اختلال دستگاه محاسباتی -
تعداد فیش :
62 ،
تعداد مقاله :
0
1403/03/14
1403/03/14
1402/07/18
1399/11/19
1399/07/21
1398/08/24
1398/08/08
1398/07/04
1398/03/14
1398/03/14
1397/12/07
1397/01/29
1395/11/19
1394/12/20
1394/12/20
1394/08/12
1394/07/15
1393/11/19
1393/05/01
1393/05/01
1393/05/01
1393/04/16
1393/04/16
1393/04/16
1393/04/16
1392/06/26
1392/02/07
1391/05/16
1391/05/16
1391/05/03
1391/05/03
1390/10/19
1390/07/27
1390/06/26
1389/08/02
1388/11/28
1388/03/29
1388/01/01
1387/10/19
1387/10/19
1386/11/28
1386/10/13
1386/10/12
1386/06/04
1385/01/05
1384/06/08
1384/05/12
1384/04/07
1384/03/10
1383/05/25
1382/10/14
1382/08/11
1382/02/22
1381/02/11
1379/02/01
1378/05/08
1375/11/18
1371/05/21
1371/03/06
1369/11/17
1369/06/29
1365/06/14
رژیم صهیونیستی یک محاسبهی غلطی کرد، یک تحلیل غلطی کرد از تواناییهای جبههی عظیم مقاومت. امروز یک جبههی بزرگی در منطقهی ما وجود دارد به نام «جبههی مقاومت»؛ این جبهه تواناییهای زیادی دارد؛ رژیم صهیونیستی در فهم این حقیقت دچار اشتباه شد، دچار غلط شد. رژیم صهیونیستی به دست خودش، خود را در یک دالان بنبستی انداخت که شکستها پشت سر هم و پیدرپی به سراغش خواهند آمد و به حول و قوّهی الهی از این دالان راه نجاتی پیدا نخواهد کرد. امروز رژیم صهیونیستی در مقابل چشم مردم دنیا دارد بتدریج ذوب میشود، دارد تمام میشود؛ این را مردم دنیا دارند میبینند. البتّه در تبلیغات حرف میزنند، امّا واقع قضیّه این است؛ هم خودشان میدانند، هم بسیاری از سیاسیّون دنیا میدانند، هم بسیاری از ملّتها این را میفهمند و هم ملّت فلسطین این را فهمیده است.
رژیم صهیونیستی یک محاسبهی غلطی کرد، یک تحلیل غلطی کرد از تواناییهای جبههی عظیم مقاومت. امروز یک جبههی بزرگی در منطقهی ما وجود دارد به نام «جبههی مقاومت»؛ این جبهه تواناییهای زیادی دارد؛ رژیم صهیونیستی در فهم این حقیقت دچار اشتباه شد، دچار غلط شد. رژیم صهیونیستی به دست خودش، خود را در یک دالان بنبستی انداخت که شکستها پشت سر هم و پیدرپی به سراغش خواهند آمد و به حول و قوّهی الهی از این دالان راه نجاتی پیدا نخواهد کرد. امروز رژیم صهیونیستی در مقابل چشم مردم دنیا دارد بتدریج ذوب میشود، دارد تمام میشود؛ این را مردم دنیا دارند میبینند. البتّه در تبلیغات حرف میزنند، امّا واقع قضیّه این است؛ هم خودشان میدانند، هم بسیاری از سیاسیّون دنیا میدانند، هم بسیاری از ملّتها این را میفهمند و هم ملّت فلسطین این را فهمیده است.
دشمن خبیث و ظالم [صهیونیست]، حالا که سیلی را خورده، سیاست مظلومنمایی در پیش گرفته، دیگران هم کمکش میکنند؛ رسانههای دنیای استکبار کمکش میکنند، برای اینکه نشان بدهند این مظلوم است. البتّه این هم یک محاسبهی غلط است که حالا بعد خواهم گفت؛ این مظلومنمایی، صد درصد خلاف واقع و دروغ است. چون مجاهدان فلسطینی توانستند خود را از محاصرهی غزّه بیرون بیاورند، خلاص کنند و برسند به مراکز نظامی و غیر نظامی صهیونیستها، او مظلوم است؟ این رژیم غاصب هر چه هست، مظلوم نیست؛ ظالم هست، متجاوز هست، جاهل هست، یاوهگو هست، همهی اینها هست، امّا مظلوم نیست؛ ظالم است. هیچ کس نمیتواند از این هیولای دیوسیرت چهرهی یک مظلوم بسازد...
این مظلومنمایی را رژیم اشغالگر بهانه قرار داده است برای اینکه بتواند باز به ظلمِ مضاعفِ خودش ادامه بدهد. حمله به غزّه، حمله به خانههای مردم، حمله به غیر نظامیان، قتلعام و کشتار دستهجمعی مردم غزّه؛ این مظلومنمایی دستاویزی است برای اینکه باز بتواند این جنایات را چند برابر کند؛ با مظلومنمایی میخواهد این جنایات خودش را توجیه کند. عرض کردم، این هم یک محاسبهی غلط است. سران و تصمیمگیران رژیم غاصب و حمایتکنندگانشان بدانند که همین کار، بلای بزرگتری بر سر آنها خواهد آورد؛ بدانند واکنش این ظلمها سیلیِ سنگینتری بر رخسار زشت آنها است. عزم جوانان شجاع فلسطینی، عزم ازجانگذشتگان فلسطینی، با این جنایتها استوارتر میشود؛ امروز اینجور است. گذشت آن روزی که کسانی میآمدند بلکه بتوانند با زبان، با نشستوبرخاست با ظالم، برای خودشان در فلسطین یک موقعیّتی ایجاد کنند؛ آن زمان دیگر گذشت. امروز فلسطینیها بیدارند،جوانها بیدارند، طرّاحان فلسطینی با مهارت کامل مشغول کارند. بنابراین، این محاسبهی دشمن هم غلط است که خیال میکند [باید] مظلومنمایی کند تا بتواند حملهی جنایتکارانهی خودش را ادامه بدهد. البتّه دنیای اسلام در مقابل این جنایتها نبایستی ساکت بمانند، بایستی عکسالعمل نشان بدهند... حامیان رژیم و بعضی از افرادِ خودِ رژیمِ غاصب، یاوهگوییهایی در این دو سه روز کردهاند و ادامه دارد، از جمله اینکه ایران اسلامی را پشت این حرکت معرّفی میکنند؛ اشتباه میکنند. البتّه ما از فلسطین دفاع میکنیم، ما از مبارزات دفاع میکنیم، ما پیشانی و بازوی طرّاحان مدبّر و هوشمند و جوانان شجاع فلسطینی را میبوسیم، ما به آنها افتخار میکنیم؛ این هست، امّا آنهایی که میگویند «کار فلسطینیها ناشی از غیرفلسطینیها است» ملّت فلسطین را نشناختهاند، ملّت فلسطین را دستکم گرفتهاند؛ اشتباهشان در همین است؛ اینجا هم محاسبهی غلط میکنند. البتّه همهی دنیای اسلام موظّف است که از فلسطینیها حمایت کند و باذنالله حمایت هم خواهد کرد، امّا این کار، کار خود فلسطینیها است؛ طرّاحان هوشمند، جوانان شجاع، فعّالان ازجانگذشته توانستهاند این حماسه را به وجود بیاورند و این حماسه انشاءالله گام بزرگی برای نجات فلسطین خواهد بود. ما باید مراقب خطای خودمان هم باشیم، خودمان هم بایستی مواظب اشتباهاتمان باشیم. من به یکی از اشتباهاتی که ممکن است کسانی در بین ماها بکنند، اشاره میکنم و آن، این است که ما مرعوب قدرت دشمن بشویم؛ این خطای بزرگی است، این جزو خطاهای ما است؛ یا امید به او ببندیم؛ با همین وضعی که داریم، در یک بخشی از کارهایمان -چه مسائل اقتصادی، چه مسائل سیاسی و بینالمللی- چشم امید به بیگانه داشته باشیم؛ آن بیگانهای که بنایش بر تجاوز است، بنایش بر غارتگری است، بنایش بر دخالت کردن است؛ این خطای بزرگی خواهد بود. البتّه من به هیچ وجه نمیخواهم توصیه کنم که به نیروی درونی خودمان با چشم مبالغه نگاه کنیم؛ نه، واقعیّت را ببینیم، سعی کنیم آن را ارتقاء بدهیم؛ امّا بشدّت توصیه میکنم که با هر توانی که داریم، نباید مرعوب دشمن بشویم. اگر مرعوب شدیم، از کار میافتیم.
عقلانیّت به معنای محاسبهی درست است؛ محاسبهی صحیح و درست و دستگاه محاسباتی سالم؛ عقلانیّت به این معنا است. بعضیها اسم عقل و عقلانیّت را که میآورند، منظورشان از عقلانیّت ترسیدن است؛ وقتی میگویند عاقل باشید، یعنی بترسید، یعنی منفعل باشید، یعنی از مقابل دشمن فرار کنید! نه، [این درست نیست]؛ ترسوها حق ندارند اسم عقلانیّت را بیاورند. ترسیدن و فرار کردن و میدان را خالی کردن، اسمش عقلانیّت نیست، اسمش همان ترس و فرار و مانند اینها است؛ عقلانیّت یعنی محاسبهِی درست. البتّه دشمن سعی میکند عقلانیّت به آن معنای غلط را تلقین کند، بعضی هم نادانسته گاهی حرفهای دشمن را تکرار میکنند.
اینکه شما میبینید علیه امکانات موشکی ما، علیه تشکیلات نظامی ما کارهایی میشود، تبلیغاتی میشود و علیه تواناییهای منطقهای ما که بسیار مهم است و برای قدرت دفاعی ما حائز اهمّیّت است، تبلیغات میشود و علیه اینها حرف میزنند -این یاوهگوهای آمریکایی که ملاحظه میکنید دیگر؛ واقعاً اراذلِ یاوهگو که هر حرفی به دهنشان میآید، بیمحابا و بیمحاسبه میزنند، هر جا میروند مینشینند علیه جمهوری اسلامی حرف میزنند- اینها به خاطر همین است که این امکانات اساسی ما با محاسبهی دقیق به وجود آمده و انشاءالله پیش خواهد رفت و اینها[تبلیغات دشمنان] ناشی از عقبماندگی آنها در این میدان و ناشی از ترس آنها است. بنابراین، مهم این است که دستگاه محاسباتی را حفظ کنیم، سالم نگه داریم، نگذاریم دچار اختلال بشود. اگر دستگاه محاسباتی ما اختلال پیدا کند، بسیاری از امکانات ما هم از دست ما خواهد رفت، شرایط خوب ما تبدیل به شرایط بد خواهد شد. به نظر ما سلاح اصلی آمریکا هم در این منطقه که ما در جمهوری اسلامی مراقب این معانی هستیم، نفوذ است -نفوذ در مراکز حسّاس و تصمیمگیر- ایجاد تفرقه است، ایجاد تزلزل در عزم ملّی ملّتها است، ایجاد بیاعتمادی میان ملّتها، میان ملّتها و دولتها، دستکاری در محاسبات تصمیمگیران و وانمود کردن اینکه حلّال مشکلات این است که زیر پرچم آمریکا بروید و تسلیم آمریکا بشوید و حرف آمریکا را قبول بکنید، هر چه او گفت عمل کنید و گوش کنید، این حلّال مشکلات است؛ این را در ذهنیّت تصمیمگیران ملّتهای اسلامی و کشورهای اسلامی میخواهند وارد کنند؛ سلاحهای آنها اینها است که از سلاحهای سخت و سلاحهای نظامی خطرناکتر است.
یک ملّت آزاد یعنی چه؟ اینکه «آزادی یکی از ارزشها است»، آزادی یک ملّت به چیست؟ به کدام ملّت میگویند ملّت آزاد؟ ملّت آزاد آن ملّتی است که آزادانه اراده کند، آزادانه عمل کند و منافع حقیقی و ملّی خودش را تشخیص بدهد، و با آن استقلال اراده و استقلال عمل، آن منافع را برای ملّت خودش و برای کشور خودش تأمین کند؛ این ملّت آزاد به یک چنین چیزی احتیاج دارد؛ و این خصوصیّات و این مختصّات است که یک ملّت آزاد را به ما معرّفی میکند. اگر یک ملّتی توانست این تشخیص درست را بدهد و تصمیم بگیرد و تحت تأثیر تخریب محاسباتی دشمن قرار نگیرد، به نتایج خوبی دست خواهد یافت. تخریب محاسبات؛ ببینید یکی از کارهای دشمن این است که محاسبات مسئولان کشور و مؤثّران فکری کشور و در درجهی بعد آحاد ملّت را تغییر بدهد و در محاسبات اینها اثر بگذارد؛ مثل اینکه شما فرض بفرمایید بتوانید در رایانهی یک شخصی یک بدافزار را وارد کنید که همهی چیزهایی را که این رایانه به شما خواهد داد، عوضی بدهد، غلط بدهد؛ در رایانهی عمومی و کلّی مدیریّت یک کشور، در اندیشهی آنها، در محاسبات آنها گاهی دشمن تأثیر میگذارد. یک ملّت آزاد آن ملّتی است که این تأثیر را نپذیرد، به معنای واقعی کلمه آزادانه بیندیشد، آزادانه فکر کند و با شجاعت عمل کند و دنبال منافع ملّی خودش برود. خب، این به چه چیزی احتیاج دارد؟ به بصیرت.
یکی از نکات مهمّی که باید توجّه داشته باشیم و توجّه بدهیم مردم را، این است که فهم و ادراک ما آماج حملهی دشمن است؛ یعنی دشمن سعی فراوانی میکند که ادراک ما را از واقعیّت، فهم ما را از واقعیّت منحرف کند. فهم «ما»، یعنی چه [کسانی]؟ یعنی تصمیمسازان، تصمیمگیران، آحاد مردم و افکار عمومی. سعیشان این است که منافع ملّی ما را طبق خواست خودشان تعریف کنند. همین دو سه روز پیش رئیسجمهور آمریکا(۱) راجع به ملّت ایران دلسوزی کرد و مضمون حرفش این بود -حالا تصریح به این معنا نبود- که اگر چنانچه اینها بیایند و مثلاًحرف ما را گوش کنند، یعنی در واقع زیر بار ما بروند، اوضاع و احوالشان درست میشود؛این همان مصداقِ کامل [زیر بار رفتن] است؛ منتها حالا این آدم بلد نیست درست صحبت بکند. همین را با شکلهای مختلفی، رسانههای گوناگونشان و بلدهای کارِ تبلیغاتی مرتّباً دارند القا میکنند که اگر چنانچه ملّت ایران این جور حرکت بکند، مشکلش حل میشود. حالا گوش اغلب مردم بدهکار نیست، امّا بالاخره این کار دارد انجام میگیرد؛ سعیشان این است که ادراک ما را از واقعیّتها، از آنچه وجود دارد منحرف کنند؛ مصلحت ملّی را جوری تعریف کنند که منطبق با خواست خودشان باشد و منافع ملّی را [هم] همین جور.
امام حقیقتاً بسیاری از آیات قرآن را با همین ایستادگی خود و مقاومت خود معنا کرد. فرض بفرمایید اینکه قرآن میفرماید «فَلِذالِکَ فَادعُ وَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ لا تَتَّبِع اَهواءَهُم»،(۳) تهدید و تطمیع و فریب در امام اثر نگذاشت؛ نه اینکه تهدید نکردند یا تطمیع نکردند یا به فریب متّصل نشدند؛ چرا، [امّا] در امام مطلقاً اثر نمیگذاشت، ایستادگی او را مخدوش نمیکرد. مهم این است که تلاش دشمن و تهدید دشمن نمیتوانست دستگاه محاسباتی امام را به هم بریزد؛ چون یکی از کارهای مهمّ دشمنان همین است: با شما که مواجه میشود، نیّت شما را که میداند، تصمیم شما را که میداند، در صدد برمیآید کاری کند تا محاسبات شما عوض بشود، دستگاه محاسباتی شما را دچار اختلال کند؛ یکی از کارهای مهمّ دشمنی در عرصههای گوناگون این است. دشمن نمیتوانست دستگاه محاسباتی امام بزرگوار را که به بیّنات دین مبین اسلام متّکی بود، دچار اختلال بکند.
خطای بزرگ، این است که کسی تصوّر کند که در مقابل گردنکلفتهای عالَم نمیشود مقاومت کرد، نمیشود ایستاد. من این را یک قدری بیشتر توضیح بدهم؛ چون مطلب مهم و رایج و مورد ابتلائی است؛ الان هم ما داریم کسانی را که زیر کسوت روشنفکری و مانند اینها، در روزنامه، در کتاب، در سخنرانی، اینجا و آنجا این جور القا میکنند که «آقا! فایدهای ندارد، نمیشود با اینها درافتاد، نمیشود در مقابل اینها ایستاد، باید قبول کنیم»؛ خلاصهاش این است که باید سواری بدهیم؛ سواری بدهیم و خیال خودمان را راحت کنیم. من عرض میکنم که این نگرش که بگویند «ما نمیتوانیم»، ناشی از همان خطای محاسباتیای است که قبلاً اشاره کردهام؛(۱۰) این اشتباه در محاسبه است.
خطای محاسباتی در هر قضیّهای ناشی از این است که ما عوامل گوناگون این قضیّه را درست نبینیم. آنجایی که بحث بر سر یک مقابله است، بر سر یک برخوردِ دو جبهه با یکدیگر است، خطای محاسباتی از اینجا ناشی میشود که ما جبههی خودمان را هم درست نشناسیم، جبههی مقابل را هم درست نشناسیم؛ وقتی نشناختیم، در محاسبه اشتباه میکنیم؛ اگر درست شناختیم، محاسبهی ما جور دیگری خواهد بود. من عرض میکنم که ما در محاسباتی که باید در مسئلهی مقاومت در مقابل زورگویان عالَم داشته باشیم، باید حقایق مربوط به این زورگویان را درست بدانیم، حقایق مربوط به خودمان را هم بدانیم. جناب عمّار در جنگ صفّین دید یک عدّهای از افراد لشکر کأنّه مضطربند، متحیّرند، جهت کار و هدف کار را درست تشخیص نمیدهند؛ احساس وظیفه کرد. عمّار، زبان گویای امیرالمؤمنین است؛ آمد در مقابل این جمعیّت ایستاد، گفت: این پرچم جبههی مقابل -پرچم بنیامیّه- را میبینید؟ همین پرچم را ما در جنگ بدر و در جنگ اُحد در مقابل خودمان داشتیم؛ این همان پرچم است.
بنده عرض میکنم امروز هم آن پرچمی که در منطقهی آسیا، در مناطق اروپا و آمریکا، در هر نقطهی از عالم در مقابل انقلاب ایستاده، همان پرچم است؛ همان پرچمی است که در مقابل ابراهیم و موسیٰ و عیسیٰ برافراشته شده بود. آنها نابود شدند و موسیٰ و عیسیٰ و ابراهیم زندهاند. علّت زنده بودنِ آنها هم این است که خدای متعال به حضرت موسیٰ فرمود: اِنَّنی مَعَکُما اَسمَعُ وَاَرى؛(۳) نترسید، نترسید، واهمه نکنید، دچار اشتباه در محاسبه نشوید، خدا با شما است. ایشان در ادامه سخنان خود به جنگ بزرگ و پیچیده جبهه مقابل با نظام جمهوری اسلامی اشاره کردند و افزودند: ما در میانه یک میدان بزرگ جنگ قرار داریم که یک طرف آن، نظام جمهوری اسلامی و طرف دیگر آن، جبهه وسیع و قدرتمندی از دشمنان است.
حضرت آیتالله خامنهای، سرویسهای جاسوسی طرف مقابل را محور اصلی این رویارویی دانستند و گفتند: دستگاههای اطلاعاتی جبهه مقابل که برغم همه امکانات خود، تا بحال نتوانسته اند هیچ غلط مهمی انجام دهند. رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: البته اگر در این جنگ دچار غفلت شویم مغلوب خواهیم شد و اگر دچار ساده اندیشی شویم ضربه خواهیم خورد. حضرت آیتالله خامنهای سپس با اشاره به ابعاد این جنگ پیچیده اطلاعاتی، گفتند: در این جنگ، شیوهها و روشهای مختلفی در دستور کار است، از «نفوذ و سرقت اطلاعات» و «تغییر محاسبات تصمیم گیران» و «تغییر باورهای مردم» تا «ایجاد نابسامانی مالی و اقتصادی» و «ایجاد آشفتگیهای امنیتی». نیروی هوایی در دوران رژیم طاغوت، درواقع نزدیکترینِ بخشهای ارتش آن روز به دستگاه طاغوت و به نظام سیاسی وابستهی به آمریکا بود. هیچکدام از بخشهای دیگر ارتش آن روز، به قدر نیروی هوایی مورد اعتماد و اطمینان و امید رژیم طاغوت نبودند. درست از همین بخش، رژیم طاغوت یک ضربهی سهمگین خورد؛ این ضربهی سهمگین که عرض میکنیم، به معنای واقعی کلمه است؛ یعنی ارتش، با آن نظمی که درست کرده بودند، با آن فضایی که برای ارتش به وجود آورده بودند، ناگهان جمعی از کارکنان همین ارتش -آن هم از آن بخش حسّاس نیروی هوایی که اینقدر مورد اعتماد آنها بود- بیایند با امام انقلاب، با رهبر انقلاب بیعت کنند؛ نه مخفیانه، [بلکه] روز روشن، آشکارا و با بلند کردن کارتهای شناسایی روی دستشان! بنده آنجا بودم؛ در خیابان ایران که اینها داشتند میآمدند به طرف مدرسهی محلّ سکونت امام، همینطور گروهگروه -مثل گروهانگروهان- پشت سر هم حرکت میکردند و شعار میدادند و کارتهای شناساییشان را بالای دستشان گرفته بودند؛ خیلی حادثهی عجیبی بود؛ یعنی درست مصداق این آیهی شریفه: فَأَتاهُمُ اللهُ مِن حَیثُ لَم یَحتَسِبوا؛ از آنجایی که در حساب رژیم طاغوت نمیگنجید، ضربه خوردند. در محاسباتشان همهچیز را ممکن بود احتمال بدهند، جز این یکی را؛ و درست همین یکی که دورترین احتمال بود، اتّفاق افتاد؛ یعنی نیروی هواییِ ارتش آن روز با آن فرمانده وابسته، با آن وابستگیهای گوناگون -با آن وابستگیهای فراوان ابزاری و تجهیزاتی و آموزشی و غیره- ناگهان بیاید و در کنار مردم، با امام و با رهبر انقلاب بیعت بکند؛ این ضربهی عجیبی بود؛ هیچ انتظارش را نداشتند. ما هم انتظارش را نداشتیم، یعنی انقلابیّون و مؤمنین هم در این طرف صف، چنین انتظاری نداشتند. این درواقع رزق لایُحتسب بود: وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا ٭ وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب؛ گاهی یک کمکی، مددی، نفَسی، خونی به انسان میرسد از آنجایی که هیچ خیالش را نمیکرد و هیچ در محاسبات او نمیگنجید. برای این جبهه هم رزق لایُحتسب بود. ماها حساب نمیکردیم یعنی اصلاً به ذهن هیچکدام ماها -ملّت ایران و مبارزین و انقلابیّون و امام بزرگوار- چنین محاسبهای نمیآمد که ممکن است از درون ارتش کسانی [به صحنه] بیایند. البتّه بنده قبل از آن، در مشهد با عناصر بسیار معدودی از ارتش ارتباطات نزدیک دوستانهای داشتم و میدانستم با ما همفکرند؛ بعضیهای دیگر هم در تهران در داخل ارتش بودند که با بعضی از دوستان ارتباطاتی داشتند -اینها بود- امّا اینکه یکچنین جمعیّتی با این حرکت عظیم و نمایان بلند بشوند بیایند، این واقعاً رزق لایُحتسب بود؛ قابل محاسبه نبود.
خب، همینجا یک درس بگیریم: رزق لایُحتسب را همیشه در محاسباتتان بهطور اجمال در نظر داشته باشید. درست است که محاسبات عقلانی و مادّی، تأثیرگذارند، در این شکّی نیست، و لازمند -هیچ آموزشی از آموزشهای اسلام به ما نمیگوید که محاسبات عقلانی نکنید، محاسبات فکری و مادّی انجام ندهید؛ نه، حتماً باید محاسبه کرد- امّا یک جایی هم باز بگذارید برای محاسباتی فراتر از مسائل مادّی؛ فراتر از آنچه به عقل انسان میرسد؛ این، رزق لایُحتسب است؛ این همان چیزی است که محاسبه نشده است و به ما میرسد؛ این در همهی محاسبات ما وجود دارد؛ در همهی کارهای جبههی مؤمن، این را باید رعایت کرد و در نظر داشت و انتظارش را داشت. در دعا میخوانیم: یا مَن اِذا تَضایَقَتِ الاُمورَ فَتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام؛ وقتی کارها گره میخورَد، وقتی به حسب ظاهر بنبست به وجود میآید، گاهی خدای متعال از یک گوشهی این بنبست یک راهی باز میکند که -لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام- هرگز وَهم بشر و اندیشهی انسانی به آن نرسیده بود؛ چنین چیزی وجود دارد. یک نمونهاش جنگ تحمیلی است. جنگ تحمیلی درحالی آغاز شد که ما از لحاظ امکانات، از لحاظ عدد نیرو، از لحاظ سازماندهی و تشکیلات، بسیار بسیار با آن مهاجم -رژیم بعثی صدّام- فاصله داشتیم؛ او آماده بود، تجهیزاتش مرتّب بود، سازماندهیاش محکم بود، لشکرهایش معلوم بودند، نیروی هوایی و نیروی زمینیاش هر دو آماده بودند، پدافندش، پشتیبانیهایش، مهندسیاش، [قسمتهای] گوناگون و همه چیزش آماده بود، [ولی] ما در همهی این مسائل مشکل داشتیم؛ هم در تجهیزات مشکل داشتیم، هم در نیروی انسانی مشکل داشتیم، هم در مهندسی مشکل داشتیم، هم در پشتیبانی مشکل داشتیم، هم در ابزار و تشکیلات مشکل داشتیم. من یک وقتی در همین جلسهی نوزدهم بهمن گفتم که آن روز، فرمانده نیروی هوایی ما فهرست هواپیماهای قابل استفاده را آورد به من داد، گفت حدّاکثر طیّ هفده هجده روز، کلّیّهی پرندههای ما پروازشان قطع خواهد شد و تمام خواهد شد، چون قطعه میخواهند؛ آخرینش سی۱۳۰ بود. همان روزهای اوّل، دوّم، سوّم، باید اف۵ و اف۴ و اف۱۴ و مانند اینها یواش یواش از رده خارج میشدند، مثلاً آنچه تا پانزده روز یا بیست روز باقی میماند، هواپیمای سی۱۳۰ بود -اینها هواپیمای ترابری بود- که ما مثلاً یک تعدادی از اینها داشتیم. آن روز اینجور تصوّر میکردیم؛ امّا «فتَحَ باباً»، نیروی هوایی ما تا آخر جنگ فعّال بود، تلاش کرد، کار کرد. «فتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام» یعنی این، رزق لایُحتسب یعنی این؛ این را در محاسبات همیشه داشته باشید. اگر مؤمن باشیم، اگر در ذیل عنایتِ توکّل به خدا و امید به خدا عقلانیّت را به کار بیندازیم، آنوقت این باب برای ما باز خواهد شد؛ نه اینکه عقلانیّت را تعطیل کنیم، نه اینکه محاسبات مادّی را کنار بگذاریم؛ نه، همهی اینها لازم است و ما هم همیشه تأکید میکنیم، امّا در کنار این، یک جایی بگذارید برای مدد الهی؛ اگر چنانچه اهل توکّل به خدا هستیم، اهل امید به خدا هستیم. در این ۳۷، ۳۸ سالی که از اوّل انقلاب گذشته، در همهی مسائلِ انقلاب همینجور بوده و ما همیشه مدد الهی را مشاهده کردهایم. یکی از آماجهای این نفوذ مسئولانند؛ آماج دوّم مردمند. مسئولان آماج این نفوذند؛ برای چه؟ هدف چیست؟ هدف این است که محاسبات مسئولان را عوض کنند و تغییر بدهند؛ یعنی مسئول جمهوری اسلامی به این نتیجه برسد که با ملاحظهی هزینه و فایده احساس کند که باید این اقدام را بکند، این اقدام را نکند؛ نفوذ برای این است به این نتیجه برسد که فلان رابطه را قطع کند، فلان رابطه را ایجاد کند؛ نفوذ برای این است که این محاسبات در ذهن مسئولین عوض بشود. آنوقت، وقتی نتیجه این بشود که فکر مسئولین و ارادهی مسئولین در مشت دشمن قرار بگیرد، دیگر لازم نیست دشمن بیاید دخالت مستقیم بکند؛ نه، مسئول کشور همان تصمیمی را میگیرد که او میخواهد. وقتی محاسبهی این حقیر عوض شد، تصمیمی را میگیرم که او میخواهد؛ من همان کاری را که او میخواهد مفت و مجّانی انجام میدهم؛ گاهی بدون اینکه خودم بدانم -یعنی اغلب بدون اینکه خودم بدانم- این کار را انجام میدهم. [بنابراین] سعی میکنند محاسبات مسئولین را عوض کنند. پس آماج اوّل مسئولینند.
بنده در قبل از انتخابات مسئلهی نفوذ را مطرح کردم؛ آقایان! این نفوذ مسئلهی مهمّی است. نفوذ مسئلهی مهمّی است بنده هم که این را عرض میکنم نه به خاطر این است که حالا یک احتمالی به ذهنم میآید که ممکن است نفوذ کنند؛ نه، ما از خیلی چیزها مطّلعیم؛ از خیلی حوادثی که دارد در کشور رخ میدهد که غالباً عموم مردم یا حتّی خیلی از خواص مطّلع نمیشوند ما مطّلع میشویم. من از روی اطّلاع دارم عرض میکنم که برنامهی نفوذ در کشور یک برنامهی جدّی استکبار است، برنامهی جدّی آمریکاییها است؛ دارند دنبال میکنند که نفوذ کنند. اشتباه نشود! این نفوذ برای این نیست که از یک جایی کودتا بشود؛ نه، میدانند که در ایران، در جمهوری اسلامی، با ساختی که جمهوری اسلامی دارد کودتا معنی ندارد. یک جاهایی یکوقت داخل فلان نیروی مسلّح نفوذ میکنند برای اینکه بیایند کودتا کنند، یکی را ببرند، یکی را بیاورند؛ نه، این نفوذ برای کودتا نیست، این نفوذ برای دو منظور دیگر است. یکی از آماجهای این نفوذ مسئولانند؛ آماج دوّم مردمند. مسئولان آماج این نفوذند؛ برای چه؟ هدف چیست؟ هدف این است که محاسبات مسئولان را عوض کنند و تغییر بدهند؛ یعنی مسئول جمهوری اسلامی به این نتیجه برسد که با ملاحظهی هزینه و فایده احساس کند که باید این اقدام را بکند، این اقدام را نکند؛ نفوذ برای این است به این نتیجه برسد که فلان رابطه را قطع کند، فلان رابطه را ایجاد کند؛ نفوذ برای این است که این محاسبات در ذهن مسئولین عوض بشود. آنوقت، وقتی نتیجه این بشود که فکر مسئولین و ارادهی مسئولین در مشت دشمن قرار بگیرد، دیگر لازم نیست دشمن بیاید دخالت مستقیم بکند؛ نه، مسئول کشور همان تصمیمی را میگیرد که او میخواهد. وقتی محاسبهی این حقیر عوض شد، تصمیمی را میگیرم که او میخواهد؛ من همان کاری را که او میخواهد مفت و مجّانی انجام میدهم؛ گاهی بدون اینکه خودم بدانم -یعنی اغلب بدون اینکه خودم بدانم- این کار را انجام میدهم. [بنابراین] سعی میکنند محاسبات مسئولین را عوض کنند. پس آماج اوّل مسئولینند.
آماج دوّم مردمند. باورهای مردم باید عوض بشود؛ باور به اسلام، باور به انقلاب، باور به اسلام سیاسی، باور به اینکه اسلام غیر از کارهای شخصی وظایف عمومی هم دارد، حکومت هم دارد، جامعهسازی هم دارد، تمدّنسازی هم دارد؛ باور به نفی اینها [جایگزین شود]. اینها باید از ذهن مردم زدوده بشود، عکسش در ذهن مردم جا بگیرد. [میخواهند] باور به استقلال را عوض کنند. بعضیها البتّه ناشیگری میکنند؛ میبینیم گاهی اوقات در بعضی از مطبوعات، صریحاً استقلال کشور را یک امر قدیمی و کهنهشده میدانند و میگویند امروز دیگر استقلال کشورها مطرح نیست. یعنی چه؟ یعنی در نقشهی جغرافیای جهانی یک قدرتی وجود دارد، آن قدرت تصمیم میگیرد و همه عمل میکنند -مثل حرارت مرکزی- یک جایی یک چیزی تولید میکند، بقیّه مصرف میکنند. این را دارند ترویج میکنند؛ نفوذ یعنی این. البتّه این کاری است که دارد انجام میگیرد. حادثهای در کشور ما در سال ۱۳۳۲ اتّفاق افتاد -حادثهی بیستوهشتم مرداد- که یکی از حوادثی است که ملّت ایران را با تجربهها آمیخته میکند، مانع از خطا و اشتباه دیدِ او میشود؛ در این حادثه یک تجربهی بزرگ برای ملّت ایران به وجود آمد، این تجربه را هرگز نباید فراموش کرد؛ بله، از سال ۳۲ تا حالا شصت سال میگذرد. اوّلاً در خلال این شصت سال این قبیل حوادث تکرار شده است، ثانیاً حادثهی تاریخی وقتی حامل درس است، گذشت زمان تأثیری ندارد و باید از آن درس گرفت. حادثه از این قرار بود که دولت مصدّق که نفت را، منبع ثروت ملّی کشور را از چنگ انگلیسیها و از دست انگلیسیها با کمک افرادی که بودند -مرحوم آیتالله کاشانی و دیگران- توانست خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیهی به آمریکا بود. در مقابلِ دشمنی انگلیسها، فکر کرد باید یک پشتیبانی در عرصهی بینالمللی داشته باشد، این پشتیبان آن روز از نظر او آمریکا بود؛ به آمریکاییها اعتماد کرد؛ امید او به آمریکاییها بود. از این خوشبینی و سادهاندیشی، آمریکاییها استفاده کردند، [کودتای] بیستوهشتم مرداد را به راه انداختند.
مشکل کنونی کشور متأسّفانه بهخاطر وجود آدمهای بعضاً بیخیال و بعضاً سهلاندیش [است] که البتّه معدودند، اقلّیّتند؛ در مقابل انبوه عظیم جمعیّت انقلابی و آگاه و بصیر کشور چیزی نیستند امّا فعّالند: مینویسند، میگویند، تکرار میکنند؛ تکرار میکنند! دشمن هم به اینها کمک میکند. امروز یک فصل مهمّی از فعّالیّت دشمنان جمهوری اسلامی -که البتّه ما از آنها اطّلاع داریم و حواس ما هست که چهکار دارند میکنند- همین است که محاسبات مسئولین را تغییر بدهند و افکار مردم را دستکاری بکنند و اینها را در ذهن جوانهای ما [جا بیندازند]؛ چه افکار انقلابی، چه افکار دینی، چه ایدههایی که مربوط به مصالح کشور است. آماج اصلی هم جوانها هستند؛ در چنین وضعیّتی، جوانهای کشور خیلی باید بیدار باشند. الحمدلله بیدارند؛ هم دانشگاههای ما بیدارند، هم نیروهای مسلّح ما بیدارند و سازمانهای نظامی ما -هم ارتش، هم سپاه، هم بسیج، هم نیروی انتظامی- بحمدالله پای کارند؛ بنده از این جهت هیچ نگرانیای ندارم. خطاب من به شما بچّههای انقلاب، جوانهای انقلاب که بحمدالله در یکی از مسائل مهمّ کشور، یعنی امنیّت دریا سهیم و فعّال هستید، این مضمون است که اهمّیّت کار خودتان را امروز بفهمید و بدانید. همانطور که در مباهله همهی ایمان در مقابل کفر قرار گرفت، امروز، همهی ایمان در نظام جمهوری اسلامی در مقابل کفر قرار گرفته است؛ و همانطور که معنویّت و صفا و اقتدار معنوی پیغمبر اکرم و خانوادهاش توانست دشمن را از میدان خارج کند، به فضل الهی و به حولوقوّهی الهی ملّت ایران با اقتدار خود و با معنویّت خود دشمن را از میدان خارج خواهد کرد.
امروز هم هر حرکتی از سوی آمریکاییها و همپیمانانشان و همراهانشان انجام میگیرد، برای به زانو درآوردن ملّت ایران است؛ برای تحقیر ملّت ایران است.
البتّه دچار خطایند؛ دچار اشتباه در تحلیلند؛ این یک واقعیتی است که آمریکاییها در تحلیل حوادث این منطقه و بهطور خاص تحلیل حوادث کشور عزیز ما دچار خطایند؛ دچار اشتباههای راهبردی هستند؛ همین خطاها هم هست که به آنها دارد مرتّبا صدمه میزند، ضربه میزند و ناکامشان میکند؛ خطای محاسباتی دارند. [ یک] مسئول آمریکایی(۲) همین چند روز قبل از این میگوید که ایرانیها گیر افتادهاند؛ ایرانیها در قضایای هستهای، با دستِ بسته پشت میز مذاکره حاضر میشوند. خب، این خطای محاسباتی است؛ ایرانیها گیر نیفتادهاند، حالا شما در بیست ودوّم بهمن انشاءالله خواهید دید ملّت ایران چه خواهد کرد و چه حضوری خواهد داشت؛ آنوقت معلوم میشود که آیا دست ملّت ایران بسته است؟ دست ملّت ایران بسته نیست و این را در عمل نشان دادهاست و بعد از این هم نشان خواهد داد؛ مسئولین هم همینجور؛ مسئولین کشور هم انشاءالله با ابتکارات خودشان، با شجاعت خودشان نشان خواهند داد که دست ملّت ایران بسته نیست. او تصوّر میکند که ایران را در سهکنج گیر انداخته! میگوید پشت ایرانیها به دیوار رسیده است! نه آقا، اشتباه میکنید! شما هستید که دچار مشکلید. همهی واقعیتهای منطقهی ما نشاندهندهی این است که آمریکا در اهداف خود در این منطقه و در بیرون این منطقه شکست خورده است. آمریکا در سوریه شکست خورد، آمریکا در عراق شکست خورد، آمریکا در لبنان شکست خورد، آمریکا در قضیهی فلسطین شکست خورده است، آمریکا در غزّه شکست خورده است، آمریکا در تسلّط بر مسائل افغانستان و پاکستان شکست خورده است، در بین آن ملّتها منفور است؛ در خارج از این منطقه هم همینطور است؛ آمریکا در اوکراین شکست خورده است؛ شما هستید که دچار شکست شدید؛ سالهای متمادی است شکست پشتِ سرِ شکست! آنچه مهم است این است که ما تحلیل درستى از رفتار امروز غرب داشته باشیم. مواجههى آنها با جمهورى اسلامى ایران و با انقلاب اسلامى و با حرکت اسلامى و بیدارى اسلامى، یک بخشى از سیاستهاى کلان آنها است. سیاست کلان نظام سلطه، عبارت است از بردگى ملتها و تسلط بر سرنوشت ملتها بدون اینکه کمترین اعتنایى به مصالح ملتها و خواستهى آحاد ملتها داشته باشند؛ این سیاست کلان استکبار است؛ به این باید توجه داشت. شعارهاى ضد آمریکایى، شعارهاى ضد غربى، شعارهاى ضد استکبار در کشور ما، ناظر به این حقیقت است. یک عدهاى بمجرد اینکه شعار ضد غربى یا ضد آمریکایى مىشنوند، فوراً تصورشان این نباشد که یک کار تعصبآمیز یا بدون یک منطق فکرى دارد انجام میگیرد؛ نه، این نگاه ضد غربى و ضد آمریکایى در انقلاب اسلامى، متکى است به یک تجربهى درست، به یک نگاه عقلانى درست، به یک محاسبهى صحیح. من آن روز اینجا به مجموعهى دستاندرکاران و مجریان و کارگزاران کشور گفتم،(۷) هدف اساسى دشمن این است که در دستگاه محاسباتى ما اختلال ایجاد بکند. دستگاه محاسباتى وقتى دچار اختلال شد، از دادههاى درست، خروجىهاى غلط بهدست خواهد آورد؛ یعنى تجربهها هم دیگر به درد او نخواهد خورد. وقتى دستگاه محاسباتى خوب کار نکرد، درست کار نکرد و محاسبه درست انجام نگرفت، تجربهها هم دیگر به کار نمىآید.
خب، شما نگاه کنید در کشور خود ما، برخورد غربىها و دستاندرکاران تمدن کنونى غرب در طول این صدسال اخیر، هشتاد نود سال اخیر، با کشور ما چگونه بوده. ما اینهمه تجربهى ضربه زدن از سوى غرب داریم. عدهاى هستند در کشور - روشنفکران غربگرا، غربزده، دلباختهى غرب - این تجربهها در مقابل چشم آنها است، [اما] از این تجربهها درس نمیگیرند. یکى از مهمترین خدمات انقلاب اسلامى، احیاى عقلانیت صحیح در کشور بود. اینکه شما جوان دانشجو مىآیید مسائل منطقه را تحلیل میکنید، با نگاه موشکافانه مسائل را مىبینید، دشمن را معرفى میکنید، حوادث منطقه را تحلیل میکنید و مىایستید، این نشان دهندهى حیات عقلانى یک کشور است؛ این را انقلاب به ما داد. امروز بعضىها باز دلشان میخواهد برگردند به همان شکل سابق. همان جریانهاى غربزده - جریانهایى که عاشق غربند، ملت را تحقیر میکنند، داشتهها را تحقیر میکنند، فرهنگ و هویت ملى را تحقیر میکنند به نفع مسلطین غربى - دلشان میخواهد که همانها دوباره بیایند و براى امور کشور، فرهنگ کشور، جهتگیرى کشور، شاخص معین کنند و معرفى کنند. این عدهاى که امروز در خارج از کشور، در زیر پرچم همین دشمنان خونىِ ملت ایران دارند علیه جمهورى اسلامى کار میکنند، همین کسانى هستند که واقعاً دنبال این هستند که همان غفلت - غفلتِ محاسباتى - همان اغواى شیطانى که نسبت به عقلانیت این کشور در یک دورهاى وجود داشت، همان مجدداً حاکم بشود. در مقابل اینها باید ایستاد. حرکت، حرکت صحیح و عقلانى است. آنچه بخصوص در مورد دانشجوها عرض میکنم. توصیه میکنم دانشجویان عزیز را به اینکه مطالعات خودشان را، هم در زمینههاى مسائل دینى، هم در زمینهى مسائل گوناگون سیاسى، در کنار کار علمى تقویت کنند. سعى کنید قدرت تحلیل را در خودتان تقویت کنید.
آنچه مهم است این است که ما تحلیل درستى از رفتار امروز غرب داشته باشیم. مواجههى آنها با جمهورى اسلامى ایران و با انقلاب اسلامى و با حرکت اسلامى و بیدارى اسلامى، یک بخشى از سیاستهاى کلان آنها است. سیاست کلان نظام سلطه، عبارت است از بردگى ملتها و تسلط بر سرنوشت ملتها بدون اینکه کمترین اعتنایى به مصالح ملتها و خواستهى آحاد ملتها داشته باشند؛ این سیاست کلان استکبار است؛ به این باید توجه داشت. شعارهاى ضد آمریکایى، شعارهاى ضد غربى، شعارهاى ضد استکبار در کشور ما، ناظر به این حقیقت است. یک عدهاى بمجرد اینکه شعار ضد غربى یا ضد آمریکایى مىشنوند، فوراً تصورشان این نباشد که یک کار تعصبآمیز یا بدون یک منطق فکرى دارد انجام میگیرد؛ نه، این نگاه ضد غربى و ضد آمریکایى در انقلاب اسلامى، متکى است به یک تجربهى درست، به یک نگاه عقلانى درست، به یک محاسبهى صحیح. من آن روز اینجا به مجموعهى دستاندرکاران و مجریان و کارگزاران کشور گفتم،(۷) هدف اساسى دشمن این است که در دستگاه محاسباتى ما اختلال ایجاد بکند. دستگاه محاسباتى وقتى دچار اختلال شد، از دادههاى درست، خروجىهاى غلط بهدست خواهد آورد؛ یعنى تجربهها هم دیگر به درد او نخواهد خورد. وقتى دستگاه محاسباتى خوب کار نکرد، درست کار نکرد و محاسبه درست انجام نگرفت، تجربهها هم دیگر به کار نمىآید.
خب، شما نگاه کنید در کشور خود ما، برخورد غربىها و دستاندرکاران تمدن کنونى غرب در طول این صدسال اخیر، هشتاد نود سال اخیر، با کشور ما چگونه بوده. ما اینهمه تجربهى ضربه زدن از سوى غرب داریم. عدهاى هستند در کشور - روشنفکران غربگرا، غربزده، دلباختهى غرب - این تجربهها در مقابل چشم آنها است، [اما] از این تجربهها درس نمیگیرند. خب، آنها دیدند که غربىها رضاخان را آوردند بر این کشور مسلط کردند و دیکتاتورىِ عجیبوغریب رضاخانى، بهوسیلهى انگلیسها در این کشور برپا شد - آمدند یک عنصرِ قلدرِ بىمنطقِ بىاعتناى به اصالتهاى کشور را بر این کشور مسلط کردند - بعد هم در دههى ۲۰، همان قدرتها آمدند ایران را اشغال کردند، در واقع به یک معنا بین خودشان تقسیم کردند؛ همانها آمدند نفت را بردند و قراردادهاى ظالمانه را بر این کشور تحمیل کردند؛ همانها کودتاى بیستوهشتم مرداد را راه انداختند و یک دولت ملى را - که با همهى عیوبى که داشت بالاخره برخاستهى از آراء مردم بود - ساقط کردند و نابود کردند؛ همانها نهضت ملىِ نفت را به انحراف کشاندند و مجدداً سلطهى بر منابع طبیعى و مادىِ ما را به دست گرفتند؛ همانها در یک مدت طولانى، دیکتاتورىِ محمدرضا را بر این کشور تثبیت کردند و از آن با همهى وجود حمایت کردند؛ در دوران حکومت سىوچند سالهى محمدرضا بر کشور، چوب حراج به ثروت مادى و معنوى ما زده شد، پدر این ملت را در آوردند، در فقر نگه داشتند، در جهل نگه داشتند، فساد عمومى در تمام ارکان این کشور به راه انداختند، فرهنگ کشور را، دین مردم را، همه چیز را در واقع از بین بردند، این با پشتیبانى و حمایتِ همین دولتهاى غربى بود؛ در مقابلهى با انقلاب ملت ایران و حرکت عظیم ملت ایران، هرچه توانستند کارشکنى کردند؛ از صدام حسین حمایت کردند، دفاع کردند - با اینکه خودشان صدام را هم قبول نداشتند، اما چون صدام در مقابل جمهورى اسلامى بود، هرچه توانستند به صدام کمک کردند - همین غربىها، همین انگلیس، همین آمریکا، همین فرانسه: بمب شیمیایى دادند، امکانات گوناگون نظامى در اختیارش گذاشتند؛ خب اینها تجربههاى ما است. روشنفکر غربزده، چون دستگاه محاسباتىاش دستگاه اختلالیافتهاى است، از این تجربهها استفاده نمیکند، بهره نمیبرد، استنتاج درست نمیکند. یکى از مهمترین خدمات انقلاب اسلامى، احیاى عقلانیت صحیح در کشور بود. اینکه شما جوان دانشجو مىآیید مسائل منطقه را تحلیل میکنید، با نگاه موشکافانه مسائل را مىبینید، دشمن را معرفى میکنید، حوادث منطقه را تحلیل میکنید و مىایستید، این نشان دهندهى حیات عقلانى یک کشور است؛ این را انقلاب به ما داد. امروز بعضىها باز دلشان میخواهد برگردند به همان شکل سابق. همان جریانهاى غربزده - جریانهایى که عاشق غربند، ملت را تحقیر میکنند، داشتهها را تحقیر میکنند، فرهنگ و هویت ملى را تحقیر میکنند به نفع مسلطین غربى - دلشان میخواهد که همانها دوباره بیایند و براى امور کشور، فرهنگ کشور، جهتگیرى کشور، شاخص معین کنند و معرفى کنند. این عدهاى که امروز در خارج از کشور، در زیر پرچم همین دشمنان خونىِ ملت ایران دارند علیه جمهورى اسلامى کار میکنند، همین کسانى هستند که واقعاً دنبال این هستند که همان غفلت - غفلتِ محاسباتى - همان اغواى شیطانى که نسبت به عقلانیت این کشور در یک دورهاى وجود داشت، همان مجدداً حاکم بشود. در مقابل اینها باید ایستاد. حرکت حرکت صحیح و عقلانى است. آنچه بخصوص در مورد دانشجوها عرض میکنم. توصیه میکنم دانشجویان عزیز را به اینکه مطالعات خودشان را، هم در زمینههاى مسائل دینى، هم در زمینهى مسائل گوناگون سیاسى، در کنار کار علمى تقویت کنند. سعى کنید قدرت تحلیل را در خودتان تقویت کنید. البته من امروز که نگاه میکنم به بیانات دانشجوها، نکات برجسته و خوبى را مشاهده میکنم، یعنى واقعاً جاى خرسندى و شکرگزارى دارد، لکن هرچه میتوانید در این زمینه بیشتر کار کنید. حالا ما در بحثهاى امروز نرسیدیم به بررسى مسائل گوناگون کشور - که حالا این باید بماند براى دیدارهاى دیگرى که با دانشجوها یا [دیگر] مجموعهها داریم، انشاءالله مطالبى را عرض بکنیم - [لکن] دانشجو باید در زمینهى مسائل گوناگون کشور، مسائل اجتماعى، مسائل اقتصادى، مسائل سیاسى، تحلیل در اختیار مردم بگذارد؛ یعنى مردم بایستى بتوانند از تحلیل دانشجویان بهرهمند بشوند، استفاده کنند؛ قدرت تحلیل دانشجو باید این [طور] باشد. اینهم متکى است به مطالعه؛ باید مطالعه کنند. اینجور نباشد که نگاه دانشجو صرفاً نگاه احساسى [باشد]؛ دادههاى ذهنى شما فقط مسائل روزنامهاى نباشد؛ روى مسائل فکر کنید، مطالعه کنید، بحث کنید. خیلى از این حرفهایى که دوستان در اینجا گفتند، حرفهایى است که تکلیف آنها باید در خود جلسات دانشجویى و در بحثهاى آزاد دانشجویى معین بشود؛ که من یادداشت کردم، این «کرسىهاى آزاد اندیشى» که ما مطرح کردیم که مستلزم بحثهاى آزاد دانشجویى در محیط دانشگاهها است، بسیارى از مسائلى را که در اینجا دوستان مطرح کردند، میتواند تعیین تکلیف کند، روشن کند؛ جهات مثبت و منفىِ هر مطلبى را در بحثهاى دانشجویى باید بتوانند به دست بیاورند. آنچه من میخواهم در این بخش از عرایضم - که عمدهی حرف من هم همین است - عرض بکنم، این است که ما امروز در محاسباتمان نباید دچار اشتباه بشویم؛ نگذارید دشمن در دستگاه محاسباتی شما اثر بگذارد؛ نگذارید اغوا کند؛ نگذارید تطمیع او یا تهدید او اثر بگذارد. امروز نبرد جمهوری اسلامی با استکبار - که با انقلاب آغاز شد و همچنان با قوّت ادامه دارد - همان نبرد پیغمبران با طواغیت زمان، با شیاطین انس و جن است. ما دنبال آرمانهای بلند هستیم؛ دنبال تشکیلجامعهی اسلامی، نظام اسلامی، کشور اسلامی، امّت اسلامی و تحقّق بخشیدن به آرزوهای بزرگ پیامبران و صدّیقان و شهیدان [هستیم]؛ و دستگاههای شیطانی زمان یک جبههاند و طبعاً با یکچنین حرکتی مخالفند. [بنابراین] کارشکنی میکنند، اذیت میکنند، تهدید میکنند؛ در عین حال با همهی زرق و برقی که آن جبههی مقابل دارد و جلال ظاهری و تواناییهای مادّیای که دارد، این حرکت الهی و حرکت پیامبرانه راه خودش را دارد ادامه میدهد و پیش میرود، اثر میگذارد، روزبهروز توسعه پیدا میکند، روزبهروز عمق پیدا میکند.
آنچه ما امروز در مجموعهی رفتار دستگاه استکبار مشاهده میکنیم، همین است؛ هدف ایجاد اختلال در نظام محاسباتی و دستگاه محاسباتی من و شما است. در میدانهای دیگر، استکبار نتوانسته است، کاری از او برنیامده است. در میدانهای واقعی، تنها دو عامل مادّی در اختیار جبههی استکبار بوده و هست: یکی تهدید نظامی، یکی تحریم. استکبار غیر از این دو هیچ چیز در اختیار ندارد. از لحاظ قدرت منطق، قدرت استدلال، توانایی بر اثبات حقّانیّت، دست استکبار بسته است. تنها دو کار میتواند بکند: یکی تهدید نظامی است که مرتّب میکند، یکی هم تحریم؛ این دو هم علاج دارد. تحریم را با مجاهدتِ در باب اقتصاد مقاومتی بایستی خنثی کرد. این نکتهای که امروز رئیس جمهور محترم گفتند؛ قبلاً هم ایشان گفته بودند و این نکتهی کاملاً درستی است: برنامههای اقتصادی براساس و با فرض ماندن تحریمها بایستی برنامهریزی بشود و تعقیب بشود و تحقّق پیدا بکند. فرض کنیم که این تحریمها ذرّهای و سرِ سوزنی کم نخواهد شد؛ که حالا خود آنها هم همین را میگویند. آنها هم میگویند که تحریمها دست نخواهد خورد، حتّی از حالا شروع کردند که اگر در زمینهی هستهای هم به توافق برسیم، معنای آن این نیست که همهی تحریمها برداشته خواهد شد؛ هنوز چیزهای دیگری هم هست؛ این همان حرفی است که ما همیشه میگفتیم. هم در زمینهی تحریم، هم در زمینهی تهدید نظامی، دست دشمن خالی است: وَ لا تَهِنوا وَ لا تَحزَنوا وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین؛(۲۷) اگر ما [مؤمن باشیم]، دشمن در میدان واقعی کاری نمیتواند بکند. خب، حالا که کاری در میدان واقعی نمیتواند انجام بدهد و دستش از تأثیرگذاری خالی است، راه علاج دشمن چیست؟ راه علاج این است که دستگاه محاسبهی طرف مقابل را دچار اختلال کند؛ دستگاه محاسباتی من و شما را؛ این کار را هم با تبلیغات، با کار سیاسی، با تماسهای گوناگون دنبال میکنند؛ میدانند که جمهوری اسلامی برای رسیدن به هدفهای خود دارای توان است؛ باید نخواهد؛ اگر «خواست»، میتواند؛ میخواهند کاری کنند که نخواهد. امروز تلاش دنیای استکبار و در رأس آنها آمریکا است و این همان جنگ نرمی است که ما از چند سال قبل از این دربارهی آن بحث کردیم، حرف زدیم؛ دیگران هم گفتهاند و نوشتهاند و بحث کردهاند.
محاسبات ما را نمیتوانند عوض کنند؛ محاسبات جمهوری اسلامی از روز اوّل براساس منطق عقلانی بوده است؛ براساس یک قوّهی عاقلهای بوده است. عناصری که این محاسبات را شکل میداده اینها است: اوّل، اعتماد به خدا و سنن آفرینش؛ دوّم، بیاعتمادی به دشمن و شناخت او. از جملهی موارد اعتماد به خدا و سنن آفرینش، اعتماد به مردم است؛ اعتماد به ایمانها است؛ اعتماد به محبّتها است؛ اعتماد به انگیزههای صادقانه است؛ اعتماد به صدق مردم است - که امام بزرگوار ما مظهر این اعتماد بود - اعتقاد به خودباوری و اینکه «ما میتوانیم»؛ تکیهی به عمل و پرهیز از بیکارگی؛ اعتماد به نصرت الهی؛ تکیهی به تکلیف و مجاهدت در راه تکلیف؛ اینها آن چیزهایی است که از روز اوّل تا امروز مجموعهی عناصر قوّهی عقلانی نظام اسلامی را - که پایه و زیربنای حرکت او بود - شکل داده است؛ بیانات امام را مراجعه کنید؛ فرمایشات امام مملو و مشحون از همین معارف و معانی است؛ بهرهگیری از تجربهها، تجربهی رفتار قدرتهای مستکبر با ملّتهای زیردست؛ مجاهدت برای استقلال، مستقل ماندن، مستقل زیستن. استقلال یعنی چه - حالا بعضیها در اصل مفهوم استقلال خدشه میکنند که یعنی چه استقلال - استقلال یعنی آزادی از ارادهی بیگانگان و ارادهی دیگران؛ این معنای استقلال است؛ این را هیچ عقلی میتواند انکار کند؟ معنای استقلال این است که یک ملّتی سرنوشت خودش را خودش تعیین کند. این کشور سالهای متمادی دچار استقلال نبود؛ استقلال ظاهریِ سیاسی بود، امّا مغزافزار این نظام و این کشور دست دیگران بود؛ آنها بودند که تصمیم میگرفتند؛ آنها بودند که کار میکردند؛ افرادی هم در داخل بودند، بعضی دلبستهی آنها، بعضی هم نهچندان دلبسته، امّا مجبور و ناگزیر دنبال آنها راه میافتادند. استقلال، ایستادگی در مقابل یک چنین حالتی است. کار شیطان اغوا کردن است؛ اغوا یعنی چه؟ یعنی ایجاد اختلال در دستگاه محاسبهی شما - شیطان این است دیگر - نقطهی مقابل، کارکرد تقوا است؛ سعی شیطان این است که شما را اغوا کند، یعنی دستگاه عقل را، دستگاه فطرت را، دستگاه سنجش صحیح را که در وجود انسان گذاشته شده است، از کار بیندازد؛ یعنی انسان را دچار خطای در محاسبه کند. کار تقوا نقطهی مقابل است: اِن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقانا،(۱۱) تقوا به شما فرقان، یعنی آگاهی برای جدا کردن حق از باطل را میدهد. در آیهی شریفهی دیگر [میفرماید]: وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله؛(۱۲) تقوا موجب این است که خدای متعال دریچههای دانش را، آگاهی را، دانایی را به روی شما باز کند.
تأثیر شیطان در دستگاه محاسبهی ما، از راه تهدید و تطمیع است؛ از یک طرف ما را میترساند: آیهی شریفهی قرآن در سورهی مبارکهی آلعمران [میفرماید]: اِنَّما ذلِکُمُ الشَّیطنُ یُخَوِّفُ اَولِیآءَهُ فَلا تَخافُوهُم وَ خافُونِ اِن کُنتُم مُؤمِنین.(۱۳) در قضیّهی غزوهای که بعد از اُحد اتّفاق افتاد - که آمدند شایعه کردند که دشمن آمد، پدرتان درآمد، همه چیزتان از دست رفت - پیغمبر فرمود: آن کسانی که امروز در جنگ اُحد زخمی شدند، همانها شمشیر بردارند و بیایند؛ اگر هیچکدامتان هم نیایید، من تنها خواهم رفت. پیغمبر اکرم راه افتاد، کسانی که آن روز در اُحد زخمی شده بودند، شمشیر برداشتند با پیغمبر راه افتادند رفتند و دشمن را که در نزدیک مدینه - [خبر] درست بود - کمین کرده بود و قصد داشت که حمله کند بهصورت غافلگیرکننده، تارومار کردند و برگشتند. فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سوء؛(۱۴) بعد میفرماید که: اِنَّما ذلِکُمُ الشَّیطنُ یُخَوِّفُ اَولیاءَه.(۱۵) یکی از کارهای شیطان ترساندن است: اَلشَّیطنُ یَعِدُکُمُ الفَقر؛(۱۶) شما را از فقر میترساند - بنابر یک احتمال در معنای این آیهی شریفه - این تهدید بود، از طرف دیگر تطمیع است؛ از سوی دیگر وعده میدهد شیطان، وعدههای فریبنده؛ اینجا هم آیهی شریفهی قرآن میفرماید: یَعِدُهُم وَ یُمَنّیهِم وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیطنُ اِلّا غُرورا؛(۱۷) وعده میدهد، آرزوها را در دل آنها بیدار میکند، زنده میکند، یک آیندهی رنگی و دروغین و خیالی مثل سراب در مقابل چشم مؤمنینِبهخود میگذارد؛ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیطنُ اِلّا غُرُورا؛(۱۸) امّا فریب است. از یک طرف تهدید، از یک طرف تطمیع؛ مثل رفتاری که امروز آمریکا دارد و قدرتهای استکباری همیشه [دارند]؛ از یک طرف تهدید میکنند، از یک طرف تطمیع میکنند. تطمیع، فقط تطمیع شخصی نیست؛ تطمیعهای کلّی: «چنین میکنیم، چنان میکنیم»؛ بعد هم نمیکنند، دروغ میگویند؛ کار شیطان این است. همهی این کارهایی که شیطان انجام میدهد - این اغوا، این تهدید و تطمیع - برای این است که دستگاه محاسباتیِ انسان مؤمن را از کار بیندازد تا محاسبهی غلط انجام بدهد؛ وقتی دستگاه محاسباتی از کار افتاد، کار خراب میشود. محاسبهی غلط، یکی از بزرگترین خطرها است؛ گاهی حیات انسان را تهدید میکند؛ گاهی سرنوشت انسان را تهدید میکند؛ چون توان انسان، نیروی انسان، تواناییهای انسان، تحت سرپنجهی ارادهی او است، و ارادهی انسان تحت تأثیر دستگاه محاسباتی او است: اگر دستگاه محاسباتی بد کار کرد، ارادهی انسان تصمیمی میگیرد و در جهتی میرود که خطا است؛ آنوقت نیروهای انسان، همهی تواناییهای انسان در این جهتِ خطا به کار میافتد؛ این آن چیزی است که باید مراقب آن باشید. عرض کردیم، مراقبت در مورد شخصی که مسئولیّت ندارد به یک معنا است، مراقبت در مورد من و شما که حوزهی مسئولیّتی داریم، به یک معنای دیگر است. مراقب باشیم که دستگاه محاسباتی ما بهوسیلهی شیطانهای انس و جن دچار اختلال نشود، مسائل را بد نفهمیم. شیطان که فقط شیطان جنّی نیست؛ ابلیس که فقط نیست؛ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیطینَ الاِنسِ وَ الجِنِّ یوحی بعضُهُم اِلی بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا؛(۱۹) شیاطین انس و جن به هم کمک هم میکنند. من همینجا تأکید کنم: یکی از خطاهای محاسباتی این است که انسان در چهارچوب عوامل محسوس و صرفاً مادّی محدود بماند؛ یعنی عوامل معنوی را، سنّتهای الهی را، سنّتهایی که خدا از آنها خبر داده است، آن چیزهایی را که با چشم دیده نمیشود، ندیده بگیرد؛ این یکی از خطاهای بزرگ محاسباتی است. خداوند فرموده است: اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم،(۲۰) دیگر از این واضحتر؟ اگر شما در راه خدا حرکت کنید، دین خدا را نصرت کنید، خدا شما را نصرت خواهد داد؛ این سنّت الهی است، این غیر قابل تغییر است: وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلاً؛(۲۱) اگر در راه احیای دین الهی حرکت کردید و این جهت را رعایت کردید، خدا شما را نصرت خواهد داد. کار شیطان اغوا کردن است؛ اغوا یعنی چه؟ یعنی ایجاد اختلال در دستگاه محاسبهی شما - شیطان این است دیگر - نقطهی مقابل، کارکرد تقوا است؛ سعی شیطان این است که شما را اغوا کند، یعنی دستگاه عقل را، دستگاه فطرت را، دستگاه سنجش صحیح را که در وجود انسان گذاشته شده است، از کار بیندازد؛ یعنی انسان را دچار خطای در محاسبه کند. کار تقوا نقطهی مقابل است: اِن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقانا، تقوا به شما فرقان، یعنی آگاهی برای جدا کردن حق از باطل را میدهد. در آیهی شریفهی دیگر [میفرماید]: وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله؛ تقوا موجب این است که خدای متعال دریچههای دانش را، آگاهی را، دانایی را به روی شما باز کند.
تأثیر شیطان در دستگاه محاسبهی ما، از راه تهدید و تطمیع است؛ از یک طرف ما را میترساند: آیهی شریفهی قرآن در سورهی مبارکهی آلعمران [میفرماید]: اِنَّما ذلِکُمُ الشَّیطنُ یُخَوِّفُ اَولِیآءَهُ فَلا تَخافُوهُم وَ خافُونِ اِن کُنتُم مُؤمِنین. در قضیّهی غزوهای که بعد از اُحد اتّفاق افتاد - که آمدند شایعه کردند که دشمن آمد، پدرتان درآمد، همه چیزتان از دست رفت - پیغمبر فرمود: آن کسانی که امروز در جنگ اُحد زخمی شدند، همانها شمشیر بردارند و بیایند؛ اگر هیچکدامتان هم نیایید، من تنها خواهم رفت. پیغمبر اکرم راه افتاد، کسانی که آن روز در اُحد زخمی شده بودند، شمشیر برداشتند با پیغمبر راه افتادند رفتند و دشمن را که در نزدیک مدینه - [خبر] درست بود - کمین کرده بود و قصد داشت که حمله کند بهصورت غافلگیرکننده، تارومار کردند و برگشتند. فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سوء؛ بعد میفرماید که: اِنَّما ذلِکُمُ الشَّیطنُ یُخَوِّفُ اَولیاءَه.یکی از کارهای شیطان ترساندن است: اَلشَّیطنُ یَعِدُکُمُ الفَقر؛شما را از فقر میترساند - بنابر یک احتمال در معنای این آیهی شریفه - این تهدید بود، از طرف دیگر تطمیع است؛ از سوی دیگر وعده میدهد شیطان، وعدههای فریبنده؛ اینجا هم آیهی شریفهی قرآن میفرماید: یَعِدُهُم وَ یُمَنّیهِم وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیطنُ اِلّا غُرورا؛ وعده میدهد، آرزوها را در دل آنها بیدار میکند، زنده میکند، یک آیندهی رنگی و دروغین و خیالی مثل سراب در مقابل چشم مؤمنینِبهخود میگذارد؛ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیطنُ اِلّا غُرُورا؛(۱۸) امّا فریب است. از یک طرف تهدید، از یک طرف تطمیع؛ مثل رفتاری که امروز آمریکا دارد و قدرتهای استکباری همیشه [دارند]؛ از یک طرف تهدید میکنند، از یک طرف تطمیع میکنند. تطمیع، فقط تطمیع شخصی نیست؛ تطمیعهای کلّی: «چنین میکنیم، چنان میکنیم»؛ بعد هم نمیکنند، دروغ میگویند؛ کار شیطان این است. همهی این کارهایی که شیطان انجام میدهد - این اغوا، این تهدید و تطمیع - برای این است که دستگاه محاسباتیِ انسان مؤمن را از کار بیندازد تا محاسبهی غلط انجام بدهد؛ وقتی دستگاه محاسباتی از کار افتاد، کار خراب میشود. محاسبهی غلط، یکی از بزرگترین خطرها است؛ گاهی حیات انسان را تهدید میکند؛ گاهی سرنوشت انسان را تهدید میکند؛ چون توان انسان، نیروی انسان، تواناییهای انسان، تحت سرپنجهی ارادهی او است، و ارادهی انسان تحت تأثیر دستگاه محاسباتی او است: اگر دستگاه محاسباتی بد کار کرد، ارادهی انسان تصمیمی میگیرد و در جهتی میرود که خطا است؛ آنوقت نیروهای انسان، همهی تواناییهای انسان در این جهتِ خطا به کار میافتد؛ این آن چیزی است که باید مراقب آن باشید. عرض کردیم، مراقبت در مورد شخصی که مسئولیّت ندارد به یک معنا است، مراقبت در مورد من و شما که حوزهی مسئولیّتی داریم، به یک معنای دیگر است. مراقب باشیم که دستگاه محاسباتی ما بهوسیلهی شیطانهای انس و جن دچار اختلال نشود، مسائل را بد نفهمیم. شیطان که فقط شیطان جنّی نیست؛ ابلیس که فقط نیست؛ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیطینَ الاِنسِ وَ الجِنِّ یوحی بعضُهُم اِلی بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا؛شیاطین انس و جن به هم کمک هم میکنند. من همینجا تأکید کنم: یکی از خطاهای محاسباتی این است که انسان در چهارچوب عوامل محسوس و صرفاً مادّی محدود بماند؛ یعنی عوامل معنوی را، سنّتهای الهی را، سنّتهایی که خدا از آنها خبر داده است، آن چیزهایی را که با چشم دیده نمیشود، ندیده بگیرد؛ این یکی از خطاهای بزرگ محاسباتی است. خداوند فرموده است: اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم، دیگر از این واضحتر؟ اگر شما در راه خدا حرکت کنید، دین خدا را نصرت کنید، خدا شما را نصرت خواهد داد؛ این سنّت الهی است، این غیر قابل تغییر است: وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلاً؛ اگر در راه احیای دین الهی حرکت کردید و این جهت را رعایت کردید، خدا شما را نصرت خواهد داد. این را قرآن گفته است، با این صراحت که وعدهی الهی است؛ ما هم در عمل آن را تجربه کردهایم. ….. آنچه من میخواهم در این بخش از عرایضم - که عمدهی حرف من هم همین است - عرض بکنم، این است که ما امروز در محاسباتمان نباید دچار اشتباه بشویم؛ نگذارید دشمن در دستگاه محاسباتی شما اثر بگذارد؛ نگذارید اغوا کند؛ نگذارید تطمیع او یا تهدید او اثر بگذارد. امروز نبرد جمهوری اسلامی با استکبار - که با انقلاب آغاز شد و همچنان با قوّت ادامه دارد - همان نبرد پیغمبران با طواغیت زمان، با شیاطین انس و جن است. ما دنبال آرمانهای بلند هستیم؛ دنبال تشکیل جامعهی اسلامی، نظام اسلامی، کشور اسلامی، امّت اسلامی و تحقّق بخشیدن به آرزوهای بزرگ پیامبران و صدّیقان و شهیدان [هستیم]؛ و دستگاههای شیطانی زمان یک جبههاند و طبعاً با یکچنین حرکتی مخالفند. [بنابراین] کارشکنی میکنند، اذیت میکنند، تهدید میکنند؛ در عین حال با همهی زرق و برقی که آن جبههی مقابل دارد و جلال ظاهری و تواناییهای مادّیای که دارد، این حرکت الهی و حرکت پیامبرانه راه خودش را دارد ادامه میدهد و پیش میرود، اثر میگذارد، روزبهروز توسعه پیدا میکند، روزبهروز عمق پیدا میکند. آنچه ما امروز در مجموعهی رفتار دستگاه استکبار مشاهده میکنیم، همین است؛ هدف ایجاد اختلال در نظام محاسباتی و دستگاه محاسباتی من و شما است. در میدانهای دیگر، استکبار نتوانسته است، کاری از او برنیامده است. در میدانهای واقعی، تنها دو عامل مادّی در اختیار جبههی استکبار بوده و هست: یکی تهدید نظامی، یکی تحریم. استکبار غیر از این دو هیچ چیز در اختیار ندارد. از لحاظ قدرت منطق، قدرت استدلال، توانایی بر اثبات حقّانیّت، دست استکبار بسته است. تنها دو کار میتواند بکند: یکی تهدید نظامی است که مرتّب میکند، یکی هم تحریم؛ این دو هم علاج دارد. تحریم را با مجاهدتِ در باب اقتصاد مقاومتیبایستی خنثی کرد. این نکتهای که امروز رئیس جمهور محترم گفتند؛ قبلاً هم ایشان گفته بودند و این نکتهی کاملاً درستی است: برنامههای اقتصادی براساس و با فرض ماندن تحریمها بایستی برنامهریزی بشود و تعقیب بشود و تحقّق پیدا بکند. فرض کنیم که این تحریمها ذرّهای و سرِ سوزنی کم نخواهد شد؛ که حالا خود آنها هم همین را میگویند. آنها هم میگویند که تحریمها دست نخواهد خورد، حتّی از حالا شروع کردند که اگر در زمینهی هستهای هم به توافق برسیم، معنای آن این نیست که همهی تحریمها برداشته خواهد شد؛ هنوز چیزهای دیگری هم هست؛ این همان حرفی است که ما همیشه میگفتیم. من بارها در همین جلسه و جلسات گوناگون دیگر عرض کردهام که [موضوع] هستهای بهانه است؛ مسئلهی هستهای هم نباشد، یک بهانهی دیگری میآورند: مسئلهی حقوق بشر هست، مسئلهی حقوق زنان هست، مسائل گوناگون فراوان را میسازند؛ جعل کردن و بهانهگیری که خیلی مایهای نمیخواهد، دستگاه تبلیغاتی و امپراتوری تبلیغاتی هم که در اختیار آنها است. بنابراین، علاج مسئلهی تحریم، عبارت است از همین اقتصاد مقاومتی؛ که حالا من بعد چند جملهای را در این زمینه عرض خواهم کرد. ….. راه علاج دشمن چیست؟ راه علاج این است که دستگاه محاسبهی طرف مقابل را دچار اختلال کند؛ دستگاه محاسباتی من و شما را؛ این کار را هم با تبلیغات، با کار سیاسی، با تماسهای گوناگون دنبال میکنند؛ میدانند که جمهوری اسلامی برای رسیدن به هدفهای خود دارای توان است؛ باید نخواهد؛ اگر «خواست»، میتواند؛ میخواهند کاری کنند که نخواهد. امروز تلاش دنیای استکبار و در رأس آنها آمریکا است و این همان جنگ نرمی است که ما از چند سال قبل از این دربارهی آن بحث کردیم، حرف زدیم؛ دیگران هم گفتهاند و نوشتهاند و بحث کردهاند. محاسبات ما را نمیتوانند عوض کنند؛ محاسبات جمهوری اسلامی از روز اوّل براساس منطق عقلانی بوده است؛ براساس یک قوّهی عاقلهای بوده است. عناصری که این محاسبات را شکل میداده اینها است: اوّل، اعتماد به خدا و سنن آفرینش؛ دوّم، بیاعتمادی به دشمن و شناخت او. از جملهی موارد اعتماد به خدا و سنن آفرینش، اعتماد به مردم است؛ اعتماد به ایمانها است؛ اعتماد به محبّتها است؛ اعتماد به انگیزههای صادقانه است؛ اعتماد به صدق مردم است - که امام بزرگوار ما مظهر این اعتماد بود - اعتقاد به خودباوری و اینکه «ما میتوانیم»؛ تکیهی به عمل و پرهیز از بیکارگی؛ اعتماد به نصرت الهی؛ تکیهی به تکلیف و مجاهدت در راه تکلیف؛ اینها آن چیزهایی است که از روز اوّل تا امروز مجموعهی عناصر قوّهی عقلانی نظام اسلامی را - که پایه و زیربنای حرکت او بود - شکل داده است؛ بیانات امام را مراجعه کنید؛ فرمایشات امام مملو و مشحون از همین معارف و معانی است؛ بهرهگیری از تجربهها، تجربهی رفتار قدرتهای مستکبر با ملّتهای زیردست؛ مجاهدت برای استقلال، مستقل ماندن، مستقل زیستن. استقلال یعنی چه - حالا بعضیها در اصل مفهوم استقلال خدشه میکنند که یعنی چه استقلال - استقلال یعنی آزادی از ارادهی بیگانگان و ارادهی دیگران؛ این معنای استقلال است؛ این را هیچ عقلی میتواند انکار کند؟ معنای استقلال این است که یک ملّتی سرنوشت خودش را خودش تعیین کند. این کشور سالهای متمادی دچار استقلال نبود؛ استقلال ظاهریِ سیاسی بود، امّا مغزافزار این نظام و این کشور دست دیگران بود؛ آنها بودند که تصمیم میگرفتند؛ آنها بودند که کار میکردند؛ افرادی هم در داخل بودند، بعضی دلبستهی آنها، بعضی هم نهچندان دلبسته، امّا مجبور و ناگزیر دنبال آنها راه میافتادند. استقلال، ایستادگی در مقابل یک چنین حالتی است. یک استدلال دیگر این است که ما داریم با منطق پیش میرویم، با محاسبهی علمی پیش میرویم؛ طرف مقابل ما دچار ضعفهای روزافزون و تناقضهای درونی است بهخاطر غلطِ فاحش بودنِ ساختِ درونی آن تمدّن؛ آنها دارند عقبنشینی میکنند - البتّه لازم نیست به این عقبنشینی اعتراف کرده باشند یا به طور محسوس و واضحی در حرفهای آنها دیده بشود - واقع قضیّه این است، حقیقت قضیّه این است. وقتی یک ملّتی با محاسبهی درست، با پیداکردن نقطهی صحیح کار، کار را پیش میبرد، قطعاً به نتایج مطلوب خواهد رسید.
مسئلهی انتخابات، مسئلهی مهمی است. عرصهی انتخابات، عرصهی ظهور قدرت ملی در یک کشور است. ملتی که زنده است، بانشاط است، متکی به ارادهی الهی است، مطمئن به پشتیبانی الهی است، این ملت در همهی عرصهها پیروز خواهد شد؛ در این عرصه هم همین جور است.
ما عرض کردیم سلائق مختلف و هر کسی که احساس میکند توانائی دارد، بیاید وسط میدان؛ تودهی مردم و جمعیت عظیمِ دهها میلیونی ملت هم انشاءاللَّه وارد میدان خواهند شد؛ اما در محاسبه، آن کسانی که داوطلب میشوند، اشتباه نکنند؛ بدانند مدیریت اجرائی کشور یعنی چه. نه در ارزیابىِ نیازی که کشور به یک قدرت اجرائی دارد، اشتباه کنند، نه در ارزیابی توانِ خودشان اشتباه کنند. اگر چنانچه ارزیابی درستی انجام دادند، بیایند توی میدان؛ ملت هم نگاه میکند، انتخاب میکند. حالا مدتهائی است که دشمنان ما این حرفها را میگویند و به زبان میآورند. میگویند میخواهیم ملت ایران - حالا آنها میگویند مسئولین، اما در واقع ملت ایران مورد نظرشان است - محاسباتش عوض شود. ما با یک محاسبهای، یک راهی را انتخاب کردیم. انقلاب اسلامی آمد تحولات عمدهای را در این کشور به وجود آورد؛ سلطنت را تبدیل کرد به حکومت مردم، مردمسالاری؛ وابستگی را تبدیل کرد به استقلال؛ عقبماندگی تاریخىِ مزمن را تبدیل کرد به پیشرفت - که دارید میبینید - تحقیرشدگی را تبدیل کرد به اعتماد به نفس و احساس عزت؛ اینها کارهای انقلاب بوده. خب، دشمن ما، یعنی آن دستگاه مقتدرِ مادی که تا قبل از انقلاب بر اقتصاد این کشور و سیاست این کشور و فرهنگ این کشور و منابع این کشور و تصمیمهای مسئولان این کشور مسلط بوده، از این وضع ناراحت است؛ میخواهد این را عوض کند؛ چه کار کند؟ برای او تنها راه، منحصر در این است که ملت ایران و مسئولین ایران در نهایت به یک محاسبهای برسند که احساس کنند ادامهی این راه به صرفشان نیست. دشمن میخواهد این محاسبه را بر ذهن شما تحمیل کند؛ میخواهد من و شما به این نتیجه برسیم که صلاح نیست در مقابل آمریکا، در مقابل استکبار، در مقابل دستگاههای سیاسىِ تابع کارتلهای گوناگون اقتصادی، خیلی هم بایستیم و خیلی هم مقاومت کنیم؛ از بعضی از حرفها باید دست بکشیم؛ کمااینکه گفتند.
ما عرض کردیم افسران جوانِ جنگ نرم. اعتقاد من این است - این هیچ تعارف نیست - که در این میدان، شماها افسرید؛ سرباز صفر نیستید. شما جوانید، میدان مبارزهی شما هم میدان جنگ نرم است. امروز خوشبختانه جنگ نظامی نداریم؛ اگر یک وقتی جنگ نظامی هم پیش بیاید، باز پیشقراولهایش جوانهایند. امروز جنگ نرم مطرح است؛ نه امروز، سی سال است مطرح است. در جنگ نرم، آن چیزی که باید مورد توجه باشد، این است: در جنگ نرم و جنگ روانی - که جنگ روانی یکی از بخشهای جنگ نرم است - هدف دشمن این است که محاسبات طرف مقابل را عوض کند. جنگ نرم مثل جنگ نظامی نیست. در جنگ نظامی هدف دشمن این است که مثلاً بیاید پایگاه طرف مقابل یا کشورِ مورد حمله را نابود کند و از بین ببرد، یا سرزمین را تصرف کند. در جنگ اقتصادی هدف این است که زیرساختهای اقتصادی را از بین ببرد. در جنگ نرم، هدف این چیزها نیست؛ این چیزها گاهی وسیله است برای آن هدف جنگ نرم. در جنگ نرم، هدف آن چیزی است که در دل شماست، در ذهن شماست، در مغز شماست؛ یعنی ارادهی شما. دشمن میخواهد ارادهی شما را عوض کند.
البته اینها حرفهای پنهان نیست. اوائل این حرفها را نمیگفتند، اما حالا مدتهائی است که دشمنان ما این حرفها را میگویند و به زبان میآورند. میگویند میخواهیم ملت ایران - حالا آنها میگویند مسئولین، اما در واقع ملت ایران مورد نظرشان است - محاسباتش عوض شود. ما با یک محاسبهای، یک راهی را انتخاب کردیم. انقلاب اسلامی آمد تحولات عمدهای را در این کشور به وجود آورد؛ سلطنت را تبدیل کرد به حکومت مردم، مردمسالاری؛ وابستگی را تبدیل کرد به استقلال؛ عقبماندگی تاریخىِ مزمن را تبدیل کرد به پیشرفت - که دارید میبینید - تحقیرشدگی را تبدیل کرد به اعتماد به نفس و احساس عزت؛ اینها کارهای انقلاب بوده. خب، دشمن ما، یعنی آن دستگاه مقتدرِ مادی که تا قبل از انقلاب بر اقتصاد این کشور و سیاست این کشور و فرهنگ این کشور و منابع این کشور و تصمیمهای مسئولان این کشور مسلط بوده، از این وضع ناراحت است؛ میخواهد این را عوض کند؛ چه کار کند؟ برای او تنها راه، منحصر در این است که ملت ایران و مسئولین ایران در نهایت به یک محاسبهای برسند که احساس کنند ادامهی این راه به صرفشان نیست. دشمن میخواهد این محاسبه را بر ذهن شما تحمیل کند؛ میخواهد من و شما به این نتیجه برسیم که صلاح نیست در مقابل آمریکا، در مقابل استکبار، در مقابل دستگاههای سیاسىِ تابع کارتلهای گوناگون اقتصادی، خیلی هم بایستیم و خیلی هم مقاومت کنیم؛ از بعضی از حرفها باید دست بکشیم؛ کمااینکه گفتند دیگر. در یک برههای کسانی گفتند آقا ول کنید قضیهی اسرائیل را، ول کنید قضیهی فلسطین را، ول کنید قضیهی عدالت در سطح جهانی و حمایت از ملتهای عدالتخواه را، رها کنید این حرفها را؛ چه کار دارید؟ به خودتان بچسبید. این همان تغییر محاسبات است. دشمن این را میخواهد. در مقابل این، افسر جنگ نرم باید مقاومت کند. چگونه مقاومت کند؟ من مایلم یک مقداری از واقعیتهای جامعه را مطرح کنم. واقعیتهائی وجود دارد که اگر ما این واقعیتها را در محاسبات خودمان نیاوریم، قطعاً در قضاوت اشتباه خواهیم کرد؛ در انتخاب راه هم اشتباه خواهیم کرد. این واقعیتها را باید دید. البته هیچکدام از این واقعیتهائی که من عرض میکنم، تحلیل نیست؛ همه واقعیتهای مشهودِ پیش روی ماست.
من قبلاً این را عرض بکنم؛ ما وقتی که میخواهیم آرمانگرائىِ همراه با واقعبینی داشته باشیم - یعنی واقعیتها را ببینیم، بر اساس واقعیتها حرکت خودمان را تنظیم کنیم - باید توجه کنیم که به لغزشهائی که در اینجا ممکن است پیش بیاید، دچار نشویم. لغزشگاههائی وجود دارد. یک لغزشگاه، واقعیتْپنداری است؛ چیزهائی را که واقعیت ندارد، انسان واقعیت تصور کند. دشمنانی که جبههای را در مقابل کشور ما، ملت ما، انقلاب ما تشکیل دادند، سعی میکنند واقعیتسازی کنند، واقعیتنمائی کنند، یک چیزهائی را به عنوان واقعیتهای مسلّم در نظر ما جلوهگر کنند؛ در حالی که واقعیتها آنها نیست. باید مواظب باشیم درگیر و دچار واقعیتسازیهای خلاف واقع نشویم. فرض بفرمائید اگر چنانچه ما توان خودمان را بیشتر از واقع بدانیم، یا کمتر از آنچه که واقعیت است، بدانیم، دچار خطا خواهیم شد؛ توان دشمن را هم اگر بیشتر از آنچه که هست، یا کمتر از آنچه که هست، ببینیم، دچار اشتباه محاسبه خواهیم شد. این از آنجاهائی است که طراحان دشمن وارد میدان میشوند. شما ملاحظه کنید؛ در تبلیغات گستردهی رسانهاىِ دشمنان ما سعی میشود توان داخلی و ملی کشور تحقیر شود و کوچک شمرده شود؛ متقابلاً توان دشمن بیش از آنچه که هست، معرفی شود؛ این یکی از لغزشگاههاست. اگر ما از آن مقداری که دشمن باید مورد ملاحظه قرار بگیرد، بیشتر او را محاسبه کردیم و بیشتر از او ترسیدیم، قطعاً دچار خطای در محاسبه خواهیم شد؛ راه را عوضی خواهیم رفت؛ این یکی از لغزشگاههاست. یکی از لغزشگاهها در دیدن واقعیت، برمیگردد به درون خود ما. گاهی دلبستگیهای ما فلج کننده است. دلبستگیهای ما موجب میشود که ما یک چیزهائی را واقعیت بپنداریم که واقعیت ندارد؛ در واقع خطائی است که نفس راحتطلب ما یا دلبستهی ما به مسائل مادی، بر ما تحمیل میکند؛ در حالی که واقعیت ندارد. یکی از این لغزشگاهها این است که انسان تصور کند دست یافتن به آرمانها بدون هزینه امکانپذیر است. ما در دوران مبارزات هم میدیدیم؛ بعضیها بودند که اهداف مبارزات را قبول داشتند، اما حاضر نبودند در راه این مبارزات هزینهای بدهند، قدمی بردارند. امروز چنین کسانی هم هستند؛ تصور میکنند که باید به هدفها رسید، بدون دادن هزینه؛ لذا آنجائی که پای هزینه دادن در میان است، عقب میکشند. این عقبکشیدنها در بسیاری از موارد موجب میشود که انسان در محاسبه اشتباه کند؛ خطی را که باید در مقابل دشمن دنبال کند، دنبال نکند. یک لغزش دیگر این است که ما بخشی از واقعیتها را ببینیم، بخش دیگری از واقعیتها را نبینیم؛ این هم موجب خطاست؛ خطای در محاسبه را به دنبال خواهد داشت. واقعیتها را باید با هم دید و دانست. حالا من یک تعدادی از این واقعیتها را میگویم. مدعی نیستیم که همهی واقعیتهای کشور را در اینجا بیان خواهیم کرد؛ لیکن یک مدخلی است، میتواند چشم ما را به سوی واقعیتهای گوناگون باز کند. ما در چه وضعی هستیم؟ کجا قرار داریم؟ چه داریم؟ چه نداریم؟ ملاحظهی این واقعیتها، با قضاوتی که بنده در این مسئله پیش خودم دارم، بسیار امیدبخش است. وقتی ما واقعیتها را کنار هم میگذاریم، اینها را ملاحظه میکنیم؛ احساس میکنیم که راه ملت ایران به سوی آرمانهای بلند، یک راهِ گشوده است. این راه، چالش دارد؛ اما راه باز است، بنبست وجود ندارد. هدف جبههی مخالف نظام اسلامی و انقلاب اسلامی و دشمن ما این است که راه را بنبست نشان بدهد. خودشان هم میگویند ما بایستی این کارها را بکنیم، این فشارها را وارد کنیم، این محاصره را بکنیم، این تحریم را بکنیم، تا مسئولان جمهوری اسلامی در محاسبات خودشان تجدیدنظر کنند. من عرض میکنم؛ ملاحظهی واقعیتها نه فقط موجب میشود ما در محاسبات گذشتهمان تجدیدنظر نکنیم، بلکه ما را به درستىِ راهی که پیمودیم و راهی که انقلاب جلوی ما گذاشته، مطمئنتر میکند. یکی از لغزشگاهها در دیدن واقعیت، برمیگردد به درون خود ما. گاهی دلبستگیهای ما فلج کننده است. دلبستگیهای ما موجب میشود که ما یک چیزهائی را واقعیت بپنداریم که واقعیت ندارد؛ در واقع خطائی است که نفس راحتطلب ما یا دلبستهی ما به مسائل مادی، بر ما تحمیل میکند؛ در حالی که واقعیت ندارد.
یکی از این لغزشگاهها این است که انسان تصور کند دست یافتن به آرمانها بدون هزینه امکانپذیر است. ما در دوران مبارزات هم میدیدیم؛ بعضیها بودند که اهداف مبارزات را قبول داشتند، اما حاضر نبودند در راه این مبارزات هزینهای بدهند، قدمی بردارند. امروز چنین کسانی هم هستند؛ تصور میکنند که باید به هدفها رسید، بدون دادن هزینه؛ لذا آنجائی که پای هزینه دادن در میان است، عقب میکشند. این عقبکشیدنها در بسیاری از موارد موجب میشود که انسان در محاسبه اشتباه کند؛ خطی را که باید در مقابل دشمن دنبال کند، دنبال نکند. یک لغزش دیگر این است که ما بخشی از واقعیتها را ببینیم، بخش دیگری از واقعیتها را نبینیم؛ این هم موجب خطاست؛ خطای در محاسبه را به دنبال خواهد داشت. واقعیتها را باید با هم دید و دانست. امروز جبههی مقابل ما - که سردمدار آن جبهه هم آمریکا و صهیونیستهایند - به تمام طرقی که میتوانسته است متوسل و متشبث بشود، متشبث شده؛ از تمام راهها که میتوانسته برای مقابلهی با ملت ایران بهرهگیری کند، بهرهگیری کرده است، برای اینکه بتواند این دو عامل، یعنی عامل تقویت کنندهی نظام، و عامل ایستادگی مردم در صحنه را تضعیف کند و از بین ببرد. خودشان هم همین را تصریح میکنند؛ میگویند این تحریمهائی که ما بر علیه ایران تصویب و اجرا میکنیم - و با عناد کامل دنبال میکنند - برای این است که مردم را خسته کنیم، مردم از صحنه خارج شوند، مردم به نظام اسلامی پشت کنند. یا این کار صورت بگیرد، یا در ارادهی مسئولین رخنه به وجود بیاید؛ مسئولین در محاسباتِ خودشان تجدیدنظر کنند. تعبیر آنها این است: میگویند میخواهیم مسئولین جمهوری اسلامی احساس کنند که هزینهی تصمیمگیریهای آنها بالاست. این یعنی رخنه ایجاد کردن در ارادهی مسئولین کشور. با همهی توانشان، با همهی ترفندهائی که بلدند، دارند این دو کار را دنبال میکنند. یا در مردم ایجاد تردید کنند و مردم را از نظام جدا کنند، یا در مسئولین ایجاد تردید کنند و مسئولین را وادار کنند که در تصمیمهای خودشان تجدیدنظر کنند. اشتباه کردند؛ هیچکدام را نمیتوانند انجام دهند.
دشمنان ملت ایران با انواع تبلیغات سعی میکنند از یک نقطهای، به این صف مستحکم، به این حرکت مستمر، اختلال وارد کنند؛ گاهی اوقات با سیاهنمائی، گاهی اوقات با پنهان کردن موفقیتهای درخشان ملت ایران در دوران انقلاب تا امروز؛ سعیشان این است که بگویند
انقلاب نتوانست از عهده بربیاید. آنچه که آنها را میسوزاند، همین است که ملت ایران با اعتماد به نفسی که به وسیلهی انقلاب به دست آورد و با ایمان روشنی که انقلاب به ما داد، توانسته است در مقابل سلطهی مادی و معنوی دشمنان سینه سپر کند و بایستد و مقاومت کند. آنچه ما را در اینجا گرد آورده، بیداری اسلامی است؛ یعنی حالت برانگیختگی و آگاهیای در امت اسلامی که اکنون به تحولی بزرگ در میان ملتهای این منطقه انجامیده و قیامها و انقلابهائی را پدید آورده که هرگز در محاسبهی شیاطین مسلط منطقهای و بینالمللی نمیگنجید؛ خیزشهای عظیمی که حصارهای استبداد و استکبار را ویران و قوای نگهبان آنها را مغلوب و مقهور ساخته است.
شک نیست که تحولات بزرگ اجتماعی، همواره متکی به پشتوانههای تاریخی و تمدنی و محصول تراکم معرفتها و تجربهها است. در صدوپنجاه سال اخیر حضور شخصیتهای فکری و جهادی بزرگ جریانساز اسلامی در مصر و عراق و ایران و هند و کشورهای دیگری از آسیا و آفریقا، پیشزمینههای وضع کنونی دنیای اسلامند. من یقین دارم که این آرزوها تحقق پیدا خواهد کرد، منتها بستگی دارد به اینکه شرایط و واقعیات چگونه پیش برود. عوامل مؤثر در حوادث، غالبا متنوع است؛ اغلب این حوادث هم از ذهن انسان خارج است، از محاسبات دور است. تنها چیزی که قابل محاسبه است، اینهاست: «ان تنصرالله ینصرکم» (۴)؛ «من کان لله کان الله له»، «ولینصرن الله من ینصره» (۵)؛ چون غیبی است و خدای متعال فرموده و «هو اصدق القائلین» است. غیر از این، همه این مطالعات و برنامه ریزیها قابل خدشه است، به خاطر اینکه عوامل مؤثر در حوادث از محاسبه خارج است. قدرتهای جهانی هم امروز در محاسباتشان همین را میدانند و ملاحظه هم می کنند؛ لذا شما میبینید یک چیزهایی را برنامهریزی میکنند یا اعلان میکنند، بعد تحقق پیدا نمیکند؛ نه به خاطر این است که پشیمان شدهاند، برای این است که میبینند نمیشود. حوادثی پیش میآید که محاسبه نشده است. بنابراین آن چیزهایی را که عملی است، باید به طور جدی مطرح کرد و دنبال کرد.
سی سال است که علیه جمهوری اسلامی دارند توطئه میکنند، و سی سال هم هست که دارند شکست میخورند. امسال برای چند دهمین بار جمهوری اسلامی در مبارزهی خود در قبال مستکبرین پیروز شد و مستکبرین شکست خوردند.
حوادث بعد از انتخابات را که عدهای از روی نادانی و محاسبهی غلط ایجاد کردند، دشمن بهانه کرد، شاید بتواند جمهوری اسلامی را تضعیف کند؛ اما بعکس شد؛ همین حوادث موجب قدرت جمهوری اسلامی شد. اگر تا قبل از این حوادث کسی میخواست با استدلال به مردم اثبات کند که دشمن در کمین است، بعد از این حوادث مردم به چشم خودشان دیدند که دشمن در کمین است. و ملت ایران اینجوری است؛ وقتی که دید دشمن در کمین است، معطل نمیکند، میآید توی میدان. از این به بعد هم به حول و قوهی الهی و به توفیق پروردگار، همهی قشرهای مردم در کارهاشان انشاءاللَّه جدیتر خواهند بود و با انگیزهی بیشتر حرکت خواهند کرد؛ در محیط علم، در محیط صنعت، در محیط کارهای گوناگون، در محیط ادارات، در محیط کسب و کار، در محیط تجارت. همه باید تلاش کنند، همه باید کار کنند. این تصور هم غلط است که بعضی خیال کنند با حرکات خیابانی، یک اهرم فشاری علیه نظام درست میکنند و مسئولین نظام را مجبور میکنند، وادار میکنند تا به عنوان مصلحت، زیر بار تحمیلات آنها بروند. نه، این هم غلط است. اولاً تن دادن به مطالبات غیر قانونی، زیر فشار، خود این، شروع دیکتاتوری است. این اشتباه محاسبه است؛ این محاسبهی غلطی است. عواقبی هم اگر پیدا کند، عواقبش مستقیماً متوجه فرماندهان پشت صحنه خواهد شد. اگر لازم باشد، مردم آنها را هم در نوبت خود و وقت خود خواهند شناخت.
من از همهی این دوستان، این برادران، میخواهم بنا را بر برادری بگذارید، بنا را بر تفاهم بگذارید، قانون را رعایت کنید. راه قانون باز است. راه محبت و صفا باز است، از این راه بروید. و امیدوارم خدای متعال توفیق بدهد که همه از این راه بروند. خب، همه پیشرفت کشور را میخواهند. جشن پیروزی چهل میلیونی را این برادران گرامی بدارند و نگذارند دشمن این جشن را خراب کند؛ همچنانی که دشمن میخواهد خراب کند. البته اگر کسانی بخواهند راه دیگری را انتخاب بکنند، آنوقت بنده دوباره خواهم آمد و با مردم صریحتر از این صحبت خواهم کرد. من نمیدانم تصمیمگیر در آمریکا کیست؛ رئیس جمهور است؟ کنگره است؟ عناصر پشت پردهاند؟ لیکن من میخواهم بگویم ما منطقی داریم. ملت ایران از روز اول تا امروز با منطق حرکت کرده است. ما در زمینهی مسائل مهمِ خودمان احساساتی نیستیم؛ از روی احساسات تصمیم نمیگیریم؛ ما با محاسبه تصمیم میگیریم. میگویند بیائید مذاکره کنیم، بیائید روابط ایجاد کنیم. شعار تغییر میدهند؛ خوب، این تغییر کجاست؟ چه تغییر کرده؟ این را برای ما روشن کنید؛ چه تغییر کرده است؟ دشمنی شما با ملت ایران تغییر کرده؟ کو علامتش؟ دارائیهای ملت ایران را آزاد کردید؟ تحریمهای ظالمانه را برداشتید؟ از لجنپراکنی و اتهامزنی و تبلیغات سوء علیه این ملت بزرگ و مسئولین مردمی آن دست برداشتید؟ دفاع بی قید و شرط از رژیم صهیونیستی را کنار گذاشتید؟ چه تغییر کرده؟ شعار تغییر میدهند، اما در عمل تغییری مشاهده نمیشود. ما هیچ تغییری ندیدیم. حتّی ادبیات هم عوض نشده است. رئیس جمهور جدید آمریکا از اولین لحظهای که رسماً به ریاست جمهوری رسید و نطق کرد، به ایران و دولت جمهوری اسلامی اهانت کرد؛ چرا؟ اگر راست میگوئید تغییری انجام گرفته است، کو این تغییر؟ چرا چیزی دیده نمیشود؟ من این را به همه میگویم؛ مسئولین آمریکائی هم بدانند، دیگران هم بدانند؛ ملت ایران را نه میشود فریب داد، نه میشود ترساند.
بهائی که ما میپردازیم، باید ملاحظه شود با آن چیزی که با این پرداخت، برای اسلام، برای مسلمین، برای امت اسلامی و برای جامعه بهدست میآید. گاهی صد تومان انسان خرج کند، اسراف کرده؛ گاهی صد میلیارد اگر خرج کند، اسراف نکرده. باید دید چه در مقابلش میگیریم. انقلاب اسلامی عمل به این نسخه بود. امام بزرگوار ما به این نسخه عمل کرد. یک عدهای آدمهای ظاهرنگر و سطحیبین- البته آدمهای خوب، مردمان بدی نبودند؛ ما اینها را میشناختیم- همان وقت میگفتند که ایشان این جوانها را توی میدان آوردند و بهترین جوانهای ما به کشتن داده میشوند؛ خونشان ریخته میشود. خیال میکردند که امام نمیداند که جان این جوانها در خطر قرار میگیرد. دلشان برای او میسوخت. این ناشی بود از اینکه محاسبه درست نمیشد. خوب بله، در جنگ تحمیلی، ما اینهمه شهید دادیم، اینهمه جانباز دادیم، اینهمه خانواده داغدار شدند. این، بهای بزرگی است؛ اما در مقابل، چه؟ در مقابل، استقلال کشور، پرچم اسلام، هویت ایران اسلامی را در مقابل آن طوفان عظیم حفظ کردیم.
در یک چنین موقعیتی که این قدر غفلت بر دنیای اسلام حاکم است که خطر را درک و استشمام نمیکنند، چه کار باید کرد؟ کسی مثل حسینبنعلی که مظهر اسلام است، نسخهی بیتغییر پیغمبر مکرم اسلام است - «حسین منّی و انا من حسین» - در این شرایط چه کار باید بکند؟ او باید کاری کند که دنیای اسلام را - نه فقط آن روز، بلکه در طول قرنهای بعد از آن - بیدار کند؛ آگاه کند؛ تکان بدهد. این تکان با قیام امام حسین شروع شد. حالا اینکه امام حسین دعوت شد برای حکومت در کوفه و حرکت کرد به کوفه، اینها ظواهر کار و بهانههای کار بود. اگر امام حسین (علیهالسّلام) دعوت هم نمیشد، این قیام تحقق پیدا میکرد. امام حسین باید این حرکت را انجام میداد، تا نشان بدهد که دستور کار، در یک چنین شرایطی، برای مسلمان چیست. نسخه را به همهی مسلمانهای قرنهای بعدی نشان داد. یک نسخهای نوشت؛ منتها نسخهی حسینبنعلی، نسخهی لفاظی و حرافی و «دستور بده، خودت بنشین» نبود؛ نسخهی عملی بود. او خودش حرکت کرد و نشان داد که راه این است. ایشان از قول پیغمبر نقل میکند که آن وقتی که شما دیدید که اسلام کنار گذاشته شد؛ ظالمین بر مردم حکومت میکنند؛ دین خدا را تغییر میدهند؛ با فسق و فجور با مردم رفتار میکنند؛ آن کسی که در مقابل این وضع، نایستد و قیام نکند، «کان حقّا علی اللَّه ان یدخله مدخله»؛ خدای متعال با این آدم ساکت و بیتفاوت هم مثل همان کسی که «مستحلّ حرمات اللَّه» است، رفتار خواهد کرد. این نسخه است. قیام امام حسین این است. در راه این قیام، جان مطهر و مبارک و گرانبهای امام حسین که برترین جانهای عالم است، اگر قربانی شود به نظر امام حسین، بهای زیادی نیست. جان بهترینِ مردمان که اصحاب امام حسین بودند، اگر قربان شود، برای امام حسین بهای گرانی محسوب نمیشود. اسارت آل اللَّه، حرم پیغمبر، شخصیتی مثل زینب که در دست بیگانگان اسیر بشود - حسینبنعلی میدانست وقتی در این بیابان کشته شود، آنها این زن و بچه را اسیر میکنند - این اسارت و پرداختن این بهای سنگین به نظر امام حسین، برای این مقصود سنگین نبود. بهائی که ما میپردازیم، باید ملاحظه شود با آن چیزی که با این پرداخت، برای اسلام، برای مسلمین، برای امت اسلامی و برای جامعه به دست میآید. گاهی صد تومان انسان خرج کند، اسراف کرده؛ گاهی صد میلیارد اگر خرج کند، اسراف نکرده. باید دید چه در مقابلش میگیریم.
انقلاب اسلامی عمل به این نسخه بود. امام بزرگوار ما به این نسخه عمل کرد. یک عدهای آدمهای ظاهرنگر و سطحیبین - البته آدمهای خوب، مردمان بدی نبودند؛ ما اینها را میشناختیم - همان وقت میگفتند که ایشان این جوانها را توی میدان آوردند و بهترین جوانهای ما به کشتن داده میشوند؛ خونشان ریخته میشود. خیال میکردند که امام نمیداند که جان این جوانها در خطر قرار میگیرد. دلشان برای او میسوخت. این ناشی بود از اینکه محاسبه درست نمیشد. خوب بله، در جنگ تحمیلی، ما این همه شهید دادیم، این همه جانباز دادیم، این همه خانواده داغدار شدند. این، بهای بزرگی است؛ اما در مقابل، چه؟ در مقابل، استقلال کشور، پرچم اسلام، هویت ایران اسلامی را در مقابل آن طوفان عظیم حفظ کردیم. آن طوفانی که درست کرده بودند، طوفان صدام نبود. صدام، آن سرباز جلوِ جبههی دشمن بود. پشت سر صدام همهی دستگاه و دنیای کفر و استکبار قرار گرفته بودند. اگر فرض کنیم از اول هم وارد این توطئه نبودند، در ادامه واضح و روشن بود؛ همه آمدند پشت سر صدام. آمریکا آمد، شوروىِ آن روز آمد، ناتو آمد، کشورهای مرتجع و وابستهی به استکبار آمدند؛ پول دادند، اطلاعات دادند، نقشه دادند، تبلیغات کردند. این جبههی عظیم آمده بود تا ایران بزرگ، ایران رشید و شجاع، ایران مؤمن را بکلی در هم بپیچد. یک منطقهی دستنشاندهی برای استکبار را در درجهی اول، مغلوبِ عنصر پست و کوچکی مثل صدام کند و در درجهی بعد هم در مشت و چنگال آمریکا نگه دارد. مصیبتی را که در طول دویست سال بر سر کشور ما آوردند و این همه مشکل برای این ملت درست کردند، این مصیبت را صد سال دیگر، دویست سال دیگر ادامه بدهند. ملت ما ایستاد، امام بزرگوار ایستاد. البته جانهای عزیزی را دادیم، شهیدان بزرگی را دادیم، جوانهای محبوبی را فدا کردیم؛ اما این بهای گزافی در مقابل آن دستاورد نبود. انقلابها نمیمانند؛ نیمهکاره رها میشوند؛ چون ایمان نیست؛ چون آن عروهی وثقی نیست. این انقلاب در بین مردم ما ماند و روز به روز شادابتر شد و کارائی خودش را روز به روز بیشتر نشان داد. امسال شما نگاه کنید به بیست و دو بهمن. بیست و نه سال از انقلاب گذشته است. امسال بیست و دو بهمن همانطور که جناب آقای مجتهد شبستری از تبریز نقل کردند، بنده هم از نقاط مختلف - چه تهران، چه سایر شهرستانها - خبرگیری کردم، کسانی که اهل این کارند و اهل تشخیصند، تقریباً به طور قاطع نظر دادند که امسال حضور مردم، هیجان مردم، شرکت مردم از سال گذشته و سالهای قبل بیشتر بود؛ چرا؟ چون این ملت زنده است؛ چون این انقلاب زنده است.
آن کسانی که در طول این سالهای وسط ناگهان هیجانزده شدند، اعلام کردند که انقلاب تمام شد، انقلاب مُرد، امام فراموش شد، خطا کردند، بد محاسبه کردند، اشتباه کردند. انقلاب بانشاطتر شد. ارزشهای انقلاب زندهتر شد. امروز آن کسی که بیاید بین مردم و شعارهای انقلاب را مطرح کند، مردم به او رأی میدهند؛ مردم او را میخواهند؛ چون کارائی انقلاب را میبینند؛ کارهائی که انقلاب در این کشور کرده، جایگاهی که برای این ملت در دنیا به وجود آورده، روح اعتماد به نفسی که در جوانان این ملت دمیده شده، اینها چیزهائی است که گاهی در صد سال هم به دست نمیآید. این انقلاب اینها را انجام داد. مشکلات اینجوری حل میشود. آیا وقتی که یک قدرت سیطرهجو برای عقب نشاندن روحی و روانی یک ملت و شکستن اعتماد به نفس او، اینطور ناکام میشود، آیا ساکت میماند؟ جواب این است که نه، ساکت نمیماند؛ دنبال راههای جدید میگردد. چون او دنبال راههای جدید میگردد، ما باید به فکر شیوههای جدید باشیم. ما باید محاسبهی راههای جدید دشمن را بکنیم؛ بدانیم امکانات او، امکانات کمی نیست. من بارها گفتهام: «دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد». دشمن امکانات تبیلغاتی اش با امکانات تبلیغاتی جمهوری اسلامی قابل مقایسه نیست. این را هم من به شما عرض بکنم؛ در زمینههای کار فرهنگی، در زمینههای کار تبلیغاتی و ارتباطاتی، امکانات دشمن خیلی زیاد است؛ دائم مشغولند، پول هم فراوان خرج میکنند. اینی که گفتند آقا ما هشتاد میلیون دلار، صد میلیون دلار به مخالفین نظام در ایران - به تعبیر خودشان اوپوزیسیون - میدهیم، اینها ظاهر قضیه است؛ هزینههای آنها برای این کار خیلی بیشتر از این چیزهاست. دارند هزینه میکنند. من و شما، جوان این مملکت، دانشجوی این مملکت، مسئول این مملکت، استاد این مملکت باید بداند که دشمن از چه راهی وارد خواهد شد؛ پیش بینی کند. اگر پیشبینی کردید، آن وقت پدیدههائی که در جامعه پیش میآید، اینها را میشناسید. وقتی شما میدانید که فرضاً سیلی در راه است، یا طوفانی در راه است، پدیدههای پیش از حدوث سیل یا طوفان وقتی در زندگی شما اتفاق میافتد، این لحظات پیش از سیل یا طوفان را میشناسید و عاملش را میدانید. وقتی نمیدانید، این عوامل برای شما ناشناخته است. گاهی انسان به آن عوامل نادانسته کمک میکند. این است که این بحث را برای ما جدی میکند.
دشمن سعی میکند ارتباط قلبی و عواطفِ بین مسئولین را و بین مردم را تضعیف کند. هر وقتی به تناسب بخشی از دستگاه جمهوری اسلامی را تضعیف میکنند، متهم میکنند؛ یک روز قوهی مجریه را، یک روز قوهی مقننه را، یک روز قوهی قضائیه را، یک روز دستگاههای گوناگون دیگر نظام را؛ کار دشمن است، برای اینکه مردم را دچار حیرت و سردرگمی کنند. مردم ما خوشبختانه هوشیارند؛ بصیرند، مسائل را محاسبه میکنند و درست هم محاسبه میکنند. لذا رابطهی بین مردم، رابطهی بین مسئولین و مردم، رابطهی گرم و مستحکمی است. انشاءاللَّه روزبهروز این رابطه مستحکمتر بشود و مردم ببینند و عملاً حس کنند که مسئولین برای آنها دلسوزی میکنند؛ و مسئولین آمادهی به کارند و کارائی دارند و میتوانند کارها را پیش ببرند.
سفارش دوم مسألهی تقویت کارشناسی است. من حرفهایی را که مخالفان شما و منتقدان باانصاف و بیانصاف شما در زمینهی کارشناسی نشده بودنِ کارهای دولت ذکر میکنند، هیچ جدی نمیگیرم و آنها ملاک قضاوت من نیست؛ چون میبینم که یک جاهائی کارهای کارشناسی بسیار خوبی هم انجام میگیرد؛ اما میخواهم تأکید کنم بر اینکه کار کارشناسی را حقیقتاً جدی بگیرید؛ بخصوص در کارهای مبنایی و بنیانی، مثل مسألهی برنامهریزی و بودجهنویسی، یا مسألهی شوراها و امثال اینها؛ اینها کارهای بنیانی و ماندگار است؛ یعنی باید بماند. اگر کارِ کارشناسی عمیقِ دقیقِ همهجانبهی متبحرانهای انجام گرفت، این کار ماندگار خواهد شد؛ والّا اگر چنانچه گوشهی کارشناسیاش سائیده بود، زحمات شما به هدر خواهد رفت. اولاً خود شماها ممکن است در آینده به اشتباهاتی که اتفاق میافتد، واقف بشوید و بعضی اشتباهات دیگر قابل جبران نیست؛ دیگر اینکه کسانی که بعد از شما میآیند و آیندگان - شما که فقط برای همین دورهی دولت خودتان این کارها را انجام نمیدهید، شما میخواهید این کارها در ساختار تشکیلاتی دستگاه کشور باقی بماند - آنها را جدی نخواهند گرفت؛ بر خلافِ آنوقتی که کار کارشناسی دقیق شده باشد. بالاخره در پایهها، کوچکترین اشتباه در محاسبه، خطرات بزرگ درست میکند. فونداسیون یک ساختمان با دیواری که بین دو اتاق کشیده میشود، فرق میکند؛ آنجا محاسبات باید خیلی دقیق و کارشناسی باشد تا بنا باقی بماند و دچار مشکل نشود. این هم یک مسئله است.
البته در این کار کارشناسی، مسئلهی تعامل با نخبگان هم - که من مکرراً هم به شماها گفتهام و هم با آقای رئیسجمهور مکرر صحبت شده - مطرح میشود؛ یعنی از نخبگان استفاده کنید. نخبگان کشور زیادند و در این جمع و جمعهای مرتبط با این جمع هم منحصر نمیشوند. ما انصافاً آدمهای نخبه در کشور کم نداریم؛ در دانشگاهها هستند، در محیطهای کاری و تحقیقاتی هستند. گاهی که انسان با افراد نخبه برخورد میکند، میفهمد که همه هم آماده و مشتاقند و دلشان میخواهد کمک کنند؛ جویا و خواهان اینها باشید. البته این باید در عمل نشان داده بشود تا نخبگان بیایند و خودشان را عرضه کنند که یک مسئلهی مهمی است. من در این منطقه، مردمى را دیدم که عمر خود را در همین منطقه گذرانده بودند- برادران و خواهران عرب- و با شجاعت، با جانفشانى و وفادارى خود به اسلام و ایران عزیز، آنچنان ایستادگىاى کردند که همهى محاسبات دشمن بعثى و پشتیبانان خارجىِ او، غلط از آب درآمد. من در این منطقه، جوانان غیور این کشور را مشاهده کردم که از اکناف این کشور پهناور و بزرگ، از آغوش خانوادهها، از زندگى راحتِ در کنار پدر و مادر، دل بریده بودند تا به اینجا بیایند و از مرزهاى شرف و عزت ایران اسلامى دفاع کنند. خوزستان، نقطهاى است که در آن توطئهى دشمنان ناکام ماند؛ خوزستان منطقهاى است که در آن محاسبات دشمنان اسلام غلط از آب درآمد. طاغوتِ عراق طور دیگرى محاسبه کرده بود و پشتیبانان صدام- یعنى امریکا و دیگر عناصر اردوگاه استکبار جهانى- محاسبات دیگرى کرده بودند. همت شما مردم، غیرت جوانان مسلمان از سراسر کشور و حمیّت و ایمان مرد و زنِ این سرزمین، محاسبات آنها را از ریشه باطل کرد.
نظام اسلامی پس از انقلاب اسلامی تشکیل شد. شورش انقلابی و نهضت انقلابی میتوانست انجام بگیرد، اما نظام غیراسلامی تشکیل شود. خیلی جاها اینطور شده؛ در الجزایر همینطور بود. در الجزایر، نهضت، اسلامی بود. اصلاً پایگاه نهضت و رهبران نهضت، مسلمانها بودند؛ اما بعد از آنکه نهضت به نتیجه رسید، کسانی که اعتقادی به مبانی تفکر اسلامی نداشتند، آمدند قدرت را در دست گرفتند. اینجا هم همین کارها داشت میشد. در همان روز 21 بهمن و 22 بهمن و 23 بهمن از این کارها داشت میشد. بنده از نزدیک در جریان برخی از کارها بودم؛ داشتند حرکت میکردند که به اصطلاحِ خودشان یک جنبش کارگری و یک حرکت کارگری را بر این حرکت عمومی تغلیب کنند و همان فرمولی که در روی کار آمدن نظامهای سوسیالیستی در دنیا معمول است - یعنی انقلاب طبقهی کارگر - تحقق بدهند و بعد هم یک چند نفر سر کار بیایند؛ منتها امام را محاسبه نکرده بودند؛ یعنی این گوهر خدشهناپذیرِ شکستناپذیر را در محاسباتشان ندیده بودند؛ لذا سخت ضربه خوردند. حتّی روز سومِ بعد از پیروزی انقلاب راه افتادند آمدند جلوی بیت امام در مدرسهی علوی و تظاهرات کردند و مطالباتِ بهاصطلاح سوسیالیستی و کارگری را مطرح کردند. ولی نظام اسلامی تشکیل شد.
حماسهی ملت بزرگ ما در انتخابات نهم، پدیدهای شگفتانگیز بود. حضور حداکثری مردم در عرصهی انتخاب و نزدیک به شصت میلیون رأی را در دو مرحله به میدان این مسابقهی پربرکت آوردن جهاد بزرگ این ملت بود با مستکبران مداخلهجو که در محاسبهی شیطانی خود، مردم را بیتفاوت، جمهوری اسلامی را بیپشتوانه و انقلاب و امام را به غربت افتاده، میپنداشتند. ملت ایران این خواب و خیال را باطل کرد. انتخابات نهم سیلی ملت ایران بر گونهی دشمنانی بود که مردمسالاری برخاسته از ایمان اسلامی را برهمزنندهی جادوی تبلیغاتشان بر ضد اسلام میدانند و درخشش این ستاره را بر پیشانی نظام اسلامی برنمیتابند.
ایران اسلامی عزم و تصمیم خود، نشاط و سرزندگی خود، و حضور پرمعنا و مبارک خود را یکبار دیگر به رخ مستکبران کشید و شیطان بزرگ را یکبار دیگر ناکام ساخت. در خلال این انتخابات، برخی کارهایی انجام گرفت که بنده به عواملی که این کارها را انجام دادند، بدبینم؛ این تخریبهایی که صورت گرفت. بعضی از تخریبها البته از روی بیتوجهی بود؛ بعضی از آقایان و نامزدها یا طرفداران آنها با محاسباتی، حرفهایی نسبت به نظام زدند که واقعبینانه نبود؛ خیلی از مثبتات نظام، از کارهای بزرگ نظام نادیده گرفته شد و سیاهنمایی شد. و پیشرفتهای عظیمی که به وسیلهی دولتها در این سالها به وجود آمده، ندیده گرفته شد؛ اینها از روی غفلت بود، لیکن بعضی از این تخریبها از روی غفلت نبود. تعدادی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری مورد تخریب قرار گرفتند؛ تخریبهای غیر منصفانه و ناجوانمردانه؛ حتّی شخصیت موجهی مثل آقای هاشمی رفسنجانی که شخصیت محترم و باسابقهای است، از دم این تخریبها در امان نماند. این، حادثهی بدی بود. رحمت الهی را نباید با اینگونه کارها آلوده کرد؛ با این که ما تأکید کرده بودیم. امروز چون گذشته است، من نصیحت میکنم؛ اما مسئولان قضایی و غیر قضایی، غیر از نصیحت، وظایف دیگر هم دارند؛ آنها عوامل این تخریبها را تعقیب کنند و آنها را پیدا کنند. یک عده به طور مسلّم از روی جهالت و غفلت این کار را کردند، که البته فعل حرامی انجام گرفت؛ لیکن بسیاری از کارهایی که انجام گرفت، کار کسانی بود که به هیچ یک از نامزدها علاقهای نداشتند و تخریب آنها برای تخریبِ فضای انتخابات انجام گرفت؛ آنها تخریب کردند، برای زیر سؤال بردن نظام اسلامی. ما در اختلافات بزرگ مذهبی، فکری، سیاسی دیدهایم که کسانی وارد میدان فتنهانگیزی میشوند و از زبان این، آن را میکوبند؛ از زبان آن، این را میکوبند؛ در حالی که نه به این علاقه دارند، نه به آن! اینها را پیدا کنید؛ مقصران اصلی بایستی مشخص شوند، که مطمئناً دست دشمن در کار است. بعضی اظهارات، متأسفانه عزیزترین قشرهای این کشور، جوانانِ مؤمن و بسیجی، را زیر سؤال برد! اینجور نیست، بلکه دستهای دشمن است که در کار است برای فتنهانگیزی و برای ایجاد فساد.
امروز سعادت کشور ما در ادامهی راه امام است. امروز همهی آرمانهای بحقی که این ملت دارد، بهوسیلهی خط امام و راه امام تأمین میشود؛ این را من با محاسبه و دقت و با قرائن و شواهد عینی و ملموس عرض میکنم. این ملت اگر امروز بخواهد در مقابل قدرتهای استکبارىِ شکل گرفته - که به هیچ چیزی کمتر از بلعیدن ملتها قانع نیستند - بایستد و هویت و استقلال خود را حفظ کند و بتواند با رأی و نظر خود، راه زندگی اش را انتخاب کند، هیچ راهی ندارد جز اینکه به خط امام و راه امام متمسک شود؛ هم تفکرات او را در مجرای زندگی و عمل و فکر قرار دهد و هم شیوهی او را. شیوهی او، تسلیم شدن به فرم و الگوی بیگانه نبود. اینطور نبود که میدان بازی را دشمن معین و ترسیم کند و چون هر بازیکنی یک طور بازی میکند، امام هم در آن میدان مشغول کار شود؛ نخیر، میدان را خودش انتخاب و ترسیم میکرد؛ لذا دشمن را غافلگیر میکرد. امام ساز و کار استکبارىِ امروز دنیا را به هم زد.
ما دنبال استحکام جمهورى اسلامى و دنبال بیدارى اسلامى هستیم و مىخواهیم اهداف خودمان را تحقق بخشیم و بههیچوجه مایل نیستیم و اجازه نمىدهیم که بخواهند ما را در معادلات رایج جهانى حل کنند و هویت و تشخص ما را از بین ببرند.
ما باید معادلات جهانى را محاسبه کنیم. بنده با کسانى که معتقدند معادلات حاکم بر جهان را بکلى باید کنار گذاشت، موافق نیستم؛ با کسانى هم که معتقدند باید یکسره در چهارچوب این معادلات کار کرد، موافق نیستم. این معادلات تجزیهناپذیر نیستند. مىشود عناصر جدیدى را به آنها وارد کرد و عناصرى را هم نادیده گرفت و حذف کرد. این البته مخالفتهایى را برمىانگیزد؛ برانگیزد. ما یک موجود زنده هستیم، تلاش مىکنیم، کار مىکنیم و از ابزارهاى خودمان استفاده مىکنیم و اثبات مىکنیم که این راه درست است و همان را دنبال مىکنیم. براى این کار از همهى ظرفیتها باید استفاده کرد. این، در زمینهى مبناى اصولى سیاست خارجى ما، که آنرا شما برادران و خواهران عزیز و مسئولان و کارگزاران سیاست خارجى در مد نظر داشته باشید. مسؤولان محترم هم در وزارت جهاد کشاورزی خدمت خود را مقدّس بدانند. کار آنها بسیار مهم و یکی از انسانیترین کارهاست. البته خداوند متعال هم تفضّل و لطف خواهد کرد. هرجا شما تلاش و مجاهدت کنید، مطمئن باشید کمک الهی بالای سرتان است. بله؛ اگر تنبلی کنیم، کنار بنشینیم، محاسبه بد بکنیم و فریب بخوریم، کمک الهی از ما گرفته خواهد شد. دیگر نباید از خدا شکایت کنیم که چرا به ما کمک نکرد؛ از خودمان باید شکایت کنیم و خودمان را باید ملامت نماییم. کسانی که تلاششان مؤثّر است، اگر وارد میدان کار و تلاش شوند و از اراده و فکر و جان و جسمِ خودشان مایه بگذارند، حتماً کمک الهی بالای سر آنها و در اختیار آنهاست.
یکی از مهمترین مواضع بروز تقوا در عملِ مسؤولان این است: خود را در مقام انجام مسؤولیت ندیدن؛ درست عکس آنچه که اهل دنیا برای مسؤولیتها قائلند. اهل دنیا مسؤولیتهای دولتی و... را برای دنیای خودشان میخواهند. اگر ریاست، مدیریّت یا عضویت در پارلمانها و مراکز این چنینی را میخواهند، در درجه اوّل آنچه برایشان اهمیت دارد، مسائل شخصی است. لذا در طىّ مسؤولیت، بارِ خودشان را میبندند و شاید خود را برای مدّت طولانی از عمر بیمه و تأمین میکنند! در نظام جمهوری اسلامی، قطعاً این محاسبه، محاسبه غلطی است. کسی که وارد مسؤولیت میشود، باید مطلقاً منافع شخصی خود را در قبول این مسؤولیت نبیند و اگر این کار و مسؤولیت مطابق تواناییاش نیست، مسؤولیت را قبول نکند؛ اما وقتی قبول کرد، باید آنچه در درجه اوّل برایش اهمیت دارد - که هیچ چیز در عرض آن نیست - ادای مسؤولیتش باشد؛ هرچند که به ضرر خود او و برخلاف منافعش تمام شود.
مسؤولیت را با سختیها و دغدغههایش و با مجاهدتی که باید برای ادای آن کرد، قبول کنیم. اگر این شد، آن وقت انسان پیش خدای متعال و مردم روسفید است و مردم هم میفهمند. درست است که تبلیغ و گفتن و جنجال کردن و زرق و برق و ... روی ذهن آحادی از مردم تأثیرهایی میگذارد؛ اما این تأثیرات ماندنی نیست: «فأمّا الزّبد فیذهب جفاء»؛ حقیقت باقی میماند؛ آنچه حق و صدق است در ذهن مردم جاگیر میشود. اگر خدای نکرده ما برخلاف تعهّد دینی و انقلابی و تعهّد بر اساس قبولِ مسؤولیت، حرکت و عمل کنیم، ولو در برهه کوتاهی از زمان هم بتوانیم حقیقت را طور دیگری نشان دهیم، مردم درک میکنند. شما آیندهى عراق را چگونه پیش بینى مىکنید؟
من نمىتوانم پیشبینى قطعى کنم. آنچه به گمان زیاد و طبق محاسبات، انسان مىفهمد، این است که نقشهاى که آمریکاییها براى عراق داشتند، تحقّق نخواهد یافت. آنچه تا الآن تحقّق پیدا کرده، مقدّمات نقشهى آنهاست. آمریکاییها با مشکلات و چالههاى زیادى مواجه خواهند شد. چیزهایى در صحنهى عراق اتّفاق افتاده و مىافتد که قبلًا بههیچوجه آنها را محاسبه نکرده بودند. همین استقبالهایى که از بعضى علما و بزرگان در عراق مىشود، ما مىدانیم و اطّلاع داریم که بهکلّى امریکایىها غافلگیر شدهاند. چه زمانى آدم غافلگیر مىشود؟ وقتى بههیچوجه وقایع را پیشبینى و محاسبه نکرده باشد. آمریکاییها اتّحاد گروههاى شیعه، همراهى گروههاى شیعه و سنّى، شعارهاى مردم عراق و خواست صریح حکومت مردمى و برخاسته از آراءِ مردم را در مقابل کارشان- که گفتند حاکم نظامى مىگذاریم و گذاشتند و قدرتنمایى هم کردند- محاسبه نکرده بودند و کار، بىمحاسبهى این جوانب صورت گرفته است و چون بىمحاسبه است، دچار ضربه خواهد شد. هر کار بىمحاسبهاى همینطور است؛ یعنى از همان جایى که محاسبه نکردند، ضربه را خواهند خورد. این پیشبینىِ اجمالى است که من مىکنم. این مسأله قطع یکماهه نفت که ما گفتیم، یک مسأله اساسی است. با این مسأله نمیشود سطحی برخورد کرد. البته یک مسأله نمایشی هم نیست که دولتی تنها بایستد و بگوید من نفت خود را قطع میکنم؛ معلوم نیست چه طوری قطع میکند یا نمیکند. این یک مسأله جدّی و واقعی است و باید همه تصمیم بگیرند.
آمدند گفتند که قطع نفت به ضرر کشورهای قطع کننده است؛ در حالی که این طور نیست؛ این خطای در محاسبه است. قطع نفت به ضرر ملتها نیست؛ به سود آنهاست. همین الان شما میبینید در نوسانات قیمت نفت، چند صباح قیمت به بیست و چهار دلار، بیست و پنج دلار میرسد؛ اما بعد از چند روز به پانزده دلار، شانزده دلار کاهش پیدا میکند. از بالا رفتن و پایین آمدن قیمتها ملتها این همه ضرر میبینند؛ چون اختیار در دست دیگران است. با قطع یک ماهِ نفت، این قدرت تصمیمگیری در ملتهای اسلامی آشکار خواهد شد. ملتها و دولتهای اسلامی نشان میدهند که میتوانند علیه دیکتاتورىِ بینالمللی و علیه خواستِ زورگویانی که فقط به سرنیزه متّکی هستند، اقدام کنند. باید این کار را بکنند؛ این اجتنابناپذیر است. البته بعضی از دولتها مواضع خوبی اتّخاذ کردند. دولت سوریه و دولت لبنان شجاعانه ایستادند؛ مواضعشان، مواضع خوبی است؛ لیکن همه دولتهای عربی، همه دولتهای اسلامی و دولتهای صادر کننده و تولید کننده نفت باید به این وظیفه تاریخی خود اهمیت دهند. تاریخ در آینده روی این اقدامهای تعیین کننده قضاوت خواهد کرد؛ امروز هم ملتها قضاوت میکنند. امروز ملتها بر این اساس نسبت به دولتهای خود و نسبت به صداقت و دلسوزی و پاکدامنی آنها تصمیمگیری میکنند. من خدا را شکر میکنم که ملت ما بیدار و مسؤولان ما بحمداللَّه بر گرد محور دین و اسلام متّفق الکلمهاند. بسیاری سعی میکنند از زبان مسؤولان کشور، از زبان رئیس جمهور یا دیگران، حرفهایی بزنند. اینها زحمت بیهوده میکشند. رئیس جمهور، یک عنصر روحانی، مؤمن، مرید امام، متکفّلِ ترویج دین و دارای احساس مسؤولیت در این زمینه است. مسؤولان دیگر هم بحمداللَّه در سطوح بالا همینطورند. البته در مسؤولان میانی کسانی هستند که ما از آنها گله داریم.
دشمن در تحلیل خود نسبت به ملت ایران و نسبت به جوانان ایران بسیار اشتباه کرد. بحمداللَّه ملت ایران، ملتی مقاوم، آگاه، هوشیار و آماده به کار است. وضع جوانان هم در همه جای کشور همینطور است. مسؤولان هم که بحمداللَّه مسؤولان مؤمن، پایبند به دین و دارای احساس مسؤولیتند. ملت ایران مزهى استقلال و طعم آزادى و عزّت را چشیده است؛ ملت ایران مزهى مسلّط نبودن اجانب را چشیده است؛ لذا دیگر زیر بار نخواهد رفت. پس، اوّلین غلطى که در محاسبهشان داشتند، این بود که ملت ایران را بد ارزیابى و محاسبه کردند.اشتباه دوم آنها اشتباه در محاسبهى دانشجویان ما بود. گفت: خود گویم و خود خندم! خودشان گفتند، خودشان هم کیف کردند که دانشجویان با نظام مخالفند و اسلام را قبول ندارند! کدام دانشجویان؟ بله؛ ممکن است چهار نفر از نوکران و مزدوران شما در گوشهاى باشند و پسران یا دختران آنها هم دانشجو باشند البته معلوم هم نیست اینطور باشد؛ اما حالا به فرض چهار نفر هم پیدا شدند ولى تودهى دانشجویان، مؤمن و هوشیار و رشید و آگاهند. دیدید بااینکه احساساتشان جریحهدار شده بود قضیهى کوى دانشگاه، حقیقتاً دانشجویان را عصبانى و ناراحت کرده بود تا دیدند دشمن مىخواهد استفاده کند، اعلانکردند و گفتند ما نیستیم. دانشجویان ما فرزندان ما هستند؛ فرزندان شما که نیستند؛ بچهى همین خانوادهاند. بچهى این خانواده، حتّى اگر بچهى تُخس هم باشد، وقتىکه ببیند دشمن به خانه حمله کرد، مىرود سینه سپر مىکند. حتّى آن تُخسها گاهى بهتر هم سینه سپر مىکنند! بچهى خانواده، خودش را در دفاعِ مقدّس نشان داد. شما ببینید از همین دانشگاه تهران و از دانشگاههاى دیگر تهران و سایر نقاط کشور، چقدر دانشجو به جبهه رفت؛ چقدر دانشجو شهید شد. طبقهى اوّلى که سپاه پاسداران را تشکیل دادند، اغلب همین دانشجویان بودند. طبقهى اوّلى که جهاد سازندگى را تشکیل دادند، همین دانشجویان بودند. الآن کارهاى مهمّ علمى نظام را همین دانشجویان به صورت عملى و تجربى در آزمایشگاههاى دانشگاهها انجام مىدهند. چه فکر کردید در بارهى دانشجویان ما؟!
اشتباه سوم در مورد وحدت مسئولان بود. خیال مىکردند همان شایعاتى را که پخش کردهاند، محقّق خواهد شد؛ مثل آن دیوانهاى که خواست بچهها را از خودش دور کند، بهدروغ گفت فلانجا مهمانى مىدهند! بعد که بچهها شروع به رفتن کردند، خودش هم راه افتاد؛ گفت حالا شاید هم مهمانى بود! اینها خودشان شایعه را القاء مىکنند، خودشان هم باور مىکنند که بین مسئولان اختلاف هست. نه آقا! بین مسئولان اختلافى نیست. همان روز سهشنبه عصرى که لازم دیده شد مسئولین طراز اوّل کشور بیایند با بنده جلسهاى بگذارند، در آنجا رؤساى محترم سه قوّه، رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام، وزراى محترم اطّلاعات، کشور و دیگران، وقتى صحبت مىکردند، من دقّت کردم، دیدم همهشان یک حرف مىزنند؛ همهشان یک چیز مىخواهند؛ همهشان دنبال یک مطلب و یک هدفند. مسئولان کشور این گونهاند. کجا رفتید؛ چه اشتباهى مىکنید! خودشان مىنشینند، مىبافند، مىدوزند و برطبق آن قضاوت براى هرکسى حکمى صادر مىکنند. من الآن عرض مىکنم و مىدانم که ملت ایران مىداند و با تکرار من خوشحال هم مىشود، و مىدانم که دشمن هم مىداند و با تکرار من ناراحت مىشود؛ اما همه بدانند که مواضع رؤساى کشور بخصوص رئیسجمهور محترم در این قضایا، مواضعى بود که صددرصد مورد تأیید و حمایت من بود. بنده به طور قاطع از مسئولان کشور دفاع و حمایت مىکنم؛ از رؤساى سه قوّه دفاع و حمایت مىکنم. من به طور قاطع از شخص رئیسجمهور حمایت مىکنم. اگر اشکال و ایرادى هم به عملکرد بعضى از اجزاى دولت داشته باشم، به رئیسجمهور مىگویم و مىدانم و اطمینان دارم که ایشان دنبال مىکنند. قضایاى ما اینگونه است. دشمن، چیز دیگر و طور دیگرى فهمیده بود. اشتباه چهارمشان محاسبهى جناحهاى داخلىِ سیاسى بود. اینها بد فهمیده بودند. دیده بودند که جناحها و خطّ و خطوط سیاسى گاهى به هم مىپرند؛ اما طور دیگرى فرض کرده بودند. خیال کرده بودند که در این قضایا، این دو جناح یا دو، سه جناح، در مقابل هم مىایستند و تا گاو و ماهى باهم خواهند جنگید! اینجا را هم اشتباه کردند. دیدند که در راهپیمایى روز چهارشنبه، همهى جناحها اعلام کردند که با راهپیمایى عظیم مردم همراهند و در آن شرکت خواهند کرد؛ این را باور نمىکردند. اینجا دیگر چپ و راستى وجود نداشت. من از اسم چپ و راست هم خوشم نمىآید؛ اما حالا خودشان گاهى مىگویند چپ و راست! همانهایى که هستند، همهشان اعلام کردند که در راهپیمایى عظیم مردم شرکت مىکنند، و شرکت کردند. این هم اشتباه دیگر آنها بود. اشتباه پنجم آنها این بود که نسبت به نیروهایى هم که برایشان کار مىکردند، اشتباه کردند! اینها آنجا نشسته بودند و خیال مىکردند عوامل مزدورشان توانستهاند یک شبکهى منسجمِ قوى از اراذل و اوباش درست کنند، که وقتى این اراذل و اوباش به خیابان آمدند، دیگر هیچکس جلودارشان نیست! اینجا هم اشتباه کردند؛ نفهمیدند پولهایى که به مزدوران خودشان دادهاند، طبق معمول، اغلب این پولها صرف عطیناى خود اینها شده است! روى نیروهاى وابستهى خودشان زیادى حساب کرده بودند. نفهمیدند که با یک حضور بسیج و با یک حضور مردمى، همهى اینها دوباره مثل حشراتى به لانههاى خودشان خواهند خزید. حالا را با 28 مرداد سال 32 اشتباه گرفته بودند؛ چون آن روز هم همین اوباش و اراذل و چاقوکشها و امثال اینها به خیابانها آمدند و همه چیز را از خود کردند. بعد که آنها کار را تمام کردند، آن وقت ارتش شاه هم آمد و وارد شد! خیال کردند که حالا هم اینگونه است؛ فکر بسیج و فکر مردم و فکر این نیروهاى انقلابى را دیگر نکرده بودند. اشتباه ششم آنها در بارهى دستگاههاى عملکننده بود. خیال نمىکردند نیروى انتظامى، یا وزارت اطّلاعات، یا مسئولان گوناگونى که بخشهاى مختلف را به عهده دارند، بتوانند اینطور مقتدرانه وارد شوند. همانطور که عرض کردم، خیال کرده بودند که دیگر نفسى براى اینها باقى نمانده است! اشتباه اینها در محاسبات بود و خداى متعال اینها را به خاطر خطاهایشان، دچار ناکامى و شکست تلخ کرد. دشمنان ملتها، برای تصرّف و از پا انداختن و نابود کردن مقاومت آنان، تدابیر گوناگونی را به کار میزنند. یکی از این تدابیر که امروز در جاهایی از دنیا خیلی نمایان است، این است که ارتشهای آن کشورها را قبضه میکنند. وقتی ارتش در یک کشور قبضه بیگانگان شد، در واقع امنیت از فضای سیاسی آن کشور هم رخت بر میبندد. هر جایی که بیگانه لازم بداند، به وسیله این بازوی مسلّح، اوضاع آن کشور را درهم و برهم، یا هدایت میکند و یا بهکلّی دگرگون میسازد.
این، نشان دهنده نقش با اهمیت نیروهای مسلّح در کشورها هم هست. در رژیم گذشته ایران هم کم و بیش اینطور بود. آنها حتّی تصور میکردند که وقتی دستگاه سیاسی این کشور - که خاندان پهلوی هم جزو آنها بودند - مجبور به عقبنشینی شود، باز کارگزاران آنها در نیروهای مسلّح ایران خواهند توانست منافع امریکاییها را تأمین کنند. البته آنها ایران و ایرانی و اعتقادات عمیق ما و اصالت ذوات و طینتهای مردم این کشور را نشناخته و بد محاسبه کرده بودند. منظورم صحّت و سقم محاسبه آنها نیست؛ منظورم محاسبه عمومی بر روی نیروهای مسلّح در کشورهای مختلف است. شما به کشورهایی که ارتشهایشان سرسپرده بیگانگان هستند، نگاه کنید، ببینید که در آن جاها چگونه عمل میکنند و کشورها در چه وضعیتی قرار دارند. در دوران اول انقلاب، شما ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدت کوتاهى، تغییرات اساسى در خلقیات خودشان احساس کردند: گذشت در بین مردم زیاد شد؛ آز و طمع کم شد؛ همکارى زیاد شد؛ گرایش به دین زیاد شد؛ اسراف کم شد؛ قناعت زیاد شد فرهنگ اینهاست؛ فرهنگ اسلامى اینهاست جوان به فکر فعالیت وکار افتاد، دنبال تلاش رفت؛ خیلىها که به شهرنشینى عادت کرده بودند، به روستاها رفتند؛ گفتند: «بگذار کار کنیم. بگذار تولید کنیم.»؛ شبه کارهایى که به صورت گیاه هرزى در زندگى اقتصادى مردم رشد پیدا کرده بود کم شد. این، مربوط به یکى دو سال اول انقلاب بود. این، مربوط به همان زمانى است که تلاش روز به روز دشمن براى پاشیدن بذر اخلاقیات منفى متوقف شده بود و یک گرایش و یک توجه به اسلام پیش آمده بود. مجدداً آن فرهنگ و اخلاق و آداب و خلقیات اسلامى که در خمیرهى مردم ما بود، در آنان زنده شد. البته عمیق نبود. عمق، آن زمانى پیدا مىکند که روى موضوع، چند سالى کار شود. این فرصت پیش نیامد و آن تهاجم، بتدریج و به مرور، از سرگرفته شد. تهاجم، در اواسط دوران جنگ به وسیلهى ابزارهاى تبلیغى و گفتارهاى غلط و کجاندیشانه شروع شد و آن تهنشینها و رسوبهاى ذهنى و روحى خود ما مردم هم در تأثیرگذارىاش مؤثر بود. اما باز حرارت جنگ، مانع بود، تا جنگ تمام شد. بعد از جنگ، این جبههى جدید، به شکل جدى مشغول کار شد. دشمن با یک محاسبه فهمید که جمهورى اسلامى را با تهاجم نظامى نمىشود از بین برد. محاسبهى قبلى، غلط از آب درآمده بود. دیدند با محاصرهى اقتصادى هم نمىشود. وقتى ملتى را محاصرهى اقتصادى کنند، اگر آن ملت یک ملت قانع، صبور، متکى به نفس و متوکل على الله باشد، مگر شکست خواهد خورد؟! هرگز شکست نمىخورد! این را، هم ما در گذرگاههاى تاریخى در گذشته تجربه کردیم و هم ملتهاى دیگر تجربه کردهاند. مخصوص ما نیست. دیدند با محاصرهى اقتصادى هم نمىشود. فهمیدند باید عقبهى ما را بمباران کنند. اگر بخواهیم تشبیه کنیم، این طور است که وقتى یک گروه نظامى، در جلو با دشمن مشغول جنگ است، غذایش از عقب مىآید، نیروى تازهنفس از عقب مىآید، ملزومات از عقب مىآید، نامهى دوستانه از پدر و مادر و یاران از عقب مىآید. عقبه تا سالم است، این نیروى در خط مقدم، مىتواند بجنگد. اگر دشمن آمد عقبهها را بمباران کرد؛ غذا از بین رفت، ملزومات از بین رفت، نیروى تازهنفس از بین رفت؛ نامهى «دست شما درد نکند» از بین رفت، پدر و مادر «زهى» و «مرحبا» گو از بین رفت؛ کسى که در جلو مبارزه مىکند، چطور قدرت مبارزه خواهد داشت؟! دو روز تلاش مىکند؛ ولى از بین خواهد رفت. عقبهى ما، در مبارزهى ملت ایران با قلدرى استکبار جهانى، عبارت بود از «فرهنگ» ما. منطقهى عقبهى ما عبارت بود از اخلاق اسلامى، توکل به خدا، ایمان و علاقهى به اسلام. یعنى علاقهى آن مادرى که چهار پسرش شهید شدهاند و مىگوید من اینها را در راه اسلام دادم، و به این راضى است. بنده خانوادههایى را از نزدیک دیدهام یعنى به خانهى آنها رفتهام و با پدران و مادران صحبت کردهام. روایت نیست؛ خودم از نزدیک دیدهام. خانوادهاى که دو پسر داشتند، هر دو شهید شدند. خانوادهاى که سه پسر داشتند و هر سه شهید شدند. این مگر شوخى است؟! این مصیبت، مگر قابل تحمل است؟! این پدر و مادر باید از غصه دیوانه شوند. آن وقت، مادر، که عواطف جوشانترى هم دارد، با کمال قدرت مىگوید: «ما اینها را در راه اسلام دادیم، و حرفى نداریم.» عجب!
پس تأثیر اسلام این است! تأثیر ایمان به خدا این است! این را دشمن فهمید. پدر و مادرى به جوان خود مىگویند «تو هنوز شانزده سالت است، هفده سالت است؛ برو درست را بخوان؛ برو بازیت را بکن؛ لذتت را ببر. برادرت رفت و شهید شد.»؛ جوان مىگوید: «نه! من سهم خودم را باید براى اسلام ادا کنم.» این، عبارتى است که ما در وصیتنامههاى شهدا دیدهایم و از پدران و مادران شهدا و خانوادهها شنیدهایم. اثر اسلام، این است. الان در کشور خودمان بسیاری از حقایق هست که خیلی از روشنفکران نمیفهمند فرضاً امکان ایستادگی در مقابل قدرتهای مستکبر و مسلط امروز عالم را تحلیلگران سیاسی نمیفهمند و میگویند مگر میشود در مقابل آمریکا ایستاد!؟ شما اگر به تحلیلهای تحلیلگران سیاسی نگاه کنید هرجا که باشند وقتی محاسبه میکنند، میگویند دودوتا چهارتاست، آنها پول دارند، تکنولوژی دارند، پیشرفتهای علمی دارند، مغزهای فعال دارند، قدرت تبلیغاتی دارند، قدرت سیاسی دارند، قدرت لشگرکشی دارند، ببینید با کویت چه کردند؟ با عراق چه کردند؟ و در جاهای دیگر چه کردند؟ چگونه میشود در مقابل آمریکا ایستاد؟ به هرحال اگر واقعاً کار دست تحلیلگرها و حسابگرهای روشنفکر و متخصصین و کارشناسان باشد همه باید بروند در مقابل آمریکا سرخم کنند و بگویند: هر چه شما میفرمائید همان است، اما تودهی مردم میگویند چرا نمیشود ایستاد؟ یعنی یک احساس روشنی دارند و اگر چه آن احساس علمی و تحلیلی که مخصوص روشنفکران است را ندارند اما احساس روشن غیرعملی و ادراکی دارند و میگویند چرا نمیشود ایستاد، بعد هم در عمل که نگاه میکنیم میبینیم واقعاً میشود ایستاد! چون وقتی یک ملتی تصمیم گرفت میایستد. امروز هم دنیای استکباری در یک تحلیل نهایی، یک روشنفکر متخصصی که احساسات صحیح و دقیق داشته باشد و مسائل را بدون زاویههای دید مخصوص دنبال بکند، بالاخره به همین نتیجه میرسد و میبیند که تمام همّ و غمّ استکبار دنیا این است که عقاید تودهها را برگرداند به آن طرفی که خودشان میخواهند، چون اگر عقاید تودهها در آن طرفی که آنها میخواهند قرار نداشته باشد، واقعاً نمیشود با اینها مقابله کرد. ولذا با تودههای مردم چه باید کرد؟ آیا میشود آنها را کشت؟ چنین چیزی امکان پذیر نیست.
امروز در خلیج فارس، تجربهى دیگرى است که نشان داده مىشود. معلوم گردید، آنطور که ادعا مىشد و امریکا خیال مىکرد و ادعا و محاسبه مىنمود که مثل بسیارى از مواقع، این محاسبه هم غلط از آب در آمد نتوانست ظرف چند روز، کارش را از پیش ببرد. چند ماه انتظار و الآن هم هفتهها جنگ، معلوم مىشود قدرت اینها، آن نیست که تبلیغ و وانمود مىکنند؛ آن نیست که مىخواهند ملتها آن را باور کنند. اینها، ضعیفتر از این حرفهایند. بنابراین، همهى ملتها و دولتها و کشورها، در آفریقا و آسیا و در همهى مناطق دیگر عالم، حتّى آنجایى که مسلمانان در اقلیت هستند، مىتوانند در مقابل امریکا بایستند و از تحمیلها شانه خالى کنند.
بدبختی بشر آن وقتی است که همهی حقیقت را در مشاهدات و محسوسات خودش محدود و محصور کند؛ مثل مادّیین و بسیاری از غیرمادّیینِ غافل. این فرد غافل، مادّی هم نیست، معتقد به خداست؛ اما با اینکه به خدا اعتقاد دارد، ولی شعور ندارد که این اعتقاد، با اعتقاد به اصل غیب و فعل و انفعالات و علل و معالیل غیبی ملازم است. اگر ما معتقد به غیب نباشیم، یا درک درستی از آن نداشته باشیم، نتیجه این میشود که محاسبات مادّی میکنیم، به معادلات و مبادلات مخلوق انسان، صددرصد دل میبندیم و اتکا میکنیم؛ همینهایی که میبینید صدی هشتاد یا صدی پنجاهش، غلط در میآید.
آن کس که همهی جوانب را ملاحظه میکند، بعد مثلاً به طبس و یا به مرزهای غربی و جنوبی ماحمله میکند، کجای کارش اشکال دارد؟ آیا در محاسبات مادّیش، یک نقطهی غلط هست؟ نه، محاسبات مادّی، تا آنجا که درک فعل و انفعالات مادّی به انسان میدهد، درست است. روی پول و آدم و ابزار و سیاست و تبلیغ و حمایتها حساب کردن، اجزای یک محاسبهی مادّی است. همه نوع محاسبه را کردند، ولی آخر سر میبینید که در مشتشان هیچچیز نیست. این، حاکی از آن است که یک سلسله محاسبات و علل و عوامل و فعل و انفعالات هست که حواس انسان و در اغلب موارد، عقل مادّی انسان را به آنها راه نیست؛ آنها را دیدِ دیگری میتواند ببیند. اگر جمهوری اسلامی ایران راهی برای جبران میلیاردها خسارت جنگ بیابد، جانِ از دست رفتهی بهترین فرزندان کشور ما و فرصتهای از دست رفتهی سازندگی در بهترین سالهای انقلاب چگونه قابل جبران خواهد بود؟ برخی میگویند: تنها یک اشتباه محاسبه دربارهی نیروهای دفاعی جمهوری اسلامی ایران بود که عراق را به شروع جنگ تشویق کرد، و اکنون که جمهوری اسلامی ایران قدرت خود را نشان داده، این اشتباه محاسبه دیگر صورت نخواهد گرفت. این تحلیل به یک شوخی بیشتر شبیه است؛ زیرا آنچه برای امنیّت ملّی هر کشور اهمیّت دارد، وجود استعداد تجاوزگری و سلطهجویی در آن سوی مرزهاست، و گرنه اشتباه محاسبه در هر مکان و هر لحظه امکان وقوع دارد. از زمانی که رژیم عراق با یک کودتا روی کارآمده تاکنون نه تنها جمهوری اسلامی ایران بلکه اکثر کشورهای منطقه، لحظهای از تجاوزات آن در امان نبودهاند.
نمودار
آخرین مقالات
|