در همین قم، اوایل انقلاب، به مناسبتی ما خدمت ایشان[امام خمینی (ره)] رسیده بودیم. صحبتی شد و ایشان دربارهی سیّد احمد آقا مطلبی را فرمودند که درست و دقیق، یادم نیست. اما مضمون آن این بود که «اگر این احمد را بگیرند یا شکنجه کنند و یا بکشند، من در باطن قلبم هم متزلزل نخواهم شد. نه اینکه بخواهم خودم را نگهدارم؛ تظاهر و تصبّر کنم.» این، تعبیر ایشان بود. مفهوم «لا تحرّکه العواصف (1) وقور عند الهزاهز(2)»، این است.1374/09/16
1 )
خطبه 37 : از سخنان آن حضرت است كه خطبه گونه ايراد شده در ذكر فضائل خود
فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا وَ تَطَلَّعْتُ حِينَ تَقَبَّعُوا وَ نَطَقْتُ حِينَ تَعْتَعُوا ، وَ مَضَيْتُ بِنُورِ اللَّهِ حِينَ وَقَفُوا ، وَ كُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً ، وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً ، فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا ، وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا ، كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْقَوَاصِفُ ، وَ لَا تُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُ ، لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِيَّ مَهْمَزٌ ، وَ لَا لِقَائِلٍ فِيَّ مَغْمَزٌ ، الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ ، وَ الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ ، رَضِينَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ ، وَ سَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ ، أَ تَرَانِي أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) ، وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ ، فَلَا أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْهِ ، فَنَظَرْتُ فِي أَمْرِي فَإِذَا طَاعَتِي قَدْ سَبَقَتْ بَيْعَتِي ، وَ إِذَا الْمِيثَاقُ فِي عُنُقِي لِغَيْرِي .
ترجمه:
به وظيفه قيام كردم به وقتى كه ديگران ناتوان شدند، خود را آشكار نمودم آن زمان كه ديگران سر در گريبان بودند، سخن گفتم هنگامى كه آنان واماندند، و به نور خدا راه پيمودم وقتى كه آنان دچار توقف شدند. در آن زمان صدايم از همه پايينتر بود، ولى در پيشى گرفتن به خير از همه برتر بودم. با عنان فضائل پرواز كردم، و جايزه مسابقه را بردم، همانند كوهى كه باد شكننده آن را نجنباند، و طوفان آن را از جا نكند. كسى نتوانسته از من عيب بگيرد، يا زبان به بد گوئيم باز كند. ضعيف در نزدم عزيز است تا حقّش را از ظالم بگيرم، و قوى نزدم ناتوان است تا حق مظلوم را از وى بستانم. ما به قضاء الهى راضى، و تسليم امر او هستيم. آيا مرا مىبينى كه به رسول خدا- كه درود خدا بر او و آلش باد- دروغ بندم به خدا اول كسى هستم كه او را باور كردم، و اول كسى نخواهم بود كه بر او دروغ بندم. در مسأله خلافت خود فكر كردم ديدم وجوب اطاعت از رسول (كه مرا به مدارا امر كرده بود) بر عهده من است، بيعت كردم و بر اساس پيمان خود با نبى اسلام عمل كردم
فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا وَ تَطَلَّعْتُ حِينَ تَقَبَّعُوا وَ نَطَقْتُ حِينَ تَعْتَعُوا ، وَ مَضَيْتُ بِنُورِ اللَّهِ حِينَ وَقَفُوا ، وَ كُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً ، وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً ، فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا ، وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا ، كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْقَوَاصِفُ ، وَ لَا تُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُ ، لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِيَّ مَهْمَزٌ ، وَ لَا لِقَائِلٍ فِيَّ مَغْمَزٌ ، الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ ، وَ الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ ، رَضِينَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ ، وَ سَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ ، أَ تَرَانِي أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) ، وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ ، فَلَا أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْهِ ، فَنَظَرْتُ فِي أَمْرِي فَإِذَا طَاعَتِي قَدْ سَبَقَتْ بَيْعَتِي ، وَ إِذَا الْمِيثَاقُ فِي عُنُقِي لِغَيْرِي .
ترجمه:
به وظيفه قيام كردم به وقتى كه ديگران ناتوان شدند، خود را آشكار نمودم آن زمان كه ديگران سر در گريبان بودند، سخن گفتم هنگامى كه آنان واماندند، و به نور خدا راه پيمودم وقتى كه آنان دچار توقف شدند. در آن زمان صدايم از همه پايينتر بود، ولى در پيشى گرفتن به خير از همه برتر بودم. با عنان فضائل پرواز كردم، و جايزه مسابقه را بردم، همانند كوهى كه باد شكننده آن را نجنباند، و طوفان آن را از جا نكند. كسى نتوانسته از من عيب بگيرد، يا زبان به بد گوئيم باز كند. ضعيف در نزدم عزيز است تا حقّش را از ظالم بگيرم، و قوى نزدم ناتوان است تا حق مظلوم را از وى بستانم. ما به قضاء الهى راضى، و تسليم امر او هستيم. آيا مرا مىبينى كه به رسول خدا- كه درود خدا بر او و آلش باد- دروغ بندم به خدا اول كسى هستم كه او را باور كردم، و اول كسى نخواهم بود كه بر او دروغ بندم. در مسأله خلافت خود فكر كردم ديدم وجوب اطاعت از رسول (كه مرا به مدارا امر كرده بود) بر عهده من است، بيعت كردم و بر اساس پيمان خود با نبى اسلام عمل كردم
2 )
يَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ فِيهِ ثَمَانُ خِصَالٍ وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزَاهِزِ صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلَاءِ شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخَاءِ قَانِعٌ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ لَا يَظْلِمُ الْأَعْدَاءَ وَ لَا يَتَحَامَلُ لِلْأَصْدِقَاءِ بَدَنُهُ مِنْهُ فِی تَعَبٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ إِنَّ الْعِلْمَ خَلِيلُ الْمُؤْمِنِ وَ الْحِلْمَ وَزِيرُهُ وَ الصَّبْرَ أَمِيرُ جُنُودِهِ وَ الرِّفْقَ أَخُوهُ وَ اللِّينَ وَالِدُهُ
ترجمه:
امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن را سزاوار است كه داراى هشت صفت باشد: 1- در گرفتاريهاى سخت باوقار و سنگين باشد (خود را نبازد). 2- هنگام بلا شكيبا باشد. 3- در نعمت و آسايش سپاسگزار باشد. 4- بآنچه خدا روزيش كرده قانع باشد. 5- بدشمنان ستم نكند.6- بخاطر دوستان مرتكب گناه نشود [كارى را كه نتواند بگردن نگيرد]. 7- تنش از او در زحمت باشد. 8- مردم از او در آسايش باشند. همانا دانش دوست مؤمن است و خويشتن دارى وزير او، و شكيبائى سر لشكرش، و رفق برادر و لين پدرش.
لینک ثابت
الكافی،ثقة الاسلام كلینی ج2 ص 230 ؛ الأماليللصدوق ، ص 592 ؛ إرشادالقلوب ، دیلمی، ج 1 ، ص 143 ؛
يَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ فِيهِ ثَمَانُ خِصَالٍ وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزَاهِزِ صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلَاءِ شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخَاءِ قَانِعٌ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ لَا يَظْلِمُ الْأَعْدَاءَ وَ لَا يَتَحَامَلُ لِلْأَصْدِقَاءِ بَدَنُهُ مِنْهُ فِی تَعَبٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ إِنَّ الْعِلْمَ خَلِيلُ الْمُؤْمِنِ وَ الْحِلْمَ وَزِيرُهُ وَ الصَّبْرَ أَمِيرُ جُنُودِهِ وَ الرِّفْقَ أَخُوهُ وَ اللِّينَ وَالِدُهُ
ترجمه:
امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن را سزاوار است كه داراى هشت صفت باشد: 1- در گرفتاريهاى سخت باوقار و سنگين باشد (خود را نبازد). 2- هنگام بلا شكيبا باشد. 3- در نعمت و آسايش سپاسگزار باشد. 4- بآنچه خدا روزيش كرده قانع باشد. 5- بدشمنان ستم نكند.6- بخاطر دوستان مرتكب گناه نشود [كارى را كه نتواند بگردن نگيرد]. 7- تنش از او در زحمت باشد. 8- مردم از او در آسايش باشند. همانا دانش دوست مؤمن است و خويشتن دارى وزير او، و شكيبائى سر لشكرش، و رفق برادر و لين پدرش.