[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :خالی نماندن میدان جبهه خودی حتی با کنارکشیدن افراد آن کلیدواژه(ها) : اراده الهی, مسئولیتپذیری نوع(ها) : قرآن متن فیش : آنچه در مجموع میخواهم عرض کنم این است که شما باید کاری کنید که جبههی خودی را، از هزم و سایش و ریزش نجات دهید. (...) البته این نکته را هم به شما بگویم که اگر خدای ناکرده همگیتان [جبههی خودی هنری و روشنفکری] یک وقت بگویید «ما میخواهیم این کار و فعّالیت و حضور را ببوسیم و کنار برویم»، عقیده ندارم که این میدان، خالی خواهد ماند؛ نه. عقیدهی من این است که بارِ خدا، زمین نمیماند. بنده از قبل از انقلاب به طلبهها و رفقای جوانی که با من بودند، مکرّر در مکرّر میگفتم این را شما بدانید که وقتی ارادهی الهی تعلّق گرفت، بارِ خدا زمین نمیماند. قرآن، ناطق به این است: «من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی اللَّه بقوم یحبّهم و یحبّونه.»(1) خدا دست دیگری، پشت دیگری و بَر و دوش و بازویِ ستبرِ دیگری را مأمور برداشتنِ این بار و حمل آن خواهد کرد. ولی بالاخره، کار به تأخیر میافتد. در این شکی نیست که وقتی ما بخواهیم باری را بر زمین بگذاریم، تا دیگری بیاید و آن بار را بردارد، وقفهای ایجاد میشود. البته، وقفه در راه خدا، نارواست. استفاده از این فرصت و موقعیت هم که خدا به ما داده است تا بتوانیم این بار را برداریم، بزرگترین کارِ ماست. اصلاً بزرگترین افتخار این است که خدا ما را بندهی خودش بداند و از ما بخواهد که این بار را برداریم. لذاست که من عرض میکنم: شما باید تلاش کنید تا جبههی خودی و آن جمع سیصد و سیزده نفری بدرِ کبرایِ امروز، سایش پیدانکند. 1 ) سوره مبارکه المائدة آیه 54 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَأتِي اللَّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَيُحِبّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرينَ يُجاهِدونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَلا يَخافونَ لَومَةَ لائِمٍ ۚ ذٰلِكَ فَضلُ اللَّهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ ۚ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ ترجمه : ای کسانی که ایمان آوردهاید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمیرساند؛ خداوند جمعیّتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد میکنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) میدهد؛ و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :مخاطب کار فرهنگی؛ همه بشریت کلیدواژه(ها) : نوع(ها) : قرآن متن فیش : راجع به مطلبی که آقای «ارگانی» در باب مخاطب فرمودند: من اصلاً نمیگویم که «مخاطبتان یک عدّه خودی باشند.» مخاطب شما، همهی بشریّتند: «وَ ما ارسلناک الا کافة للنّاس.»(1) نمیگویم که «شما یک مشت حزبالّلهیِ مؤمن را پیدا کنید؛ آنها را آهسته و مثلاً خصوصی، بیاورید، حرفهایی به آنها بزنید و سپس ولشان کنید؛ بقیه هم خودشان بروند.» من این را نمیگویم. من میگویم: شما مشخّصهی خودتان را در پیامتان حفظ کنید و بگذارید کسانی که مخاطبتان قرار میگیرند، این طعم برایشان خوشایند باشد. مثل همان کاری که پیامبران و مصلحین دنیا کردند. و الّا اگر قرار باشد با دست خودمان، دوْر خودمان دیوار بکشیم که واویلاست! 1 ) سوره مبارکه سبإ آیه 28 وَما أَرسَلناكَ إِلّا كافَّةً لِلنّاسِ بَشيرًا وَنَذيرًا وَلٰكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمونَ ترجمه : و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :غربال شدن جبهه خودی در طول انقلاب کلیدواژه(ها) : روشنفکری نوع(ها) : نهجالبلاغه متن فیش : جبههی [هنری و روشنفکری] جوانان، در بدو تشکیل، از دو مشکل رنج میبرد: اوّلاً در مقابل خود، یک جبههی خیلی قوی، گردن کلفت، مدعّی و از لحاظ کمّی و کیفی، دارای نفر و عِدّه وعُدّه داشت. ثانیاً، عناصر تشکیل دهندهی آن، از لحاظ اعتقادات، همسطح نبودند. یعنی هرچه انقلاب به آنها داده بود، به فراخور ظرفیّت و علاقهی خود، گرفته بودند. انقلاب، هم «فکر» میدهد هم «شعار». هم «اندیشه» در آن هست هم «احساس». اما ای بسا کسانی که بیشتر به احساسش مجذوب میشوند. یعنی به شعارش، به حوادثش، به جنگش، به درگیریاش و به ضدّیت با امریکایش؛ تا فرضاً به تفکّراتِ متین و عمیقِ شهید مطهّری، یا بعضی از متفکّرین دیگرش. کسانی که در این جبههی خودی، عمق اعتقاداتشان زیاد نبود - اگر چه گاهی تظاهرات انقلابیشان خیلی خوب بود؛ اما بعضاً پایداریشان کم به نظر میرسید - غربال شدند. این جبهه در طول پانزده سال گذشته، تغربل داشته است: «و لتغربلا غربلة.»(1) این «تغربلا»؛ یعنی غربال شدن، در جبههی خودی وجود داشته است. 1 ) خطبه 16 : از خطبههاى آن حضرت است هنگامى كه در مدينه با او بيعت شد ذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلَا وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ( صلى الله عليه وآله ) وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كِذْبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيْءٌ فَأَقْبَلَ . و من هذه الخطبة و فيها يقسم الناس إلى ثلاثة أصناف شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِيءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِي النَّارِ هَوَى الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا يَعْرِفَ قَدْرَهُ لَا يَهْلِكُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ وَ لَا يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ فَاسْتَتِرُوا فِي بُيُوتِكُمْ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ وَ لَا يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا يَلُمْ لَائِمٌ إِلَّا نَفْسَهُ . ترجمه : عهدهام در گرو درستى سخنم قرار دارد، و نسبت به آن ضامن و پاى بندم. كسى كه عبرتهاى روزگار كيفرهاى پيش رويش را بر او آشكار كند تقوا او را از در افتادن در اشتباهات مانع گردد. هشيار باشيد كه روزگار آزمايش به همان شكل خود در روز بعثت پيامبر (ص) به شما باز گشته. به خدايى كه او را به حق فرستاد هر آينه همه درهم ريخته مىشويد، و هر آينه غربال مىگرديد، و همچون محتواى ديگ جوشان درهم و برهم گشته تا آنجا كه ذليل شما گرامى و بالا نشينتان پست شود. واپس ماندهها كه كوتاهى كردند پيش افتند، و پيش افتادههاى گذشته پس مانند. به خدا قسم سخنى را مخفى ننموده، و دروغى بر زبان نياوردهام، و به اين اوضاع و چنين زمانى آگاهيم دادهاند. گناه و تقوا بدانيد خطاها اسبان سركشند كه افسار گسيخته سوارههاى خود را به پيش مىبرند تا به جهنم وارد كنند. آگاه باشيد كه تقوا مركبهاى راهوار است كه مهارشان به دست سوارههاى آنها سپرده شده، در نتيجه آنان را وارد بهشت مىنمايند. اين وضع حق و باطل است، كه هر يك را خريدارى است، اگر باطل بسيار باشد از گذشته چنين بوده، و اگر حق اندك باشد زياد شدنش را اميد هست. هر آينه كم است جريانى كه از دست رفته به جاى اصلى خود برگردد. مىگويم: در اين سخن كوتاه جايگاهى از زيبايى است كه از هر گونه توصيف بيرون است، بهرهاى كه از شگفتى در اين كلام به انسان مىرسد بيش از درك حقايقى است كه در آن وجود دارد. در اين سخن علاوه بر آنچه گفتيم اضافاتى از فصاحت هست كه زبان از بيانش عاجز، و انديشه از رسيدن به ژرفايش ناتوان است. اين گفتار مرا نمىفهمد مگر كسى كه عمرش را در صنعت فصاحت صرف كرده، و انديشهاش به ريشههاى آن نفوذ كرده باشد، «و جز دانايان احدى قدرت تعقّل اين كلام را ندارد» و از همين خطبه است اقسام مردمان كسى كه بهشت و دوزخ را پيش رو دارد آسوده نيست. كوشنده با شتاب نجات يافت، و جوينده كند رو را اميد هست، و مقصّر در آتش سرنگون است. راست و چپ گمراهى است، و راه ميانه جاده اصلى است، كتاب ماندگار الهى و آثار نبوت بر اين راه است، و گذرگاه سنّت از اين راه است، و بازگشت كار همه به اين جايگاه است. مدّعى به ناحق هلاك شد، و دروغ باف زيان ديد. آن كه در برابر حق بايستد به هلاكت رسد. و در جهالت انسان همين بس كه اندازه خود را نشناسد. ريشهاى كه بر تقوا روييده نابود نگردد، و زراعت قومى كه آب تقوا خورده تشنه نشود. پس (براى دورى از فتنه) در خانهها بمانيد، و امور بين خود را اصلاح كنيد، توبه پيش روى شماست. نبايد هيچ ستايشگرى جز خدا را بستايد، و هيچ ملامتگرى جز خود را ملامت نمايد مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :نمیتوان از لحن کلام، دوست یا دشمن بودن انتقادکننده را فهمید کلیدواژه(ها) : نقد منصفانه نوع(ها) : قرآن متن فیش : یکی از دوستان بحث انتقاد را پیش کشید و اتفاقاً به نکتهی خوبی اشاره کرد. به عنوان مثال، آمدیم و لحنی را که شما برای دوست معیّن کردهاید، دشمن به کار برد. فرضاً گفت: «حیف است که شما مردِ به این خوبی، نظامِ به این خوبی را به این شائبهها آلوده و دچار کنید.» آن وقت، مطالبی هم ذکر کرد که به منزلهی نیش بود. آیا از لحن کلام میشود فهمید که این طرف - گوینده و انتقاد کننده - دوست است یا دشمن؟ چون آنی که شما گفتید، شاخصهاش لحنِ کلام بود. خوب؛ هر دشمنی خیلی راحت میتواند لحنِ کلامِ دوست را بگیرد. همه هم نمیشناسند. همه که «و لتعرفنهم فی لحن القول»(1) نیستند. پیغمبر است که «لتعرفنّهم فی لحن القول»؛ همه که لحن را نمیشناسند. آنی که من گفتم، نیش زدن است و نیش زدن هم مشخّص است. خیلی از اوقات ممکن است پدری از پسرش انتقاد کند، بدگویی هم بکند؛ اما هرگز نمیخواهد با نیش زدن، دل فرزندش را بیازارد. لکن بیگانه و دشمن نیش میزند و طرف را میسوزاند. شاخصهاش این است. 1 ) سوره مبارکه محمد آیه 30 وَلَو نَشاءُ لَأَرَيناكَهُم فَلَعَرَفتَهُم بِسيماهُم ۚ وَلَتَعرِفَنَّهُم في لَحنِ القَولِ ۚ وَاللَّهُ يَعلَمُ أَعمالَكُم ترجمه : و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان میدهیم تا آنان را با قیافههایشان بشناسی، هر چند میتوانی آنها را از طرز سخنانشان بشناسی؛ و خداوند اعمال شما را میداند! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : اخوان ثالث، مهدی کلیدواژه(ها) : اخوان ثالث، مهدی نوع(ها) : كتاب متن فیش : در اوایل انقلاب، یک وقت سراغِ یکی از همین معاریف را - که با بنده آشنایی داشت و حالا از دنیا رفته است - گرفتم. (من در همان اوایل، این فکر را داشتم که با بعضی از رفقا یا آشناهای قدیمی، حداقل تماسِ تلفنی برقرار کنم و سراغی از آنها بگیرم.) در آن گرفتاریهای فراوانِ اوایل انقلاب، عمدهی خواب و استراحت من، در خودروی بود که با آن، از جایی به جایی میرفتم. واقعاً ما وقت خواب و استراحت نداشتیم! با این همه، در همان گرفتاریها، گاهی از فرصتی استفاده میکردم و به وسیله تلفن، از این افراد احوالی میپرسیدم؛ به تصوّر اینکه شاید برای انقلاب، کاری شده باشد. باری؛ به آن آشنای معروف تلفن زدم که «آقا، چطوری؟ رفیق، کجایی؟ انقلاب شده. خبر داری، نداری؟ نظام شاه رفته و اوضاع عوض شده.» و از این حرفها. ناگهان با لحنِ خیلی بدی شروع کرد به حرف زدن و گفت: «بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه!» گفتم: «اوّلاً بنای بسیار غلطی است! مگر سلطه همیشه بد است که شما میخواهید «بر سلطه» باشید؟ نه؛ اگر سلطه خوب است، بیایید نوکر سلطه بشوید و «با سلطه» باشید. ثانیاً شما میخواهید «بر سلطه» باشید؟ خیلی خوب؛ سلطهی امریکا دارد پدر ما را درمیآورد. [سال 58 بود. ]میبینید سلطهی امریکا که بالاتر از همه است، چه کار میکند!؟ بر این سلطه باش و هر چه دلت میخواهد، بگو!» اِن و اون کرد؛ گوشی را گذاشتم و تا آخر هم سراغ او نرفتیم. البته او بعدها - یعنی این سالهای اخیر - آمد که دیگر اجلِ محتومْ مهلتش نداد و به آن دنیا رفت. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : تولستوی آلکسی کلیدواژه(ها) : تولستوی آلکسی نوع(ها) : كتاب متن فیش : کسانی هم که ابتدا مخالف انقلاب سوسیالیستی بودند، پس از مدّتی، جذب آن شدند. یکی از آن مجذوبین آلکسی تولستوی است که من یکی دوبار، به مناسبتی اسم او را در جمع بعضی از شما آقایان که به اینجا آمده بودید، آوردهام؛ چون از او خیلی خوشم میآید. او که چند کتاب معروف هم دارد، نویسندهی عجیبی است. آلکسی تولستوی تا سال 1925 میلادی، ضدّانقلاب بوده است و حتّی از کشور فرار میکند و به قول آقایان، به اصطلاح به عنوان «عنصر سفید» آن روزگار، به آلمان یا فرانسه میرود. ولی پس از مدّتی که به شوروی برمیگردد، کتاب «گذر از رنجها» را مینویسد. نمیدانم این کتاب را دیدهاید یا نه؟ «گذر از رنجها» رمانی بسیار عالی در بابِ انقلابِ سوسیالیستیِ شوروی است. این آدم که ابتدا ضدّ انقلاب بوده است، چنین کتابی مینویسد. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : محمدرضا سرشار کلیدواژه(ها) : محمدرضا سرشار نوع(ها) : كتاب متن فیش : بنده معتقدم میشود برنامهای، هم حزبالّلهیِ واقعاً مسلمانیِ ناب باشد و هم بسیار زیبا و شیرین و جذّاب. میشود این کار را کرد.» البته این هم که میگویم «میشود»، نه اینکه بخواهیم آرمانگرایی کنیم. اتّفاقاً مواردی از آنچه مورد نظر است، وجود دارد و بد نیست همینجا از آنها اسم ببریم. یکی از موارد، مربوط به آقای رهگذر است که البته میخواستم خصوصی به ایشان بگویم. برنامهی رادیویی صبح جمعهی(4) آقای رهگذر، انصافاً برنامهی کم نظیری است. برنامهی بسیار خوبی است. نمیدانم شما خانمها و آقایان، اصلاً وقت دارید این برنامه را بشنوید؟ اصولاً از وجود چنین برنامهای خبر دارید یا ندارید؟ اینطور که به نظر میرسد، خودِ رادیوییها هم نمیدانند قضیه چیست؟! این آقا که خودش در رادیو کار میکند، میگوید: «ظهر جمعه»! نخیر! ایشان برنامهی بسیار خوبی دارند که از ساعت هشت و نیم تا نُه صبح پخش میشود. واقعاً گاهی اتّفاق افتاده که خودِ من با دستپاچگی ساعت را نگاه کردهام که ساعت هشت و نیم نگذشته باشد و بنشینم این برنامه را گوش کنم. البته مدّتی پیش به ذهنم بود بگویم ولی غفلت کرده بودم که اطّلاع بدهید، ایشان زحمت بکشند و به اینجا بیایند تا من حضوراً ازشان تشکر کنم. برنامهی رادیویی ایشان که در خصوص زندگی پیغمبر است، کششِ این را دارد که به همهی زبانهای زندهی دنیا ترجمه شود. من در این موضوع واقعاً دقت کردهام که میگویم. یعنی اگر همین امروز برنامهی ایشان به زبان عربی ترجمه شود و کاری کنیم که به وسیلهای، این برنامه، فرضاً از رادیو کویت یا رادیو سعودی - بیآنکه بگویند مال کجاست - پخش شود و بعد مستمعین بفهمند این برنامه در ایران تهیه شده است، خودِ این به قدر یک عالم، تبلیغات به نفعِ ایران دارد. مسلماً برای مردم جذابیّت خواهد داشت و در مردم ایجادِ جذابیّت خواهد کرد. پس ببینید که میشود! البته ایشان برای آمادهسازی و پخش این برنامه، از عناصر و عوامل گوناگونی استفاده کردهاند. من نمیدانم سازندهی این برنامه کیست. همینقدر میدانم که نویسنده، آقای رهگذر است. از سازندهی برنامه هم - هر که هست - اگر اینجا حضور ندارند، باید جداگانه تشکّر کرد. اما ایشان - آقای رهگذر - نوشتهاند و انصافاً هم بسیار خوب نوشتهاند. البته در خصوص این برنامه، تذکّرات و انتقاداتی هم دارم که بعداً به خودشان عرض خواهم کرد. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : شولوخوف، میخائیل کلیدواژه(ها) : شولوخوف، میخائیل نوع(ها) : كتاب متن فیش : تاکنون کتابهای بسیاری راجع به انقلاب اکتبر نوشته شده است. اما بنده، دو رمان از رمانهای معروف و درجهی یک در این خصوص را خواندم و با هم مقایسه کردم؛ اگرچه بیش از دو کتاب و تقریباً میشود گفت تعداد زیادی کتاب راجع به انقلاب اکتبر خواندهام. یکی از این دو رمان «دُنِ آرام» اثر شولوخف است که معروف است. خودِ شولوخف هم، بلاتشبیه مثل شما آقایان است. یعنی اصلاً پدید آمدهی انقلاب است؛ مربوط به طبقهی انقلاب است؛ نویسندهی انقلاب است. او که در دوران انقلاب اکتبر در جوانی به سر میبرده است، «دُن آرام» را تحت تأثیر حوادث و وقایع انقلاب نوشته است. دومین رمان هم «گذر از رنجها»ی آلکسی تولستوی است که گفتیم ابتدا ضدّانقلاب بود. رمان «گذر از رنجها» نه فقط از لحاظ داستانی، که از لحاظ گرایش به اصول انقلاب و مجذوب بودن در مقابل حوادث و پدیدههای انقلاب و ترسیم زیبای حوادث آن، بهتر از رمان «دُنِ آرام» است. «گذر از رنجها» در واقع چهرهی انقلاب را زیبا ترسیم کرده و زیبا نشان داده است. راجع به رمان «دُنِ آرام»، در جایی خواندم: زمانی که شولوخف نوشتن آن را به پایان برد، به او اجازهی انتشار و پخشش را ندادند. ولی بعداً ماکسیم گورکی که رئیس شورای ممیّزیِ فرضاً وزارت ارشادِ شورویِ آن روز بود - و آن وزارتخانه هم، از اوّل انقلاب، خودیِ خودی محسوب میشد - گفت: «من به عهده میگیرم که شولوخف خودی است.» و الّا، مسؤولینِ فرهنگیِ نظامِ سوسیالیستیِ شوروی، مدّعی بودند چون شولوخف اهل قزّاقستان است، لذا در رمان خود، احساسات قزّاقی و بومیِ منطقهی «دُن» را منعکس و القا کرده است. بههرحال، این نویسنده، یک ضدّ انقلاب بوده است که تبدیل به فردی انقلابی میشود و چنان رمانی را مینویسد مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : قدسی، غلامرضا کلیدواژه(ها) : قدسی، غلامرضا نوع(ها) : كتاب متن فیش : . یک جبههی خودیِ خالصِ جوشیدهی از انقلاب که متشکّل از عناصر صددرصد خودی بود، به وجود آمد. این جبهه، حتّی از چهرههایی برخوردار شد که از نظام قبل به نظام اسلامی منتقل شدند و بعضی از آنها از جوانان ساخته و پرداختهی انقلاب نیز خودیتر و صمیمیتر از آب در آمدند. از این چهرهها کسانی را داشتیم که به این جبهه پیوستند. البته نمیتوانم بگویم که در میان این چهرهها کسانی هم بودند که از جبههی مقابل به این جبهه آمدند. اما به عنوان مثال، کسانی چون مرحوم «قدسی مشهدی» - اگر نخواهیم از زندهها اسم بیاوریم - در عالم شعر بودند که همان زمان هم انقلابی، اهل زندان و اهل مبارزه به حساب میآمدند. بههرحال، این جبهه، که جبههی جوانان بود، به وجود آمد. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : گورکی، ماکسیم کلیدواژه(ها) : گورکی، ماکسیم نوع(ها) : كتاب متن فیش : راجع به رمان «دُنِ آرام»، در جایی خواندم: زمانی که شولوخف نوشتن آن را به پایان برد، به او اجازهی انتشار و پخشش را ندادند. ولی بعداً ماکسیم گورکی که رئیس شورای ممیّزیِ فرضاً وزارت ارشادِ شورویِ آن روز بود - و آن وزارتخانه هم، از اوّل انقلاب، خودیِ خودی محسوب میشد - گفت: «من به عهده میگیرم که شولوخف خودی است.» مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : علی معلم دامغانی کلیدواژه(ها) : علی معلم دامغانی نوع(ها) : كتاب متن فیش : ما اوّل سنگهایمان را با هنرمندان حق کردیم. ما مشهدیها به این حالت «گَهگیری» میگوییم. آقای معلّم منظور را میفهمند. دیگر نمیدانم شماها هم «گَهگیری» میگویید یا نه؟ مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : هنر انقلابی کلیدواژه(ها) : هنر انقلابی نوع(ها) : جستار متن فیش : ما یک جبههی خودیِ روشنفکری و یک جبههی خودیِ هنر داریم که از انقلاب جوشیدند و جوشیدنشان هم طبیعی بود. در همهی صحنههای جامعهی ما، افرادی در زیرِ بارانِ پر برکت انقلاب، از سرزمین حاصلخیز فطرت انسانی روییدند که دو صحنهاش، یکی جبههی روشنفکری و دیگری جبههی هنر بود. این دو جبهه، دو مقولهی جداگانهاند؛ چون روشنفکری، غیر از هنر است. ای بسا هنرمندی که روشنفکر نیست و ای بسا روشنفکری که هنرمند محسوب نمیشود. اما این دو مقوله، با یکدیگر جمع هم میشوند. امروز هر دو مقوله مورد نظر من است و به تعبیری روشنتر، حدّ مشترک این دو مقوله را مورد توجّه قرار دادهام. در اثر انقلاب، به خودی خود، جبههای به وجود آمد. هیچکس نمیتواند به سر دیگری منّت بگذارد و بگوید «این جبهه با تلاش من یا با کمک من به وجود آمده است.» درواقع، این جبهه مثل جنگلی که خودش میروید، رویید و هیچکس در آن نهالی غرس نکرد. البته باران انقلاب و فطرت پاک و صافی که زمینهی این معنا بود، دخالت داشت، و همانگونه که میدانید، ویژگی انقلاب این است که میپرورانَد و پرورش میدهد. علیاَیِّحال، یک جبههی خوب و وسیع، در مقابل جبههای عظیم در همین وادی روشنفکری و هنر، که اعضایش به انقلاب ایمان نیاوردند و به آن کفر ورزیدند، پدید آمد. جبههی به وجود آمدهی خودی، در مقابل آن جبههی عظیم قرار گرفت؛ اما تیغِ انقلاب، در هیچ جبههای کُندتر از جبههی روشنفکری و هنر نبود! انقلاب توانست در همهجا - حتّی در میدان جنگ و در نظامیهای طاغوتی - نفوذ کند. ما نظامیهای طاغوتیای که از بُنِ دندان انقلابی شدند، کم نداشتیم و نداریم. اما به تعداد نظامیهای انقلابی شده که هیچ، حتی خیلی کمتر از آنها را در جبههی روشنفکری سراغ نداریم که انقلابی شده باشند. نه اینکه من سراغ نداشته باشم؛ هیچکس سراغ ندارد. انقلاب ما نتوانست آن جبهه را فتح کند و این البته عللی دارد. شما که خودتان هنرمند و روشنفکرید و مسائلی را که برای یک هنرمند و روشنفکر مطرح است لمس میکنید، میتوانید به راحتی این علل را بیابید. روشنفکران همواره وابستگیهایی دارند که تصرّف آنها، ولو از ناحیهی یک فکر زلالِ پاکِ خالص، مشکل است. یعنی اگر فرض کنیم که ما یک وقت نتوانستیم روح حسّاسی را جذب کنیم، دلیلش این است که بد یا غلط میگوییم. دلیلش این نیست که تصادفاً، در ارتباط با آن روح حسّاس، وضع و محاذات مناسب برای اینکه جذب شود، پیدا نشده است. روحی که با یک اخم، با یک تأخیر و با یک بیتوجّهی، افسرده و پژمرده میگردد، نمیشود توقّع داشت که حتماً هر فکر صحیحی او را جذب کند. پس، نتیجه میگیریم که دلیلِ عدم انجذاب روشنفکران به انقلاب، نقصِ ایده و فکر و اندیشهی انقلاب نبود؛ چون پیش از آن، خیلی از همین روشنفکران، به دستگاهی که اصلاً فکر و اندیشه نداشت - یعنی دستگاه حکومت پهلوی - جذب شدند. چقدر شاعرِ خوبِ درجهی یک و چقدر هنرمندِ فیلمساز و موسیقیدانِ خوبِ درجهی یک در این مملکت مجذوب دستگاه پهلوی شدند و از دل و جان برای آن دستگاه کار کردند! نمیخواهیم بگوییم که آنها به آن دستگاه هم اعتقادی نداشتند. چون مقوله، اصلاً مقولهی اعتقاد نیست؛ بلکه مقولهی رفاقت و همراهی و همکاری است. اعتقاد چیست؟ وقتی که عقیدهای هست، اعتقاد موضوع پیدا میکند. وقتی که عقیده و فکری وجود ندارد، اعتقاد معنا پیدا نمیکند. در دستگاه پهلوی، چیزی که بشود به آن عقیده بست، وجود نداشت؛ اما درعینحال، کسانی با دل و جان برای آن کار کردند. من خیلی از آنها را از نزدیک میشناختم و میدانستم که چه کارهاند. واقعاً دفاع میکردند؛ واقعاً دوست میداشتند؛ واقعاً برای دستگاه پهلوی کار میکردند. خوب؛ کدام فکر، کدام روال و کدام مسلک از فکر و روال و مسلکِ حکومتی مبتنی بر فساد و زور - که دستگاه پهلوی بود - عقبتر و ناتوانتر است؛ که بگوییم «نظام اسلامی و انقلاب اسلامی، اینطوری است»؟ پس، این دلیلِ نقص در فاعل نبود؛ دلیل نوعی حالت خاص در «قابل» بود. گاهی در یک قشر، گَهگیریای هست که نمیشود راحت با آن کنار آمد. گذشته از این، اسلام خصوصیتی هم دارد. اسلام به مسؤولیتهای اجتماعی بسنده نمیکند؛ بلکه به مسؤولیتِ فردی هم قائل است. جزو ارزشهای اسلامی، یکی هم این است که طرف اهل فحشا نباشد؛ شُرب خمر نکند؛ فساد جنسی نداشته باشد؛ دروغگو نباشد. اینها هم هست دیگر! خوب؛ آن هنرمندی که خیلی هم آدم صاف و سالم و نجیب و خوبی است، اما اهل این کارهاست، میتواند با این نظام همراهی کند؟! طبیعی است که نمیتواند؛ مگر با یک گذشت. خوب؛ گذشت را که همه کس ندارد! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : هنر انقلابی کلیدواژه(ها) : هنر انقلابی نوع(ها) : جستار متن فیش : راجع به رمان «دُنِ آرام»، در جایی خواندم: زمانی که شولوخف نوشتن آن را به پایان برد، به او اجازهی انتشار و پخشش را ندادند. ولی بعداً ماکسیم گورکی که رئیس شورای ممیّزیِ فرضاً وزارت ارشادِ شورویِ آن روز بود - و آن وزارتخانه هم، از اوّل انقلاب، خودیِ خودی محسوب میشد - گفت: «من به عهده میگیرم که شولوخف خودی است.» و الّا، مسؤولینِ فرهنگیِ نظامِ سوسیالیستیِ شوروی، مدّعی بودند چون شولوخف اهل قزّاقستان است، لذا در رمان خود، احساسات قزّاقی و بومیِ منطقهی «دُن» را منعکس و القا کرده است. بههرحال، این نویسنده، یک ضدّ انقلاب بوده است که تبدیل به فردی انقلابی میشود و چنان رمانی را مینویسد. ما چنین کسانی را نداریم. اگرچه قبل از انقلاب هم رماننویس نداشتیم؛ اما هنرمندان برجستهی معروفِ آن زمان، خیلی به ندرت به انقلاب گراییدند. واقعاً به ندرت به این طرف آمدند. از آن نویسندگان معروفِ حسابی، از آن شاعران معروفِ حسابی، از آن طنزنویسان معروفِ حسابی، از آن موسیقیدانان معروفِ حسابی، از آن فیلمسازان معروف - اگر چه در این میدان، اثر چندان برجستهای مثل شعر و ادبیّات نداشتیم - از آن ادبای معروفِ حسابی و از آن مطبوعاتیهای معروفِ حسابی، هیچ یک به این طرف نیامدند؛ هیچ یک! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : هنر انقلابی کلیدواژه(ها) : هنر انقلابی نوع(ها) : جستار متن فیش : یکی از عوامل سایش در جبههی خودی، این است که مسؤولینِ خودیِ فرهنگ، مانند وزارت ارشاد و بعضی دستگاههای دیگر، به آن کم توجّهی کردند. از ابتدا که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تشکیل شد، بایستی دفتر گزینش دایر میکرد و به سراغ کسانی که اهل نویسندگی، شعر، فیلمسازی، موسیقی حلال و دیگر رشتههای هنری بودند، میرفت. حتی به سراغ کسانی میرفت که صدای خوبی برای خوانندگی داشتند. بنده گاهی اوقات که میبینم نوجوانی را به تلویزیون میآورند که از صدای خوبی برخوردار است، دلم میلرزد که آیا بناست این نوجوان، فردا، پس فردا خوانندهی خوبِ جبههی مستضعفین و جبههی حق شود، یا قرار است به خود و مادر و پدرش پولی بدهند، بعد هم ببرندش و یک استودیوی مجّانیِ پر زرق و برق در اختیارش بگذارند و یکی دیگر بر خیل آدمهایِ ناباب اضافه کنند؟ دایر کردن چنان دفتر گزینشی در وزارت ارشاد لازم بود تا مراجعه کنندگانِ دارای استعداد هنری را جذب میکردند، یا حتی به سراغشان میرفتند. اگر چنین میشد، وزارت ارشاد را که گاهی لانهی مراکز فساد فرهنگ گذشته بود، بتدریج و به مرور استحاله و تبدیل به مرکزی برای انقلاب و اسلام و خدا و حقّ و آزادگی میکردند و مسلّماً پس از گذشت ده سال، میتوانستند در همهی رشتههای هنری، شخصیتهای عظیمی را پرورش دهند و معرفی کنند. اما چنین کاری نکردند. حال «مقصّر چه کسی است؟» ما که اینجا قاضی نیستیم. «با مقصّرین باید چه کار کنیم؟» ما که دادستان نیستیم. فعلاً میخواهیم وصفالحال کنیم و ببینیم از حالا به بعد باید چه کار کرد؟ مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : هنر انقلابی کلیدواژه(ها) : هنر انقلابی نوع(ها) : جستار متن فیش : عامل دیگر، خودباختگیِ عناصر جبههی خودی، در مقابل شخصیّتهای جبههی دشمن، به خاطر احساسِ برتریِ صنفیِ آن شخصیّتها بر این عناصر بود. این حقیقت قابل انکار نیست. مثلاً فرض بفرمایید وقتی یک هنرمندِ این جبهه، در رشتهای از هنر، سرافراز و بیاعتنا، مقداری پیش میرفت و بعد در جایی احساس خستگی میکرد و میخواست لحظهای بایستد و نفس تازه کند، تا چشمش به هنرمند رشتهی خودش در جبههی مقابل میافتاد، مرعوب او میشد! اصلاً نسبت به آن طرف، احساس مرعوبیّت داشت. البته این مرعوبیّت، گاهی مرعوبیّتِ صرف و گاهی تأثّر و انجذاب از طرف مقابل بود. بنده در موارد زیادی دیدم که هنرمند جبههی خودی، به هنرمند جبههی مقابل به چشمی نگاه میکند که گویی آن هنرمند، «بزرگ» است! دیگر این را نمیدانست که ممکن است هنرمند جبههی مقابل، هنرش بالاتر باشد، اما شخصیّتش کوچکتر از شخصیّت اوست که در جبههی خودی است. نمیدانست که هنرمند جبههی مقابل، از شجاعت، آزادگی و همّتی که او دارد، بیبهره است و در محیط باز، پرورش نیافته است. نمیدانست که او همان کسی است که روی پاهای نوکران شاه و فرح افتاده و کفش آنها را بوسیده است. پس چه اهمیت دارد؟! لقبِ با طنطنهی «استاد» چه ارزشی دارد و مگر میتواند واقعیت را تغییر دهد؟! یک وقت عدّهای از آقایانِ ادبا به اینجا آمده بودند؛ و من خاطرهای را که به یادم آمده بود، برایشان تعریف کردم. مضمون حرفم این بود که گفتم: «من، بزرگِ این اساتید و هنرمندان جبههی مقابل را دیدم که روی پای شاه افتاد و کفش او را بوسید!» این را که میگویم «دیدم»، نه اینکه خودم به عینه دیده باشم؛ بلکه در زمان ما و علی مرئی و مسمع ما واقع شد. آری؛ به مناسبتی، اساتید و رؤسای دانشکدههای آن روزگار، در صفِ سلام ایستاده بودهاند که آن فرد، با آن همه تحقیق و کتاب و اسم و رسم، روی پای شاه افتاد. مدّتی از این رسوایی گذشته بود که یک روز به او گفتم: «استاد! این چه کاری بود شما کردید؟! این مردک بیسواد کیست که روی پایش افتادید؟!» گفت: «هیبتِ سلطانی، مرا گرفت!» این عذرش بود! به آن آقایانِ ادبا گفتم: «عناصر جبههی غیر خودی، کسانی هستند که رئیسشان چنان فردی بود. آن وقت شما میخواهید من که دلباختهی انقلابم، برای کسی که در مقابل آن بت، آنطور جبهه بر زمین میسایید - بتی که ما آن را با دست خودمان شکستیم - اندک ارزش و حرمتی قائل باشم؟! معلوم است که قائل نیستم!» هنرمندان جبههی خودی که مرعوب عناصر جبههی غیرخودی میشدند، غالباً نمیدانستند آنها کیاند و چه کارهاند. نمیدانستند آنها همان کسانی هستند که منّت کشی میکردند و پول میگرفتند، تا بتوانند به فلان قهوهخانهی روشنفکری بروند و تا ساعت دویِ بامداد، عرق بخورند! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : هنر انقلابی کلیدواژه(ها) : هنر انقلابی نوع(ها) : جستار متن فیش : کاری نکنید و حرفی نزنید که تعلیق بر محال شود. واقعاً بنده با این همه کار و با شرایطی که دارم، میتوانم رئیس «مجمع هنرمندان و روشنفکران انقلابی» شوم؟! چنین چیزی میشود؟! من وقتش را دارم؟! تواناییاش را دارم؟! اخیراً آقای «زم» نامهای به من نوشته بودند و موضوعی را یادآوری کرده بودند. در آن نامه، خطاب به من آمده بود: «شما در زمان ریاست جمهوریِ خودتان گفتید، وقتی دورهاش تمام شد، به حوزهی هنری میآیم و هفتهای هفت، هشت ساعت کار میکنم.» واقعش نیز همین بود. در ذهن بنده بود که اگر فراغتی پیدا کردم، وارد همین مجموعههای شما - بیشتر از همه هم حوزهی هنری - شوم و کار کنم. اما امروز که مجال پیدا نمیکنم و فرصتش نیست. شما بیایید و فکر دیگری برای تمرکز خودتان بکنید. رئیس و سرپرست موفّق آن کسی است که بتواند سر و سامانی به تشکیلات بدهد و خودش به سازماندهیِ آن برسد. من اگر بخواهم تشکیلات درست کنم و اعضای آن تشکیلات - به قول شما بازوهایش - همین برادران و خواهران روشنفکر و هنرمند انقلابی باشند، این با اسم نمیشود. خاصیت مجموعههای انسانی این است. اگر کسی در امور حزبی و تشکیلاتی کار و فعالیت کرده باشد، اینها را خوب میداند. بنده چون سالهایِ متمادی در تشکیلاتِ دولتی کار کردهام - کار و فعالیت در حزب و نظایر آن، به جای خود محفوظ - میدانم که مجموعهی تشکیلاتی، حیاتش به این است که از بالا مرتّب زیر نظر باشد. یعنی یک نفر، دائم به آن تشکیلات نگاه کند. این نگاه، مثل نور چراغ قوّه است و تا زمانی که به یک نقطه افتاده باشد، آن نقطه روشن است. اما به مجرّدی که چراغ قوّه را گرداندید، دیگر آن نقطه روشن نیست. کسی که بالا سر است، باید دائم مجموعه را زیر نظر داشته باشد و با چشم و نگاه اوست که مجموعه جان میگیرد. «نگاه» که عرض میکنم، نگاه ظاهری نیست؛ مقصود، مدد رساندنِ فرد ناظر و بالاسر است. با این حساب، آیا من فرصتِ نظارت بر مجموعهی مورد اشاره را دارم؟ معلوم است که ندارم. اگر واقعاً به این نتیجه میرسید که این مجموعه، احتیاج به یک تمرکز دارد و آن تمرکز هم منافات با تجمّعهای کوچکتر ندارد، خودتان قدم پیش بگذارید. خوب؛ امروز بارزترینِ این تشکیلات، حوزهی هنری است. تشکیلات دیگری هم از قبیل «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» و مجموعههای به اصطلاح غیر سازمانی - مثل همان گروهی که اسم آوردند - داریم. آقایانی که هستند - آن نویسندگان و هنرمندان - همه در آن، جا بگیرند. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : تحزب کلیدواژه(ها) : تحزب نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : شما بیایید و فكر دیگری برای تمركز خودتان بكنید. رئیس و سرپرست موفّق آن كسی است كه بتواند سر و سامانی به تشكیلات بدهد و خودش به سازماندهیِ آن برسد. من اگر بخواهم تشكیلات درست كنم و اعضای آن تشكیلات - به قول شما بازوهایش - همین برادران و خواهران روشنفكر و هنرمند انقلابی باشند، این با اسم نمیشود. خاصیت مجموعههای انسانی این است. اگر كسی در امور حزبی و تشكیلاتی كار و فعالیت كرده باشد، اینها را خوب میداند. بنده چون سالهایِ متمادی در تشكیلاتِ دولتی كار كردهام - كار و فعالیت در حزب و نظایر آن، به جای خود محفوظ - میدانم كه مجموعهی تشكیلاتی، حیاتش به این است كه از بالا مرتّب زیر نظر باشد. یعنی یك نفر، دائم به آن تشكیلات نگاه كند. این نگاه، مثل نور چراغ قوّه است و تا زمانی كه به یك نقطه افتاده باشد، آن نقطه روشن است. اما به مجرّدی كه چراغ قوّه را گرداندید، دیگر آن نقطه روشن نیست. كسی كه بالا سر است، باید دائم مجموعه را زیر نظر داشته باشد و با چشم و نگاه اوست كه مجموعه جان میگیرد. «نگاه» كه عرض میكنم، نگاه ظاهری نیست؛ مقصود، مدد رساندنِ فرد ناظر و بالاسر است. با این حساب، آیا من فرصتِ نظارت بر مجموعهی مورد اشاره را دارم؟ معلوم است كه ندارم. اگر واقعاً به این نتیجه میرسید كه این مجموعه، احتیاج به یك تمركز دارد و آن تمركز هم منافات با تجمّعهای كوچكتر ندارد، خودتان قدم پیش بگذارید. خوب؛ امروز بارزترینِ این تشكیلات، حوزهی هنری است. تشكیلات دیگری هم از قبیل «كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان» و مجموعههای به اصطلاح غیر سازمانی - مثل همان گروهی كه اسم آوردند - داریم. آقایانی كه هستند - آن نویسندگان و هنرمندان - همه در آن، جا بگیرند. مجموعهای تشكیل دهید كه همهی اینها در آن، جا بگیرند و ریاستی هم برایش انتخاب كنید. از میان خودتان یك مجموعهی سه الی پنج نفری، واقعاً انتخاب كنید. ولو فردی را در این مجموعهی كوچك، چندان هم توانا نمیدانید؛ ولی هنگامی كه این مجموعهی سه الی پنج نفری، مطلبی را عنوان كرد و سخنی گفت، همه قبول كنند. البته مجموعهی منتخب هم احترام خودشان را نگه دارند، و زیادهگویی نكنند؛ مقداری بگویند. اگر چنین مجموعهای به وجود بیاورید، خیلی خوب است. بنده هم حمایت و كمك خواهم كرد و گاهی با شما جلسه خواهم داشت. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :علل زاویه عده ای از روشنفکران با انقلاب اسلامی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, روشنفکری در ایران, تاریخ روشنفکری در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : دلیلِ عدم انجذاب روشنفکران به انقلاب، نقصِ ایده و فکر و اندیشهی انقلاب نبود؛ چون پیش از آن، خیلی از همین روشنفکران، به دستگاهی که اصلاً فکر و اندیشه نداشت - یعنی دستگاه حکومت پهلوی - جذب شدند. چقدر شاعرِ خوبِ درجهی یک و چقدر هنرمندِ فیلمساز و موسیقیدانِ خوبِ درجهی یک در این مملکت مجذوب دستگاه پهلوی شدند و از دل و جان برای آن دستگاه کار کردند! نمیخواهیم بگوییم که آنها به آن دستگاه هم اعتقادی نداشتند. چون مقوله، اصلاً مقولهی اعتقاد نیست؛ بلکه مقولهی رفاقت و همراهی و همکاری است. اعتقاد چیست؟ وقتی که عقیدهای هست، اعتقاد موضوع پیدا میکند. وقتی که عقیده و فکری وجود ندارد، اعتقاد معنا پیدا نمیکند. در دستگاه پهلوی، چیزی که بشود به آن عقیده بست، وجود نداشت؛ اما درعینحال، کسانی با دل و جان برای آن کار کردند. من خیلی از آنها را از نزدیک میشناختم و میدانستم که چه کارهاند. واقعاً دفاع میکردند؛ واقعاً دوست میداشتند؛ واقعاً برای دستگاه پهلوی کار میکردند. خوب؛ کدام فکر، کدام روال و کدام مسلک از فکر و روال و مسلکِ حکومتی مبتنی بر فساد و زور - که دستگاه پهلوی بود - عقبتر و ناتوانتر است؛ که بگوییم «نظام اسلامی و انقلاب اسلامی، اینطوری است»؟ پس، این دلیلِ نقص در فاعل نبود؛ دلیل نوعی حالت خاص در «قابل» بود. گاهی در یک قشر، گَهگیریای هست که نمیشود راحت با آن کنار آمد. گذشته از این، اسلام خصوصیتی هم دارد. اسلام به مسؤولیتهای اجتماعی بسنده نمیکند؛ بلکه به مسؤولیتِ فردی هم قائل است. جزو ارزشهای اسلامی، یکی هم این است که طرف اهل فحشا نباشد؛ شُرب خمر نکند؛ فساد جنسی نداشته باشد؛ دروغگو نباشد. اینها هم هست دیگر! خوب؛ آن هنرمندی که خیلی هم آدم صاف و سالم و نجیب و خوبی است، اما اهل این کارهاست، میتواند با این نظام همراهی کند!؟ طبیعی است که نمیتواند؛ مگر با یک گذشت. خوب؛ گذشت را که همه کس ندارد! یکی از روشنفکرانِ فعّال معروف که هنوز هم در قید حیات است و قبل از پیروزی انقلاب، اندک مقالات خوبی هم با امضای مستعار در روزنامهها به دست چاپ میسپرد، اوایل انقلاب با ما آشنا شد. من این فرد را از دور میشناختم، ولی از نزدیک با وی آشنایی نداشتم. من و مرحوم بهشتی و آقای هاشمی و مرحوم باهنر، با چند نفر دیگر در «کانون توحید» نشسته بودیم که گفتند این شخص آمده است. دیگرانی که آنجا حضور داشتند وی را نمیشناختند؛ اما من که دورادور او را میشناختم، گفتم: «بگویید بیاید.» آمد و خیلی با ما گرم گرفت و با جمع ما مأنوس شد. مردی روشنفکر و هوشمند و از لحاظ ذهنی، انسانی فرهیخته بود. آدمِ کوچکِ بدی نبود. جلسهی دومی که ایشان از ما وقت گرفت و با عجله نزدمان آمد، مصادف با روزهایی بود که امام دستور داده بودند زنهای بیحجاب نباید در ادارات حضور داشته باشند. یادتان هست دیگر! امام در همان اوایل انقلاب - ماه اوّل بود یا دوم، نمیدانم - چنان دستوری صادر کرده بودند. باری؛ این شخص، یقهکَنان آمد و گفت: «آقا! این چه دستوری است امام دادهاند!؟ این چه کاری است که میکنید!؟ این چه حرفی است که میزنید!؟» خلاصه، با ما بنای محاجّه کردن را گذاشت و بعد هم رفت که رفت! شما ببینید همین یک کلمه حرف امام که به موضوع حجاب و پوشش زن ارتباط پیدا میکرد - یعنی حکمی است در اسلام که نمیشود آن را ندیده گرفت - چه تعداد افراد را از ما رویگردان کرد! در زمینهی ارزشهاىِ فردىِ اسلامی، هر قدم که جلو بروید به موارد زیادی از این قبیل برخورد میکنید. خوب؛ فلان آدم دلش میخواهد بنشیند و مشروبات الکلی مصرف کند. در سرودههای شاعران ما، این همه از میصحبت میشود؛ یعنی اصلاً میدر زندگی نباشد!؟ اگر کسی با چنین منطقی به بادهگساری بنشیند، میشود!؟ اسلام میگوید: «نه فقط نمیشود، بلکه حدِّ شرعی هم دارد.» اسلام برای دروغ گفتن و غیبت کردن، حدِّ شرعی قائل نشده، اما برای میخوارگی حدّ شرعی قائل شده است. برای ارتباط با جنس مخالف، به شکل لطیفِ آمیختهی به شهوت - یعنی همان محبّتهای لطیفی که در آنها شهوت هم هست و کسی نمیتواند بگوید نیست - مجازات درنظر گرفته است. مثلاً فرض کنید که فلان آقا با فلان فرد از جنس مخالف، خیلی دوست است و خیلی هم دوستش دارد. آیا در این میان، هیچ رقیقهی شهوانی وجود ندارد!؟ چه کسی میتواند چنین ادّعایی بکند!؟ خوب؛ خیلی از افراد که جوان بودند یا حتّی فراتر از عمر جوانی قرار داشتند، سر و کارشان با چنین مسائلی بود و دلشان را به این حرفها خوش میکردند. اسلام این را قبول نمیکرد. انقلاب اسلامی، نظام اسلامی و ارزشهای اسلامی، این مسائل را قبول نمیکرد. چنین مسائلی را نه پیغمبر قبول کرده است و نه قرآن. شوخی که نیست! ما از خودمان که در نیاوردهایم! ایستادن در مقابل چنین خلافهایی، عدّهای را از ما گرفت. ایستادن در مقابل چنین خلافهایی، عدّهای را از ما گرفت. اگر ما برای این خلافها و خلافکارها، منع و مجازات نداشتیم، یک نفر در این نظام کافی بود که بتواند صد نفر از برجستگان عالم روشنفکری را جذب کند. یک نفر به راحتی میتوانست چنین کاری را بکند. چون روشنفکر و هنرمند و آن روح لطیف، همچنان که از آن طرف گَهگیری دارد، از این طرف هم گَهگیری دارد. گاهی با یک لبخند میشود آنها را جذب کرد. «به حُسن خلق توان کرد صیدِ اهل نظر - «اهل نظر» را باید بگویند «اهل هنر» - «به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را.» طرف، نه مقام میخواست، نه پست میخواست و نه وزارت میخواست. یک لبخند و یک توجّه و احیاناً یک گعدهی دوستانه - به قول ما طلبهها - میخواست. خوب؛ نمیشد دیگر! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :همراه نبودن هنرمندان برجسته دوران پهلوی با انقلاب اسلامی کلیدواژه(ها) : روشنفکری در ایران, تاریخ انقلاب روسیه و شکلگیری اتحاد جماهیر شوروی, مقایسهی انقلابهای جهان, انقلاب اکتبر روسیه, تولستوی آلکسی, شولوخوف، میخائیل, کتابخوانی رهبری, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ایستادن [انقلاب]در مقابل چنین خلافهایی[بی حجابی ، میگساری ، شهوت جنسی]، [عدّهای] از [روشنفکران و هنرمندان] را از ما گرفت. اگر ما برای این خلافها و خلافکارها، منع و مجازات نداشتیم، یک نفر در این نظام کافی بود که بتواند صد نفر از برجستگان عالم روشنفکری را جذب کند. یک نفر به راحتی میتوانست چنین کاری را بکند. چون روشنفکر و هنرمند و آن روح لطیف، همچنان که از آن طرف گَهگیری دارد، از این طرف هم گَهگیری دارد. گاهی با یک لبخند میشود آنها را جذب کرد. «به حُسن خلق توان کرد صیدِ اهل نظر - «اهل نظر» را باید بگویند «اهل هنر» - «به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را.» طرف، نه مقام میخواست، نه پست میخواست و نه وزارت میخواست. یک لبخند و یک توجّه و احیاناً یک گعدهی دوستانه - به قول ما طلبهها - میخواست. خوب؛ نمیشد دیگر! من وقتی با دید مقایسه به انقلابِ سوسیالیستىِ شوروىِ سابق و انقلاب اسلامی خودمان نگاه میکنم، میبینم آن انقلاب چقدر خشن بوده است! اگر کسی تاریخ وقایع آن انقلاب را خوانده باشد، به خشونتش پی میبرد. متأسّفانه، اغلب جوانان ما، اصلاً از انقلابهای دیگر خبر ندارند. من گاهی از این بابت، واقعاً غصّه میخورم. اصلاً نمیدانند انقلاب سوسیالیستی شوروی سابق که بزرگترین انقلاب زمان معاصر تا قبل از انقلاب اسلامی بود و این همه هیاهو در دنیا داشت، در مقایسه با انقلاب ما، از چه ظواهر ناخوشایندی برخوردار بود. انسان وقتی با دید مقایسه به این انقلاب در قبال آن انقلاب نگاه میکند، میبیند واقعاً فرقشان از زمین تا آسمان است. بنده مطالب زیادی در این زمینهها خواندهام و تقریباً جزئیّاتِ قضایا را میدانم. یعنی هم از طریق نوشتههای مستقیم و تاریخ نگاری و هم از طریق داستانهایی که در این زمینه نوشته شده است و خیلی از خصوصیات را دقیقتر و ریزتر و روشنتر بیان میکند، میدانم که در شوروی سابق چه گذشته است. علیایحال، وقتی انقلاب خودمان را با انقلابِ سوسیالیستىِ شوروىِ سابق مقایسه میکنم، میبینم انقلاب ما خیلی بهتر از آن انقلاب است. اما همان انقلابِ خشنِ غیر قابلِ پذیرش، عدّهی بیشماری از روشنفکران، نویسندگان و شعرای درجهی یک روسیهی آن زمان را جذب کرد. حتی کسانی هم که ابتدا مخالف انقلاب سوسیالیستی بودند، پس از مدّتی، جذب آن شدند. یکی از آن مجذوبین آلکسی تولستوی است که من یکی دوبار، به مناسبتی اسم او را در جمع بعضی از شما آقایان که به اینجا آمده بودید، آوردهام؛ چون از او خیلی خوشم میآید. او که چند کتاب معروف هم دارد، نویسندهی عجیبی است. آلکسی تولستوی تا سال ۱۹۲۵ میلادی، ضدّانقلاب بوده است و حتّی از کشور فرار میکند و به قول آقایان، به اصطلاح به عنوان «عنصر سفید» آن روزگار، به آلمان یا فرانسه میرود. ولی پس از مدّتی که به شوروی برمیگردد، کتاب «گذر از رنجها» را مینویسد. نمیدانم این کتاب را دیدهاید یا نه؟ «گذر از رنجها» رمانی بسیار عالی در بابِ انقلابِ سوسیالیستىِ شوروی است. این آدم که ابتدا ضدّ انقلاب بوده است، چنین کتابی مینویسد. همانطور که میدانید، تاکنون کتابهای بسیاری راجع به انقلاب اکتبر نوشته شده است. اما بنده، دو رمان از رمانهای معروف و درجهی یک در این خصوص را خواندم و با هم مقایسه کردم؛ اگرچه بیش از دو کتاب و تقریباً میشود گفت تعداد زیادی کتاب راجع به انقلاب اکتبر خواندهام. یکی از این دو رمان «دُنِ آرام» اثر شولوخف است که معروف است. خودِ شولوخف هم، بلاتشبیه مثل شما آقایان است. یعنی اصلاً پدید آمدهی انقلاب است؛ مربوط به طبقهی انقلاب است؛ نویسندهی انقلاب است. او که در دوران انقلاب اکتبر در جوانی به سر میبرده است، «دُن آرام» را تحت تأثیر حوادث و وقایع انقلاب نوشته است. دومین رمان هم «گذر از رنجها» ی آلکسی تولستوی است که گفتیم ابتدا ضدّانقلاب بود. رمان «گذر از رنجها» نه فقط از لحاظ داستانی، که از لحاظ گرایش به اصول انقلاب و مجذوب بودن در مقابل حوادث و پدیدههای انقلاب و ترسیم زیبای حوادث آن، بهتر از رمان «دُنِ آرام» است. «گذر از رنجها» در واقع چهرهی انقلاب را زیبا ترسیم کرده و زیبا نشان داده است. راجع به رمان «دُنِ آرام»، در جایی خواندم: زمانی که شولوخف نوشتن آن را به پایان برد، به او اجازهی انتشار و پخشش را ندادند. ولی بعداً ماکسیم گورکی که رئیس شورای ممیّزىِ فرضاً وزارت ارشادِ شوروىِ آن روز بود - و آن وزارتخانه هم، از اوّل انقلاب، خودىِ خودی محسوب میشد - گفت: «من به عهده میگیرم که شولوخف خودی است.» و الّا، مسؤولینِ فرهنگىِ نظامِ سوسیالیستىِ شوروی، مدّعی بودند چون شولوخف اهل قزّاقستان است، لذا در رمان خود، احساسات قزّاقی و بومىِ منطقهی «دُن» را منعکس و القا کرده است. بههرحال، این نویسنده، یک ضدّ انقلاب بوده است که تبدیل به فردی انقلابی میشود و چنان رمانی را مینویسد. ما چنین کسانی را نداریم. اگرچه قبل از انقلاب هم رماننویس نداشتیم؛ اما هنرمندان برجستهی معروفِ آن زمان، خیلی به ندرت به انقلاب گراییدند. واقعاً به ندرت به این طرف آمدند. از آن نویسندگان معروفِ حسابی، از آن شاعران معروفِ حسابی، از آن طنزنویسان معروفِ حسابی، از آن موسیقیدانان معروفِ حسابی، از آن فیلمسازان معروف - اگر چه در این میدان، اثر چندان برجستهای مثل شعر و ادبیّات نداشتیم - از آن ادبای معروفِ حسابی و از آن مطبوعاتیهای معروفِ حسابی، هیچ یک به این طرف نیامدند؛ هیچ یک! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :ضعف عملکرد مسئوولین فرهنگی در تقویت جبهه خودی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, شناخت استعدادها, آسیبهای فرهنگی, وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از عوامل سایش در جبههی [فرهنگی] خودی، این است که مسؤولینِ خودىِ فرهنگ، مانند وزارت ارشاد و بعضی دستگاههای دیگر، به آن کم توجّهی کردند. از ابتدا که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تشکیل شد، بایستی دفتر گزینش دایر میکرد و به سراغ کسانی که اهل نویسندگی، شعر، فیلمسازی، موسیقی حلال و دیگر رشتههای هنری بودند، میرفت. حتی به سراغ کسانی میرفت که صدای خوبی برای خوانندگی داشتند. بنده گاهی اوقات که میبینم نوجوانی را به تلویزیون میآورند که از صدای خوبی برخوردار است، دلم میلرزد که آیا بناست این نوجوان، فردا، پس فردا خوانندهی خوبِ جبههی مستضعفین و جبههی حق شود، یا قرار است به خود و مادر و پدرش پولی بدهند، بعد هم ببرندش و یک استودیوی مجّانىِ پر زرق و برق در اختیارش بگذارند و یکی دیگر بر خیل آدمهاىِ ناباب اضافه کنند؟ دایر کردن چنان دفتر گزینشی در وزارت ارشاد لازم بود تا مراجعه کنندگانِ دارای استعداد هنری را جذب میکردند، یا حتی به سراغشان میرفتند. اگر چنین میشد، وزارت ارشاد را که گاهی لانهی مراکز فساد فرهنگ گذشته بود، بتدریج و به مرور استحاله و تبدیل به مرکزی برای انقلاب و اسلام و خدا و حقّ و آزادگی میکردند و مسلّماً پس از گذشت ده سال، میتوانستند در همهی رشتههای هنری، شخصیتهای عظیمی را پرورش دهند و معرفی کنند. اما چنین کاری نکردند. حال «مقصّر چه کسی است؟» ما که اینجا قاضی نیستیم. «با مقصّرین باید چه کار کنیم؟» ما که دادستان نیستیم. فعلاً میخواهیم وصفالحال کنیم و ببینیم از حالا به بعد باید چه کار کرد؟ مسلّماً وقتی یک مرکزِ دارای قدرت و امکانات، به جذب استعدادها نپردازد، استعدادهای سرگردان و یا حتّی غیر سرگردان، دچار ضعفهایی خواهند شد که آن ضعفها به سایش و ریزش منتهی میشود. من خود ناظر بودم و میدیدم که مسؤولین وزارت ارشاد، غالباً به همان قدیمیها چشم میدوختند. کسی که هیکلش درشتتر و ظاهرش چشمگیرتر است، چگونه عوام را جذب میکند؟ آنها هم به همین حالتِ عوامانه، پیوسته به نام و نشاندارها نگاه میکردند و گاهی هم، نه هوشمندانه که ناشیانه، به سراغشان میرفتند. و چنین بود که این سبزههای نو دمیده، این نهالهای نورسته و این جستهای پای درخت پیر را، که خون جوانی در رگها داشتند، نادیده گرفتند. یکی از عوامل سایش در جبههی خودی، این بود. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :مقایسه شخصیت عناصر جبهه فرهنگی خودی و غیرخودی کلیدواژه(ها) : خودی و غیرخودی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, روشنفکری در ایران, تاریخ روشنفکری در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [از عوامل سایش جبهه ی خودی فرهنگی]خودباختگىِ عناصر جبههی خودی، در مقابل شخصیّتهای جبههی دشمن، به خاطر احساسِ برترىِ صنفىِ آن شخصیّتها بر این عناصر بود. این حقیقت قابل انکار نیست. مثلاً فرض بفرمایید وقتی یک هنرمندِ این جبهه، در رشتهای از هنر، سرافراز و بیاعتنا، مقداری پیش میرفت و بعد در جایی احساس خستگی میکرد و میخواست لحظهای بایستد و نفس تازه کند، تا چشمش به هنرمند رشتهی خودش در جبههی مقابل میافتاد، مرعوب او میشد! اصلاً نسبت به آن طرف، احساس مرعوبیّت داشت. البته این مرعوبیّت، گاهی مرعوبیّتِ صرف و گاهی تأثّر و انجذاب از طرف مقابل بود. بنده در موارد زیادی دیدم که هنرمند جبههی خودی، به هنرمند جبههی مقابل به چشمی نگاه میکند که گویی آن هنرمند، «بزرگ» است! دیگر این را نمیدانست که ممکن است هنرمند جبههی مقابل، هنرش بالاتر باشد، اما شخصیّتش کوچکتر از شخصیّت اوست که در جبههی خودی است. نمیدانست که هنرمند جبههی مقابل، از شجاعت، آزادگی و همّتی که او دارد، بیبهره است و در محیط باز، پرورش نیافته است. نمیدانست که او همان کسی است که روی پاهای نوکران شاه و فرح افتاده و کفش آنها را بوسیده است. پس چه اهمیت دارد!؟ لقبِ با طنطنهی «استاد» چه ارزشی دارد و مگر میتواند واقعیت را تغییر دهد!؟ یک وقت عدّهای از آقایانِ ادبا به اینجا آمده بودند؛ و من خاطرهای را که به یادم آمده بود، برایشان تعریف کردم. مضمون حرفم این بود که گفتم: «من، بزرگِ این اساتید و هنرمندان جبههی مقابل را دیدم که روی پای شاه افتاد و کفش او را بوسید!» این را که میگویم «دیدم»، نه اینکه خودم به عینه دیده باشم؛ بلکه در زمان ما و علی مرئی و مسمع ما واقع شد. آری؛ به مناسبتی، اساتید و رؤسای دانشکدههای آن روزگار، در صفِ سلام ایستاده بودهاند که آن فرد، با آن همه تحقیق و کتاب و اسم و رسم، روی پای شاه افتاد. مدّتی از این رسوایی گذشته بود که یک روز به او گفتم: «استاد! این چه کاری بود شما کردید!؟ این مردک بیسواد کیست که روی پایش افتادید!؟» گفت: «هیبتِ سلطانی، مرا گرفت!» این عذرش بود! به آن آقایانِ ادبا گفتم: «عناصر جبههی غیر خودی، کسانی هستند که رئیسشان چنان فردی بود. آن وقت شما میخواهید من که دلباختهی انقلابم، برای کسی که در مقابل آن بت، آنطور جبهه بر زمین میسایید - بتی که ما آن را با دست خودمان شکستیم - اندک ارزش و حرمتی قائل باشم!؟ معلوم است که قائل نیستم!» هنرمندان جبههی خودی که مرعوب عناصر جبههی غیرخودی میشدند، غالباً نمیدانستند آنها کیاند و چه کارهاند. نمیدانستند آنها همان کسانی هستند که منّت کشی میکردند و پول میگرفتند، تا بتوانند به فلان قهوهخانهی روشنفکری بروند و تا ساعت دوىِ بامداد، عرق بخورند! در یکی از خیابانهای تهران - که نمیخواهم اسمش را ذکر کنم - به شاعری مدّعی - هم مدّعىِ شعر و هم مدّعىِ آزاداندیشی و روشنفکری - خانهای دادند و او در آن خانه اقامت گزید. اجازه هم دادند منقل تریاکش رو باشد و او بهکلّی از همهی آرمانهایش چشم پوشید! عناصری چنین، در همین شهر تهران، حاضر بودند در مقابل کسی که با رئیس دفترِ فلان شخصیّت وابسته به دربار ارتباط داشت، تا کمر خم شوند؛ برای اینکه به فلان سفر تحقیقی و علمی اعزامشان کنند، یا به آنها فلان بورس و فلان امتیاز را بدهند و یا اگر در جیبشان تریاک دیدند، به زندان نبرندشان! عناصر جبههی مقابل، چنین آدمهایی هستند. آن جوانی که وسط میدان ایستاده، در مقابل شیطان بزرگ صلاىِ مردی و مردانگی سرداده و اصلاً نظام جهانی را به محاکمه کشیده است و همهی دنیا روی او حساب میکنند و از او میترسند، چرا باید در برابر آدمی که گیرم هنرش از او بالاتر است، اما شخصیّت انسانیاش یک صدم او نیست، احساس مرعوبیّت کند!؟ متأسفانه نمیشناختند و احساس مرعوبیّت میکردند. آن وقت، از مرعوب کنندهها، عدّهای که در ایران بودند، به سوراخها خزیده بودند و در اوایل حتی جرأت نمیکردند خودشان را نشان دهند! آن عدّه هم که در خارج به سر میبردند، به خیال خودشان به جمهوری اسلامی متلک و لیچار میگفتند؛ آن را مذمّت میکردند؛ در ذمّش شعر میسرودند و مقالهی صد تا یک غاز مینوشتند. مانند امروز، هیچ کس هم به حرفهای آنها اعتنایی نداشت. من به شما عرض کنم: همینهایی که گاهی در مجلاّت ایران اسمشان را با عظمت میآورند، هیچ آبرویی در محیطهای علمی و فرهنگی دنیا ندارند! چون متصدّیان محیطهای مذکور میدانند که اینها مأمور و نانخورِ سازمانهای اطّلاعات و امنیّت آنهایند! شما ملاحظه کنید: اگر بزرگترین شخصیّت فرهنگی دنیا، در زمان رژیم طاغوت به ایران میآمد و بعد معلوم میشد که وی مهمان ساواک بوده است، ممکن بود کسی - ولو کسانی که خودشان هم چندان مقابل با ساواک نبودند - اندک ارزشی برایش قائل شود؟ اینها در دنیا چنین وضعیتی دارند. معلوم است که از «سیا» و «اینتلیجنت سرویس» پول میگیرند و نوکر آنهایند. اینها در دنیا آبرویی ندارند. اما وقتی نوبت به ما - به جمهوری اسلامی و به مردم ایران میرسد - زبان پیدا میکنند. گفت: «اسد علی و فی الحروب نعامة.» به ما که میرسند شیرند، اما در میدان نه؛ شتر مرغ یا روباه یا از این قبیل جانورانند. جوان هنرمندِ جبههی خودی، نمیدانست که اینها از لحاظ شخصیت، اینقدر پستند. لذا مجذوب و مرعوبشان میشد. یکی از عوامل سایش در جبههی خودی، همین بود. این را قبول کنید. متأسفانه من چنین سایشی را دیدهام. مدّت زمانی که گذشت، عناصر جبههی مقابل، مقداری دل و جرأت پیدا کردند و شیر شدند! آنگاه بدجنسی را هم شروع کردند. کافی است غربیها از هنرمندی که در ایران است، ناگهان تمجید کنند. بدیهی است جوان هم فوراً جذب میشود. خوب؛ انسان که از تمجید بدش نمیآید. امثال ما که پیریم و مدّعی هزار تجربه، در مقابل چنین مؤثّراتی، دلهایمان میلرزد. آنکه جوانِ نرمِ روشنِ مصفّاست، معلوم است چه حالی پیدا میکند! طوری وارد شدند که اگر از آن طرف دنیا بگویند، فلان کس عجب شعری گفت و عجب مقالهای نوشت، آنکه این طرف دنیا نشسته است و جوان هم هست، احساس کند با آنها پیوندی دارد! متأسفانه از این کارها کردند و نوعی مرعوبیّت، به اضافهی نوعی رابطه و علقهی عاطفی به وجود آوردند. واقعاً یکی از عوامل سایش، خودباختگی عناصر جبههی خودی در مقابل عناصر جبههی دشمن بود. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :تردیدبه نظام؛ یکی از عوامل سایش جبهه ی خودی فرهنگی کلیدواژه(ها) : شکاکیت و تردید در مبانی اسلامی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, قطعنامه 598, روشنفکری در ایران, تقریظهای آیتالله خامنهای بر کتابها نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [از عوامل سایش جبهه ی خودی فرهنگی] این است که در جبههی خودی، بعضاً به دلایلی، در پایبندی نظام به حرفها و آرمانهای خودش، تردید شد. اگر بخواهیم مثال کاملاً واضحی بزنیم - و البته در خصوص این مثال، عاملی هم وجود داشت که مشکل را تا حدودی برطرف میکرد - مسألهی قبول قطعنامهی ۵۹۸ و پایان جنگ بود که عدّهای را مردّد کرد. منتها گفتم: در آن قضیه، عاملی وجود داشت که همان وجود امام بود. چون امام کُر بود، دریا بود و مورد تردید قرار نمیگرفت، لذا عدّهی کثیر یا اکثری - نمیگویم همه - به خاطرِ گُلِ روىِ امام و به اتکای ایشان، حّجت را بر خود تمام شده دانستند. اما نفس این حرکت، خیلی از دلها را تکان داد که: «هان! چه شد!؟» آنها در اینکه نظام به حرفهای خودش پایبند است، احساس تردید کردند. ناگفته نماند که در طول پانزده سال اخیر، از این قبیل قضایا مکرّر اتّفاق افتاده است. گاهی احساس تردید در عنصر خودی بجا، ولی اکثراً بیجا بوده است. چون خودِ من در سطوح تصمیمگیری کشور بودهام و با خیلی از جوانان و عناصر مردّد ارتباطات عاطفی داشتهام، غالباً میدیدم بیهوده دچار تردید شدهاند و اصلاً جای تردید و نگرانی نبوده است. آنها بیهوده احساس نگرانی میکردند که «هان! چه شد!؟» مثلاً یک وقت میدیدیم که رسانههای دشمن، حساب شده و روی مقاصدی، از یک شخص که در جمهوری اسلامی مسؤولیتی داشت، تعریف میکردند! این تعریف، ایجاد تردید میکرد که «هان! چه شد!؟ چرا تعریف میکنند!؟ نکند حادثهای در شُرف تکوین است!؟» خوب؛ اگر افرادِ مردّد، صبر میکردند، بعد از گذشت دو، سه سال معلوم میشد که آن تعریفها تبدیل به دشنام شده است! کمااینکه امروز هم میبینید از این کارها هست. منتها آن ضربه، کار خودش را میکرد. این هم یک عامل بود که بعضی از نیروهای خودی را به واسطهی عللی موجّه یا غیر موجّه، در مواردی دچار چنین تردیدهایی کرد. در واقع، یکی از عوامل سایش در جبههی خودی همین عامل بود. من بعضی از نوشتههای جنگ را که میخواندم - و بعضاً هم میخوانم - میدیدم مثلاً فلان برادرِ جبههاىِ بسیجىِ مؤمنِ خوبی که دربارهی جنگ، داستان یا خاطره نوشته است، فرض کنید در سفری که به تهران آمده، از چیزی آزرده شده است؛ آن هم در زمانِ امام. بنده که غالباً در حواشی کتابهاىِ مورد مطالعهام، چند سطر به عنوان یادداشت مینویسم، در جاهایی از این نوشتهها و کتابها هم، یادداشتی کردهام. دلیلی که آن برادر را دچار - اگر نگوییم سرخوردگی - تردید کرده بود، واقعاً دلیل نبود. بلکه - همانگونه که گفتیم - صرفاً ناشی از احساس بود. ما اوّل سنگهایمان را با هنرمندان حق کردیم. ما مشهدیها به این حالت «گَهگیری» میگوییم. آقای معلّم منظور را میفهمند. دیگر نمیدانم شماها هم «گَهگیری» میگویید یا نه؟ بههرحال، چنین حالتی وجود دارد و در جامعهی هنرمندان، با آن لطافت و حساسیت، احیاناً چنین تردیدهایی را به وجود میآورد. این تردیدها، در زمینههای اقتصادی، در سیاست و حتی در خودِ جنگ - همانطور که گفتیم - ایجاد گردید. این هم عاملِ دیگری از سایشْ در جبههی خودی است. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :دنیاطلبی؛ یکی از عوامل سایش جبهه ی خودی فرهنگی کلیدواژه(ها) : روشنفکری در ایران, دنیاگرایی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در جبههی خودی[فرهنگی]، برخورداری مادّی کم و امکانات ناچیز بود. جلوههای دنیا پر جاذبه است و چشمها و دلها را میفریبد؛ چنان که بعضی از کسان را فریفت. «دنیا» هم که میگویم، فقط پول و خانه و خودرو شخصی نیست. چیزهای دیگر هم هست. اسم درکردن، تعریف شنیدن، ستایش شنیدن، تمتّعات ناروا و نادرستِ جنسی و همهی امکاناتی که نفسِ انسان آنها را میخواهد، دنیا و جلوههای آن است. چنین وسوسههایی هم در عدّهای پدید آمد. البته عدّهی زیادی، واقعاً ایستادند و مردانه مقاومت کردند. ولی بعضی از افراد هم - به ندرت - در مقابل این وسوسهها و جلوههای دنیوی، پایشان سست شد. کسانی در قبل از انقلاب، اهل تمتّع بردن از شهوات حیات بودند؛ اما انقلاب که آمد، درِ تمتّعات را به کلّی به روىِ دلِ خودشان بستند. یک وقت کسی پیش من آمد و از فردی در همین جمع شما - که من خیلی به او علاقه و ارادت داشتم و دارم - بدگویی کرد. بدگوییاش هم این بود که گفت: این فرد، قبل از انقلاب چنین و چنان بوده است و برای صحّت ادعایش، عکسهایی هم به من نشان داد. من به آن کس گفتم «همین عکسها و مدارک، دلیل است که ارادت من به این شخص، مضاعف شود.» واقعاً هم خدا میداند که ارادتم مضاعف شد. به آن کس گفتم - حالا نمیخواهم خصوصیّات و جزئیّات را بگویم؛ و الّا همهتان تصدیق میکردید - : «ارادت من مضاعف شد. این حرفهایی که تو میگویی، موجب میشود ارادت من به این شخص، بیشتر شود. این آدم آنطوری بوده و حالا این است!؟» اما بعضی افراد، اینطور نبودند. یعنی حتّی بعد از آمدن انقلاب هم، از آن تمتّعات و وسوسهها دست نکشیدند. این هم یک عامل دیگر که باعث سایش جبههی خودی شد. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :دشمن انقلاب می گوید:ما میخواهیم علیه سلطه باشیم! کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, انتقاد به مسئولین, کمک به دشمن نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از شگردهای جبههی دشمن، انتقاد از وضع موجود است. چون میدانند طبیعت انسان از انتقاد خوشش میآید، میخواهند یکی را پیدا کنند و به انتقاد از او بپردازند. معلوم هم هست که آنها برای مورد انتقاد قرار دادن، چه کسانی را انتخاب میکنند: مسؤولین و اصلِ نظام را. منتها اگر جرأت نکردند به انتقاد از اصل نظام بپردازند، به اشخاص نظام و سیاستهای آن حمله میکنند. ما چرا این کار را بکنیم؟ ما اگر میخواهیم انتقاد کنیم، خیلی موارد و مسائل هست که میشود از آنها انتقاد کرد. آنها میگویند: «ما میخواهیم علیه سلطه باشیم.» در اوایل انقلاب، یک وقت سراغِ یکی از همین معاریف را - که با بنده آشنایی داشت و حالا از دنیا رفته است - گرفتم. (من در همان اوایل، این فکر را داشتم که با بعضی از رفقا یا آشناهای قدیمی، حداقل تماسِ تلفنی برقرار کنم و سراغی از آنها بگیرم.) در آن گرفتاریهای فراوانِ اوایل انقلاب، عمدهی خواب و استراحت من، در خودروی بود که با آن، از جایی به جایی میرفتم. واقعاً ما وقت خواب و استراحت نداشتیم! با این همه، در همان گرفتاریها، گاهی از فرصتی استفاده میکردم و به وسیله تلفن، از این افراد احوالی میپرسیدم؛ به تصوّر اینکه شاید برای انقلاب، کاری شده باشد. باری؛ به آن آشنای معروف تلفن زدم که «آقا، چطوری؟ رفیق، کجایی؟ انقلاب شده. خبر داری، نداری؟ نظام شاه رفته و اوضاع عوض شده.» و از این حرفها. ناگهان با لحنِ خیلی بدی شروع کرد به حرف زدن و گفت: «بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه!» گفتم: «اوّلاً بنای بسیار غلطی است! مگر سلطه همیشه بد است که شما میخواهید «بر سلطه» باشید؟ نه؛ اگر سلطه خوب است، بیایید نوکر سلطه بشوید و «با سلطه» باشید. ثانیاً شما میخواهید «بر سلطه» باشید؟ خیلی خوب؛ سلطهی امریکا دارد پدر ما را درمیآورد. [سال ۵۸ بود. ]میبینید سلطهی امریکا که بالاتر از همه است، چه کار میکند!؟ بر این سلطه باش و هر چه دلت میخواهد، بگو!» اِن و اون کرد؛ گوشی را گذاشتم و تا آخر هم سراغ او نرفتیم. البته او بعدها - یعنی این سالهای اخیر - آمد که دیگر اجلِ محتومْ مهلتش نداد و به آن دنیا رفت. امروز سیاست جبههی مقابل، همان سیاست است. به قول معروف، استدلال و منطق چرندی هم برای آن درست کردهاند و میگویند: باید «بر سلطه» باشیم. چرا انسان «بر سلطه» باشد؟ مگر دیوانه است که «بر سلطه» باشد؛ آن هم سلطهی خوب و الهی!؟ شما به دولتهایی که از اوّل تاریخ تا به امروز در دنیا و در ایران خودمان روی کار آمدهاند نگاه کنید! آیا دولتی مثل این دولت و دولتمردانی مثل این دولتمردان که پاک، سالم، وطندوست، مردمدوست، خداپرست و خداترس باشند سراغ دارید؟ چرا انسان با اینها مخالفت کند؟ تاریخ خودمان را بردارید و بخوانید. این از تاریخ دوران پهلوی که هیچ؛ واویلاست. تاریخ دوران قاجاریه را بخوانید و ببینید در اواسط و اواخر این سلسله، رجال کشور چه کسانی بودهاند! ببینید کسانی که امروز بر سر کارند، جانشین کیانند! با این حال، آیا سزاوار است که به تبع عناصر جبههی دشمن، در آثار هنری خودمان حتماً نیشی به دستگاه بزنیم؟ چرا؟ مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :برنامهی رادیویی از سرزمین نور؛ برنامه ی کم نظیر کلیدواژه(ها) : کارهای هنرمندانه, محمدرضا سرشار, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یک وقت به چند تن از برادران که اینجا هم حضور دارند، گفتم: «اگر بنا شد فیلم یا برنامهای حزبالّلهی باشد، عقیدهی من این نیست که اُمّل و بیجاذبه و بد و قدیمی و تکراری باشد؛ نه. بنده معتقدم میشود برنامهای، هم حزبالّلهىِ واقعاً مسلمانىِ ناب باشد و هم بسیار زیبا و شیرین و جذّاب. میشود این کار را کرد.» البته این هم که میگویم «میشود»، نه اینکه بخواهیم آرمانگرایی کنیم. اتّفاقاً مواردی از آنچه مورد نظر است، وجود دارد و بد نیست همینجا از آنها اسم ببریم. یکی از موارد، مربوط به آقای رهگذر است که البته میخواستم خصوصی به ایشان بگویم. برنامهی رادیویی صبح جمعهی[از سرزمین نور] آقای رهگذر، انصافاً برنامهی کم نظیری است. برنامهی بسیار خوبی است. نمیدانم شما خانمها و آقایان، اصلاً وقت دارید این برنامه را بشنوید؟ اصولاً از وجود چنین برنامهای خبر دارید یا ندارید؟ اینطور که به نظر میرسد، خودِ رادیوییها هم نمیدانند قضیه چیست!؟ این آقا که خودش در رادیو کار میکند، میگوید: «ظهر جمعه»! نخیر! ایشان برنامهی بسیار خوبی دارند که از ساعت هشت و نیم تا نُه صبح پخش میشود. واقعاً گاهی اتّفاق افتاده که خودِ من با دستپاچگی ساعت را نگاه کردهام که ساعت هشت و نیم نگذشته باشد و بنشینم این برنامه را گوش کنم. البته مدّتی پیش به ذهنم بود بگویم ولی غفلت کرده بودم که اطّلاع بدهید، ایشان زحمت بکشند و به اینجا بیایند تا من حضوراً ازشان تشکر کنم. برنامهی رادیویی ایشان که در خصوص زندگی پیغمبر است، کششِ این را دارد که به همهی زبانهای زندهی دنیا ترجمه شود. من در این موضوع واقعاً دقت کردهام که میگویم. یعنی اگر همین امروز برنامهی ایشان به زبان عربی ترجمه شود و کاری کنیم که به وسیلهای، این برنامه، فرضاً از رادیو کویت یا رادیو سعودی - بیآنکه بگویند مال کجاست - پخش شود و بعد مستمعین بفهمند این برنامه در ایران تهیه شده است، خودِ این به قدر یک عالم، تبلیغات به نفعِ ایران دارد. مسلماً برای مردم جذابیّت خواهد داشت و در مردم ایجادِ جذابیّت خواهد کرد. پس ببینید که میشود! البته ایشان برای آمادهسازی و پخش این برنامه، از عناصر و عوامل گوناگونی استفاده کردهاند. من نمیدانم سازندهی این برنامه کیست. همینقدر میدانم که نویسنده، آقای رهگذر است. از سازندهی برنامه هم - هر که هست - اگر اینجا حضور ندارند، باید جداگانه تشکّر کرد. اما ایشان - آقای رهگذر - نوشتهاند و انصافاً هم بسیار خوب نوشتهاند. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :نپیوستن هنرمندان برجسته دوران طاغوت به انقلاب اسلامی در عرصههای گوناگون مانند نویسندگی، شعر، طنزنویسی، موسیقی و ... کلیدواژه(ها) : سینما نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : راجع به رمان «دُنِ آرام»، در جایى خواندم: زمانى که شولوخف نوشتن آن را به پایان برد، به او اجازهى انتشار و پخشش را ندادند. ولى بعداً ماکسیم گورکى که رئیس شوراى ممیّزىِ فرضاً وزارت ارشادِ شوروىِ آن روز بود - و آن وزارتخانه هم، از اوّل انقلاب، خودىِ خودى محسوب مىشد - گفت: «من به عهده مىگیرم که شولوخف خودى است.» و الّا، مسؤولینِ فرهنگىِ نظامِ سوسیالیستىِ شوروى، مدّعى بودند چون شولوخف اهل قزّاقستان است، لذا در رمان خود، احساسات قزّاقى و بومىِ منطقهى «دُن» را منعکس و القا کرده است. بههرحال، این نویسنده، یک ضدّ انقلاب بوده است که تبدیل به فردى انقلابى مىشود و چنان رمانى را مىنویسد. ما چنین کسانى را نداریم. اگرچه قبل از انقلاب هم رماننویس نداشتیم؛ اما هنرمندان برجستهى معروفِ آن زمان، خیلى به ندرت به انقلاب گراییدند. واقعاً به ندرت به این طرف آمدند. از آن نویسندگان معروفِ حسابى، از آن شاعران معروفِ حسابى، از آن طنزنویسان معروفِ حسابى، از آن موسیقیدانان معروفِ حسابى، از آن فیلمسازان معروف - اگر چه در این میدان، اثر چندان برجستهاى مثل شعر و ادبیّات نداشتیم - از آن ادباى معروفِ حسابى و از آن مطبوعاتیهاى معروفِ حسابى، هیچ یک به این طرف نیامدند؛ هیچ یک! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :اهمیت نقش فیلمسازان در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی کلیدواژه(ها) : سینما نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : آنچه در مجموع مىخواهم عرض کنم این است که شما باید کارى کنید که جبههى خودى را، از هزم و سایش و ریزش نجات دهید. جبههى خودى هم، به شما برادران و خواهران نگاه مىکند. در حدّى که شما آقایانِ حاضر در جلسه را مىشناسم - اسامى شریف خواهران را نمىدانم. چون معرفى نشدند - مىبینم از مراکز مختلفى هستید. از حوزهى هنرى هستید، از کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان هستید، از صدا و سیما هستید و از مجموعههاى کوچک هنرى از بخشهاى مختلف دیگر هم هستید. شاید بعضى از شما، همدیگر را هم نشناسید، یا با هم کار نکرده باشید و یا بعضى از شما، در بعضى دیگر عیوبى را سراغ داشته باشید. به طورى که اگر بپرسند «حاضرید با بغل دستى خود کار کنید» بگویید: «نه. من با این فرد کار نمىکنم.» ممکن است اینطور باشد و شما عیبى را در همدیگر ببینید. اما من که از یک نقطهى دیگر به مجموعهى شما که بعضىتان شاعرید، بعضىتان فیلمسازید، بعضىتان نمایشنامه نویسید، بعضىتان نویسندهاید، بعضىتان موسیقیدانید و بعضىتان سینماگرید، نگاه مىکنم، عیوب احتمالى را - که شاید وجود داشته باشد، شاید وجود نداشته باشد - نمىبینم. من مجموعهى شما؛ چه آخوندتان، چه غیرآخوندتان، چه زنتان، چه مردتان و چه جوان و پیرتان را - پیر، الحمدللَّه، خیلى ندارید - همانطور که گفتم - جمعى از آن سیصد و سیزده نفر را مىبینم. من مجموعهى شما را - هرجا هستید - مجموعهاى مىبینم که اگر یک وقت در دل خود احساس غربتى در این زمینه بکنم و ناگاه نور امیدى در آن بدرخشد، آن نور امید شمایید. این را حقیقتاً مىگویم. کسانى از شما را که مىشناسم، در واقع اینطور هستید. بدانید من مجموعهى شما را تقریباً هر شب بهطور خاص دعا مىکنم. حتى در دعا، از بعضى اشخاص و گروهها اسم مىآورم. مثلاً مجموعهى حوزهى هنرى، یا آن عدّهاى که با فلان کس پیش من آمده بودند. منظورم این است که به مجموعهى شما امید بستهام. البته این نکته را هم به شما بگویم که اگر خداى ناکرده همگىتان یک وقت بگویید «ما مىخواهیم این کار و فعّالیت و حضور را ببوسیم و کنار برویم»، عقیده ندارم که این میدان، خالى خواهد ماند؛ نه. عقیدهى من این است که بارِ خدا، زمین نمىماند. بنده از قبل از انقلاب به طلبهها و رفقاى جوانى که با من بودند، مکرّر در مکرّر مىگفتم این را شما بدانید که وقتى ارادهى الهى تعلّق گرفت، بارِ خدا زمین نمىماند. قرآن، ناطق به این است: «من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتى اللَّه بقوم یحبّهم و یحبّونه.(2)» خدا دست دیگرى، پشت دیگرى و بَر و دوش و بازوىِ ستبرِ دیگرى را مأمور برداشتنِ این بار و حمل آن خواهد کرد. ولى بالاخره، کار به تأخیر مىافتد. در این شکى نیست که وقتى ما بخواهیم بارى را بر زمین بگذاریم، تا دیگرى بیاید و آن بار را بردارد، وقفهاى ایجاد مىشود. البته، وقفه در راه خدا، نارواست. استفاده از این فرصت و موقعیت هم که خدا به ما داده است تا بتوانیم این بار را برداریم، بزرگترین کارِ ماست. اصلاً بزرگترین افتخار این است که خدا ما را بندهى خودش بداند و از ما بخواهد که این بار را برداریم. لذاست که من عرض مىکنم: شما باید تلاش کنید تا جبههى خودى و آن جمع سیصد و سیزده نفرى بدرِ کبراىِ امروز، سایش پیدا نکند. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :پرهیز از تقلید از روشهای دشمن در فیلمنامهها به بهانه جذب مخاطب جبهه مقابل کلیدواژه(ها) : سینما, سینمای غرب, فیلمنامه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : اگر به فکر این باشید که مخاطب جبههى مقابل را تصرّف کنید، ممکن است همین فکر، شما را وسوسه کند که به تقلیدِ کارِ جبههى مقابل بپردازید. بعضى از عناصر جبههى خودى که مثلاً داستان مىنویسند یا فیلم مىسازند، با این خیال که مخاطبین جبههى مقابل را جذب کنند، به مسائلى مىپردازند که نویسنده یا فیلمساز جبههى مقابل به آنها پرداخته است. مثلاً آنها براى جاذبهى فیلم از عامل زن - یعنى عامل جنسى - استفاده مىکنند؛ اینها هم همین کار را مىکنند. این کار، به هیچ وجه صحیح نیست؛ چون به سایش در جبههى خودى کمک مىکند. بنده این را قبول ندارم. نه فقط قبول ندارم، بلکه تصوّر مىکنم این فکر، غلط و این کار، اشتباه است. ما باید مخاطب خودمان را خلق کنیم. اگر دشمنِ ما با تکرار یک حرف، گوشها را با آن آشنا مىکند، ما نباید مجبور شویم حرفى را که او مىخواهد، تکرار کنیم. اگر او با خوراندن یک خوراک، ذائقهى جدیدى براى مردم کشور خلق مىکند، ما نباید تبعِ آن ذائقهى خلق شده باشیم. خودمان باید ذائقهى دیگرى خلق کنیم؛ یعنى همانى که مطابق فکر و ایمان و عقیدهى ماست. خلاصه اینکه، اگر دشمن خصوصیّاتى را در کار خودش برجسته مىکند، ما تقلید نکنیم. فرض کنید دشمن در قصّه و شعر و فیلم و فیلمنامهى خود، از خصوصیت انتقاد از وضع موجود استفاده مىکند. آیا ما هم باید براى عقب نماندن از او، در قصّه و شعر و فیلم و فیلمنامهى خود، از وضع موجود انتقاد کنیم؟ مىدانید نتیجهى این کار چه خواهد شد؟! مىدانید آخرش به کجا خواهد رسید؟! آیا انتقاد از وضع موجود یک ارزش است که ما آن را ارزش به حساب بیاوریم؟! اصلاً چرا از وضع اسلامى و الهى خودمان انتقاد کنیم؟! چرا انتقادى کنیم که به معناى عیب جویى، ایرادگیرى و نیش زدن است؟! چرا به خودمان نیش بزنیم؟! آیا وضع موجود، اشکالى دارد؟ اگر دارد، همّت بگماریم تا اشکال را برطرف کنیم. چرا خرابش کنیم؟! ما نباید به خودرُوى که در گردنهى نفسگیرى، نالهکنان بالا مىرود؛ حرکتش کُند است و مشکلى دارد، سنگ بزنیم. چون اگر سنگ بزنیم، متوقّف مىشود. باید به آن خودرو کمک کنیم و هُلش بدهیم تا بالا برود. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :پرهیز از انتقاد نابجا به تقلید از جبهه مقابل به بهانه جذب مخاطب کلیدواژه(ها) : سینما, سینمای غرب نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امروز سیاست جبههى مقابل، همان سیاست است. به قول معروف، استدلال و منطق چرندى هم براى آن درست کردهاند و مىگویند: باید «بر سلطه» باشیم. چرا انسان «بر سلطه» باشد؟ مگر دیوانه است که «بر سلطه» باشد؛ آن هم سلطهى خوب و الهى؟! شما به دولتهایى که از اوّل تاریخ تا به امروز در دنیا و در ایران خودمان روى کار آمدهاند نگاه کنید! آیا دولتى مثل این دولت و دولتمردانى مثل این دولتمردان که پاک، سالم، وطندوست، مردمدوست، خداپرست و خداترس باشند سراغ دارید؟ چرا انسان با اینها مخالفت کند؟ تاریخ خودمان را بردارید و بخوانید. این از تاریخ دوران پهلوى که هیچ؛ واویلاست. تاریخ دوران قاجاریه را بخوانید و ببینید در اواسط و اواخر این سلسله، رجال کشور چه کسانى بودهاند! ببینید کسانى که امروز بر سر کارند، جانشین کیانند! با این حال، آیا سزاوار است که به تبع عناصر جبههى دشمن، در آثار هنرى خودمان حتماً نیشى به دستگاه بزنیم؟ چرا؟ چه داعى داریم که بیهوده به آتشى که آنها مىافروزند باد بزنیم، یا آب به آسیاب آنها بریزیم؟ استفاده از عامل جنسى در فیلمها، یا طرح چهرههاى ضدّانقلاب و مخالف نظام، از کارهاى آنهاست. آنها اصرار دارند که از چوب هم آدم بتراشند و معرفى کنند. چهرهى پوسیدهى فسیل شدهاى را مىآورند و به مطرح کردن شعرش و اسم و فلانش مىپردازند. آیا ما هم باید همان را تکرار کنیم؟ چرا؟ ما چه داعى داریم. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :لزوم رعایت جذابیت و زیبایی در فیلمهای حزباللهی و و جود نمونههایی در این زمینه کلیدواژه(ها) : سینما نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در باب جاذبهها هم، معلوم است که اعتقاد من چیست. یک وقت به چند تن از برادران که اینجا هم حضور دارند، گفتم: «اگر بنا شد فیلم یا برنامهاى حزبالّلهى باشد، عقیدهى من این نیست که اُمّل و بىجاذبه و بد و قدیمى و تکرارى باشد؛ نه. بنده معتقدم مىشود برنامهاى، هم حزبالّلهىِ واقعاً مسلمانىِ ناب باشد و هم بسیار زیبا و شیرین و جذّاب. مىشود این کار را کرد.» البته این هم که مىگویم «مىشود»، نه اینکه بخواهیم آرمانگرایى کنیم. اتّفاقاً مواردى از آنچه مورد نظر است، وجود دارد و بد نیست همینجا از آنها اسم ببریم. یکى از موارد، مربوط به آقاى رهگذر است که البته مىخواستم خصوصى به ایشان بگویم. برنامهى رادیویى صبح جمعهى آقاى رهگذر، انصافاً برنامهى کم نظیرى است. برنامهى بسیار خوبى است. نمىدانم شما خانمها و آقایان، اصلاً وقت دارید این برنامه را بشنوید؟ اصولاً از وجود چنین برنامهاى خبر دارید یا ندارید؟ اینطور که به نظر مىرسد، خودِ رادیوییها هم نمىدانند قضیه چیست؟! این آقا که خودش در رادیو کار مىکند، مىگوید: «ظهر جمعه»! نخیر! ایشان برنامهى بسیار خوبى دارند که از ساعت هشت و نیم تا نُه صبح پخش مىشود. واقعاً گاهى اتّفاق افتاده که خودِ من با دستپاچگى ساعت را نگاه کردهام که ساعت هشت و نیم نگذشته باشد و بنشینم این برنامه را گوش کنم. البته مدّتى پیش به ذهنم بود بگویم ولى غفلت کرده بودم که اطّلاع بدهید، ایشان زحمت بکشند و به اینجا بیایند تا من حضوراً ازشان تشکر کنم. برنامهى رادیویى ایشان که در خصوص زندگى پیغمبر است، کششِ این را دارد که به همهى زبانهاى زندهى دنیا ترجمه شود. من در این موضوع واقعاً دقت کردهام که مىگویم. یعنى اگر همین امروز برنامهى ایشان به زبان عربى ترجمه شود و کارى کنیم که به وسیلهاى، این برنامه، فرضاً از رادیو کویت یا رادیو سعودى - بىآنکه بگویند مال کجاست - پخش شود و بعد مستمعین بفهمند این برنامه در ایران تهیه شده است، خودِ این به قدر یک عالم، تبلیغات به نفعِ ایران دارد. مسلماً براى مردم جذابیّت خواهد داشت و در مردم ایجادِ جذابیّت خواهد کرد. پس ببینید که مىشود! البته ایشان براى آمادهسازى و پخش این برنامه، از عناصر و عوامل گوناگونى استفاده کردهاند. من نمىدانم سازندهى این برنامه کیست. همینقدر مىدانم که نویسنده، آقاى رهگذر است. از سازندهى برنامه هم - هر که هست - اگر اینجا حضور ندارند، باید جداگانه تشکّر کرد. اما ایشان - آقاى رهگذر - نوشتهاند و انصافاً هم بسیار خوب نوشتهاند. البته در خصوص این برنامه، تذکّرات و انتقاداتى هم دارم که بعداً به خودشان عرض خواهم کرد. یا از موارد دیگرى که مىشود به آن اشاره کرد، فیلم بسیار خوبى است که آقاى «حاتمىکیا» ساختهاند. به اسم آقاى «شمقدرى» اشاره شد. باید بگویم ایشان هم فیلمساز قابلى است. البته فیلمهاى دیگرى هم که آوردند، خیلى خوب است؛ اما فیلمى که الان در ذهن من است، فیلم آقاى حاتمىکیاست. این فیلم، فیلمِ بسیار خوب، زنده و برجستهاى است که اینجا آوردند و ما دیدیم. البته نه اینکه انتقاد ندارد. چرا؛ انتقاد هم دارد؛ اما انتقاد داشتن، دلیلِ بد بودن نیست. پس، مىشود با رعایت موازین و ارزشها، کار هنرىِ بسیار خوب و پر جاذبهاى تولید کرد. ما در زمینهى آثار سینمایى، خوشبختانه، فیلمهاى خوب، کم نداریم. به اسم آقاى شمقدرى اشاره شد؛ یادم آمد که فیلمنامهى «بر بال فرشتگان» خودشان را آوردند و من خواندم. هم فیلمنامه خیلى خوب بود، هم فیلم. نمىدانم فیلمنامه را هم خودشان نوشته بودند یا نه؟ واقعاً ما چنین کارهایى داریم. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش :تهاجم فرهنگی دشمن برای سست کردن ایمانها بهوسیله شعر، داستان و نمایشنامه کلیدواژه(ها) : سینما, فیلمنامه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : اینکه شما مىبینید بنده مسألهى تهاجم فرهنگى را مطرح کردم و گفتم؛ روى آن اصرار ورزیدم؛ راجع به آن حقیقتاً غصّه خوردم و تلاش کردم و باز هم به فضل الهى تلاش مىکنم؛ گاهى در ریزِ مسائل وارد شدم و اگر کسى در این زمینه به من اشکالى کرد، در یک سخنرانى به اشکال او جواب دادم، همه به خاطر این است که چنین میدان و صحنهاى را به طور واضح مشاهده مىکنم و مىبینم که اینها چطور با استفاده از همان توانى که در خودشان هست، از ضعفهاى جمهورى اسلامى استفاده مىکنند. عمدهى نظر اینها هم سست کردن ایمانها، کور کردن امیدها، متشتّت کردن جبههها و جذب کردن سرمایههاست. چند نکتهاى که گفتم، اساس کار اینهاست. اگر شما مىگویید «نه»، هیأتى را مأمور کنید یا خودتان وارد شوید و مثلاً گزیدهاى از مقالات همین چند مجلّهاى را که هست - مجلاّتى که در خارج منتشر مىشود و از خارج مىآید - شعرهایى را که مىسرایند و داستانها و نمایشنامههایى را که مىنویسند، بخوانید و ببینید اوضاع چگونه است و مىخواهند چه کار کنند. همین است که گفتم! مىخواهند ایمانها را سست و امیدها را کور کنند. مىخواهند اگر سرمایهاى هست، جذب و تصرّف کنند. مىخواهند در جمعها، اختلاف و تشتّت ایجاد کنند. اینها این شیوهى کار را دنبال مىکنند. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : اصول انقلاب اسلامی کلیدواژه(ها) : اصول انقلاب اسلامی نوع(ها) : جستار متن فیش : همانطور که میدانید، تاکنون کتابهای بسیاری راجع به انقلاب اکتبر نوشته شده است. اما بنده، دو رمان از رمانهای معروف و درجهی یک در این خصوص را خواندم و با هم مقایسه کردم؛ اگرچه بیش از دو کتاب و تقریباً میشود گفت تعداد زیادی کتاب راجع به انقلاب اکتبر خواندهام. یکی از این دو رمان «دُنِ آرام» اثر شولوخف است که معروف است. خودِ شولوخف هم، بلاتشبیه مثل شما آقایان است. یعنی اصلاً پدید آمدهی انقلاب است؛ مربوط به طبقهی انقلاب است؛ نویسندهی انقلاب است. او که در دوران انقلاب اکتبر در جوانی به سر میبرده است، «دُن آرام» را تحت تأثیر حوادث و وقایع انقلاب نوشته است. دومین رمان هم «گذر از رنجها» ی آلکسی تولستوی است که گفتیم ابتدا ضدّانقلاب بود. رمان «گذر از رنجها» نه فقط از لحاظ داستانی، که از لحاظ گرایش به اصول انقلاب و مجذوب بودن در مقابل حوادث و پدیدههای انقلاب و ترسیم زیبای حوادث آن، بهتر از رمان «دُنِ آرام» است. «گذر از رنجها» در واقع چهرهی انقلاب را زیبا ترسیم کرده و زیبا نشان داده است. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : زبان فارسی کلیدواژه(ها) : زبان فارسی نوع(ها) : جستار متن فیش : همین کسانی که گاهی اوقات وقتی به قلمشان مینگرید، خیال میکنید شیر میدانند، جز روباه نیستند! در نوشتن به گونهای دیگر ظاهر میشوند: وقتی احساس امنیت میکنند، به گونهای و وقتی هم سیر و پر هستند، به گونهای دیگر. در عربی میگویند این کسان حالت «دعه» دارند! نمیدانم در زبان فارسی برای «دعه» چه معادلی میتوان پیدا کرد؟ حالت ولنگاری دارند. یعنی معناىِ حقیقىِ ولنگاریاند و خود را در مقابل هر عامل مؤثّری رها میکنند! اینها این گونهاند. اگر میبینید حرکت منظّمی از سوی اینها انجام میگیرد -با همهی صفاتی که برایشان برشمردیم، حرکت منظّمی که بعداً راجع به آن خواهم گفت، از سوی اینها انجام میگیرد- ناشی از این است که فکر و اندیشهای خارج از محیط ادبی، هنری و روشنفکری، یعنی از محیط سیاست و امنیت، اینها را هدایت میکند و پیش میبرد. قضیه این است! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : حجاب کلیدواژه(ها) : حجاب نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یکی از روشنفکرانِ فعّال معروف که هنوز هم در قید حیات است و قبل از پیروزی انقلاب، اندک مقالات خوبی هم با امضای مستعار در روزنامهها به دست چاپ میسپرد، اوایل انقلاب با ما آشنا شد. من این فرد را از دور میشناختم، ولی از نزدیک با وی آشنایی نداشتم. من و مرحوم بهشتی و آقای هاشمی و مرحوم باهنر، با چند نفر دیگر در «کانون توحید» نشسته بودیم که گفتند این شخص آمده است. دیگرانی که آنجا حضور داشتند وی را نمیشناختند؛ اما من که دورادور او را میشناختم، گفتم: «بگویید بیاید.» آمد و خیلی با ما گرم گرفت و با جمع ما مأنوس شد. مردی روشنفکر و هوشمند و از لحاظ ذهنی، انسانی فرهیخته بود. آدمِ کوچکِ بدی نبود. جلسهی دومی که ایشان از ما وقت گرفت و با عجله نزدمان آمد، مصادف با روزهایی بود که امام دستور داده بودند زنهای بیحجاب نباید در ادارات حضور داشته باشند. یادتان هست دیگر! امام در همان اوایل انقلاب -ماه اوّل بود یا دوم، نمیدانم- چنان دستوری صادر کرده بودند. باری؛ این شخص، یقهکَنان آمد و گفت: «آقا! این چه دستوری است امام دادهاند!؟ این چه کاری است که میکنید!؟ این چه حرفی است که میزنید!؟» خلاصه، با ما بنای محاجّه کردن را گذاشت و بعد هم رفت که رفت! شما ببینید همین یک کلمه حرف امام که به موضوع حجاب و پوشش زن ارتباط پیدا میکرد -یعنی حکمی است در اسلام که نمیشود آن را ندیده گرفت- چه تعداد افراد را از ما رویگردان کرد! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : حجاب کلیدواژه(ها) : حجاب نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یکی از روشنفکرانِ فعّال معروف که هنوز هم در قید حیات است و قبل از پیروزی انقلاب، اندک مقالات خوبی هم با امضای مستعار در روزنامهها به دست چاپ میسپرد، اوایل انقلاب با ما آشنا شد. من این فرد را از دور میشناختم، ولی از نزدیک با وی آشنایی نداشتم. من و مرحوم بهشتی و آقای هاشمی و مرحوم باهنر، با چند نفر دیگر در «کانون توحید» نشسته بودیم که گفتند این شخص آمده است. دیگرانی که آنجا حضور داشتند وی را نمیشناختند؛ اما من که دورادور او را میشناختم، گفتم: «بگویید بیاید.» آمد و خیلی با ما گرم گرفت و با جمع ما مأنوس شد. مردی روشنفکر و هوشمند و از لحاظ ذهنی، انسانی فرهیخته بود. آدمِ کوچکِ بدی نبود. جلسهی دومی که ایشان از ما وقت گرفت و با عجله نزدمان آمد، مصادف با روزهایی بود که امام دستور داده بودند زنهای بیحجاب نباید در ادارات حضور داشته باشند. یادتان هست دیگر! امام در همان اوایل انقلاب - ماه اوّل بود یا دوم، نمیدانم - چنان دستوری صادر کرده بودند. باری؛ این شخص، یقهکَنان آمد و گفت: «آقا! این چه دستوری است امام دادهاند!؟ این چه کاری است که میکنید!؟ این چه حرفی است که میزنید!؟» خلاصه، با ما بنای محاجّه کردن را گذاشت و بعد هم رفت که رفت! شما ببینید همین یک کلمه حرف امام که به موضوع حجاب و پوشش زن ارتباط پیدا میکرد - یعنی حکمی است در اسلام که نمیشود آن را ندیده گرفت - چه تعداد افراد را از ما رویگردان کرد! در زمینهی ارزشهاىِ فردىِ اسلامی، هر قدم که جلو بروید به موارد زیادی از این قبیل برخورد میکنید. خوب؛ فلان آدم دلش میخواهد بنشیند و مشروبات الکلی مصرف کند. در سرودههای شاعران ما، این همه از می صحبت میشود؛ یعنی اصلاً می در زندگی نباشد!؟ اگر کسی با چنین منطقی به بادهگساری بنشیند، میشود!؟ اسلام میگوید: «نه فقط نمیشود، بلکه حدِّ شرعی هم دارد.» اسلام برای دروغ گفتن و غیبت کردن، حدِّ شرعی قائل نشده، اما برای میخوارگی حدّ شرعی قائل شده است. برای ارتباط با جنس مخالف، به شکل لطیفِ آمیختهی به شهوت -یعنی همان محبّتهای لطیفی که در آنها شهوت هم هست و کسی نمیتواند بگوید نیست- مجازات درنظر گرفته است. مثلاً فرض کنید که فلان آقا با فلان فرد از جنس مخالف، خیلی دوست است و خیلی هم دوستش دارد. آیا در این میان، هیچ رقیقهی شهوانی وجود ندارد!؟ چه کسی میتواند چنین ادّعایی بکند!؟ خوب؛ خیلی از افراد که جوان بودند یا حتّی فراتر از عمر جوانی قرار داشتند، سر و کارشان با چنین مسائلی بود و دلشان را به این حرفها خوش میکردند. اسلام این را قبول نمیکرد. انقلاب اسلامی، نظام اسلامی و ارزشهای اسلامی، این مسائل را قبول نمیکرد. چنین مسائلی را نه پیغمبر قبول کرده است و نه قرآن. شوخی که نیست! ما از خودمان که در نیاوردهایم! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : نقد و انتقاد کلیدواژه(ها) : نقد و انتقاد نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : فرض کنید دشمن در قصّه و شعر و فیلم و فیلمنامهی خود، از خصوصیت انتقاد از وضع موجود استفاده میکند. آیا ما هم باید برای عقب نماندن از او، در قصّه و شعر و فیلم و فیلمنامهی خود، از وضع موجود انتقاد کنیم؟ میدانید نتیجهی این کار چه خواهد شد!؟ میدانید آخرش به کجا خواهد رسید!؟ آیا انتقاد از وضع موجود یک ارزش است که ما آن را ارزش به حساب بیاوریم!؟ اصلاً چرا از وضع اسلامی و الهی خودمان انتقاد کنیم!؟ چرا انتقادی کنیم که به معنای عیب جویی، ایرادگیری و نیش زدن است!؟ چرا به خودمان نیش بزنیم!؟ آیا وضع موجود، اشکالی دارد؟ اگر دارد، همّت بگماریم تا اشکال را برطرف کنیم. چرا خرابش کنیم!؟ ما نباید به خودرُوی که در گردنهی نفسگیری، نالهکنان بالا میرود؛ حرکتش کُند است و مشکلی دارد، سنگ بزنیم. چون اگر سنگ بزنیم، متوقّف میشود. باید به آن خودرو کمک کنیم و هُلش بدهیم تا بالا برود. البته یکی از شگردهای جبههی دشمن، انتقاد از وضع موجود است. چون میدانند طبیعت انسان از انتقاد خوشش میآید، میخواهند یکی را پیدا کنند و به انتقاد از او بپردازند. معلوم هم هست که آنها برای مورد انتقاد قرار دادن، چه کسانی را انتخاب میکنند: مسؤولین و اصلِ نظام را. منتها اگر جرأت نکردند به انتقاد از اصل نظام بپردازند، به اشخاص نظام و سیاستهای آن حمله میکنند. ما چرا این کار را بکنیم؟ ما اگر میخواهیم انتقاد کنیم، خیلی موارد و مسائل هست که میشود از آنها انتقاد کرد. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : نقد و انتقاد کلیدواژه(ها) : نقد و انتقاد نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : یکی از شگردهای جبههی دشمن، انتقاد از وضع موجود است. چون میدانند طبیعت انسان از انتقاد خوشش میآید، میخواهند یکی را پیدا کنند و به انتقاد از او بپردازند. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : خدای متعال منّت گذاشت و کسی مثل امام را بر ما گماشت. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : با وجود امام و حرکت ایشان، احساس امید به آینده را در ما تقویت شد. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امام کُر بود، دریا بود و مورد تردید قرار نمیگرفت. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : مطالعه تاریخ کلیدواژه(ها) : مطالعه تاریخ نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : متأسّفانه، اغلب جوانان ما، اصلاً از انقلابهای دیگر خبر ندارند. من گاهی از این بابت، واقعاً غصّه میخورم. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : مطالعه تاریخ کلیدواژه(ها) : مطالعه تاریخ نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : من وقتی با دید مقایسه به انقلابِ سوسیالیستىِ شوروىِ سابق و انقلاب اسلامی خودمان نگاه میکنم، میبینم آن انقلاب چقدر خشن بوده است! اگر کسی تاریخ وقایع آن انقلاب را خوانده باشد، به خشونتش پی میبرد. متأسّفانه، اغلب جوانان ما، اصلاً از انقلابهای دیگر خبر ندارند. من گاهی از این بابت، واقعاً غصّه میخورم. اصلاً نمیدانند انقلاب سوسیالیستی شوروی سابق که بزرگترین انقلاب زمان معاصر تا قبل از انقلاب اسلامی بود و این همه هیاهو در دنیا داشت، در مقایسه با انقلاب ما، از چه ظواهر ناخوشایندی برخوردار بود. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : مطالعه تاریخ کلیدواژه(ها) : مطالعه تاریخ نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : شما به دولتهایی که از اوّل تاریخ تا به امروز در دنیا و در ایران خودمان روی کار آمدهاند نگاه کنید! ... تاریخ خودمان را بردارید و بخوانید. این از تاریخ دوران پهلوی که هیچ؛ واویلاست. تاریخ دوران قاجاریه را بخوانید و ببینید در اواسط و اواخر این سلسله، رجال کشور چه کسانی بودهاند! ببینید کسانی که امروز بر سر کارند، جانشین کیانند! مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : هنرمندان کلیدواژه(ها) : هنرمندان نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : ما یک جبههی خودىِ روشنفکری و یک جبههی خودىِ هنر داریم که از انقلاب جوشیدند و جوشیدنشان هم طبیعی بود. در همهی صحنههای جامعهی ما، افرادی در زیرِ بارانِ پر برکت انقلاب، از سرزمین حاصلخیز فطرت انسانی روییدند که دو صحنهاش، یکی جبههی روشنفکری و دیگری جبههی هنر بود. این دو جبهه، دو مقولهی جداگانهاند؛ چون روشنفکری، غیر از هنر است. ای بسا هنرمندی که روشنفکر نیست و ای بسا روشنفکری که هنرمند محسوب نمیشود. اما این دو مقوله، با یکدیگر جمع هم میشوند.... اما تیغِ انقلاب، در هیچ جبههای کُندتر از جبههی روشنفکری و هنر نبود! انقلاب توانست در همهجا -حتّی در میدان جنگ و در نظامیهای طاغوتی- نفوذ کند. ما نظامیهای طاغوتیای که از بُنِ دندان انقلابی شدند، کم نداشتیم و نداریم. اما به تعداد نظامیهای انقلابی شده که هیچ، حتی خیلی کمتر از آنها را در جبههی روشنفکری سراغ نداریم که انقلابی شده باشند. نه اینکه من سراغ نداشته باشم؛ هیچکس سراغ ندارد. انقلاب ما نتوانست آن جبهه را فتح کند و این البته عللی دارد. شما که خودتان هنرمند و روشنفکرید و مسائلی را که برای یک هنرمند و روشنفکر مطرح است لمس میکنید، میتوانید به راحتی این علل را بیابید. مربوط به :بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور - 1373/04/22 عنوان فیش : حزب اللهی کلیدواژه(ها) : حزب اللهی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در باب جاذبهها، معلوم است که اعتقاد من چیست. یک وقت به چند تن از برادران که اینجا [در حسینیه امام خمینی(ره)] هم حضور دارند، گفتم: «اگر بنا شد فیلم یا برنامهای حزبالّلهی باشد، عقیدهی من این نیست که اُمّل و بیجاذبه و بد و قدیمی و تکراری باشد؛ نه. بنده معتقدم میشود برنامهای، هم حزبالّلهىِ واقعاً مسلمانىِ ناب باشد و هم بسیار زیبا و شیرین و جذّاب. میشود این کار را کرد.» البته این هم که میگویم «میشود»، نه اینکه بخواهیم آرمانگرایی کنیم. اتّفاقاً مواردی از آنچه مورد نظر است، وجود دارد |