطبیقی بود که کارشناسان، بعضی از کشورها را که شرایطشان شبیه ما بود، بررسی کردند تا ببینند آنها برای توسعهی کشورشان به چه نکاتی توجه کردهاند؟ بحث دیگر، آرمانها و ارزشهای اعتقادی ما بود که بر اساس همین آرمانها و ارزشها انقلاب اسلامی شکل گرفت. یک بحث هم واقعیتهای موجود و ظرفیتها و مقدوراتمان بود.
این سه بخش، یعنی ما چه داریم، چه میخواهیم و دیگران کجا هستند و چگونه رفتهاند، مورد ارزیابی قرار گرفت تا به چند نکتهی خوب رسیدند. یکی اینکه دربارهی توسعه یک راهکار استاندارد ثابت و مشابه برای کشورها وجود ندارد. این خیلی خوب بود و دید وسیعتری میداد که ما فکر نکنیم میتوانیم الگوی توسعهی فلان کشور را بگیریم و برویم با آن کار کنیم. هر کشوری متناسب با شرایط آرمانی و ارزشی و امکانات خودش، الگوی توسعهی مشخص خودش را دارد.
نکتهی دوم این که شاید از اولی مهمتر بود، این بود که توسعه در هر کشور از همکاری و هماهنگی کامل آرمانها و اعتقادات و ارزشهای اعتقادی آن جامعه به دست میآید و با بایدها و نبایدهایی که آن کشور در مقام عمل دارد. این بسیار مهم بود. چون بعضی از مدیریتهای پس از انقلاب بلافاصله نمونهگیری یا نمونهبرداری میکردند از یک کشوری - از اقتصادش یا از فرهنگ و سیاستش- بعد میخواستند همان را در قالب فرهنگ ما پیاده کنند. در حالی که اگر الگوی توسعه با الگوی ارزشی هماهنگی نداشته باشد، مثل وصلهی ناچسب اصلاً نمیچسبد.
الگوی توسعه باید متأثر از آرمانها و ارزشها و تجلیبخش و چکیدهی آنها باشد در عرصهی حیات سیاسی اجتماعی. لذا این گزاره به همه فهماند که اگر بیاییم هرگونه الگوی توسعهای را به فرهنگ کشور خودمان تزریق کنیم، اصلاً جواب نمیدهد. در دنیا هم این رسم نیست و منجر به بیهویتی یک کشور میشود. آقا هم وقتی توسعه مطرح شد، چند نکتهی کلیدی را مشخص کردند که یکی همین بود که توسعه باید متأثر از ارزشهای اسلامی و انقلابی باشد و متأثر از ارزشهای ملی و بومی ما. ایشان میخواستند انقلاب پویایی و نوآوریاش را و زنده بودنش را که بیشتر از یک روند عادی انرژی تولید میکند، اینجا هم نشان بدهد.
در این میان، ارزشهای اسلامی ثابت است. ارزشهای انقلابی متناسب با شرایط مکانی و زمانی است با حفظ همان آرمانها و ارزشهای اسلامی و مثلاً میتواند نوع تعامل ما را با کشورها نشان دهد. بحث عزت، حکمت، مصلحت در روابط و سیاست خارجی، از همینجا مطرح شده است. الهامبخشی انقلاب در عرصهی بینالمللی و در بین کشورهای منطقه، از اینجا و از دل همین ارزشها سرچشمه میگیرد. انقلاب، شرایط زمانی و مکانی را هم به جوهرهی اسلام اضافه میکند و پویایی مناسبی را برایش ایجاد میکند.
چشمانداز، در همه چیز میتواند تحول ایجاد کند؛ در سیاست، در اقتصاد و در مسائل مربوط به آن مثل اشتغال و در فرهنگ (البته با حفظ اعتقاد و مبانی دینی). انقلاب فقط در یک لحظه یا یک دورهی تاریخی نبوده که اتفاق بیفتد و تمام شود؛ باید ادامه پیدا کند. دربارهی صدور ارزشهای انقلاب هم باید توجه داشته باشیم که کفرستیزی، ظلمستیزی، استکبارستیزی، استقلال، حمایت از محرومان و مانند آن اگرچه در اسلام هم وجود دارد، ولی به عنوان واژگان کلیدی انقلاب ما میتواند مطرح شود و روی این تأکید بشود که فقط ایران درون خودش این ارزشها نبوده، بلکه در صدور اینها و انعکاسشان هم موفق است.
در تیتر چشمانداز بایدها و نبایدهایی را آوردهایم، اما خیلی از کارها مثل الزامات سند هنوز رسمی و ابلاغ نشده است. سندهای وابسته مثل مهندسی فرهنگی و اصل 44 هم هنوز فراگیر نشده است. بیشتر کسانی که در بارهی سند چشمانداز اظهار نظر کردهاند، در ابعاد اقتصادی سند صحبت کردهاند. مثلاً اصل 44 زودتر از بقیهی سندهای وابسته تکلیفش روشن میشود دست کم در وادی نظری و برنامه، اما در حوزهی فرهنگ هیچ اتفاقی نمیافتد. مجمع تشخیص هم از آنجا که مسائل اقتصادی ملموستر است و فراز و فرودش را مردم بهخوبی درک میکنند، معمولاً در سیاستگذاری و برنامهریزی برای چشمانداز، به این وجه پرداخته و مسائل اقتصادی غلبه پیدا کرده بر مسائل فرهنگی. مسائل فرهنگی عمیقترند و در درازمدت خود را نشان میدهند، ولی الان شاید غیر ملموسند. خود چشمانداز گسترهی وسیعی دارد که نشان میدهد که باید هم نگاه به اقتصاد داشته باشد و هم به سیاست و هم به فرهنگ و هویت و مانند اینها. بحث مظلومیت فرهنگ را رهبری بیان میکنند. تا آنجا که گفتند در تمام موضوعات و پروژههای کشور باید پیوست فرهنگی هم داشته باشیم. اما به نظر میآید که یک غفلتی در این حوزه وجود دارد.
متأسفانه در سیاستهای کلانی که طراحی و برنامههای توسعهای که دنبال میشود، این مظلومیت فرهنگ به خوبی احساس میشود. همین ناملموس بودن مسائل فرهنگی و ملموس بودن مسائل اقتصادی، باعب شده که بندهای مربوط به مسائل اقتصادی، خیلی وسیعتر باشد و بندهای مسائل مربوط به معنوی خیلی کمتر. اینجا خساست به خرج میدهند و نمیگذارند آن بندها خیلی گسترش پیدا کند و ادغام صورت میگیرد. در حالی که مسائل اقتصادی، ریز شده و هر کدام در یک بند مستقل ذکر میشوند.
این را هم میتوان در اثر غلبهی فکر اقتصادی و اثر طبیعی آن در سند چشمانداز توجیه نمود و هم میتوان با این خوشباوری با آن مواجه شد که در مسائل فرهنگی، همه متفقالقولیم و همه مشکلات را قبول داریم و راهحل ها را هم میشناسیم و همه دنبال آرمان اسلام و انقلاب هستیم و راهی که رهبری نشان میدهند، ولی کفایت نمیکند.
من در سیاستهای برنامهی پنج ساله در بخش فرهنگ در شورای انقلاب فرهنگی عرض کردهام که ما همانگونه که مرزهای اقتصادی را ریز و شفاف مرزبندی و معلوم میکنیم، باید دربارهی مسائل فرهنگی هم این کارها را انجام بدهیم. چرا در اینجا کمش میکنیم اما آنجا که میرسیم، زیادش میکنیم؟
مهندسی فرهنگی که آقا فرمودند، از مسائل بسیار مهم امروز و آیندهی ماست. متأسفانه در این سی سال ما مسائل فرهنگیمان را رصد نکردهایم که ببینیم که از کجا میخواهیم به کجا برسیم؟ شاید این چیزها در آرمانهامان آمده باشد، اما مدونّش نکردهایم تا بدانیم چالشها و آسیبهامان چیست، الان کجا قرار داریم و چگونه میخواهیم حرکت کنیم تا به آرمانها برسیم.
ما دستگاههای فرهنگی زیادی داریم که هرکدام کارهایی را انجام میدهند، اما پراکنده و گاه در تضاد با هم کار میکنند. در بحث مهندسی فرهنگی اول باید فرهنگ خودمان را سامان بدهیم. زمینههای چالش را در فرهنگ بررسی کنیم، زمینههای ارتقا را فراهم کنیم و زمینههای چالش را کم کنیم یا محو نماییم. باید تأثیر فرهنگ را در دستگاهها و تصمیمگیریهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... ارزیابی کنیم. باید آثار فرهنگی این دستگاهها را بسنجیم و ساماندهی کنیم که همهی اینها در نهایت به ارتقاء باورها و ارزشهای جامعه بینجامد. طرحهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... نباید آسیب فرهنگی تولید کند یا دامن بزند به آسیبها. پیوست فرهنگی هم برای همین مطرح شده است.
رابطهی اقتصاد و فرهنگ یکی از نظریههای قوی است که الان در دنیا شکل گرفته است. اوضاع و روابط اقتصادی فقط بر درآمدها و مالیاتها و ... تأثیر نمیگذارد، اقتصاد در فرهنگ هم تأثیر میگذارد و میتواند تأثیر بسیار عمیقی هم در باورها و نگرشها داشته باشد. ما نمیگوییم اقتصاد زیربناست. از دیدگاه ما فرهنگ زیربناست، اما تأثیر و تأثر اینها را نمیتوان نادیده گرفت. فقر اقتصادی، فقر فرهنگی میآورد. اگر پروژههای عمران و آبادی و توسعهی اقتصادی با بیتوجهی به مسائل فرهنگی، به سرانجامی هم برسد، ضایعهی فرهنگی خودش را تولید میکند و افراد را نسبت به آرمانها بیتوجه میکند.
همانطور که در یک پروژهی اقتصادی تحقیق میکنیم تا به محیط زیست آسیب نرسد و آلوده نشود، باید متوجه باشیم که ذهن افراد را هم با برنامههامان آلوده نکنیم. در راستای بحث چشمانداز، مهندسی فرهنگی بسیار مهم است. البته مهندسی فرهنگی را در چشمانداز ندیدهایم، اما در بحثهای استراتژیک اقتصاد و توسعه و امنیت و... باید با توجه به فرهنگ کار کنیم و این موضوع در سیاست کلان نظام و در برنامههای توسعه مورد تأکید قرار بگیرد.
البته در سیاستهای کلی برنامهی پنجم توسعه بیشتر به فرهنگ توجه شده است. الان سیاست کلی برنامهی پنجم دارد طراحی میشود تا دولت بر این مبنا برنامهی پنجم را تدوین کند که پایان امسال یا سال بعد باید برنامهی پنجم بیاید و در دستور کار قرار بگیرد. اینها مرزهای مشترک زیادی دارند. در خود سند چشمانداز باید و نبایدهایی وجود دارد. همان جا هم آقا در پایانش نوشتند که باید طوری برنامهی توسعه و بودجههای سالانه تنظیم بشود که اینها را با هم تأمین کند و همپوشانی داشته باشد.
یکی از آفتهایی که کشور را به توسعه نمیرساند و تضادها را ایجاد میکند، همین است که برنامهها متناسب با بودجهها نباشد. گاهی هم برنامهها با برنامههای دیگر متناسب نبود و چند نوع ناهماهنگی وجود داشت. نظرات اصلاحی مدیران هم دخالت میکرد. چیز روشنی وجود نداشت که مورد مفاهمه قرار بگیرد و همه روی آن اتفاق نظر داشته باشند. اما بالاخره این چشمانداز یک روزنهی روشنی به سوی آیندهی کشور را گشود.
هنگامی که سند پیشنهادی مجمع به رهبر معظم ارائه شد، مهمترین تغییری که آقا در تابلوی سند دادند، اتفاقاً همین قسمت است که به نظر میرسد مورد کمتوجهی اعضای مجمع بوده، یعنی هویت اسلامی انقلابی. اصلاً بحث از حوزهی فرهنگ را نمیتوان خارج کرد از الزامات سند چشمانداز. نگاه ژرف رهبری، از تکرار تجربهی تاریخی تلخ عصر مشروطه جلوگیری میکند. وقتی مشروطه در حوزهی قانوننویسی مطرح شد، در تدوین قانون اساسی دو نظریه رویاروی هم قرار گرفتند. یک نظریه این بود که ایران به جای اینکه از صفر شروع کند، بیاید تجربهی کشورهای دیگر را پیاده کند. بلژیک و فرانسه و اتریش و انگلیس قانون اساسی دارند، ما چرا بیاییم دوباره از اول شروع کنیم؟
غربزدهها و درباریها بیشتر طرفدار این نظریه بودند. نظر دیگری که آیتالله شیخ فضلالله نوری داشت، همین تأکید بود که میگفت آنها مطابق با فرهنگ خودشان قانون را نوشتند و متناسب با آرمان و مکتب خودشان نوشتند که البته با هم همخوانی دارد، ما که بر اساس اسلام انقلاب کردهایم، نمیتوانیم قانونی بنویسیم که از قانون آنها گرفته شده باشد. قانون ما هم باید مشخصات فکری و فرهنگی و آرمانی خودمان را داشته باشد. عدهای از علمای سادهاندیش هم اتفاقاً به شیخ فضلالله نوری گفتند تو بیخود میگویی و ناشیگری میکنی؛ بگذار فعلاً یکی از مشکلات ما حل بشود و بالاخره این مشروطه راه بیفتد. او میگفت اگر این انحراف نهادینه بشود، دیگر نمیتوانیم جلویش را بگیریم و زاویه از همین جاست که پیدا میشود و همین هم شد.
رهبر انقلاب امروز تأکید دارند بر تناسب توسعه با ارزشهای دینی و بومی و با حفظ هویت اسلامی، تا آن تجربهی تلخ تکرار نشود. متأسفانه بعد از انقلاب، انگار در کشور ما سنت این بوده که توسعه را یکبُعدی ببینند. همهاش توسعه را از بعد اقتصادی میدیدند و بدون آثار فرهنگی و سیاسی آن. این درست همان نگاهی بود در رژیم سابق که به سرنگونی شاه انجامید و باز هم داشت زمینههای انحراف را ایجاد میکرد، اما تذکرات رهبر انقلاب، مجمع و سیاستگذاران را واداشت که به این نکتهی بسیار مهم توجه کنند.
قرار شده است که مجمع یک بخشی را برای نظارت و ارزیابی شاخصها در الزامات طراحی کند. یک بخشش شاخصهای استاندارد جهانی در اقتصاد و در فرهنگ و در سیاست است، اما کفایت نمیکند. بحث اینست که شاخصهایی که ما میگوییم، باید متناسب با هویت باشد و خودمان هم بومیسازیش کنیم.
در دنیا برای شاخصهای فرهنگی، فقط میزان نشر کتاب و انتشار روزنامه و تولید فیلم و اطلاعرسانی را نگاه میکنند، اما در بحث بومی ما، این شاخصها ارتقاء معنوی، مسائل عبادی، مسائل اخلاقی، مراکز دینی و مذهبی را هم پوشش میدهد.
در حوزهی اقتصاد شاید شاخصها از نظر انطباق با معیارهای بومی و اسلامی کمی نگرانکننده باشند، اما در فرهنگ این موضوع غلظت بیشتری دارد. اینجا دو کار باید انجام پذیرد. یکی اینکه دستگاههای مربوطه شاخصهاشان را طرح و پیشنهاد کنند، یکی هم اینکه خود کمیسیون مجمع، آن شاخصهایی را که از طرف کمیسیون اجرایی میآید بگیرد و عامتر و وسیعتر دنبال کند.
اینجا یک رابطهی کارشناسی با شورای انقلاب فرهنگی هست. در شورای انقلاب فرهنگی یک کمیتهی نظارتی وجود دارد که در آنجا شاخصهای فرهنگی طراحی شده است. دوستان گفتند همان را بیاورید اینجا و جرح و تعدیلش کنید. یک زمان این کار خیلی خوب دنبال میشد. بالاخره این یک مسئلهی تخصصی است که شورای عالی انقلاب فرهنگی چند سال دنبالش کرده و شاخصهایی را درآورده است و میشود همان را بگیرند و اصلاحش کنند.
البته بعد از گذشت حدود دو سال از رهنمود رهبر انقلاب دربارهی تدوین مهندسی فرهنگی به عنوان سندی وابسته به چشمانداز، نمیتوانیم بگوییم از روندها راضی هستیم. متأسفانه قبل از اینکه به اصل موضوع بپردازیم، به حواشیش پرداختهایم؛ سمینار میگذاریم، جلسات میگذاریم، روی واژگان فقط بحث میکنیم، ولی بیشتر به حواشی میپردازیم و اصل مسئله مغفول میماند.
همه باید با هم شروع کنیم. هم شورای انقلاب فرهنگی و هم وزارت ارشاد به صورت اساسی و ساختاری باید این رسالت را انجام بدهند. مجمع هم با دعوت کارشناسان اینها را به نتیجهای برساند. بالاخره مجمع باید از ظرفیتهای کارشناسی و تخصصی جاهای دیگر استفاده کند. باید دعوت کند از دستگاههایی که بیشتر مبتنی بر فرهنگ هستند، مثل رسانهها و همهی دستگاههایی که در فرهنگ و آموزش و تبلیغ دستی دارند و آنها هم باید مشارکت کنند.
البته مجمع، یک شأنش هم نظارت است که رهبری به آن تفویض فرمودهاند. به نظرم رهبری برخورد حکیمانهای کردهاند؛ دیدهاند یک مجموعهی کارشناسی که خودش این سیاستها را طراحی کرده است و اشراف دارد، میتواند نظارت هم بکند. لذا خودش تشکیلات و دستگاه نظارتی جداگانهای دایر نکرده و کار را واگذار نموده است به خود مجمع -که معمولاً هم دفتر رهبری از آن ابا دارد- اما خود مجمع مستقیماً نمیتواند به دستگاهها دستور بدهد. ابلاغ و توقف و دگرگونیها وظیفهی ذاتی مجمع نیست؛ کار تفویضی است که باید بر عهدهی تفویض کننده گذاشته شود.
***
تدوین سند چشمانداز گام اول بود. الزامات و نظارت بر روند تحقق، از مسائل بسیار اساسی در گامهای بعدی است که اگر انجام نشود، تمام ظرفیتهای چشمانداز از بین میرود و عملی نشدن آن هم حیثیت نظام را متأثر میکند. من معتقدم نظارت باید قویتر و البته حکیمانه و منصفانهتر باشد. نظارت باید همچنین جامع و مستمر باشد. متأسفانه هنوز مجمع به سازوکار نظارت درستی نرسیده است.
ما زورمان نرسید در مجمع، بخش فرهنگی سیاستهای کلی برنامهی توسعه را غلیظ کنیم و خود این را مفصلاً طراحی کنیم و از طریق شورای عالی انقلاب فرهنگی و خدمت آقا بدهیم تا ایشان وقتی بررسی میکنند، با نگاه به اینها تصمیم نهایی را بگیرند و اصلاحهایی که لازم هست انجام بگیرد.
مجمع در تدوین سیاستهای کلی و برنامهی پنجم وقتش گرفته شد و بخشیش هم در حل اختلافهای بین شورای نگهبان و مجلس. به نظر من مجمع باید بیشترین وقتش را بگذارد روی سازوکارهای نظارتی. الآن در مجمع، کمیسیون نظارت درست شده که یازده نفر هستند که من هم جزوشان هستم، آقای روحانی، آقای ولایتی، آقای موسوی، آقای مرتضی نبوی و آقای محمد هاشمی و دیگران هم هستند.
***
معنی هویت، چیستی و کیستی است. این کیستی و چیستی باید در رفتار ما، کردار ما، اخلاق ما و اعتقادات ما تجلی پیدا کند. تأکید آقا بر هویت، چه هویت فردی و چه هویت اجتماعی، و اینکه میخواهیم کشورمان هویت اسلامی داشته باشد، یعنی هرچه از قانونگذاری و سیاستگذاری و برنامهریزی و مسائل اجرایی این مملکت بیرون میآید، ریشهاش و سرچشمهاش در اسلام باشد و در انقلابش که ریشه در اسلام دارد.
هر تصمیمی که گرفته میشود و هر رشد و توسعهای که در جامعه تجلی پیدا میکند، آئینهای و تراوشی از آن آرمان و ارزشها باشد. ستون هویتی ما در حقیقت اسلام و انقلاب است. تجلیگاهش در بخشهای مختلف و تکیهگاهش باید این باشد و آبشخورش از این باشد. یعنی نه فقط ما سیاستمان را میخواهیم تنظیم کنیم با دیانتمان و آرمانهامان، مسائل اجتماعی و اقتصادیمان را هم باید به این سو ببریم. ما رشدی را نمیخواهیم که به تنهایی در توسعهی غربی نشانهی اعتلاست. ما رشد و توسعهای میخواهیم که متناسب با آرمانهامان باشد.
اما اینکه چرا به جای کلمه هویت از "فرهنگ" استفاده نشده است، زیرا هویت عمیقتر از فرهنگ است. فرهنگ رفتار است. تجلی رفتار آدم را میگویند فرهنگ، اما هویت عمیقتر است. فرهنگ به باورها، ارزشها، آداب، سنن، کردار، اخلاق و گفتار میگویند، اما مثل تفاوت فرهنگ و تمدن که میگوییم فرهنگ عمیقتر و تمدن تجلی آن است. هویت هم آرمان عمیق درونی است. ذات و جوهره است و فرهنگ رفتاری است که از آن ذات میجوشد و خودش را در قالب باورها و اعتقادات نشان میدهد. در لباس پوشیدن، صحبت کردن، در آداب و سنن اجتماعی و ....
ما نمیخواهیم هویتسازی کنیم. بلکه میخواهیم هویتی را که داریم، حفظش کنیم. آن چهارچوب اصلی که در انقلاب ما شکل گرفته و بر مبنای اسلام است، آن را حفظ کنیم. دوم اینکه از انحرافات و زوایایی که ایجاد شده است، برگردیم به آن جوهره و آبشخور اصلی و توجه بدهیم به بازگشت به خویشتن.