پیوندهای مرتبطخاطرات
1371/01/26
بیانات در جلسه بیست و دوم تفسیر سوره بقره
بسمالله الرحمن الرحیم اما آیه دوم که دنبالهی این آیه است و مقدار زیادی دربارهی آن صحبت کردیم، که امروز انشاءالله سخن را به پایان میبریم این است: «الذی جعل لکم الارض فراشاً»(۲): آن که زمین را برای شما بستری قرار داد و این «الذی»، عطف به «الذی خلقکم» آیه قبل است، یعنی بندگی و عبودیت کنید خدایی را که شما و گذشتگان شما را آفرید و زمین را برای شما بستری قرار داد، «والسماءَ بناءً» و آسمان را بنایی استوار قرار داد. که شرح تفضیلی آن را جلسهی قبل برای شما دادم. «و انزل من السماء ماءً» و از آسمان آبی بر زمین فرو بارید. این همکاری و هماهنگی قوانین طبیعت میان زمین و آسمان معلول همکاری و تجارب چندین عامل زمینی و آسمانی است: تابش خورشید بر دریاها، تبخیر آب دریاها، بعد تشکیل ابرها، بعد جابجا کردن بادها و این عوامل گوناگونی که در ایجاد فشار و ایجاد باران مؤثرند، و بالاخره باریدن آب پاکیزه از آسمان یعنی همان باران آبی که مایه حیات انسان است، اعم از آنچه که از آسمان میآید، یا آنکه در سدها ذخیره میشوند و آنچه در زیر زمین انبار میشود و آنچه بر روی زمین جاری میشود و مستقیماً بر روی کشتها و درهها و جنگها و زمینهای شما میبارد و زمین را برای شما زنده میکند، این هم یکی از نشانههای قدرت الهی و یکی از آن سرچشمههای اصلی نشان دهندهی تدبیر خلقت آفرینش است «فاخرج به من الثمرات رزقاً لکم» پس بوسیلهی این آب از میوهها برای شما مایه ارتزاقی پدید آورد، و این تعبیر ثمرات، یعنی هر نوع محصولی که از زمین بدست میآید اعم از محصولاتی که شما بدون واسطه از آن استفاده میکنید مثل: گندم، یا سبزیجات و میوه که بطور بیواسطه از آن ارتزاق میکنید، یا آن چیزهایی که با واسطه مایه ارتزاق شماست، مثل اینکه حیوانات از آنها ارتزاق میکنند، بعد حیوانات وسیلهی ارتزاق شما میشوند، یا مواردی که در طبیعت بوجود میآید و از آن مواد، مواد غذایی لازم دیگر مثل قند و از این قبیل برای شما بوجود میآید، یا چربی مثلاً که مایه ارتزاق شماست پدید میآید، اینها با واسطه به دست شما میرسد، فرضاً از چربی دانهها، یا از چربی حیوانات استفاده میکنید، همهی آنچه را که شما برای ارتزاق و بقای حیات جسمانی خودتان نیاز دارید، در حقیقت از زمین و به برکت همان آبی است که خدای متعال از آسمان بر شما فرو میریزد، پس خدایی را که دارای این خصوصیات هست عبادت کنید.
دنبالهی آیه میفرماید: «فلا تجعلوا لله انداداً»: پس برای خدا رقیبان و شریکان مگیرید. برای خدا در عبودیت همسان و انباز و همانندی اتخاذ نکنید، جوانان را اسیر غیر عبودیت خدا نکنید، خودتان را اسیر غیر عبودیت خدا نکنید «و انتم تعلمون»: در حالی که شما میدانید. این جملات آخر همان چیزهایی است، که من اندکی باید امروز انها را شرح بدهم. در این دو آیهای که تلاوت شد، و امروز و قبلاً مقدار زیادی شرح دادیم. بهر حال مقصود این است که: انسان بطور منحصر بندهی خدا باشد و عبودیت انحصاری خدا که عبارت دیگری از توحید عملی است مورد توجه این دو آیه قرار گرفته: پس فقط مسألهی اثبات صانع در این دو آیه مطرح نیست، یعنی اینطور نیست که خداوند با بیانی که در این دو آیه شده است، فقط میخواهد اثبات کند این جهان آفریننده و مدبر و ربّی دارد، گرچه این مسأله را هم در برمیگیرد. پس اصل اثبات صانع از این دو آیه استفاده میشود. منتها مقصود در این دو آیه فقط این نیست که ثابت کند این عالم صانعی دارد و شاید بشود گفت اصلاً در این مقام نیست، بلکه آنچه که در این دو آیه مورد توجه و تأکید است، بعد از این که ما برای عالم و برای انسان صانع و آفرینندهی قائل شدیم که تدبیر جهان را منتسب به او میدانیم: آفرینش زمین، هموار شدن زمین، آمادهی زندگی شدن زمین، برافراشتن آسمانهایی با این عظمت و با شرحی که دربارهی آسمان در جلسه قبل دادم: ایجاد حیات، ایجاد آب و وسیلهی زندگی و ارتزاق، وقتی این را قبول کردیم لازمهاش این است که اطاعت ما آن اطاعتی که به معنای عبودیت است باشد و اطاعت مطلق در همهی زندگیمان، بایستی منحصر باشد به این خدا و دیگر شریکی برای او قائل نباشیم، این همان چیزی است که در این آیات مورد توجه است. حالا چرا باید در عبادت شریک برای خدا قرار نداد؟ آنچه که در این زمینه از آیات استفاده میشود، این است که شما برای عبودیت و بندگی خدا یک استدلالی دارید و آن استدلال همان چیزی است که در این آیات ذکر شد: چون خدای متعال آفرینندهی انسان است، آفرینندهی محیط زندگی انسان است، پدیدآورندهی مایه حیات و وسیلهی ادامهی حیات انسان است و اینکه میگوئیم آفرینندهی انسان و پدید آورندهی حیات، این حرف یک باطنی دارد، که آن، مرکز جوشان بینظیر دانش و قدرت است، انسانهایی هستند که راحت از کسی که یک کلمه بیشتر میداند اطاعت میکنند.
شما وقتی با کسی معاشرت میکنید که در بحث و در سخن میبینید علمش از شما بیشتر است، راحت تسلیم او میشوید و هرچه میگوید از او میپذیرید و در مقابلش احساس خضوع میکنید، این یک امر قهری و فطری است. یک استاد مسلطی که در یکی از دانشها مثلاً: هر سؤالی از او بشود شما میبینید جواب حاضر و منطقی و قانع کنندهای دارد، آیا در مقابل او احساس خضوع نمیکنید؟ حالا اگر این استاد نه در یک علم و در چندین دانش این خصوصیت را داشته باشد، در مقابل او چگونه احساس خضوع میکنید؟ این تسلیم ارزشهای برتر شدن خصیصهی فطری انسان است و یکی از ارزشهای برتر دانش است. حالا از دانش فراتر برویم: کسی که یک قدرت فوقالعاده، یا یک توانائی جشمانی، یا یک توانائی و تسلط روحی مثلاً دارد، انسان راحت خود را در دسترس او قرار میدهد و در مقابل او احساس خضوع میکند. پس این گرایش به منبع علم و منبع قدرت یک امر فطری انسان است، و وقتی شما تشخیص میدهید ذات مقدس پروردگار منبع لایزال علم است، لازمهاش عبودیت و بندگی پروردگار انسانی را درک بکنند. و آنچه که تا امروز از وجود انسان کشف شده در زمینههای مختلف: جسمانی و زیستی، و بیولوژیک، و بافتهای مغز روحیات و جهات گوناگون روانشناختیاش یک قطرهای در مقابل دریاست و این دانشمندان بخشهای مختلف انسانشناسی صراحتاً بیان میکند. اگر کسی یک بستهبندیای از دانش عظیم بشری را داشته باشد شما در مقابلش تعظیم میکنید، درحالی که کل این دانش، هنوز نتوانسته است حتی آن موجودی را که خدای متعال با قدرت آفریده است بشناسد، پس چگونه خواهد توانست آن قدرت بیپایان که این موجود را با تمام اسرار و پیچیدگیها و جزئیاتش پدیدآورده، و بعد نسلهای پیدرپی او را، با اشکال گوناگون و با همان ریزهکاریها بوجود آورده است بشناسد؟ این چه علمی و چه دانشی است؟ قدرت الهی در ساختن این ابزارهای ریز و این وسائل کوچک، این سولهای بدن انسان یا حیوانات و چیدن اینها در مقابل هم و تشکیل یک موضوع عظیم، ایجاد مغز انسان با آن سعهی عظیمی که تمام آفرینش را بشر در مغز خودش میچرخاند و از مغز خود برای خلاقیت استفاده میکند، این قدرتی که توانسته است این مغز را با این همه اسرار و شگفتیها و توانائیها بوجود بیاورد، این همان قدرتی است که انسان اگر عالم باشد بطور قهری در مقابل او خاضع میشود، و هرچه علم انسان و معرفت انسان و تنبه انسان بیشتر باشد خضوعش در مقابل این قدرت بیشتر خواهد بود. حالا این فقط علم و قدرت خداست و ما در مقولات دیگر وارد نشدیم، لهذا رشتهی سخن گم نشود، گفتیم که آیه قرآن میگوید: در عبودیت، برای خدا شریک انتخاب نکنید، زیرا شما که خدا را عبودیت میکنید، برای این عبودیت و بندگی خودتان استدلال دارید و میگویید: چون او مرکز جوشان علم و کانون قدرت است من بطور قهری در مقابل او احساس خضوع دارم و از او اطاعت میکنم، پس عبودیت خدا تابع یک استدلالی است. ولذا اگر خواستید غیر از خدا را عبودیت بکنید، چه استدلالی دارید؟ آن کسانی که در عبودیت برای خدا شریک قرار میدهند، استدلال و منطق و توجیه قانع کننده برای فطرت و برای عقلشان کدام است؟ چگونه ممکن است برای خدا در عبودیت شریک قرار بدهد؟ در حالی که آن شریک، خصوصیات و توانائیها و اقتدار و آن چیزی که انسان را به طور قهری وادار میکند به بندگی و عبودیت ندارد. از جمله چیزهایی که انسان ممکن است در عبودیت برای خدا شریک قرار بدهد یکی همان بتهایی است که در دوران نزول قرآن میپرستیدند و امروز هم در گوشههایی از دنیا هنوز همان شکل بتپرستی هست، که عرض کردیم در هندوستان بتخانههایی وجود دارد و آن کسانی که آنجا رفتند دیدهاند، موجودی از سنگ یا چوب تراشیدند آنجا افتاده میروند در مقابلش خضوع میکنند. انسان با این شرافت در مقابل یک جسم بیجان شروع میکند به خضوع کردن و گریه کردن و از او اجابت طلبیدن و کمک خواستن!! این تحقیر انسان است و تحقیری است که متأسفانه در طول قرون متمادی انسانها نسبت به خودشان روا داشتند و باز هم روا میدارند. این یکی از انواع شریک قرار دادن برای خداست در عبودیت و به اصطلاح نوع سادهتر و محسوستری و عینیتر است. نوع دیگر، آن چیزی است که در بعضی از ادیان وجود دارد، یعنی چیز را برای خدا به عنوان شریک فرض میکنند که خود اگرچه موجود والاست، اما خود او معترف به عبودیت خداست، مثل آنچه که در مسیحیت هست که برای خدا دو شریک قائلند: اب و ابن و روحالقدوس، اقانیم ثلاثهی مسیحیت است، یعنی سه عنصر تشکیل دهندهی شورای عالی الوهیت!! گویا الوهیت یک شورای عالی متشکل از سه عنصر برجسته دارد، که یکی از این سه عنصر، خدای پدر است و یکی هم خدای پسر است که عبارت است از عیسی و موسی هم روحالقدوس است!! حال این را از کجا درآوردند و ناشی از چه اشتباهی در فهم است و کدام دستهایی مسیحیت را به این خرافات آلوده کرده؟ اینها بحثهای دیگری است. و اما آن روحالقدوسی که اینها میگویند شریک خداست، البته وجود دارد لکن آن روحالقدوس همان جبرئیل امین است که بندهی خداست و خودش را بندهی خدا میداند. جبرئل واسطهی وحی الهی بر همهی پیغمبران است البته روحالقدوس که یک قدرت عظیمی است، او خودش معترف است، او خودش را یک بندهی متواضع خدا میداند که در زمان پیغمبریاش مردم را به عبادت خدا دعوت میکرد و در انجیل عهد جدید هم که دست مسیحیها موجود است این بزرگوار هرگز در طول زندگیاش ادعای خدایی نکرده و یک چنین چیزی در اناجیل هم نیست، نه اینکه ما بگوئیم، او خودش را بندهی خدا و پا دو دستگاه الوهیت و رسول دانسته است.
قرآن کریم خطاب الهی را به حضرت عیسی نقل میکند که خدای متعال به عیسی فرمود: «ءانت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله»(۵): آیا تو گفتی به مردم که مرا به خدایی انتخاب کنید؟ این سؤالی است که خدای متعال از حضرت عیسی میکند (البته خدای متعال میداند که حضرت عیسی چنین چیزی را نگفته) و این شیوه سؤال و جواب در بیان برای اینست که مخاطبین قرآن عبرت بگیرند و حقیقت را بفهمند. حضرت عیسی در جواب میگوید: «قال سبحانک مایکون لی ان اقول مالیس لی بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی» تو پاک و منزهی پروردگار من ، چگونه ممکن است من سخن ناحقی را به بندگان تو بگویم لکن آنچه را که تو به من وحی کردی و به من امر نمودی، من همان را به بندگان تو گفتم من هرگز به بندگان تو نگفتم که مرا به خدایی قبول بکنید: بهر حال حضرت عیسی مثل بقیهی بندگان بندهی خداست، منتها با ویژگیهایی که خود این مستلزم یک بحث مستقلی است که الان آن فرصت وجود ندارد تا بگوئیم: آن وسیله و مایهای که عیسی و پیغمبر ما و هر پیغمبر، یا بندهی صالحی از بندگان برگزیده را به آن اوج انسانیت میرساند چیست؟ خدای متعال از همان اول آنها را پاک و مطهر آفریده، این اوج وجود انسانیشان ناشی از چیست؟ آیا صد در صد ناشی از محبتالهی است، یا ناشی از تلاش خود آنهاست و یا چیزی است بین این دو که البته در یک بحث مستقل و وقت مناسبی انشاءالله عرض خواهم کرد.
در این آیه و آیات دیگر یک نوع اندادالله از چیزهایی که بشر آنها را عبادت میکند هست، لذا اینها در طول تاریخ تقریباً وجود داشته، در دوران زندگی مدرن هم وجود دارد و آن عبودیت نظامهای ساخته و پرداختهی دست بشر است. یعنی قوانینی که بشر آنها را ساخته و دستوراتی که افراد بشر آنها را صادر کرده، عمل کردن به اینها عبادت غیر خداست و عبادت همان کسانی است که اینها را بوجود آوردهاند. فرضاً متفکرینی پیدا میشوند یک مکتبی را پایهگذاری میکنند، بعد این مکتب برای زندگی بشر سرمشق مینویسد و دستور میدهد که اقتصاد این چنین باشد، حکومت آنچنان باشد، روابط اجتماعی و روابط اخلاقی اینگونه باشد، مثلاً اینکه نمونهی برجسته و بارزش همین مارکسیسم بود که هفتاد سال در دنیا عمر کرد و بعد هم بخودی خود خاموش شد و افول کرد. هفتاد سال هم انسانهایی با تعصب این مکتب را پذیرفتند و هر چیز دیگر را بصورت صد در صد دگم همرا با تحجّر رد کردند اکنون شما جوانها خوشبختانه در یک دورانی وارد میدان زندگی و فکر و عمل شدید که از این حرفها خبری نیست لکن یک روزی بود که در همین دانشگاه تهران و دانشگاههای کشور و محیط دانشگاهی و دانشجویی کسی جرأت نداشت در مقابل این جوجه مارکسیستها راجع به یک معرفتی یا مثلاً اقتصاد یک کلمه حرف بزند، اگر کسی یک کلمه میگفت مسخره میکردند که این حرفها چیست میگوئید؟ بعد یک جملهای از مارکسیسم بیان میکردند، کانه یک آیه غیر قابل تشکیک بود که مثل وحی منزل همه باید قبول کنند، حتی با ما هم که روحانی و آخوند بودیم و در این کار حرف داشتیم وقتی روبرو میشدند همینطور بود. افرادی از همین جوانها در مشهد خانهی ما میآمدند وقتی یک چیزی میگفتیم میگفتند: نه، اینطور است! اصلاً خودشان را بطور قاطع محتاج استدلال کردن نمیدانستند، گویا آیه نازل میکردند که اینطور است. چقدر آدمهای خوشفکر و با استعداد، چقدر انسانهای سادهی معمولی و چقدر نیرو و تلاش انسانی و جسمی و فکری همه رقم در جهت بنای دنیا به آن شکلی که مارکسیسم نسخه داده بود و آیه نازل کرده بود صرف شد و همهی آنها هدر رفت؟! این نوع عبودیت بشر و بندهی سردمداران نظام مارکسیسمی شدن است در حالی که سردمداران اصلیاش مرده بودند، اما سردمداران زنده و آنهایی که کارگردانها و متولیان نظام در هر زمانی بودند، یا سردمداران نظامهای غربی و همین دموکراسی و حقوق بشر جعلی که اسمش را گذاشتند آزادی و در باطن به هیچوجه آزادی نیست، بلکه اسارت است. آن کسانی که چشم بسته تسلیم این تفکر میشوند. در حقیقت دارند عبودیت میکنند و کسانی که گردانندگان و سردمداران این تفکرند. این هم عبودیت غیر خداست، چون آن کسی که این حرفها را آورده و این فکر را برای بشر به عنوان سرمشق و دستورالعمل مطرح میکند او غیر از خداست، پس اطاعت از آن سخن، عبودیت کردن و بندگی کردن غیر از خدا و پذیرفتن یک بندی است بر دست و پا و بر ذهن انسان.
۱) بقره : ۲۱
برچسبها: تفسیر قرآن؛ جلسات تفسیر قرآن رهبری؛
جملههای برگزیده این دیدار
برگزیدهها
آخرینها
|