تکلیفگرایی -
تعداد فیش :
42 ،
تعداد مقاله :
0
1393/04/16
1392/05/12
1392/05/06
1391/03/24
1390/12/18
1390/03/14
1389/03/14
1387/06/19
1387/03/21
1386/07/17
1385/12/01
1384/10/19
1384/06/08
1383/03/14
1379/12/20
1378/08/15
1378/06/08
1378/03/14
1378/03/10
1375/10/19
1375/07/05
1373/01/31
1371/07/16
1371/07/16
1371/07/15
1371/07/13
1371/05/07
1371/03/20
1371/02/16
1370/08/22
1370/06/27
1369/11/19
1369/11/19
1369/10/10
1369/06/29
1369/01/01
1368/12/05
1368/11/01
1368/05/15
1368/04/23
1368/03/18
1368/03/16
محاسبات ما را نمیتوانند عوض کنند؛ محاسبات جمهوری اسلامی از روز اوّل براساس منطق عقلانی بوده است؛ براساس یک قوّهی عاقلهای بوده است. عناصری که این محاسبات را شکل میداده اینها است: اوّل، اعتماد به خدا و سنن آفرینش؛ دوّم، بیاعتمادی به دشمن و شناخت او. از جملهی موارد اعتماد به خدا و سنن آفرینش، اعتماد به مردم است؛ اعتماد به ایمانها است؛ اعتماد به محبّتها است؛ اعتماد به انگیزههای صادقانه است؛ اعتماد به صدق مردم است - که امام بزرگوار ما مظهر این اعتماد بود - اعتقاد به خودباوری و اینکه «ما میتوانیم»؛ تکیهی به عمل و پرهیز از بیکارگی؛ اعتماد به نصرت الهی؛ تکیهی به تکلیف و مجاهدت در راه تکلیف؛ اینها آن چیزهایی است که از روز اوّل تا امروز مجموعهی عناصر قوّهی عقلانی نظام اسلامی را - که پایه و زیربنای حرکت او بود - شکل داده است؛ بیانات امام را مراجعه کنید؛ فرمایشات امام مملو و مشحون از همین معارف و معانی است؛ بهرهگیری از تجربهها، تجربهی رفتار قدرتهای مستکبر با ملّتهای زیردست؛ مجاهدت برای استقلال، مستقل ماندن، مستقل زیستن.
«امت وسط» خصوصیت جامعهی اسلامی است؛ «و کذلک جعلناکم امّة وسطا لتکونوا شهداء علی النّاس و یکون الرّسول علیکم شهیدا».(۱) راه وسط، همان راه اسلام است؛ نگاه کنیم ببینیم اسلام به ما چه میگوید، اسلام از ما چه میخواهد. راه موفقیت این است که دنبال رضای الهی و دنبال انجام تکلیف الهی باشیم. خدای متعال راهها را برای ما مشخص کرده است؛ اگر از این راهها سلوک کنیم، مشی کنیم، به توفیق خواهیم رسید.
یک سؤال دیگر این است - که اینجا هم باز بعضی از دوستان گفتند - که رابطهی «تکلیفمداری» با «دنبال نتیجه بودن» چیست؟ امام فرمودند: ما دنبال تکلیف هستیم. آیا این معنایش این است که امام دنبال نتیجه نبود؟ چطور میشود چنین چیزی را گفت؟ امام بزرگوار که با آن شدت، با آن حدّت، در سنین کهولت، این همه سختیها را دنبال کرد، برای اینکه نظام اسلامی را بر سر کار بیاورد و موفق هم شد، میشود گفت که ایشان دنبال نتیجه نبود؟ حتماً تکلیفگرائی معنایش این است که انسان در راه رسیدن به نتیجهی مطلوب، بر طبق تکلیف عمل کند؛ برخلاف تکلیف عمل نکند، ضدتکلیف عمل نکند، کار نامشروع انجام ندهد؛ والّا تلاشی که پیغمبران کردند، اولیای دین کردند، همه برای رسیدن به نتائج معینی بود؛ دنبال نتائج بودند. مگر میشود گفت که ما دنبال نتیجه نیستیم؟ یعنی نتیجه هر چه شد، شد؟ نه. البته آن کسی که برای رسیدن به نتیجه، برطبق تکلیف عمل میکند، اگر یک وقتی هم به نتیجهی مطلوب خود نرسید، احساس پشیمانی نمیکند؛ خاطرش جمع است که تکلیفش را انجام داده. اگر انسان برای رسیدن به نتیجه، بر طبق تکلیف عمل نکرد، وقتی نرسید، احساس خسارت خواهد کرد؛ اما آن که نه، تکلیف خودش را انجام داده، مسئولیت خودش را انجام داده، کار شایسته و بایسته را انجام داده است و همان طور که قبلاً گفتیم، واقعیتها را ملاحظه کرده و دیده است و بر طبق این واقعیتها برنامهریزی و کار کرده، آخرش هم به نتیجه نرسید، خب احساس خسارت نمیکند؛ او کار خودش را انجام داده. بنابراین، این که تصور کنیم تکلیفگرائی معنایش این است که ما اصلاً به نتیجه نظر نداشته باشیم، نگاه درستی نیست.
در دفاع مقدس و در همهی جنگهائی که در صدر اسلام، زمان پیغمبر یا بعضی از ائمه (علیهمالسّلام) بوده است، کسانی که وارد میدان جهاد میشدند، برای تکلیف هم حرکت میکردند. جهاد فیسبیلالله یک تکلیف بود. در دفاع مقدس هم همین جور بود؛ ورود در این میدان، با احساس تکلیف بود؛ آن کسانی که وارد میشدند، اغلب احساس تکلیف میکردند. اما آیا این احساس تکلیف، معنایش این بود که به نتیجه نیندیشند؟ راه رسیدن به نتیجه را محاسبه نکنند؟ اتاق جنگ نداشته باشند؟ برنامهریزی و تاکتیک و اتاق فرمان و لشکر و تشکیلات نظامی نداشته باشند؟ اینجور نیست. بنابراین تکلیفگرائی هیچ منافاتی ندارد با دنبال نتیجه بودن، و انسان نگاه کند ببیند این نتیجه چگونه به دست میآید، چگونه قابل تحقق است؛ برای رسیدن به آن نتیجه، بر طبق راههای مشروع و میسّر، برنامهریزی کند. یک نکتهی اساسی در اینجا وجود دارد که همهی ما باید به آن توجه کنیم - بنده بیشتر از شما به توجه به این نکته احتیاج دارم؛ همهی شما هم به اقتضای مسئولیت، احتیاج دارید - و آن، احساس تکلیف است؛ اخلاص نیت و عمل برای خداست. این اگر شد، همهی مشکلات حل خواهد شد، همهی راهها گشاده خواهد شد؛ این اگر شد، رحمت الهی و کمک الهی شامل حال خواهد شد؛ «ان تتّقوا الله یجعل لکم فرقانا» - همین آیاتی که الان تلاوت کردند - این اگر شد، توهّم غلطِ انهزام در مقابل دشمن و تسلط دشمن از بین خواهد رفت. توکل به خدا، ارتباط با خدا - که ناشی از این نیت خالص است - همهی مشکلات را حل میکند. انقلاب هم همین جور پیروز شد. اگر امام بزرگوار ما - که حقیقتاً رهبر به تمام معنیالکلمه بود - این توکل را، این اخلاص را نداشت، قطعاً این انقلاب پیروز نمیشد. اگر مردمی که آمدند توی میدان، نخبگانی که مردم را کشاندند وسط میدان، این اخلاص را، این کار برای خدا را نمیداشتند، کار پیش نمیرفت. در دوران دفاع مقدس هم همین جور بود. فرمودند که عدهی زیادی از شماها در دوران دفاع مقدس بودید؛ خب، آنهائی که بودند، از نزدیک میدانند که چه بود و چگونه بود و چه خبر بود. راز اصلی این است: دنبال تکلیف باشیم، دنبال کسب رضای الهی باشیم. اگر با نگاه تاجرانه به زندگی نگاه کنیم، باز نتیجه همین است.
جناب آقای مهدوی در بیاناتشان اشاره کردند که نفوذ کلمهی امام و روْ شدن آن چیزی که امام طراحی کرده بودند، بیشتر به خاطر اخلاص امام بود. واقعاً همین جور بود؛ مرد بااخلاصی بود، وجودش سر تا پا اخلاص بود. ما اگر اخلاص داشته باشیم، کارهامان پیش میرود. هم مسئولین در قوهی مقننه، هم در قوهی قضائیه، هم در مناصب روحانی، هم در مناصب نظامی - در مناصب گوناگون - آن چیزی که لازم است، این است که ما تکلیفرا بشناسیم و برای خاطر تکلیفمان کار را انجام بدهیم؛ ملاحظات دیگر را مخلوط نکنیم.
مظهر معنویت در امام بزرگوار، در درجهی اول، اخلاص خود او بود. امام کار را برای خدا انجام داد. از اول، هرچه که احساس میکرد تکلیف الهی اوست، آن را انجام میداد. از فداکاری در این راه، امام ابا نکرد. از شروع مبارزات در سال 1341، امام اینجور عمل کرد؛ با تکلیف پیش رفت. به مردم و مسئولین هم این درس را بارها گفت و تکرار کرد که آنچه مهم است، تکلیف است. ما تکلیف را انجام میدهیم، ترتّب نتیجه بر کار ما دست خداست. بنابراین مظهر مهم معنویت در رفتار امام، اخلاص او بود. برای خاطر تعریف و تمجید این و آن، حرفی نزد، کاری نکرد، اقدامی نکرد. آنچه که برای خدا انجام داد، به وسیلهی خدای متعال به آن برکت داده شد؛ ماندگار شد. خاصیت اخلاص این است. امام همین توصیه را به مسئولین هم تکرار میکردند. امام ماها را امر میکردند به این که اهل توکل باشیم، اهل اعتماد به خدا باشیم، اهل حسنظن به پروردگار باشیم، برای خدا کار کنیم.
به وعدهی الهی باید اعتماد کرد. خدای متعال در سورهی «انّا فتحنا» میفرماید: «و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظّانّین باللَّه ظنّ السّوء»؛ خصوصیت منافق و مشرک از جمله این است که به خدا سوءظن دارند، وعدهی الهی را قبول ندارند، باور ندارند. اینکه خدا میگوید: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره»، این را آدم مؤمن با همهی وجود قبول دارد؛ منافق این را قبول ندارد. خداوند میفرماید: «علیهم دائرة السّوء و غضب اللَّه علیهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و ساءت مصیرا». کسانی که به خدا سوءظن دارند، وضعیتشان اینجور است.
امام به وعدهی الهی اطمینان داشت. ما برای خدا مجاهدت میکنیم، قدم برای خدا برمیداریم، همهی تلاش خودمان را بهمیدان میآوریم؛ نتیجه را خدای متعال - آنچنان که وعده فرموده است - تحقق خواهد داد. ما برای تکلیف کار میکنیم؛ اما خدای متعال بر همین عمل برای تکلیف، بهترین نتیجه را به ما خواهد داد. این یکی از خصوصیات مشی امام و خط امام است. راه انقلاب، صراط مستقیم انقلاب این است. یک مسئله این است که در اقدامهای خودمان، تصمیمهای خودمان، رضایت مردم را که در نظر میگیریم، چیز خوبی هست؛ اما اینجور نباشد که یک جائی رضایت مردم، خوشایند مردم را در نظر بگیریم، اما رضایت خدا را در نظر نگیریم. اگر یک جائی عملی را باید انجام بدهید که اگر انجام دادید، خوشایند مردم نیست، ولی شرعاً واجب است، انجام بدهید. یا یک کاری را باید نکنید؛ به حسب موازین شرعی و عقلائی و کارشناسی درست، اما مردم خوشایندشان این است که شما این کار را بکنید. اینجا باید کدام را انتخاب کنید؟ اینجا بایستی آن چیزی را که تکلیف هست، انتخاب کرد. رضایت مردم، قناعت مردم، خدمت به مردم، چیزِ بسیار باارزشی است؛ اما تا آن وقتی که خوشایند مردم، معارضِ با تکلیف نشود.
در دنیای مادی، در این زندگیای که ما مأمور به انجام کار و تلاش و مجاهدت در آن هستیم، مسئلهی بردن و باختن و جلو افتادن و عقب افتادن و وجهه پیدا کردن و وجهه پیدا نکردن و محبوب شدن و از چشمها افتادن و اینها، مسائل کاملاً درجهی دو و مسائل فرعی به حساب میآید؛ اصل قضیه آن امر حقیقی است، که آن هم با عمل به تکلیف الهی به وجود میآید.
بنده در دوران ریاست جمهوری از یکی از بزرگانی که مورد احترام و اعتقاد ما همیشه بود، درخواست کردم که یک نصیحتی به ما بکند، یک دستوری، سفارشی به ما بدهد. آنچه که ایشان برای من در جواب نوشتند، این بود که نگاه کنید، ببینید چه بر شما واجب است، آن را انجام بدهید؛ چه بر شما حرام است، آن را ترک کنید؛ چه چیزی مشتبه است، مراقبت کنید. خیلی به نظر مطلب عادی و سادهی همهکَسدان و همهکَسفهمی به حساب میآمد، ما هم اوّلی که نگاه کردیم، گفتیم خوب، اینها را که ما بلد بودیم. بعد که دقت کردیم، دیدیم نه، اصلاً حرفِ تمام همین است؛ سنگ تمام همین است. نگاه کنیم سختترین کارها هم برای انسانی که نتواند مهار نفس را به دست بگیرد، نتواند بر خواهشها غلبه کند، همین است. نگاه کند ببیند تکلیف چیست، حقیقتاً تکلیف را جستجو کند. وقتی تکلیف را تشخیص داد، آن را با شجاعت، با قاطعیت، با روی باز، با رضایت خاطر، با عدم واهمهی از پیامدهای دنیوی - که اگر این را بگویم، اگر این موضع را بگیرم، اگر اینجور مشی کنم، فلان کس چه خواهد گفت، فلان کس چه موضعی خواهد گرفت، آیندهی من چه خواهد شد، بدون این ملاحظات - انجام دهد. محیط دانشجوئی، محیط سیالی است؛ یعنی شما امروز دانشجوئید، پنج سال دیگر اغلبتان دانشجو نیستید؛ یک گروه دیگری به جای شما دانشجویند. خوب، اینجا دو تا محیط برای استمرار هست: یکی خودِ شما هستید. شما بمجرد اینکه از محیط دانشجوئی دانشگاه خارج شدید، یادتان نرود که در تشکل دانشجوئی، در محیط دانشجوئی، در کلاس درس، در یک چنین جلساتی چه میگفتید، چه میخواستید و به عنوان آرمان چه چیزهائی را مشخص میکردید؛ اینها را فراموش نکنید؛ اینها را نگه دارید. این یک مطلب است. ما یکی از آفتهامان همین است؛ آدمها چند صباحی در محیطی قرار میگیرند، رنگی به خودشان میگیرند، از آن محیط که دور شدند، مثل آهنی میشوند که از کوره بیرون بیاوری؛ تا توی کوره است، رنگش سرخ است، وقتی بیرون آوردید، تدریجاً رنگش به سیاهی میگراید؛ اینجوری نشوند. از درون بجوشید. این فکرها را در دلتان ریشهدار کنید.
البته - در پرانتز عرض کنیم - راهش هم همین است که این را به ایمان دینی و به عقاید دینی وصل کنید. آنجاست که تکلیفالهی، انسان را هیچ وقت فارغ نمیگذارد. آنهائی که توانستند مبارزه کنند، آنهائی که توانستند طاقت بیاورند، آنهائی که توانستند در مقابل مشکلات سینه سپر کنند، آنها از این دستورالعمل، از این نسخه بهره گرفتند؛ والّا امروز شما دانشجوئید و محیط دانشگاه هست و محیط جوانی است و گرم و گیرا و عدالت و آرمانخواهی و اینها، بعد پسفردا از محیط دانشجوئی که خارج شدید، همه چیز یا دفعتاً فراموش بشود یا بتدریج فراموش بشود، این درست نیست. این یک مرکز برای استمرار است. امروز و همیشه وظیفه ی اساسی مسئولان گوناگون جمهوری اسلامی آن است که در پیمودن مسیری که ملت ایران را به آن هدفهای والا می رساند، درنگ را جایز نشمرند و به حول و قوه ی الهی مسیری را که اسلام عزیز مشخص ساخته و در گفتار و رفتار امام راحل یگانه ی ما تجلی یافته و با فداکاری شهیدان و ایثارگران طراوت و صفا گرفته، دنبال کنند و به اذن الله آن هدفها را یکی پس از دیگری به دست آورند.
شاخص های اصلی این راه، پایبندی به تکلیف شرعی، شجاعت در اقدام، حزم و حکمت در تدبیر، و صداقت و وفاداری به مردم است و عدالت اجتماعی، سلامت اخلاقی، پیشرفت علمی، قدرت و ثروت ملی، از جمله ی مهمترین هدفهای این نظام اسلامی است. قیام مردم قم به برکت همین اخلاص، به قیام جهانی اسلام منتهی شد. امروز شما هر نقطهیی از دنیای اسلام را که نگاه کنید، مشاهده میکنید که انگیزهی حاکمیت و عزت اسلام در دل مردم و بخصوص جوانها، دانشگاهیان، روشنفکران موج میزند؛ که در گذشته اینها نبود. کلمهی حق، کلمهی طیبه، همین است که: «اصلها ثابت و فرعها فی السّماء تؤتی اکلها کلّ حین بإذن ربّها». کار مردم قم، کلمهی طیبه بود. کار امام - که با اخلاص کامل این حرکت را شروع کرد - کلمهی طیبه بود. این کلمهی طیبه به بار نشست؛ چه کسی خیال میکرد!؟
امام از روز اول فرمود: ما مأمور به تکلیفیم، نه به نتیجه؛ این، عین اخلاص است؛ محض اخلاص است؛ فقط برای خداست که ذرهیی قدرتطلبی و جلب حطام مادی در این چنین دلی وجود ندارد. امام به تکلیف خود که مأموریت او بود عمل کرد، خدا هم نتیجه را به او داد: دنیا از صدای امام پُر شد. ما آن روزها نه بلد بودیم تبلیغات بکنیم، نه ابزارهای تبلیغاتی در اختیار انقلاب و نظامِ نوپا بود، با این وصف، وقتی کسی به هر نقطهیی از دنیای اسلام و حتّی بیرون از دنیای اسلام قدم میگذاشت، نفس امام، نام امام، یاد امام را در آنجا زنده میدید؛ خداوند متعال اینگونه به کلمهی طیبه برکت میدهد و آن را پیش میبرد. باید دائم در یاد خدا بود. در هر تصمیمی، در هر اقدامی، در هر حرفی که میزنیم - که حرف من و شما، حرف یک آدم عادی نیست؛ تأثیراتش خیلی وسیع است - در هر گزینشی که میکنیم، در هر جذبی، در هر دفعی، معیار خدایی را در نظر داشته باشیم. ملاک هم این است که هوای نفس و اغراض شخصی در کار نباشد. در هر چیزی اغراض شخصی و هوای نفس وارد شود، غیر خدایی است. اگر اینها دخالتی نداشت، عامل اصلی و عمده عبارت خواهد بود از ادای وظیفه و انجام تکلیف؛ این خدایی است. همیشه به این یاد باشید.
یکی از این خطوط این است که در مکتب سیاسی امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است. در مکتب سیاسی امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسی خود بود، سیاست و معنویت را با هم داشت و همین را دنبال می کرد؛ حتّی در مبارزات سیاسی، کانون اصلی در رفتار امام، معنویت او بود. همه ی رفتارها و همه ی مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور می زد. امام به اراده ی تشریعی پروردگار اعتقاد و به اراده ی تکوینی او اعتماد داشت و می دانست کسی که در راه تحقق شریعت الهی حرکت می کند، قوانین و سنت های آفرینش کمک گار اوست. او معتقد بود که: «ولله جنود السّماوات و الأرض و کان الله عزیزاً حکیما». امام قوانین شریعت را بستر حرکت خود می دانست و علائم راهنمای حرکت خود به شمار می آورد. حرکت امام برای سعادت کشور و ملت، بر مبنای هدایت شریعت اسلامی بود؛ لذا «تکلیف الهی» برای امام کلید سعادت به حساب می آمد و او را به هدفهای بزرگِ آرمانی خود می رساند. این که از قول امام معروف است و همه می دانیم که گفته بودند «ما برای تکلیف عمل می کنیم، نه برای پیروزی»، به معنای بی رغبتی ایشان به پیروزی نبود. بدون تردید پیروزی در همه ی هدفهای بزرگ، آرزوی امام بود. پیروزی جزو نعمتهای خداست و امام به پیروزی علاقه مند بود - نه این که علاقه مند نبود یا بی رغبت بود - اما آنچه او را به سوی آن هدفها پیش می برد، تکلیف و عمل به وظیفه ی الهی بود؛ برای خدا حرکت کردن بود. چون انگیزه ی او این بود، لذا نمی ترسید؛ شک نمی کرد؛ مأیوس نمی شد؛ مغرور نمی شد؛ متزلزل و خسته هم نمی شد. اینها خاصیت عمل به تکلیف و عمل برای خداست. کسی که برای تکلیف عمل می کند، دچار تردید و تزلزل نمی شود؛ ترسیده و خسته نمی شود؛ از راه برنمی گردد و مصلحت اندیشی های شخصی، تعیین کننده ی راه و جهتگیری او نمی شود. کسی که سیاست را با عرفان جمع می کند و معنویت را با حرکت سیاسی، یکجا در برنامه زندگی خود قرار می دهد، برای او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شکست هم معنا ندارد. این درست نقطه ی مقابل سیاستِ کهنه شده و از مد افتاده ی غربی است که بدروغ آن را سیاستِ مدرن می گویند؛ یعنی تفکیک دین از سیاست، و تفکیک دولت از معنویت. تمدن غربی بر پایه ی ستیز با معنویت و طرد معنویت بنا شد؛ این خطای بزرگ کسانی بود که تمدن و حرکت علمی و صنعتی را در اروپا شروع کردند. به علم اهمیت دادند - این خوب بود - اما با معنویت به جنگ برخاستند؛ این بد و انحراف بود. لذا این تمدن مادی و دور از معنویت هرچه پیشرفت کند، انحرافش بیشتر می شود؛ هم خود آنها و هم همه ی بشریت را با میوه های زهرآگین خود تلخکام می کند؛
برادران و خواهران عزیز! سعی کنید کار را هرچه بهتر و مخلصانهتر انجام دهید. وقتی کار با اخلاص همراه شد و فقط برای ادای تکلیف و رضای الهی انجام گرفت، مثل جسمی است که روح دارد؛ اما اگر کار از این روح خالی شد، مثل جسمی است که جان ندارد. بنابراین ارزش آن از عرش به زمین تنزّل میکند. کار را برای خدا و مخلصانه - همانطور که تا بهحال بحمداللَّه شده است - ادامه دهید و خدای متعال به شما کمک خواهد کرد.
توقّعی که ما داریم، این است که بزرگان عالم اسلام - چه سیاسیّون و چه بزرگان دینی - منافع خودشان را در درجه اوّلِ اهمیت قرار ندهند. توقّعی که ما از مردم و بزرگان زمان خودمان داریم، توقعی نیست که با رفتار پیامبر در دل ما بهوجود آمده است؛ نه، آن که فاصلهی خیلی زیادی است. ما از خودمان هم همین انتظار را داریم. از دیگران هم در دنیای اسلام این انتظار را داریم که منافع خود و این «من» را در رأس هدفها قرار ندهند؛ بر همهی چیزهای دیگر غلبه ندهند؛ بلکه اسلام و رسیدن به قوّت اسلامی و قدرت اسلامی و تعالی و کمال اسلامی را بر منافع خود مقدّم بدارند. اگر این بشود، امروز بلاشک بخش عظیمی از نیروی باطنی و نیروی ذاتی اسلام به امّت اسلامی برخواهد گشت. در اینجا، آن عنصری که توانست این بار عظیمِ توجّه و ایمان و باور و محبّت و حرکت مردم را بر دوش خودش تحمل کند و کار را به اینجا برساند - یعنی امام بزرگوار ما - مهمترین نکته در وجودش این بود که خود را حذف کرد و ندیده گرفت؛ تکلیف را محور کار و حرکت قرار داد؛ لذا موفّق شد. البته باضافه امتیازات فراوان دیگری که در آن بزرگوار بود. اساس کار این است. ما در جمهوری اسلامی در این بیست سال، هر جا که توانستهایم تکلیف و اهداف را مقدّم بداریم و خودمان را، اشخاص را، خودها و هواها را تضعیف کنیم، پیش رفتهایم؛ اما هر وقت عکس این شده است، ضربه خوردهایم. در طول دوران هشت سال جنگ تحمیلی، کسانی که در جزئیات ماجراها قرار داشتند، بهتر میدانند، هر جا که روح وظیفه حاکم بود و منیّتها در دستاندرکاران امر کم بود، پیش رفتیم؛ اما هر جا که منیّت آمد، آسیبپذیری هم آمد. امروز هم همینطور است.
... نشانههای رحمت و بشائر الهی، جابهجا و قدم به قدم، در مسائل گوناگون و در آفاق مختلف، مشاهده میشود. آینده، آینده روشنی است. ما باید تکلیفمان را بفهمیم و به آن عمل کنیم. سعی کنیم که از قافله مسابقه الهی و نعمت الهی و رحمت الهی دور نمانیم. عزیزان من! البته این را باید بهعنوان یک اصل، همیشه دانست که خدای متعال با هیچ قومی و با هیچ ملتی خویشاوندی ندارد. ما نباید بگوییم بالاخره خدا ما را کمک خواهد کرد. بله، خدا کمک میکند؛ اما آنوقتی که ما در راه خدا حرکت کنیم و در راه خدا گام برداریم. هم ملت، هم مسؤولان باید وظایف خودشان را انجام دهند. امروز همه گونه وظایف، مقابل ماست. البته وظایف مسؤولان، سنگینتر و بزرگتر است. خدا را شکر میکنیم که مسؤولانِ بخشهای مختلف کشور، همّتشان این است که بلکه بتوانند آنچه را که از بار امانت و تکلیف الهی بر دوش خودشان احساس میکنند، انجام دهند. این خیلی مغتنم و ارزشمند است که همت و ارادهی مسؤولان بر انجام تکلیف باشد.
یک نکته را به شما عزیزان عرض کنم. درست است که شاگردان امام و آشنایان با امام، امام را در حدّ بالایی با عشق و محبّت دوست میداشتند؛ اما آنچه درباره امام گفته شده است، منشأش محبّت نیست؛ محبّت منشأش آن خصوصیّاتی است که در امام بود. نکته دوم این است که این شخصیتِ دارای ابعاد گوناگون، هیچ اصرار و عجلهای نداشت که آن زیباییها و درخشندگیهای وجود خود را به رخ کسی بکشد. هر وقت هر جا تکلیف شرعی او را وادار به حرکتی کرد، بُعدی از ابعاد او آشکار شد.
... امام بزرگوار حتّی در میدان مبارزه هم نخواست جلو بیفتد. خود ایشان برای ما نقل کرد که در اوّل شروع نهضت، در منزل مرحوم آیةاللَّه حائری، با یک نفر از مراجع معروفِ وقت آن زمان، و از همدورههای خودشان صحبت میکرد و به ایشان گفته بود شما جلو بیفتید، ما هم دنبال شما حرکت میکنیم. امام مقصودش این بود که تکلیف انجام بگیرد؛ آن فریضیهای را که بر دوش خود احساس میکرد، انجام دهد؛ جلو افتادن مطرح نبود. البته دیگران آنقدر توانایی و جرأت ورود در این میدان را نداشتند و به امام نمیرسیدند. امام به طور طبیعی رهبری و سررشتهداری این حرکت را برعهده داشت؛ این مبارزه را شروع کرد و به مردم تکیه نمود. ... امام در آن روز جوان نبود. برای ما که آن روز جوان بودیم، زندان رفتن و ماجراهای مشکلی که پیش میآمد، خیلی سخت نبود؛ بیشتر شبیه یک سرگرمی بود؛ اما امام در آن سال - در سال شروع مبارزه - شصتوسه ساله بود. در شصتوسه سالگی، این مرد با جوشش احساس خود میتوانست احساسات یک ملت را به جوشش آورد. زندان رفتن و تبعید شدن برای کسی در آن سنین، کار آسانی نبود؛ اما این فداکاری و از خودگذشتگی و خطرپذیری در این مرد آشکار شد. این هم بُعد جدیدی بود؛ یعنی مردی که در راه آرمانهای بزرگ و در راه تکلیف شرعی، هیچ مشکلی نمیتوانست مانع راه او بشود. اگر رفتار و احساسات ما اینگونه باشد و ما بتوانیم این را به خودمان تفهیم کنیم که رضای الهی از همه رضاها و از همه انگیزهها بالاتر است، اکثر مشکلات حل خواهد شد؛ خیلی از اختلافات حل خواهد شد؛ خیلی از تعارضها و کشمکشها تمام خواهد شد؛ خیلی از عقباتی که انسان خیال میکند ورود در آنها مشکل است، آسان خواهد شد. این انقلاب هم اینطوری پیروز شد؛ یعنی در برههای از زمان، به برکت حضور امام بزرگوار و روحانیت و دین در میان مردم، روح دینی بر این ملت و بر این کشور آنچنان سلطه و غلبهای پیدا کرد که بسیاری از موانع در مقابل مردم محو شد؛ هیچ عامل دیگری هم ممکن نبود بتواند چنین کار بزرگی، انجام دهد. بعضیها مینشینند تحلیلهایی میکنند که زمینه اینطور شده بود، شرایط اجتماعی و اقتصادی اینطور بود. البته بعضی از اینها معدّاتی است؛ کمک میکند، تسهیل میکند، نزدیک میکند، دور میکند؛ لیکن اینها هیچکدام عامل نبود. ما آن وضعیت را لمس کردهایم. قبل از انقلاب، کسانی که در جریان اوضاع سیاسی بودند و مبارزه را با همه وجودشان حس میکردند، میدانند که روزبهروز مبارزه سختتر شده بود؛ روزبهروز امید فَرَج کمتر شده بود؛ سختگیریها بیشتر شده بود؛ راههای غلبه بر «حرکت مبارزی» پیچیدهتر و مدرنتر و همهجانبهتر شده بود؛ اما قضیه این بود که بهخاطر حضور دین و ایمان دینی در جامعه، احساس تکلیف میشد. وقتی که دین باشد و احساس تکلیف شود، همه نیروهای بشری در خدمت این احساس قرار میگیرد. طبیعت اجتماعات بشری هم این است که روی هم اثر میگذارند؛ بعضی، بعضی را وارد میدان میکنند و به دنبال خود میکشانند که آن حرکت عظیم به وجود آمد. سلسله جنبان این قضایا هم آن مردی بود که بینناوبیناللَّه در طول مدّتی که ما این مرد را از نزدیک شناختیم، برایش غیر از رضای خدا و ادای تکلیف، چیزی مطرح نبود. ادای تکلیف، چیز خیلی مهمّی است. البته کارهای گوناگون، اَشکال گوناگون، حتّی گاهی در مواردی جهتگیریهای گوناگون در آن بزرگوار بود؛ اما همه جا معیار اصلی برای او این بود که تکلیف شرعی او چیست. این برای ما درس است.
ببینید تکلیف شرعیتان چیست؛ هرچه که تکلیف شرعی شما بود، به آن عمل کردید، پیش خدای متعال مأجورید. البته باید برای فهمیدن موضوع و حکم شرعی، انسان چشمهایش را باز کند و تلاش نماید - در این شکّی نیست - اما اگر شما برای ادای تکلیف شرعی تلاش کردید و اشتباه کردید، در عین حال شما اجر دارید؛ این بد است؟! این معامله بدی با خداست؟! «من کان للَّه کان اللَّه له»؛ هرکس برای خدا کار کند، خدا هم همه این قدرت عظیم خود را برای او، در جهت او و در خدمت او قرار خواهد داد. فرموده است: «والّذین جاهدوا فینا لنهدیّنهم سبلنا»؛ هدایت هم میکند. وقتی شما برای او تلاش کردید، نمیگذارد در گمراهی بمانید؛ هدایت هم میکند. شما دیدید که انقلاب پیروز شد، جنگ پیروز شد، مبارزه عمیق بنیانی با استکبار پیروز شد. وقتی که دو قطب با هم مشغول مبارزهاند و یکی از این دو قطب هدفش نابودی، یا برگرداندن، یا متوقّف کردن دیگری است، بزرگترین پیروزی برای آن طرف این است که نابود و متوقّف نشود و برنگردد. اینها در جامعهی ما اتّفاق افتاد؛ انقلاب روزبهروز قویتر شد، روزبهروز پیش رفت، روزبهروز بالهای خودش را گستردهتر کرد؛ امروز هم همینطور است. انقلاب، عوامل گوناگونی داشته است که شناخت آن عوامل، خود یک بحث طولانی و علمی و مفصّلی است؛ اما آن چیزی را که انسان میتواند به عنوان روح و رقیقه موجود در همه این عوامل معرفی و به آن اشاره کند، توجه به خدا، انجام تکلیف الهی و قیامللَّه - برای خدا قیام کردن - است. درست است که ممکن بود انگیزههای گوناگونی در ذهن بعضی از افراد باشد - فرض بفرمایید مبارزه با دیکتاتوری رژیم طاغوت و مبارزه با فساد - همه اینها درست است.
این انگیزهها در ذهن همه بود و جزو مؤثرّات این انقلاب هم بود؛ لیکن علت کارایی همین عوامل و مؤثرّها هم این بود که با روح دینی و با احساس تکلیف همراه بود. چون مبارزه با استبداد، با فساد، با وابستگی، با عقبافتادگی و فقر و تلاش برای بهسازی زندگی انسانها و رفع فقر از زندگی فقرا و مستضعفان، چیزهایی است که مورد رضای الهی است. خدای متعال انسانها را به این چیزها امر کرده است. این درس بزرگ را شهید، با حضور خود، با کرامت خود، با اجر عظیمی که بدو وعده داده شده است به طور پیوسته به ما که هنوز در پشت حصارهای مادیت و خود پرستی زندانی میباشیم، میدهد و ما را به جهاد، به هجرت الی الله، به تلاش مخلصانه در راه خدا که همان انجام تکلیف هر زمان و پاسخ به نیاز هر لحظه است، فرامی خواند.
بحمداللَّه تا امروز دستگاههای مختلف جمهوری اسلامی و آحاد مردم، در قضیه بوسنی هرزگوین، سنگِ کم به ترازو نگذاشتند. خوب به میدان آمدند و باز هم باید به میدان بیایند. امروز هم باید «هلال احمر» هر کاری میتواند انجام دهد تا شاید امکان این را بیابد که به مظلومین محاصره شده از لحاظ غذا و لوازم زندگی کمک برساند. آحاد جوانان مؤمنِ مسلّح - از سپاه و ارتش و بسیج - باید اعلام آمادگی کنند، تا هر لحظه که گفتند برای رفتن به آنجا مانعی وجود ندارد و وقتی که راه باز شد، بتوانند بروند. انقلاب و امام، این را به ما یاد دادند. یاد دادند که در انجام تکلیف، منتظر دیگران نشویم. «لا یضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم.» وقتی که شما میتوانید پا در رکابِ وظیفه باشید، باشید؛ ولو ملتهای دیگر نباشند؛ ولو دولتهای دیگر اجازه ندهند. دولت و ملت ایران، به فضل الهی در راه انجام وظیفه اسلامی پیشگام باشند؛ حال، آن وظیفه اسلامی هر چه که میخواهد باشد.
البته، بنده امروز راجع به فجایع یوگسلاوی سابق عرض کردم؛ اما فقط آن نیست. در همین نزدیکی خودمان، آنچه که با مسلمینِ منطقهای از «جمهوری آذربایجان» در «قرهباغ» میشود، مثل همان فجایع است. آنچه که با مسلمانان «تاجیکستان» میشود نیز مانند همان است. آنچه هم که با مسلمانان «کشمیر» میشود، دست کمی از آن فجایع ندارد. البته هیچکدام بهعظمتِ فجایع بوسنی نیست. آنجا دشمن، دشمن محلّی نیست. در مناطقی که اسم بردم، دشمن، دشمن محلّی است. در بوسنی - در قلب اروپا - سیاستهای استکباری اِعمال میشود؛ زیرا آنجا برایشان مهمتر است. اصلْ این است که باید آنچه را تکلیف است، بدون خوف و واهمه از احدی انجام داد. ملت ایران رشتههای ترس از قدرتها را برید تا توانست مستقیم و راست بایستد و راست قامتی او برای ملتهای دیگر درس شود. میبینید که جوانان امروز در دنیا، به نام اسلام شعار میدهند. آنچه که من در مجموع فهمیدهام این است که اگر کسى بخواهد درست عمل کند، باید اولاً به تکلیف و تعهد شرعى پایبند باشد و احساس کند که مشغول انجام دادن وظیفهى شرعى است. گاهى انسان خسته است، کار هم هست، کسى هم شاهد و ناظر نیست. مىگوید «حالا چه لزومى دارد که این کار را تا آخرش انجام دهم، یا این دقت را در این کار بکنم؟» این، وسوسهى نفسانى است.
اگر کسى معتقد به دین و خدا نباشد، وقتى دید شاهد و ناظرى نیست، دقت کار را کم مىکند، اتقان کار را کم مىکند و یا کار را نیمهتمام مىگذارد. اما وقتى انسان به یادش آمد که اگر مردم نیستند، کرام الکاتبین هستند، و خداى متعال بالاتر از کرام الکاتبین، ناظر و شاهد ماست و از ما سؤال مىکند؛ اینجا، کنترل و مراقبت مضاعفى در کارش به وجود مىآید. پس، ما باید این روحیه را داشته باشیم. باید دین و خدا و تکلیف شرعى و تعبد، برایمان در درجهى اول باشد. حتى اگر جایى دیدیم که چون این کار را بکنیم خدا راضى است و عدهاى ناراضىاند، و چون نکنیم خدا ناراضى است، اما آنها راضى، اینجا باید طرف رضایت خدا را انتخاب کنیم؛ ولو با عدم رضایت مردم باشد. ما به رضایت مردم خیلى اهمیت مىدهیم؛ به شرطى که رضایت الهى هم در آن باشد. باید ملاک این باشد. ما باید براى مردم خدمت و تلاش کنیم؛ چون خدا مىخواهد، چون خدا مىگوید و چون خدا مىپسندد. اینکه شما دلتان براى یک خانوادهى محروم، یک بچهى یتیم، یک روستاى دورمانده، یک پروندهى عقب افتاده، یک قضاوت ناقص، یک ظلم که کسى به کسى دیگر کرده است، مىسوزد؛ این چیزى است که خدا را خوش مىآید و خدا این را دوست مىدارد. اینکه شما تکلیفتان را و وظیفهى ادارى و دولتى را لازم بشمارید و آن را با وسواس انجام دهید، این چیزى است که خدا را خوش مىآید. این، شرط اول. یعنى دیندارى، تعبد و متوجهبودن به نظارت دائمى پروردگار عالم. مقام معظم رهبری عملکرد شایستهی مسئولین را در تقویت اسلام و نظام جمهوری اسلامی بسیار مهم و اثربخش توصیف کردند و فرمودند: پایبندی به تکلیف و تعهد شرعی لازمهی عمل صحیح است زیرا کسی که خدا را ناظر و شاهد بداند کنترل مضاعفی را در کار خود اعمال خواهد کرد. تعبد و توجه به نظارت دائمی پروردگار و تلاش برای جلب رضایت خداوند ملاک خدمت به مردم و محرومین است و مسئولین نظام باید وظایف خود را با دقت و توجه به اهمیت آن انجام دهند.
رهبر انقلاب اسلامی ضرورت رعایت تقوا و پرهیزگاری، حراست از بنیانهای انقلاب، عمل به موازین اسلامی و مجاهدت در راه خدا را مورد تأکید قرار دادند و در پایان سخنانشان با اشاره به تلاش مداوم امام در عمل به تکلیف الهی خود فرمودند: زمان عمل به تکلیف هیچگاه پایان نمییابد و آحاد ملت مسلمان ایران به ویژه خانوادههای معظم شهدا، جانبازان و آزادگان که از ذخیرههای ارزشمند خدمت و مجاهدت در راه خدا برخوردارند و نباید از ادامه تلاش خود غافل بمانند و مطمئن باشند که با حفظ چنین روحیهای آمریکا و تمام دنیای استکبار در برابر صلابت ملت و دولت ایران خوار و ناتوان خواهند بود.
مقام معظم رهبری در بیاناتشان با تأکید بر لزوم توأم کردن عمل جهادی با فعالیتهای سیاسی فرمودند: ما و مردم لبنان، حزبالله را در جهاد خونین شناختهایم. لبنان یک منطقه سیاسی است که در آن نیروهای جهادی تبدیل به عناصر سیاسی شدند اما حزبالله، لبنان را به میدان جهاد تبدیل کرد و توکل به خدا و عمل به تکلیف الهی ضامن تداوم این راه خواهد بود.
باید خطر را بشناسیم. باید نقاطی را که خطر، از آن نقاط جامعه اسلامی را تهدید میکند، درست بشناسیم. آن عبرتهای قضایای صدر اسلام را برای مردم و برای خودمان، باز کنیم. مهمترین وظیفهای که در صراطِ امربه معروف ونهیازمنکر وجود دارد، این است که نیروهای مؤمن وآمربهمعروف و ناهیازمنکر و آنهایی که در نظام اسلامی انگیزه دارند، باید در صحنه باشند. همهجا باید حضور داشته باشند. حزبالّلهی بودن، یعنی آماده کار بودن برای انجام تکلیف الهی. این، یک ارزش است؛ یک ارزش انقلابی است.
اگر شما برای خدا کار کردید و در راه خدا قدم برداشتید، خدا مشکل شما را با مردم، حل خواهد کرد. راه، این است. یعنی اگر انسان، حتی قصد جلب نفوس را هم داشته باشد، راهش این است که با صمیمیّت عمل کند. اما ما باید قصدمان از این هم بالاتر باشد. ما باید تکلیفمان را انجام دهیم. امام این را به ما یاد داد. امام این درس را مکرّر تکرار کرد. برادران و خواهران! ما امروز در شرایطی خاص هستیم. نظامی به نام اسلام برافراشته شده و سر به آسمان کشیده است. این نظام، در مقابل حرکت قلدرانه و کافرانه و استبدادی قدرتهای بزرگ ایستاده و سنگ راه آنها شده است. اگر نظام اسلامی نبود، امروز قدرتهای بزرگ، در جهت مطامع و هدفهای نامشروع خودشان گامهای موفّقتری برمیداشتند. این، نظام اسلامی بود که اینطور، احساس اسلامی را در ملتها بیدار کرد. این، نظام اسلامی بود که در مردم دنیا و ملتهای ضعیف، احساس امکان اتّکا به نفس را دمید. این، نظام اسلامی بود که به ابرقدرتها تفهیم کرد: چنین نیست که آنچه آنها میخواهند عمل خواهد شد و تحقّق پیدا خواهد کرد!
آنجا که معنویت هست، ارتباط با خدا هست، اتّصال هست، نسبت به فضل الهی باور هست، در مقابل خدا تسلیم هست، در پیشگاه پروردگار خضوع و تضرّع هست. در آنجا دیگر ضعف و ترسی وجود ندارد. «الا ان اولیاءاللَّه لاخوف علیهم و لا هم یحزنون»؛ تأسفی هم وجود ندارد. وقتی ما برای خدا کار کنیم، اگر به حسب ظاهر پیشرفت کردیم، خشنودیم. اگر پیشرفت هم نکردیم، باز هم خشنودیم. چون برای خدا کار کردهایم. چون وظیفهمان را انجام دادهایم. چون ادای تکلیف کردهایم. دیدید امام بزرگوار در تمام این مدّت و در قضایای مختلف، هرگز متأسف نبود؛ هرگز ناامید نبود و هرگز احساس پشیمانی نداشت! چون تکلیف برایش روشن بود و آن را فهمیده بود و برطبق آن عمل کرده بود. هر کس طبق تکلیف عمل کند، خوشحال و سرافراز است؛ بدون تأسف و اندوه است.
در آن ساعتهای بحرانی که قویترین انسانها نمیتوانند بفهمند چه باید بکنند، او فهمید و امام خود را پشتیبانی کرد و او را برای شهید شدن تجهیز نمود. بعد از شهادت حسینبنعلی هم که دنیا ظلمانی شد و دلها و جانها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نوری شد و درخشید. زینب به جایی رسید که فقط والاترین انسانهای تاریخ بشریت - یعنی پیامبران - میتوانند به آنجا برسند.
مادر او فاطمهی زهرا(سلاماللَّهعلیها) زن دیگری بود که مقامش از زینب کبری هم بالاتر بود. اینها زنان الگو و نمونهی اسلامند. زن امروز دنیا الگو میخواهد. اگر الگوی او زینب و فاطمهی زهرا باشند، کارش عبارت است از فهم درست، هوشیاری در درک موقعیتها و انتخاب بهترین کارها؛ ولو با فداکاری و ایستادن پای همه چیز برای انجام تکلیف بزرگی که خدا بردوش انسانها گذاشته است، همراه باشد. زن مسلمانی که الگویش فاطمهی زهرا یا زینب کبری(علیهماالسّلام) باشد، این است. آن کسی که احساس ناامیدی میکند، باید دید در رؤیتش یا در واقعیت وجود خودش، چه اشتباه و چه خللی وجود دارد. ما از چه کسی میترسیم؟ در داخل سپاه هم همینطور. در داخل سپاه هم بعضی خوششان میآید که مرتب دل این جوانان و این بچههای سپاهی و این جوانان پُرشور را سست و ضعیف کنند. چه داعییی برای این کار هست؟
بههرحال، همه باید آماده باشید. در هرجایی که هستید، باید آمادهی خدمتگزاری باشید؛ «و منهم من ینتظر». «ینتظر» یعنی چه؟ یعنی منتظر مردنند؟ نه، یعنی منتظر انجام وظیفهاند؛ کجا وظیفه آنها را صدا خواهد زد، تا آنجا حاضر باشند. ما باید منتظر انجام وظیفه باشیم. هرچه که تکلیف الهی ما ایجاب کرد، بخواهیم آن را انجام بدهیم. این، ما را پیروز خواهد کرد و به موفقیت بزرگ خواهد رساند. انسانِ خردمند و هوشمند و مسلمان، وظیفهی خود میداند که قدر و ارزش لحظهها را درست بشناسد و در تقویم و ارزیابی لحظهها، دچار اشتباه نشود.
هر لحظهیی از لحظات عمر ما، بار تکلیفی را بر دوش دارند. مهم این است که ما تکلیف هرلحظه را درست بشناسیم و آن را در جای خود ادا کنیم. تقوا چیست و چگونه میشود در ابعاد مختلف زندگی، باتقوا بود؟ تقوا، عبارت از اجتناب و پرهیز از خطا و گناه و اشتباه و آلودگی و ناپاکی و انحراف از راه و پیروی از هوسها، و دل سپردن به خط مستقیم تکلیف و وظیفه. در میدانهای مختلف، همه باید باتقوا باشند، تا موفق بشوند. تقوا، شرط توفیق در هر راهی است؛ مخصوص دین هم نیست؛ منتها تقوای دینی، روشن و واضح و شیرین و خوشعاقبت است.
از یک کودک و نوجوان که مشغول تحصیل و درس خواندن است، تا یک خانم کدبانوی خانه، تا هر انسانی که در محیطی به شغل و به کاری اشتغال دارد، هر کدام از اینها باید تقوا داشته باشند، تا بتوانند راه را درست بروند و به مقصود برسند. یک نوجوان، بدون تقوای خاص محیط و وضعیت شغلی و کاری خود، نمیتواند به هدف درس خواندن برسد. باید از اشتباه و هوس و بازیگوشی و سرگرمی به کارهایی که او را از فعالیت خودش باز میدارد، اجتناب بکند. این، تقوای اوست. یک زن در داخل خانه و یک مرد در محیط کار نیز همینطورند. یک مؤمن که میخواهد راه خدا را بپیماید و در صراط مستقیم حق حرکت بکند، باید باتقوا باشد، تا بتواند رضای الهی را کسب کند، از نورانیت الهی استفاده نماید، به مراحل عالی معنویت برسد و به حاکمیت دین خدا دست پیدا بکند. تقوا، برای فردی که در راه دین و ایمان حرکت میکند، یعنی رعایت کردن تکلیف دینی و دل ندادن به هوسها و شهوات و منحرف نشدن از راه خدا. شما در هر جا که هستید، هر شغلی که دارید، هر مسؤولیتی که برعهده گرفتهاید، هر شأنی از شؤون اجتماعی را که دارا هستید، در درجهی اول باید همتتان این باشد که رضای خدا را تحصیل کنید و وظیفهی الهی را انجام بدهید. این، تقواست. اینکه درصدد انجام تکلیف باشید و از انحراف و بیراه رفتن پرهیز بکنید، همان تقواست. اگر این احساس در شما پیدا شد و این همت و تلاش را کردید، اولین قدم را که برداشتید، خدای متعال برای قدم دوم به شما کمک خواهد کرد. هرچه مسؤولیت ما بالاتر باشد، تقوای بیشتری لازم داریم. در میدان جهاد هم تقواست که انسان را پیروز میکند. در میدان مبارزهی با استکبار هم که شما ملت سالها بودید و مثل این روزها در سال 57 به پیروزی رسیدید، تقوا شما را پیروز کرد؛ تقوای آن رهبر که جز به امر الهی و تکلیف شرعی، به هیچ چیز دیگری نیندیشید، و تقوای شما آحاد ملت که برای خاطر خدا، از هوسها و منافع شخصی خود گذشتید. یادتان است که آن روزها چهطور همه دل در گرو هدفی مقدس داشتند؛ کسی از خود یادش نبود، کسی به فکر مالاندوزی نبود، کسی به فکر زیاد کردن ثروت نبود، کسی به فکر شغل و مقام نبود، کسی به فکر جلو افتادن از دیگران نبود؛ هر کسی احساس میکرد تکلیف شرعی و اسلامی و انقلابیش چیست، آن را انجام میداد. امروز هم همین کار را باید بکنیم. مهمترین خصلت امام بزرگوار ما این بود که خویش و بیگانه و دوست و آشنا، برایش فرقی نداشت. حقیقتاً خدا میداند که آن بزرگوار در این دنیای تاریک ظلمانی، مثل یک خورشید، چند صباحی آمد درخشید و رفت، تا مردم بدانند که خورشیدی هم هست. دیگر بعد از ائمه و معصومین، ما و دیگران هم مثل آن آدم سراغ نداریم. اگر کسی هم بگوید، به نظر من بیانصافی کرده است. انسانیت باید بفهمد که این گوهر در خزانهی الهی وجود دارد. آن مرد، اگر میفهمید که تکلیف است، عمل میکرد. نگفت که اگر من تنها بمانم، راه حق را خواهم پیمود؟ او، این را راست میگفت.
آن روزی که او به مردم خطاب کرد و مبارزه را شروع نمود، در بین علما و بزرگان و شخصیتهای برجسته و انسانهای لایقی که بودند، انصافاً هیچکس گمان نمیکرد که مردم پشت سر کسی که صاحب این دعوت و فریاد است، راه بیفتند. البته امام بهمردم ایمان داشت و معتقد بود که میآیند؛ اما در عین حال، آن دریادلی از توکل به خدا و اینکه من تکلیفم را عمل میکنم، میخواهند بیایند، میخواهند نیایند، مهم بود. خدای متعال هم قاعدهیی دارد: «من کان للَّه کان اللَّه له». «من اصلح فیما بینه و بین اللَّه اصلح اللَّه فیما بینه و بین النّاس»(10). هر کس بین خود و خدا را درست و اصلاح کند، خدا بین او و مردم را درست خواهد کرد. ... شما در آنجایی که باید طبق تکلیف شرعی عمل کنید، هیچ ملاحظه نکنید که کسی خواهد گفت، برو تند عمل کن، این چه ملاحظهیی است که میکنی. ابداً. در میدان جنگ هم وقتی با دشمن طرفید، آنجایی که باید خشونت بکنید، به تکلیف شرعی خود عمل کنید و ملاحظه نکنید که کسی شما را بر تندی ملامت بکند؛ باید حد را بشناسید. ورای این محاسبات معمولی، دستگاه معقول قانونمندی وجود دارد که غیب است و باید به آن معتقد بود. آن محاسبه را از کجا پیدا کنیم؟ از راه شرع و عمل به تکلیف. این عنوانهایی که ما در خلال صحبت به آن میرسیم، دقیقاً همان عنوانهایی است که امام ما مکرر روی آن تکیه کردند. ما وقتی سلسلهی بحث را ترسیم میکنیم، میبینیم که درست سر بند، همین عنوانهاست. امام میگفتند: ما به تکلیف عمل میکنیم، ما برای پیروزی نمیجنگیم، ما برای جواب دادن به خدا میجنگیم، خدای متعال تکلیف کرده، ما عمل میکنیم؛ پیروزی داد، منت پذیرش هستیم؛ پیروزی هم نداد، باز هم از اینکه توفیق داد به تکلیفمان عمل بکنیم، منتپذیر هستیم. راز پیروزیها همین است.
اگر انسان، شرع را امام خود قرار بدهد؛ یعنی طبق آنچه که تکلیف اسلامی و شرعی است، قدم به قدم حرکت بکند، یقیناً به پیروزی خواهد رسید. ما هیچچیز کم نخواهیم داشت؛ چون آن محاسبهی غیبی، محاسبهی بسیار دقیقی است و محاسبهگرش خداست و دستگاه حساب کنندهاش، علم الهی است که: «لا یعزب عنه مثقال ذرّة فی السّموات ولا فی الارض». در آن محاسبه، هیچ عاملی مخفی نیست. وقتی به ما گفتند شما جهاد و امر به معروف و اقامهی صلات و ایتای زکات کنید، صداقت در قول و عمل داشته باشید، از خلقیات رذیله اجتناب کنید، اخلاص و گذشت داشته باشید و از این قبیل احکام الهی که یک مؤمن کامل، آراستهی به آنهاست، معنایش این است که باید در مقابل این دستورات متعبد باشیم. اگر در یک میدان مین، که از هیچچیز آن خبر ندارید، یک کاغذ به شما دادند و گفتند دو متر جلو برو، بعد سی سانت به سمت راست حرکت کن، بعد مجدداً به طرف مقابل برو و بعد از یک متر و نیم، به سمت چپ حرکت کن، همینطور شما باید به دقت نگاه کنید و در این میدان حرکت نمایید. عارف به نقشهی آرایش مینهای زیرِ زمین، این را نوشته و به شما داده است و میگوید اینطوری حرکت کنید. تعبد، یعنی این. ما باید با امید پیش برویم؛ همچنانکه افق هم نورباران از امید است. همه چیز، نشاندهندهی امید است و امروز وضعیت ما، با امکاناتی که در اختیارمان است، وضعیت بسیار خوبی است. بحمداللَّه دولتی قوی، زمام امور را در دست دارد. این هم از نعم الهی است که در رأس دولت، یک عالم، یک فقیه، یک مبارز سابقهدار، یک چهرهی شناخته شده و محبوب و امتحانداده و مورد تأئید و محبت دایمی امام، با همکارانی خوب، با برنامهیی محکم و امیدبخش و با حمایتی عمومی از سوی مردم، قرار دارد. بحمداللَّه مجلس هم بیدار، آگاه، مسؤولیتشناس، بکلی فارغ و مبرا از تأثیر توطئههای جهانی و مستقل، در کنار دولت قرار گرفته است. این، وضعیتِ فوقالعاده ارزندهیی است که در اختیار ملت ماست. کافی است که ما با نیت پاک و نیک، عمل کنیم و برای خدا اقدام نماییم.
این درس را هم امام(ره) به ما آموختند که عمل و اقدام، برای نتیجه نیست. نتیجه، در آن نیت خالصی است که شما در حین اقدام دارید. نتیجه با خداست؛ ما باید تکلیفمان را انجام بدهیم. خوشبختانه، این انجام تکلیف در طول این یازده سال، همراه با نتایج بوده است. در کلمات امام بزرگوارمان -که یک مرد حکیمى بود؛ ایشان صرفاً یک روحانى متخصّص در امر فقه و اصول و حکمت و فلسفه نبود، بلکه شخصاً و روحاً یک انسان حکیم و بزرگاندیش و بلنداندیشى بود؛ ما آدمهاى بزرگْ زیاد دیدهایم، شرح حال بعضى از آنها را هم در کتابها خواندهایم، با انواع و اقسام شخصیّتهاى روحانى و علماى دینى، زیاد برخورد کردهایم و انسانهایى را و اساتیدى را دیدهایم؛ [ولى] این انسان، یک انسان نمونه و فوقالعادهاى بود؛ از نوع بقیّهی کسانى که در آن کسوت و با آن هدفها بودند، نبود؛ انصافاً یک انسان والایى بود- [هست]، ایشان مکرّر میگفتند که ما براى اداء تکلیف حرکت میکنیم؛ حتّى براى پیروزى هم تلاش نمیکنیم.(۷) البتّه پیروزى را دوست میداریم؛ هیچ کس نیست از پیروزى بدش بیاید؛ هیچ کس نیست براى پیروزى کار نکند؛ امّا هدف نهایى یک چیزى است حتّى از پیروزى بالاتر و آن، رضاى خدا است؛ آن، اداء تکلیف است. اگر من پیروز شدم، امّا از خدا دور شدم، مغلوب شدهام؛ اگر من خداى نکرده به هدفم دست نیافتم، امّا تکلیفم را انجام دادم، این پیروزى است، این پیشرفت است. باید تکلیفمان را انجام بدهیم.
حقیقت مطلب این است که بنده هم در طول این ده سال، در حدّ ادراک خودم و دخالت خودم در قضایا -و در این چند ماه بعد از رحلت حضرت امام، بیشتر- این معنا را احساس میکنم. این تا وقتى است که ما رابطهی خودمان با خدا و نحوهی ایمان و عمل خودمان را نسبت به مسائل الهى تنظیم کنیم و به این مسئله -یعنى مسئلهی ایمان اسلامى و تعهّد اسلامى- و انجام تکلیف، بها بدهیم؛ کارى که میخواهیم بکنیم، در درجهی اوّل برایمان انجام تکلیف [باشد]. شما آقایان چون واقعاً عناصر مهمّ نظام و برجستگان نظام هستید، این جهت را در نظر داشته باشید؛ هر اقدامى که میخواهد انجام بگیرد، هر حرفى که میخواهد زده بشود، هر انتصابى که میخواهد بشود، تکلیف را در نظر بگیرید؛ تکلیفى که براى یک ذهن سالم، منهاى مؤثّرات و عوامل گوناگون، خودش را نشان میدهد.
این درس را هم سعی کردم که از امام عزیز بزرگوار فقیدمان به یاد داشته باشم که باید مقصود ما انجام تکلیف باشد؛ حالا چه آن اقدامی که ما میکنیم، به نتایج مرسوم و مفروض خود در عرف معمول برسد و چه نرسد.
ما برای نتایج کار نمیکنیم؛ اگر چه به آن نتایج علاقه داریم و میخواهیم جمهوری اسلامی، قدرتمند و ثروتمند باشد و آسیب دشمنان جهانی به ما نرسد و از لحاظ مادّی و معنوی، ملت ما برجسته و برخوردار باشد. اما حقیقت این است که اینگونه نیست که اگر ما با تلاش خود و طبق وظیفه و حجت، به این مقاصد نرسیم، احساس شکست بکنیم. این نکته را امام(ره) در طول ده سال گذشته، قولاً و عملاً به همهی ما تفهیم کردند. آن چیزی را که احساس میکنیم تکلیف شرعی ماست، انشاءاللَّهانجام میدهیم. در تشخیص تکلیف هم سعی میکنیم نهایت دقت و احتیاط را انجام بدهیم. چیزی که من برای خود فرض میدانم، این است. در تشخیص تکلیف، انشاءاللَّهدچار سهلانگاری و آساننگری نمیشویم. جوانب امر را مطالعه میکنیم تا آن چیزی که بهعنوان تکلیف، در سمت هدایت عمومی ملت بر دوش ماست، تشخیص بدهیم. وقتی که تشخیص دادیم، پا را در آنجا محکم میگذاریم و بدون هیچگونه تردید و ترسی و بدون هیچگونه ملاحظهیی از هیچ قدرت سیاسی و نظامی عالم و هیچ تهدید کننده و خطر هشدار دهندهیی و بدون رعایت آن چیزهایی که انسان مجاز نیست آنها را در راه انجام تکلیف رعایت کند، عمل میکنیم. این، انشاءاللَّه شیوه و سیرهی ما خواهد بود؛ یعنی تشخیص درست تکلیف و اقدام قطعی در جهت آن. البته، اگر خدای متعال به آن حرکت برکت داد و نتایج را بر این اقدام مترتب کرد، خوشحال و مسرور خواهیم بود و تحقق وعدههای الهی برای همهی کسانی که به آن وعدهها اعتقاد دارند، لذتبخش و شیرین خواهد بود. اگر هم خدای متعال مقدّر نفرمود که آن نتایج بر این مقدمات مترتب بشود، ما خوشحالیم که تکلیفمان را انجام دادهایم و کار خود را کردهایم. این، آن روش و خط اساسی است که انجام میدهیم. معیار کار هم تکلیف شرعی است؛ همان چیزی که براساس موازین مرسوم و رایج بین متدیّنان و متشرّعان، تکلیف شرعی محسوب میشود. این، مقصود و هدف ماست و انشاءاللَّه در این خط پیش خواهیم رفت. در درجهی دوم، توکل و حسن ظن به خدا داشت. هیچ کاری در نظر او خارج از قدرت الهی نبود. کارهای بزرگ، حرکتهای عظیم، کندن کوههای راسخ و جبال راسیات برای او میسور بود؛ چون عقیده داشت که به خدا متکی است و خدا او را کمک میکند؛ و چون به خدا توکل داشت، لذا با حسن ظن مینگریست.
روزی که او نهضت را شروع کرد، کسانی که فکر کنند میشود نهضتی بر پا کرد، خیلی کم بودند. آن روزی که او شعار اسقاط رژیم سلطنت را داد، کسانی که فکر کنند میشود رژیم سلطنت در ایران ساقط شود، بسیار معدود بودند. آن روزی که سیاست «نه شرقی و نه غربی» را اعلام کرد، کسانی که فکر میکردند میشود بدون اتکای به شرق و غرب حکومتی داشت و آن را نگهداشت و اداره کرد، بسیار نادر بودند. آن روزی که گفت: «امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»، کسانی که باورشان باشد که امریکا نسبت به امام و امتش هیچ غلطی نمیتواند بکند، خیلی کم بودند. او تمام این کارهای بزرگ را به خاطر توکل به خدا انجام داد و میدانست که میتواند انجام دهد. البته برای او، انجام شدن کار هدف نبود. او میگفت: من وظیفهام را انجام میدهم. پیروزی او به این بود که بتواند وظیفهاش را انجام دهد. در نظر امام(ره)، پیروزی این نبود که انسان بتواند آن کاری را که میخواهد، انجام بدهد؛ در نظر او، پیروزی این بود که انسان بر طبق تکلیف خود عمل کند. با این روحیه و احساس و انگیزه، او کار را پیش برد و ادامه داد. من به شما عرض میکنم، از من بپذیرید این حرف را: امام، با همهی این خصوصیّات هم اگر آن عامل اصلى را نداشت، نه این انقلاب پیروز میشد، نه شما مردم اینجور عاشقش میشدید، نه میتوانست این طوفان را در دنیا به وجود بیاورد، نه میتوانست در مقابل تهدید و ارعاب دشمن آنجور مثل کوه بِایستد؛ عامل اصلى در موفّقیّتهاى این مرد، آن چیزِ دیگر بود؛ آن چیست؟ معنویّت، ارتباط با خدا، تقوا، کار را براى خدا کردن، کار را حتّى براى نتیجهی ظاهریاش انجام ندادن.
بارها ایشان میفرمود -همه شنفتهاند- که ما کار را براى نتیجه نمیکنیم، کار را براى تکلیف میکنیم؛ یعنى اگر فرض کنیم بعد از برگشتن امام از پاریس آنچه پیش آمد اتّفاق نمیافتاد، بلکه بعکس میشد - مثلاً فرض کنید همهی ماها را میکشتند، این کسانى که با امام ارتباط داشتند و دُوروبَر ایشان بودند را میکشتند، خود امام را میگرفتند، یک بار دیگر تبعید میکردند، ملّت را سرکوب میکردند و کارهایى مانند اینها میکردند - امام احساس نمیکرد شکست خورده، باز هم اعتقاد داشت پیروز شده. همین هم بود؛ شکست نخورده بود. آن کسى که براى تکلیفش کار میکند، پیروزى او به این است که موفّق بشود به تکلیفش عمل کند، پیروزى او به این نیست که به مقصودش دست پیدا کند. به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل که گر مراد نجویم به قدر وسع بکوشم(۴) اصل همین کوشش و این تلاش براى خدا است. امام حرفش را شروع کرد؛ همان روزى که در قم شروع کرد -در سال ۴۱- خیلیها میگفتند نمیشود، به جایى نمیرسد؛ بعد که سختیهاى دستگاه شروع شد و قضیّهی مدرسهی فیضیّه و بعدش قضیّهی پانزدهم خرداد [پیش آمد]، عدّهاى که میگفتند: «آقا، فایدهاى ندارد، بیخود معطّلید»، چند برابر شدند. بعد که در سال ۴۳ امام را تبعید کردند، باز این فکر در بسیارى راسخ شد که بیخود ایشان زحمت میکشد، بیخود تلاش میکند؛ ظواهر و پیشبینیها همه همین را نشان میداد. اگر کسى میخواست با عقل و منطق معمولىِ دودوتاچهارتا محاسبه کند، جز این چیزى نبود. آن چیزى که امام را وادار میکرد که علیرغم همهی این حرفها امید خودش را از دست ندهد و حرکت خودش را ادامه بدهد، تکلیف الهى بود؛ چون تکلیفش بود. شخصیت امام تا حد بسیار زیادی به اهمیت و عظمت آرمانهای او مربوط میشد. او با همت بلندی که داشت، هدفهای بسیار عظیمی را انتخاب میکرد. تصور این هدفها، برای آدمهای معمولی دشوار بود و میپنداشتند آن هدفهای والا، دستنیافتنی هستند؛ لیکن همت بلند و ایمان و توکل و خستگیناپذیری و استعدادهای فراوان و تواناییهای اعجابانگیزی که در وجود این مرد بزرگ نهفته بود، به کار میافتاد و در سمت هدفهای مورد نظرش پیش میرفت و ناگهان همه میدیدند که آن هدفها محقق شدهاند.
نقطهی اساسی کار او، این بود که در ارادهی الهی و تکلیف شرعی محو میشد. هیچ چیز برایش غیر از انجام تکلیف، مطرح نبود. واقعاً او مصداق ایمان و عمل صالح بود. ایمانش به استحکام کوهها میمانست و عمل صالحش با خستگیناپذیرىِ باورنکردنی توأم بود. آنچنان در تداوم عمل صبور و کوشا بود که انسان را دچار حیرت میکرد. به همین خاطر، هدفهای بزرگ قابل وصول شد و دست یافتن به قلهها امکانپذیر گردید.
نمودار
آخرین مقالات
|