خودی و غیرخودی -
تعداد فیش :
64 ،
تعداد مقاله :
0
1390/11/10
1388/08/06
1387/12/25
1386/10/19
1384/02/12
1384/02/11
1383/03/22
1382/05/15
1380/10/19
1380/09/21
1380/06/15
1380/05/01
1380/01/01
1379/09/17
1379/09/17
1379/02/23
1379/01/26
1378/10/18
1378/09/26
1378/09/01
1378/07/09
1378/05/08
1378/04/21
1378/04/21
1378/04/07
1377/10/18
1377/08/08
1377/07/26
1377/07/15
1377/05/10
1377/03/21
1376/09/18
1376/05/01
1376/02/31
1376/02/13
1375/11/21
1375/06/08
1375/03/20
1374/08/10
1373/12/11
1373/11/14
1373/10/15
1372/05/12
1371/11/06
1371/07/18
1371/06/04
1371/05/26
1371/05/21
1371/05/21
1370/11/30
1370/11/07
1370/10/19
1370/07/28
1370/07/28
1370/07/15
1370/06/25
1370/06/13
1370/03/28
1369/10/23
1369/10/04
1369/09/24
1369/08/02
1369/08/01
1369/06/18
هر جائی که احساس بشود کاری دارد انجام میگیرد که به نفع اسرائیل است، به نفع آمریکاست، آنجا باید هوشیار باشیم؛ بدانیم این حرکت، حرکت بیگانه است؛ حرکت غریبه است؛ حرکت خودی نیست. آنجائی که حرکت، یک حرکت اسلامی و ضد صهیونیستی و ضد استکباری و ضد استبدادی و ضد فساد است، آنجا حرکت، حرکت درستی است؛ آنجا همه با هم خودی هستیم؛ دیگر شیعه هستیم، سنی هستیم، از این کشوریم، از آن کشوریم، تفاوت نمیکند. باید همه یکجور فکر کنیم.
حالا یکی از ایرادهائی که ما معمولًا داریم به بعضیها این است که آنچه را که بیگانه بگوید، این را تلقی به قبول میکنند؛ آنچه را که خودی بگوید، تلقی با تردید میکنند! چرا؟ خوب، این تلقی، تلقی ناسالمی است؛ این تلقی درستی نیست، تلقی ناسالمی است. این را باید اصلاح کرد. البته شما جوانهای خوب إن شاء اللَّه بیائید وارد عرصههای گوناگون بشوید، عرصههای تبلیغاتی کشور را بگیرید. مطبوعات ما هم همینجور است. بنده روزها معمولًا حدود شانزده هفده تا روزنامه را نگاه میکنم؛ نه اینکه حالا همهی صفحات لائی و اینها را نگاه کنم؛ لکن تیترها، اگر سرمقالهی قابل توجهی داشته باشند، معمولًا نگاه میکنم. خیلی از روزنامههای ما متأسفانه در انعکاس حقائق ضعیفند و در اصلی فرعی کردن مسائل، غیر منصفانه عمل میکنند. در همین مسائل اخیر، مسائل را باید اصلی فرعی کرد؛ مسئلهی اصلی چیست؛ یک سلسله مسائل فرعی هم پیرامون اوست؛ نه اینکه آن مسائل فرعی کماهمیت است، اما مسئلهی اصلی اهمیتش بیشترش از آنهاست. مسئلهی اصلی در این قضایای اخیر، اصل انتخابات بود؛ زیر سؤال بردن اصل انتخابات بزرگترین جرمی بود که انجام گرفت.
امت اسلامی باید بیدار باشد؛ باید در مقابل اینها بایستد. وظیفهی درجهی اول هم بر دوش سیاستمداران است. مسئولان و زمامداران کشورهای اسلامی بهوش باشند. این فریاد ممکن است از گلوی بعضی از سیاستمداران خودی خارج شود؛ اما ما اشتباه نمیکنیم. ما در شناخت عامل اصلی خطا نخواهیم کرد. از گلوی اینهاست، اما مال اینها نیست؛ فریاد، فریاد دیگران است، مربوط به قدرتهای استکباری دنیاست. آنها هستند که مخالف وحدت امت اسلامیاند. اگر از حنجرهی کسانی از داخل امت اسلامی هم خارج شود، اینها فریب خوردهاند. این صدا، صدای اینها نیست. این صدای آنهاست؛ این صدا را میشناسیم. در درجهی اول، سیاستمداران و مسئولان و باز در درجهی مهم و بالا، اندیشمندان، کسانی که با مغز و دل مردم سر و کار دارند؛ علمای دین، روشنفکران، نویسندگان، روزنامهنگاران، شعرا، ادبا، دانشمندان دنیای اسلام، این وظیفهی بزرگ را بر عهده دارند که به مردم، سرانگشتانی را که میخواهند در این وحدت اختلال کنند و این رشتهی مستحکم الهی را از دست مسلمانها بگیرند، معرفی کنند.
انتخابات مال ملت ایران است، مال جمهوری اسلامی است، مال اسلام است؛ مرزهاشان را با دشمن مشخص و متمایز کنند. من بارها به بعضی از افراد سیاسی که فعالیتهائی دارند و گاهی یک مخالفخوانیهائی میکنند، تذکر دادهام، نصیحت کردهام؛ گفتهام مواظب باشید مرزهای میان شما و دشمن کمرنگ نشود؛ پاک نشود. مرز وقتی کمرنگ شد، احتمال اینکه کسانی از این مرز عبور کنند یا دشمن از این مرز عبور کند و بیاید این طرف یا دوست و خودی غافل شود و از مرز عبور کند و برود به دامن دشمن، زیاد خواهد بود. مرزها را روشن کنید؛ مشخص کنید.
امروز سیاست استکباری، استعمار فرانو است؛ یعنی از استعمار نوینی که در دهها سال قرن گذشته وجود داشت، یک قدم بالاتر. استعمار فرانو یعنی چه؟ یعنی دستگاه استکباری کاری کند که عناصری از ملتی که این مستکبر میخواهد آن را قبضه و تصرف کند، بدون اینکه بدانند، به او کمک کنند. دشمن، ایمان شما را سد مستحکم خود میبیند و دلش میخواهد این سد برداشته شود. حالا عناصری از میان خود ما بیایند و بنا کنند این دیوار را تراشیدن یا سوراخ کردن. اینها گرچه خودی هستند، اما دارند برای دشمن کار میکنند؛ دشمن هم روی اینها سرمایهگذاری میکند. دیدید که امریکاییها حتی در کنگرهشان تصویب کردند که به عناصری در داخل کشور ما پول بدهند تا برای آنها کار کنند؛ اینطور علنی و صریح! این استعمار فرانو است. این، مثل این است که دوندهیی نتواند بر رقیبش فائق بیاید؛ کاری کند که رقیب، خودزنی کند؛ مثلا وادارش کند معتاد شود. وقتی طرف معتاد شد، دیگر حال دویدن ندارد؛ به خودی خود به نفع رقیبش کار کرده است. بنابراین وقتی حال دویدن نداشت، رقیبش برنده میشود. در استعمار فرانو این کار را میکنند؛ جوانها خیلی باید هشیار باشند؛ دخترها خیلی باید هشیار باشند؛ معلمین و معلمات و پدر و مادرها خیلی باید متوجه و هشیار باشند؛ بخصوص کسانی که جایگاهی در اشاره به افکار عمومی دارند؛ گویندهاند، نویسندهاند، اهل هنر و اهل فعالیت گوناگون هستند.
اولین چیزی که در حوزههای علمیه لازم است، عمق بخشیدن به تحصیل دینی است؛ باید درس خواند، باید کار کرد. حوزههای علمیه باید صادرات فکری داشته باشند؛ باید روحانی عالم و فرزانه تربیت کنند؛ باید روحانی پاکیزه و پاکدامن پرورش دهند؛ باید روحانیونی پرورش دهند که با مسائل سیاسی عالم آشنا باشند و دنیا را بشناسند. یکی از اشکالات کار ما، نشناختن وضع زمانه است. بعضیها علم و تقوا هم دارند، اما درعینحال نمیتوانند جایگاه و سنگری را که باید در آن بایستند و کار کنند، بشناسند؛ مثل کسی که در بین جبههی خودی و دشمن، سنگر و جایگاه خودش را گم میکند و جهت دشمن را اشتباه میکند؛ آتش هم میگیرد، اما گاهی آتش را روی سر دوستان میریزد. نشناختن فضای جغرافیای سیاسی و فکری دنیا و همچنین نقطهی تمرکز و خط نگاه و امتداد تیر دشمن - که از کمان حقد و کینهی او پرتاب میشود - ما را خیلی دچار اشکال میکند.
شما جوانها سرمایهی خیلی خوبی دارید. اندک همت و تلاشی، شماها را پیش میبرد. بنابراین علم و تقوا دو پایهی اصلی است. پاکیزگی، پارسایی، پاکدامنی، آگاهی، روشنبینی، روشنفکری و آشنایی با مسائل جامعه و جهان، پایههای اصلی است. ممکن است انسان، عالم و باتقوا هم باشد، اما چون دنیا را نمیشناسد، سرش را پایین بیندازد و راه بیفتد؛ یک وقت ببیند مقدار زیادی از جاده دور شده است. ما چنین اشخاصی داشتهایم؛ آدمهای خیلی خوب، مؤمن و عالم؛ اما خط جبهه را گم کردهاند. وقتی انسان قطبنما نداشته باشد، راه را زود گم میکند. اغلب شما جوانها دوران جنگ را درک نکردهاید. در جبهه، انسان زود راه را گم میکند؛ یک وقت خیال میکند که دارد به طرف دشمن تیراندازی میکند؛ اما چون درست جهتیابی نکرده، میبیند بهطرف نیروی خودی دارد تیراندازی میکند! ما کسانی را دیدیم که به جای اینکه تیراندازی معنویشان را بهطرف دشمن بکنند، لولههای توپخانهشان را طرف جبههی خودی گرفتند و تا هر جا که توانستند، جبههی خودی را کوبیدند! در دوران مبارزات، ما این را دیدیم و علت هم بر اثر ناآگاهی است. باید آگاهی کسب کنید. روشنبینی و روشنفکریتان را نگه دارید و اراده و همت و خستگیناپذیری را در خود حفظ و تقویت کنید.
وحدت را باید حفظ کرد. من خواهش میکنم به مسألهی حفظ وحدت و اتحاد و همدلی اهمیت دهند؛ این یکی از اصول است. البته مخاطب این کار، ملت نیست - ملت متحد است و اختلافی ندارد - مخاطب این کار، نخبگان و سیاسیون از جناحهای مختلف هستند. به بهانههای مختلف و با اختلافهای کوچک، در مقابل هم قرار نگیرند و با توجیههای غلط، علیه هم جنجال راه نیندازند. ظریفی از دوستان ما میگفت این مسألهی خودی و غیرخودی را که شما مطرح کردید، همه قبول کردند؛ منتها بعضیها جای خودی و غیرخودی را عوض کردند! کسانی را که برای نظام و انقلاب و اسلام احساس مسؤولیت میکنند، خودی بدانید. غیرخودی کسانی هستند که با اصل نظام مخالفند.
مسؤولان باید آگاه باشند و بفهمند پیرامون آنها چه میگذرد؛ والا اگر مسؤولان و مدیران کشور، نمایندگان مردم، مؤثرین در دستگاه قضایی و دیگر جاها، آدمهای خوبی باشند؛ باتقوا باشند و شجاعت هم داشته باشند، اما ندانند امروز صفبندی دنیا کجاست و دشمن کجا نشسته است و از کجا حمله میکند، ضربه خواهند خورد. جوانانی که در دوران جنگ تحمیلی در جبهه بودند، خوب میفهمند من چه میگویم. گاهی انسان در صحنه صدای شلیک توپ را میشنید؛ اگر میفهمید که این شلیک از طرف دشمن است، میتوانست مسیر خود را معین کند و وظیفهی خود را بفهمد. اگر میدانست این شلیک از طرف خودی به طرف دشمن است، باز مسیرش معین میشد؛ اما اگر شلیک خودی را با دشمن و دشمن را با خودی اشتباه میکرد، گمراه میشد و نمیفهمید باید چه کار کند. وقتی توپخانهی دشمن علیه شما مرتب آتش میبارد، اگر ندانید دشمن است که آتش میبارد، در مقابل او حساسیت به خرج نمیدهید. گاهی هم خودی علیه دشمن شلیک میکند؛ اگر این را هم نشناختید، باز اشتباه خواهید کرد؛ به طرف خودی برمیگردید و میگویید چرا شلیک میکنید!؟ امروز خودآگاهی یکی از مهمترین نیازهای مسؤولان کشور ماست. باید بفهمند دشمن از کجا حمله میکند.
به نظر من آنچه که امروز جزو مشکلات اساسی ماست، اختلافات بیمبنا و بیپایهای است که بین جمع علاقهمندان و کارکنان و خدمتگزاران نظام - جمع خودیای که متعلق به نظام است - وجود دارد. معنای خودی این است. حالا عدهای از روی کجسلیقگی یا بدفهمی یا موذیگری، بحث خودی و غیرخودی را با جناحهای کشور تطبیق میکنند که خیلی حرف بیربطی است؛ نه، همهی جناحهای انقلاب جزو مجموعهی خودی کشورند. این مجموعهی خودی باید با یکدیگر همراه و همدل باشند. البته معنایش این نیست که با هم اختلاف سلیقه نداشته باشند، با هم بحث طلبگی نکنند و با هم برخی از مناقشات را نداشته باشند؛ اما تظاهر کردن به این مناقشات و عمده کردن چیز کوچکی که مناقشهانگیز است، چیز بسیار بدی است؛ جلو رحمت الهی را میگیرد؛ مردم را که باید به شما امید و اطمینان داشته باشند تا دنبال شما حرکت کنند و از شما حمایت نمایند، از شما دلسرد و مأیوس میکند و شاید از همه مهمتر - یا در ردیف مهمترینها - این است که شما را از کارتان باز میدارد. خیلی از کارهایی که به نظر نشدنی میآید، شدنی است؛ در صورتی که مسؤول، برای این کار متفرغ باشد. این اختلافات و دعواها نمیگذارد شما متفرغ باشید. وجود اینها در دولت، مجلس، قوهی قضاییه، داخل یک قوه، بین دو قوه، چیز بسیار بدی است. از جمله چیزهایی که بسیار بد است، اینگونه اختلافهاست. اینها را باید علاج کنید.
ما باید حقیقتاً مرز دوستی و دشمنی را مشخّص کنیم. امروز کسانی با هم مقابله و معارضه میکنند که به اصل اسلام، به حاکمیت اسلام، به برخاسته بودن دولت از دین - یعنی اتّحاد دین و سیاست - به اصول مبنایی قانون اساسی - مثل اصل چهارم و پنجم و مسألهی ولایت فقیه - و دیگر چیزها حقیقتاً معتقدند. اینها با همدیگر سرِ جزئیات و قضایای کوچک، آنچنان معارضهای میکنند و چنان جنجالی علیه هم راه میاندازند که دشمنیهای اصلی در حاشیهی امن و دشمنان اصلی در سایه قرار میگیرند! دشمنان اصلی چه کسانیاند؟ کسانی که با اصلِ نظام اسلامی مخالفند. همانطور که فرمودند، بزرگترین نعمت خدا وجود این نظام است و بزرگترین معروف، دفاع از این نظام است. این بزرگترین کاری است که باید انجام گیرد. عدّهای برای مقابلهی با این نظام کمر بستهاند - چه از راه نظریّهپردازی و چه از راه تبلیغات سیاسی و موذیگریهای گوناگون - و در نظام خدشه وارد میکنند. مسألهی آنها، انتقاد به نظام یا به مسؤولان نظام نیست؛ از نظر آنها انتقاد وسیلهای برای نابود کردن خودِ نظام است. کسانی که اهل فهم و درک موقعیّت هستند، این را بهروشنی میفهمند و باید بفهمند.
البته کسی که دشمن نظام است، اینطور نیست که نمیتواند در این نظام زندگی کند؛ نه. مخالفان اسلام میتوانند در این نظام زندگی کنند؛ کسانی هم که اسلام را اصلا قبول ندارند، میتوانند در این نظام زندگی کنند. اسلام نگفته که هر کس در ظل نظام اسلامی زندگی میکند، باید معتقد به اسلام و مبانی اسلام باشد؛ نه. زندگی کنند و، از حقوق شهروندی و امنیت هم برخوردار باشند. اگر دزدی در خانهی یک غیر مسلمان را بشکند و برود دزدی کند، آن دزد را هم مجازات میکنند. در مجموع، بین کسانی که به نظام معتقدند و کسانی که مخالف نظامند، در حقوق شهروندی تفاوتی نیست. میتوانند زندگی کنند؛ اما حق معارضه و مبارزهی با نظام را ندارند. حق تیشه برداشتن و زدن به ریشهی نظام را ندارند. در اینجا نظام باید جلو آنها را بگیرد. حال ما بنشینیم بحث کنیم که معنای براندازی چیست؟ آیا فلان مرحله جزو براندازی هست یا نه؟ کلمهی براندازی که از آسمان نازل نشده است. کسی که با نظام معارضه میکند، باید در این معارضه به او کمک نکرد و جلو او را گرفت و اگر عمل او مصداق یکی از عناوین جرائم قانونی است، او را مجازات کرد. همه باید در این معنا متفق باشند. آنگاه ما بیاییم با کسانی که نظام را قبول ندارند و عازم بر معارضهی با نظامند، روزبهروز مرزهای خود را کمرنگ کنیم و دائما با خودیها به جان هم بیفتیم! این درست نیست. این بحث خودی و غیرخودی را که ما دو سه سال پیش مطرح کردیم و عدهای را هم نگران کرد، معنایش همین است. معنای غیر خودی این نیست که او نباید در این کشور زندگی کند؛ نه. غیر خودی هم زندگی کند؛ منتها معلوم شود که او با نظام میانهای ندارد؛ برای اینکه او در مواردی منشأ اثر خواهد بود. مرز حفظ شود، حرف او تکرار نشود، کار او مورد تأیید قرار نگیرد. این اساس قضیه است. جالب اینجاست، خیلی از کسانی که گله میکنند که چرا گفتید خودی و غیرخودی، خودشان مسؤولان نظام و مردم مؤمن را خودی نمیدانند - غیر خودی میدانند - و به آنها اعتماد نمیکنند! عملا خود آنها عامل به تقسیم افراد به خودی و غیر خودیاند! میگویند چرا به مردم میفهمانید که ما غیر خودی هستیم؟! ما حقیقتا یکی از گرفتارترین ملتها در پنجهی گردنکلفتی و قلدری قدرتهای جهانی بودهایم. بنده در باب شبه قارهی هند مطالعات مفصلی داشتهام و کتابی هم در این زمینه نوشتهام. وقتی وضعیت ایران را با شبه قاره مقایسه میکنم، میبینم با اینکه آنجا استعمار مستقیم انگلیسیها وجود داشت، اما به لحاظ فشار انسانی بر یک کشور از ناحیهی قدرتهای اهریمنی دنیا، وضع ما از آنها بدتر بود. آنها از طرف نیروهای خودی و میهنی خودشان دچار خیانت و نفاق و فساد و وابستگی نبودند. یک مشت انگلیسی به آن کشور وارد شده بودند. خودیهای آنها عبارت بودند: از گاندی و نهرو و مولانا محمد علی و مولانا شوکت علی و جناح و غیره. آنها با انگلیسیها جنگیدند و بسیار هم زجر کشیدند؛ اما وضع ما اینگونه نبود. انگلیسیها رضاخان را به عنوان یک عامل دستنشانده بر سر کار آوردند تا کار مورد نظر آنها را انجام دهد. این حرفها جای انکار نیست؛ حرفی نیست که من بزنم؛ این حرفها جزو واضحات تاریخ است که هم گزارشگران نوشتهاند و هم اسنادی که بعد از سی، چهل سال منتشر شده، گویای آن است. همین چند روز پیش در سندی از همین قبیل میخواندم که در جلسهای که سید ضیاء و رضاخان و مأموران انگلیسی بودند، رضاخان گفته بود که من سیاست سرم نمیشود و وارد نیستم؛ هرچه شما دستور بدهید؛ من گوش به فرمانم! همینطور هم بود؛ اما لحظهای که احساس کردند یک ذره حالت گوش به فرمانیاش متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلکه به سمت آلمان هیتلری پیدا کرده است - طبیعتا وقتی رضاخان به هیتلر نگاه کند، به هیجان میآید و لذت میبرد - او را کنار زدند و پسرش را بر سر کار آوردند. اینها جزو واقعیات کشور است.
امام به ما یاد دادند که هرچه فریاد دارید، بر سر امریکا بکشید؛ اما عدهای فریادهای خود را بر سر خودیها کشیدند؛ به دیگران هم یاد میدهند که بر سر همدیگر فریاد بکشند! امام در وصیتنامه و در تعلیمات دوران حیات بابرکت خود تکرار میکردند که از غریبهها و نامحرمها و نفوذیها برحذر باشید. مراقب باشید تا کسانی که با این انقلاب و این نظام و این اسلام و با منافع مردم هیچ میانهی خوبی ندارند، در ارکان تصمیمگیری کشور نفوذ نکنند. مسألهی غریبهها و نااهلها و نامحرمها را، اول امام مطرح کردند. اینها در مقابل آن جهت و آن خط روشن، میگویند از دوستان و از خودیها برحذر باشید و پرهیز کنید. اینها را با نامهای گوناگون و چپ و راست مطرح میکنند. اگر شما هر کدام از این رادیوهای بیگانه را باز کنید، در هر یک از برنامههایشان، حداقل چند بار اسم جناح محافظهکار و نوگرا را مطرح میکنند؛ تعبیراتی که ملت ایران و علاقهمندان به انقلاب و مؤمنان و وفاداران به مصالح عمومی این ملت و این کشور را به جبهههای مختلفی تقسیم میکند. امام میگفتند ایران یکپارچه، ملت متحد و همزبان؛ اما عدهای سعی میکنند طبق خواست و میل و صلاحدید دشمنان این ملت، جهات غیرعمومی را - قومیتها و مذاهب و دسته دسته کردن مردم و بازی با الفاظی از قبیل حزب و امثال آن را - در میان مردم رایج کنند و یکپارچگی مردم و آن وحدتی را که میتواند ایران اسلامی را از لابلای توفانها عبور دهد، به هر شکلی دچار انشقاق و پراکندگی کنند.
البته من از اینکه میبینم شما تشکّلهای مختلف و مذاقهای سیاسی مختلف کنار هم مینشینید، با هم هستید و با هم مجتمع شدهاید، احساس خوشحالی میکنم. بنده از این جداییها و دودستگیهایی که سعی میشود در همهی محیطهای مردمی، از جمله در محیط دانشجویی بهوجود آید و بر دانشجوها تحمیل شود بهشدّت رنج میبرم. بنده یکی، دو سال پیش در نماز جمعه تعبیر «خودی و غیرخودی» را مطرح کردم. عدّهای بسیار برآشفته شدند؛ در حالی که این تعبیر، برآشفتگی نداشت و حرف درستی بود. مسألهی «خودی و غیرخودی»، مسألهی کاملاً درستی است. اوّلاً این مربوط به سطح ملت نبود؛ خطاب به سیاسیون و فعّالان سیاسی بود؛ خطاب به کسانی بود که در زمینههای گوناگون سیاسی در میدان هستند و تصمیمگیری و کار میکنند. آحاد مردم در محیطهای مختلف - محیط کار، محیط اشتغالات گوناگون، محیط زندگی - با هم زندگی میکنند؛ همه گونه آدم هم در کنار یکدیگر هستند؛ همسایه، دوست، آشنا، رفیق، همچراغ، همکار؛ بنابراین بحث آنها نبود؛ بحث خودی و غیرخودی، بحث خودی و غریبه، بحث میدان فعّالیت سیاسی است.
اینها تجربهی زیادی هم در این کار دارند. مینشینند در زمینههای گوناگون طرّاحی میکنند، شعارهای تبلیغاتی درست میکنند و اینها را پرتاب میکنند. کسانی را هم در اینجا دارند که آنچه را که آنها پاس دادهاند، اینها میگیرند و کاری را که باید بکنند، از طرف آنها میکنند! این شخص کیست؟ این غیرخودی و غریبه است؛ هر کس میخواهد باشد؛ چه نام یک حزبِ بخصوص رویش باشد، چه نباشد؛ چه صریحاً بگوید که من طرفدار دخالت و نفوذ امریکا در ایرانم - که البته چنین چیزی را به آسانی هم اعتراف نمیکنند - چه صریحاً نگوید؛ چه بگوید من میخواهم خواستههای امریکا در ایران تحقّق پیدا کند، چه این را صریحاً نگوید؛ رفتار و حرفش این را نشان میدهد؛ این میشود بیگانه. در محیط سیاسی، از چنین عنصر و چنین موجودی باید برحذر بود. البته باید برحذر بود، نه اینکه او را قلع و قمع کرد؛ نه، ما هرگز این را نه به دولت توصیه کردیم و نه توصیه میکنیم، نه به دستگاههای گوناگون توصیه میکنیم. اینها اگر جرمی مرتکب شدند، باید به عنوان مجرم تعقیب شوند؛ ولی مادامی که جرم قانونی مرتکب نشدهاند، ما نمیگوییم کسی که نظرش اینگونه است، باید قلع و قمع و نابود شود. اینها از حقوق شهروندی هم برخوردارند؛ ولی بیگانهاند، خودی نیستند، محرم نیستند، خیرخواه نیستند. این حرف، آن روز عدّهای را ناراحت کرد که چرا شما میگویید خودی و غریبه!؟ البته من همان وقت احتمال قوی دادم کسانی که در مقابل شعار «خودی و غیرخودی» صفآرایی و جنجال کردند، خود آن تحریککنندگان یا شعاردهندگان از کسانی هستند که اگر قرار باشد مجموعههای سیاسی ما بسنجند و ببینند غیرخودی کیست، به آنها میرسند! هر کسی هم این تقسیمبندی را قبول میکند؛ یعنی حرفی کاملاً منطقی و قابل قبول است. کسی که مصالح شما را قبول ندارد، شما نمیتوانید با او احساس راحتی و محرمیت کنید. کسی که با منافع شما دشمن است، برای حرف شما، راه شما، کار شما، آیندهی شما، اهمیتی قائل نیست، بلکه درست عکس آن به نظرش لازم و مهم میآید؛ این بدیهی است که نمیتوانید به او اعتماد کنید. بنابراین مسألهی «خودی و غیرخودی»، مسألهی بسیار روشنی است؛ درعینحال بعضی افراد در مقابل آن صفآرایی کردند؛ در بعضی از مطبوعات و روزنامهها هم نوشتند و چیزهایی هم گفتند!
همانها که صفبندی با بیگانهی دشمنِ بداندیشِ بدخواه را برنمیتابند، در مقابل یک عنصر ایرانىِ مؤمنِ خودىِ علاقهمند به مصالح کشور و به آیندهی کشور، اما از لحاظ سیاسی دارای مذاقی متفاوت، منش و روش «خودی و غیرخودی» را اعمال میکنند! این غلط است. یک عدّه هم کسانی هستند که مال آن رژیم نیستند؛ اما از اوّل انقلاب، بلکه بعضی پیش از انقلاب، نشان دادند که به ادارهی کشور برطبق احکام اسلام از بن دندان عقیدهای ندارند. آنها اسم اسلام را میخواهند و اسم اسلام را دوست میدارند. دشمن اسلام به آن معنا هم نیستند؛ اما مطلقاً اعتقادی به فقه اسلامی، به احکام اسلامی و به حاکمیت اسلامی ندارند. معتقد به همان روشهای فردیاند. اوایل انقلاب هم یک عدّه از همینها توانستند امور را قبضه کنند و در دست گیرند. اگر امام به داد این انقلاب نمیرسید، همین آقایان، خشک خشک انقلاب و کشور را به دامن امریکا برمیگرداندند! اینها هم دم از اصلاح میزنند؛ گاهی دم از اسلام هم میزنند؛ اما در کنار کسانی قرار میگیرند که صریحاً علیه اسلام شعار میدهند و با آنها اظهار همبستگی میکنند! گاهی دم از اسلام میزنند، اما در کنار کسانی قرار میگیرند که شعار ضدّیت با حکومت اسلامی، شعار سکولاریزم و حکومت منهای دین و حکومت غیردینی و حکومت ضدّ دینی و لائیسم را میدهند! پیداست که اینها نفوذیند. اینها جزو آن دستهای نیستند که ارزشها را قبول دارند و معتقد به تحوّلند؛ نه. اینها نفوذیند؛ اینها بیگانه و غریبهاند. بنده چند ماه قبل از این در همین منبر نماز جمعه بحث «خودی» و «غیرخودی» را مطرح کردم؛ اما فریاد بعضیها بلند شد که چرا میگویید «خودی» و «غیرخودی»! بله، اینها غیرخودیاند؛ اینها انقلاب و اسلام و ارزشها را قبول ندارند؛ جناحهای خودی باید حواسشان را جمع کنند.
بعد از آنکه حکمیت بر امیرالمؤمنین علیهالصلاةوالسلام تحمیل شد، عدهای از داخل اردوگاه آن حضرت - اینها دیگر خودی بودند؛ از بیرون نبودند - بلند شدند و شعار دادند: «لا حکم الا لله»؛ یعنی حکومت فقط از آن خداست. آری؛ معلوم است و در قرآن هم هست که حکومت از آن خداست؛ اما اینها چه میخواستند بگویند؟ اینها میخواستند با این شعار، امیرالمؤمنین علیهالصلاةوالسلام را از حکومت خلع کنند. آن حضرت، نقشهی آنها را افشاء کرد و گفت حکم و حکومت مال خداست؛ اما اینها این را نمیخواهند بگویند. اینها میخواهند بگویند «لا امرة»؛ میخواهند بگویند بایستی خدا بیاید مجسم شود و امور زندگی شما را اداره کند. یعنی امیرالمؤمنین نباشد! این شعار، عدهای را از اردوگاه امیرالمؤمنین علیهالصلاةوالسلام خارج کرد و به آن جماعت بدبخت نادان غافل ظاهربین و احیانا مغرض ملحق نمود و قضیهی خوارج به وجود آمد.
احتمالا دستهایی در کار است که در آستانهی انتخابات، محیط کشور را محیط متشنج کند؛ اگر نتواند تشنج عملی هم بهوجود آورد، محیط تشنج فکری و ذهنی و بحرانسازی مصنوعی کند. این دستها، دستهای خدومی نیستند؛ دستهای خودیها نیستند؛ دستهای بیگانه و دستهای خائنند. ملت ایران باید هشیار باشد و بحمدالله هست.
دشمن سه هدف مرحلهای و مقطعی را تعقیب میکند. اول، عبارت است از تخریب وحدت ملی؛ یکپارچگی ملت ایران را بشکنند و تخریب کنند. دوم، تخریب ایمان و باورهای کارساز در دل مردم؛ یعنی به تخریب ایمانها و باورها و اعتقاداتی که این ملت را از یک ملت عقب افتادهی توسریخور، به یک ملت پیشرو و شجاع و میداندار در دنیا تبدیل کرد، بپردازند. این حرکت، با اعتقادات و باورهایی انجام گرفت؛ بدون این باورها که انسان حرکت نمیکرد و این ملت پیش نمیرفت. دشمن میخواهد این باورها را در ذهن ملت ما تخریب کند. سوم، تخریب روح امید و تخریب آینده در ذهن مردم. پس، سه تخریب، مورد نظر دشمن است: تخریب وحدت ملی، تخریب باورهای کارساز و مقاومتبخش، و تخریب روح امید. اسم این تخریبها را هم «اصلاح» میگذارند! من کاری به این دوستان و خودیهای غافل ندارم؛ بحث من بر سر دشمن است که سلسله جنبان این حرکت، به بیرون از این مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم کسانیکه اساس کار دست آنهاست، جزو دشمنانند؛ مثل جبههی قاسطین که من سال گذشته در مورد امیرالمؤمنین علیهالسلام عرض کردم. در مقابل حکومت علوی، سه جبهه وجود داشت: قاسطین و مارقین و ناکثین. مارقین و ناکثین، جبههی داخلی و جبههی خودی بودند؛ منتها خودیهای فریب خورده و به دام افتاده - یا به دام ثروت طلبی و مقامخواهی و عقدههای خودشان، یا به دام جهالتها و حماقتها و تعصبهای خودشان - اما جبههی قاسطین، جبههی دشمن بود؛ جبههی آشتیناپذیر بود؛ با علی آشتیبکن نبود. آمدند به امیرالمؤمنین علیهالسلام عرض کردند: «یا امیرالمؤمنین! بگذارید جناب معاویة بن ابیسفیان چند صباحی در رأس حکومت بماند» اما حضرت فرمود: «نه؛ اگر من حاکمم، او نمیتواند استاندار این حکومت باشد؛ باید کنار برود.» آنها امیرالمؤمنین علیهالسلام را تخطئه کردند و گفتند بیسیاستی کرده است! بعضی از نویسندگان تا امروز هم میگویند امیرالمؤمنین علیهالسلام بیسیاستی کرد! اما خودشان بیسیاستند؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام بسیار پخته عمل کرد؛ برای اینکه معاویةبن ابیسفیان، جناب طلحه و زبیر نبود که اگر آن امتیازی را که میخواست، به او میدادند، او ساکت مینشست؛ نه. آن جبهه، جبههی قاسطین بود؛ جبههای بود که با جبههی علوی نمیساخت؛ در هیچ شرایطی هم نمیساخت. هرچه او عقب میرفت، این یک قدم جلو میآمد و جز در میدان جنگ، نقطهی تلاقی با هم نداشتند. امیرالمؤمنین علیهالسلام این را میدانست و لذا تا زمانی که بر سرکار بود، جبههی قاسطین هیچ کار نتوانستند بکنند و همیشه شکست خوردند؛ اما وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام به شهادت رسید - که شهادت علی هم بهدست آن گروههای شبهخودی متعصب عقدهای بدفهم کج فهم فریب خورده بود، نه بیگانهی آنچنانی - آن بیگانهها - قاسطین - حکومت را گرفتند و با گذشت چند سال، نشان دادند که ایدهآل آنها در حکومت چیست! حکومت «حجاج بن یوسف» در همین کوفه بهوجود آمد؛ حکومت «یوسف بن عمر ثقفی» بهوجود آمد؛ حکومت یزید بن معاویه بهوجود آمد! معلوم شد که آن جریان، اصلا جریانی نیست که بتواند در یک نقطه با جریان علوی تلاقی کند.
امروز هم عینا همانطور است. جبههی دشمن، غیر از آن آدم غافلی است که خودی هم هست؛ منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب میشود؛ بر اثر حادثهای، عقده و کینهای پیدا میکند و در مقابل نظام میایستد؛ در مقابل سخن حق میایستد؛ در مقابل امام و راه امام میایستد. این، آن دشمن اصلی نیست؛ این یک آدم فریب خورده است؛ این یک آدم قابل ترحم است! دشمن اصلی آن کسی است که پشت سر این قرار میگیرد، اما خودش را نشان نمیدهد. در داخل کشور، خودش را نشان نمیدهد؛ در خارج کشور چرا؛ در جبههی جهانی، در جبههی بین المللی، بهعنوان یک عضو وفادار سازمان جاسوسی سیای امریکا، یا موساد صهیونیستها چرا. کاملا چهرهی او آشکار است؛ حرف هم میزند، حقایق را هم میگوید؛ انگیزههایی را هم که او برای مبارزه با اسلام و مسلمین دارد، بیان میکند؛ اما آن دنبالهی او که داخل کشور است، خود را دم چک اقتدار حکومت قرار نمیدهد. میداند که این حکومت، حکومت مقتدری است؛ حکومتی است که متکی به آراء مردم است؛ متکی به محبت مردم است؛ متکی به ایمان مردم است. از این حکومت میترسند و خودشان را جلو نمیدهند؛ حرفشان را با یک واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه، از زبان آدمهای غافل میزنند. یک وقت میبینید طرف یک روحانی است، اما غافل و فریب خورده و بیخبر؛ یا یک دانشجوست، اما اسیر احساسات شده و نیندیشیده؛ یا یک فرد معمولی حتی انقلابی است، اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته، یا احیانا دچار عقده و کینهای شده است. حرف از زبان این فرد خارج میشود؛ اما این بیچاره حرف خودش نیست؛ حرف دشمن است! دشمن ما آن کسی است که: «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفی صدورهم اکبر». دشمن ما آن کسی است که برای این انقلاب، نه فقط دل نسوزانده است، بلکه حتی در مقابل این انقلاب، در برهههایی از زمان شاید ایستاده است. بعضیشان در مقابل انقلاب در زمان رژیم پهلوی ایستادند؛ بعضیشان بعد از آنکه نظام اسلامی بر سرکار آمد، خرابکاری کردند؛ بعضیشان مدتی را ترسیدند، کنار رفتند و خود را مخفی کردند؛ بعد که حالا فرصتی برایشان پیش آمده، از لاک خود بیرون خزیدهاند! خیال میکنند که فرصتی هست. فرض کنید در یک جبههی جنگی آدمهایی پیدا شوند که جبههی خودی را از جبههی دشمن تشخیص ندهند - حیران و سرگردان دور خودشان بچرخند - گاهی اینجا تیر بزنند، گاهی آنجا تیر بزنند؛ گاهی بالا تیر بزنند، گاهی به خودشان تیر بزنند! ببینید فکر که نباشد، آدم اینطوری میشود. عدهای میخواهند در هایوهوی فریادها و شعارها و رنگ و روغنها و رنگ و لعابهای دروغین، مجموعهی دانشجویی را به این سمت بکشانند. این برای جنبش و حرکت دانشجویی خطر است. باید فکر کرد. با فکر، انتخاب، انتخاب درستی خواهد بود. اگر در انتخاب اشتباه هم بکند، چنانچه انسان اهل فکر باشد، با او راحتتر میشود حرف زد. آن آدمی که اهل فکر نیست، هرگونه انتخابی بکند، اگر اندک خطایی در آن باشد، نمیشود با او حرف زد و منطقی صحبت کرد؛ تسلیم تعصبها و ندانستنها و جهالتهای خودش است؛ اما وقتی اهل فکر و دقت بود، اگر خطایی هم اتفاق افتاده باشد، یک نفر آدم خیرخواه میتواند با او حرف بزند و بگوید به این دلیل، این کار خطاست. نباید سطحی بود. به هر شعاری، به هر حرف گرمی، به هر دهان گرمی و به هر نقلی، نمیشود اعتماد کرد؛ باید فکر کرد. اساس قضایا فکر است. آن چیزی که انتظار عمده از انسانهای فرزانه و هوشمند است، این است.
عرض میکنم که گروههای خودی، فاصلهی بین خودشان را کم کنند. گروههای خودی، به همان معنایی که در نماز جمعهی قبل معنا کردم؛ یعنی کسانی که اسلام را قبول دارند؛ حکومت اسلامی را قبول دارند؛ این مرد بزرگ را - که نشانههای او بحمدالله در میان ما به وفور مشاهده میشود - قبول دارند؛ راه و خط او را قبول دارند. با این معنا، این گروهها اگر نمایندهی مردم باشند، نمایندهی اکثریت قاطع مردمند؛ اگر نمایندهی مردم هم نباشند، باید بدانند که اکثریت قاطع مردم در این راه حرکت میکنند. ممکن است در گوشه و کنار، یک گروه از زخمخوردههای انقلاب، وابستههای به دشمن و ضعیفالنفسهای استحاله شده باشند که اینها را قبول نداشته باشند. این گروههای خودی، خطوط و فاصلههای بین خودشان را کم و ضعیف کنند؛ فاصلهها بین خودشان که کم شد، فاصلهی با غریبهها آشکار میشود؛ همانی که امام در وصیتنامه و در بیانیهی خود فرمود که نگذارید غریبهها بر سرنوشت این کشور تأثیر بگذارند. تأثیرگذاری غریبه فقط این نیست که بیاید مقامی را متصدی شود و به عهده گیرد؛ گاهی غریبه از راههای دیگری اعمال نفوذ میکند. خودیها نباید اجازه دهند. باید به هم نزدیک شوند تا غریبهها فاصلهشان با آنها آشکار شود. آن کسانی که اصل اسلام و حکومت اسلامی را قبول ندارند - البته اینکه میگوییم اصل اسلام را قبول ندارند، بهعنوان یک مذهب نمیگوییم؛ خیلی از اقلیتهای دینی در کشور ما هستند که اسلام را قبول ندارند؛ اما راه ملت ایران را قبول دارند و با ملت همراهند - شاخصهای انقلاب و شاخصهای خط امام را قبول ندارند، اصلا منکرند و منتظرند از بیرون این مرزها کسی بیاید و زمام امور کشور را دردست گیرد، منتظرند بیگانه بیاید، منتظرند اوضاع قبل از انقلاب تکرار شود، اینها غریبهاند. هر چه شما خودیها با هم نزدیکتر و مهربانتر باشید، غریبهها از شما فاصلهی بیشتری خواهند گرفت.
گفته میشود «خودی» و «غیر خودی». حالا خودی و غیر خودی داریم یا نداریم؟ اگر بخواهیم ملت را حساب کنیم، نه؛ آحاد ملت همه خودیند. اما جریانات سیاسی، بله؛ جریان خودی داریم، جریان غیرخودی هم داریم. خودی کیست؟ خودی آن است که دلش برای اسلام میتپد؛ دلش برای انقلاب میتپد؛ به امام ارادت دارد؛ برای مردم به صورت حقیقی - نه ادّعایی - احترام قائل است. غیر خودی کیست؟ غیر خودی کسی است که دستورش را از بیگانه میگیرد؛ دلش برای بیگانه میتپد؛ دلش برای برگشتن امریکا میتپد. غیر خودی آن کسی است که از اوایل انقلاب در فکر ایجاد رابطهی دوستانه با امریکا بود. به امام اهانت میکرد؛ اما برای امریکا اظهار علاقه مینمود! کسی به امام اهانت میکرد، ناراحت نمیشد؛ اما اگر کسی به دشمنان بیرون از مرز یا همدستان آنها اهانت میکرد، ناراحت میشد! اینها غریبهاند. اسمشان چیست، هرچه باشد؛ چه کسی هستند، به ما ربطی ندارد که حالا بخواهم در خطبههای نماز جمعه اسم کسی را بیاورم. هر کس اینطور باشد، غریبه است و خدا کند اینطوری نداشته باشیم. این به عهدهی دستگاههای مسؤول کشور است که حواسشان جمع باشد. دستگاههای امنیتی - وزارت اطّلاعات و وزارت کشور - نیروی انتظامی، سپاه، بسیج و بقیه، حواسشان باید جمع باشد. اینکه بعضی از دلسوزان به برخی از مطبوعات گله دارند، از این ناحیه است، والّا هیچ کس با مطبوعات آزاد مخالفتی ندارد. فلسفهی این انقلاب، آزادی است - آزادی بیان و آزادی فکر - اما طوری نباشد که حرف و خواست و تحلیل و جهتگیریِ دشمن را بر همهی حرفهای دیگر مقدّم کنند؛ آن را اصل و ملاک قرار دهند. کسی که با دشمن دوست شد، دوست دیگر نمیتواند به او اعتماد کند.
حرف من به دانشجویان این است که مراقب دشمن باشید؛ دشمن را خوب بشناسید؛ مبادا از شناسایی دشمن غفلت کنید. غریبههایی را که در لباس خودی خودشان را در همه جا داخل میکنند بشناسید؛ دستهای پنهان را ببینید. هیچ کس بهخاطر غفلت ستایش نمیشود. هیچکس بهخاطر چشمها را بر هم گذاشتن، مدح نمیشود. اگر بر آدم غافل ضربهای وارد شد، اول کسی که مسؤول و مذموم است، خود اوست؛ مراقب باشید. دانشجو، قشر فاخر و با ارزشی است. دشمن، دانشجو را هدف گرفته است. چند سال است سعی میکنند بلکه بتوانند دانشجویان را در مقابل نظام قرار دهند؛ اما موفق نشدند؛ بعد از این هم موفق نخواهند شد. اگر یک عده نفوذی خواستند از فرصتی استفاده کنند و از آب گلآلودی ماهی بگیرند - وارد اجتماع دانشجویان شدند و شعارهایی درست کردند و حرفهایی زدند - خیال نکنند که ما اشتباه خواهیم کرد؛ نه، ما اشتباه نخواهیم کرد. ما مخاطب و طرف خودمان را میشناسیم. دانشجو، فرزند ماست؛ متعلق به ماست؛ متعلق به این کشور است. دشمن است که میخواهد با نام دانشجو یا با نام نفوذ در میان دانشجویان، فساد و تباهی کند؛ خود دانشجویان بایستی هوشیارانه متوجه باشند.
یک نکته هم به این خط و خطوط سیاسی عرض کنیم. آقایانی که سردمداران خطوط سیاسی و گرایشهای سیاسی هستید، حالا برسید به این حرفی که ما میگوییم شما خودیها وقتی سر قضایای بیهوده اینطور با هم درگیر میشوید، دشمن سوء استفاده میکند؛ بفرمایید، این یک نمونه؛ دیدید دشمن چطور استفاده کرد؟! دیدید دشمن چگونه نیش خود را زد؟! این مسائل را کنار بگذارید. البته ما اصرار نداریم که همه یک طور فکر کنند؛ اما برای کار سیاسی و درگیری سیاسی، حدی قائل شوید و خط قرمزی بگذارید. بیحساب و کتاب با هم مبارزه نکنید که آنقدر مشغول شوید که به دشمن اجازه دهید اینطور بیاید و داخل این میدانها بشود.
آنچه مهمّ است، این است که جبههی اسلامی، جبههی دینی، جبههی انقلاب، جبههی امام که به آن جبههی خودی میگوییم ترفند دشمن را بشناسد؛ بداند که دشمن چه میکند و چه میخواهد بکند و هدفش چیست. بحمد اللّه بزرگانِ فعّال و صاحبنظرانمان کارهایی میکنند و فعّالیتهای ارزشمندی دارند؛ لذا امروز هم ارزش این شهدا چه شهید بهشتی و چه دیگر شهدای این حادثه رضوان الله تعالی علیهم برای مردم معلوم است.
جبههی دومی که با امیرالمؤمنین جنگید. جبههی ناکثین بود. ناکثین، یعنی شکنندگان و در اینجا یعنی شکنندگان بیعت. اینها اول با امیرالمؤمنین بیعت کردند، ولی بعد بیعت را شکستند. اینها مسلمان بودند و برخلاف گروه اول، خودی بودند؛ منتها خودیهایی که حکومت علیبنابیطالب را تا آن جایی قبول داشتند که برای آنها سهم قابل قبولی در آن حکومت وجود داشته باشد؛ با آنها مشورت شود، به آنها مسؤولیت داده شود، به آنها حکومت داده شود، به اموالی که در اختیارشان هست - ثروتهای باد آورده - تعرضی نشود؛ نگویند از کجا آوردهاید! در سال گذشته در همین ایام، من در یکی از خطبههای نماز جمعه متنی را خواندم و عرض کردم که وقتی بعضی از اینها از دنیا رفتند چقدر ثروت باقی گذاشتند! این گروه، امیرالمؤمنین را قبول میکردند - نه اینکه قبول نکنند - منتها شرطش این بود که با این چیزها کاری نداشته باشد و نگوید که چرا این اموال را آوردی، چرا گرفتی،چرا میخوری، چرا میبری؛ این حرفها دیگر در کار نباشد! لذا اول هم آمدند و اکثرشان بیعت کردند. البته بعضی هم بیعت نکردند. جناب سعدبنابی وقاص از همان اول هم بیعت نکرد،بعضیهای دیگر از همان اول بیعت نکردند؛ لیکن جناب طلحه، جناب زبیر، بزرگان اصحاب و دیگران و دیگران با امیرالمؤمنین بیعت نمودند و تسلیم شدند و قبول کردند؛ منتها سه، چهار ماه که گذشت، دیدند نه، با این حکومت نمیشود ساخت؛ زیرا این حکومت، حکومتی است که دوست و آشنا نمیشناسد؛ برای خود حقی قائل نیست؛ برای خانوادهی خود حقی قائل نیست؛ برای کسانیکه سبقت در اسلام دارند، حقی قائل نیست - هرچند خودش به اسلام از همه سابقتر است - ملاحظهای در اجرای احکام الهی ندارد. اینها را که دیدند، دیدند نه، با این آدم نمیشود ساخت؛ لذا جدا شدند و رفتند و جنگ جمل به راه افتاد که واقعا فتنهای بود. امالمؤمنین عایشه را هم با خودشان همراه کردند. چقدر در این جنگ کشته شدند. البته امیرالمؤمنین پیروز شد و قضایا را صاف کرد. این هم جبههی دوم بود که مدتی آن بزرگوار را مشغول کردند از بعضی کارهای خودیها تعجب میکنم! از کار بعضی از این مطبوعاتیهای خودی و رسانههای داخلی تعجب میکنم! اینها درست مثل بچهی بیعقلی عمل کردند که پدرش مثلا در یک برخورد زبانی با یک آدم خبیث بدجنس بدزبانی درگیر باشد و این بچهی بیعقل هم از روی بیتوجهی به موقعیت، بنا کند پدر خودش را مثلا مسخره کردن! اینها چنین موضعی گرفتند. البته حالا این نگاه خوشبینانه است؛ مبنی بر این است که اینها غرض و مرض و ارتباطی ندارند. اگر چنین باشد، که بحث دیگری است. علیایحال، از اینکه دشمن سوء استفاده کند، ما تعجب نکردهایم.
بعضی هم بودند که مصرانه و مغرضانه و معاندانه میخواستند جلو آرای مردم را بگیرند. اینها خودی نیستند. در زمان امام هم همان جریانات از اول انقلاب، از اولین انتخاباتهایی که انجام میگرفت، همیشه موضع منفی، موضع مخالف، موضع نقزن و موضع شایعهپرداز داشتند؛ حالا هم دارند. از آنها هم ما غیر از آنچه که کردند، انتظاری نداشتیم و نداریم. امیدواریم که انشاءالله این تجربهی موفق، برای ملت ما موجب پیشرفت و امید بیشتر باشد و مجلس خبرگان بتواند به وظایف قانونی خود عمل کند.
پیامبر عظیمالشأن اسلام که معلم بشر از اولین و آخرین بود و ملائکه از حکمت او استفاده میکردند و دل مبارک او برترین جایگاه وحی الهی بود، به جوانان زمان خود که از جنگ برگشته بودند، فرمود: «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر»؛ جهاد کوچکتر را گذراندید، حال نوبت جهاد بزرگتر است؛ جهاد با نفس، جهاد در میدانهای تیره، نه میدانهای شفاف. در جنگ، میدان شفاف است. دشمن در آن سوست، خودی در این سو. دشمن، شناخته شده است؛ خودی هم شناخته شده است. ابزار دشمن هم معلوم است؛ نقشهی دشمن هم قابل حدس است. آسانترین جنگ با دشمن، آنجاست. نگویید آنجا جان در خطر است. در همهی جهادها، جان در خطر است. وانگهی، جان همیشه عزیزترین چیزی نیست که انسان میدهد. انسانهایی هستند که روزی صدر بار آرزوی مرگ میکنند. گذشتهایی وجود دارد، بالاتر از گذشت جان. زحمتهایی وجود دارد، بالاتر از زحمت دادن جان. پیامبر فرمود «حال نوبت جهاد اکبر است.» و جهاد اکبر در دوران پیامبر، جهادی بسیار دشوار بود.
همهی کسانی که در این میدان، کار خلاف میکنند، دشمنان نیستند؛ این هم معلوم باشد. بعضی هم دوستان نادانند، بعضی خودیهای غافلند. من از خودیها مصرا میخواهم قدری ذهن خودشان را باز کنند و فکر خودشان را به کار بیندازند؛ بفهمند امروز دشمن کیست، چه میخواهد و چه میکند - و نقشهی دشمن چیست - عقل، این است. شما در جبههی جنگ باید بدانید که آیا این جهتی که تیراندازی میکنید، بمباران میکنید، همان جایی نیست که دشمن میخواهد بمباران شود؟ چرا شما کار دشمن را به عهده میگیرید؟! چرا جادهی دشمن را هموار میکنید برای اینکه بتواند نیروهای خودی را دور بزند؟! مسأله این است.
نگذارید با تضعیف ارزشهای انقلاب و اسلام، به جبههی دشمن کمک کنند؛ و بخصوص نگذارید غفلت زدگانی از این قبیل، در مجموعههای شما - یعنی در صفوف مقدم - جا بگیرند. شعارهای انقلاب را که پرچمهای راهنما در راه اعتلاء و سربلندی و آبادانی این کشور است، گرامی بدارید و با همهی وجود از آن دفاع کنید و سهل انگاری نسبت به آن را از بیگانگانی که احیانا به لباس خودی در میآیند و با زبان خودی سخن میگویند، تحمل نکنید.
یکی از کارهای مهمّ دشمن همین است که شما و ما را از وجود خود غافل کند، تا ما دشمن را در میان خود جستجو کنیم و دنبال دشمن در میان خودیها بگردیم! وقتی کسی دشمن بزرگی دارد که در بیرون مرزهای او منتظر فرصت است، هرگز به دشمنان کوچک، به دشمنان خیالی و به دشمنان جناحی توجّه نمیکند. ما دشمنان بزرگی داریم.
امروز هم اگر چه کژ فهمیها و سودطلبیها از سوی خودیها در کار تیره کردن تصویر اسلام است، ولی حقا تبلیغات دشمنان در این باره بسی بیش از آن است و آنان از راههای ظریف و موذیانه به این کار مشغولند. یک نمونه از تلاش خستگی ناپذیر دشمنان در این باره، حجم عظیم تبلیغاتی است که علیه ایران اسلامی، پس از قیام دولت اسلام در ایران، به راه افتاده است. برای از رونق انداختن پیام نافذ این انقلاب بزرگ، آنان مهمترین کار را تهمت زدن و خبر دروغ دادن دانستهاند. چندان به دروغ از ما گفته و به ما نسبت دادهاند که حرفهای آنان تکراری و برای شنوندگانش ملال آور شده است. در این مورد، صهیونیستها و رسانههای معروف صهیونیستی جهان و عوامل استکبار و بیش از همه امریکاییها - یعنی کسانی که از این انقلاب، بیش از همه متضرر شدهاند - فعالترین بودهاند و هستند. برادران مسلمان! بر این اساس، کار بزرگ ما شناسایی اسلام و شناساندن آن و نیز آشنایی بیشتر با یکدیگر است.
اینکه میبینید تهمت حقوق بشر، مخالفت با حقوق بشر، نقض حقوق بشر، دست زدن به ترور و امثال اینها را این همه خرج میکنند، برای آن است که این را در دنیا اثبات نمایند! خودِ آنها میدانند که دروغ است. این، برای آن است که افکار عمومی عالَم، از نظام جمهوری اسلامی فاصله بگیرد. این، برای همان ایجاد شکاف است. این، برای آن است که میان این پایگاه رفیع اسلام و قرآن و جوامع مسلمان در سرتاسر عالم، انجذابی ایجاد نشود. البته خدای متعال کید آنها را باطل میکند: «انهم یکیدون کیداً و اکید کیداً»، «و مکروا و مکر اللّه». در طول این چند سال، هر کاری که اینها کردند، خدای متعال آن را باطل کرده است. اما بههرحال، دشمنْ مانعتراشی و ایجاد اشکال میکند و مشکلات میآفریند؛ در جاهایی هم رسوا میشود، اما دست برنمیدارد! اینجاست که مسألهی اتّحاد و وحدت اسلام و تفاهم اسلامی معنا پیدا میکند. ببینید این قضیه چقدر مهمّ است! ببینید این مسئله برای فردای دنیای اسلام، چقدر حائز اهمیت است! این، قضیهای نیست که به آسانی بشود از آن گذشت. همه باید خود را مخاطب این کلام حساب کنند. من به همه میگویم؛ هم به اهل سنّت، هم به شیعه، هم به کتابنویسان، هم به شعرا، هم به مطبعهچیها، هم به کسانی که در بین مردم پایگاهی دارند، حرفی میزنند و مستمعی دارند. همه باید این حقیقت را بفهمند و دشمن را بشناسند. مواظب باشید که دشمن در سنگر خودی جا نگیرد. مواظب باشید که شما به جای تهاجم به دشمن، به خودی حمله نکنید. عالِم به زمان باشید؛ یعنی دشمن و دوست و عرصهی مبارزه را بشناسید. اینها خیلی مهمّ است.
البته در گوشه و کنار حرفهایی شنیده میشود که قدری مایهی خلاف توقع است. این را هم همه توجه کنند که بعضی از کارها مربوط به خودیها نیست؛ مربوط به دشمن است. راه انداختن کاروان شادی در عصر عاشورا، مربوط به مردم انقلابی و مسلمان نیست. این کار دشمن است. گیرم که عکس یک نامزد انتخاباتی را هم به دست بگیرند؛ این حیلهی آنهاست. نباید هیچ کس از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری را متهم کرد که شما از آنها خبر داشتید و آنها طرفدار شمایند. نخیر؛ آنها چه طرفداری از کسانی دارند که اهل دین و معنویت و این چیزها هستند. ربطی ندارد. شاید خود آن فریبخوردههایی هم که در خیابانها سوار بر اتوبوس شدند و آن مناظر زشت را راه انداختند، ندانند که قضیه چیست. دستی آنها را حرکت میدهد، برای اینکه فضا را خراب کند؛ برای اینکه مردم را ناراحت کند؛ برای اینکه انتخابات را در نظر متدینان یک کار نامناسب جلوه دهد و چهرهها را خراب کند. البته مسؤولان باید بگردند و آن دست پنهان را پیدا کنند. من مؤکدا به مسؤولان توصیه میکنم و از آنها میخواهم که بگردند و آن دستهای پنهانی که این زشتکاریها را انجام میدهند، پیدا کنند. از آنها نباید گذشت. صحبت سر اینها نیست؛ صحبت سر غفلتهایی است که ممکن است خدای نکرده گاهی از خودیها سر بزند. بعضیها را متهم کنند و بعضیها را مورد اهانت قرار دهند. این کار درست نیست. البته تبلیغات منطقی و معقول و با استدلال، اشکالی ندارد؛ لیکن نباید فضا را خراب و مکدر کرد.
نکتهی سوم این است که دشمن به همان اندازهای که از اجتماع آرا در روز انتخابات ناراحت است، به همان اندازه هم درصدد است که اگر این تجربه به وسیلهی ملت ایران با موفقیت انجام شد، شیرینی انتخابات را به دهان مردم تلخ کند. از مدتی پیش نشستهاند و برای این قضیه برنامهریزی میکنند. شایعهی تقلب در انتخابات و صوری بودن آن را مطرح کردند، لطیفه و متل درست کردند و در دهان مردم انداختند؛ بعضی هم البته ناآگاهانه آنها را تکرار میکنند. من باید عرض کنم، شایعهی اینکه در انتخابات تقلب خواهد شد، از طرف دشمن است. رادیوهای بیگانه، حرفهای دلسوزانهی رئیس جمهور محترم را حمل بر چیزهای نامناسب و ناشایسته کردند. حتی بعضی از تحلیلگران و خودیها هم از روی غفلت برداشتند آن مسأله را حمل بر این کردند که آیا چه چیزی قرار است اتفاق بیفتد! این حرفها چیست؟ ببینید این تبلیغ، با نوع تبلیغی که ما در گذشته قبل از اقامه حکومت حق و حکومت الهی میکردیم، چقدر متفاوت است. آن روز کافی بود ما همین موضوعی را که میخواهیم تبلیغ کنیم، درست بلد باشیم؛ آنگاه یک مبلّغ خوب میشدیم. امروز اگر جهان، یا لااقل جامعه خود را درست نشناسیم، هرچه هم که آن موضوع را خوب بلد باشیم، نمیتوانیم یک مبلّغ خوب باشیم. باید بفهمیم این حرفی که ما میزنیم، به کجا ارتباط پیدا میکند؛ چه جناحی را در سطح جهان نه در سطح کشور تقویت میکند، چه جناحی را تضعیف میکند. مثل یک جبهه نبرد. یکوقت یک نفر انسان، با دشمنی مواجه میشود و میخواهد از خودش دفاع کند. این، یک طور دفاع است. یک وقت هم انسان در مجموع یک جبهه چند کیلومتری در سنگری قرار گرفته است و میخواهد دفاع کند. این دفاع، طور دیگر است. یکوقت باید به مصلحت جلو رفت، یکوقت هم باید به مصلحت عقب آمد. یکوقت انسان خیال میکند که در حال حمله به دشمن است؛ اما ناگهان میبیند که به خودی تیراندازی میکند!
از اوّل تشکیل این نظام تا امروز، بعضی از افراد بودند و هستند که در گوشه و کنار مینشینند و زبان انتقادشان مرتّب روی این نظام و حقایق آن باز است. اشتباه اساسی آنها این است که مثل کسانی هستند که در سنگرهای خود، خوابشان برده است؛ بعد که از اطراف جبهه پیشرفتهایی صورت گرفته است و عدّهای رفتهاند مواضع دشمن را آن جلو جلوها گرفتهاند، این آقا حالا از خواب پا شده است و آن جایی را که خودیها گرفتهاند، زیر رگبار میگیرد؛ به خیال آن که دشمن آنجاست! آنجا، خودیهایند؛ اما این آقا خواب بوده و خبر ندارد! خواب ماندن در مسائل سیاسی، گاهی این طور نتایجی میدهد. تبلیغ، این قدر اهمیّت پیدا میکند. گاهی شنیده میشود که در گوشه و کنار، کسانی اظهاراتی میکنند و حرفهایی میزنند و بدون توجّه، به جایی ضربه وارد میکنند. این، بر اثر عدم توجّه به وضع و محاذات سیاسی دنیا و وضع و محاذات دوست و دشمن است. نمیدانند که جبهه خودی کجاست، جبهه دشمن کجاست. کافی نیست که ما چهارتا مسئله یاد بگیریم و بخواهیم آنها را بگوییم. گاهی بیان یک مسئله، شیوه خاصی دارد که اگر آن شیوه رعایت نشود، ممکن است ضربه وارد بیاید. باید هوشیار بود. این، خصوصیّت فضای اقامه دولت حقّ است. در فضایی که دولت حق قائم است، همه اهل حق، مسئولیتشان مضاعف میشود. وقتیکه دولت و نظام اجتماعی بر اساس دین است، مسئولیت مبلّغان دین مضاعف میشود. اساس همه اینها هم همان طور که عرض کردیم این است که دین و سیاست از هم منفک نیستند. محورها و جهتگیریهای عید اسلامی، همین است. لذا شما میبینید در دو عید فطر و قربان، نماز، آن هم به جماعت، تشریع شده است. نماز جماعت، مظهر همان دو جهت است؛ هم توجه به معنویت، توجه به خدا و ذکر و خشوع و هم وحدت، تجمّع و بر گردِ یک محورِ مشترک فراهم آمدن. به نظر من، هر دو موضوع، امروز برای ملت ما و برای امّت اسلامی، مسألهی روز است. البته ما در مورد ملت خودمان، خیلی امیدوارانه میتوانیم به همه چیز نگاه کنیم؛ چون قراین، شواهد و پیشامدها، همه امیدبخش است. ملّت ما، به عکسِ آنچه دیگران توقّع داشتند و انتظار میکشیدند، اقبال روزافزونی به مسائل دینی دارد. «دیگران» که عرض میکنیم یعنی هم دشمنان ما، هم ناظرین بیطرف، هم حتّی شاید بعضی از خودیها.
آن چیزی که در زمینهی این مسائل ارزشی، خوب است که عرض کنم و باید در همهی بخشها مورد توجه قرار گیرد - که البته اینها چیزهایی است که شاید فراگیرندهی همهی آنچه که لازم است در نظر باشد، نیست؛ لیکن بلاشک جزو مهمترین آنهاست - یکی مسألهی اعتماد به نفس مدیران و مسؤولان کشور است. این، یک ارزش اساسی انقلاب ماست؛ که اگر این نباشد، به نظر من پایههای سازندگی کشور متزلزل خواهد شد. در تمام مسؤولانی که در بخشهای مختلف کشور، مشغول تلاش و کار هستند، باید این روح اعتماد به نفس و این فکر که جمهوری اسلامی و ملت ایران و عناصر خودی این کشور، قادر هستند کشور را به بالاترین حد اعتلای مورد نیاز و خواستش برسانند، تقویت شود. بعضا ممکن است برخی از مسؤولان و بعضی از کسانی که در بخشهای مختلف مشغول کار هستند - چه در زمینههای اقتصادی، چه در زمینههای فرهنگی و غیره - به تحلیلهایی دلبسته باشند که دیگران - حتی مثلا یک فرد عالم یا نویسندهای - در یک مجله علمی منتشر کرده باشند. این تحلیل، آن چنان نظرها را به خودش جلب کند که اعتماد به نفس را سلب نماید و ذهن را از آن برنامهای که ناشی از دیدن واقعیتها در کشور است - چون هر کشوری اقتضائات و واقعیاتی دارد - غافل کند و منصرف سازد!
فرض کنید شما در کلاس آموزش تاکتیک، شرکت کردهاید. در آنجا مثلا جبههی دشمن فرضی را مشخص میکنید، جبهه خودی فرضی را هم مشخص میکنید. بعد متوجه تاکتیک غلط جبههی خودی میشوید و میبینید که طراح نقشهی خودی، فلان اشتباه را کرده است. شما دیگر در وقتی که میخواهید تاکتیک طراحی کنید، نباید مرتکب آن اشتباه شوید. یا مثلا تاکتیک درست بوده؛ اما فرمانده یا بیسیمچی یا توپچی یا قاصد و یا سرباز ساده، در جبههی خودی، فلان اشتباه را کردهاند. میفهمید که شما نباید آن اشتباه را تکرار کنید. تاریخ، این گونه است.
خوب؛ همینطور است دیگر! تا بخواهید اقدامی کنید، حرکتی کنید، دشمن هست. دشمنهای جوراجور هستند. بعضی دوستند، دشمن هم نیستند، از جبههی خودی هستند؛ منتها نمیفهمند و تشخیص نمیدهند. لذا مورد سؤال قرار میدهند. کسانی بر حسب گمان و طبق اطلاعات ما، انگیزههایی از قبیل انگیزههای رژیم پهلوی ندارند و علیالظاهر جزو خودیها و مسلمانند. اما متأسفم از اینکه میبینم این افراد، امروز همان حرفهایی را میزنند که روزی رژیم رضاخان و محمدرضا با انواع و اقسام سیاستها و تدبیرها میخواست به کرسی بنشاند. چرا باید این طور باشد؟ روحانیت یک نهاد اصلی در نظام اسلامی است. اگر روحانیت و طلبههای معمم نبودند، این انقلاب شکل نمیگرفت. شانزده سال - از سال 1341 تا سال 1357 - طلبهها به سرتاسر کشور سفر میکردند و در هر شهر و روستا و منطقهای - حتی در پادگانهای ارتشی - اسلام و مبارزه علیه رژیم را تبلیغ میکردند. دستگاه حکومتی هم نمیتوانست مانع آنها شود. با یک طلبه چه میتوانستند بکنند؟ همهی حقوق ماهانهای که طلبهی یک لاقبا از حوزهی علمیه میگرفت، به قدر حقوق پنج روز یک کارمند دون پایه بود. یک رژیم ستمگر با چنین آدمی چه میتوانست بکند؟ او را به زندان میانداختند. تاجر نبود که پول و سرمایهاش را مصادره کنند. کارمند دولتی نبود که حقوقش را ببرند. به زندان میرفت و مردم بیشتر به او علاقهمند میشدند. لذا رژیم نمیتوانست کاری بکند. نیروی طلبگی روحانیت با همین سازمان رسمی و با استفاده از اعتقاد عمیق مردم به خود، به سراسر کشور میرفت و نهضت، امام، مبارزه، جمهوری اسلامی و ضدیت با استکبار را تبلیغ میکرد و معنای استکبار را به همه میفهماند، والا مردم امریکا را نمیشناختند. مردم ایران سالهای متمادی از سیاست دور افتاده بودند. روحانیون جوان در گوشه و کنار کشور این شناخت را به مردم تزریق کردند. آن روزها جوانان دانشجو و دانشگاهی بسیاری، از تبلیغات روحانیون استفاده کردند. آن روزها ایادی استکبار به روحانیون مؤثر و فعال میگفتند: شما دانشجویان را گمراه میکنید! گمراهی از نظر آنها این بود که روحانیون مردم را به مبارزه میکشاندند. تأثیر روحانیت تا به این حد است. امروز هم گرهگشای مشکلات کشور و بازکنندهی گرههای ریز، روحانیون هستند. در دوران جنگ، وقتی یک روحانی به جبهه میرفت، بر دیگر رزمندگان تأثیر میگذاشت. بچههای جبههای پیش ما میآمدند و اگر در جایی روحانی نبود گله میکردند؛ اگر بود ستایش میکردند. اگر یک انسان، شغل، زندگی و همه چیز خود را وقف تبیین دین و معارف دینی و روحیهی ایمانی کند، جامعه را به تعالی میرساند. چرا بعضی کسان این حقیقت را نمیفهمند؟
امروز امریکاییها، محافل صهیونیستی عالم و محافل سرمایهداری عمدهی دنیا وقتی به چشم دشمن به حرکتهای مؤمنانهی مردم مسلمان نگاه میکنند، اسمش را بنیادگرایی میگذارند. البته مقصود آنها از کلمهی بنیادگرایی، التزام به اصول و به پایههای فکری و ارزشهای اساسی نیست. مرادشان از کلمهی بنیادگرایی، واپسنگری، کهنهپرستی و نگاه متحجرانه به مسائل است. یعنی به عنوان یک دشنام، بنیادگرایی را به ملتها نسبت میدهند. از نظر آنان، بنیادگرا یعنی متحجر و عقبافتاده و دگم و مانند آن! دشمن اگر فحش ندهد باید تعجب کرد. دشمن لجوج که بلندگویی به آن قوت در دست دارد و برای تبلیغات، میلیونها دلار خرج میکند، میخواهید دشنام ندهد؟! معلوم است که دشنام خواهد داد. ما از دشنام دادن او هیچ تعجب نمیکنیم. اما اگر خودیها حرف او را باور کنند، تعجب دارد. من عرض میکنم پدیدهی مذکور در دنیای اسلام، پدیدهی مبارکی است. به هر دلیلی نگاه کنید، این پدیده مبارک است. برای ملیتها خوب است. برای دولتهای مسلمان - اگر درست دقت کنند - خوب است. برای اقتدار کشورها خوب است. برای تضعیف دشمنان جهانی خوب است. برای ایجاد وحدت بین ملتهای اسلامی خوب است. اینکه ملتی، سربلند کند و بگوید میخواهیم قوانین اسلامی بر ما حکومت کند، بسیار خوب است. جا دارد که دولتها، سیاسیون، روشنفکران و فعالین هر ملت، از این پدیده استقبال کنند که بسیار مغتنم است. بعضی اشخاص و جریانها از این امر میترسند. بعضی از کشورها با این پدیده برخورد خصمانه میکنند. ما، در این قضیه با آنها هم عقیده نیستیم. ما میگوییم باید این پدیدهی حرکتزا را شناخت. باید محتوا و مغز و لب آن را فهمید و به عنوان عاملی که امروز میتواند ملتهای مسلمان را پشتیبانی کند و نجات دهد، پذیرفت و قبول کرد.
حقیقتاً باید اعتراف کنیم که امروز تحلیل و تفسیر انقلاب، کاری است که دشمنان انقلاب بیشتر از ما به آن پرداختهاند. قصدِ آنها از این تحلیل و تفسیر این است که پیام انقلاب را عوض کنند و حقیقتی را که به دست خود ملت اتّفاق افتاده و در مرئا و منظر اوست، غلط جلوه دهند. بنابراین، حرفهایی که خودیها در باب انقلاب زدند، باید جمعآوری و فهرستبندی شود و روی آنها کار فرهنگیِ درست صورت گیرد. البته تاکنون چنین کاری نشده و اگر هم شده، اندک است. بههرحال، این کار باید بشود. اما انجام نشدنش نباید مانعِ فهمیدنِ حقایق از طرف جوانان ما گردد. جوانان باید حرفهایی را که از طرف بزرگان انقلاب راجع به انقلاب، در پانزده سال اخیر زده شده است، بشنوند و آنها را مورد تأمّل قرار دهند.
مسائل اساسی انقلاب را ما با چه کسانی در میان بگذاریم؟ چه کسی نسبت به این انقلاب و نظامِ اسلامی، دلسوزتر، علاقهمندتر و خودیتر از شماست؟! مخاطب این بیان، شما جوانان مؤمنِ مخلصِ پاک نهادِ حقیقتاً دلسوز انقلاب، چه در لباس شما و چه در لباسهای دیگر- لباسهای نظامی؛ اعم از ارتشی و بسیجی و نیروی انتظامی، و لباسهای عادّی و روحانی و غیر روحانی- هستید. من میخواهم این را عرض کنم که: آقایان! دشمن بزرگ انقلاب در درون انقلاب، همین میکروب ارتجاع است؛ این میکروبی که در جوامع انقلابی رشد میکند، تکثیر میشود، نفوذ میکند، بیماری میآورد، و بیماریاش هم واگیر است. از روز اوّل، امریکا و بلوک شرقِ آن روز و دیگر دشمنان و مرتجعین منطقه، فکر کردند که با دخالت نظامی، تحریک همسایه، محاصرهی اقتصادی و غیره، خواهند توانست این نهال را ریشه کن کنند. اما هرچه کلف زدند، اره مالیدند و کارهای دیگر کردند، این نهال، روز به روز تناورتر و ریشهدارتر شد. واقعاً مصداق آیهی شریفهی «أ لم تر کیف ضرب الله مثلًا کلمة طیّبة کشجرةٍ طیّبه اصلها ثابت و فرعها فی السّماء» شد. ریشهها محکم و شاخهها در آسمان بود.
در باب فرهنگ، سیاست کلّی کشور باید عبارت باشد از حفظ و پرداخت و وابستگی شدید و کامل به فرهنگ ملی. البته جزو مهمترین ارکان فرهنگ ملی، اسلام است. ما مردم ایران مفتخریم که از 1350 سال قبل، فرهنگ، زبان، آداب، عادات، لباس و همه چیزمان با اسلام آمیخته شده است. شاید هیچ ملت دیگری اینگونه با اسلام آمیخته نشد که ما شدیم. اسلام و آداب و فرهنگ اسلامی، جزو فرهنگ ملی ماست. «ملی» در اینجا، مقابل «اسلامی» نیست؛ عین همان اسلامی است.
«فرهنگ ملی» یعنی «فرهنگ خودی». فرهنگ خودی، باید حفظ شود. البته فرهنگ خودی از فرهنگهای دیگر هم وام میگیرد؛ حرفی نداریم. «اطلبوا العلم ولو بالصین.» این هم فرهنگ است. اینکه باید رفت از هر جای دنیا چیز خوب را آورد، این هم جزو فرهنگ ماست. این را هم باید حفظ کنیم. اما آنچه را که برای بدنمان لازم است، بجویم و فرو دهیم. نه اینکه ما آنجا بیفتیم، یکی دیگر بیاید، هر چه که خودش مصلحت میداند به بدن ما تزریق کند؛ مثل مرده؛ مثل آدم بیهوش! این اقتصاد، این فرهنگ و سیاست استقلال که پایه و مبنای سیاست نظام جمهوری اسلامی است، شعار اصلی ماست. استقلال کامل، در همه جهت، یعنی زور و زورگویی را از هیچ کس قبول نکردن؛ مسائل جهانی را طبق معیارهای خود حل کردن و راه آن را پیمودن. دشمن و آفت دوم، آفت «اضمحلال درونی» است. یعنی در درون نظام، که این مال غریبهها نیست؛ این مال خودیهاست. خودیها ممکن است در یک نظام، بر اثر خستگی، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفسانی شدن و بر اثر نگاه کردن به جلوههای مادی و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفتزدگی شوند. این، البته خطرش بیشتر از خطر اولی است. این دو نوع دشمن - آفت برونی و آفت درونی - برای هر نظامی، برای هر تشکیلاتی و برای هر پدیدهای وجود دارد. اسلام برای مقابله با هر دو آفت، علاج، معین کرده و جهاد را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجی نیست. «جاهدالکفارو المنافقین.» منافق، خودش را در درون نظام قرار میدهد. لذا با همهی اینها باید جهاد کرد. جهاد، برای دشمنی است که میخواهد از روی بیاعتقادی و دشمنی با نظام، به آن هجوم بیاورد. همچنین، برای مقابله با آن تفکک داخلی و از هم پاشیدگی درونی، تعالیم اخلاقی بسیار با ارزشی وجود دارد که دنیا را بهطور حقیقی به انسان میشناساند و میفهماند که «اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب ولهووزینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد» تا آخر. یعنی این زر و زیورها، این جلوهها و این لذتهای دنیا اگرچه برای شما لازم است؛ اگرچه شما ناچارید از آنها بهره ببرید؛ اگرچه زندگی شما وابسته به آنهاست و در این شکی هم نیست و باید آنها را برای خودتان فراهم کنید؛ اما بدانید که مطلق کردن اینها و چشم بسته به دنبال این نیازها حرکت کردن و هدفها را به فراموشی سپردن، بسیار خطرناک است.
تکیهی اصلی ما به نیروهای خودی است. شما باید همت کنید؛ شما باید بسازید؛ شما باید مهارت به دست بیاورید؛ همچنان که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گامهای بسیار بلندی در این راه برداشتید. کسانی که اطلاعات و اخبار را دارند، میدانند که امروز، آشنایی، مهارت و تسلط جوانان ما در نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بر تجهیزات پیچیده و مدرن، دهها برابر بیش از قبل از انقلاب است. امروز ما روی پای خودمان هستیم.
کارخانهها در اوایل انقلاب، محل امیدی برای ضد انقلاب بود تا بلکه بتواند از ناحیهی ایجاد اختلال در تولید، جمهوری اسلامی را دچار دردسر و مشکل کند. دیدند اینجا هم، انجمنهای اسلامی به صورت زنده و شاداب و فعال حضور دارند. در بازار نیز همینطور. کسانی در بازار بودند که میخواستند از اوضاع سوء استفاده کنند و جیبهای خودشان را در آشفته بازار اوایل انقلاب، پر کنند. در دانشگاهها همین انجمنها را دیدند؛ در سطح کشور و در محلات و همه جا. وقتی تحلیلگران به اوضاع ایران نگاه کردند و دیدند که سطح جامعه، در هر جایی که نگاه میکنند، پوشیده از انجمنهای اسلامی و نام و عنوان و نشانههای آنهاست، از توانایی نظام اسلامی در عجب شدند. نظام اسلامی را تحسین کردند. گفتند: «عجب! ببینید چطور این نظام اسلامی توانسته است در همه جا، عناصر خودی و مخلص را جایگزین کند، تا بتواند هدفهای این نظام را در ادارات، در کارخانهها، در بازار، در محله، در مدرسه، در دانشگاه، در شرکتها و همه جا تحقق بخشد و از آن هدفها پشتیبانی کند!» ما آن روز این حرفها را شنیدیم. دیدیم که بعضی از تحلیلگران دنیا، پدیدهی «انجمن اسلامی» را یک پدیده شگفتآور و تحسینبرانگیز دانستند. انجمنها هم انصافا خیلی مفید واقع شدند و خدمات زیادی کردند. حال یک سؤال در این زمینه این است؛ که «آیا دوران انجمنهای اسلامی پایان یافته است؟ آیا دوران انجمنهای اسلامی، اصلا پایان مییابد؟» باید به این سؤال، جواب بدهیم.
اینکه بگوییم «کسی کاری را انجام داده و حالا سهم او تمام شده»، اشتباه است. من عرضم به شما عزیزان این است که باید در میدان انقلاب، ثابت قدم، بانشاط و متکی به آنچه که خدا به شما داده است، باشید. یعنی یک آزمایش سخت و سنگین دیگر؛ یعنی خوشبین به آینده و امیدوار به آنچه که با تلاش شما و تلاش مسؤولین پیش خواهد آمد. خلاصه، به عنوان یک عنصر خودی اصلی حقیقی وابستهی به اسلام و انقلاب، همواره در این میدان باید باقی بمانید، و بنده میدانم که باقی میمانید. آن کس که مثل شما این آزمایشهای سخت را از سر گذرانده است، بیش از همه، چشمش به رحمت خدا باز است. چه انسانهای شایسته و شریفی را ما در بین آزادگانمان مشاهده کردیم و دیدیم! چه روحهای لطیفی! چه انسانهای آزمودهای!
در مقابل تهاجم، عناصر مؤمن خودی میتوانند بایستند. عناصر مؤمن خودی را، هرجا که هستند، گرامی بدارید. حرف من این است. من به مسئولین فرهنگی کشور، از وزارت آموزش و پرورش تا وزارت ارشاد اسلامی، تا سازمان تبلیغات اسلامی، تا بقیهی مؤسسات و بنگاههای فرهنگی کشور، عرض میکنم: به عناصر خودی تکیه کنید. منظور من این نیست که اگر کسی، جوان انقلابی نیست، دستش را بگیرید بگذاریدش بیرون؛ نه. چه کسی چنین چیزی را میگوید؟ اصلًا منطق اسلام که این نیست؛ منطق انقلاب که این نیست. میدان بدهید. به همه میدان بدهید. هرکس که میخواهد برای این ملت کار کند، کار کند. من میگویم اجازهی منزوی شدن عناصر خودی را ندهید..
این ملت، برای اینکه حیثیتش و کیان حقیقی و انسانی و اسلامی و انقلابی و فرهنگ ملیاش حفظ شود، احتیاج به مجاهدت و مقاومت و ایستادگی در مقابل تهاجم دشمن و تهاجم کردن به نقاط ضعف دشمن دارد. این را خودیها میتوانند بکنند. من حرفم فقط همین است. من میگویم: اگر میخواهید هنر این کشور رشد و اعتلا پیدا کند، به هنرمند جوان مؤمن تکیه کنید. او میتواند از اسلام و از انقلاب و از این کشور دفاع کند. والا آن کارگردان یا تهیه کنندهای که وقتی فیلم را میسازد، از پیش فکر میکند که «این نکته را در این فیلم خواهم گنجاند، تا یکی از پایههای اعتقادی این نظام را هدف قرار دهم» که از اسلام و انقلاب دفاع نمیکند! بازبان خاص فیلم و با همان شکلی که در فیلم امکان دارد، کار خودش را انجام میدهد. یعنی اکتفا نمیکند به اینکه به انقلاب کمک نکند. فیلم میسازد برای اینکه به انقلاب حمله کند! از اول که این فیلم را میسازد، یا این داستان را مینویسد، هدفش این است که کارایی نظام اسلامی را زیر سؤال ببرد و بگوید: «این نظام اسلامی، کارایی ندارد.» از اولی که این مقاله را مینویسد یا این اثر هنری را تولید میکند، هدفش این است که نشان دهد این دولت کارایی ندارد؛ توان اداره ندارد. این، درحال خدمت به مصالح این کشور است یا درحال خیانت؟ به این میشود تکیه کرد؟! معلوم است که نمیشود تکیه کرد! ما البته تصمیم نگرفتهایم کسانی را که خیال کردهایم خدمت نمیکنند یا خیانت میکنند، یکی یکی به قانون معرفی کنیم؛ نه. هنوز خیلی کارها در این کشور در زمینهی فرهنگی وجود دارد که باید انجام گیرد. منظورم این است که در محیطهای فرهنگی، به نیروهای مؤمن تکیه شود. اینها سدی در مقابل تهاجم فرهنگی هستند.
اگر شما فرض کنید که حوزهی علمیهی امروز میتواند در قبال دستگاه جمهوری اسلامی همان موضعی را داشته باشد که علما در طول زمان نسبت به دستگاههای حکومتی داشتند، این خطاست؛ از جهات عدیدهیی هم خطاست. آن دستگاهها، دستگاههای ظلم بودند؛ اما دستگاه جمهوری اسلامی، دستگاه عدل اسلامی است. آن دستگاهها، دستگاههای غصب بودند؛ اما دستگاه جمهوری اسلامی، دستگاه ولایت است؛ حق محض است؛ همهی مسؤولیتها مستند به یک امر الهی است؛ اصلا با آن قابل مقایسه نیست. علاوه بر همهی اینها، دستگاه جمهوری اسلامی - چه بخواهید، چه نخواهید - دستگاهی است که مبتنی بر یک عنصر روحانی است؛ زیرا در رأس این نظام، رهبری قرار دارد، و رهبر باید یک فقیه باشد؛ یعنی یک روحانی. بنابراین، حوزههای علمیه و علمای دین نمیتوانند نسبت به دستگاه و امور کشور و آنچه که میگذرد، بیتفاوت باشند و بگویند حالا دیگر خودشان میدانند؛ ما چه کار کنیم؛ نه له و نه علیهشان چیزی نمیگوییم - مثلا اگر خیلی لطف کنند، بگویند چیزی علیهشان هم نمیگوییم! - چنین چیزی نمیشود؛ این از آن قبیل چیزهایی نیست که بشود گفت ما نه له و نه علیه، چیزی نمیگوییم؛ نه، مال خودتان است؛ مال روحانیت است؛ مال دین است؛ چارهیی ندارید. جمهوری اسلامی است؛ اگر شما کنار کشیدید، جمهوری غیراسلامی خواهد شد. البته امروز که چهار نفر عناصر خودی زنده هستند، جمهوری غیراسلامی نمیشود؛ اما اگر علما کنار کشیدند، بتدریج جمهوری غیراسلامی خواهد شد. اینقدر هم دستهایی هستند که برای جمهوری غیراسلامی شدن تلاش و کار میکنند؛ پول خرج میکنند و انواع حیلهها را هم بلدند؛ فورا تمام این زحمات و تلاشها و این شهادتها و این جوانان و آن نفس زدن آن پیرمرد الهی و معنوی - که در سنین هشتاد تا نود سالگی، مثل یک جوان کار میکرد؛ که جز به تأیید الهی و لطف غیبی امکان نداشت کسی در آن سنین، اینطور بتواند کار و تلاش و همت بکند و تصمیم بگیرد و عمل نماید - ضایع خواهد شد.
امروز در عالم فرهنگ و هنر، شبکهی نامرئی در سایهیی در داخل کشور فعال است، که هرکس این شبکه را نبیند، به نظر من باید در بینایی خودش شک کند. این شبکه در همه جا هم نفوذ دارد - یک جاهایی بیشتر، یک جاهایی کمتر - و تصمیمش بر این است که به ارزشهای اسلام و انقلاب هجوم بیاورد. این شبکه در جهت همان سیاستهایی که اشاره کردم در سطح جهان فعال است، در داخل کشور دارد کار میکند؛ انصافا کار سازماندهی شده و خوب و دقیقی هم میکند. آنها الان بر روی ضایع کردن، یا لااقل مسکوت گذاشتن چهرههای خوب ما در شعر و در ادبیات و در هنر و در علم متمرکز شدهاند؛ اما شما اینها را پیدا کنید و مطرحشان نمایید. من هیچ وجهی برای زنده کردن شخصیتی نمییابم، جز اینکه گفته میشود میخواهیم دل عدهیی را به دست بیاوریم! چرا باید این کار را بکنیم؟! چهرههای خودی را بیاورید، مطرح کنید.
در بعضی از جاهای دیگر، نمونههای خوبی در این زمینهها وجود دارد؛ من مثال بیاشکالترش را بگویم؛ چون از معاصران زنده، آدم یک کلمه بگوید، ممکن است مشکلاتی ایجاد بشود! امروز شما میتوانید روی چهرهی «شهریار» کار کنید. «شهریار»، یک چهرهی مطرح هنری و ادبی امروز است. ممکن است دیروز اینگونه نبوده باشد، لیکن امروز با توجه به این جمهوریهایی که آزاد شدهاند، و با توجه به آن منطقهی عظیمی که گرایش و گویش ترکی دارند - که از چین تا اروپا را گرفته است - عنصری مثل «شهریار»، یک شاعر ترکزبان در این حد، با آن عشق و اخلاص به جمهوری اسلامی، زندهکردنی و نشاندادنی است؛ این کار را شما بکنید؛ البته به شکل صحیح و هوشمندانهاش. از این قبیل کارهای خوب، میشود انجام بدهید؛ مثلاً کار روی شعرای معاصر، ادبای حاضر، ادبای متوفی، در زمینههای کودکان و امثال اینها. بههرحال من این را میخواهم بگویم که اگر مخاطبان شما قشر بخصوصی هستند - که هستند - و یک گروه هوشمندتر و روشنفکرتری در جامعه به سمت برنامههای شما گرایش پیدا میکنند، این شما را برای عدول از آن هدفی که اول ذکر شد، در محذور قرار ندهد؛ بلکه شما را وادار کند که کیفیت کار را بالا ببرید؛ همچنان که در مواردی من این را در شبکهی دو مشاهده کردم؛ از جمله در همین ماه رمضان گذشته بود که شما بعد از افطار برنامهی بسیار خوبی را اجرا میکردید، که واقعاً دیدنی و جالب بود و سطح بالایی داشت. بههرحال امیدواریم که انشاءاللَّه موفق باشید. هر چیزی که در کشور ما حاکی از حضور مردم است، دشمن در تبلیغات جهانی سعی میکند آن را پوشیده بدارد. میلیونها نفر در شهرهای مختلف و در تهران، در مراسم روز قدس و در اجتماعات عظیم به مناسبتهای مختلف اجتماع میکنند؛ اینها را در تبلیغاتشان منعکس نمیکنند؛ چون حاکی از پیوند مردم با نظام جمهوری اسلامی است؛ نمیخواهند این در دنیا مسجل بشود؛ نمیخواهند برای ذهن عمومی ملت ایران این باور بهوجود بیاید؛ بلکه سعی میکنند آنها را هرچه کوچکتر هم نشان بدهند. یک میلیون جمعیت را میگویند دهها هزار نفر! در تبلیغات جهانی اینطوری است! دیگر فکر هم نمیکنند که حالا مردمی که خودشان این اجتماع عظیم را دیدهاند، دربارهی آنها چه قضاوتی خواهند کرد! تیری میاندازند، شاید به هدف خورد.
چیزهایی که حاکی از حضور و پیوند مردم با دستگاهها و با دولت و با نظام است، سعی میکنند اینها را کمرنگ کنند؛ خودیها مبادا این کار را بکنند؛ قلمها مبادا این کار را بکنند؛ مبادا حرفهایی را منعکس کنند که بدروغ نشانهی دلسردی باشد، تا شاید آن دلسردی روی کسی که این مطالب را میخواند، تأثیر بگذارد و او را هم دلسرد بکند؛ این کارها به سود دشمن است. بعضی از چیزها از حیطهی بعضی از این تصمیمگیریها خارج است. مثلا ممکن است شما تصمیمگیری کنید که در کشور فیلمی با این خصوصیات ساخته نشود. بنیادهایی که فیلم میسازند، در اختیار شما نیستند. در اختیار نبودنشان هم به این معنا نیست که جایی وجود دارد که کلیدش در دست یکی دیگر است؛ حالا کلیدش را بگیریم و بگوییم همانهایی که ما میگوییم، در بیاید. قضیه اینطوری نیست. آنجا هم یک مجموعهی انسانی هستند که تفکر و گرایشی دارند؛ بعضیشان هم عناصر خودی هستند؛ اگر غریبه بودند، میگفتیم غلط کردند، باید توی سرشان زد و کلیدش را به دست فلانی داد، تا اینطور کار کند.
اگر به این جوانهها و نهالهایمان نرسیم، خشک میشوند؛ اینها باید پرورش پیدا کنند. این حرف درستی است؛ منتها من میگویم که ما با توجه به یک اصل، باید از ادبیات و از هنر قدیمیها استفاده کنیم؛ و آن عبارت است از اصالت دادن به این نسل انقلابیِ خودی ادبیات و هنر. اگر در جایی دیدیم اصطکاک پیدا شد، آن را حذف کنیم، این را نگهداریم. سرمایهگذاری و خرج پول را در آن حدی بکنیم که این جوان تازهرس بتواند مثل مدیر انقلابی یک کارخانه عمل کند. شما یک مهندس انقلابی را در رأس یک کارخانه میگذارید، که احتمالًا صد نفر کارگزار از قدیمیها هم در این کارخانه یا در این شرکت کار میکنند. ممکن است اینها آدمهای کارآمدی هم باشند، اما مدیر اوست. اینطوری خوب است؛ یعنی استفادهکننده و منشأ و منبع قدرت و صاحب نظر و رأی، یک عنصر انقلابی باشد، و نوع کاری که با آن غریبهها میشود، طوری باشد که این خودیِ انقلاب پژمرده نشود و از میدان خارج نگردد.
انقلاب آن وقتی میتواند خودش را در قالب هنر بیاورد، که هنرمندِ خودی داشته باشد و خودش هنرمند را پرورش بدهد. البته یک عده از جوانان دارند این کارها را میکنند؛ خیلی هم خوب است؛ شما هم در هرجا و به هر شکل هستید، این کار را بکنید. به برّایی این سلاح توجه کنید. به بهرهوری فراوان دشمن انقلاب از این سلاح توجه کنید. به اینکه مفاهیم انقلاب، خوب میتوانند در قالب هنرهای گوناگون واقع بشوند، توجه کنید و احساس نمایید که این یک ارزش است.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سایهی روحیهی انقلابی و معنویتی که از سرچشمهی جوشان دل منور و روح مصفای آن امام عارفان و قدوهی صالحان پیوسته میجوشید و بیش از همه جوانان رزمنده و خالص سپاه و بسیج را سیراب میکرد، توانست نقش تعیینکنندهیی را در دفع حملهی ایادی استکبار به جمهوری اسلامی ایفا کند و در کنار ارتش و با بکارگیری بسیج مردمی، درس تلخی به دشمنان اسلام بدهد و حفظ و استمرار نظام جمهوری اسلامی را تضمین کند. این، حجتی بر ملت ما و خود نیروهای مسلح و همهی دستاندرکاران کشور نیز بود که نقش توکل به خدا و اتکاء به روحیهی انقلابی و شجاعت در میدان عمل را به آنان نشان داد و وسوسهی گرایش به بیگانگان و استمداد از نااهلان را از دل آنان زایل ساخت و بحمدالله جمهوری اسلامی با تکیه بر عناصر خودی و بالیده در دامان انقلاب و به حول و قوهی الهی در عرصههای مختلف به پیروزیهای بزرگی دست یافته است.
آن عالمی که شریف نباشد، حمیت و غیرت دفاع از کشور و ملت و آرمانها و ارزشهای ملی و دینی خود را نداشته باشد، آن عالمی که دشمن را بر خودی ترجیح بدهد و خود را در اختیار دشمن ملت قرار بدهد، از هر جاهلی بدتر است؛ همان دزدی است که با چراغ به دزدی میرود و بیشتر صدمه میزند. پس، اصلاح دانشگاه، در درجهی اول اهمیت است.
آن کسی که باید این کشور را بسازد، او ایرانی و خودی است. بیگانه برای خانهی شما دل نخواهد سوزاند؛ شما باید برای خانهی خود دل بسوزانید. ایرانیهای با همت، جوانان، دانشمندان، متخصصان، مغزهای ورزیده و انسانهای برجسته، عامهی مردم، بازوها و پنجههای کار، باید برای ساختن ایران تلاش کنند.
البته باید از تجربه و علم و تخصص دیگران استفاده کرد؛ ما راه یادگیری را به روی خودمان نمیبندیم. در شرق و غرب عالم، هرجا علم و تجربهیی هست، ما میرویم تا آن را در خدمت خودمان در بیاوریم. این، اسلامی و دستور اسلام است و هیچ مخالفتی با آن نیست؛ لیکن بار بر دوش شماست. این، حرف امروز ماست. شما با مجموعهیی روبهرو هستید که در اخلاص و وفا و ایمان و عمل صالحشان یعنی همین ملاکهای اصلی که ما در اختیار داریم هیچ شکی نیست. اگر هم تردیدی باشد که فلان خانواده، آیا همان اخلاص اول را دارند یا نه، ما باید به خودمان مراجعه کنیم و سؤال نماییم که به چه علتی اینطوری شده است؟ و الّا آن خانوادهای که فرزندش را به میدان شهادت میفرستد و صبر میکند و سرش را بالا میگیرد و افتخار میکند، یا آن زنی که شوهرش میرود و افتخار میکند، یک موجود خودیِ انقلاب و انقلابی است؛ در این نباید بحثی داشت.
انسان از اینکه میبیند یک جمع متعهد و عاشق و واقعاً مخلص انقلاب و دین، در سطح بالای آموزش عالی کار میکنند، قلباً و عمیقاً خوشحال میشود. خدا انشاءاللَّه آقای دکتر معین و شما آقایان را حفظ کند و توفیقتان بدهد. از اینکه شماها در رأس کار هستید و بالاخره سرنوشت اساسیترین نهاد آیندهی ما در دست آدمهای خودی است، خوشحالیم. امیدواریم که خداوند کمکتان کند؛ چون کار سنگینی است.
اصل قضیه این است که اینها باید صددرصد هماهنگ باشند. وقتی که در مقابل ما دشمنانی تا دندان مسلح قرار گرفتهاند و همهی وجودشان پر از حقد و کین نسبت به اسلام و جمهوری اسلامی است، من تحمل نمیکنم که در اینجا نیروهای خودی این اجازه را به خودشان بدهند که با هم تنازع کنند. باید هماهنگی کامل باشد و هر دو نیرو با یک فرمان حرکت کنند. به کمتر از این، من قانع نمیشوم.
در این چند وقت گذشته، بعضی حرفها از بعضی از نمایندگان مجلس شنیده شد که حرف خودیها نبود؛ حرف غریبهها بود! ما شبیه آن حرفها را در این چند ساله، جز از رادیوی اسرائیل و رادیوی امریکا و رادیوی منافق نشنیده بودیم و در مجلس، کسی از این حرفها نزده بود! نروند بگویند ما در مجلس آزاد نیستیم. خیر، نماینده در مجلس آزاد است. کسی نباید بیاید آزادی را به ماها، یا به این مسؤولان امروز کشور یاد بدهد که عمرشان را برای آزادی به مجاهدت گذراندند. آزادی، حق نماینده و حق ملت است؛ اما آزادی در چه؟ آزادی در اینکه علیه ملت و برعکس خواستهی ملت در آنجا بایستند و مثل سخنگوی رادیو اسرائیل حرف بزنند؟! نه، این آزادی نیست. در جامعهی اسلامی، این آزادی برای هیچکس نیست.
باید کوشش بکنید که جناح حزباللهی کشور، دانشگاه، مدیریت، یعنی آنکه خودش را متعلق به این انقلاب میداند، برای انقلاب و این ملت دل میسوزاند، هیچ وظیفهیی هم برای خودش، جز خدمتِ به این کشور و این انقلاب قایل نیست، احساس کند که در اینجا خودی است. متأسفانه، یا به یک معنا شاید بشود گفت خوشبختانه، غریبهها چهرهی خودشان را در طول این امتحانهای گوناگون نشان دادند. سر همین قضایای سه، چهار سال قبل از این، چند نفر کارگردانی کردند و یک مشت پزشک را تحت عنوان آن نظام پزشکی و غیره، در مقابل نظام ایستاندند. اینکه یادمان نرفته است. من که با خیلی از جزییاتش، خوب یادم است. همان وقت هم دکترهای مؤمن و حزباللهی، همان وزیر حزباللهیِ آن روز که از برادران خیلی خوبمان است - آقای دکتر مرندی - و امثال اینها بودند که در مقابل آن موج باطل ایستادند. البته حق با اینها بود، امکانات هم با اینها بود و خوشبختانه جامعهی پزشکی هم با اینها بود؛ منتها آنها با ادعا و سخنان دهن پُرکن و اینکه ما چنین و چنان هستیم، میخواستند امور را قبضه کنند.
وقتیکه بچهای مریض است، ما دنبال دکتر میگردیم. اگر گفتند دکتر سرِ این کوچه ارمنی است، نمیگوییم چون ارمنی است، پس پیش او نمیرویم و بچهی ما جلویمان دست و پا بزند و بمیرد. نه، عقل و شرع، به این حکم نمیکند. اما طبیعی است که وقتی آدم میخواهد در خانهی خودش پزشکی را بیاورد، آنکس را که مؤمن و انقلابی و خودی است و به او اعتماد دارد، انتخاب میکند. در خانوادهی بزرگ کشور هم همینطور است. بخصوص در کارهای حساس همینطور است. در آنجاهایی که به آیندهی کشور، به افکار جوانان و به ذهنیتها ارتباط دارد، نیز همینگونه است.
نمودار
آخرین مقالات
|