newspart/index2
تاریخ علما و فقهای سلف
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
ورود حرفه ای بعضی از علما به هنر

در بین فقهاى ما در حوزه‌هاى علمیّه بااینکه بحث هنر به‌معناى هنر هیچ مطرح نبوده، هنرمندان بزرگى در خود حوزه حضور پیدا کرده‌اند؛ ایشان(1) میفرمایند به تفنّن، بعضى به تفنّن، بعضى‌ها هم واقعاً حرفه‌اى؛ مثلاً سیّدمحمّدسعید حَبّوبى شاعر حرفه‌اى است و یک شاعر برجسته‌ى عرب است. فرض بفرمایید سیّدمحمّد هندى یا سیّدرضا هندى که آن قصائد گوناگون مفصّل را گفته، یک شاعر حرفه‌اى نجف است؛ اینها مال زمان قدیم هم نیستند. یا سیّد رضى؛ من سالها پیش یک‌وقتى از یک عرب باذوقى خواستم مقایسه کند بین شعر سیّدرضى و شعر یک نفر دیگر -که نمیخواهم اسم بیاورم، یک آدم معروف و شاعر معروف- گفت اصلاً قابل مقایسه نیست. او شعرشناس بود؛ بنده شعر عربى را نمیتوانم مثل یک عرب بشناسم و بفهمم که وزن شعر و به‌اصطلاح اندازه و قواره‌ى شعر چقدر است؛ این را یک عربِ شاعر میتواند بفهمد. میگفت اصلاً قابل مقایسه نیست؛ یعنى شعر سیّد رضى در ردیف اوّل اشعار عرب قرار دارد. خب، یعنى میشود گفت این هم همان حرفه‌اى [است‌]؛ یعنى خیلى تفنّنى هم نبوده؛ واقعاً حرفه‌اى وارد شدند. و زیاد داریم؛ خود سیّد مرتضى شاعر است، محقّق حلّى شاعر است، پدر علّامه شاعر است؛ این علماى بزرگ ما همه شاعرند، منتها در مقوله‌ى شعر وارد شدند؛ فرض کنید در مقوله‌ى معمارى وارد نشدند یا در مقوله‌ى موسیقى وارد نشدند و از این قبیل. بنابراین این نشان‌دهنده‌ى این است که وقتى این مایه‌ى طبیعى، یعنى آن ذوق و تخیّل در جایى به‌وجود آمد، این بُروز خواهد کرد ولو فضا فضاى پروراننده‌ى این هم نباشد؛ مثل حوزه‌هاى علمیّه که اصلاً فضاى این‌جورى‌اى نبوده است.
1.ابوالقاسم على‌دوست (دبیر علمى - محتوائى همایش)1394/10/21

لینک ثابت
اساتید ابن شهرآشوب

تكریم چهره‌های برجسته‌ی علمی ما درتاریخ، ما را تشویق میكند به اینكه بیشتر به سمت قلّه‌های علم حركت كنیم. در آن وقتی كه وسایل تعلیم و تربیت، وسایل مسافرت، بسیار محدود و تحصیل علم بسیار دشوار بوده، ما شخصیّت‌هایی مثل ابن شهرآشوب داریم؛ حالا از قبیل ابن شهرآشوب صدها عالم بزرگ در تاریخِ ما و در میراث علمی ما ثبت و ضبط شده‌اند. این بزرگوار در آن شرایط از شخصیّت‌های بزرگ، از اساتیدی مثل طبرسیِ صاحب مجمع البیان، طبرسیِ صاحب احتجاج، عبدالجلیل رازی قزوینی، سیّد فضل الله راوندی، قطب الدّین راوندی، ابوالمكارم ابن زهره، زمخشری استفاده كرده؛ یعنی رفته پیش اینها و علم آموخته. ایشان كتاب ربیع الابرارِ معروف زمخشری را پیش خودِ زمخشری خوانده و اجازه‌ی روایت آن كتاب را گرفته. یعنی در آن دوران بسیار دشوار- در این صد سال كه عمر كرده ایشان، خب عمر طولانی و خوبی بوده- حقیقتاً استفاده كرده این مرد بزرگ از این عمر طولانی برای كسب علم؛ لذا ایشان فقیه بود، محدّث بود، رجالی بود، شاعر بود، منشی بود، ادیب و خوش محاوره بود-آنچه كه درباره‌ی او نوشته‌اند اینها است- یك شخصیّت جامع الاطرافِ این جوری؛ این برای ما درس آموز است، برای جوانان ما درس آموز است؛ هم افتخار میكنیم به آن گذشته، هم تشویق میشویم كه بیاموزیم.1392/07/01
لینک ثابت
مرسل بودن بسیاری از روایات کتاب مناقب ابن شهرآشوب

یك كار لازمی وجود دارد كه در مورد ابن شهرآشوب علی الظّاهر تا حالا انجام نگرفته و آن مستند كردن یا مُسند كردن روایات او است. ایشان مثلاً فرض كنید در مناقب این همه روایت نقل كرده؛ هیچ كدام اینها سند ندارد، در حالی كه این شخصِ بزگوار از شیخ طوسی گاهی به یك واسطه و گاهی به دو واسطه نقل میكند؛ یعنی گاهی نقل میكند از پدرش و او از استادش [و او] از شیخ طوسی، گاهی هم نقل میكند از جدّش یعنی شهرآشوب و او از شیخ طوسی؛ یعنی اینقدر سند او به شیخ طوسی نزدیك است. خیلی خب، افرادی بنشینند، تنقیح كنند طُرُق ابن شهرآشوب را؛ یعنی اگر بتوانند بنشینند طرق ابن شهرآشوب را- كه خود او البتّه در معالم العلماء مبالغی از اینها را ذكر كرده- به مشایخ روایتی مثل شیخ طوسی، كه حالا طرق شیخ طوسی به ائمّه كاملاً معلوم و روشن است، معلوم كنند و تصحیح كنند، همه‌ی این روایاتی كه در كتاب مناقب هست یا بسیاری از این روایات، مستند خواهد شد؛ همه‌ی این روایاتی كه الان مُرسلات است، مُسندات خواهد شد؛ این كار بسیار مهمّی است. این را باید البّته بسپرید به جمعِ فاضلِ حدیث دان و رجال شناس و رجال دان در قم، كه بنشینند ان شاء الله این كار بزرگ را هم انجام بدهند.1392/07/01
لینک ثابت
سهیم بودن قطب‌الدّين شيرازی در ساخت رصدخانه‌ی مراغه

بزرگداشت كسانی از قبیل قطب‌الدّین شیرازی كار بسیار مفیدی است. من در ذهنم بود كه پزشكها زرنگی كردند و قطب شیرازی را برده‌اند به عالم پزشكی؛ چون ایشان در درجه‌ی اوّل فیلسوف است، شاگرد خواجه نصیر و شارح شرح حكمت‌الاشراق و اینها است؛ و البتّه طبیب هم هست، طبیب برجسته‌ای است؛ [و هم‌] منجّم است، ایشان در ساخت رصدخانه‌ی معروف مراغه سهیم بوده؛ یعنی یك انسان بزرگی است.1391/09/13
لینک ثابت
هم زمانی شکوفایی علمی در ایران با قرون وسطی در اروپا

جریان علمی در كشور ما، در دورانی كه در غرب و در اروپا خبری نبوده شكوفایی‌هایی داشته. در قرن هفتم هجری - چون ایشان[قطب‌الدّین شیرازی]از دانشمندان قرن هفتم است، یعنی ایشان اوائل قرن هشتم ظاهراً از دنیا رفته، یعنی جزو علمای قرن هفتم محسوب میشود - یعنی قرن سیزده و چهارده میلادی، شما ببینید در اروپا چه خبر بوده؟ چه كسانی بودند؟ یعنی در اروپا، نور علم تابیده نشده بود؛ آن وقت اینجور شخصیّتهای برجسته‌ای در اینجا از قبیل خواجه نصیر و كاتبی - كه یكی از اساتید او هم كاتبی است؛ كاتبی قزوینی، فیلسوف برجسته‌ی بزرگ - و دیگران و همچنین امثال قطب شیرازی، در آن وقت هستند.1391/09/13
لینک ثابت
نوشته شدن کتاب النّقض توسط عبدالجلیل قزوینی در پاسخ به کتاب یک ناصبی

این شخصیّت بزرگ [عبدالجلیل قزوینی رازی]، هم از لحاظ علمی، هم از لحاظ ادبی، یك مرد برجسته‌ای بوده. كتاب النّقض ایشان، غیر از اینكه اعتقادات و معارف اهل‌بیت و شیعه را بیان كرده و جواب داده به آن ناصبی‌ای كه كتاب نوشته بوده، مملوّ است از استدلالهای منطقی و قابل فهم برای همه؛ این خیلی چیز مغتنمی است. علاوه‌ی بر این، متن یك متن ادبی است، یعنی یك نثر قرن ششمیِ استوار، محكم و بسیار قوی. یك مشكل اساسی ما در كارهای اعتقادی و علمیِ اسلامی، برخوردار نبودن از آرایه‌های هنری و ادبی است. خیلی از كتابهای ما كتابهای خیلی خوبی است، لكن هیچ خواننده‌ی اهل ذوق و اهل ادبی را جذب نمیكند، مگر كسی انگیزه‌ی زیادی داشته باشد و فقط محتواها را بخواهد بفهمد؛ چون خودِ آرایه‌ی كتاب - از لحاظ ادبی - چیز جذّابی نیست. این كتاب این‌جور نیست؛ این كتاب كتابی است كه‌ از لحاظ ادبی نثر بسیار متین، قوی و محكمی دارد و خیلی زیبا نوشته شده. البتّه نثر قرن ششم است، لكن كسانی كه با زبان فارسی، با ادب فارسی، با نثر فارسی آشنایی دارند، این كتاب را بسیار می‌پسندند...
از لحاظ كار محتوایی هم، خود او در مقدّمه‌ی كتاب - البتّه من این‌ كتاب را و این مقدّمه را ده‌ها سال پیش و تقریباً در نوجوانی دیدم و این را خواندم؛ از دیشب تا حالا هم كه به من گفتند امروز در خدمت آقایان هستیم، خواستم مراجعه كنم امّا حقیقتش وقت نكردم كه مراجعه كنم و دوباره این را نگاه كنم؛ خیلی زمان فاصله شده، اینكه میگویم نقل از سالهای 35 و 36 است، یعنی تقریباً قبل از تاریخ؛ آن وقتها من این كتاب را با شوق و عشق فراوان نگاه میكردم و میخواندم؛ بعد از آن گاهی مراجعه داشته‌ام، امّا دیگر نشده آن‌جور و مثل آن وقت به این كتاب نگاه كنم؛ از آن وقت یادم است، ممكن است بعضی از كلمه‌هایش در ذهنم دقیق نباشد؛ مراجعه كنید، به نظر من توجّه به‌ این نكته خوب است - میگوید كه وقتی كتابِ آن ناصبی نوشته شد - بعض فضائح الرّوافض - همه گفتند كه كسی نیست به این‌ جواب بدهد مگر عبدالجلیل این كار را بكند، و به من مراجعه كردند و من هم نشستم و این كار را كردم.
و ری در آن وقت پرورشگاه بزرگان زیادی بوده - خب، ابوالفتوح هم مال همین زمان است و ایشان‌ معاصرند با ابوالفتوح - یعنی باید تاریخ ری را هم از این راه به دست آورد. ایشان البتّه قزوینی و رازی است، لكن به هر حال اهل ری است. و من یك نفر دیگر را هم به شما عرض كردم آن وقتی كه راجع به عبدالجلیل سفارش میكردم، و او سیّد مرتضای رازی است؛ او هم یك شخصیّت برجسته‌ی دیگری است. حالا شما برای سیّد مرتضای بغدادی دارید بزرگداشت میگیرید - عیبی هم ندارد؛ لازم است، چون آن بزرگوار از مفاخر دنیای اسلام است - لكن سیّد مرتضای رازی را هم حتماً از قلم نیندازید؛ او هم شخص بزرگی است؛ و ناشناخته، كسی او را نمی‌شناسد.1391/01/28

لینک ثابت
علم ؛اساس حوزه است

اساس حوزه برای علم است؛ حوزه علمیه است. ما می‌گوییم کام حوزه علمیه با علم برداشته شده است. پس علم، بافت حقیقی و پایه حقیقی و هویت حقیقی این حوزه را تشکیل میدهد - حوزه های علمیه همه جا اینجورند؛ مخصوص حوزه علمیه قم که نیست – یعنی حوزه علم محور است. علم محور بودن لوازمی دارد؛ باید به این لوازم ملتزم شد. یکی از چیزهایی که لازمه‌ی علم محور بودن است، این است که مجموعه علم محور پرسش زاست، پرسش آفرین است. وقتی بحث علمی مطرح است، سوال مطرح است، با سوال باید با روی باز مواجه شد؛ همچنان که در سنت علمی سلف ارجمند ما هم این وجود داشته. شما ملاحظه می کنید؛ در فقه معارضات فقهی زیاد است؛ گاهی با لحن های تند هم همراه هست. فرض بفرمایید مرحوم صاحب حدائق نسبت به صاحب مدارک، گاهی لحن تندی به کار میبرد؛ باز متقابلا مرحوم صاحب جواهر نسبت به صاحب حدائق در مواردی لحن بسیار تندی به کار میبرد. قبلا هم همینجور بوده است. مرحوم علامه در مختلف، در موارد متعددی به ابن ادریس به شکل عجیبی می‌تازد و عکس‌العمل خیلی شدیدی نشان میدهد. البته باز ابن ادریس (رضوان الله علیه) به نوبه خود با همان بیان، با شیخ طوسی برخورد کرده است. این کار رایج است، اشکالی هم ندارد؛ اما در میدان علم. اگر ابن ادریس زنده می شد، می‌ایستاد، علامه پشت سرش نماز می‌خواند، دستش را هم می‌بوسید. اگر سید صاحب مدارک زنده می‌شد، صاحب حدائق و دیگران پشت سرش نماز می‌خواندند، دستش را هم می بوسیدند - در این شکی نیست - اما در میدان علم با هم برخورد می کنند؛ مانعی هم ندارد. این برخوردها معنایش این است که طرح سوال، طرح اشکال، طرح شبهه، طرح مسئله جدید، طرح شیوه جدید، ایرادی ندارد. اگر آنچه که مطرح شده است، غلط است، آن وقت باید با شیوه علمی با آن غلط برخورد کرد؛ یعنی اغماض در مواجهه ی با غلط علمی جایز نیست. کسی اشتباه علمی کرده است، اغماض کردن و اینکه بگوییم احترامش را حفظ کنیم، ملاحظه کنیم و نگوییم، جایز نیست؛ نه، در باب علمیات، این مسئله وجود ندارد. باید از لحاظ علمی برخورد کرد، اما جلوی سوال را نباید گرفت. حوزه باید قطع سوال نکند. قطع سوال به قطع دانش می انجامد. راه سوال را نباید بست.1389/08/02
لینک ثابت
مکاتبه مرحوم علامه سمنانی و آیت الله میلانی درباب مسائل فقهی

از جمله چیزهایی که لازمه حوزه علمیه است، ارتباط فعال با جامعه ملی درون کشور و جامعه فراملی است، که دیدم توی بیانات بعضی از آقایان هم بود. حوزه علمیه باید با حوزه های علمیه عالم و با حوزه‌های علمیه داخلی ارتباط علمی پیدا کند. در گذشته با اینکه ارتباطات این همه دشوار بود، علما از راههای دور با هم ارتباط برقرار می‌کردند. مرحوم ابن ادریس در سرائر خود می‌نویسد که فلان کس - اسم آن شخص یادم نیست - یک فتوایی داده بود، من به او نامه‌ای نوشتم، او جواب من را نوشت، من قبول نکردم. در گذشته نامه می‌نوشتند، نظر علمی را مطرح می‌کردند، این عالم آن نظر علمی را رد می‌کرد، گاهی از هم سوال می‌کردند. مرحوم علامه سمنانی چند تا مسئله فقهی را از مرحوم آیت الله میلانی مکتوب سوال کرده بود؛ ایشان هم یک جوابی دادند، ایشان هم بحث کردند؛ جزوه شده، چاپ شده. این کارها کارهای رایجی بود، امروز هم بسیار لازم است؛ به خصوص با این وسایل ارتباطات جدید. پس همسانی و همسازی و جریان متقابل فکری و علمی میان حوزه های داخل کشور و حوزه و دانشگاه در مسائلی که دارای ربط به یکدیگر است و با حوزه های خارج کشور، لازمه‌ی حوزه علمیه است. هیچ اشکالی ندارد که با حوزه های علمی اهل سنت در پاکستان، در حجاز، در مصر، در جاهای دیگر، ارتباط برقرار کنید؛ البته ارتباطات مضبوط و تعریف شده و از مرکز معین؛ چون امروز ارتباطات شخصی معنا و ارزشی ندارد.1389/08/02
لینک ثابت
لزوم توجه به تخصص گرایی در حوزه

کسی که بتواند همه این علوم را [فقه،اصول،رجال، فلسفه، تفسیر،کلام]با همدیگر جمع کند و در همه اینها صاحب فن و صاحب نظر شود، این علی الظاهر یا ممکن نیست یا بالاخره خیلی آسان نیست. در گذشته هم ممکن نبود؛ این را هم به شما عرض بکنیم. گاهی برای فنان بودن فقهای بزرگ ما و علمای بزرگ ما، از مرحوم شیخ طوسی یا علامه حلی اسم می آورند. بله، شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه بزرگ و صاحب مکتب و صاحب ابتکار در اصول بود؛ اولین پایه‌های اصول را ایشان و امثال ایشان در آن زمان پایه گذاری کردند؛ شیخ طوسی فقیه هست، اصولی هست، مفسر هست، محدث هست، رجالی هم هست؛ اما آیا در همه این رشته‌ها سرآمدند؟ نه. بله، در فقه ایشان سرآمد است - که گفته‌اند تا ۲۰۰ سال بعد از شیخ، فقهایی که آمدند، شیوه و راه ایشان را دنبال می کردند؛ به آنها مقلده می گفتند - اما شما ملاحظه کنید در رجال، نجاشی مسلطتر است. او یک آدم کناره‌گیر و در واقع گمنامی در مقابل شیخ و معاصر با شیخ است؛ اما اعتبار کتاب رجالش نزد کسانی که به این فن واردند، بیشتر از کتب شیخ است؛ هم بیشتر از «رجال» شیخ است، هم بیشتر از «فهرست» شیخ است. حقیقتا هم همینجور است؛ متقن‌تر است، معتبرتر است. یعنی نمی‌شود گفت که شیخ به آن عظمت، در رجال هم همان عظمت را داشته است.
یا علامه (رضوان الله علیه)، که هم فقیه است، هم اصولی است، هم منطقی است، هم فیلسوف است، هم متکلم است، هم رجالی است و در همه اینها علامه کتاب دارد و در فلسفه هم شرح «حکمت‌العین» را نوشته است - که شرح کتاب «دبیران کاتبی قزوینی» است، که استاد علامه بوده و علامه پیش دبیران کاتبی فلسفه تحصیل کرده - اما کتاب فلسفه‌ی علامه جزو کتب درجه یک فلسفه ما نیست؛ یعنی با کتب ابن‌سینا قابل مقایسه نیست، با کتب متأخرین قابل مقایسه نیست. بنابراین اینجور نیست که ما بگوییم در گذشته افراد می‌توانستند در همه فنون متخصص باشند؛ نه، بعضی در فنی و بعضی در فن دیگری. خب، یک علامه‌ای داریم، محققی داریم در فقه؛ یک خواجه نصیری هم داریم در فلسفه یا در کلام؛ اشکالی ندارد.
امروز هم همین جور است. هیچ اشکالی ندارد که امروز هم فقهایی داشته باشیم، فلاسفه‌ای داشته باشیم، متخصصین در علوم انسانی اسلامی داشته باشیم، متخصصین در تفسیر داشه باشیم - تفسیر را نمی‌شود دست کم گرفت؛ متخصص لازم دارد - متخصص در فنون تبلیغ داشته باشیم. چه اشکال دارد از بزرگان حوزه کسانی باشند که فن تبلیغ را، خصوصیات تبلیغ را در این دنیای عجیب و غریب امروز - و به قول آقای کعبی دنیای عجیب و غریب تر آینده - تدریس کنند و بتوانند دین را تبلیغ کنند؟
در رشته های گوناگون، اساتیدی داشته باشیم. منزلت علمی اینها باید محفوظ بماند. نباید اینجور باشد که اگر کسی یک رتبه‌ای از فقه را - ولو نه رتبه اعلی را - پیدا کرد، او در جامعه محترم باشد؛ اما اگر کسی رتبه اعلای فلسفه را پیدا کرد، به قدر او احترام نداشته باشد. اینجوری نیست؛ علم است، علم اسلامی است، مورد نیاز حوزه است.1389/08/02

لینک ثابت
نقش بی بدیل حضرت معصومه (سلام اللَّه عليها) در قم شدن قم

بدون تردید نقش حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) در قم شدن قم و عظمت یافتن این شهر عریقِ مذهبیِ تاریخی، یك نقش ما لا كلام فیه است. این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیت‌شده‌ی دامان اهل‌بیت پیغمبر، با حركت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه (علیهم‌السّلام) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است كه این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) در آن دوره‌ی ظلمانی و تاریكِ حكومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود كه انوار علم و انوار معارف اهل‌بیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل كند.
امروز هم مركز معرفتی دنیای اسلام، شهر قم است. امروز هم مثل همان دوران، قم قلب فعال و متحركی است كه میتواند و میباید خون معرفت و بصیرت و بیداری و آگاهی را در سرتاسر پیكر امت اسلامی پمپاژ كند. در آن روز، اولین كتابهای فقه و معارف شیعه و پیروان اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) از قم صادر شد. كتابهای اساسی مورد اعتماد و اتكای فقیهان و عالمان و محدثان در شهر قم به وسیله‌ی حوزه‌ی قم به وجود آمد. كتاب «نوادر الحكمه»ی محمد بن احمد بن یحیی، كتاب «بصائر الدرجات» صفار، كتاب «الشرایع» علی بن بابویه قمی، كتاب «محاسن» برقی، كتب احمد بن محمد بن عیسی و ده‌ها و صدها كتاب دیگر در این پایگاه معرفتی به وجود آمد و تولید شد. شخصیتهائی در اینجا پرورش یافتند كه وقتی به اقطار عالم اسلامی سفر میكردند، محفل آنها محفل فیض بود. شیخ صدوق (رضوان اللَّه علیه) كه جزو نسل سومی‌ها و چهارمی‌های این حركت عظیم است، وقتی به بغداد رفت - كه بغداد مركز شیعه و مركز حدیث بود - در پای منبر او علما و فضلا و بزرگانی جمع شدند و از او استفاده كردند. لذا ملاحظه میكنید كه شیخ صدوق، شیخ و استاد مفید (رضوان اللَّه علیهما) است. بنابراین قم شد مركز.1389/07/29

لینک ثابت
نوشته شدن کتب الذّريعة، مبسوط و رجال در پاسخ به تهمتهای مخالفین

این حوادث گوناگون، هجمه‌های مختلف، همین حادثه‌ی ننگین اهانت به قرآن شریف و عزیز در كشور آمریكا، حوادث بیدار كننده است؛ اینها آن زنگهائی است كه میخورد تا انسان در خواب غفلت فرو نرود، خواب انسان سنگین نشود، از پیرامون خود غافل نشود؛ این نعمت بزرگی است. ما در طول تاریخ و در طول انقلاب از اینگونه حوادث داشتیم و افراد مؤمن و بصیر و هوشیار از این استفاده كردند؛ از دشمنی دشمنها استفاده كردند.
معروف بود، ما شنیده بودیم - حالا من یادم نیست جائی هم این را خوانده‌ام یا نه، اما از قدیم در دهنها بود - كه این كتاب «فجر الاسلام» را كه احمدامین مصری نوشت كه تهمتهای زیادی و اهانتهای زیادی در این كتاب به شیعه كرده است - كه بعد هم «ضحی الاسلام» و «ظهر الاسلام» و «عصر الاسلام» را نوشت و همین طور در همه‌ی اینها همین اهانتها تكرار شده - وقتی منتشر شد، موجب شد كه تعدادی از بزرگان و روشنفكران حوزه‌ی علمیه‌ی نجف به فكر بیفتند و پاسخ عملی بدهند. لذا مرحوم آشیخ آقا بزرگ تهرانی كتاب «الذّریعة» را نوشت؛ مرحوم سید محسن جبل عاملی كتاب «رجال» معروف خودش را و «اعیان الشیعة» را نوشت؛ مرحوم صدر كتاب «تأسیس الشیعة لفنون الاسلام» را نوشت؛ اینها دفاع كردند، دفاع عملی. یعنی یك كتاب سیصد چهارصد یا دویست سیصد صفحه‌ایِ فجر الاسلام موجب شد كه چند دائرةالمعارف بزرگ در شیعه به وجود آمد. این، زنگ بیدارباش بود؛ خورد، این طرف بیدار شد و كاری كه باید بكند، انجام داد.
در گذشته هم همین جور بوده. شما نگاه كنید اولِ كتاب «مبسوط» شیخ (رضوان اللَّه علیه) - كه در اُخریات حیات مباركشان این كتاب را نوشتند - ایشان میگوید كه ما زیاد میشنویم كه مخالفین ما فقه ما را تحقیر میكنند؛ «یستحقرونه و یستنزرونه» - یعنی یستقلّونه - و میگویند فقه شما فروع ندارد، چه ندارد؛ لذا من این كتاب را نوشتم. كتاب مبسوطِ به این عظمت، با این همه فروع، كه خود ایشان میگوید كه من در هیچ یك از مذاهب اسلامی تاكنون كتابی در همه‌ی ابواب فقه كه با این همه فرع نوشته شده باشد، ندیدم؛ این را شیخ، خودشان در اول كتاب بیان میكنند. یعنی یك اهانت، یك طعن، موجب پدید آمدن یك چنین حادثه‌ی شیرینی میشود.
یا شیخ نجاشی (رضوان اللَّه علیه) در اول كتاب «رجال» كه یكی از بهترین و اساسی‌ترین سندهای رجالی ما از هزار سال به این طرف است كه برای ما حفظ شده، میگوید كه من شنیدم كه سید شریف فرمود - ظاهراً سید مرتضی را میگویند - كه مخالفین ما میگویند كه: «ان لا سلف لكم»؛ شما گذشته ندارید؛ «و لا مصَنَّف» یا «مصَنِّف»؛ علمای مصنِّف ندارید، سلف ندارید، گذشته ندارید. من این كتاب را نوشتم تا ببینند كه چرا، ما اینها را داریم.
ببینید، بزرگان از حوادث اینجور استفاده كردند. به نظر من، باید با این چشم به این حوادث تلخ نگاه كرد. نه اینكه اهانت به قرآن كار كوچكی است؛ خیلی بزرگ است، خیلی زشت است، خیلی ننگین است؛ اما برای ما باید زنگ بیدارباش باشد، باید حواسمان را جمع كنیم، بفهمیم كه: «من نام لم ینم عنه»؛ اگر ما اینجا خواب برویم، جبهه‌ی دشمن، پشت سنگر خودش معلوم نیست خواب رفته باشد؛ او بیدار است، علیه ما توطئه خواهد كرد. به نظر من، فتنه‌ی سال 88 هم همین بود؛ برای ما یك زنگ بود، یك زنگ بیدارباش بود. بعد از آنی كه در یك انتخاباتی، چهل میلیون شركت میكنند و همه‌ی ما تا آخر شب، خوشحال، خرسند كه پای صندوقهای رأی مردم جمع شدند و تا آخر شب رأی دادند - و البته هنوز عدد گفته نشده بود، همه هم لذت میبردند - ناگهان از یك گوشه‌ای، فتنه‌ای شروع میشود؛ ما را بیدار میكند؛ میگوید: به خواب نروید، غفلت نكنید، خطرهائی در مقابل شما وجود دارد و آن خطرها اینهاست. به نظر من، همه‌ی حوادث را اینجوری باید نگاه كرد.1389/06/25

لینک ثابت
تاثیر پذیری تفاسیر مجمع البیان و تفسیرکبیر از تفسیر روح الجنان

یکی دو ساعت پیش چند جلد از نوشته‌های چاپ شده در حول و حوش تفسیر ابوالفتوح را آوردند و من مروری کردم. یک‌جا شرح‌حال ابوالفتوح را باز کردم، اما در خصوص تأثیرگذاری یا تأثیرپذیری ابوالفتوح از تفاسیر دیگران نکته‌یی ندیدم؛ شاید جای دیگری ذکر شده باشد. حاجی‌‌نوری می‌گوید «مجمع‌‌البیان» برگرفته‌‌ی از تفسیر «روح‌‌الجنان» ابوالفتوح رازی است. اتفاقاً تألیف «مجمع‌‌البیان» چهل پنجاه سال بعد از تألیف تفسیر ابوالفتوح رازی است. این خیلی مهم است که ما فکر کنیم مثلاً ترتیب خاصی که در آن‌جا وجود دارد، برگرفته‌‌ی از کتاب تفسیر ابوالفتوح است. البته معروف این است که ایشان از «تبیان» گرفته؛ مطالب، همان مطالب تبیان است؛ منتها تبویب و خلاصه کرده است. «تفسیر کبیر» فخر رازی هم حول‌‌وحوش تفسیر ابوالفتوح نوشته شده؛ منتها برای این‌که نسبت انتحال به او داده نشود، تشکیک‌‌های خودش را وارد کرده است. این نکته‌‌ی خیلی مهمی است که ما تفسیری داریم که تفاسیر مهمی مثل «مجمع‌‌البیان» و «تفسیر کبیر» فخر رازی، یا از آن متخذ است، یا ناظر به آن است.1384/06/21
لینک ثابت
ابوالفتوح رازی ؛ شاگرد پسر شیخ طوسی

ابوالفتوح فقط مفسر و ادیب نبوده؛ فقیه هم بوده. از تعبیراتی که درباره‌‌ی او ذکر شده - که الان یادم نیست از چه کسی است - یکی «الامام الفقیه» است. ایشان شاگرد پسر شیخ طوسی بوده - یعنی ابوعلی مفید ثانی - و کسی بوده که سلسله‌‌ی سندش به شیخ طوسی، به یک واسطه است؛ یعنی ایشان از مفید ثانی نقل می‌کند، و مفید ثانی از پدرش - شیخ طوسی - نقل میکند.1384/06/21
لینک ثابت
شمس قیس رازی نویسنده بهترین کتاب در زمینه عروض و قافیه

ان‌شاءالله وقتی شما به بزرگان ری می‌پردازید، به این نکته هم نظر داشته باشید که در این میانه، تاریخ ری را بیرون بیاورید؛ یعنی ریِ آن زمان در چه وضعی بوده و چه بزرگانی داشته. مثلاً این ابوالفتوح رازی است که تفسیر مینویسد؛ آن عبدالجلیل رازی قزوینی است که کلام می‌نویسد و کتاب «النقض» را تألیف می‌کند؛ یا سیدمرتضی‌ رازی که او هم متکلم بوده؛ یا شمس قیس رازی که بهترین کتاب در عروض و قافیه را نوشته و تا الان هم ما کتابی به جامعیت و اتقان و مفصلیِ «المعجم فی معاییر اشعار العجم» نداریم. اینها نشان‌دهنده‌‌ی موقعیت ری و اهمیت ری و تاریخ فرهنگی ری است.1384/06/21
لینک ثابت
علمای قرن پنجم و ششم شهرری

وقتی انسان نگاه می‌کند، می‌بیند در همان زمانِ ابوالفتوح، بزرگانی از قبیل شیخ منتجب‌الدین - که شاگرد ابوالفتوح رازی است - بودند؛ یا یک‌خرده بعد، فخر رازی است؛ یا در همان حدودها، شمس قیس رازیِ ادیب و عروضی است؛ یا عبدالجلیل قزوینی رازی، که به نظرم کاملاً معاصر ابوالفتوح است. همه‌ی اینها «رازی» بودند. البته «قزوینی» که گفته می‌شود، معنایش این است که اصلش قزوینی است؛ لیکن «رازی» بوده؛ کما این‌که خود ابوالفتوح هم نیشابوریِ رازی است؛ یعنی اصلش نیشابوری است، لیکن خودش یا پدرش ساکن ری بوده‌اند. بنابراین عبدالجلیل قزوینی، عبدالجلیل قزوینیِ رازی است. یا سیدمرتضی رازی داعی که آن‌روز صحبتش را با جنابعالی کردیم. اتفاقاً سیدمرتضی هم لقبش علم‌الهدی است. ایشان برادری دارد به نام سیدمجتبی. سید مرتضی متکلم و مرد بزرگی است؛ او هم در همین زمان بوده است. از لحاظ تاریخی وقتی شما روی ابوالفتوح کار می‌کنید، کأنّه دارید تاریخ قرن پنجم یا ششم را احیاء می‌کنید. بنابراین نگاه تاریخی به این قضیه، خیلی مهم است.1384/06/21
لینک ثابت
همزمانی دوران ابن سینا و رشیدالدین فضل الله همدانی با قرون وسطای اروپا

من كه می‌گویم تهاجم فرهنگی، عده‌یی خیال می‌كنند مراد من این است كه مثلًا پسری موهایش را تا اینجا بلند كند. خیال می‌كنند بنده با موی بلندِ تا اینجا مخالفم. مسأله‌ی تهاجم فرهنگی این نیست. البته بی‌بندوباری و فساد هم یكی از شاخه‌های تهاجم فرهنگی است؛ اما تهاجم فرهنگیِ بزرگتر این است كه این‌ها در طول سالهای متمادی به مغز ایرانی و باور ایرانی تزریق كردند كه تو نمی‌توانی؛ باید دنباله‌رو غرب و اروپا باشی. نمی‌گذارند خودمان را باور كنیم. الآن شما اگر در علوم انسانی، در علوم طبیعی، در فیزیك و در ریاضی و غیره یك نظریه‌ی علمی داشته باشید، چنانچه برخلاف نظریات رایج و نوشته‌شده‌ی دنیا باشد، عده‌یی می‌ایستند و می‌گویند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظریه‌ی فلانی است؛ حرف شما در روان‌شناسی، مخالف با نظریه‌ی فلانی است. یعنی آن‌طوری كه مؤمنین نسبت به قرآن و كلام خدا و وحی الهی اعتقاد دارند، این‌ها به نظرات فلان دانشمند اروپایی همان اندازه یا بیشتر اعتقاد دارند! جالب اینجاست كه آن نظریات كهنه و منسوخ می‌شود و جایش نظریات جدیدی می‌آید؛ اما این‌ها همان نظریات پنجاه سال پیش را به عنوان یك متن مقدس و یك دین در دست می‌گیرند! دهها سال است كه نظریات پوپر در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی كهنه و منسوخ شده و دهها كتاب علیه نظریات او در اروپا نوشته‌اند؛ اما در سالهای اخیر آدم‌هایی پیدا شدند كه با ادعای فهم فلسفی، شروع كردند به ترویج نظریات پوپر! سالهای متمادی است كه نظریات حاكم بر مراكز اقتصادی دنیا منسوخ شده و حرفهای جدیدی به بازار آمده است؛ اما عده‌یی هنوز وقتی می‌خواهند طراحی اقتصادی بكنند، به آن نظریاتِ كهنه‌ی قدیمی نگاه می‌كنند! این‌ها دو عیب دارند: یكی اینكه مقلدند، دوم اینكه از تحولات جدید بی‌خبرند؛ همان متن خارجی را كه برای آن‌ها تدریس كرده‌اند، مثل یك كتابِ مقدس در سینه‌ی خود نگه داشته‌اند و امروز به جوانهای ما می‌دهند. كشور ما مهد فلسفه است، اما برای فهم فلسفه به دیگران مراجعه می‌كنند!
من از دوره‌ی اسلامیِ شهر همدان خبر دارم؛ از دوره‌ی قبل از اسلام خبر درستی ندارم؛ یعنی هیچ‌كس خبر ندارد. در دوره‌ی اسلامی، همان وقتی‌كه ابن سینا در این شهر برترین نظریات را در فلسفه و پزشكی و هندسه و ریاضیات و سایر علوم و فنون خلق می‌كرد و می‌نوشت و تعلیم می‌داد- من آن روز در جمع طلاب و فضلا و علمای همدانی این نكته را گفتم- در كتابهای فلسفی و اصولیِ ما از شخصی به نام «رجل همدانی» یاد می‌شود. این رجل همدانی نظریه‌ی ردشده‌ای دارد در باب كلیِ طبیعی؛ بحثی است در منطق و فلسفه، و در اصول هم به مناسبتی بحث می‌شود. ابن سینا وقتی به همدان می‌آید و با این مرد برخورد می‌كند، در باره‌ی او می‌گوید: «مردی بود بسیار مسن و دارای محسّنات بسیار». از سخنی كه در باره‌ی او می‌گوید، معلوم می‌شود این مرد هزار سال پیش در هندسه و فلسفه و منطق وارد بوده و اطلاعاتی داشته. هزار سال پیش، یعنی قرن چهارم هجری؛ یعنی قرن دهم میلادی. قرن دهم چه زمانی است؟ قلب قرون وسطای معروف دنیا. قرون وسطایی كه شنیده‌اید، مربوط به اروپاست، نه ایران. روزی كه در اروپا قرون وسطی مظهر سیاهی و تاریكی و هیچ‌ندانی بود، در همدان ابن سینا و رجل همدانی بود؛ بعد از مدتی رشید الدین فضل الله بود؛ باباطاهر بود؛ علما و دانشمندانِ بزرگ بودند، كه من شرح احوال آن‌ها را اجمالًا در این چند روز در جلسات مختلف گفته‌ام. این، سابقه و قباله‌نامه‌ی علمی و فرهنگی ماست‌. چرا ما معتقد باشیم كه نمی‌توانیم؟1383/04/17

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی