[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى - 1394/12/20 عنوان فیش :مصادیق خیانت های غرب بر علیه ملت ایران کلیدواژه(ها) : خیانتهای غرب, ماجرای میکونوس, برسر کار آمدن رضاخان, برسر کار آمدن رضاخان, روابط و تعامل جمهوری اسلامی, حمایت استکبار از عراق در جنگ تحمیلی, ضعف اروپا, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از چیزهایی که نفوذ در باورهای مردم هدف قرار میگیرد این است که خیانتهای غرب را فراموش کنند. آقایان! ما از غرب صدمه دیدهایم. در تبلیغات جهانی تکیه میکنند روی اینکه چرا در جمهوری اسلامی، بعضیها -گاهی هم اسم بنده را بالخصوص میآورند- با غرب مخالفند، چرا با آمریکا مخالفند. باید فراموش نکنیم که غرب با ما چه کرده. من طرفدار قطع رابطهی با غرب نیستم -حالا این را هم عرض خواهم کرد- این را همه میدانند. من هشت سال رئیسجمهور بودم، با همین کشورها و با همین رؤسای جمهور نشستهام، برخاستهام و صحبت کردهام. الان هم همینجور است؛ الان هم ازجملهی برنامههای میهمانهای آقای رئیسجمهور ملاقات با بنده است. در حرفها هم که با همدیگر فحش و فحشکاری نمیکنیم؛ حرف میزنیم و تفاهم میکنیم. ما مخالف ارتباط با غرب نیستیم [امّا] مسئله این است که بدانیم با چه کسی داریم تعامل میکنیم و بدانیم طرف ما چه کسی است. غرب، کشورهای غربی، از اواسط دوران قاجار، علیه کشور ما فعّالیّتهایشان را شروع کردند؛ ضعف سلاطین قاجار موجب شد اینها دائماً همینطور امتیاز بگیرند، مدام فشار بیاورند، مدام دایرهی زندگی ما را تنگ کنند و پیشرفتهای ما را متوقّف کنند. بعد به این نتیجه رسیدند که باید یک نفر از خودشان را بیاورند، که آوردند؛ رضاخان از خودشان بود. حالا بعضیها همین را هم دارند خدشه میکنند و [میگویند] رضاخان را انگلیسها نیاوردند؛ یک امر به این وضوح را که خودهایشان اقرار کردند، تکرار کردند، خود انگلیسها گفتند، خود مسئولان حکومت طاغوت این را مکرّر گفتند، امّا اینها دارند انکار میکنند. واقع قضیّه این است که رضاخان را آوردند، بعد که احساس کردند ممکن است آنچنانکه مایلند در مشتشان نچرخد، او را برداشتند و پسرش را گذاشتند. بعد که باز از درون کشور یک حرکتی بهعنوان نهضت ملّی شروع شد، سرکوب کردند و بیستوهشتم مرداد را بهوجود آوردند. بعد از بیستوهشتم مرداد، دستگاه جهنّمی ساواک را بهوجود آوردند. اینها را غربیها کردند، اینها را همین انگلیسها کردند؛ بعد از انگلیسها نوبت آمریکاییها بود. کشاورزی کشور را نابود کردند، پیشرفت علمی کشور را متوقّف کردند، مغزهای فعّال را دزدیدند و بردند یا متوقّف کردند، طبقهی جوان را به فساد و لاابالیگری و اعتیاد و مشروبخواری و مانند اینها کشاندند؛ این کارهایی است که غرب در کشور ما کرده. نمیگویم ماها بیتقصیر بودیم، امّا ادارهی کار و تدبیر کار دست آنها بوده است و آنها کردهاند. تقصیر ما این است که ما در صدد علاج برنیامدیم، در صدد مقاومت برنیامدیم. امروز هم اگر مقاومت نکنیم، همان آش است و همان کاسه؛ بازهم همین خواهد شد. بعد، انقلاب اسلامی رخ داد؛ از روز اوّلی که انقلاب رخ داد غرب شروع کرد با ما مخالفت کردن. نه فقط مخالفت [بلکه] بنا کرد معارضه کردن. به صدّام اینها کمک کردند، به ضدّ انقلابها در بخشهای مرزی کشور اینها کمک کردند؛ هم پول دادند، هم سلاح دادند، هم کمک سیاسی و فکری کردند. علیه انقلاب و دستگاه انقلاب و شخص امام راحل (رضواناللهتعالیعلیه) و مسئولین انقلابی اینها بودند که شایعهپراکنی کردند، لجنپراکنی کردند و دشمنی کردند. در جنگ هرچه توانستند به صدّام کمک کردند؛ بمباران شهرهای ما بهوسیلهی صدّام انجام گرفت امّا با پشتیبانی آنها؛ اگر آنها نبودند صدّام نمیتوانست این کار را انجام بدهد. [سلاح] شیمیایی را آنها به صدّام دادند، موشک را آنها دادند، میراژ را آنها دادند، برنامههای جنگی را آنها برایش تنظیم کردند، این صحنههای جنگ بهوسیلهی آنها طرّاحی شد، عکسهای هوایی از رفتوآمدهای سربازهای ما را آمریکاییها به عراق و به صدّام دادند؛ با ما اینجوری رفتار کردند. بعد [هم] که جنگ تمام شد، تحریمها را آنها بر ما تحمیل کردند. ما با اینها مخالفتی [و دشمنیای] نکردیم؛ خود ما یک بنائی را گذاشتیم و گفتیم ما به این بنا وفاداریم؛ اینها برای اینکه ما این بنا را گذاشتیم و مستقل از آنها است و تابع آنها نیست شروع کردند با ما دشمنی کردن. چه کار کنیم ما؟ من میبینم بعضی از برادران ما گاهی اوقات میگویند که ما باید با همهی دنیا رابطه داشته باشیم؛ خب بله، با همهی دنیا -البتّه منهای آمریکا و رژیم صهیونیستی- باید رابطه داشته باشیم؛ ما مشکلی نداریم. اوّلاً همهی دنیا فقط اروپا و فقط غرب نیست؛ در همین حدود چهار سال قبل از این و در همین شهر تهران، مگر اجلاسی تشکیل نشد که بیش از ۱۳۰ یا ۱۴۰ کشور در آن شرکت کردند؟ حدود چهل یا بیشتر رئیس دولت و رئیس کشور شرکت کردند؛ از همه جا آمدند اینجا و در اجلاس غیر متعهّدها شرکت کردند. ما مشکلی نداریم با اینها؛ دنیا که فقط اروپا نیست؛ دنیا جای وسیعی است. قدرتها هم امروز در دنیا پخش شده و تقسیم شده؛ شرق دنیا -یعنی منطقهی آسیا- امروز مرکز یک قدرت عظیمی است. ما با اینها ارتباط داریم؛ ما حرفی نداریم. با اروپا هم ما مشکلی نداریم، اروپاییها با ما مشکل ایجاد کردهاند. بنده به یکی از این رؤسای اروپایی که اخیراً اینجا آمده بود گفتم که اروپا باید خودش را از تبعیّت آمریکا در سیاستهایش نجات بدهد. اروپاییها تبعیّت از سیاست آمریکا کردند؛ او ما را تحریم کرد، اینها هم تبعیّت کردند؛ او علیه ما تبلیغات کرد، اینها هم تبعیّت کردند. خب، ما چه کار کنیم؟ در قضایای مختلف، اروپاییها بودند که ابتدای به دشمنی کردند. سر قضیّهی آن قهوهخانهی میکونوس، رئیسجمهور وقت ما را متّهم کردند و به دادگاه میخواستند بکشانند؛ اسمش را بهعنوان متّهم در دادگاه مطرح کردند! خب چهکار کنیم ما با اینها؟ برویم التماس کنیم؟ برویم بگوییم آقا با ما بهتر از این باشید؟ ما کاری نکردیم با اینها؛ اینها هستند که دشمنی میکنند. اگر ما در مقابل دشمنی دشمنانمان با شجاعت و با اقتدار نایستیم، ما را خواهند خورد، خواهند بلعید. «ما» که میگویم، یعنی کشور را، یعنی ملّت را؛ وَالّا شخص بنده و امثال بنده که اهمّیّتی نداریم؛ کشور را [خواهند بلعید]. ما مسئول کشوریم، مسئول ملّتیم، مسئول تاریخیم؛ نباید اجازه بدهیم. خب، بنابراین اینها رفتارشان با ما اینجوری بوده. مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربی - 1389/11/15 عنوان فیش :اجازه شاه ایران از آمریکا برای عزل دکتر امینی از نخست وزیری کلیدواژه(ها) : عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, وابستگی سیاسی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, استقلال سیاسی, برسر کار آمدن رضاخان, کودتای رضاخان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این انقلابی که در ایران اتفاق افتاد، تغییراتی را به وجود آورد که از لحاظ عمق و ژرفا تغییرات مهمی است، تغییرات اساسی است. بر اساس این تغییرات است که میشود جامعه را پیش برد و تغییرات گستردهای به وجود آورد. این پایههای اصلی، محکم گذاشته شد. من چند مورد از این تغییراتی را که اتفاق افتاد، عرض میکنم. البته اینها را همه میدانید، همه میدانیم، جلوی چشم ماست؛ لیکن همان طوری که خدای متعال در قرآن، ما را متوجه خورشید میکند - «والشّمس و ضحیها»؛ خورشید جلوی چشم ماست، اما سوگند یاد میکند تا ما توجه پیدا کنیم که این پدیده، این حادثه، این موجود اینقدر دارای عظمت است - ما هم باید به این پدیدههای عظیمِ اطراف خود توجه کنیم؛ لذا گفتن اینها از این جهت لازم است که خودمان توجه پیدا کنیم. ... قبل از انقلاب، کشور از لحاظ سیاسی وابسته بود؛ یعنی حکومت، چه خود محمدرضا، چه دستگاههای گوناگون، مطیع آمریکا بودند؛ منتظر اشارهی آمریکا بودند. باز شواهد فراوان است. آدمی پا میشود از اینجا میرود آمریکا - دکتر امینی - برای اینکه آمریکائیها را قانع کند که بشود نخستوزیر در ایران. آمد، شد نخستوزیر! بعد از یکی دو سال، شاه که با او مخالف بود، بلند شد رفت آمریکا، آمریکائیها را قانع کرد که او را از نخستوزیری عزل کند. آمد او را از نخستوزیری عزل کرد! این، وضع مملکت ما بود. برای انتخاب نخستوزیر، شاه مملکت، رئیس کشور محتاج موافقت و رضایت آمریکا بود! در بسیاری از مسائل، شاه سفیر آمریکا و سفیر انگلیس را به کاخ خود دعوت میکرد تا تصمیمی را که میخواهد بگیرد، با آنها در میان بگذارد! اگر آنها مخالف بودند، تصمیم عملی نمیشد. وابستگی سیاسی یعنی این. مطیع آمریکا بودند؛ قبل از دورهی آمریکا هم مطیع انگلیس. رضاخان را انگلیسیها خودشان آوردند سرکار؛ وقتی دیدند دیگر به دردشان نمیخورد، خودشان از حکومت عزلش کردند، از کشور بیرونش کردند، پسرش را آوردند سر کار. این قبل از انقلاب بود. انقلاب آمد استقلال کامل سیاسی را به کشور داد. یعنی امروز در این دنیای بزرگ، در میان این قدرتهای بزرگ، یک قدرت وجود ندارد که بتواند ادعا کند خواست او، ارادهی او بر ارادهی مسئولین کشور یا ملت ایران اندک تأثیری دارد. این نکتهی بخصوص - یعنی ایستادگی، استقلال، عزت سیاسی - بیشترین جذابیت را برای ملتها دارد. اینکه میبینید ملتها نسبت به ملت بزرگ ایران احساس احترام میکنند، بخش عمدهاش مربوط به این قسمت است: استقلال سیاسی. مربوط به :بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت - 1387/09/24 عنوان فیش :نابودی نظام استبدادی و مقابله با وابستگی؛ نتیجه حضور مردم و رهبری امام خمینی(ره) کلیدواژه(ها) : انحراف مشروطه, انحراف مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, رهبری امام خمینی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, استبداد رضاخان, دستاوردهای امام خمینی(ره), تمایزات نظام جمهوری اسلامی, نظام جمهوری اسلامی ایران, استقرار نظام جمهوری اسلامی, نابودی نظام سلطنتی در ایران, حضور مردم در انقلاب اسلامی, حضور مردم در صحنه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [یك نكته در باب شناخت]تاریخچهی پرماجرای انقلاب ما این است كه توجه كنیم كه كشور ما بعد از اینكه سالهای متمادی دچار استبداد سلطنتی بود تا دورهی مشروطه، مشروطیت یك فرصتی بود برای تنفس؛ یعنی انتظار این بود كه حادثهی نهضت مشروطیت یك مجال تنفسی برای این ملت به وجود بیاورد، به آنها آزادی بدهد؛ اما اینجور نشد. مشروطیت از همان اول به وسیلهی بیگانگان، به وسیلهی قدرت مسلط آن روزِ دنیا یا یكی از قدرتهای مسلط آن روزِ دنیا كه دولت انگلیس بود، مصادره شد. بعد از هرج و مرجی كه در اوائل مشروطه به وجود آمد، به فاصلهی چند سال، همان دولت بیگانهی سلطهگر خارجی - یعنی انگلیس - یك دیكتاتور خشن و بیرحم و بسیار خطرناكتر از سلاطین قبل از مشروطه - یعنی مظفرالدین شاه و ناصرالدین شاه - را بر سر كار آورد كه او رضا خان بود. دیكتاتوریِ رضا خان بمراتب از دیكتاتوری ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه برای كشور و ملت ما بدتر و خشنتر بود كه انگلیسها او را سر كار آوردند. در واقع ما از دوران استبداد، وارد دوران آزادی نشدیم، بلكه وارد دوران استبداد دیگری همراه با وابستگی شدیم؛ یعنی ملت طعم آزادی را نچشید. لذا وقتی نهضت اسلامی در ایران شروع شد و امام هدف از این نهضت را ریشهكن كردنِ حكومت استبدادی و حكومت سلطه و قطع نفوذ بیگانگان اعلام كرد، خیلی از مبارزین قدیمی و افرادی كه دستشان تو كار مبارزه بود، زیاد باورشان نمیآمد؛ نمیتوانستند درست تصور كنند كه چطور ممكن است چنین چیزی! سلطنت را در این كشور انسان از بین ببرد؟! من یادم است در همان سالهای آخر مبارزه - كه امام بحثهای اساسی مربوط به حكومت را كرده بودند و این بحثها در بین مردم پخش شده بود و ایشان اعلام كرده بودند كه شاه خائن است و شاه باید برود - بعضی از عناصر مبارز، فعال و خوب - كه بعد هم در انقلاب فعالیتهای زیادی داشتند - حتّی آنها، میگفتند: مگر ممكن است؟! چطور امام مسئلهی سلطنت را مطرح میكند؟ مگر میشود با سلطنت درافتاد؟! باورشان نمیآمد. علت این بود كه دوران طولانی اختناق و استبداد در این كشور همراه شده بود با نفوذ بیگانه، سلطهی بیگانه و حمایت بیگانگان از نظام سلطنت. ولی این اتفاق افتاد. نهضت عظیم اسلامی، همت مردم، رهبریِ شخصیت بینظیری مثل امام - كه حقاً و انصافاً شخصیت بینظیری بود - كار خودش را كرد. «صبر» و «بصیرت». بنده بارها از كلام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) این را نقل كردهام: «لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»؛ بصیرت - آگاهی - و صبر؛ یعنی استقامت، پافشاری، خسته نشدن. این دو خصوصیت در ملت ایران پیدا شد و كار خودش را كرد و انقلاب پیروز شد. در واقع تشكیل نظام جمهوری اسلامی، پاسخی بود به نیاز بلندمدتِ تاریخیِ ملت ایران. ملت ایران از دل آرزوهای تاریخی خودشان، جمهوری اسلامی را عَلم كردند و سر پا كردند. خوب، بدیهی است وقتی كه یك نظامی اینجور در آرزوهای دیرین مردم ریشه دارد، این نظام ماندنی است؛ این نظام قابلیت بقاء دارد، قابلیت رشد دارد، ریشه میدواند و دشمنی با این نظام آسان نیست. و این اتفاق افتاد. یقیناً هیچ جریان مبارز دیگری نمیتوانست در كشور ما نظام سلطنتی را از بین ببرد - جوانهای عزیز! این را بدانید و مطمئن باشید - جز جریان اسلامی و دینیای كه پیش آمد. هیچ جریان دیگری، هیچ حزبی، هیچ مجموعهی مبارزی امكان نداشت بتواند نظام استبدادی وابستهی به قدرت آمریكا را در این كشور سرنگون كند؛ كمااینكه جریانهای مبارز قدیمی در این كشور، همه از كار افتاده بودند؛ چه جریانهای چپ، چه جریانهای راست، چه گروههای مسلح. در سالهای 54 و 55 همهی این گروهها به وسیلهی آن دستگاه قلع و قمع شده بودند. تنها چیزی كه میتوانست آن رژیم باطل را ساقط كند، موج عظیم ملی بود؛ حضور یكپارچهی مردم، كه این هم جز با انگیزهی دین و با پیشوائی روحانیت مبارز و مرجعی مثل امام بزرگوار امكانپذیر نبود. بعد هم كه آن رژیم فاسد سرنگون شد، هر نظام دیگری غیر از نظام جمهوری اسلامی - چه نظام چپ، چه نظام راست - اگر سر كار میآمد، امكان نداشت بتواند در مقابل نفوذ دشمن، در مقابل دخالتهای گوناگون دشمن مقاومت كند. ما دیدیم كه چطور انقلابهائی كه سر كار آمدند، چند سالی هم بودند؛ چه از نوع چپ، چه از نوع میانه، اما نفوذ و دخالت آمریكا - دخالت سیاسیاش، دخالت نظامیاش، محاصرهی اقتصادیاش - اینها را نابود كرد؛ از بین برد. شما امروز نگاه كنید به اروپای شرقی - كه یك مركز عمدهی حكومتهای سوسیالیستی و چپ بود - و ببینید كه كارشان به آنجا رسیده كه پایگاههای نظامی و موشكی آمریكا در همان كشورهای چپِ سابقِ اروپای شرقی گذاشته میشود و آمریكائیها آنجا حضور پیدا میكنند! بنابراین، هیچ نظامی جز جمهوری اسلامی نمیتوانست در مقابل نفوذ و فشار آمریكا مقاومت كند. مربوط به :بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 عنوان فیش :سیر نفوذ و دخالت انگلیس در نهضت مشروطه و تبدیل آن به استبداد رضاخان کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ جنگ جهانی اول, عراق, انحراف مشروطه, انقلاب مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, حذف علما در مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, مشروطهشناسی, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, برسر کار آمدن رضاخان, کودتای رضاخان, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای بیگانگان در ایران, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تاریخ جنگ جهانی اول, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمار انگلیس در عراق, استقلال هندوستان, حزب کنگرهی هند نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من حالا یك نگاهی میكنم به حركت مشروطیت؛ یعنی از سال 1285 شمسی تا 1299؛ چهارده سال است. آقای حداد فرمودند: نوزده سال؛ به لحاظ سلطنت رضاشاه. در حالی كه آن را اصلاً به حساب نیاورید. حكومت رضاشاه از سلطنتش كه شروع نشد، از كودتای 1299 شروع شد؛ اصلاً استبداد از آن وقت شروع شد. رضاخان بود كه توانست آن استبداد قاهرِ رضاخانی را - سردار سپه بود - مثل یك میوهی رسیدهای در دامن او بگذارد؛ والّا امكان نداشت. پس مبدأ استبداد دوم را، سال 1299 بگذارید. این حركت انگلیسی كه فعال مایشاء در قضیهی مشروطیت و مابعد مشروطیت بودند، در چه دورهای از تاریخ غرب و تاریخ انگلیس واقع میشود؟ از وقتی كه غربیها و اروپاییها در اوج نشاط تمدن و پیشرفت علمی و سیاسیاند؛ یعنی یك حركت پُرنشاط امیدوارِ مهاجمی به همهی دنیا دارند، كه شما ببینید دوران استعمار در اینجا به اوج رسیده؛ یعنی همهجا، در واقع همه جای مناطق زرخیزِ عالم، تحت استعمار است و یكی از جاهایی كه باید تحت استعمار قرار بگیرد، این منطقهی نفتخیز است. در آن زمان، نقش نفت تازه بهمرور داشت برای غربیها واضح میشد و شاید در آن روز مهمتر از نفت برای آنها مسألهی ایجاد یك حائلی برای هندوستان بود؛ چون هندوستان برای انگلیسها خیلی مهم بود و مناطق ایران و عراق حائلی بودند كه نگذارند روستزاری به هندوستان دست پیدا كند. بنابراین، ایران یكی از آماجها و اهداف حتمی انگلیسها بود. در آن چهارده سال اینها چه كار كردند؟ اول، فرصتطلبی كردند و تا این حركت عدالتخواهی مشروطیت را در ایران بهوسیلهی عواملشان از نزدیك حس كردند، خیلی ماهرانه روی این حركت دست گذاشتند و آن را در اختیار گرفتند. جزو اولین كارهایی هم كه كردند، این بود كه اركان اصلیِ جنبهی دیگرِ این حركت را كه جنبهی دینی و ملی باشد، از صحنه حذف كردند، بعد هم با استفاده از هرج و مرجی كه در ایران به وجود آمد - میتوان احتمال داد كه خیلی از این موارد هرج و مرج (حوادث آذربایجان، حوادث شمال غربی كشور و مسألهی ارومیه) با تحریك خود اینها بوده، كه قرائنی هم دارد. اتفاقاً «كسروی» حوادث شمال غربی كشور را خیلی خوب تشریح میكند و انسان میبیند چه اتفاقی آنجا افتاده - زمینه را برای یك حكومت استبدادی مطلق، یعنی همان چیزی كه مشروطه ضد او آمده بود، فراهم كردند و بعد هم در 1299 این مستبد را آوردند سر كار؛ یعنی چهارده سال طول میكشد تا جامعهی استبدادیای را كه بهوسیلهی نهضت ملی و اسلامی مردم داشت مضمحل میشد، با مقدماتی كه خودشان انجام دادند، به یك جامعهی استبدادیِ غیر قابل اضمحلال تبدیل كنند. در این اثنا، جنگ جهانی اول هم اتفاق میافتد كه با پیروزیِ جبههای كه انگلیسها در آن هستند، به انگلیسها یك قدرت جدیدی میدهد و اینها میتوانند آزادانه هر كاری بكنند. میدانید كه اینها در همین سالها عراق را هم فتح كردند؛ یعنی مابین سالهای 1914 و 1920؛ در واقع 1333 قمری تا 1338 قمری. اینها دربارهی عراق یك سلسله اقداماتی را شروع كردند كه انسان میفهمد كه این اقدامات، اولاً با پشتگرمی اینها به پیروزی در جنگ بوده، ثانیاً به دلیل تسلط بر ایران بوده است. اینها در 1920 توانستند عراق را قبضه كنند كه «ثورةالعشرینِ» - انقلاب 1920 - عراقیها كاملاً سركوب شد و اینها حكومت را به وجود آوردند. در همان سال - یعنی تقریباً در یك سال؛ حالا شاید از لحاظ ماههای میلادی یك مقداری اینور و آنور باشد - رضاخان سر كار آمده؛ در 1299 و در 1920 یا 21، ملك فیصل اول در عراق سركار آمده است و پادشاهی، كاملاً در مشت انگلیسها بود و به وسیلهی خودِ آنها در آنجا به وجود آمده؛ یعنی یك حركت كاملاً حسابشدهی دقیقِ خوبی را انگلیسها انجام دادند. من البته نمیخواهم از اهمیت مشروطه - كه آقایان فرمودید - در تاریخ كشورمان، كه درست است، صرفنظر كنم؛ این چیز خیلی مهمی است و قابل انكار نیست؛ مثل خیلی از كارهایی كه دشمنان یك ملتی كردهاند، اما آن كار بهمرور تبدیل شده به چیزی كه به نفع آن ملت است. حالا مشروطه را كه خود ملت ما شروع كرد، او استفاده كرد! اما مثلاً فرض كنید كه حزب كنگرهی هند را انگلیسها به وجود آوردند، ولی استقلال هند بهوسیلهی حزب كنگره انجام گرفت! یعنی خود این بهمرور زمان تبدیل شد به پایگاهی علیه انگلیسها. این، ممكن است و ایرادی ندارد. شما به مشروطه افتخار بكنید و مشروطه را جزو نقاط عطف تاریخ ایران بدانید؛ اما حقیقت صحنه و آنچه در خارج واقع شد، این است. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1384/08/08 عنوان فیش :سکوت ملت ایران در اعدام شیخ فضل الله عامل انتقال قدرت به رضاشاه کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, برسر کار آمدن رضاخان, شیخ فضل الله نوری, گناه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از سه گونه گناه باید استغفار كرد؛ اینها به درد ما میخورد؛ من و شما در كارهای مدیریتی هم به آن نیاز داریم. غفلت از اینها خسارتهای بزرگی را بر ما وارد كرده است و میكند. سه جور گناه وجود دارد: ... نوع سوم، گناهان جمعی ملتهاست. بحث یك نفر آدم نیست كه خطایی انجام دهد و یك عده از آن متضرر شوند؛گاهی یك ملت یا جماعت مؤثری از یك ملت مبتلا به گناهی میشوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یك ملت گاهی سالهای متمادی در مقابل منكر و ظلمی سكوت میكند و هیچ عكسالعملی از خود نشان نمیدهد؛ این هم یك گناه است؛ شاید گناه دشوارتری هم باشد؛ این همان «انّ الله لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم» است؛ این همان گناهی است كه نعمتهای بزرگ را زایل میكند؛ این همان گناهی است كه بلاهای سخت را بر سر جماعتها و ملتهای گنهكار مسلط میكند. ملتی كه در شهر تهران ایستادند و تماشا كردند كه مجتهد بزرگی مثل شیخ فضل الله نوری را بالای دار بكشند و دم نزدند؛ دیدند كه او را بااینكه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینكه با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نكرد، ضد مشروطه قلمداد كردند- كه هنوز هم یك عده قلمزنها و گویندهها و نویسندههای ما همین حرف دروغ بیمبنای بیمنطق را نشخوار و تكرار میكنند- پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشكیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حكومت به رضا شاه را تصویب كردند. آنها یك عده آدم خاص نبودند؛ این یك گناه ملی و عمومی بود. «و اتّقوا فتنة لا تصیبنّ الّذین ظلموا منكم خاصّة»؛ گاهی مجازات فقط شامل افرادی كه مرتكب گناهی شدند، نمیشود؛ مجازات عمومی است؛ چون حركت عمومی بوده؛ و لو همهی افراد در آن شركت مستقیم نداشتند. همین ملت آن روزی كه به خیابانها آمدند و سینهشان را مقابل تانكهای محمدرضا پهلوی سپر كردند و از مرگ نترسیدند؛ یعنی تحمل و صبر و سكوت گناهآلود پنجاه ساله را تغییر دادند، خدای متعال پاداش آنها را داد؛ حكومت ظلم ساقط شد، حكومت مردمی سر كار آمد؛ وابستگی ننگآلود سیاسی از بین رفت، حركت استقلال آغاز شد و انشاءاللَّه ادامه هم دارد و ادامه پیدا خواهد كرد و این ملت به توفیق الهی و به همت خود، به آرمانهای خودش خواهد رسید. این به خاطر این بود كه حركت كرد. بنابراین گناه نوع سوم هم یكطور استغفار دارد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر - 1380/05/01 عنوان فیش :تفاوت حضور استعماری انگلیس در هند و ایران کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, هنر انقلابی, آشنایی با تاریخ, رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ استعمار کهن, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار نوین, تاریخ استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : توقّع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنی بر نگاه زیباشناختی در زمینهی هنر است، كه توقّع زیادی هم نیست. ملتی در یك دفاع هشت ساله با همهی وجود به میدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداكاری در راه ارزشی كه برای آنها وجود داشت، استقبال كردند - البته عمدتاً به خاطر دین رفتند؛ هرچند ممكن است عدّهای هم برای دفاع از میهن و مرزهای كشور دست به فداكاری زده باشند - مادران و پدران و همسران و فرزندان و كسانی كه پشت جبهه تلاش میكردند نیز طور دیگری حماسه آفریدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدّس را مرور كنید، ببینید برای یك نگاه هنرمندانه به حالت و كیفیّت یك جامعه، چیزی از این زیباتر پیدا میكنید؟ شما در عالیترین آثار دراماتیك دنیا، آنجایی كه به فداكاری یك انسان برخورد میكنید، او را تحسین و ستایش میكنید. وقتی فیلم، آهنگ، تابلوی نقاشی، زندگی فلان انقلابی - مثلاً ژاندارك - یا سرباز فداكار فلان كشور را برای شما به تصویر میكشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمیتوانید كار او را تحسین نكنید. هزاران حادثهی به مراتب باارزشتر و بزرگتر از آنچه كه در این اثر هنری نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدّس و در خود انقلاب، در خانهی شما اتفاق افتاد. آیا این زیبایی نیست؟ هنر میتواند از كنار این قضیه بیتفاوت بگذرد؟ توقّع انقلاب این است و توقّعِ زیادهخواهانهای نیست. میگویند چرا زیبایی دیده نمیشود! كسی كه به این مقوله بیاعتناست، نمیخواهد این زیبایی را ببیند؟ عزیزان من! عدّهای از شما با تاریخ بهخوبی آشنا هستید. من هم با تاریخ آشنا هستم. من سطرسطر ورقهای تاریخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مكرّر در مكرّر خواندهام. ما حقیقتاً یكی از گرفتارترین ملتها در پنجهی گردنكلفتی و قلدری قدرتهای جهانی بودهایم. بنده در باب شبه قارّهی هند مطالعات مفصّلی داشتهام و كتابی هم در این زمینه نوشتهام. وقتی وضعیت ایران را با شبه قارّه مقایسه میكنم، میبینم بااینكه آنجا استعمار مستقیمِ انگلیسیها وجود داشت، اما به لحاظ فشار انسانی بر یك كشور از ناحیهی قدرتهای اهریمنی دنیا، وضع ما از آنها بدتر بود. آنها از طرف نیروهای خودی و میهنیِ خودشان دچار خیانت و نفاق و فساد و وابستگی نبودند. یكمشت انگلیسی به آن كشور وارد شده بودند. خودیهای آنها عبارت بودند: از گاندی و نهرو و مولانا محمد علی و مولانا شوكتعلی و جناح و غیره. آنها با انگلیسیها جنگیدند و بسیار هم زجر كشیدند؛ اما وضع ما اینگونه نبود. انگلیسیها رضا خان را به عنوان یك عامل دستنشانده بر سرِ كار آوردند تا كار مورد نظر آنها را انجام دهد. این حرفها جای انكار نیست؛ حرفی نیست كه من بزنم؛ این حرفها جزو واضحات تاریخ است كه هم گزارشگران نوشتهاند و هم اسنادی كه بعد از سی، چهل سال منتشر شده، گویای آن است. همین چند روز پیش در سندی از همین قبیل میخواندم كه در جلسهای كه سید ضیاء و رضا خان و مأموران انگلیسی بودند، رضا خان گفته بود كه من سیاست سرم نمیشود و وارد نیستم؛ هرچه شما دستور بدهید؛ من گوش به فرمانم! همینطور هم بود؛ اما لحظهای كه احساس كردند یكذرّه حالت گوش به فرمانیاش متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلكه به سمت آلمان هیتلری پیدا كرده است- طبیعتاً وقتی رضا خان به هیتلر نگاه كند، به هیجان میآید و لذّت میبرد- او را كنار زدند و پسرش را بر سرِ كار آوردند. اینها جزو واقعیّات كشور است. كشور ایران با همهی این خصوصیات فرهنگی عمیقی كه شما میگویید و راست هم میگویید و من هم به همینها اعتقاد دارم، تحقیر شد. پنجاه، شصت سال كسانی بر ما حكومت كردند كه آورندهی آنها، نه اینكه ما نبودیم - چون در ایران حكومت مردم به این صورت اصلاً سابقه نداشت - بلكه دلاوریِ خودشان هم نبود. ای كاش اگر دیكتاتور بودند، اقلاًّ مثل نادرشاه با زور بازوی خودشان، یا مثل آغامحمدخان با حیلهگری خودشان بر سر كار آمده بودند؛ اما اینطور نبود. دیگران آمدند و آنها را بر این ملت مسلّط كردند و تمام منابع مادّی و معنوی این ملت را به غارت بردند. با رنجها و محنتهای بسیاری، حركت عظیمی در مقابل این پدیدهی شوم اتّفاق افتاد و توانست با فدا كردن جانها و با عریان كردن سینهها در مقابل دشنهی دشمن غدّار، به جایی برسد. این زیبا نیست؟ هنر چگونه میتواند از كنار اینها بیتفاوت بگذرد؟ این توقّعِ انقلاب است. هنر انقلابی كه ما از اوّل انقلاب همینطور گفتیم و آن را درخواست كردیم، این است. آیا این توقّعِ زیادی است؟ موسیقی و فیلم و تئاتر و نقاشی و سایر رشتههای هنریِ شما باید به این مقوله بپردازد؛ اینها چیزهای لازمی است. توقّعِ انقلاب از هنر و هنرمند، یك توقّعِ زورگویانه و زیادهخواهانه نیست؛ بل مبتنی بر همان مبانی زیباشناختی هنر است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر - 1380/05/01 عنوان فیش :رضاخان پهلوی؛ عامل دست نشانده استعمار انگلیس بر ایران کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ استعمار نوین, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : انگلیسیها رضاخان را به عنوان یك عامل دستنشانده بر سرِ كار آوردند تا كار مورد نظر آنها را انجام دهد. این حرفها جای انكار نیست؛ حرفی نیست كه من بزنم؛ این حرفها جزو واضحات تاریخ است كه هم گزارشگران نوشتهاند و هم اسنادی كه بعد از سی، چهل سال منتشر شده، گویای آن است. همین چند روز پیش در سندی از همین قبیل میخواندم كه در جلسهای كه سید ضیاء و رضاخان و مأموران انگلیسی بودند، رضاخان گفته بود كه من سیاست سرم نمیشود و وارد نیستم؛ هرچه شما دستور بدهید؛ من گوش به فرمانم! همینطور هم بود؛ اما لحظهای كه احساس كردند یك ذرّه حالت گوش به فرمانیاش متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلكه به سمت آلمان هیتلری پیدا كرده است - طبیعتاً وقتی رضاخان به هیتلر نگاه كند، به هیجان میآید و لذّت میبرد - او را كنار زدند و پسرش را بر سرِ كار آوردند. اینها جزو واقعیّات كشور است. پنجاه، شصت سال كسانی بر ما حكومت كردند كه آورندهی آنها، نه اینكه ما نبودیم - چون در ایران حكومت مردم به این صورت اصلاً سابقه نداشت - بلكه دلاوریِ خودشان هم نبود. ای كاش اگر دیكتاتور بودند، اقلاًّ مثل نادرشاه با زور بازوی خودشان، یا مثل آغامحمدخان با حیلهگری خودشان بر سر كار آمده بودند؛ اما اینطور نبود. دیگران آمدند و آنها را بر این ملت مسلّط كردند و تمام منابع مادّی و معنوی این ملت را به غارت بردند. مربوط به :بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم - 1379/07/14 عنوان فیش :نمونه هایی از تسلط بیگانگان بر ایران در عصر مشروطه و دوران پس از آن کلیدواژه(ها) : نفوذ بیگانگان در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, انقلاب مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, انحراف مشروطه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, نفوذ بیگانگان در ایران, کودتای 28 مرداد, بر سرکار آمدن محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : كشور ما هرگز استعمار نشد؛ یعنی بیگانگان نتوانستند به این كشور بیایند و یك حكومت غیر ایرانی - حكومت مثلاً انگلیسی؛ چون انگلیسیها اینجا مسلّط بودند - تشكیل دهند. ملت ایران این را اجازه نداد؛ اما هرچه توانستند - در آنجایی كه میتوانستند و در دورانی كه قادر بودند - نفوذ خودشان را در ایران توسعه دادند. من چهار نمونه را از تاریخِ نزدیكِ خودمان تاریخ صد سال پیش به این طرف به شما عرض كنم. این چهار نمونه به ما نشان میدهد كه وقتی یك قدرت بیگانه بر دستگاههای سیاسی و فرهنگی یك كشور مسلّط شود، بر سر آن كشور و آن ملت چه میآید. یك نمونه، نمونهی مشروطیت است. میدانید، دوران استبداد حكومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام كردند، دلسوزان جامعه قیام كردند؛ پیشرو آنها هم علمای دین بودند. در نجف، مرجع تقلیدی مثل مرحوم آیتاللّه آخوند خراسانی؛ در تهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شیخ فضل الله نوری، مرحوم سید عبد الله بهبهانی، مرحوم سید محمّد طباطبایی پیشوایان مشروطه بودند. پشتوانهی اینها هم دستگاه حوزهی علمیه در نجف بود. اینها چه میخواستند؟ اینها میخواستند كه در ایران عدالت برپا شود؛ یعنی استبداد از بین برود. وقتیكه جوش و خروش مردم دیده شد، دولت انگلستان كه آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادی داشت و از عواملی در میان روشنفكران برخوردار بود، اینها را دید و نسخهی خودش را به اینها القاء كرد. البته در بین همان دلسوزان هم عدّهای از روشنفكران بودند. حقّ آنها نباید ضایع شود؛ لیكن یك عدّه روشنفكر هم بودند كه مزدور و خود فروخته و از عوامل انگلیس محسوب میشدند. باری؛ مشروطه، قالب و تركیب حكومتیِ انگلیس بود. این روشنفكران به جای اینكه دنبال دستگاه عدالت باشند و یك تركیب ایرانی و یك فرمول ایرانی برای ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر كار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد كه این نهضت عظیم مردم كه پشت سرِ علما و به نام دین و با شعار دین خواهی بود، بعد از مدّت بسیار كوتاهی منتهی به این شد كه شیخ فضل الله نوری را كه این شهید بزرگوار همینجا مدفون است در تهران به دار كشیدند. اندك زمانی بعد، سید عبد الله بهبهانی را در خانهاش ترور كردند. بعد از آنهم سید محمّد طباطبایی در انزوا و تنهایی از دنیا رفت. آنوقت مشروطه را هم به همان شكلی كه خودشان میخواستند برگرداندند؛ مشروطهای كه بالاخره منتهی به حكومت رضاخانی شد! نمونهی دوم، خودِ حكومت رضا خان است. انگلیسیها قراردادی را با دولت قاجاریه در میان گذاشتند كه براساس آن قرارداد، تمام مسائل مالی و تمام مسائل نظامی كشور ایران در قبضهی انگلیسیها قرار میگرفت. مرحوم سید حسن مدرّس، آن عالم آگاه، با این قرارداد مخالفت كرد و نگذاشت این لایحه در مجلس شورای ملیِ آن روز تصویب شود. بعد كه انگلیسیها از اینجا محروم شدند و دیدند نمیشود اینطوری عمل كرد، به فكر تازهای افتادند. فهمیدند باید در ایران یك دیكتاتور را بر سرِ كار بیاورند تا امثال مدرّسها را قلعوقمع كند؛ با مردم با كمال خشونت رفتار كند؛ خواستههای انگلیس را اعمال كند. لذا رضا خان را بر سرِ كار آوردند. ماجرای به سلطنت رسیدن رضا خان در ایران، یكی از ماجراهای بسیار عبرتانگیز تاریخ ماست. ماجرایی است كه همهی جوانهای این كشور، امروز باید بدانند. هرجومرج قبل از رضا خان، به وسیلهی مشت پولادین رضا خان و با كمك دولت انگلیس از بین رفت و یك نظم تحمیلی و استبدادی در كشور به وجود آمد كه پنجاه و پنج سال ادامه پیدا كرد. نفوذ انگلیس در دستگاههای سیاسی و فرهنگی كشور ما، مردم را تحت فشار قرار داد. نمونهی سوم، نمونهی شهریور 1320 است كه رضا خان به وسیلهی حامیان قبلی خود از سلطنت عزل شد و از ایران بیرون رفت. محمّد رضا را بر سرِ كار آوردند؛ با قرار تسلیم محض در مقابل انگلیسیها! هر كاری آنها میخواستند، انجام میداد؛ دیگر احتیاج به استعمار نبود! وقتیكه یك خائن ایرانی حاضر است در مقابل كمكِ بیگانه، بر ملت ایران سلطنت و حكومت كند و خواستهی آن بیگانه را در ایران اعمال نماید، دیگر چه لزومی دارد زحمت استعمار را به خودشان بدهند!؟ این كار را كردند. بعد، نمونهی چهارم پیش آمد. و آن مرداد سال 1332 هجری شمسی بود. بعد از آنكه حكومت مصدّق را سرنگون كردند البته قبلًا مرحوم آیتاللّه كاشانی را با ترفندهای خودشان منزوی كردند، كنار زدند و با بیتدبیریهایی كه انجام گرفت كنار گذاشتند باز سرِ كار آمدند و وارد ایران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ایادی خود، با فعالیت خود، كودتای 28 مرداد را به وجود آورند و محمّد رضا را كه از ایران فرار كرده بود، به ایران برگردانند. بیست و پنج سال بعد از آن، حكومت دیكتاتوری سیاه پهلوی ادامه پیدا كرد. این چهار مقطع است؛ اینها همه عبرتانگیز است. یك ملت وقتی اجازه بدهد كه یك قدرت بیگانه در دستگاههای سیاسی او یا در دستگاههای فرهنگی او نفوذ كند، سرنوشت این ملت همین است. مربوط به :بیانات در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان) - 1377/11/13 عنوان فیش :نمونههایی از فساد مالی، اخلاقی و اداری رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : فساد رژیم پهلوی, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, سلسله پهلوی, رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, محمدرضا پهلوی, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای آمریکا, دخالتهای آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, نفوذ بیگانگان در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : انقلاب ما یك حركت عظیم مردمی علیه حكومتی بود كه تقریباً تمام خصوصیّات یك حكومت بد را داشت؛ هم فاسد بود، هم وابسته بود، هم تحمیلی و كودتایی بود و هم بیكفایت بود. من همین چهار خصوصیت را توضیح مختصری میدهم:آن حكومت، اوّلاً فاسد بود؛ فساد مالی داشتند؛ فساد اخلاقی داشتند؛ فساد اداری داشتند. در فساد مالیشان همین بس كه خود شاه و خانوادهی او در بیشتر معاملات اقتصادی كلان این كشور داخل میشدند. خود او و برادران و خواهرانش، جزو كسانی بودند كه بیشترین ثروتاندوزی شخصی را كردند. رضاخان در دوران شانزده، هفده سالهی سلطنت خود، ثروت كلانی اندوخت. بد نیست بدانید كه بعضی از شهرهای این كشور، به حسب سند، دربست متعلّق به رضاخان بود! مثلاً شهر فریمان تماماً ملك رضاخان بود! بهترین املاك و زمینهای این كشور، متعلّق به او بود. او به این چیزها و به جواهرات علاقه داشت. البته بچههایش قدری مَشرب وسیعتری داشتند؛ هرگونه ثروتی را دوست میداشتند و جمع میكردند! بهترین دلیل هم این است كه وقتی اینها از این كشور رفتند، میلیاردها دلار ثروتشان در بانكهای خارجی انباشته شده بود! شاید بدانید كه ما بعد از انقلاب خواستیم كه ثروت شاه را به ما برگردانند و البته طبیعی هم بود كه جواب ندهند. آن وقت تخمینی كه از مال مجموع این خانواده زده میشد، دهها میلیارد دلار بود! رفتند در جاهای مختلف دنیا مستقر گردیدند و همهشان جزو ثروتمندان شدند. این پولهای كلان را با زحمتكشی كه بهدست نیاورده بودند، كاسبیِ مشروع كه نكرده بودند؛ اینها پولهایی بود كه زراندوزیها و ثروتاندوزیهای غیرمشروع آن را بهوجود آورده بود. نظامی كه در رأس خودش اینقدر فساد مالی داشت، ببینید چگونه نظامی بود و با مردم چه میكرد! از لحاظ اخلاقی هم فاسد بودند. باندهای تبهكار معاملات قاچاق، زیر دست برادران و خواهران این شخص قرار داشتند. از لحاظ مسائل اخلاقی و جنسی، چیزهایی هست كه گفتن و شنیدنش عرق شرم بر پیشانی انسان میآورد. البته گوشهای از خاطرات این چیزها را، بعدها كسان و نزدیكان و دستیاران خودش نوشتند و منتشر كردند. از لحاظ فساد اداری هم رو به تباهی بودند. در مدیریّتها، صلاحیتها را رعایت نمیكردند؛ وابستگیهای به خودشان و دستورات سرویسهای اطّلاعاتی و امنیتی بیگانه را ملاك قرار میدادند و كسانی را سرِكار میآوردند. ببینید؛ حكومتی كه در رأس خودش رشوه میگیرد، ثروتاندوزی میكند، معاملهی قاچاق میكند و به مردم خیانت میكند، چگونه حكومتی است. اگر كسی بخواهد اینها را با دلایل و شواهدش بگوید، كتابها خواهد شد. آنها وابسته بودند. وابستگیشان بهخاطر این بود كه از مردم بهكلّی بریده بودند. برای حفظ حكومت خودشان، خود را ناچار میدانستند كه به خارجیها متّكی شوند. رضاخان را انگلیسیها سرِكار آوردند، كه جزو تواریخ مشخص و مسلّم و روشن است. محمّدرضا را هم انگلیسیها تثبیت كردند. بعد از دورهی حكومت دكتر مصدّق، كودتا را امریكاییها به راه انداختند و البته از دست انگلیسیها ربودند و آنها خودشان تسلّط پیدا كردند. اینها در اغلب امورِ این كشور، وابسته بودند. مستشاران امریكایی و دهها هزار امریكایی دیگر در مهمترین مراكز نظامی، اطّلاعاتی، اقتصادی و سیاسی این كشور شغلهای حسّاس و درآمدهای گزاف داشتند و آنها در حقیقت كارها را انجام میدادند و به آنها خط میدادند. دستگاه اطّلاعاتی این كشور را امریكاییها و اسرائیلیها بهوجود آوردند. در سیاستها، تابع نظرات انگلیسیها و در این اواخر، تابع نظرات امریكاییها بودند. در زمینهی منطقهای و جهانی، حتّی در زمینههای اقتصادی - مثلاً قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شركتهای خارجی در نفت ایران به چه كیفیّت باشد - در همهی این مسائل مهم و حسّاس، آن چیزی كاری را انجام میدادند كه از آنها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. برای خارجیها فداكاری نمیكردند، بلكه برای حفظ حكومت خودشان، صددرصد به بیگانگان میدان میدادند و به آنها تكیه میكردند و دست آنها را در تطاول به این كشور و این ملت باز میگذاشتند. حكومت آنها تحمیلی و كودتایی بود. با كودتا سرِكار آمده بودند؛ هم رضاخان با كودتا سرِكار آمده بود، هم محمّدرضا با كودتا سرِكار آمد. حكومت كودتایی، معلوم است چطور حكومتی است: بر مردم تحمیل بودند و از آراءِ مردم، عقاید مردم، دلبستگیهای مردم، فرهنگ مردم و درخواست و ارادهی آنهاهیچ نشانی نبود. آنها برای آراءِ مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نبودند؛ هیچ رابطهی صمیمی و دوستانهای با مردم نداشتند. رابطه، رابطهی خصمانه بود؛ رابطهی ارباب و رعیّت بود؛ رابطهی آقایی و نوكری بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حكومت مطلقهای كه هیچ تعهّدی در مقابل مردم ندارد. خانوادهی پهلوی، پنجاه سال در كشور ما اینگونه زندگی كردند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1377/02/02 عنوان فیش :به حاکمیت رسیدن رضاخان و محمدرضا پهلوی به وسیله انگلستان کلیدواژه(ها) : رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, محمدرضا پهلوی, سلسله پهلوی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از جمله نكاتی كه باید به مردم بخصوص به جوانان بگویید، نعمت بزرگی است كه خدای متعال به وسیلهی رهبر عظیمالشّأن و عظیم القدر و كمنظیر و حركت عظیم ملت ایران در این انقلاب عظیم به ما داد. جوانان امروز، قبل از این انقلاب را ندیدند، با آن آشنا نیستند و نمیدانند در این مملكت چه بود و چه ذلّتی بر ملت ایران حاكم بود! در پنجاه سالِ آخر قبل از انقلاب، دو نفر در این مملكت حكومت كردند پدر و پسر كه هر دو را بیگانگان بر سرِ كار آوردند. رضا خان را انگلیسیها از میان فوج قزّاق پیدا كردند به یك قلدر بیباك و بیمحابا احتیاج داشتند آوردند و دست او سلاح دادند! دست، پشتش زدند، او را آوردند تا به مقام سلطنت رساندند، بعد مقاصد خودشان را به وسیلهی او اعمال كردند! آن كاری را كه میخواستند در این مملكت بكنند به وسیلهی او كردند. آن ضربهای را كه میخواستند به دین، به روحانیت، به سنّتهای قدیمی و ملی این كشور و به پایههای دینی و اعتقادی این كشور بزنند، به وسیلهی او زدند. چون آدم بیباك و گستاخی بود، به درد آنها میخورد! انگلیسیها مدّتها از قبل از مشروطیت دنبال وسیلهی نفوذی در این كشور میگشتند؛ اما نمیشد. بیشتر هم علما مانع نفوذ بودند. این آدم، آدمی بود كه میدانستند در برخورد با علما، گستاخ و بیباك است. او را بر سرِ كار آوردند و هر كار خواستند، به وسیلهی او انجام دادند! بعد هم چون دیدند كه از لحاظ سیاسی به سمتِ دیگری گرایش پیدا میكند، او را برداشتند و پسرش را جایش گذاشتند! برای یك ملت برای ملت ایران هیچ ننگی بالاتر از این نیست كه حكام، فرمانروایان، سیاستمداران و سررشتهداران امور كشور را دولت انگلیس به وسیلهی سفارتخانهی خود بیاورد و ببرد! كدام ننگ برای یك ملت، از این بالاتر است؟! خاطراتی را كه از عناصر دوران پهلوی نوشتهاند، بخوانید! بعد از آنكه در سال 1320 رضا خان را بردند، پسر او محمد رضا تا چند روز نمیدانست كه آیا پادشاه خواهد بود یا نه! كسی را به سفارت انگلیس فرستاد، آنها گفتند كه بله، عیبی ندارد، پادشاه باشد، به شرطی كه فلان كار را نكند و فلان كار را بكند! خوشحال شد. اینها حقایق این كشور است. پنجاه سال حكومت ایران كه حكومت دیكتاتوری، سلطنتی، طاغوتی، فاسد و آنچنانی بود، به وسیلهی دو نفری انجام گرفت كه آنها را بیگانگان بر سرِ كار آوردند و مردم هیچ نقشی نداشتند. قبل از آن هم كه حكومت قاجار و حكومت سلاطین بود. شرحِ حال این سلاطین را ببینید! مردم كه هیچ، مردم كه اصلًا برای آنها قابل ذكر نبودند! عمّال دولت را از صدر اعظم تا پایین، نوكران خودشان میدانستند و به آنها میگفتند شما در بین نوكران ما چنین هستید، چنان هستید! چنین حكومتهایی بر این كشور حاكم بودهاند! این برای اولین بار در طول قرون متمادی است كه به بركت انقلاب در این كشور، حكومتهایی سر كار میآیند كه ملاك مسئولان حكومتها، علم، تقوا، عدالت، مردمدوستی و گزینش مردم است. با مردمند؛ برای مردم و در خدمت مردمند؛ اهل سوءاستفاده، دزدی و سرسپردگی به دشمن نیستند. این حقایق در تاریخ طولانی ایران، قرنها سابقه نداشته است. اینها را اسلام و انقلاب به این ملت داد. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای هیأتهای نظارت شورای نگهبان - 1374/11/14 عنوان فیش :حكومت پهلوی؛ محصول انحراف از موازين ديني در جريان مشروطه کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, سلسله پهلوی, انحراف مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, طراز اول, انحراف مشروطه, شورای نگهبان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شورای نگهبان در مجموعهی تشكیلات نظام جمهوری اسلامی، مثل بقیهی دستگاهها نیست كه بگوییم ارگانها و تشكیلات مختلفی هستند؛ بعضی مهمترند، بعضی كم اهمیتترند؛ این هم یكی از آنها؛ نه. شورای نگهبان مثل بعضی از پدیدههای یك نظام - مانند قانون اساسی - وضع ویژهای دارد. شورای نگهبان تشكیلاتی است كه اگر خوب باشد و درست كار كند، این نظام دیگر خطر انحراف از دین نخواهد داشت. این چیز كمی نیست. این چیز قابل مقایسهای با چیزهای دیگر نیست. ببینید از مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی بر اثر انحراف از موازین دینی چقدر ضرر كردیم! دهها سال این كشور خسارت دید؛ به خاطر اینكه از اصول دینی انحراف حاصل شد. با اینكه اساس مشروطیت بر پایهی دین بنا شده بود؛ اما رعایت نشد و آن قضیهی طراز اوّل مورد توجه قرار نگرفت. بعد هم با دین مخالفت شد و پدیدههای دینیِ آن نظام از بین رفت؛ اما غیردینیهایش تقویت گردید و آن چیزی شد كه شما دیدید یك كشور و یك ملت چه خسارتی را در طول این چند ده سالِ دوران مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی متحمل شد. یكی از بزرگترین خسارتهایش حكومت خاندان پهلوی بود؛ تسلّط آن دیكتاتوریِ عجیب و حقیقتاً كمنظیر در تاریخ. شما این را بدانید كه وقتی یك نظام، تضمین بقا بر روال دینی نداشته باشد، این چیزها در انتظارش است. شورای نگهبان مانع این است كه نظام اسلامی از خطّ دین و اسلام و همچنین از خطّ قانون اساسی - كه این در درجهی دوم اهمیت است؛ اما این هم خیلی اهمیت دارد - منحرف شود. مربوط به :بیانات در آغاز درس خارج فقه - 1374/06/14 عنوان فیش :مخالفت سلاطین قاجار و پهلوی با حوزههای علمیه و علما کلیدواژه(ها) : سلسله قاجار, تاریخ قاجاریه, رضا شاه پهلوی, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, ساخت راهآهن در زمان رضاخان, مخالفت پادشاهان قاجار با حوزههای علمیه, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, مخالفت با حوزههای علمیه و علما, روحانیت شیعه, مبارزه با روحانیت, روحانیها, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : همیشه انگیزه برای معارضه با حوزههای علمیّه وجود داشته است. سلاطین قاجار با علما و حوزههای علمیّه مخالف بودند و افراد حوزوی را هم لشكر علمای بزرگ قلمداد میكردند. آنها با علما مخالف بودند؛ چون علما در كارهای آنها دخالت میكردند. اگر میخواستند قرارداد رژی امضا كنند و با انگلیسیها رابطه داشته باشند و یا اگر میخواستند با دو خواهر ازدواج كنند، علما نمیگذاشتند و در مقابلشان میایستادند. بعدها در دورهی پهلوی مسأله تفاوت كرد. از زمان رضاخان به این طرف، انگیزههای اساسی وارد كار شد و غرب - خصوصاً انگلیس - قصد داشت كه كلّاً ایران را قبضه كند. این تصرّف یا به صورت ایجاد یك حكومت واقعاً انگلیسی بود - كه البته نتوانستند این كار را بكنند - و یا اینكه حكومتی ایرانی تشكیل دهند ولی همهی مقدّراتش به دست آنها باشد. راه دوم انتخاب شد و حكومت پهلوی بر اساس این تصمیم شكل گرفت و رضاخان روی كار آمد. اگر میبینید همهی آدمهای حسابیِ ایران با رضاخان مخالفند، به خاطر آن است كه آدم لاتِ بی سر و پایی بود كه اصلاً اسم دین را نشنیده و مزهی آن را هم نچشیده بود. او در یك خانوادهی بیسوادِ لاابالی و دور از معارف دینی تربیت شده بود و وقتی هم كه بزرگ شد، در میان قهوهخانهها و میخانهها و الواط پرسه میزد. اصلاً رضاخان كسی نبود كه با دین سر و كاری داشته باشد. مزاجش آمادهی معارضه با دین - آن هم به قصد براندازی - بود. آدمهای ضعاف النفسِ بددلِ كج سلیقهای هستند كه گاهی از كارهای به اصطلاح عمرانی رضاخان تعریف میكنند و مثلاً میگویند او راه آهن كشید و امنیت را برقرار كرد! باید از اینها پرسید كه آیا احداث راهآهن و ایجاد امنیت برای مردم بود یا برای قدرتهای خارجی؟! چه كسانی از این كارهای به اصطلاح عمرانی سود میبردند؟ در حقیقت رضاخان عاملی بود كه انگلیسیها او را وارد صحنه كردند تا نظام دینی را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال 1314 شمسی گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع كرد و نظام حوزهی علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانه نشینی كرد. زمانی كه او رفت و پسرش - محمدرضا - بر سرِكار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را - البته به شكلهای مدرنتر و پیشرفته تر - دنبال كرد و تا روزی كه انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت. رژیم پهلوی ساقط شد؛ لیكن فتنهی انگیزههای اساسی مخالفت با حوزه همچنان ادامه دارد. رژیم ایالات متّحدهی امریكا كه از كودتای 28 مرداد تا پیروزی انقلاب، پشت سر محمدرضا بود و علیه دین فعّالیت میكرد، امروز به وسیلهی بعضی از ایادی خود - كه شاید خودشان هم ملتفت نیستند - مشغول تخفیف و توهین دین و علمای دین و حوزههای علمیّه است. در زمان رضاخان برای اینكه روحانیت را از چشمها بیندازد، میگفت: روحانیت مفتخور است؛ یعنی مثلاً عملگی و یا كار اداری نمیكند، درعینحال به زندگی خود ادامه میدهد. او با آن عقل ناقص خودش خیال میكرد كه اگر كسی در بازار، داد و ستد نكرد و یا مثلاً بیل نزد و به اداره نرفت و شغلی نیافت، نباید نان بخورد و اگر خورد، مفتخوری كرده است! او چون به رسالت دین معقتد نبود، این حرفها را میزد و كار عالِم دین را باور نداشت. امروز هم بعضی كسان همان حرف را به زبان دیگری میزنند. كسانی كه مردم را تعلیم میدهند و برایشان زحمت میكشند و آنها را دیندار میكنند و بر هدایتشان میافزایند و زمینهی تحقق آیهی شریفهی «اهدنا الصّراط المستقیم» را فراهم میآورند، اینها اهل دین و هدایتند و هُدات این راه محسوب میشوند. اینها كتاب مینویسند، درس میگویند، زحمت میكشند، كار میكنند و نان بخور و نمیری را هم به دست میآورند. مگر طلّاب حوزهی علمیه چقدر از دنیا برخوردارند؟ حقوق یك طلبهی فاضل معیل در قم - كه بالاترینِ حوزههای علمیّه است - نصف حقوق یك عمله كه بیل میزند، نیست. درآمد اینها از حداقل حقوق اداری كمتر است. با این وضعیت آیا میشود گفت كه روحانیت ما نان خود را از طریق دین میخورد؟! آیا این ظلم و حق كشی و بیانصافی نیست؟ حكومت ما اسلامی است و در آن آزادی بیان وجود دارد و این سخنان كه از سر بیانصافی بیان شده، با استفاده از همین فضای آزاد مطرح شده است. البته منظورم این نیست كه به حرف یا دعوایی جواب دهیم؛ خیر. منظور این است كه شما بدانید انگیزههای مخالفت با حوزه زیاد و گسترده است. بعضی از كسانی كه چنین انگیزههایی دارند، خودشان هم نمیفهمند چه كار میكنند. نیّتهای بدی ندارند، ولی ملتفت نیستند كه حرف و عملشان چه تبعاتی دارد. در خود حوزههای علمیّه نیز همیشه این طور بوده و اكنون هم برای تضعیف حوزه انگیزههای تضعیف وجود دارد. مربوط به :بیانات در آغاز درس خارج فقه - 1374/06/14 عنوان فیش :رضاخان؛ عامل انگلیس برای مخالفت با حوزههای علمیه و روحانیت کلیدواژه(ها) : رضا شاه پهلوی, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, ساخت راهآهن در زمان رضاخان, برسر کار آمدن رضاخان, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر میبینید همهی آدمهای حسابیِ ایران با رضاخان مخالفند، به خاطر آن است كه آدم لاتِ بی سر و پایی بود كه اصلاً اسم دین را نشنیده و مزهی آن را هم نچشیده بود. او در یك خانوادهی بیسوادِ لاابالی و دور از معارف دینی تربیت شده بود و وقتی هم كه بزرگ شد، در میان قهوهخانهها و میخانهها و الواط پرسه میزد. اصلاً رضاخان كسی نبود كه با دین سر و كاری داشته باشد. مزاجش آمادهی معارضه با دین - آن هم به قصد براندازی - بود. آدمهای ضعاف النفسِ بددلِ كج سلیقهای هستند كه گاهی از كارهای به اصطلاح عمرانی رضاخان تعریف میكنند و مثلاً میگویند او راه آهن كشید و امنیت را برقرار كرد! باید از اینها پرسید كه آیا احداث راهآهن و ایجاد امنیت برای مردم بود یا برای قدرتهای خارجی؟! چه كسانی از این كارهای به اصطلاح عمرانی سود میبردند؟ در حقیقت رضاخان عاملی بود كه انگلیسیها او را وارد صحنه كردند تا نظام دینی را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال 1314 شمسی گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع كرد و نظام حوزهی علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانه نشینی كرد. زمانی كه او رفت و پسرش - محمدرضا - بر سرِكار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را - البته به شكلهای مدرنتر و پیشرفته تر - دنبال كرد و تا روزی كه انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت. |