keyword/content
1398/11/26
1398/01/06
1397/03/09
1390/03/03
1389/01/09
1388/08/06
1388/07/28
1388/07/15
1388/06/29
1388/06/20
1388/06/16
1388/04/29
1388/02/27
1387/12/25
1387/07/07
1387/06/29
1387/05/09
1387/02/14
1386/10/12
1386/05/20
1386/02/12
1385/08/20
1385/06/09
1385/03/29
1385/01/06
1384/05/05
1384/03/25
1384/03/14
1384/03/03
1383/11/10
1383/09/11
1383/09/11
1382/08/12
1381/12/06
1381/11/15
1380/05/11
1379/09/12
1379/02/23
1378/10/04
1378/07/19
1378/06/18
1377/02/07
1376/09/07
1376/02/31
1376/01/21
1376/01/01
1376/01/01
1375/12/18
1375/09/19
1374/06/14
1374/04/19
1373/10/10
1373/07/20
1373/01/01
1372/08/18
1372/04/23
1371/03/07
1369/12/22
1369/11/04
1369/10/16
1369/03/10
1368/10/28
1368/07/28
1368/07/28
1368/04/23
1368/04/20
1368/04/20
1368/04/04

وقتی [فرزند فاطمه زهرا س] میپرسد که مادر [چرا] شما در حال دعا و تضرّع فقط برای دیگران دعا کردی؟ جواب می‌شنود که «یا بُنَیَّ الجارَ ثُمَّ الدّار»؛(۹) اوّل همسایه، بعد خودمان؛ این یک درس است، این یک راه است، این یک مسئولیّت اجتماعی را به ما یادآوری میکند. یا در قضیّه‌ی مسکین و یتیم و اسیر که خدای متعال در سوره‌ی هل‌اتیٰ این جور با عظمت از این حادثه یاد میکند که هفده هجده آیه حول و حوش این حادثه است؛ حادثه این قدر مهم است. وَ یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلیٰ حُبِّه! مِسکینًا وَ یَتیمًا وَاَسیرًا * اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ الله؛(۱۰) این حادثه، یک حادثه‌ی نمادین است؛ بله، آنجا این بزرگوارها بر گرسنگی خودشان و همه‌ی اعضای خانواده‌شان صبر کردند و به یتیم و مسکین و اسیر کمک کردند، عملاً این اتّفاق افتاد، امّا این نمادین است؛ خب حضرت زهرا میتوانست آنجا بگوید که بروید مسجد پیغمبر، آنجا حکومت اسلامی است دیگر -حالا هم بعضی‌ها میگویند که چرا گداپروری میکنید، خب حکومت اسلامی است و باید انجام بدهد- نه، وظیفه‌ی حکومت، وظیفه‌ی جامعه را نفی نمیکند. انسانها در جامعه موظّفند که به معنای واقعی کلمه به یکدیگر کمک بکنند؛ هم کمک مالی، هم کمک فکری، هم کمک آبرویی، انواع و اقسام کمکها باید در جامعه شکل بگیرد؛ این درس فاطمی است، این معرفت فاطمی است.

نعمت ازدواج -چه برای پسر، چه برای دختر- نعمت بزرگی است که خیلی‌ها توجّه ندارند. اینکه خدای متعال به شما توفیق بدهد و کمک کند که همسر خوبی پیدا کنید، یکی از بزرگ‌ترین نعمتهای الهی است؛ این نعمت را باید شکر بکنید. شکر این نعمت هم به این است که آن شکلی را که خدای متعال برای خانواده‌ها، برای زن، برای شوهر تعیین کرده و اخلاق خانوادگی‌ای را که در اسلام مقرّر شده، به طور کامل رعایت کنید. و قدر این زندگی را بدانید؛ سعی کنید ان‌شاءاللّه هر چه بیشتر این زندگی را اسلامی کنید.

شعر یکی از هنرهای اثرگذار است؛ یک خصوصیّاتی در شعر هست که در بسیاری از هنرهای دیگر نیست. خب بعضی از هنرها در بخش دیگری و به نوع دیگری خیلی اثرگذارند -مثل سینما، مثل تئاتر و از این قبیل- امّا شعر یک جور دیگری اثرگذار است. شعر بایستی جریان‌سازی بکند؛ یعنی مجموعه‌ی شاعر کشور باید جوری شعر را در فضای هنری کشور و فضای شعری کشور تنظیم بکنند و تولید بکنند و خلق بکنند و تکثیر بکنند که بتواند مسائل مهم و مورد ابتلاء کشور را گفتمان‌سازی کند و جریا‌ن‌سازی کند. فرض بفرمایید راجع به مسئله‌ی عدالت، مسئله‌ی مقاومت، مسئله‌ی اخلاق؛ ما چقدر احتیاج داریم به اخلاق معاشرتی با یکدیگر که من پریروز هم در یک جلسه‌ای اینجا با جوانها روی این تکیه کردم؛ ما، هم اخلاق فردی خودمان، اخلاق شخصی خودمان بایستی تهذیب بشود و رشد و عُلو پیدا بکند، هم اخلاق معاشرتی‌مان، رفتارهایمان با مردم، مثل گذشت، مثل ایثار، مثل صداقت، مثل اُخوّت، برادری و از این چیزها. خوشبختانه در تاریخ شعر ما، در این زمینه خیلی حرف هست، خیلی اشعار عالی سروده شده و این گفتمان‌سازی باید ادامه پیدا کند؛ همچنین در زمینه‌های گوناگون که عرض کردم؛ مثل مقاومت، مثل همین مسائلی که امشب در چند شعر بود و موضوعات مهمّی بود.

بخش دیگر، نصایح است، که این نصایح هم میتواند از زندگی خود این بزرگواران گرفته شود. امروز ما محتاج نصیحتیم. برای رشد اخلاق در جامعه، برای گسترش خلقیات خوب، برای اعتلای روحیه‌ی همدلی و برادری و صفا و اخوتی که در جامعه‌ی دینی مطلوب است، احتیاج داریم به نصیحت. اینها را از کی یاد بگیریم؟ پایه‌های اخلاق در کلمات ائمه (علیهم‌السّلام) است، در رفتار ائمه (علیهم‌السّلام) است. ما اخلاق را در جامعه رشد بدهیم؛ مردم را به خیرخواهی، به امید، به تعاون، به اخوت، به صبر، به حلم، به شکر، به احسان، به ایثار، به گذشت دعوت کنیم؛ از اخلاق بد، از تنگ‌نظری، از ناامیدی، از بدبینی، از بدخواهی برای این و آن، از حسد، از بخل و بقیه‌ی سیئات اخلاقی، مردم را پرهیز بدهیم. این کار با زبان شعر خیلی بهتر است و بهتر ادا میشود تا زبان نثر و زبان نصیحت‌آمیز.
گوینده‌ای مثل ما بنشیند به مردم نصیحت کند، خیلی معلوم نیست تأثیر عمیقی ببخشد؛ اما وقتی خواننده‌ای همین مضمون را در یک شعرِ زیبا و خوب و با لحن خوب بیان میکند، مثل آب گوارائی است که انسان مینوشد؛ تمام سلولهای بدن انسان از این آب بهره‌مند میشود، تا اعماق وجود انسان اثر میگذارد. البته اخلاقیات باید تکرار شود. گفتن اثر دارد، شنیدن اثر دارد؛ اما این اثر، دائمی و ابدی نیست؛ مؤثرات دیگری هم در جامعه هست که در جهت عکس آن کار میکند. لذا بایستی اخلاقیات هی گفته بشود، باز گفته بشود، باز تکرار بشود.

یک توهم خطرناکی در ذهنها وجود داشت، تزریق شده بود- شاید در بعضی از ذهنها هنوز هم این توهم وجود داشته باشد- و آن عبارت بود از توهم تقابل و تضاد میان عقلانی زیستن و توسعه‏یافتگی از یک طرف، و معنوی زیستن و اخلاقی زیستن از طرفی دیگر. باور شده بود برای بعضی که اگر جامعه بخواهد عقلانی و عمل‏گرا و رونده و شتاب‏گیرنده‏ی در راه پیشرفت زندگی بکند، ناچار است از اخلاقیات و معنویات و دین و خدا فاصله بگیرد! اگر به همبستگی اخلاقی فکر کردیم، به معنویات دل بسته بودیم، ملاحظه‏ی ضوابط و حدود دینی و اخلاقی را کردیم، ناچاریم از پیشرفته بودن کشور صرف‏نظر کنیم؛ از زندگی عقلانی چشم بپوشیم! یک چنین توهمی وجود داشته. دلائل تاریخی روشنی هم دارد این گمان؛ این گمان باطل، و دلائل جامعه‏شناسی هم دارد.
آنچه که ما می‏خواهیم بر آن پا بفشاریم، این است که جمهوری اسلامی و حاکمیت دین و اسلام این توهم را ابطال کرده. ما می‏خواهیم و می‏توانیم هم عقلانی و منطقی و علمی و پیشرفته زندگی کنیم، هم در عین حال متمسک به ارزشهای اخلاقی خودمان و پایبند به ایمان دینی خودمان و عامل به فرائض و لوازم زندگی مذهبی خودمان باقی بمانیم؛ بلکه در این جهت هم پیشتر برویم.
اسلام که دین معنویت است، دین علم هم هست. جامعه‏ی اسلامی در قرنهای چهارم و پنجم هجری پیشرفته‏ترین جوامع بشری در زمان خودشان بودند. مفاخر علمی ما در آن دوران، همچنان مثل ستاره در آسمان دانش بعد از گذشت هزار سال می‏درخشند؛ اما به دلائل خاص خود، ما رکود داشتیم؛ تنزل داشتیم.
امروز حرکت ما رو به جلو است؛ حرکت جهشی است و باید این‏جور باشد؛ هم در زمینه‏های علمی، هم در زمینه‏های معنوی و اخلاقی. صنعت می‏تواند یک صنعت پیشرفته باشد، در عین حال ملاحظات دینی، ملاحظات اخلاقی، ملاحظات انسانی در صنعت کاملًا رعایت بشود. ما می‏خواهیم شما صنعتگران کشورمان، مدیران صنعت، نماد این حقیقت باشید. پایبند به دین و در همان حال و به همان استناد، پایبند به پیشرفت جهشی صنعت.

اینی که یکی از جوانهای عزیز گفتند: «فعالیتها باید بر اساس نیازهای آینده باشد، این آینده را ترسیم کنید، این نیازها را تصویر کنید»؛ یا در همین زمینه جوان عزیز دیگری گفتند: «جهت حرکتمان را خودمان معین کنیم؛ نه اینکه جهت حرکتی را که دیگران- غربی‏ها- ترسیم کرده‏اند، ما تکمیل‏کننده‏ی پازل‏های زندگی آینده‏ی آن‏ها باشیم؛ ببینیم چه نیاز داریم، آن را تأمین بکنیم»، این حرفها حرفهای بسیار بزرگی است؛ حرفهای بسیار مهمی است. این‏ها همان چیزهائی است که هر انسان آگاهِ متفکرِ دلسوزِ متعهدی وقتی به نگاه کلان به حرکت علمی کشور نگاه می‏کند، این چیزها را درک می‏کند؛ منتها درک او کافی نیست؛ اگرچه لازم است؛ بر اساس آن برنامه‏ریزی کردن، مهم است. و اینی که از جهت فرهنگسازیِ برای نخبگان، چند نفر از این جوانهای عزیز اینجا گفتند فرهنگسازی کنیم، فرهنگ متعهد بودن نخبه را به جامعه گسترش بدهیم، نه توقع داشتن صرف. البته توقع، منطقی است، بجاست؛ توقعِ بیجا نیست؛ لکن در کنار این توقع، احساس تعهد، وامدار بودن؛ من به عنوان یک فردِ از این مجموعه‏ی عظیم کشور چه وظیفه‏ای بر دوش دارم؟ من چه کار باید بکنم؟ این‏ها خیلی مهم است. اینکه گفته شد: «عنصر معنویت دینی را، نه معنویت فارغ از دین و جدای از دین- که اساساً معنویت نیست، توهم است- را یک عنصر اصلی در حرکت علمی و پژوهش علمی قرار بدهیم»- که یکی از خانمها اینجا بیان کردند- کاملاً درست است. این یکی از آن نقاط اساسی است که باید به آن توجه کرد. اگر این شد، آن اخلاقی شدن جامعه هم- که این جوان عزیزِ اخیر طرح توقع کردند که این توقع ماست و بارها این توقع را تکرار می‏کنیم- تحقق پیدا خواهد کرد؛ چون با شعار که نمی‏شود پیش رفت؛ باید حرکت کرد؛ باید رفت در جهت آن هدفی که ترسیم شده.

با قرآن باید عجین شد؛ مفاهیم قرآنی مفاهیمی است برای زندگی؛ فقط معلومات نیست. گاهی انسان معلومات قرآنی‏اش خوب است، اما از قرآن در زندگی او هیچ اثری نیست! بعضی از خانمها هم در اینجا اشاره کردند، گفتند. ما باید تلاشمان این باشد که قرآن در زندگی ما تجسم پیدا کند. همان طور که از یکی از زوجات مکرمه‏ی پیغمبر اکرم وقتی در باره‏ی اخلاق پیغمبر پرسیدند، ایشان در جواب گفتند که: «کان خلقه القرآن»؛ اخلاق او قرآن بود؛ یعنی قرآن مجسم بود. این باید در جامعه‏ی ما تحقق پیدا کند.

این منطقه‏ی شمال کشور از آن لحظه‏ای که مسلمان شد، پیرو مکتب امیر المؤمنین و مکتب تشیع شد. این سابقه‏ی تاریخیِ این منطقه است. این‏ها برای ارزشهای اسلامی، برای جهاد فی سبیل الله، برای پرچم‏داران علیه ظلمها و ستمها، همیشه همچون پشتیبان مستحکمی بودند؛ امروز هم همین است. به این ارزشها، به این ایمان، به این اخلاق عمیقِ بازمانده‏ی از قرنهای طولانی باید احترام گذاشت.
مراقب باشند استفاده‏ی از جنگل، استفاده‏ی از دریا، استفاده‏ی از این مناظر زیبا، دین و اخلاق مردم را خدشه‏دار نکند و نیز به نحوی از آن‏ها بهره‏برداری بشود که در این استان فقیر دیگر معنا نداشته باشد. این جزو وظائف است. البته همکاری شما را می‏خواهد. مردم‏ باید این فرهنگ را در مازندران، بخصوص در این مناطقِ به‏شدت نزدیک به ساحل و جنگل، بخواهند؛ بخواهند که دستگاه‏های دولتی که برای آن‏ها و به نفع آن‏ها کار می‏کنند، بتوانند حافظ دینشان و اخلاقشان و نیز حافظ منافعشان باشند. یک همکاری مستحکم و پیوند عمیقی بین دولت و مردم در این مسائل لازم است.

به اخلاق خودمان هم برسیم؛ به اخلاق خودمان هم برسیم. اخلاق اهمیتش از عمل هم بیشتر است. فضای جامعه را فضای برادری، مهربانی، حسن ظن قرار بدهیم. من هیچ موافق نیستم بااینکه فضای جامعه را فضای سوءظن و فضای بدگمانی قرار بدهیم. این عادات را از خودمان باید دور کنیم. اینکه متأسفانه باب شده که روزنامه و رسانه و دستگاه‏های گوناگون ارتباطی- که امروز روز به روز هم بیشتر و گسترده‏تر و پیچیده‏تر می‏شود- روشی را در پیش گرفته‏اند برای متهم کردن یکدیگر، این چیز خوبی نیست؛ این چیز خوبی نیست، دل ما را تاریک می‏کند، فضای زندگی ما را ظلمانی می‏کند. هیچ منافات ندارد که گنهکار تاوان گناه خودش را ببیند، اما فضا، فضای اشاعه‏ی گناه نباشد؛ تهمت زدن، دیگران را متهم کردن به شایعات، به خیالات. همین‏جا من این را هم بگویم: اینکه در دادگاه‏ها- که در تلویزیون هم پخش می‏شد- از قول یک متهمی چیزی راجع به یک کس دیگری گفته می‏شود، من این را بگویم که این، شرعاً حجیت ندارد. بله، متهم هرچه در باره‏ی خود در دادگاه بگوید، این حجت است. اینکه بگویند در دادگاه در باره‏ی خودش اگر اعترافی کرد، حجت نیست، این حرف مهملی است، حرف بی‏ارزشی است؛ نه، هر اقراری، هر اعترافی، شرعاً، عرفاً و در نزد عقلا در یک دادگاه در مقابل دوربین، در مقابل بینندگان میلیونی که متهم علیه خود بکند، این اعتراف مسموع است، مقبول است، نافذ است؛ اما علیه دیگری بخواهد اعترافی کند، نه، مسموع نیست. فضا را نباید از تهمت و از گمان سوء پر کرد. قرآن کریم می‏فرماید: «لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خیرا»؛ وقتی می‏شنوید که یکی را متهم می‏کنند، چرا به همدیگر حسن ظن ندارید؟ تکلیف دستگاه اجرائی و قضائی به جای خود محفوظ است. دستگاه‏های اجرائی باید مجرم را تعقیب کنند، دستگاه‏های قضائی باید مجرم را محکوم و مجازات کنند؛ با همان روشی که ثابت می‏شود و در قوانین اسلامی و قوانین عرفی ما هست و هیچ هم در این زمینه نباید کوتاه بیایند؛ اما مجازات مجرم که از طرق قانونی جرم او ثابت شده است، غیر از این است که به گمان، به خیال، به تهمت، یکی را متهم کنیم، بدنام کنیم، توی جامعه دهن به دهن بگردانیم. اینکه نمی‏شود. این فضا، فضای درستی نیست. یا دیگران- خارجی‏ها، بیگانه‏ها، تلویزیون‏های مغرض- علیه کسی یا کسانی حرفی بزنند، ادعا کنند که این‏ها فلان‏جا خیانت کردند، فلان‏جا خطا کردند؛ ما هم عین همان را پخش کنیم. این، ظلم است؛ این، مورد قبول نیست. رسانه‏های بیگانه کِی دلشان برای ما سوخته است؟ کِی خواسته‏اند حقائق در مورد ما روشن بشود، که در این مورد بیایند حقیقت را گفته باشند؟ می‏گویند، حرف‏هائی می‏زنند، ادعاهائی می‏کنند. نباید گفت این‏ها شفافیت است. این، شفافیت نیست؛ این، کدر کردن فضاست. شفافیت معنایش این است که مسئول در جمهوری اسلامی عملکرد خودش را به طور واضح در اختیار مردم قرار بدهد؛ این معنای شفافیت است، باید هم بکنند؛ اما اینکه ما بیائیم این و آن را بدون اینکه اثبات شده باشد، بگیریم زیر بار فشار تهمت و چیزهائی را به آن‏ها نسبت بدهیم که ممکن است در واقع راست باشد، اما تا مادامی که ثابت نشده است، ما حق نداریم آن را بیان کنیم؛ این آن را متهم کند، آن این را متهم کند؛ از رسانه‏ی بیگانه- رسانه‏ی مغرض انگلیس- شاهد برایش بیاوریم، بعد هم یک نفر از آن طرف پیدا بشود و کلّ نظام را به اموری که شایسته‏ی نظام اسلامی نیست و نظام اسلامی شأنش بسیار بالاتر است از این چیزهائی که بعضی به نظام اسلامی نسبت می‏دهند، متهم بکند، این اشکال بر آن‏ها بیشتر هم وارد است. تهمت زدن به یک شخص گناه است، تهمت زدن به یک نظام اسلامی، به یک مجموعه، گناه بسیار بزرگتری است.

حرکت جامعه و نظام دو جور است: حرکت مثبت، حرکت منفی؛ حرکت به سمت عروج و اوج، حرکت به سمت نزول و سقوط. حرکت به سمت اوج این است که جامعه به عدالت‏خواهی نزدیک شود؛ به دین، رفتار دینی و اخلاق دینی نزدیک شود؛ در فضای آزادی رشد پیدا کند؛ رشد عملی، رشد علمی و رشد صنعتی پیدا کند؛ در بین جامعه، تواصی به حق و تواصی به صبر وجود داشته باشد؛ جامعه روز به روز در مقابل دشمنان خدا، دشمنان دین، دشمنان استقلال کشور، احساس اقتدار بیشتری بکند، ایستادگی مقتدرانه‏ی بیشتری بکند؛ روز به روز در مقابل جبهه‏ی ظلم و فساد بین‏المللی ایستادگی خودش را بیشتر کند؛ این‏ها رشد است، این‏ها نشانه‏ی حرکت مثبت جامعه است؛ دنیا و آخرت یک جامعه را این‏ها آباد خواهد کرد. ما باید دنبال یک چنین حرکت مثبتی باشیم. اما نقطه‏ی مقابل این‏ها، یک حرکت به سمت تنزل هم وجود دارد: به جای حرکت به سمت عدالت، حرکت به سمت شکافهای عظیم اقتصادی و اجتماعی با توجیه‏های گوناگون؛ به جای استفاده‏ی از آزادی برای رشد علمی و رشد عملی و رشد اخلاقی، لاابالیگری و استفاده‏ی از آزادی در جهت فساد و فحشا و اشاعه‏ی گناه و اشاعه‏ی خلاف؛ به جای ایستادگی در مقابل مستکبران، متجاوزان و غارتگران بین‏المللی، به جای اقتدار نشان دادن در مقابل این‏ها، در مقابل آن‏ها منفعل شدن، احساس ضعف کردن، عقب‏نشینی کردن؛ آنجایی که باید به آن‏ها اخم کرد، به آن‏ها لبخند زدن؛ آنجایی که باید بر سر حقوق خود ایستاد، از حقوق صرف نظر کردن- حالا حق هسته‏ای و غیر هسته‏ای- این‏ها نشانه‏های انحطاط است. حرکت جامعه باید به سمت آن تعالی و آن ارزشها، حرکت به سمت بالا باشد؛ حرکت مثبت باشد. این حرکتهای به سمت پائین، همان بیماری‏هائی است که برای نظام اسلامی ممکن است پیش بیاید؛ و این خطر برای نظام اسلامی است؛ مردم باید بیدار باشند. جمهوری اسلامی آن وقتی واقعاً جمهوری اسلامی است که با همان مبانی مستحکم امام، همان چیزهائی که در دوران حیات مبارک امام مطرح بود، شعار بود، بجد دنبال می‏شد، با همان شعارها پیش برود. هرجا ما با آن شعارها پیش رفتیم- من با بصیرت عرض می‏کنم، بنده اوضاع این سی سال را از نزدیک آزمایش کردم- پیشرفت‏ با ما بوده است، پیروزی با ما بوده است، عزت با ما بوده است، منفعت دنیائی هم با ما بوده است؛ هرجا از آن شعارها عقب‏نشینی کردیم و کوتاه آمدیم، به دشمن میدان دادیم، ضعف پیدا کردیم، عقبگرد پیدا کردیم، عزت به دست نیامده است، دشمن جری‏تر شده است، پیشتر آمده است؛ از لحاظ مادی هم ضرر کردیم. این خطاست که بعضی خیال کنند علاج مشکلات کشور- چه مشکلات اقتصادی، چه مشکلات اجتماعی، چه مشکلات سیاسی- این است که انسان در مقابل دشمن مستکبر سلاح را بیندازد؛ دشمن مستکبر همین را می‏خواهد.

توصیه‏ی ششم ما در مورد فرهنگ است، که اشاره شد مسئله‏ی فرهنگ بسیار مسئله‏ی مهمی است. ما در زمینه‏ی فرهنگ و پرداختن به فرهنگ چه کار می‏خواهیم بکنیم؟ اول، تکلیف این را روشن کنیم. یک‏وقت هست که یک دستگاهی به امور فرهنگی بی‏اعتناء است، یک‏وقت نه، یک دستگاهی اعتناء و اهتمام به امور فرهنگی دارد، لیکن هدف‏گذاری‏های فرهنگی‏اش دچار اختلال یا دچار خدشه است. این هدف‏گذاری‏ها خیلی مهم است؛ از این نبایستی غفلت کرد. ما چه می‏خواهیم بکنیم با اخلاق مردم، با فرهنگ مردم؟ آیا ما به عنوان دولت اسلامی‏ می‏توانیم هدایتِ فرهنگی جامعه‏ی خودمان را رها کنیم؟ قطعاً نه، جزو وظائف ماست. حالا مخالفین، معترضین حرف‏هائی می‏زنند، نقد می‏کنند، گاهی مسخره می‏کنند، گاهی اهانت می‏کنند، بکنند؛ ما که نمی‏توانیم تکلیف الهی را با این چیزها فراموش کنیم. ما وظیفه داریم مردم خودمان را هدایت بکنیم؛ هدایت. ریاست در جامعه‏ی اسلامی، ریاست مادی محض و صرف نیست؛ اداره‏ی امور زندگی مردم هست، همراه با هدایت. تا آنجایی که می‏توانیم، باید راه هدایت مردم را باز کنیم و مردم را هدایت کنیم. خیلی از ابزارهای هدایت در اختیار دستگاه‏های حکومتی است؛ حالا یک نمونه‏اش صدا و سیماست و نمونه‏های فراوان دیگر هم دارد؛ یک نمونه وزارت ارشاد است، یک نمونه وزارت علوم است، یک نمونه وزارت آموزش و پرورش است؛ این‏ها همه دستگاه‏های خدماتیِ هدایتی است. ما از این‏ها چگونه استفاده می‏کنیم؟ باید در جهتی حرکت کنیم که مردم متدین بار بیایند، متدین عمل بکنند، به مبانی دینی معتقد بشوند، عملًا پایبند بشوند؛ جهت‏گیری ما در همه‏ی زمینه‏ها باید این باشد.

تربیت دوم، تربیت اخلاقی است که: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»؛ مکرمت‏های اخلاقی، فضیلتهای اخلاقی را در میان مردم کامل کند. اخلاق آن هوای لطیفی است که در جامعه‏ی بشری اگر وجود داشت، انسانها می‏توانند با تنفس او زندگی سالمی داشته باشند. اخلاق که نبود، بی‏اخلاقی وقتی حاکم شد، حرصها، هوای نفسها، جهالتها، دنیاطلبی‏ها، بغض‏های شخصی، حسادتها، بخلها، سوءظن به یکدیگر وارد شد- وقتی این رذائل اخلاقی به میان آمد- زندگی سخت خواهد شد؛ فضا تنگ خواهد شد؛ قدرت تنفس سالم از انسان گرفته خواهد شد. لذا در قرآن کریم در چند جا- «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»- تزکیه که همان رشد اخلاقی دادن است، جلوتر از تعلیم آمده است. در همین روایت هم که راجع به عقل از پیغمبر اکرم عرض کردیم- بعد که عقل را بیان می‏کند- می‏فرماید که آن وقت از عقل، حلم به وجود آمد؛ از حلم، علم به وجود آمد. ترتیب این مسائل را انسان توجه کند: عقل، اول حلم را به وجود می‏آورد؛ حالت بردباری را، حالت تحمل را. این حالت بردباری وقتی بود، زمینه برای آموختن دانش، افزودن بر معلومات خود- شخص و جامعه- فراهم خواهد آمد؛ یعنی علم در مرتبه‏ی بعد از حلم است. حلم، اخلاق است. در آیه‏ی قرآن هم «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»، تزکیه را جلوتر می‏آورد. این، تربیت اخلاقی است. امروز ما نهایت نیاز را به این تربیت اخلاقی داریم؛ هم ما مردم ایران، جامعه‏ی اسلامی در این محدوده‏ی جغرافیائی، هم در همه‏ی دنیای اسلام؛ امت بزرگ اسلامی، جوامع مسلمان. این‏ها نیازهای اول ماست.

مبانی معرفتی در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی‏ای دارد که آن مبانی تعیین‏کننده است و به ما می‏گوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است، چه نوع پیشرفتی نامطلوب است. آن کسی که ناشیانه و نابخردانه، یک روزی شعار داد و فریاد کشید که باید برویم سرتاپا فرنگی بشویم و اروپائی بشویم، او توجه نکرد که اروپا یک سابقه و فرهنگ و مبانی معرفتی‏ای دارد که پیشرفت اروپا، بر اساس آن مبانی معرفتی است؛ ممکن است آن مبانی بعضاً مورد قبول ما نباشد و آن‏ها را تخطئه کنیم و غلط بدانیم. ما مبانی معرفتی و اخلاقی خودمان را داریم. اروپا در دوران قرون وسطی، سابقه‏ی تاریخی مبارزات کلیسا با دانش را دارد؛ انگیزه‏های عکس‏العملی و واکنشی رنسانس علمیِ اروپا در مقابل آن گذشته را نباید از نظر دور داشت. تأثیر مبانی معرفتی و مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی بر نوع پیشرفتی که او می‏خواهد انتخاب کند، یک تأثیر فوق العاده است. مبانی معرفتی ما به ما می‏گوید این پیشرفت مشروع است یا نامشروع؛ مطلوب است یا نامطلوب؛ عادلانه است یا غیر عادلانه.
فرض بفرمائید در یک جامعه‏ای تفکر سودمحور مطرح است؛ یعنی همه‏ی پدیده‏های عالم با پول محک زده می‏شوند و اندازه‏گیری می‏شوند: هر چیزی قیمت پولی‏اش و سود مادی‏اش چقدر است. امروز در یک بخش بزرگی از دنیا مسئله این است: همه چیز با پول سنجیده می‏شود! در این جامعه ممکن است برخی از کارها ارزشی باشد- برای خاطر اینکه آن‏ها را به پول می‏رساند- اما در یک جامعه‏ای که در آن پول و سود، محور قضاوت نیست، همان کار ممکن است ضد ارزش محسوب بشود. یا در یک جامعه‏ای اصالت لذت حاکم است. آقا شما چرا این عمل را مباح می‏دانید؟ چرا هم‏جنس‏گرائی و همجنس‏بازی را مباح می‏دانید؟ می‏گوید: لذت است؛ انسان از او لذت می‏برد! این شد اصالت لذت؛ وقتی اصالت لذت بر یک جامعه و بر یک ذهنیت عمومی حاکم بود، یک‏
چیزهائی مباح می‏شود. اما وقتی شما در یک فلسفه‏ای، در یک ایدئولوژی‏ای و در یک نظام اخلاقی‏ای دارید تنفس می‏کنید که اصالت لذت در او وجود ندارد، یک کارهائی لذت هم دارد، اما نامشروع است، ممنوع است. لذت مجوز اقدام نیست، مجوز تصمیم‏گیری نیست، مجوز مشروعیت نیست. اینجا دیگر شما نمی‏توانید مانند همان جامعه‏ای که در آن اصالت لذت حاکم است، تصمیم‏گیری کنید؛ مبانی معرفتی فرق می‏کند.
یا در یک جامعه و در یک نظام اخلاقی‏ای، پول احترام مطلق دارد؛ از کجا آمده؟ مهم نیست. ممکن است از راه استثمار بدست آمده باشد، ممکن است از راه استعمار بدست آمده باشد، ممکن است از راه غارت بدست آمده باشد؛ فرقی نمی‏کند، پول است. البته امروز این چیزها اگر صریحاً گفته بشود- در آن جوامعی که به آن‏ها مبتلایند- ممکن است انکار بشود؛ اما تاریخشان را که نگاه می‏کنید قضیه روشن می‏شود. در آمریکا، ریشه‏ی این مسئله‏ی آزادی فردی و این لیبرالیسمی که به آن افتخار می‏کردند و می‏کنند و یکی از ارزشهای آمریکائی بحساب می‏آورند، عبارت است از حفظ ثروت شخصی. یعنی محیطی که آمریکا در آن محیط بوجود آمد و با آن مردمی که آن روز در آمریکا جمع شده بودند، حفظ فعالیت و تلاش مادی، نیاز به این داشت که به ثروت شخصی افراد یک ارزش مطلقی داده بشود. البته این از نگاه جامعه شناختی و با نگاه واقعی- متنی به جامعه‏ی آمریکائی، داستان خیلی مفصلی دارد. آن روزی که منطقه‏ی آمریکا- نه نظام سیاسی آمریکا- به عنوان محلی برای کسب درآمد با آن زمینه‏ی طبیعی پرسود تبدیل شد، آن کسانی که در آمریکا جمع شده بودند، بیشتر ماجراجویانی بودند که از اروپا راه افتاده بودند، توانسته بودند عرض اقیانوس متلاطم اطلس را بپیمایند و خودشان را به سرزمین اتازونی برسانند؛ هرکسی نمی‏آمد. آن کسی که در اروپا زندگی داشت، کار داشت، خانواده داشت، اصالت داشت، او که نمی‏آمد؛ افرادی می‏آمدند که یا از لحاظ مالی استیصال داشتند، یا تحت تعقیب جزائی بودند، یا ماجراجو بودند. می‏دانید، اقیانوس اطلس، متلاطم‏ترین دریاهای دنیاست؛ از عرض این اقیانوس عبور کردن و خود را از اروپا به سرزمین آمریکا رساندن، خودش یک ماجراجوئی می‏خواست. مجموعه‏ای از این ماجراجوها، عمدتاً- نمی‏گویم عموماً- مردم اولیه‏ی آمریکا را تشکیل دادند. اگر بنا بود این‏ها بتوانند باهم و در کنار هم زندگی بکنند و ثروت تولید بکنند، باید به ثروت شخصی یک ارزش مطلق داده می‏شد. و داده شد. توی این فیلمهای کابوئی- البته این‏ها نه اینکه صددرصد واقعیت داشته باشد، به هر حال فیلم است، داستان است؛ اما نشانه‏های واقعیت کاملًا در آن‏ها وجود دارد- شما می‏بینید برای خاطر یک گاوی که کسی از گله‏ی یک گله‏دار دزدیده، قاضی می‏نشیند قضاوت می‏کند، حکم اعدام به او می‏دهد، بعد هم به دارش می‏زنند! این بخاطر این است که ثروت شخصی و مالکیت خصوصی، یک ارزش مطلق پیدا می‏کند. خب، در یک چنین جامعه‏ای دیگر مهم نیست این پول از کجا آمده باشد.

ولادت پیغمبر اعظم یک حادثه‏ی صرفاً تاریخی نیست؛ یک حادثه‏ی تعیین‏کننده‏ی مسیر بشریت است. خود پدیده‏هائی که در هنگام این ولادت بزرگ، طبق نقل تاریخ دیده شد، یک اشارات گویائی به معنا و حقیقت این ولادت است. نقل کرده‏اند که در هنگام ولادت نبیّ مکرّم اسلام) صلّی اللَّه علیه و آله (نشانه‏های کفر و شرک در نقاط مختلف عالم دچار اختلال شد. آتشکده‏ی فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود، در هنگام میلاد پیغمبر خاموش شد. بتهائی که در معابد بودند، سرنگون شدند؛ و راهبان و خدمتگزاران معابد بت‏پرستی متحیر ماندند که این چه حادثه‏ای است! این، ضربه‏ی نمادینِ این ولادت بر شرک و کفر و ماده‏گرایی است. از طرف دیگر کاخ جباران امپراطوری ایرانِ مشرکِ آن روز دچار حادثه شد؛ کنگره‏های کاخ مدائن- چهارده کنگره- فروریخت. این هم یک اشاره‏ی نمادینِ دیگر است به اینکه این ولادت مقدمه و زمینه‏ای است برای مبارزه‏ی با طغیان‏گری در عالم؛ مبارزه‏ی با طاغوتها. آن جنبه‏ی معنویت و هدایت قلبی و فکری انسان، این جنبه‏ی هدایت اجتماعی و عملیِ آحاد بشر. مبارزه‏ی با ظلم، مبارزه‏ی با طغیان‏گری، مبارزه‏ی با حاکمیت به‏ناحقِ ستمگران بر آحاد مردم؛ این‏ها اشارات نمادینِ ولادت پیغمبر است. و امیر المؤمنین) علیه الصّلاة و السّلام (در نهج البلاغه در توصیف زمانه‏ای که پیغمبر در آن زمانه- این خورشید تابان- ظهور و طلوع کرد، جملات متعددی دارند. از جمله می‏فرمایند:
» و الدّنیا کاسفة النّور ظاهرة الغرور «؛نور در محیط زندگی بشر نبود؛ انسانها در ظلمات زندگی می‏کردند؛ ظلمات جهل، ظلمات طغیان، ظلمات گمراهی، که البته مظهر همه‏ی این ظلمتها خود همان نقطه‏ای بود که پیغمبر اکرم در آنجا متولد شد و سپس مبعوث شد؛ یعنی جزیرة العرب. همه‏ی تاریکی‏ها و ضلالتها و گمراهی‏ها یک نمونه‏ای در مکه و محیط زندگی عربی جزیرة العرب داشت. گمراهی‏های فکری و اعتقادی، آن شرک ذلیل‏کننده‏ی انسان، تا آن اخلاق اجتماعی خشن، تا آن بی‏رحمی و قساوت قلب که:» و اذا بشّر احدهم بالأنثی ظلّ وجهه مسودّا و هو کظیم یتواری من القوم من سوء ما بشّر به ا یمسکه علی هون ام یدسّه من التّراب الا ساء ما یحکمون «. این، نمونه‏ای از اخلاق بشر در دوران ولادت پیغمبر و سپس در دوران بعثت پیغمبر است.» و کان بعده هدی من الضّلال و نوراً من العمی «. بشریت کور بود، بینا شد. عالم ظلمانی بود، با نور وجود پیغمبر منور شد. این معنای این ولادت بزرگ و سپس بعثت آن بزرگوار است. نه فقط ما مسلمانها رهین منت الهی و نعمت الهی هستیم به خاطر این وجود مقدس، بلکه همه‏ی انسانیت رهین این نعمت است.

در نظامهای مادی آبادی وجود دارد؛ یعنی قدر مطلق پیشرفتهای مادی خوب است؛ اما در مورد همان پیشرفتهای مادی هم تعادل و نگاه عادلانه وجود ندارد. یعنی شما الآن مثلًا می‏بینید که در کشور ثروتمندی مثل آمریکا، ثروتمندش اولین ثروتمند دنیاست، لیکن فقیرش هم گاهی بدترین فقیر دنیاست؛ از سرما می‏میرد، از گرما می‏میرد، از گرسنگی می‏میرد. طبقه‏ی متوسطی در آنجا زندگی می‏کنند که اگر شبانه‏روز، تمام‏وقت، با همه‏ی توان کار نکنند، نمی‏توانند شکمشان را سیر کنند. این برای بشر خوشبختی نیست، این برای یک جامعه خوشبختی نیست. بله، تولید ناخالص داخلی‏اش را نگاه کنی، ده برابرِ یک کشور دیگر است؛ این که دلیل نشد. یعنی حتّی در برخورداری‏های مادی هم عدالت نیست، همه‏گیری نیست؛ یعنی همه برخوردار نیستند؛ چه برسد به برخورداری معنوی؛ آرامش روانی نیست، توجه به خدا نیست، تقوا و پرهیزگاری نیست، پاک‏دامنی و طهارت نیست، گذشت و اغماض نیست، ترحم و دستگیری از بندگان خدا نیست؛ و نیست و نیست و نیست.
این، آن پیشرفتی نیست که کشور اسلامی و جامعه‏ی اسلامی دنبال آن است. آن خوشبختی‏ای که ما برای جامعه‏ی اسلامی، برخورداری‏ای که برای جامعه‏ی اسلامی قائلیم، فقط این نیست که شما اینجا نگاه می‏کنید؛ بلکه برخورداری مادی و معنوی. یعنی فقر نباید باشد، عدالت باید باشد، تقوا و اخلاق و معنویت و پرهیزگاری هم باید باشد. این، آن هدفی است که باید دنبال او برویم.

آن روزی که امیر المؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در جامعه‏ی اسلامیِ آن روز بر سر کار آمد، وضع امت مسلمان با آن روزی که پیغمبر اکرم از دنیا رفت، تفاوت زیادی کرده بود. این بیست و پنج سال فاصله بین رحلت پیغمبر اکرم و آمدن امیر المؤمنین بر سر کار، حوادث زیادی اتفاق افتاده بود که این حوادث بر روی ذهن و فکر و اخلاق و عمل جامعه‏ی اسلامی اثر گذاشته بود و بعد، این نظام و این جامعه را امیر المؤمنین تحویل گرفت.
نزدیک پنج سال امیر المؤمنین در آن کشور بزرگ اسلامی حکومت کرد. این پنج سال، هر روزش حاوی یک درس است. یکی از کارهای مستمر امیر المؤمنین پرداختن به تربیت اخلاقی آن مردم است. همه‏ی انحراف‏هائی که در جامعه پیش می‏آید، برگشتش و ریشه‏اش در اخلاقیات ماست. اخلاق انسان، خصوصیات و خصال اخلاقی انسانها، عمل آن‏ها را جهت می‏دهد و ترسیم می‏کند. اگر ما در یک جامعه‏ای یا در سطح دنیا کج‏رفتاری‏هائی را مشاهده می‏کنیم، باید ریشه‏ی آن‏ها را در خُلقیات ناپسند ملاحظه کنیم. این حقیقت، امیر المؤمنین را به بیان یک حقیقت مهم‏تری وادار می‏کند و آن حقیقتِ بالاتر این است که اغلب این خصال باطل و مضر در انسانها، برمی‏گردد به دنیاطلبی. لذا امیر المؤمنین می‏فرماید: «الدّنیا رأس کلّ خطیئة»؛ دنیاطلبی ریشه و مرکز اصلی همه‏ی خطاهای ماست، که در زندگی جمعی ما، در زندگی فردی ما، این خطاها اثر می‏گذارد.

پیغمبر، پیامبر علم بود، در آن جامعه علم نبود؛ پیامبر عدل بود، در آن جامعه رایحه‏ای از عدالت به مشام نمی‏رسید و قدرتمندان، زورمندان، رؤسای زورگو بر جان و مال مردم مسلط بودند. پیامبر اخلاق و مدارا و گذشت و انصاف و محبت بود، در آن جامعه این چیزها به تمام معنا قحط بود؛ یک جامعه‏ی خشن، زورگو و زورشنو، دور از اخلاق و معنویت، دور از علم، دل‏بسته‏ی به هواهای نفسانی، به عصبیتهای جاهلی، به غرورهای بی‏مورد و بیجا.
در یک چنین فضای متحجر و دشواری، در یک چنین سنگستان بی‏آب و علفی این نهال روئید، سیزده سال در این شرائط سخت رشد کرد و این سیزده سال منتهی شد به ایجاد یک حکومت؛ تشکیل یک جامعه بر مبنای علم و عدل و توحید و معنویت و اخلاق و کرامت. ذلت را تبدیل به عزت کرد؛ وحشیگری را تبدیل به اخوت کرد؛ عصبیت را تبدیل به مدارا و تعقل کرد؛ جهل را تبدیل به علم کرد؛ یک قاعده‏ی مستحکمی، یک شالوده‏ی متینی به وجود آورد که بر اساس آن شالوده‏ی محکم، قرنها مسلمانان توانستند بر قله‏ی مدنیت عالم مسلط شوند و قله‏هائی را خودشان به وجود بیاورند که در تاریخ بشریت سابقه نداشت.

هدف انقلاب چه بود؟ هدف انقلاب عبارت بود از ساختن یک ایرانی با این خصوصیاتی که عرض می‏کنم: مستقل، آزاد، برخوردار از ثروت و امنیت، متدین و بهره‏مند از معنویت و اخلاق، پیشرو در مسابقه‏ی جامعه‏ی عظیم بشری در علم و بقیه‏ی دستاوردها- که از اول و ازل بین آحاد بشر یک مسابقه است در دستاوردهای بشری، در علم و در بقیه‏ی خواسته‏ها و دستاوردهای بشری- برخوردار از آزادی با همه‏ی معانی آزادی. آزادی فقط آزادی اجتماعی نیست- اگرچه آزادی اجتماعی، یکی از مصادیق مهم آزادی است- هم آزادی اجتماعی مورد نظر است، هم آزادی به معنای رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن کشور از دست‏اندازی بیگانگان و استیلای آن‏ها- که گاهی کشور بظاهر مستقل هم هست، اما زیر نفوذ است- و هم آزادی معنوی، که آن رستگاری انسان و تعالی اخلاقی انسان و عروج معنوی انسان است، که هدف اعلی، این است. همه‏ی کارها مقدمه برای تکامل انسان و عروج انسانی است. این باید در جامعه‏ی اسلامی خود را نشان بدهد. ایران با این خصوصیات، مطلوب انقلاب بود. شما بپرسید که از کجای انقلاب، این خصوصیات در می‏آمد؟ کجا تدوین شد؟ من عرض می‏کنم از کلمه‏ی اسلامی. اسلام اصلًا همین‏هاست. آن کسی که غیر از این در مورد اسلام تصور می‏کند، اسلام را نشناخته. آن کسی که تصور می‏کند اسلام فقط به جنبه‏های معنوی، آن هم با برداشت و تلقی خاص از جنبه‏های معنوی- عبادت و زهد و ذکر و امثال این‏ها- می‏پردازد، به دنیای مردم، به لذات مردم، به خواسته‏های بشری مردم نمی‏پردازد، او اسلام را درست نشناخته؛ اسلام این‏جوری نیست. همه‏ی این چیزهائی که گفتیم؛ هم آن چیزی که مربوط به مسائل دنیائی جامعه است- مثل عدالت، مثل امنیت، مثل رفاه، برخورداری از ثروت، برخورداری از آزادی و استقلال- هم آنچه که مربوط به مسائل اخروی است؛ مثل رستگاری، تقوا، پرهیزگاری، رشد اخلاقی، تکامل معنوی انسان، در کلمه‏ی اسلامی مندرج است.

جامعه‏ی اسلامی آن جامعه‏ای است که در او عدالت به نحو کامل استقرار داشته باشد؛ اخلاق اسلامی به صورت گسترده در میان مردم وجود داشته باشد؛ مردمان همان ترازی را به دست بیاورند که پیامبران الهی می‏خواستند این تراز ساخته بشود در میان جامعه‏ی اسلامی؛ قدرتمند، شجاع، عزیز، برخوردار از مواهب زندگی و در عین حال عبد خدا؛ تسلیم اراده‏ی پروردگار. آزادی حقیقی برای یک ملت و برای یک انسان این است که اراده‏ی خودش را، همت خودش را، نیرو و توان خودش را به کار بیندازد برای بهروزی خود و آن بهروزی را در عبودیت خدا و بندگی خدا ببیند. ما دنبال این هستیم.
امروز خلأ بزرگ دنیای لیبرال دموکراسی غرب همین است. کارخانه‏ها را زیاد کردند، چرخهای گردنده را زیاد کردند، دامنه‏ی علم را گسترش دادند؛ اما عدالت اجتماعی را نتوانستند تأمین کنند. اخلاق انسانی به انحطاط کشیده شده؛ این حرفی نیست که من اینجا بگویم. مگر می‏شود در یک تریبون و منبر جهانی، که امروز این حرفها در دنیا منعکس می‏شود، چیزی برخلاف آنچه که احساس مردم آن کشورهاست، بر زبان آورد؛ حرفی است که خودشان می‏زنند.
امروز بحران اخلاقی گریبان‏گیر لیبرال دموکراسی غرب است. امروز بحران جنسی، بحران اقتصادی، بحران اخلاقی، بحران خانوادگی، گرفتاریهای همان کشورهائی است که از لحاظ علمی چشم تاریخ را خیره کردند از پیشرفتهای خودشان.
بشر سعادتمندی‏اش به این نیست که دانش او پیشرفت کند- دانش ابزار سعادت است- سعادت بشر به آسایش فکر است، به آسایش روح است، به زندگی بی‏دغدغه است، به زندگی همراه با امنیت اخلاقی و معنوی و مادی است، به احساس عدالت در جامعه است. این را غرب ندارد؛ نه اینکه ندارد، روز به روز هم از او دارد دورتر می‏شود. ما این را برای نشان دادن به دنیا به عنوان آرمان خودمان ترسیم کردیم؛ ما نکردیم، خدا کرد. ملت ایران به اقتضای ایمان خود به این راه، دنبال این راه افتاد.

آرزوی ما در مبارزات اسلامی، تشکیل جامعه‏ای بوده است که با این خصوصیات امتیاز داشته باشد. انقلاب اسلامی برای قدرت‏طلبی یک گروه یا یک حزب یا یک جمعیت به وجود نیامد. انقلاب اسلامی را مردم مسلمان ایران به راه انداختند؛ هدف از این انقلاب هم تشکیل جامعه‏ی اسلامی است و معیارها و شاخصهای عمده‏ی جامعه‏ی اسلامی هم این‏هاست: جامعه‏ی برخوردار از علم، برخوردار از اخلاق و برخوردار از عدالت. همه باید برای این تلاش کنند. اصولی که به آن پایبندیم، این‏هاست. ارزشهائی که جامعه‏ی اسلامی برای آن‏ها تشکیل شده است، این‏هاست. آن چیزی هم که می‏تواند زندگی مادی ما را، رفاه ما را، عزت سیاسی و بین‏المللی ما را، امنیت ما را به طور کامل تأمین کند، این‏هاست. همه باید تلاش کنند جامعه‏ای برخوردار از علم، برخوردار از اخلاق، برخوردار از عدالت به وجود بیاورند. وظیفه‏ی دولتها هم این است، وظیفه‏ی آحاد مسئولان هم این است، وظیفه‏ی مدیران بخشهای مختلف هم همین است، آحاد مردم هم آرزوشان این است. آن چیزی را که طلب می‏کنند و مطالبه‏ی از مسئولان می‏کنند، این است: یک جامعه‏ی برخوردار از علم و اخلاق و عدالت. ما از اول انقلاب تا امروز، هرجا به وظیفه‏ی اسلامی خودمان عمل کردیم، به احکام الهی احترام گذاشتیم، پای وظیفه ایستادیم، پیش رفتیم؛ هرجا ملاحظات گوناگون بر ما حاکم شد، از این اصول اساسی اسلام عقب‏نشینی کردیم، زرق و برق مکاتب مادی رائج را در چشم خودمان و در دل خودمان بزرگ کردیم، شکست خوردیم، مغلوب شدیم، ناکام ماندیم.

شما به‏عنوان یک انسان، به‏عنوان یک مدیر، به‏عنوان یک رئیس و به‏عنوان یک دلسوز، می‏خواهید کشوری داشته باشید که افراد آن از لحاظ استعداد، برجسته باشند؛ از لحاظ اخلاق، پاکیزه باشند؛ از لحاظ اقدام، شجاع باشند؛ از لحاظ فکر، دارای تدبیر باشند؛ افراد این کشور مردمانی مستقل، دارای فکر، دارای ابتکار، دارای روح خلاقیت، پرهیزکار، پاک‏دامن، نظم‏پذیر، قانون‏پذیر، اهلِ اقدام‏های بزرگ و آرمان‏طلب باشند؛ می‏خواهید یک چنین کشور و جامعه‏ای بسازید. کیست که در دنیا آرزویش این نباشد که کشور و جامعه‏اش از مردان و زنانی تشکیل شده باشد که دارای این روحیات و خصوصیات باشند؟ یعنی ظرفیتهای استعدادی را به کار ببندند، شجاعت در اقدام داشته باشند، آرمان‏های بلند را دنبال کنند، خسته نشوند، شوق و نشاط داشته باشند، نظم و انضباط داشته باشند، در آن‏ها ولنگاری و بی‏انضباطی و تن‏پروری وجود نداشته باشد.
حالا می‏خواهیم کشوری با این خصوصیات درست کنیم. شما نگاه کنید و ببینید جای تربیت انسانها کجاست؟ از اول ولادت تا وقت مرگ، کدام نقطه و کدام منطقه و محیط، برای تربیت چنین انسان‏هایی مناسب‏تر از آموزش و پرورش است؟ همین قرنطینه‏ی دوازده‏ساله می‏تواند انسانها را با همین خصوصیاتِ مثبت تربیت کند. یعنی اگر کارخانه‏ی آموزش و پرورش خوب کار بکند، در جهت درست کار بکند، همه‏ی اجزایش کار بکند، طراحی و مدل‏سازی و مدیریتش خوب کار بکند، بدون تردید یک کشور در هر نقطه‏ای که قرار داشته باشد، بعد از بیست سال، بیست و پنج سال به نقطه‏ای می‏رسد که مردمش دارای این خصوصیات برجسته‏اند. این نقش آموزش و پرورش است؛ این نقش معلم آموزش و پرورش است؛ این را دستِ کم نمی‏شود گرفت. کدام بخش از مجموعه‏ی اداری و آموزشی کشور غیر از آموزش و پرورش، این اهمیت عظیم را دارند که این حجم وسیع از انسانها در بهترین اوقات عمرشان، به صورت مستمر- دوازده سال- زیر دست آن‏ها باشند؟ اهمیت آموزش و پرورش این است. این که ما برای معلم احترام قائلیم و بنده به معنای حقیقی کلمه معلم را تجلیل و تکریم می‏کنم، تعارف نیست؛ این برای خوشایند زید و عمرو نیست؛ این واقعیت است و مبتنی بر این فلسفه است. معلم- چه بخواهند، چه نخواهند- رتبه‏ی بالا و عالی‏ای دارد و در حساس‏ترین نقطه ایستاده است.

کشور ما از لحاظ مادی باید در آن، علم و تجربه و فناوری در سطوح بالا قرار بگیرد. از لحاظ ساخت و ارتباطات اجتماعی مردم در زمینه‏ی اقتصاد و بقیه‏ی موارد، ارتباط مردم با یکدیگر، باید ارتباطات سالم، قوی و نشان‏دهنده‏ی پیشرفت و شکوفایی باشد؛ باید استعدادها در آن جامعه بشکفد. همه‏ی انسانها بتوانند در آن با توانِ خداداده‏ی خود در پیشبرد اهداف زندگی، به یکدیگر کمک و باهم همکاری کنند. در آن جامعه باید عدالت اجتماعی باشد. عدالت به معنای یکسان بودنِ همه‏ی برخورداریها نیست؛ به معنای یکسان بودن فرصت‏هاست؛ یکسان بودن حقوق است. همه باید بتوانند از فرصتهای حرکت و پیشرفت بهره‏مند شوند. باید سرپنجه‏ی عدالت گریبان ستمگران و متجاوزانِ از حدود را بگیرد و مردم به این، اطمینان پیدا کنند.
در چنین جامعه‏ای، معنویت و اخلاق هم باید به قدرِ حرکت پیش‏رونده‏ی مادی پیشرفت کند. دلهای مردم با خدا و معنویات آشنا بشود. انس با خدا، انس با عالم معنا، ذکر الهی و توجه به آخرت در یک چنین جامعه‏ای بایستی رایج شود. اینجاست که آن خصوصیت استثنایی جامعه و تمدن اسلامی، خود را نشان می‏دهد؛ ترکیب و آمیختگی دنیا و آخرت باهم.
تمدن مادیِ غرب در علم و تکنولوژی پیشرفت کرد. در روشهای پیچیده‏ی مادی، توفیقات بزرگی به دست آورد؛ اما در کفه‏ی معنوی روز به روز بیشتر خسارت کرد. نتیجه این شد که علم و پیشرفت تمدن مادیِ غرب، به ضرر بشریت تمام شد. علم باید به سود بشریت تمام شود. سرعت و سهولت و ارتباطات زوددسترس، باید در خدمت آرامش و امنیت و راحتی مردم باشد. آن علمی که از ترس دستاورد آن- یعنی از ترس بمب اتم و موشک دوربُرد و انفجار نادانسته- مردم شب و روز نداشته باشند، آن علم برای بشریت مفید نیست. دنیای غرب با پیشرفت علمیِ خود، در این دام خطرناک افتاد.
تمدن و فکر اسلامی، پیشرفت مادی را می‏خواهد؛ اما برای امنیت مردم، آسایش مردم، رفاه مردم و همزیستیِ مهربانانه‏ی مردم با یکدیگر؛ این خصوصیات نظام اسلامی است. ما این‏ها را با صدای بلند از اولِ انقلاب در سطح عالم مطرح کردیم و دلهای فراوانی از مسلمان و غیر مسلمان هم به این‏ها جلب شده است. پشتوانه‏ی عزت ملت ایران این‏هاست. یعنی متفکر مسیحی‏ و سیاستمدارِ غیر مسلمان- احیاناً ملحد- در مجامع جهانی، در برخورد با تفکرات نظام جمهوری اسلامی تحت تأثیر قرار می‏گیرد. این، بارها و بارها مشاهده و دیده شده است. ما می‏خواهیم در کشورمان این تفکرات والا را پیاده کنیم. برادران و خواهران عزیز! این، کار و تلاش لازم دارد؛ این، مردان مؤمن و فداکار و شجاع لازم دارد؛ این، پیوندِ روز به روز افزاینده‏یِ میان ملت و دولت را لازم دارد. دشمنان این کشور و ملت، و دشمنان رسیدن به آن اهداف، این نقاط را هدف می‏گیرند. برای اینکه پیوند میان مسئولان و مردم را ضعیف کنند، برنامه‏ها طراحی می‏کنند؛ برای اینکه اراده‏ی مسئولان کشور را سست کنند، برنامه‏ها طراحی می‏کنند. در چند سالِ گذشته، صریحاً دستگاه‏های تبلیغاتی غرب گفتند و تکرار کردند که در صدد اینند که در مجموعه‏ی مدیریت نظام جمهوری اسلامی اختلاف بیندازند؛ دودستگی و دوجریانی درست کنند؛ خودشان این را اعتراف کردند. و بحمد اللَّه موفق نشدند. جوانِ ما را از فکر آینده و همت گماشتن برای بِنای آینده، به سمت شهوات سوق بدهند؛ برای این برنامه‏ریزی می‏کنند. دلهای مردم ما را که در سایه‏ی امید می‏توانند این راه طولانی و دشوار، اما شوق‏برانگیز را طی کنند، ناامید کنند؛ دلهایشان را از امید خالی کنند. این‏ها جزو برنامه‏هایی است که دشمن طراحی می‏کند.

من نظرم هست زمان حیات مبارک حضرت امام (رضوان اللّه علیه) افراد از دستگاه‏های مختلف- چه وزارتخانه‏ها، چه دستگاه‏های دیگر- پیش امام می‏آمدند و شِکوه‏هایی می‏کردند: آقا فلان‏جا چنین نقصی وجود دارد، فلان‏جا این اشکال وجود دارد؛ بارها امام در جواب این‏ها می‏گفتند: «آقا! کار سخت است.» در واقع هم همین‏طور است. از خواستن تا توانستن و از توانستن تا تحقق پیدا کردن، فاصله‏های زیادی است؛ انسان خیلی کارها را می‏خواهد بکند، لیکن راه طولانی است و مقدماتی دارد. در طی این مقدمات نباید بی‏حوصلگی کرد. اگر روشن شد که تلاش دارد انجام می‏گیرد و جهت‏گیری هم درست است، بایستی منتظر نتایج بود تا إن شاء اللّه به آن نتایج دست پیدا کنیم.
در همین زمینه‏هایی هم که آقایان فرمودند، خوب کارهایی دارد انجام می‏گیرد. خوشبختانه چه در زمینه‏ی مسائل اخلاقی جامعه، چه در زمینه‏ی مسائل فرهنگی و چه در زمینه‏ی مسائل اداری، مسئولان بی‏تفاوت نیستند؛ عیب و بیماری را احساس می‏کنند، در مورد آن فکر هم می‏کنند و به دنبال علاجش هم هستند و به نتایجی هم می‏رسند. البته ممکن است بعضی از این نتایج درست باشد، بعضی غلط باشد؛ بعضی از راهکارها مؤثر باشد، بعضی مؤثر نباشد؛ این‏ها همیشه در همه‏ی کارها محتمل است. بالاخره انسان تا به آنجا برسد، کار دشواری پیش رو دارد.

یکی از وظایف مهم دیگری که بر عهده‏ی دولت و نظام جمهوری اسلامی است، این است که هویت اسلامی را در دنیای اسلام برجسته و شفاف کنیم، تا این یک معیاری باشد در جلوی چشم ملتهای مسلمان؛ تدین دور از خرافه و کاوش در منابع دینی و نوآوری. بعضیها خیال می‏کنند که نوآوری در دین امکان ندارد! گنجینه‏ی منابع اسلامی و دینی ما بی‏پایان است؛ ما به قدر وسع خودمان، فقط چند سطل آب از این چشمه‏ی جوشان برداشته‏ایم؛ تلاش کنیم و فکرهای نو و حرفهای نو در زمینه‏های مختلف تولید کنیم. این قرآن یک اقیانوس بی‏پایان است؛ خیلی حقایق هست؛ نه «خیلی»، بلکه بیشترِ حقایق عالم را که ما از قرآن می‏توانیم بفهمیم، هنوز نفهمیده‏ایم. فکر کردن، استخراج کردن، نوآوری کردن و سخن نو را در مقابل افکار عمومی متفکران و اندیشمندان مسلمان قرار دادن، یکی از کارهای ماست. البته پیداست که این کار مثل همه‏ی کارهای دیگر، باید با اسلوب و فن خود انجام بگیرد؛ این یک متد دارد و خارج از آن متد نمی‏شود کار را انجام داد. آن کسی که اصلًا در یک فنی وارد نیست، نمی‏شود به او گفت در این فن نوآوری بکن؛ این کار کسانی است که واردند؛ مطلعند؛ با کتاب و سنت و با قرآن آشنایند؛ فنان این فن‏اند. از کسی که اصلًا موسیقی بلد نیست، نمی‏شود گفت یک آهنگ تازه بساز؛ چگونه بسازد؟ پرچم برادری اسلامی را با همه‏ی ملتهای اسلامی بلند کنیم و فضیلتهای اخلاقی را در جامعه رشد بدهیم: همکاری، گذشت، کمک، صبر، حلم؛ این‏ها خلقیات اسلامی است؛ این‏ها را در جامعه رشد بدهیم. این، همان ایمان و هویت اسلامی و انقلابی است که اصل اول است.

یک سرفصل عبارت است از تکمیل مکارم اخلاقی: «بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق». جامعه بدون برخورداری افراد از خلقیات نیکو، نمی‏تواند به هدفهای والای بعثت پیامبر دست پیدا کند. آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالی انسانی می‏رساند، اخلاق نیکوست. اخلاق نیکو هم فقط خوش اخلاقی با مردم نیست؛ بلکه به معنای پروراندن صفات نیکو و خلقیات فاضله در دل و جان خود و انعکاس آن‏ها در عمل خود است. مردمی که در بین خود دچار حسد باشند، دچار بدخواهیِ یکدیگر باشند، دچار حیله‏گریِ با یکدیگر باشند، دچار حرص به دنیا و بخل نسبت به مال دنیا باشند و دچار کینه‏ورزی با یکدیگر باشند، در این جامعه حتّی اگر قانون هم به طور دقیق عمل شود، سعادت در این جامعه نیست. اگر علم هم پیشرفت کند و تمدن ظاهری هم به منتهای شکوه برسد، این جامعه، جامعه‏ی بشری مطلوب نیست. جامعه‏ای که انسانها در آن از یکدیگر احساس ناامنی کنند، هر انسانی احساس کند که به او حسد می‏ورزند، نسبت به او بددلی دارند، نسبت به او کینه‏ورزی می‏کنند، برای او توطئه می‏چینند و نسبت به او و دارایی‏اش حرص می‏ورزند، راحتی در این جامعه نیست. اما اگر در جامعه‏ای فضایل اخلاقی بر دل و جان مردم حاکم باشد، مردم نسبت به یکدیگر مهربان باشند، نسبت به یکدیگر گذشت و عفو و اغماض داشته باشند، نسبت به مال دنیا حرص نورزند، نسبت به آنچه دارند بخل نورزند، به یکدیگر حسد نورزند، در مقابل راه پیشرفت یکدیگر مانع‏تراشی نکنند و مردمِ آن دارای صبر و حوصله و بردباری باشند، این جامعه حتّی اگر از لحاظ مادی هم پیشرفتهای زیادی نداشته باشد، باز مردم در آن احساس آرامش و آسایش و سعادت می‏کنند؛ اخلاق، این است. ما به این احتیاج داریم. ما باید در دل خود، خلقیات اسلامی را روز به روز پرورش دهیم. قانون فردی و اجتماعی اسلام در جای خود، وسیله‏هایی برای سعادت بشرند (در این تردیدی نیست)؛ اما اجرای درست همین قوانین هم احتیاج به اخلاق خوب دارد.
برای اینکه در جامعه اخلاق استقرار پیدا کند، دو چیز لازم داریم: یکی تمرین و مجاهدت خود ماست و یکی هم آموزش‏های اخلاقی که به وسیله‏ی آموزش و پرورش، مراکز تربیتی و مراکز آموزشی و علمی باید در همه‏ی سطوح به انسانها تعلیم داده شود؛ این‏ها موظفند. این یک‏قلم از کارهای لازم در سال پیامبر اعظم الهی است؛ یعنی خودمان را در خلقیات فاضله، مؤمن و مسلمان و تابع پیغمبر کنیم. یک فهرستی از صفات رذیله و زشت تهیه کنیم و ببینیم که هرکدام از آن‏ها در ما هست، سعی کنیم آن را را کنار بگذاریم. همچنین یک فهرستی از خلقیات نیک تهیه کنیم و سعی کنیم با تمرین، آن‏ها را برای خود فراهم کنیم. البته عامل پیشرفت‏ در این راه، محبت است؛ محبت به خدا، محبت به پیامبر، محبت به این راه، محبت به آموزگاران اخلاق- یعنی پیامبران و ائمه‏ی معصومین (علیهم‏السّلام)- این عشق است که انسان را در این راه با سرعت پیش می‏برد؛ این عشق را باید در خودمان روز به روز بیشتر کنیم. «اللّهم ارزقنی حبّک و حبّ من یحبّک و حبّ کلّ عمل یوصلنی الی قربک»؛ محبت خدا، محبت محبوبان الهی و محبت کارهایی که محبوب الهی است؛ این عشقها را در دل خود برویانیم. این یک‏قلم از تعلیمات پیامبر، در سال پیامبر اعظم است.

اگر بنای آفرینش انسان و جهان را به دو بخشِ کارهای ظریف و ریزه‏کاری و بخشِ کارهای مستحکم- و به تعبیر سازندگان بناها، سفتکاری- بگذاریم، بخش اول که ظریف‏کاری‏ها و ریزه‏کاری‏ها و رشته رشته پروردن احساسات و عواطف بشر است، در اختیار زن است. گناه بزرگ تمدن مادی، تضعیف و گاهی به فراموشی سپردن این نقش است. هرجا سخن از تضعیف خانواده است، نقش این بخشِ مهم نادیده گرفته شده. هرجا سخن از بی‏اعتنایی به هنر مادری و هنر تربیت فرزند در آغوش پُر مهر و محبت مادر است، این نقش نادیده گرفته شده. دنیای غرب این جرم بزرگ را دارد که این نقش را تضعیف کرده و در مواردی نادیده گرفته است. بخشی از بزرگیِ این گناه به این مربوط است که این حرکت فاجعه‏آمیز را با نام «حمایت از زن» انجام می‏دهد؛ درحالی‏که این حمایت از زن نیست؛ این خیانت به زن و خیانت به انسان است. نقش مادر از دوران حمل و بارداری شروع می‏شود و تا آخر زندگی انسان ادامه دارد. مردی که به دوران جوانی رسیده یا از دوران جوانی هم عبور کرده، باز تحت تأثیر عطوفت و محبت و شیوه‏های خاص مادرانه‏ی مادر است. اگر زنان ما از لحاظ رتبه‏ی معرفتی و بینش و معلومات، سطح خود را ارتقاء دهند، این نقش با هیچ نقش دیگری، با هیچ مؤثر دیگری از مؤثرات فرهنگی و اخلاقی تا آخر قابل مقایسه نیست. یک‏وقت مادری از لحاظ معرفت سطحش پایین است؛ البته این نمی‏تواند در دوران بزرگی اثرگذاری کند؛ این گناهِ کم بودن معلومات یک انسان است؛ این نقصِ تأثیر مادری نیست. مادر است که فرهنگ و معرفت و تمدن و ویژگی‏های اخلاقیِ یک قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خُلق خود و با رفتارِ خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل می‏کند.

امروز در جامعه‏ی ما خوشبختانه از این نعمت بزرگ، سهم وافری باقی است؛ اگرچه دشمنان سعی می‏کنند آن را تاراج کنند و از بین ببرند. اما در کشورها و جوامعی که زن چنین هویتی ندارد، می‏بینید پایه‏های تربیت مردم می‏لنگد و فضای اخلاقی و معنوی جامعه هم دچار مشکل می‏شود. همه‏ی ارزشهای معنوی را می‏توان از درون کانون گرم خانواده- که محور آن، زن خانواده است؛ کدخدای این مجموعه، آن مجسمه‏ی عاطفه است- بیرون کشید و معنویات را در سطح جامعه گستراند. امیدواریم دختران جوان و زنان جامعه‏ی ما در الگوی زینب کبری دقت کنند و هویت و شخصیت خود را در آن ببینند؛ بقیه‏ی چیزها فرعی است. جوهر ذات یک انسان اگر تعالی و روشنایی و شفافیت پیدا کند، همه چیز در مقابل او کوچک می‏شود و قدرت او بر همه‏ی کارهای دیگر، برای او تأمین می‏گردد.

در صحنه‏ی زندگی باید قدرت و زور مادی ملاک حقانیت به حساب نیاید. در چنین صحنه‏یی، آنچه می‏تواند حاکمیت صحیح را بر عهده بگیرد، جز دین چیز دیگری نیست. تفکیک دین از دنیا به این معنی، یعنی خالی کردن زندگی و سیاست و اقتصاد از معنویت؛ یعنی نابود کردن عدالت و معنویت. دنیا به معنای فرصت‏های زندگی انسان، به معنای نعمت‏های پراکنده‏ی در عرصه‏ی جهان، به معنای زیبایی‏ها و شیرینی‏ها، تلخی‏ها و مصیبت‏ها، وسیله‏ی رشد و تکامل انسان است. این‏ها هم از نظر دین ابزارهایی هستند برای اینکه انسان بتواند راه خود را به سوی تعالی و تکامل و بروز استعدادهایی که خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنیای به این معنا، از دین قابل تفکیک نیست. سیاست و اقتصاد و حکومت و حقوق و اخلاق و روابط فردی و اجتماعی به این معنا، از دین قابل تفکیک نیست. لذا دین و دنیا در منطق امام بزرگوار ما مکمل و آمیخته و درهم‏تنیده‏ی با یکدیگر است و قابل تفکیک نیست. این، درست همان نقطه‏یی است که از آغاز حرکت امام تا امروز، بیشترین مقاومت و خصومت و عناد را از سوی دنیاداران و مستکبران برانگیخته است؛ کسانی که زندگی و حکومت و تلاش و ثروت آن‏ها مبتنی بر حذف دین و اخلاق و معنویت از جامعه است.
اما دنیا مفهوم دیگری هم دارد. در متون اسلامی، دنیا به معنای نفسانیت و خودخواهی و اسیر هوی و هوس خود بودن و دیگران را هم اسیر هوی و هوس خود کردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احادیث و کلمات بزرگان دین در طعن و طرد چنین دنیایی است. در لسان روایات ما، دنیای مطرودی که با دین قابل جمع نیست، به معنای هوی و هوس و نفسانیت و انانیت و خودخواهی و خودپرستی است؛ این دنیا شاخصه‏ی فرعون و نمرود و قارون و شاخصه‏ی شاه و بوش و صدام است؛ این دنیا شاخصه‏ی مستکبران ظالم و ستمگرِ روزگار در طول تاریخ تا امروز است. البته این‏ها مجسمه‏های بزرگترِ رذائل اخلاقی و این دنیای مذموم‏اند. یک انسان معمولی هم می‏تواند در دل و درون خود یک فرعون داشته باشد و به قدر توان و امکانات خود، فرعونی و قارونی و قیصری و امپراتورانه عمل کند. اگر امکاناتش بیشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقیه‏ی گردنکشان و طواغیت تاریخ خواهد بود. این دین با دنیا قابل جمع نیست؛ این همان دنیایی است که در لسان روایات، هووی دین نامیده شده است؛ نمی‏توانند باهم جمع شوند. اگر کسی بخواهد دنیای به این معنا را با دین جمع کند، ممکن نیست. دین را با چنین دنیایی نمی‏شود آباد کرد. دین را در خدمت چنین دنیایی قرار دادن، خیانت به دین است. امام، ما را از اسارت دنیا هم برحذر می‏داشت. امام بزرگوار ما که دین را عین سیاست، عین اقتصاد و عین دنیا می‏دید، دائماً مردم و مسئولان را از دنیای به این معنا برحذر می‏داشت.
ما باید بین این دو معنای از دنیا فاصله قائل شویم. خود او هم دنیای به معنای دوم را بکلی کنار گذاشته بود؛ اهل هوای نفس و انانیت و خودخواهی و نفسانیت نبود. اما دنیای به معنای اول- یعنی عرصه‏ی وسیع زندگی- چیزی بود که مثل متون اسلامی و آن‏چنان‏که اسلام به ما آموخته است، امام آن را با دین همسان و منطبق می‏دانست. امیر المؤمنین می‏فرماید: «الدنیا متجر اولیاء اللّه»؛ دنیا جایگاه بازرگانی و سودای اولیاء خداست، یا ابزار بازرگانی و سودای آن‏هاست؛ می‏توانند از دنیا برای رسیدن به تعالی معنوی استفاده کنند.

ما هنوز اول راهیم؛ نمی‏شود گفت وسط راه. ما خواسته‏ایم کشور و جامعه‏ی خود را طبق نظر اسلام بسازیم. طبق نظر اسلام، چه جامعه‏ای را باید ساخت؟ جامعه‏ای که در آن، عدل و داد باشد؛ آزادی فکر و اندیشه باشد؛ رشد و شکوفایی استعدادها باشد؛ اخلاق حسنه و فاضله در روابط اجتماعی حاکم باشد؛ در آن، فقر و فساد و تبعیض نباشد؛ انسانها احساس شرف و افتخار و امید کنند و بخواهند دنیایی را باشرف و با افتخار و با اخلاق فاضله بسازند. اسلام جامعه‏ای را می‏خواهد که در آن علم بجوشد و بر پایه‏ی علم، همه‏ی بنیان‏های اجتماعی نوسازی شود و پیش برود. اسلام جامعه‏ای را می‏خواهد که در آن، افراد و مجموعه‏ی یک ملت مشعل و پرچم شاخصی باشند برای همه‏ی ملتها؛ «و تکونوا شهداء علی النّاس».

مشکل جوامع بشری هم در مهم‏ترین مقاطع، در همین نقطه بوده است؛ یعنی جوامع بشری هرگاه از زمامداران باتدبیر و باتقوا و پرهیزکار و شجاع برخوردار بوده‏اند، توانسته‏اند قدمهایی جلو بروند. آن وقتی‏که جوامع دچار مدیرانی شدند که برای آن‏ها پرهیزگاری و پاک‏دامنی معنا نداشت، ترجیح منافع مردم بر منافع خودشان مطرح نبود، ترس از خدا و محاسبه‏ی الهی برایشان مطرح نبود- انسانهای ضعیف، انسانهای‏ دل‏بسته‏ی به منافع و شهوات شخصی- مشکلات برایشان به وجود آمد؛ چه مشکلات مادی و چه مشکلات اخلاقی و معنوی. اینکه می‏بینید ملل اسلامی و کشورهای اسلامی در برهه‏ای از تاریخ، مقهور قدرتهای ظالم و متجاوز شدند، علت همین بود. اگر آن روزی که استعمار و لشکرکشی‏ها و کشورگشایی‏های غربی در مناطق اسلامی شروع شد، زمامداران مسلمان از دین، از پاک‏دامنی، از غیرت و از شجاعت برخوردار بودند، قضیه این‏طور نمی‏شد. اگر پایبند به شهوات و پایبند به تسلط خودشان بر مقام و قدرتِ چند روزه نبودند، موضوع این‏طور نمی‏شد. ضعف مسلمانان و جوامع اسلامی، اغلب ناشی شده است از ضعف مدیران جوامع و زمامداران آن‏ها؛ البته هر دو روی هم اثر می‏گذارند. مدیریتهای ناتوان و نااهل، نظام اخلاقی و سیاسی را در جامعه سست می‏کنند و انسانها را به ضعف می‏کشانند؛ آن وقت در چنین جامعه‏ای به‏طور طبیعی باز زمامداران از انسانهای نااهل‏تر و ضعیف‏تر رنج می‏برند و مبتلای به آن‏ها می‏شوند.

ما یک مأموریتِ محوری برای رسانه‏ی ملی قائل هستیم، که الزاماتی دارد و این مأموریت ملی اهداف کلانی را هم با خودش همراه دارد. به نظر ما آن مأموریتِ محوری عبارت است از مدیریت و هدایت فکر، فرهنگ، روحیه، اخلاقِ رفتاری جامعه، جهت‏دهی به فکر و فرهنگ عمومی، آسیب‏زدایی از فکر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشویق به پیشرفت- یعنی روحیه دادن- و زدودن احساس عقب‏ماندگی.

هویت حقیقی جامعه، هویت اخلاقی آن‏هاست؛ یعنی در واقع سازه‏ی اصلی برای یک اجتماع، شاکله‏ی اخلاقی آن جامعه است و همه چیز بر محور آن شکل می‏گیرد. ما باید به اخلاق خیلی اهمیت بدهیم. صدا و سیما در زمینه‏ی پرورش و گسترش و تفهیم و تبیین فضیلت‏های اخلاقی باید برنامه‏ریزی کند؛ یکی از اهداف صدا و سیما در همه‏ی برنامه‏ها باید این باشد.
اخلاق‏های رفتاری افراد جامعه؛ مثل انضباط اجتماعی، وجدان کاری، نظم و برنامه‏ریزی، ادب اجتماعی، توجه به خانواده، رعایت حق دیگران- اینکه دیگران حقی دارند و باید حق آن‏ها رعایت شود، یکی از خلقیات و فضایل بسیار مهم است- کرامت انسان، احساس مسئولیت، اعتماد به نفس ملی، شجاعت شخصی و شجاعت ملی، قناعت- یکی از مهم‏ترین فضایل اخلاقی برای یک کشور قناعت است، و اگر امروز ما در برخی زمینه‏ها دچار مصیبت هستیم، به‏خاطر این است که این اخلاق حسنه‏ی مهم اسلامی را فراموش کرده‏ایم- امانت، درستکاری، حق‏طلبی، زیبایی‏طلبی- یکی از خلقیات خوب، زیبایی‏طلبی است؛ یعنی به دنبال زیبایی بودن، زندگی را زیبا کردن؛ هم ظاهر زندگی را و هم باطن زندگی را؛ محیط خانواده، محیط بیرون، محیط خیابان، محیط پارک و محیط شهر- نفی مصرف‏زدگی، عفت، احترام و ادب به والدین و به معلم.
این‏ها خلقیات و فضایل اخلاقی ماست. صدا و سیما خودش را متکفل گسترش این خلقیات بداند. شما در هر برنامه‏ای که می‏سازید، در هر سریال تلویزیونی، در هر محاوره، در هر میزگرد، در هر گفتگوی تلفنی و در هر گزارش، متوجه باشید که این فضایل تقویت شود؛ این چیزها نقض و زیر پا انداخته نشود.

الهام‏بخش، فعال و مؤثر در جهان اسلام با تحکیم الگوی مردم‏سالاری دینی، توسعه‏ی کارآمد، جامعه‏ی اخلاقی، نواندیشی و پویایی فکری و اجتماعی، تأثیرگذار بر همگرایی اسلامی و منطقه‏ای بر اساس تعالیم اسلامی و اندیشه‏های امام خمینی (ره).

من در خطاب به مسئولان و در جلسات آن‏ها بارها نکات لازم را گوشزد کرده‏ام؛ بازهم می‏کنم. خطر تنها خطرِ اخلاقی نیست؛ البته مسأله‏ی فرهنگ و اخلاق خیلی مهمّ است. نظام اسلامی نمی‏تواند نسبت به فرهنگ و اخلاق مردم خود بی‏تفاوت باشد. نظام اسلامی نظامی نیست که فقط به فکر حفظ قدرت خود باشد و نسبت به عملکرد مردم خود- حتی اگر به ورطه‏ی اخلاقی بیفتند- بی‏تفاوت بماند. نظام اسلامی از آنچه که مردم را منحرف و گمراه می‏کند، رنج می‏برد. «عزیزٌ علیه ما عنتّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رءوفٌ رحیم»؛ این روش پیامبر گرامی است و نظام اسلامی همان روش را باید داشته باشد. نظام اسلامی نمی‏تواند نسبت به رنجهای معنوی، جسمانی و گمراهیهای فکر و دل مردم خود بی‏اعتنا باشد. این نظام وظیفه‏ی سنگینی بر عهده دارد. دستگاه‏های ما، بخصوص دستگاه‏های فرهنگی، وظیفه‏ی سنگین‏تری دارند؛ همچنان که دستگاه‏های اقتصادی و عمرانی کشور وظیفه‏ای سنگین بر عهده دارند. در جاهایی مثل استان شما- سیستان و بلوچستان- که بسیار محروم است، وظایف دشوارتر است.

سومی، تربیت معنوی و اخلاقی مردم است. می‏گوید مردم را از لحاظ اخلاقی و معنوی باید تربیت کنی. از نظر اسلام، حکومتها نسبت به تربیت معنوی مردم بی‏تفاوت نیستند که بگویند خود مردم می‏دانند و هر کار که می‏خواهند بکنند، بکنند. همچنان که پدر در یک خانواده نسبت به تربیت فرزندان خود بی‏تفاوت نیست که بگوید مثلًا هر کار خواستند بکنند، بکنند. پدر و مادر مسئولیتهایی دارند که باید انجام دهند. حکومت هم در جامعه در زمینه‏ی اخلاق و معنویت مردم و رشد فضیلتهای اخلاقی در آن‏ها مسئولیتهایی دارد.

تقیّدات و تکیه‏گاه‏هایی که یک انسان را در حرکت خود به سمت هدف مشخصی عازم و مصمم می‏کند، از او گرفتن و او را سرگردان و لنگ کردن. این را باید جدّی بگیرید. یکی از سیاستهای دشمنان اسلام این است که ایمان مردم را بگیرند و اعتقاد آن‏ها به انقلاب را سلب کنند. چند سالی است که این را در تبلیغاتشان شروع کرده‏اند. بنده از همان اوایلی که این تبلیغات در رفتارهای دشمنان کشور، اجرایی و عملیاتی شده بود- حدود ده، یازده سال پیش- متوجّه این نکته شدم و به همه، بخصوص به مسئولان فرهنگی هشدار دادم و گفتم این‏ها می‏خواهند اصل اعتبار انقلاب را زیر سؤال ببرند؛ انقلابی که یکی از افتخارات تاریخ بشری در زمان ماست؛ انقلابی که یک ملت با دست خالی و به برکت ایمان، آن هم در مقابل یک دژ علی‏الظّاهر تسخیرناپذیرِ استکبار در این منطقه آن را برپا کرد و موفّق شد؛ انقلابی به نام خدا؛ انقلابی در راه ارزشهای اسلامی؛ انقلابی که ملتهای مسلمان را به اسلامشان امیدوار و به هویّت اسلامیشان دلگرم کرد؛ انقلابی که در همه‏ی نقاط جهان ملتها را خودباوری بخشید و آن‏ها احساس کردند که یک ملت- وقتی‏که عزم و اراده‏ای از خود نشان دهد- می‏تواند بر بزرگترین موانع پیروز شود و فائق آید. دشمنان می‏خواستند پیام آزادی، معنویّت، ارزش و فضیلت و کرامت انسانی‏ای را که در این انقلاب بود، ندیده بگیرند. این کاری بود که به صورت برنامه‏ریزی شده و با انواع و اقسام طُرق تبلیغاتی، آن را دنبال کردند. البته- متأسفانه- یک عده غافل، به صورت پادو در داخل هم همانها را تبلیغ کردند و هنوز هم می‏کنند. این برای آن است که پشتوانه‏ی فکری- که در واقع تکیه‏گاه اراده و عزم راسخ مردم است- از آن‏ها گرفته شود و مردم احساس کنند پشتشان خالی است. مگر بدون ایمان و اعتقاد و بدون باور به راهی که انسان در آن قدم گذاشته، می‏شود آن راه را ادامه داد؟ همه باید مسائل فرهنگی را جدّی بگیرند. مظهر این تهاجم، همان اباحیگری است که از راه خدشه در اعتقادات، تشویق جریانهای خلافِ اخلاق در جامعه و تشویق و ترویج انواع و اقسام فسادها ایجاد می‏شود. این‏ها چیزهایی است که همه‏ی مسئولان کشور باید به آن بسیار توجّه کنند و فقط مخصوص مسئولان فرهنگی نیست.
فساد انواع و اقسامی دارد که فسادهای مالی و اقتصادی از جمله‏ی آن‏هاست. یکی از بزرگترین مسئولیتهای مسئولان کشور- از جمله رئیس‏جمهوری محترم- تعقیب مفاسد مالی و اقتصادی است که باید در برنامه‏ی دولت قرار گیرد. البته قوّه‏ی قضائیّه و قوّه‏ی مقنّنه هم در این زمینه مسئولند و خوشبختانه همکاری‏هایی هم می‏کنند. این مبارزه‏ باید جدّی شود و خود را در مرحله‏ی عمل نشان دهد. مبارزه با مفسده‏ی اقتصادی و مالی یکی از کارهایی است که به گشایش اقتصادی کشور هم کمک خواهد کرد. یکی از موانع پیشرفت اقتصادی کشور، وجود گلوگاههای فساد است که به شدّت باید از آن ترسید و با آن مقابله و مبارزه کرد. البته کار سختی هم هست. من در جریان آن نامه‏ی هشت ماده‏ای که نوشتم، هم به رئیس‏جمهور محترم، هم به رئیس محترم قوّه‏ی قضائیّه و هم به رئیس محترم مجلس گفتم که بدانید مبارزه با فساد، یک مبارزه‏ی جدّی و واقعی است. مفسدین تهاجم خواهند کرد و فشار خواهند آورد؛ لذا کار سختی است. برای مقابله با شیوع فساد اقتصادی و مالی، باید لباس مبارزه به تن کرد.
یک جریان فساد هم فسادهای اخلاقی و رواج منکرات است. با این هم باید مقابله و مبارزه کرد. ما خوب می‏دانیم، این جزو تعالیم اسلام است که با زبان و تبیین باید مردم را با فضایل اخلاقی آشنا کرد و از منکرات دور نگه داشت. این به جای خود درست؛ اما با شیوع منکرات و با تظاهرِ به آن باید مقابله کرد. اسلام مرتکبِ منکر را نصیحت و هدایت می‏کند؛ اما حد هم برای او می‏گذارد. با صِرف زبان و توصیه نمی‏شود کاری کرد. قدرت نظام باید جلوِ سیرِ فحشا و فساد را بگیرد. اجازه ندهید که هوسهای یک عدّه‏ی معدود و یک گروه کوچک و اندک در داخل جامعه، موجب اغوای ذهن و فکر دختر و پسر جوان و مرد و زن مؤمنی شود که هیچ انگیزه‏ی فسادی ندارند. شما باید جلوِ آن‏گونه افراد را بگیرید. همه‏ی مسئولان بخشهای مختلف کشور در این زمینه مسئولند. اجازه ندهید عدّه‏ای با تکیه به نام آزادی- که واقعاً باید بر عنوان مظلوم آزادی گریست که چه سوءاستفاده‏هایی از این نام می‏شود- منکرات و فحشا و بی‏بندوباری را در جامعه رایج کنند. عکس‏العملِ آن این است که عدّه‏ای به نظام بدبین شوند؛ مثل اوّل مشروطه.

دوم، هدف گرفتن تعالیِ انسان است؛ تعالیِ خود و دیگران. این تعالی شامل تعالیِ علمی، تعالیِ فکری، تعالیِ روحی و اخلاقی، تعالیِ اجتماعی و سیاسی یعنی جامعه تعالی پیدا کند و تعالیِ اقتصادی است؛ یعنی رفاه امور زندگی مردم. همه موظّفند برای این چیزها تلاش کنند: گسترش و پیشرفت علم برای همه؛ حاکمیت اندیشه‏ی سالم و فکر درست؛ تعالیِ روحی و معنوی و اخلاقی، خُلق کریم و مکارم اخلاق؛ پیشرفت اجتماعیِ بشری نه فقط جنبه‏های معنوی و علمی و اخلاقی یک فرد، بلکه جامعه هم مورد نظر است و پیشرفت امور اقتصادی و رفاهی انسانها، و بایستی مردم را به سمت رفاه و تمتّع هرچه بیشتر از امکانات زندگی پیش ببرند. این یکی از وظایف همه است؛ مخصوص دوره‏ی قدرت و حکومت هم نیست؛ در دوره‏ی حکومتِ غیر خدا هم این وظیفه وجود دارد.

انقلاب یک امر دفعی نیست؛ یک امر تدریجی است. یک مرحله‏ی انقلاب که تغییر نظام سیاسی است، دفعی است؛ اما در طول زمان، انقلاب باید تحقّق پیدا کند. این تحقّق چگونه است؟ این تحقّق به آن است که آن بخشهایی که عقب مانده و تحوّل پیدا نکرده است، تحوّل پیدا کند و روز به روز راههای جدید، کارهای جدید، فکرهای جدید و روشهای جدید، در چارچوب و بر پایه‏ی آن ارزشها در جامعه به وجود بیاید و پیش برود، تا آن ملت بتواند با نشاط و با قدرت به سمت هدفِ خودش حرکت کند. برگشت، غلط است؛ عقبگرد، خسارت است؛ اما ایستادن هم غلط است؛ باید حرکت کرد و به جلو رفت.
و اما این پیشرفتها در کجاست؟ این تحوّلی که می‏گوییم باید به وجود بیاید و این حرکت به جلو در کجاست؟ در همه‏ی مناطق مربوط به زندگی جامعه. قوانین، تحوّل پیدا می‏کند و باید روز به روز بهتر و کامل‏تر شود. در فرهنگ و در اخلاق عمومی مردم، روز به روز بایستی تحوّل صورت گیرد و پیشرفت حاصل گردد. در نظام علمی و آموزشی کشور، در فعالیّتهای اقتصادی، در هنر، در امور حکومت و اداره‏ی کشور، حتی در حوزه‏های علمیّه، بایستی انسانهای بافکر و شجاع و روشن‏بین، روز به روز روشهای جدید، کارهای جدید، فکرهای جدید و آرمان‏های جدید را دنبال کنند. اساس، همان ارزشهاست. در چارچوب همان ارزشها پیش بروند و تحوّلات را به وجود آورند. آن وقت انقلاب، یک انقلاب کامل و روز به روز می‏شود و تمام شدنی هم نیست. این تکامل، تمام شدنی هم نیست؛ یعنی هر ده سال، بیست سال یک‏بار، اگر انسان به کشور نگاه کند، خواهد دید که در بخشهای مختلف، پیشرفت و ترقّی ایجاد شده است.

در قرآن مکرّر در باره‏ی «سکینه» صحبت شده است و من هم پارسال جملاتی عرض کردم. این سکینه‏ی مسئولان است که اتّفاقاً خودش را نشان داد. ما امسال سالی که در اواخرش هستیم حوادثی داشتیم که در آن سکینه‏ی مسئولان کارساز بود. کمیِ درآمدهای اقتصادی را داشتیم؛ مشکلات اقتصادی را داشتیم؛ مشکلات سیاسی را داشتیم؛ مشکلات امنیتی را داشتیم. دیدید که دشمنان در تابستان امسال در همین تهران حوادثی به وجود آوردند. انسانها اگر از سکینه و آرامش و توکّل و اعتماد به خدا و اعتماد به آینده و اعتماد به آنچه که از مبانی حق در اختیار آن‏هاست، برخوردار نباشند، در مقابل این‏طور حوادث دست و پایشان را گم می‏کنند؛ بخصوص اگر انسان بداند که این حوادث را دشمن برنامه‏ریزی کرده است؛ که بعید هم نیست و قرائنی هم دارد. دشمن از بعد از رحلت امام یک برنامه‏ی ده‏ساله را طرّاحی کرد تا در طول ده سال آن را به نهایت برساند. شاید قضایای اقتصادی ما ارزان شدن قیمت نفت مسائل سیاسی، برخی از مسائل فرهنگی، بعضی از گرفتاریهای اقتصادی و بعضی از گرفتاریهای امنیتی، به این برنامه‏ریزیها بی‏ارتباط نباشد. اگر این‏طور فرض کنیم، شواهدی دارد. این از سکینه‏ی مسئولان یعنی شما حضرات و دوستانی که اینجا هستید اما سکینه‏ی مردم چه؟ ملت هم به سکینه و آرامش احتیاج دارد. چگونه می‏شود این سکینه‏ی زبدگان را به سطح عموم مردم سرریز کرد؟ البته بسیاری از مردم، ایمان خوب و روشن و شفّافی دارند و عموم مردم نشان دادند که در مشکلات دارای یک اقتدار حقیقی‏اند؛ اقتداری که از دین و ایمان سرچشمه گرفته است؛ لیکن وقتی گروهی مسئولیت اداره‏ی امور کشور و ملت را بر دوش می‏گیرند، نمی‏توانند نسبت به این قضیه خود را برکنار بدانند. همه‏ی وظایف ما، در وظایف اقتصادی و سیاسی خلاصه نمی‏شود؛ ما در مقابل معنویات مردم هم مسئولیت داریم. اگر مردم از لحاظ روحی و اخلاقی عقبگرد داشته باشند، نمی‏شود بگوییم در جامعه هیچ‏کس مسئول این نیست. حالا اگر بنا شد کسی مسئول باشد، مسئول کیست؟ یقیناً مسئولان کشور نمی‏توانند خودشان را برکنار بدانند؛ هرکدام یک طور و به‏نحوی مسئولیت دارند. پس، مسئولیتِ معنویات مردم هم بر دوش مدیران کشور در طبقات مختلف از بالا تا پایین است.

اروپاییها هرچه از لحاظ علمی خوب و جلو هستند، از لحاظ اخلاقی چه اخلاق فردی، چه اخلاق اجتماعی و تاریخی آدم‏های ناباب در بینشان خیلی زیاد است. نمی‏خواهم مطلق بگویم که بدند؛ اما خیلی چیزهای بد در بین آن‏ها هست؛ از جمله همین تحریفهای تاریخی و این دروغهای ملی بزرگ. این‏طور منعکس کردند البته از همان افکار قرن نوزدهمی است که تا وقتی علم‏ و دین هر دو می‏خواستند در جامعه حضور داشته باشند، دین جا را برای علم تنگ می‏کرد و اجازه نمی‏داد؛ لذا علم متوقّف می‏ماند! دلیلش چیست؟ دلیلش قرون وسطی! در قرون وسطی، در بین مردم دین بود و زیاد هم بود، تعصّب‏آمیز هم بود؛ با این همه علم پیشرفتی نکرد؛ اما بتدریج از لابلای این صخره‏های دشوارِ تعصّب و اعتقاد دینی، رگه‏های علمی بیرون آمد و جا را برای دین تنگ کرد خودش بیرون آمد و صحنه‏گردان شد و دین را به انزوا راند این تحلیلی است که آن‏ها می‏کنند. این تحلیل، تحلیل غلطی است؛ یعنی ناشی از حقایق و واقعیّات نیست. اوّلًا قرون وسطایی که آن‏ها می‏گویند، قرون وسطای دوران جهالت و بدبختی اروپاست، نه دوران عقب‏ماندگی علمی همه جای دنیا؛ این‏ها اروپا را تعمیم می‏دهند. حالا فرض بفرمایید اوج قرون وسطی و تاریکی قرون وسطی چه زمانی است؟ قرنهای دهم و یازدهم و دوازدهم میلادی است؛ یعنی قرنهای چهارم و پنجم و ششم هجری؛ یعنی اوج شکوفایی علمیِ کشورهای اسلامی و در رأس همه ایران؛ یعنی قرن ولادت و زندگی ابن سینا و رازی و فارابی و دیگران. همه‏ی این شخصیتهای بزرگ، آفتابهایی هستند که از این طرف دنیا تابیدند.

نماز از آنجا که اولًا سلامت و تعالی اخلاقی و معنوی به افراد جامعه می‏بخشد و ثانیاً از آن رو که با شکل و محتوای ویژه خود نمازگزار را به انضباط می‏کشاند و از بیهودگی و ولنگاری نجات می‏دهد، به حق باید یکی از عوامل مهم انضباط و انتظام اجتماعی شناخته شود. اگر نماز با حضور و از سرِ شوق و در هنگام فضیلت در میان مردمی رواج پیدا کند، این‏ها دستاوردهای قطعی آن مردم خواهد بود، بدیهی است که نماز از سر کسالت و بی‏حضور و یا خودنمایانه، هیچ‏یک از این فوائد را نخواهد داشت.

این زیبایی و زیباسازی، بایستی موجب این نشود که در جامعه انحطاط و فساد به وجود آید؛ یعنی ابتذال اخلاقی نباید به وجود آید. چگونه؟ راههایش مشخّص است. اگر ارتباط بی‏قید و شرط و بی‏بندوباری در روابط زن و مرد وجود داشته باشد، این موجب فساد خواهد شد. اگر به صورت افراطی به شکل مُدپرستی درآید، این به فساد خواهد انجامید. اگر این مقوله‏ی زیباسازی و رسیدن به سر و وضع و لباس و امثال این‏ها، مشغله‏ی اصلی زندگی شود، انحراف و انحطاط است؛ مثل اینکه در دوره‏ی طاغوت، آن خانمهای اعیان و اشراف، پشت میز آرایش می‏نشستند. فکر می‏کنید چند ساعت می‏نشستند؟ شش ساعت! این واقعیت دارد و ما خبرهای دقیق داشتیم که شش ساعت می‏نشستند! یک انسان، این مدّت برای آرایش صرفِ وقت کند که می‏خواهد مثلًا به عروسی برود و موی سرش را، یا صورتش را این‏طوری درست کند! اگر کار به این شکل درآید، انحراف و انحطاط است؛ اما فی‏نفسه، رسیدن به سر و وضع و لباس، بدون اینکه در آن خودنمایی و تبرّج باشد، عیبی ندارد.

یک نقطه‏ی برجسته‏ی دیگر، مسأله‏ی اخلاقیّات و تزکیه‏ی نفوس است که آن هم در آیاتی از قرآن مورد تأکید قرار گرفته است و در حدیث نبوی معروف بین همه‏ی فِرَق اسلامی هم هست که «بُعِثتُ لِأُتَمّم مکارم الاخلاق». ببینید؛ در آن جامعه‏ای که خُلقیّات اخلاق حسنه و مکارم اخلاقی رایج باشد، انسانها از اخلاق نیکو از گذشت، برادری، احسان، عدل، علم و حق‏طلبی برخوردار باشند، انصاف بین آن‏ها باشد، صفات رذیله در میان آن‏ها حاکم و رایج نباشد، در چه بهشتی زندگی خواهند کرد!
امروز بشر، از همین چیزها رنج می‏برد. امروز گرفتاریهای دنیای بشر، گرفتاریهای ناشی از طغیانهای سیاسی در عالم و طواغیت، به ریشه‏های اخلاقی برمی‏گردد. گرفتاریهای توده‏های مردم هم غالباً به جهالت آن‏ها برمی‏گردد. اسلام، این‏ها را برطرف می‏کند.
مسلمانان باید این پیامها را گرامی بدارند. ما در جمهوری اسلامی این توفیق را پیدا کرده‏ایم که بسیار هم توفیق بزرگی است که یک‏بار دیگر جامعه را بر اساس احکام و معارف و دستورالعمل اسلامی به وجود آوریم و شکل بدهیم و هدایت کنیم. این توفیق کم‏نظیری است که خدای متعال به ما بخشیده است.

مگر ممکن است در انتخابات جمهوری اسلامی، کسی به خود حق بدهد یا جرأت بدهد که در آراءِ مردم دستکاری کند؟ اوّلًا شورای محترم نگهبان، یک مجموعه‏ی عادل و مواظب و ناظر بر انتخاباتند و هیچ راهی را برای تقلّب باقی نمی‏گذارند. ثانیاً وزیر محترم کشور پیش من آمد و گفت شما مطمئن باشید که ما نمی‏گذاریم یک رأی جابه‏جا شود. این‏ها مسلمان و انقلابی و متدیّن و مورد اعتمادند و از مجلس شورای اسلامی رأی اعتماد گرفته‏اند. برفرض در گوشه‏ای یک تخلّف کوچک هم انجام گیرد. این در نتیجه‏ی انتخابات هیچ تأثیری نخواهد داشت. خود من هم مواظبم و اجازه نخواهم داد که کسی به خود حق بدهد، تقلّب در انتخابات را که یک عملِ هم خلاف شرع و هم خلاف اخلاق سیاسی و اجتماعی است، انجام دهد. چنین کاری هرگز نخواهد شد. بعضی خیال کرده‏اند که حالا چه اتّفاق می‏افتد. من بخصوص از رئیس‏جمهور محترم استفسار کردم و گفتم شاید ایشان خبری دارند؛ اما ایشان گفتند که نه؛ من در همه‏ی انتخاباتها، به مسئولان و دست‏اندرکاران سفارش می‏کنم که تخلّف نکنند. مسأله‏ی خاصی وجود ندارد. عدّه‏ای جنجال کردند و رادیوهای بیگانه هم های‏وهوی راه انداختند. نخیر؛ انتخابات إن شاء اللّه با اتقان کامل انجام خواهد گرفت. هم مسئولانی که هستند، مورد اطمینانند، هم خود من نخواهم گذاشت که مسأله‏ی انتخابات، خدای نکرده اندکی مخدوش شود.

قدرت ملی برای جوامع بشری، کلید همه‏ی کامیابی‏ها و وسیله‏ی لازم برای رسیدن افراد جامعه به حیات طیبه است. مقصود از قدرت ملی آن است که جامعه و کشور، از اخلاق، علم، ثروت، نظام سیاسی کارآمد و عزم و اراده‏ی عمومی برخوردار باشد. درست است که جوامع قدرتمند، اگر فاقد هدایت و نظارت و اجرای عدالت باشند، همان ثروت و علم، آنان را به طغیان خواهد کشانید و اخلاق و اراده‏ی آنان را زایل کرده، مسیر آنان را به سمت انحطاط رقم خواهد زد همان‏طور که امروز در کشورهایی همچون امریکا و غیره، نشانه‏های آن دیده می‏شود ولی فقدان آن تواناییها و اقتدارها، بلای انحطاط اخلاقی و سیاسی را بسی سریع‏تر بر جان کشورها می‏اندازد و دنیا و آخرت و علم و اخلاق و همه چیز را از ملتها می‏ستاند. از آن روست که تعالیم سیاسی و اجتماعی اسلام، همه در جهت آن است که ملل اسلامی به اقتدار و سیادت علمی و اخلاقی و سیاسی و روحی و مادی دست یابند. و امروز همه‏ی رهبران هوشیار ملتهای جهان در صددند که از هر امکان و ذخیره‏ای که می‏تواند آنان را قدرتمند کند، بهره گیرند.

امروز در کشورهایی هم که دارای ثروت مادّی و علمیِ فراوان هستند، بی‏عدالتی هست و عدالت به معنای حقیقی کلمه نیست. لذا اکثریت انسانها در آن کشورها دچار رنجند. چرا؟ چون در باره‏ی آن‏ها عدالت اجرا نمی‏شود. وقتی این‏ها ببینند که در گوشه‏ای از دنیا حکومتی وجود دارد و نظامی هست که براساس اسلام شکل گرفته و در این نظام، عدالت مستقر است و مردم از عدالت بهره‏مندند و در آن، بی‏عدالتی و زورگوییِ افراد به یکدیگر و تجاوز و تعرّض به حقوق دیگران نیست و در آن مظلومی وجود ندارد که دستش به دادرسی و دادگستری نرسد، نسبت به آن نظام، جذب می‏شوند. خودِ این، عامل گسترش اسلام است. پس، عامل دومِ گسترش اسلام، عدالت است. عدالت، مقوله‏ای است که امروز جمهوری اسلامی، مخاطب به آن است.
البته عدالت کامل و مطلق، چیزی نیست که در ظرف دو سال و پنج سال و ده سال، به وسیله‏ی انسانهای ناقصی از قبیل ما قابل استقرار یابد. عدالت، مقوله‏ی بسیار دشواری است. عدالت، بسیار صعب‏الوصول و مشکل است. جامعه باید از لحاظ اخلاقی ساخته شود، تا بتوان عدالت کامل را در آن اجرا کرد.

اینکه من چندی پیش به مردم عزیز اهواز و خوزستان و در حقیقت به همه‏ی ملت ایران گفتم که ما باید گام چهارم انقلاب را که گام نوسازی و تحوّل معنوی و اخلاقی است، برداریم و در جامعه، به یک معنا این حرکت از همه‏ی حرکتها دشوارتر است و خیلی سخت است که انسان از لحاظ اخلاقی، همه‏ی جامعه را نوسازی کند و تحوّل ببخشد و رذایل اخلاقی را کنار بریزد و معنویّات را بر جامعه مستقر کند، به‏خاطر همین است که ما بدون یک تحوّل اخلاقی عمیق و گسترده، نخواهیم توانست عدالت اجتماعی را آن‏طوری که مورد نظر اسلام است، انجام دهیم. عدالت، عدّه‏ای را زخم‏دار و ناراضی می‏کند. عدالت، کسانی را که درصدد سوءاستفاده از اموال عمومی‏اند، به اعتراض وامی‏دارد. آن کسانی هم که در این مواقع اعتراضی می‏کنند، کسانی نیستند که دستشان به جایی نرسد. کسی که امکانات و ثروت دارد، می‏تواند مسئله درست کند. دشمنان خارجی هم به این طور آدم‏ها کمک می‏کنند.

اما قدم چهارمی که وجود دارد، نوسازی معنوی ایران است؛ یعنی استقرار عدالت اجتماعی به معنای کامل. البته این قدم چهارم هم برداشته شده است؛ منتها باید روز به روز شتاب بیشتری پیدا کند. در یک نظام اجتماعی، عدل از همه‏ی چیزها بالاتر و باارزش‏تر است. عدالت، هدف تشکیل نظامهای الهی و فرستادن پیامبران خداست. عدالت، از بین رفتن تبعیض و فقر و جهل و محرومیت و نادانیهای نفوذ و رسوب کرده در اذهان بخشی از مردم در گوشه و کنار کشور، چیزهایی است که باید انجام گیرد. ما اگر سازندگی را بازهم پیش ببریم، اما در جهت استقرار عدالت و از بین بردن تبعیض و ایجاد برابری حقوق و احیای کرامت زن و مرد مسلمان فعّالیتی نکنیم، موفقیّتی به دست نیاورده‏ایم. موفقیّت، آن وقتی است که بتوانیم معنویّت و دین و اخلاق و عدالت و معرفت و سواد و تواناییهای گوناگون را در میان جامعه مستقر کنیم.
البته نظام جمهوری اسلامی، از روز اوّل این شعار را داده و به دنبال آن حرکت کرده است. خدا را شکر می‏کنیم، دستگاه‏هایی که ظلم و تبعیض از وجودشان می‏تراوید و ناشی می‏شد، در این مملکت از بین رفتند. پادشاهی، دستگاه پادشاهی، دستگاه‏های زورگویی، دستگاه‏های فرعونی، دستگاه‏های اشرافیگری، دستگاه‏هایی که همه‏ی همّتشان تأمین دنیای خود به قیمت نابود کردن دنیا و آخرت دیگران بود، نابود شدند و از بین رفتند. امروز ملاک، دین و تقوا و اخلاق است. جوان و زن و مرد و اقوام مختلف ما، همه به دنبال معنویّتند و به فضل پروردگار، مسئولان کشور و دولتمردان ما، به دنبال استقرار عدالتند. این، آن قدم چهارم است. این، قدم اصلی و کار اساسی است، تا بتوانیم جامعه‏ی اسلامی را یک جامعه‏ی عادلانه- به معنای حقیقی- قرار دهیم. خدا را شکر می‏کنیم که مردم ما عدالتخواهند و با تبعیض و ظلم و زور و خصوصیاتی که متعلّق به یک جامعه‏ی طاغوتی است، مخالفند؛ باید هم مخالف باشند.

انسانها باید به اخلاق حسنه تخلّق پیدا کنند که البته تخلّق به اخلاق حسنه هم موجب تعالی و تکامل معنوی و روحی و معرفت برتر است و آن از مراحل انسان کامل است. ما هم خیلی نمی‏توانیم حتّی درست درک کنیم. همین‏قدر انسان، از اهلش و از بزرگان، چیزهایی شنیده است. مرحله‏ای که حالا به ما ارتباط پیدا می‏کند، مرحله‏ی اخلاق است؛ اخلاق، اخلاق. شما ببینید، این راست است که پیغمبر فرمود: «انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق». این حدیث از طرق فریقین- فِرَق اسلامی- نقل شده است؛ شیعه و سنّی نقل کرده‏اند.
این «انّما» خیلی معنا دارد. یعنی اساساً بعثت من برای این است؛ هدف این است؛ بقیه مقدّمه است. «لاتمّم مکارم الاخلاق»؛ تا اینکه مکارم اخلاق، در میان بشر و افراد جامعه، در میان انسانها و این امّت کامل شود؛ رشد پیدا کند و همه از آن برخوردار شوند و انسان شویم.
باید انسان شویم. باید اخلاق انسانی را در خودمان تقویت و تکمیل کنیم. این، آن قدم بعدی و خیلی مهم است. اگر در جامعه‏ای که متعلّق به اسلام است، در نظامی که ارکان آن، ارکان اسلامی است، ما از اخلاق الهی دور بمانیم و دنبال هوسها، خودخواهی‏ها و خودپرستی‏ها برویم و هرکس تلاش کند برای اینکه بیشتر به دست بیاورد، بهتر بخورد و بهتر زندگی کند؛ از دست این و آن بقاپد و اگر لازم شد، بیش از حقّ خود استفاده و تصرّف کند؛ نه گذشتی باشد و نه ایثاری؛ این چه حکومتی خواهد بود؟! چه اسلامی و چه جامعه‏ی اسلامی‏ای خواهد بود؟!
این، آن اساس قضیه است. «بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق».
عزیزان من! بدانید که دنیا امروز، به این احتیاج دارد. متأسّفانه دنیای مادّی، از این خصوصیت به کلّی محروم است!
و امّا اخلاق الهی و مکارم اخلاق در شرع مقدّس اسلام، توضیح و تفصیل داده شده است؛ چه آن چیزهایی که مربوط به خود انسان است- مثل صبر، شکر، اخلاص و قناعت-. چه آن‏ها که در رابطه با انسانهای دیگر است- مثل گذشت، تواضع، ایثار و تکریم انسانها- و چه چیزهایی که در رابطه با مجموعه‏ی جامعه‏ی اسلامی است. اخلاق اسلامی دامنه‏ی وسیعی دارد. این‏ها همان چیزهایی است که بیشترین تلاش همه‏ی انبیا و اولیا و بزرگان ادیان الهی- و در اسلام، تلاش نبیّ مکرّم اسلام و ائمّه و بزرگان- برای آن بوده است که این‏ها به وجود آید.
البته در یک حکومت جائرانه، این چیزها ممکن است که خیلی خیلی به دشواری به دست آید. همان‏طور که گفتیم، در نظامی که اساسش بر باطل، ظلم و بر مادّی‏گری است- مثل حکومت طواغیت عالم- طبیعی است که این‏طور چیزها، آسان به دست نمی‏آید؛ اما در یک نظام اسلامی، راحت‏تر می‏شود به دست آورد و امروز دنیا، به این احتیاج دارد.
جامعه‏ی ما باید یک حرکت اساسی را به عنوان متمّم اصلی انقلاب بزرگ اسلامی انجام دهد که این حرکت بزرگ، دارای دو مرحله باشد: یکی استقرار نظام و گسترش اخلاق اسلامی در میان خود ما؛ ارزشی شدن خلقیّات اسلامی در میان ما مردم. این‏ها ارزش شود. در طول حکومت طواغیت در این کشور، این‏ها از ارزش بودن هم افتاده است. آدم صادق در مقابل افکار افرادی با دید ناقص و آدم‏های کوته‏بین، فردی ساده‏لوح است. صادق است؛ هرچه می‏داند می‏گوید؛ ولی آدم خوب و درست و حسابی، آن کسی است که راست نگوید؛ حقایق را دگرگون سازد و بتواند حُقّه‏بازی و تقلّب کند! این دگرگونی ارزشهاست. در طول حکومت طواغیت، حکومت پادشاهان ظالم و جائر و فاسد و ضدّ اخلاق، این طور شده است و متأسفانه نهادهای اخلاقی در کشور ما، خیلی ضربه خورده است!
البته حرکت انقلابی، به نهادهای اخلاقی و بنیادهای درونی و روح اخلاقی در جامعه‏ی ما کمک کرد؛ جان داد؛ اما تلاش لازم است. این مرحله‏ی اوّل است.
و امّا مرحله‏ی دوم این است که شما این‏ها را به دنیا یاد بدهید. دنیا امروز احتیاج دارد. بشریّت در سطح جهان از فقدان اخلاق رنج می‏برد. اسلام و مسلمین می‏توانند بهترین هدیه‏ی اخلاقی رابه ملتها بدهند؛ به بشریّت اعطا کنند.

اقامه‏ی نماز در کشوری که پرچم اسلام را بر فراز سر خویش برافراشته و به حاکمیت اسلام مفتخر گردیده، یکی از واجب‏ترین فرائض است. زیرا همه‏ی هدفهای یک جامعه‏ی نیک‏بخت، از قبیل: تأمین عدالت اجتماعی، دستیابی به رفاه عمومی و شکوفایی مادی، پرورش استعدادها و خلاقیتها در آحاد مردم، برخورداری از دانش و بینش و تجربه، عزت و استقلال و اقتدار ملی، گسترش اخلاق انسانی و روابط سالم میان آحاد مردم و دیگر هدفهای والا، در صورتی تأمین می‏شود که تربیت فردی و تهذیب اخلاقی در آحاد مردم به ویژه در کارگزاران امور کشور، تأمین شود و انسان‏هایی پاک و برخوردار از همت و توکل و اخلاص و صبر و سخت‏کوشی در آن جامعه باشند که به یاری این پشتوانه‏ی روحی، توانایی برداشتن بارهای سنگین را دارا باشند و در برابر موانع گوناگون و به ویژه امواج فساد و تباهی، یارای ایستادگی داشته باشند. هرچه شمار این‏گونه انسانها در جامعه و کشوری بیشتر باشد، افق آینده‏ی آن جامعه و آن کشور، روشن‏تر و حرکت به سوی نیک‏بختی در آن جامعه و آن کشور، ممکن‏تر و آسان‏تر خواهد بود. اهمیت نماز و یکی از رازهای پای فشاری بر آن در معارف اسلامی را از آنچه گفتیم می‏توان دانست، زیرا نماز برترین چیزی است که می‏تواند همه‏ی افراد جامعه‏ی مسلمان را به تهذیب اخلاقی و تعالی روحی و معنوی برساند.

بخش دوم از فرهنگ عمومی، آن است که مانند بخش اوّل در سرنوشت یک ملت تأثیر دارد؛ اما تأثیراتش فوری و بسیار محسوس است. یعنی خودِ امورِ مربوط به این بخش از فرهنگ عمومی، چندان محسوس نیست؛ لکن تأثیراتش در جامعه و سرنوشت و مسیر آن، بسیار محسوس است. از جمله‏ی این امور و در واقع عمده‏ترینِ آن‏ها، اخلاقیّات است؛ اخلاق فردی و اجتماعیِ مردمِ یک جامعه. فرض بفرمایید افراد یک جامعه، وقت‏شناس نباشند. خوب؛ وقتی‏که شما وارد آن جامعه می‏شوید، این وقت ناشناسی آنان را، از طریقِ تأثیرات منفی‏اش در سرنوشت خودتان و مردم درمی‏یابید؛ درحالی‏که خودِ آن، چندان واضح نیست.
وجدانِ کاری و وقت‏شناسی در یک جامعه، بسیار مهمّ است. مثلًا وقتی ساعت هشت با کسی قرار گذاشتیم، اینکه هشت و ده دقیقه یا هشت و نیم و یا پیش از ظهر برویم، بااینکه سرِ ساعتِ هشت آنجا حاضر شویم، یکی و تأثیرش یکسان است؟ وجدانِ کاری هم، جزئی از فرهنگ عمومی است که بسیار پسندیده است. وجدانِ کاری، یعنی افراد یک جامعه، خود را در قبالِ آن کاری که پذیرفته‏اند متعهّد بدانند و نوعی احساس وجدان نسبت به آن داشته باشند و سرِهم‏بندی و رفع تکلیف نکنند و آن کار را به صورت کامل انجام دهند. این‏ها از جمله‏ی خُلقیّات یک ملت است که تأثیرش در زندگی و سرنوشت آن‏ها خیلی زیاد است.
از جمله مصادیقِ دیگرِ فرهنگ عمومی، این است که افراد یک ملت، مردمی باشند که خیلی عافیت‏طلب و به دنبال منافع شخصی خود نباشند؛ بلکه واقعاً حاضر باشند برای ملت و کشورشان وارد میدان شوند و خطرپذیری کنند. یعنی حسّ منفعت‏جوییِ گروهی و جمعی یک ملت، باید بیش از حسّ منفعت‏طلبیِ فردیِ آنان باشد.
از جمله نمونه‏های دیگر فرهنگ عمومی که به اخلاق شخصی و اجتماعی مربوط است، اینکه: افراد جامعه صبور باشند، مهمان‏دوست باشند، عادتشان این باشد که به بزرگترها و پدر و مادر خود احترام کنند. ازاین‏رو، این‏گونه مسائل بسیار مهمّ است و می‏تواند سرنوشت یک ملت را تغییر دهد.

یک نکته‏ی دیگر در دعوت اسلامی، عبارت است از استقرار عدل در بین انسانها. خصوصیت جاهلیت، نظام ظالمانه بود. ستمگری، عرف رایج بود. این‏طور نبود که گاهی یک نفر ظلم کند. بنای نظام جامعه بر ظلم و تبعیض و زورگوییِ قوی به ضعیف بود، زورگوییِ مرد به زن بود، زورگوییِ ثروتمند به بی‏پول بود، زورگوییِ ارباب به برده بود. باز همان اربابها به نوبه‏ی خودشان زورگویی‏های سلاطین و صاحبان قدرت را قبول می‏کردند. زور اندر زور بود. یکسره، زندگی مردم ظلم و تبعیض و زورگویی بود. این، خصوصیتِ زندگی جاهلی است. هرجا این‏طور باشد،
جاهلی است. اسلام نقطه‏ی مقابل آن را آورد. استقرار عدل را آورد. «انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان» . این یکی از خصوصیات جامعه‏ی اسلامی است. عدل فقط هم شعار نیست. جامعه‏ی اسلامی باید دنبال عدالت هم برود و اگر عدالت نیست، آن را تأمین کند. اگر در دنیا دو نقطه وجود دارد که یکی نقطه‏ی عدل و یکی نقطه‏ی ظلم است و هر دو هم غیر اسلامی هستند، اسلام به آن نقطه‏ی عدل، و لو غیر اسلامی است، توجّه موافق دارد. مهاجرینِ به حبشه را پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله خودش به حبشه فرستاد. یعنی آن‏ها را در پناه یک پادشاه کافر، به خاطر عدل قرار داد. به تعبیر دیگر، مردم را از خانه و زندگی و محیطزیست‏شان به خاطر ظلمی که به آن‏ها می‏شد، دور کرد. این هم یک نقطه است. یعنی استقرار عدل، تبعیت از عدل، ترویج عدل، تلاش و مجاهدت برای عدل، بزرگداشت عدالت هرجا که باشد- و لو در بلاد غیر مسلم- و تقبیح ظلم در هر نقطه‏ای از دنیا که باشد. این هم یکی از خصوصیات اسلامی است و شما می‏بینید زندگی اسلامی و حیات مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و تاریخ اسلامی در بهترین ازمنه و سالم‏ترین دورانهایش، حاکی از عدل‏پروری و عدالت‏جویی است. این هم یکی از ممیّزات بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله است. من این‏ها را به عنوان مثال عرض می‏کنم. توجّه کنید تا به نقطه‏ای برسیم که بشود از آن‏ها سررشته‏ای برای حرکت امروز پیدا کرد. صرفاً نمی‏خواهیم تاریخ یا معرفتی از معارف اسلامی را در ذهن بیان کنیم و ذهنیّت را بیاراییم. در نظام اسلامی مثلًا یک نقطه‏ی سوم فرض کنیم که عبارت است از حرکت به سمت مکارم اخلاق. این، باز غیر از آن دوتاست. یک جامعه یک‏وقت انسان‏هایی برخوردار از اخلاقهای صحیح دارد. آحاد آن جامعه مردمانی هستند باگذشت، متفکّر، عاقل، اهل خیر و احسان، اهل کمک به یکدیگر، دارای صبر در مشکلات، دارای حلم بر سختیها، دارای اخلاق و برخورد خوش با یکدیگر و دارای ایثار در آن جایی که مثلًا ایثار لازم است. برعکسش هم ممکن است صدق کند. یعنی مردمانی باشند که روابطشان با یکدیگر نه براساس رحم و مروّت و انصاف و اخلاقِ خوب که بر مبنای سودجویی تنظیم شده است. یکی، دیگری را تا وقتی قبول و تحمّل می‏کند که با منافع او سازگار باشد. اگر سازگار نبود، حاضر است او را نابود کند و از بین ببرد. این هم یک نوع جامعه است. این جامعه، جامعه‏ی جاهلی می‏شود و با جامعه‏ای که در آن مکارم اخلاق حاکم است و جامعه‏ی اسلامی نامیده می‏شود، فرق دارد. خصوصیت بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله دعوت به مکارم اخلاق بود. این هم یک عنصر و نکته‏ی دیگر در حیات رسالی و بعثت پیغمبر. پس می‏توان گفت که در حقیقت یکی از مرزها و ممیّزه‏های اسلام و جاهلیت، مسأله‏ی اخلاق است.
یک نکته‏ی دیگر که آن را نکته‏ی آخر قرار می‏دهم، محدود نشدن دیدها به زندگی دنیاست. این هم نکته‏ای اساسی است. یکی از خصوصیات نظام جاهلی این است که انسان‏هایش همه چیز را در زندگی دنیا می‏دانند. اگر در زندگی دنیا؛ یعنی همین خورد و خواب و آنچه که به شخص انسان مربوط می‏شود، توانستند چیزی به دست آورند، خود را برنده به حساب می‏آورند. اما اگر بنا شد تلاشی بکنند و کاری انجام دهند که محصول آن در این دنیا به دست انسان نمی‏رسد، خود را فریب خورده، شکست خورده و زیان کرده به حساب می‏آورند. این یکی از خصوصیات زندگی جاهلی است. اینکه انسان کاری بکند و آن را به حساب خدا و معنویت و روز جزا بگذارد، در زندگی جاهلی وجود ندارد. اسلام یکی از خصوصیات را هم این قرار داد که همه‏ی زندگی و همّت انسان، محدود به حیات دنیا نباشد. این خصوصیات بعثت است که نقطه‏ی مقابل آن، جاهلیت قرار دارد.
امروز پرچم اسلام را جمهوری اسلامی بلند کرده است. یعنی پرچم بعثت را. یعنی همین ارزشها را که در بعثت هست و باید در تأمین آن‏ها بکوشد. اگر قرار باشد که به اسم اکتفا کنیم، این دیگر اسلام نیست. باید توحید به معنای حقیقی کلمه و تسلیم در مقابل پروردگار رواج پیدا کند. باید نظام اجتماعی، نظامی عادلانه و نظام اخلاقی جامعه، نظامی انسانی و عاطفی و مبتنی بر فضائل باشد. در مقابلِ هرچه غیر خدا، تسلیم و عبودیّت نباشد، تبعیت نباشد، نفوذپذیری نباشد. بخصوص باید آن اعدا عدوِّ انسان که همان «نفسک الّتی بین جنبیک» است و هواهای نفسانی که «مادر بتها، بت نفس شماست» و از همه‏ی بتها بالاتر و خطرناک‏تر است، مقهور شود. باید مبارزه با بتها، از جمله بت نفس، رایج باشد. نمی‏گوییم که انسانها یکسره تبدیل به فرشته شوند، اما یکسره تبدیل به انسان‏هایی شوند که در این راه تلاش و مبارزه می‏کنند. نفسِ این مبارزه، تقوا نامیده می‏شود. هر انسان و هر جامعه‏ای که چنین تلاش و مبارزه‏ای بکند، متّقی و پرهیزکار است. این، یک بعد قضیه است. دنیای جاهلیت دنیایی به حساب می‏آید که فاقد ارکان و ارزشهایی است که ما سه چهار موردش را عرض کردیم. مسلماً محتوای بعثت و خطوط اساسی جامعه‏ی اسلامی، دارای ارکان و ارزشهایی بیش از سه چهار مورد است. جامعه‏ی جاهلی جامعه‏ای است که از ارزشهای مورد اشاره، تهی است و درست نقطه‏ی مقابل جامعه اسلامی قرار دارد. حال با این نقطه‏ی مقابل- جامعه‏ی جاهلی- چگونه باید برخورد کرد؟ غلط است اگر خیال کنیم در مقابل جامعه‏ی جاهلی، ما که جامعه‏ی اسلامی هستیم باید برخورد خصمانه داشته باشیم؛ نه. برخورد ما باید برخورد دلسوزانه باشد. یعنی ارزشها را به دنیایی که محتاج ارزشهای اسلامی است، معرفی کنیم. این قدم اوّل است. بعد اگر خودمان إن شاء اللّه برخوردار از این ارزشها هستیم، آن‏ها را به نقطه‏ی مقابل منتقل کنیم. دشمنی و ستیزه‏گری‏ای که در اسلام وجود دارد، نسبت به کسانی است که مانع این تبادلند، مانع این نقل و انتقالند و مانع این تبدّل و تحوّل در درون نظام اسلامی‏اند. آن‏ها هستند که معارضند و با معارض، طبعاً اسلام برخورد معارضه‏آمیز می‏کند. لکن دنیا، دنیایی است که امروز به پیام اسلامی نیازمند است.

یک نکته اساسی هم وجود دارد که در آن اسلام ایستادگی کرده است و آن این است که در طول زمان، چون اخلاق مردان خشن‏تر و اراده‏ی آنان در برخورد با مشکلات قوی‏تر و جسمشان سنگین‏تر بوده است، لذا کارهای مهم و مسئولیتها و قدرتهای گوناگون را در دست داشته‏اند و این، به مردان امکانی برای سوءاستفاده کردن از جنس مخالف- به نفع خودشان- داده است. شما نگاه کنید ببینید که کدام یک از سلاطین، ثروتمندان و پول‏داران و زرمندان و زورمندان در دربارها و دستگاه‏هایشان، با داشتن پول و مقام و قدرت، به نحوی از انحا، دست به سمت تعرّض و تخطّی و سوءاستفاده از زن دراز نکرده‏اند؟!
اسلام در اینجا، با کمال قدرت و قوّت ایستاده است و بین زن و مرد در جامعه، مرزی قرار داده است. از نظر اسلام، هیچ‏کس حق ندارد که این مرز را زیر پا بگذارد و بشکند؛ چون از نظر اسلام، خانواده خیلی مهم است. رابطه‏ی زن و مرد در محیط خانواده به‏گونه‏ای است، و در محیط جامعه، به‏گونه‏ای دیگر است. اگر آن ضوابطی که اسلام در محیط جامعه به عنوان حایل بین زن و مرد قرار داده است، بشکند، خانواده خراب می‏شود. در خانواده، غالباً به زن و گاهی هم به مرد، ممکن است ظلم شود. فرهنگ اسلامی، فرهنگ عدم اختلاط زن و مرد است. چنین زندگی‏ای با خوشبختی ادامه می‏یابد و می‏تواند به درستی و با رعایت موازین عقلی بچرخد و حرکت کند و به پیش برود. در اینجا اسلام سخت‏گیری کرده است. اگر آن حدّ و مرزی که در جامعه قرار داده شده است، چه از طرف زن و چه از طرف مرد بشکند، اسلام در مقابل آن سخت‏گیری می‏کند؛ درست نقطه‏ی مقابل آنچه که شهوترانان عالم می‏خواسته‏اند و عمل می‏کرده‏اند. قدرتمندان و زرمندان و زورمندان، مردشان، زنشان و زیردست‏هایشان و کسانی که با آن‏ها و برای آن‏ها زندگی می‏کرده‏اند، همیشه عکس این عمل می‏کرده‏اند. آن‏ها مایل بوده‏اند که این حجاب بین زن و مرد، از بین برود، که این، البته برای زندگیِ جامعه مضرّ و برای اخلاق جامعه بد است. برای حفظ عفّت جامعه زیانبار و بخصوص برای خانواده از همه چیز بدتر است. این، بنیان خانواده را متزلزل می‏کند.

اوّلًا عید سعید را به همه‏ی مردم عزیز مشهد و دیگر شهرهای خراسان و همچنین به میهمانان علی بن موسی الرضا علیه‏السّلام و زوّار و واردین این شهر و به همه‏ی ملت ایران تبریک می‏گویم. امسال دو عید فطر و نوروز، تقریباً مقارن شده است. آغاز سال جدید هجری شمسی، فرصتی برای شروع یک زندگی و منش و اخلاق شخصی و اجتماعی جدید برای آحاد ملت ایران است. امیدوارم تحت توجّهات حضرت ثامن الحجج، علی بن موسی الرضا علیه الصّلاة و السّلام، همه‏ی شما عزیزان مشمول افاضات الهی و توجّهات ویژه‏ی ولیّ‏عصر أرواحنا فداه، باشید.

جهت دادن کلیه‌ی فعالیتهای اجرایی و تبلیغی به سمت رشد معنویت و فضیلت اخلاقی در جامعه، تعمیق و گسترش حساسیتها و باور دینی، گسترش ارزشهای انقلابی، حفظ کرامت انسانی، ایجاد نظم و قانون‌پذیری و روحیه‌ی کار و تلاش و خود اتکایی و قناعت و جلوگیری از اسراف و مصرف‌گرایی و پرداختن به زوائد.

مطلبی که در نظرم هست عرض کنم، به مناسبت انتساب این ایام به امام چهارم علیه الصّلاة و السّلام است. چون بیست و پنجم ماه محرّم، بنا به روایتی که شاید هم روایت و قولِ قوی‏تر باشد وفات امام چهارم است. آن بزرگوار، تقریباً سی و چهار سال بعد از حادثه‏ی کربلا، در محیط اسلامی آن روز زندگی کرد و این زندگی، از همه جهت یکی از زندگیهای پر از درس است که ای‏کاش کسانی که از کیفیّات عالی این زندگی آگاهی دارند، آن را برای مردم، برای مسلمین و حتّی برای غیر مسلمانان تشریح می‏کردند، تا معلوم می‏شد که چگونه چهارمین امام بزرگوارِ ما، بعد از حادثه‏ی عاشورا که ضربه‏ی عظیمی بر پیکر اسلام ناب و راستین بود، توانست یک‏تنه بایستد و مانع از ویران شدن بنای دین شود. اگر تلاشهای امام سجّاد علیه الصّلاة و السّلام نبود، شهادت امام حسین علیه الصّلاة و السّلام ضایع شده بود و آثار آن نمی‏ماند. سهم امام چهارم، سهم عظیمی است. در زندگی امام چهارم، چند رشته کار وجود دارد که یکی از آن‏ها، همین رشته‏ی اخلاق است. یعنی تربیت و تهذیب اخلاق جامعه‏ی اسلامی. این نکته‏ای است که من می‏خواهم چند دقیقه‏ای در باره‏اش، با شما برادران و خواهران عزیز و با همه‏ی ملت ایران صحبت کنم.
امام سجّاد به تعلیم و تغییر اخلاق در جامعه‏ی اسلامی کمر بست. چرا؟ چون طبق تحلیل آن امام بزرگوار، بخش مهمّی از مشکلات اساسی دنیای اسلام که به فاجعه‏ی کربلا انجامید، ناشی از انحطاط و فساد اخلاق مردم بود. اگر مردم از اخلاق اسلامی برخوردار بودند، یزید و ابن زیاد و عمر سعد و دیگران نمی‏توانستند آن فاجعه را بیافرینند. اگر مردم آن‏طور پست نشده بودند، آن‏طور به خاک نچسبیده بودند، آن‏طور از آرمان‏ها دور نشده بودند و رذایل بر آن‏ها حاکم نمی‏بود، ممکن نبود حکومتها و لو فاسد باشند؛ و لو بی‏دین و جائر باشند بتوانند مردم را به ایجاد چنان فاجعه‏ی عظیمی؛ یعنی کشتن پسر پیغمبر و پسر فاطمه‏ی زهرا سلام‏الله‏علیها وادار کنند. مگر این شوخی است؟! یک ملت، وقتی منشأ همه‏ی مفاسد خواهد شد که اخلاق او خراب شود. این را امام سجّاد علیه الصّلاة و السّلام، در چهره‏ی جامعه‏ی اسلامی تفحّص کرد، و کمر بست به اینکه این چهره را از این زشتی پاک کند و اخلاق را نیکو گرداند. لذا، دعای «مکارم الاخلاق» دعاست؛ اما درس است. «صحیفه‏ی سجادیه» دعاست؛ اما درس است.
من به شما جوانان توصیه می‏کنم که بروید «صحیفه‏ی سجادیه» را بخوانید و در آن تدبّر کنید. خواندنِ بی‏توجّه و بی‏تدبّر کافی نیست. با تدبّر خواهید دید که هریک از دعاهای این «صحیفه‏ی سجادیه» و همین دعای «مکارم الاخلاق»، یک کتاب درس زندگی و درس اخلاق است.
من به شما برادران و خواهران عزیز عرض می‏کنم: وقتی یک انقلاب در یک کشور به وجود می‏آید، برای این است که اوضاع عمومی و نظام اجتماعی کشور را عوض کند؛ حکومت را دگرگون کند؛ روابط اجتماعی و اقتصادی را دگرگون کند. این، هدفِ یک انقلاب است. اما هدفِ عوض شدن و دگرگون شدن اوضاع اجتماعی چیست؟ چرا می‏خواهیم اوضاع اجتماعی عوض شود؟ برای اینکه اخلاق مردم عوض شود. برای اینکه در نظام فاسد و جائر و در نظام طاغوتی، انسانها بد تربیت می‏شوند. انسانها مادّی و بی‏معنویّت و بی‏حقیقت بار می‏آیند. انسانها بی‏وفا، بی‏صفا و بی‏صداقت بار می‏آیند. انسانها از رحم و مروت و دوستی و همکاری و همراهی، دور می‏مانند. این‏ها آثار یک زندگی اجتماعی فاسد و غلط است. انقلاب برای این است که جامعه را عوض کند و عوض کردن جامعه برای این است که اخلاق انسانها عوض شود. برای این است که انسانها به خوبی تربیت شوند. لذا شما می‏بینید در دعای روزهای ماه رمضان، یکی از فقرات اصلی دعا این است که: «اللّهم غیّر سوء حالنا بحسن حالک.» این‏گونه است که عدالت اجتماعی تأمین می‏شود. عدالت اجتماعی، یک اصل است. یک هدف اصلی و والاست. اما عدالت اجتماعی، در صورتی در جامعه تامین می‏شود که افراد در جامعه تربیت شده باشند؛ ظلم نکنند و زیر بار ظلم نروند.
امروز در جامعه‏ی ما، یکی از تلاشهای اساسی، باید تغییر اخلاق باشد. هرکدام از ما همین من و شما که اینجا روبه‏روی هم نشسته‏ایم؛ تک‏تک من و شما خودمان را موظّف بدانیم که اخلاق یک نفر را عوض کنیم و از بدی به سمت خوبی بکشانیم. آن یک نفر هم، خود ما هستیم. «کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیته.» همه‏ی شما مسئول هستید و اوّلین مسئولیت، نسبت به شخصِ خودِ شماست. بر خودمان نظارت کنیم. خودمان را از فساد اخلاق، از پستی، از دروغ‏گویی، از بدخواهی، از بددلی، از کینه‏ورزی، از بی‏رحمی، از تعرّض به حقوق دیگران، از جفا در حق دیگران، از بی‏اعتنایی به‏حال مردمِ محتاجِ توجّه و مراقبت، و بقیه‏ی اخلاقیّات فاسد، دور نگه داریم. همه‏ی انبیا و اولیا آمدند تا اخلاق انسانها را عوض کنند. منتها عوض کردن اخلاق انسانها به صورت موعظه و نصیحت و در یک نظام غلط طاغوتی، به کندی صورت می‏گیرد. امّا در نظامی که براساس ارزشهای الهی به وجود آمده باشد، تغییر اخلاق مردم، به سهولت انجام می‏گیرد. کمااینکه ما در مقابل خودمان، این را مشاهده می‏کنیم و مشاهده کردیم.
جامعه‏ی ما، به برکت انقلاب، اخلاقش به سمت اخلاق الهی، گردش قابل توجّهی کرد؛ اگرچه این گردش کامل نیست و باید بازهم ادامه پیدا کند. این جوانان را دیدید در جنگ چه کردند؟! این پدران و مادران را دیدید چگونه از عزیزان خود، برای خدا و قرآن و دین گذشتند؟! این انسانها را دیدید چگونه از ثروت شخصی خودشان زنان از طلای خودشان، مردان از دسترنج خودشان برای خاطر مصالح عمومی، برای جنگ، برای حلّ مشکلات کشور، برای سیل و زلزله‏ی فلان‏جا، صرف نظر کردند؟! این‏ها گردش به سمت اخلاق اسلامی است. قبل از انقلاب این چیزها بود؛ اما در مقیاسهای بسیار کوتاه و کوچک. عمومی نبود. مواظب باشید که این حرکت به سمت اخلاق اسلامی، ادامه پیدا کند. اگر این‏گونه شود، جامعه‏ی ما از عدالت اجتماعی برخوردار خواهد شد.
عدالت اجتماعی، به مقدار زیادی وابسته به اخلاق است. البته بخش عمده‏ی آن مربوط به مقرّرات و قوانین جامعه است. اما مقرّرات و قوانین، بدون اینکه افراد از اخلاق الهی و اسلامی برخوردار باشند، چندان کارساز نیست. امروز در جامعه‏ی ما، هستند کسانی که درآمدهای زیادی دارند. حال یا تخصّص آن‏ها تخصّص مورد نیازی است، یا افراد کمی آن تخصّص را دارند. به هر جهت و به هر دلیل، درآمدهای زیادی دارند. آیا این همه درآمد را باید صرف خودشان کنند؟ این اخلاقِ مادّی است. این اخلاقِ شیطانی است. به تعبیر درست‏تر، این اخلاقِ حیوانی است. حیوان هرچه دارد، مال شخص خودش است. اخلاق انسانی و بخصوص آن اخلاق والای اسلامی، این طور حکم نمی‏کند. آنچه شما دارید، باید پس از آنکه نیاز ضروری خودتان را تأمین کردید و خواسته‏های خودتان را عمل نمودید، برای بقیه‏ی انسان‏هایی که در آن جامعه هستند صرف شود. همسایه‏ی شما اگر نیازی دارد، صرف او شود. خویشاوند شما اگر نیازی دارد، صرف او شود. فرض کنید امروز در جامعه‏ی ما، مدرسه‏سازی یک مسأله‏ی مهمّ است. ساختن فضاهای آموزشی، یا همین رسیدگی به عقب‏افتاده‏ها و معلولین جسمی و ذهنی، یک کار مهم است. کسانی که‏ امکان مالی دارند، بسیار شایسته است و از لحاظ اخلاقی یک فریضه است که بخشی از ثروت خودشان را برای این‏ها صرف کنند. این، همان دگرگونی اخلاقی است.
اگر اخلاق در جامعه تأمین شد، عدالت اجتماعی تأمین می‏شود؛ جامعه آباد می‏شود و انسانها در بهشت زندگی می‏کنند؛ و لو در همین دنیا. در سطح عالم، مشاهده می‏کنیم عمده فجایعی که بر سر بنی‏آدم می‏آید، ناشی از اخلاق سوء و فسادهایی است که در اخلاق افرادی از نوع بشر هست. شما همین ظلمهایی را که در سطح دنیا می‏شود نگاه کنید! البته ما از علل سیاسی غافل نیستیم. عوامل اقتصادی و سیاسیِ این تحلیلها روشن است. لکن اگر در ریشه و پایه‏ی همه‏ی آن‏ها دقّت کنید، یک عنصر سوء اخلاق وجود دارد. اعتقاد بنده این است که تربیتها و اخلاقهای غلط است که امروز ملتهایی را در دنیا دچار مصیبتهای بزرگ کرده است. در همین مسأله‏ی بوسنی هرزگوین موطن مسلمانان مظلومی که در قلب اروپا این‏گونه قتل عام می‏شوند و دچار مصائب روزافزونی هستند اگر دروغ‏گویی بعضی از مسئولین قدرتهای استکباری دنیا نمی‏بود، مسلمانان آنجا این وضعیت را نداشتند. یک سال و چند ماه است که این مردم بیچاره و این ملت مظلوم، زیر ضربات یک عدّه وحشیِ نژادپرستِ فاشیست یعنی صربها قرار دارند. با کلمات و الفاظ، سرِ مردم را گرم می‏کنند و همه‏ی این‏ها ریشه در اخلاق فاسد، ریاکاری و دروغ‏گویی دارد. خوی استکباری که امروز رژیم ایالات متحده‏ی امریکا دارد، در بُن و بنیاد، یک مسأله‏ی اخلاقی است و ریشه‏ی اخلاقی دارد. استکبار هم یک امر اخلاقی است؛ یک اخلاق فاسد است. این‏ها انصاف ندارند. اگر انصاف داشتند؛ اگر مروّت داشتند؛ اگر انسانیت در آن‏ها بود، با ملتهای دنیا این‏طور عمل نمی‏کردند.
شما ببینید امروز در سومالی با مردم چه می‏کنند! حرفشان هم این است آمریکاییها را عرض می‏کنم که می‏گویند: «آنجا منافع ما ایجاب می‏کند که وارد شویم!» یک نفر نیست به این‏ها بگوید: «شما آیا آن قدر انصاف و مروّت دارید که اعتراف کنید منافع ملتها هم برای خودشان محترم است، یا نه؟» شما می‏گویید: «منافع ما ایجاب می‏کند که ما آنجا حضور نظامی پیدا کنیم.» پس منافع ملت سومالی چه ایجاب می‏کند؟ منافع آن ملتی که شما با انواع وسایل سرکوبش می‏کنید، چه ایجاب می‏کند؟ منافع شما منافع است، محترم است، معتبر است؛ اما منافع ملتهای دیگر، محترم و معتبر نیست؟
شما در خلیج فارس چه می‏کنید؟ می‏گویند: «ما در اینجا منافع داریم.» اگر منافع شما با منافع ملتهای خلیج فارس اصطکاک پیدا کند، به چه دلیل منافع شما مقدّم بر منافع ملتهای منطقه‏ی خلیج فارس است؟ چرا می‏گویید منافع شما مطلقاً باید مورد اعتنا قرار گیرد و منافع ملتهای دیگر، اگر پایمال و ضایع شد، شد؟! چرا؟!
این همان مسأله‏ی اخلاقی است. این همان روح استکباری است. همان ریشه‏ی اخلاقی فاسد است که یک دولت و یک نظام سیاسی را این‏گونه به ظلم و جور و تعرّض و نامردمی و بی‏انصافی وادار می‏کند.
امروز نظام امریکا یک نظام ضدّ اخلاقی است. این‏ها در مورد جمهوری اسلامی ایران، به انواع و اقسام روشهای موذیانه و خباثت‏آمیز متوسّل می‏شوند. از آن‏ها می‏پرسند: «شما چرا این کار را می‏کنید؟» می‏گویند: «می‏خواهیم ملت ایران را زیر فشار قرار دهیم!» با صراحت، باطن و مکنونِ فاسدِ قلب خودشان را بر زبان می‏آورند. در دوران حکومت قبلی امریکا حکومت «بوش» تظاهر می‏کردند به اینکه «ما ملت ایران را دوست می‏داریم و می‏خواهیم با ایران روابط داشته باشیم.» یک عدّه از افرادِ با حسن نیّت در داخل کشور ما هم نه اینکه سوءنیّتی داشته باشند باورشان آمده بود! می‏گفتند: «شاید واقعاً آمریکاییها از آن راهِ خلاف و کجِ خودشان منصرف شده‏اند. اینهایی که با ملت ایران دشمن بودند و خباثت می‏کردند، شاید پشیمان شده‏اند؛ فهمیده‏اند باید با انقلاب ساخت؛ با ملت ایران باید ساخت.» اگرچه افراد هوشمند و دقیق، همان وقت هم می‏دانستند که آن‏ها دروغ می‏گویند؛ اما اظهاراتشان طوری بود که این باور را در بعضی به وجود آورده بود که گویا آمریکاییها از دشمنی و خباثت و از بدجنسی خودشان نسبت به ملت ایران و انقلاب اسلامی منصرف شده و دست شسته‏اند. ولی اینهایی که اکنون روی کار آمده‏اند، باطن خودشان را آشکار می‏کنند. این‏ها حقیقت را با سخنان گستاخانه و رذالت‏آمیز خودشان بیان می‏کنند. صریحاً علیه جمهوری اسلامی ایران و ملت ایران موضع‏گیری می‏کنند. می‏گویند «ما می‏خواهیم علیه ایران کار و تلاش کنیم.» حقیقت روشن شد. معلوم شد کسانی که خلاف این را بر زبان می‏آوردند، ریاکاری می‏کردند. واقع همین است که در کلام این‏هاست.

مجلس، فراهم‌آمده‌ی خون مقدس شهدا و محصول مجاهدتهای عظیم این ملت و یکی از نقاط امید روشن برای آحاد مردم است. هر دقیقه وقت این مجلس با مقیاسهای مادی و معنوی، دارای ارزش والایی است و هیچ‌کس حق ندارد این سرمایه‌ی گرانبهای ملت را به هدر دهد یا صرف کارها و مباحثات کم ارزش کند. بنابراین، در ارائه‌ی لوایح و طرحها، تا آنجا که ممکن است باید رعایت اولویتها بشود و مسائل مهم‌تر و فوری‌تر، از تقدم برخوردار شود. امروزه، جستجو از راههایی که موجب گشایش اقتصادی برای طبقات کم درآمد است و نیز قوانینی که به رشد فرهنگی و سالم‌سازی فضای فرهنگی و اخلاقی جامعه بینجامد، جزو مسائلی است که از اولویت برخوردارند و شایسته است که نمایندگان محترم به طور جدی به آن‌ها بپردازند.

اگر مردم متحول شدند، دنیا متحول خواهد شد. اگر مردم از تحول عمیق برخوردار شدند، این حرکت تا ابد ادامه پیدا خواهد کرد. اگر اخلاق مردم، اخلاق اسلامی و قرآنی شد، تمام وعده‏های قرآن در باره‏ی این ملت تحقق پیدا خواهد کرد. ما می‏خواهیم این راه ادامه پیدا کند و این حرکت تا اهداف نهایی و غایی پیش برود. با چه وسیله‏ای؟ با مردم مؤمن.
پس، باید این ایمان و این اخلاق اسلامی را به اعماق روح مردم رساند و آن تحول واقعی که دین برای آن می‏آید دین برای ایجاد تحول واقعی در نفوس انسانها و تطهیر و تزکیه‏ی این نفوس می‏آید انجام بگیرد. تلاش ما باید این باشد. باید از انذار غفلت نکنیم. باید از ترساندن مردم از عذاب خدا و آنچه که خداوند متعال در دنیا و آخرت برای بدکاران وعده کرده است، غفلت نکنیم؛ همان طریقه و روشی که در گذشته انبیا و اولیا و بزرگان ما، برای مؤمن کردن و مؤمن نگهداشتن مردم انجام می‏دادند.

ببینید این تمدن منحوس غربی، عجب فرهنگ غلطی را بر دنیا عرضه می‏کند. واقعاً این‏ها کجایند؟ هزاران تُن بمب بر سر شهرها و مردم بی‏پناه و بچه‏ها و مریضها و پیرمردها و بی‏گناه‏ها و غیر نظامیها بریزند، مانعی ندارد؛ ولی یکی از این هواپیماهایی که رفته این همه جنایت کرده، ساقط بشود و خلبان آن را بگیرند بیاورند در تلویزیون نشان بدهند، جنایتی می‏شود که همه‏ی دنیا رویش سروصدا و اظهار تأسف می‏کنند و می‏گویند برخلاف کنوانسیون ژنو است! این چه فرهنگی است؟! این چه فرمول غلطی در فهم حقایق بشری است؟! چرا شما کشتن انسانها را جنایت نمی‏دانید؛ ولی آوردن یکی از این کُشندگان را در تلویزیون، جنایت به حساب می‏آورید؟! همه اعتراض می‏کنند، همه جنجال می‏کنند!
من نمی‏فهمم، این چه فرهنگی است؟! این چه نکبتی بود که از قِبَل این غربی‏ها برای دنیا به وجود آمد؟! می‏خواهند این فرهنگ را صادر کنند. می‏خواهند این کیفیت درک از مصالح و مفاسد بشری و اخلاق اجتماعی را به همه‏ی دنیا صادر کنند؛ همه هم باید این فرهنگ غربی را قبول کنند! این، یک مسئله است.

بر بخشی از جامعه‏ی ما، اخلاق بدی نسبت به زن حاکم است، که البته مخصوص ایران هم نیست. اگر آدم نگاه کند، می‏بیند که متأسفانه در طول تاریخ، همواره یک ستم تاریخی بر زن رفته است؛ که بیشتر هم ناشی از این است که قدر زن و جای او را ندانسته‏اند. البته هرجای دیگر چنین بوده، به هر شکلی بوده و هست، به ما ربطی ندارد؛ ولی در جامعه‏ی ما بایستی به آن شکلی باشد که اسلام خواسته است. زن باید شأن حقیقی خودش را پیدا کند و نبایستی به خاطر زن بودن، هیچ ستم و ظلمی به او بشود. این، چیز بسیار بدی است.
چه ستمهایی که در حق زن روا داشته شده و اسمش ستم است، و چه ستمهایی که اسمش هم ستم نیست، اما در حقیقت ستم است؛ مثل همین سوق دادن به تجمل و مصرف‏گرایی و آرایشهای بیهوده و مخارج سنگین و تبدیل شدن به یک وسیله‏ی مصرف. این، ستم بزرگی بر زن است. شاید بشود گفت که هیچ ظلمی بالاتر از این نیست؛ زیرا که او را بکلی از آرمان‏ها و اهداف تکاملی خودش غافل و منصرف می‏کند و به چیزهای خیلی کوچک و حقیر سرگرم می‏نماید. این، کاری بوده که در رژیم ظالم پادشاهی انجام شده، و حالا باید جلوی آن گرفته می‏شد. البته در اوایل انقلاب، خیلی هم خوب بود؛ لیکن بعدها باز غفلتهایی شده است، که باید نسبت به آن، حسابی برنامه‏ریزی کرد.

سوم آنکه خطوط اصلی جامعه‏ی مطلوب، یعنی استقرار شریعت اسلامی که متضمن عدل اجتماعی و استقلال سیاسی و استغنای اقتصادی و رشد علمی و اخلاقی است، در منظر همگان قرار گرفت و شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» که به معنای تبدیل واقعی و همه‏جانبه‏ی بنیانهای زندگی جاهلی به بنیانهای اسلامی است، مطرح گردید.

این که ما مرتّب به برادرها عرض کردیم در این دیدارها که بروید اشعار قویّ فارسی را در کتابهای گوناگون پیدا کنید و آنهایی را که مناسب است برای تفهیم مفاهیم اسلامی و عقاید اسلامی یا اخلاق اسلامی یا بینش سیاسی یا هر آنچه امروز جامعه‌ی اسلامی به آن نیاز دارد برگزینید و بیایید در محافل بخوانید، برای این است؛ برای اینکه آن‌وقت شما یک کمِیت یا یک دِعبِل خواهید بود.

پیامبر اسلام برای آنکه ارزشها و اخلاق اسلامی کاملًا در جامعه جا بیفتد و با روح و عقاید و زندگی مردم مخلوط و ممزوج بشود، فضای زندگی را با ارزشهای اسلامی آغشته می‏کرد.
یک‏وقت کسی دستور می‏دهد یا توصیه می‏کند که مثلًا مردم حسن خلق و گذشت و صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نکنند و دنبال اقامه‏ی عدل و داد باشند؛ یعنی توصیه و دستور دادن و تعلیم دادن مطرح است- که البته کار لازمی است و پیامبر اسلام هم تعلیم می‏داد یعلّمهم و درس معرفت و زندگی به مردم می‏آموخت- اما یک‏وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ یعنی معلم کاری می‏کند و رفتاری در پیش می‏گیرد که این اخلاق و وظیفه‏ی اسلامی، در جامعه به شکل رنگ ثابت درمی‏آید، با عقاید غلط مردم به مقابله برمی‏خیزد، با احساسات جاهلی و ته‏مانده‏های رسوب‏کرده‏ی اخلاق غیر اسلامی مبارزه می‏کند و مقابل می‏شود، به جامعه و مردم شوک وارد می‏کند و در مقاطع مناسب و با روشهای مناسب، کاری می‏کند که فضای جامعه و محیط زندگی مردم، با این صفت و اخلاق و روش خوب کاملًا ممزوج می‏شود.
اگر یک جامعه بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامی را در خود به وجود آورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیه‏ی قرآن که «یزکّیهم» پس از «یعلّمهم» یا قبل از آن بیان شده است، مراد از تزکیه در این آیات همین مطلب باشد؛ یعنی پاک کردن و طاهر کردن و پیراسته کردن مردم؛ مثل طبیبی که به مریض خود فقط نمی‏گوید این کار را بکن و این کار را نکن، بلکه او را در محل مخصوصی قرار می‏دهد و آنچه را که او لازم دارد، به او می‏دهد و می‏خوراند و آنچه که برای او مضر است، از او بازمی‏گیرد. پیامبر اکرم (ص)، چنین وضعیت و روشی را در طول بیست و سه سال نبوّت دنبال می‏کردند؛ مخصوصاً در ده سالی که در مدینه زندگی می‏کردند و دوران حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامی بود.

بین مسلمانها رسم بود که نزد پیامبر می‏آمدند و دَرِ گوش آن حضرت حرفهایی می‏زدند و به صورت نجوا، حدیث مخفی و محرمانه‏یی را می‏گفتند که آیه‏ی شریفه نازل شد و مردم را از نجوا و دَرِگوشی با پیامبر نهی کرد؛ چون در دیگر مسلمانها ایجاد سوءظن می‏کرد.
در این ردیف، آن خاطره و حادثه‏یی که خیلی مهم است و من بارها آن را در ذهن خود مرور کردم و به آیات این حادثه در قرآن مراجعه کردم، حادثه‏ی «افک» است. در سوره‏ی مبارکه‏ی نور، چند آیه مربوط به همین حادثه می‏شود. حادثه‏ی «افک» به طور خلاصه این است که یکی از همسران پیامبر، در یکی از جنگها از قافله عقب افتاده بود. پیامبر، آن همسرشان را به میدان جنگ برده بودند، وقتی‏که برمی‏گشتند و می‏آمدند، او را ندیدند. حالا به هر جهتی، یا آن مخدره خواب مانده بود و یا به دنبال حاجتی رفته بود. مسلمانها آمدند، یک‏وقت دیدند که همسر پیامبر در میان آن‏ها نیست. مردی از مسلمانها پیدا شد و همسر پیامبر را به مدینه آورد.
حالا آن زن، کدامیک از همسران پیامبر بوده، بین اهل سنت و شیعه اختلاف است. شیعه در روایاتشان می‏گویند «ماریه‏ی قبطیه» بوده و اهل سنت می‏گویند «عایشه» بوده است. این، تعیین بحث انحرافی در روزگار ماست که بگوییم کدامیک از زنان پیامبر بوده است. اصلًا قضیه این نیست که ما بخواهیم ببینیم کدام زن پیامبر بوده که این آیات در باره‏ی تهمت به او نازل شده است. مسئله، مسأله‏ی دیگری است؛ یک دستور اخلاقیِ اجتماعی بسیار مهم است.

برخورداری از ارزشهای اخلاقی اسلام بدین معنی است که روح فضیلت و پرهیزکاری و وارستگی و بردباری و اجتناب از شهواتِ ممنوع و دوری از حرص و آز و دنیاطلبی و حق‏کشی و نامردمی و مال‏اندوزی و روی آوردن به خلوص و پاکی و پارسایی و دیگر خصلتهای اخلاقی در جامعه رواج یابد و به صورت ارزشهای اصلی به حساب آید.

در حقیقت از نظر ناظران جهانی، قبة الإسلام و عَلَم و مظهر جامعه‏ی نمادین اسلام اینجاست. اگر ما ضعیف و بد عمل کنیم و نتوانیم احکام اسلامی و عدالت اجتماعی را استقرار ببخشیم و استعدادها را جوشان سازیم و از آن‏ها استفاده کنیم و نتوانیم اخلاق اسلامی را در جامعه رواج دهیم و روابط انسانها را به صورت مطلوب تنظیم کنیم، قضاوت دنیا این خواهد بود که اسلام نتوانست به وعده‏های خود عمل کند. می‏بینید که این مسئولیت فقط بر عهده‏ی ماست، و علمای کشورهای دیگر که با نظامهای متفاوت زندگی می‏کنند، این احساس را در خود ندارند.

اگر ما نتوانیم قضای اسلامی به معنای واقعی را در جامعه پیاده کنیم و عدل اسلامی را در دستگاه قضاوت و حکومتمان نشان دهیم و نتوانیم زمینه‏های تداول ثروت بین اغنیا را که اسلام آن را منع کرده است، با نظام اقتصادی درست در جامعه‏ی اسلامی از بین ببریم و نتوانیم اخلاق و ارزشهای اسلامی را در جامعه مجسم و محقق کنیم، در نتیجه نظامی با پرچم و اسم اسلام، اما با حقیقت و معنای غیر اسلامی- و احیاناً جاهلی- خواهیم داشت؛ که هر چیز غیر اسلامی باشد، جاهلی است؛ «فما ذا بعد الحقّ الّا الضّلال». اگر خدای نکرده چنین شد، ما همان مؤذن بدصدایی خواهیم بود که صدا و آهنگ ناخوش ما، به جای آنکه به اسلام عزت و آبرو ببخشد، آن را دچار سرشکستگی خواهد کرد.
در این میان، جامعه‏ی روحانیت و حوزه‏های علمیه نقش اول را دارند و مسئولند که اسلام را درست تبیین کنند و هرجا که احتیاج به متصدیان لایق و مؤمن و عارف و آشنا به رموز اسلامی است، آنجا را پُر کنند و مردم را ارشاد و حکومت را نصیحت نمایند و با قدرت معنوی خود، مسیر مشکلات را هموار سازند.

چقدر دشمنان اسلام در جاهای مختلف قصد خراب‏کاری داشتند، ولی حضور یک روحانی مانع از خراب‏کاری آن‏ها شد. امروز انقلاب و جمهوری اسلامی، بازهم به همان تلاشها نیازمند است. هنوز هم باید جامعه‏ی روحانیت، بیشترین و سنگین‏ترین بارها را بر دوش خود احساس کند و پیش‏قراول و پیشتاز قشرهای گوناگون مردم باشد، و همچنان که امام (ره) همواره توصیه می‏کردند، دین و اخلاق و معنویت را، با عمل و زبان خود در جامعه بپراکند و همه‏ی دلها را متوجه‏ی معنویت و دین و اخلاق کند.
نمودار
مقالات مرتبط
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی