[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری - 1402/12/17
عنوان فیش :ماه شعبان، مقدمه ورود به ماه رمضان
کلیدواژه(ها) : ماه شعبان, ماه مبارک رمضان, توبه
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
ماه شعبان ماه بشارتها است، ماه شادی‌ها است، ماه تطهیر دلها و نورانی کردن دلها است با استغفار، با دعا، با مناجات؛ ماه ‌آماده شدن برای ورود در برکات بی‌نهایت و بی‌پایان ماه مبارک رمضان است. آنچه از خدای متعال در این ماه انسان ‌مطالبه میکند، یک نوع خاصّی است؛ هَب‌ لی‌ کَمَالَ‌ الِانقِطَاعِ‌ اِلَیک؛(1) «هَب لی‌ قَلباً یُدنیهِ‌ مِنکَ شَوقُهُ وَ لِساناً یَرفَعُهُ الَیکَ ‌صِدقُه».(2) این درخواست‌ها سراپا نورانیّت است، سراپا لطف است، سراپا معنویّت است. خب بخش مهمّی از این ماه ‌سپری شده؛ باید عرض کنیم «اَللهُمَّ اِن لَم تَکُن غَفَرتَ لَنا فیما مَضی مِن شَهرِ شَعبانَ فَاغفِر لَنا فیما بَقیَ مِنه»(3) ان‌شاءالله. ‌خداوند کمک کند از این چند روزی که باقی مانده استفاده کنیم، شاید ان‌شاءالله خدای متعال تفضّلی به ما بکند.‌
1 )
اقبال الاعمال، ابن طاووس ،ج ۲، ص ۶۸۷‏

الهی هَب‌ لی‌ کَمَالَ‌ الِانقِطَاعِ‌ اِلَیک
ترجمه :
‏« ای خدا! مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما»‏

2 )
اقبال الاعمال، ابن طاووس ، ج ۲، ص ۶۸۷‏

هَب لی‌ قَلباً یُدنیهِ‌ مِنکَ شَوقُهُ وَ لِساناً یَرفَعُهُ الَیکَ صِدقُه ‏
ترجمه :
‏« ای خدا! به من دلی عطا کن که مشتاق مقام قرب تو باشد و زبانی که سخن ‏صدقش به سوی تو بالا رود»‏

3 )
اقبال الاعمال، ابن طاووس ،ج ۱، ص ۹

اَللهُمَّ اِن لَم تَکُن غَفَرتَ لَنا فیما مَضی مِن شَهرِ شَعبانَ فَاغفِر لَنا فیما بَقیَ مِنه ‏
ترجمه :
‏« خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز.»‏


مربوط به :بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور - 1402/10/26
عنوان فیش :بیان کردن اوضاع و احوال سیاسی دنیا توسط امام جمعه ‌
کلیدواژه(ها) : ائمه جمعه, تبیین, آگاهی مردم
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
در این روایتِ فضل‌بن‌شاذان از حضرت رضا (سلام الله علیه)، این عبارتِ پُرمعنا [آمده]: وَ یُخبِرُهُم بِما وَرَدَ ‌عَلَیهِم‌ مِنَ‌ الآفاق‌؛ امام جمعه در خطبه به مردم اطّلاع میدهد حوادث آفاق را. مِنَ الاَهوالِ الَّتی لَهُم فیهَا ‌المَضَرَّةُ وَ المَنفَعَة؛(1) یعنی این‌جور نیست که برویم آنجا و فقط بگوییم‌ «ایّها المؤمنون! اتّقوا الله»؛ نه، بایستی ‌از اخبار آفاق عالم، هر آنچه مربوط به مستمع شما است که در آن مضرّتِ او یا منفعتِ او وجود دارد، به او ‌بگویید: اگر دشمنی وجود دارد که ممکن است به این مخاطب شما ضربه‌ای وارد کند، او را از وجود آن ‌دشمن مطّلع کنید؛ اگر طریقه‌ای و راهی وجود دارد که بتواند او را از آن دشمن مصون بدارد، باید به او ‌بگویید؛ اوضاع و احوال سیاسی دنیا را باید برایش بگویید.‌
1 )
وسائل‌الشّیعه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۳۴۴‏

يُخْبِرُهُمْ بِمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْآفَاقِ مِنَ الْأَهْوَالِ الَّتِي لَهُمْ فِيهَا الْمَضَرَّةُ وَ الْمَنْفَعَة
ترجمه :
‏ « ... و آنها را از اخبار و حوادث مهمى که از نقاط مختلف به مى رسد و در ‏سود و زیان و سرنوشت آنها مؤثّر است، مطّلع سازد»‏


مربوط به :بیانات در دیدار شاعران و اساتید زبان فارسی - 1402/01/16
عنوان فیش :هدیه امام رضا علیه السلام به دعبل به‌ خاطر شعرهای خوب او
کلیدواژه(ها) : دعبل خزاعی, شعر
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
شعر یک رسانه است؛ یک رسانه‌ی اثرگذار است. یک دوره‌ای بوده است که تنها رسانه‌ی تأثیرگذار در عالم ــ حالا عالم اسلام تا آنجایی که ما بلدیم، می‌شناسیم ــ شعر بوده. شاعر شعر را میگفت و شعر خوب البتّه، بسرعت منتشر میشد و مردم آن را می‌شنیدند. دعبل در خراسان آن شعر معروف خودش را خواند، بعد حضرت [امام رضا (علیه السّلام)] به او جبّه دادند، جایزه دادند. (1) خب او آمد بیرون و رسید قم؛ قمی‌ها گفتند که شنیده‌ایم امام به تو جبّه داده، آن را به ما بده. گفت نه؛ اصرار کردند و گفتند یک تکّه‌اش را بده؛ حاضر نشد. با کاروان راه افتاد از قم خارج شد، وسط راه یک راهزنی، از آنهایی که در بیابان کاروانها را میزنند به اینها رسید و جلوی اینها را گرفت و همه‌ی اموالشان را از آنها گرفت. رئیس دزدها آن بالا، روی یک سنگی نشسته بود. افراد دزد داشتند بار این کاروان را دانه‌دانه باز میکردند، برمیداشتند، چه میکردند؛ او همین طور که نگاه میکرد به عوامل خودش، این بیت را خواند که:
اَرىٰ فَیئَهُم فی غَیرِهِم مُتَقَسِّماً
وَ اَیدِیَهُم مِن فَیئِهِم حَسَراتٍ
مضمون شعر این است که من مال خودم را و آنچه متعلّق به خودم است، میبینم که دارد از دستم میرود. [رئیس دزدها] کاروانها را میگفت دیگر؛ همانها را که خودشان از آن فیء خودشان دستشان خالی است؛ یعنی آن مال خودشان، دست دیگران است. این یک بیت از همان قصیده‌ی [دعبل] است. دعبل گفت که بروید بپرسید که این قصیده، این شعر مال چه کسی بود تو خواندی. یکی از کاروانی‌ها رفت، گفت این شعری که خواندی، این بیت، مال چه کسی بود؟ گفت مال دعبل است. گفت دعبل اینجا است. گفت کجا است؛ دعبل را به او نشان دادند. دعبل رفت جلو، گفت بله، این شعر مال من است؛ من [دعبل] هستم. او هم دستور داد که همه‌ی آنچه برده بودند به آنها پس دادند.
1 )
عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محمد بن على‏ بن بابويه ، ج‏2، ص: 264 و 265

فَقَالَ دِعْبِلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْقَبْرُ الَّذِي بِطُوسَ قَبْرُ مَنْ هُوَ فَقَالَ الرِّضَا ع قَبْرِي وَ لَا تَنْقَضِي الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى تَصِيرَ طُوسُ مُخْتَلَفَ شِيعَتِي وَ زُوَّارِي أَلَا فَمَنْ زَارَنِي فِي غُرْبَتِي بِطُوسَ كَانَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَغْفُوراً لَهُ ثُمَّ نَهَضَ الرِّضَا ع بَعْدَ فَرَاغِ دِعْبِلٍ مِنْ إِنْشَادِ الْقَصِيدَةِ وَ أَمَرَهُ أَنْ لَا يَبْرَحَ مِنْ مَوْضِعِهِ فَدَخَلَ الدَّارَ فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ خَرَجَ الْخَادِمُ إِلَيْهِ بِمِائَةِ دِينَارٍ رَضَوِيَّةٍ فَقَالَ لَهُ يَقُولُ لَكَ مَوْلَايَ اجْعَلْهَا فِي نَفَقَتِكَ فَقَالَ دِعْبِلٌ وَ اللَّهِ مَا لِهَذَا جِئْتُ وَ لَا قُلْتُ هَذِهِ الْقَصِيدَةَ طَمَعاً فِي شَيْ‏ءٍ يَصِلُ إِلَيَّ وَ رَدَّ الصُّرَّةَ وَ سَأَلَ ثَوْباً مِنْ ثِيَابِ الرِّضَا ع لِيَتَبَرَّكَ وَ يَتَشَرَّفَ بِهِ فَأَنْفَذَ إِلَيْهِ الرِّضَا ع جُبَّةَ خَزٍّ مَعَ الصُّرَّةِ وَ قَالَ لِلْخَادِمِ قُلْ لَهُ خُذْ هَذِهِ الصُّرَّةَ فَإِنَّكَ سَتَحْتَاجُ إِلَيْهَا وَ لَا تُرَاجِعْنِي فِيهَا فَأَخَذَ دِعْبِلٌ الصُّرَّةَ وَ الْجُبَّةَ وَ انْصَرَفَ وَ سَارَ مِنْ مَرْوَ فِي قَافِلَةٍ فَلَمَّا بَلَغَ ميان قوهان وَقَعَ عَلَيْهِمُ اللُّصُوصُ فَأَخَذُوا الْقَافِلَةَ بِأَسْرِهَا وَ كَتَفُوا أَهْلَهَا وَ كَانَ دِعْبِلٌ فِيمَنْ كُتِفَ وَ مَلَكَ اللُّصُوصُ الْقَافِلَةَ وَ جَعَلُوا يَقْسِمُونَهَا بَيْنَهُمْ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ مُتَمَثِّلًا بِقَوْلِ دِعْبِلٍ فِي قَصِيدَتِهِ‏ أَرَى فَيْئَهُمْ فِي غَيْرِهِمْ مُتَقَسِّماً وَ أَيْدِيَهُمْ مِنْ فَيْئِهِمْ صِفْرَاتٍ‏ فَسَمِعَهُ دِعْبِلٌ فَقَالَ لَهُ لِمَنْ هَذَا الْبَيْتُ فَقَالَ لِرَجُلٍ مِنْ خُزَاعَةَ يُقَالُ لَهُ دِعْبِلُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ فَأَنَا دِعْبِلٌ قَائِلُ هَذِهِ الْقَصِيدَةِ الَّتِي مِنْهَا هَذَا الْبَيْتُ فَوَثَبَ الرَّجُلُ إِلَى رَئِيسِهِمْ وَ كَانَ يُصَلِّي عَلَى رَأْسِ تَلٍّ وَ كَانَ مِنَ الشِّيعَةِ فَأَخْبَرَهُ فَجَاءَ بِنَفْسِهِ حَتَّى وَقَفَ عَلَى دِعْبِلٍ وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ دِعْبِلٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَنْشِدْنِي الْقَصِيدَةَ فَأَنْشَدَهَا فَحَلَّ كِتَافَهُ وَ كِتَافَ جَمِيعِ أَ
ترجمه :
دعبل گفت: يا ابن رسول اللَّه بفرمائيد كه در طوس قبر كيست؟ حضرت فرمودند: آن قبر من است كه روزگارى نمى‏گذرد مگر اينكه طوس محلّ آمد و رفت شيعيان و زوّار قبر من مى‏شود، و اعلام ميكنم كه هر كس مرا در زمان غربت قبرم در طوس زيارت كند او در درجه من با من همدم خواهد بود در حالى كه خداوند او را از گناه پاك و آمرزيده باشد. سپس حضرت پس از اينكه قصيده دعبل بپايان رسيد از جاى برخاست و دعبل را گفت كه بر جاى خود بماند، و به درون خانه رفت، و ساعتى گذشت خادم آن حضرت با كيسه‏اى از زر كه داراى يك صد دينار بود بيرون آمد، و آن را به دعبل داد- و سكه آن دينارها بنام حضرت بود- و به دعبل گفت: مولايت فرموده است: اين كيسه زر را نفقه خود كن، دعبل گفت: بخدا سوگند من براى اخذ صله بدينجا نيامده‏ام و اين قصيده را بطمع مال نسروده‏ام، و مال را نستاند و ردّ كرد، و تقاضاى جامه‏اى از جامه‏هاى آن حضرت را نمود كه بدان تبرّك جسته و خود را مشرّف بآن جامه نمايد، پس امام عليه السّلام جبّه‏اى خزّ با همان كيسه زر توسّط خادمش به او عطا فرمود، و خادم را دستور داد به دعبل بگويد كه اين مال را بپذيرد زيرا بدان محتاج خواهد شد، و آن را باز نگرداند، دعبل سرّه زر را با آن جبّه پذيرفت، و بسوى مرو با قافله‏اى بيرون آمد، و چون به «ميان «1» قوهان» رسيدند- كه نام موضعى است نزديك طوس-، راهزنان قافله را ربودند و تمامى اموال را تصرّف كردند، و اهل قافله را اسير كرده كتفهاى آنان را بستند، و دعبل خود از كسانى بود كه دستگير شده و كتف او را بسته بودند، و حراميان مشغول تقسيم اموال شدند. در ميان دزدان مردى باين شعر دعبل تمثّل جست: أرى فيئهم في غيرهم متقسّما و أيديهم من فيئهم صفرات‏ دعبل از وى اين شعر را شنيد، از آن مرد پرسيد اين شعر از كيست؟ مرد گفت: از يك شخصى است كه از قبيله خزاعه ميباشد و او را دعبل بن على‏ گويند، گفت آن خزاعىّ من هستم و نامم دعبل است و اين قصيده را من سروده‏ام كه يك بيتش اينست كه تو بدان تمثّل جستى، آن مرد فورى خود را برئيسشان در حالى كه بالاى تپّه‏اى مشغول نماز بود رسانيد- و او از طرفداران اهل بيت بود- و ماجرا را بوى خبر داد، رئيسشان نيز شخصا بپاى خويش نزد دعبل آمد و ايستاد و گفت: آيا تو دعبلى؟ گفت: آرى، مرد گفت: قصيده را برايم بخوان، دعبل قصيده را بتمامه براى او خواند، مرد كتف او را باز ك


مربوط به :بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور - 1401/05/05
عنوان فیش :بیان خطبه‌ها توسط امام جمعه با مضمون مسائل مهم جهان
کلیدواژه(ها) : تبیین, نماز جمعه, تقوا
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
[از خصوصیات نماز جمعه] عبارت است از آمیختگی معنویّت و سیاست؛ چیزی که برای اهل دنیا و افرادی که در امور تأمّل ندارند خیلی امر مستبعدی است. سیاست کجا، معنویّت و خداباوری کجا؟ سیاست مبانی‌ای دارد که به حسب ظاهر، همه‌ی این مبانی با توجّه به خدا و مانند اینها یا منافی است یا مغایر است. آن وقت سیاست را با معنویّت مخلوط کردن در یک فریضه، این دیگر هنر اسلام است؛ این هنر اسلام است. در آن روایتِ حضرت رضا (سلام الله علیه)‌ [آمده که] خطیب جمعه «یُخبِرُهُم بِما وَرَدَ عَلَیهِم مِنَ‌ الآفاقِ‌ وَ مِنَ الاَهوالِ الَّتی لَهُم فیهَا المَضَرَّةُ وَ المَنفَعَة»؛(1) هائل [یعنی] یک امر مهم و بزرگ؛ مسائلی که در عالم میگذرد که یک مِساسی با جامعه‌ی ما دارد، یا به عنوان ضرر یا به عنوان نفع، [خطیب جمعه] اینها را برای مردم بیان میکند. فرض بفرمایید حالا مِن باب مثال مسئله‌ی هسته‌ای، یا فرض کنید جنگ اوکراین ــ یک مسئله‌ای است دیگر؛ در دنیا وارد شده ــ یا مسائل گوناگون سیاستهای شرق و غرب، اینها یک چیزهایی است که با کشور ما، با جامعه‌ی ما، با زندگی ما و سیاست ما دارای مِساس است؛ خب اینها را خطیب جمعه برای مردم تبیین میکند، تشریح میکند، بیان میکند، درست، با اطّلاعات کافی و صحیح؛ یعنی این سیاست را با معنویّت [پیوند میزند]؛ هم میگوید «اتّقوا ‌الله»(2) ــ حتماً بایستی امر به تقوا در خطبه‌ی نماز جمعه باشد ــ هم در عین حال سیاست را، این سیاستِ این جوری، سیاست بین‌المللی، آن لبّ مسائل سیاسی را برای مردم بیان میکند.
1 )
وسائل‌الشّیعه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۳۴۴

يُخْبِرُهُمْ بِمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْآفَاقِ مِنَ الْأَهْوَالِ الَّتِي لَهُمْ فِيهَا الْمَضَرَّةُ وَ الْمَنْفَعَة
ترجمه :
«…و آنها را از اخبار و حوادث مهمى كه از نقاط مختلف به مى رسد و در سود و زيان و سرنوشت آنها مؤثّر است، مطّلع سازد»

1 ) سوره مبارکه الأحزاب آیه 70
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَديدًا
ترجمه :
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید...


مربوط به :بیانات در مراسم تنفیذ حکم دوازدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران‌ - 1396/05/12
عنوان فیش :توحید، پایه و اساس دین
کلیدواژه(ها) : توحید
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
تصادف و تقارن این مراسم و این جلسه [مراسم تنفیذ حکم دوازدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران] با ولادت باسعادت حضرت علیّ‌بن‌موسی‌الرّضا (علیه آلاف التّحیّة و السّلام) برای دلهای مشتاق ملّت ایران و جمع حاضر مایه‌ی تفأّل و تبرّک است. امیدواریم همچنان‌که آن بزرگوار در همین کشور خود ما و در شهرهای نزدیک به طوس، [یعنی] در نیشابور، آن حدیث معروف سلسلةالذّهب را بیان فرمود و کلمه‌ی توحید را پایه و اساس دین معرّفی فرمود -کَلِمَةُ لا اِلٰهَ اِلَّا اللهِ حِصنی وَ مَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی(1)- ما هم بتوانیم کلمه‌ی توحید را و حقیقت توحید را در زندگی خود، چه زندگی شخصی، چه زندگی اجتماعی، و چه در پایه‌های حکومت جمهوری اسلامی، ان‌شاءالله استقرار ببخشیم.
1 )
عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق ج 2 ص 135؛
معانی الاخبار، شیخ صدوق ص 371؛
بشارة المصطفى لشيعة المرتضى‏، طبری آملی، ج 2 ص 269؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 3 ص 7؛

لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع نَيْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَصْحَابُ الْحَدِيثِ فَقَالُوا لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ «3» عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِيثٍ فَنَسْتَفِيدَهُ مِنْكَ وَ كَانَ قَدْ قَعَدَ فِي الْعَمَّارِيَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِيَّ ص يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا.
ترجمه :
از اسحق بن راهويه مروى است كه گفت چون حضرت رضا (ع) بنيشابور آمد و خواست كه از نيشابور بسوى خراسان و نزد مأمون بيرون رود اصحاب حديث گرد او اجتماع كرده و عرض كردند يابن رسول اللَّه تو از نزد ما كوچ ميكنى و حديث نميكنى ما را بحديثى كه ما آن حديث را از تو استفاده و ضبط كنيم آن جناب در ميان عمارى نشسته بود سر از عمارى بيرون كرد و فرمود از پدرم موسى بن جعفر (ع) شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم جعفر بن محمد شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم محمد بن على شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم على بن الحسين شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم حسين بن على شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم على بن ابى طالب (ع) شنيدم كه ميفرمود از رسول خدا (ص) شنيدم كه ميفرمود از جبرئيل (ع) شنيدم كه ميگفت از خداوند عز و جل شنيدم كه ميفرمود لا اله الا الله‏ قلعه من است پس هر كسى داخل شود در قلعه من ايمن است از عذاب من و چون راحله قدرى راه پيمود آن جناب فرمود بشروط لا اله الا الله‏ و منم از شروط لا اله الا الله‏


مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید غدیر - 1395/06/30
عنوان فیش :تمسک به ولایت اهل بیت، هم باید قلبی باشد و هم عملی
کلیدواژه(ها) : وظایف شیعیان
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
[وقتی میگوییم‌] «اَلحَمدُ للهِ‌ِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ اَمیرِالمُؤمِنینَ وَ اَولادِهِ المَعصومین»،(۱) این تمسّک به ولایت چه‌جوری است؟ بله، یک بخشی از این تمسّک به ولایت، قلبی است یعنی شما قبول دارید ولایت را؛ خیلی هم خوب است، خیلی هم لازم است، بلاشک مؤثّر هم هست امّا همه‌ی تمسّک، این نیست؛ تمسّک این است که ما نگاه کنیم و این صفاتی که برای ما قابل دنبال‌گیری است -آن ایثار و آن معنویّت و آن معرفت و آن خداشناسی و آن عبادت و آن ناله‌ها و آن توجّه به خدا و مانند اینها که از ماها برنمی‌آید و در این زمینه‌ها که ما خیلی خیلی خیلی عقبیم- در زمینه‌ی صفات بشری، در زمینه‌ی صفات مربوط به اداره‌ی جامعه و حکومت و غیره، و اینها از ما برمی‌آید، [البتّه] در حدّ آن بزرگوار و کمتر از او نمیرسیم امّا میتوانیم در این جهت حرکت بکنیم؛ این کارها را باید بکنیم؛ آن‌وقت این شد تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین.
1 )
اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص 464؛ زاد المعاد - مفتاح الجنان، علامه مجلسی، ص 203.

«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ زُفَّتْ أَرْبَعَةُ أَيَّامٍ إِلَى اللَّهِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى خِدْرِهَا قِيلَ مَا هَذِهِ الْأَيَّامُ قَالَ يَوْمُ الْأَضْحَى وَ يَوْمُ الْفِطْرِ وَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمُ الْغَدِيرِ وَ إِنَّ يَوْمَ الْغَدِيرِ بَيْنَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَةِ كَالْقَمَرِ بَيْنَ الْكَوَاكِبِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي نَجَا فِيهِ إِبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ مِنَ النَّارِ فَصَامَهُ شُكْراً لِلَّهِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ بِهِ الدِّينَ فِي إِقَامَةِ النَّبِيِّ ع عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَماً وَ أَبَانَ فَضِيلَتَهُ وَ وِصَاءَتَهُ فَصَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ إِنَّهُ لَيَوْمُ الْكَمَالِ وَ يَوْمُ مَرْغَمَةِ الشَّيْطَانِ وَ يَوْمُ تُقْبَلُ أَعْمَالُ الشِّيعَةِ (...) وَ هُوَ يَوْمُ التَّهْنِيَةِ يُهَنِّي بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَإِذَا لَقِيَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع وَ هُوَ يَوْمُ التَّبَسُّمِ فِي وُجُوهِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ فَمَنْ تَبَسَّمَ فِي وَجْهِ أَخِيهِ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالرَّحْمَةِ وَ قَضَى لَهُ أَلْفَ حَاجَةٍ وَ بَنَى لَهُ قَصْراً فِي الْجَنَّةِ مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ وَ نَضَّرَ وَجْهَهُ وَ هُوَ يَوْمُ الزِّينَةِ فَمَنْ تَزَيَّنَ لِيَوْمِ الْغَدِيرِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ خَطِيئَةٍ عَمِلَهَا صَغِيرَةً أَوْ كَبِيرَةً وَ بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَائِكَةً يَكْتُبُونَ لَهُ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعُونَ لَهُ الدَّرَجَاتِ إِلَى قَابِلِ مِثْلِ ذَلِكَ الْيَوْم‏ ...»
ترجمه :
«امام رضا (ع) فرمود هنگامی که روز قیامت می شود چهار روز به سوی خدا می روند چنانکه عروس به حجله خود می رود. گفته شد این روز ها کدامنند؟ گفت روز قربان و روز فطر و روز جمعه و روز غدیر، و براستی که روز غدیر میان قربان و فطر و جمعه مانند ماه میان ستاره هاست و آن روزی است که ابراهیم خلیل از آتش نجات پیدا کرد پس آن روز را به خاطر سپاس از خدا روزه گرفت و آن روزی است که خداوند دین خود را بدان کامل کرد [زمانی که]پیامبر (ص) علی را به عنوان امام مومنان و پیشوا انتصاب کرد و برتری و صفات نیکویش و سرپرستیش را نمایان کرد پس آن روز را روزه گرفت و همانا که آن روز روز کمال و روز به خاک مالیده شدن بینی شیطان و روز قبولی اعمال شیعه است (...) آن، روز تبریک است گروهی از شما گروه دیگر را تبریک می گویند پس هنگامی مومن برادرش را دیدار کند می گوید سپاس مخصوص خدایی است که ما را متمسک به ولایت امیر مومنان علی و امامان علیهم السلام قرار داد و آن، روز لبخند بر روی چهره های مردم با ایمان است پس کسی که در روز غدیر بر روی برادرش لبخند زند خداوند روز قیامت با لطف و مهربانی به او می نگرد و هزار حاجت و نیاز او را برآورده می کند و از مروارید سفید کاخی در بهشت برای او خواهد ساخت و چهره اش را تازه و شاداب می کند و آن روز، روز عید است پس کسی که برای روز غدیر زینت کند خداوند تمام گناهان صغیره و کبیره(کوچک و بزرگ) او را می بخشد و فرشتگان را می فرستد که برای او نیکی ها بنویسند و مقامات او را بالا می برد تا جاییکه با آن روز(غدیر) برابری کند.»


مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1394/06/18
عنوان فیش :ماه ذی‌قعده؛ ماهی پر از برکات
کلیدواژه(ها) : ماه ذیقعده
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
ماه مبارک ذی‌قعده، اوّلِ ماه‌های حرام است؛ یازدهم این ماه ولادت مبارک حضرت ثامن‌الحجج (علیه آلاف التّحیّة و الثّناء) و دهه‌ی کرامت است؛ روز بیست‌وسوّم این ماه روز زیارتی مخصوص حضرت ثامن‌الحجج (علیه الصّلاة و السّلام) است؛ روز بیست‌وپنجم این ماه روز دحوالارض است که روز با برکتی است؛(1) شب نیمه‌ی ماه ذی‌قعده از شبهای متبرّک سال است که اعمالی دارد؛(2) روزهای یکشنبه‌ی ماه ذی‌قعده ایّام توبه و انابه است و عملی دارد(3) که مرحوم عارف بزرگوار حاج میرزا جواد آقای ملکی در المراقبات نقل میکند از رسول مکرّم اسلام که خطاب به اصحاب خود فرمود: کدامِ از شماها مایلید توبه کنید؟ همه گفتند ما میخواهیم توبه کنیم -ظاهراً ماه ذی‌قعده بوده است- طبق این نقل و این روایت حضرت فرمودند که در روزهای یکشنبه‌ی این ماه این نماز را -یک نمازی با یک خصوصیّتی در مراقبات ایشان ذکر میکنند- انجام بدهید. غرض، ایّام در ماه ذی‌قعده که اوّل ماه‌های حرام است در این سه ماه متوالی، ایّام و لیالی مبارک و متبرّکی است، پر از برکات است؛ باید از اینها استفاده کرد.
1 )
إقبال الأعمال، ج‏1، ص: 310

خَرَجَ عَلَيْنَا أَبُو الْحَسَنِ يَعْنِي الرِّضَا ع بِمَرْوَ فِي يَوْمِ خَمْسٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فَقَالَ صُومُوا فَإِنِّي أَصْبَحْتُ صَائِماً قُلْنَا جُعِلْنَا فِدَاكَ أَيُّ يَوْمٍ هُوَ قَالَ يَوْمٌ نُشِرَتْ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ دُحِيَتْ فِيهِ الْأَرْضُ وَ نُصِبَتْ فِيهِ الْكَعْبَةُ وَ هَبَطَ فِيهِ آدَمُ ع‏
ترجمه :


2 )
إقبال الأعمال، ج‏1، ص: 309

أَنَّ فِي ذِي الْقَعْدَةِ لَيْلَةً مُبَارَكَةً وَ هِيَ لَيْلَةُ خَمْسَ عَشْرَةَ يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَى عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ فِيهَا بِالرَّحْمَةِ أَجْرُ الْعَامِلِ فِيهَا بِطَاعَةِ اللَّهِ أَجْرُ مِائَةِ سَائِحٍ لَمْ يَعْصِ اللَّهَ طَرْفَةَ عَيْن‏.
ترجمه :


3 )
إقبال الأعمال، ج‏1، ص 308.

خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَ الْأَحَدِ فِي شَهْرِ ذِي الْقَعْدَةِ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُرِيدُ التَّوْبَةَ قُلْنَا كُلُّنَا نُرِيدُ التَّوْبَةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ ع اغْتَسِلُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلُّوا أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَ اقْرَءُوا فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ مَرَّةً ثُمَّ اسْتَغْفِرُوا سَبْعِينَ مَرَّةً ثُمَّ اخْتِمُوا بِلَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ثُمَّ قُولُوا يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ ثُمَّ قَالَ ع مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ أُمَّتِي فَعَلَ هَذَا إِلَّا نُودِيَ مِنَ السَّمَاءِ يَا عَبْدَ اللَّهِ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَإِنَّكَ مَقْبُولُ التَّوْبَةِ مَغْفُورُ الذَّنْبِ وَ يُنَادِي مَلَكٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ أَيُّهَا الْعَبْدُ بُورِكَ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِكَ وَ ذُرِّيَّتِكَ وَ يُنَادِي مُنَادٍ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ تَرْضَى خُصَمَاؤُكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يُنَادِي مَلَكٌ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ تَمُوتُ عَلَى الْإِيمَانِ وَ لَا أَسْلِبُ مِنْكَ الدِّينَ وَ يُفْسَحُ فِي قَبْرِكَ وَ يُنَوَّرُ فِيهِ وَ يُنَادِي مُنَادٍ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ يَرْضَى أَبَوَاكَ وَ إِنْ كَانَا سَاخِطَيْنِ وَ غُفِرَ لِأَبَوَيْكَ ذَلِكَ وَ لِذُرِّيَّتِكَ وَ أَنْتَ فِي سَعَةٍ مِنَ الرِّزْقِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ يُنَادِي جَبْرَئِيلُ ع أَنَا الَّذِي آتِيكَ مَعَ مَلَكِ الْمَوْتِ ع أَنْ يَرْفُقَ بِكَ وَ لَا يَخْدِشَكَ أَثَرُ الْمَوْتِ إِنَّمَا تَخْرُجُ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِكَ سَلًّا [سَلَاماً] قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ عَبْداً يَقُولُ فِي غَيْرِ الشَّهْرِ فَقَالَ ع مِثْلَ مَا وَصَفْتُ وَ إِنَّمَا عَلَّمَنِي جَبْرَئِيلُ ع هَذِهِ الْكَلِمَاتِ أَيَّامَ اللَّهِ رَبِّي [أُسْرِيَ بِي‏.]
ترجمه :
رسول خدا(ص) در روز یکشنبه ماه ذى القعده فرمود: «ای مردم! کدام‌یک از شما می‌خواهید توبه کنید؟» گفتند: رسول خدا! همه ما می‌خواهیم توبه کنیم. پیامبر فرمود: «غسل کرده، وضو گرفته و چهار رکعت نماز بجا آورید. در هر رکعت یک‌بار "فاتحة الکتاب"، سه‌بار "قل هو اللّه احد" و یک‌بار "معوذتین" (قل اعوذ برب الفلق ‏و قل اعوذ برب الناس) بخوانید. آن‌گاه هفتادبار استغفار نموده و در پایان "لا حول و لا قوّة إلا باللّه" بگویید. سپس بگویید: "یا عزیز یا غفّار اغفر لی ذنوبی و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فإنّه لا یغفر الذّنوب إلا أنت"؛ اى عزیز! اى بخشاینده! گناهان من و گناهان تمام مردان و زنان مؤمن را بیامرز که جز تو کسى گناهان را نمی‌آمرزد». آن‌گاه فرمود: «بنده‌اى از امت من چنین عملى را انجام نمی‌دهد، مگر این‌که از آسمان به او ندا می‌رسد: بنده خدا! عمل را از نو شروع کن که توبه تو قبول، و گناهانت آمرزیده شد. فرشته دیگر از زیر عرش ندا می‌کند: اى بنده! مبارک باد بر تو و بر خانواده و خاندانت. منادى دیگرى صدا می‌زند: در روز قیامت، دشمنانت را از تو راضى می‌نمایند. فرشته دیگرى ندا می‌کند: اى بنده! با ایمان از دنیا می‌روى. دینت از تو گرفته نشده و قبر تو وسیع و نورانى خواهد شد. منادى دیگرى صدا می‌زند: پدر و مادرت راضى می‌شوند، گرچه خشمگین باشند، پدر و مادر، تو و خاندانت بخشیده شده و در دنیا و آخرت خوش رزق خواهى بود. جبرئیل ندا می‌کند: من با فرشته مرگ پیش تو آمده و به او دستور می‌دهم که با تو خوش‌رفتار بوده، به‌خاطر مرگ آسیبى به تو نرسانیده و به نرمى، روح را از بدنت خارج نماید». گفتند: ای رسول خدا! اگر کسى در زمان دیگرى چنین بگوید چطور؟ آن حضرت فرمود: «چیزهایى را که گفتم براى او نیز خواهد بود. جبرئیل این مطالب را در شب معراج به من گفت»


مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان و دست‌اندرکاران حج‌ - 1393/06/16
عنوان فیش :توسعه معارف اسلامی در دوران دشوار امامت امام رضا(علیه‌السلام)
کلیدواژه(ها) : حضرت امام رضا (علیه السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
اگرچه در زندگى مبارک ائمّه (علیهم‌السّلام) در طول ۲۵۰ سال دوران امامت، نقاط برجسته و ممتاز زیاد است که هرکدام از اینها درخور آن است که مورد تحلیل و توجّه و تفسیر و بازیابى قرار بگیرد، ولى دوران امام هشتم (سلام‌اللَّه‌علیه) یکى از برترین دورانها در این زمینه است. شروع امامت امام هشتم (سلام‌اللَّه‌علیه) در دوران سلطه‌ى قاهرانه‌ى هارون‌الرّشید بود، بعد از شهادت مظلومانه‌ى موسى‌بن‌جعفر در زندان، و فشار عجیبى بر هر کسى که اندکى از خواسته‌هاى دستگاه حکومت سرپیچى میکرد برقرار بود. در یک چنین موقعیّتى امام هشتم (سلام‌اللَّه‌علیه) به امامت رسیدند.
در روایت دارد که کسى از اصحاب گفت که این جوان، این فرزند موسى‌بن‌جعفر این مسئولیّت را به‌عهده گرفته است درحالى‌که «وَ سَیفُ هارونَ یُقَطِّرُ الدَّم»؛ (۱) خون از شمشیر هارون میچکد، در یک‌چنین وضعیّتى. این بزرگوار توانستند در همان شرایط دشوار، خطّ روشن سیره‌ى نبوى و معارف قرآنى و اسلامى را بین جامعه‌ى مسلمین توسعه بدهند و دلها را به مکتب اهل‌بیت و به خاندان پیغمبر نزدیک کنند. تا نوبت میرسد به مأمون و ماجراى اصرار و فشار فراوان براى کشاندن آن بزرگوار از مدینه به مروْ، به خراسان - آن‌روز مروْ پایتخت حکومت عبّاسى بود؛ یعنى مرکز حکومت را از بغداد منتقل کرده بودند به مروْ، که البتّه بعداً دوباره برگشت به بغداد - که مرکز سیاست عبّاسى بود. تفصیل خواسته‌هاى مأمون و دستگاه خلافت از اینکه انگیزه‌ى او از این دعوت و از این فشار و این اصرار و کشاندن امام هشتم چه بود، طولانى است؛ او یک محاسبه‌اى کرده بود که این محاسبه صرفاً سیاسى بود و براى تحکیم پایه‌هاى قدرت و به ضعف کشاندن حرکتِ معرفتِ اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) و کارى که این بزرگوارها میکردند، سیاست او این بود. در مقابل این حرکت سیاسى و زیرکانه‌ى مأمون، امام هشتم (سلام اللَّه علیه) یک برنامه‌ى مدبّرانه‌ى الهى را طرّاحى کردند و عمل کردند و پیش بردند که نه فقط خواسته‌هاى دستگاه خلافت برآورده نشد، بلکه درست بعکس، موجب رواج و گسترش فکر معارفىِ قرآنى و منتسب به اهل‌بیت در اقطار دنیاى اسلام شد. یک حرکت عظیم، با توکّل به خداى متعال، با تدبیر الهى، با آن نگاه نافذ وَلَوى، امام هشتم (سلام اللَّه علیه) توانستند این نقشه‌ى خصمانه‌ى دستگاه سیاسىِ قاهر و هتّاک و ظالم را درست بعکس و در جهت منافع حقّ و حقیقت برگردانند. این یک فصل برجسته‌اى از تاریخ ائمّه (علیهم السّلام) است.
1 )
الكافي، ثقة الاسلام کلینی، ج ‏8، ص 257؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏49، ص 115.

قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِي أَيَّامِ هَارُونَ إِنَّكَ قَدْ شَهَرْتَ نَفْسَكَ بِهَذَا الْأَمْرِ وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَ أَبِيكَ وَ سَيْفُ هَارُونَ يُقَطِّرُ الدَّمَ فَقَالَ جَرَّأَنِي عَلَى هَذَا مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنْ أَخَذَ أَبُو جَهْلٍ مِنْ‏ رَأْسِي شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّي لَسْتُ بِنَبِيٍّ وَ أَنَا أَقُولُ لَكُمْ إِنْ أَخَذَ هَارُونُ مِنْ رَأْسِي شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّي لَسْتُ بِإِمَامٍ.
ترجمه :
محمد بن سنان گويد به امام رضا (علیه‌السلام) در دوران حكومت هارون گفتم راستى شما خود را به امامت شهره كردى و بجاى پدرت نشستى با اينكه از شمشير هارون خون ميچكد؟ (و اگر بداند كه شما پس از پدرت امام شيعيان هستى تو را خواهد كشت)؟ در پاسخ فرمود آنچه مرا بر اين كار دلير ساخته و جرأت داده است گفتار رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در باره ابو جهل است که فرمود: اگر ابو جهل يك مو از سر من كم كرد همه بدانيد كه من پيغمبر نيستم و من هم براى شما مى‏گويم اگر هارون يك مو از سر من كم كرد همه گواه باشيد كه من امام نيستم.


مربوط به :بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - 1392/06/26
عنوان فیش :فعالیت امام رضا(علیه‌السلام) در فضای اختناق هارونی
کلیدواژه(ها) : حضرت امام رضا (علیه السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
عمر مبارك امام رضا (سلام‌الله‌علیه) تقریباً پنجاه و پنج سال بوده است - یعنی از سال ۱۴۸ كه سال شهادت امام صادق (علیه‌السّلام) است تا سال ۲۰۳ - تمام زندگی این بزرگوار با همه‌ی این عظمتها و عمقها و ابعاد گوناگونی كه میشود برای آن ذكر كرد و تصویر كرد، در همین مدّت عمر نسبتاً كوتاه انجام گرفته است. از این مدّت پنجاه و پنج سال، نزدیك به بیست سال - تقریباً نوزده سال - مدّت امامت این بزرگوار است؛ امّا همین مدّت كوتاه را كه ملاحظه میكنید، تأثیری كه در واقعیّت دنیای اسلام گذاشت و به گسترش و عمقی كه به معنای حقیقیِ اسلام و پیوستن به اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) و آشنا شدن با مكتب این بزرگواران انجامید، یك داستان عجیبی است، یك دریای عمیقی است. آن وقتی كه حضرت به امامت رسیدند، دوستان و نزدیكان و علاقه‌مندان حضرت میگفتند كه: علیّ‌بن‌موسی در این فضا چه كار میتواند انجام بدهد - این فضای شدّت اختناقِ هارونی كه در روایت دارد كه میگفتند: وَ سَیفُ هارونَ تَقطُرُ دَما؛(۱) خون میچكد از شمشیر هارون - این جوان در این شرایط، در ادامه‌ی جهاد امامان شیعه و در مسئولیّت عظیمی كه برعهده‌اش است، میخواهد چه بكند؟ این اولِ امامت علیّ‌بن‌موسی‌الرّضا (علیه‌السّلام) است. بعد از این نوزده سال یا بیست سال كه پایان دوران امامت و شهادت علیّ‌بن‌موسی‌الرّضا است، وقتی شما نگاه میكنید، می‌بینید كه همان تفكّر ولایت اهل‌بیت و پیوستگی به خاندان پیغمبر آن‌چنان گسترشی در دنیای اسلام پیدا كرده كه دستگاه ظالم و دیكتاتور بنی‌عبّاس از مواجهه‌ی با آن عاجز است؛ این را علیّ‌بن‌موسی‌الرّضا انجام داده.
1 )
الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج ‏8، ص 257؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏49، ص 115.

قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِی أَيَّامِ هَارُونَ إِنَّكَ قَدْ شَهَرْتَ نَفْسَكَ بِهَذَا الْأَمْرِ وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَ أَبِيكَ وَ سَيْفُ هَارُونَ يُقَطِّرُ الدَّمَ فَقَالَ جَرَّأَنِی عَلَى هَذَا مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنْ أَخَذَ أَبُو جَهْلٍ مِنْ‏ رَأْسِی شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّی لَسْتُ بِنَبِيٍّ وَ أَنَا أَقُولُ لَكُمْ إِنْ أَخَذَ هَارُونُ مِنْ رَأْسِی شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّی لَسْتُ بِإِمَامٍ.
ترجمه :
محمد بن سنان گويد به امام رضا (علیه‌السلام) در دوران حكومت هارون گفتم راستى شما خود را به امامت شهره كردى و بجاى پدرت نشستى با اينكه از شمشير هارون خون ميچكد؟ (و اگر بداند كه شما پس از پدرت امام شيعيان هستى تو را خواهد كشت)؟ در پاسخ فرمود آنچه مرا بر اين كار دلير ساخته و جرأت داده است گفتار رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در باره ابو جهل است كه فرمود: اگر ابو جهل يك مو از سر من كم كرد همه بدانيد كه من پيغمبر نيستم و من هم براى شما مى‏گويم اگر هارون يك مو از سر من كم كرد همه گواه باشيد كه من امام نيستم.


مربوط به :بیانات در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی - 1391/07/19
عنوان فیش :مدارا کردن روحانیون در برخورد با جوان‌ها
کلیدواژه(ها) : روحانی‌ها
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
من سفارش میکنم که کانونهای فرهنگی - هنری مساجد را فراموش نکنید؛ البته با همکاری بسیج. بد است که بین روحانی مسجد و بسیج مسجد، اختلاف به وجود بیاید. نه، با همکاری بسیج، این کانونهای فرهنگی - هنری مساجد را مؤثر کنید، برایش کار کنید. بنشینید فکر کنید، مطالعه کنید و سخنی که متناسب با نیاز آن جوانی است که آنجا حضور پیدا میکند، فراهم کنید. مطالعه کنید. کتابهائی وجود دارد که میشود از این کتابها استفاده کرد. کتابهائی هست؛ بروید بپرسید، تحقیق کنید از کسانی که اهلش هستند. خودتان را مجهز کنید، مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهای فرهنگی - هنری بروید و پذیرای جوانها باشید. با روی خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبیّه»، که ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس»؛(1) مدارا کنید. ممکن است ظاهر زننده‌ای داشته باشد؛ داشته باشد. بعضی از همینهائی که در استقبالِ امروز بودند و شما - هم جناب آقای مهمان‌نواز، هم بقیه‌ی آقایان - الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائی بودند که در عرف معمولی به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته‌ی به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است؛ نمی‌بینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم / آیا تو چنان که مینمائی هستی؟». ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهی از منکر هم میکند؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت.
1 )
عيون أخبار الرضا عليه السلام، شیخ صدوق، ج ‏1، ص 256، ح 9؛ الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج ‏2، ص 241؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏72، ص 417.

لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ فَالسُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ كِتْمَانُ سِرِّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏ وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُدَارَاةُ النَّاسِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ نَبِيَّهُ ص بِمُدَارَاةِ النَّاسِ فَقَالَ‏ خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ‏ وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِی الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ وَ الصَّابِرِينَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ.
ترجمه :
حارث بن دلهاث گويد: امام رضا عليه السّلام فرمود: مؤمن، مؤمن نيست مگر اينكه سه خصلت در او باشد، سنّتى از پروردگارش، سنّتى از پيامبرش و سنّتى از مولايش. سنّت پروردگارش، حفظ اسرار خويش است، خداوند مى‏فرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏»، (خداوند عالم به غيب است و هيچ كس را بر غيب خود مطّلع نمى‏سازد مگر كسيرا كه بپسندد و از وى راضى باشد، كه همان پيامبران هستند) و امّا سنّت پيامبر مدارا كردن با مردم است، خداوند پيامبرش را به‏ مدارا كردن با مردم امر مى‏كند و مى‏فرمايد: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ‏» (از مردم بيش از توانشان توقّع نداشته باش و- با مردم با تسامح رفتار كن و امر بمعروف كن و از سفهاء و نادانان درگذر و اعراض كن) و امّا سنّت از مولايش صبر در سختى‏ها و مشكلات است، خداوند مى‏فرمايد: «وَ الصَّابِرِينَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ» (در سختى و مشكلات صبر مى‏كنند).


مربوط به :بیانات در دیدار طلاب غیرایرانی حوزه‌ی علمیه‌ی قم‌ - 1389/08/03
عنوان فیش :راه جذب دل‌ها، منتقل کردن سخن نیک اهل بیت (علیهم السلام)
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
هدف حضور شما [طلاب خارجی] در اینجا [قم و جامعة المصطفی]، هدف سیاسی نیست؛ هدف علمی است، هدف تربیتی است؛ بسیار شفاف و روشن. علم همه جا خریدار دارد. سخن نیک و معرفت روشن همه جا خریدار دارد. امام علی‌بن‌موسی‌الرّضا (علیه الصّلاة و السّلام) به یکی از یاران خود فرمود: «رحم اللَّه عبدا احیا امرنا»؛ رحمت خدا بر آن کسی که امر ما را، مطلب ما را زنده کند. این راوی میگوید: «فقلت له کیف یحیی امرکم»؛ چه جوری میشود که امر شما، مطلب شما، موضوع مورد اهتمام شما زنده شود؟ «قال یتعلّم علومنا و یعلّمها النّاس»؛ علوم ما را فرا بگیرند، معارف اهل‌بیت را فرا بگیرند، آن را به مردم، به دلهای مشتاق، به ذهنهای جستجوگر منتقل کنند. «فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا».(1)
برای گسترش معارف اهل‌بیت هیچ لازم نیست شما به این در و آن در بزنید؛ هیچ نیازی ندارد به بداخلاقی کردن و متعرض این و آن شدن؛ همین اندازه کافی است که معارف اهل‌بیت را درست فرا بگیریم، آن را به دیگران منتقل کنیم. این معارف توحیدی، این معارف انسان‌شناسی، این معارف فراگیر نسبت به مسائل زندگی بشر، خود جذاب است، دلها را جذب میکند، آنها را دنبال راه ائمه به راه می‌اندازد. اینجا یک فرصت بزرگی است برای شما. از ملیتهای مختلف، از کشورهای مختلف در اینجا جمع شده‌اید. هر یک از شما این فرصت را دارد که با برادران مسلمان خود و فرهنگهای بومی آنها در این محیط آشنا شود.
1 )
معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص 180 ؛ عيون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج 1، ص 307؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 2، ص 30 .

رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ فَكَيْفَ يُحْيِی أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا.
ترجمه :
عبد السلام بن صالح هروى گوید كه از ابو الحسن الرضا عليه السلام شنيدم كه مى‌فرمايد: «رحمت خدا بر آن بنده‌اى كه قضيّه ما را زنده گردانَد!». گفتم : چگونه قضيّه شما را زنده مى‌كند؟ فرمود : «تعاليم ما را فرا مى‌گيرد و آنها را به مردم مى‌آموزد ؛ زيرا مردم اگر زيبايى‌هاى سخن ما را بدانند ، بى‌گمان، از ما پيروى مى‌كنند».


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مداحان - 1389/03/13
عنوان فیش :جریان عاطفی متکی به حقیقت ؛ عنصر اصلی در تشیع
کلیدواژه(ها) : محبت, عزاداری‌های اهل‌بیت (علیهم‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
از اولِ تاریخ تشیع تا امروز، یک عنصر اصلی و اساسی در تشیع و جریان تشیع، همین جریان عاطفی است؛ البته عاطفه‌ی متکی به منطق، عاطفه‌ی متکی به حقیقت، نه عاطفه‌ی پوچ. لذا شما در قرآن هم ملاحظه میکنید که اجر رسالت، محبت و مودت در قربی است؛ «قل لا اسئلکم علیه اجرا الّا المودّة فی القربی».(1) این خیلی نکته‌ی مهمی است که باید به آن توجه داشت. خدشه‌دار کردن این محبت به هر شکلی و به هر صورتی، خیانت به جریان عظیم محبت اهل‌بیت و پیروی اهل‌بیت است. این محبت را باید حفظ کنید. لذا شما می‌بینید در دوران ائمه (علیهم‌السّلام) این همه محدثین، این همه شاگردان آگاه و فقهای بزرگ در خدمت امام صادق (علیه‌السّلام)، امام باقر )علیه‌السّلام) و ائمه‌ی دیگر بودند، معارف را نقل کردند، احکام را نقل کردند، شرایع را نقل کردند، اخلاقیات را نقل کردند، شنیدند و نقل و ثبت کردند؛ اما در کنار همه‌ی اینها، باز وقتی انسان درست نگاه میکند، می‌بیند نگاه به دعبل خزاعی است، نگاه به سید حمیری است، نگاه به کمیت بن زید اسدی است. در حالی که امثال زراره و محمدبن‌مسلم و بزرگانی از این قبیل در دستگاه ائمه (علیهم‌السّلام) هستند، اما امام رضا (علیه‌السّلام) دعبل را مینوازد؛(2) امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) سید حمیری را مورد توجه و محبت قرار میدهد؛(3) این به خاطر این است که آن جنبه‌ی ارتباط عاطفی و محبت‌آمیز، در شعر شاعران، مدح مادحان و ذکر ذاکران، به نحو اتمّ و اوفی‌ وجود دارد، اما در دیگر جاها وجود ندارد؛ یا اگر هست، ضعیف است؛ یا اینجوری بگوئیم، تأثیرگذاری آن ضعیف است. شعر، مدح، ذکر، این نقش را در تاریخ تشیع دارد.
1 ) سوره مبارکه الشورى آیه 23
ذٰلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ ۗ قُل لا أَسأَلُكُم عَلَيهِ أَجرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربىٰ ۗ وَمَن يَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَهُ فيها حُسنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفورٌ شَكورٌ
ترجمه :
این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند به آن نوید می‌دهد! بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‌کنم جز دوست‌داشتن نزدیکانم [= اهل بیتم‌]؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی‌اش می‌افزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.

2 )
رجال‏الكشی ، محمد بن عمر كشی ص 504

بلغنی أن دعبل بن علی وفد على أبی الحسن الرضا (ع) بخراسان فلما دخل عليه، قال له إنی قد قلت قصيدة و جعلت‏فی نفسی أن لا أنشدها أحدا أولى منك فقال هاتها فأنشده قصيدته التی يقول فيها أ لم تر أنی مذ ثلاثين حجة أروح و أغدو دائم الحسرات‏ أرى فيئهم فی غيرهم متقسما و أيديهم من فيئهم صفرات‏ قال فلما فرغ من إنشادها قام أبو الحسن (ع) فدخل منزله، و بعث إليه بخرقة خز فيها ستمائة دينار، و قال للجارية قولی له يقول لك مولای استعن بهذه على سفرك و أعذرنا فقال له دعبل لا و الله ما هذا أردت و لا له خرجت، و لكن قولی له هب لی ثوبا من ثيابك فردها عليه أبو الحسن (ع) و قال له خذها و بعث إليه بجبة من ثيابه، فخرج دعبل حتى ورد قم، فنظروا إلى الجبة و أعطوه بها ألف دينار، فأبى عليهم، و قال لا و الله و لا خرقة منها بألف دينار، ثم خرج من قم فاتبعوه قد جمعوا و أخذوا الجبة، فرجع إلى قم و كلمهم فيها، فقالوا ليس إليها سبيل، و لكن إن شئت فهذه الألف دينار فقال نعم و خرقة منها، فأعطوه ألف دينار و خرقة منها.
ترجمه :
ابو عمرو كشى گويد: دعبل بن على خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيد در هنگامى كه آن جناب در خراسان بود، پس از اينكه در مجلس حضرت وارد شد عرض كرد: من قصيده‏اى در باره شما سروده‏ام و با خود عهد كرده‏ام كه او را نخست در محضر شما بخوانم. امام رضا عليه السلام فرمود: قصيده خود را بخوانيد. وى ابتداء اين دو بيت را قرائت كرد: الم تر أنى من ثلاثين حجة أروح و أغدوا دائم الحسرات‏ أرى فيئهم فی غيرهم متقسما و ايديهم من فيئهم قصرات‏ راوى گويد: پس از اينكه دعبل شعر خود را خواند حضرت رضا عليه السلام از مجلس برخاست و به اندرون رفت، و يك كيسه خز كه در آن ششصد دينار بود به يكى از كنيزكان خود داد و فرمود: اين كيسه را به دعبل بدهيد، و بگوئيد اين خرج سفر شما است و ما را معذور بداريد. وقتى كه كنيز كيسه را به دعبل داد گفت: به خداوند سوگند من اين قصيده را به خاطر پول نگفته‏ام، و براى پول گرفتن هم به اينجا نيامده‏ام، و ليكن از حضرت رضا بخواهيد يكى از جامه‏هاى خود را به من بدهد. كنيز برگشت و گفت: مولايم ميفرمايند اين پيراهن مرا بگير و دينارها را هم بردار كه روزى بدردت خواهد خورد.

3 )
رجال‏الكشی ، محمد بن عمر كشی ص  288 ؛

« و روی أن أبا عبد الله (ع) لقی السيد بن محمد الحميری، فقال سمتك أمك سيدا و وفقت فی ذلك و أنت سيد الشعراء، ثم أنشد السيد فی ذلك. و لقد عجبت لقائل لی مرة علامة فهم من الفقهاء سماك قومك سيدا صدقوا به أنت الموفق سيد الشعراء ما أنت حين تخص آل محمد بالمدح منك و شاعر بسواء مدح الملوك ذوی الغنا لعطائهم و المدح منك لهم لغير عطاء فأبشر فإنك فائز فی حبهم لو قد وردت عليهم بجزاء ما تعدل الدنيا جميعا كلها من حوض أحمد شربة من ماء
ترجمه :
روايت شده كه حضرت صادق سيد بن محمّد حميرى را ملاقات كرد باو فرمود: مادرت ترا سيد ناميده و در اين راه توفيق يافته‏اى تو واقعا سرور شاعرانى. سيد در همين زمينه سروده: و لقد عجبت لقائل لى مرة علامة فهم من الفقهاء سماك قومك سيدا صدقوا به انت الموفق سيد الشعراء ما انت حين تخص آل محمّد بالمدح منك و شاعر بسواء مدح الملوك ذوى الغنى لعطائهم و المدح منك لهم يغير عطاء فابشر فانك فائز فی حبهم لو قد وردت عليهم بجزاء ما يعدل الدنيا جميعا كلها من حوض احمد شربة من ماء


مربوط به :بیانات در دیدار رئیس‌جمهوری و اعضای هیأت دولت - 1387/06/02
عنوان فیش :قدردانی و تشکر همه از دولت نهم
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
«من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق».(1) این وظیفه‌ی بنده هم هست، وظیفه‌ی همه هم هست. اگر چنانچه این خصوصیات [ اهل حرکت و اقدام و کار بودن دولت و منطبق بودن شعار و گفتمان کلی این دولت بر شعار و گفتمان امام وانقلاب و روحیه‌ی مردمی و خاکی بودن این دولت ] را در مجموعه‌ی دولت کنونی قدردانی نکنیم و تشکر نکنیم، طبعاً خدا را خوش نمی‌آید. خدای متعال دوست دارد که از کارهای خوب افراد تشکر بشود، قدردانی بشود و سپاسگزاری بشود. وظیفه‌ی بنده هم این است که قدردانی کنم و به خاطر همین خصوصیات، از دولت حمایت کنم.
1 )
عيون‏أخبار الرضا(ع) ، شیخ صدوق ج  2 ص 24 ؛
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ج  68 ص  44 ؛

من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكر الله عز و جل
ترجمه :
از محمود بن ابى البلاد مروى است كه گفت از حضرت رضا (ع) شنيدم كه فرمود كسى كه شكرگزارى ولينعمت خود از خلق خدا نكند شكرگزارى از خدا نكرده است‏.


مربوط به :بیانات در دیدار میهمانان شرکت کننده در چهارمین مجمع جهانی اهل بیت (ع) - 1386/05/28
عنوان فیش :لزوم آشنا نمودن مردم با زیبائی‌های کلمات اهل‌بیت(علیهم السلام)
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
رسالت مجمع اهل‌بیت این است: احساس اعتزاز و افتخار به هویت پیروی اهل‌بیت. ما افتخار میکنیم به اینکه این بزرگواران را شناختیم. ما خدا را شکر میکنیم که نسبت به مقامات اهل‌بیت پیغمبر (علیهم صلوات اللَّه) غافل نماندیم، خداوند ما را هدایت کرد و فهمیدیم، شناختیم. و احساس کنیم که باید این حقائق را در مقابل چشم مردم جهان قرار داد؛ همان‌طور که ائمه قرار میدادند؛ نه با تنگ‌نظری، نه با ستیزه‌گری، نه با آمیختن مطالب خرافی و خزفها را با این گوهرها مخلوط کردن، که یکی از مسائل امروز ما این است. ما باید از مفاهیم دینی خرافه‌زدائی بکنیم. به طور کلی از جمله مفاهیمی که در حوزه‌ی معرفت اهل‌بیت و معارف اهل‌بیت وجود دارد، این مسئله است، و این، کار علماست؛ کار برجستگان است؛ کار هر کسی نیست و این وظیفه‌ی علما و متخصصان را سنگین میکند. همان‌طور که در روایات وارد شده است؛ «محاسن کلام اهل‌بیت را به دیگران معرفی کنید»، که - «فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا» - (1) اگر مردم آن زیبائیها و درخشندگیهای کلمات اهل‌بیت را ببینند، به خودی خود دلها را متوجه آنها میکنند و مجذوب آنها میشوند؛ این امروز وظیفه‌ی ماست.
1 )
معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص 180 ؛ عيون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج 1، ص 307؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 2، ص 30.

رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ فَكَيْفَ يُحْيِی أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا.
ترجمه :
عبد السلام بن صالح هروى گوید كه از ابو الحسن الرضا عليه السلام شنيدم كه مى‌فرمايد: «رحمت خدا بر آن بنده‌اى كه قضيّه ما را زنده گردانَد!». گفتم : چگونه قضيّه شما را زنده مى‌كند؟ فرمود : «تعاليم ما را فرا مى‌گيرد و آنها را به مردم مى‌آموزد ؛ زيرا مردم اگر زيبايى‌هاى سخن ما را بدانند ، بى‌گمان، از ما پيروى مى‌كنند».


مربوط به :بیانات در دیدار مردم قم در سالروز عید سعید غدیر خم‌ - 1385/10/18
عنوان فیش :اختلاف‌افکنی بین شیعه و سنی عمده‌ترین راهِ شکستِ بیداری اسلامی
کلیدواژه(ها) : جنگ‌های مذهبی, تشیع
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
چند راه برای شکست وارد آوردنِ به بیداری اسلام - که منشأ آن هم، برافراشته شدن پرچمِ جمهوری اسلامی در ایران است - در مقابل آنها [استکبار جهانی] باقی مانده است. یک راهِ عمده‌ی آنها همین مسئله‌ی شیعه و سنی است که بگویند جمهوری اسلامی ایران، جمهوری شیعه است و آن را در مقابل جامعه‌ی بزرگ اهل تسنن قرار دهند؛ تعصبات و احساسات مذهبی را وارد میدان کنند. این، چیز بسیار خطرناک و مهمی است و دارند این کار را می‌کنند. دستهای سیاست بیکار نیستند. ما همه‌ی همتمان باید این باشد که این خواست استکباری را خنثی کنیم. همه باید هشیار باشند؛ ملت ما، زبدگان ما، مبلغان ما، روحانیون پُرتلاش و خدوم ما، همه و همه توجه بکنند که حرکتی و اظهاری که به این نقشه‌ی دشمن کمک بکند، از آنها نباید سر بزند.
ما دیدیم در داخل جامعه‌ی خودمان که کسانی از طرف دشمنان تحریک شدند - با نشانه، نه از روی حدس؛ حقیقتاً از طرف دشمنان تحریک شدند - تا به عنوان دفاع از تشیع، به عنوان زدنِ سنگِ تشیع به سینه، کارهایی بکنند و حرفهایی بزنند که طرف مقابل را، جامعه‌ی اهل سنت را، آشفته کند؛ دلهای آنها را منقلب بکند. دشمن با این وسیله وارد میدان شد؛ پول خرج کرد. این را ما دیدیم، اطلاع داریم.
جامعه‌ی شیعه باید با متانت راه خودش را ادامه دهد. ما «الحمدللَّه الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین»(1) را رها نمی‌کنیم؛ ما تمسک به ولایت علی‌بن‌ابیطالب (علیه‌السّلام) - که نعمت بزرگ خداست - را محکم نگه می‌داریم؛ اما با کسی که به این حبل متین تمسک نکرده است، دعوا هم نمی‌کنیم. این وظیفه‌ی جامعه‌ی تشیع است. آنچه که دشمن می‌خواهد، این است که با هم اختلاف کنیم.
وظیفه‌ی جامعه‌ی تسنن هم همین‌طور است. برادران اهل تسنن هم بدانند که نقشه‌ی دشمن، ایجاد اختلاف است، ایجاد تعصب است، برادرکشی است؛ به کمتر از برادرکشی هم راضی نمی‌شوند.
1 )
اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص 464؛
زاد المعاد - مفتاح الجنان، علامه مجلسی، ص 203.

«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ زُفَّتْ أَرْبَعَةُ أَيَّامٍ إِلَى اللَّهِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى خِدْرِهَا قِيلَ مَا هَذِهِ الْأَيَّامُ قَالَ يَوْمُ الْأَضْحَى وَ يَوْمُ الْفِطْرِ وَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمُ الْغَدِيرِ وَ إِنَّ يَوْمَ الْغَدِيرِ بَيْنَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَةِ كَالْقَمَرِ بَيْنَ الْكَوَاكِبِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِی نَجَا فِيهِ إِبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ مِنَ النَّارِ فَصَامَهُ شُكْراً لِلَّهِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِی أَكْمَلَ اللَّهُ بِهِ الدِّينَ فِی إِقَامَةِ النَّبِيِّ ع عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَماً وَ أَبَانَ فَضِيلَتَهُ وَ وِصَاءَتَهُ فَصَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ إِنَّهُ لَيَوْمُ الْكَمَالِ وَ يَوْمُ مَرْغَمَةِ الشَّيْطَانِ وَ يَوْمُ تُقْبَلُ أَعْمَالُ الشِّيعَةِ (...) وَ هُوَ يَوْمُ التَّهْنِيَةِ يُهَنِّی بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَإِذَا لَقِيَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع وَ هُوَ يَوْمُ التَّبَسُّمِ فِی وُجُوهِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ فَمَنْ تَبَسَّمَ فِی وَجْهِ أَخِيهِ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالرَّحْمَةِ وَ قَضَى لَهُ أَلْفَ حَاجَةٍ وَ بَنَى لَهُ قَصْراً فِی الْجَنَّةِ مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ وَ نَضَّرَ وَجْهَهُ وَ هُوَ يَوْمُ الزِّينَةِ فَمَنْ تَزَيَّنَ لِيَوْمِ الْغَدِيرِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ خَطِيئَةٍ عَمِلَهَا صَغِيرَةً أَوْ كَبِيرَةً وَ بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَائِكَةً يَكْتُبُونَ لَهُ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعُونَ لَهُ الدَّرَجَاتِ إِلَى قَابِلِ مِثْلِ ذَلِكَ الْيَوْم‏ ...»
ترجمه :
«امام رضا (ع) فرمود هنگامی كه روز قیامت می شود چهار روز به سوی خدا می روند چنانكه عروس به حجله خود می رود. گفته شد این روز ها كدامنند؟ گفت روز قربان و روز فطر و روز جمعه و روز غدیر، و براستی كه روز غدیر میان قربان و فطر و جمعه مانند ماه میان ستاره هاست و آن روزی است كه ابراهیم خلیل از آتش نجات پیدا كرد پس آن روز را به خاطر سپاس از خدا روزه گرفت و آن روزی است كه خداوند دین خود را بدان كامل كرد [زمانی كه]پیامبر (ص) علی را به عنوان امام مومنان و پیشوا انتصاب كرد و برتری و صفات نیكویش و سرپرستیش را نمایان كرد پس آن روز را روزه گرفت و همانا كه آن روز روز كمال و روز به خاك مالیده شدن بینی شیطان و روز قبولی اعمال شیعه است (...) آن، روز تبریك است گروهی از شما گروه دیگر را تبریك می گویند پس هنگامی مومن برادرش را دیدار كند می گوید سپاس مخصوص خدایی است كه ما را متمسك به ولایت امیر مومنان علی و امامان علیهم السلام قرار داد و آن، روز لبخند بر روی چهره های مردم با ایمان است پس كسی كه در روز غدیر بر روی برادرش لبخند زند خداوند روز قیامت با لطف و مهربانی به او می نگرد و هزار حاجت و نیاز او را برآورده می كند و از مروارید سفید كاخی در بهشت برای او خواهد ساخت و چهره اش را تازه و شاداب می كند و آن روز، روز عید است پس كسی كه برای روز غدیر زینت كند خداوند تمام گناهان صغیره و كبیره(كوچك و بزرگ) او را می بخشد و فرشتگان را می فرستد كه برای او نیكی ها بنویسند و مقامات او را بالا می برد تا جاییكه با آن روز(غدیر) برابری كند.»


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از خانواده‌‌های شهدای استان همدان - 1383/04/16
عنوان فیش :تلاش اهل بیت(علیهم السلام) برای زنده نگه‌داشتن راه حسین‌بن‌علی(علیه السلام)
کلیدواژه(ها) : ایثار, شهید, حضرت امام حسین(علیه السلام), عزاداری‌های اهل‌بیت (علیهم‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
مسأله‌ی شهید و ایثارگری، کهنه‌شدنی نیست؛ این، موتور حرکت جامعه است؛ بعضی‌ها از این نکته غفلت می‌کنند. این که می‌بینید بعضی با سخن، قلم و حرکات خود، نگاهی به ایثار و شهادت می‌اندازند که آن نگاه منفی و ناسپاسانه است، بر اثر غفلت آنهاست؛ نمی‌فهمند پاسداری از حرمت شهیدان و ایثارگران چقدر برای یک جامعه و ملت و کشور دارای اهمیت است. شما ببینید خون مطهر حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) در کربلا در غربت بر زمین ریخته شد؛ اما بزرگترین مسؤولیتی که بر عهده‌ی امام سجاد (علیه‌الصلاةوالسلام) و زینب کبری (سلام‌اللَّه‌علیها) قرار گرفت، از همان لحظه‌ی اول این بود که این پیام را روی دست بگیرند و به سرتاسر دنیای اسلام آن را، به شکلهای گوناگون، منتقل کنند. این حرکت برای احیاء دین حقیقی و دین حسین‌بن‌علی و آن هدفی که امام حسین برای آن شهید شد، یک امر ضروری و لازم بود. البته اجر الهی برای امام حسین محفوظ بود؛ می‌توانستند او را در بوته‌ی سکوت بگذارند؛ اما چرا امام سجاد (علیه‌السلام) تا آخر عمر - سی سال بعد از او، امام سجاد زندگی کردند - در هر مناسبتی نام حسین، خون حسین و شهادت اباعبداللَّه را مطرح کردند؛ آن را به یاد مردم آوردند؟ این تلاش برای چه بود؟ بعضی خیال می‌کنند این کار برای انتقام گرفتن از بنی‌امیه بود؛ در حالی‌که بنی‌امیه بعدها از بین رفتند. امام رضا (علیه‌السلام) که بعد از آمدن بنی‌عباس است، چرا به ریّان‌بن‌شبیب دستور می‌دهد مصیبت‌نامه‌ی اباعبداللَّه را در میان خودتان بخوانید؟ (1) آن وقت که بنی‌امیه نبودند؛ تارومار شده بودند. این کار برای این است که راه حسین‌بن‌علی و خون او عَلَم و پرچم حرکت عظیم امت اسلام به سوی هدفهای اسلامی است؛ این پرچم باید سرپا بماند؛ تا امروز هم بر سر پا مانده و تا امروز هم هدایت کرده است.
1 )
عيون أخبار الرضا ع ، شیخ صدوق ج‏1 ص 299؛
الأمالي‏للصدوق ، شیخ صدوق ص  129 ؛ 
إقبال‏الأعمال ، سید بن طاووس ص  544 ؛ 
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ج  44 ص  299 ؛

دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا ع فِی أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ الْمُحَرَّمِ فَقَالَ يَا ابْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ قُلْتُ لَا فَقَالَ إِنَّ هَذَا الْيَوْمَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِی دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا ع رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏ فَمَنْ صَامَ هَذَا الْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ كَمَا اسْتَجَابَ اللَّهُ لِزَكَرِيَّا ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنَّ الْمُحَرَّمَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِی كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ الظُّلْمَ وَ الْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لَا حُرْمَةَ نَبِيِّهَا لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ انْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَرْبَعَةُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ الْقَائِمُ ع فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنِ ع يَا ابْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّيَ الْحُسَيْنُ ص أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ الْحُسَيْنَ ع يَا ابْنَ شَبِيبٍ
ترجمه :
ريّان بن شبيب گويد: در اوّلين روز محرّم بخدمت امام رضا عليه السّلام رسيدم، حضرت فرمودند: آيا روزه هستى؟ عرض كردم: خير، فرمود: امروز، روزى است كه زكريّا عليه السّلام پروردگارش را خواند و گفت: «رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ» (پروردگارا! فرزندى پاك به من مرحمت فرما، همانا تو دعاى بندگان را ميشنوى- آل عمران: 38) و خداوند دعاى او را مستجاب كرد و به ملائكه دستور داد كه به زكريّا- كه در محراب در حال نماز بود- بگويند كه خدا به تو يحيى را مژده مى‏دهد، پس هر كس اين روز را روزه بدارد و سپس دعا كند، خداوند همان طور كه دعاى زكريّا را مستجاب كرد، دعاى او را نيز مستجاب مى‏كند، سپس فرمود: اى ابن شبيب! محرّم ماهى است كه اهل جاهليّت به احترام آن، ظلم و جنگ را حرام كرده بودند ولى اين امّت، احترام آن و احترام پيغمبر خود را حفظ نكردند، در اين ماه اولاد او راكشتند و زنانش را اسير كردند و وسائلش را غارت نمودند، خداوند هرگز اين كارشان را نبخشد! اى ابن شبيب! اگر ميخواهى گريه كنى، بر حسين بن علىّ ابن ابی طالب عليهما السّلام گريه كن، زيرا او را همچون گوسفند ذبح كردند و از بستگانش، هيجده نفر به همراهش شهيد شدند كه در روى زمين نظير نداشتند، آسمانهاى هفتگانه و زمين‏ها بخاطر شهادتش گريستند، و چهار هزار فرشته براى يارى او به زمين آمدند، ولى تقدير الهى نبود، و آنها تا قيام قائم عليه السّلام در نزد قبرش با حال نزار و ژوليده باقى هستند و از ياوران قائم عليه السّلام هستند و شعارشان‏ «يا لثارات الحسين»است. اى ابن شبيب! پدرم از پدرش از جدّش عليهم السّلام به من خبر داد كه: وقتى جدّم حسين- صلوات اللَّه عليه- شهيد شد، از آسمان خون و خاك قرمز باريد. اى ابن شبيب! اگر به گونه‏اى بر حسين گريه كنى كه اشكهايت بر گونه‏هايت جارى شود، خداوند هر گناهى كه مرتكب شده باشى- چه كوچك، چه بزرگ، چه كم و چه زياد- خواهد بخشيد. اى ابن شبيب! اگر دوست دارى پاك و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زيارت حسين برو، اى ابن شبيب! اگر دوست دارى با پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله در غرفه‏هاى بهشت همراه باشى، قاتلان حسين را لعنت كن، اى ابن شبيب! اگر دوست دارى ثوابى مانند ثواب كسانى كه همراه حسين بن علىّ عليهما السّلام شهيد شدند داشته باشى، هر گاه بياد او افتادى بگو: «يا لَيْتَنِی كُنْتُ مَعَ


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مدّاحان - 1380/06/18
عنوان فیش :تبیین حقیقت توسط شعرا، علت تجلیل ائمه(علیهم السلام) از ایشان
کلیدواژه(ها) : شاعر, کمیت اسدی, دعبل خزاعی, تبیین, عزاداری‌های اهل‌بیت (علیهم‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
امروز مثل خیلی از دورانهای دیگر تاریخ، ما - جریان ولایت و دوستداران ائمّه علیهم‌السّلام - به تبیین احتیاج داریم؛ گفتن، بیان کردن، روشن کردن و حقایق را در معرض بینایی و دانایی انسانها قرار دادن. اگر اهمیتِ تبیین نبود، امام صادق علیه‌السّلام شاعری مثل «کُمیْت» را آن گونه مورد عنایت قرار نمی‌داد؛ یا امام هشتم علیه‌السّلام «دِعبل» را؛(1) یا امام چهارم علیه‌السّلام «فرزدق» را.(2) شعرای معروفی که شما اسمهایشان را شنیده‌اید - مثل فرزدق، کُمیْت و دیگران - اینها سلمان زمان خودشان نبودند؛ اینها در مقایسه‌ی با اصحاب عالی‌مقام ائمّه، خیلی متوسّط بودند. نه معرفتشان به قدر معرفت «زراره» و «محمدبن‌مسلم» و امثال اینها بود؛ نه فعّالیتشان در محیط اهل بیت زیاد بود. اما شما می‌بینید امام از اینها تجلیلی می‌کند که از خیلی از اصحاب بزرگوار خودش نمی‌کند؛ چرا؟ به‌خاطر تبیین. چون اینها در یک جا حرفی زدند و نکته‌ای را روشن کردند که مثل خورشیدی بر ذهنها و دلها تابیده و حقیقتی را برای مردم روشن کرده است.
این‌که فرمودند: «من قال فینا شعراً و بکی أو أبکی وجب له الجنّة» (3) کسی شعری درباره‌ی ما بگوید و چشمی را بگریاند، بهشت بر او واجب می‌شود - معنایش چیست؟ معنایش این است که بهشت را ارزان کرده‌اند؟ بهشتی که این همه باید عبادت کرد تا به آن رسید، آیا آن را این‌طور دم دستی کرده‌اند؟ یا نه؛ آن کار، آن شعر گفتن و تسخیر دل با آن شعر و انتقال یک مطلب در آن روز، آن‌قدر مهم بوده که به خاطر آن اهمیت، جا داشته است که در مقابل یک بیت شعری که این‌گونه تأثیر می‌گذارد، بهشت را به او وعده دهند. هر وقت شعر شما این اثر را داشته باشد، بدون بروبرگرد، همان وعده‌ی بهشت در مقابلش وجود دارد. این یک محاسبه‌ی کاملاً منطقی و روشن است.
1 )
رجال‏ الكشی ، محمد بن عمر كشی ص 504 ؛

«بلغنی أن دعبل بن علی وفد على أبی الحسن الرضا (ع) بخراسان فلما دخل عليه، قال له إنی قد قلت قصيدة و جعلت‏فی نفسی أن لا أنشدها أحدا أولى منك فقال هاتها فأنشده قصيدته التی يقول فيها أ لم تر أنی مذ ثلاثين حجة أروح و أغدو دائم الحسرات‏ أرى فيئهم فی غيرهم متقسما و أيديهم من فيئهم صفرات‏ قال فلما فرغ من إنشادها قام أبو الحسن (ع) فدخل منزله، و بعث إليه بخرقة خز فيها ستمائة دينار، و قال للجارية قولی له يقول لك مولای استعن بهذه على سفرك و أعذرنا فقال له دعبل لا و الله ما هذا أردت و لا له خرجت، و لكن قولی له هب لی ثوبا من ثيابك فردها عليه أبو الحسن (ع) و قال له خذها و بعث إليه بجبة من ثيابه، فخرج دعبل حتى ورد قم، فنظروا إلى الجبة و أعطوه بها ألف دينار، فأبى عليهم، و قال لا و الله و لا خرقة منها بألف دينار، ثم خرج من قم فاتبعوه قد جمعوا و أخذوا الجبة، فرجع إلى قم و كلمهم فيها، فقالوا ليس إليها سبيل، و لكن إن شئت فهذه الألف دينار فقال نعم و خرقة منها، فأعطوه ألف دينار و خرقة منها.»
ترجمه :
ابو عمرو كشى گويد: دعبل بن على خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيد در هنگامى كه آن جناب در خراسان بود، پس از اينكه در مجلس حضرت وارد شد عرض كرد: من قصيده‏اى در باره شما سروده‏ام و با خود عهد كرده‏ام كه او را نخست در محضر شما بخوانم. امام رضا عليه السلام فرمود: قصيده خود را بخوانيد. وى ابتداء اين دو بيت را قرائت كرد: الم تر أنى من ثلاثين حجة أروح و أغدوا دائم الحسرات‏ أرى فيئهم فی غيرهم متقسما و ايديهم من فيئهم قصرات‏ راوى گويد: پس از اينكه دعبل شعر خود را خواند حضرت رضا عليه السلام از مجلس برخاست و به اندرون رفت، و يك كيسه خز كه در آن ششصد دينار بود به يكى از كنيزكان خود داد و فرمود: اين كيسه را به دعبل بدهيد، و بگوئيد اين خرج سفر شما است و ما را معذور بداريد. وقتى كه كنيز كيسه را به دعبل داد گفت: به خداوند سوگند من اين قصيده را به خاطر پول نگفته‏ام، و براى پول گرفتن هم به اينجا نيامده‏ام، و ليكن از حضرت رضا بخواهيد يكى از جامه‏هاى خود را به من بدهد. كنيز برگشت و گفت: مولايم ميفرمايند اين پيراهن مرا بگير و دينارها را هم بردار كه روزى بدردت خواهد خورد.

2 )
رجال‏ الكشی ، محمد بن عمر كشی ص  129؛
الاختصاص ،شیخ مفید، ص 193 ؛ 
روضةالواعظين، فتال نیشابوری ج  1 ص  201 ؛

« قال فغضب هشام و أمر بحبس الفرزدق فحبس بعسفان بين مكة و المدينة، فبلغ ذلك علی بن الحسين (ع) فبعث إليه باثنی عشر ألف درهم، و قال أعذرنا يا أبا فراس فلو كان عندنا أكثر من هذا لوصلناك به، فردها و قال يا ابن رسول الله ما قلت الذی قلت إلا غضبا لله و لرسله و ما كنت لأرزی عليه شيئا، فردها عليه و قال بحقی عليك لما قبلتها فقد رأى الله مكانك و علم نيتك، فقبلها فجعل الفرزدق يهجو هشاما و هو فی الحبس فكان مما هجا به قوله أ تحبسنی بين المدينة و التی إليها قلوب الناس يهوی منيبها تقلب رأسا لم يكن رأس سيد و عينا له حولاء باد عيوبها فبعث إليه فأخرجه.
ترجمه :
گويد هشام خشمگين شد و دستور داد فرزدق را زندانى كردند و او را به زندان عسفان كه ميان مكه و مدينه است انداختند و چون اين خبر به اطلاع امام سجاد رسيد دوازده هزار درهم براى او فرستادند و گفتند: اى ابو فراس! ما را معذور دار كه اگر بيش از اين داشتيم براى تو مى‏فرستاديم. فرزدق آن را پس فرستاد و گفت: اى پسر پيامبر! آنچه سرودم فقط براى رضاى خدا و رسول خدا سرودم و نمى‏خواهم با چيز ديگرى آميخته شود. امام سجاد براى او برگرداند و پيام داد ترا سوگند مى‏دهم به حق خودم بر تو كه بپذيرى كه خداوند از نيت تو آگاه است و آن را پذيرفته است، و فرزدق هنگامى كه در زندان بود هشام را هجو گفت كه از جمله اين دو بيت است: «آيا مرا ميان مدينه و شهرى كه دلهاى مردم در هواى آن است (مكه) زندانى مى‏كنى؟ آن شخص (هشام) سرى بر تن مى‏كشد كه سر سرور نيست و چشمهاى لوچى دارد كه عيبهاى او را آشكار مى‏سازد.» «1» هشام كسى را فرستاد و فرزدق را از زندان آزاد كرد.

3 )
ثواب‏ الأعمال و عقاب الأعمال‏، شیخ صدوق ص 84؛
رجال‏ الكشی، شیخ طوسی، ص 289 ؛ 
كامل الزیارات، محمد بن قولویه، ص 106 ؛ 
بحارالأنوار ، علامه مجلسی، ج 44، ص 289 ؛

من أنشد فی الحسين ع بيتا من شعر فبكى و أبكى عشرة فله و لهم الجنة فلم يزل حتى قال و من أنشد فی الحسين ع‏شعرا فبكى و أظنه قال أو تباكى فله الجنة
ترجمه :
صالح بن عقبه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: هر كس در [مرثيه] حسين عليه السّلام يك بيت شعر بخواند و بگريد و ده نفر را بگرياند، پس سزاى او و آنها (كه گريه كردند) بهشت است؛ و هر كس در رثاى حسين عليه السّلام بيتى بخواند و نه نفر را بگرياند، پاداش او و آنها بهشت است؛ پس بر همين منوال [ادامه داد] تا اينكه فرمود: هر كس در مرثيه حسين شعر بخواند، و بگريد، و گمان مى‏كنم كه فرمود: يا اينكه خود را گريان نشان دهد (تباكى كند) پس بهشت بر او واجب می گردد.


مربوط به :بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری - 1376/05/12
عنوان فیش :درخواست برکات الهی برای رئیس جمهور جدید و مردم
کلیدواژه(ها) : کارگزاران نظام, برکت الهی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
بحمداللَّه امروز برای ملت ایران، روز مبارکی است. امیدواریم که خداوند، برکات خودش را بر آحاد این ملت و مسؤولین و رئیس جمهور عزیزی که امروز مسؤولیت را رسماً بر عهده گرفتند، نازل فرماید؛ و ان‌شاءاللَّه همه بتوانیم از پرتو عنایات الهی و ادعیّه‌ی زاکیّه‌ی حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه استفاده کنیم و عرض می‌کنیم: «بارِکْ لَنا فِیما اَعْطَیْتَ.»(1) این عطیّه‌ی بزرگ الهی، ان‌شاءاللَّه برای ملت، یک عطیّه‌ی ماندگار و دارای برکات بزرگی باشد.
1 )
عيون‏أخبارالرضا(ع) ، شیخ صدوق ج  2 ص  180؛ 
بحارالأنوار، علامه مجلسی ج  49 ص  91 ؛

بعثنی المأمون فی إشخاص علی بن موسى ع من المدينة و قد أمرنی أن آخذ به على طريق البصرة و الأهواز و فارس و لا آخذ به على طريق قم و أمرنی أن أحفظه بنفسی بالليل و النهار حتى أقدم به عليه فكنت معه من المدينة إلى مرو فو الله ما رأيت رجلا كان أتقى لله تعالى منه و لا أكثر ذكرا لله فی جميع أوقاته منه و لا أشد خوفا لله عز و جل منه (...)و يقول فی قنوته اللهم صل على محمد و آل محمد اللهم اهدنا فيمن هديت و عافنا فيمن عافيت و تولنا فيمن توليت و بارك لنا فيما أعطيت و قنا شر ما قضيت فإنك تقضی و لا يقضى عليك إنه لا يذل من واليت و لا يعز من عاديت تباركت ربنا و تعاليت ثم يقول أستغفر الله و أسأله التوبة سبعين مرة »
ترجمه :
تميم بن عبد اللَّه- رضى اللَّه عنه- به سند مذكور در متن نقل كرد كه رجاء بن ابى ضحّاك گويد: مأمون مرا فرستاد كه علىّ بن موسى عليهما السّلام را از مدينه به خراسان نزد او آورم، و مرا امر كرد كه از راه بصره و اهواز و فارس حركت دهم نه راه قم و سفارش نمود كه من شخصا شبانه‏روز مراقب و محافظ او باشم تا وى را بر مأمون وارد كنم، و من پيوسته از مدينه تا مرو با او بودم و جدا نمى‏شدم و بخدا قسم احدى را نديدم كه از او متّقى‏تر نسبت به خداى تعالى باشد، و يا از او بيشتر ياد خدا باشد و ذكر خدا گويد، در تمامى اوقاتش، و يا خدا ترس و پارساتر از او باشد، (...) و در قنوت نماز وتر چنین می فرمود: «بار الها! بر محمّد و آل او درود فرست و ما را در زمره كسانى كه هدايت فرموده‏اى هدايت فرما و از آنان كه عافيت بخشيده‏اى قرار ده و ما را مورد مهر قرار ده در ميان آنان كه بايشان مهر ورزيدى و بآنچه را كه بر ما ارزانى داشته‏اى بركت عطا فرما، و ما را از شرّ حكمى كه براى معصيت‏كاران مقرّر داشته‏اى حفظ كن، زيرا توئى كه فرمان ميدهى و كسى را بر تو فرمانى نيست (مشيّت و خواست تو در سراسر هستى نافذ است و بس)، و همانا خوار نگردد آنكه تواش مورد مهر قرار داده و دوست خود گرفته‏اى، و عزيز و محترم نباشد آنكه او را دشمن داشته‏اى، والا و بزرگ و رفيعى اى پروردگار ما! و پس از آن هفتاد بار می گفت: «استغفر اللَّه و أسأله التّوبة»


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران‌ - 1375/10/28
عنوان فیش :استغفارحقیقی یعنی پشیمانی قلبی و عزم جدی برترک گناه
کلیدواژه(ها) : توبه
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
استغفاری کارگشاست که استغفار حقیقی و جدّی و حقیقتاً طلب باشد. فرض بفرمایید شما گرفتاری بزرگی دارید و می‌خواهید رفع این گرفتاری را از خدای متعال بخواهید. مثلاً خدای نکرده، عزیزی از عزیزان شما دچار مشکلی است؛ راههای عادی را هم رفته‌اید، ولی نتوانسته‌اید آن مشکل را حل کنید؛ حالا به پروردگار عالم متوسّل شده‌اید و دعا و تضرّع می‌کنید. ببینید! انسان در آن حال که فرضاً فرزند یا عزیزی از عزیزانش دچار بیماری است و درِ خانه‌ی خدا رفته و حال دعا پیدا کرده است، چگونه از خدا طلب می‌کند؟ آمرزش گناهان را این‌گونه از خدا طلب کنید. حقیقتاً آمرزش را طلب کنید و تصمیم داشته باشید که آن گناه را دیگر انجام ندهید.

البته انسان ممکن است تصمیم هم داشته باشد که گناه را انجام ندهد، باز دچار لغزش شود و انجام دهد؛ باز دوباره توبه می‌کند. اگر انسان صد بار هم دچار توبه‌شکنی شد، باز دفعه‌ی صدویکم، بابِ توبه باز است. منتها شما که توبه و استغفار می‌کنید، از اوّل نباید تصمیم داشته باشید که حالا ما استغفار می‌کنیم، باز می‌رویم دوباره همان کار غلط و خلاف را انجام می‌دهیم! این‌که نشد.

روایتی دیدم که از قول یکی از ائمّه این‌طور فرموده است: «من استغفر بلسانه و لم یندم بقلبه فقد استهزئ بنفسه»؛(1) کسی که به زبان استغفار می‌کند، اما در دل از گناه پشیمان نیست و خیلی هم خوشحال است که این گناه را انجام داده است - به زبان می‌گوید: «استغفر اللَّه» - این آدم خودش را مسخره می‌کند. این، چگونه استغفاری است؟! این، استغفار نیست. استغفار، یعنی انسان برگردد، واقعاً به طور جدّ از خدای متعال بخواهد که او را به‌خاطر این کارِ خلاف ببخشد. چطور انسان تصمیم دارد که باز همان کار خلاف را انجام دهد؟ آیا رویش می‌شود که از خدای متعال، طلب بخشش کند؟

سبحه در کف، توبه بر لب، دل پُر از شوق گناه

معصیت را خنده می‌آید بر استغفار ما!

این، چطور استغفار کردنی است؟! این استغفار، کافی نیست. استغفار باید جدّی و حقیقی باشد.
1 )
معدن الجواهر و رياضة الخواطر ، شيخ ابو الفتح كراجكى‏ ص 59 ؛

سبعة أشياء من الاستهزاء من استغفر بلسانه و لم يندم بقلبه فقد استهزأ بنفسه و من سأل الله التوفيق و لم يجتهد فقد استهزأ بنفسه و من سأل الله الجنة و لم يصبر على الشدائد فقد استهزأ بنفسه و من تعوذ بالله من النار و لم يترك الشهوات فقد استهزأ بنفسه و من ذكر الموت و لم يستعد له فقد استهزأ بنفسه و من ذكر الله تعالى خاليا و لم يشتق إلى لقائه فقد استهزأ بنفسه.
ترجمه :
حضرت رضا (ع) فرمود هفت چيز بدون هفت چيز ديگر مسخره است: 1- هر كه با زبان استغفار كند ولى دلش پشيمان نشود براستی كه خود را مسخره كرده است. 2- هر كه از خدا توفيق بخواهد و كوشش ننمايد همانا خود را مسخره كرده است3- هر كه از خدا بهشت بخواهد و بر گرفتاريها صبر نكند خود را مسخره كرده است . 4- و هر كه به خدا از آتش جهنم پناه برد ولى ترك شهوات ننمايد خود را مسخره كرده است. 5- هر كس یاد مرگ كند اما برای آن آماده نشود خود را مسخره كرده است6 - هر كه فقط به ياد خدا باشد ولى مشتاق ديدارش نباشد خود را مسخره كرده است (هفتمى ذكر نشده).


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان کشور - 1375/02/12
عنوان فیش :چرایی قصد قربت در عبادات
کلیدواژه(ها) : اخلاص, توحید
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
در اسلام، به جهت کار خیلی توجّه شده است. مثلاً در عبادات میگویند: باید قصد قربت کرد. قصد قربت، یعنی همان جهتگیری و این که انسان کار را برای خدا انجام دهد و در جهت رضای الهی باشد. شاید ظاهر و شکل مادّی کار، خیلی هم فرق نکند. روح کار فرق میکند. مثلاً در شرع مقدّس سفارش شده و مستحبّ است که روز جمعه، انسان غسل جمعه کند.(1) به ذهن انسان میرسد که قاعدتاً اصل تشریع غسل جمعه، برای نظافت است و برای این است که هر انسانی، لااقل هفته‌ای یک بار، تن خود را شستشویی کند که به این وسیله، نظافت را که در اسلام خیلی اهمیت دارد، تأمین نماید. ولی اگر شما در روز جمعه، یک ساعت در حوض و یا استخری بروید و غوطه بخورید و دست و پا تکان دهید و بدنتان را صابون هم بزنید، اما نیّت غسل جمعه نکنید؛ آن ثوابی را که شارع مقدّس برای غسل جمعه معیّن کرده است، به شما نخواهند داد. صورت کار، همان صورت کار - یعنی شستشو - است. هدف ظاهری آن هم، در هر دو جا - هم در غسل جمعه و هم در یک غوطه خوری معمولی - نظافت است؛ اما غسل جمعه چیزی اضافه دارد که عبارت از هدف وجهت است. جهت چیست؟ کار را برای خدا انجام دادن.
اسلام میخواهد در محیط مسلمانی، هر کاری که افراد میکنند، در راه خدا و برای خدا باشد، تا دو فایده ببرند: یک فایده، فایده مادّی آن کار است و یک فایده هم، فایده معنوی و روحی است که به خاطر قصد قربت عاید میشود و بدون آن، عاید نمیگردد. وقتی که شما مثلاً غذا میخورید، قصدتان این است که من این غذا را میخورم تا بدنم نیرو پیدا کند و بتوانم به وظایف زندگی برسم؛ چون خدا این را خواسته است. در این جا، غذا همان غذا و همان مواد غذایی است که به بدن شما میرسد و همان لذّت در ذائقه است؛ اما علاوه بر اینها، خدای متعال ثواب هم میدهد. چرا؟ چون شما با این کار، غیر از اداره جسم خویش، دل و روح خودتان را هم اداره و برایش جهت معیّن کرده‌اید.
وقتی چنین روحیه‌ای، در همه چیز بر انسان مسلمان حاکم باشد، آن وقت کار حرام از او سر نمیزند، غذای حرام نمیخورد، غذای با چپاول و زور و ظلم به دست آمده را به لب نزدیک نمیکند، حرکت دست او حرکت ظالمانه نخواهد بود و حرکت اندیشه و فکر او هم، حرکتی در جهت زیان انسانیت و برادر مسلمان خود نخواهد بود. یعنی همین چیزی که به ظاهر خیلی کوچک به نظر می‌آید، موجب میشود که تمام مشکلات حیات بشری - که همین جرائم و گناهان و تخلّفات گوناگون انسانها و شهوت‌رانیها و فزون طلبیها و آزها و امثال اینهاست - بتدریج از انسان فاصله بگیرد. ببینید چطور حکمت دین و احکام شرعی، از جای کوچک و از نقطه کمی آغاز میکند و ناگهان یک پهنه وسیع را فرا میگیرد! بنابراین، قصد قربت یعنی جهت دار کردن کار.
1 )
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 41؛
تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏1، ص: 111؛
الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج‏1، ص: 103؛

عَنِ اِبْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ غُسْلِ يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ فَقَالَ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى عَبْدٍ أَوْ حُرٍّ .
ترجمه :
از امام رضا عليه السّلام در مورد غسل روز جمعه پرسيدم‌؟ فرمود: غسل جمعه بر هر مرد و زن - چه بنده باشد و چه آزاد - واجب است.


مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1373/03/08
عنوان فیش :تمسک به ارزش‌های اسلامی، اساس کار تمسک به ولایت
کلیدواژه(ها) : عید غدیر, امامت و ولایت, نظام جمهوری اسلامی ایران, ولایت الهی, دوران طاغوت
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
ما، بخصوص کسانی که پایبند به غدیریم، مسأله‌ی غدیر را اساس اعتقادات خود می‌دانیم. اصلاً شیعه، مسأله‌ی غدیر را پایه و ریشه‌ی عقایدِ شیعی خود می‌داند. ما باید از این قضیه حداکثرِ تبعیّت و استفاده و پیروی را بکنیم. در دوران طاغوت، که روز عید غدیر معمول بود، می‌خواندیم: «الحمدللَّه الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمّة علیهم السّلام.»(1) این تمسّک به ولایت، آن روز در اعتقادات و عواطف بود؛ امّا در عمل که ولایتی نبود. در عمل، ولایتِ طاغوت بود؛ ولایتِ استکبار بود؛ ولایت دشمنان دین بود. آن روز دوستان ما می‌خواندند: «الّلهم اجعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین.» یعنی از خدا می‌خواستند که متمسّک به ولایت امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام باشند. امروز این دعا مستجاب شده است. ملت ایران، امروز با نظام اسلامی‌ای که به تدبیر امام بزرگوار، از حاقِ‌ّ قرآن و دین استخراج شد و در این کشور به اجرا درآمد، به ولایت امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام تمسّک کرده است. این تمسّک را باید هر چه بیشتر کنیم. اساس کارِ تمسّک به ولایت هم، تمسّک به ارزشهای اسلامی است.
1 )
اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص 464؛
زاد المعاد - مفتاح الجنان، علامه مجلسی، ص 203.

«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ زُفَّتْ أَرْبَعَةُ أَيَّامٍ إِلَى اللَّهِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى خِدْرِهَا قِيلَ مَا هَذِهِ الْأَيَّامُ قَالَ يَوْمُ الْأَضْحَى وَ يَوْمُ الْفِطْرِ وَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمُ الْغَدِيرِ وَ إِنَّ يَوْمَ الْغَدِيرِ بَيْنَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَةِ كَالْقَمَرِ بَيْنَ الْكَوَاكِبِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِی نَجَا فِيهِ إِبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ مِنَ النَّارِ فَصَامَهُ شُكْراً لِلَّهِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِی أَكْمَلَ اللَّهُ بِهِ الدِّينَ فِی إِقَامَةِ النَّبِيِّ ع عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَماً وَ أَبَانَ فَضِيلَتَهُ وَ وِصَاءَتَهُ فَصَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ إِنَّهُ لَيَوْمُ الْكَمَالِ وَ يَوْمُ مَرْغَمَةِ الشَّيْطَانِ وَ يَوْمُ تُقْبَلُ أَعْمَالُ الشِّيعَةِ (...) وَ هُوَ يَوْمُ التَّهْنِيَةِ يُهَنِّی بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَإِذَا لَقِيَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع وَ هُوَ يَوْمُ التَّبَسُّمِ فِی وُجُوهِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ فَمَنْ تَبَسَّمَ فِی وَجْهِ أَخِيهِ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالرَّحْمَةِ وَ قَضَى لَهُ أَلْفَ حَاجَةٍ وَ بَنَى لَهُ قَصْراً فِی الْجَنَّةِ مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ وَ نَضَّرَ وَجْهَهُ وَ هُوَ يَوْمُ الزِّينَةِ فَمَنْ تَزَيَّنَ لِيَوْمِ الْغَدِيرِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ خَطِيئَةٍ عَمِلَهَا صَغِيرَةً أَوْ كَبِيرَةً وَ بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَائِكَةً يَكْتُبُونَ لَهُ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعُونَ لَهُ الدَّرَجَاتِ إِلَى قَابِلِ مِثْلِ ذَلِكَ الْيَوْم‏ ...»
ترجمه :
«امام رضا (ع) فرمود هنگامی كه روز قیامت می شود چهار روز به سوی خدا می روند چنانكه عروس به حجله خود می رود. گفته شد این روز ها كدامنند؟ گفت روز قربان و روز فطر و روز جمعه و روز غدیر، و براستی كه روز غدیر میان قربان و فطر و جمعه مانند ماه میان ستاره هاست و آن روزی است كه ابراهیم خلیل از آتش نجات پیدا كرد پس آن روز را به خاطر سپاس از خدا روزه گرفت و آن روزی است كه خداوند دین خود را بدان كامل كرد [زمانی كه]پیامبر (ص) علی را به عنوان امام مومنان و پیشوا انتصاب كرد و برتری و صفات نیكویش و سرپرستیش را نمایان كرد پس آن روز را روزه گرفت و همانا كه آن روز روز كمال و روز به خاك مالیده شدن بینی شیطان و روز قبولی اعمال شیعه است (...) آن، روز تبریك است گروهی از شما گروه دیگر را تبریك می گویند پس هنگامی مومن برادرش را دیدار كند می گوید سپاس مخصوص خدایی است كه ما را متمسك به ولایت امیر مومنان علی و امامان علیهم السلام قرار داد و آن، روز لبخند بر روی چهره های مردم با ایمان است پس كسی كه در روز غدیر بر روی برادرش لبخند زند خداوند روز قیامت با لطف و مهربانی به او می نگرد و هزار حاجت و نیاز او را برآورده می كند و از مروارید سفید كاخی در بهشت برای او خواهد ساخت و چهره اش را تازه و شاداب می كند و آن روز، روز عید است پس كسی كه برای روز غدیر زینت كند خداوند تمام گناهان صغیره و كبیره(كوچك و بزرگ) او را می بخشد و فرشتگان را می فرستد كه برای او نیكی ها بنویسند و مقامات او را بالا می برد تا جاییكه با آن روز(غدیر) برابری كند.»


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1372/12/13
عنوان فیش :حل شدن مشکلات با دعای امام زمان(عج)
کلیدواژه(ها) : دعا, حضرت امام حجة ابن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
پروردگارا! ما را مشمول دعای ولیّ‌عصر ارواحنافداه قرار بده. ما نمی‌دانیم آیا دیشب که محتمل‌القدر بود، مشمول دعای ولیّ‌عصر ارواحنافداه قرار گرفتیم یا نه؟ اگر آن بزرگوار یک دعا در حق ما بکند و گوشه‌ی چشمی نشان دهد، همه‌ی مشکلات ما حل خواهد شد. پروردگارا! مشکلاتی داریم که با دعای ما (یعنی با دعای امثال من) معلوم نیست حل شود. آن مشکلات، با دعای امام زمان حل می‌شود. پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد، ای مالک قلوب، به قلب منوّر و مطهّرِ آقایِ ما و سیّد ما و امام و صاحب ما بینداز که ما امت مسلمان را در شب قدر دعا کند! پروردگارا! دعای او را در حقّ ما مستجاب کن.اللهم اطفی فی نفسه و ذریته و شیعته و رعیته و خاصته و عامته و عدوه و جمیع اهل الدنیا، ما تقرّبه عینه و تصرفه نفسه.(1)
1 )
مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، شیخ طوسی، ج ‏1 ، ص 409 ؛
البلد الأمين و الدرع الحصين، ابراهيم بن على عاملى كفعمى، ص 81 ؛
جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع، سید بن طاووس، ص 510 ؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏92 ، ص 332 ؛
كليات مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 541 (امر چهارم دعاء براى امام زمان).

... اللَّهُمَّ فَإِنَّا نَشْهَدُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يَوْمَ حُلُولِ الطَّامَّةِ أَنَّهُ لَمْ يُذْنِبْ ذَنْباً وَ لَا أَتَى حُوباً وَ لَمْ يَرْتَكِبْ مَعْصِيَةً وَ لَمْ يَضَعْ‏ لَكَ طَاعَةً وَ لَمْ يَهْتِكْ لَكَ حُرْمَةً وَ لَمْ يُبَدِّلْ لَكَ فَرِيضَةً وَ لَمْ يُغَيِّرْ لَكَ شَرِيعَةً وَ أَنَّهُ الْهَادِی الْمُهْتَدِي‏ الطَّاهِرُ التَّقِيُّ النَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ اللَّهُمَّ أَعْطِهِ‏ فِي‏ نَفْسِهِ‏ وَ أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ أُمَّتِهِ وَ جَمِيعِ رَعِيَّتِهِ مَا تُقِرُّ بِهِ عَيْنَهُ‏ وَ تَسُرُّ بِهِ نَفْسَهُ وَ تَجْمَعُ لَهُ مُلْكَ الْمُمْلَكَاتِ‏كُلِّهَا قَرِيبِهَا وَ بَعِيْدِهَا وَ عَزِيزِهَا وَ ذَلِيلِهَا حَتَّى يُجْرِيَ حُكْمَهُ‏ عَلَى كُلِّ حُكْمٍ وَ تَغْلِبَ‏ بِحَقِّهِ كُلَّ بَاطِلٍ ... .
ترجمه :
یونس بن عبدالرحمن از امام رضا(علیه السلام) نقل كرده كه آن حضرت امر فرمودند كه با این دعا حضرت صاحب الامر(مهدى(علیه السلام)) را دعا كنید: (...) خدایا ما براى او گواهى دهیم در روز قیامت و روز وقوع آن حادثه بزرگ كه براستى او گناهى مرتكب نشده و دست به كار زشتى نزده و مرتكب معصیتى نشده و هیچ فرمانبردارى تو را وانگذارده و حرمتى را از تو هتك نكرده و واجبى را تغییر نداده و آیینى را به هم نزده و اوست راهنماى راه یافته پاك پرهیزكار پاكیزه پسندیده و زبده خدایا برای خودش و فرزندانش و یارانش و پیروانش و افراد نزدیك و دورش و دشمنانش و تمامی مردم دنیا آنچه را كه سبب خشنودی و شادمانی اوست به او ببخش و او را به بالاترین آرزویش در دنیا و آخرت برسان زیرا كه تو بر هر چیزی توانایی. و گردآورى براى او فرمانروایى همه ممالك را نزدیك ودورش را و نیرومند و خوارش را تا این كه حكم و فرمانش را فوق همه حكم ها جارى كنى و بوسیله آیین حقّ او هر باطلى را مغلوب گردانى.


مربوط به :پیام به کنگره‌ی جهانی هزاره‌ی شیخ مفید - 1372/01/28
عنوان فیش :تایید و تعریف امام رضا علیه السلام از یونس بن عبدالرحمن
کلیدواژه(ها) : تاریخ عصر غیبت و دوران علما, انحراف, انحراف فکری, انحراف جامعه اسلامی, ایستادگی مقابل انحراف
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
پس از آغاز دوران غیبت و به ویژه بعد از انتهاء دوره‌ی ۷۴ ساله‌ی غیبت صغری و انقطاع کامل شیعیان از امام غائب (ارواحنافداه)، یکی از خطراتی که کلیت مکتب اهل بیت را تهدید میکرد این بود که اشتباه و انحراف عمدی یا غیر عمدی کسانی از منسوبین به این مکتب، چیزهایی را از آن کاسته یا به آن بیافزاید، و یا بر اثر کم رنگ شدن مرزبندیهای اصولی مکتب، خطوط انحرافی با آن آمیخته و انحرافات مسلکهای اعتقادی یا مذهبهای جعلی با حقایق آن ممزوج گردد. در دوران حضور امام(ع) هر گاه چنین چیزی پیش میآمد یا خطر آن مطرح میشد، شخص شخیص امام، آن محور و مرکز مطمئنی بود که همه چیز با آن مقایسه و اندازه‌گیری و درباره‌ی آن قضاوت میشد. پس از تا امام (علیه‌السّلام) در میان مردم بود اشتباهات، دیری نمیپایید و آن پیشوای معصوم خطاهای عمده را در مقطع حساس تبیین میکرد. شعیه مطمئن بود که اگر در خط کلی مکتب، از سویی زاویه‌ی انحرافی پدید آید بالاخره حجت آشکار خواهد شد و آن‌که در پی کشف حقیقت است آن را خواهد یافت. در تاریخ دوران زندگی ائمه (علیهم‌السّلام) به نام اشخاصی بر میخوریم که به خاطر احداث بدعتی یا تأسیسی راه غلطی و ترویج عقیده‌ی باطلی، صریحاً از سوی ائمه (علیهم‌السّلام) مورد طعن و رد قرار گرفته‌اند، مانند محمّد بن مفلاص معروف به ابی الخطاب، یا این ابی العزافر معروف به شلمغانی (که این مورد در دوران غیبت صغری اتفاق افتاده است) و کثیری امثال آن. حتی به مواردی نیز برخورد میکنیم که در اختلاف میان دو دسته از اصحاب با اخلاص و صادق هنگامی که یک دسته از آنان کسی یا جمعی را به خاطر عقیده‌یی مورد طرد و لعن قرار داده‌اند، امام در دفاع از آن فرد یا جمع مطعون، وی را مورد مدح قرار داده و بدینوسیله آن عقیده را تایید کرده یا انحرافی را که بدو گمان برده بودند، رد فرموده است. مثل تایید امام از یونس بن عبدالرحمن هنگامی که قمیین او را طرد و روایات منکری از او نقل کردند و صدور عبارت: رحمةالله کان عبداً صالحاً ... یا: ان یونس اول من یجیب علیاً اذادعا (1)(رجوع شود به رجال کشی در شرح حال یونس بن عبدالرحمن) و نیز هنگامی که خاندان بنی فضال که به خاطر و ثاقت و علم مورد اتفاقشان مورد مراجعه‌ی طالبان علوم اهل بیت قرار میگیرند، با صدور عبارت: خذوا ما رووا و ذروا مادروا(2).. از نفوذ عقیده‌ی انحرافی آنان (فطحی) در میان توده‌ی شیعه مانع میگردد. و از این قبیل موارد در تاریخ مناسبات ائمه(ع) با اصحاب معاصرینشان بسیار است.
با این نگرش، امام (علیه‌السّلام) در دوران حضور، همان مرزبان بیدار و هماره هوشیاری است که وظیفه‌ی حراست از مرزهای مکتب را که وی حافظ کلیت آن است شخصاً بر دوش گرفته است.
1 )
رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، الفهرس، ص: 319

قال [امام رضا علیه السلام] مولى آل يقطين رحمه اللّه كان عبدا صالحا، كان ادرك أبا عبد اللّه ع و لم يسمع منه‏... قوم يقولون بمقالة يونس فاعطيهم من الزكاة فكتب أبو الحسن موسى ع نعم فانّ يونس اول من يجيب‏
ترجمه :


2 )
من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص: 542؛
الأصول الستة عشر (ط - دار الحديث)، ص: 39؛
الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص: 49؛

قد قيل للإمام أبي محمّد العسكريّ عليه السّلام- لمّا ظهرت الفطحيّة من بني فضّال-: ما نصنع بكتبهم و بيوتنا ملأى منها؟ فقال: خذوا ما رووا و دعوا ما رأوا» فلذا كان الطائفة عملت بما رواه بنو فضّال.
ترجمه :
حضرت فرمودند که روایاتشان را بگیرید و رایو فتوایشان را رها کنید.


مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نماز عید فطر - 1372/01/04
عنوان فیش :پرهیز از غفلت در روز بزرگ عید فطر
کلیدواژه(ها) : عید فطر, ماه مبارک رمضان, معاد
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
امام مجتبی علیه‌السّلام طبق روایتی در روز عید فطر، از راهی عبور می‌کرد. دید جمعیتی ایستاده‌اند و بازی می‌کنند و بی‌خیال و بی‌توجّه به اهمیت این روز، با غفلتِ خودشان سرگرمند و می‌خندند. کنار آن جمعیت ایستاد و فرمود: «ان اللَّه جعل شهر رمضان مضماراً لخلقه.» خداوند، ماه رمضان را میدان مسابقه‌ای برای بندگانش قرار داده است. «فیستبقون فیه بطاعته الی مرضاته.» که در این میدان مسابقه، به وسیله‌ی اطاعت او، به سوی رضایت او با یکدیگر مسابقه بگذارند و از یکدیگر پیشی گیرند. «فسبق قوم ففازوا.» در این ماه رمضانی که گذشت، عده‌ای توانستند پیشی بگیرند و از دیگران جلو بیفتند؛ و اینها پیروز و موفّق شدند «و قصّر آخرون فخابوا.» اما عده‌ی دیگری، در همین ماه رمضان کوتاهی کردند. آنها نتوانستند خود را به درگاه رحمت الهی برسانند، و مأیوس و نومید شدند. «فالعجب کل العجب من ضاحک لاعب فی الیوم الّذی یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المبطلون.» فرمود: تعجّب است از کسانی که بی‌خیال می‌خندند و به لعب مشغول می‌شوند. در آن روزی که نیکوکاران خرمنهای ثواب را می‌چینند و می‌برند و محرومان، خسارت خود را تحویل می‌گیرند؛ خسارتهای آنان دامنگیرشان می‌شود. روز بزرگی است. مثل روز قیامت است. در این روز، کسانی که در ماه رمضان توانسته‌اند رضای الهی را به دست آورند، پاداش خود را از خدای متعال خواهند گرفت. امروز روزی نیست که انسان بتواند در آن، به غفلت سرکند. سپس در ادامه فرمود: «لو کشف الغطاء لعلموا انّ المحسن مشغول بأحسانه، و المسی‌ء مشغول باسائته.»(1) اگر چشم بصیرت، نافذ می‌شد و پرده‌ی حجاب مادّی از مقابل چشمهای ما کنار می‌رفت، می‌دیدیم که نیکان مشغول جمع‌آوری پاداش خودند و به برداشتن ثواب، مشغول و سرگرمند؛ چنان‌که بَدان سرگرم به نتایج کوتاهیهای خودشان هستند.
1 )
الكافی،ثقة الاسلام كلینی  ج 4 ص 181 ؛
الفقیه،صدوق،ج2،ص 174 ؛
 تحف العقول،حرانی،ص 236 ؛
 الاقبال ،سیدبن طاووس،ص 275 ؛ 
بحارالانوار ،مجلسی،ج 88 ص 119 ؛

نَظَرَ إِلَى النَّاسِ فِی يَوْمِ فِطْرٍ يَلْعَبُونَ وَ يَضْحَكُونَ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ وَ الْتَفَتَ إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ شَهْرَ رَمَضَانَ مِضْمَاراً لِخَلْقِهِ لِيَسْتَبِقُوا فِيهِ بِطَاعَتِهِ إِلَى رِضْوَانِهِ فَسَبَقَ فِيهِ قَوْمٌ فَفَازُوا وَ تَخَلَّفَ آخَرُونَ فَخَابُوا فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مِنَ الضَّاحِكِ اللَّاعِبِ فِی الْيَوْمِ الَّذِی يُثَابُ فِيهِ الْمُحْسِنُونَ وَ يَخِيبُ فِيهِ الْمُقَصِّرُونَ وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ لَشُغِلَ مُحْسِنٌ بِإِحْسَانِهِ وَ مُسِي‏ءٌ بِإِسَاءَتِهِ
ترجمه :
احمد بن عبدالرحیم گوید: امام رضا (ع) در روز عید فطر به مردمی كه بازی می كردند و می خندیدند نگاه كرد پس به یارانش در حالیكه به آنان توجه كرد گفت: براستی كه خداوند بزرگ و بلند مرتبه ماه رمضان را میدان مسابقه خلق خود قرار داد كه در آن با اطاعت كردنشان برای رسیدن به خشنودیش مسابقه دهند و و گروهی در آن پیشی گیرند و پیروز شدند و دیگران عقب افتادند و ناامید و مایوس گشتند پس بسیار مایه تعجب است از كسی كه در این روزی كه نیكوكاران را پاداش می دهند و كوتاهی كنندگان در آن مایوس می باشند، می خندد و بازی می كند. به خدا قسم اگر پرده كنار رود نیكوكار به نیكی خود و گنهكار به گناه خود مشغول شده است.


مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی - 1371/10/23
عنوان فیش :در خدمت طاغوت بودن دستگاه قضایی رژیم گذشته
کلیدواژه(ها) : قاضی, دستگاه قضایی پهلوی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
بحمداللَّه قضات متدین، شجاع، انقلابی و مؤمن در دستگاه قضایی ما فراوانند؛ و بنده هم این معنا را تصدیق می‌کنم. نه فقط قضاتی که بعد از انقلاب آمده‌اند چنین ویژگیهایی دارند، بلکه پیش از انقلاب هم، قضات شریف، دارای شجاعت اخلاقی و پاکدامن را می‌شناختیم. خود من، از نزدیک و دور چنین کسانی را می‌شناختم که در همان دستگاه قضایی بودند؛ و این در حالی بود که دستگاه قضای دوران طاغوت، با سیاست غلط و با مدیریت زشت و ناحق اداره می‌شد. آن روز کسانی در رأس قضا بودند که بویی از عدالت اسلامی نبرده بودند و ذره‌ای عواطف انسانی و صحیح در آنها وجود نداشت. کسانی که اولین پایه‌های دادگستری ایران را گذاشتند و کسانی که پایه‌های قدرت طاغوتی رضاخانی را مشید کردند، به جزایشان رسیدند؛ که «من اعان ظالماً سلطه‌اللَّه علیه»(1). آنها دستگاه قضا را در خدمت سلطنت پهلوی و در خدمت به اهداف خباثت‌آمیز و ظالمانه‌ی رضاخانی درست کردند.
1 )
عيون‏ أخبارالرضا(ع)،شیخ صدوق ج 2 ص 235 ح 7 ؛
نوادر، راوندی، ص 17؛ 
الخرایج والجرایح،راوندی، ج3ص1058 ؛  
بحارالأنوار،مجلسی، ج 72 ص 379 و391ح44 ؛

من أحب عاصيا فهو عاص و من أحب مطيعا فهو مطيع و من أعان ظالما فهو ظالم و من خذل عادلا فهو ظالم إنه ليس بين الله و بين أحد قرابة و لا ينال أحد ولاية الله إلا بالطاعة و لقد قال رسول الله ص لبنی عبد المطلب ايتونی بأعمالكم لا بأحسابكم و أنسابكم قال الله تعالى فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ‏».
ترجمه :
از ابراهيم بن محمد همدانی است كه گفت از حضرت رضا (ع) شنيدم كه می فرمود هر كس كه معصيت كارى را دوست بدارد، پس او معصيت كار است و هر كس كه اطاعت كننده ای را دوست بدارد، پس او اطاعت كننده است و هر كس كه ظالمى را یاری كند، ظالم است و هر كس كه دست از یاری عادلى بردارد، ظالم است. همانا ميان خدا و احدى خویشى نيست و احدى جز به اطاعت ما بولايت و دوستى خدا نرسد و رسول خدا به فرزندان عبدالمطلب فرمود با اعمال خود به سوی من بيایيد نه با حسب و نسب خانوادگی خود. حقتعالى فرمود :پس هر گاه در صور دميده شود (مراد نفخه‏اى است كه بآن زنده شوند و قيامت بآن قائم شود) در آن روز نسبها در ميان نباشند (يعنى هيچ خويش بر خويش توان كمك نباشد ) پس كسانی كه ترازوهاى كردارشان سنگین باشد براستی كه ایشان رستگاران می باشند و كسانی ترازوهاى كردارشان سبك باشد آن گروه خویشتن خود را از دست داده اند و همیشه در آتش جهنم می باشند».


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1371/05/07
عنوان فیش :امر به معروف و نهی ‌از منکر عامل قوام حکومت اسلامی
کلیدواژه(ها) : امر به معروف و نهی از منکر, جامعه اسلامی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
امروز فقط جنگ نظامی نیست؛ اما همه تهاجمهای دیگر، باشدّت کم سابقه‌ای وجود دارد. در مقابل این تهاجم، این جامعه اسلامی، باید زنده، هوشیار، آسیب‌ناپذیر، پرامید، آماده مقاومت، آماده ضربه‌زدن و به صورتِ یک موجود زنده مقاوم بماند و مقاومت کند. این، چگونه ممکن است؟ این است که بنده موضوع امربه‌معروف ونهی‌ازمنکر را مطرح کردم. موضوع امر به معروف که موضوع جدیدی نیست. این، تکلیف همیشگی مسلمانان است. جامعه اسلامی، با انجام این تکلیف زنده می‌ماند. قوام حکومت اسلامی، با امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر است، که فرمود: اگر این کار نشود، آن وقت «لَیُسلِّطُنَّ اللَّه عَلَیْکم شِرارُکم فَیَدْعُوا خِیارُکُم فلا یُسْتَجابُ لَهُم»(1) قوام حکومت اسلامی و بقای حاکمیت اخیار، به این است که در جامعه امربه‌معروف ونهی‌ازمنکر باشد. امربه‌معروف فقط این نیست که ما، برای اسقاط تکلیف، دو کلمه بگوییم. آن هم در مقابل منکراتی که معلوم نیست از مهمترین منکرات باشند. وقتی یک جامعه را موظّف می‌کنند که آحادش باید دیگران را به معروف امر و از منکر نهی کنند، این به چه معناست؟ چه وقت ممکن است آحاد یک ملت آمر به معروف و ناهی از منکر باشند؟ وقتی که همه، به معنای واقعی در متن مسائل کشور حضور داشته باشند؛ همه کار داشته باشند به کارهای جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروف شناس و منکر شناس باشند. این، به معنای یک نظارت عمومی است؛ یک حضور عمومی است؛ یک همکاری عمومی است؛ یک معرفت بالا در همه است. امربه‌معروف، اینهاست.
1 )
الكافی ،كلینی ج  5 ص  56 ؛
تهذيب‏الأحكام،شیخ طوسی ج 6 ص 176 ؛
 مشكاةالأنوار، على بن حسن طبرسى‏ ص50 ؛ 
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ج 97 ص  93 ؛

لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسْتَعْمَلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ
ترجمه :
محمد بن عرفه گويد: از امام رضا (ع) شنيدم مى‏فرمود: بایستی كه به معروف امر و از منكر نهی كنید تا [اگر اینكار نكردید]افراد بد كردار بر شما مسلط خواهند شد و خوب هایتان دعا می كنند اما مستجاب نمى‏شوند


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مردم و کارگزاران نظام - 1369/11/10
عنوان فیش :راه انقلاب؛ راه ولایت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام), امامت و ولایت
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
یک روز بود که اگر گفته می‌شد «الحمدللَّه الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین(علیهم‌السّلام)»(1)، خیلیها شک می‌کردند که این حرف، راست است و حق هم داشتند که شک کنند. می‌گفتند ما خدا را حمد کنیم که متمسک به ولایت امیرالمؤمنین هستیم؟! آن روزی که در این کشور، ولایت، ولایت امریکا و صهیونیستها و اعداءاللَّه بود و نظام اجتماعی، تحت تأثیر افکار و فرهنگ و رفتار و خواست و اراده و عاطفه‌ی دشمنان خدا قرار داشت، ما چه‌طور حق داشتیم بگوییم «الحمدللَّه الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین»؟ بله، بخش بزرگی از مردم در دلهای خود، به محبت متمسک بودند و به ولایت اعتقاد داشتند؛ اما ولایت بیش از این است.امروز ملت ما می‌تواند خدا را بر تمسک به ولایت امیرالمؤمنین(ع) حمد کند. راه انقلاب ما، راه ولایت امیرالمؤمنین، راه حکومت علوی و راه اسلام بوده است. علی(علیه‌السّلام)، برترین و بزرگترین پیشاهنگ و منادی و سردار و مجاهد راه اسلام است. او برای اسلام زندگی کرد، برای اسلام شهید شد و نور و پرتو مشعل وجود او تا امروز، در راه اسلام پرتوافشانی کرده است.
1 )
اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص 464؛
زاد المعاد - مفتاح الجنان، علامه مجلسی، ص 203.

«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ زُفَّتْ أَرْبَعَةُ أَيَّامٍ إِلَى اللَّهِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى خِدْرِهَا قِيلَ مَا هَذِهِ الْأَيَّامُ قَالَ يَوْمُ الْأَضْحَى وَ يَوْمُ الْفِطْرِ وَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمُ الْغَدِيرِ وَ إِنَّ يَوْمَ الْغَدِيرِ بَيْنَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَةِ كَالْقَمَرِ بَيْنَ الْكَوَاكِبِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِی نَجَا فِيهِ إِبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ مِنَ النَّارِ فَصَامَهُ شُكْراً لِلَّهِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِی أَكْمَلَ اللَّهُ بِهِ الدِّينَ فِی إِقَامَةِ النَّبِيِّ ع عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَماً وَ أَبَانَ فَضِيلَتَهُ وَ وِصَاءَتَهُ فَصَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ إِنَّهُ لَيَوْمُ الْكَمَالِ وَ يَوْمُ مَرْغَمَةِ الشَّيْطَانِ وَ يَوْمُ تُقْبَلُ أَعْمَالُ الشِّيعَةِ (...) وَ هُوَ يَوْمُ التَّهْنِيَةِ يُهَنِّی بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَإِذَا لَقِيَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع وَ هُوَ يَوْمُ التَّبَسُّمِ فِی وُجُوهِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ فَمَنْ تَبَسَّمَ فِی وَجْهِ أَخِيهِ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالرَّحْمَةِ وَ قَضَى لَهُ أَلْفَ حَاجَةٍ وَ بَنَى لَهُ قَصْراً فِی الْجَنَّةِ مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ وَ نَضَّرَ وَجْهَهُ وَ هُوَ يَوْمُ الزِّينَةِ فَمَنْ تَزَيَّنَ لِيَوْمِ الْغَدِيرِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ خَطِيئَةٍ عَمِلَهَا صَغِيرَةً أَوْ كَبِيرَةً وَ بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَائِكَةً يَكْتُبُونَ لَهُ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعُونَ لَهُ الدَّرَجَاتِ إِلَى قَابِلِ مِثْلِ ذَلِكَ الْيَوْم‏ ...»
ترجمه :
«امام رضا (ع) فرمود هنگامی كه روز قیامت می شود چهار روز به سوی خدا می روند چنانكه عروس به حجله خود می رود. گفته شد این روز ها كدامنند؟ گفت روز قربان و روز فطر و روز جمعه و روز غدیر، و براستی كه روز غدیر میان قربان و فطر و جمعه مانند ماه میان ستاره هاست و آن روزی است كه ابراهیم خلیل از آتش نجات پیدا كرد پس آن روز را به خاطر سپاس از خدا روزه گرفت و آن روزی است كه خداوند دین خود را بدان كامل كرد [زمانی كه]پیامبر (ص) علی را به عنوان امام مومنان و پیشوا انتصاب كرد و برتری و صفات نیكویش و سرپرستیش را نمایان كرد پس آن روز را روزه گرفت و همانا كه آن روز روز كمال و روز به خاك مالیده شدن بینی شیطان و روز قبولی اعمال شیعه است (...) آن، روز تبریك است گروهی از شما گروه دیگر را تبریك می گویند پس هنگامی مومن برادرش را دیدار كند می گوید سپاس مخصوص خدایی است كه ما را متمسك به ولایت امیر مومنان علی و امامان علیهم السلام قرار داد و آن، روز لبخند بر روی چهره های مردم با ایمان است پس كسی كه در روز غدیر بر روی برادرش لبخند زند خداوند روز قیامت با لطف و مهربانی به او می نگرد و هزار حاجت و نیاز او را برآورده می كند و از مروارید سفید كاخی در بهشت برای او خواهد ساخت و چهره اش را تازه و شاداب می كند و آن روز، روز عید است پس كسی كه برای روز غدیر زینت كند خداوند تمام گناهان صغیره و كبیره(كوچك و بزرگ) او را می بخشد و فرشتگان را می فرستد كه برای او نیكی ها بنویسند و مقامات او را بالا می برد تا جاییكه با آن روز(غدیر) برابری كند.»


مربوط به :سخنرانی در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز سی‌ام ماه مبارک رمضان) - 1369/02/06
عنوان فیش :توجه به روح نماز نزدیک کننده انسان به خدا
کلیدواژه(ها) : عبادت, روح عبادت, نماز
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
ای بسا انسانهایی هستند با جسمهای نیرومند و زیبا، ولی با روحهایی لاغر، زشت، ناتوان و ضعیف؛ این به درد نمی‌خورد. تمام عبادات برای این است که ما ورزش کنیم، تربیت بشویم و پیش برویم. البته باید عبادات را شناخت. عبادات هم جسم و روحی دارند. جسم عبادات، به تنهایی کافی نیست. نماز را که انسان بخواند، ولی در حال نماز، توجه به خود ذکر نداشته باشد، ملتفت نباشد که چه می‌گوید و با چه کسی حرف می‌زند، مضامین نماز را بکلی از روی غفلت ادا بکند، این نماز، نماز بی‌فایده‌یی است.

البته کسانی که عربی نخوانده‌اند و معنای این جملات را نمی‌دانند، اگر در حال نماز، همین اندازه توجه پیدا کنند که با خدا حرف می‌زنند و به یاد خدا باشند، این هم بهره‌ی خوبی است؛ ولی سعی کنید که معنای نماز را بدانید. یاد گرفتن معنای نماز، کار خیلی آسانی است؛ خیلی زود می‌توانید ترجمه‌ی این چند جمله را یاد بگیرید. نماز را با توجه به معنای آن بخوانید. این نماز است که «قربان کلّ تقیّ»(1) خواهد بود. نماز، نزدیک کننده‌ی انسان به خداست؛ اما نزدیک کننده‌ی انسان با تقوا.
1 ) قصار 136 :
وَ قَالَ ( عليه السلام ) : الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ وَ الْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّيَامُ وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ .
ترجمه :
و آن حضرت فرمود: نماز وسيله قرب به خدا، و حج جهاد هر ناتوان است. براى هر چيزى زكاتى است، و زكات بدن روزه است، و جهاد زن شوهردارى نيكوست

1 )
الكافی ، ثقة الاسلام كلینی ج 3ص 265؛
 من‏ لايحضره‏الفقيه، شیخ صدوق، ج 1، ص 210؛ 
وسائل‏ الشيعة، شیخ حر عاملی، ج 4، ص 44؛
مستدرك‏الوسائل، محدث نوری، ج 3، ص 46؛

الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ »
ترجمه :
امام رضا علیه السلام فرمودند: نماز دستمايه تقرّب هر پرهيزگارى (به خداوند) است.


مربوط به :خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران - 1366/08/29
عنوان فیش :انفاق؛ یک اصل اسلامی
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
اگر در جامعه‌ی اسلامی خلائی، نیازی وجود داشت، همه‌ی افراد جامعه بدون استثنا، كسانی كه توانسته‌اند تحصیل مالی بكنند، موظفند بر حسب اختلاف تمكن خودشان آن خلأ را پر كنند. اسلام نمیگوید كه مردم تحصیل مال بكنند، اما آن مال را فقط صرف مصارف شخصی خودشان بكنند، بلكه اسلام میگوید مردم تحصیل مال بكنند و از آن مالی كه تحصیل كرده‌اند، حوائج معمولی زندگی و نیاز خود را برآورده بكنند و مابقی آن را در راه خدا انفاق بكنند. «و یسئلونك ما ذا ینفقون قل العفو»؛(1) از تو سئوال میكنند كه چه چیزی را انفاق بكنند - كه ظاهر قضیه این است كه سئوال كننده از جنس مورد انفاق سئوال كرده است - قرآن جواب را از سئوال او منصرف میكند، جواب نمیدهد كه از چه جنسی انفاق بكن و از چه جنسی نكن، بلكه جواب میدهد «قل العفو»؛ به آنها بگو كه زیادی‌ها را، هرچه مورد نیاز لازم زندگی شماست، خرج كنید؛ اما هر چیزی كه مورد نیاز حقیقی زندگی نیست، آن را در راه خدا انفاق كنید. این یك اصل اسلامی است. بنابراین خیلی طبیعی است كه ثروت‌اندوزی بر طبق نظر اسلام یك حركت غیر اسلامی است كه آیه‌ی شریفه‌ی «و الّذین یكنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشرّهم بعذاب الیم»(2) را در هفته‌ی گذشته عرض كردم و گفتم كه بشارت به عذاب دردناك در این آیه دلیل بر این است كه كنز ذهب و فضه و به عبارت امروز نگهداری ثروت و ندادن آن در راه خدا یك عمل مغضوب پروردگار است و شاید بشود گفت یك گناه كبیره است. این طرز فكر اسلام در باب انفاق است.
امروز در این خطبه من از بحث اصلی كه در خطبه‌های قبلی آن را تعقیب میكردم، قدری به حاشیه خواهم رفت و بحث انفاق را كه در حاشیه‌ی آن بحث قرار داشت، به عنوان یك مسئله‌ی اصلی مطرح میكنم. البته منظور من بحث تحلیلی و استدلالی و فلسفی نیست، بلكه فقط مایلم متون اسلامی را، آن هم بعضی از متون را در باب انفاق برای شما بخوانم. ما امروز باید نظر قرآن و اسلام را در باب مال و انفاق آن دائماً در مد نظر داشته باشیم و به دنبال آن عمل كنیم. والّا گفتن بی‌عمل، فلسفه‌بافی در عالم ذهن، استدلال و بحث و فرمول دادن بدون نتیجه، شأن و دأب اسلام نیست. در این آیه‌ای كه در اول این خطبه - این خطبه و خطبه‌ی قبل - خواندم، میفرماید: «و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیكم الی التّهلكة»؛(3) یعنی در راه خدا انفاق كنید و به دست خودتان، خودتان را در هلاكت نیندازید. كه یك روایتی در بعضی از تفاسیر نقل كردند در ذیل این آیه كه در یكی از جنگهای مسلمین با روم كه ابوایوب انصاری صحابی پیغمبر اكرم هم در آن شركت داشت، یكی از سربازان اسلام كه مرد متهور و شجاعی بود، رفت به میدان و جنگید و در صفوف دشمن رخنه كرد تا اینكه رفت به قلب دشمن. عده‌ای كه در این طرف او را نگاه میكردند، فریادشان بلند شد كه: «سبحان اللّه القی بنفسه الی التّهلكة»؛ این شخص خودش را به هلاكت انداخت، یعنی اشاره‌ی به آیه‌ی قرآن كه: «و لا تلقوا بایدیكم الی التّهلكة». حالا حساسیت یك مسلمان قرآن‌شناس را اینجا ببینید كه چقدر زیاد است. ابوایوب انصاری در آنجا حاضر بود، دید اینها دارند در معنای «و لا تلقوا بایدیكم الی التّهلكة» اشتباه میكنند و فكر میكنند معنای اینكه نباید انسان خود را به دست خود در هلاكت بیندازد، این است كه نباید به قلب لشگر دشمن بزند و دارند این جوان مسلمان شجاع را به خاطر شجاعتش محكوم میكنند؛ فریادش بلند شد، گفت ساكت باشید، این آیه درباره‌ی ما نازل شد. ما آنجا بودیم و میدانیم كه این آیه برای چه نازل شد. ماجرا این بود كه وقتی اسلام بعد از گذشت چند سالی بعد از هجرت یك عزتی پیدا كرد و یاوران اسلام زیاد شدند، ما كه انصار بودیم با خودمان فكر كردیم كه خب، روز اول مهاجرین محتاج به كمك ما بودند، ما آنها را كمك میكردیم و به مصارف جامعه‌ی اسلامی مدد میرساندیم. امروز دیگر خوب است ما یك قدری به خودمان برسیم، برویم سراغ كسب و كارمان و ترمیم خرابی‌هامان و تهیه‌ی لوازم زندگی به قدر یك زندگی مرفه و از جهاد در راه خدا و از انفاق در راه خدا غافل میشدیم. این آیه نازل شد، به ما گفت: «و انفقوا فی سبیل اللّه»؛ در راه خدا انفاق كنید، «و لا تلقوا بایدیكم الی التّهلكة»؛ خودتان در تهلكه نیندازید با این فكر غلط، با این تصوری كه دیگر حالا ما كار خودمان را كردیم، خوب است یك قدری هم به خودمان بپردازیم و برسیم. «فتهلكة فی الاقامة فی المال و الولد»؛ ابوایوب انصاری گفت: تهلكه در این است كه مسلمان پابند مال خود و زندگی خود و خانواده‌ی خود بشود و از تكلیف الهی كه جهاد و انفاق هست، غافل بشود. تهلكه این نیست كه انسان شجاعی با دشمن خدا مقابله كند، اگرچه جانش به خطر بیفتد. این برداشت مسلمان صدر اسلام از آیه‌ی «و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیكم الی التّهلكة» است.
آن مسئله‌ای كه در باب انفاق باید مورد توجه قرار بگیرد و من خیلی گذرا از آن عبور میكنم تا به آیاتی كه یادداشت كردم برسم، این است كه برای رفع فقر در جامعه، برای پر كردن خلأهای مالی در جامعه، برای شریك كردن همه‌ی آحاد مردم در اداره‌ی جامعه، بهترین راه و موفقترین وسائل، همان وسیله و راهی است كه اسلام معین كرده. یعنی اینكه كسانی كه تمكن دارند، به هر اندازه‌ای كه تمكن دارند، به مخارج عمومی، به مصارف عمومی كمك كنند كه یكی از آنها كمك به فقراست، اما منحصر در كمك به فقرا هم نیست. این نمیشود كه در جامعه‌ی اسلامی كسانی كسب مال و ثروت بكنند و تصور بكنند كه آنچه دارند، «انّما اوتیتوه علی علم»،(4) حرف قارون را بزنند. قارون وقتی میگفتند این اموال را جمع میكنی، میگفت من با زیركی خودم، با دانائی خودم، با كوشش و تلاش خودم به دست آوردم، ناز شصتم. این فكر، فكر غلطی است كه كسی بگوید آنچه من به دست آوردم، با تلاش و زیركی و هوشیاری خودم بوده، پس ناز شصتم. نه، مسئله این نیست در منطق اسلام، مسئله این است كه همه موظفند به نیازهای اجتماعی كمك كنند. اگر در همین جامعه‌ی كنونی ما رفع فقر در جامعه با یك برنامه‌ریزی به وسیله‌ی كمكهای مردمی مورد توجه قرار بگیرد، مطمئناً در طول چند سالی وضعیت جامعه و چهره‌ی كشور عوض خواهد شد و در همه جای دنیا همین جور است. البته در مقیاس جهانی هم بین كشورهای فقیر و غنی مسائلی از همین قبیل و حادتر از این وجود دارد كه حالا او از محل بحث ما خارج است؛ ما در چهارچوب جامعه‌ی خودمان بحث میكنیم. پس برای اینكه در جامعه تعادل ثروت به وجود بیاید، جامعه دو قطبی از لحاظ ثروت نشود، اسراف و فساد مالی به وجود نیاید، فقر به وجود نیاید، بهترین راه و موفقترین شیوه‌ها همین شیوه‌ی انفاق است. شما لذا می‌بینید كه در قرآن آیات متعددی، ده‌ها آیه درباره‌ی انفاق هست و برای راه‌های مختلف، از جمله برای جهاد فی سبیل اللّه كه گمان میكنم هفت تا، هشت تا آیه در قرآن، جهاد با مال را در كنار جهاد با جان قرار داده. همچنانی كه جهاد با نفس واجب است، پس جهاد با مال هم واجب است. «و تجاهدون فی سبیل اللّه باموالكم و انفسكم»؛(5) هم مال و هم جان، در یك ردیف، در یك طراز، با یك لحن مورد توجه قرار گرفته.
این راجع به مسئله‌ی انفاق؛ اما من مقید شدم امروز یك مقداری صرف وقت بكنم و آیات را از كلام اللّه مجید استخراج بكنم. البته این بخش كوچك آیاتی است كه در باب انفاق است؛ منتهی‌ در هر كدامی یك نكته‌ای را مورد توجه قرار دادم و اینجا ذكر كردم. چند آیه‌ای را عرض میكنم و البته مقصود من این است كه ما حقایق اسلامی را عادت كنیم كه از زبان قرآن و متون اسلامی و حدیث بیابیم و متنی فكر كنیم. ما به یاد داشته باشیم توصیه‌های قرآن را، هم مؤثرتر است، نورانیتش بیشتر است، دلها از آن بیشتر متأثر میشود و همین كه به واقع و حقیقتِ تفكر اسلامی نزدیكتر است. یك بخش از آیات آنی است كه در انفاق باید بهترینها را انفاق كرد كه چند آیه در قرآن هست. این یك تمرین است، یك آزمایش است كه یك آیه این است كه: «یا ایّها الّذین امنوا انفقوا من طیّبات ما كسبتم و ممّا اخرجنا لكم من الارض و لا تیمّموا الخبیث منه تنفقون»؛(6) یعنی ای كسانی كه به خدا ایمان آوردید، از بهترینها، از زیباترینها، از آنچه كه نفیستر و قیمتی‌تر هست، در راه خدا انفاق كنید. نروید سراغ جنس بد و آن را در راه خدا بخواهید بدهید، زیادی‌ها، لباس زیادی، خوراك زیادی، آن چیزی كه از دهن افتاده و خود شما آن را كنار گذاشتید، آن را در راه خدا انفاق كنید. نه، از بهترین آنچه كه دارید، در راه خدا انفاق كنید كه این آیه‌ی سوره‌ی بقره است و آیه‌ی سوره‌ی آل عمران هم كه معروف است، در ذهن همه هست كه: «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون»؛(7) آن عزیزترهاش را در راه خدا بده، آنچه كه بیشتر به آن علاقه داری. یك آیه، یا یك دسته آیات در این باب است كه انفاق در راه خدا مثل نماز یك عبادت است و ریا آن را باطل میكند. اگر انفاق را برای این بكنیم كه دیگران بگویند به به، فلانی انفاق در راه خدا كرد، تحسین كنند ما را، این عمل را خراب میكند و باطل میكند كه: «لا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الاذی كالّذی ینفق ماله رئاء النّاس»،(8) كه معلوم میشود كه آن كسی كه رئاء النّاسْ مالش را میدهد، برای ریا، او هم كار خودش را باطل میكند. اما در عین حال اگر چنانچه بدون ریا باشد، هم در راه خدا آشكارا انفاق كردن خوب است و هم پنهان انفاق كردن. این موجب نشود كه كسانی انفاق آشكار نكنند، بكنند، بدون ریا باشد، اما آشكار بودن، در معرض دیدها بودن، هیچ اشكالی ندارد كه میفرماید: «ان تبدوا الصّدقات فنعمّا هی»؛(9) چه بهتر كه آنچه را كه در راه خدا میدهید، آن را آشكار كنید، دیگران ببینند، تشویق بشوند و كار خیر فضای جامعه را پر كند.
چند آیه در قرآن هست كه میفهماند به ما كه انفاق نكردن در راه خدا و خشك‌دستی در راه‌های خیر علامت نفاق است؛ نفاق كه شاخ و دم ندارد. آن كسانی كه ادعای ایمان میكنند و اگر به آنها بگوئید بی‌ایمان، بدشان می‌آید؛ اما حاضر نیستند یك ریال از مال خودشان را در راه خدا خرج بكنند و حاضر نیستند بخش متناسبی از مال را در راه خدا بدهند، اینها یا الان منافقند یا خوف نفاق درباره‌شان هست كه یك جا در علائم منافقین میفرماید: «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنكر و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم»؛(10) دستهاشان را میبندند؛ یعنی انفاق نمیكنند و در یك جای دیگر هم آن كسانی هستند كه با خدا عهد میكنند كه اگر خدا به آنها چیزی بدهد، در راه خدا انفاق كنند: «فلمّا اتاهم من فضله بخلوا به و تولّوا»؛(11) اینها هم كه بعد از آنی كه چیزدار شدند، بخل میكنند، اینها را خدا میفرماید: «فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا اللّه ما وعدوه»؛(12) چون وعده‌ی خدا را تخلف كردند، بنابراین خدای متعال در دل اینها نفاق می‌اندازد. پس حاصل مطلب اینكه یكی از نشانه‌های منافق این است كه او قبض ید میكند، یعنی انفاق نمیكند. نه، نمیتوانیم حالا بگوئیم كه هر كسی كه قبض ید میكند، این مطلقاً منافق است، اما مطمئناً یكی از علائم منافق این است. در آیاتی، عذاب الهی را برای كسانی كه انفاق نمیكنند، وعده داده. به چه دل خوش هستند كسانی كه در راه خدا حاضر نیستند انفاق بكنند؟ كه این آیه‌ی بسیار شدیدالحن: «خذوه فغلّوه. ثمّ الجحیم صلّوه. ثمّ فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه. انّه كان لا یؤمن باللّه العظیم. و لا یحضّ علی طعام المسكین»؛(13) اینجا مسئله‌ی انفاق نكردن نیست، مسئله‌ی بی‌تفاوت بودن در مقابل فقرِ فقرا و مستمندان است. خونسرد بودن در مقابل نیازهای جامعه است؛ خونسرد هم نباید بود. حتی آن كسی كه خودش هم نمیتواند انفاق كند، باید دیگران را وادار كند به انفاق. در آخر سوره‌ی منافقون میفرماید: «و انفقوا ممّا رزقناكم من قبل ان یأتی احدكم الموت فیقول ربّ لو لا اخّرتنی الی اجل قریب فاصّدّق و اكن من الصّالحین»؛(14) یعنی در آنوقتی كه مرگ به سراغ او می‌آید - كه ناگهانی هم مرگ به سراغ همه می‌آید، همه ناگهان با مرگ روبه‌رو میشوند، پیش‌بینی‌اش را نكردند - آنجا ناگهان به خود می‌آید، میگوید پروردگارا عقب بینداز این مهلت را، شاید بتوانم من تصدق بدهم در راه خدا، بتوانم انفاق كنم. حسرت انفاق نكردن اموالی كه حالا او خواهد رفت و آنها خواهد ماند. و آیات فراوانی كه باز هست از جمله آیاتی كه انفاق را، قرض دادن به خدا میداند و از این قبیل كه حالا آیات دیگری هم یادداشت كردم. یك روایتی را در آخر عرایضم عرض كنم كه یك قدری باز حدود كار را برای ما روشن میكند و آن روایت این است كه رسول خدا (صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) وارد منزلشان شدند و دیدند بلال حبشی كه خادم حضرت و خدمتگزار منزل آن حضرت بود، یك مقداری خرما، یك كوتی از خرما یك گوشه‌ای گذاشته، پیغمبر چشمشان افتاد به این خرماها و فرمودند كه اینها را برای چه میخواهی؟ «ما هذا یا بلال»، این چیه اینجا جمع كردی؟ گفت یا رسول اللّه چون شما گاهی مهمان برایتان می‌آید و وقتی مهمان دارید، ممكن است چیزی در منزل نباشد و شما میخواهی از مهمان پذیرائی كنی، این را من نگه داشتم برای روز مبادا كه مهمانی برای شما بیاید. «اعدّ ذلك لاضیافك»؛ برای صرف شخصی خودمان هم نیست، برای مهمانهاست. پیغمبر در جواب او، برای یك مشت خرمائی كه برای مهمان نگه داشته شده، ببینید چه میفرماید. فرمود: «اما تخشی ان تكون لك دخان فی نار جهنّم»؛ نمیترسی كه این خرمائی كه اینجا جمع كردی، این دودی بشود برای تو در آتش جهنم. معلوم میشود مردم محتاج بودند. به عبارت دیگر در حالی كه مردم در بیرون به اینی كه شما تو خانه‌ات جمع كردی، احتیاج دارند و شما این را نگه میداری و نمیدهی، نمیترسی كه خدای متعال این را وسیله‌ی عذاب تو قرار بدهد؟ بعد فرمود: «انفق یا بلال»؛ انفاق كن. «و لا تخش من ذی العرش اقلالا»؛ از خدای متعال ترس كم و كسری نداشته باش، خدا خواهد رساند. یك روز هم حالا مهمان آمد تو خانه، نبود، خب، نباشد؛ خدا خواهد رساند ان‌شاءاللّه، از خدا نترس كه كم و كسر در كار تو بگذارد، بده در راه خدا، آنوقتی كه لازم است.(15) و امام هشتم علی بن موسی الرضا (علیه الصّلاة و السّلام) هم به فرزندش امام جواد نامه‌ای نوشت، ایشان هم عین همین تعبیر را با مختصر تفاوتی خطاب به امام جواد به كار برد. «فانفق و لا تخش من ذی العرش اقتارا»؛(16) در راه خدا انفاق كن پسرم و نترس از اینكه خدای متعال تو را در سختی و تنگدستی نگه دارد. این طرز فكر اسلام است و این طرز فكر اسلام فقط مال متوسطین و فقرا نیست كه هر وقت ما یك چیزی را اعلام كردیم، یا برای جنگ، یا برای سیل یا برای نیازهای گوناگون، اولین كسانی كه اجابت كردند، طبقه‌ی متوسط مردم است. می‌آیند انگشتری را، طلائی را به آدم میدهند كه آدم خجالت میكشد، اشك انسان در می‌آید، می‌بیند كه این چه خانواده‌ی ضعیفی است، انگشتری كه به حسب قیمت ظاهری كم‌بهاست، اگرچه در باطن بسیار باارزش و قیمتی است، اینها هستند غالباً كه می‌آیند میدهند؛ افراد متوسط و افراد فقیر، آن كسانی كه پولهای بیشتر دارند، كمتر می‌آیند.
1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 219
يَسأَلونَكَ عَنِ الخَمرِ وَالمَيسِرِ ۖ قُل فيهِما إِثمٌ كَبيرٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَإِثمُهُما أَكبَرُ مِن نَفعِهِما ۗ وَيَسأَلونَكَ ماذا يُنفِقونَ قُلِ العَفوَ ۗ كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآياتِ لَعَلَّكُم تَتَفَكَّرونَ
ترجمه :
در باره شراب و قمار از تو سؤال می‌کنند، بگو: «در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی (از نظر مادی) برای مردم در بردارد؛ (ولی) گناه آنها از نفعشان بیشتر است. و از تو می‌پرسند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: از مازاد نیازمندی خود.» اینچنین خداوند آیات را برای شما روشن می‌سازد، شاید اندیشه کنید!

2 ) سوره مبارکه التوبة آیه 34
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِنَّ كَثيرًا مِنَ الأَحبارِ وَالرُّهبانِ لَيَأكُلونَ أَموالَ النّاسِ بِالباطِلِ وَيَصُدّونَ عَن سَبيلِ اللَّهِ ۗ وَالَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ وَلا يُنفِقونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَليمٍ
ترجمه :
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بسیاری از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را بباطل می‌خورند، و (آنان را) از راه خدا بازمی‌دارند! و کسانی که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) می‌سازند، و در راه خدا انفاق نمی‌کنند، به مجازات دردناکی بشارت ده!

3 ) سوره مبارکه البقرة آیه 195
وَأَنفِقوا في سَبيلِ اللَّهِ وَلا تُلقوا بِأَيديكُم إِلَى التَّهلُكَةِ ۛ وَأَحسِنوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُحسِنينَ
ترجمه :
و در راهِ خدا، انفاق کنید! و (با ترک انفاق،) خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید! و نیکی کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست می‌دارد.

4 ) سوره مبارکه القصص آیه 78
قالَ إِنَّما أوتيتُهُ عَلىٰ عِلمٍ عِندي ۚ أَوَلَم يَعلَم أَنَّ اللَّهَ قَد أَهلَكَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنهُ قُوَّةً وَأَكثَرُ جَمعًا ۚ وَلا يُسأَلُ عَن ذُنوبِهِمُ المُجرِمونَ
ترجمه :
(قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده‌ام!» آیا او نمی‌دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمی‌شوند.

5 ) سوره مبارکه الصف آیه 11
تُؤمِنونَ بِاللَّهِ وَرَسولِهِ وَتُجاهِدونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَموالِكُم وَأَنفُسِكُم ۚ ذٰلِكُم خَيرٌ لَكُم إِن كُنتُم تَعلَمونَ
ترجمه :
به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید!

6 ) سوره مبارکه البقرة آیه 267
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا أَنفِقوا مِن طَيِّباتِ ما كَسَبتُم وَمِمّا أَخرَجنا لَكُم مِنَ الأَرضِ ۖ وَلا تَيَمَّمُوا الخَبيثَ مِنهُ تُنفِقونَ وَلَستُم بِآخِذيهِ إِلّا أَن تُغمِضوا فيهِ ۚ وَاعلَموا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ
ترجمه :
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از قسمتهای پاکیزه اموالی که (از طریق تجارت) به دست آورده‌اید، و از آنچه از زمین برای شما خارج ساخته‌ایم (از منابع و معادن و درختان و گیاهان)، انفاق کنید! و برای انفاق، به سراغ قسمتهای ناپاک نروید در حالی که خود شما، (به هنگام پذیرش اموال،) حاضر نیستید آنها را بپذیرید؛ مگر از روی اغماض و کراهت! و بدانید خداوند، بی‌نیاز و شایسته ستایش است.

7 ) سوره مبارکه آل عمران آیه 92
لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّىٰ تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ ۚ وَما تُنفِقوا مِن شَيءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ
ترجمه :
هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی‌رسید مگر اینکه از آنچه دوست می‌دارید، (در راه خدا) انفاق کنید؛ و آنچه انفاق می‌کنید، خداوند از آن آگاه است.

8 ) سوره مبارکه البقرة آیه 264
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا لا تُبطِلوا صَدَقاتِكُم بِالمَنِّ وَالأَذىٰ كَالَّذي يُنفِقُ مالَهُ رِئَاءَ النّاسِ وَلا يُؤمِنُ بِاللَّهِ وَاليَومِ الآخِرِ ۖ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفوانٍ عَلَيهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلدًا ۖ لا يَقدِرونَ عَلىٰ شَيءٍ مِمّا كَسَبوا ۗ وَاللَّهُ لا يَهدِي القَومَ الكافِرينَ
ترجمه :
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بخششهای خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می‌کند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی‌آورد؛ (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از) خاک باشد؛ (و بذرهایی در آن افشانده شود؛) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاکها و بذرها را بشوید،) و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند. آنها از کاری که انجام داده‌اند، چیزی به دست نمی‌آورند؛ و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی‌کند.

9 ) سوره مبارکه البقرة آیه 271
إِن تُبدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمّا هِيَ ۖ وَإِن تُخفوها وَتُؤتوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَيرٌ لَكُم ۚ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِن سَيِّئَاتِكُم ۗ وَاللَّهُ بِما تَعمَلونَ خَبيرٌ
ترجمه :
اگر انفاقها را آشکار کنید، خوب است! و اگر آنها را مخفی ساخته و به نیازمندان بدهید، برای شما بهتر است! و قسمتی از گناهان شما را می‌پوشاند؛ (و در پرتو بخشش در راه خدا، بخشوده خواهید شد.) و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است.

10 ) سوره مبارکه التوبة آیه 67
المُنافِقونَ وَالمُنافِقاتُ بَعضُهُم مِن بَعضٍ ۚ يَأمُرونَ بِالمُنكَرِ وَيَنهَونَ عَنِ المَعروفِ وَيَقبِضونَ أَيدِيَهُم ۚ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُم ۗ إِنَّ المُنافِقينَ هُمُ الفاسِقونَ
ترجمه :
مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند! آنها امر به منکر، و نهی از معروف می‌کنند؛ و دستهایشان را (از انفاق و بخشش) می‌بندند؛ خدا را فراموش کردند، و خدا (نیز) آنها را فراموش کرد (، و رحمتش را از آنها قطع نمود)؛ به یقین، منافقان همان فاسقانند!

11 ) سوره مبارکه التوبة آیه 76
فَلَمّا آتاهُم مِن فَضلِهِ بَخِلوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَهُم مُعرِضونَ
ترجمه :
امّا هنگامی که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند!

12 ) سوره مبارکه التوبة آیه 77
فَأَعقَبَهُم نِفاقًا في قُلوبِهِم إِلىٰ يَومِ يَلقَونَهُ بِما أَخلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدوهُ وَبِما كانوا يَكذِبونَ
ترجمه :
این عمل، (روح) نفاق را، تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت. این بخاطر آن است که از پیمان الهی تخلّف جستند؛ و بخاطر آن است که دروغ می‌گفتند.

13 ) سوره مبارکه الحاقة آیه 30
خُذوهُ فَغُلّوهُ
ترجمه :
او را بگیرید و دربند و زنجیرش کنید!

13 ) سوره مبارکه الحاقة آیه 31
ثُمَّ الجَحيمَ صَلّوهُ
ترجمه :
سپس او را در دوزخ بیفکنید!

13 ) سوره مبارکه الحاقة آیه 32
ثُمَّ في سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعونَ ذِراعًا فَاسلُكوهُ
ترجمه :
بعد او را به زنجیری که هفتاد ذراع است ببندید؛

13 ) سوره مبارکه الحاقة آیه 33
إِنَّهُ كانَ لا يُؤمِنُ بِاللَّهِ العَظيمِ
ترجمه :
چرا که او هرگز به خداوند بزرگ ایمان نمی‌آورد،

13 ) سوره مبارکه الحاقة آیه 34
وَلا يَحُضُّ عَلىٰ طَعامِ المِسكينِ
ترجمه :
و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشویق نمی‌نمود؛

14 ) سوره مبارکه المنافقون آیه 10
وَأَنفِقوا مِن ما رَزَقناكُم مِن قَبلِ أَن يَأتِيَ أَحَدَكُمُ المَوتُ فَيَقولَ رَبِّ لَولا أَخَّرتَني إِلىٰ أَجَلٍ قَريبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِنَ الصّالِحينَ
ترجمه :
از آنچه به شما روزی داده‌ایم انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد و بگوید: «پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمی به تأخیر نینداختی تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم؟!»

15 )
ميزان الحكمة، محمدی ری شهری، ج 12، ص 388 ح 20704.

قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله ـ لِبلالٍ و عِندَهُ صُبرٌ مِن تَمرٍ ـ : ما هذا يا بِلالُ ؟ قالَ : اُعِدُّ ذلكَ لأضيافِكَ . قالَ : أ ما تَخشى أن يَكونَ لَكَ دُخانٌ فی نارِ جَهَنَّمَ ؟ ! أنفِقْ يا بِلالُ ، و لا تَخشَ مِن ذی العَرشِ إقلالاً .
ترجمه :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خطاب به بلال حبشى آنگاه كه مقدارى خرما نزد او بود فرمود : اين چيست اى بلال؟ عرض كرد : اين را براى ميهمانان شما فراهم مى آورم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : آيا نمى ترسى كه اينها به دودى در آتش دوزخ برايت تبديل شود؟! انفاق كن اى بلال! و از خداوند صاحب عرش، ترسِ تنگدستى نداشته باش.

16 )
الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج ‏4، ص 43، ح 5؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏50، ص 102.

فَأَنْفِقْ وَ لَا تَخْشَ مِنْ ذِی الْعَرْشِ إِقْتَاراً.
ترجمه :
امام رضا(علیه‌السلام) فرمودند: انفاق كن و از خدا مترس كه بر تو تنگ گيرد يا تهى دست شوى.


مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه‌ کنگره جهانى حضرت رضا (علیه‌السلام) در مشهد - 1365/04/28
عنوان فیش :روایات «الائمّة نور الله‌» نشانه ای از حرکت مبارزاتی اهل بیت علیهم السلام
کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, انسان ۲۵۰ ساله, امامت و ولایت
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
یکی از مسائل، ادّعای امامت و دعوت به امامت است که این هرجا در زندگی ائمّه هست، نشانه‌ی حرکت مبارزی است که این فصل مفصّلی است؛ آن‌وقت، روایات «الائمّة نور الله‌»(1) در کافی و روایت امام رضا در آن فرمایش مفصّل(2) و آن نامه‌ی حضرت رضا ظاهراً به فضل‌بن‌سهل یا به دیگری از آن بحثهای بسیار مفصّل است. [پس] یکی مسئله‌ی امامت.
1 )
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 194

َ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا «2» فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ- الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ.
ترجمه :
ابو خالد كابلى گويد از امام باقر (عليه السّلام) پرسيدم تفسير قول خداى عز و جل را(8 سوره 64) «بخدا و رسولش و نورى كه فرستاده‌ايم ايمان آوريد» فرمود: اى ابا خالد بخدا سوگند كه مقصود از نور ائمه از آل محمد (صلّى الله عليه و آله) باشند تا روز قيامت، بخدا كه ايشانند همان نور خدا كه فرو فرستاده، بخدا كه ايشانند نور خدا در آسمانها و زمين، بخدا اى ابا خالد، نور امام در دل مؤمنين از نور خورشيد تابان در روز، روشن‌تر است، بخدا كه ائمه دلهاى مؤمنين را منور سازند و خدا از هر كس خواهد نور ايشان را پنهان دارد، پس دل آنها تاريك گردد، بخدا اى ابا خالد بنده‌اى ما را دوست ندارد و از ما پيروى نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بنده‌اى را پاكيزه نكند تا اينكه با ما خالص شده باشد و آشتى كرده باشد (يك رنگ شده باشد و سازگار) و چون با ما سازش كرد خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز قيامت ايمنش سازد.

2 )
الکافي  ,  جلد۱  ,  صفحه۱۹۸

عَنْ عَبْدِ اَلْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: كُنَّا مَعَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِي اَلْجَامِعِ يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ فِي بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ اَلْإِمَامَةِ وَ ذَكَرُوا كَثْرَةَ اِخْتِلاَفِ اَلنَّاسِ فِيهَا فَدَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ اَلنَّاسِ فِيهِ فَتَبَسَّمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ اَلْعَزِيزِ جَهِلَ اَلْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِمْ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَقْبِضْ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ اَلدِّينَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ اَلْقُرْآنَ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ بَيَّنَ فِيهِ اَلْحَلاَلَ وَ اَلْحَرَامَ وَ اَلْحُدُودَ وَ اَلْأَحْكَامَ وَ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ اَلنَّاسُ كَمَلاً فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «مٰا فَرَّطْنٰا فِي اَلْكِتٰابِ مِنْ شَيْءٍ » وَ أَنْزَلَ فِي حَجَّةِ اَلْوَدَاعِ وَ هِيَ آخِرُ عُمُرِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِيناً » وَ أَمْرُ اَلْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ اَلدِّينِ وَ لَمْ يَمْضِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى بَيَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِينِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِيلَهُمْ وَ تَرَكَهُمْ عَلَى قَصْدِ سَبِيلِ اَلْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَماً وَ إِمَاماً وَ مَا تَرَكَ لَهُمْ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ اَلْأُمَّةُ إِلاَّ بَيَّنَهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُكْمِلْ دِينَهُ فَقَدْ رَدَّ كِتَابَ اَللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ كِتَابَ اَللَّهِ فَهُوَ كَافِرٌ بِهِ هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ اَلْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ اَلْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اِخْتِيَارُهُمْ إِنَّ اَلْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا اَلنَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ إِنَّ اَلْإِمَامَةَ خَصَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ اَلْخَلِيلَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بَعْدَ اَل
ترجمه :
عبد العزيز بن مسلم گويد:ما در ايام على بن موسى الرضا(عليه السّلام)در مرو بوديم،در آغاز ورود خود،روز جمعه در مسجد جامع گرد آمديم و در موضوع امر امامت كه مورد اختلاف فراوان مردم بود گفتگو كرديم و من شرفياب حضور سيد خود امام رضا(عليه السّلام)شدم و بررسيهاى مردم را در امر امامت به عرض او رسانيدم،تبسمى كرد و فرمود:اى عبد العزيز،اين مردم نادانند و از رأى و دين خود فريب خورده‌اند،به راستى خدا عز و جل جانپيغمبر خود را نگرفت تا دين را براى او كامل كرد و قرآنى به او فرستاد كه شرح هر چيز در آن است،حلال و حرام و حدود و احكام و آنچه مردم بدان نياز دارند همه را در آن بيان كرده و فرموده(38 سوره انعام):«ما در اين كتاب چيزى را فرو گذار نكرديم» در سفر حجة الوداع كه آخر عمر پيغمبر بود نازل فرمود(3 سوره مائده):«امروز دين را براى شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را براى شما پسنديدم،تا دين شما باشد»امر امامت از(كمال دين خ ل)تمام نعمت است. پيغمبر از دنيا نرفت تا براى مردم همۀ معالم دين آنها را بيان كرد و راه آنان را بر ايشان روشن ساخت و آنها را بر جادۀ حق واداشت و على(عليه السّلام)را براى آنها رهبر و پيشوا ساخت و از چيزى كه مورد نياز امت باشد صرف نظر نكرد تا آن را بيان نمود،هر كه گمان برد كه خدا دينش را كامل نكرده كتاب خدا را رد كرده است و هر كه كتاب خدا را رد كند كافر است بدان،آيا مى‌دانند قدر و موقعيت امامت را در ميان امت تا اختيار و انتخاب آنان در آن روا باشد،به راستى امامت اندازه‌اى فراتر و مقامى والاتر و موقعى بالاتر و آستانى منيع‌تر و عمقى فروتر از آن دارد كه مردم با عقل خود بدان رسند يا با رأى و نظر خود آن را درك كنند يا به انتخاب خود امامى بگمارند. امامت مقامى است كه حضرت ابراهيم(عليه السّلام)پس از آنكه مقام نبوت و خلت را پا بر جا كرد بدان رسيد،اين امامت سومين درجه و فضيلتى بود كه خدايش بدان مشرف كرد و نامش را بوسيلۀ آن بلند نمود و فرمود(124 سوره بقره):«بدرستى كه من تو را براى مردم امام نمودم»خليل از شادمانى بدان عرض كرد:«و از ذريه و نژاد من هم»؟خدا تبارك و تعالى فرمود:«عهد و فرمان من بدست ظالمان نخواهد رسيد»اين آيه امامت هر ظالمى را تا روز قيامت باطل كرد و آن را مخصوص برگزيدگان پاك ساخت. سپس خداى عز و جل او را گرامى داشت و امامت را در ذريه و نژاد برگزيده او ن


مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه‌ کنگره جهانى حضرت رضا (علیه‌السلام) در مشهد - 1365/04/28
عنوان فیش :برداشت خلفا از زندگی ائمه علیهم السلام
کلیدواژه(ها) : امامت و ولایت, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, انسان ۲۵۰ ساله
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
شما می‌بینید که از زمان عبدالملک تا زمان متوکّل، همیشه یک‌جور برداشت از زندگی ائمّه بوده؛ خب، این را باید دنبال‌گیری کرد و نمیشود سهل‌انگاری کرد؛ چرا اینها از زندگی ائمّه این‌جور برداشت میکردند؟ مثلاً نسبت به موسی‌بن‌جعفر [گفته شد] «خلیفتان یجبی الیهما الخراج؟»،(1) یا مثلاً درباره‌ی امام علیّ‌بن‌موسیٰ: هَذَا عَلِیٌّ ابنُهُ قَد قَعَدَ وَ ادَّعیٰ الاَمرَ لِنَفسِه‌؛(2) و یا درباره‌ی ائمّه‌ی دیگر؛ این داعیه‌ای که خلفا و دوستان خلفا از زندگی ائمّه برداشت میکردند، قابل توجّه است و یکی از آن نقاط مهم هست که روایاتی را بنده اینجا ذکر کرده‌ام.
1 )
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 81
 بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۲۵


ترجمه :


2 )
عيون أخبار الرضا عليه السلام  ,  جلد۲  ,  صفحه۲۲۶ 
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏49، ص: 113

عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ: لَمَّا مَضَى أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ تَكَلَّمَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ خِفْنَا عَلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّكَ قَدْ أَظْهَرْتَ أَمْراً عَظِيماً وَ إِنَّا نَخَافُ مِنْ هَذَا اَلطَّاغِي فَقَالَ لِيَجْهَدْ جَهْدَهُ فَلاَ سَبِيلَ لَهُ عَلَيَّ قَالَ صَفْوَانُ فَأَخْبَرَنَا اَلثِّقَةُ أَنَّ يَحْيَى بْنَ خَالِدٍ قَالَ لِلطَّاغِي هَذَا عَلِيٌّ اِبْنُهُ قَدْ قَعَدَ وَ اِدَّعَى اَلْأَمْرَ لِنَفْسِهِ فَقَالَ مَا يَكْفِينَا مَا صَنَعْنَا بِأَبِيهِ تُرِيدُ أَنْ نَقْتُلَهُمْ جَمِيعاً وَ لَقَدْ كَانَتِ اَلْبَرَامِكَةُ مُبْغِضِينَ عَلَى بَيْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُظْهِرِينَ لَهُمُ اَلْعَدَاوَةَ .
ترجمه :
از صفوان بن يحيى روايت كرده كه گفت:چون موسى بن جعفر عليه السّلام درگذشت و امام رضا عليه السّلام در امر امامت سخن گفت،از اين جهت بر او ترسيديم و به حضرت گفتم:شما امرى عظيم ظاهر كردى و ما مى‌ترسيم بر تو از اين طاغى،فرمود:هر كارى مى‌تواند انجام دهد،كه او را بر من راهى نيست.صفوان گويد:شخصى ثقه به من گفت: يحيى بن خالد به آن طاغى گفت:اين على پسر موسى است كه به جاى او نشسته و اين امر را براى خود ادّعا مى‌كند،گفت:بهره‌اى نيست ما را از آن‌چه با پدرش كرديم،مى‌خواهى همه را بكشيم.برمكيان دشمن خاندان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودند و آن را ظاهر مى‌كردند.


مربوط به :پیام به کنگره‌ی علمی بین‌المللی امام علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السّلام - 1363/05/18
عنوان فیش :استفاده امام رضا علیه السلام از هر فرصتی برای ارتباط با مردم
کلیدواژه(ها) : حضرت امام رضا (علیه السلام), امامت و ولایت
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
امام[رضا علیه السلام] در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهراً از امکانات دستگاه خلافت نیز برخوردار می‌بود چهره‌ای به خود می‌گرفت که گوئی با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امری، نه نهیی، نه تصدی مسئولیتی، نه قبول شغلی نه دفاعی از حکومت و طبعاً نه هیچگونه توجیهی برای کارهای آن دستگاه. روشن است که عضوی در دستگاه حکومت که چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسئولیت‌ها کناره می‌گیرد نمی‌تواند نسبت به آن دستگاه صمیمی و طرفدار باشد. مأمون به خوبی این نقیصه را حس می‌کرد و لذا پس از آن‌که کار ولیعهدی انجام گرفت بارها در صدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلی با لطائف الحیل به مشاغل خلافتی بکشاند و سیاست مبارزه منفی امام را نقض کند، اما هر دفعه امام هشیارانه نقشه او را خنثی می‌کرد.
یک نمونه همان است که معمر بن خلاد از خود امام هشتم نقل می‌کند که مأمون به امام می‌گوید اگر ممکن است به کسانی که از او حرف شنوی دارند در باب مناطقی که اوضاع آن پریشان است چیزی بنویس و امام استنکاف می‌کند و قرار قبلی که همان عدم دخالت مطلق است را به یادش می‌آورد(1) و نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجرای نماز عید است که مأمون به این بهانه «که مردم قدر تو را بشناسند و دلها آنان آرام گیرد» امام را به امامت نماز عید دعوت می‌کند. امام استنکاف می‌کند و پس از این‌که مأمون اصرار را به نهایت می‌رساند امام به این شرط قبول می‌کند که نماز را به شیوه پیغمبر و علی‌بن‌ابی‌طالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره‌ای می‌گیرد که مأمون را از اصرار خود پشیمان می‌سازد و امام را از نیمه راه نماز بر می‌گرداند(2)، یعنی به ناچار ضربه‌ی دیگری بر ظاهر ریاکارانه‌ی دستگاه خود وارد می‌سازد.
مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون که در آن قویترین استدلالهای امامت را بیان فرموده است،(3) نامه‌ی جوامع الشریعه که در آن همه رئوس مطالب عقیدتی و فقهی شیعی را برای فضل‌بن‌سهل نوشته است،(4) حدیث معروف امامت که در مرو برای عبدالعزیزبن‌مسلم کرده است(5)، قصائد فراوانی که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایت عهدی سروده شده و برخی از آن مانند قصیده‌ی دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصائد برجسته‌ی عربی به شمار رفته است، نمایشگر این موفقیت عظیم امام است.
در حالی که مأمون امام را جدا از مردم می‌پسندید و این جدائی را در نهایت وسیله‌ای برای قطع رابطه‌ی معنوی و عاطفی میان امام و مردم می‌خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می‌داد، با این‌که مأمون آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را به طرزی انتخاب کرده بود که شهرهای معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند. امام در همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطه‌ی جدیدی میان خود و مردم استفاده کرد. در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهائی که با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث سلسلةالذهب(6) را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‌های معجزه آسای دیگری نیز آشکار ساخت و در جابه‌جای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو که سر منزل اصلی و اقامتگاه خلافت بود هم هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حکومت را برای حضور در انبوه جمعیت مردم شکافت.
اکنون بار دیگر نگاهی بر وضع کلی صحنه‌ی این نبرد پنهانی که مأمون آن را به ابتکار خود آراسته و امام علی‌بن‌موسی را با انگیزه‌هایی که اشاره شد به آن میدان کشانده بود می‌افکنیم:
یک سال پس از اعلام ولیعهدی وضعیت چنین است:
مأمون علی‌بن‌موسی را از امکانات و حرمت بی حد و مرز برخوردار کرده است، اما همه می‌دانند که این ولیعهد عالی مقام در هیچ یک از کارهای دولتی یا حکومتی دخالت نمی‌کند و به میل خود از هر آنچه به دستگاه خلافت مربوط می‌شود روگردان است و همه می‌دانند که او ولیعهدی را به همین شرط که به هیچ کار دست نزند قبول کرده است.
مأمون چه در متن فرمان ولایت عهدی و چه در گفته‌ها و اظهارات دیگر او را به فضل و تقوا و نسب رفیع و مقام علمی منیع ستوده است و او اکنون در چشم آن مردمی که برخی از او فقط نامی شنیده و جمعی به همین اندازه هم او را نشناخته و شاید گروهی بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یک چهره درخور تعظیم و تجلیل و یک انسان شایسته‌ی خلافت که از خلیفه به سال و علم و تقوی و خویشی با پیغمبر، بزرگتر و شایسته‌تر است شناخته‌اند.
مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلکه حتی علی‌بن‌موسی مایه‌ی امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است، در مدینه و مکه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علی‌بن‌موسی به تهمت حرص بدنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلکه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است. کوتاه سخن آن‌که مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی بدست نیاورده که بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد. این‌جا بود که مأمون احساس شکست و خسران کرد و در صدد بر آمد که خطای فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از این همه سرمایه‌گذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتی‌ناپذیر دستگاههای خلافت یعنی ائمه اهل‌بیت علیهم‌السّلام به همان شیوه‌ای متوسل شد که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، یعنی قتل.
قرائن نشان می‌دهد که مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به کارهای دیگری دست زده است که شاید بتواند این آخرین علاج را آسان تر به کار برد، شایعه پراکنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است، به گمان زیاد این‌که ناگهان در مرو شایع شد که علی‌بن‌موسی همه مردم را بردگان خود می‌داند جز با دست‌اندرکاری عمال مأمون ممکن نبود.
هنگامی که ابی‌الصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: «بار الها، ای پدیدآورنده آسمانها و زمین تو شاهدی که نه من و نه هیچ یک از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفته‌ایم و این یکی از همان ستم‌هائی است که از سوی اینان به ما می‌شود»(7)
1 )
كافی،شیخ كلینی، ج8 ص 151 ؛بحارالانوار، علامه مجلسی:ج49 ص 155

قَالَ لِيَ الْمَأْمُونُ يَا أَبَا الْحَسَنِ لَوْ كَتَبْتَ إِلَى بَعْضِ مَنْ يُطِيعُكَ فِی هَذِهِ النَّوَاحِی الَّتِی قَدْ فَسَدَتْ عَلَيْنَا قَالَ قُلْتُ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنْ وَفَيْتَ لِی وَفَيْتُ لَكَ إِنَّمَا دَخَلْتُ فِی هَذَا الْأَمْرِ الَّذِی دَخَلْتُ فِيهِ عَلَى أَنْ لَا آمُرَ وَ لَا أَنْهَى وَ لَا أُوَلِّيَ وَ لَا أَعْزِلَ وَ مَا زَادَنِی هَذَا الْأَمْرُ الَّذِی دَخَلْتُ فِيهِ فِی النِّعْمَةِ عِنْدِی شَيْئاً وَ لَقَدْ كُنْتُ بِالْمَدِينَةِ وَ كِتَابِی يَنْفُذُ فِی الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَقَدْ كُنْتُ أَرْكَبُ حِمَارِی وَ أَمُرُّ فِی سِكَكِ الْمَدِينَةِ وَ مَا بِهَا أَعَزُّ مِنِّی وَ مَا كَانَ بِهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ يَسْأَلُنِی حَاجَةً يُمْكِنُنِی قَضَاؤُهَا لَهُ إِلَّا قَضَيْتُهَا لَهُ قَالَ فَقَالَ لِی أَفِی لَكَ
ترجمه :
فرمود: مأمون به من گفت: اى ابا الحسن! كاش به برخى كسانى كه در اين نواحى از تو فرمان مى‏برند و بر ما شوريده‏اند نامه‏اى مى‏نوشتى. امام فرمود: به او گفتم: اگر تو به من وفادارى كنى من هم به تو وفادارى مى‏كنم. همانا من در اين امر [ولايتعهدى‏] درآمدم به شرط آنكه نه فرمانى دهم و نه نهى كنم، نه حاكمى گمارم و نه بركنار كنم. امرى كه بدان وارد شدم هيچ نعمتى بر من نيفزود.من در مدينه بودم و نامه‏ام در شرق و غرب نفوذ داشت، الاغم را سوار مى‏شدم و در راههاى مدينه آمد و شد مى‏كردم و در آن جا هيچ كس عزيزتر از من نبود و هيچ كس از آنها خواهشى از من نمى‏كرد مگر اينكه در صورت امكان آن را برمى‏آوردم. امام عليه السّلام فرمود: سپس مأمون به من گفت: به قولى كه به تو دادم وفا مى‏كنم

2 )
كافی،شیخ كلینی:ج1 ص 489

قَالَ فَلَمَّا حَضَرَ الْعِيدُ بَعَثَ الْمَأْمُونُ إِلَى الرِّضَا ع يَسْأَلُهُ أَنْ يَرْكَبَ وَ يَحْضُرَ الْعِيدَ وَ يُصَلِّيَ وَ يَخْطُبَ فَبَعَثَ إِلَيْهِ الرِّضَا ع قَدْ عَلِمْتَ مَا كَانَ بَيْنِی وَ بَيْنَكَ مِنَ الشُّرُوطِ فِی دُخُولِ هَذَا الْأَمْرِ فَبَعَثَ إِلَيْهِ الْمَأْمُونُ إِنَّمَا أُرِيدُ بِذَلِكَ أَنْ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُ النَّاسِ وَ يَعْرِفُوا فَضْلَكَ فَلَمْ يَزَلْ ع يُرَادُّهُ الْكَلَامَ فِی ذَلِكَ فَأَلَحَّ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنْ أَعْفَيْتَنِی مِنْ ذَلِكَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ وَ إِنْ لَمْ تُعْفِنِی خَرَجْتُ كَمَا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ الْمَأْمُونُ اخْرُجْ كَيْفَ شِئْتَ وَ أَمَرَ الْمَأْمُونُ الْقُوَّادَ وَ النَّاسَ أَنْ يُبَكِّرُوا إِلَى بَابِ أَبِی الْحَسَنِ قَالَ فَحَدَّثَنِی يَاسِرٌ الْخَادِمُ أَنَّهُ قَعَدَ النَّاسُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع فِی الطُّرُقَاتِ وَ السُّطُوحِ الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ وَ الصِّبْيَانُ وَ اجْتَمَعَ الْقُوَّادُ وَ الْجُنْدُ عَلَى بَابِ أَبِی الْحَسَنِ ع فَلَمَّا طَلَعَتِ الشَّمْسُ قَامَ ع فَاغْتَسَلَ وَ تَعَمَّمَ بِعِمَامَةٍ بَيْضَاءَ مِنْ قُطْنٍ أَلْقَى طَرَفاً مِنْهَا عَلَى صَدْرِهِ وَ طَرَفاً بَيْنَ كَتِفَيْهِ وَ تَشَمَّرَ ثُمَّ قَالَ لِجَمِيعِ مَوَالِيهِ افْعَلُوا مِثْلَ مَا فَعَلْتُ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِهِ عُكَّازاً ثُمَّ خَرَجَ وَ نَحْنُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُوَ حَافٍ قَدْ شَمَّرَ سَرَاوِيلَهُ إِلَى نِصْفِ السَّاقِ وَ عَلَيْهِ ثِيَابٌ مُشَمَّرَةٌ فَلَمَّا مَشَى وَ مَشَيْنَا بَيْنَ يَدَيْهِ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ كَبَّرَ أَرْبَعَ تَكْبِيرَاتٍ فَخُيِّلَ إِلَيْنَا أَنَّ السَّمَاءَ وَ الْحِيطَانَ تُجَاوِبُهُ وَ الْقُوَّادُ وَ النَّاسُ عَلَى الْبَابِ قَدْ تَهَيَّئُوا وَ لَبِسُوا السِّلَاحَ وَ تَزَيَّنُوا بِأَحْسَنِ الزِّينَةِ فَلَمَّا طَلَعْنَا عَلَيْهِمْ بِهَذِهِ الصُّورَةِ وَ طَلَعَ الرِّضَا ع وَقَفَ عَلَى الْبَابِ وَقْفَةً ثُمَّ قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا هَدَانَا اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَبْلَانَا نَرْفَعُ بِهَا أَصْو
ترجمه :
ياسر خادم گويد: چون عيد (قربان) فرا رسيد مأمون بسوى امام رضا عليه السلام كس فرستاد و درخواست كرد، آن حضرت براى عيد حاضر شود و نماز گزارد و خطبه بخواند. امام رضا عليه السلام پيغام داد.شروطى را كه ميان من و تو در پذيرفتن امر ولايت عهدى بود، خودت ميدانى، (بنا بر اين بود كه من از اين گونه امور معاف باشم) مأمون پيغام داد كه من ميخواهم با اين عمل دل مردم آرامش يابد و فضيلت شما را بشناسند، سپس بارها آن حضرت باو جواب رد ميداد و او پافشارى ميكرد تا آنكه حضرت فرمود: يا امير المؤمنين! اگر مرا از اين امر معاف دارى، خوشتر دارم و اگر معاف نكنى، همچنان كه پيغمبر و امير المؤمنين عليهما السلام (براى نماز عيد) بيرون ميشدند، بيرون ميشوم، مأمون گفت: هر گونه خواهى بيرون شو، و دستور داد سرداران و تمام مردم صبح زود در خانه امام رضا عليه السلام حاضر باشند.ياسر خادم گويد: مردان و زنان و كودكان در ميان راه و پشت بامها بر سر راه امام رضا عليه السلام نشستند، و سرداران و لشكريان در خانه آن حضرت گرد آمدند، چون خورشيد طلوع كرد، امام عليه السلام غسل نمود و عمامه سفيدى كه از پنبه بود، بسر گذارد، يك سرش را روى سينه و سر ديگر را ميانه دو شانه انداخت و دامن بكمر زد و بهمه پيروانش دستور داد چنان كنند.آنگاه عصاى پيكان دارى بدست گرفت و بيرون آمد، ما در جلوش بوديم و او پا برهنه بود و پيراهن خود را هم تا نصف ساق بكمر زده بود و لباسهاى ديگرش را هم بكمر زده بود، چون حركت كرد و ما هم پيشاپيشش حركت كرديم، سر بسوى آسمان بلند كرد و چهار تكبير گفت، كه ما پنداشتيم آسمان و ديوارها با او هم آواز بودند، سرداران و مردم آماده و سلاح پوشيده و بهترين زينت را نموده، دم در ايستاده بودند، چون ما با آن صورت و هيئت بر آنها در آمديم و سپس امام رضا عليه السلام در آمد و نزد در ايستاد فرمود: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، [اللَّه اكبر] على ما هدانا، اللَّه اكبر على ما رزقنا من‏بهيمة الانعام، و الحمد لله على ما أبلانا»ما هم صدا را ميكشيديم و مى‏گفتيم.ياسر گويد: شهر مرو از گريه و ناله و فرياد بلرزه در آمد، سرداران چون امام رضا عليه السلام را پا برهنه ديدند، از مركبهاى خود فرود آمدند و كفشهاى خود را بكنار گذاشتند، حضرت پياده راه ميرفت و در سر هر ده قدم ميايستاد و سه تكبير مى‏فرمود.ياسر گويد: ما خيال ميكرديم كه آسمان و زمين

3 )
بطور مثال مراجعه كنید به كتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام،شیخ صدوق:ج1 ص228


ترجمه :


4 )
تحف العقول،ابن شعبه حرانی:ص 415؛بحارالانوار، علامه مجلسی: ج10 ص360

رُوِيَ أَنَّ الْمَأْمُونَ بَعَثَ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ ذَا الرِّئَاسَتَيْنِ إِلَى الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ إِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَجْمَعَ لِی مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ فَإِنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ فَدَعَا الرِّضَا ع بِدَوَاةٍ وَ قِرْطَاسٍ وَ قَالَ ع لِلْفَضْلِ اكْتُبْ- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ حَسْبُنَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَحَداً صَمَداً لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً قَيُّوماًسَمِيعاً بَصِيراً قَوِيّاً قَائِماً بَاقِياً نُوراً عَالِماً لَا يَجْهَلُ قَادِراً لَا يَعْجِزُ غَنِيّاً لَا يَحْتَاجُ عَدْلًا لَا يَجُورُ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ لَا شِبْهَ لَهُ وَ لَا ضِدَّ وَ لَا نِدَّ وَ لَا كُفْوَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَمِينُهُ وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ وَ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ أَفْضَلُ الْعَالَمِينَ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ لَا تَبْدِيلَ لِمِلَّتِهِ وَ لَا تَغْيِيرَ وَ أَنَّ جَمِيعَ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص أَنَّهُ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ نُصَدِّقُ بِهِ وَ بِجَمِيعِ مَنْ مَضَى قَبْلَهُ مِنْ رُسُلِ اللَّهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ حُجَجِهِ وَ نُصَدِّقُ بِكِتَابِهِ الصَّادِقِ- لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيد...
ترجمه :
نقل شده است كه مأمون [وزير خود] فضل بن سهل ذو الرّياستين را با اين پيام بسوى حضرت رضا عليه السّلام فرستاد: من دوست دارم كه كلّياتى از حلال و حرام، و واجبات و مستحبّات را برايم فراهم سازى، چرا كه تو حجّت خدائى بر خلق او، و بنياد و سرچشمه دانشى، پس امام رضا عليه السّلام دوات و كاغذى حاضر ساخته و به فضل گفت: بنويس:بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اقرار بوحدانيت خداى يكتا و بى‏نياز ما را كافى است، نه همسرى گرفته و نه فرزندى دارد، پاينده است و بسيار شنوا و بينا، قائم است و باقى و نور، دانائى است كه جهل در او راه ندارد، توانائى است عارى از عجز و درماندگى، توانگرى است از احتياج بدور، دادگرى است كه بيداد نكند، همه چيز را آفريده، و چيزى همانند او نيست، نه او را مانندى است و نه ضدّى، و نه شريكى دارد و نه همتائى. و آنكه محمّد بنده و فرستاده و امين خدا و برگزيده و منتخب از خلق او است، او سرور و سالار پيمبران مرسل و ختم‏كننده انبياى الهى و بهترين خلق عالم است، نه پيامبرى پس از او آيد و نه آئينش تغيير و تبديل گردد، و اينكه تمام آنچه محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آورده حقّ آشكار بوده است، و پيامبر [اسلام‏] و تمام رسولان و پيامبران و پيشوايان خداوند- كه پيش از او بوده‏اند- را تصديق مى‏كنيم، و كتاب صادقش را باور داريم كه: «باطل (كاهش، افزايش و نادرستى) از پيش آن و از پس آن (در حال و آينده) بدان راه نيابد، زيرا فرو فرستاده‏اى است از سوى [خداى‏] با حكمت و ستوده- فصّلت: 42...

5 )
امالی صدوق:ص 235؛بحارالانوار،علامه مجلسی:ج49 ص 122

قَالَ لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع نَيْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ يَرْحَلَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُ الْحَدِيثِ فَقَالُوا لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِيثٍ فَنَسْتَفِيدَهُ مِنْكَ وَ قَدْ كَانَ قَعَدَ فِی الْعَمَّارِيَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا
ترجمه :
اسحق بن راهويه گويد چون أبو الحسن الرضا (ع) به نيشابور آمد و خواست از آنجا نزد مأمون كوچ كند اصحاب حديث جمع شدند و باو عرضكردند يا ابن رسول اللَّه از نزد ما ميروى و حديثى نمی فرمائى كه ما از شما استفاده كنيم حضرت در هودج نشسته بود سر خود بيرون آورد و فرمود شنيدم از پدرم موسى بن جعفر ميگفت شنيدم از پدرم جعفر بن محمد ميگفت شنيدم از پدرم محمد بن على ميگفت شنيدم از پدرم على بن الحسين ميگفت شنيدم از پدرم حسين بن على ميگفت شنيدم از پدرم امير المؤمنين على بن ابى طالب ميگفت شنيدم از رسول خدا (ص) ميگفت شنيدم از جبرئيل ميگفت شنيدم از خداى عز و جل ميفرمايد لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حصن منست و هر كه در حصن من در آيد از عذابم در امانست چون راحله براه افتاد و گذشت فرياد كرد بما كه با شروط آن و من هم از شروط آنم

6 )
حتجاج طبرسی:ج2 ص 433؛امالی صدوق:ص 674؛بحارالانوار،علامه مجلسی: ج25 ص 120

قَالَ: كُنَّا فِی أَيَّامِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِی جَامِعِهَا فِی يَوْمِ جُمُعَةٍ فِی بَدْوِ قُدُومِنَا فَأَدَارَ النَّاسُ أَمْرَ الْإِمَامَةِ وَ ذَكَرُوا كَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِيهَا- فَدَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِی وَ مَوْلَايَ الرِّضَا ع فَأَعْلَمْتُهُ مَا خَاضَ النَّاسُ فِيهِ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا مِنْ أَدْيَانِهِمْ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَقْبِضْ نَبِيَّهُ ص حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ الدِّينَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنَ فِيهِ تَفْصِيلُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ بَيَّنَ فِيهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْكَامَ وَ جَمِيعَ مَا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ كَمَلًا فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هُوَ آخِرُ عُمُرِهِ- الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَأَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّينِ وَ لَمْ يَمْضِ ص حَتَّى بَيَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِينِهِ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِيلَهُ وَ تَرَكَهُمْ عَلَى قَصْدِ الْحَقِّ أَقَامَ لَهُمْ عَلِيّاً ع عَلَماً وَ إِمَاما...
ترجمه :
منقول و مروى است كه مادر أيّام سكناى أبى الحسن الرّضا عليه السّلام در مرو اقامت داشتيم در روز جمعه در مسجد جامع آن شهر درآمديم خلق بسيار در گوشه و كنار آن مسجد مجتمع ديديم چون نيك بكلام و سخنان مردمان رسيديم كلام آن امام در أمر امامت و بيان اختلاف مردمان در آن بود و هر كس چيزى ميگفتند من چون حال بدان منوال مشاهده نمودم بسرعت تمام خود را بخدمت سيّد و مولاى خود أبى الحسن الرّضا عليه السّلام رسانيده حقيقت أمر أنام كه در باب امام خوض لا كلام مينمودند اعلام نمودم كه هر أحدى در آن مرام كلام بغايت بى‏انتظام در آن مسكن و مقام مذكور ميكردند.آن سرور عليه الصّلوة و السّلام تبسّم نمود، پس آنگاه آن ولىّ اللَّه (ع) فرمود كه: يا عبد العزيز اين قوم جاهل بى‏تميز فريب در دين و شكّ و ريب در ملّت و آئين ظاهر كردند بدرستى كه حضرت اللَّه تعالى قبض روح حضرت نبىّ الورى ننمود مگر وقتى كه دين او را بشرايط و أحكام كامل و تمام نمود و ارسال، و انزال قرآن بر آن رسول آخر الزّمان فرمود كه: در او تفصيل هر چيز بالتّمام و بيان حلال و حرام و حدود و أحكام و جميع ما يحتاج اليه أنام بحدّ كمال و تمام است.خلاصه كلام آنكه مهيمن علّام هيچ چيز از ضروريّات دين مبين و واجبات شرع سيّد المرسلين صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را فوت و فرو گذاشت ننمود و آن را در قرآن بأوضح بيان عيان نمود چنانچه مصدوقه: ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ شاهد حقّ و كلام صدق است بر آن و در حجّة الوداع كه آخر عمر آن پيغمبر جليل القدر عليه الصّلوة و السّلام است كريمه: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً نازل شد پس أمر امامت از اتمام دين و اكمال نعمت بر تمامى مسلمين است.حضرت رسول متوجّه بارگاه حضرت آله نشد تا آنكه براى امّت بيان معالم دين و ايضاح سبيل يقين بلكه براى ثقلين نمود و همگى امّت را بر قصد حقّ و اطاعت قادر مطلق گذاشت و حضرت أمير المؤمنين على عليه السّلام را به امامت ايشان اقامت فرمود كه: أعلم و أفضل از تمامى أهل عالم بعد از نبىّ الأكرم بود

7 )
عیون اخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق:ج2 ص 184؛بحارالانوار،علامه مجلسی:ج49 ص 170

فقلت له: يا ابن رسول اللّه ما شي‏ء يحكيه عنكم الناس؟ قال:و ما هو؟ قلت: يقولون: إنّكم تدّعون أنّ الناس لكم عبيد، فقال: أللهم فاطر السماوات و الأرض عالم الغيب و الشهادة، أنت شاهد بأنّی لم أقل ذلك قطّ و لا سمعت أحدا من آبائی قاله قطّ و أنت العالم بما لنا من المظالم عند هذه الامّة و إنّ هذه منها، ثمّ أقبل عليّ فقال لی: يا عبد السّلام إذا كان الناس كلّهم عبيد لنا على ما حكوه عنّا فممن نبيعهم؟ قلت: يا ابن رسول اللّه صدقت، ثمّ قال: يا عبد السّلام أمنكر أنت لما اوجب اللّه تعالى لنا من الولاية، كما ينكر غيرك؟ قلت: معاذ اللّه بل أنا مقرّ بولايتكم
ترجمه :
به ایشان عرض كردم: يا بن رسول اللَّه اين چه چيزى است كه مردم از شما حكايت ميكنند پرسيد چه چيز؟ گفتم: ميگويند شما مدعى هستيد كه مردم بنده شما هستند. دست بجانب آسمان دراز كرده گفت:اى خداى آفريننده آسمان و زمين كه آشكار و پنهان را ميدانى تو خبر دارى كه من چنين چيزى نگفته‏ام هرگز و نه شنيده‏ام كه يكى از اجدادم مدعى شده باشد خدايا تو ميدانى اين امت چه ستمها بما روا داشته‏اند كه اين يكى از آنها است.آنگاه رو بمن نموده فرمود: اگر آن طورى كه ميگويند مردم تمام برده و بنده ما باشند بچه كس آنها را بفروشيم عرض كردم: صحيح ميفرمائيد يا ابن رسول اللَّه سپس فرمود: مگر تو منكرى ولايت ما را كه خدا واجب نموده چنانچه ديگران انكار دارند عرضكردم: معاذ اللَّه هرگز! من اقرار بولايت شما دارم


مربوط به :گزیده‌ای از بیانات در مسجد امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) - 1352/12/24
عنوان فیش :دستور امام رضا(علیه‌السلام) برای گریاندن مردم به یاد گذشته تشیع
کلیدواژه(ها) : عزاداری‌های اهل‌بیت (علیهم‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
اوّلین نهضتى که بعد از عاشوراى حسینى از طرف شیعیان به وجود آمد، نهضت توّابین بود. اینها آمدند در آن مرقد پاک دور هم جمع شدند -کتب تواریخ اینها را نوشته‌اند- مبلغ زیادى اشک ریختند. بعضى خیال میکنند این گریه وسیله‌ى عقده‌گشایى است؛ بله، گریه وسیله‌ى عقده‌گشایى است، درصورتى‌که با فکر همراه نباشد. اگر گریه را و اشک ریختن را فقط احساسات هدایت بکند، همین است که گفته‌اند، امّا اگر فکر و اندیشه به انسان اشکى بدهد و چشم انسان قطره‌ى اشکى بچکاند، این مثل همان آب کبابى است که آتش را تیزتر و تندتر میکند؛ این عقده نیست، سلاح است؛ لذاست که گریه جزو کارهاى معمولى شیعیان صدر اوّل است که همه‌ی آنها در راه ستیزه‌گرى بودند، همه‌ی آنها در راه عاشورا قدم برمیداشتند. امام جعفر صادق اهل گریه است(1)؛ امام رضا (صلوات‌الله‌‌علیه) اهل گریه است؛ شعرا را وادار میکنند و میگویند این قصائد بلند را بگویید،(2) بروید گروه‌ها را به یاد گذشته‌ى تشیّع بگریانید که با این گریه، آتششان مشتعل‌تر و برافروخته‌تر بشود. توّابین آمدند اینجا مبالغ زیادی گریه کردند؛ هرچه بخواهید. گمانم گفته‌ام یک شبانه‌روز یا دو شبانه‌روز -نوشته‌اند در تواریخ، بنده یادم رفته- اتّصالاً اشک [ریختند]؛ بعد از این گریه‌ها بود که دست به دست هم دادند، تصمیم گرفتند که بروند تا جانشان را در راه خدا بدهند و تا کشته نشده‌اند، دست از جنگ برندارند و از این جنگ زنده برنگردند؛ همین هم شد.
1 )
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص84.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِي يَا أَبَا عُمَارَةَ أَنْشِدْنِي لِلْعَبْدِيِّ فِي الْحُسَيْنِ ع قَالَ فَأَنْشَدْتُهُ فَبَكَى قَالَ ثُمَّ أَنْشَدْتُهُ فَبَكَى قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا زِلْتُ أُنْشِدُهُ وَ يَبْكِي حَتَّى سَمِعْتُ الْبُكَاءَ مِنَ الدَّارِ فَقَالَ لِي يَا أَبَا عُمَارَةَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَأَبْكَى خَمْسِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع فَأَبْكَى أَرْبَعِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع فَأَبْكَى ثَلَاثِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع فَأَبْكَى عِشْرِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع فَأَبْكَى عَشَرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ شِعْراً وَاحِداً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع شِعْراً فَبَكَى فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع شِعْراً فَتَبَاكَى فَلَهُ الْجَنَّةُ.
ترجمه :
ابو عمارة منشد گويد: امام صادق عليه السّلام بمن فرمود: اى ابا عماره در مرثيه حسين عليه السّلام براى من شعرى بخوان، من خواندم و حضرت گريست، گويد باز خواندم و او گريست و بخدا سوگند پيوسته شعر خواندم و آن حضرت گريست تا صداى گريه را از اندرون خانه شنيدم، پس امام عليه السّلام فرمود: اى ابا عماره هر كس در مرثيه حسين ابن على عليهما السّلام شعرى بخواند و پنجاه كس را بگرياند بهشت پاداش اوست. و هر كس در رثاء حسين عليه السّلام شعرى بخواند و چهل كس را بگرياند بهشت اجر اوست. و هر كس در مرثيه حسين عليه السّلام شعرى بخواند و سى نفر را بگرياند بهشت از ان اوست. و هر كس در رثاى حسين عليه السّلام شعرى بخواند و بيست تن را بگرياند بهشت اجر اوست. و هر كس در عزاى حسين عليه السّلام شعرى بخواند و ده كس را بگرياند بهشت براى اوست. و هر كس در عزاى حسين شعرى بخواند و يكتن را بگرياند مزدش بهشت خواهد بود. و هر كس در مرثيه حسين عليه السّلام شعرى بخواند و خود بگريد بهشت از ان اوست، و هر كس در رثاى حسين عليه السّلام شعرى بخواند و خود را گريان نمايد بهشت از براى اوست.

2 )
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج‏45، ص257.

دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِي مِثْلِ هَذِهِ الْأَيَّامِ فَرَأَيْتُهُ جَالِساً جِلْسَةَ الْحَزِينِ الْكَئِيبِ وَ أَصْحَابُهُ مِنْ حَوْلِهِ فَلَمَّا رَآنِي مُقْبِلًا قَالَ لِي مَرْحَباً بِكَ يَا دِعْبِلُ مَرْحَباً بِنَاصِرِنَا بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ ثُمَّ إِنَّهُ وَسَّعَ لِي فِي مَجْلِسِهِ وَ أَجْلَسَنِي إِلَى جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ لِي يَا دِعْبِلُ أُحِبُّ أَنْ تُنْشِدَنِي شِعْراً فَإِنَّ هَذِهِ الْأَيَّامَ أَيَّامَ حُزْنٍ كَانَتْ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَيَّامَ سُرُورٍ كَانَتْ عَلَى أَعْدَائِنَا خُصُوصاً بَنِي أُمَيَّةَ يَا دِعْبِلُ مَنْ بَكَى وَ أَبْكَى عَلَى مُصَابِنَا وَ لَوْ وَاحِداً كَانَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ يَا دِعْبِلُ مَنْ ذَرَفَتْ عَيْنَاهُ عَلَى مُصَابِنَا وَ بَكَى لِمَا أَصَابَنَا مِنْ أَعْدَائِنَا حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَنَا فِي زُمْرَتِنَا يَا دِعْبِلُ مَنْ بَكَى عَلَى مُصَابِ جَدِّيَ الْحُسَيْنِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ الْبَتَّةَ.
ترجمه :
در بعضى از كتب معتبره از دعبل خزاعى روايت كرده است كه گفت: در ايّام عاشورا رفتم به خدمت على بن موسى الرّضا عليه السّلام، و آن حضرت اندوهناك نشسته بود و جمعى از شيعيان در خدمت آن حضرت نشسته بودند، چون نظر آن سرور بر من افتاد فرمود: مرحبا اى دعبل كه يارى كننده مائى به دست و زبان خود، پس مرا طلبيد و نزديك خود نشانيد و فرمود: اى دعبل چون اين روزها ايّام حزن ما اهل بيت است و ايّام سرور و شادى دشمنان ماست، شعرى چند در مرثيه سيّد شهدا بخوان، و بدان اى دعبل هر كه بگريد و بگرياند يك كس را براى مصيبت ما، اجرش بر خداست، اى دعبل هر كه آب از ديده‏هاى او روان شود براى آنچه به ما رسيده است از دشمنان ما، حق تعالى او را در زمره ما محشور گرداند، اى دعبل هر كه بر مصيبت جدّ من حسين بگريد، البتّه حق تعالى گناهان او را بيامرزد.