others/content
نسخه قابل چاپ

جنگ نرم/ 8

درآمدی بر روش‌‌های جنگ روانی

 
محمد حسن‌لو

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که به‌طور روزافزون توسط ابزارهای ارتباط‌جمعی احاطه می‌شود و در حقیقت دسترسی به اطلاعات و کاربرد آن، ماهیت زندگی‌ معاصر را تشکیل می‌دهد. در این محیط استفاده از تکنیک‌ها و روش‌هایی برای پیروز شدن در رقابت اطلاعاتی از سوی قدرت‌های برتر همواره در دستور کار قرار می‌گیرد. از این روش‌ها معمولاً به جنگ روانی تعبیر می‌شود.

جنگ روانی درازمدت، شامل نشر خبر به روش مستمر با استفاده از وسایل مختلف و هدف کمک به سیاست خارجی دولت، بالابردن شهرت و اعتبار آن و دستیابی به دوستی و تأیید است. شاید بهترین تعریف‌ها برای جنگ روانی و نظامی، چیزی باشد که پل لاینبرگر (Paul Laeinberger) از نویسندگان پیشرو در این مبحث، به رشته‌ی تحریر درآورده است. او در کتاب مشهور خود که در سال  1954 به چاپ رسیده، جنگ روانی را در معنای محدود آن تعریف می‌کند: "جنگ روانی استفاده از تبلیغات علیه دشمن، همراه با اقدامات عملی است که دارای ماهیت نظامی، اقتصادی یا سیاسی است." او سپس تبلیغات نظامی را استفاده‌ی برنامه‌ریزی شده از هریک از انواع ارتباطات، به منظور تأثیر بر افکار و عواطف گروه دشمن، بی‌طرف یا دوست، برای رسیدن به هدف استراتژیک یا تاکتیکی معین تعریف می‌کند.

جنگ روانی هم با تبعیت از اصول کلی جنگ، دارای پایه‌ها و ارکانی است؛ هرچند میان جنگ نظامی و جنگ روانی از نظر ابزار و روش‌ها تفاوت‌های فاحشی وجود دارد. جنگ روانی مجموعه‌ای از پیام‌ها است که مخاطب اصلی آن دشمنان هستند؛ آن‌ها فرصت اظهار نظر پیدا نمی‌کنند و وقتی تأثیر مورد انتظار در مخاطب ایجاد شد، فرستنده‌ی پیام به راحتی تغییرات و به عبارتی دستکاری‌های دلخواه خود را در پیام اعمال می‌کند. بنابراین به جای بیان حقایق، مسئله را آن‌گونه که خود می‌خواهد بازگو می‌کند.

در حقیقت اصل جنگ روانی بر بیان غیرواقعی حقیقت بنا نهاده شده و از آن‌جا که مخاطب آن جمع کثیری از مردم عامی هستند، نظریات فرستنده به راحتی می‌تواند در مخاطبان القا و از این راه مقاصد و امیال فرستنده بر آن‌ها تحمیل شود. نظرات و عقاید سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و حتی مذهبی فرستنده به صورت منتخب و دست‌چین شده حتی از طریق تبلیغات تلویزیونی به مخاطب گفته می‌شود و بدون این‌که اجباری در کار باشد، به تدریج این عقاید و افکار در شنونده به صورت باور و یقین بروز پیدا می‌کند. این همان چیزی است که در جنگ روانی به صورت یک هدف اصلی تعریف شده است. در لغت‌نامه‌های کشورهای غربی و به خصوص در سال‌های اخیر، پروپاگاندا یا جنگ روانی به وضعیتی اطلاق می‌شد که در آن نویسنده یا فرستنده‌ی پیام معمولاً تفکر یا عقیده‌ی منفی و غیر قابل قبولی را به نحوی در جامعه پراکنده و منتشر کند که هم قابل قبول و موجه به نظر برسد و هم بتواند از طریق آن، اهداف بلندمدت خود را کسب کند؛ در حقیقت پیام را آن‌گونه که صاحب پیام می‌خواهد، دریافت کند و هیچ‌گونه استنباط و برداشت دیگری غیر از هدف تعیین شده صورت نگیرد.
 
تکنیک‌های جنگ روانی
دسته‌ی موزیک: در این تکنیک به بسیاری از جمعیت هدف گفته می‌شود که کاری معین انجام دهند یا باوری مشخص را بپذیرند؛ چرا که دیگر افراد نیز این کار یا عقیده را پذیرفته‌اند. نمونه‌ی این پدیده را می‌توانیم در تبلیغ کالاهای مصرفی کاذب مثل نوشابه‌ها ببینیم که چگونه جمع کثیری از مردم، از هنرپیشه یا یک گروه خاص مشهور به صورت کورکورانه تبعیت می‌کنند و به کالاهای غیر ضروری، به عنوان ضروریات زندگی خود نگاه می‌کنند. در این روش کسی که می‌خواهد فکر یا کالایی به خورد جمعیت بدهد، به‌طور کلی از چهره‌های محبوب و مشهور استفاده و در بسیاری از موارد سوءاستفاده می‌کند.

سفارش و توصیه: در این تکنیک جنگ روانی از کلمات و جملات یا حتی شخصیت‌های مشهور و توصیه‌ها و نظرات دیکته شده‌ی آن‌ها برای تحریک و اغوای مردم ناآگاه استفاده می‌شود. در بسیاری از موارد دیده شده کسانی که به سختی با عقیده‌ای مخالف بوده‌اند، با دیدن نظرات شخصیت محبوب‌شان، نظرات خود را درباره‌ی آن موضوع تغییر داده‌اند. در یک برنامه‌ی تلویزیونی شخصیت ورزشی به تماشاگران برنامه یک نوع کفش یا حتی عقیده‌ی خاصی را توصیه می‌کند. جالب این‌جاست که هیچ اجباری نیز در کار نیست اما افراد برای این‌که خود  را شبیه چهره‌‌های محبوب خود کنند، به صورت ناخودآگاه مثل آن‌ها رفتار یا شاید اندیشه می‌کنند.

انتقال: در این روش گردانندگان و استراتژیست‌های دولتی و غیردولتی برای فروش کالا و افکار خود، باز هم از انسان‌های مشهور و مورد احترام استفاده می‌کنند اما به جای این‌که آن‌ها را وارد میدان کنند، وسیله یا تفکری خاص را به ایشان نسبت می‌دهند. در این حال به مخاطب گفته می‌شود که فلان شخص مورد احترام جامعه، چنین فکر می‌کند و حتی در خبرهای رسمی، اقدام به انتشار اخبار جعلی درباره‌ی شخص مورد نظر و ارتقاء جایگاه معنوی او و متعاقب آن کالا یا فکر مورد نظر می‌کنند. عکس این مورد نیز وجود دارد که در آن برای نزول درجه‌ی یک شخص، از اخبار جعلی با دروغ‌های بیشتر، برای نابودکردن شخصیت فرد مورد نظر استفاده می‌شود. از این مورد بیشتر در جنگ‌های نظامی برای حقیر جلوه دادن افراد جبهه‌ی مقابل استفاده می‌شود.

تکرار: وقتی در رسانه‌‌ها‌ی دیداری و شنیداری نام کالا و خدماتی بسیار گفته و تکرار شود، بعد از مدتی مردم برای استفاده از آن رغبت نشان می‌دهند. در جنگ روانی هم وضعیت مشابهی وجود دارد. در این مورد کسانی که می‌خواهند عقیده و تفکری را در میان مردم رواج دهند، به مراتب و با استفاده از برنامه‌ها و کارشناسان ماهر، به تکرار جملاتی درباره‌ی آن گزاره اقدام می‌کنند. به مرور زمان حتی مخالفان هم آن مسئله را در نظر خود موجه تلقی می‌کنند و در نهایت آن را می‌پذیرند. در این مورد گردانندگان تبلیغات و رسانه‌های بزرگ از برنامه‌ها و به‌طور کلی از هرچیزی که جذاب باشد استفاده می‌کنند تا این عقیده و کالا در نظر مردم مفید و قابل استفاده به نظر آید.

جملات مهیج و جذاب: ذهن انسان همواره طالب زیبائی‌هاست. هرچند ممکن است انسان در شناخت زیبائی‌های واقعی اشتباه کند و حتی عقاید خود را بر اساس این زیبائی‌های ظاهری بنا گذارد، واقعیت این است که کلمات و جملات زیبا و مهیج نیز به سادگی همین حس درونی انسان را در قبول باور و عقیده‌ای نسبت به کالا و تفکری خاص، برمی‌انگیزند و احساسات مثبتی نسبت به آن پدیده ایجاد می‌کنند. رسانه‌ها با استفاده از کلماتی مثل بهشت، نعمت، خوشی و... حتی از عقاید مذهبی افراد برای رسیدن به اهداف خود بهره می‌برند.

شستشوی مغزی: درگذشته این عنوان در زبان عامیانه معنای مشخصی نداشت و در ارتباط با کمونیست‌های چینی و هر نوع تغییر عقیده‌ای که به وسیله‌ی اعمال قدرت و زور روی کسی که با آن موافق نبود، به کار برده می‌شد. از لحاظ لغوی به معنای القای عقیده‌ی شدید سیاسی است و می‌تواند شامل سخنرانی‌های پیچیده یا بحث‌های سیاسی طولانی، مطالعه‌ی اجباری کتب و مقالات و... باشد. در این روش از فن تلقین که بر مفاهیم روان‌شناسی استوار است، استفاده می‌شود. این روش می‌کوشد با تبلیغات مستقیم، وجدان مردم را طبق نمونه‌ای واحد بسازد و در آن‌ها افکار متحدالشکلی را ایجاد کند. در این روش سعی می‌شود روحیه‌ی انتقاد و اندیشیدن را در صحت و سقم پدیده‌ها و رخدادها حذف کنند و عوام را به این عادت دهند تا هرچه را از سوی تبلیغاتچی‌های جامعه منتشر می‌شود، بدون تعقل باور کنند.

این‌گونه تبلیغات ممکن است به اسلحه و ابزاری خطرناک برای یکپارچه کردن توده‌های عوام تبدیل شود و به صورت بزرگ‌ترین عامل بازدارنده در جهت ایجاد مردم‌سالاری واقعی درآید؛ زیرا لازمه‌ی مردم‌سالاری، ارایه‌ی اطلاعات عینی و آزادی فکر و قضاوت است. در مجموع این روش برای دستیابی به یکی از دو هدف زیر انجام می‌گیرد. نخست وادار کردن فردی بیگناه به پذیرش حقیقتی، مثل این‌که علیه مردم یا دولت مرتکب جرمی جدی شده است و دوم تغییر اجباری دیدگاه سیاسی فرد تا آن حد که عقاید قبلی خود را رها کند و طرفدار ایدئولوژی خاصی شود.

امروزه در برخی زندان‌ها به‌ویژه زندان گوانتانامو از روش شستشوی مغزی استفاده می‌شود. آمریکایی‌ها با روش‌هایی نظیر محرومیت حسی و ایجاد اختلال جسمی، ایجاد ابهام، بازجویی‌های پی در پی و طولانی، تهدید، تغییر زندان‌بان‌ها و روش‌های رفتاری آنان و... ابتدا فرد را تا مرحله‌ی فراحاشیه‌ای پیش می‌برند؛ آن‌گاه مقاومت زندانی را درهم می‌شکنند و سپس از باورها، الگوی رفتاری جدید و تقویت‌کننده‌های مثبتی نظیر پذیرش، تقویت اجتماعی، تسهیلات و... بهره می‌گیرند. یعنی پس از آن‌که براساس نظریه‌ی یادگیری شرطی کلاسیک، الگوهای رفتاری و یادگیری پیشین فرد را درهم شکستند، از نظریه‌ی یادگیری شرطی فعال و به‌ویژه برنامه‌های تقویت آن برای ایجاد و تداوم رفتاری جدید در فرد سود می‌برند.

مستندسازی: در تکنیک مستندسازی معمولاً نقل قول‌هایی برای رد یا حمایت یک سیاست، عملکرد، برنامه یا شخصیت خاص آورده می‌شود. در این تکنیک، از اعتبار یا جایگاه شخص مورد استناد (یک کارشناس صاحب‌نظر یا یک چهره مورد احترام اجتماع) هزینه می‌شود؛ بدین ترتیب جمعیت مخاطب دیدگاه خود را با افکار مقامات رسمی سازگار می‌کند. رسانه‌های غربی برای القای ناامیدی در ذهن مخاطبان و متهم نمودن کشورهای دیگر به جنجال آفرینی، بارها از این تکنیک استفاده می‌کنند. به عنوان مثال، روزنامه‌ی گاردین در شماره‌ی 10 فوریه‌ی گذشته‌ی خود ادعا کرد: مدارک آمریکا برای حمله‌ی هوایی به ایران در مرحله‌ی پیشرفته است و این موضوع برخلاف آن است که مقامات دولت بوش قصد حمله‌ی نظامی به ایران را انکار می‌کنند.

سکوت: از شیوه‌های ضد عملیات روانی است که به آن تبلیغات منفی یا سلبی نیز گفته می‌شود. به طور معمول، زمانی که جنگ روانی و اقدام‌های تبلیغی دشمن مهم و قابل اهمیت نیست و یا قصد آن تحریک متخصصان جنگ روانی خودی برای پاسخ‌گویی انفعالی و عجولانه است، یکی از بهترین شیوه‌های ضد جنگ روانی، سکوت و بی‌اعتنایی ظاهری است. البته پیش از انتخاب این روش باید میزان تأثیر سکوت بر روی مخاطبان موردنظر، تجزیه و تحلیل شود. بسیاری از اوقات سکوت نوعی مبارزه‌ی منفی محسوب شده و سخنان و حرکات دشمن را بی‌ارزش و بی‌اعتبار می‌سازد و همچنین امکان بررسی بازخورد تبلیغات دشمن را کاهش می‌دهد. جمله‌ای که بیشتر همراه این فن استفاده می‌شود، این است که اتهام‌های دشمن آنچنان واهی است که ارزش پاسخ دادن ندارد.

 
در اين رابطه بخوانید :
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی