newspart/index2
مبارزه علما با انگلیس / مبارزه علمای شیعه با انگلیس/مبارزه روحانیت با انگلیس/مبارزه روحانیون با انگلیس
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
جهات برجستگی مرحوم آسیّد محمّدکاظم یزدی

در مرحوم آسیّد محمّدکاظم یزدی سه جهت به نظر من وجود دارد که این سه جهت در کمتر ملّایی در این سطح با همدیگر دیده میشود. یکی تسلّط و تبحّر و مهارت فقهی این مرد است؛ فقیه انصافاً بزرگی است. آن طور که خواندم من در همین نوشتجات – هم کتاب مرحوم مُنذر، هم بعضی جاهای دیگر این را نقل کردند – مرحوم آخوند خراسانی که خب مستغنی از تعریف و توصیف است، ایشان را از لحاظ فقهی بر همه ی معاصرین خودش ترجیح میدهد؛ معاصرین ایشان مرحوم آمیرزا محمدتقی شیرازی است – با آن مقام دقتی که آن مرد دارد – مرحوم آقای آسیّد اسماعیل صدر است که ملّای بزرگی است، همین جور مرحوم حاج آقا رضای همدانی است، مرحوم آسیّد محمد اصفهانی است، این بزرگانی که بودند. از آقای آخوند که سؤال میکنند که شما افقهید یا مثلاً آسیّد محمد کاظم، ایشان – ظاهراً تعبیر ایشان از مرحوم آسید محمد کاظم معمولاً «آقا» [است] - یک ابراز تردیدی میکند؛ بعد راجع به تفاضل مرحوم آخوند با دیگران میپرسند، ایشان میگوید وقتی آقا اینجور باشد، دیگران وضعشان روشن است! یعنی یک ترجیح واضحی را مرحوم آخوند نسبت به ایشان قائل است. این خیلی چیز مهمی است. یک معاصری آن هم در حدّ مرحوم آخوند خراسانی، اینجور یک معاصر خودش را مثلاً تجلیل کند، تعظیم کند؛ این خیلی مهم است. بنابر این جنبه ی علمی ایشان خیلی به نظر من برجسته است. هم در عروه این معنا واضح است، هم در حاشیه ی مکاسب این معنا واضح است. این یک جهت است در شخصیّت این بزرگوار.
یک جهت دیگر، آن جهت تقوایی و ملاحظات فردی و شخصی و جهات معنوی است که این هم در نقلهای فراوانی که از ایشان میشود، واضح است. حتّی در همین قضیّه ی مشروطه، خب مرحوم آسیّد محمد کاظم جزو اولین کسانی است که مشروطه را امضاء کرد و قبول کرد در اول کار. وقتی مرحوم شیخ فضل الله نوری نوشت که یک چنین کاری در تهران دارد انجام میگیرد، جزو اولین کسانی که این را امضاء کردند و قبول کردند، مرحوم آسیّد محمد کاظم بود. بعد که اساسنامه – یعنی همان قانون اساسی – مطرح شد، ایشان گفت که من باید قانون اساسی را ببینم، من باید این که بنا است تأیید بکنم را ببینم. مرحوم آشیخ فضل الله از تهران نوشت که ما دیدیم، درست است، خوب است. خب، آشیخ فضل الله هم معاصر اینها بود، هم دوره ی اینها بود، مرد بزرگی بود، به او اطمینان داشتند. ایشان گفت نه، من خودم باید ببینم! این نهایت اهتمام این مرد را نشان میدهد که با اینکه کسی مثل شیخ فضل الله نوری که مورد قبول اینها بوده تأیید میکند، ایشان میگوید من [باید ببینم]؛ چون کار، کار بزرگی است، میفهمیده که کار ریشه دار و دنباله داری است، نمیشود این را با سهل انگاری از سر گذراند؛ که بعد هم قضایای بعدی تأیید کرد که همین درست بوده؛ یعنی باید از اول همین کار را میکردند. خود مرحوم شیخ فضل الله سر قضیه ی متمّم قانون اساسی چه کشید در تهران! آخرش هم چه شد؛ هم ایشان، هم مخالفین ایشان از علمای بزرگ، به چه وضعی دچار شدند. این دقّت و احتیاط این مرد را نشان میدهد در امر دین. این به نظر من خیلی مهم است. با اینکه فشار هم زیاد بود – یعنی شرائط، شرائط عادی نبود؛ فشار فکری، فشار سیاسی، از اطراف روی این مرد [بود]؛ عشایر نجف و اینها مرید ایشان بودند، لکن در خود حوزه ی نجف اغلب مخالف بودند – ایشان ایستاد. این هم جنبه ی تقوایی و معنویی این مرد.
جنبه سوم هم – که باز شاید بر میگردد به همین جنبه ی دوم – جنبه ی آمادگی برای جهاد است. قضایای مبارزه ی با انگلیسهای اشغالگر و جنگی که در عراق اتفاق افتاد، بر محور مرحوم آسیّد محمد کاظم یزدی میگردد. ایشان پسر خودش – مرحوم سید محمد – را فرستاد؛ البته مرحوم سید محمد در جنگ به شهادت نرسید، بعداً از دنیا رفت؛ لکن فرزند خودش را فرستاد. بزرگانی از علما آن وقت بودند – مرحوم سید علی داماد بود، مرحوم سید مصطفای کاشانی پدر مرحوم آقای کاشانی بود، بزرگان دیگری بودند – اما محور پسر مرحوم آسیّد محمد کاظم بود که خب همه به عنوان شخصیّت برجسته ای دنبال او بودند. آمدند در مناطق جنوبی عراق – در همین مناطق مرزی ایران – جنگیدند، مبارزه کردند. من آن سفری که رفته بودم خوزستان چند سال قبل از این، چند پیر مرد از بازمانده های دوران آن جنگ آمدند در یک جلسه ای با من ملاقات کردند، پرچم آن جنگ را برای ما آوردند – یک پرچم مندرس شده ی فرسوده ای بود – آن را دادند، گفتند این پرچم مرحوم سید محمد کاظم یزدی است؛ عربهای خوزستانی خودمان به نسبت این پرچم به این بزرگوار توجه داشتند. بنابراین ایشان شخصیت جامع الاطراف بزرگی بوده. اگر در قضیه ی مشروطه نظر ایشان تأمین میشد و آن شرطی که ایشان گذاشته بود تحقق پیدا میکرد، بنده گمان میکنم مسیر مشروطه عوض میشد؛ یعنی آدم احتمال میدهد که مسیر مشروطه عوض میشد، سهل انگاری هایی که انجام گرفت انجام نمیگرفت.1391/03/22

لینک ثابت
ایستادگی مردم لار به رهبری سیدعبدالحسن لاری در مقابل متجاوزان انگلیسی

نام لار در تاریخ اخیر ایران از نام مرحوم آیةاللَّه العظمی سید عبدالحسین لاری قابل جداكردن نیست. هر جا یادی از لار و نگاهی به تاریخ صد ساله، صد و بیست ساله‌ی اخیر كشور بشود، نام این مرد بزرگ در این تاریخچه، برجسته و درخشنده است.
منطقه‌ی لارستان در صد و اندی سال پیش به همت این مرد بزرگ و كمك مردم این منطقه - مردم شهرها و عشایر - یك حركت اسلامی بسیار پرماجرائی را در تاریخ ما ثبت كردند. اگر ارزیابی ما در باره‌ی ملتها تابع این است كه مقدار آگاهی آنها را بسنجیم، مقدار عزم و اراده‌ی ملی آنها را بسنجیم، روشن‌بینی و شجاعت آنها در اقدام را بسنجیم - اگر این وسیله‌ی سنجش قدر و قیمت جمعیتها و ملتهاست - باید بگوئیم مردم لار و منطقه‌ی لارستانِ بزرگ، به حسب این مقیاسها و معیارها جزو برجسته‌ترین مردم كشورِ پهناور ما هستند. آن روزی كه مسئله‌ی آزادیخواهی و مبارزه‌ی با استبداد در كمتر نقطه‌ای از كشور مطرح بود، در این منطقه به بركت روحانیتِ این مجتهد بزرگ و آگاه، مسئله‌ی مبارزه با استبداد برای مردم مطرح شد. آن روزی كه مقاومت در مقابل اشغالگران خارجی برای بسیاری از ملتهای منطقه‌ی ما و ملت خود ما چندان معنای روشنی نداشت، مردم منطقه‌ی لارستان به رهبری این سید بزرگوار در برابر اشغال انگلیس ایستادند؛ در مقابل زورگوئی انگلیسها جان خودشان را كف دست قرار دادند. مرحوم آیةاللَّه آ سید عبدالحسین لاری در نامه‌ای كه به فرزند خودش مینویسد، مینویسد فشارها زیاد است، اما من تا آخرین قطره‌ی خون خودم ایستاده‌ام. وقتی رهبر اینجور است، وقتی پیشوای مردم اینجور صادقانه می‌ایستد، به طور طبیعی عزم و اراده‌ی ملی در جهت درست به كار می‌افتد و ملتها را هدایت میكند.
بعد از آن بزرگوار هم فرزند او، مرحوم آیةاللَّه آ سید عبدالمحمد - كه شخصیت برجسته‌ی روحانی است - هم مبارزاتی را انجام دادند.

از این گذشته‌ی لار یك بهره‌مندی عبرت‌آموز برای وضع امروز خودمان و آینده‌ی ملت عزیز و نیرومند خودمان باید بكنیم و آن این است كه این الگو نشان داد كه اگر یك ملتی با یك رهبری درست، رهبری‌ای كه دل به دنیا و مطامع دنیا نسپرده باشد، وارد دشوارترین میدانها شود، خواهد توانست بر بزرگترین و لجوج و عنودترین دشمنها پیروز شود.1387/02/19

لینک ثابت
حرکت مبارزاتی میرزای شیرازی علیه استعمار، استبداد و غربزدگان

آن عالم [میرزای شیرازی]، بزرگ تاریخ روحانیت و پرچمدار یک مبارزه‌ی پُرمغز و پُرمعنا علیه مراکز فساد و کانونهای طغیان و انحراف. حرکت میرزای شیرازی - که برخلاف بسیاری از حوادث صدوپنجاه سال اخیر، متأسفانه هنوز کار درست و کاملی درباره‌ی آن نشده است - یک حرکت ذوابعاد و پُرمعنا و بسیار پُربرکت بوده است. آن یک سطری که میرزای شیرازی نوشت و آن روز بساط کمپانی انگلیسی را از ایران برچید و سلطه‌ی استعماری را موقتاً از کشور قطع کرد، یک مبارزه‌ی چند جانبه بود:
اولاً، مبارزه با دستگاه استبدادی سلطنت مطلقه‌ی ناصرالدین‌شاهی بود که در اوج خود هم بود؛ یعنی تا آن روز چهل و چند سال بود که آن پادشاه ظالم بر ایران حکومت مطلقه می‌کرد و حقیقتاً هیچ چیز هم جلودار او نبود. مفاسد حکومت ناصرالدین‌شاهی، هم دامنه‌ی اقتصادی داشت، هم دامنه‌ی سیاسی داشت، هم دامنه‌ی معارفی و دینی داشت؛ مثلاً یکی از اهداف ناصرالدین شاه - طبق اسنادی که امروز در اختیار هست - این بود که نفوذ علما را در جامعه کم کند. بعضی از غربزده‌ها و قدرتزده‌های زمان ما می‌خواستند مبارزه‌ی رضاخان با روحانیت را به حساب جریانات روشنفکری بگذارند؛ که بله، رضاخان می‌دید که علما مرتجعند، و چون می‌خواست کشور را نوسازی کند، لذا با علما مبارزه می‌کرد! معلوم می‌شود که این قضیه این‌طورها نیست؛ مسأله‌ی مبارزه‌ی با علما، در دستور کار همه‌ی سلاطین مستبد بود؛ نمی‌توانستند در کنار و روبه‌روی خود کانون قدرتی را تحمل کنند که تا اعماق دل مردم نفوذ دارد. رضاخان با همان انگیزه‌یی با علما برخورد می‌کرد که ناصرالدین شاه می‌خواست برخورد کند. در همین قضیه، میرزای بزرگ (رضوان‌اللَّه‌علیه) قبلاً یکی، دو نامه به ناصرالدین شاه نوشت و او را از این کارها نهی کرد؛ اما او با تعبیرات توهین‌آمیز و سبکی به میرزا جواب داد: شما مشغول درس و کار خودتان باشید؛ به این کارها کاری نداشته باشید! می‌بینید که این عبارت هم عبارت آشنایی است و در طول این صد و چند سال، طرفداران قدرت مطلقه‌ی شخصی، بارها آن را به علما گفتند: بروید مشغول مدرسه و مسجد خودتان باشید؛ به سیاست چه کار دارید؟! پس ناصرالدین شاه دارای یک حکومت مطلقه و مستبده‌ی فردی بود که با اخلاق و اقتصاد و دین و روحانیت محبوب مردم معارضه و ناسازگاری داشت. بنابراین، یک بعد فتوای میرزای شیرازی، مبارزه با این خودکامه و کشیدن دندان قدرتمند این پلنگ تیزدندان بود؛ و حقیقتاً دندان او کشیده شد و قدرت او کم شد. این قضیه مربوط به سال 1308 هجری است؛ یعنی چهار سال پیش از رحلت میرزا، و تقریباً پنج سال پیش از مرگ ناصرالدین شاه.
ثانیاً، مبارزه‌ی با استعمار و نفوذ خارجیها در این کشور بود. در چند سال آخر عمر ناصرالدین شاه - سالهای اول قرن چهاردهم؛ یعنی از سال 1300 به بعد - کار دربار ناصرالدین شاه، امتیاز دادن به این دولت و آن دولت، این کمپانی و آن کمپانی، و گرفتن پول و فروختن مملکت شده بود؛ مثل امتیاز رویتر و همین امتیاز تنباکو و غیره! با آن حرکت عظیم میرزا و آن فتوای کوبنده، جلوی این انحصارها و امتیازها و دخالتهای خارجی هم گرفته شد.
ثالثاً، مبارزه‌ی با غربزدگانی بود که در همان ایام، تازه شروع به ایجاد جریانهای فکری در داخل کشور کرده بودند و روی خودشان نام «روشنفکر» گذاشته بودند؛ از قبیل میرزا ملکم‌خان و امثال او؛ که اینها نه فقط با این حرکت خیانت‌بار ناصرالدین شاه مبارزه نکردند، بلکه همین شخص نامبرده - که او را به اصطلاح بنیانگذار و پدر روشنفکری در ایران دانسته‌اند - حتّی خود دلال انحصارات خارجی هم بود! آنهایی که دم از روشنفکری و دفاع از منافع ملت می‌زدند، آن‌طور برخورد کردند؛ اما روحانیت و در رأس آن میرزای بزرگ، این‌گونه قاطع و کوبنده با همه‌ی اینها مبارزه کرد؛ این پرچم پُرافتخاری است که میرزای شیرازی آن را بلند کرد و بعد از او این پرچم نخوابید. اگرچه قبل از میرزا هم از این‌گونه قضایا بود - زمان میرزای قمی، زمان کاشف‌الغطاء و دیگران و دیگران، که در دفاع از منافع ملت اسلامی و اسلام و مسلمین و ورود در مسائل اجتماعی سعی وافری داشتند - لیکن نمونه‌ی کامل آن، این حرکت بود. بعد از میرزا نیز شاگردان او و بزرگان حوزه‌ی علمیه‌ی نجف و کربلا و سامرا و قم و بقیه‌ی مراکز اسلامی، هرجا که محل حضور یک رهبر اسلامی و حضور قدرتمندانه‌ی اسلام بود، اینها حضور داشتند؛ و این یکی از عجایب تاریخ ایران است؛ و عجیب‌تر این است که این حادثه برای مردم ما شناخته شده نیست! مردم ما نمی‌دانند که وقتی ایتالیاییها وارد لیبی شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سیّدمحمّد کاظم طباطبایی - صاحب عروه - و بعضی دیگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان لیبی و علیه ایتالیاییها فتوای جهاد دادند. مردم نمی‌دانند که وقتی انگلیسیها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیةاللَّه‌العظمی سیّد عبدالحسین لاری - آن ملای مجاهد طراز اول - اعلام جهاد داد و مردم را مسلح کرد و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد. مردم ایران نمی‌دانند که مرحوم شیخ‌الشریعه‌ی اصفهانی - مرجع تقلید بزرگ ساکن نجف - فتوا داد که استعمال اجناس مصنوعه‌ی در داخل کشور لازم است و مردم باید از استفاده از مصنوعات خارجی اجتناب کنند، تا به این ترتیب دیگران در داخل کشور نفوذ نکنند. همه می‌دانند که در ژاپن، حدود صد سال پیش از این گفتند که مردم حق ندارند از مصنوعات خارجی استفاده کنند، تا در داخل آن کشور چرخ اقتصاد به کار بیفتد؛ اما نمی‌دانند که در همان زمان، بلکه زودتر از آن، عین همین پیشنهاد و همین فتوا، از طرف مراجع و علمای شیعه صادر شد؛ منتها متأسفانه در داخل کشور، هیچ کس از سرجنبانها و اهل قلم و اهل سیاست و روشنفکران کمکشان نکرد! فتوای میرزای شیرازی دوم - مرحوم میرزا محمّدتقی شیرازی - در مقابله‌ی با انگلیسیها، و فتوای تحریم انتخابات قلابی انگلیسیها در عراق، نمونه‌یی دیگر از حضور علما در صحنه‌ی سیاست است. آن روز مرحوم شریعت اصفهانی فتوا داد که شرکت در انتخابات قلابی انگلیسیها حرام است؛ کار سیاسی از این روشن‌تر، از این قوی‌تر، از این روشن‌بینانه‌تر؟ امروز مسأله‌ی آن انتخابات یواش یواش دارد از لابلای کتابها خارج می‌شود! آن علما و مراجع، سلف صالح شما هستند. این است معنای آن مطلبی که امام بزرگوار ما مکرر می‌فرمودند که علما پیشوایان نهضت مردم علیه ظلم و استبداد در طول سالیان متمادی بوده‌اند؛ و اینهاست که به شخصیتهایی مثل مرحوم سیّدحسن مدرس و مرحوم آیةاللَّه کاشانی منتهی شد؛ اینها طلبه‌های همان مدرسه و شاگردان همان اساتید بودند که این‌طور در ایران درخشیدند.1370/12/14

لینک ثابت
سابقه ورود علمای قبل و بعد از میرزای شیرازی به صحنه سیاست

این پرچم پُرافتخاری است که میرزای شیرازی آن را بلند کرد و بعد از او این پرچم نخوابید. اگرچه قبل از میرزا هم از این‌‌‌گونه قضایا بود زمان میرزای قمی، زمان کاشف الغطاء و دیگران و دیگران، که در دفاع از منافع ملت اسلامی و اسلام و مسلمین و ورود در مسائل اجتماعی سعی وافری داشتند لیکن نمونه‌‌‌ی کامل آن، این حرکت بود. بعد از میرزا نیز شاگردان او و بزرگان حوزه‌‌‌ی علمیه‌‌‌ی نجف و کربلا و سامرا و قم و بقیه‌‌‌ی مراکز اسلامی، هرجا که محل حضور یک رهبر اسلامی و حضور قدرت‌‌‌مندانه‌‌‌ی اسلام بود، این‌‌‌ها حضور داشتند؛ و این یکی از عجایب تاریخ ایران است؛ و عجیب‌‌‌تر این است که این حادثه برای مردم ما شناخته‌‌‌شده نیست! مردم ما نمی‌‌‌دانند که وقتی ایتالیایی‌‌‌ها وارد لیبی شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سیّد محمّد کاظم طباطبایی صاحب عروه و بعضی دیگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان لیبی و علیه ایتالیایی‌‌‌ها فتوای جهاد دادند. مردم نمی‌‌‌دانند که وقتی انگلیسی‌‌‌ها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیت‌‌‌اللّه العظمی سیّد عبد الحسین لاری آن ملای مجاهد طراز اول اعلام جهاد داد و مردم را مسلح کرد و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد. مردم ایران نمی‌‌‌دانند که مرحوم شیخ الشریعه‌‌‌ی اصفهانی مرجع تقلید بزرگ ساکن نجف فتوا داد که استعمال اجناس مصنوعه‌‌‌ی در داخل کشور لازم است و مردم باید از استفاده از مصنوعات خارجی اجتناب کنند، ، تا به این ترتیب دیگران در داخل کشور نفوذ نکنند. همه می‌‌‌دانند که در ژاپن، حدود صد سال پیش از این گفتند که مردم حق ندارند از مصنوعات خارجی استفاده کنند، تا در داخل آن کشور چرخ اقتصاد به کار بیفتد؛ اما نمی‌‌‌دانند که در همان زمان، بلکه زودتر از آن، عین همین پیشنهاد و همین فتوا، از طرف مراجع و علمای شیعه صادر شد؛ منتها متأسفانه در داخل کشور، هیچ‌‌‌کس از سرجنبانها و اهل قلم و اهل سیاست و روشن‌‌‌فکران کمکشان نکرد! فتوای میرزای شیرازی دوم مرحوم میرزا محمّد تقی شیرازی در مقابله‌‌‌ی با انگلیسی‌‌‌ها، و فتوای تحریم انتخابات قلابی انگلیسی‌‌‌ها در عراق، نمونه‌‌‌یی دیگر از حضور علما در صحنه‌‌‌ی سیاست است. آن روز مرحوم شریعت اصفهانی فتوا داد که شرکت در انتخابات قلابی انگلیسی‌‌‌ها حرام است؛ کار سیاسی از این روشن‌‌‌تر، از این قوی‌‌‌تر، از این روشن‌‌‌بینانه‌‌‌تر؟ امروز مسأله‌‌‌ی آن انتخابات یواش‌‌‌یواش دارد از لابلای کتابها خارج می‌‌‌شود! آن علما و مراجع، سلف صالح شما هستند. این است معنای آن مطلبی که امام بزرگوار ما مکرر می‌‌‌فرمودند که علما پیشوایان نهضت مردم علیه ظلم و استبداد در طول سالیان متمادی بوده‌‌‌اند؛ و این‌‌‌هاست که به شخصیتهایی مثل مرحوم سیّد حسن مدرس و مرحوم آیت‌‌‌اللّه کاشانی منتهی شد؛ این‌‌‌ها طلبه‌‌‌های همان مدرسه و شاگردان همان اساتید بودند که این‌‌‌طور در ایران درخشیدند.1370/12/14
لینک ثابت
مقابله علما در بوشهر با انگلیسی ها در زمان محمدشاه قاجار

همیشه علمای ما برای مردم کار و تلاش می‌کردند، زحمت می‌کشیدند، فقرا را پاسداری می‌کردند، به آن‌ها رسیدگی می‌کردند؛ دأب و روش علما این بود. نمی‌خواهیم بگوییم که این از آن عامهایی است که تخصیص نخورده و استثناء ندارد؛ خیر، این‌طوری نیست. دأب اصلی بر این بود که به فقرا و طبقات ضعیف کمک کنند و برای حفاظت از آن‌ها، در مقابل زورگو بایستند، در مقابل خان بایستند، در مقابل سلطان بایستند. اصلًا علمای ما بخصوص علمای شیعه همیشه به این معنا معروف بوده‌اند. می‌دانید که از لحاظ عقیده‌ی فقهی، یک تفاوت کوچک اینجا بین علمای برادران اهل سنّتِ ما با ما هست، و آن این است که آن‌ها هر حکومتی را واجب‌الاطاعه می‌دانند؛ اما شیعه این‌طوری نیست. شیعه همیشه خاری در چشم حکومتهای باطل بوده و اوضاع نابسامان را تحمل نمی‌کرده است. البته آن برادران اهل سنت هم در موارد خاصی مبارزات فوق‌العاده و جالبی با حکومتهای ظلم و طاغین داشته‌اند، که ما نمونه‌هایش را در کشورهای دیگر و بعضاً در این کشور سراغ داریم و می‌شناسیم؛ اما این دأب علمای شیعه و علمای امامیه بود که با ضعفا خوب بودند و به آن‌ها کمک می‌کردند و با حکومتهای طاغوت و قدرت‌مندها درمی‌افتادند. این هم از جمله وظایفی است که ربطی به این ندارد که حالا انقلاب پیروز شده بود، یا نشده بود؛ حکومت اسلامی بود، یا نبود؛ تکلیف ما و بنای ما بر این بود. همین استان شما همین‌طور بوده است. آن روزی که انگلیسی‌ها در زمان محمّد شاه قاجار در بوشهر پیاده شدند، برای اینکه او هرات را زیر فشار قرار داده بود، اینجا اهرم فشاری برای او به وجود آمد. چه کسی در مقابل این‌ها ایستاد؟ چه کسی به امثال رئیس‌علی فتوا داد و برایشان بیان کرد و تشویق کرد و تحریض کرد و به مردم دلگرمی و قدرت داد؟ غیر از علما چه کسانی بودند؟ آن‌ها در مقابل زورگوها و قلدرها می‌ایستادند. این تکلیف همیشه‌ی ماست و باید آن را رعایت کنیم.1370/10/11
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی