news/content
نسخه قابل چاپ
1374/09/16

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سید الانبیاء و المرسلین، حبیب قلوبناابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الأطهرین المنتجبین المعصومین المکرّمین. سیّما بقیةاللَّه فی الارضین.

در بین جلساتی که عدّه‌ای گرد هم میآیند و ما شاهد آن هستیم، شاید جلسه‌ای برای این حقیر، به شیرینی و زیبایی این جلسه نباشد. جمعی که جوان و اهل علم و تحصیل دانش هستند و در راه صلاح انسانیّت و رضای خدا کوشش میکنند،گرد آمده‌اند. این جمع، ترکیب بدیع، زیبا و با شکوهی از ارزشهای گوناگون است و بنده مکرّر عرض کرده‌ام که بیشترین صفا، معنویّت و حقیقت، روی هم در مجموعه طلبگی حوزه‌های علمیّه است. خدا میداند که در این حجره‌ها و مجموعه‌ها و در بین جمع انسانهای مؤمن، چه دلها، روحها و اخلاصها و چه عشقهایی با ارزشها، و چه صفاهایی وجود دارد، که هر کس چند صباحی را در عالم طلبگی گذرانیده باشد، از آن بیخبر نیست.

امروز، حوزه قم، بر قلّه جوامع روحانیت است. در طول تاریخ و در عرض زمان، در هیچ برهه‌ای، حوزه‌ای با این کمیّت و کیفیتِ کاری و با این هدفهای بزرگ و امیدهای درخشان وجود نداشته است. در گذشته، طلاّب در حوزه‌های علمیّه، افق را تیره و تار میدیدند. آماج تبلیغات آنها، گاهی به یک جماعت چند ده نفری محدود میشد. حوزه‌ها به جهان نمیاندیشیدند. به پایگاههای رفیع سیاسی، اقتصادی و انسانی در اکناف گیتی نمیاندیشیدند. امروز در نگاه طلبه جوان، یک روستا نه به عنوان یک محیط محدود، بلکه جهان گسترده‌ای است که در آن، سیاست، استکبار، ابرقدرتها و صفوف به هم فشرده باطل وجود دارند و طلبه در دل و با عزم راسخ خود، به پیشواز این دنیا میرود تا علی‌رغم میل دشمنان، در عرصه گیتی، سخن حق را زنده کند و به کرسی بنشاند. اگر به روستا میرود، به چشم بخشی از آن دنیای بزرگْ به آن نگاه میکند. در آن دنیا، روستا، شهر، شهر بزرگ، کارخانه، دانشگاه، محیطهای اسلامی و غیر اسلامی و بلکه ضدّاسلامی هم وجود دارد. این، امید طلبه امروز و آفاق دید اوست (ما در چه زمان چنین شرایطی را داشتیم؟!) و صفای طلبگی، همان دریاچه زلال آرامی است که توفانهای مادّیگری، سکون و طمأنینه الهی آن را آشفته نکرده است. صفای طلبگی، همان معنویّت و حجره ساده، تواضع و کم توقّعی آن است، یا خانه‌ای که از حجره، چندان بهتر نیست. به همین دلیل است که بنده در دل خود، این جمع را بسیار ارج مینهم و قدر میدانم و از خدا میخواهم که آنچه رضای او و به سود این جمع و حوزه‌های علمیّه و طبعاً به سود جهان اسلام است، در این فضا منعکس کند و به دلها و گوشها برساند.

 عزیزان من! بنده درباره حوزه و دنیا و کار طلبگی، حرفهای زیادی در دل و بر زبان دارم. شاید بعضی از شما عزیزان آنها را شنیده باشید. این را هم گفته باشم که این حرفها، حرفهای یک نفر نیست. حرف بنده حقیر نیست؛ بلکه حرف آن نسلی است که گذشته، حال و آینده روحانیت را در مقابل چشم مجسّم میکند. همه دلسوزان، به این حرفها اعتقاد دارند. همه زعما و مسؤولان امور حوزه‌ها که از مجاری امور آگاهند، چنین چیزهایی را میدانند، میشناسند، آرزو دارند و میگویند.

خوب؛ البته ما بعضی از این حرفها را در مناسبتی عرض کردیم و در مناسبتهای دیگر هم، برادران، عزیزان و بزرگانی گفته‌اند و خواهند گفت. اما در این جلسه، به دلایلی، قصد بیان یک مطلب مدوّن مدروسِ از آن قبیل را ندارم.

 شاید مطّلعید که چند شب پیش، در یک محضر بسیار مهم از ارکان و اعیان حوزه، حرفهای زیادی عرض شده است. حرف ما، همانهاست. شما هم یا مطّلع شده‌اید و یا مطّلع خواهید شد.

 اگر ما عناصر اصلی حوزه را چهار تا پنج عنصر بدانیم (استاد، شاگرد، فضای آموزشی، مواد درسی و از این قبیل) شاید به اعتباری بتوان گفت: مهمتر از همه، عنصرِ طلبه است؛ چون همه این امکانات برای اوست. اگر طلبه نباشد، وجود فضای آموزشی، کتاب درسی، علم استاد و فنّ سخنوری او بیمعنا میشود. و این، یک طرف قضیه است.

طرف دیگر آن، فردای دنیای اسلام است که آن هم در دست طلبه امروز است. یعنی همین طلبه امروز که مهمترین ناقل و رسانه است، فردا هم مهمترین وسیله و ناقل است. بنابراین، به اعتباری، طلبه، اهمّ عناصر در این باب است. بنده خودم را در مقابل این عنصر ارزشمند مدیون میدانم و چیزهایی به نظرم میرسد که فکر میکنم اگر آنها را در این جمعِ طلبگی مطرح کنم، بخشی از آن دِیْن، ممکن است ادا شود. بنابراین، چند مطلب را در نظر گرفته‌ام که عرض میکنم و هر کدام، مطلب مستقلّی است.

 مطلب اوّل این است که فضای قم و حوزه علمیّه، یک فضای معنوی است. حال، از گذشته‌های بسیار دور، حرفی نمیزنیم؛ اما از حدود زمان میرزای قمی (رضوان اللَّه علیه)، و اندکی پیش از آن، یعنی زمان مرحوم ملاّصدرا و فیض تا امروز، که دوباره قم یک حوزه علمیه برجسته شده است، صحبت میکنیم. آن‌قدر اقطاب و ارکان معنوی و روحی از بزرگان، علما، زهّاد و اهل معرفت و سلوک، در همین فضایی که شما در آن نفس میکشید، راه میروید و زندگی میکنید، حضور یافته‌اند که شمارش و شرح حال آنان، انسان را به دهشت می‌اندازد. چقدر در این فضا معنویت ابراز شده است! چه خبر است در این مدرسه فیضیه و آستانه مقدّسه و در این قبرستان شیخان و گوشه گوشه این شهر عزیز و پر خاطره! این فضا را باید قدر بدانید و خود را با آن همرنگ کنید. بارِ سنگینی بر دوش دارید و برای تحمل آن، بنیه معنوی قویای لازم است. «انّا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً(1).» حضرت حق، به پیغمبر و عزیز و حبیب خودش که برترین انسانها در طول تاریخ، از اوّلین و آخرین بود، خطاب فرمود که نماز شب را بخوان. نیمه شب برخیز، ارتباط و اتّصال خود را مستحکم کن؛ چون کارِ سنگینی در پیش داری. «انّا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً.» تحمل این بار، سخت است. آنانی که در وسط این راهِ پر دشمن و شیطان، لرزیدند، لغزیدند، منصرف شدند، به دشمن پیوستند، یا به آفات دیگر مبتلا شدند، این جای کارشان - معنویّت - عیب داشته است. طلبه امروز باید به این بُعد از زندگی خود، بسیار توجّه کند. شما جوانید؛ دلهای شما نورانی است و تعلّقاتتان کم است؛ اما همیشه این طور نمیمانید. این سرمایه را امروز فراهم کنید تا آن روز که گرفتاریها و تعلّقاتْ از اطراف به شما حمله کرد، بتوانید از آن ذخیره معنوی خود استفاده کنید.

 من یقین دارم، آن پیرمرد نورانی، معنوی، عالم، زاهد و عارف که این انقلاب با دست توانای او بنا، غرس، آبیاری و میوه چینی شد، اگر در جوانی، آن راز و نیازها و آن عبادتها، تفکّرها و توسّلها را نداشت و آن دل مؤمن و نورانی در او پدید نمیآمد، این کارهای بزرگ از او صادر نمیشد. مرحوم آقای حاج میرزا جواد آقای تهرانی که از علمای بسیار مؤمن، زاهد و خالص بود و در مشهد، بسیاری ایشان را میشناختند، نزدیک سی سال پیش از این، به بنده گفت: «من در جوانی برای تحصیل به قم رفتم و آن زمان، امام را در حرم مطهّر دیدم. نمیشناختم ایشان کیست. دیدم که یک سیّد طلبه جوان و نورانی در حرم ایستاده، تحت الحنک را انداخته، نماز میخواند و اشک میریزد و تضرّع میکند.» حاج میرزا جواد آقای تهرانی میگفت: «من او را نشناخته، مجذوبش شدم و از بعضی پرسیدم این آقای نورانی کیست؟ گفتند این آقا روح‌اللَّه خمینی است. وقتی آقا روح‌اللَّه، در دوره جوانی، آن سرمایه و ذخیره را پدید می‌آورند، آن وقت در سنّ هشتاد سالگی، امام و بنیانگذار حکومت جمهوری اسلامی میشوند.»

معمولاً پیرمردها، در زودتر از این سن بازنشسته میشوند و حال اداره زندگی شخصی خودشان را هم ندارند؛ اما امام در آن سن، چنین بنای عظیم و توصیف ناپذیری را به وجود آوردند و در مقابل دشمن، آن‌طور ایستادند که انسان از شجاعت و پایداری ایشان در مقابل حوادث و مصائب، مبهوت میماند.

در همین قم، اوایل انقلاب، به مناسبتی ما خدمت ایشان رسیده بودیم. صحبتی شد و ایشان درباره سیّد احمد آقا مطلبی را فرمودند که درست و دقیق، یادم نیست. اما مضمون آن این بود که «اگر این احمد را بگیرند یا شکنجه کنند و یا بکشند، من در باطن قلبم هم متزلزل نخواهم شد. نه این‌که بخواهم خودم را نگهدارم؛ تظاهر و تصبّر کنم.» این، تعبیر ایشان بود. مفهوم «لا تحّرکه العواصف و قور عند الحزائز(2)»، این است.

 عزیزان من! وقتش حالاست. از این فضای معنوی، مواریث و یادگارهای معنویای که در این فضا انباشته است، استفاده کنید. مرحوم سیّد حسین رضوی، از همین آستان مقدّسه و از علمای اوایل قرن چهاردهم است که از حالاتش نقل میکنند، مثلاً در قنوت نماز وتر، دعای «ابی حمزه» را از ابتدا تا انتها میخوانده است! چنین عابدان و زاهدانی رااین حوزه تربیت کرده است. من از بزرگان حوزه خواهش میکنم، درس اخلاق و تهذیب را برای جوانان مستعد، روشن و نورانی - که در این حوزه فراوان هستند - جدّی بگیرند. پس، نکته اوّل مغتنم شمردن این فضا، جوانی، فراغت و نورانیّتی است که بحمداللَّه در شما وجود دارد، و این فرصتْ پایه همه چیز است.

 نکته دوم را که باز مربوط به همین ویژگیهاست و باید به شما عزیزان عرض کنم، اغتنام فرصت برای کسب علم و مجهّز شدن به سلاح فکری است. استعدادها نباید در این حوزه هدر برود. البته، این قضیه دو بخش دارد: یک بخشِ آن مربوط به نظام حوزه است و بخش دیگر به خود طلبه مربوط میشود. نظام حوزه، نقش زیادی در جلوگیری از اتلاف وقت طلبه دارد. کتاب درسی خوب، نظام آموزشی درست و منطقی، فرصتهای آموزشی مناسب، قرار دادن صحیح و منطقىِ درسها در کنار هم - که همین، جزوِ نظام آموزشی است - کم کردن تعطیلات حوزه و مسائلی از این قبیل به مسئولان و گردانندگان امور حوزه مربوط میشود.

امروز خوشبختانه مدیریّت حوزه برای اجرای سیاستهای مهم در آن، حضور فعّالی دارد و برای سیاستگذاری هم «شورای عالی حوزه» وجود دارد. ولی باید عرض کنم: اگر دیگران همکاری نکنند، مدیریّتْ به تنهایی نمیتواند معجزه کند. باید همکاری وجود داشته باشد. طلبه‌ها، اساتید، فضلا، مجتهدین و مراجع معظّم - اعلی اللَّه مقامهم - باید همکاری کنند تا مدیریّت بتواند کار کند. اگر اعتقاد به همکاری نباشد، کاری پیش نخواهد رفت.

آن بخش دوم که عرض کردم و مربوط به خودِ شما فضلای جوان و طلاّب است، این است که از هر فرصتی برای یاد گرفتن و آموختن استفاده کنید. شما در یک فصل طلایی قرار دارید. کسانی که برای آموختن، از سنین جوانی (یعنی حدود شانزده - هفده و هجده سالگی) دوران طلبگی را آغاز میکنند، تا حدود بیست سال، یک فرصت طلایی و تکرار نشدنی دارند. اگر انسان بخواهد بیاموزد، باید در این مدّت یاد بگیرد. این بزرگانی که ملاحظه میکنید، مهمترین تحقیقات و اساسی‌ترین فکرها و کارهایشان در این دوران بوده است، یا مایه‌اش را در این دوران به دست آورده و بعد از آن استفاده کرده‌اند. این دوران، دوران بسیار مهمّی است. اگر شخصی این دوران را به بیکاری، کم‌کاری، بی‌توجّهی و بیهودگی - در محیط درس یا خارج آن - صرف کند، خسارت بزرگی به او وارد شده است.

 البته مسأله معاش در این‌جا، مقداری مهم است و بنده از این نکته غافل نیستم. بعضی غمِ معاش، حقیقتاً مقداری از وقتشان را میگیرد و حق هم با آنهاست. امیدواریم که خدا کمک کند تا بتوان کاری کرد. بزرگان حوزه هم باید در این زمینه اقدامی کنند. هر کس که میتواند، در این زمینه تلاشی کند تا بتوان این مانع را - که در معنا، چیز مهمی نیست؛ اما در عمل، بسیار مؤثر و خسارتبار است - از سرِ راهِ این استعدادهای برجسته و درخشان برداشت. بنابراین، فرصت را مغتنم بشمارید.

 همان‌طور که در آغاز عرایضم گفتم، امروز یک فرصت استثنایی پیش آمده است. این فرصت را، انقلاب به ما داده است. در سایه انقلاب است که حوزه‌های علمیّه، بدون مزاحمتِ یک دستگاه جابر، ظالم و خبیث، میتوانند عالم و فاضل تربیت کنند. در گذشته، این‌طور نبود و انواع وسوسه‌ها و موذیگریها را میکردند. حمله کماندوها و چماق به دستهای دستگاه جبّار پهلوی به مدرسه فیضیه میدان آستانه، صحن مطهّر و خیابان ارم در سالهای چهل و یک و چهل و دو، یک واقعه فراموش نشدنی است. کاری میکردند که طلبه، فرصت و دل و دِماغ درس خواندن پیدا نکند. به طلاّب و علما اهانت میکردند و بر سرِ راهِ دلِ جوان این مجموعه، دامها پهن میکردند. اما امروز اینها نیست.

 امروز دنیا و جوانان مسلمان به شما نیازمندند و دنیای سرخورده از مادّیت، چشم انتظار شماست. من یک بار در صحبتی این را گفتم که یکی از فضلای برجسته زمان ما که به‌طور کامل با فرهنگ جدید آشنا بود و چند زبان میدانست و سالها در دانشگاههای مختلف دنیا تدریس کرده یا تعلیم گرفته بود، پس از سفری که برای یک فرصت مطالعاتی به اروپا رفته و بازگشته بود، نوشته یا گفته بود که امروز ذهنیّت دنیای غرب، دیگر دنبال این زرق و برقها نیست؛ بلکه به دنبال «شیخ انصاری»ها و «آخوند ملّاصدرا»هاست! و این دیگر حرف منِ طلبه نیست. امروز این انسانهای معنوی هستند که از زیر انبار تهمتها میدرخشند و مردمی را که در تاریکی مادیّت دست و پا میزنند، به خود جذب میکنند. شیخ انصاری و آخوند ملّاصدرا - یکی فقیه و دیگری حکیمِ عارف - هر دو در دنیای غرب، با خصوصیّت زهد و عبادت فراوان، به یاد ماندنی و تاریخی هستند.

امروز اوج مظاهر غرب، مانند علوم و فنون، فساد، زرق و برق و قدرت نظامی و اطّلاعاتی، در کشور ایالات متّحده امریکا وجود دارد. آن‌جا ناگهان یک جماعتِ بین یک تا دو میلیون نفر از سیاهان، که همه‌شان هم مسلمان نیستند، بر میخیزند و به عنوان شعار، همه «اللَّه اکبر» سر میدهند! از نظر من و شما، این پدیده مهم و قابل تفسیری است و باید روی آن تأمّل کنیم. اینها فکر میخواهند و با انگیزه به میدان آمده‌اند. متاع نفیس دین، چیزی نیست که کسی در شهرهای امریکا بنشیند و بدون تعلیم و تربیت، آن را آن‌چنان که هست فرا گیرد.امروز انگیزه‌ای یافته است و باید به او تعلیم داد. بنده چند سال پیش به شهر سارایو و بعضی مناطق یوگسلاوی سابق رفتم و مسلمانان را از نزدیک مشاهده کردم. ظاهر زندگی آنها، صد در صد غیر اسلامی، اما انگیزه‌هایشان اسلامی بود. آن روز، هنوز حکومت کمونیستی بر سرِ کار بود؛ اما وقتی میدیدند رئیس جمهور یک کشور اسلامی به آن‌جا آمده است، چون مسلمان بودند، در خیابانها میایستادند و اشکِ شوق میریختند. در مسجدشان جمع شده بودند و به همراهان ما که میرسیدند، لباس مردان یا چادر زنانِ هیأتِ ایرانی را میبوسیدند. این، انگیزه است.

خوب! این انگیزه، ابدی نمیشود مگر این‌که یک مبلّغ خوب، با یک فکر و منطق حسابی به آن‌جا برود و آن را ماندگار کند. عزیزان من! این کارها را چه کسی خواهد کرد؟ امروز دنیا تشنه شماست. شهرها، روستاها، دانشگاهها و ملت ما نیز همین طور است. تنها چیزی که میتواند پاسخگوی این نیاز باشد، کسب علم، تحقیق علمی و تفکّر است. این هم نکته دوم که لازم بود عرض کنم.

 نکته سوم در مورد نوع ارتباط حوزه با حکومت امروز ایران اسلامی است که بسیار حسّاس و مهم است. در گذشته، حوزه‌های علمیّه در قبال حکومتها، در محیطهای شیعی و غیرشیعی، سه نوع عملکرد داشتند: یکی این‌که وابسته به دستگاههای قدرت بودند و روحانیتْ دولتی بود. در محیطهای مسیحی هم این‌گونه بوده و هست. حتّی در محیطهای غیرشیعی هم، روحانیت، بخشی از دستگاههای دولتی است. این، از نظر ما مردود است و قبول نداریم و آن را برای روحانیتْ مضرّ میدانیم. دستگاههای دولتی، نوسان و تلاطم دارند و آینده‌شان به طور دقیق قابل پیش بینی نیست. روحانیت باید همیشه امکان حضور قدرتمندانه نصیحت‌آمیز یا دخالت‌آمیز را برای خودش حفظ کند، والّا نمیتواند کاری انجام دهد. این خصلت هم، با این‌که بخشی از دولت یا حکومت باشد، نمی‌سازد. حوزه باید مستقل باشد و این، یک فرض است.

 فرض دوم این است که حوزه، ضدّ و نقطه مقابل حکومت باشد. مانند حوزه‌های علمیه ما در پیش از انقلاب و در برخی از گذشته‌های دور که روحانیت شیعه، در مقابل دستگاه حاکمه قرار داشت. علّت آن، این بود که آن دستگاهها، دستگاههای ظلم و کفر و فساد بودند و روحانیت با آنها مخالف بود. این فرض هم بدیهی است که امروز مصداق ندارد. حوزه علمیّه اسلام، امروز نمیتواند با حکومتی که پرچم اسلام را برافراشته و اسلام را عزیز کرده و شریعت را از انزوا خارج کرده و از لحاظ اعتبار و آبرو در سطح بلندترین قلّه جهانی قرار داده است، مخالفت کند. بنابراین، فرض دوم هم مردود است. امروز این حکومتی که وجود دارد، در مبنا و اصل، زاییده خودِ حوزه علمیّه است. چطور ممکن است که حوزه با آن مخالفت کند؟! البته من حوزه را عرض میکنم. آدمهای مریض و خبیث بالذّات یا بالعَرَض را کار ندارم. آدمهای مریض و ناراحت، با هر دستگاه سیاسیای مخالف نیستند. با حکومتی که مدبّرش ساواک بود، روابط بسیار خوبی هم داشتند.امروز هم که با دستگاه روحانیت مخالفند، از سرِ مبارزه‌جویی نیست و شجاعت مبارزه را هم ندارند. اگر تشری به آنها زده شود، از آنچه که کرده‌اند، هفت بار استغفار خواهند کرد! دشمنی آنان از سر دنائت و خباثت است. چون میبینند که حکومت اسلامی نجیبانه برخورد میکند، نانجیبانه در مقابلش میایستند. پس، این دسته را... (صدا قطع میشود) گروههای تشیّع جفا و ستم و اجحاف میکردند. اینها میخواستند جانب این رقیب را در مقابل او، مثلاً قوی کنند. یک چنین چیزهایی. یا مثلاً میتوان مرحوم میرزای قمی رضوان اللَّه علیه را مثال زد که نسبت به فتحعلیشاه با سرسختی برخورد میکرد و هیچ باجی به او نمیداد. با این‌که فتحعلیشاه خیلی به میرزا هم اظهار ارادت میکرد؛ اما میرزا به او چندان اعتنایی نداشت. در عین حال، نام رساله جهاد خودش را «عبّاس‌میرزا» گذاشت؛زیرا او یکی از سرداران آن زمان بود و به هر حال، دولت ایران مدّت زمانی رابا دولت متجاوز روس تزاری جنگیده بود و ایشان احساس تکلیف میکرد که باید از ایرانیان حمایت کند. از خود شاه که آدم فاسدی بود، نمیخواست به صراحت حمایت کند؛ بلکه از عبّاس میرزا که در میدان جنگ، جنگیده بود، این‌طور تجلیل میکرد.

به هر حال، دوره بیاعتنایی نسبت به حکومت را باید با اغراض سیاسی صحیح و کارهای بجا پشت سر میگذاشت.

 این روش هم، امروز قابل قبول نیست. امروز اگر روحانیت در قبال حکومت، بیاعتنا و بیمبالات باشد، هم خودش ضایع خواهد شد و هم حکومت اسلامی تضعیف میشود. حکومت اسلامی، حکومت قرآن و حکومت فقه و فقیه و حکومت علم و عدل است. حکومت برای گسترش آرمانهای اسلامی است. تشکیل حکومت اسلامی، آرزوی همه اولیاءاللَّه در طول تاریخ بوده‌است. هر فرد مؤمنی وظیفه دارد از آن دستگاه سیاسی که اسلام را ترویج و احکام آن را پیاده میکند، حمایت کند. مگر عالِم دین میتواند نسبت به حکومت اسلامی بیاعتنا بماند؟! افراد کافر به اسلام، در مقابل حکومت طاغوتی بیاعتنا میمانند. «طاغوت» یعنی کسی که در مقابل خدا، دستگاهی برپا میکند: انداداللَّه، شرکاءاللَّه. کسانی که خود را بنده مطیع خدا میدانند، برای تحقّق اهداف خدایی تلاش میکنند و صبح و شام در مقابل پروردگار پیشانی خضوع به خاک میسایند که به آنها توفیق دهد خدمتگزار دین او باشند. اگر اینها در کشور، زمام قدرت را به دست گیرند، همه وظیفه دارند که مانند یک عبادت، از آنان حمایت کنند.

در گوشه و کنار، شاید افرادی هستند که خیال میکنند این نشانه زهد و علم آنان است که از کار کنار بکشند و کاری با حکومت نداشته باشند. مگر چنین چیزی امکان دارد؟! البته چون میخواهیم نسبت به مسائل، حُسن ظن داشته باشیم، میگوییم: «این، نشانه بیخبری و غفلت آنان است.» والّا اگر غفلت و بیخبری نباشد، نشانه چیزهای خیلی بدی خواهد بود. پس، این فرض هم مردود است.

 امروز، فرض چهارمی هم وجود دارد و آن عبارت است از حوزه علمیّه مستقلِ‌ّ از حکومت که همکار حکومت است. کار خود را در مجموعه عظیمی که امروز بر دوش همه است، انجام میدهد. وابسته به دولت نیست؛ اما به دولتْ کمک و از آن پشتیبانی میکند. به آن خدمت میدهد، آن را نصیحت و راهنمایی میکند و مقرّرات اسلامی را به آن میشناساند. امروز دستگاه قضایی در زمینه فقهی، نیازمند حوزه‌های علمیّه است و دستگاههای اجرایی و قانونگذاری، بیشتر احتیاج دارند. دانشگاهها، نیروی نظامی، کارخانه‌ها و تمام اقشار ملت، نیازمند حوزه‌های علمیّه‌اند. همچنین، این نظام، در رأس خود کسی را میخواهد که پرورده این حوزه‌ها باشد. این همکاری و همگامی، باید به شکل صحیحِ آن باشد. بعضی، امروز تا یک پیشنهاد اصلاحی از طرف کسی برای حوزه‌ها ارائه میشود، میگویند: «اینها میخواهند حوزه را به دولت وابسته کنند.» این، غفلت بزرگی است. ممکن است این حرف از زبان کسانی صادر شود که سوءنیّتی نداشته باشند. اما شما فضلا و طلّاب عزیز جوان بدانید که این سخن از طرف کسانی است که نه به حوزه عقیده دارند و نه به دولت. نه دولت اسلامی را دوست دارند و نه حوزه علوم اسلامی را. نمیخواهند هیچ‌کدام وجود داشته باشد. حوزه همیشه به نحو صحیح و قوی آماده است تا به این حکومت اسلامی که امروز بحمداللَّه در دنیا به یک قدرت عزیز، منیع و آبرومند تبدیل شده است، کمک کند.

شما خیال نکنید امروز دولت جمهوری اسلامی در دنیا، یک دولت معمولی است. به رادیوهای بیگانه‌ای که پول میگیرند و نقشه صهیونیستها را اجرا میکنند و دائماً ملت، دولت و مسؤولان حکومت اسلامی را تحقیر میکنند، توجّه نکنید. اینها کارهای تبلیغاتی است. از دشمن، توقّعی جز این نداریم. حقیقت غیر از این است. حقیقت این است که بزرگترین قدرتهای دنیا، امروز برای نظام جمهوری اسلامی و مسؤولان آن، از ته دلشان احترام قائلند. دولت جمهوری اسلامی، در سطح دنیا عزیز است. حضور نمایندگان جمهوری اسلامی در مجامع جهانی، نشان‌دهنده عزّت، استقلال در تصمیم‌گیری و تدبیر جمهوری اسلامی است و دنیا شاهد آن است.

 چند سال پیش، در قضیه فتنه خلیج فارس که با تحریکِ حکومتِ بعثىِ نادانِ عراق و میدانداری دولت مفسد امریکا به وجود آمد، مدبّرانه‌ترین روش را نظام جمهوری اسلامی اتّخاذ کرد. نظام جمهوری اسلامی، این‌طور احترام همه را جلب میکند. ملتها، روشنفکران، دانشمندان، دانشگاهیان، جوانان و قشرهای مختلف مردم در کشورهای گوناگون، نسبت به نظام جمهوری اسلامی و این دولت کریمه، چنین نظری دارند. همکاری با این نظامْ در راه عزّت اسلام، برای هر کس مایه افتخار است. هر قدمی که موجب عزّت نظام جمهوری اسلامی شود، در راه تعزیز اسلام و برای اسلام است. کسانی که در راه عزّت این نظام و مسؤولان آن قدم بر میدارند، باید بدانند که حسنه و کار برای خدا انجام میدهند و این، عبادت است. بعضی خیال نکنند که اگر از عزّت مسؤولان جمهوری اسلامی، دلشان خون میشود، این ناراحتی نزد خدای متعال اجر دارد؛ نه! اینها خسرالدّنیا و الآخره‌اند. دنیایشان در غم ناشی از بد صفتی یا حسد ضایع میشود و آخرتشان هم آخرت خوبی نیست. امروز به‌خاطر عزّت اسلام، باید به این مسؤولان کمک کرد.

 امروز هر کس برای تعلیم و تربیت وارد حوزه میشود، باید این در ذهنش باشد که من امروز به اندازه وسع و توانم، طلبه فاضل، مدرّس معروف، مرجع یا از ارکان حوزه میشوم تا به نظام جمهوری اسلامی و مسؤولانش کمک کنم. طلبه باید از ابتدا تا پایان، این روال و مسیر را در نظر داشته باشد. این، باید در حوزه علمیّه به یک فرهنگ تبدیل شود.

 مطلب آخر این‌که، حوزه علمیّه قم، گوهر گرانبهایی است که از لحاظ ارزشهای متراکمی که در آن وجود دارد، در طول تاریخ، نظیر آن یا نبوده است و یا اگر فرض کنیم از جهاتی همسنگ آن وجود داشته، بسیار نادر بوده است. اما از این گوهر گرانبها، به قدر ارزشش استفاده نمیشود. یک یاقوت یا برلیان گرانبها را میتوان دُرّة التّاجی کرد که بدرخشد و تلألؤ داشته باشد، یا با بهای آن، زمانی ملتی را از مخمصه‌ای نجات داد و یا این‌که به جای همه اینها، از این گوهر گرانبها به جای سنگ ترازو استفاده کرد! این هم استفاده است؛ اما استفاده بهینه نیست.

امروز البته در حوزه علمیّه کارهای بزرگ و تبلیغات عالی، با گستره بسیار پهناور و در همه زمینه‌ها انجام میگیرد و با گذشته قابل مقایسه نیست. اما با این حال، این گوهر گرانبها، هنوز بیش از اینها ارزش دارد و میتوان از آن استفاده کرد. در صورتی از آن استفاده بهینه خواهد شد که مشکلات، نابسامانیها و نارساییهایی که وجود دارد، اصلاح شود. بعضی، تا گفته میشود که «حوزه را اصلاح کنید» میگویند: «آقا! این حوزه اصلاح بردار نیست» و دلیلی هم برایش میسازند. مثلاً میگویند: چون اینها مخالفند، یا آنها اقدام نمیکنند؛ و مانند این بهانه‌ها. نه آقا! چرا این حرفها را میزنید؟! کدام مجتمع علمی، رؤسایی به این خوبی، طهارت و نزاهت، یا بزرگانی به این قداست و باتقوایی دارد؟! کجا جوانانی با این انگیزه، زهد، بیتوقّع و با این شور و شوق دارد؟ چرا ما مأیوس باشیم؟! این حوزه علمیّه میتواند نابسامانیهایش را خودش سامان دهد و باید اصلاح را از درونِ خودِ حوزه آغاز کند. این نابسامانیها، انواع و اقسامی دارد؛ مانند زمینه‌های محتوایی، شکلی، سازماندهی، نظام آموزشی، کتابهای درسی و امثال اینها. من به طور مفصّل، این مطالب را، آن‌جا(3) عرض کردم. هر کس میخواهد، به آنها مراجعه کند.

 بسیاری از بزرگان حوزه هستند که میخواهند اقدامات خوبی انجام دهند. شما جوانان باید آنها را پشتیبانی و کمک کنید. باید از آنها بخواهید و توقّع داشته باشید. شما، مانند فرزندان بزرگان حوزه هستید. فرزند هم به پدرش مراجعه و اصرار میکند تا او برایش کاری انجام دهد. بالأخره، باید بشود و چاره‌ای نیست.

البته، حرکت اصلاحی، مدّتهاست که آغاز شده و خیلی هم خوب است؛ مانند همین تشکیلات مدیریّت. باید این اقدامات صحیح، در بخشهای دیگر هم انجام گیرد. امید من به شما جوانان است. باید این آرزوها را در دل زنده نگهدارید و انگیزه‌تان را روزبه‌روز بیشتر کنید. این فکر را باید در داخل حوزه گسترش دهید. وقتی این فکر گسترش یافت و غالب شد، به عمل نزدیک خواهد شد و به فضل پروردگار، تحقّق خواهد یافت. البته دعا هم بکنید و از خدا هم بخواهید. از حضرت بقیةاللَّه الاعظم هم که سیّد و سالار همه ماست؛ رئیس و مدبّر امور ماست و سر رشته کارِ ما در دست اوست، کمک بخواهید؛ ان‌شاءاللَّه انجام خواهد شد.

 خوشبختانه امروز، این حوزه علمیه، علاوه بر طلّاب و فضلای ایرانی، جمعی از عاشقان علم و معنویت را هم از کشورهای دیگر، در خود جمع کرده است که باید مورد توجّه و عنایات خاص قرار گیرند؛ مجهز و آماده شوند و به کشورهای خودشان باز گردند تا در آن‌جا، منشأ خدمات بزرگی شوند.

 

 

1) مزّمّل:5

2) .

3) مقصود جلسه دیدار معظّم له با فضلا و نخبگان حوزه علمیه قم (مورخ 14/9/74) است.

جمله‌های برگزیده این دیدار
آخرین‌ها
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی