keyword/content
1401/08/11
1399/11/29
1397/11/22
1397/06/15
1394/04/20
1394/02/30
1393/11/27
1393/02/31
1393/02/31
1392/11/19
1391/10/19
1391/03/29
1389/07/14
1389/04/02
1388/11/01
1388/11/01
1387/11/19
1387/09/24
1387/04/04
1387/01/01
1386/10/16
1386/08/09
1386/08/09
1386/06/31
1386/05/30
1386/04/25
1386/02/31
1386/02/27
1386/01/01
1385/08/17
1384/06/08
1383/08/06
1383/07/22
1383/06/31
1383/05/25
1383/04/01
1383/04/01
1382/06/26
1381/11/28
1380/11/18
1380/06/10
1379/08/24
1377/11/19
1376/08/14
1374/08/10
1368/09/02
1368/08/10
1368/07/13
1368/04/25

علائم زیادی وجود دارد که نظم کنونی جهان دارد تغییر پیدا میکند و نظم جدیدی بر جهان حاکم خواهد شد... فکر مقاومت و جبهه‌ی مقاومت در مقابل زورگویی گسترش خواهد یافت، که مبتکرش جمهوری اسلامی است. چون اروپایی‌ها از وقتی که انقلاب صنعتی شد و جلو افتادند و استعمار را شروع کردند، مردم دنیا را و کشورهای دنیا را عادت دادند به اینکه سلطه‌پذیری و سلطه‌جویی دو حصّه‌ی متقابل حتمی دنیا است؛‌ یعنی دنیا تقسیم میشود به دولتهای سلطه‌گر، و قدرتها و دولتها و کشورهای سلطه‌پذیر؛ این [وضع ] بوده و این نظام سلطه چند قرن ادامه پیدا کرده. همه قبول داشتند که بایستی سلطه‌ی قدرتهای غربی را قبول کنند، حتّی فرهنگ آنها را قبول کنند، حتّی نامگذاری آنها را قبول کنند.

آنچه بر دنیا حاکم بود، نظام سلطه بود. نظام سلطه یعنی چه؟ یعنی دنیا تقسیم میشود به دو بخش: بخش سلطه‌گر و بخش سلطه‌پذیر؛ سلطه‌گر بایستی مسلّط باشد: هم سیاستش، هم فرهنگش، هم اقتصادش؛ و سلطه‌پذیر باید در مقابل سلطه‌گر تسلیم باشد. کشورهای دنیا تقسیم میشدند به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر؛ این یک هنجار جاافتاده‌ی جهانی بود. تقسیم کرده بودند دنیا را؛ یک بخشی از دنیا دست آمریکا، یک بخشی دست شورویِ آن روز، بخشی هم دست قدرتهای درجه‌ی دوّمی که دنباله‌روِ اینها بودند؛ این وضع دنیا بود. جمهوری اسلامی و نظام اسلامی و انقلاب اسلامی، این نظام را رد کرد؛ خب این، رگ حیات استکبار بود؛ هنجارهای نظام سلطه، رگ حیات استکبار بود؛ قوام استکبار به این بود؛ جمهوری اسلامی این را رد کرد، نظام اسلامی این را رد کرد، اینها هم در مقابلش ایستادند. البتّه برای اینکه دستاویزی داشته باشند، همیشه یک بهانه‌هایی جور میکردند: یک روز مسئله‌ی حقوق بشر، یک روز به شکلهای گوناگونی تسلّط بی‌محابای دین زشت جلوه دادن، یک روز مسئله‌ی هسته‌ای، یک روز مسئله‌ی موشکی، یک روز مسئله‌ی حضور منطقه‌ای؛ اینها بهانه است، اصل قضیّه این است که این نظام اسلامی حاضر نیست شریک نظام سلطه‌ی جهانی بشود و در سلطه‌گری و سلطه‌پذیری با آنها همراهی کند. نظام اسلامی ایستاده است؛ با ظلم مخالف است، با سلطه مخالف است.

اقتصاد یک نقطه‌ی کلیدیِ تعیین‌کننده است. اقتصاد قوی، نقطه‌ی قوّت و عامل مهمّ سلطه‌ناپذیری و نفوذناپذیری کشور است و اقتصاد ضعیف، نقطه‌ی ضعف و زمینه‌‌ساز نفوذ و سلطه و دخالت دشمنان است. فقر و غنا در مادّیّات و معنویّات بشر، اثر میگذارد. اقتصاد البتّه هدف جامعه‌ی اسلامی نیست، امّا وسیله‌ای است که بدون آن نمیتوان به هدفها رسید.

یک جامعه و یک نظام، وقتی در یک راه نویی قدم میگذارد و یک مدّعای غیرمتعارفی را، یک مدّعای متفاوتی را مطرح میکند، و با این مدّعای متفاوت و راهِ نو وارد این جنگل انبوه تعارضات بین‌المللی میشود، با این خصوصیّات طبعاً در دوره‌های مختلف، اوضاع گوناگونی پیدا میکند که بایستی برطبق آن اوضاع، شرایطِ خودش را تطبیق کند و برطبق آنها پیش برود. در صدر اسلام هم همین‌جور بوده است، امروز هم همین‌جور است؛ تعارضهای جهانی وجود دارد؛ این دنیای سیاست بین‌المللی یک جنگل انبوهی است، ما هم برخلاف جریان داریم حرکت میکنیم. جریان کلّی دنیا، جریان استکبار و جریان نظام سلطه است؛ یعنی یک عدّه سلطه‌گرند، یک عدّه هم زیر بار این سلطه میروند، سلطه‌پذیرند؛ ما برخلاف این جریان داریم حرکت میکنیم؛ در این چهل سال این‌جوری پیش رفته‌ایم، این‌جوری حرکت کرده‌ایم. طبعاً اوضاع و احوالی برای ما پیش می‌آید که ناگزیر بایستی نسبت به این اوضاع و احوال حواسمان جمع باشد، دقّتمان زیاد باشد، جوانب گوناگون قضیّه را دائماً رصد کنیم و بسنجیم و ببینیم.

یکی از آرمانهایی که من یادداشت کرده‌ام، مبارزه با نظام سلطه و استکبار است. نظام سلطه، یعنی نظامی که بر پایه‌ی رابطه‌ی سلطه‌گر و سلطه‌پذیر بنا شده؛ یعنی کشورهای دنیا یا مجموعه‌های بشری دنیا، تقسیم میشوند به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر؛ آن اتّفاقی که امروز در دنیا افتاده [این است]؛ یک عدّه‌ای سلطه‌گرند، یک عدّه سلطه‌پذیرند. دعوای با ایران هم سر همین است؛ این را بدانید. دعوای با جمهوری اسلامی این است که این، نظام سلطه‌گر و سلطه‌پذیر را نپذیرفته؛ سلطه‌گر که نیست، خودش را از سلطه‌پذیری هم بیرون آورده و پای این حرف ایستاده. اگر ایران موفّق شد و پیشرفت پیدا کرد -پیشرفت علمی، پیشرفت صنعتی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت اجتماعی، گسترش نفوذ منطقه‌ای و جهانی- نشان داده میشود به ملّتها که میتوان سلطه‌پذیر نبود و روی پای خود ایستاد و پیشرفت کرد. نمیخواهند این اتّفاق بیفتد؛ همه‌ی دعواها سر این است، بقیّه‌ی حرفها بهانه است.

در مقابل این پرچم، در مقابل این گفتمان، گفتمان جاهلیّتِ امروز دنیا است. گفتمان اسلامی، طرف‌دار عدالت است، طرف‌دار آزادی بشر است، طرف‌دار از بین رفتن زمینه‌های استکبار و استعمار است، طرف‌دار نابودی نظام سلطه در همه‌ی جهان است؛ یعنی در دنیا دو جناح سلطه‌گر و سلطه‌پذیر وجود نداشته باشد؛ این گفتمان نظام اسلامی است؛ این همان پرچمی است که دست شما است.

ملّت ایران کار بزرگی انجام داد؛ کار عظیمی انجام داد. در دنیایی که مبتنی بر مدار زور و زورگویی و چپاولگری قدرتمندان و زورمندان است و ملّتهای مستضعف در مناطق فراوانی از عالم دائماً در زیر فشار این زورمندان قرار دارند، در این دنیا یک موجودی، یک هویتی سر بلند کرد که صریحاً، بدون ملاحظه، با شجاعت کامل این حرکت غلط عالم را - که حرکت سلطه‌گری است و ما از آن تعبیر میکنیم به نظام سلطه - نفی کرد؛ این کار ملّت ایران است. ملّت ایران نظام سلطه را که مبتنی بر سلطه‌گر و سلطه‌پذیر است، نفی کرد. مبنای دنیای قدرتمندِ چپاولگر، بر تقسیم دنیا به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر است؛ امروز هم همین‌جور است، در دورانی که انقلاب اسلامی به‌وجود آمد هم همین‌جور بود و در طول تاریخ هم همین‌جور بوده است؛ البتّه امروز شدیدتر از دورانهای گذشته است؛ چون امروز ابزارهای سلطه، قابل مقایسه با صد سال پیش و هزار سال پیش و پنج هزار سال پیش نیست؛ لذا سلطه‌گران امکان تسلّط بیشتری بر مظلومان و بر مستضعفان دارند و از این امکان دارند به‌طور کامل استفاده میکنند؛ منابع را میبرند، فرهنگها را نابود میکنند، انسانها را تذلیل میکنند، در بین ملّتهای مظلوم و محروم گرسنگی را گسترش میدهند؛ و فجایع فراوان دیگر. در مقابل این حرکت، یک هویتی به‌وجود آمد به نام انقلاب اسلامی که متّکی بود به مبانی وحی، مبانی الهی، اخلاق الهی، حرکت الهی و آنچه قرآن با صراحت دارد آن را بیان میکند؛ این حرکت ملّت ایران است. این حرکت بحمدالله روزبه‌روز هم توسعه پیدا کرده؛ این حرکت پیش رفته.

دنیا در یکى دو قرن اخیر، با بُروز پدیده‌ى ننگین و شوم استعمار و استکبار بین‌المللى، دچار آفتهاى بزرگى شد؛ مهم‌ترینِ این آفتها نظام سلطه است. نظام سلطه به معناى آن است که در روى زمین، ملتها به دو گروه تقسیم بشوند: یک گروه سلطه‌گر، و یک گروه سلطه‌پذیر. دولتهاى استکبارى عادت کرده‌اند که سلطه‌گرى کنند، زور بگویند، در اقتصاد ملتها، در فرهنگ ملتها، در سیاست‌ورزى ملتها، در تربیت ملتها، در سبک زندگى ملتها، از سر استکبار و سلطه‌طلبى دخالت کنند؛ همه‌چیزِ دنیا در اختیار آنها باشد.

دشمنىِ دشمنان ما به‌خاطر این است که نظام جمهورى اسلامى در مقابل نظام سلطه ایستاده است؛ در مقابل عادت بدِ تقسیم دنیا به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر ایستاده است؛ بقیه‌ى چیزها بهانه است. امروز بهانه، مسئله‌ى هسته‌اى است؛ یک روز بهانه، حقوق بشر است؛ یک روز بهانه، یک چیز دیگر است. آنها میخواهند نظام جمهورى اسلامى را از ایستادگى در مقابل قلدرها و گردن‌کلفت‌ها و باج‌بگیرها و زورگویان عالم منصرف کنند؛ البته این اتفاق نخواهد افتاد. ملت ایران توانایى خود را در میدانهاى مختلف اثبات کرده است: ملت ایران اثبات کرده که بدون تکیه‌ى به آمریکا، هم میشود پیشرفت علمى پیدا کرد، هم میشود پیشرفت اجتماعى پیدا کرد، هم میشود نفوذ بین‌المللى پیدا کرد، هم میشود عزت سیاسى در دنیاى بشریت پیدا کرد. این را جمهورى اسلامى اثبات کرده و آنها از این ناراحتند.

امام در اینكه ما با نظام سلطه مخالفیم، هیچ پرده‌پوشی نكرد. نظام سلطه یعنی آن نظام بین‌المللی‌ای كه متّكی است به تقسیم دنیا به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر؛ امام قاطعاً این را رد كرد. آن نظام سلطه هم در شكل كامل خود تجسّم و تجسّد پیدا میكند در رژیم و دولت كنونی ایالات متّحده‌ی آمریكا؛ لذا امام صریحاً در مقابل آمریكا موضع گرفت. موضع‌گیری ما در مقابل آمریكا به مناسبت این نیست كه اینها یك ملّتی باشند كه ما با این ملّت مخالف باشیم یا خصوصیّات نژادی تأثیری داشته باشد؛ مسئله اینها نیست؛ مسئله این است كه منش و ذات و رفتار دولت ایالات متّحده‌ی آمریكا، مداخله‌گری و سلطه‌گری است؛ امام در مقابل این، موضع صریح و شفّاف گرفت.

امروز هم ملت ایران آرمانهائی دارد، داعیه‌هائی دارد، حرفهای بزرگی دارد؛ هم برای کشور خودش، هم برای دنیای اسلام، هم برای عالم بشریت. در مقابل ملت ایران هم گرگهای گرسنه، سبعهای افسارگسیخته، این کمپانی‌های زر و زور، این مجموعه‌های دنیاطلبِ دنیاپرست صف کشیده‌اند؛ اسلحه میسازند، اسلحه صادر میکنند، جنگ می‌افروزند، سازمان ملل را با میل و اراده‌ی خودشان میچرخانند؛ هر جا میخواهند، افراد نظامی میبرند؛ جنایت میکنند، از ظلم حمایت میکنند، از صهیونیستهای غاصب حمایت میکنند؛ ظلم میکنند در جامعه‌ی بشری، با قدرت ظاهری، با کبکبه و دبدبه‌ی ظاهری؛ از قبیل همانی که نمونه‌اش را در دوران طاغوت در ایران میدیدیم. امروز هم یک عده‌ای میگویند: آقا مگر میشود در مقابل این صفِ به‌هم‌پیوسته‌ی دشمنان مسلح به پول و زور و رسانه و اقتصاد و سیاست و همه چیز ایستاد؟ مگر میشود پیش برد؟ امروز هم همان حرف است. این یک تجربه است.
بله، این حرف ما نیست؛ این حرف قرآن است: اگر برای خدا پا در میدان گذاشتید و ایستادگی کردید، پیروزی قطعی است؛ «و لو قاتلکم الّذین کفروا لولّوا الأدبار ثمّ لا یجدون ولیّا و لا نصیرا. سنّة اللّه الّتی قد خلت من قبل و لن تجد لسنّة اللّه تبدیلا». این فقط مربوط به ماجرای جنگ صدر اسلام نیست که «و لو قاتلکم الّذین کفروا لولّوا الأدبار»؛ سنّت اللّه است.
بله، آن وقتی که ما حرف حساب خودمان را بلد نباشیم، ندانیم، یا بلد نباشیم بگوئیم و طرح کنیم، یا پای آن حرف نایستیم، یا وسط راه با وسوسه‌های شیطانی یا وسوسه‌های نفس یا تنبلی‌ها پا سست کنیم، مجاهدت به جائی نخواهد رسید؛ معلوم است. بحث بر سر آنجائی است که: «لینصرنّ اللّه من ینصره». دیگر از این تأکید، بالاتر نمیشود. اگر نصرت خدا بکنیم - نصرت خدا با فکر کردن، اندوختن اندیشه‌های ناب، مطرح کردن درست آن در عالم، پای آن ایستادن، تدبیر برای پیشبرد آن به کار بردن، در مقابل خطرات آن سینه سپر کردن - «لینصرنّ اللّه»؛ خدای متعال حتماً و قطعاً نصرت خواهد کرد. معنای «لینصرنّ» این است؛ یعنی خدا حتماً و قطعاً نصرت میکند. «و من اصدق من اللّه قیلا»؛ از خدا راستگوتر کیست؟
ملت ایران اینها را در عمل تجربه هم کرده است. اگر شما ملت عزیز ما، شما جوانهای خوش‌روحیه و پرتوان و عازم، در این راهی که دارید میروید، ایستادگی کنید، شک نکنید که در زمان خود، در زمان متناسب، تمام آمال و آرزوها و داعیه‌ها و شعارهای ملت ایران نه فقط نسبت به خود این کشور، بلکه نسبت به دنیای اسلام و امت اسلامی و جامعه‌ی بشری تحقق پیدا خواهد کرد. هر کاری دوره‌ای دارد، زمانی دارد؛ در زمان متناسب خود، این آرزوها تحقق پیدا خواهد کرد. ملت ایران به آن نقطه‌ای که مورد نظر اوست، به دنبال آن حرکت کرده است، اهتمام ورزیده است، خواهد رسید؛ راهش مقاومت کردن است.
آن وقت چه اتفاقی می‌افتد؟ مسیر تاریخ دنیا تغییر پیدا خواهد کرد؛ مسیر تاریخ عوض خواهد شد. امروز مسیر تاریخ، مسیر ظلم است؛ مسیر سلطه‌گری و سلطه‌پذیری است؛ یک عده در دنیا سلطه‌گرند، یک عده در دنیا سلطه‌پذیرند. اگر حرف شما ملت ایران پیش رفت، اگر شما توانستید پیروز شوید، به آن نقطه‌ی موعود برسید، آن وقت مسیر تاریخ عوض خواهد شد؛ زمینه‌ی ظهور ولیّ‌امر و ولیّ‌عصر (ارواحنا له الفداء) آماده خواهد شد؛ دنیا وارد یک مرحله‌ی جدیدی خواهد شد. این بسته به عزم امروز من و شماست، این بسته به معرفت امروز من و شماست.

ما آحاد بشر، برای اندیشیدن، استعداد عظیمی در خود نهفته داریم. وقتی فکر نمیکنیم، وقتی مطالعه نمیکنیم، وقتی در آیات الهی تدبر نمیکنیم، وقتی در تاریخ خود، در گذشته‌ی خود، در قضایای گوناگونی که برای بشریت پیش آمده است، در گرفتاری‌های گذشته، در عوامل پیروزی بزرگ برای ملتها، تدبر نمیکنیم، از آن گنجینه‌ی معنوی که خدا در ما قرار داده است، محروم میمانیم؛ «و یذکّروهم منسیّ نعمته... و یثیروا لهم دفائن العقول». امروز بشر به این دو، احتیاج دارد.
جوامع بشری نیاز دارند فکر کنند، بیندیشند، ببینند بدبختی بشر از کجاست؟ در این که ظلم هست، در این که تبعیض هست، در این که منطق دوگانه بر قدرتهای مسلط جهان حاکم است، مگر شکی وجود دارد؟ ظلم بارزی که امروز بر مجموعه‌ی بشریت دارد میرود، مشهود همه است. ظلم قدرتهای مسلط بر ملتهائی که دستشان از امکانات دفاعی خالی است، جلوی چشم همه است؛ این را مشاهده میکنید. یک قدرتی از هزاران کیلومتر راه بلند میشود می‌آید اینجا در منطقه‌ی ما، بر یک کشوری که دستش خالی است و امکاناتی ندارد، به‌زور سلطه‌ی خود را تحمیل میکند؛ آن وقت عروسی‌ها را تبدیل به عزا میکنند؛ هلیکوپترهاشان «مرگ» بر سر مردم میریزند. خانه‌های مردم را ویران میکنند، کسی هم نمیتواند به آنها چیزی بگوید؛ عذرخواهی هم نمیکنند! این وضع دنیاست. حتّی در کشورهای پیشرفته هم همین جور است. امروز همین مسائل اقتصادی دنیا را که نگاه کنید، می‌بینید وضع همین گونه است. مسئله‌ی امروز اروپا، گره‌گشائی از مردم نیست؛ گره‌گشائی از بانکدارهاست، از سرمایه‌دارهاست، از صاحبان ثروتهای کلان است. امروز مسئله‌ی آنها این است. آحاد بشر، نوع بشر، برای قدرتهای مسلط مطرح نیستند. اینها یک حقایقی است که در دنیا وجود دارد؛ خب، بشریت فکر کند ببیند منشأ این کجاست؟ منشأ، نظام سلطه است؛ منشأ، وجود دو قطب سلطه‌گر و سلطه‌پذیر است. همچنان که اگر سلطه‌گر وجود نداشته باشد، نظام سلطه از بین خواهد رفت، اگر سلطه‌پذیر هم سلطه‌ی دشمن و سلطه‌گر را نپذیرد، باز این نظام به هم خواهد خورد. اینجاست که تکلیف، تکلیف ملتهاست؛ در میان ملتها هم، تکلیف، تکلیف نخبگان است؛ نخبگان سیاسی، نخبگان فرهنگی.
شیطانهای وابسته‌ی به دستگاه‌های استکبار وقتی در هر گوشه‌ای از دنیا یک حرکت بزرگ و آزادیبخش از سوی مردم - که خالص است، ناب است - مشاهده میکنند، تمام نیروشان را متمرکز میکنند که آن حرکت را تبدیل کنند به ضد خود، یا از خاصیت بیندازند. می‌بینید امروز در منطقه‌ی ما چه خبر است. مردم در کشورها انقلاب میکنند برای نجات از وابستگی به آمریکا، برای نجات از ذلت در مقابل تسلط صهیونیسم، برای ابراز نفرت از وجود این غده‌ی سرطانی در دل کشورهای اسلامی؛ تمام دستگاه‌های سیاسی و اطلاعاتی و مالی استکبار و وابسته‌هایش به حرکت می‌افتد تا حرکت را خنثی کنند. مسئله، اینهاست.

علم را برای خدمت، برای معنویت، برای پیشرفت فضائل انسانی، برای دفاع حقیقی از حقوق انسان باید فرا بگیریم. ثروت ملی و اقتدار ملی باید برای این باشد که این ملت بتواند برخلاف سنت رائج جهان، پرچم عدالت را در دست بگیرد. به کسی زور نگوئیم؛ به مظلوم کمک کنیم؛ با ظالم مقابل و مواجه شویم؛ جلوی ظالم را بگیریم.
شما فکرش را بکنید؛ اگر توی این دنیائی که سکه‏ی رائج عبارت است از ظلم و زورگوئی و استکبار و استعمار و استثمار ملتها، و هر کسی که قدم در جاده‏ی دانش و علم و پیشرفت میگذارد، همین راه را دنبال میکند- یک عده‏ای زور میگویند، یک عده هم زور را میپذیرند؛ سلطه‏گر و سلطه‏پذیر، که مجموعاً نظام سلطه را به وجود می‏آورند- یک ملتی قد علم کند، عالم باشد، قدرت داشته باشد، حرف برای زدن داشته باشد و بتواند صدای خودش را به دنیا برساند، دارای فناوری پیشرفته و ابزارهای گوناگون ارتباطی باشد، دارای قدرت تبلیغات باشد، دارای انسانهای با اعتماد به نفس بالا باشد و با این نظام سلطه مواجهه و مقابله کند؛ آنجائی که همه دست به دست هم میدهند تا یک ملت را مظلوم کنند، زیر پا له کنند، او به دفاع از آن ملت سینه سپر کند، ببینید در دنیا چه اتفاق عجیبی رخ خواهد داد؛ وضع دنیا دگرگون خواهد شد.

برای این هدف کار کنید، علم را برای این فرا بگیرید، دنبال این باشید- این لازم است- والّا اگر روشی که علم‏آموزان و صاحبان علم در دنیا در این دویست سال سیصد سال دنبال کردند، ما هم ته صف آنها بایستیم، راهی که آنها رفتند، ما هم همان راه را برویم، این که هنری نیست؛ این که هدفی نیست که انسان از جان خودش برای آن مایه بگذارد. ما بایستی راه جدیدی را باز کنیم. راه جدید این است که یک ملتی با دارا بودن ابزار علم و اقتدار علمی- که همه چیز دیگر را به دنبال خودش می‏آورد- انگیزه‏های الهی و ارزشهای الهی و اخلاق الهی را در دنیا عَلم کند و پرچمش را برافرازد. این، آن توقعی است که ما از شما داریم.

آرزوهائی که امروز ما برای این گستره‏ی وسیع داریم، آرزوهائی است که هیچ ملت آگاهی، هیچ دانشمند فرزانه‏ای و هیچ سیاسی منصفی، این‏ها را رد نمی‏کند. ما داعیه‏ی محو نظام سلطه را داریم؛ یعنی رابطه‏ی سلطه‏گری: سلطه‏گر و سلطه‏پذیر؛ حتی انسانی هم که در یک کشوری که دولتش صددرصد سلطه‏گر است زندگی می‏کند، این را رد نمی‏کند؛ یعنی در مناسبات جهانی، رابطه رابطه‏ی سلطه‏گر و سلطه‏پذیر نباشد. همچنین عدالت و استفاده‏ی از علم برای آسایش بشر نه برای تهدید بشر. بخصوص در طول این دوره‏های اخیرِ بعد از جنبش علمی دنیا- رنسانس- به این طرف و بخصوص در این یک قرن اخیر، بسیاری از آنچه در زمینه‏ی علم انجام گرفته، به جای اینکه برای آسایش بشر باشد در تهدید بشر بوده؛ یا تهدید جان، یا تهدید اخلاق، یا تهدید خانواده؛ و تشویق به مصرف‏گرائی و پر کردن جیب چپاولگران بین‏المللی و صاحبان و پدیدآورندگان تراستها و کارتلها. ما می‏گوئیم علم، به جای این‏ها در خدمت انسان قرار بگیرد؛ در خدمت آسایش انسان، در خدمت آرامش انسان و در خدمت روح و روان انسان. این‏ها حرف‏هائی است که دنیا نمی‏تواند رد کند.

می‏دانید وقتی نظامی با این آرمان‏ها و ملتی با این خصوصیات- با به کارگیری همتِ ایمانی برای پیشرفت در این عرصه‏ها، با استفاده‏ی از وعده‏های قرآنی در زمینه‏ی نصرت مؤمنین، با نترسیدن از مرگ و مرگ را وصول به خدا و شهادت للَّه دانستن- به شخصیتهائی دانشمند و فرزانه از قبیل چمران مزین و مفتخر بشود، به کجا خواهد رسید؟! این آن توقعی است که ما داریم.

بزرگترین ستم به جامعه جهانی، سلطه قدرتمندان و استیلای نظام سلطه و تقسیم کشورهای جهان به سلطه گر و سلطه پذیر است به همین دلیل سیاست جمهوری اسلامی ایران از ابتدا بر مخالفت با نظام سلطه استوار شده است.

کشورهایی که می خواهند زیر سلطه نباشند و نخواهند سلطه گری کنند با هر نژاد و زبانی دوست ما هستند.

در حالی که دستگاه‏های تبلیغاتیِ مجهزِ فوق مدرنِ متعلق به این قدرتها، امروز شب و روز علیه نظام اسلامی و حرکت اسلامی و جمهوری اسلامی دارند تبلیغ می‏کنند، گسترش این فکر، حادثه‏ی غزه را به وجود می‏آورد؛ یک مجموعه‏ی کوچک، یک سرزمین محدود، در مقابل یک دولتی که خود را یکی از چند قدرت نظامی درجه‏ی اولِ دنیا می‏داند، می‏ایستد. آن دشمن همه‏ی امکاناتش را وارد میدان می‏کند که بتواند این ملت را مقهور کند و نمی‏تواند. این حادثه‏ی کوچکی است؟! این چیز کمی است؟! قبل از آن، قضایای لبنان در دو سال قبل بود، که باز همه‏ی امکانات را به کار بردند و حتّی آمریکائی‏ها به رژیم صهیونیستی کمک تسلیحاتی کردند. که او خودش سازنده‏ی بمب اتم است و صادرکننده‏ی تجهیزات نظامی است، باز آمریکائی‏ها به او تجهیزات دادند برای اینکه بتواند بر یک عده جوان مؤمن و عازم- که دفاع می‏کردند- غلبه پیدا کند و نتوانستند؛ در جنگ سی و سه روزه. این‏ها کوچک است؟!

این‏ها همان نقاطی است که جغرافیای قدرت را در دنیا تغییر داده. شکل نظام غیر عادلانه‏ی جهانی را که دنیا را به سلطه‏گر و سلطه‏پذیر تقسیم می‏کند، تغییر داده. دنیا بعد از قرن هفدهم و هجدهم میلادی که پدیده‏ی استعمار به وجود آمد، عادت کرده بود که چند تا دولت معدود و محدودی، سرنوشت کشورهای دنیا- دولتها، ملتها- را با اتکاء به قدرت نظامی خودشان، نه با اتکاء به قدرت اخلاقی، در دست داشته باشند. یک‏وقت هست یک دولتی به خاطر قوت فکرش، به خاطر جوشش اخلاقی‏اش، به طور طبیعی در بین یک مجموعه‏ای از ملتها یا دولتها نفوذ پیدا می‏کند؛ اما نفوذ استعمار این‏جوری نبود. نفوذ استعمار، نفوذ قهرآمیز بود، به خاطر قدرت نظامی بود، با زور سرنیزه بود. دنیا عادت کرده بود یک عده‏ای این سرنیزه را داشته باشند و اکثریت دولتها و ملتهای دنیا هم در مقابل این‏ها تسلیم باشند؛ آن وقت بسته به زرنگی خودشان، از میان این تسلیم‏شده‏ها، یک عده‏ای نان و نوای بهتری داشته باشند؛ یک عده‏ای نه، حتّی همان نان و نوا را هم نداشته باشند. مثل غلامان و بردگان یک ارباب که بعضی حالا یک لقمه‏ای، نواله‏ای هم گیرشان می‏آید؛ بعضی نه، برده هم هستند و گرسنگی هم می‏کشند.
این عادت با انقلاب اسلامی از سر دنیا رفت. معلوم شد نخیر، قدرتهای سلطه‏گر دنیا حرفشان حرف آخر نیست. حرف آخر را ملتها می‏زنند؛ عزم ملتها و ایمان ملتهاست که حرف آخر را می‏زند. این را ملت ایران یاد داد. البته انقلاب در دنیا قبل از انقلاب اسلامی هم به وجود آمده است، لیکن هیچ انقلابی- در طول تاریخ انقلابها شما نگاه کنید؛ از انقلاب کبیر فرانسه و قبل از او و بعد از او- نتوانسته اصول خودش را در طول دهه‏های متوالی حفظ کند؛ آن‏چنانی که انقلاب اسلامی ایران این اصول را حفظ کرده است و در خط مستقیم خودش حرکت کرده؛ تسلیم این و آن نشده؛ راه خودش را مستقیم به سمت جلو رفته.
نسخه‏ی آینده همین است؛ همه‏ی ملت ایران این را می‏دانند و باید بدانند و شما باید بدانید و می‏دانید. راه پیروزی نهائی و کامل ملت ایران این است که این خط مستقیم، خط ایمان؛ ایمان به خدا، ایمان به خود، ایمان به قدرت ملی، اعتماد به نفس ملی و راه حرکت و مجاهدت در همه‏ی اشکالش؛ مجاهدت علمی، مجاهدت عملی- و آنجایی که لازم است، مجاهدت نظامی- و ایمان و جهاد را از دست ندهند.

علت دشمنی عمیق و آشتی‏ناپذیر استکبار و در رأس آن‏ها آمریکا و شبکه‏ی صهیونیستی دنیا با جمهوری اسلامی، این حرف‏هائی که گاهی گوشه و کنار گفته می‏شود- چه چیزهائی که آن‏ها شعارش را می‏دهند، چه تصوراتی که بعضی در داخل می‏کنند- نیست. مسئله این است که جمهوری اسلامی یک «نفی» با خود دارد، یک «اثبات».

نفی استثمار، نفی سلطه‏پذیری، نفی تحقیر ملت به وسیله‏ی قدرتهای سیاسی دنیا، نفی وابستگی سیاسی، نفی نفوذ و دخالت قدرتهای مسلط دنیا در کشور، نفی سکولاریسم اخلاقی؛ اباحیگری؛ این‏ها را جمهوری اسلامی قاطع نفی می‏کند.

یک چیزهائی را هم اثبات می‏کند: اثبات هویت ملی، هویت ایرانی، اثبات ارزشهای اسلامی، دفاع از مظلومان جهان، تلاش برای دست پیدا کردن بر قله‏های دانش؛ نه فقط دنباله‏روی در مسئله‏ی دانش، و فتح قله‏های دانش؛ این‏ها جزو چیزهائی است که جمهوری اسلامی بر آن‏ها پافشاری می‏کند.

این نفی و این اثبات؛ اینها دلیل دشمنی آمریکا و دشمنی شبکه‌ی صهیونیستی دنیاست. اگر نفوذ آمریکا را قبول کنیم، دشمنی‌ها کم خواهد شد؛ اگر راضی شویم که ملت ما به وسیله‌ی بیگانگان به طرق مختلف تحقیر شود، دفاع از هویت ملی یا دفاع از ارزشهای اسلامی را کنار بگذاریم، مطمئناً دشمنی‌ها به همین نسبت کم خواهد شد. اینکه میگویند جمهوری اسلامی رفتار خود را عوض کند، یعنی این. شنفته‌اید گاهی مسئولین سیاسی کشورهای مستکبر از قبیل آمریکا، درباره‌ی ایران که صحبت میکنند، میگویند: ما نمیگوئیم جمهوری اسلامی از بین برود، میگوئیم جمهوری اسلامی رفتارش را عوض کند. رفتارش را عوض کند، یعنی این؛ یعنی از این نفی و از این اثبات دست بردارد. این را میخواهند.

از دورانی که مسئله‏ی استعمار در دنیا شروع شد- یعنی از قرن نوزدهم- که آرام آرام از حدود دویست سال قبل تقریباً مسئله‏ی استعمار یعنی دست‏اندازی به کشورهای دیگر از سوی قدرتهائی که می‏توانستند دست‏اندازی کنند، شروع شد، نظام سلطه سر کار آمد؛ یعنی دنیا تقسیم شود به دو بخش؛ یک بخشِ گردن‏کلفت و زورگو و سلطه‏گر، یک بخشِ ضعیف و توسری‏خور و سلطه‏پذیر. انقلاب اسلامی شما در مقابل این حرکتی که به حرکت طبیعی دنیای سیاست تبدیل شده بود، ایستاد. اینی که شما می‏بینید امروز در خیلی از کشورها صدای مرگ بر آمریکا بلند می‏شود، این چیز جدیدی است؛ این مخلوق حرکت ملت ایران است. چنین چیزی وجود نداشت. اینی که شما می‏بینید امروز در همه‏ی دنیا، چه در کشورهای اسلامی، چه حتّی در کشورهای اروپائی، سیاست آمریکائی منفورترینِ سیاستها و سران کشور آمریکا منفورترینِ سیاستمداران دنیا هستند، این ناشی از این حرکت عظیم ملت ایران است. اینجا بود که اول، شاخِ ابرقدرتیِ ابرقدرت‏ها را شکست، نظام سلطه را به چالش طلبید. چرا؟ چرا قدرتهای بزرگ مثل آمریکا و دیگران با کشورهائی که همیشه سلطه‏پذیر بودند، باید از موضع قدرت حرف بزنند؟ توی ایرانِ خود ما سران ذلیلِ روسیاهِ رژیم طاغوت، برای تصمیم‏گیری‏های مهمشان اقدام نمی‏کردند، مگر اینکه قبلًا با سفیر آمریکا و سفیر انگلیس در ایران مشورت کنند. چرا؟ چرا یک ملت با توانائیهای خود، با ذخائر فرهنگی و مادی و معنوی خود، بایستی تابع و تسلیم یک قدرت بیگانه شود؟ چرا؟ این «چرا» را اول، انقلاب اسلامی گفت.

انقلاب اسلامی خود یک نوآوری بزرگِ تاریخی بود که ملت ایران آن را در تاریخ خودش و تاریخ بشریت به ثبت رساند. انقلاب نوآوری بود؛ جمهوری اسلامی نوآوری بود. از بعد از دوران شروع استعمار، دنیا به دو بخش تقسیم شد: یک بخش سلطه‏گر، یک بخش سلطه‏پذیر؛ دولتها و قدرتهایی با تکیه به دانش، با تکیه به سلاح، با تکیه به فریب‏گری، توانستند کشورهای دیگری را زیر سلطه بگیرند؛ آن‏ها شدند سلطه‏گر، این ملتها و این کشورها- خواه و ناخواه- شدند سلطه‏پذیر. دنیا عادت کرد به تقسیم میان سلطه‏گر و سلطه‏پذیر؛ به طور سنتی، جمعی از ملتها باید زیر فرمان و یوغ استثمار و استکبار دولتها و ملتهای دیگری قرار می‏گرفتند. انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی آمد و این خطکشی باطل و این نظام غلط را در هم شکست. جمهوری اسلامی اعلام کرد با سلطه‏گری مخالف است و خود هم اگر بتواند و قدرت داشته باشد، هرگز سلطه‏گری نخواهد کرد؛ نه ملت دیگری را و نه مسئولان کشور، ملت خود را زیر سلطه‏ی ناخواسته‏ی خود نخواهند کشید. با سلطه‏گری مخالف است؛ اما با سلطه‏پذیری بیشتر مخالف است.

سلطه‏پذیری به معنای تسلیم شدن و تشویق کردن سلطه‏گران است. آن ملتی که می‏نشیند تا بیایند و منابع او را غارت کنند و بر سرنوشت او مسلط بشوند، دارد سلطه‏گران را تشویق می‏کند و به دست خود گور خود را می‏کند. از لحاظ اخلاقی، سلطه‏گری و استثمار یک کشور و تسلط ظالمانه‏ی بر یک کشور، تحقیر ملتها و سلب هویت آن‏هاست. ملتها وقتی زیر سلطه قرار گرفتند، فرهنگ خود و هویت خود و شخصیت خود را بتدریج از دست می‏دهند و آن عزت ملی و غیرت عمومی و مردمی و ملی از آن‏ها گرفته می‏شود. از لحاظ سیاسی، سلطه‏گری یعنی سرنوشت یک ملت را در دست گرفتن. همچنانی که در دوران طاغوت، امریکائیها و رژیم امریکا بر کشور ما سلطه داشتند و ملت هم هیچ‏کاره بود؛ یک مستبدی را بر سر کار گذاشته بودند و با فرمان او و پشت سر او این ملت را تحت سلطه قرار داده بودند و در امور داخلی این ملت دخالت می‏کردند: نصب می‏کردند، عزل می‏کردند، خط مشی برای دولت تنظیم و تعیین می‏کردند، نخست‏وزیر می‏آوردند، نخست‏وزیر می‏بردند، حتی در تعیین وزراء و در تعیین فرماندهان ارتش دخالت می‏کردند. از لحاظ اقتصادی هم سلطه‏گری یعنی غارت منابع یک کشور یا معطل گذاشتن منابع یک کشور. این نتائج سلطه‏گری است.

انقلاب اسلامی آمد و خط بطلانی بر همه‏ی این‏ها کشید. تقریباً سی سال است جمهوری اسلامی با این موضع‏گیری شاخصِ تاریخیِ خود، در مقابل سلطه‏گرانی که همه‏ی دنیا را در واقع متعلق به خود می‏دانند ایستاد. رژیم امریکا در این منطقه سلطنت می‏کرد و خاورمیانه پااندازِ مستکبرین و دولتمردان امریکایی بود؛ ایران- که نگین خاورمیانه و مرکز جغرافیائی این منطقه است- زیر نفوذ آن‏ها بود. انقلاب آمد و همه‏ی این اوضاع را برهم زد؛ نظام جمهوری اسلامی با رشادت در قلب این معرکه ایستاد و مسئله عوض شد.

امروز شما نگاه کنید، خاورمیانه نمایشگاه ناکامی امریکا و شکستهای امریکاست. در این سالها، برای جلوگیری از رشد و قدرت یافتن نظام اسلامی، هر کاری که توانستند کردند. اگر شما تصور کنید ضربه‏ای می‏توانستند بزنند و نزدند، خطاست؛ هر کار می‏توانستند کردند؛ هر کار نکردند، چون نمی‏توانستند. در مقابل جنگ تحمیلی‏شان، تهاجم دزدانه‏شان، تحریم اقتصادیشان، جنگ روانیشان، تبلیغاتشان، هیاهو و جنجال و قرشمال‏بازی‏هایی که علیه جمهوری اسلامی در دنیا به راه انداختند، در مقابل همه، جمهوری اسلامی به پشتیبانی این ملت بزرگ و رشید، محکم ایستاد. ایستاد، نه فقط به معنای اینکه توانست خود را نگه دارد و نابود نشود، بلکه به معنای اینکه روز به روز بر قدرت خود افزود.

نفس گرم امام خمینی (ره) که توانست یک ملت را بعد از قرن‌ها رکود و سستی از استبداد و سلطه‌پذیری نجات دهد و به زنده‌ترین ملت دنیا تبدیل کند، هم‌چنان با قدرت دمیده می‌شود و در روح و جان ملت جاری است.

نگاه به تاریخ باید ما را از سرنوشت عمومی ملتها و آحاد بشری آگاه کند؛ درس است، راه را نشان می‏دهد. این سرنوشت ملتهاست. سرگذشت تاریخ عمومی ملتهاست. ملتی که در روابط ظالمانه‏ی سیاسی جهان تحت ستم قرار گرفته است، یا می‏سوزد و می‏سازد؛ تحمل می‏کند، یا درصدد پاسخ برمی‏آید. از این دو حال خارج نیست. سرنوشت ملتها را این انتخاب تعیین می‏کند. روی این نکته شما جوانها خیلی باید تأمل و فکر کنید. این، راه را به ما نشان می‏دهد. روابط ظالمانه میان قدرتهای سلطه‏گر و ملتها و کشورهای زیر سلطه، مسئله‏ی امروز و دیروز نیست؛ مال همیشه‏ی تاریخ است.
بعضی از قدرتها با یال و کوپال خود، با توانائیهای مالی و نظامی خود، به خود حق می‏دهند به ملتهای دیگر ستم کنند، ظلم کنند، وارد بشوند، بکُشند، لگدمال کنند، ببرند، غارت کنند؛ این می‏شود روابط ظالمانه. این می‏شود همان چیزی که ما اسم آن را گذاشته‏ایم نظام سلطه. نظام سلطه یعنی یک طرف سلطه‏گر، یک طرف سلطه‏پذیر.
این ملت زیر سلطه چه تصمیمی خواهد گرفت؟ چگونه عمل خواهد کرد؟ سرنوشت او را پاسخ به این سؤال مشخص می‏کند. یا راه اول را انتخاب می‏کند، می‏گوید می‏سوزم و می‏سازم، که خوب، معلوم است که سرنوشت چنین ملتی که سوختن و ساختن، تحمل کردن، دم‏برنیاوردن و تن به زندگی خفت‏بار و همین دو سه روز زندگی کردن را برمی‏گزیند، چه است. سرنوشت او زیر سلطه ماندن است. اگر می‏خواهید مثال واضحی برای چنین ملتهائی پیدا کنید، به امت اسلام در طول این دو قرن اخیر نگاه کنید.

کشورهای اسلامی در این دو قرن اخیر، این راه را انتخاب کردند؛ راه سوختن و ساختن را؛ راه دم‏برنیاوردن را. در این شرایط کی مقصر است؟ روشن‏فکران مقصرند، علمای دین‏ مقصرند، جوانان مورد نیاز و مورد امید آن جامعه مقصرند. سرنوشت این ملتها این می‏شود که شد. با آن میراث فرهنگی غنی، با آن سابقه‏ی درخشان سیاسی، کارشان به آنجا برسد که تمام کشورهای اسلامی تقریباً زیر سلطه‏ی استعمار بودند در این یکی دو قرن اخیر؛ یا استعمار صریح و علنی، مثل خیلی از کشورهای عربی و غیره، یا استعمار غیر مستقیم- به اصطلاح استعمار نوین- مثل کشور ما در دوره‏ی نظام طاغوت. نتیجه‏ی انتخاب راه اول همین است؛ از لحاظ علمی عقب می‏مانند، از لحاظ افتخارات بین‏المللی عقب می‏مانند، از لحاظ وضع زندگی روز به روز رو به فقرِ بیشتر می‏روند، منابع انسانی‏شان معطل می‏ماند، منابع طبیعی‏شان به غارت می‏رود؛ این می‏شود نتیجه؛ ویرانی کشورها. در مقابل، آن قدرتهای سلطه‏گر با تغذیه‏ی از منابع این‏ها، خودشان را روز به روز قوی‏تر می‏کنند و مسلطتر می‏شوند و زور بیشتری وارد می‏کنند.

انقلاب موج خروشانی است که هر چیزی بخواهد با او مقابله کند، آن را تحمل نمی‏کند. انقلاب، آن‏ها و بزرگتر از آن‏ها را با خودش برد. بعضی توانستند با جریان انقلاب همسو شوند و بالاخره خودشان را به نحوی با انقلاب همراه کنند و نجات پیدا کنند؛ امّا عده‏یی دیگر هم در این اقیانوس موّاج غرق و نابود شدند و صدالبته، نابودی معنوی از نابودی جسمی خطرناک‏تر است.
امروز، هر اندیشه‏ای که جوان را دچار این احساس بکند که از مسئولان و پیشروان انقلاب و مدیران کشور جداست، این اندیشه و تفکر، از نوع همان تفکرات سیاسیِ غلطِ تزریق شده است. امروز باید ملت و دولت، پشت به پشت و دست به دست هم و در کنار یکدیگر، با تمام توان تلاش کنند تا همه‏ی طلسمهای استکبار و سلطه را بشکنند و از بین ببرند. این، صحنه‏ی بسیار مهم و حساسی است. تفکری که شما را هدایت خواهد کرد و باید بکند، تفکر اسلامی است. باید در دانشگاهها به تفکرات اسلامی و کار اسلامی، خیلی اهمیت بدهید.

وضع دنیا را نگاه کنید. شما یک حقیقت جدیدی را دارید به دنیا معرفی می‏کنید. نظام دنیا بخصوص بعد از پیدا شدن پدیده‏ی استعمار و بخصوص در این دو قرن اخیر و باز بالخصوص در آن دوره‏ی سلطه‏ی استعمار که منتهی شد به جنگهای بزرگ این قرن، بر اساس سلطه‏پذیری و سلطه‏گری بود. چند کشور، چند تا دولت، به دلیل خاصی، سلطه‏گری می‏کنند و به نظر خودشان باید هم بکنند! بقیه‏ی دولتها و بقیه‏ی ملتها هم باید سلطه‏پذیری داشته باشند؛ باید زیر سلطه باشند و باید این سلطه را بپذیرند. به قول این نویسنده‏ی جامعه‏شناسِ معروف غربی که منتقد سیاستهای غرب و امریکاست، در حقیقت ثروتمندان کشورهای سلطه‏گر، اغنیای کشورهای سلطه‏گرند. سلطه مال آن‏هاست، مال همه‏ی آن کشورها هم نیست. و ثروتمندان کشورهای سلطه‏پذیر هم باید در خدمت آن‏ها قرار بگیرند؛ و قرار می‏گیرند. درست هم هست؛ تحلیل درستی است.
شما آمدید این نظام پذیرفته‏شده‏ی جاافتاده‏ی ظالمانه‏ی جهانی را انکار کردید و پایش هم ایستادید؛ مهم این است. «إنّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»؛ این مهم است. حرف خوب، شعار خوب، پدیده‏ی حکومت مردمی، پدیده‏ی انقلاب مردمی، مکرراً و متعدداً در خیلی جاهای دنیا بوده؛ اما اینکه این پدیده بتواند خودش را نگه دارد، بتواند این نهال ریشه بدواند، بتواند این پیکره خودش را در مقابل تهاجمهای گوناگون آسیب‏ناپذیر کند که بیست و هشت سال از عمرش بگذرد و کارهای بزرگی را انجام بدهد و مخالفان خودش را به چالش بکشد؛ آن هم مخالفان متکبری که هیچ‏وقت حاضر نبودند خودشان را دهن به دهن کنند با یک کشور به اصطلاح خودشان جهان سومی، این‏ها نشان‏دهنده‏ی این است که یک مقطع جدیدی را شما آغاز کرده‏اید. این را قدر بدانید. اهمیت این مسئولیت بزرگ را بدانید.
خوب، نتیجه‏ی این شناختن جایگاه و موضع و مسئولیت چیست؟ این است که کار را باید ادامه بدهید؛ کار را باید به آخر برسانید. حق ندارید این کار را نصفه‏کاره بگذارید؛ خسته نباید بشوید. باید نگذارید که تلاشتان مطلقاً دچار وقفه شود. باید عوامل شکست و به زانو در آمدن را شناسائی کنید و آن‏ها را از خودتان دور کنید.

ما رفتار نظام سلطه را به هیچ وجه قبول نمی کنیم، البته داعیه سلطه گری نداریم اما در هیچ موضوعی، زیر بار سلطه نمی رویم و شاخص دیپلماسی خود را مقابله با رفتار جهانی نظام سلطه و خروج از قاعده «سلطه گر – سلطه پذیر» میدانیم.

امروز نظام سلطه در دنیا بنایش بر گرفتن و دادن نیست؛ بنایش بر گرفتنِ حد اکثری و دادنِ حد اقلی است؛ ثروت را می‏مکند، امکانات را می‏مکند، اختیارات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را در کشورها می‏مکند و در اختیار می‏گیرند و در مقابل، گاهی هیچ‏چیز نمی‏دهند، گاهی چیز مضری می‏دهند، گاهی هم یک چیزکی به آن کشورِ نقطه‏ی مقابل می‏دهند. الآن بافت سیاسی دنیا این است: سلطه‏گر و سلطه‏پذیر.
اگر بناست این بافت به هم بخورد و کشورها بتوانند به قدر ظرفیت ملتهایشان و استعداد ملتهایشان در روابط عالم جایگاهی داشته باشند، عمده‏ترین چیزی که در این کار تأثیر دارد، علم است. بنابراین علم را باید جدی گرفت؛ باید پیش رفت.

ما امروز یک نظامی هستیم که در دنیای پیچیده‏ی پُرمسئله‏ی سیاست و اقتصاد، نوآوری کردیم؛ نمی‏گذارند این حقیقت به‏درستی آشکار بشود. ملت ایران و جمهوری اسلامی، یک نوآوری پُرهیاهو و پُراثری داشته است. من بارها گفته‏ام، دنیای سیاست- بعد از چالشها و زیر و رو شدن‏های فراوان- تبدیل شد به دنیای سلطه؛ یعنی تقسیم دنیا به سلطه‏گر و سلطه‏پذیر. چند کشور سلطه‏گر و بقیه‏ی کشورها سلطه‏پذیرند؛ در کشورهای سلطه‏گر هم آحاد مردم سلطه‏پذیر و فقط یک عده‏ی معدودی سلطه‏گرند. یعنی هرم دنیا ناگهان از سطح وسیع قاعده، با یک حرکت تندوتیز به رأس کوچکی می‏رسد که دارد بر همه‏ی دنیا حکومت می‏کند؛ این دنیای سلطه است. بعد از فروریختنِ شوروی، دنیای سلطه بازهم دامنه‏اش تنگ‏تر شده؛ یعنی این رأس، به شکلی در انحصار یک دولت و یک قدرت درآمده و او امریکاست. امریکا هم قانع نیست؛ روسیه هم که در مقابل امریکا کوتاه آمد، باز امریکا قانع نیست و دارد همین‏طور پیشروی می‏کند؛ الآن استقرار سامانه‏های موشکی در قلمرو ناتو- در اروپا- را ببینید، این یکی از آن کارهاست؛ یا حضور امریکا در قفقاز را ببینید؛ قفقاز یک روزی حیات خلوت روسها بوده! امریکا همین‏طور دارد روسیه را هم محاصره می‏کند.

حالا در این دنیای سلطه- که حتّی دولتهای اروپایی هم که خودشان جزو خانواده‏ی قدرتند، جرأت نمی‏کنند در مقابل قدرت امریکا حرفِ زیاد بزنند و فقط گاهی نق می‏زنند؛ چه برسد به دولتهای متوسط و پایین- ملتی بوجود آمده که تمام مسلّمات آن رأس قدرت را زیر سؤال برده؛ همه‏ی مسلّمات سیاسیِ رأس قدرت، رفته زیر سؤال. زیر سؤال رفتن، فی‏نفسه چیزی نیست؛ اما اشکالش برای امریکا این است که این مجادله‏ی سیاسی، یک مجموعه‏ی عظیمی تماشاگر دارد. تماشاگرها کیستند؟ ملتها؛ که دارند نگاه می‏کنند و می‏بینند. تأثیری که این در روحیه‏ی ملتها می‏گذارد، برای قدرت استکباری امریکا از هر زهری تلخ‏تر است. امروز در همان کشورهایی که امریکا بر دولتهای آن‏ها مسلط است- در آسیا و آفریقا و خاورمیانه و امریکای لاتین- در بین ملتهای آن‏ها، امریکا منفورترینِ دولتهای دنیاست. این به‏خودی‏خود پیش نیامده؛ این تصادفی پیش نیامده.

داعیه‏ی ما در دنیای امروز، داعیه‏ی کوچکی نیست؛ داعیه‏ی بزرگی است. نمی‏تواند تبلیغات خارجی تو سر جنس ما بزند. ما می‏دانیم چه می‏خواهیم و چه داریم؛ ارزشش را می‏دانیم. داعیه‏ی ما آن‏چنان داعیه‏ای است که امروز در دنیای اسلام، در هر کشوری از کشورهای اسلامی- چه در آفریقا، چه در آسیا- و در هر نقطه‏ای این داعیه‏ها و این شعارها مطرح بشود، اکثریت قاطع مردم با آن همراهی خواهند کرد؛ برای آن شعار خواهند داد و اظهار ارادت و عشق خواهند کرد. این، داعیه‏ی ماست؛ یعنی داعیه‏ای است که حرف دل همه‏ی ملتهای مسلمان است. شما استقبالی را که مسلمانها در کشورهای مسلمان از رئیس‏جمهور کنونیِ ما و در دورانهای قبل از رؤسای جمهور ما- که آن‏ها را مظهر نظام اسلامی می‏دانستند- کرده‏اند، ببینید. این دیگر عرب و عجم ندارد؛ اینجا آسیائی و آفریقائی ندارد. وقتی کسی که مظهر ایران اسلامی است و در آن کشورها حاضر می‏شود، دلها، نه به صورت تشریفات، نه ظاهرسازی، به استقبال او می‏روند و برای او شعار می‏دهند؛ اگر دولتها و پلیسهای آن‏ها و دستگاه‏های امنیتی آن‏ها جلوشان را نگیرند. داعیه‏ی ما چنین‏ داعیه‏ای است و این داعیه در همه‏ی دنیای اسلام طرف‏دار حد اکثری دارد. من می‏گویم دنیای اسلام، اما دائره از این وسیع‏تر است؛ در غیر دنیای اسلام، مردمی که با کاری که جمهوری اسلامی دارد می‏کند و کرده است، آشنا هستند، آن‏ها هم همین احساس را دارند؛ منتها آنجا آشنائی‏ها کمتر است. تبلیغات ما، تبلیغات متناسب باعظمت کارمان نبوده؛ تبلیغاتمان ضعیف بوده است. هرجائی که می‏دانند، از این آرمان طرف‏داری می‏کنند. این آرمان چیست؟ این آرمان «ضدیت با نظام سلطه» است.

ما می‏گوئیم دنیا را سلطه‏گران عالم تقسیم کرده‏اند به دو قسم: سلطه‏گر و سلطه‏پذیر. ما با این مخالفیم. سلطه‏گران غلط می‏کنند که بر دنیای غیر کشور خودشان می‏خواهند سلطه پیدا کنند. و دولتهای سلطه‏پذیر- که زورگوئی آن سلطه‏گران را قبول می‏کنند- بیجا می‏کنند که علی‏رغم میل ملتهای خودشان تسلیم آن سلطه‏گرها می‏شوند؛ این حرف ماست. ما می‏گوئیم ملتها هویت خودشان را باید حفظ کنند؛ منافع خودشان را باید حفظ کنند؛ منابع طبیعی‏شان باید برای خودشان باشد؛ دیگران نباید به این‏ها زور بگویند؛ نباید سرزمین این‏ها را غصب کنند؛ نباید بر این‏ها سلطه‏ی سیاسی و فرهنگی پیدا کنند؛ این حرفی است که همه‏ی ملتها و بسیاری از دولتها این حرف را قبول دارند و از بن دندان این حرف را می‏پذیرند. این داعیه‏ی ماست. شعار در دنیا خیلی است؛ هنر ملت ایران این است که این شعار را در عمل محقق کرده؛ «دوصد گفته چون نیم کردار نیست». روشن‏فکرهای زیادی در دنیا همین حرفها را زدند؛ اما حرف بود. ملت ایران عمل کرد؛ ملت ایران ایستاد و همین ایستادگی بود که برکت کرد و صدق دعای ملت ایران را برای ملتهای دیگر ثابت کرد و این‏طور ملتهای دیگر علاقه‏مند به ملت ایران شدند. این داعیه‏ی ماست. این داعیه‏ای است که کسی در کشور ما بتواند از او دست بردارد؟! جرأت کند از مردم ملاحظه نکند و بتواند برخلاف این داعیه حرکت کند؟! آن مجموعه‏ای، آن حزبی، آن گروهی، آن جناحی، آن جریانی که بخواهد برخلاف این رفتار کند، مردم توی دهن آن جریان می‏زنند.

استکبار جهانی و نظام سلطه، دنیا را به سلطه‏گران و سلطه‏پذیران تقسیم می‏کند. اگر ملتی بخواهد در مقابل سلطه‏گران از منافع خود دفاع کند، سلطه‏گران با آن ملت دشمنی می‏کنند؛ روی او فشار می‏آورند و سعی می‏کنند مقاومت‏ او را در هم بشکنند. این، دشمنِ یک ملتی است که می‏خواهد مستقل و عزتمند و آبرومند و پیشرفته بشود و زیر بار سلطه‏گران نرود؛ این دشمنِ بیرونی است. امروز مظهر این دشمنی عبارت است از شبکه‏ی صهیونیسم جهانی و دولت کنونی ایالات متحده‏ی امریکا. البته این دشمنی مال امروز نیست؛ روشها تغییر می‏کند، اما سیاست دشمنی با ملت ایران از اول انقلاب تا امروز بوده است. هرچه توانسته‏اند، فشار وارد آورده‏اند، اما عبث؛ فشارهای آن‏ها نتوانسته است ملت ایران را ضعیف کند یا به عقب‏نشینی وادار کند؛ نه تحریم اقتصادیشان، نه تهدید نظامی‏شان، نه فشار سیاسی‏شان، نه جنگ روانیشان. امروز ما از پانزده سال قبل، از بیست سال قبل، از بیست و هفت سال قبل بسیار قوی‏تر هستیم؛ این نشان‏دهنده‏ی این است که دشمن در دشمنی با ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی ناکام مانده است؛ اما این دشمنی هست.

امروز در دنیا تناقضی وجود دارد. ملت ایران از نظر ملتهای مسلمان و ملتهای منطقه- ملتهای آسیا، ملتهای آفریقا، ملتهای امریکای لاتین، ملتهای منطقه‏ی خاورمیانه- یک ملت شجاع، مدافع حق و عدالت، و ایستاده‏ی در مقابل زورگویی‏هاست؛ ملت ایران را این‏طور شناخته‏اند. آن‏ها ملت ایران را تحسین و ستایش می‏کنند. اما همین ملت ایران و همین نظام جمهوری اسلامی که این‏قدر مورد ستایش ملتهاست، از نظر قدرتهای زورگو، متهم به نقض حقوق بشر است، متهم به سلب امنیت جهانی است، متهم به حمایت از تروریسم است! این تناقض است؛ تناقض بین نگاه ملتها و خواسته‏ی قدرتها. این تناقض، تهدیدکننده‏ی نظام سلطه‏ی جهانی است. روز به روز این‏ها دارند از ملتها دور می‏شوند؛ این یک رخنه‏ی فرسایشی را در بنای لیبرال دموکراسی غرب به وجود آورده است و روز به روز این رخنه بیشتر خواهد شد. بالاخره تبلیغات استکبار تا مدتی می‏تواند حقایق را پنهان کند؛ همیشه که نمی‏توانند حقایق را پنهان کنند؛ ملتها روز به روز بیدارتر می‏شوند. شما نگاه کنید؛ رئیس‏جمهور ملت ایران به کشورهای آسیا، به کشورهای آفریقا، به کشورهای امریکای جنوبی مسافرت می‏کند، ملتها برای او شعار می‏دهند، به نفع او تظاهرات می‏کنند، اظهار حمایت می‏کنند؛ رئیس‏جمهور امریکا هم به کشورهای امریکای جنوبی- یعنی حیاط خلوت امریکا- مسافرت می‏کند، ملتها پرچم امریکا را به مناسبت آمدن او آتش می‏زنند؛ این معنایش تزلزل پایه‏های لیبرال دموکراسی‏ای است که امروز غرب و جلوتر از همه امریکا، مدعی پرچم‏داری آن هستند. تناقض در خواست آن‏ها و تمایلات مردم و مشاهدات مردم روز به روز بیشتر می‏شود. دم از دموکراسی می‏زنند، دم از حقوق بشر می‏زنند، دم از امنیت جهانی می‏زنند، دم از مبارزه‏ی با تروریسم می‏زنند، اما باطن شریر آن‏ها حکایت از جنگ‏طلبی آن‏ها می‏کند؛ حکایت از پایمال کردن حقوق ملتها می‏کند؛ حکایت از میل وافر و اشتهای سیری‏ناپذیر آن‏ها بر منابع انرژی جهانی می‏کند؛ این را ملتها می‏بینند. روز به روز آبروی لیبرال دموکراسی و آبروی امریکا- که پیش‏قراول لیبرال دموکراسی است- در دنیا در نظر ملتها دارد کم و کمتر می‏شود. در مقابل، آبروی ایران اسلامی دارد بیشتر می‏شود. ملتها می‏فهمند که امریکایی‏ها در ادعای دفاع از حقوق بشر دروغ می‏گویند؛ یک نمونه‏ی آن، رفتار آن‏ها با کشور خود ماست.

ایران در زمان طاغوت- زمان رژیم پهلوی- یکسره در مشت امریکایی‏ها بود؛ امریکایی‏ها بر سراسر ایران مسلط بودند؛ پایگاه نظامی در ایران به وجود می‏آوردند، برای تسلط بر تحرک کشورهای عرب منطقه؛ می‏خواستند این‏ها را از پایگاه ایران زیر نظر داشته باشند. ایران همپیمان اسرائیل بود؛ بدترین دیکتاتوری‏ها بر این کشور حاکم بود؛ مبارزان را در زندان شکنجه می‏کردند؛ در سرتاسر کشور- در همین شهر مشهد، در تهران و در همه‏ی شهرهای کشور- اختناق و شدت عمل مأموران جلاد رژیم طاغوت بر مردم مسلط بود؛ نفت ما را تاراج می‏کردند؛ اموال عمومی و ثروتهای ملی را به نفع حکام و به نفع بیگانگان به تاراج می‏دادند؛ ملت ایران را از حضور در مسابقه‏ی علمی و صنعتی دنیا مانع می‏شدند؛ ملت را تحقیر می‏کردند. آن ایران، متحد درجه‏ی یک امریکا در این منطقه بود؛ زمامدارانش هم محبوب امریکا بودند؛ هیچ اعتراضی هم به نقض حقوق بشر و نقض دموکراسی بر آن حکومت طاغوتی وارد نبود. امروز ایران یک کشور آزاد است؛ با این مردم‏سالاری واضح- که مردم‏سالاری ما در دنیا بسیار کم‏نظیر است- با این ارتباط مستحکم بین مردم و مسئولان کشور؛ این ایران از نظر امریکایی‏ها، از نظر دولت امریکا و سیاستمداران امریکا یک کشور نامطلوب به حساب می‏آید؛ این نشان‏دهنده‏ی جهت‏گیری استکبار جهانی در مقابل حقایق موجود عالم است. البته امریکایی‏ها از این دشمنی سودی نبرده‏اند و بازهم نخواهند برد. ملت ایران روز به روز قوی‏تر می‏شود و ارزشهای انقلاب روز به روز برجسته‏تر و تازه‏تر می‏شود.

درس دشمنان ما چیست؟ معارضان ملت ایران هم باید از این تجربه‏ی بیست‏وهفت‏ساله درس بگیرند. آن‏ها باید باور کنند که یک حادثه‏ی بین‏المللیِ بزرگی در سطح جهانی شروع شده است. این قرن- قرنی که در پیش داریم- قرن شکست سیاستها و روشهای قرنهای نوزدهم و بیستم است. قرنهای نوزدهم و بیستم برای ملتهای منطقه از یک‏سو و قدرتهای غربی از یک سوی دیگر، قرن دین‏زدایی و سپس سلطه و دست‏اندازی به کشورها بود؛ قرن استعمار و استثمار بود.

قرن بیست و یکم- که این قرنی است که چند سال است در آن وارد شده‏ایم- برحسب آنچه که انسان از قرائن می‏فهمد، قرنِ محو کردن و ازاله کردن آثار حرکت قرنهای نوزدهم و بیستم است؛ باید نشانه‏های استیلای قدرتهای بزرگ بر کشورها و ملتها بکلی از صفحه‏ی زندگی بشر پاک بشود؛ سلطه باید وجود نداشته باشد. آمریکاییها می‏خواهند خوب زندگی کنند، بکنند؛ هر ملتی حق دارد در سایه‏ی تلاش خودش خوب زندگی کند؛ اما در داخل کشور خودشان خوب زندگی کنند. خلیج فارس، دریای عمان، اقیانوس هند، بقیه‏ی بخشهای دنیا، تنگه‏های حساس دنیا، مال امریکا نیست؛ این‏ها مال صاحبانش است. ملتها صاحبان کشورهای خودند. این قرن، باید قرن بازگشت ملتها به هویت خود، به انسانیت خود و شکستن طلسم سلطه‏گری و سلطه‏پذیری باشد؛ همچنانی که این قرن، قرن رو کردن به معنویت است. حالا در باره‏ی هزاره‏ی سوم حرفهای یاوه‏ی زیادی می‏زنند؛ برای هزار سال پیش‏بینی‏هایی می‏کنند که به هیچ مستند علمی و فنی متکی نیست. اما اگر انسان بخواهد از روی حدس و گمان در باره‏ی این هزاره حرفی بزند، می‏تواند بگوید که این هزاره، هزاره‏ی معرفت انسان به ارزش خودش است. در این هزاره، انسانها به ارزش خودشان و ارزش نزدیک شدن به خدای خودشان واقف می‏شوند. اگر بشود برای هزاره حدسی زد، آنچه که قابل حدس است، این است. ما حالا بحث هزاره را نمی‏کنیم؛ اما این قرنی که در پیش است، قرنِ روکردن به معنویت و قرن استقلال و هویت ملی ملتهاست و ایران، سرآغاز آن بود. دنباله‏ی ایران بسیاری جاهای دیگر پیش خواهد آمد و قدرتهایی که با این حرکت عظیم بشری مواجه و سینه به سینه بشوند، شکست خواهند خورد و قدرت استکباری یکی از این‏هاست.

مبارزه‏ی با سلطه هم یکی از وظایف دولت اسلامی است. نظام سلطه، نظامی است که مثل بختک سنگینی روی پیکر جامعه‏ی بشری می‏افتد- و افتاده است- و او را نابود می‏کند و از بین می‏برد. این نظام سلطه دو طرف دارد؛ سلطه‏گر و سلطه‏پذیر. با این نظام باید مبارزه کرد. مبارزه‏اش هم با شمشیر نیست؛ مبارزه‏اش با عقل، با کار حرفه‏ایِ سیاسی، و با شجاعت در میدان‏های لازم و متناسبِ خودش است.

دولت اسلامی دشمنانی هم دارد. دولت اسلامی دو دسته دشمن دارد؛ یک دسته دشمنان شناخته‏شده هستند. همه‏ی سلطه‏گران و دیکتاتورهای دنیا به دلایل واضح دشمن دولت اسلامی‏اند؛ چون دولت اسلامی با اصل سلطه و دیکتاتوری مخالف است. کسانی هستند که به دین یا به ورود دین در عرصه‏ی زندگی معتقد نیستند- به اصطلاح سکولارها- این‏ها هم با دولت اسلامی مخالفند؛ می‏گویند اقتصاد باید از دین جدا باشد، سیاست از دین جدا باشد، زندگی اجتماعی از دین جدا باشد، تحرکات و نشاطهای مردمیِ عمومی از دین جدا باشد. مخالفت‏ها هم در طیف وسیعی انجام می‏گیرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت کردن، تا معارضه‏های جدی کردن. مترفین بین‏المللی- یعنی ثروتمندان عظیم جهانی که نفت و منابع عمده‏ی جهانی را در اختیار خودشان می‏خواهند و برای این کار دارند حد اکثر تلاش علمی و عملی را می‏کنند- این‏ها هم جزو دشمنان بیرونی دولت اسلامی‏اند. عرض کردیم دشمن‏ها لزوماً دشمنی نمی‏کنند؛ بعضی از آن‏ها دشمن‏اند، بعضی دشمنی کردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضی وارد میدان می‏شوند و گلاویز می‏شوند. بنابراین انواع و اقسام دشمنی وجود دارد و باید با هرکدام به نحوی برخورد کرد.

دسته‏ی دوم دشمنان درونی‏اند؛ یعنی آفت‏ها، بیماری‏ها و میکروب‏ها. مرگ ما بیش از آنچه ناشی از این باشد که دیگری بیاید ما را بکُشد، ناشی از این است که در درون خودمان اختلافی به وجود می‏آید. غالباً مرگ‏های ما ناشی از ویروسی، میکروبی، بیماری‏ای و سلول عاصی‏یی است که سرطان درست می‏کند؛ کمتر ناشی از این است که کسی بیاید آدم را بکُشد. دولت اسلامی هم همین‏طور است؛ باید مواظب دشمن‏های درونی‏اش باشد؛ این‏ها آفتهایش است.

اتفاقات ریز و درشتی در زمینه‏ی مسائل داخلی، خارجی، مخالفت‏ها، معارضه‏ها، انرژی اتمی و دیگر مسائل جریان دارد. ما اگر توجه کنیم کجا ایستاده‏ایم و در چه وضعیتی هستیم، جواب همه‏ی این سؤالها داده می‏شود؛ اینکه این اتفاق‏ها چرا می‏افتد و انگیزه و هدف چیست؟ مسئله این است که ملت ایران با انقلابِ خودش سقف فلک فرهنگ و سیاست را در دنیا شکافته و طرح نویی در انداخته است. روزی که دنیا دوقطبی بود و دو ابرقدرت با همدیگر آن‏طور معارضه داشتند، در مقابله‏ی با این طرحِ نو باهم همدست شدند. پس معلوم می‏شود که طرح نوی ملت ایران که با انقلاب اسلامی آن را به میدان آورد، چیزی است که جهت مشترک دو ابرقدرت را هدف و آماج خود قرار داده بود و آن را تهدید می‏کرد. آن جهت مشترک چیست؟ قدرت‏طلبی و سلطه‏طلبی. بله، ما با نظام سلطه مواجه شدیم. نظام سلطه یعنی اینکه در دنیا یک امپراتوریِ قدرت وجود دارد، متشکل از طرفهایی. در مقابل آن‏ها، منابع ثروت متعلق به ملتها وجود دارد. رابطه‏ی بین این دو قطب، رابطه‏ی سلطه است؛ سلطه‏گر و سلطه‏پذیر. او سلطه‏گری می‏کند؛ ملتهایی هم که یا خاکشان، یا آبشان، یا نفت‏شان، یا منابعشان، یا موقعیت سوق‏الجیشی‏شان مورد نیاز آن مرکز قدرت است، باید سلطه‏پذیر باشند و آنچه را که او لازم دارد و منافعش تأمین می‏شود، تقدیم او کنند. اگر این کشورها منابع و ثروت خود را تقدیم کردند، فبها؛ مثل خیلی از کشورهای جهان سوّمِ به‏اصطلاحِ رایج؛ یعنی کشورهای عقب‏افتاده. دولتهایی سر کار بودند و منافع ملتهای خود را دودستی تقدیم می‏کردند؛ مثل کشور خود ما در دوران رژیم طاغوت؛ این‏ها مطیع و تسلیم بودند. تسلیم بودن معنایش این نبود که در همه‏ی امور حرف آن‏ها را گوش می‏کردند؛ نه، در برخی از امور اختلاف‏نظر هم داشتند، اما خواسته‏ی آن‏ها را برآورده می‏کردند. آن‏ها می‏گفتند قرارداد نفت این‏طوری باشد، این‏ها قبول می‏کردند؛ در اپک آن‏طوری تصمیم بگیرید، این‏ها می‏گفتند چشم؛ نسبت به اسرائیل و صهیونیسم این‏گونه عمل کنید، این‏ها می‏گفتند چشم؛ نسبت به کشورهای منطقه این‏گونه عمل کنید، این‏ها می‏گفتند چشم؛ موضع‏گیریتان در سازمان‏ ملل این‏طوری باشد، این‏ها می‏گفتند چشم؛ بعد بتدریج وارد امور داخلی کشورها می‏شدند و می‏گفتند دولتِ آن‏طوری به کار بگمارید، این سیاستها را اعمال کنید، چنین تغییراتی در کشور به وجود بیاورید، این‏ها هم می‏گفتند چشم.
نوع دیگر سلطه‏پذیری این است که یک‏وقت دولتی در مقابل منفعتی از منافع آن‏ها سر بلند می‏کند، اما آن‏ها می‏زنند سرش را می‏شکانند و کنارش می‏زنند؛ او هم که پشتوانه‏ی مردمی ندارد- چون همین سلطه‏گرها او را نگه داشته‏اند- به‏راحتی از میان می‏رود؛ در نتیجه یکی دیگر را سر کار می‏آورند، که نمونه‏هایش را در کشورهایی دیدیم و من الآن نمی‏خواهم اسم این کشورها را بیاورم؛ شاید خود شماها هم توجه دارید. در میان کشورهای همسایه، از این قبیل کم نداشتیم؛ یکی را برده‏اند، یکی را آورده‏اند. این نظام سلطه است در دنیا. کسانی که در نظام سلطه پامال می‏شوند، ملتها هستند؛ منافع و هویت و شخصیت و ارزشها و فرهنگشان نابود می‏شود. روز به روز هم نظام سلطه تقویت شده است؛ یعنی از وقتی‏که استعمار بر اثر ارتباطات آسان دنیا با یکدیگر و پیشرفت علم به وجود آمد، نظام سلطه هم پدید آمد. هرچه استعمار پیش رفته، نظام سلطه تقویت شده است. با امکانات جدید و وسایل ارتباطیِ سریع و فوق‏العاده‏یی که وجود دارد و امکانات نظامی و پولی و تبلیغاتی و غیره، نظام سلطه هرچه میخ‏های خود را بر سرزمین محل زندگی ملتها و انسانها بیشتر فروکرده، انسانها محکوم شده‏اند به توسری‏خوری و سلطه‏پذیری. نظام ما آمد این مدار را قطع کرد؛ گفت نمی‏شود. هرچند کمونیسم هم در دنیا بود، اما مدار سلطه وجود داشت و دنیا را تقسیم کرده بودند؛ البته نه از روی طوع و رغبت؛ تقسیمِ از روی ناچاری؛ یک قسمت دست این، یک قسمت دست آن. بنابراین مدار سلطه در آنجا هم وجود داشت. همان شورویِ مدعیِ سوسیالیسم و کمونیسم و عدالت اجتماعی، در اروپای شرقی فجایع عظیمی به راه انداخت که لا بد بعضی از شماها یادتان هست- ماها که یادمان هست- بعضی‏ها هم لا بد در کتابها و نوشته‏ها خوانده‏اید. لهستان یک طور، مجارستان یک طور، چکسلواکی یک طور. خونها ریختند، آدم‏ها کشتند، تانکها بردند؛ همان کاری که امروز امریکایی‏ها در عراق دارند می‏کنند؛ همان کاری که امریکایی‏ها چند صباحِ قبل در افغانستان کردند. سلطه، سلطه است. بنابراین مدار حرکت سلطه‏آمیز و متکیِ به سلطه و بر محور سلطه وجود داشت. ایران اسلامی آمده این مدار را قطع کرده؛ می‏گوید ما قبول نداریم. این طرح، در دنیا بی‏جواب هم نمانده است. ملتها به این طرح خیلی معتقد شده‏اند. هرکس نگاه کند، در دنیای اسلام نشانه‏های این را به‏روشنی می‏بیند؛ یک نمونه‏اش فلسطین است. فلسطین ده‏ها سال تحت اشغال بود، بدون اینکه ملت فلسطین خودی نشان دهند؛ اما می‏بینید ملت فلسطین به کجا رسیده‏اند و با این همه فشار چگونه ایستاده‏اند. اظهاراتی که بعضی از کشورهای حول‏وحوش خود ما در زمینه‏ی گرایش به مردم و گرایش به اسلام و گرایش به جهات مردمی می‏کنند، به‏خاطر این است. ایستادگی مردم عراق را می‏بینید. این عراقی‏ها همان کسانی هستند که سالهای متمادی زیر فشار حکومت انگلیس و بعد هم عواملِ چپ حرکت نمی‏کردند؛ این موج بیداری اسلامی است که عراقی‏ها را این‏طور بیدار کرده است. این طرح جدید کار خودش را کرده؛ یک فرهنگ جدید، یک فکر جدید و یک مسیر جدید برای بشریت مطرح کرده است. عصبانیت‏ها و اشکالات مربوط به این است. مسأله‏ی بمب اتم و دنباله‏های آنچه در توهم فعالیت نظامیِ اتمی در دنیا می‏پراکنند، همه بهانه و حرف است؛ مسئله این نیست. حتّی با اسلام هم به عنوان خودِ اسلام و شعار اسلام مخالفتی نیست. این را شما توجه داشته باشید که در تاریخِ حکومت شعارهای دینی یا حکومتهای مدعیِ دین، حکومت روحانیان کم نیست؛ فراوان است. در دوره‏ی جوانی ما، در مناطقی از دنیا حکومت روحانیون مسیحی بود. در چند قرن گذشته هم که کلیسا بر خیلی از کشورهای غربی و بعضی مناطق دیگر حکومت می‏کرد. در تاریخ اسلام هم که حکومت مدعیان دین و تولیت دین را می‏بینیم. این چیزها در تاریخ کم نیست؛ الآن هم در دنیا حکومتهایی هستند که شعار دین سرِ دستشان قرار دارد. آنچه در دنیا کمیاب است- که این همه دشمنی را به خودش جذب کرده- حکومت ارزشهای دینی است؛ پیدا شدن دین است؛ یعنی اصرار بر تحقق عدالت اجتماعی. اینکه ما می‏گوییم، شعار نیست؛ حقیقت و هویت ماست. ما اگر دنبال عدالت اجتماعی نباشیم، وجود ما پوچ و بیهوده است و جمهوری اسلامی معنی ندارد. باید عدالت اجتماعی را تحقق ببخشیم؛ باید ارزشهای اسلامی را در جامعه پیاده کنیم؛ باید جامعه را، جامعه‏ی دینی و اسلامی کنیم.

ملت ایران در دنیا به این شناخته شده که با ظلم، با سلطه‏گری، با روابط ناسالم سلطه‏گری و سلطه‏پذیری در سیاستهای بین‏المللی، مخالف است؛ به این هم باید شناخته شود که ملتی اهل سازندگی، اهل ابتکار، اهل نوآوری در همه‏ی زمینه‏هاست و یکی از بهترین زمینه‏ها، نیروهای مسلح و به‏ویژه نیروی انتظامی است؛ و شما این فرصت را امروز دارید. ما خوشوقتیم از اینکه بحمد اللّه در زمینه‏های گوناگون نشانه‏های پیشرفت را می‏بینیم. البته مشاهده‏ی اوضاع تأسفبار و مصیبت‏بار ملتهای منطقه و همسایه‏ی ما، برای ملت ایران سخت و دشوار است.

امروز شما مشاهده می‏کنید که در کشور عراق اشغالگران و سلطه‏طلبان با مردم چه جور رفتار می‏کنند؛ درحالی‏که ادعا می‏کنند به دنبال تروریست‏ها هستند، آحاد مردم را قتل عام می‏کنند. بمباران‏های مکرر شهرهای عراق، بمباران فلوجه، شهرک صدر، سامرا و دیگر شهرها، چطور می‏تواند برای مقابله‏ی با مشتی تروریست باشد؟! معنای مقابله‏ی با تروریسم و تروریست‏ها این است؟! کودکان معصوم و زنهای بی‏دفاع و انسانهای بی‏گناهی که در این بمباران‏های کور نابود می‏شوند، تروریستند؟! آیا با این رفتارها تروریسم ریشه‏کن شد یا تشویق شد؟ اگر نگوییم سازمانهای تروریستی شناخته‏شده، زیر نفوذ دستگاه‏ها و سرویسهای جاسوسی امریکا و اسرائیلند- که اگر کسی چنین ادعایی هم بکند، معلوم نیست خیلی گزافه گفته باشد- کمترین سخن این است که بگوییم تجاوز، زورگویی، قتل عام، قلدری، نادیده گرفتن حق یک ملت در کشور خود، تشویق‏کننده‏ی مقاومتهای مردمی و رشددهنده‏ی احساس گرایش به تروریسم در میان همین ملتهاست.

این رفتار، نسخه‏ی زشت دیگری در فلسطین اشغالی دارد. ببینید چه می‏کنند با این مردم! اردوگاه آوارگان را بمباران می‏کنند؛ به توپ می‏بندند؛ خانه‏های مردم را ویران می‏کنند؛ مزارع مردم را خراب می‏کنند؛ دهها نفر کودک و زن و مرد بی‏دفاع را به قتل می‏رسانند؛ به عنوان اینکه به دنبال مبارز فلسطینی می‏گردند!
دنیایی که چشم را بر این جنایتهای وقیحانه می‏بندد، نمی‏تواند ادعا کند که طرف‏دار حقوق بشر است و نمی‏تواند امیدوار باشد که خواهد توانست با تروریسم رو به رشد در دنیا مقابله کند؛ این‏ها مشوق تروریسمند.
رفتار زشت مستکبران و قلدران، می‏تواند برای انسانهای نیک‏خواه، درس عبرت باشد. اقتدار، با اخلاق، مشت قدرتمند، در کنار دلِ رحیم و مهربان؛ اعمال قدرت در مقابل قانون‏شکن، و نرمش و مهربانی و رفتار نیک در مقابل مردمی که محتاج امنیتند و از قانون‏شکنی رنج می‏برند.

این جمهوری اسلامی، امروز در مقابل نظام سلطه‏ی جهانی ایستاده است. به تعبیر سیاستمدارها، اپوزیسیون نظام سلطه جهانی، امروز جمهوری اسلامی است. تنها جایی که تمام‏قد در مقابل این نظام سلطه که مبتنی بر دو رکن سلطه‏گر و سلطه‏پذیر است- هیچ ثالثی وجود ندارد- ایستاده، جمهوری اسلامی است. کشورهای دیگر ممکن است گاهی حرفی بزنند، نمونه‏یی نشان بدهند؛ اما در مقابل این نظام سلطه نایستاده‏اند.
ما نظام شیطانی موجود در دنیا را با ارائه‏ی یک نظام صحیح، که منطبق بر عقل و بر خواست انسان‏هاست، تخطئه می‏کنیم. این نظام، نظامی است که متکی بر عدل در روابط همه‏ی انسانها با یکدیگر است؛ نه فقط در روابط انسانهای داخل کشور؛ لذا همه‏ی فراعنه علیه ما ائتلاف کرده‏اند. شما ببینید که در دنیا کدامیک از فراعنه‏ی بزرگ و کوچک و از شیاطین قدونیم‏قد بودند که با جمهوری اسلامی مخالفت و معارضه نکردند؛ اما ما بالاخره برهه‏های مختلف را گذراندیم و امروز مشاهده می‏کنید که جمهوری اسلامی محکم در مقابل همه‏ی این‏ها ایستاده است، و نشان می‏دهد که می‏تواند بایستد. و اگر ما خودمان- که حالا بعد عرض خواهم کرد- مقداری خودمان را جمع‏وجور کنیم، مقداری بهتر کار کنیم، بیشتر بیندیشیم و قوی‏تر عمل کنیم و جدی‏تر عزم به خرج دهیم، بسیاری از همین مشکلات و ریخت‏وپاش‏هایی که در اطراف مشاهده می‏شود، می‏توانیم جمع و برطرف کنیم.

اصول سیاست خارجی ما از اصول انقلاب ما جدا نیست. ما کار کوچکی که نکردیم؛ ما حادثه و پدیده‏ی جدید و عظیم و عمیق و ماندگاری را به وجود آورده‏ایم که انقلاب اسلامی و ایجاد نظام جمهوری اسلامی است. ما چه در اول انقلاب اصول سیاست خارجی خودمان را تدوین کرده باشیم و چه نکرده باشیم، نفس ایجاد این حرکت و پدیده‏ی جدید، در بطن خود تکلیف ما را در مسائل سیاست خارجی روشن کرده است. ما همچنان که نظام سلطه را در درون کشورمان با انقلاب به هم زدیم، نظام ارباب- رعیتی سیاسی و اجتماعی را به هم زدیم، دید ما در مسائل جهانی هم همین است؛ ما با نظام ارباب- رعیتی در سطح جهان مخالفیم؛ ما با نظام سلطه مخالفیم. اساس سیاست خارجی ما این است که ما این ایده‏ی مخالفت با سلطه‏گری و سلطه‏پذیری را، به‏عنوان یک ستون مستحکم، در فضای سیاست بین‏المللی در سطح دولتها و ملتها استقرار دهیم. امروز یک‏جانبه‏گرایی و انحصار ابرقدرتی امریکا مطرح و تکرار می‏شود، که البته موضوع کاملًا منفی‏یی است؛ اما اگر یک‏جانبه‏گرایی نباشد و ابرقدرتی هم منحصر به امریکا نباشد- مثل آن‏روزی که امریکا و شوروی ابرقدرت بودند- بازهم با نظام سلطه مخالفیم. ما آن‏روز هم مخالف بودیم، امروز هم مخالفیم؛ این سیاست جمهوری اسلامی است. ما روابط ناشی و برآمده‏ی از نظام سلطه در سیاست بین‏المللی را رد می‏کنیم؛ قبول نداریم. خودمان هم در هویت و شخصیت جمهوری اسلامی مانع می‏شویم از اینکه وارد نظام سلطه شویم و اجازه دهیم که بر ما سلطه‏یی به وجود بیاید یا خود ما بخواهیم سلطه‏گری کنیم. ما این فکر را در دنیا ترویج و منعکس می‏کنیم و بر اساس آن کار می‏کنیم؛ این اساس سیاست ماست.
در مقدمه‏ی قانون اساسی ما دفاع از مسلمانان و محرومان به صراحت ذکر شده است؛ ما دفاع از مسلمانها و دفاع از ملت مظلوم را جزو سیاستهای اصولی خودمان می‏دانیم و از آن عدول نمی‏کنیم. استحکام و عمق فکر دفاع از یک ملت مظلوم در سیاست ما بمراتب بیشتر از عمق سیاست دفاع از صهیونیسم در مجموعه‏ی سیاسی دولتی مثل‏ امریکاست. آن‏ها جزو اصول سیاسی‏شان- البته با تفاوتهایی- دفاع از دولت، حکومت و اشغال صهیونیستی است؛ از این دست‏بردار هم نیستند؛ لکن این بر هیچ مبنای فکری و عقیدتی در کاوش نهایی استوار نیست؛ ولی دفاع از ملت مظلوم فلسطین یا دفاع از هر ملت مظلوم دیگر یا مخالفت با اشغالگری و تسلط نظامی، بیش از این در سیاست و در برنامه‏ی عملی ما عمق دارد؛ اما اینکه چقدر می‏توانیم یا نمی‏توانیم، و اینکه چقدر برای ما فرصت و ظرفیت وجود دارد تا آن را پیش ببریم، بحث دوم است. واقعیت آن بحث، نمی‏تواند این حقیقت را در تفکر و نگاه ما به سیاست خارجی عوض کند. ممکن است اهداف کوتاه مدت و تاکتیکی را در موردی پیدا کنیم و از آن‏ها استفاده کنیم، که این بستگی دارد به اینکه چقدر توانایی و هوشمندی و کاردانی و سرعت عمل و سرعت انتقال می‏توانیم به‏خرج دهیم؛ اما این موضوع، نمی‏تواند آن نگاه و سیاست اساسی ما را، در زمینه‏ی مسائل عالم و صحنه‏ی عمومی روابط بین‏المللی، عوض کند. ما طرف‏دار اسلام و طرف‏دار مسلمانها و طرف‏دار بیداری اسلامی هستیم و با تغذیه‏ی قدرتهای استثمارگر از منابع غنی ملتهای مظلوم مخالفیم؛ با استعمار و با استثمار مخالفیم و این مخالفت در زبان و حرف هم نیست؛ اعتقاد ما این است و قالب سیاست خارجی ما هم همین است و این- همین‏طور که گفتم- بر اساس تفکر جمهوری اسلامی است.

در باره‏ی مسأله‏ی علم و تحقیق باید بگویم که عمده‏ی موضوعهایی که قدرتهای سلطه‏گر در نظام سلطه‏ی جهانی برای حفظ این رابطه‏ی سلطه‏گر و سلطه‏پذیر رویش تکیه می‏کنند، سه موضوع است: سلطه‏ی فرهنگی، سلطه‏ی اقتصادی، سلطه‏ی علمی. لازمه‏اش هم این است که نگذارند آن‏طرف سلطه‏پذیر یا آن کسی که سلطه بر او تحمیل شده، در این سه زمینه به استقلال و به خودباوری و به پیشرفت برسد؛ نه در زمینه‏ی مسائل فرهنگی، شامل ایمان و اعتقاد و فرهنگیِ به معنای خاص؛ ارزشها و هدفها و جهت‏گیریها؛ نه در زمینه‏ی اقتصادی، و نه در زمینه‏ی علمی.

کشورهای تحت سلطه هرگز یک اقتصاد درست و حسابی نداشته‏اند. گاهی یک رونق ظاهری داشته‏اند، که می‏بینید در بعضی از کشورهای تحت سلطه رونق ظاهری دارند؛ اما ساخت اقتصادی خراب است؛ یعنی اگر یک شیر را رویشان ببندند؛ یک حساب را مسدود کنند، یا تصرف اقتصادی کنند، همه چیز فروخواهد ریخت و نابود خواهند شد. شما دیدید که یک سرمایه‏دار توانست چند کشور آسیای جنوب شرقی را در مدت دو سه ماه به ورشکستگی برساند؛ آن هم دو سه کشوری که توسعه‏ی نسبتاً خوب و رونق اقتصادی داشتند. رئیس یکی از همین کشورها در همان روزها به‏مناسبتی به تهران آمده بود و با بنده ملاقات کرد و گفت همین قدر به شما بگویم که ما در یک شب بکلی فقیر شدیم! یک سرمایه‏دار امریکایی، یهودی مثل نخی که به‏یکباره می‏کشند و یک بنا؛ بنای عروسکی، روی هم می‏ریزد، عمل کرد و یک نخ را کشید و همه چیز را به هم ریخت. آمریکاییها آنجایی که لازم داشتند، پنجاه، شصت میلیارد تزریق کردند- پنجاه میلیارد به یکی، سی میلیارد به یکی دیگر- اما آنجایی که لازم نداشته باشند، تزریق نمی‏کنند و آن کشور را به خاک سیاه می‏نشانند. البته تزریق کردن یعنی اینکه دوباره همان ساخت عروسکی را به شکل دیگری برپا کنند. به‏هرحال، نمی‏گذارند اقتصاد این کشورها استحکام پیدا کند.

در رابطه با فرهنگ کشورهای تحت سلطه، اولین کاری که سلطه‏گران می‏کنند- که از قدیم مرسوم بوده است- این است که فرهنگ این کشورها را؛ زبانشان، ارزشهایشان، سنتها و ایمانشان را با تحقیر، با فشار، با زور، و در مواقعی به‏زور شمشیر و درآوردن چشم- که در تاریخ مواردی از آن را داریم- نابود می‏کردند و نمی‏گذاشتند که مردم به زبان خودشان تکلم کنند؛ برای اینکه زبان وارداتی را قبول کنند. وقتی انگلیسی‏ها به شبه قاره هند آمدند، زبان فارسی را که زبان دیوانی رایج بود، نگذاشتند پابرجا بماند و با گلوله و با فشار گفتند که حق ندارید فارسی حرف بزنید؛ فارسی را منسوخ کردند؛ انگلیسی را به جایش آوردند. در دوره‏ی حکومت سیاه پهلوی‏ها هم باورهای مذهبی و عمومی و نیروبخش به جامعه؛ ایمان و اعتقادات، را از مردم بتدریج بیرون کشاندند و غیرت‏زدایی و ایمان‏زدایی کردند.

یکی از موضوعهایی که نمی‏گذارند در کشورهای زیر سلطه رشد کند و به‏شدت مانع آن می‏شوند، مسأله‏ی علم است؛ چون می‏دانند علم ابزار قدرت است. خود غربی‏ها با علم به قدرت رسیدند؛ این یکی از پدیده‏های تاریخ بود. البته علم بین شرق و غرب دست به دست گشته و برای مدتی هم آن‏ها در جهالت بودند. در همان دوره‏ی قرون وسطا، که خودشان توصیف می‏کنند، در این طرف دنیا وقت شکوفایی علم بوده است؛ اما بمجردی که آن‏ها به علم رسیدند، از علم به صورت یک ابزار برای اقتدار و کسب ثروت و گسترش سلطه‏ی سیاسی و جذب ثروت ملتها و تولید ثروت برای خودشان استفاده کردند و از آن ثروت باز تولید علم کردند و علم را بالا بردند و دانش خودشان را رشد دادند. آن‏ها می‏دانند که علم چقدر در قدرت بخشیدن به یک ملت و به یک کشور، تأثیر دارد، لذاست که اگر بخواهند نظام سلطه؛ یعنی رابطه‏ی سلطه‏گر و سلطه‏پذیر باقی بماند و حاکمِ بر نظم جهانی باشد، باید نگذارند آن بخشی که آن‏ها مایلند سلطه‏پذیر باشند، دارای علم شوند؛ این یک استراتژی است که بروبرگرد ندارد و الآن رفتارشان هم در دنیا بر همین منوال است؛ لذا باید برای کسب علم و تحقیق جهاد کرد؛ باید کار کرد.

آنچه امروز جنجال آمریکاییها علیه ایران را به وجود آورده و این‏ها را دستپاچه کرده، این است که این‏ها دارند می‏بینند که ایران نیروگاه هسته‏یی را به وجود آورده و می‏تواند برق هسته‏یی تولید کند و سوخت و خوراک آن را هم خودش در داخل تولید می‏کند. این، اولین نقطه‏ی نگرانی این‏هاست. من یک‏وقت گفتم که اگر نفت در اختیار آن‏ها بود و ما احتیاجِ به نفت داشتیم، یک بطری نفت را به قیمت پدر و مادرشان به ما می‏فروختند. این‏طور نبود که یک بشکه‏ی نفت را مثلًا فرض کنید بیست، سی یا سی و پنج دلار- و در واقع مفت- که ما الآن داریم می‏فروشیم، بفروشند. ولی می‏بینید که کشورهای دارای نفت، سرمایه‏ی تجدیدنشدنی خودشان را تبدیل می‏کنند به یک پول ناقابل. این‏ها می‏خواهند همین معادله را در مسأله‏ی سوخت اتمی به وجود بیاورند؛ یعنی کاری کنند که اگر ما نیروگاه اتمی هم داریم، برای سوختش محتاج آن‏ها باشیم.

نقطه‏ی دوم نگرانی آن‏ها این است که از این ناراحتند که این دانش در داخل رشد کرده و روئیده است؛ یعنی در واقع بومی است. البته این به معنای آن نیست که ما این دستگاه را اختراع کردیم؛ نه، بلکه به این معناست که ما برای فراگیری این کار درِ خانه‏ی آن‏ها نرفتیم. محققان جوان خودمان- همین جوانهایی مثل شما- و صدها مغز متفکر و خوش‏فکر توانسته‏اند این دستگاه عظیم را راه‏اندازی کنند و به نتیجه برسانند؛ دانش را در میان خودشان بارور کنند؛ فناوری را به وجود بیاورند و درِ خانه‏ی این و آن نروند؛ این یکی از نگرانی‏های آن‏هاست؛ چرا، چون می‏بینید این درست برخلاف آن فلسفه‏ی استکباری است که کشورهایی که می‏خواهند تحت سلطه باشند، نباید در دانش و فناوری استقلال داشته باشند؛ باید دستشان دراز باشد؛ محتاج آن‏ها باشند. آن‏ها می‏دانند که اگر امروز کشور و ملت ایران توانست بر قله‏ی این فناوری بنشیند، سخن حق او در دنیا که همان استقلال امت اسلامی و عزت اسلامی است، بیشتر در بین مسلمانها و در جوامع اسلامی جایگزین خواهد شد و ذهن‏ها بیشتر آن را قبول خواهند کرد؛ از این ناراحتند؛ لذا جنجال می‏کنند. بنابراین حقیقتِ قضیه غیر از آن چیزی است که آن‏ها می‏گویند.

اسلام اجازه نمی‏دهد ملتهای مسلمان زیر بار زور و سلطه بروند و لگدکوب شوند. شخصیت و عزّت و رشد انسان اسلامی در هر شرایطی باید محفوظ بماند؛ این‏ها در درون اسلام است. اسلام وقتی به عنوان برنامه‏ی زندگی مطرح شد، این‏ها هم مطرح می‏شود. جامعه‏ی ما بحمد اللّه از میلیونها جوانِ دختر و پسر برخوردار است. این مایه‏ی افتخار برای ملت ماست. این ملت باید به وجود این همه جوان، این همه استعداد و این همه دلِ پاک و نورانی ببالد و جوان هم باید به کشور خود، به انقلاب خود، به نظام اسلامی خود و به پرچم برافراشته‏ی اسلام خود ببالد و آینده را بسازد. آینده با حرف ساخته نمی‏شود؛ با کار هوشمندانه و مؤمنانه ساخته می‏شود. باید کار کنید؛ آن هم کار هوشمندانه و برخوردار از پشتوانه‏ی ایمان. جوانانی که امروز شما می‏بینید ناگهان در قالب یک کارِ بزرگ فنّی و یا ایجاد یک فناوریِ بزرگ ظاهر می‏شوند، مدّتها مؤمنانه تلاش و کار کرده‏اند و ناگهان در عرصه‏های علم این‏طور ظاهر شده‏اند. شما هم می‏توانید. به علم و کلاس درس و مطالعه و تحقیق و پژوهش اهمیت دهید. من در این زمینه‏ها به مدیران و مسئولان هم سفارش می‏کنم؛ اما این سفارش جداست و آن را جداگانه به خود آن‏ها می‏گویم. به شما جوانان هم به عنوان‏
فرزندان عزیز و پاره‏های دل این ملت جداگانه می‏گویم: عزیزان من! کار کنید. امروز دشمنان نمی‏خواهند دانشگاه و درس و مدرسه و معلّم باشد. دشمنان ما نمی‏خواهند میلیونها جوان با درس خواندن و حفظ ایمان و رستگاری و پارسایی و پاک‏دامنی‏شان، در این منطقه فردای شکوهمندی را برای ایرانِ مقتدر به وجود آورند. می‏دانند اگر این نیروی عظیم این‏طور کار کند، فردای نه‏جندان دوری، عظمتی از این منطقه سر برخواهد آورد که دشمنان از اینکه بتوانند به آن زور بگویند، مأیوس خواهند بود. من اصرار دارم که شما نقطه‏ی مقابل این خواستِ استعماری و استکباری عمل نمود، ایمان و پاک‏دامنی‏تان را حفظ کنید، درستان را خوب بخوانید و جوانی‏تان را قدر بدانید. این نیرو و این نشاط باید در راه به‏دست آوردن این ارزشهای والا خرج شود؛ وقتش هم الآن است. شما امروز در سالهای طلایی عمر خود قرار دارید و خدای متعال هم به شما کمک خواهد کرد. از این فرصتِ خوبِ زندگی و از دامان گرم و مهربان نظام اسلامی و انقلاب اسلامی- که بحمد اللّه توانسته این‏همه جوان مؤمن و خوب را در درون خود پرورش دهد- بهترین استفاده را بکنید. همان‏طور که گفتم، جوانان ما خوبند. خطاها و لغزشها وجود دارد؛ مخصوص جوانان هم نیست. جوانان این امتیاز را دارند که می‏توانند با استغفار و بازگشت به آغوش خداوند و رحمت الهی، هرگونه آلودگی را از دامان خود پاک کنند. کار جوانان از این جهت آسان‏تر از سالخوردگان است. البته جوانی که سعی کند به گناه و لغزش آلوده نشود، توفیقات و نورانیّت و درخشندگی او بسیار بیشتر خواهد بود؛ همه‏ی تلاشتان باید این باشد.

یک ملت برای اینکه از فقر، ذلّت، زیر سلطه ماندن، بی‏سوادی و از همه‏ی آثار نکبت‏بار تسلّط طواغیت نجات پیدا کند، به همین چیزها احتیاج دارد. چنین ملتی باید آگاه و بیدار باشد، قدرت تحلیل داشته باشد، به‏موقع همه چیز را بفهمد و به موقع اقدام کند، دین- که مایه‏ی قوّت یک انسان در همه‏ی میدانهای زندگی است- در آن ملت عمیق باشد، غیرت که مایه‏ی حفظ هویّت دینی و ملی یک ملت است، در او زنده باشد و تنبل و تن‏پرور نباشد. این صفات در شما مردم هست. در گذشته بود، امروز هست و به فضل الهی در آینده هم خواهد بود. با همین خصوصیّات بود که ملت ایران پیروز شد و امروز دشمنان این ملت می‏خواهند با همین خصوصیّات مبارزه کنند. مبارزه‏ی امروز استکبار با همین چیزهایی است که موتور حرکت یک ملت است: مبارزه با آگاهی مردم است، مبارزه با غیرت دینی و ملی مردم، وحدت مردم، ایثارگری و مقاومت مردم است. امروز مبارزه‏ی دشمن، مبارزه‏ی تبلیغاتی است و بوق‏های تبلیغاتی دشمن همه‏ی فضاهای ممکن را علیه ملت ایران پُر می‏کند. اما ملت ایران دست از ارزشهای اصیلِ خود برنداشته و برنمی‏دارد. امسال بیست و دوم بهمن را دیدید؟! بگذارید خبرگزاری‏ها کتمان و انکار کنند. از خودِ ملت ایران که نمی‏توانند کتمان کنند! امسال درست در همان وقتی‏که سردمداران استکبار جهانی و کاخ‏نشینان کاخ سیاه انتظار داشتند که مردم خاطره‏ی انقلاب را به یاد نیاورند و مورد اعتنا قرار ندهند، مردم در همه‏ی شهرهای کشور با قوّت و قدرت و نشاط و اهتمام به میدان آمدند و نشان دادند که بیدار و آگاهند؛ به راه خود مؤمن و به استقلال و عزّت و افتخار خود علاقه‏مند هستند.

همه‏ی دعوای انقلاب با مراکز قدرت جهانی سر همین یک‏کلمه است. آن‏ها می‏گویند بگذارید ما بر کشور شما مسلّط شویم و منافع خودمان را تأمین کنیم؛ شما هرچه شُدید، شُدید. اگر در علم عقب افتادید، بیفتید؛ اگر به خاک سیاه نشستید، بنشینید؛ اگر تحقیر شدید، بشوید و اگر ناموس و شرف و حیثیت ملی و گذشته و تاریخ شما پایمال شد، بشود. این‏ها مهم نیست، مهم این است که مراکز قدرت، امریکا و صهیونیستها به منافعشان برسند! حرف آن‏ها این است. در مقابل، حرف ملت ایران این است که ما اجازه نمی‏دهیم که شما دزدانِ سر گردنه و وحشیهای در لباس متمدّن، در کشور ما به آرزوهای خودتان برسید. ملت ایران با حضور خود در صحنه در این بیست و چهار سال، آشکارا و با همه‏ی وجود به مراکز قدرت جهانی و طمع‏ورزانِ دنیا گفته و ثابت کرده است که حتّی یک‏قدم عقب نخواهد نشست.

سردمداران امریکا گله می‏کنند که چرا ملت ایران از ما متنفّر است. فقط ملت ایران از شما متنفّر نیست. همه‏ی دنیا از شما نفرت دارند؛ ملتها از شما نفرت دارند. شما در امریکای لاتین مورد تنفّر نیستید؟! شما در سرتاسر آسیا میان ملتها مورد تنفّر نیستید؟! شما حتّی در خود اروپا مورد تنفّر ملتهای اروپا هستید! شما برای خودتان چه گذاشته‏اید تا ملتهای جهان و انسانها از شما متنفّر نباشند؟ یک رژیم مستکبر، متکبّر، زورگو و مزوّر، چه توقّعاتی دارد که ملتهای دنیا به او محبّت بورزند؟! مگر چنین چیزی ممکن است؟!

بله؛ ملت ایران با کسی ابتدائاً سرِ جنگ ندارد؛ اما از مداخله‏گر و سلطه‏طلب متنفّر است. از مرکز قدرتی که بخواهد منافع این ملت را در مقابل منافع نامشروع خود نادیده بگیرد و لگدمال کند، متنفّر است. از کسانی که پرچم دمکراسی و آزادی و حقوق بشر را بلند می‏کنند، اما از رژیمی مثل اسرائیل که صددرصد ضدّ حقوق بشر است، این‏گونه دفاع می‏کنند و در افغانستان آن رفتار را می‏کنند و با اسرای جنگیِ خود آن رفتار را می‏کنند و با ملتهای دنیا آن رفتار را می‏کنند، متنفّر است.

ملت ایران بیدار است. دلهای پُر از ایمان این ملت، به یکدیگر متّصل و مرتبط است. ملت ایران دارای آرمان‏ها و هدفهای بلند است. ملت ایران در طول سالهای متمادی، طعم ذلّت و تحقیرشدگی را در دوران رژیم وابسته‏ی پهلوی چشیده است. برای ملت ایران بازگشت به دوران تحقیر به وسیله‏ی قدرتهای بزرگ، امکان‏پذیر نیست. این ملت بیدار شده است و طعم عزّت را در سایه‏ی انقلاب اسلامی و نظام اسلامی چشیده است. بله؛ هرکس بخواهد حیثیّت و هویّت ملت ایران را مخدوش کند، مورد تنفّر ملت ایران است.
همه در دنیا بدانند، ملت ایران ابتدائاً متعرّض نمی‏شود؛ چون ما سلطه‏طلبی را هم مثل سلطه‏پذیری زشت می‏دانیم. نه سلطه می‏پذیریم و نه خودمان طالب سلطه‏ایم؛ اما هرکس به این ملت تعرّضی کند و منافع او را تهدید نماید، مورد عکس‏العمل تند و پشیمان‏کننده‏ی این ملت قرار خواهد گرفت.

دل بی‏آلایش جوان، هنگامی که با نور ایمان و فروغ اندیشه‏ی عالمانه روشن شود گنجینه‏ئی الهی است که فرآورده‏های آن، امروز و فردای کشور را بهره‏مند می‏سازد. در مرحله‏ی کنونی، آنچه می‏باید پس از تحصیل علم، در صدر فعالیتهای دانشجوئی قرار گیرد، ارتقاء فکری دانشجویان در زمینه‏ی فرهنگ و سیاست است. امروز هیچ‏کس نمی‏تواند انکار کند که فوری‏ترین هدف دشمنان جمهوری اسلامی، تسخیر پایگاههای فرهنگی در کشور است. آنان در صددند بدین وسیله، باورهای اسلامی و انقلابی را که اصلی‏ترین عامل ایستادگی ملت ایران در برابر نظام سلطه‏ی استکباری است، از ذهنها و دلها بزدایند و باورهای سلطه‏پذیری و فرودستی در برابر غرب را به جای آن بنشانند. تلاش آشکار از سوی واسطه‏ها و دست‏نشاندگان امپراتوریهای زر و زور، در بسیاری از عرصه‏های فرهنگی برای تردیدافکنی در مبانی اسلام و انقلاب، امروز افراد دیر باور را نیز به دغدغه افکنده است، و کسانی که دیروز هشدار در برابر شبیخون فرهنگی را جدّی نمی‏گرفتند، امروز آن را به چشم خود می‏بینید. بی‏شک نخستین آماج این شبیخون، جوانان‏اند، به‏ویژه آنان که در جاده‏ی دانش و فرزانگی قدم برمی‏دارند و آینده‏ی فرهنگی و سیاسی کشور در دست آن‏ها است. درست است که دشمن به رغم تلاش و هزینه‏ی فراوان، نتوانسته است به محصول مورد نظر خود دست یابد، ولی به روشنی می‏دانیم که مهم‏ترین پاسخ کوبنده‏ی بدخواهان، معرفت و ایمان روشن‏بینانه و قدرت تحلیل سیاسی است، و این‏ها همان است که تشکل‏های دانشجوئی شایسته‏ی همت گماشتن و پرداختن به آن می‏باشند.

شما جوانان عزیز می‏توانید اثر انگشت دشمن را در بسیاری از مسائلی که امروزه در فضای سیاسی و فرهنگی مطرح است، مشاهده کنید و نشانه‏های هدفمندی این مسائل و جریانات را بسوی تغییر باورهای اسلامی و انقلابی ببینید. این واقعیّت باید سمت و سوی فعالیتهای جامعه‏ی اسلامی دانشجویان و دیگر تشکل‏های اسلامی دانشجوئی را ترسیم کند.

در این راه، آموختن دین و سیاست از انسانهای امین و آگاه و نیز رعایت پرهیزگاری و پارسائی در کار شخصی و جمعی، و البته کمک و راهنمائی طلبیدن از خداوند دانا و مهربان، خطّ روشن و مسیر بی‏ضلالت است.

امروز هرکس به جغرافیای سیاسی و فرهنگیِ عالم نگاهی بیندازد، حقیقتی را مشاهده می‏کند. آن حقیقت این است که امروز جهان از قطبهای سلطه تشکیل شده است؛ مجموعه‏هایی که بر روی هم متأسّفانه یک نظام سلطه‏ی جهانی را در این دوران به وجود آورده‏اند. نظام سلطه چیست؟ نظام سلطه این است که بعضی از کشورهای دنیا سلطه‏گر و بعضی از کشورهای دنیا سلطه‏پذیرند. رسم بر این است که امروز کشورهای جهان را به شمال و جنوب تقسیم می‏کنند. کشورهای شمال یعنی کشورهای ثروتمند و کشورهای جنوب یعنی کشورهای مثلًا فقیر یا کشورهای توسعه یافته و کشورهای رو به توسعه. در دوره‏های قبل هم تقسیماتِ دیگری می‏کردند. من در آن زمان که شوروی سابق هنوز بود و دنیا را به بخشهای سه‏گانه تقسیم می‏کردند، در یک مجمع جهانی این حرف را زدم؛ امروز هم که شوروی‏ای وجود ندارد و قطبهای دوگانه‏ی متضاد قدرت در دنیا به آن صورت نیست، همان عقیده را دارم. هرچه زمان می‏گذرد، این حرف بیشتر تأیید می‏شود؛ و آن حرف این است که جهان دو بخش دارد: یک بخشِ سلطه‏گر، یک بخشِ سلطه‏پذیر. بخش سلطه‏گر لزوماً کشورهایی نیستند که از ثروتهای طبیعی برخوردار باشند؛ بخش سلطه‏پذیر هم لزوماً کشورهایی نیستند که همه فقیر باشند. کشورهای آفریقایی بر روی دریاهایی از منابع طبیعیِ بسیار لازم برای مردمانشان زندگی می‏کنند. در آنجا الماس هست، مواد معدنی بسیاری هست که بشر به آن احتیاج یا اشتیاق دارد. این ثروت طبیعی مال آن‏هاست؛ بنابراین فقیر نیستند؛ اما ابزار سلطه از این جادوگری‏ها بسیار می‏کند؛ یک ملت فقیر را به صاحب ثروت کلان تبدیل می‏کند؛ اما ملتهایی را که از ثروتهای بزرگ طبیعی برخوردارند، به کشورهایی که به نان شبشان محتاجند، تبدیل می‏نماید! امروز در آفریقا، در بسیاری از مناطق آسیا، در بسیاری از مناطق امریکای لاتین، در خود اروپا، از این‏گونه ملتها هستند. این تقسیم دوگانه است؛ یک بخش، قدرتهای سلطه‏گرند که در کشورهایی حکومت می‏کنند؛ یک بخش، سلطه‏پذیرند. من نمی‏خواهم بگویم همه‏ی کسانی که سلطه‏گر نیستند، سلطه‏پذیرند؛ نه، کشورهایی هستند که سعیشان بر این است که سلطه‏پذیری نکنند و سلطه‏ی سلطه‏گران را نپذیرند؛ اما اگر بتوانند، بیشتر در جنبه‏ی اقتصادی از تسلّط بیگانه فرار می‏کنند؛ یا اگر بتوانند، در جنبه‏ی سیاسی از تسلط بیگانگان می‏گریزند؛ اما در جنبه‏ی فرهنگی، سلطه‏ی سلطه‏گران را پذیرفته‏اند. این واقعیتی است که باید انسان آن را درست درک کند. با انکار واقعیتها هیچ‏کس نمی‏تواند به نتیجه برسد.

من به شما عرض کنم: تسلّط فرهنگی از تسلّط اقتصادی و از تسلّط سیاسی هم خطرناک‏تر است. چرا؟ چون وقتی یک ملت بر ملت دیگر تسلّط فرهنگی پیدا کرد، هویّت ملتی که زیر سلطه است، از بین می‏رود. شما فرض کنید یک انسان اصیلِ نجیبِ خانواده‏داری که دارای نیاکان و خانواده‏ی بسیار باشرافتی است. اگر کسی بخواهد از او نوکری بگیرد، به آسانی نمی‏تواند؛ چون او به شرافت خانوادگی خود متّکی است و حاضر نیست کارهای پست انجام دهد. راه اینکه بتوانند او را به کارهای پست وادار کنند و از او نوکریِ بی‏مزد و منّت بگیرند، این است که شخصیت او را، خانواده‏ی او را، سابقه‏ی او را، هویّت او را و تاریخ او را از یاد او ببرند تا فراموش کند کیست و چه شخصیتی دارد. آن‏گاه همه‏گونه می‏توانند در او تصرّف کنند؛ همه‏گونه می‏توانند بر سر او دست دراز کنند. یک ملت نیز همین‏طور است. اگر یک ملت را از تاریخش، از گذشته‏اش، از فرهنگش، از شخصیتش، از مفاخر علمی و دینی و سیاسی و فرهنگی‏اش جدا کردند و از یادش بردند زبانش را از او گرفتند، الفبایش را از او گرفتند، کتابش را از او گرفتند، سابقه‏ی فرهنگی‏اش را از او گرفتند این ملت آماده خواهد شد که هرچه می‏خواهند بر سرش بیاورند. این ملت دیگر جان پیدا نمی‏کند؛ مگر اینکه شخصیتهای برجسته‏ای در آن ظهور کنند. این بلا را بر سر بسیاری از کشورها آورده‏اند.
محور سلطه در دنیا، امروز دستگاه‏های بسیار خطرناک و بسیار بی‏رحمی هستند که مجموعه‏ی کارتلها و تراستها یعنی شرکتها و کمپانیهای اقتصادی را در سرتاسر دنیا تشکیل می‏دهند و بیشترین تسلّط را هم این‏ها بر دولت امریکا دارند. اینکه ما امریکا را یک دولت مستکبر می‏دانیم؛ اینکه ما وقتی می‏گوییم استکبار جهانی، به ذهن همه دولت امریکا خطور می‏کند؛ این به خاطر آن است که تسلّط دستگاه‏های استکباریِ سودجویِ قدرت‏طلبِ زرسالارِ عالم بر آن حکومت از همه جا بیشتر است و همه‏ی ابزارهای علمی و تسلیحاتی و سیاسی آن دولت در راه استثمار ملتها به کار می‏رود.

نکته‏ی اصلی‏ای که مورد نظر من است، این است: برادران و خواهران عزیز من! بخصوص جوانان عزیز! توجّه داشته باشید، امروز در دنیا دولتی که در کنار ملت خود با سلطه‏ی اقتصادی و سیاسی و فرهنگیِ استکبار مقابله و در مقابل آن مقاومت می‏کند، دولت و ملت جمهوری اسلامی ایران است. امروز همه‏ی خصومت و منازعه‏ای که شما علیه ایران در مراکز قدرت جهانی مشاهده می‏کنید، به خاطر همین است. بقیه‏ی حرفها بهانه است؛ حقوق بشر بهانه است؛ حرفهایی که با تبلیغاتِ خودشان در داخل منتشر می‏کنند، بهانه است؛ میل به دمکراسی و اشاعه‏ی مردم‏سالاری که آن‏ها ادّعا می‏کنند دروغ و بهانه است. اصل قضیه همین است؛ دستگاه سلطه در دنیا نمی‏تواند ببیند که دولتی در کنار ملت خود با سلطه‏ی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی استکبار مبارزه می‏کند.

البته ملتها در همه جای دنیا همین احساسات شما را کم‏وبیش دارند. ملتهایی که آگاهی داشته باشند، همین احساسات را دارند؛ مگر اینکه آگاه نباشند یا بسیار غرق در فساد باشند؛ و الّا این احساسات در بسیاری از ملتها هست. بعضی از دولتها هم می‏خواهند با ملتهای خودشان همراهی و همکاری کنند؛ اما نمی‏توانند و جرأت نمی‏کنند. حکومتهایی که از پشتوانه‏ی مردم برخوردار نیستند، به وسیله‏ی همین دستگاه سلطه‏ی جهانی تهدید می‏شوند. به آن‏ها می‏گویند علیه‏تان تبلیغات می‏کنیم، شما را ساقط می‏کنیم. آن‏ها هم برای حفظ قدرت خود چون به ملتهایشان متّکی نیستند تسلیم خواسته‏های استکبار می‏شوند. امروز خصوصیت ایران اسلامی این است که ملت و دولت و مسئولان و همه‏ی آحاد کشور با یکدیگر در یک جهت حرکت می‏کنند. نظام جمهوری اسلامی چون متّکی به مردم است، لذا نه از امریکا و نه از هیچ قدرت استکباری دیگری هیچ واهمه‏ای ندارد.

سؤال اوّل این است که چرا در مقابل سلطه‏گران ایستادگی و مقاومت می‏کنیم؟ چرا تسلیم آن‏ها نمی‏شویم؟ البته جواب این سؤال ساده است. جواب این است که اگر استکبار و دستگاه سلطه توانست بر کشوری تسلّط یابد و در آن نفوذ پیدا کند، منافع آن ملت، دیگر نادیده گرفته خواهد شد. منافع مادّی، منافع اقتصادی، خواسته‏های معنوی و رشد و اعتلای فرهنگی از بین خواهد رفت و مثل وضعیت دوران قبل از انقلاب خواهد شد که یک حکومت دست‏نشانده در اینجا حاکم بود. بنابراین ملت ایران ناگزیر است برای آینده و برای سعادت خود، در مقابل دشمن سلطه‏گر، مقاومت و ایستادگی کند و راهی را که به سوی کمال و سعادت اوست، با قدرت بپیماید.

سؤال بعدی این است که آیا ملت ایران این قدرت را دارد یا نه؟ آیا ملت ایران می‏تواند بی‏اعتنا به فشارهای مراکز سلطه‏ی جهانی، با تکیه بر هویّت و بر تواناییهای خود ایستادگی کند و راه کمال و تعالی مادّی و معنوی خود را بپیماید؟ این سؤال مهمی است. جواب این سؤال از نظر ما بسیار مسلّم و قطعی است و در آن تردید نداریم. جواب این است که بله، می‏تواند. علی‏رغم تبلیغاتی که دشمن به وسیله‏ی دهها رسانه‏ی مکتوب و مسموع و تصویری در سرتاسر دنیا می‏کند و می‏خواهد اصرار بورزد بر اینکه ملت ایران و هیچ ملتی نمی‏توانند در مقابل ما بایستند؛ ملت ایران می‏تواند. به چه دلیل؟ به دو دلیل: اوّل اینکه تواناییهای ذاتی و استعدادهای درونی این ملت بسیار زیاد است که من به بعضی از آن‏ها مختصراً اشاره خواهم کرد. دلیل دوم این است که دشمن با همه‏ی تظاهر به قدرت‏نمایی، ضعیف است؛ دلیل این را هم خواهم گفت و به نمونه‏های ضعف دشمن اشاره خواهم کرد.

هیچ‏کس منّتی بر سر ارتش جمهوری اسلامی ایران ندارد. هیچ کس دست ارتش را به‏سوی انقلاب و اسلام و نور هدایت نگرفته است و نکشیده است. همه ما منّت‏پذیرِ انقلاب و اسلامیم. اسلام به گردن همه ما حق دارد. انقلاب به گردن همه ما حق دارد که ما را از دوران تلخ اسارت و وابستگی و بی‏حالی و عدم امکان بروز استعدادها و قبول سلطه بیگانگان خارج نمود و به دورانی وارد کرد که اگر دشواری و سختی‏ای هم داشته باشد، در راه ایجاد یک دنیای بهتر و برای ایستادن روی پای خود است. ارتش از جمله اجزایی از این ملت بود که با شوق خود، با پای خود، به میل خود، با ابتکار خود، با قبول خطرها، به سمت انقلاب آمد، انقلاب را در آغوش گرفت و در انقلاب حل شد و مظهر آن، روز نوزدهم بهمن 1357 بود.

انقلاب اسلامی آمد، ناگهان یکجا این را از دست این‏ها گرفت. این، یک ضربه بر پیکر امریکا بود. سیاست این‏گونه است که فوراً دستگاه‏های سیاسی، خود را با واقعیت وفق می‏دهند. رژیم امریکا ضربه را خورد؛ لیکن به فکر افتاد که با این واقعیت خودش را وفق دهد. گفتند چه کار کنیم؟ نقشه این شد که کاری کنند کسانی در این کشور با عنوان انقلاب بر سرِ کار بیایند، که رسماً انقلابی باشد، اما باطناً همان ارتباطات و روابط حسنه و بتدریج همان سلطه‏پذیری را داشته باشند اوّلِ کار، همین هم شد و می‏خواست بیشتر بشود. اگر حضور قوی و تعیین‏کننده‏ی امام نمی‏بود، همان‏طور هم می‏شد. حادثه‏ی سیزدهم آبان پنجاه و هشت هم البته ضربه‏ی محکمی زد؛ امام هم مثل کوه استوار ایستادند. آنچه را که آن‏ها فکر می‏کردند، به‏عکس شد؛ یعنی نه فقط انقلاب به رنگ امریکایی درنیامد، بلکه روح استقلال‏طلبی و جدایی از نفوذ روزافزون امریکا در مردم تقویت شد. این موجب شد که رژیم امریکا به‏طور دائم علیه ملت ایران توطئه کند.

معنای نظام سلطه آن است که کشورها، ملتها و دولتها یا باید سلطه‏گر باشند، یا سلطه‏پذیر. دنیا تا چند سال قبل، دوقطبی بود؛ یک طرف نظام غربی به سرپرستی و رهبری امریکا بود، یک طرف هم نظام شرقی به سرپرستی شوروی. این دو نظام، در صد مسئله هم با یکدیگر توافق داشتند. یکی از آن مسائل حفظ نظام سلطه بود. یعنی هر دو این را پذیرفته بودند که دنیا به دو منطقه تقسیم می‏شود. باهم توافق کرده بودند که هر دو طرف به یکدیگر کاری نداشته باشند و هرکدام نظام سلطه را در مجموعه‏ی خودش مستقر کند. امروز هم که یکی از این دو قطب فروپاشید و از بین رفت، آن دیگری از فروپاشی رقیب عبرت نمی‏گیرد؛ بلکه در فکر دست‏اندازی و کسب میراث بازمانده از اوست. ببینید امروز چه غوغایی نسبت به اروپای شرقی در دنیا درگرفته و چه مسابقه‏ای بین کشورهای غربی برای تصرّف کشورهای جداشده شده از شوروی سابق، مثل کشورهای آسیای میانه برپا شده است! ببینید امروز در جمهوری آذربایجان چه خبر است! امریکا از یک طرف، صهیونیستها از طرف دیگر و بعضی از اروپاییها هم از طرفی به میدان آمده‏اند. شاید امروز سرِ قضیه‏ی ارتباط با آسیای میانه، دهها یا صدها هزار انسان زیر فشار و تهدید مرگند؛ به این دلیل که نظام سلطه می‏خواهد این منطقه را هم مثل بقیه‏ی مناطق دنیا ببلعد.

امروز مظهر نظام سلطه، امریکاست. هر سیّئه‏ای که در دنیا براساس نظام سلطه به وجود آید، حتماً بخشی از گناه آن به گردن امریکاست. معنای نظام سلطه آن است که اگر رژیم امریکا برای خود در نقطه‏ای از دنیا منافعی فرض کرد، حق دارد در آن نقطه حضور قدرت‏مندانه‏ی نظامی پیدا کند و هرکسی را که با منافعش مخالفت کند، بکوبد. موضوع بر سر مشروع یا نامشروع بودن این منافع نیست. برای نظام سلطه فرق نمی‏کند؛ و لو این منافع برخلاف همه‏ی پیمانهای بین‏المللی باشد. نظام سلطه، زمانی سلطه‏جوییهای خود را مخفیانه انجام می‏دهد؛ زمانی هم با صراحت و وضوح اعلان می‏کند که فلان سازمان، دولت، جمعیت یا حرکت، با منافع ما تضاد داشته است و این بهانه حقّی برای امریکا ایجاد می‏کند که آن سازمان، شخص، دولت و ملت را بکوبد. این قانون جنگل و نظامی غیر انسانی برخلاف فطرت انسان است. تنها کسانی از نظر سلطه‏گر مورد قبولند که سلطه‏پذیر باشند. اگر دولتی نفت، منابع، امنیت، اقتصاد، روابط خارجی و سیاستهای گوناگون کشور خود را در اختیار سلطه‏گر گذاشت و از او نظر خواست و مطیع او بود، برای سلطه‏گر خوشایند است و آن کشور را قبول دارد. برایش فرقی نمی‏کند که این دولت، دولت ظالم است یا عادل؛ حقوق بشر دارد یا ندارد؛ در آن کشور دمکراسی هست یا نیست؛ اسم پارلمان به گوش آن ملت رسیده یا نرسیده است. به منطقه‏ی خاورمیانه نگاه کنید! دولتهایی که مورد قبول و اعتراف سلطه‏گران آمریکایی‏اند، چگونه دولتهایی هستند؟ آیا از لحاظ فکری، سیاسی، حقوق بشر و دمکراسی رشد کرده‏اند؟ اصلًا معنای دمکراسی را می‏فهمند؟ مردم آن‏ها معنای‏ انتخابات را می‏دانند؟ آیا در این کشورها فضای نفس کشیدن وجود دارد؟ این موضوعات برای مسئولین کشور سلطه‏گر- یعنی امریکا- اهمیتی ندارد. مهم این است که این کشورها تسلیم آن سلطه‏گرند و همین کافی است. اما اگر کشور، جمعیت و سازمانی با هر ملیّت و خصوصیّتی، تسلیم سلطه‏گر نشد، در هرکجای دنیا باشد در خور آن است که ضربه بخورد و مورد حمله قرار گیرد. درگیریها را ببینید! دوستیها و دشمنیها را ببینید! مقابله با نظام جمهوری اسلامی را مشاهده کنید! نظام سلطه‏گر در صورت تسلیم نشدن کشورها و ملتها، ارتکاب هر جنایتی علیه آن‏ها را بلامانع می‏داند.

در نقاط مختلف جهان، دشمنان اسلام به مساجد- که پایگاه حریت انسان و جایگاه رابطه‏ی او با خدا و مرکزی برای کسب آگاهی از شیطنتهای شیاطین زر و زور است- با بغض و کینه‏یی عمیق می‏نگرند و تا آنجا که بتوانند، با وجود و حضور و فعالیت آن‏ها ستیزه می‏کنند. هم‏اکنون مسجد الاقصی، قبله‏ی دوم مسلمین- که بحمد اللّه پایگاه بیداری و مبارزه نیز شده است- مورد جسارت صهیونیستهای پلید قرار گرفته، و در فرانسه و هند نیز مسجد در معرض اهانت و تخریب واقع شده است.

مجموع این حوادث و نظایر فراوان آن، به‏روشنی این حقیقت هشداردهنده را مجسم می‏سازد که امروز قدرت‏مداران عالم و اداره‏کنندگان نظام سلطه در جهان، اسلام را خطری بزرگ می‏شمارند و تجدید حیات اسلام ناب محمّدی (صلّی الله علیه و آله) را در ایران، نه تنها برای منافع منطقه‏ای، بلکه برای منافع جهانی خود که عملًا در حفظ و استقرار نظام سلطه- یعنی تقسیم کشورهای جهان به سلطه‏گر و سلطه‏پذیر- متبلور شده است، تهدیدی جدی به حساب می‏آورند، و بر این اساس با همه‏ی توان خود به مصاف اسلام آمده، و بیش از همه با سرچشمه‏ی امیدبخش این فیض الهی- یعنی انقلاب پیروز اسلامی و نظام مقدس اسلامی در ایران- دشمنی و عناد می‏ورزند.

دانستن این حقیقت و توجه به ابعاد گوناگون آن، هوشیاری و عزم و جدیت عموم ملت ایران و مسلمانان جهان را در چگونگی مقابله با توطئه‏هایی که از سوی دشمن طراحی می‏شود، طلب می‏کند. ملت ما البته در طول ده‏ساله‏ی گذشته با انواع توطئه‏های دشمنان آشنا شده و با آن‏ها دست و پنجه نرم کرده و بحمد اللّه بر بیشتر آن‏ها فایق هم شده است؛ و سنت مسلّم الهی آن است که در چنین میدانی- در میدانی که ملتی مؤمن و انقلابی و برحق و هوشیار و بااراده، در آن با دشمنانی مادّی و زورگو و نابحق و شیطان‏صفت مبارزه می‏کند- پیروزی از آنِ جبهه‏ی حق است که از کمک خدا و اراده‏ی راسخ و روح فداکاری برخوردار است؛ و این همان چیزی است که ما در طول سالهای قبل و بعد از انقلاب تا امروز تجربه کرده‏ایم؛ و همان چیزی است که در سراسر تاریخ نبوتها تحقق یافته و قرآن بارها از آن خبر داده است.

اگر شما امروز به صحنه‏ی سیاسی دنیا نگاه کنید، از این قبیل چیزها زیاد مشاهده می‏کنید. اینکه قدرتها بیایند کشوری را قرق کنند و ملتی را از خانه‏ی خودش بیرون نمایند و به زور، دولت دیگری را در آنجا تشکیل دهند و جای آن‏ها بنشانند، این همان حرکت استکباری است. در حادثه‏ی فلسطین، قدرتهای زورگوی دنیا دست به‏دست هم دادند و یک ملت را از خانه‏ی خودش بکلی آواره کردند. این، چیز خیلی بزرگ و عجیبی است. امروز، دنیا به این رویه عادت کرده است که ملتی را از داخل کشورش اخراج کنند و سپس به زور، آدم‏هایی را از جاهای مختلف دنیا بیاورند و در آنجا بنشانند و یک ملتِ دروغین و مصنوعی به وجود بیاورند و دولتی را هم در رأسش بگذارند تا منافع قدرتهای بزرگ در آن منطقه‏ی عربیِ حساس تأمین بشود!! این، همان استکبار است.

اینکه امروز مشاهده می‏کنید آمریکاییها با خون‏سردیِ تمام، از کشتار هزاران انسان حرف می‏زنند و انفجار بمب در هیروشیما و کشتار هزاران انسان را عادی تلقی می‏کنند و می‏گویند: آن اقدام به مصلحت بود و ما چنین کاری را لازم دانستیم!!، همان روح استکبار است. اگر هواپیمایی را با سرنشینانش ساقط می‏کنند و مورد اعتراض قرار می‏گیرند، می‏گویند: قضیه‏یی بود که تمام شد، صحبتش را نکنید!!
به‏طور طبیعی، برای آن‏ها آدمکشی و جنایت، یک امر معمولی است؛ اما آنجایی که پای منافع خودشان در میان باشد و یا فرضاً یک شهروند آن‏ها در گوشه‏یی از دنیا غلطی کرده باشد و چند نفر از فشارِ رنج و ناراحتی، بلایی سر او بیاورند، در این هنگام، دنیا را از جنجال پُر می‏کنند؛ چون برای خودشان حقی در زندگی و حیات قایلند که برای هیچ‏یک از افراد بشر، این حق را قائل نیستند. این، همان روح استکبار است که در نظام سلطه‏ی کنونی دنیا وجود دارد.

ما در دنیا اعلام کرده‏ایم که انقلاب اسلامی، با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه، یعنی اینکه دولتها و قدرتهایی زور بگویند و ملتها و گروهها و کشورها و دولتهایی، آن زور را قبول کنند. طرفین، طرفین نظام سلطه‏اند و ما نظام سلطه را رد کردیم و رد می‏کنیم و با آن به مبارزه برمی‏خیزیم. ما در نظام سلطه، طرفین را مقصر می‏دانیم؛ هم سلطه‏گر و هم سلطه‏پذیر را. استکبار، به معنای همین نظام سلطه است.
امروز که شما به کلّ نظام غربی نگاه می‏کنید، از این خصوصیت استکبار و سلطه، نشانه‏هایی را می‏بینید. البته، در دنیا هیچ دولتی پُرروتر و وقیح‏تر از رژیم امریکا، سلطه و استکبار را آشکار نمی‏کند؛ اما این خصوصیت، مخصوص امریکا هم نیست. در کلّ نظامهای غربی و کسانی که تابع آن‏ها هستند- مثل دولتهای ارتجاعی و وابسته و نظامهایی که برای خودشان قدرتی هستند- خصوصیات سلطه خودش را نشان می‏دهد؛ اگرچه دنیا آن‏ها را به‏عنوان ابرقدرت نپذیرد.

در دنیایی که سلطه‏های جهانی و گردن‏کلفتهای عالم، منافع اقتصادی و سیاسی و استراتژیک خودشان را بر همه‏ی آرزوهای ملی ملتها ترجیح می‏دهند؛ در دنیایی که رژیمی برای حفظ منافع خود، در چند هزار کیلومتر دورتر از مرزهایش، ناوگان و پایگاه و عنصر نظامی نگهداری می‏کند؛ در دنیایی که ابرقدرت‏ها برای حفظ امنیتی که ادعای آن را می‏کنند و حاضرند امنیت ملی تمام کشورها و مرزها را به هم بریزند و متأسفانه بسیاری از ملتها و دولتها و کشورها، این وضع را تحمل کرده و این وضعیت ناهنجار و غیر انسانی و غیر معقول را قبول کرده‏اند؛ در دنیایی که رابطه‏ی سلطه در آن حکم‏فرماست و ملتها و دولتها، به سلطه‏گر و سلطه‏پذیر تقسیم شده‏اند- الّا استثناهای بسیار معدود- در چنین دنیایی و با این معادله‏ی غلط، نظام اسلامی و ملت رشید و انقلاب ما سربلند کرده است و می‏گوید: من سلطه و سلطه‏گر را رد می‏کنم و تن زیر بار سلطه نمی‏دهم و ملتها را هم تا بتوانم، با فریاد مخلصانه‏ی خود بیدار خواهم کرد.

شما فکر می‏کنید آن قدرتهای سرگردنه‏بگیر دنیا، نسبت به چنین ملتی چه احساساتی خواهند داشت؟ طبیعی است که این احساسات، دوستانه نبوده و خصمانه و متعرضانه خواهد بود. ملت ایران، با این هدفها و خطمشیهای روشن و انسانی و معقول بپاخاست و این نظام را به وجود آورد. یعنی با این ایده‏ها، به رهبری آن رهبر عالی‏قدر و بزرگوار و آن انسان حقیقتاً بزرگ، سر بلند کرد و یک رژیم وابسته‏ی فاسد را مثل دندان فاسدی برکند و دور انداخت و به جای آن، این نظام اسلامی را بر مبنای استقلال و آزادی ملی و ترجیح آرزوهای ملی بر آرزوهای بیگانگان و اطماع متجاوزان بنا کرد. طبیعی است که قدرتهای سلطه‏گر و دزدان غارتگر عالم، با این ملت و نظام دشمنی خواهند کرد.

ما وقتی رد نظام سلطه و سلطه‏گر و سلطه‏پذیر را در دنیا اعلام می‏کنیم، ملتها به هیجان می‏آیند. من، در مجامع جهانی مکرر حضور پیدا کرده‏ام. وقتی این فکر را مطرح‏ کردم، دیدم حتّی رؤسای دولتها به هیجان می‏آیند؛ منتها دست و ذهنشان بسته است و بعضی هم همتشان کوتاه است؛ اما دوست می‏دارند ملتی را ببینند که شجاعانه در وسط میدان، از چنین فکری دفاع می‏کند و می‏ایستد و از هیچ‏کس هم نمی‏ترسد. آن ملت با این آرمان، ملت ماست که باید نیروی دفاعیش متناسب با این آرمان بلند و شایسته، سازماندهی و تقویت بشود.

امروز در دنیا نظام سلطه حاکم است؛ این یک نظام جهانی است. تسلط نظام سلطه بر دنیا و زندگی بشر، دو طرف دارد: یک طرف، سلطه‏گرها که همان ابرقدرت‏هایند؛ و طرف دیگر، دولتهای سلطه‏پذیر هستند که دخالتهای وقیحانه و گستاخانه‏ی ابرقدرت‏ها را قبول می‏کنند؛ این‏ها هم خودشان شریک جرمند. در این میان، ملتها بیچاره هستند که از روی ناآگاهی و ضعف و یا بی‏همتیِ خودشان پایمال می‏شوند و از بین می‏روند.

در وسط این جنگل وحش و غوغای سلطه‏گری که قدرتها با همدیگر بدند و از خودشان می‏ترسند و حساب می‏برند و آتش‏بس پنهانی را بین خود برقرار کرده‏اند تا دنیا را راحت‏تر تقسیم کنند و منابع کشورها را به غارت ببرند، ناگهان ملتی پیدا شده است که به آن قدرتها و وابستگانشان و به زورگویی‏ها و دخالتها و قیمت‏گذاریشان، «نه» می‏گوید. این ملت روی پای خود ایستاده است و با شجاعت در چشم قدرتهای بزرگ نگاه می‏کند و می‏گوید من با شما و زورگویی‏هاتان دشمنم و مخالف سلطه‏طلبیتان هستم و تا آنجا که بتوانم، با شما مبارزه می‏کنم.

ملتی که این‏گونه با شجاعت و بی‏اعتنا به قدرتها در مقابل آن‏ها می‏ایستد و با اتکاء به نفس حرف می‏زند، قاعده‏اش این است که همه‏ی قدرتها باهم متحد شوند و این ملت و نظامی که مردم ایران را این‏طور ساخته است، از بین ببرند. اگر می‏بینیم ملت و نظام ما با این «نه» گفتنها و با این جرأتها و گستاخی‏ها و با ضرباتی که علیه او وارد می‏کنند، نه فقط از بین نرفته، بلکه روز به روز قوی‏تر هم شده است، به این دلیل می‏باشد که ملت ایران خیلی ریشه‏دار و مقتدر است. دنیا مجبور شده است جمهوری اسلامی و ملت ایران را با همین وضع تحمل کند و بپذیرد.
نمودار
مقالات مرتبط
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی