keyword/content
1393/01/01
1392/11/28
1392/02/18
1390/03/23
1389/06/25
1388/11/13
1388/02/27
1387/07/03
1387/06/25
1387/02/14
1386/09/14
1386/08/23
1385/09/01
1383/11/10
1383/09/11
1378/07/09
1376/12/13
1376/09/18
1375/09/20
1375/09/19
1374/04/19
1374/04/19
1370/12/14

چطور از ما توقّع دارند که خطوط قرمز اعتقادی و انقلابی کشورمان و جوانانمان را ندیده بگیریم؟ اگر یک کسی است که روح استقلال ملّی را نشانه میرود ـ الان هستند کسانی که صحبت استقلال که میشود، استقلال را مسخره میکنند، میگویند این عقب‌افتاد‌گی است، استقلال چیست ـ و میخواهد وابستگی را تئوریزه کند، استقلال را مسخره کند، دلهای جوانان را برای مستقل زیستن متزلزل کند، نمیشود در مقابل او بی‌تفاوت ماند؛ باید در مقابل او عکس‌العمل نشان داد. یکی به ضروریّات اخلاقی و دینی جامعه اهانت میکند، زبان فارسی را مسخره میکند، خلقیّات ایرانی را تحقیر میکند؛ اینها هست‌؛ اینها وجود دارد الان. کسانی سعی‌شان این است که بزنند توی سر روح عزّت ملّی جوان ایرانی؛ مکرّر خلقیّات منفی را نسبت میدهند: از اروپایی‌ها یاد بگیرید، از غربیها یاد بگیرید، همدیگر را تحمّل میکنند، ما همدیگر را تحمّل نمیکنیم! واقع قضیّه این است؟ در خیابانهای کشورهای اروپایی و پایتختهای اروپایی ــ حالا، نه بیست سال قبل و پنجاه سال قبل ــ یک نفری که اندکی حجابش را مراعات کرده، مورد تهاجم جوانها قرار میگیرد، جلوی چشم مردم میزنند زن محجّبه را مجروح میکنند یا میکشند، کسی جرئت نمیکند بگوید چرا! کسی را به‌عنوان اینکه این اهل آن کشور نیست، جلوی چشم مردم آتش میزنند! این تحمّل مخالف است؟ این چیزی است که همین تازه اتّفاق افتاد؛ چند ماه قبل از این جوانهای الواط یکی از شهرهای یکی از کشورهای اروپایی، یک ایرانی را کتک میزنند، بعد رویش بنزین میریزند، آتشش میزنند، همسایه‌ها هم وامی‌ایستند برّوبر نگاه میکنند، عکس‌العملی نشان نمیدهند! این تحمّل مخالف است؟ آن ‌کسانی ‌که ملّت ایران را و ملّیّت ایرانی را و خلقیّات ایرانی را تحقیر میکنند؛ آ‌ن‌ کسانی ‌که مبانی اسلامی را در ذهنها متزلزل میکنند، آ‌ن ‌کسانی ‌که شعارهای اصلی انقلاب را مورد تعرّض جدّی قرار میدهند، آ‌ن ‌کسانی ‌که نهاد خانواده را بی‌ارزش جلوه میدهند و ازدواج را بی‌معنی وانمود میکنند ـ اینها امروز در جامعه‌ی ما هست؛ کسانی این کارها را دارند میکنند ـ آ‌ن ‌کسانی ‌که لذّت‌جویی را یک امر مطلوب و یک ارزش میدانند ــ لذّت؛ «اصالة‌اللّذّه» همان سوغات فرهنگ غربی است؛ هرچه موجب لذّت بشود؛ خب، یکی با اعتیاد لذّت میبرد، یکی با شهوات جنسی لذّت میبرد، یکی با کتک زدن این ‌و آن لذّت میبرد؛ هرچه مایه‌ی لذّت کسی باشد، این را مباح میدانند ـ کسانی‌ که این حرفها را ترویج میکنند، نمیشود در مقابل اینها بی‌تفاوت ماند.

چند معنا در این حادثه‌ی بزرگ [بیست‌ونهم بهمن سال ۵۶] وجود داشت: اوّل، نشان دادن و منعكس كردن ویژگی‌های اخلاقی و خصلتیِ مردم تبریز و مردم آذربایجان؛ این خیلی مهم است. ما باید خودمان را با خصلتهایمان، با خصوصیّات اخلاقیمان بشناسیم. دیگران می‌نشینند اخلاقیّات ایرانی‌ها را همراه با تحریف، همراه با كوته‌بینی برای ما مینویسند! ما خودمان را باید در آیینه‌ی این حوادث، درست بشناسیم. در این حادثه‌ی بیست‌ونهم بهمن، مردم تبریز این خصلتها را از خودشان نشان دادند: اوّلاً ایمان عمیق دینی؛ ثانیاً غیرت دینی؛ ثالثاً شجاعت؛ پس از اینها، مسئله‌ی موقع‌شناسی، و درك درست حوادث؛ اینها خیلی مهم است برای یك مجموعه‌ای، برای یك جمعیّتی كه باایمان باشند، شجاع باشند، قدرت اقدام داشته باشند و وقت اقدام را [هم] بدانند. زودتر و دیرتر از زمان مناسب، اقدام، اثربخش نیست. تبریزی‌ها درست در وقت خود، بیست‌ونهم بهمن را پدید آوردند و خلق كردند؛ این خصوصیّات، خیلی مهم است. تبریز و آذربایجان این خصوصیّات را قبل از بیست‌ونهم بهمن هم داشت و تا امروز هم دارد - حوادث بعدی هم این را نشان داده است - اینها را باید حفظ كرد. ایمان اسلامی، غیرت ایمانی، شجاعت، اهل اقدام بودن، پیشرو بودن، صف‌شكن بودن، كارهای برجسته و نوآوری در راه اهداف والا انجام دادن، زمان را شناختن، موقعیّت را شناختن، و كار متناسب با موقعیّت را انجام دادن، یكی از بركات و آثار بیست‌ونهم بهمن بود كه خصلتهای برجسته‌ی مردم تبریز و آذربایجان را در آیینه‌ی تاریخ مجسّم كرد.

آموزش و پرورش ما آن روزی كه در كشور به شكل جدید درآمد، بر اساس یك مبنای فكری و اعتقادیِ دیگر به وجود آمد؛ ما هم در طول ده‌ها سال ــ از اوّلی كه آموزش و پرورش جدید در كشور آمد ــ بر همان مبنا حركت كردیم، در واقع در همان ریل پیش رفتیم؛ كه خب، ریل درستی نبود. این سند تحول باید ما را به سمت هدفهای اسلامی حركت دهد؛ باید جامعه را به سبك زندگیِ حقیقتاً اسلامی پیش ببرد؛ باید بتواند در ما خصلتهای والای انسانی را به وجود بیاورد. ما امروز در خودمان، در خلقیات خودمان، در رفتار خودمان، نقائصی مشاهده میكنیم؛ این نقائص باید برطرف شود. استعداد بشری در جامعه‌ی ایرانی، یك استعداد انبوه و سرشار است؛ این استعداد باید امكان بروز پیدا كند، جهت صحیح پیدا كند. این سند تحول ناظر به یك چنین چیزی است.

من در مورد اهمیت فرهنگ لازم نیست چیزی عرض بکنم؛ همه‌ی شماها فرهنگی هستید و جزو نخبگان هستید و واقفید به اینکه چقدر مسئله‌ی فرهنگ در یک جامعه اهمیت دارد. ما هم بارها عرایضی عرض کردیم. به طور خلاصه اینجور میتوان گفت که فرهنگ یک ملت و یک کشور، در حقیقت شاکله‌ی معنوی این ملت است. یعنی اگر ما در یک کشور، وضع اقتصادی، نظام اقتصادی و نظام سیاسی را شاکله‌ی جسمی برای یک ملت بدانیم، روح این مجموعه عبارت است از فرهنگ. در حقیقت فرهنگ است که هویت و شاکله‌ی معنوی یک ملت را معین میکند. طبعاً این فرهنگ، شاخصهای مصداقی دارد. شاخصهای مصداقی‌اش عقاید است، اخلاق است، آداب است، رفتارهای اجتماعی است، رفتارهای فردی است، خلقیات و خصال ملی است؛ اینها شاخصهای آن هویت معنوی است. از روی این شاخصها میتوان کشف کرد و شناخت که این ملت هویتش چیست، شاکله‌ی معنوی‌اش چیست، شخصیت این ملت کدام است. حتّی اگر چنانچه فرض کنیم در زمینه‌ی شکل سیاسی یا شکل اقتصادی دچار مشکلاتی باشد، اما فرهنگ غنی و عمیقی داشته باشد، این ملت، بالقوه ملت مقتدری است. این که ما به مواریث فرهنگی اهمیت میدهیم، به خاطر همین است. مواریث فرهنگی، آن ذخیره‌ها و گنجینه‌هائی هستند که در یک جامعه‌ای حفظ میشوند. یک وقت ممکن است ساختمانی خراب شود، فرو بریزد، یا سست شود؛ اما آن گنج، آنجا محفوظ است. وقتی این گنج در آنجا بود، به برکت این گنج میتوان آن ساختمان را بازسازی کرد. یعنی برای یک ملت، ویرانی و خرابی ظاهری، دلیل ویرانی و نابودی حقیقی و نهائی نیست. آنچه که دلیل ویرانی نهائی است، ویرانی فرهنگی است. اگر چنانچه یک کشوری از لحاظ فرهنگ - یعنی از لحاظ علم، از لحاظ عقیده، از لحاظ اخلاق، از لحاظ رفتارها، از لحاظ خصال و خلقیات مدنی - وضع نابسامانی داشته باشد، وضع منحطی داشته باشد، این ملت ورشکسته است؛ ولو حالا ظاهراً هم یک شمایل و شاکله‌ی مقبولی داشته باشد؛ لیکن باطن خراب شده است، ویران شده است و با یک حادثه از بین میرود و دیگر قابل بازسازی نیست؛ برخلاف آن وقتی که این ذخیره را داشته باشد. اهمیت فرهنگ این است.

مسئله‌ی فرهنگ از مسائل اقتصادی مهمتر است، از مسائل سیاسی مهمتر است. فرهنگ چیه؟ فرهنگ عبارت است از آن درک، برداشت، فهم، معتقَد و باور انسانها و روحیات و خلقیات آنها در زندگی؛ آنهائی است که انسان را به کار وادار میکند. فرهنگ حاکم بر یک کشور مثلاً اگر چنانچه فرهنگ مسئولیت‌پذیری بود، این عمل مردم را هدایت میکند. نقطه‌ی مقابل، حالت بی‌مسئولیتی است که انسان نسبت به حوادث، نسبت به قضایا، نسبت به آینده، نسبت به دشمن، نسبت به دوست، احساس مسئولیت نکند. مسئولیت‌پذیری، تزریق مسئولیت‌پذیری و هدیه کردن او به ارواح مردم، به افکار مردم و روحیات مردم، این تقویت فرهنگ است. ایثارگری، وجدان کاری، انضباط، تعاون اجتماعی، سازگاری اجتماعی، پرهیز از اسراف، اصلاح الگوی مصرف، روحیه‌ی قناعت، استحکام در آنچه که تولید میکنیم؛ اینها فرهنگ است. اینها را باید در مردم تقویت کرد. درست‌کاری، زنده نگه داشتن اندیشه‌های امام و انقلاب، روحیه‌ی انسجام و اتحاد اسلامی - آن چیزی که قرآن هم ما را به او امر میکند، تفکرات ما هم به او امر میکند، انقلاب هم ما را به او حمل میکند و امر میکند - با برادران مسلمان، با هم‌میهنان، حالت اتحاد و انسجام داشتن، تعصب متقابل مثبت نسبت به یکدیگر داشتن، که در عرض گستره‌ی امت اسلامی هم همین جور است. اینها فرهنگ است. یکی از آنها هم البته فرهنگ عفاف و فرهنگ ساده‌زیستی است.

میدانید ملتها خصال ملی دارند. بعضی از ملتها خصلتی دارند که خصلت عمومی است، بعضی از ملتها خصلتهای دیگری دارند که حالا مربوط به تاریخ و جغرافیا و اقلیم است و به عوامل گوناگونی وابسته است. ما این روحیه‌ی شور و شوق را، میل به تحقیق را، کنجکاوی را، خسته نشدن و پیگیری کردن را باید در ملتمان به وجود بیاوریم. این روحیه، کم است؛ نیست. کار جمعی هم که گفتند، همین جور است؛ کار جمعی هم جزو خصال ملی ما نیست. شما به ورزشهای ما هم که نگاه کنید و مقایسه کنید با ورزشهائی که متعلق به اروپائی‌هاست، می‌بینید همین جور است. ورزش ملی ما که کشتی است، یک ورزش انفرادی است. حتّی ورزش باستانی ما هم که یک ورزش دسته‌جمعی است، هر کسی برای خودش ورزش میکند. میدانید وقتی که توی گود زورخانه میروند، کار دسته‌جمعی انجام نمیگیرد؛ با هم یک حرکاتی را انجام میدهند، هر کسی ورزش خودش را انجام میدهد؛ مثل فوتبال یا والیبال نیست که کار این، مکمل کار آن باشد؛ لذا کار، کار جمعی نیست. این یک نقص ملی است در ما؛ این را باید درست کرد؛ باید تزریق کرد. این کارِ کیست؟ کار دانشگاه است. بنابراین دانشگاه غیر از مسئله‌ی علم، باید به مسئله‌ی فرهنگ هم بپردازد.
ما میتوانیم این جوان را صبور، قانع، مایل به کار، مایل به تحقیقات، اهل کار جمعی، اهل اغماض، اهل تغلیب عقل بر احساس، اهل انصاف، اهل وقت‌شناسی، اهل وجدان کاری تربیت کنیم؛ میتوانیم هم عکس این صفات را در او تزریق کنیم. واقعاً این جوانی که در اختیار دانشگاه قرار میگیرد - یک جوان هجده نوزده ساله - در خور این تربیت هست. در دوره‌های بخصوص لیسانس - این دوره‌ی اول - میتوان روی این مسئله واقعاً فکر کرد، برنامه‌ریزی کرد. شما میتوانید یک نسلی را به وجود بیاورید که این نسل دارای این خصوصیات اخلاقی باشد. این هم برنامه‌ریزی میخواهد؛ این با پوستر و با دستور و با اینها درست نمیشود.

ما اگر نقاط افتراق پیشرفت با منطق اسلامی را با توسعه‌ی غربی میشماریم، نباید از نقاط اشتراک غفلت کنیم؛ یک نقاط اشتراکی هم وجود دارد که اینها در توسعه‌ی کشورهای توسعه یافته‌ی غربی کاملاً وجود داشته؛ روح خطرپذیری - که انصافاً جزو خلقیات و خصال خوب اروپائی‌هاست - روح ابتکار، اقدام و انضباط، چیزهای بسیار لازمی است؛ در هر جامعه‌ای که اینها نباشد، پیشرفت حاصل نخواهد شد. اینها هم لازم است. ما اگر باید اینها را یاد بگیریم، یاد هم میگیریم؛ اگر هم در منابع خودمان باشد، باید آنها را فرا بگیریم و عمل کنیم.

یک توصیه این است که هم دستگاه‌های مدیریتی، هم اساتید، در داخل دانشگاه‌ها خودباوری را ترویج کنید. جوانی که تحت تربیت و تحت آموزش و تعلیم شماست، باید به خود اعتماد داشته باشد - آن اعتماد به نفس ملی که عرض کردیم. بحثِ این نیست که شخصی به خودش اعتماد دارد، بحثِ این است که ما به خصال ملی خودمان، به امکانات ملی خودمان، به ذخائر فرهنگی خودمان، یک اعتماد به نفس عمومی داشته باشیم که به آن گفتیم اعتماد به نفس ملی - این حالت بایست در یکایک جوانهای ما بروز پیدا کند؛ یعنی جوان ما وقتی که می‌ایستد اینجا حرف میزند، باید اعتماد به نفس ملی خود داشته باشد؛ چون جوان، مظهر امید است.

ما امروز مردممان به چیزهایی نیاز دارند که این نیازها با زبان هنر که از جمله زبان شعر هست، قابل برطرف شدن، قابل تأمین شدن است. امروز اخلاقیات زیادی در کشورمان مورد نیاز است که به صورت اخلاق ملی در بیاید. ما فراموش نکردیم که چند قرن در زیر چکمه‌ی استبداد زندگی کردیم. بهترین پادشاهان ما در طول تاریخ که ممکن است به نام این‌ها افتخار هم بکنیم، جزو ظالم‌ترین و قسی‌القلب‌ترین مردم زمان خودشان و حکام دوران خودشان بودند. نادرشاه از لحاظ قهرمانی و به عنوان یک قهرمان ملی یک اسطوره است؛ اما برای مردم خودش، در آن زمانی که زندگی می‌کرده، یک دیو مهیبی است. شاه عباس هم همین‌جور است. ما به این‌ها افتخار می‌کنیم، به خاطر اینکه این‌ها کارهای بزرگی کردند. اما شما ببینید با مردم کشور، این‌ها چه جوری رفتار کردند. خوب‌هایشان – آن‌هایی که به اصطلاح خوب بودند و اهل تقوای نسبی بودند - چه جور عمل کردند، آن‌هایی هم که اهل تقوا نبودند، چه جور عمل کردند.
 ما قرن‌ها اینجور زندگی کردیم و خلقیاتی در ما به وجود آمده؛ این خلقیات بایستی اصلاح و اسلامی بشود. ما احتیاج داریم به صفا، احتیاج داریم به یکرنگی، احتیاج داریم به روح اخوت و برادری، احتیاج داریم به اینکه هر انسانی در جامعه‌مان نسبت به همسایگان خودش در خانه، در محل کسب، در خیابان احساس امنیت کند و خود را در امان بداند؛ احساس ناامنی نکند. این‌ها الان فراهم نیست. ما قدرت ابتکار، شجاعتِ نوآوری را به عنوان یک خصلت ملی لازم داریم. خطرپذیری را برای کارهای بزرگ به عنوان یک خصلت ملی نیاز داریم. این‌ها جزو خصال ملی ما الان نیست. ممکن است کسانی در این خصلت‌ها درجه‌ی بالایی هم داشته باشند که ما حاضریم دست این‌ها را هم ببوسیم، اما این کافی نیست. این‌ها باید به صورت خصال ملی دربیاید. ترحم کردن به یکدیگر، امید به آینده، تزریق امید به دیگران؛ این‌ها خصوصیاتی است که اگر در یک ملت باشد، آن ملت راه تکامل را خوب می‌پیماید. ما به این‌ها نیاز داریم. این‌ها به چه وسیله تأمین می‌شود؟ این‌ها دستوری که نیست؛ نصیحتی هم نیست. این‌ها با زبان هنر می‌تواند القاء شود؛ آنچنان که فضا را پر کند. بنابراین یکی از نیازهای امروز ما، شعر اخلاقی است.

یکی دیگر از ضعفهای درونی عبارت است از تربیتهای اجتماعیِ موجود و عادتهای تاریخی، که اینها در ما ملت ایران در آغاز انقلاب بود. شما جوانها شاید از حالات روانی و تربیتهای تاریخیِ ما در هنگامی که انقلاب پیروز شد، تصویر درستی نداشته باشید. امروز ما می‌بینیم که عنوان «ما میتوانیم» در همه هست. واقعاً هم اگر بگویند آقا شما میتوانید بزنید روی دست صنعتگران پیشروِ دقیق‌ترین و ظریف‌ترین صنایع دنیا، شما میگوئید بله؛ اگر همت کنیم، تلاش کنیم، میتوانیم. واقعاً جوان دانشمندِ مسلمانِ در جمهوری اسلامی خودش را قادر بر هر کاری میداند؛ این در اول انقلاب اینجور نبود. تربیتهای قبلی درست عکس این بود. هر کاری که مطرح میشد، میگفتند آقا ما که نمیتوانیم! آقا فلان چیز را بسازید، میگفتند ما که نمیتوانیم! با فلان شعار غلط در دنیا مقابله کنیم، میگفتند آقا ما که زورمان نمیرسد، ما که نمیتوانیم! «ما میتوانیمِ» امروز، آن روز «ما نمیتوانیم» بود. این، آن تربیت اخلاقی و تاریخیِ بازمانده‌ی از دوران گذشته است.
توسری خوری، شنیدن زور، دیدن فسق در کسانی که از آنها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاکیزه‌دامنی دارد، عادت شده بود. یعنی اگر در دوران پیش از انقلاب می‌آمدند به مردم میگفتند آقا فلان مسئول عالی کشور - حالا شخص اول که خود شاه بود - یا وزرا یا مسئولین فلان عیاشی را کردند، فلان فسق را کردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نمیکردند؛ میگفتند خوب، هست دیگر؛ معلوم است! یعنی عادت کرده بودند به اینکه مسئولانی را که باید پاک باشند و پاکدامن باشند، آلوده‌دامن و ناپاک ببینند. ما تعجب میکردیم از اینکه در صدر اسلام چطور یک خلیفه مست رفت برای مردم نماز صبح خواند! هم درباره‌ی خلیفه هست، هم درباره‌ی یکی از امرای منصوب از قِبل یک خلیفه. این در تاریخ اسلام هست و معروف و مسلّم هم هست. نماز صبح دو رکعت است؛ اما او چون سرکیف بود، شش رکعت خواند. گفتند آقا نماز صبح را زیادی خواندی؛ گفت بله، حالم خوش است؛ اگر بخواهی، بیشتر هم میخوانم! این در تاریخ بود. در آن زمان مردم میدیدند که خلیفه یک چنین فسقی را دارد انجام میدهد، اما تحمل میکردند و بی‌تفاوت از مقابل این قضیه میگذشتند. زمان ما هم همین‌جور بود. در دوره‌ی طاغوت - که ماها تا قبل از پیروزی انقلاب با طاغوت مواجه بودیم - قضیه همین‌جور بود. مردم تعجب نمیکردند از اینکه پادشاه کشور اسلامی فسق کند، فجور کند، باده‌گساری کند، کارهای هرزه انجام دهد. شاید من قبلاً گفته باشم که یکی از علمای بزرگ تبریز که مرد بسیار دانشمند و عالمی بود و بنده هم او را دیده بودم - استاد پدر ما بود - پیرمردی بود بسیار عالم، اما بسیار ساده! من یک وقتی رفته بودم تبریز، شاگردان و دوستانِ علاقه‌مند خود ایشان نقل میکردند؛ میگفتند یک وقتی محمدرضا در دوره‌ی جوانی‌اش آمده بود تبریز، رفته بود سراغ این آقا. احترام کرده بود از این آقا، رفته بود توی آن مدرسه‌ای که این آقا تدریس میکرده. بعد که محمدرضا رفته بود، این آقای عالم - که عالم هم بود، متقی هم بود، منتها ساده بود - مجذوب شاه شده بود و از او تعریف میکرد. دوستان گفته بودند آقا شما که از این شخص تعریف میکنید، این مرد این کارهای خلاف را انجام میدهد - حالا کارهائی که در نظر آن عالم، خیلی بزرگ باید مینمود؛ مثلاً او شراب میخورد - گفته بود خوب، شاه است دیگر؛ میخواهی شراب نخورد؟! گفته بودند آقا مثلاً قماربازی میکند، گفته بود شاه است دیگر؛ پس میخواهی مثلاً چه بازی کند؟! عرف این بود که چون شاه است، چون وزیر است، پس باید بتواند فسق کند، فجور کند، ناپاکی از خودش نشان بدهد. این جزو عاداتی بود که در جامعه‌ی ما وجود داشت. اینها همان موانع درونی است؛ اینها آن چیزهائی است که در مقابل رسیدن به یک هدف و مقصود والا عایق ایجاد میکند.

امت اسلامی یک مجموعه و یک واحد بزرگ و زنده است؛ اهدافی دارد، آرمانهایی دارد. این اهداف و آرمانها مخصوص یک ملت یا یک کشور امت اسلامی نیست؛ آرمانهای مشترک دنیای اسلام است. برای اینکه این آرمانها زنده بشود و تحقیق پیدا کند، ما باید به هم نزدیک بشویم. دولتهای اسلامی وسیله‌ی نزدیکی ملتهاشان میشوند و ملتها با هم وقتی نزدیک شدند، تجربیات خود را، روحیات خود را، خلقیات خود را با هم تبادل میکنند و در نتیجه آنچه به دست امت اسلامی خواهد آمد، چیز بسیار ارزشمند و بزرگی خواهد بود.

نکته‌ی دوم مسئله‌ی سازندگی حج است؛ هم سازندگی شخصی و اخلاقی و معنوی - که روحانیون محترم، علمای محترم در داخل کاروانها میتوانند خیلی نقش ایفا کنند و هم سازندگی ملی؛ یعنی خلقیات یک ملت مُلتئم، پخته، سنجیده، خردمند را در دوره‌ی حج، زمینه‌اش را برای حاجی فراهم کند.

«حج» یک فریضه‌ی پُرظرفیتی است که اگر درست عمل شود و آنچنان که شارع مقدس خواسته است در هر دوره و زمانی، متناسب با آن زمان به شکل شایسته‌ای انجام بگیرد، تأثیرات آن علاوه بر تأثیرات فردی و ملی، تأثیرات بین‌المللی خواهد بود. ما دیگر کدام واجب را داریم که این‌طور باشد. این عمل و فریضه، هم دل و روح و باطن خود انسانِ حج‌گزار را تصفیه می‌کند، نورانی می‌کند و به خدا نزدیک می‌کند؛ با استغفار و با تضرع و مناجات الهی آشنا و معنوی می‌کند؛ هم بر روی مسائل یک ملت اثر می‌گذارد؛ چون بخشی از مردم یک ملت وقتی در یک جهت خاصی، در یک سفری و با یک هدفی رفتند و برگشتند، همگرایی آنها قهراً بیشتر می‌شود و سطح معنویت و اخلاق ملی بالا می‌رود. و هم علاوه‌ی بر اینها بین‌المللی است؛ چون ملتها با اشتراکاتی که دارند، فارقها و تفاوتهایی هم با هم دارند که آنها را از هم جدا می‌کند و احیاناً انگیزه‌های خصمانه‌ای نسبت به یکدیگر در آنها به وجود می‌آورد. «حج» موجب می‌شود که این فارقها کمرنگ شود و آن جهات اشتراک و اتحاد بین ملتهای گوناگون برقرار گردد. بنابراین ما هیچ واجبی را با این ابعاد گسترده و عظیم نداریم.

ما فرهنگ را بستر اصلی زندگی انسان می‌دانیم؛ نه فقط بستر اصلی درس خواندن و علم آموختن. فرهنگ هر کشور، بستر اصلی حرکت عمومی آن کشور است. حرکت سیاسی و علمی‌اش هم در بستر فرهنگی است. فرهنگ، یعنی خلقیات و ذاتیات یک جامعه و بومیِ یک ملت؛ تفکراتش، ایمانش، آرمانهایش؛ اینها تشکیل دهنده‌ی مبانی فرهنگ یک کشور است؛ اینهاست که یک ملت را یا شجاع و غیور و جسور و مستقل می‌کند، یا سرافکنده و ذلیل و فرودست و خاک‌نشین و فقیر می‌کند. فرهنگ، عنصر خیلی مهمی است. ما نمی‌توانیم از فرهنگ و رشد فرهنگی و پرورش فرهنگی صرف‌نظر کنیم. فرهنگ هم مثل علم است؛ فرهنگ هم گیاه خودرو نیست. همه‌ی آنچه شما از نشانه‌ها و مظاهر فرهنگی در جامعه‌ی خودتان و در هر نقطه‌یی از دنیا می‌بینید، بدون تردید این بذر را دستی افشانده است. البته انسان بعضی از دستها را می‌بیند، اما بعضی از دستها را نمی‌بیند؛ از داخل خانه، تا درون مدرسه، تا فضای خیابان، تا رادیو و تلویزیون، تا ماهواره، تا تبلیغات جهانی، تا اینترنت، و از این قبیل چیزها. فرهنگ، هدایت و پرورش دادن می‌خواهد. بنابراین در دانشگاه‌ها کارفرهنگی بسیار مهم است.

هویت حقیقی جامعه، هویت اخلاقی آنهاست؛ یعنی در واقع سازه‌ی اصلی برای یک اجتماع، شاکله‌ی اخلاقی آن جامعه است و همه چیز بر محور آن شکل می‌گیرد. ما باید به اخلاق خیلی اهمیت بدهیم. صدا و سیما در زمینه‌ی پرورش و گسترش و تفهیم و تبیین فضیلت‌های اخلاقی باید برنامه‌ریزی کند؛ یکی از اهداف صدا و سیما در همه‌ی برنامه‌ها باید این باشد.
اخلاق‌های رفتاری افراد جامعه؛ مثل انضباط اجتماعی، وجدان کاری، نظم و برنامه‌ریزی، ادب اجتماعی، توجه به خانواده، رعایت حق دیگران - این‌که دیگران حقی دارند و باید حق آنها رعایت شود، یکی از خلقیات و فضایل بسیار مهم است - کرامت انسان، احساس مسؤولیت، اعتماد به نفس ملی، شجاعت شخصی و شجاعت ملی، قناعت - یکی از مهمترین فضایل اخلاقی برای یک کشور قناعت است، و اگر امروز ما در برخی زمینه‌ها دچار مصیبت هستیم، به‌خاطر این است که این اخلاق حسنه‌ی مهم اسلامی را فراموش کرده‌ایم - امانت، درستکاری، حق‌طلبی، زیبایی‌طلبی - یکی از خلقیات خوب، زیبایی‌طلبی است؛ یعنی به دنبال زیبایی بودن، زندگی را زیبا کردن؛ هم ظاهر زندگی را و هم باطن زندگی را؛ محیط خانواده، محیط بیرون، محیط خیابان، محیط پارک و محیط شهر - نفی مصرف‌زدگی، عفت، احترام و ادب به والدین و به معلم.
اینها خلقیات و فضایل اخلاقی ماست. صدا و سیما خودش را متکفل گسترش این خلقیات بداند. شما در هر برنامه‌یی که می‌سازید، در هر سریال تلویزیونی، در هر محاوره، در هر میزگرد، در هر گفتگوی تلفنی و در هر گزارش، متوجه باشید که این فضایل تقویت شود؛ این چیزها نقض و زیر پا انداخته نشود.

در دوره‌ی پیش از انقلاب - همان سالهای اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه - بارها در سخنرانیهایی که برای جوانان تشکیل می‌شد، از روی شواهد و قرائن می‌گفتم این وضعیتی که ما از لحاظ بی‌بندوباری و بی‌حجابی و فحشا در کشورمان داریم، در کشورهای اروپایی نیست! واقعا هم نبود؛ من اطّلاع داشتم. البته در کشورهای اروپایی ممکن بود فلان مرکزِ فسادی وجود داشته باشد؛ اما عرف زندگی مردم در آن‌جا - مثلاً وضع و پوشش و رفتار زنان - بهتر از آن‌چیزی بود که انسان بخصوص در بعضی از شهرهای ما ملاحظه می‌کرد و می‌دید! از لحاظ اخلاقی، مردم دچار انواع واقسام آسیبهای اخلاقی بودند؛ نه فقط اخلاق شهوانی. توسط آنها، ارتباطات مردم، مراودات مردم، تکیه و اعتماد مردم، همه‌اش آفت زده شده بود. این‌طوری پیش برده بودند و اداره کرده بودند؛ بحثِ تعمّد بود. مردم را بی‌حال و بی‌حوصله و ناامید می‌خواستند. اخلاقهای پیشبرنده یک ملت، امید و تحرّک و جدّیت است. ملتی که ناامید باشد، ملتی که از آینده خود مأیوس باشد، ملتی که خود را تحقیر کند، پیشرفت نخواهد کرد. هر جنسی که گفته می‌شد در داخل تولید شده است، خودِ این داخلی بودن، معنایش این بود که ارزشی ندارد! خود افراد، تحصیلکرده‌ها، دیگران، به هم می‌گفتند که ایرانی یک لولهنگ - آن آفتابه‌های گِلی قدیمی - هم نمی‌تواند بسازد! یعنی نسل پیشرفته علمی هم نسبت به آینده علمی این کشور ناامید بود. این، آن مشکل اخلاقی است.

عزیزان من! در یک تحوّل اجتماعی، آن چیزی که آخرتر از همه اصلاح می‌شود و تغییر پیدا می‌کند، اخلاق است؛ اخلاق، نه به معنای رفتار. البته رفتارهای افراد با یکدیگر را که عرفاً به آن «اخلاق» می‌گویند، آن هم دیر عوض می‌شود؛ لیکن منظور ما آن نیست. آن چیزی که از همه دیرتر عوض می‌شود، اخلاقیّات و خُلقیّات انسانهاست؛ چه خُلقیّات فردی، چه خُلقیّات جمعی؛ که جمعهای مختلفِ عالم، خُلقیّاتی دارند: یک قوم به تعصّب معروف است، یک قوم به راحت‌طلبی شهرت دارد و ... . اینها خیلی دیر عوض می‌شود. اگر چیز بدی از این قبیل در قومی هست و اخلاق زشتی وجود دارد، خیلی دیر عوض می‌شود.
 
اگر شما می‌خواهید بر مخاطبانتان تأثیر بگذارید - چه آن مخاطبی که این نکته‌ای را که عرض کردیم می‌داند و چه آن مخاطبی که این نکته را نمی‌داند - باید با اخلاق با آنها مواجه شوید. باید نشان دهید که اخلاقمان تغییر پیدا کرده است. ما باید اثبات کنیم که اسلام در آن بطن‌البطن جان ما و در آن ژرفای روح ما نفوذ و رسوخ کرده و به خوردِ جان ما رفته است، والّا اگر اسم اسلام و ظاهر اسلام و ادّعای اسلام و ادّعای جمهوری اسلامی باشد، قبل از ما هم دیگران کرده‌اند؛ بعد از ما هم کسانی کرده‌اند و خواهند کرد. خیلی هم ارزش ندارد؛ گاهی اوقات به ضرر هم هست.

در فرهنگ ما، استکبار به آن مجموعه قدرتی گفته می‌شود که با تکیه بر تواناییهای سیاسی و نظامی و علمی و اقتصادی خود و با الهام از نگرش تبعیض آمیز به نوع بشر، مجموعه‌های بزرگ انسانی - یعنی ملتها و دولتها و کشورها - را با سیطره‌ای قلدرانه و تحقیر آمیز، به سود خود زیر فشار و استثمار می‌گذارد؛ در کار آنها دخالت و به ثروت آنها دست اندازی می‌کند؛ به دولتها زور می‌گوید و به ملتها ستم می‌ورزد و به فرهنگها و سنّتهای آنان، اهانت روا می‌دارد. مثالهای بارز آن را استعمار کهن و سپس استعمار نو و اخیراً تهاجم همه جانبه سیاسی و اقتصادی و تبلیغاتی و حتی نظامی، از سوی استعمارگران دیروز و وارثان آنها، در برابر چشم ملتهای مانهاده و طعم تلخ آن را به ایشان چشانده است. قدرتهای غربی در این تهاجم مؤثّر، از پیشرفت علم و تکنولوژی و از برخی خصال ملی و بومی خود بهره برده‌اند. ما دشمن را ملامت نمی‌کنیم. کسانی سزاوار ملامتند که با کوته بینی و راحت طلبی و خود خواهی، زمینه پیروزی دشمن و زوال خویش را فراهم ساختند. غرب در تهاجم همه جانبه خود، ایمان و خصال اسلامی ما را نیز هدف قرار داد و در سایه متاع دانش خود که همه بدان احساس نیاز می‌کردند، فرهنگ اباحیگری و بی‌مبالاتی در دین و اخلاق را - که خود دچار آن است - مصّرانه به جوامع ما صادر کرد. بی‌شک این لجنزار اخلاقی، روزی که چندان دور نیست، تمدّن کنونی غرب را در خود فرو خواهد برد و محو خواهد کرد. دنیای اسلام، امروز براثر آن تهاجم خصمانه، به اضافه عوامل درونی نسلهای گذشته، در وضعی مصیبت‌بار است. فقر و جهل و عقب‌ماندگی علمی و ضعف اخلاقی و از همه بدتر تسلّط فرهنگی و بعضاً سیاسی دشمنانش بر آن، از یک سو و گرفتاریهای بزرگی از قبیل مسأله فلسطین و مسائل افغانستان، لبنان، عراق، کشمیر، بوسنی و هرزگوین، قفقاز و غیر آن از سوی دیگر، فهرست بلندی از مسؤولیتهای الهی و انسانی را در برابر حکومتها و شخصیتهای سیاسی و رهبران جهان اسلام قرار داده است.

فرهنگ شامل ادبیّات، هنر، علم، عادات و اخلاق جامعه و سنن موجود جامعه و شامل خصلتهای ملی است. بعضی از ملتها به خصلتهایی مشهور می‌شوند. اینها که ذاتی و مربوط به آب و هوا نیست؛ مربوط به تربیتهاست. فرض بفرمایید الان، بخصوص اروپاییها را که نگاه می‌کنیم، طبیعتاً مردمانی خطرپذیرند. شرقیها به قدر غربیها خطرپذیر نیستند. معمولاً آنها کارهای خطیر می‌کنند - مثالهای فراوانی در این زمینه در ذهن دارم - این چیزی نیست که اگر کشوری در یک مرحله احتیاج به خطرپذیر بودن داشت، نتواند این را در ملت خودش به وجود آورد؛ چرا، با تربیت می‌شود. مسأله‌ی انضباط اجتماعی و وجدان کاری که من دو، سه سال قبل مطرح کردم، این دو خصوصیت اجتماعی و خلقی و جزو فرهنگ کشور است.
حقیقتاً جامعه‌ی ما در گذشته انضباط را نیاموخته است. به ما انضباط یاد نداده‌اند. یعنی حکومت دیکتاتوری و استبدادی و پادشاهی، اصلاً انضباط پذیر نیست؛ انضباط خاصّ خودش را دارد. آن انضباط، در واقع ضد انضباط انسانی است. ما اگر بخواهیم این را در کشور به وجود آوریم، با یک بار و دوبار گفتن، مقاله نوشتن و راه انداختن سمینار که نمی‌شود. این یک کار مستمر لازم دارد. فرض بفرمایید که نیروی ابتکار و به کار انداختن قدرت ابتکار، شجاعت و شهامت در ابراز کارهای بزرگ، چیزی نیست که بشود در یک ملّت با سفارش، با توصیه و با یک بار گفتن و شنیدن انجام داد. اینها ممارست لازم دارد.

جامعه ما باید یک حرکت اساسی را به عنوان متمّم اصلی انقلاب بزرگ اسلامی انجام دهد که این حرکت بزرگ، دارای دو مرحله باشد: یکی استقرار نظام و گسترش اخلاق اسلامی در میان خود ما؛ ارزشی شدن خلقیّات اسلامی در میان ما مردم. اینها ارزش شود. در طول حکومت طواغیت در این کشور، اینها از ارزش بودن هم افتاده است. آدم صادق در مقابل افکار افرادی با دید ناقص و آدمهای کوته بین، فردی ساده لوح است. صادق است؛ هر چه می‌داند می‌گوید؛ ولی آدم خوب و درست و حسابی، آن کسی است که راست نگوید؛ حقایق را دگرگون سازد و بتواند حُقّه‌بازی و تقلّب کند! این دگرگونی ارزشهاست. در طول حکومت طواغیت، حکومت پادشاهان ظالم و جائر و فاسد و ضدّ اخلاق، این طور شده است و متأسفانه نهادهای اخلاقی در کشور ما، خیلی ضربه خورده است!
البته حرکت انقلابی، به نهادهای اخلاقی و بنیادهای درونی و روح اخلاقی در جامعه ما کمک کرد؛ جان داد؛ اما تلاش لازم است.

به نظر بنده، فرهنگ عمومی دو بخش دارد: یک بخش، امور و مسائلی است که بارز و ظاهر و جلوِ چشم است و حقیقتاً هم در سرنوشت یک ملت دخالت دارد؛ اما در دراز مدت تأثیر می‌کند. یعنی در مسیر زندگی و حرکتهای آینده یک ملت تأثیر دارد. مثلاً شکل لباس و چه پوشیدن و چگونه پوشیدن و از کدام الگوی پوشش استفاده کردن، جزو مصادیق و نمونه‌های بارز فرهنگ عمومی جامعه است. یا شکل معماری در جامعه و در چگونه خانه‌ای زندگی کردن، بخشی از فرهنگ جامعه را شکل می‌دهد. زیرا خانه‌های قدیمی ما یک نوع خانواده و خُلقیّات بار می‌آورند (حیاط بزرگ، حوضی در وسطش و اتاقهایی در اطراف. از این اتاقْ پدر بزرگ در می‌آید و از آن اتاقْ دایی و از آن یکی هم عمو. بچه‌های خانواده، همه دور هم و بَرِ یک سفره جمع می‌شوند و در واقع، این خانه است که خانواده را به دنبال خود می‌کشاند) و آپارتمان نوعی دیگر از خانواده ایجاد می‌کند. حتّی شکلِ در و پنجره و ارتباط اتاقها با هم، به ناچار تأثیر خاصی بر ذهن و خُلق و منش و تربیت افراد دارد. از این‌رو، امروز - خوشبختانه - می‌بینیم که در تلویزیون و میزگردها و گفتارها، بر معماری سنّتی ایرانی تکیه می‌شود. در کردارها نمی‌دانم چگونه است. ولی به هرحال، آنچه معلوم است این‌که ، این ملت کهن و بزرگ، قبل از این‌که از سبک معماری اروپایی تأثیر بپذیرد، خودش یک سبکِ معماریِ خاص داشته است.
 خوب؛ اینها از موارد فرهنگ عمومی است که فراوان است و تأثیراتش بر سرنوشت این ملت، بلند مدّت است. چون به هرحال، هر نوع لباس، هرگونه رفتار، هر شکل نشستن بر سفره، هرگونه سخن گفتنِ دو نفر در مواجهه با همدیگر و مسائلی از این قبیل، تأثیراتی انکار ناشدنی در شکل‌گیری شخصیت افراد یک جامعه دارد. لکن نه در کوتاه‌مدّت؛ در بلندمدّت.
 بخش دوم از فرهنگ عمومی، آن است که مانند بخش اوّل در سرنوشت یک ملت تأثیر دارد؛ اما تأثیراتش فوری و بسیار محسوس است. یعنی خودِ امورِ مربوط به این بخش از فرهنگ عمومی، چندان محسوس نیست؛ لکن تأثیراتش در جامعه و سرنوشت و مسیر آن، بسیار محسوس است. از جمله این امور و درواقع عمده‌ترینِ آنها، اخلاقیّات است؛ اخلاق فردی و اجتماعیِ مردمِ یک جامعه. فرض بفرمایید افراد یک جامعه، وقت‌شناس نباشند. خوب؛ وقتی که شما وارد آن جامعه می‌شوید، این وقت ناشناسی آنان را، از طریقِ تأثیرات منفی‌اش در سرنوشت خودتان و مردم درمی‌یابید؛ درحالی‌که خودِ آن، چندان واضح نیست.
 وجدانِ کاری و وقت‌شناسی در یک جامعه، بسیار مهمّ است. مثلاً وقتی ساعت هشت با کسی قرار گذاشتیم، این‌که هشت‌وده دقیقه یا هشت‌ونیم و یا پیش از ظهر برویم، با این‌که سرِ ساعتِ هشت آن‌جا حاضر شویم، یکی و تأثیرش یکسان است؟ وجدانِ کاری هم، جزئی از فرهنگ عمومی است که بسیار پسندیده است. وجدانِ کاری، یعنی افراد یک جامعه، خود را در قبالِ آن کاری که پذیرفته‌اند متعّهد بدانند و نوعی احساس وجدان نسبت به آن داشته باشند و سرِهم‌بندی و رفع تکلیف نکنند و آن کار را به صورت کامل انجام دهند. اینها از جمله خُلقیّات یک ملت است که تأثیرش در زندگی و سرنوشت آنها خیلی زیاد است.
 از جمله مصادیقِ دیگرِ فرهنگ عمومی، این است که افراد یک ملت، مردمی باشند که خیلی عافیت‌طلب و به دنبال منافع شخصی خود نباشند؛ بلکه واقعاً حاضر باشند برای ملت و کشورشان وارد میدان شوند و خطرپذیری کنند. یعنی حسّ منفعت‌جوییِ گروهی و جمعی یک ملت، باید بیش از حسّ منفعت‌طلبیِ فردیِ آنان باشد.
 از جمله نمونه‌های دیگر فرهنگ عمومی که به اخلاق شخصی و اجتماعی مربوط است، این‌که : افراد جامعه صبور باشند، مهمان‌دوست باشند، عادتشان این باشد که به بزرگترها و پدر و مادر خود احترام کنند. از این‌رو، این‌گونه مسائل بسیار مهمّ است و می‌تواند سرنوشت یک ملت را تغییر دهد.

عموم خُلقیّات مثبتی که یک ملت را از حضیض بیکارگی و فقر و ذلّت و عقب ماندگی بیرون می‌کشد و به اوج پیشرفت مادّی می‌رساند، در اسلام مورد توصیه مؤکّد قرار گرفته است و هرکس به مفاهیم اسلامی مراجعه کند، این را تصدیق خواهد کرد. در واقع، همین خصوصیات و خُلقیّات مثبتی که امروز کمبودش را در میان ملت خودمان نیز احساس می‌کنیم، ناشی از همین بی‌توجّهی به معارف اسلامی است؛ زیرا همان روزی که در داخل کشور ما حرکت روشنفکری به وجود آمد و عدّه‌ای احساس کردند باید به غربیان روکنند و از آنها یاد بگیرند - متأسّفانه، با بی‌توجّهی به معارف اسلامی - این نقاط مثبت را یاد نگرفتند. از این‌رو، بنده مکرّر عرض کرده‌ام که روشنفکری در ایران از اوّل بیمار متولّد شد و هنوز هم گریبان روشنفکرانْ در چنگ همان بیماری است و آثار و تبعاتش همچنان باقی است؛ زیرا - همان‌طور که گفتیم - آنها به جای این‌که خُلقیّات مثبت را یاد بگیرند و ترویج کنند، چیزهای ظاهری و کم‌ارزش و یا مضرّ را آموختند و رواج دادند. از جمله، آزادی جنسی، اختلاط زن و مرد، بی‌اعتنایی به معنویّت، حذف دین، بدگویی به روحانیان و یا مواردی مانند نوع و شکل لباس و میز و صندلی، و در کل، امور این‌گونه را که یا خیلی کم اهمیت بودند، یا اصلاً اهمیت نداشتند و یا حتّی مضر هم بودند.

جامعه‌ی اسلامی به این است که رفتارهای اسلامی، یا به معنای وسیعتر، احکام اسلامی هم وجود داشته باشد. حکم اسلامی، فقط بکن و نکن به صورت واجب نیست؛ بلکه بکن‌های مستحب و نکن‌های مکروه هم جزو احکام اسلامی است، که شامل رفتارها و خُلقیات و نفسانیات ما می‌شود؛ ما باید به این طرف برویم. در جامعه‌ی اسلامی دایماً باید صیرورت و تحول وجود داشته باشد، تا در این تزریقات بیگانه یا رسوبات گذشته، افراد استحاله نشوند.
نمودار
    پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی