[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : فلسفه برای کودکان کلیدواژه(ها) : فلسفه برای کودکان نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یك مسئله، مسئلهی نوشتن كتاب فلسفی برای كودكان است، كه غربیها دارند این كار را میكنند. دو سه سال قبل از این، یك كتابی برای من آوردند، من مبالغی نگاه كردم. خب، از همان اوّلی كه شروع میكند، واقعاً فلسفه است؛ لیكن باب كودكان است. این كتاب، یك كتاب خیلی قشنگی است در باب فلسفه - حالا اسمش یادم نیست؛ توی كتابهایم هست - به نظرم یك آمریكائی این را نوشته. ما به اینجور كتابی احتیاج داریم. بچههای ما ذهنشان دارد فلسفی میشود. خوشبختانه حركت جامعه و نظام موجب شده كه ذهنها عقلانیت پیدا كند. جوانهای ما واقعاً سؤال میكنند. این سؤالهائی كه زیاد شده، این را باید مبارك دانست؛ منتها ما باید جوابگوئی داشته باشیم. حس سؤال كنندگی دارد زیاد میشود، و این همینطور دارد به نسلهای پائینتر منتقل میشود. ما یك نوهی كوچكی داریم، دو سال و نیمش است و هنوز درست حرف هم نمیزند. چند روز پیش یك میزی اینجا بود، داشت میانداخت. به او گفتم این میز را نینداز. گفت: چرا؟ خوشم آمد از این كه گفت چرا. چرا نیندازم؟ دنبال علت میگردد. بعد پنجه میزد به یك بچهی دیگری، گفتم آقاجان نكن. گفت: چرا؟ این سؤال كردن از علت، خیلی چیز مهمی است. این حالت دارد به وجود میآید. حالا وقتی او ده ساله بشود، سؤالات زیادی برایش مطرح است: چرا؟ چرا؟ چرا؟ وقتی همین بچه، یك جوان هجده نوزده سالهای باشد، سؤالات قویتری در ذهنش ایجاد میشود. ما باید برای این سؤالات جواب داشته باشیم. این كار، كار شماهاست. شما واقعاً میتوانید این كار را انجام دهید. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :قرار گرفتن دانشمندان در زمره انبیاء کلیدواژه(ها) : دانشمندان اسلامی, عالِم نوع(ها) : حدیث متن فیش : در مورد مسائل روحانیت و حوزههای علمیه، هیچ چیزی برای بنده خوشحالكنندهتر از این نیست كه ببینم جمعی از فضلا پر مغز حرف میزنند، دقیق فكر میكنند، مسائل گوناگونِ مورد نیاز را درك میكنند و دنبال آنها میروند؛ این برای من واقعاً خیلی لذتبخش است؛ و امروز از آن جلسات بود؛ الحمد لله ربّ العالمین. خب، «علماء حكماء كادوا ان یكونوا انبیاء»؛(۱) انشاءالله كه مصداق این باشید. 1 ) الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج 2، ص 53؛ المحاسن، احمد بن ابى عبد اللّه برقى، ج1، ص 226؛ علم و حكمت در قرآن و حديث، محمدی ری شهری، ج 1، ص 147. بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ إِذْ لَقِيَهُ رَكْبٌ فَقَالُوا السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ مَا أَنْتُمْ فَقَالُوا نَحْنُ مُؤْمِنُونَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَا حَقِيقَةُ إِيمَانِكُمْ قَالُوا الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِيضُ إِلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عُلَمَاءُ حُكَمَاءُ كَادُوا أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْحِكْمَةِ أَنْبِيَاءَ فَإِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَلَا تَبْنُوا مَا لَا تَسْكُنُونَ وَ لَا تَجْمَعُوا مَا لَا تَأْكُلُونَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. ترجمه : پيامبر صلى الله عليه و آله در يكى از سفرهايش به سوارانى برخورد كرد. آنان بر حضرت سلام كردند و حضرت فرمود : شما چه كسانى هستيد؟ پاسخ دادند : اى فرستاده خدا! از مؤمنان هستيم . حضرت فرمود : حقيقت ايمان شما چيست؟ گفتند : خشنودى به قضاى الهى و واگذارى به خدا و تسليم امر خدا بودن . پيامبر خدا فرمود : حكيمانى دانشمند ، نزديك است كه از حكمت ، پيامبر باشند ، پس اگر راستگوييد ، آنچه را در آن سكونت نمى كنيد ، نسازيد و آنچه را نمى خوريد ، گرد نياوريد و از خداوندى كه به سويش باز مى گرديد پروا كنيد. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :ثابت کردن شجره طیبه مجمع عالی حکمت اسلامی کلیدواژه(ها) : شجره طیبه نوع(ها) : قرآن متن فیش : هرچه میتوانید، در استحكام و پایداری این مركز و این كانون اصلی تلاش كنید؛ این اساس قضیه است. نگذارید این مجمع عالی حكمت به نحوی از انحاء ضعیف شود؛ روزبهروز در تقویت این سعی كنید. این یك بنای مباركی است كه الحمدلله شماها همت كردید و این كار را راه انداختید؛ واقعاً «كشجرة طیّبة»(۱) است؛ منتها باید اصل آن را ثابت كنید. اگر چنانچه غفلت شود، اشتباه شود، كوتاهی شود، خدمترسانیِ كم انجام بگیرد و همهی آنچه كه شماها دارید، برای حفظ و بقاء و استمرارِ اینجا به صحنه نیاید، از دست خواهد رفت یا ضعیف خواهد شد - كه ضعیف شدن هم مثل از دست رفتن است؛ فرقی نمیكند - آن وقت خسارت پیدا خواهیم كرد. 1 ) سوره مبارکه ابراهيم آیه 24 أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ ترجمه : آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزهای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟! مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :مردم دشمن نادانستههایشان هستند کلیدواژه(ها) : عرفان, جهالت نوع(ها) : نهجالبلاغه متن فیش : بنده هیچ دشمنی و مخالفتی با عرفان نظری ندارم. گفته میشود: «الانسان عدوّ لما جهله».(۱) بنده هیچ ورودی در عرفان نظری ندارم، اما هیچ عداوتی هم ندارم؛ منتها اعتقادم این است كه ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمولهای ذهنی مثل بقیهی علوم ببینیم. عرفان، همان مرحوم قاضی است؛ مرحوم ملا حسینقلی همدانی است؛ مرحوم سید احمد كربلائی است؛ عرفان واقعی اینهاست. مرحوم آقای طباطبائی خودش فیلسوف بود، اهل فلسفه بود، بلاشك در عرفان هم وارد بود؛ منتها آنچه كه در عرفان از ایشان معهود است، عرفان عملی است؛ یعنی سلوك، دستور، تربیت شاگرد؛ شاگرد به معنای سالك. عرفان نظری باید به سلوك بینجامد. 1 ) قصار 172 : وَ قَالَ ( عليه السلام ) : النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا . ترجمه : و آن حضرت فرمود: مردم دشمن آن چيزى هستند كه نمىدانند مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : امانوئل کانت, ابو علی سینا کلیدواژه(ها) : امانوئل کانت, ابو علی سینا نوع(ها) : فیش موضوعی, كتاب متن فیش : خیلی خوب است كه شما به فكر چشمانداز ده ساله و بیست ساله و پنجاه ساله باشید. به نظر من آن چشمانداز بلند مدت - حالا چه فرض كنیم كه این بلند مدت، به قول شما پنجاه سال است، یا سی سال است، یا بیست سال است - باید گسترش گفتمان فلسفهی اسلامی در دنیا باشد؛ این را هدف قرار دهید. امروز مطلقاً اینجور نیست، بلكه بعكس است. یعنی امروز در ایران مثلاً در محیطهای دانشگاهی و علمی ما فلسفهی كانت بمراتب رائجتر و شناخته شدهتر است از فلسفهی بوعلی سینا. یعنی ابنسینای با این عظمت كه همهی تاریخ بشر، از هزار سال پیش به این طرف، با اسم او درگیر است، در مجامع دانشگاهی ما حكمت و فكر فلسفیاش شناخته شده نیست به آن اندازهای كه كتاب فكر فلسفیِ مثلاً كانت شناخته شده است. این یك مسئلهی مهمی است. ما باید عكس این را عمل كنیم. یعنی باید هدف را این قرار بدهیم كه تفكر فلسفهی اسلامی - حالا با همان مشخصاتی كه دارد؛ كه خود این، جای بحث و گفتگو دارد كه فلسفهی اسلامی چیست - در دنیا به عنوان گفتمان فلسفی شناخته شود، در دانشگاهها رواج پیدا كند، متفكرین عالم از آنها مطلع باشند، روی آنها بحث كنند، نقد و انتقاد كنند، در مجلات علمیشان منعكس شود. خب، این كار طبعاً متوقف به این است كه شما كارهای بینالمللی داشته باشید؛ كه حالا یكی از آقایان گفتند كه ما این قضیه را نداریم. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : ملاصدرا, شیخ احمد طیب کلیدواژه(ها) : ملاصدرا, شیخ احمد طیب نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : به نظر من ارتباطات بینالمللی شما با مجامع علمی باید زیاد باشد. امروز هم زمینهی دنیای اسلام آماده است. مثلاً فرض كنید مصر حالا یك مقداری درش باز شده است. خب، این «احمد طیب» خودش جزء علاقهمندان به فلسفهی ملاصدرا است؛ با اینكه میدانید در مجموعهی علمای اهل سنت، گرایش عقلی و فلسفی خیلی ضعیف است. آنجا كسانی هستند كه با مسائل فلسفی و حِكمی ما تا حدودی ارتباط ذهنی و علمی برقرار كردهاند؛ خب از همین میشود استفاده كرد، ارتباطات را زیاد كنید، دعوتشان كنید، شما بروید؛ فقط برای مسائل حِكمی و عقلی و عرفانی و كلامی. این هم یك نكته است كه به نظر من خیلی باید به آن توجه شود. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : فلسفه اشراق, فلسفه مشاء, شفاء, مارکسیسم, مارکس، کارل, سرمایه (کتاب) کلیدواژه(ها) : فلسفه اشراق, فلسفه مشاء, شفاء, مارکسیسم, مارکس، کارل, سرمایه (کتاب) نوع(ها) : فیش موضوعی, كتاب متن فیش : ما در مورد كتاب واقعاً مشكل داریم. حالا مثلاً آقایان فرمودند كه ما میخواهیم فلسفهی مشّاء یا فلسفهی اشراق را برای طلبهها تبیین كنیم. طلبههای ما از فلسفهی مشّاء خبری ندارند. خب، چگونه تبیین میكنید؟ حتماً «شرح اشارات» بخوانیم؟ یا فرض كنید كه «شفاء» بخوانیم؟ باید حتماً این متن طولانیِ مفصلِ محتاج به تبیین كان یكون را خواند؟ راهش این است؟ یا نه، راه دیگری هم وجود دارد. امروز خواندن تفكراتِ مثلاً فرض كنید ماركسیستی حتماً متوقف به این نیست كه انسان بردارد كتاب «سرمایه» را تدریس كند، یا بردارد متن كتابهای كانت یا هگل را بخواند. چه لزومی دارد كه حتماً متن مطرح شود؟ متن باید در اختیار باشد؛ هر كس میخواهد، مراجعه كند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : ملاصدرا, اسفار اربعه, آقاعلی مدرس زنوزی, رسالة فی وجود الرابطی کلیدواژه(ها) : ملاصدرا, اسفار اربعه, آقاعلی مدرس زنوزی, رسالة فی وجود الرابطی نوع(ها) : فیش موضوعی, كتاب متن فیش : به نظر من در بخشهای مختلف، مسائل گوناگون فلسفی قابل تبیین است. ما امروز در همین فلسفهی خودمان مسائل گوناگونی داریم كه اینها را باید تبیین كرد. یك مسئلهای است، كه باید این را بیان و روشن كرد. گذشتگان ما هم داشتهاند. یعنی هم در قدیم و هم در دوران معاصر، دربارهی یك مسئلهی خاصی از مسائل فلسفه، كتاب مینوشتند. خود ملاصدرا در كنار كتاب عظیم «اسفار»، شما میبینید مثلاً «مشاعر» را دارد، تقریباً مخصوص مسائل وجود؛ یا مثلاً «مبدأ و معاد» را دارد، دربارهی مسائل مبدأ و معاد. همین مرحوم آقا علی زنوزی كه شما اسم آوردید، ایشان دربارهی «وجود رابطی» رسالهای نوشته است. البته چهل پنجاه سال پیش، من آن را دیدم؛ رسالهی كوچكی بود به نام «رساله فی الوجود الرّابطی». حالا تعیین این كه كدام مسئله اولویت دارد كه انسان آن را مورد توجه قرار دهد، یك بحث دیگر است؛ اینكه واقعاً وجود رابطی اینقدر اهمیت دارد كه انسان دربارهاش رسالهای بنویسد یا نه؛ اما خب، خیلی مهم است كه انسان مسائل گوناگونی را انتخاب كند و ذكر كند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : لذات فلسفه, ویل دورانت, زریاب خویی، عباس, هگل, امانوئل کانت, دکارت, ملاصدرا, آقاعلی مدرس زنوزی, میرزا ابوالحسن جلوه, شیخ شهابالدین سهروردی, میرداماد کلیدواژه(ها) : لذات فلسفه, ویل دورانت, زریاب خویی، عباس, هگل, امانوئل کانت, دکارت, ملاصدرا, آقاعلی مدرس زنوزی, میرزا ابوالحسن جلوه, شیخ شهابالدین سهروردی, میرداماد نوع(ها) : فیش موضوعی, كتاب متن فیش : یك كار دیگری هم كه به نظر من جایش خالی است، نوشتههائی دربارهی فلسفهی تطبیقی است؛ شبیه آن كاری كه ویل دورانت در «لذات فلسفه» كرده، كه لابد ملاحظه كردهاید. «لذات فلسفه» یك كتابی است كه با ادبیات خیلی شیوا و شیرینی نوشته شده و مرحوم دكتر عباس زریاب هم ترجمهی خیلی خوبی كرده؛ انصافاً خیلی خوشقلم ترجمه كرده. این كتاب، مباحثه و مناظرهی بین فلاسفهی قدیم و جدید غرب است در یك مسئلهی خاصی؛ مثل اینكه اینها یك جلسهای تشكیل دادهاند و دارند با هم بحث میكنند؛ هگل یك چیزی میگوید، بعد كانت جواب او را میدهد، بعد دكارت حرف خودش را میزند؛ همین طور دانه دانه اینها شروع میكنند با همدیگر بحث كردن. اگر یك چنین كار شیرین و شیوائی انجام بگیرد، چقدر خوب است. فرض كنید این كار دربارهی موضوع «اصالةالوجود» انجام بگیرد؛ ملاصدرا یك حرف دارد، همین مرحوم آقا علی حكیم یك حرف دارد، مرحوم جلوه یك حرف دارد؛ بعد، از قدما، شیخ اشراق یك حرف دارد - كه منكر این معناست - میرداماد یك حرف دارد. اگر فرضاً اینها با همدیگر بحث كنند، چقدر چیز قشنگی از آب در میآید. اینها حكمت را ترویج میكند، و ما امروز به این ترویج احتیاج داریم. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), محمد فاضل لنکرانی, جواد تبریزی, محمدعلی اراکی, محمدعلی شاه آبادی کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), محمد فاضل لنکرانی, جواد تبریزی, محمدعلی اراکی, محمدعلی شاه آبادی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : شما از قول مرحوم آقای فاضل، از امام (رضوان الله علیه) خاطرهای نقل كردید؛ خود من هم یك خاطرهای دارم كه آن را هم بگویم. من از ایشان پرسیدم كه شما درس مرحوم حاج میرزا جواد آقا را درك كردید یا نه؟ ایشان گفتند كه نه، افسوس، افسوس، نشد. البته در برخی كتابها مینویسند كه امام جزو شاگردهای آ میرزا جواد آقا بودند؛ در حالی كه نخیر، قطعاً ایشان نبودند. ایشان گفتند كه آقای آ شیخ محمدعلی اراكی آمد من را دو جلسه برد درس ایشان. ظاهراً شبهای جمعه جلسه داشتند. ایشان گفتند دو جلسه رفتم، اما نپسندیدم. میگفتند آن وقتها ذهن ما پر بود از آن حرفها. یعنی همان حرفهای عرفان نظری. امام در سن هشتاد و چند سالگی افسوس میخورد كه درس آ میرزا جواد آقا نرفته؛ با اینكه ایشان شاگرد و مرید و عاشق مرحوم شاهآبادی بوده. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : محمدعلی شاه آبادی, عرفان, منظومه (کتاب), اسفار اربعه, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), مصباح الانس کلیدواژه(ها) : محمدعلی شاه آبادی, عرفان, منظومه (کتاب), اسفار اربعه, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), مصباح الانس نوع(ها) : فیش موضوعی, كتاب متن فیش : گفتند اوّلی كه ایشان مرحوم آقای شاهآبادی را در قم دیده بودند، یك كسی گفته بود آن كه شما دنبالش میگردید، این است. مرحوم شاهآبادی چند سالی هم در قم مانده بودند. ایشان گفتند كه من و فلانی - یك كس دیگری را اسم آوردند، كه من حالا یادم نیست - دو نفری رفتیم پیش ایشان و گفتیم یك درسی برای ما شروع كنید. ایشان اول امتناع میكرد، اما بعد با اصرار زیاد ما گفت: خب، حالا چه میخواهید؟ منظومه، اسفار، فلان؟ گفتیم نه، ما از این چیزها گذشتهایم؛ «مصباح الانس» میخواهیم. ایشان گفت: اِ، «مصباح الانس»؟! خانهی ایشان ظاهراً گذر جدّا بود. امام میگفتند از مدرسهی دارالشفاء یا فیضیه تا گذر جدّا با ایشان همین طور رفتیم، تا اینكه بالاخره ایشان را وادار كردیم كه برای ما «مصباح الانس» بگوید. امام از اول هم از «مصباح الانس» شروع كرده.ایشان خیلی هم به عرفان علاقهمند بودند. میدانید تبحر امام بیشتر در عرفان بود، بیش از فلسفه - یعنی امام متبحر و منغمر در عرفان بودند - خب، در فلسفه هم كه ایشان بلاشك استاد بودند؛ لیكن حالا بعد از سن هشتاد سالگی به بالا، كه یادم نیست چه سالی بود، ایشان به من اینجوری میگفتند: افسوس؛ نه، ذهن ما آن وقتها پر بود از آن حرفها. خب، حرفهای عرفان نظری، حرفهای پر زرق و برقی هم هست؛ اما آن چیز دیگری است، راه دیگری است، حرف دیگری است. من حرفم این است؛ والّا نخیر، بنده هیچ مخالفتی به این معنا با این مسئله ندارم. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :یک روزی در کشور ما مشهد کانون حکمت بود. کلیدواژه(ها) : حکمت, علامه طباطبایی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [مجمع عالی حکمت اسلامی] یک بنای مبارکی است که الحمدلله شماها همت کردید و این کار را راه انداختید؛ واقعاً «کشجرة طیّبة»است؛ منتها باید اصل آن را ثابت کنید. اگر چنانچه غفلت شود، اشتباه شود، کوتاهی شود، خدمترسانیِ کم انجام بگیرد و همهی آنچه که شماها دارید، برای حفظ و بقاء و استمرارِ اینجا به صحنه نیاید، از دست خواهد رفت یا ضعیف خواهد شد - که ضعیف شدن هم مثل از دست رفتن است؛ فرقی نمیکند - آن وقت خسارت پیدا خواهیم کرد. همین مشهدی که شما مثال زدید و تعجب میکنید که مشهد طالب و مایل مسائل حِکمی و فلسفی است، خب این مشهد یک روزی در کشور ما کانون حکمت بوده است. یعنی حکمای بزرگی در این شهر حضور داشتند؛ مثل مرحوم آقا بزرگ حکیم، پسرش آقا میرزا مهدی حکیم، یا مثل مرحوم شیخ اسدالله یزدی که عارف بود؛ اینها همه در مشهد بودند، مال دورهی قبل از دورهی اساتید ما هستند. یعنی پدر من، هم پیش مرحوم آقا بزرگ درس خوانده بود، هم پیش مرحوم آ شیخ اسدالله یزدی. طبقهی قبل از ما و اساتید ما، اینها را درک کرده بودند قبل از اینها، مرحوم آ میرزا حبیب - عارف و حکیم - در مشهد بوده. یا مرحوم حاج فاضل سبزواریالاصلِ سَرخَروی در مشهد در عین حال که ملّا و مدرّس فقه و اصول بود، لیکن اهل حکمت بود. بنابراین مشهد مرکزِ اینجوری بوده. خب، دقت نکردند، توجه نکردند، یکباره از بین رفت؛ مشهد تبدیل شد به یک مرکز ضد حکمت. یعنی توجه نکنید، اینجوری میشود. به نظر من هنر بزرگ مرحوم علامهی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) این بود که پافشاری کرد و کار خود را در شرائط مختلف ادامه داد. حتّی طبق آن نقلهائی که ما شنیدیم - گرچه آن وقت هم بنده به ذهنم بود، منتها دقیق یادم نیست - هنگامی که ایشان «اسفار» را تعطیل کردند، همان جا در همان مسجد سلماسی «شفاء» را شروع کردند. خب، این یعنی استقامت. پس کار اول شما این است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :لزوم تبیین مسائل خاص فلسفی کلیدواژه(ها) : فلسفه اسلامی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, آقاعلی مدرس زنوزی, رسالة فی وجود الرابطی, ملاصدرا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : به نظر من در بخشهای مختلف، مسائل گوناگون فلسفی قابل تبیین است. ما امروز در همین فلسفهی خودمان مسائل گوناگونی داریم که اینها را باید تبیین کرد. یک مسئلهای است، که باید این را بیان و روشن کرد. گذشتگان ما هم داشتهاند. یعنی هم در قدیم و هم در دوران معاصر، دربارهی یک مسئلهی خاصی از مسائل فلسفه، کتاب مینوشتند. خود ملاصدرا در کنار کتاب عظیم «اسفار»، شما میبینید مثلاً «مشاعر» را دارد، تقریباً مخصوص مسائل وجود؛ یا مثلاً «مبدأ و معاد» را دارد، دربارهی مسائل مبدأ و معاد. همین مرحوم آقا علی زنوزی که شما اسم آوردید، ایشان دربارهی «وجود رابطی» رسالهای نوشته است. البته چهل پنجاه سال پیش، من آن را دیدم؛ رسالهی کوچکی بود به نام «رساله فی الوجود الرّابطی». حالا تعیین این که کدام مسئله اولویت دارد که انسان آن را مورد توجه قرار دهد، یک بحث دیگر است؛ اینکه واقعاً وجود رابطی اینقدر اهمیت دارد که انسان دربارهاش رسالهای بنویسد یا نه؛ اما خب، خیلی مهم است که انسان مسائل گوناگونی را انتخاب کند و ذکر کند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :جدا نبودن فلسفه از حوزه علمیه با توجه با سیره علما کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, فخر المحققین حلی, درس خارج امام خمینی (ره), علامه طباطبایی, فلسفه اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر چنانچه فلسفه حساب خودش را از حوزه جدا نکند - یعنی همان دعوای قدیمی و سنتیِ علوم عقلی و علوم نقلی تشخص پیدا نکند - بهتر است. مثلاً امام (رضوان الله تعالی علیه) صبح و عصر به مسجد سلماسی میآمد و درس میگفت - صبح فقه میگفت، عصر هم اصول میگفت - مرحوم آقای طباطبائی هم پیش از ظهر در همان مسجد فلسفه میگفت؛ فقط تفاوتش این بود که امام آنجا مینشست، آقای طباطبائی اینجا مینشست؛ جایشان فرق داشت. هر دو، روی زمین مینشستند - هم امام روی زمین مینشست، هم آقای طباطبائی - و درس میگفتند؛ آن هم در «مسجد». واقعاً چه اشکالی دارد که ما درس فلسفه را در مسجد آقای بروجردی بگوئیم؟ بزرگان فلسفهی ما - آقای جوادی، آقای مصباح، آقایان دیگر - آنجا فلسفه بگویند؟ فلسفه را باید به عنوان یک علم دینیِ محض به حساب آورد. خب، جایش کجاست؟ جایش در مسجد است. گذشتگان ما هم همین جور بودند. خب، شما ملاحظه کنید مرحوم فخرالمحققین اجازهی روایتی میگیرد از سید حیدر آملی، و به او اجازهی روایتی میدهد، با چه تجلیلی. سید حیدر یکی از آن قلندرهای درجهی یک عرفان است، لیکن فخرالمحققین آنجور از او تجلیل میکند. مرحوم علامهی حلی (رضوان الله علیه) شرح «حکمتالعین» دارد. خود ایشان هم شاگرد کاتبی است، شرح «حکمتالعین» هم دارد. به نظر من باید برگردیم به همین مبنا و همین معنا. این که ما بگوئیم فقه، مجرد از فلسفه، یک قداستی دارد؛ فلسفه هم دامن خودش را منزه نگه میدارد که داخل وادی فقه و اصول و حدیث و اینها نیفتد، درست نیست؛ اینها همهاش یکی است، یک هدف دارد. یا مثلاً کلام. همین طور که آقایان فرمودند، کلام مسئلهی مهمی است. امروز شبهات کلامی، حرفهای کلامی، مباحث جدید کلامی، که هرگز فکرش نمیشد، آمده وارد ذهنیات جامعهی ما شده. خب، باید روی اینها بحث شود؛ و جایش مسجد است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :عرفان نظری باید به عرفان عملی و سلوک بینجامد. کلیدواژه(ها) : عرفان, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), ارتباط آیت الله خامنهای با امام خمینی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, محمدعلی شاه آبادی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بنده هیچ دشمنی و مخالفتی با عرفان نظری ندارم. گفته میشود: «الانسان عدوّ لما جهله». بنده هیچ ورودی در عرفان نظری ندارم، اما هیچ عداوتی هم ندارم؛ منتها اعتقادم این است که ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمولهای ذهنی مثل بقیهی علوم ببینیم. عرفان، همان مرحوم قاضی است؛ مرحوم ملا حسینقلی همدانی است؛ مرحوم سید احمد کربلائی است؛ عرفان واقعی اینهاست. مرحوم آقای طباطبائی خودش فیلسوف بود، اهل فلسفه بود، بلاشک در عرفان هم وارد بود؛ منتها آنچه که در عرفان از ایشان معهود است، عرفان عملی است؛ یعنی سلوک، دستور، تربیت شاگرد؛ شاگرد به معنای سالک. عرفان نظری باید به سلوک بینجامد. خب، موضوع عرفان، ذات مقدس پروردگار است. موضوع عرفان، خداست. از این جهت، برتر از همهی علوم است. خب، این خدا باید در زندگی کسی که اهل عرفان است، تجلی پیدا کند. ما کسانی را دیدیم که گفته میشد در عرفان نظری از همه بهترند، اما در عرفان عملی یک قدم برنداشته بودند. ما افراد اینجوری را دیدیم و درک کردیم که اصلاً مسائل سلوکی و اینها را مس نکرده بودند. آنچه که من به آن تکیه دارم، این است که واقعاً یک حرکت عملی دیده شود؛ که این در مورد اهل معقول، به طور عام مطلوب است. آن کسانی هم که به عنوان اهل حکمت و اهل معقول شناخته شدند، غالباً کسانیاند که این جنبهی معنوی در آنها وجود داشته. حالا شما از قول مرحوم آقای فاضل، از امام (رضوان الله علیه) خاطرهای نقل کردید؛ خود من هم یک خاطرهای دارم که آن را هم بگویم. من از ایشان پرسیدم که شما درس مرحوم حاج میرزا جواد آقا را درک کردید یا نه؟ ایشان گفتند که نه، افسوس، افسوس، نشد. البته در برخی کتابها مینویسند که امام جزو شاگردهای آ میرزا جواد آقا بودند؛ در حالی که نخیر، قطعاً ایشان نبودند. ایشان گفتند که آقای آ شیخ محمدعلی اراکی آمد من را دو جلسه برد درس ایشان. ظاهراً شبهای جمعه جلسه داشتند. ایشان گفتند دو جلسه رفتم، اما نپسندیدم. میگفتند آن وقتها ذهن ما پر بود از آن حرفها. یعنی همان حرفهای عرفان نظری. امام در سن هشتاد و چند سالگی افسوس میخورد که درس آ میرزا جواد آقا نرفته؛ با اینکه ایشان شاگرد و مرید و عاشق مرحوم شاهآبادی بوده. یک خاطرهی دیگر هم به مناسبت عرفان نقل کنم. گفتند اوّلی که ایشان مرحوم آقای شاهآبادی را در قم دیده بودند، یک کسی گفته بود آن که شما دنبالش میگردید، این است. مرحوم شاهآبادی چند سالی هم در قم مانده بودند. ایشان گفتند که من و فلانی - یک کس دیگری را اسم آوردند، که من حالا یادم نیست - دو نفری رفتیم پیش ایشان و گفتیم یک درسی برای ما شروع کنید. ایشان اول امتناع میکرد، اما بعد با اصرار زیاد ما گفت: خب، حالا چه میخواهید؟ منظومه، اسفار، فلان؟ گفتیم نه، ما از این چیزها گذشتهایم؛ «مصباح الانس» میخواهیم. ایشان گفت: اِ، «مصباح الانس»؟! خانهی ایشان ظاهراً گذر جدّا بود. امام میگفتند از مدرسهی دارالشفاء یا فیضیه تا گذر جدّا با ایشان همین طور رفتیم، تا اینکه بالاخره ایشان را وادار کردیم که برای ما «مصباح الانس» بگوید. امام از اول هم از «مصباح الانس» شروع کرده.ایشان خیلی هم به عرفان علاقهمند بودند. میدانید تبحر امام بیشتر در عرفان بود، بیش از فلسفه - یعنی امام متبحر و منغمر در عرفان بودند - خب، در فلسفه هم که ایشان بلاشک استاد بودند؛ لیکن حالا بعد از سن هشتاد سالگی به بالا، که یادم نیست چه سالی بود، ایشان به من اینجوری میگفتند: افسوس؛ نه، ذهن ما آن وقتها پر بود از آن حرفها. خب، حرفهای عرفان نظری، حرفهای پر زرق و برقی هم هست؛ اما آن چیز دیگری است، راه دیگری است، حرف دیگری است. من حرفم این است؛ والّا نخیر، بنده هیچ مخالفتی به این معنا با این مسئله ندارم. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : جهانبینی اسلامی کلیدواژه(ها) : جهانبینی اسلامی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [در فلسفه] به طور کلی جهانبینی اسلام تبیین شود. مواد اصلی جهانبینی اسلام را مشخص کنید - مسئلهی انسان، مسئلهی خدا، مسئلهی ارتباط انسان و خدا، مسئلهی تکلیف - در فلسفهی اسلامی روی اینها کار شود. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [از امام راحل] پرسیدم که شما درس مرحوم حاج میرزا جواد آقا را درک کردید یا نه؟ ایشان گفتند که نه، افسوس، افسوس، نشد. البته در برخی کتابها مینویسند که امام جزو شاگردهای آ میرزا جواد آقا بودند؛ در حالی که نخیر، قطعاً ایشان نبودند. ایشان گفتند که آقای آ شیخ محمدعلی اراکی آمد من را دو جلسه برد درس ایشان. ظاهراً شبهای جمعه جلسه داشتند. ایشان گفتند دو جلسه رفتم، اما نپسندیدم. میگفتند آن وقتها ذهن ما پر بود از آن حرفها. یعنی همان حرفهای عرفان نظری. امام در سن هشتاد و چند سالگی افسوس میخورد که درس آ میرزا جواد آقا نرفته؛ با اینکه ایشان شاگرد و مرید و عاشق مرحوم شاهآبادی بوده... گفتند اوّلی که ایشان مرحوم آقای شاهآبادی را در قم دیده بودند، یک کسی گفته بود آن که شما دنبالش میگردید، این است. مرحوم شاهآبادی چند سالی هم در قم مانده بودند. ایشان گفتند که من و فلانی - یک کس دیگری را اسم آوردند، که من حالا یادم نیست - دو نفری رفتیم پیش ایشان و گفتیم یک درسی برای ما شروع کنید. ایشان اول امتناع میکرد، اما بعد با اصرار زیاد ما گفت: خب، حالا چه میخواهید؟ منظومه، اسفار، فلان؟ گفتیم نه، ما از این چیزها گذشتهایم؛ «مصباح الانس» میخواهیم. ایشان گفت: اِ، «مصباح الانس»!؟ خانهی ایشان ظاهراً گذر جدّا بود. امام میگفتند از مدرسهی دارالشفاء یا فیضیه تا گذر جدّا با ایشان همین طور رفتیم، تا اینکه بالاخره ایشان را وادار کردیم که برای ما «مصباح الانس» بگوید. امام از اول هم از «مصباح الانس» شروع کرده. ایشان خیلی هم به عرفان علاقهمند بودند. میدانید تبحر امام بیشتر در عرفان بود، بیش از فلسفه - یعنی امام متبحر و منغمر در عرفان بودند - خب، در فلسفه هم که ایشان بلاشک استاد بودند؛ لیکن حالا بعد از سن هشتاد سالگی به بالا، که یادم نیست چه سالی بود، ایشان به من اینجوری میگفتند: افسوس؛ نه، ذهن ما آن وقتها پر بود از آن حرفها. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : روحانیون (مخاطب) کلیدواژه(ها) : روحانیون (مخاطب) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در مورد مسائل روحانیت و حوزههای علمیه، هیچ چیزی برای بنده خوشحالکنندهتر از این نیست که ببینم جمعی از فضلا پر مغز حرف میزنند، دقیق فکر میکنند، مسائل گوناگونِ مورد نیاز را درک میکنند و دنبال آنها میروند؛ این برای من واقعاً خیلی لذتبخش است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : علامه طباطبایی کلیدواژه(ها) : علامه طباطبایی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : همین مشهدی که شما مثال زدید و تعجب میکنید که مشهد طالب و مایل مسائل حِکمی و فلسفی است، خب این مشهد یک روزی در کشور ما کانون حکمت بوده است. یعنی حکمای بزرگی در این شهر حضور داشتند؛ مثل مرحوم آقا بزرگ حکیم، پسرش آقا میرزا مهدی حکیم، یا مثل مرحوم شیخ اسدالله یزدی که عارف بود؛ اینها همه در مشهد بودند، مال دورهی قبل از دورهی اساتید ما هستند. یعنی پدر من، هم پیش مرحوم آقا بزرگ درس خوانده بود، هم پیش مرحوم آ شیخ اسدالله یزدی. طبقهی قبل از ما و اساتید ما، اینها را درک کرده بودند قبل از اینها، مرحوم آ میرزا حبیب - عارف و حکیم - در مشهد بوده. یا مرحوم حاج فاضل سبزواریالاصلِ سَرخَروی در مشهد در عین حال که ملّا و مدرّس فقه و اصول بود، لیکن اهل حکمت بود. بنابراین مشهد مرکزِ اینجوری بوده. خب، دقت نکردند، توجه نکردند، یکباره از بین رفت؛ مشهد تبدیل شد به یک مرکز ضد حکمت. یعنی توجه نکنید، اینجوری میشود. به نظر من هنر بزرگ مرحوم علامهی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) این بود که پافشاری کرد و کار خود را در شرائط مختلف ادامه داد. حتّی طبق آن نقلهائی که ما شنیدیم - گرچه آن وقت هم بنده به ذهنم بود، منتها دقیق یادم نیست - هنگامی که ایشان «اسفار» را تعطیل کردند، همان جا در همان مسجد سلماسی «شفاء» را شروع کردند. خب، این یعنی استقامت. پس کار اول شما این است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : علامه طباطبایی کلیدواژه(ها) : علامه طباطبایی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : خب، حالا جزئیاتی هم مطرح شد؛ مثل مسئلهی مَدرس و اینها. این مطلبی که آقای غروی فرمودند، بنده هم همین جور فکر میکنم؛ به این معنا که اگر چنانچه فلسفه حساب خودش را از حوزه جدا نکند - یعنی همان دعوای قدیمی و سنتیِ علوم عقلی و علوم نقلی تشخص پیدا نکند - بهتر است. مثلاً امام (رضوان الله تعالی علیه) صبح و عصر به مسجد سلماسی میآمد و درس میگفت - صبح فقه میگفت، عصر هم اصول میگفت - مرحوم آقای طباطبائی هم پیش از ظهر در همان مسجد فلسفه میگفت؛ فقط تفاوتش این بود که امام آنجا مینشست، آقای طباطبائی اینجا مینشست؛ جایشان فرق داشت. هر دو، روی زمین مینشستند - هم امام روی زمین مینشست، هم آقای طباطبائی - و درس میگفتند؛ آن هم در «مسجد». واقعاً چه اشکالی دارد که ما درس فلسفه را در مسجد آقای بروجردی بگوئیم؟ بزرگان فلسفهی ما - آقای جوادی، آقای مصباح، آقایان دیگر - آنجا فلسفه بگویند؟ فلسفه را باید به عنوان یک علم دینیِ محض به حساب آورد. خب، جایش کجاست؟ جایش در مسجد است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : علامه طباطبایی کلیدواژه(ها) : علامه طباطبایی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : من قبلاً در جمع آقایان راجع به فلسفهی ملاصدرا مطالبی گفتم و خب، یکی دو تا کارِ خوب شد. جناب آقای مصباح هم یکی از کتابهائی را که یکی از آقایان نوشتند - آقای عبودیت - که خلاصهی آراء ملاصدرا در مسائل گوناگون فلسفی است، برای من آوردند. اینها خوب است، اما کم است. به یک کتاب اکتفاء نشود؛ از نگاههای مختلف نوشته شود. در خود فلسفهی ملاصدرا، در بخشهای مختلف میتواند یک منظومهسازیهائی بشود. عین همین قضیه، در مورد فلسفهی اشراق است؛ عین همین قضیه، در مورد فلسفهی مشّاء است. ما باید منظومهسازی کنیم. بالاخره مجموعهی تفکرات فلسفی و عرفانی ابنسینا با همدیگر همراه است، غیر قابل انفکاک است. اینها چیست؟ کسی بخواهد اینها را بداند، حتماً لازم نباشد که برود بنشیند مثلاً «شفاء» را بخواند؛ این خیلی لازم نیست. گاهی اوقات خواندن کتابی که در هزار سال پیش نوشته شده است، با ادبیات آن روز، با مشکلاتی که فهم این کلمات دارد، اصلاً خودش تضییع وقت محسوب میشود؛ ممکن است افرادی را از فلسفه دور کند؛ در حالی که اگر شما بنشینید مثلاً یک کتابی دربارهی آراء فلسفی ابنسینا تبیین کنید، از آراء او منظومهسازی کنید، این مسلّماً جاذبهی زیادی خواهد داشت. این جزو کارهای لازم است، اما این کار در حوزه انجام نمیگیرد. خب، مرحوم آقای طباطبائی این کار را در «بدایة» و «نهایة» به یک شکلی انجام دادند؛ منتها این کارِ آقای طباطبائی است، این که کار نهائی نیست؛ کار یکی از بزرگانِ این قضیه است؛ و تازه، آراء خود آقای طباطبائی است، آراء ملاصدرا نیست؛ یعنی در کتاب «بدایة» و «نهایة» برای آراء ملاصدرا منظومهسازی نشده، بلکه خود ایشان نظراتی دارند، نظرات ابتکاری هم دارند، حرفهای خاصی هم دارند، چیزهائی هم اضافه کردند، اینها را ایشان بیان کردند. فرق میکند که انسان خودش در فلسفه تألیفی بکند، یا اینکه یک فلسفهی معروفی را تبیین و ارائه کند. این دومی جایش خالی است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : علامه طباطبایی کلیدواژه(ها) : علامه طباطبایی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : بنده هیچ دشمنی و مخالفتی با عرفان نظری ندارم. گفته میشود: «الانسان عدوّ لما جهله». بنده هیچ ورودی در عرفان نظری ندارم، اما هیچ عداوتی هم ندارم؛ منتها اعتقادم این است که ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمولهای ذهنی مثل بقیهی علوم ببینیم. عرفان، همان مرحوم قاضی است؛ مرحوم ملا حسینقلی همدانی است؛ مرحوم سید احمد کربلائی است؛ عرفان واقعی اینهاست. مرحوم آقای طباطبائی خودش فیلسوف بود، اهل فلسفه بود، بلاشک در عرفان هم وارد بود؛ منتها آنچه که در عرفان از ایشان معهود است، عرفان عملی است؛ یعنی سلوک، دستور، تربیت شاگرد؛ شاگرد به معنای سالک. عرفان نظری باید به سلوک بینجامد. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : علامه طباطبایی کلیدواژه(ها) : علامه طباطبایی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [مجمع عالی حکمت اسلامی] یک بنای مبارکی است که الحمدلله شماها همت کردید و این کار را راه انداختید؛ واقعاً «کشجرة طیّبة»است؛ منتها باید اصل آن را ثابت کنید. اگر چنانچه غفلت شود، اشتباه شود، کوتاهی شود، خدمترسانیِ کم انجام بگیرد و همهی آنچه که شماها دارید، برای حفظ و بقاء و استمرارِ اینجا به صحنه نیاید، از دست خواهد رفت یا ضعیف خواهد شد - که ضعیف شدن هم مثل از دست رفتن است؛ فرقی نمیکند - آن وقت خسارت پیدا خواهیم کرد. همین مشهدی که شما مثال زدید و تعجب میکنید که مشهد طالب و مایل مسائل حِکمی و فلسفی است، خب این مشهد یک روزی در کشور ما کانون حکمت بوده است. یعنی حکمای بزرگی در این شهر حضور داشتند؛ مثل مرحوم آقا بزرگ حکیم، پسرش آقا میرزا مهدی حکیم، یا مثل مرحوم شیخ اسدالله یزدی که عارف بود؛ اینها همه در مشهد بودند، مال دورهی قبل از دورهی اساتید ما هستند. یعنی پدر من، هم پیش مرحوم آقا بزرگ درس خوانده بود، هم پیش مرحوم آ شیخ اسدالله یزدی. طبقهی قبل از ما و اساتید ما، اینها را درک کرده بودند قبل از اینها، مرحوم آ میرزا حبیب - عارف و حکیم - در مشهد بوده. یا مرحوم حاج فاضل سبزواریالاصلِ سَرخَروی در مشهد در عین حال که ملّا و مدرّس فقه و اصول بود، لیکن اهل حکمت بود. بنابراین مشهد مرکزِ اینجوری بوده. خب، دقت نکردند، توجه نکردند، یکباره از بین رفت؛ مشهد تبدیل شد به یک مرکز ضد حکمت. یعنی توجه نکنید، اینجوری میشود. به نظر من هنر بزرگ مرحوم علامهی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) این بود که پافشاری کرد و کار خود را در شرائط مختلف ادامه داد. حتّی طبق آن نقلهائی که ما شنیدیم - گرچه آن وقت هم بنده به ذهنم بود، منتها دقیق یادم نیست - هنگامی که ایشان «اسفار» را تعطیل کردند، همان جا در همان مسجد سلماسی «شفاء» را شروع کردند. خب، این یعنی استقامت. پس کار اول شما این است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : علامه طباطبایی کلیدواژه(ها) : علامه طباطبایی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : اگر چنانچه فلسفه حساب خودش را از حوزه جدا نکند - یعنی همان دعوای قدیمی و سنتیِ علوم عقلی و علوم نقلی تشخص پیدا نکند - بهتر است. مثلاً امام (رضوان الله تعالی علیه) صبح و عصر به مسجد سلماسی میآمد و درس میگفت - صبح فقه میگفت، عصر هم اصول میگفت - مرحوم آقای طباطبائی هم پیش از ظهر در همان مسجد فلسفه میگفت؛ فقط تفاوتش این بود که امام آنجا مینشست، آقای طباطبائی اینجا مینشست؛ جایشان فرق داشت. هر دو، روی زمین مینشستند - هم امام روی زمین مینشست، هم آقای طباطبائی - و درس میگفتند؛ آن هم در «مسجد». واقعاً چه اشکالی دارد که ما درس فلسفه را در مسجد آقای بروجردی بگوئیم؟ بزرگان فلسفهی ما - آقای جوادی، آقای مصباح، آقایان دیگر - آنجا فلسفه بگویند؟ فلسفه را باید به عنوان یک علم دینیِ محض به حساب آورد. خب، جایش کجاست؟ جایش در مسجد است. گذشتگان ما هم همین جور بودند. خب، شما ملاحظه کنید مرحوم فخرالمحققین اجازهی روایتی میگیرد از سید حیدر آملی، و به او اجازهی روایتی میدهد، با چه تجلیلی. سید حیدر یکی از آن قلندرهای درجهی یک عرفان است، لیکن فخرالمحققین آنجور از او تجلیل میکند. مرحوم علامهی حلی (رضوان الله علیه) شرح «حکمتالعین» دارد. خود ایشان هم شاگرد کاتبی است، شرح «حکمتالعین» هم دارد. به نظر من باید برگردیم به همین مبنا و همین معنا. این که ما بگوئیم فقه، مجرد از فلسفه، یک قداستی دارد؛ فلسفه هم دامن خودش را منزه نگه میدارد که داخل وادی فقه و اصول و حدیث و اینها نیفتد، درست نیست؛ اینها همهاش یکی است، یک هدف دارد. یا مثلاً کلام. همین طور که آقایان فرمودند، کلام مسئلهی مهمی است. امروز شبهات کلامی، حرفهای کلامی، مباحث جدید کلامی، که هرگز فکرش نمیشد، آمده وارد ذهنیات جامعهی ما شده. خب، باید روی اینها بحث شود؛ و جایش مسجد است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : روحانیون (مخاطب) کلیدواژه(ها) : روحانیون (مخاطب) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : در مورد مسائل روحانیت و حوزههای علمیه، هیچ چیزی برای بنده خوشحالکنندهتر از این نیست که ببینم جمعی از فضلا پر مغز حرف میزنند، دقیق فکر میکنند، مسائل گوناگونِ مورد نیاز را درک میکنند و دنبال آنها میروند؛ این برای من واقعاً خیلی لذتبخش است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : کتابهای درسی حوزه کلیدواژه(ها) : کتابهای درسی حوزه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : مسئلهی دیگر، مسئلهی کتابهائی است که باید در مجموعه [مجمع عالی حکمت اسلامی] تولید شود. بله، من هم عقیدهام همین است که شما [اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی] کار ستادی بکنید؛ کار صف را به همان مجموعههائی که در قم هستند، واگذار کنید. خود شماها هم در آن مجموعهها و در آن پژوهشکدهها شرکت دارید؛ کار صف را آنها بکنند، منتها هدایت را شما باید بکنید. یعنی کار ستادی به مسئلهی کتاب بپردازد. ما در مورد کتاب واقعاً مشکل داریم. حالا مثلاً آقایان فرمودند که ما میخواهیم فلسفهی مشّاء یا فلسفهی اشراق را برای طلبهها تبیین کنیم. طلبههای ما از فلسفهی مشّاء خبری ندارند. خب، چگونه تبیین میکنید؟ حتماً «شرح اشارات» بخوانیم؟ یا فرض کنید که «شفاء» بخوانیم؟ باید حتماً این متن طولانىِ مفصلِ محتاج به تبیین کان یکون را خواند؟ راهش این است؟ یا نه، راه دیگری هم وجود دارد. امروز خواندن تفکراتِ مثلاً فرض کنید مارکسیستی حتماً متوقف به این نیست که انسان بردارد کتاب «سرمایه» را تدریس کند، یا بردارد متن کتابهای کانت یا هگل را بخواند. چه لزومی دارد که حتماً متن مطرح شود؟ متن باید در اختیار باشد؛ هر کس میخواهد، مراجعه کند. من قبلاً در جمع آقایان راجع به فلسفهی ملاصدرا مطالبی گفتم و خب، یکی دو تا کارِ خوب شد. جناب آقای مصباح هم یکی از کتابهائی را که یکی از آقایان نوشتند - آقای عبودیت - که خلاصهی آراء ملاصدرا در مسائل گوناگون فلسفی است، برای من آوردند. اینها خوب است، اما کم است. به یک کتاب اکتفاء نشود؛ از نگاههای مختلف نوشته شود. در خود فلسفهی ملاصدرا، در بخشهای مختلف میتواند یک منظومهسازیهائی بشود. عین همین قضیه، در مورد فلسفهی اشراق است؛ عین همین قضیه، در مورد فلسفهی مشّاء است. ما باید منظومهسازی کنیم. بالاخره مجموعهی تفکرات فلسفی و عرفانی ابنسینا با همدیگر همراه است، غیر قابل انفکاک است. اینها چیست؟ کسی بخواهد اینها را بداند، حتماً لازم نباشد که برود بنشیند مثلاً «شفاء» را بخواند؛ این خیلی لازم نیست. گاهی اوقات خواندن کتابی که در هزار سال پیش نوشته شده است، با ادبیات آن روز، با مشکلاتی که فهم این کلمات دارد، اصلاً خودش تضییع وقت محسوب میشود؛ ممکن است افرادی را از فلسفه دور کند؛ در حالی که اگر شما بنشینید مثلاً یک کتابی دربارهی آراء فلسفی ابنسینا تبیین کنید، از آراء او منظومهسازی کنید، این مسلّماً جاذبهی زیادی خواهد داشت. این جزو کارهای لازم است، اما این کار در حوزه انجام نمیگیرد. خب، مرحوم آقای طباطبائی این کار را در «بدایة» و «نهایة» به یک شکلی انجام دادند؛ منتها این کارِ آقای طباطبائی است، این که کار نهائی نیست؛ کار یکی از بزرگانِ این قضیه است؛ و تازه، آراء خود آقای طباطبائی است، آراء ملاصدرا نیست؛ یعنی در کتاب «بدایة» و «نهایة» برای آراء ملاصدرا منظومهسازی نشده، بلکه خود ایشان نظراتی دارند، نظرات ابتکاری هم دارند، حرفهای خاصی هم دارند، چیزهائی هم اضافه کردند، اینها را ایشان بیان کردند. فرق میکند که انسان خودش در فلسفه تألیفی بکند، یا اینکه یک فلسفهی معروفی را تبیین و ارائه کند. این دومی جایش خالی است. علاوهی بر این، به نظر من در بخشهای مختلف، مسائل گوناگون فلسفی قابل تبیین است. ما امروز در همین فلسفهی خودمان مسائل گوناگونی داریم که اینها را باید تبیین کرد. یک مسئلهای است، که باید این را بیان و روشن کرد. گذشتگان ما هم داشتهاند. یعنی هم در قدیم و هم در دوران معاصر، دربارهی یک مسئلهی خاصی از مسائل فلسفه، کتاب مینوشتند. خود ملاصدرا در کنار کتاب عظیم «اسفار»، شما میبینید مثلاً «مشاعر» را دارد، تقریباً مخصوص مسائل وجود؛ یا مثلاً «مبدأ و معاد» را دارد، دربارهی مسائل مبدأ و معاد. همین مرحوم آقا علی زنوزی که شما اسم آوردید، ایشان دربارهی «وجود رابطی» رسالهای نوشته است. البته چهل پنجاه سال پیش، من آن را دیدم؛ رسالهی کوچکی بود به نام «رساله فی الوجود الرّابطی». حالا تعیین این که کدام مسئله اولویت دارد که انسان آن را مورد توجه قرار دهد، یک بحث دیگر است؛ اینکه واقعاً وجود رابطی اینقدر اهمیت دارد که انسان دربارهاش رسالهای بنویسد یا نه؛ اما خب، خیلی مهم است که انسان مسائل گوناگونی را انتخاب کند و ذکر کند. یک کار دیگری هم که به نظر من جایش خالی است، نوشتههائی دربارهی فلسفهی تطبیقی است؛ شبیه آن کاری که ویل دورانت در «لذات فلسفه» کرده، که لابد ملاحظه کردهاید. «لذات فلسفه» یک کتابی است که با ادبیات خیلی شیوا و شیرینی نوشته شده و مرحوم دکتر عباس زریاب هم ترجمهی خیلی خوبی کرده؛ انصافاً خیلی خوشقلم ترجمه کرده. این کتاب، مباحثه و مناظرهی بین فلاسفهی قدیم و جدید غرب است در یک مسئلهی خاصی؛ مثل اینکه اینها یک جلسهای تشکیل دادهاند و دارند با هم بحث میکنند؛ هگل یک چیزی میگوید، بعد کانت جواب او را میدهد، بعد دکارت حرف خودش را میزند؛ همین طور دانه دانه اینها شروع میکنند با همدیگر بحث کردن. اگر یک چنین کار شیرین و شیوائی انجام بگیرد، چقدر خوب است. فرض کنید این کار دربارهی موضوع «اصالةالوجود» انجام بگیرد؛ ملاصدرا یک حرف دارد، همین مرحوم آقا علی حکیم یک حرف دارد، مرحوم جلوه یک حرف دارد؛ بعد، از قدما، شیخ اشراق یک حرف دارد - که منکر این معناست - میرداماد یک حرف دارد. اگر فرضاً اینها با همدیگر بحث کنند، چقدر چیز قشنگی از آب در میآید. اینها حکمت را ترویج میکند، و ما امروز به این ترویج احتیاج داریم. یک مسئله، مسئلهی نوشتن کتاب فلسفی برای کودکان است، که غربیها دارند این کار را میکنند. دو سه سال قبل از این، یک کتابی برای من آوردند، من مبالغی نگاه کردم. خب، از همان اوّلی که شروع میکند، واقعاً فلسفه است؛ لیکن باب کودکان است. این کتاب، یک کتاب خیلی قشنگی است در باب فلسفه - حالا اسمش یادم نیست؛ توی کتابهایم هست - به نظرم یک آمریکائی این را نوشته. ما به اینجور کتابی احتیاج داریم. بچههای ما ذهنشان دارد فلسفی میشود. خوشبختانه حرکت جامعه و نظام موجب شده که ذهنها عقلانیت پیدا کند. جوانهای ما واقعاً سؤال میکنند. این سؤالهائی که زیاد شده، این را باید مبارک دانست؛ منتها ما باید جوابگوئی داشته باشیم. حس سؤال کنندگی دارد زیاد میشود، و این همینطور دارد به نسلهای پائینتر منتقل میشود. |