newspart/index2
شعر / شاعر/سبک‏های شعری/ادبیات
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
هدیه امام رضا علیه السلام به دعبل به‌ خاطر شعرهای خوب او

شعر یک رسانه است؛ یک رسانه‌ی اثرگذار است. یک دوره‌ای بوده است که تنها رسانه‌ی تأثیرگذار در عالم ــ حالا عالم اسلام تا آنجایی که ما بلدیم، می‌شناسیم ــ شعر بوده. شاعر شعر را میگفت و شعر خوب البتّه، بسرعت منتشر میشد و مردم آن را می‌شنیدند. دعبل در خراسان آن شعر معروف خودش را خواند، بعد حضرت [امام رضا (علیه السّلام)] به او جبّه دادند، جایزه دادند. (1) خب او آمد بیرون و رسید قم؛ قمی‌ها گفتند که شنیده‌ایم امام به تو جبّه داده، آن را به ما بده. گفت نه؛ اصرار کردند و گفتند یک تکّه‌اش را بده؛ حاضر نشد. با کاروان راه افتاد از قم خارج شد، وسط راه یک راهزنی، از آنهایی که در بیابان کاروانها را میزنند به اینها رسید و جلوی اینها را گرفت و همه‌ی اموالشان را از آنها گرفت. رئیس دزدها آن بالا، روی یک سنگی نشسته بود. افراد دزد داشتند بار این کاروان را دانه‌دانه باز میکردند، برمیداشتند، چه میکردند؛ او همین طور که نگاه میکرد به عوامل خودش، این بیت را خواند که:
اَرىٰ فَیئَهُم فی غَیرِهِم مُتَقَسِّماً
وَ اَیدِیَهُم مِن فَیئِهِم حَسَراتٍ
مضمون شعر این است که من مال خودم را و آنچه متعلّق به خودم است، میبینم که دارد از دستم میرود. [رئیس دزدها] کاروانها را میگفت دیگر؛ همانها را که خودشان از آن فیء خودشان دستشان خالی است؛ یعنی آن مال خودشان، دست دیگران است. این یک بیت از همان قصیده‌ی [دعبل] است. دعبل گفت که بروید بپرسید که این قصیده، این شعر مال چه کسی بود تو خواندی. یکی از کاروانی‌ها رفت، گفت این شعری که خواندی، این بیت، مال چه کسی بود؟ گفت مال دعبل است. گفت دعبل اینجا است. گفت کجا است؛ دعبل را به او نشان دادند. دعبل رفت جلو، گفت بله، این شعر مال من است؛ من [دعبل] هستم. او هم دستور داد که همه‌ی آنچه برده بودند به آنها پس دادند.1402/01/16


1 )
عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محمد بن على‏ بن بابويه ، ج‏2، ص: 264 و 265

فَقَالَ دِعْبِلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْقَبْرُ الَّذِي بِطُوسَ قَبْرُ مَنْ هُوَ فَقَالَ الرِّضَا ع قَبْرِي وَ لَا تَنْقَضِي الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى تَصِيرَ طُوسُ مُخْتَلَفَ شِيعَتِي وَ زُوَّارِي أَلَا فَمَنْ زَارَنِي فِي غُرْبَتِي بِطُوسَ كَانَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَغْفُوراً لَهُ ثُمَّ نَهَضَ الرِّضَا ع بَعْدَ فَرَاغِ دِعْبِلٍ مِنْ إِنْشَادِ الْقَصِيدَةِ وَ أَمَرَهُ أَنْ لَا يَبْرَحَ مِنْ مَوْضِعِهِ فَدَخَلَ الدَّارَ فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ خَرَجَ الْخَادِمُ إِلَيْهِ بِمِائَةِ دِينَارٍ رَضَوِيَّةٍ فَقَالَ لَهُ يَقُولُ لَكَ مَوْلَايَ اجْعَلْهَا فِي نَفَقَتِكَ فَقَالَ دِعْبِلٌ وَ اللَّهِ مَا لِهَذَا جِئْتُ وَ لَا قُلْتُ هَذِهِ الْقَصِيدَةَ طَمَعاً فِي شَيْ‏ءٍ يَصِلُ إِلَيَّ وَ رَدَّ الصُّرَّةَ وَ سَأَلَ ثَوْباً مِنْ ثِيَابِ الرِّضَا ع لِيَتَبَرَّكَ وَ يَتَشَرَّفَ بِهِ فَأَنْفَذَ إِلَيْهِ الرِّضَا ع جُبَّةَ خَزٍّ مَعَ الصُّرَّةِ وَ قَالَ لِلْخَادِمِ قُلْ لَهُ خُذْ هَذِهِ الصُّرَّةَ فَإِنَّكَ سَتَحْتَاجُ إِلَيْهَا وَ لَا تُرَاجِعْنِي فِيهَا فَأَخَذَ دِعْبِلٌ الصُّرَّةَ وَ الْجُبَّةَ وَ انْصَرَفَ وَ سَارَ مِنْ مَرْوَ فِي قَافِلَةٍ فَلَمَّا بَلَغَ ميان قوهان وَقَعَ عَلَيْهِمُ اللُّصُوصُ فَأَخَذُوا الْقَافِلَةَ بِأَسْرِهَا وَ كَتَفُوا أَهْلَهَا وَ كَانَ دِعْبِلٌ فِيمَنْ كُتِفَ وَ مَلَكَ اللُّصُوصُ الْقَافِلَةَ وَ جَعَلُوا يَقْسِمُونَهَا بَيْنَهُمْ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ مُتَمَثِّلًا بِقَوْلِ دِعْبِلٍ فِي قَصِيدَتِهِ‏ أَرَى فَيْئَهُمْ فِي غَيْرِهِمْ مُتَقَسِّماً وَ أَيْدِيَهُمْ مِنْ فَيْئِهِمْ صِفْرَاتٍ‏ فَسَمِعَهُ دِعْبِلٌ فَقَالَ لَهُ لِمَنْ هَذَا الْبَيْتُ فَقَالَ لِرَجُلٍ مِنْ خُزَاعَةَ يُقَالُ لَهُ دِعْبِلُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ فَأَنَا دِعْبِلٌ قَائِلُ هَذِهِ الْقَصِيدَةِ الَّتِي مِنْهَا هَذَا الْبَيْتُ فَوَثَبَ الرَّجُلُ إِلَى رَئِيسِهِمْ وَ كَانَ يُصَلِّي عَلَى رَأْسِ تَلٍّ وَ كَانَ مِنَ الشِّيعَةِ فَأَخْبَرَهُ فَجَاءَ بِنَفْسِهِ حَتَّى وَقَفَ عَلَى دِعْبِلٍ وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ دِعْبِلٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَنْشِدْنِي الْقَصِيدَةَ فَأَنْشَدَهَا فَحَلَّ كِتَافَهُ وَ كِتَافَ جَمِيعِ أَ
ترجمه:
دعبل گفت: يا ابن رسول اللَّه بفرمائيد كه در طوس قبر كيست؟ حضرت فرمودند: آن قبر من است كه روزگارى نمى‏گذرد مگر اينكه طوس محلّ آمد و رفت شيعيان و زوّار قبر من مى‏شود، و اعلام ميكنم كه هر كس مرا در زمان غربت قبرم در طوس زيارت كند او در درجه من با من همدم خواهد بود در حالى كه خداوند او را از گناه پاك و آمرزيده باشد. سپس حضرت پس از اينكه قصيده دعبل بپايان رسيد از جاى برخاست و دعبل را گفت كه بر جاى خود بماند، و به درون خانه رفت، و ساعتى گذشت خادم آن حضرت با كيسه‏اى از زر كه داراى يك صد دينار بود بيرون آمد، و آن را به دعبل داد- و سكه آن دينارها بنام حضرت بود- و به دعبل گفت: مولايت فرموده است: اين كيسه زر را نفقه خود كن، دعبل گفت: بخدا سوگند من براى اخذ صله بدينجا نيامده‏ام و اين قصيده را بطمع مال نسروده‏ام، و مال را نستاند و ردّ كرد، و تقاضاى جامه‏اى از جامه‏هاى آن حضرت را نمود كه بدان تبرّك جسته و خود را مشرّف بآن جامه نمايد، پس امام عليه السّلام جبّه‏اى خزّ با همان كيسه زر توسّط خادمش به او عطا فرمود، و خادم را دستور داد به دعبل بگويد كه اين مال را بپذيرد زيرا بدان محتاج خواهد شد، و آن را باز نگرداند، دعبل سرّه زر را با آن جبّه پذيرفت، و بسوى مرو با قافله‏اى بيرون آمد، و چون به «ميان «1» قوهان» رسيدند- كه نام موضعى است نزديك طوس-، راهزنان قافله را ربودند و تمامى اموال را تصرّف كردند، و اهل قافله را اسير كرده كتفهاى آنان را بستند، و دعبل خود از كسانى بود كه دستگير شده و كتف او را بسته بودند، و حراميان مشغول تقسيم اموال شدند. در ميان دزدان مردى باين شعر دعبل تمثّل جست: أرى فيئهم في غيرهم متقسّما و أيديهم من فيئهم صفرات‏ دعبل از وى اين شعر را شنيد، از آن مرد پرسيد اين شعر از كيست؟ مرد گفت: از يك شخصى است كه از قبيله خزاعه ميباشد و او را دعبل بن على‏ گويند، گفت آن خزاعىّ من هستم و نامم دعبل است و اين قصيده را من سروده‏ام كه يك بيتش اينست كه تو بدان تمثّل جستى، آن مرد فورى خود را برئيسشان در حالى كه بالاى تپّه‏اى مشغول نماز بود رسانيد- و او از طرفداران اهل بيت بود- و ماجرا را بوى خبر داد، رئيسشان نيز شخصا بپاى خويش نزد دعبل آمد و ايستاد و گفت: آيا تو دعبلى؟ گفت: آرى، مرد گفت: قصيده را برايم بخوان، دعبل قصيده را بتمامه براى او خواند، مرد كتف او را باز ك
لینک ثابت
وجود داشتن حکمت و معنویت در شعر فارسی

جزو خصوصیّات شعر فارسی تولید سرمایه‌های معرفتی و معنوی است... یعنی ما قلّه‌های شعر فارسی را که نگاه میکنیم، یا حکیمند ــ [مثل] نظامی یا حکیم فردوسی؛ فردوسی یک حکیم است و شاهنامه واقعاً کتاب حکمت است ــ یا مولانای معرفت و عرفان و معنویّتند یا حافظ قرآنند‌ یا مثل سعدی کتابشان پُر از حقایق و معارف حِکمی و معنوی است. همین‌طور از آن بالا شما بگیرید بیایید پایین تا برسیم به سعدی، به حافظ، به جامی، به صائب، به بیدل؛ ببینید، اینها همه حکیمند، همه‌ی [اشعار] اینها حکمت است؛ یعنی شعر ما، شعر فارسی، در طول زمان حاملِ حکمت بوده، حاملِ معرفت بوده، سرمایه‌های معنویِ ما را حفظ کرده و بر آنها افزوده…شعرای برجسته‌ای که حالا بعضی‌شان را اسم آوردیم، مثل ناصرخسرو، مثل نظامی گنجوی، مثل خاقانی، مثل خود مولوی، مثل سعدی، اینها به معنای واقعی کلمه مصداق همان «اِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللهَ کَثیرا» در آخر سوره‌ی شعراء هستند؛ [آنجا که میفرماید] که «وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاوونَ * اَ لَم تَرَ [اَنَّهُم فی کُلِّ وادٍ یَهیمونَ * وَ اَنَّهُم یَقولونَ ما لا یَفعَلونَ] * اِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللهَ کَثیراً وَ انتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُلِموا»؛(1) یعنی مصداقِ همینند؛ واقعاً این‌جوری است که شعرای بزرگ ما مصداق این هستند. این گذشته‌ی ما است.1402/01/16

1 ) سوره مبارکه الشعراء آیه 224
وَالشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الغاوونَ
ترجمه:
(پیامبر اسلام شاعر نیست؛) شاعران کسانی هستند که گمراهان از آنان پیروی می‌کنند.
1 ) سوره مبارکه الشعراء آیه 225
أَلَم تَرَ أَنَّهُم في كُلِّ وادٍ يَهيمونَ
ترجمه:
آیا نمی‌بینی آنها در هر وادی سرگردانند؟
1 ) سوره مبارکه الشعراء آیه 226
وَأَنَّهُم يَقولونَ ما لا يَفعَلونَ
ترجمه:
و سخنانی می‌گویند که (به آنها) عمل نمی‌کنند؟!
1 ) سوره مبارکه الشعراء آیه 227
إِلَّا الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثيرًا وَانتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُلِموا ۗ وَسَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبونَ
ترجمه:
مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می‌دهند و خدا را بسیار یاد می کنند، و به هنگامی که مورد ستم واقع می‌شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) برمی‌خیزند (و از شعر در این راه کمک می‌گیرند)؛ آنها که ستم کردند به زودی می‌دانند که بازگشتشان به کجاست!
لینک ثابت
شعر یکی از معجزات آفرینش

آنچه راجع به شعر میخواهم بگویم [این است که] پدیده‌ی شعر یکی از معجزات آفرینش است، یکی از معجزات عالم خلقت همین پدیده‌ی شعر است؛ مثل خود بیان، بیان هم یکی از برترین معجزات پروردگار در عالم آفرینش است. اینکه شما قادر هستید که ذهنیّت خودتان را، صُوَر ذهنی خودتان را به کسی منتقل کنید با قالب کلمات، در قالب الفاظ، این خیلی حادثه‌ی مهمّی است، خیلی پدیده‌ی بزرگی است. خب ما [چون] عادت کرده‌ایم، به عظمتش توجّه نمیکنیم؛ این خیلی از ساخت خورشید و ماه و ستارگان و این چیزهایی که خدای متعال به آنها قسم میخورد بالاتر است؛ لذاست [میفرماید:] اَلرَّحمٰن، عَلَّمَ القُرءان، خَلَقَ الاِنسان، عَلَّمَهُ البَیان؛(1) اوّلین چیزی که خدای متعال بعد از اصل خلقت، در مورد خلقت انسان بیان میکند، تعلیم بیان است؛ «بیان» معجزه‌ی آفرینش است. در اقسام بیان، شعر این خصوصیّت را دارد که از جمال و زیبایی برخوردار است. هر بیانی زیبا نیست؛ معجزه است، مهم است امّا زیبایی در شعر است. در شعر، اینکه شما میتوانید یک مفهوم برجسته‌ای را در قالب الفاظی که کنار هم میگذارید، به مخاطب منتقل کنید زیبا است، زیبایی دارد؛ هنر بودنش هم به خاطر همین است که جنبه‌ی «زیبایی» دارد. خب، حالا که این ‌جور شد و امتیاز جمال را دارد، این امتیاز موجب شده است که یک رسانه‌ی اثرگذار باشد. شعر یک رسانه است؛ یک رسانه‌ی اثرگذار است و برای انتقال مفاهیم، کارآمدیِ مضاعف دارد نسبت به بیان غیر شعری؛ اغلب هنرها همین‌ جور هستند. البتّه هنرها با هم متفاوتند؛ خود شعر یک خصوصیّات و یک امتیازات ویژه‌ای دارد -کما اینکه بعضی از هنرهای دیگر هم برای خودشان امتیازاتی دارند- که منحصر به فرد است، و حالا نمیخواهیم وارد آن مقولات بشویم.1398/02/30

1 ) سوره مبارکه الرحمن آیه 1
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ الرَّحمٰنُ
ترجمه:
خداوند رحمان،
1 ) سوره مبارکه الرحمن آیه 2
عَلَّمَ القُرآنَ
ترجمه:
قرآن را تعلیم فرمود،
1 ) سوره مبارکه الرحمن آیه 3
خَلَقَ الإِنسانَ
ترجمه:
انسان را آفرید،
1 ) سوره مبارکه الرحمن آیه 4
عَلَّمَهُ البَيانَ
ترجمه:
و به او «بیان» را آموخت.
لینک ثابت
شعر باید در خدمت هدایت الهی باشد

این قدرت تأثیری که در شعر وجود دارد، مسئولیّت‌آور است. به طور کلّی همه‌ی اشیاء، همه‌ی اشخاص، همه‌ی پدیده‌هایی که شأن بالاتری دارند، مسئولیّت بالاتری هم دارند. جنابعالی هم اگر چنانچه در مجموعه‌ای از آحاد جامعه بُرشِ بیان و نظر و رأی داشته باشید، مسئولیّتتان بیشتر از آن کسی است که این بُرش را ندارد. بنابراین شعر به مناسبت همین قدرت تأثیرگذاری، دارای مسئولیّت است، تعهّد دارد، تعهّدی بر دوش شعر هست؛ این تعهّد چیست؟ قرار گرفتن در خدمت جریان روشنگریِ الهی در طول تاریخ بشر. دو جریان در طول تاریخ وجود داشته: جریان بیّنات و جریان اغوا؛ جریان هدایت و جریان ضلالت، اضلال. «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنٰت»(1) یک جریان است در طول تاریخ، «لَاُغوِیَنَّهُم اَجمَعین»(2) هم که حرف شیطان است، یک جریان دیگر است. مسئولیّتِ شعر این است که در خدمت آن جریان اوّل قرار بگیرد؛ علّتش هم واضح است، چون این را خدا داده، مال خدا و نعمت الهی است و ما بندگان خدا هستیم [پس] بایستی هر چه به ما نعمت داده، در خدمت جریان نبوّت و هدایت از سوی پروردگار قرار بدهیم؛ خب بنابراین، تعهّد این است.1398/02/30

1 ) سوره مبارکه الحديد آیه 25
لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ۖ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِيَعلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ
ترجمه:
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می‌کند بی‌آنکه او را ببینند؛ خداوند قوّی و شکست‌ناپذیر است!
2 ) سوره مبارکه ص آیه 82
قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغوِيَنَّهُم أَجمَعينَ
ترجمه:
گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد،
لینک ثابت
توجه به مفاهیم آگاهی و بیداری در شعر اخوان ثالث

شعر، یک ثروت ملّی است؛ همه‌ی انواع شعر -غزل، قصیده، رباعی، قطعه، مثنوی یا انواع شعرهای به‌اصطلاح نوع قدیمی یا حتّی شعرهای نیمایی- اینها همه ثروت است، ثروت ملّی است؛ اینکه این ثروت در چه راهی بنا است مصرف بشود، مهم است؛ سعی‌ای در کشور وجود داشت و الان هم وجود دارد که این ثروت در خدمت مفاهیم و عناوینی غیر از آنچه انقلاب به ما داد و ارائه کرد و تثبیت کرد، به راه بیفتد؛ این سعی وجود دارد؛ از اوّل انقلاب هم البتّه وجود داشت. علّت هم این است که قبل از انقلاب شعرای خوبی داشتیم؛ شعرای بزرگی داشتیم که در انواع مختلف شعر، در کیفیّت‌های گوناگون و در درجات مختلف شعر میگفتند؛ لکن آنچه در میان آن شعرها به درد این ملّت میخورد، زیاد نبود، کم بود؛ چه شعر قدیمی -و به قول آقایان، کلاسیک- و چه شعرهای نو.

خب ما در محیط ادبیِ آن روز بودیم، میدیدیم؛ کسانی بودند، شعر میگفتند، شعر نو میگفتند، داعیه‌ی نوگرایی و نواندیشی هم داشتند، امّا در واقع هیچ خدمتی به پیشرفت کشور و تجدّد واقعی و صحیح کشور نمیکردند. خیلی از همانهایی که شعر نو میگفتند و افتخار میکردند و پُز این را میدادند که در خدمت مفاهیم نو هستند، در دستگاه‌های دربار و وابستگان دربار و مانند اینها نوکری میکردند؛ [یعنی] نمیشود گفت آنجا همکاری میکردند؛ به‌معنای واقعی کلمه نوکری میکردند؛ خب ما بعضی‌هایشان را از نزدیک می‌شناختیم، بعضی‌ها را هم دورادور؛ هم کارهایشان را میدیدیم، هم می‌شناختیم. شعر در خدمت مفاهیم انقلاب نبود؛ شعر در خدمت مفاهیم آگاهی و بیداری کشور نبود؛ نه اینکه هیچ نبود، کم بود، خیلی کم بود؛ نسبت به آنچه باید میبود، کم بود؛ آن چیزهایی هم که بود، جوری نبود که عامّه‌ی مردم و طبقه‌ی محتاجِ راهنمایی و راهبری از آن استفاده کنند.

شما ملاحظه کنید در بین شعرای نوپردازِ آن روز -آن تراز اوّل‌هایشان و بالاهایشان- آن که شعرش مثلاً در خدمت این‌جور مفاهیم بود، بیشتر از همه اخوان بود؛ منتها شعر اخوان شعری است که خیلی‌ها از آن اصلاً چیزی درست نمیفهمیدند؛ آنچنان رمزی و نمادین حرف میزد که خیلی‌ها نمیفهمیدند؛ بله، بعضی‌ها که وارد بودند و با این زبان آشنا بودند میفهمیدند؛ بعضی‌های دیگر [از شعرا] هم که اصلاً در این وادی‌ها نبودند و وارد نبودند، در خدمت مفاهیم دیگری بودند. شعرای کلاسیک هم همین‌جور. البتّه گوشه‌ و کنار شعرائی که برای مسائل مذهبی شعر بگویند یا برای مسائل انقلابی شعر بگویند بودند، امّا خیلی کم؛ شعر در خدمت مفاهیم پیش‌برنده‌ی کشور و بصیرت‌افزایی کشور نبود.1396/03/20

لینک ثابت
سرودن منظومه حسینی توسط مرحوم قمشه‌ای در پی شفاء فرزندش

یکی از کارهای نکرده‌ی ما منظومه‌سازی است. یک موضوعی را در نظر بگیرید، یک منظومه برایش بسازید؛ کمااینکه این کار را شعرای گذشته‌ی ما انجام دادند. یکی از کارهای جالب مرحوم امیری فیروزکوهی منظومه‌سازی بود. ایشان سه ‌جور شعر داشت، سه شیوه، سه سبک: غزل داشت، [این] یک سبک، سبک هندیِ زیبای شیوای مثلاً پُرمضمون؛ بعد قصیده داشت به سبک خاقانی -قصیده‌ی امیری فیروزکوهی را کسی نگاه کند، گاهی ‌اوقات ممکن است اشتباه کند با خاقانی؛ واقعاً به سبک قصائد خاقانی- و منظومه داشت خارج از هر دوی این سبکها؛ سبکهای نو. فرض کنید درباره‌ی درختی در سیمین‌دشت -محلّ ملکی که در شمال داشتند، مثلاً یک درختی آنجا بوده- یک منظومه گفته بود؛ یعنی این کارها بوده در گذشته. یا همین مرحوم آقای الهی قمشه‌ای، این نغمه‌ی حسینی او یک منظومه است، نغمه‌ی حسینی را ایشان برای همین پسرش حسین آقا -که حالاها مطرح است- گفته. خود مرحوم آقای الهی برای من شخصاً تعریف کرد این قضیّه را که این بچّه مریض بود و ایشان قطع امید کرده بودند از اینکه این بچّه که شیرخواره بوده، زنده بماند؛ نذر میکند که اگر این بچّه زنده بماند، ایشان یک منظومه‌ای بگوید درباره‌ی امام حسین. گفت مشغول فکر شدم، دیدم بچّه‌ام داشت میمرد، بچّه در آن ساعتهای آخر بود و داشت از بین میرفت، میمرد؛ برای اینکه مادرش نبیند جان کندن بچّه را، به او گفتم برود بالای پشت بام؛ گفتم برو بالا‌ی پشت بام، سرت را برهنه کن، دعا کن، فلان کن؛ به این بهانه خواستم از بالای سر بچّه دورش کنم که جان‌ کندن بچّه را نبیند امّا خودم این نذر به ذهنم رسید که اگر این بچّه خوب شد، من یک منظومه‌ای بگویم درباره‌ی امام حسین؛ بعد شروع کردم فکر کردن که بله مثلاً از کجا شروع میکنم، چه‌جوری میگویم و ازاین‌قبیل، همین‌طور ذرّه ذرّه در ذهنم [میگفتم] که ناگهان رسیدم به علی‌اصغر و تشنگی علی اصغر؛ ناگهان به ذهنم آمد که این بچّه سه چهار روز است به دستور دکتر، نه آب خورده، نه شیر؛ دکتر گفته بوده آب و شیر برای این [بچّه] ضرر دارد، اگر بخورد میمیرد؛ گفتم با خودم این بچّه تشنه است، اینکه دارد میمیرد، بگذار من آب به او بدهم [بعد] بمیرد؛ دیگر حالا که دارد میمیرد، اقلّاً تشنه نمیرد؛ میگفت بلند شدم آب آوردم و با قاشق چایخوری ذرّه ذرّه آب ریختم لای لبهای این بچّه؛ دو سه بار که این کار را کردم، دیدم چشمهایش وا شد؛ بیشتر آب به او دادم، شروع کرد گریه کردن؛ رفتم دمِ راه‌پلّه، مادرش را صدا کردم گفتم که بیا بچّه‌ات شیر میخواهد؛ گفت مادره فکر کرد بچّه مُرده، من با این زبان دارم میگویم که «بیا بچّه‌ات را شیر بده»؛ آمد پایین دید نه، بچّه دارد گریه میکند و شیر میخواست، بنا کرد شیر دادن؛ گفت بچّه خوب شد! البتّه این داستان را ایشان در همان مقدّمه‌ی نغمه‌ی حسینی ذکر کرده‌؛ آنچه ایشان به من گفت و حالا نقل کردم با آنچه در مقدّمه‌ی نغمه‌ی حسینی است اندکی تفاوت دارد:
در [ورق] دفتر نام و نشان
نامْ حسین آمدش از آسمان

این حسین الهی [قمشه‌ای] که برنامه اجرا میکند همین است؛ این بچّه مال این [ماجرا] است. غرض خب، نغمه‌ی حسینی را گفته ایشان، و یکی از بهترین شعرهای آقای الهی قمشه‌ای همین نغمه‌ی حسینی است؛ یعنی جزو بهترین شعرهای آقای الهی، همین منظومه‌ی نغمه‌ی حسینی است. خب ما منظومه نداریم.1396/03/20

لینک ثابت
اثرگذاری سریع سرود

به نظر من سرود یک نوعی از شعر بسیار پرتأثیر است، اثرگذار است. از بسیاری از انواع شعر، شاید بگوییم از همه‌ی انواع شعر اثرگذاری‌اش بیشتر است؛ یعنی گسترش اثرگذاری و سرعت اثرگذاری آن بیشتر است. فرض کنید اگر ما یک سرود مناسبی مناسب با وضع زمان داشته باشیم که این را جوانها در اردوها بخوانند، مثلاً یک مشت جوان در کوهنوردی که میروند با همدیگر بخوانند؛ در اجتماعاتی که هست بخوانند؛ فرض کنید یک مشت جوان در راه‌پیمایی بیست‌ودوّم بهمن همان سرود را بخوانند. اینها خیلی چیزهای مهمّی است، اینها تکرار معارف و گسترش دادن معارفی است که ما احتیاج به گسترش آنها داریم. سرود این کار را میکند و زود هم اثر میگذارد. فرهنگ‌سازی میکند؛ یکی از خصوصیّات سرود این است که در جامعه فرهنگ‌سازی میکند و سطح هم نمی‌شناسد؛ یعنی از سطوح بالای معرفتی و علمی و مانند اینها تا سطوح عامّه‌ی مردم همه را با سرعت فرا میگیرد که ما این را در سرودهای مرحوم حمید دیدیم.

خدا رحمت کند شهید مجید حدّاد عادل را -برادر آقای دکتر حدّاد عادل خودمان- که در اوایل سال ۶۰ این را به من میگفت؛ میگفت وقتی در سال ۵۹، سنندج از دست ضدّ انقلاب آزاد شد -دست ضدّ انقلاب بود، مسلّط بودند؛ نیروهای ما فقط در پادگان محصور و محدود بودند- مردم خوشحال شدند و به خیابانها آمده بودند؛ سنندج قبل از اینکه آزاد بشود، خیابانها محصور بود، تهدید بود، دائم صدای گلوله از آنجا می‌آمد، بعد که ضدّ انقلاب را از آنجا بیرون کردند، سنندج شد یک شهر عادی. خب، سنندج شهر قشنگ و مطلوبی هم هست؛ آنهایی که دیده‌اند، میدانند؛ شهر خواستنی و زیبایی است. ایشان میگفت که دیدم یکی از این آبمیوه‌گیری‌ها یک بساط آبمیوه‌گیری کنار خیابان راه انداخته؛ این جوانها هم آمدند ایستادند و منتظر نوبتند که او آبمیوه بگیرد و بدهد به اینها. او همین‌طور که هویج را میگذارد در ماشین آبمیوه‌گیری و دسته را فشار میدهد، این را دارد میخواند: «این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد»؛ این را تازه حمید گفته بود؛ شاید مثلاً فرض کنید یک ماه بود، دو ماه بود یا شاید هم کمتر که این شعر گفته شده بود؛ حالا در سنندج یک نفری دارد آب‌هویج میگیرد، کسی هم به او نگفته بخوان، به قول آقای فیض طرف‌دار نظام هم نبوده که به او گفته باشند این شعر را بخوان؛ نه، همین‌طور خودش به‌طور طبیعی [میخواند]. ببینید، سرود این است؛ یعنی سرود مثل هوای تازه، مثل هوای بهاری نفوذ میکند؛ هیچ لازم نیست وادار بشوند کسانی که آن را ترویج کنند، تقریظ بنویسند، شعر بگویند؛ نه، خود سرود وقتی که خوب تنظیم شد [اثر میکند]. ما این را امروز کم داریم؛ امروز به نظر میرسد که ما به این احتیاج داریم و مرحوم حمید سبزواری (رضوان‌الله‌علیه) در این زمینه بهترین بود. حالا من درست یادم نیست، به نظرم آماری که به من دادند حدود چهارصد یا بیش از چهارصد سرود ایشان گفته؛ اینها خیلی باارزش است. اینها را نباید از نظر دور داشت.1395/03/31

لینک ثابت
تاثیر نوحه و مرثیه در مبارزات انقلاب

نوحه خیلی اثر دارد، خیلی میتواند تأثیر بگذارد؛ [البتّه‌] اگر مضمونی در این نوحه‌ها وجود داشته باشد. فرض بفرمایید در کشور حالا ایّام عاشورا یا بعض ایّام عزاداری دیگر، شما ببینید میلیون‌ها افراد و امروز غالباً جوان، می‌ایستند به یک گوینده‌ای که دارد نوحه میخواند گوش میکنند و آن شعر و آن آهنگ در آنها حالت هیجان به وجود می‌آورد؛ سینه میزنند، گریه میکنند، اعتقاداتشان، احساساتشان، عواطفشان نسبت به مفاهیم دینی بیشتر میشود، این خیلی فرصت مهمّی است؛ ما از این فرصت باید استفاده کنیم. ما که میگویم یعنی کشور باید استفاده کند، اسلام باید استفاده کند، نظام جمهوری اسلامی باید استفاده کند؛ این را من البتّه به مجموعه‌های مدّاح و مانند اینها هم تذکّر داده‌ام، به شما هم که اهل شعرید تذکّر میدهم. مثلاً ایّام انقلاب -در همان ایّام محرّم- یادم است نواری برای من آوردند از سینه‌زنی در جهرم -ما مشهد بودیم- به قدری این مؤثّر [بود]؛ اوّلاً زیبا بود از لحاظ خود شعر و لفظ و معنای شعر؛ ثانیاً از لحاظ آهنگ؛ ثالثاً مهیّج، محرّک، راهنما؛ خیلی ارزش داشت. بعد از آن از یزد [نواری‌] آوردند، که از این دو شهر من یادم است، جایی دیگری من ندیدم؛ خب مفاهیم سیاسیِ آن روز را که در مبارزه مطرح بود، در قالب نوحه منتقل کرده بودند. ما شبیه این را در دوره‌ی دفاع مقدّس داشتیم؛ این نوحه‌هایی که آقای آهنگران خواند -و آن شاعر محترمی که خدا رحمتش کند، آقای معلّمی، که در اهواز برای ایشان شعر میگفت- آنها هم همین‌جور، اینها هم شعرهایی و نوحه‌هایی بود که آموزش‌دهنده بود. ما باید این کار را جدّی دنبال بکنیم؛ البتّه شعر نوحه یک خصوصیّاتی دارد؛ یعنی از لحاظ لفظ، از لحاظ ترکیب، از لحاظ ساخت شعری یک خصوصیّاتی را باید داشته باشد تا جا بیفتد، تا نوحه‌خوان بتواند آن را بخواند. امّا من خواهش میکنم این کسانی که اهل نوحه‌خوانی‌اند، اهل مرثیه‌خوانی‌اند، اینها توجّه کنند؛ بخواهند و بپذیرند، بگیرند استفاده کنند و شما شعرای عزیز هم در این زمینه هرچه ممکن است دنبال کنید.1395/03/31
لینک ثابت
توجه ویژه مرحوم بحرالعلوم به شعر و شاعری

حوزه ظرفیّتهای متعدّد و چندجانبه‌ای دارد؛ مخصوص امروز هم نیست، در گذشته هم همین‌جور بوده. در بین فقهای بزرگ و علمای بزرگ شیعه آن کسانی که شاعر بودند و بعضی‌شان شاعران برجسته‌ای هم بودند، کم نیستند؛ مثل محقق حلّی، مثل پدر علّامه و دیگرانی از این قبیل؛ تا زمانهای بعد، مرحوم میرداماد، مرحوم فیّاض، حزین لاهیجی و دیگران و دیگران؛ در نجف هم همین‌جور، مرحوم بحرالعلوم. خاطره‌ی بحرالعلوم را عرض بکنیم که جالب است و نشان‌دهنده‌ی روحیّه و فضای نجف در دوران بحرالعلوم است؛ یعنی دویست سال پیش. ایشان بعد از مرحوم آقای بهبهانی مرجع شدند؛ یعنی مرحوم بحرالعلوم مثل کاشف‌الغطا مورد قبول بقیّه‌ی علمای بزرگ و شاگردان بزرگ مرحوم بهبهانی قرار گرفتند؛ و دیگران همه تسلیم شدند در مقابل ایشان و با طوع و رغبت ایشان را به‌عنوان رئیس انتخاب کردند. مرحوم بحرالعلوم اوّلِ ریاستش یک سفر پیاده از نجف حرکت کرد به طرف کربلا. در یکی از منازل اوایل راه خسته شدند و نشستند؛ مرحوم بحرالعلوم گفت من ضعیفم و امشب از اینجا نمیتوانم حرکت کنم. بعضی‌ها گفتند برویم؛ ایشان گفت نه، من میمانم؛ بعد این بیت را خواند:
از ضعف به هرجا که نشستیم وطن شد
وز گریه به هر سو که گذشتیم چمن شد
[این بیت از] طالب آملی [است‌]. شعرای عرب همراه ایشان بودند، به نظر من نکته‌ی خیلی جالبش اینجا است؛ اینکه حالا بحرالعلوم یک بیت شعر طالب آملی را بخواند، این خیلی عجیب نیست امّا اینکه ایشان در سفر زیارتی کربلا، از نجف تعدادی شاعر با خودش همراه کرده و میبرد، به نظر من مهم است؛ شعرای عرب گفتند که سیّدنا! شِنوا معنی‌ هذالبیت؟ اینکه شما خواندید، چه بود؟ ایشان برایشان شرح داد، معنا کرد برایشان که اینکه خواندم معنایش این است و گفت حالا شما بسازید، و شعرای عرب شروع کردند [نظیر] این بیت را ساختن. این قضیه را من به نظرم در کتاب مرحوم حرزالدّین دیده باشم؛ آنجا نقل میکند که فلان کس این‌جوری گفت، فلان کس این‌جوری گفت، خود بحرالعلوم هم این‌جوری گفت؛ یعنی عالمی مثل بحرالعلوم که از لحاظ فقهی سرآمد است، از لحاظ معنوی [سرآمد است‌] -میدانید بحرالعلوم از لحاظ معنوی فوق‌العاده است و همان جنبه‌ی معنوی او هم شاید بود که موجب شد همه‌ی فقهای بزرگ که شاگردهای مرحوم بهبهانی بودند، در مقابل ایشان تسلیم شدند- با آن مقامات معنوی، با آن حالت عرفانی، با آن چیزهایی که نقل میکنند از ملاقات ایشان با حضرت و از این چیزها، وقتی که حرکت میکند از نجف برای سفر زیارتی پیاده به کربلا، با خودش شعرا را میبرد. این نشان‌دهنده‌ی اهمّیّت حوزه‌ها به مقوله‌ی شعر است. به‌هرحال حوزه‌های علمیّه این‌جور بودند. در خود قم مرحوم آقای صدر یک شاعر برجسته‌ای بوده؛ این دوبیتی که ایشان برای مرحوم آشیخ عبدالکریم گفته که روی سنگ قبر مرحوم حاج شیخ نوشته شده و نقر(۱) شده، خیلی دو بیت برجسته و عالی است که دو سه بیت است که مادّه تاریخ مرحوم حاج شیخ را هم ایشان در آن گنجانده.
۱) کنده‌کاری‌1394/07/13

لینک ثابت
توجه حوزه‌های علمیّه به مقوله شعر

شعر یکی از مقولاتی است که حوزه‌های علمیّه به آن میپرداختند، به جا هم هست، یعنی هیچ منافاتی با علمیّت و با فضل و مانند اینها ندارد؛ شاعر بودن و شاعر خوب بودن نه با فقاهت منافات دارد، نه با فلسفه و فیلسوف بودن منافات دارد، با هیچ یک از این مقولات مهمّی که ما در حوزه‌ها داریم، منافاتی ندارد. مرحوم حاج شیخ محمّدحسین اصفهانی غزل میگوید، قصیده میگوید، عربی میگوید، فارسی میگوید، مرحوم سیّد محمدسعید حبّوبی که از مراجع عربِ نجف و معاصر با مرحوم آخوند و مانند اینها بوده؛ ایشان یک دیوان قطور دارد و من دیوان ایشان را دارم. شعرهای عجیبی در آن است؛ شعرهای عاشقانه، غزلیّات به شکل عربی، چون عربها غزل را به شکل فارسی معمول ما ندارند امّا انواع گوناگون دیگری از غزلیّات اینها دارند. مرحوم سیّد محمّدسعید حبّوبی هم فقیه بوده، هم مجاهد بوده، جزو کسانی است که با انگلیس‌ها جنگیده ایشان و هم درعین‌حال شاعر بوده. امام بزرگوار خودمان هم آخرین نمونه‌ای است که جلوی چشم ما است که ایشان هم آن غزلیّات عاشقانه را -که البتّه معنای عرفانی دارد، امّا ظاهر غزلیّات این‌جوری است- دارند. بنابراین شعر مقوله‌ی مهمّی است و خوب است که در حوزه دنبال بشود. یک مایه‌ی تنفّسی است برای آن فضای علمی متراکمی که در حوزه وجود دارد؛ چون فضای علمی در حوزه خیلی متراکم است و با دانشگاه‌ها فرق دارد. کاملاً فضا علمی است؛ مثل یک اتاق دربسته است. و گاهی این رایحه‌ی عطر شعر بلند بشود در این فضا؛ به نظر من چیز مطلوبی است.1394/07/13
لینک ثابت
خداوند از تعهّد شاعران نسبت به اهداف امّت اسلامی سوال خواهد کرد

میتوان با ابزار شعر مخاطب را به راه راست و صراط مستقیم هدایت کرد؛ میتوان هم او را به کج‌راهه برد، او را ساقط کرد. شعر میتواند انسانها را به حضیض ببرد؛ داریم از این‌جور شعر، بخصوص امروز که متأسّفانه فرهنگ لجام‌گسیخته‌ی دور از هنجارهای اخلاقی و انسانی به‌وسیله‌ی این ابزارهای جدید -ابزارهای رسانه‌ای جدید- انتشار فراوانی پیدا میکند، گاهی شعر میشود یک ابزاری برای لغزیدن، غلتیدن و منحرف شدن؛ این هم آن‌طرف قضیّه است. بنابراین هر دو کار از شعر برمی‌آید. شاعر با احساس لطیف خود، هم ادراک میکند، هم بر سرِ شوق می‌آید، هم دل‌تنگ میشود، و میسراید؛ این سراییدن شاعر ناشی از شوق است، ناشی از دل‌تنگی است، ناشی از احساس و ادراک و مشاهده‌ی یک چیزی است که دیگران آن را مشاهده نمیکنند. خب، این دو طرف دارد: میتواند جهت‌دهنده به سمت نیکی‌ها باشد، میتواند عکس‌ [آن] باشد. اگر شعر به‌صورت افراطی تحت‌تأثیر غریزه‌ی جنسی قرار گرفت -که متأسّفانه بعضی از دستها امروز در کشور ما دارند [شعر را] به این سمت میکشانند، بِزور میبرند، بعد از آنکه جوانهای ما در فضاهای باصفا و لطیف و بسیار زیبای معنوی و حماسی و انقلابی حرکت کردند، الان دستهایی شروع کردند، در جاهای مختلف؛ از جمله بیشتر از همه در فضای مجازی؛ حالا طرق دیگر به جای خود، از طریق شعر هم [جوانها را] به سمت غریزه‌گرایی جنسی افراطی بکشانند و ببرند- این بسیار چیز بدی است، این زنگ خطری است. گاهی این است، گاهی نفع‌طلبی شخصی است و گاهی ستم‌ستایی است، که متأسّفانه در تاریخ ما این معنا سابقه‌ی زیاد دارد، ستایش ستم و ستمگر.

امروز نقطه‌ی مقابلش را ما در مقابل داریم، الحمدلله، خوشبختانه دیدم چند نفر از این شعرای جوان عزیز ما در مقابل [آن‌] ایستاده‌اند؛ قبلاً هم شعرهایی در مورد یمن -شعر آقای سیّار- و شعرهای دیگر را شنیده‌ام، خوانده‌ام، بسیار خوب است، اینهایی که گفته‌اید، اینهایی که امشب هم دوستان خواندند، خیلی خوب بود؛ اینها درست است، این درست است، این آن کارِ صحیح است، این آن تعهّدی است که خدای متعال سؤال خواهد کرد. یکی از فِقرات دعای مکارم‌الاخلاق این است: وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ،(1) به فکر این باید بود؛ فردا یک چیزهایی را از ما سؤال میکنند؛ میگوید خدایا آن چیزی را که فردا بنا است از من سؤال کنی، امروز وسیله‌ی پرداختن به آن را و عمل به آن را در اختیار من قرار بده. خب حالا شماها وسیله‌اش را دارید، ممکن است کسانی دلشان پر باشد نتوانند بگویند، شما الحمدلله میتوانید بگویید؛ بگویید، اثر هم دارد. این شعری که شما برای بحرین میگویید، یا برای یمن میگویید، یا برای لبنان میگویید، یا برای غزّه میگویید، برای فلسطین میگویید، برای سوریه میگویید، هر شعری که شما برای اهداف امّت اسلامی میگویید، در هر نقطه‌ای این شعر کاربرد دارد و از آن استفاده میشود. این شعر اگرچنانچه در این جهتها به راه بیفتد، آن‌وقت «انَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِکمَه»(2) درباره‌ی شعر شما صدق میکند، که حتماً شعر حکمت است.1394/04/10


1 )
الصحیفه السجادیه ، دعای 20 ؛

للَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ. اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَهُ، وَ أَغْنِنِي وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ فِي رِزْقِكَ، وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَرِ، وَ أَعِزَّنِي وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ، وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْرِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا ...
ترجمه:
بار خدايا بر محمد و خاندانش درود بفرست و ايمان مرا به كامل‏ترين درجات ايمان و يقين مرا به برترين مراتب يقين و نيّت مرا به نيكوترين نيتها و عمل مرا به بهترين اعمال برسان. خداوندا، به لطف خود نيّت مرا کامل گردان و يقين مرا به آنچه در نزد تو است از اشتباه بدور و تصحیح نما، و به قدرت خود فساد مرا به صلاح بدل نماى. بار خدايا بر محمد و خاندانش درود بفرست و از کاری که اهمیت به آن مرا مشغول کرده است، بى‏نياز گردان و به كارى بر گمار كه در روز باز پسين از من خواهى و روزهاى عمر مرا در كارى كه مرا براى آن آفريده‏اى مصروف دار و مرا بى‏نياز فرماى و روزیت بر من وسیع و فراوان گردان و به نگريستن به حسرت در مال و جاه كسان گرفتار مساز و عزيزم دار و به تکبر دچارم مكن. مرا به بندگى خود گير و عبادتم را به خودپسندی تباه مكن. و كارهاى خير در حق مردم را به دست من جارى كن و كارهاى خير من به شائبه منت نهادن بر خلق خداى نابود نکن و از اخلاق متعالى بهره‏ورم دار و از فخرفروشی در امانم دار. بار خدايا بر محمد و خاندانش درود بفرست. و مرتبه و مقام مرا نزد مردم بالا نبر جز آنکه به همان اندازه در نفس خود خوارم گردانی و عزّتى آشكار برایم ایجاد نکن جز آنکه به همان اندازه در نفس خود ذليل گردانی...
2 )
من لا يحضره الفقيه ، شیخ صدوق ج 4 ص  379؛

إنّ من الشعر لحكمة ، وإنّ من البيان لسحرا
ترجمه:
برخى از اشعار، حكمت و برخى از گفتارها سِحر است
لینک ثابت
یاری جبهه مظلوم با بیان حقیقت تکلیف شاعران است

فرض بفرمایید که در یک نقطه‌اى از دنیا یک نفر کشته میشود، بلکه گاهى یک حیوان کشته میشود، جنجال به پا میکنند؛ حالا در حمله‌ى به غزّه مثلاً فرض بفرمایید که الان چند روز است هواپیماها میروند، شاید بیش از صد نفر - که تعداد زیادى‌شان کودک و بچّه‌هاى مظلوم و معصومند - کشته شده‌اند، اصلاً برایشان اهمّیّت ندارد. کاش فقط اهمّیّت نداشت؛ آمریکا و انگلیس - آن‌طور که در خبرها خوانده‌ایم - گفته‌اند که از این حملات حمایت هم میکنند. امروز دنیا این است: از هر بدى، کجى، پلشتى، فساد، کثافت و نجاست - اگر در خدمت منافعشان باشد - حمایت میکنند، و هیچ باکى ندارند. با هر پاکى، قداست، طهارت و صداقت مقابله میکنند و معارضه میکنند و وحشیانه با آن برخورد میکنند، اگر با منافعشان سازگار نباشد؛ امروز دنیا این‌جورى است.
خب، انسانى که شاعر است، یعنى داراى نیروى شعور و درک و فهم و قوّت بیان و قدرت بیان است، اینجا تکلیفش چیست؟ چه‌کار باید بکند؟ علاوه‌بر اینکه شما میتوانید حکمت را بیان کنید - که: اِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِکمَة -(1) میتوانید مصداقى باشید براى «وَ لَمَنِ انتَصَر بَعدَ ظُلمِه»(2) یا «وَ انتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُلِموا»(3) که در ذیل همین آیه‌ى شریفه‌ى مربوط به شعرا است: وَ انتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُلِموا میتوانید مصداق این باشید. «انتصار» کنید، در صدد یارى جبهه‌ى مظلوم بربیایید، حقیقت را بگویید، حرف را بگویید، حقیقت را نشان بدهید با شعرتان؛ میتوانید خیلى نقش ایفا کنید در این زمینه‌ها. بالاخره داشتن این امتیاز یک نعمت الهى است؛ یک حجّت الهى است؛ و هر نعمتى سپاسى دارد و براى هر حجّتى پاسخى باید آماده بشود.1393/04/21


1 )
من لا يحضره الفقيه، شیح صدوق، ج ‏4، ص 379؛ الأمالي، شیخ صدوق، ص 619.

إِنَّ مِنَ‏ الشِّعْرِ لَحِكْمَةً وَ إِنَّ مِنَ الْبَيَانِ لَسِحْراً.
ترجمه:
همانا پاره‌ای از شعرها حکمت و برخی از بیانها سحرآمیز است.
2 ) سوره مبارکه الشورى آیه 41
وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعدَ ظُلمِهِ فَأُولٰئِكَ ما عَلَيهِم مِن سَبيلٍ
ترجمه:
و کسی که بعد از مظلوم‌شدن یاری طلبد، ایرادی بر او نیست؛
3 ) سوره مبارکه الشعراء آیه 227
إِلَّا الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثيرًا وَانتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُلِموا ۗ وَسَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبونَ
ترجمه:
مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می‌دهند و خدا را بسیار یاد می کنند، و به هنگامی که مورد ستم واقع می‌شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) برمی‌خیزند (و از شعر در این راه کمک می‌گیرند)؛ آنها که ستم کردند به زودی می‌دانند که بازگشتشان به کجاست!
لینک ثابت
شاعران, شعر, داستان, ادبیات

این‌جور نیست که اگر ما شعرْ خوب میگوییم، بگوییم خب دیگر ما الحمدلله رسیدیم به حدّ نصاب و تمام شد؛ نه، باید شعر را خوب‌تَرَش کنیم، ادبیات را پیش ببریم، داستان را بهتر بنویسیم؛1391/12/07
لینک ثابت
شکل گیری مجددِ اوج شعریِ در کشور ما

بنده پیش‌بینی میکنم که ان‌شاءاللَّه در آینده‌ی نه چندان دوری، ما یک اوج شعریِ مجددی داشته باشیم از همین استعدادهای جوان. البته باید پیش بروند، باید تکمیل کنند، باید شعرها پخته‌تر و عمیق‌تر بشود و قطعاً خواهد شد. ان‌شاءاللَّه در دوران ما یک بنای رفیعی به وجود خواهد آمد که یادآور دورانهای اوج شعر در کشور ماست؛ چون شعر در دورانهای تاریخی، پست و بلند داشته؛ در بعضی از دورانها، شعر اوج داشته. ما ان‌شاءاللَّه در آینده‌ی نه چندان دوری این را خواهیم داشت.1390/03/25
لینک ثابت
مضمون سازی برای بیان حقیقت؛ هنر بزرگ شعری

مضمون‌سازی برای بیان یک حقیقت، یک هنر بزرگ شعری است؛ که البته مرکز و منبع اصلی‌اش هم شعرهای سبک هندی است؛ همین شعر صائب و شعر بیدل و شعر عرفی و شعر کلیم. به اینها که مراجعه کنید، می‌بینید دستگاه مضمون‌سازی و مضمون‌یابی در آنجا فوق‌العاده وسیع است. خوشبختانه در تعبیرات دوستان هم مضمونهای نو و زیبا کم نیست؛ من این را می‌بینم. یک مطلب را به چند لباس میشود پوشاند؛ اسم هر لباسی را ما میگذاریم یک مضمون. معنای مضمون‌دار این است.1390/03/25
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی