[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از شعرا - 1390/05/24 عنوان فیش :بینظیر بودن دوره دویست ساله رواج سبک هندی در ادوار تاریخ شعری ما از بعضی جهات کلیدواژه(ها) : دستاوردهای انقلاب اسلامی, دوره رواج شعر سبک هندی, تاریخ صفویه, شعر انقلاب نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من دو شباهت مییابم بین شعر امروز کشورمان و شعر فارسیِ یک دورهی دویست سالهی بسیار مهم و برجسته، یعنی دورهی رواج و شکوفائی سبک هندی؛ که از اواسط قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم، شعر سبک هندی رواج داشته و گسترش پیدا کرده و اوج گرفته. من اول این را عرض بکنم که آن دورهی دویست ساله از بعضی از جهات در همهی ادوار تاریخ شعری ما بینظیر است. نه اینکه بخواهیم قدر شعرای قصیدهسرای قرنهای چهارم و پنجم و ششم یا غزلسراهای قرن هفتم و هشتم را ندیده بگیریم؛ نه، در جای خودش، قدر و ارزش و بزرگتری آنها محفوظ است؛ لیکن این دویست سال جزو قطعات بسیار درخشان تاریخ شعر فارسی است. یک خصوصیت در این دویست سال، کمیت شاعر است. یعنی شما وقتی نگاه کنید در این دو قرنی که عرض کردیم، میبینید در ایران، در هند، در افغانستان، در ماوراءالنهر - یعنی منطقهای که متأسفانه امروز تقسیم شده بین تاجیکستان و ازبکستان، که منطقهی پارسیزبان بخارا و سمرقند و دیگر مناطق تاجیکنشین بود - تعداد شاعرانی که هستند، شگفتآور است. در این دوره، هزارها شاعر هستند که سرشان هم به تنشان میارزد؛ نه اینکه فقط بگوئیم شعر میگویند؛ نه، شاعرند. حالا ممکن است همه برجسته نباشند، اما شاعرند. البته در بین این هزاران شاعری که من به تقریب عرض کردم، شاید بشود گفت انسان میتواند صد تا شاعر خوب در آن دوره پیدا کند؛ و در بین این صد شاعر خوب، شاید انسان بتواند ده تا شاعر درجهی یک مثل صائب، مثل کلیم، مثل محمدجان قدسی، مثل نظیری نیشابوری، پیدا کند. اوضاع آن دویست سال از لحاظ کمیت شعری اینجور است. یک شباهت امروز ما با آن دوره، همین کمیت است. تعداد شاعری که امروز در کشور ما هست، در هیچ دورهای - حالا آن دوره که خود ما بودیم و دیدیم و با شعرا هم مرتبط بودیم، و همچنین آنچه که از گذشته شنیدیم - سابقه ندارد. امروز تعداد شاعران ما در کشور، از لحاظ کمیت، شبیه همان دورهی دویست ساله است. البته این به برکت انقلاب است. انقلاب معارف را، هنر را، همه چیز را آورد به متن مردم، داخل متن جامعه؛ لذا جوشش پیدا شد. امروز ما در کشور خیلی شاعر داریم؛ از نوجوانان دبستانی تا دبیرستانی، تا جوانان برومند، تا میانسالان و پیران. یعنی واقعاً انسان بخواهد محاسبه کند، تعداد شعرای امروز ما خیلی زیاد است. البته این مربوط به سی سال است؛ اگر چنانچه انشاءاللَّه همین روش ادامه پیدا کند - یعنی اگر با همین روال پیش برویم و شعر تشویق بشود و شعرای خوب بتوانند شعرای جوانتر را تربیت کنند - قطعاً کمیت شعرای ما از آن دوره بیشتر خواهد شد. شباهت دوم بین این دوره و آن دورهی دویست ساله، نوآوری در مضمون است. در هیچ دورهی دیگری اینجور سابقه ندارد که این همه مضامین نو و حرفهای تازه در شعر راه پیدا کند؛ که وقتی مضمون نو آمد، به تبع وجود مضمون نو، ترکیب نو هم میآید. یعنی نیاز مضمون به لفظ موجب میشود که شاعر از ذوق خود، از هنر خود استفاده کند و ترکیبات بیاورد. البته در ابتدای کار ممکن است ناشیگریهائی وجود داشته باشد، لیکن بتدریج زبان، پخته و سنجیده و استوار میشود و فخامت پیدا میکند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از شعرای آئینی - 1390/03/25 عنوان فیش :تغییر حالِ قدسی مشهدی؛ نمونهی بارز تاثیر محیط بر شاعر کلیدواژه(ها) : قدسیِ مشهدی، محمد جان, محیط اخلاقی, جلسات شعر, تاریخ صفویه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ایشان [محمد جان قدسیِ مشهدی] جزو شعرای برجستهی سبک هندی است در دورهی صفویه - قرن یازدهم - اشعارش جزو قویترین شعرهاست. من اعتقادم این است که بعد از صائب در آن سبک، واقعاً مثل محمد جان شاید یکی دو تا بیشتر نباشند. او در مشهد که بوده، یکی از خادمان آستان قدس و مداح حضرت رضا بوده و شعرهایش شعرهای دینی است و دیوانش هم پر از این اشعار است. دیوان حاج محمد جان را نگاه کنید؛ از این قصائد زیاد دارد. او بعد به هند سفر میکند. همنشینی با امرای هند و سلاطین هند و آن دستگاههای بیبندوباری که آن روز بودند، این آقا را کأنه از این رو به آن رو میکند. انسان میتواند این را در غزلهای او ببیند. من خیلی اوقات به این فکر هستم. این شعر مال محمد جان قدسی است: پارسا در مجلس رندان نشستن خوب نیست هر که امشب می نمینوشد به ما منسوب نیست در چنین فصلی که بلبل مست و گلشن پر گل است گر همه پیمانهی عمر است خالی خوب نیست یعنی یک مستِ رندِ الواتِ عرقخور تحویل محیط مجموعهی شعری داده شده؛ از کی؟ از آن انسانِ پارسای پاکِ متعبدی که در مشهد مدح امام رضا را میگفت! خب، آن محیط اینجور پرورش میدهد. بنابراین مراقب محیطها باشید؛ و این هم با ارتباطهای پیوستهی شما با همدیگر حاصل خواهد شد. به نظر من جلسات شعرای مادح اهلبیت - چه جوانها، چه پیشکسوتها و قدیمیها - با یکدیگر، باید جلسات مستمری باشد. البته معنایش این نیست که لزوماً یک جلسه باشد؛ نه، باید جلساتی وجود داشته باشد برای همین که در این محیط، استعدادهای جوشان جوان رشد پیدا کند. مربوط به :بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم - 1389/07/29 عنوان فیش :استقلال حوزه های علمیه و روحانیت شیعه در طول تاریخ کلیدواژه(ها) : استقلال حوزههای علمیه, تاریخ قاجاریه, میرزای قمی, رساله عباسیه, شیخ جعفر کاشفالغطاء, کشف الغطاء, تاریخ صفویه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آیا حمایت نظام اسلامی از حوزههای علمیه میتواند به استقلال حوزههای علمیه خللی و لطمهای وارد كند یا نه؟ آیا این كار مجاز است یا نه؟ این بحث مهمی است. اولاً حوزههای علمیه همیشه در طول تاریخ مستقل بودند؛ نه فقط در دوران حكومتهای معارض با تشیع، بلكه حتّی در دوران حكومتهای شیعی. یعنی آن وقتی كه صفویه در رأس كار قرار گرفتند و علمای بزرگی مثل محقق كركی و پدر شیخ بهائی و بزرگان زیادی به ایران آمدند و در مناصب گوناگون دینی قرار گرفتند، هرگز این علما و شاگردان و تربیت شدگان آنها مقهور سیاست صفویه نشدند و در اختیار آنها قرار نگرفتند. بله، كمك میكردند، همكاری میكردند، از آنها تعریف و تجلیل میكردند؛ اما در قبضهی آنها نبودند، به اختیار آنها نبودند. در بخشی از دوران قاجاریه هم همین جور بود. كاشفالغطاء (رضوان اللَّه تعالی علیه) آن عالم بزرگ به ایران آمد و كتاب «كشف الغطاء» را نوشت. ایشان در این كتاب - هم در مقدمه، هم در بحث جهاد به مناسبت جنگهای روس و ایران - تجلیل زیادی از فتحعلیشاه میكند؛ اما كاشفالغطاء آدمی نبود كه توی مشت فتحعلیشاه و امثال فتحعلیشاه قرار بگیرد؛ آنها مستقل بودند. میرزای قمی در منزل خود در قم مورد احترام و تجلیل پادشاه زمان خودش قرار میگیرد؛ اما زیر بار خواستهی او نمیرود. آنها اصرار داشتند آنچه را كه میخواهند، میرزا فتوا بدهد؛ اما میرزا قبول نكرد، زیر بار نرفت. میرزای قمی رسالهای دارد به نام «رسالهی عباسیه» كه نظر فقهی خودش را در باب جهاد بیان كرده است. این رساله چند سال قبل از این برای اولبار چاپ و منتشر شد. از ایشان جوری سؤال میكنند كه مثلاً وكالتی بدهد، نیابتی بدهد كه بتوانند از طرف او جهاد كنند - به گمانم این موضوع در «جامع الشتات» هم آمده باشد - اما ایشان زیر بار نمیرود و قبول نمیكند. روحانیت شیعه همیشه اینجور بوده، همیشه مستقل بوده، هرگز در قبضهی قدرتها قرار نگرفته است؛ امروز هم همین جور است، بعد از این هم باید همین جور باشد و به توفیق الهی همین جور خواهد بود. مربوط به :بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم - 1389/07/29 عنوان فیش :ساخته شدن حوزه های علمیه نواب و باقریه و حاج حسن در مشهد به دستور یکی از سلاطین صفویه کلیدواژه(ها) : استقلال حوزههای علمیه, حمایت نظام از حوزه, نسبت حوزه و نظام اسلامی, تاریخ صفویه, خدمات صفویه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در اینجا[بحث استقلال حوزه های علمیه]هم مراقب باشید یك مغالطهی دیگری به وجود نیاید؛ استقلال حوزهها به معنای عدم حمایت نظام از حوزه و حوزه از نظام تلقی نشود؛ یك عدهای این را میخواهند. بعضیها میخواهند به عنوان استقلال و به نام استقلال، رابطهی حوزه را با نظام قطع كنند؛ این نمیشود. وابستگی غیر از حمایت است، غیر از همكاری است. نظام به حوزه مدیون است؛ باید به حوزهها كمك كند. البته معیشت طلاب به صورت سنت معمول و بسیار پرمعنا و پررمز و راز باید به وسیلهی مردم اداره شود؛ مردم بیایند وجوهات شرعیشان را بدهند؛ این اعتقاد من است. انسان هرچه به اعماق این عادت و سنت دیرین كه شاید از صد سال، صد و پنجاه سال قبل در میان حوزههای ما رائج است، دقت میكند، آن را مهمتر، پرمعناتر، پررمز و رازتر مشاهده میكند. راز ارتباط مستحكم مردم با حوزهها همین است كه احساس خویشاوندی میكنند. مردم توقع زیادی هم از روحانی ندارند، اما خودشان را به پشتیبانی مالی حوزهها و روحانیون متعهد میدانند؛ و همین درست است. اما مسائل حوزهها فقط مسئلهی معیشت نیست. در حوزهها هزینههائی وجود دارد كه جز با كمك بیتالمال مسلمین و كمك دولتها امكان ندارد آن هزینهها تحقق پیدا كند. دولتها موظفند این هزینهها را بدهند، دخالتی هم نباید بكنند. بسیاری از مدارس مهم در شهرهای گوناگون به وسیلهی امراء و سلاطین و بزرگان ساخته شده. در مشهد سه مدرسه بغل هم ساخته شده - مدرسهی نواب و باقریه و حاج حسن - هر سه هم در زمان یكی از سلاطین صفویه و به امر او یا به امر امرای او ساخته شده بود؛ اشكالی ندارد. مدرسهی باقریه، محل تدریس محقق سبزواری - ملا محمدباقر سبزواری، صاحب «ذخیره» و «كفایه» - به وسیلهی آنها ساخته شده؛ این اشكالی ندارد. باید هزینه كنند، دخالت هم نباید بكنند. حوزه پشتیبانیهای گوناگون را از سوی نظام میپذیرد، با عزت و با مناعت. این پشتیبانیهائی كه امروز نظام از حوزههای علمیه میكند و باید هم بكند و باید هم بیشتر بشود، اینها وظائفی است كه دارد. فقط هم پشتیبانی مادی نیست. امروز بحمداللَّه مهمترین و عمومیترین تریبونهای ملی در اختیار فضلای حوزههای علمیه، در اختیار مراجع معظم است؛ اینها حمایت است، اینها حمایتهای نظام است. نظام اسلامی باید این حمایتها را بكند، به دلیل همان پیوندی كه گفته شد. پس این مسئلهی دخالت و استقلال را نبایستی با آن حقایقی كه در این باب وجود دارد، مخلوط كرد. مربوط به :بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت - 1387/09/24 عنوان فیش :ضعیف بودن شاه سلطان حسین علت غارت اصفهان کلیدواژه(ها) : تاریخ صفویه, هویت اسلامی, اعتماد بهنفس مسئولان نظام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شجاعت در برابر هیبت دشمن، جزو شاخصها[ی هویت اسلامی]ست. در مقابل دشمن اگر مسئولین كشور احساس رعب و خوف بكنند، بر سر ملت بلاهای بزرگ خواهد آمد. آن ملتهائی كه ذلیل و مقهور دست دشمن شدند، عمدهی علت این بود كه مسئولان- پیشروان قافلهی ملت- شجاعت لازم، اعتماد به نفس لازم را نداشتند. گاهی در بین آحاد مردم عناصر مؤمن، فعال، فداكار، آمادهی به جانبازی هستند، منتها مسئولین و رؤسا وقتی خودشان این آمادگی را ندارند، نیروهای آنها هم از بین میرود و این ظرفیت هم نابود میشود. آن روزی كه شهر اصفهان در دورهی شاه سلطان حسین مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حكومت باعظمت صفوی نابود شد، خیلی از افراد غیور بودند كه حاضر بودند مبارزه و مقاومت كنند؛ اما شاه سلطان حسین ضعیف بود. اگر جمهوری اسلامی دچار شاه سلطان حسینها بشود، دچار مدیران و مسئولانی بشود كه جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نمیكنند، در مردم خودشان احساس توانائی و قدرت نمیكنند، كار جمهوری اسلامی تمام خواهد بود. مربوط به :بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان - 1385/08/17 عنوان فیش :ازدواج پیامبر(ص) با زینب ؛ حرکتی در جهت مبارزه با خرافات کلیدواژه(ها) : آقا جمال خوانساری, تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل, تاریخ صفویه, رفتار پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم), وظایف روحانیت نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [یك چیز كه در باب روحانیت شرط و لازم مسئله] مبارزهی با خرافات است. در كنار ترویج و تبلیغ معارف اصیل دینی و اسلام ناب، باید با خرافات مبارزه كرد. كسانی دارند روزبهروز خرافات جدیدی را وارد جامعهی ما میكنند. مبارزهی با خرافات را باید جدی بگیرید. این روش علمای ما بوده. مرحوم آقا جمال خوانساری، عالم معروف، مُحشیِّ شرح لمعه - كه حاشیههای او را در حواشی شرح لمعههای قدیم دیدهاید. نمیدانم حالا هم چاپ میشود یا نه. پسر مرحوم آقا حسین خوانساری (كه پدر و پسر از علما و برجستگان تاریخ روحانیت شیعهاند) - سیصد سال پیش برای اینكه خرافات را برملا كند، كتابی به نام «كلثوم ننه» را نوشت، كه الان هست. بنده چاپهای قدیمش را داشتم و اخیراً هم دیدم مجدداً چاپ شده است، كه چاپ جدیدش را هم برای من آوردند. ایشان با زبان طنز، معروفترین خرافات زمان خودش را به زبان فتوای فقهای زنان درآورده و میگوید زنان پنج فقیه بزرگ دارند! یكیاش، كلثوم ننه است! یكی، دده بزمآراست! یكی، بیبیشاه زینب است! یكی، فلان است. آن وقت از قول اینها مثلاً در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چیزها، مطالبی را نقل میكند. یعنی عالم دینی به این چیزها میپردازد. ما خیال میكنیم اگر با یك مطلبی كه مورد عقیدهی مردم است و خرافی و خلاف واقع است، مقاومت كردیم، بر خلاف شئون روحانی عمل كردهایم؛ نه، شأن روحانی این است. همین آیهای كه الان این آقای عزیزمان با صدای خوبی خواندند: «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه ولا یخشون احدا الّا اللَّه و كفی باللَّه حسیباً» در مورد چیست؟ این آیه در مبارزهی با یك خرافه است. «و اذ تقول للّذی انعم اللَّه علیه و انعمت علیه امسك علیك زوجك واتّق اللَّه و تخفی فی نفسك مااللَّه مبدیه و تخشی النّاس واللَّه احقّ ان تخشاه فلمّا قضی زید منها وطرا زوّجناكها لكن لا یكون علی المؤمنین حرج فی ازواج ادعیائهم اذا قضوا منهنّ وطرا»؛ این آیه مربوط به قضیهی «زید» است. آیهی بعدی: «سنّة اللَّه فی الذّین خلوا من قبل و كان امراللَّه قدراً مقدورا. الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه ولایخشون احدا الّا اللَّه» راجع به یك خرافه است. پیغمبر اكرم از طریق جبرئیل مطلع شد كه زینب (دختر عمهاش) كه یك روزی برای مبارزهی با اشرافیگری، او را به عقد پسرخواندهی آزاد شدهی خودش (یعنی زیدبن حارثه) درآورده بود، همسرش خواهد شد. پیغمبر زیدبن حارثه را كه غلامش بود، خرید، آزاد كرد و به عنوان پسرخواندهی خودش انتخاب كرد و بعد هم دختر عمهی خودش زینب را - كه جزو اشراف و خانوادهی قریش و بنیهاشم بود - به تزویج او در آورد. با هم زندگی میكردند. جبرئیل خبر داد كه این زینب، زن تو خواهد شد. پیغمبر سكوت كرد، «و تخشی النّاس واللَّه احبّ ان تخشاه». بعد خود زید آمد و به پیغمبر شكایت كرد كه من نمیتوانم با این خانم زندگی كنم؛ خانم و اشراف زاده و اعیانزاده، و من، غلام و سابقهی بردگی؛ اصرار داشت كه او را طلاق بدهد. پیغمبر اكرم سفارش كرد كه: «امسك علیك زوجك»؛ او را نگهدار. «و تحفی فی نفسك ما اللَّه مبدیه». بعد بالاخره آنچه كه تقدیر و امر الهی بود، انجام گرفت. پیغمبر هم كه مطیع امر پروردگار است. زید، زینب را طلاق داد و پیغمبر زنِ پسر خواندهی خودش را خواستگاری كرد و گرفت؛ و این در حالی بود كه زنِ پسر خوانده را مثل زنِ فرزند میدانستند؛ خرافه یعنی این. بر حسب سنتهای قدیم جاهلی، مسلمانها هم هنوز در همان فكرها بودند كه كسی زنِ پسرخواندهی خودش را نمیتواند بگیرد؛ اما پیغمبر زن پسرخواندهی خودش را گرفت. این است كه میگوید: «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه»؛ یعنی ناظر بر این قضیه است. البته كلی است؛ اما در این قضیه وارد شده؛ مبارزهی با خرافات اینقدر مهم است. در مبارزهی با خرافات شجاع باشید. البته خرافه چیست؟ خود این مهم است. بعضیها هستند كه حقایق دینی را هم به عنوان خرافه انكار میكنند. ما كاری با آنها نداریم. آنچه كه با كتاب و سنت متقن و معتبر ثابت شده، از دین است؛ چه حالا عقول بپسندند یا نپسندند. از این حمایت و دفاع كنید. آنچه كه با دلیل معتبر ثابت نشده است و با مبانی و اصول دینی معارضه ندارد، دربارهی آن ساكت بمانید. آنچه كه با یكی از اصول دینی معارضه دارد و مدرك معتبری ندارد، ردش كنید. این میشود خرافه، و معیار خرافه این است.امروز شما ببینید مدعیان ارتباط با امام زمان و ارتباط با غیب، با شكلهای مختلف در جامعه دارند كار میكنند. البته این همه نشانهی این است كه گرایش به دین، یك عنصر اصلی در زندگی مردم است. مردم به مسائل دینی علاقه دارند كه آدم خرافه ساز میرود خرافه درست میكند؛ چون آن كالای اصلی در اختیارش نیست، كالای تقلبی را به میدان میآورد تا اینكه مردم را جذب كند. این نشانهی گرایش مردم به دین است. اما خوب، این خطرناك است. در مقابلهی با خرافات و آن چیزهایی كه از دین نیست، شجاع باشید و بگویید. ملاحظهی اینكه حالا ممكن است كسی بدش بیاید یا ممكن است چه بكند، نكنید؛ كه غالباً در مواردی انسان متأسفانه میبیند كه این مراعاتها هست. مربوط به :بیانات در دیدار طلاب مدرسه علمیه آیتالله مجتهدی - 1383/03/22 عنوان فیش :نقش حاشیهای روحانیت در اداره و تدبير حركت جامعه در گذشته کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, انروای دین, دخالت روحانیون در حکومت دینی, جدایی سیاست از روحانیت, انزوای روحانیت شیعه, حکومت اسلامی, دخالت روحانیون در حکومت دینی, دخالت روحانیون در حکومت دینی, علت دشمنی با انقلاب اسلامی, دشمنی استکبار با انقلاب و نظام اسلامی, علت دشمنی با انقلاب اسلامی, تاریخ صفویه, تاریخ رهبری امام خمینی(ره) بعد از انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امروز كشور و جامعهی اسلامی ما با همهی دوران گذشتهی تاریخ متفاوت است. به همین نسبت، نقش روحانیت هم امروز فوقالعاده برجستهتر است از آنچه در گذشته داشته است. در گذشته، روحانیت ما همیشه بهعنوان یك مجموعهی بكلی جدا از اداره و تدبیر حركت جامعه قرار داشته؛ خودش مغلوب گروه مغلوبی بوده. حتّی در دورانی هم كه پادشاهان صفویه مدعی تشیع بودند و به علما احترام میكردند و فتحعلیشاه به خانهی میرزای قمی در قم میرفت و زیر بازوی او را میگرفت، روحانیت یك گروه كاملاً حاشیهیی بود؛ مثل اینكه جریانی مانند سیل دارد حركت میكند، خلیج كوچكی هم در این گوشه قرار دارد؛ با این جریان ارتباط دارد، اما هیچ تأثیری در این جریان بهصورت بنیانی و اصولی ندارد. نه تنها روحانیت، دین هم اینطور بوده است. امروز برای اولین بار در تاریخ كشور ما - بلكه در تاریخ كشورهای اسلامی - بعد از صدر اسلام، دین منشأ و منبع قدرت و تدبیر امور و ادارهی جامعه شده است. شاخص، بودن و نبودن روحانی نیست؛ شاخص، بودن دین و نبودن دین است. مجلس قانونگذار ما، مجلس شورای اسلامی است؛ یعنی ملاك قبول و عدم قبول قوانین ما، انطباق و عدم انطباقِ با دین است - شورای نگهبان - یعنی قوهی مجریهی كشور و همهی بازوان و دستان و سرانگشتان ادارهی كشور، به یك منشأ دینی متصل میشود؛ اینها خصوصیات اصلی جامعهی امروز ماست؛ این در گذشته سابقه نداشته است. اگر میبینید جبههی عظیم كفر و استكبار در همهی اشكال گوناگون آن با این نقاط بشدت معارضه میكند، بهخاطر این است. با شورای نگهبان سخت مخالفند؛ با مجلسی كه شورای اسلامی باشد، بشدت مخالفند؛ با رئیس جمهوری كه دم از اسلام بزند، بشدت مخالفند؛ به طریق اولی با رهبری و ولایت فقیه صددرصد مخالفند؛ چون اینها نقطههای اساسییی است كه حركت و جهتگیری اسلامیِ نظام را تأمین میكند. اگر در تاریخ همینطور عقب بروید، این وضعیت تا صدر اسلام سابقه ندارد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان قزوین - 1382/09/26 عنوان فیش :مقاومت مردم قزوین در مقابل نیروهای اشرف افغان کلیدواژه(ها) : تاریخ صفویه, آمادگی مردم, استقامت ملتها, قزوین, حمله اشرف افغان به ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آنجایی كه ملتها بخواهند و بایستند، هیچ دشمنی نمیتواند در مقابل آنها پایداری كند و به تعرّض، تجاوز و افزونطلبیِ خود ادامه دهد. ضربهای میزند، ضربهای هم میخورد. وقتی پادشاهانِ آخر دورهی صفوی و بخصوص آخرین پادشاه آنها بر اثر بیعرضگی و جمع شدن دولتمردان شكمباره در اطراف او، كه مستِ شهوت و غرور و فریفته به طعمهی دنیا بودند، از مهاجمان «اشرف افغان» شكست خوردند، یكی از شاهزادههای صفوی كه خواست خودی نشان دهد، نتوانست؛ آمد قزوین. آنها پیغام دادند به مردم قزوین كه اگر این شاهزادهی صفوی بین شما باشد، میآییم همه را قتل عام میكنیم. شاهزادهی صفوی نتوانست در قزوین بماند و رفت. وقتی مهاجمان آمدند، قزوینیها گفتند حالا كه او نیست، وارد شهر شوید. وقتی مهاجمان وارد شهر شدند، قزوینیهای غیور در خفا باهم قرار گذاشتند و در یك شب همهی این مهاجمان متجاوز را به قتل رساندند! اگر میترسیدند، اگر دستشان میلرزید، اگر میگفتند بعدش چه، مطمئن باشید كه تا ابد برای قزوین ننگ باقی میماند. از این قبیل نمونهها ملت ایران خیلی دارد كه به مناسبت قزوین این ماجرا یادم آمد و به شما كه اكثرتان هم قزوینی هستید، گفتم. این افتخار برای مردم قزوین ماند؛ چرا؟ چون در مقابل تحمیل، تحقیر و اهانت دشمن نه تحمّل كردند و نه به آن شاهزادهی مفلوكِ فراری تكیه كردند. اگر مردم قزوین میگفتند هرچه كه شازدهی فراریِ صفوی گفت، همان را عمل كنیم، باز ننگ برایشان میماند. هرجا مردم هستند و همّت و اراده و عزم و خواست آنها هست، آنجا اراده و رحمت و توجّه و كمك الهی هم هست. مربوط به :بیانات در دیدار نمایندگان مجلس - 1382/03/07 عنوان فیش :پیروزی شاه سلطان حسین در صورت ایستادگی در مقابل مهاجمان کلیدواژه(ها) : تاریخ صفویه, شاه سلطان حسین صفوی, حمله اشرف افغان به ایران, تاریخ اصفهان, استقامت ملتها, ایستادگی ملت ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : به نظر من در امكانات و اقتدار دشمن مبالغه میشود. نه اینكه بنده خبر ندارم؛ نه، من از اغلب شما از امكاناتی كه دارند و وسایلی كه میسازند، بیشتر اطّلاع دارم، چون اینجا مركز سیل اطّلاعات گوناگون از جاهای دیگر است و ما میدانیم در دنیا چه خبر است. سلاح و تجهیزات و ابزارهای جاسوسی و ابزارهای اطّلاعاتی و ... برای ایجاد سیطرهی یك قدرت بر ملتی كه بخواهد بایستد، كافی نیست. لذا میبینید كه امروز در حرفهایشان میگویند كه بایستی از درون با ایران برخورد كرد؛ باید ارادهها؛ ارادهی بر ایستادگی را سُست كرد. اگر ارادهی یك ملت - كه در ارادهی مسؤولینش تجسّم و تجسّد پیدا میكند - سُست نشود، هیچ كاری نمیتوانند بكنند. دشمنان فشار میآورند؛ سختی هست. برای استقلال و حفظ هویّت یك ملت و شرمنده نشدن در مقابل تاریخ، تحمّل این سختیها لازم است. شما تصوّر كنید اگر شاه سلطان حسین صفوی بهجای اینكه دروازههای اصفهان را بر روی مهاجمان میگشود - بعد از ورود مهاجمان هم خودش به دست خودش تاج شاهی را روی سرشان میگذاشت - فكر میكرد كه اگر به فكر خودم هستم، یك جان بیشتر ندارم و این قدر هم عمر كردهام، مگر دیگر چقدر عمر خواهم كرد؟ اگر به فكر مردم هستم، كه در صورت تسلیم كردن شهر اصفهان، بلایی بر سر مردم خواهد آمد كه از بلایی كه در صورت جنگیدنِ با مهاجمان بر سرشان میآید، كمتر نیست، هرگز شهر را تسلیم نمیكرد. تاریخ اصفهان را نگاه كنید و ببینید بعد از آنكه مهاجمان وارد اصفهان، كاشان، مناطق مركزی ایران، فارس و مناطق دیگر شدند، چه بلایی بر سر این مردم آوردند و چه كشتاری بعد از تسلیم شدن مردم كردند! مهاجمان نگفتند كه چون خودتان تسلیم شدید، پاداشتان این است كه همهتان در امن و امان زندگی كنید. امروز هم همینطور است. امروز هم شما ببینیددر عراق با مردم چه میكنند! هرجایی كه اینها سیطره پیدا كنند، كارشان همین است. اگر شاه سلطان حسین این گونه فكر كرده بود كه یك جان كه ارزشی ندارد، هزار جان را انسان برای حاكمیت اسلام، رضای خدا و سربلندی مردم فدا میكند و آن بلایی كه قرار است در صورت تسلیم من بر سر مردم بیاید، سختتر و توأم با ذلّت است، اما آن بلایی كه در صورت مقاومت پیش میآید، دستكم بدون ذلّت است، وارد میدان جنگ میشد و میجنگید. بنده به دلیل ارادهی ایستادگی در مردم، احتمال قویام این است كه اصفهان به دست مهاجمان نمیافتاد. البته خیلی از سرداران و مسؤولان خائن و ضعیف بودند؛ اما مردم آماده. او باید به میان مردم میرفت و مبارزه میكرد. مسألهی تاریخ و مسؤولیت مسؤولان حكومتی و دولتی، اعم از قوّهی مقننّه، قضاییّه و قوّهی مجریّه كه همه جزو این مجموعه هستند و این بار سنگین بر دوش آنهاست، این است. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1380/12/27 عنوان فیش :فشار عدّهای بر امام و مسؤولان برای قبول آتشبس در جنگ تحمیلی کلیدواژه(ها) : حضور مردم در صحنه, حضور مردم در انقلاب اسلامی, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, ایستادگی امام خمینی(ره), ایستادگی ملت ایران, حمله اشرف افغان به ایران, دستاوردهای امام خمینی(ره), رهبری امام خمینی, تاریخ صفویه, رهبری امام خمینی, دوران رهبری امام خمینی, تاریخ رهبری امام خمینی(ره) بعد از انقلاب اسلامی, تاریخ دفاع مقدس نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آن روزی كه كشور به كودتای امریكایی 28 مرداد تهدید شد، اگر حضور مردم در صحنه تأمین میشد و مردم به صحنه میآمدند، بیستوپنج سال آن دیكتاتوری سیاه و از دست رفتن آن دوران بسیار حسّاس و مهم و هدر رفتن آن همه ثروت مادّی و معنوی را تجربه نمیكردند. مردمی كه نقطهی مقابل این را هم تجربه كردند؛ یعنی در انقلاب اسلامی به صحنه آمدند، حضور پیدا كردند و دیدند چطور میتوان با حضور در صحنه بدون سلاح، مستحكمترین دژ استكبار را در منطقه تصرّف كرد؛ میتوان امریكا را از یك نقطهی بسیار مهم و اساسی اخراج كرد؛ میتوان امریكا را از ایران بیرون راند؛ پایگاه قدرت و نفوذ امریكا علیه تمام منطقه را تبدیل كرد به پایگاهی علیه منافع و سلطهگری امریكا. این را مردم امتحان كردند و دیدند. در جنگ نیز همینطور بود. در جنگ هم عدّهای تردید میكردند كه چطور میخواهیم دفاع كنیم. آن وقتی كه هزاران كیلومتر مربع از خاك ما زیر چكمهی دشمن بود و دشمن در آن شرایط به ما پیشنهاد آتشبس و گفتگو و مذاكره میداد، عدّهای بر امام و مسؤولان دیگر فشار میآوردند كه آتشبس را قبول كنند. امام ایستاد؛ مردم ایستادند؛ مسؤولان ایستادند و نتایج شیرین این ایستادگی را دیدند. بله، هرگونه عزّت و عظمتی، از راه فداكاری، شجاعت و اقدام میگذرد. با تسلیم شدن، با تنپروری، با تن ندادن به مشكل، هیچ قلّهای به دست نمیآید. همینهایی كه امروز شما میبینید در دنیا دانش و ثروت را جمع كرده و در اختیار مطامع خودشان قرار دادهاند، اینها هم روزهای سختی را پشت سر گذاشتند؛ راههای دشواری را طی كردند. بزرگترین جرم حكومتهای خودكامه و مستبد در طول تاریخ ما این است كه نگذاشتند ملت در آن وقتی كه باید با حضور خود، با شجاعت خود، منافع خود را تأمین كند، در میدان حاضر شود. اشرف افغان و محمود افغان و لشكریانشان اطراف اصفهان را گرفته بودند. مردم دلشان وَل وَل میزد برای اینكه بروند دفاع كنند؛ اما حاكمان تنپرورِ خودباختهی ترسیده، نگذاشتند مردم از خودشان دفاع كنند. آنها تسلیم شدند و در واقع مردم را هم تسلیم كردند. نتیجه این شد كه بعد از سالهای سخت و سیاه، وقتی كه مهاجمان مجبور شدند از ایران خارج شوند، صدها و شاید دویستهزار نفر از زنان و دختران و نوجوانان ایرانی را با خودشان به اسارت بردند؛ یعنی حتی وقتی كه میرفتند نیز اینگونه با مردم رفتار كردند. مردم، مردمی آمادهاند. مهمترین كاری كه امام بزرگوار ما كرد، این بود كه به انگیزهها و احساسات مردم میدان داد؛ حضور مردم را ممكن كرد. امام در جنگ هیچ وقت الزام و اجبار نكرد كه بروند، جوانان میآمدند التماس میكردند كه بروند. نتیجهاش را ملت ایران دید؛ سربلندی خودش را مشاهده كرد؛ خفّت و ذلّت دشمن را به چشم خود دید؛ اقرار دنیا را به حقانیّت و مظلومیّت خودش - البته بعد از گذشت چند سال - به گوش خود شنید. ملتی مجرّب، متّكی به فرهنگی غنی، سرشار از سرچشمههای معنویّت اسلام، با مسؤولانی بحمداللَّه آگاه، مستحكم و قوی. بنابراین یك عنصر، «ایرانِ» با آن خصوصیات است؛ یك عنصر، این نظام و این مردمند با این خصوصیات، كه به دام انداختن اینها، تسلیم كردن و به دنبال خود كشیدن اینها، كار آسانی نیست. تطمیع كردن و فریفتن اینها، انداختن یك گروه دستنشانده به جان این مردم - همچنان كه در خیلی از كشورها این كار را میكنند - كار آسانی نیست. مربوط به :بیانات در دیدار جوانان استان اصفهان - 1380/08/12 عنوان فیش :کشته شدن فرزندان امام قلی خان توسط شاه عباس کلیدواژه(ها) : تاریخ صفویه, تاریخ سلسله ساسانیان و ورود اسلام به ایران, شاه عباس صفوی, حکومت استبدادی, اهداف انقلاب اسلامی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, روحیه وابستگی به بیگانه, نابودی نظام سلطنتی در ایران, تاریخ دوران پهلوی, عقبماندگی علمی ایران, انقلاب اکتبر روسیه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اهمیت ایرانىِ نظام اسلامى به خاطر این است که نظام سیاسىِ مستقرِّ پایدارِ ریشهدارى است که به دست خود مردم به وجود آمده است. یک نظام تحمیل شده بر مردم نیست؛ ضدِّ ایدئولوژى سلطنت است. سلطنت یک ایدئولوژى دارد. ایدئولوژى سلطنت همان چیزى است که شما در همه سلطنتهاى دنیا با انواع و اقسامش مشاهده مىکنید؛ یعنى استبداد، بهرهمندیهاى اختصاصى و زورگویى؛ آنجایى که به زورگویى نیاز داشته باشند. یک روز هم پیدا مىشود که همین انوشیروان - که سعى کردند اسم او را عادل بگذارند - بهخاطر یک کینه شخصى از دوره جوانى، در یک روز دهها هزار مزدکى را به قتل مىرساند! نقل مىکند که در دوره جوانى، پدرم - قباد - گفت به پاى مزدک بیفت (چون قباد، مریدِ مزدک بود)؛ هنوز بوى گند پاىِ مزدک در شامّه من هست و اکنون که به سلطنت رسیدهام، انتقام مىگیرم؛ نه از خودِ مزدک، از دهها هزار مزدکى! پادشاهان صفوى، مایه افتخار ما هستند - مىدانید، ما براى پادشاهان صفوى ارزش و اعتبارى قائلیم؛ چون پیرو مکتب اهلبیت بودند و استقلال و تمامیّت ارضى ایران را حفظ کردند - اما شما ببینید همین شاهعباس که یک چهره برجسته است، چقدر ظلمِ ناشى از خودکامگىِ محض کرده است. آنقدر از خویشاوندان خود را کُشت و کور کرد که بعضى اشخاص مجبور شدند برخى از شاهزادههاى صفوى را به گوشهاى ببرند و گم و گور کنند تا شاه از وجود آنها مطّلع نباشد! مثلاً دستور داد چهار پسر امام قلىخان را سر ببُرند و جلوِ او بگذارند؛ در صورتى که امام قلىخان جزو افرادى بود که به صفویه خیلى خدمت کرده بود؛ جزو خدّامِ قدیمى صفویه و سرداران و سیاستمداران صفویه بود؛ اما به خاطر وجود روح دیکتاتورى و استبداد در شاه، این بلا سرِ او آمد. ظلم و جور، مخصوص محمّدرضا و رضاخان نبود. در ایدئولوژى سلطنت، ظلم و جورِ ناشى از استبداد، قدرت مطلقه و متعهّد نبودن به هیچ مسؤولیتى و هیچ عهد الهى و مردمى وجود دارد. نظام اسلامى در مقابل ایدئولوژى سلطنت قیام کرد؛ در حالى که کشور ما قرنهاى متوالى دچار این حالت بود؛ چه قبل از اسلام، چه حتّى بعد از آمدن اسلام. اسلام در مدینه به معناى واقعى کلمه، متضمّن آزادى و - به تعبیر امروز ما - مردمسالارى بود. در مدینه و زادگاه و پایگاه نبوّت، اینطور بود؛ اما در مناطق دوردستى که فلان سردار اموى در خراسان یا اصفهان یا فارس مشغول حکومت بود، این خبرها وجود نداشت؛ بلکه هر سردارى براى خود یک پادشاه مستبد بود و هر کارى مىتوانست، مىکرد. البته ایمان مردم ایران به اسلام، به خاطر این شخصیتها و این سردارها نبود؛ به خاطر پیام اسلام بود، که خود داستان و ماجراى دیگرى دارد. از ایدئولوژى سلطنت که استبداد یک رکن ذاتى آن است، از صد سال پیش به این طرف، آفتهاى دیگرى هم در کشور ما بروز کرد که یکى از آنها وابستگى بود؛ دیگرى فساد سلطنت و اطرافیان و درباریان بود؛ فساد جنسى، فساد اخلاقى و فسادهاى فراوان مالى. اینها براى مردم، شاه و قدرت مطلقه بودند؛ اما در مقابل بیگانگان تسلیم و مطیع: «اسد علىّ و فى الحروب نعامة»! در مهمترین مسائل، مطلبى به آنها دیکته مىشد؛ نه به وسیله یک رئیس جمهور، بلکه به وسیله سفیر! سفیر انگلیس به دربار مراجعه مىکرد و مىگفت مصلحت شما این است که اینطور باشد؛ شاه هم مىفهمید «مصلحت شما این است» یعنى چه! در کنار وابستگى مطلق و مطیع بودن در مقابل بیگانگان، بىکفایتى هم الى ماشاءاللَّه وجود داشت. من به شما عرض کنم؛ در صد سال اخیر، به معناى حقیقى کلمه، براى این کشور هیچ کار اساسىاى قبل از انقلاب انجام نگرفته است. امروز در محیط دانشگاه چشم شما به حقایق علمى باز شده است؛ مىبینید که ما چقدر کارِ نکرده و راهِ نرفته داریم. مىشد این راهها را رفت، مىشد با کاروان علم همراه شد، مىشد علم و عالم و دانشمند و تحقیق و استقلال در علم و تحقیق را در کشور آزمایش کرد؛ اما این کار را نکردند؛ بلکه بعکس عمل کردند. در دوران ورود دانش جدید به کشور ما، آنچه که وارد شد، عبارت بود از تقلید و ترجمه. البته منظورم ترجمه یک اثر ارزشمند نیست - که یک کار لازم است - منظورم فکر و ذائقه و روحیه ترجمهاى است؛ یعنى قدرت ابتکار را از یک ملت گرفتن؛ شجاعت حرف نو را از یک ملت گرفتن؛ همهاش توى سر او زدن؛ به او اینطور تلقین کردن که اگر مىخواهى به جایى برسى و آدم شوى، باید همان کارى را بکنى که غربیها کردند و از آن سر سوزنى تخطّى نکنى! به مردم ما و محیطهاى علمى، اینگونه یاد دادند. اجازه ابتکار و نوآورى و خلاقیت علم را ندادند. علم و فکر را باید تولید کرد. اینها نه در علوم تجربى، نه در علوم انسانى و نه در علوم سیاسى و اجتماعى، براى آفرینش علمى میدان ندادند. لذا وضع اینگونه است که امروز ملاحظه مىکنید. البته در این بیست سال بعد از انقلاب، با همه گرفتاریهایى که وجود داشته، ورق برگردانده شده است؛ والّا قبل از آن که انقلاب به میدان بیاید و شجاعتِ خواستن، اندیشیدن، اعتماد به نفس و اتّکاء به استعداد ایرانى در کشور مطرح شود - که اینها از برکات انقلاب بود - غایت آمال و آرزوى یک انسان این بود که بتواند بر طبق نسخهاى که غربیها عمل کردهاند، عمل کند؛ یعنى افراد اصلاً به خود اجازه نمىدادند که از آن روند تخطّى کنند! پس استبداد، وابستگى، فساد، عدم ابتکار، عدم پیشرفت و بىکفایتى وجود داشت؛ اما انقلاب و نظام اسلامى در مقابل همه اینها قد علم کرد و شورشى علیه همه اینها بود. این انقلاب و این نظام، کار یک دسته و یک گروه خاص نبود؛ کار ملت بود. قرن بیستم، قرن تحوّلات کوچک و بزرگ سیاسى در دنیاست و انقلابها و کودتاها و تحوّلات زیادى در آن صورت گرفته است. در قرن بیستم هرچه که شما چشم بگردانید، هیچیک از این تحوّلات را نمىبینید که تحت تأثیر ساخت و پاختهاى پشت پرده و اعمال نفوذ قدرتهاى بیگانه نباشد. البته در بین همه اینها، انقلاب اکتبر شوروى مستثناست - که آن، نوع دیگرى بود - اما بقیه تحوّلات سیاسى که در دنیا اتّفاق افتاد، یا تحت تأثیر گروههاى حزبى و پشت سرش شوروى بود، یا یک کودتاى قدرتطلبانه چند نفر نظامى بود. بنابراین کار مردم نبود؛ به شکلى که در ایران، انقلاب اتّفاق افتاد. انقلاب اکتبر شوروى هم مردمى نبود، و عرض کردم که تحلیل و تفسیر آن انقلاب، داستان مفصّل دیگرى دارد. انقلاب اسلامى ایران صددرصد مردمى بود. در دوران انقلاب، شما وقتى به هر روستایى از روستاهاى این کشور مىرفتید، مىدیدید که در آنجا مردم برانگیختهاند، حرف دارند، مطالبه دارند، شعار دارند و همه این مطالبات و حرفها هم حول محور واحدى حرکت مىکرد؛ حول پیام اسلام که مظهر آن را در امام عزیز و بزرگوار ما مىدیدند. اهمیت نظام اسلامى از لحاظ ابعاد ایرانى در اینهاست: اوّلاً صددرصد مردمى است؛ ثانیاً نقطه مقابل چیزى است که قرنهاى متمادى کشور ما از آن رنج برده بود؛ یعنى ایدئولوژى سلطنت و کارگزاران سلطنتى. شما هیچ ملیّتى را پیدا نمىکنید که بتواند چنین انگیزههاى عمیقى را در دلهاى تکتک مردم به وجود آورد. یکایک آحاد مردم، این انقلاب و این نظام را با همه وجودِ خود مطالبه و دنبال مىکردند؛ بىتفاوتترین آدمها در این حرکت سهیم بودند. این در ابعاد ایرانى است. مربوط به :بیانات در جمع مردم استان اردبیل - 1379/05/03 عنوان فیش :اتحاد ایران و احیای مذهب شیعه؛ خدمات اردبیل در دوران صفويّه کلیدواژه(ها) : سلسله صفویه, شیخ صفیالدّین اردبیلی, علمای دوران صفویه, تاریخ صفویه, اردبیل, خدمات صفویه, خدمات اردبیل به ایران, لشگرکشی مغول, بیاعتنایی قاجاریه و پهلوی به اردبیل, شکست لشکریان مغول, مردم اردبیل نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در تاریخ گذشته، در دوران طلوع صفویّه، سرزمین اردبیل توانست دو خدمت بزرگ به این كشور بكند. اوّل اینكه توانست از كشوری كه بخشهای آن از هم جدا و باهم در حال اختلاف و درگیری بودند، یك كشور متّحد، بزرگ و مقتدر، به وجود آورد. قبل از طلوع صفویّه و بعد از دوران سلجوقیان، ایران كشوری بود كه هر بخشی از آن آهنگ جداگانهای مینواخت و از عزّت و عظمت ایران در آن دورانها خبری نبود. این عزّت را صفویّه دادند. و صفویّه از اردبیل طلوع كردند و خاندان عرفای مجاهد و مبارز یعنی اولاد شیخ صفی الدّین اردبیلی توانستند این زمینه را به وجود آورند، تا فرزندان آنها ایران را به همهی عالمیان در دنیای آن روز، متّحد، مقتدر، عزیز، سربلند و پیشرفته معرفی كنند. خدمت دوم، عاملی بود كه در واقع پشتیبانی معنویِ عامل اوّل محسوب میشود؛ یعنی احیای مذهب شیعه، مذهب اهل بیت و ارادت به خاندان پیامبر. مردم همین مردم شجاع، همین عشایر غیور از این سرزمین با نام امیر المؤمنین، با نام امام حسین، با نام شهدای كربلا، با نام ائمهی معصومین علیهمالسّلام توانستند بروند و نام خدا، یاد اهل بیت و آئین مقدس اسلام و فقه متین جعفری را در سرتاسر این كشور، مستقر كنند و كشوری یكپارچه، محكم و مقتدر به وجود آورند. این اقتداری بود كه از معنویت، از دین و از تعالیم اهل بیت به وجود آمد. بزرگانی كه در این مدت در طول چند قرن در اردبیل پرورش پیدا كردهاند، همه همین خط مستقیم را نشان میدهند. خودِ شیخ صفی الدّین اردبیلی، برخلاف آنچه كه بعضی گمان میكنند، یك صوفیمسلك از قبیل آنچه كه ادّعا میشود، نبود. یك عالم، یك عارف، یك مفسّر و یك محدّث بود. آنگونه كه مرحوم علّامهی مجلسی بنا بر آنچه از او نقل كردهاند ذكر میكند، شیخ صفی الدّین اردبیلی در ردیف سید بن طاووس و ابن فهد حلّی علمای فقیه و درعینحال عارف قرار داشت و كسی بود كه در كنار علّامهی حلی در دستگاه شاه خدا بنده توانستند جوانههای شیعه را در قرن هفتم و هشتم در این كشور به وجود آورند و پایهی فقهی و متین و استدلالی آن را در حوزههای علمیه، رایج كنند. بعد هم فرزندان او عرفای مجاهد بودند؛ لذا گفتهاند اردبیل «دارالارشاد» است. یعنی اینجا كسانی هستند كه ارشاد به دین میكنند. بحث، بحث دارالارشاد است؛ بحث صوفیگری و كارها و سخنها و دعواهایی از این قبیل نیست. بحث بر سر معنویّت دین و معنویّت شیعه و خاندان اهل بیت است. لذا بعد از گذشت یكی دو قرن، در اوایل صفویّه در قرن دهم خورشید درخشان فقاهت شیعه اوّل كس از بزرگانی كه بعد از چند قرن در دنیای فقاهت اسلامی و شیعی از ایران درخشید یعنی مرحوم ملا احمد محقّق اردبیلی از این شهر سر بلند كرد. قرنها، فقهای شیعه از بلاد لبنان، شام، حِلّه و عراق بودند و علمایی از ایران در ردیف بزرگان فقهای شیعه، از بعد از قرون اول، تا قرنهای متوسط نداشتیم. اوّل كسی كه در این میدان قدم گذاشته است، یك فحل اردبیلی است؛ یك عالم بزرگ، یك زاهد، یك عارف و یك محقّق. خدا را شكر میكنیم كه سلسله دیانت و شجاعت مردم و قوّت معنوی این مردم، در كنار سلسله پیشرفت علم و تقوا در طول زمان در این سرزمین امتداد پیدا كرده است. مردم اردبیل از قبل از دوران صفویّه هم جزو معدود مردمی در كشور ایران هستند كه توانستند لشكریان مغول را دو مرتبه شكست دهند. لشكریان مغول، هرجا میرفتند، مردم را با ارعاب وادار به عقبنشینی میكردند. در اردبیل، لشكریان مغول، دو مرتبه از مردم شكست خوردند و عقبنشینی كردند. بعد هم این طوایف و ایلات شجاع و مردم مؤمن توانستند اینجا را نقطه شروعی قرار دهند كه ایران بزرگ شیعی و مقتدر - در دوران صفویّه - به وجود آید. البته به شما بگویم در دوران حكومت قاجاریه و حكومت پهلوی، صفویّه مورد بغض بودند و به دلایل معیّنی اردبیل هم مورد بیاعتنایی قرار گرفت. همان قدری كه صفویّه به اردبیل پرداختند، قاجاریه و بعداً پهلوی، در این نقطه مرزی و دوردست، بیاعتنایی كردند. آن چیزی كه به یاد آنها نیامد، اردبیل بود! لذا این شهر و این منطقه سرسبز، حاصلخیز و بااستعداد كه هم استعداد كشاورزی دارد، هم استعداد صنعتی، هم امكان بازرگانی سالم خارجی، یكی از مناطق فقیر و محروم، شمرده میشود. چرا؟ به خاطر انتقامی است كه بعضی از حكام بعد از صفویّه، میخواستند از این منطقه، از این مردم و از قبایل قزلباشی آن روز - كه از آنها دل پُری داشتند و بخشی از آنها در اردبیل بودند - بگیرند. مربوط به :بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران - 1377/02/22 عنوان فیش :دوران صفویه، دوران شکوه و اوجِ ادب و هنر کلیدواژه(ها) : تاریخ صفویه, دوره رواج شعر سبک هندی, صائب تبریزی, جلال آل احمد, روشنفکری وابسته, عملکرد روشنفکران غربزده در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [ روشنفکران مسلمان] نباید اجازه دهند که یک عدّه افرادى که سالهاى متمادى در این کشور با ابزارهاى روشنفکرى و با ابزارهاى فرهنگى، هیچ خدمتى به این مردم نتوانستند بکنند - حدّاقلش این است - در هیچ مشکل و مسأله مهمى نتوانستند با این مردم همراه باشند و به پاى مردم برسند؛ حتّى نتوانستند پابهپاى مردم برسند، چه برسد بخواهند جلودار و پیشرو و رهبر مردم باشند - همیشه عقب ماندند، همیشه در انزوا ماندند - اینها مجدداً به این کشور بیایند و سایه فکر و فرهنگ خودشان را حاکم کنند. اینکه مىبینیم در بعضى از مطبوعات و مجلّات و منشورات فرهنگى، چیزهایى نشان داده مىشود، دنبال رجعت به گذشتهاند؛ دنبال برگشتن به حالت بیمارى روشنفکریند. این مقوله روز است. این مقوله بسیار اساسى و مهمّى است. روشنفکرجماعت وقتى بخواهند در این زمینهها حرف بزنند، مىتوانند بنشینند ببافند، حرف بزنند، که آقا نمىشود، روشنفکرى با دین نمىسازد؛ دین اگر به کشورى آمد، همه چیز را تحتالشّعاع قرار مىدهد؛ کمااینکه متأسّفانه در یک پاورقى، مرحوم آل احمد هم یک جمله اینطورى دارد، که خطاى تاریخى است. به نظر من، ایشان در اینجا دچار خطاى تاریخى شده است. مىگوید در زمان صفویه، چون دین، منشیگرى، ادیبى و دبیرى، در کنار دستگاههاى حکومتى قرار گرفت - یعنى مثلاً میرداماد رفت کنار شاه عباس نشست - لذا در آن زمان، فرهنگ و ادب و فلسفه و هنر تنزّل کرد! این اشتباه است. مثل دوره صفویه، دورهاى در طول ادبیّات نیست. مرحوم آل احمد اهل شعر نبوده؛ به نظر من از روى بىاطّلاعى اظهارنظر کرده است. شعراى مخالف سبک هندى، حرف معروف غلطى را در دهنها انداختند. سبک هندى در دوره صفویه رایج شد و تا دوره زندیه و اوایل قاجاریه هم ادامه داشت؛ بعد گروه دیگرى پدید آمدند، که به آنها به اصطلاح متجدّدان و انجمن ادبى اصفهان مىگفتند. اینها با سبک هندى خیلى مخالف بودند. البته شعرهایشان هرگز به پایه شعراى سبک هندى هم نمىرسد - فاصله خیلى زیاد است - لیکن مخالف بودند. از آن زمان ترویج شد که دروه صفویه، دوره انحطاط شعر است! نه؛ شاعر بزرگى مثل صائب، متعلّق به دوران صفویه است. شعرایى مثل کلیم، مثل عرفى، مثل طالب آملى، متعلّق به دوران صفویهاند. شعرایى که در همه طول تاریخ شعر، ما نظیرشان را کم داریم، در دوره صفویه بودهاند. نصرآبادى در «تذکره نصرآبادى»، در زمان خودش در اصفهان، نزدیک به هزار شاعر را اسم مىآورد و شرح حالشان را مىنویسد. شهرى مثل شهر اصفهان با هزار شاعر! البته شعراى خوب، نه شاعر جفنگگو! شعرهایشان هست، تذکره نصرآبادى هم موجود است. ما کِى و کجا چنین چیزى داشتیم؟ در فلسفه، ملاصدرا، بزرگترین فیلسوف همه تاریخ فلسفه اسلامى، متعلّق به زمان صفویه است. میرداماد، مربوط به زمان صفویه است. فیض کاشانى - عارف معروف - مربوط به زمان صفویه است. لاهیجى - متکلّم و فیلسوف معروف - متعلّق به زمان صفویه است. این چه حرفى است که زمان صفویه، دوره انحطاط شعر است؟ نخیر؛ اتّفاقاً دوران صفویه، دوران شکوه و اوجِ ادب و هنر است. البته ادب به معناى شعر، نه نثر. نثر هم خوب است، اما آنچنان اوجى ندارد. بهترین کاشیکاریها و بهترین معماریها، متعلّق به دوران صفویه است. شما در طول تاریخ، مثل مسجد شیخ لطفاللَّه - در یک مقوله - مثل میدان نقش جهان اصفهان - در یک مقوله - مثل آن ساختمانها - در مقولات دیگر - نمىتوانید پیدا کنید؛ مگر خیلى کم. اینها متعلّق به دوران صفویه است. البته صفویه شعرا را به دربار نمىبردند، تا به آنها پول بدهند؛ ولى واقعاً نمىخواهم از صفویه دفاع هم بکنم. ما با همه شاهها بدیم. شاه بد است. اصلاً شاه نمىتواند خوب باشد. ملوکیّت بد است. ملوکیّت، به معناى مالکیت است. آن کسى که خودش را مَلک مىنامد - یعنى پادشاه - مالکیتى نسبت به مردم و به اصطلاح رعیت خودش براى خود قائل است. در اسلام اصلاً ملوکیّت مردود است. آن روز در نماز جمعه هم گفتم که خلاقت و ولایت، نقطه مقابل ملوکیّت است. پادشاهان صفویه هم پادشاه بودند و ما اصلاً نمىتوانیم از آنها دفاع کنیم؛ اما از لحاظ تاریخى، این حرف، حرف غلطى است که ما بگوییم در دوره صفویه، شعر و ادبیّات، تنزّل و انحطاط پیدا کرده است. من مىبینم که هنوز هم به تبع همان دوران، در تلویزیون و رادیو و اینجا و آنجا، گاهى همین مطالب را مىگویند. نخیر؛ دوران صفویه، دوران انحطاط نیست. بعد از حافظ، هیچ غزلسرایى به عظمت صائب نیامده است. بعد از رودکى، هیچ شاعرى به تعداد صائب شعر نگفته است؛ دویست هزار بیت شعر دارد. البته شاعرِ حسابى که بشود روى شعرش ایستاد و از شعرش دفاع کرد، مورد نظر است، والّا شاعران جفنگگو هرچه بخواهید، مىگویند. هیچ شهرى به قدر اصفهان، در خودش شاعر و هنرمند و فاضل و فیلسوف و فقیه نداشته است. این چه حرفى است؟! علىاىّحال، ارتجاعِ روشنفکرى این است؛ یعنى برگشتن به دوران بیمارى روشنفکرى؛ برگشتن به دوران بىغمى روشنفکران؛ برگشتن به دوران بىاعتنایى دستگاه روشنفکرى و جریان روشنفکرى به همه سنّتهاى اصیل و بومى و تاریخ و فرهنگ این ملت. امروز هر کس این پرچم را بلند کند، مرتجع است؛ ولو اسمش روشنفکر و شاعر و نویسنده و محقّق و منتقد باشد. اگر این پرچم را بلند کرد - پرچم بازگشت به روشنفکرى دوران قبل از انقلاب، با همان خصوصیات و با جهتگیرى ضدّ مذهبى و ضدّ سنّتى - این مرتجع است؛ این اسمش ارتجاع روشنفکرى است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان کرمان - 1370/08/20 عنوان فیش :زندگی شیخ طوسی؛ نمونهای از همراهی روحانیت شیعه با مردم در طول تاریخ کلیدواژه(ها) : روحانیها, جایگاه روحانیون در روند انقلاب اسلامی, هنر روحانیون در طول تاریخ, روحانیت شیعه, علمای شیعه, شیخ طوسی, حوزه علمیه نجف, علمای دوران صفویه, علامه مجلسی, سلسله صفویه, دخالت روحانیون در حکومت دینی, همراهی روحانیت شیعه با مردم, تقیه روحانیت شیعه, تاریخ روحانیت شیعه, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, تاریخ علما و فقهای سلف, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, علمای دوران صفویه, تاریخ صفویه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آنچه برای ما روحانیون مهم است، این است که جایگاه خودمان را در روند انقلاب پیدا کنیم. به نظر من، هنر روحانیت در طول تاریخ این بوده که جای خودش را پیدا کرده است؛ بخصوص آقایان جوان و برادران پُرنشاط باید برای آیندهها به این نکته توجه کنند. این بینش، افق دید روحانیت را مشخص میکند. هزار سال است که روحانیت شیعه به صورت یک صنف و یک قشر باقی است. از این هزار سال، حدود چهارصد سالش دوران عدم تقیه است که کشور، کشور شیعه؛ و روحانیت هم روحانیت شیعه بود اما ششصد سال از این هزار سال، دورانی است که روحانیت در تقیه، در خفا، در فرار و در حبس زندگی کرده است. این تاریخ هزارساله، دو دوران کاملًا متمایز از هم را گذرانده است. همین علامهی حلی با این عظمت را که شما میبینید، یا محقق، یا شیخ طوسی با آن علو مقام که از لحاظ علمی، در بین همهی علمای شیعه از اول تا امروز، نظیرش واقعاً نیامده است اینها در نهایت شدت زندگی کردند. خانه و کتابخانهی شیخ طوسی را در بغداد آتش زدند؛ مردی که سالهای متمادی در بغداد مسند تدریس داشت، آواره کردند؛ به نجف پناه آورد و بعد از آن، سالها در نجف زندگی کرد که نجف حوزه شد؛ و الّا حوزهی شیعه به خاطر وجود شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی، در بغداد بود؛ بعد ایشان را که آواره کردند، به نجف آمد و در آنجا بساط تدریس و علم را گستراند. این سلسلهی علمای بزرگی که شما قبل از صفویه میشناسید شهیدین، محقق کرکی ، دیگران و دیگران در آن دوران زندگی کردند. آن دوران، دوران اختناق و شدت بود. آنان در آن دوران توانستند خودشان را حفظ کنند؛ یعنی جای خودشان را پیدا کردند. جایشان کجاست؟ جایشان در کنار مردم مظلوم شیعه. آنان میتوانستند برای خودشان، حسابی جدا از حساب مردم باز کنند؛ اما هیچوقت این کار را نکردند؛ در کنار مردم باقی ماندند. بعد ناگهان تحولی انجام گرفت و صفویه روی کار آمدند و علما آزاد شدند؛ یعنی علمای شیعه در فضای واسعی قرار گرفتند. شما ملاحظه کنید، در میان علمای دوران صفویه، شیخالاسلام هست، عالم معروف مورد توجه شاه هست، میرداماد هست، شیخ بهایی هست، ملّا محمّد باقر سبزواری هست. همهی آنان شیخالاسلامها و علمای بزرگ و مورد توجه دربارها بودند؛ اما زندگی آنان را که نگاه میکنید، میبینید مثل یک عالم غیر وابستهی به دستگاهها زندگی میکردند؛ یعنی درست در کنار مردم، با مردم، در خدمت مردم و برای مردم؛ این چیز خیلی عجیبی است. یا مثلًا «مجلسی» که شیخالاسلام بزرگ اصفهان بوده و آن دستگاه باعظمت را داشته، یک روحانی بوده که مردم به او مراجعه میکردند و مسئله میپرسیدند؛ همین کارهایی که امروز روحانیون در طول این مدت میکردهاند. بعد هم وقتیکه دوران ارتباط با سلاطین پایان گرفت (در آن اوایل، چون سلاطین صفویه به علما احتیاج داشتند، به آنها روی میآوردند و به طرفشان میرفتند؛ لذا یک مقدار ارتباط داشتند) شما میبینید که علما سلسلهی جداگانهیی شدند که باز در خدمت دین، در خدمت معارف و در خدمت مردم بودند و هیچکس نتوانست از آنان سوءاستفاده کند. این را با روحانیت بقیهی فرق اسلامی فرق گوناگون سنی، فرق اباضیه و زیدیه و امثال اینها، که به آن معنا سنی هم نیستند؛ بعضی خوارجند مقایسه کنید؛ هیچکدام از آنها این خصوصیت شیعه و علمای امامیه (رضوان اللّه علیهم) را نداشتند. به نظر من، این موهبت الهی است؛ یعنی ناشی از یک عقل الهی است که خدای متعال به آنان الهام کرد و آنان جایگاه را پیدا کردند. من نمیخواستم به تفصیل دراینباره صحبت بکنم؛ منظور اشارهیی بر وضع کنونی بود. البته این وضعی که امروز پیش آمده - یعنی دین و فقه حاکم شده است - در طول تاریخ اسلام سابقه ندارد. این چیزی است که جز در دورهی حکومت اسلامی بعد از صدر اسلام - همان چند سال معدود - دیگر وجود نداشته است. این وضع را نمیشود با وضع زمان صفویه مقایسه کرد؛ آنها یک مشت کودتاچی و قلدرهایی بودند که سر کار آمدند و تصادفاً شیعه بودند؛ مثل قاجاریه که در این کشور حاکم بودند. صفویه با قاجاریه، از لحاظ محتوای کار و سلطنت و بقیهی شرایط حکومت، تفاوتی که نداشته است؛ فقط وابستگی شیعی داشتند. من میخواهم این را عرض بکنم که امروز مسأله چیز دیگری است. امروز موضع روحانیت چه باید باشد و کجا قرار بگیرد؟ حقیقت این است که امروز در جهات مختلف، روحانیت باید در موضع حراست و دفاع از نظام قرار بگیرد؛ این را هرگز نباید فراموش کرد. امروز هیچ عاملی نباید بتواند روحانیت شیعه را از دفاع از نظام جمهوری اسلامی منفک کند. هر شرایطی که پیش بیاید، اینگونه است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسؤولان ستاد برگزاری دههی فجر - 1369/10/11 عنوان فیش :دهه فجر؛خاستگاه ارزشهای اسلامی کلیدواژه(ها) : دهه فجر, سلسله صفویه, تاریخ صفویه, شاه اسماعیل صفوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما در تاریخ، واقعاً مثل دههی فجر نداریم. حتّی اسلام با آن عظمت، در دههی فجر برای ما اثر بخشید. آیا غیر از این است؟ اسلامی که نبیّاکرم(صلّیاللَّهعلیه والهوسلّم) آورد، در روزگار امویها و عباسیها به ما اثر نبخشید. البته آثار درجهی دو را به این ملت داد و افراد برجسته و شخصیتهای ناب و عرفا و علما و زهادی بندرت پیدا شدند و توانستند در آن فضا پروازی بکنند؛ اما عامه و تودهی مردم و نیز نظام اجتماعی، از آن برکات خیری ندید. آن برکات، امروز خودش را نشان میدهد. البته دههی فجر، جزو رشحات اسلام است. خیال نکنید که دههی فجر منهای اسلام، چیزی است. دههی فجر منهای اسلام، یک پول هم ارزش ندارد. دههی فجر، آن آیینهیی است که خورشید اسلام در آن درخشید و به ما منعکس شد. اگر این آیینه نبود، باز هم مثل همان دورههای تاریک و قرون خالیه، بایستی ما مینشستیم و اسمی از اسلام میآوردیم. با حلوا حلوا گفتن هم که دهان شیرین نمیشود! پادشاهانی بودند که حتّی علمای بزرگ ما در کتابهایشان از اینها تعریف کردهاند. البته علمای بزرگی مثل کاشف الغطاء یا علامهی مجلسی، بیخود تعریف نمیکنند؛ مصلحتی برایشان داشته که تعریف کردهاند. ببینید این پادشاهان چهقدر بد بودند. واقعاً فتحعلیشاه چهقدر بد است. اصلاً میشود اندازهیی برای بدیِ فتحعلیشاه معیّن کرد؟ شاه عباس صفوی چهقدر نحس است. اصلاً میشود اندازهیی برای بدی شاه عباس صفوی پیدا کرد؟ حالا میگوییم شاه اسماعیل صفوی تشیع را آورد؛ شاه عباس صفوی چه کار کرده است؟ روی منبر تشیع نشسته، آقایی کرده و بالا رفته است. البته شاه اسماعیل و شاه طهماسب، حساب دیگری دارند. از نجسترین انسانهای روزگار، همین پادشاهانی هستند که گذشتند. همهشان همینطورند و هیچ فرقی باهم ندارند. من تاریخ را زیاد خواندهام و در میان پادشاهان، واقعاً استثنایی سراغ ندارم. همین امیراسماعیل سامانی، همین آل بویهی شیعه، همین سلجوقیان و غزنویان و دیگران، هر کجای کارشان را نگاه کنید، میبینید که مظهر زشتترین خصوصیات بشری بودند و چهقدر از نعم الهی سوءاستفاده کردند. این سلسله، در دههی فجر منقطع شد و دههی فجر، خاستگاه ارزشهای اسلامی گردید. حالا شما ببینید، برای این نقطهی عطف، چهقدر باید بزرگداشت گرفت و چه کار باید کرد. |