اگر نیروی انسانی ما وابسته اندیشید، وابسته حرکت کرد، از وابستگی خوشش آمد، قدر استقلال را ندانست، قدر اسلام و ارزشهای اسلامی را ندانست، به خودش بیاعتماد بود -اگر اینجور بود- آنوقت ما وارد یک دالان تاریک طولانی دیگری خواهیم شد، مثل همین دورانی که در زیرسلطهی غرب از اندکی قبل از مشروطه تا قبل از انقلاب قرار داشتیم که با زحمت زیاد و با تلاش زیاد، توانستیم خودمان را به یک نحوی نجات بدهیم؛ باز وارد همان فرآیند تلخ دشوار گذشته خواهیم بود.(۱۳۹۶/۰۳/۳۱)
استقلال فردی، برای هر کسی یک آرزوست، و بیگمان، برای هر کسی یک کابوس است که با یک مؤسسه هر چند معتبر قرارداد ببندد که کل برنامه آموزشی و توسعه و خانوادگی و ارتباطی و... و سایر برنامههای خود را به آن بسپارد. به فرض که مؤسسه طرف قرارداد، شخص را به جاهای خوب هم ببرد، آن موقعیت خوب، ارزش از دست رفتن اراده و آزادی فردی را ندارد. وای به آن که پیشینهی این مؤسسه نشان داده باشد که متحدان رام خویش را یک به یک به قربانگاه برده و به پای منافع خود قربانی کرده است.
یک انسان مرفه ولی بیاراده، با یک طوطی مرفه درون قفس که هر روزهای قندهای خوب نوش جان میکند، فرق و تفاوتی ندارد. از این روست که هر انسان، استقلال فردی خود را در اولویت مقوله رفاه خویش قرار میدهد.
در یک مقیاس مدنی و اجتماعی، استقلال ملت، چیزی بیشتر از حاصل جمع ارزش استقلال افراد آن جامعه را با خود حمل میکند، چرا که مفهومی تاریخی هم دارد. به این معنا که وقتی یک نسل، پایمردی به خرج میدهد و با هزینههای سنگین استقلال ملی را تضمین میکند، ابناء این ملت، تا نسلها بعد در متن این هوا تنفس میکنند، حتی اگر به حضور هوا در اطراف خود آگاه نباشند. بر عکس، اگر نسلی سهلانگاری به خرج دهد و از استقلال ملت حراست نکند، تا نسلها بعد، اگر یکایک افراد جامعه هم بخواهند که برای خود تصمیم بسازند، به سادگی نخواهند توانست استقلال از دست رفته را اعاده کنند، چرا که دستهای رسوخ کرده از بیرون وطن، به سهولت، قطع نخواهند شد. پس، استقلال ملت، لااقل به اندازه حاصل جمع استقلالهای فردی چندین نسل ارزشمند است، بلکه بیشتر. استقلال، ارزشمندترین داشته هر ملت است و برای اهالی انقلاب اسلامی، ارزشمندتر؛ چرا که در فهرست سه تایی شعارهای انقلاب اسلامی، استقلال، قبل از آزادی و قبل از جمهوری اسلامی آمده است. استقلال، مهمترین داشته یک «انقلابی» است.
و یک ملت، برای حفظ استقلال خود باید «کار» کند؛ بیش از «کار»، باید «مجاهده» ورزد. هر روز، هر یک از ابناء وطن، باید کار و جهدهایی در کارنامه روزانه خود داشته باشند، که به استقلال میهن مربوط گردد. اینطور، استقلال و البته خط انقلاب حفظ میشود؛ با کلیدواژه «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته». این فرمول و قاعده کلی مستقل ماندن است. اما دغدغه و شیوه این مقال آن است که جزئیاتی بر این قاعده کلی بگشاید.
۱. احساس «مسؤولیت همگانی» داشته باشیم
تک تک ابناء ملت، باید «مسؤولیت» کامل کارهای خود را بپذیرند. هر انتخابی که صورت میدهیم، نتایج منطقی خودش را دارد، برخی از این انتخابها منجر به ارتقاء توش و توان ملی میشود، و برخی نیز میتواند سوخت سرمایه ملی در بلند مدت را به دنبال آورد. این را هم باید بدانیم که اتخاذ «هر نحو» تصمیم در امروز، تأثیر مستقیمی بر حیات آینده ملت خواهد داشت. بنا بر این، ملت باید «هر نحو» موضعگیری، تصمیم، هزینه، فایده، و حتی کلام و شعار خود را حول اهداف بلند مدت، به نحو احسن بررسی و برآورد کند. هر چند که همه ملت باید در مورد انجام انتخابهای خود حساس باشند، در عین حال، متفکران و نخبگان و سیاسیون، و در یک کلام، «خواص» هر جامعه در روشن کردن مسیر پیش روی ملت، تکلیف بر عهده دارند.
۲. مراقب اختلافات درونی باشیم
اختلافات درونی، توان ملت را از درون تهی میکند و آنها را به جای توجه به آرمانها به سمت مناقشات کمثمر معطوف میدارد. اختلافات داخلی، اگر جنبه حذفی پیدا کند، و یک گروه سعی کند به هر قیمت شده راه را بر دیگران ببندد، باعث محرومیت عمومی ملت از «شادی» میشود. در این مورد هم «خواص» جایگاه ویژهای دارند، ولی وقتی نخبگان به این وظیفه خود، عمل نمیکنند یا جایگاه باندی خود را به مصالح ملی ترجیح میدهند، نوبت تک تک مردم است تا برای تقویت اتحاد ملی به سهم خود قدم بردارند.
۳. اهداف ملی روشن و دقیق داشته باشیم
اگر یک ملت، در کل، اهداف و چشمانداز تعریف شده و روشن نداشته باشد یا برخی از «خواص» به خود اجازه دهند تا به هر بهانهای وفاق ملی بر سر اهداف و میثاقنامههای مهم را به چالش بکشند، بسیار دشوار خواهد بود که در جهت تأمین و تضمین استقلال گام برداریم. در این اختلافها، مجال «نفوذ» اجانب فراهم میشود و نفوذی خرابکار به نوبه خود نقارها را تشدید میکند. البته، میتوان در مورد آرمانهای ملی فکر و گفتوگو کرد، و بهعبارت دیگر مخالفتی با «دگراندیشی» نیست، ولی میثاقهای ملی باید با روندهای مشخصی تهیه شوند، و با روندهای مشخصی در دورههای طولانی مورد تجدید نظر واقع گردند.
۴. مراقب هزینهکردهای خود از ارزشهای آرمانی باشیم
در دنیای پر تلاطمی زندگی میکنیم که در مسیر عبور از این تلاطمها، جریانهای سیاسی، گاه، طوری سردرگم میشوند که برای نجات خود، به در و دیوار میکوبند، و ذخایر پر ارزشی را تخریب میکنند. عادت رقابتهای سیاسی به تخریب، این عارضه را به دنبال دارد که ارکان ارزشی یک تمدن استوار را سست میکند و ملت را به سمت «نهیلیسم» سوق میدهد. «دگراندیشی»، راهی برای نوزایی ملت است، ولی ارزشهای بنیادینی که تمدنهای انسانی مبتنی بر آموزههای توحیدی آنها، بیش از چهار هزار سال است که استوار ماندهاند، نباید با سهلانگاری و بوالهوسی مورد استهزاء قرار گیرند. اگر چنین شد، ملت چنان دچار سرسام میشود که ممکن است فرق انسان و غیرانسان، فضیلت و نافضیلت، خوب و بد، و باید و نباید، در آن یکسره از میان برود و در این شرایط، قطعاً نمیتوان اجتماع انسانی را صرفاً بر مبنای جدال منافع استوار نگاه داشت. یک ملت نهیلیستی، فرقی با اجتماع گرگها نخواهد داشت. در اینجا هم، رسالت «خواص» اهمیت دارد، ولی، تک تک ملت، وقتی با روشنفکرانی روبرو میشوند که بوالهوس، سرمستی نهیلیسم سر میدهند، و شعارشان این میشود که «بزن بر طبل بیعاری که دنیا نیست جز فساد و باد»، باید ارزشهای بنیادینی که انسان را از گربهسانان متمایز میکنند، مورد تأکید قرار گیرند و از فرصت فرهنگی برای ارشاد روشنفکران استفاده کنند.
۵. انضباط ملی را تضمین کنیم
بسیار خطرناک است که مدیران یک جامعه، عمده مهارت خود را در «نه این و نه آن گری» بیابند؛ مدام میانه کارها را بگیرند و امروز را بگذرانند که فردا روز دیگری است. یک جامعه، به شرطی میتواند در بلند مدت بر پایههای خود استوار بماند که از مایه ارتزاق نکند، بلکه بر مبنای یک سری از قوانین و قواعد و اصول از پیش اندیشیده، مسیر آینده خود را باز کند. این، یعنی ما باید این وضع عملیاتی خود را تغییر دهیم، و منضبطتر عمل کنیم. تعیین برنامه مشخص برای عملکردها و زندگی، با همه محدودیتهایی که ایجاد میکند یکی از الزامات رسیدن به استقلال ملی است. اگر میخواهیم امنیت ملی داشته باشیم، اگر میخواهیم از «نفوذ» جلوگیری کنیم، «انضباط ملی» ابزار لازم را در اختیار ما میگذارد.
۶. مبادلات فرهنگی را متوقف نکنیم
هر چند که یک ملت باید «استقلال ملی» را حفظ کند، و شرط این «استقلال ملی»، حفظ «استقلال فکری و فرهنگی» است، اما، یک جامعه انسانی در طول تاریخ تمدن بدون مراودات اصولی با سایر فرهنگها نتوانسته است ذخایر استراتژیک فرهنگی خود را پر پیمان نگاه دارد. ملتی در دراز مدت موفق خواهد بود که بتواند نقاط مثبت فرهنگهای دیگر را از آن خود کند. امروزه، منابع فعالی برای تقویت مراودات فرهنگی و نحوه بومیسازی عناصر فرهنگی دیگر وجود دارد. این جا هم نیاز به حرکت منضبط و فعال هست و باز هم مسؤولیت اصلی با «خواص» خواهد بود. اما اگر «خواص» بر سر تکلیف خود حاضر نشدند، مردم باید از مقدورات فنی جدید، حداکثر استفاده را ببرند تا برخورد اصولی با فرهنگهای دیگر را ترویج کنند، هر کس به قدر توش و توان خود.
۷. جذب و کادرسازی بسیجی-شبکهای
ذهنیت «بسیجی» و این که «هر کار که میتوانیم انجام دهیم، و تا میتوانیم دیگران را هم در صحنه و فعال نگه داریم»، در شرایط فعلی کشور حساس و جدی است. اگر بخواهیم استقلال ملی را حفظ کنیم، باید همه «ظرفیت» های ملت پای کار بیایند و «همیشه در صحنه» باشند؛ این، چیز گرانقدری بود که از امام رحمهاللهعلیه یاد گرفتیم. حضور و وجود ذهنیت «بسیجی»، مکمل همه راه حلهاست که گفتیم. این راه حل است که کمک میکند تا اگر «خواص»، به تکلیف خود در هر بخشی عمل نکردند، نیروهایی باشند که در هر سطحی از اجتماع احساس مسؤولیت کنند و نگذارند بارها بر زمین بماند. امروز، با ظهور جامعه شبکهای، ظرفیتهای مهم و تازهای برای یک سازماندهی «بسیجی» جامعه وجود دارد، و دلیلی ندارد که روحیه «بسیجی» و «مردم همیشه در صحنه» گرمتر نشود.