newspart/index2
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
منافع ملی

حادثه بیست‌ودوم بهمن و پیروزی انقلاب، پایان تحقیر ملت ایران بود. ملت ایران در طول قرنهای متمادی تحقیر شده بود. یک مدت به وسیله سلاطین مستبد تحقیر می‌شد؛ یعنی در دورانهای قدیم که هنوز استعمار و سلطه و نفوذ خارجی نبود، پادشاهانی بودند؛ بعضی مقتدر، بعضی هم ضعیف و بی‌کفایت؛ اما بدون استثناء همه آنها این ملت را تحقیر می‌کردند. اگر شما به خاطراتی که بعضی از سلاطین یا فرزندان و شاهزادگانشان نوشته‌اند، مراجعه کنید، به‌خوبی می‌بینید که تلقّی آنها این بوده که ایران، مِلکی متعلّق به آنهاست؛ یک مشت رعیت هم در این مِلک برای آنها کار می‌کنند. حقوقی داشته باشند؟ نه. اراده آنها معتبر باشد؟ نه. بنابراین تلقّی آنها از ملت و کشور و خودشان، این‌قدر تلقّی غلط و مفتضحی بود. واقعاً تصوّر می‌کردند که این‌جا مال آنهاست؛ اگر کسی از آحاد ملت خدمتی می‌کند و کاری انجام می‌دهد، طبق وظیفه‌اش عمل می‌کند. کسانی هم که کوتاهی می‌کنند، سرکشانی هستند که به منافع حاکمِ زورمند و مستبد ضربه وارد آورده‌اند!
در دوره دیگری هم که تقریباً بعد از مشروطیت شروع شد، این تفکّر به‌کلّی برنیفتاد و تا آخر دوران سلطنت وجود داشت. مثلاً سلاطین پهلوی علی‌رغم این‌که ادّعای مدرنیته می‌کردند و می‌خواستند خود را با مفاهیم دنیا آشنا نشان دهند، در ذهنشان جز این، چیز دیگری نبود؛ کشور را متعلّق به خودشان و خود را مالک کشور و صاحب سرنوشت این ملت می‌دانستند.
در دوره اخیر، یک بخش دیگر هم اضافه شد و آن نفوذ خارجی بود؛ که این از اواخر دوره قاجار شروع شد و در دوره پهلویها به اوج خود رسید؛ زیرا رضا خان را انگلیسیها بر سرِ کار آوردند و مقدّمات کارش را فراهم کردند؛ آنها اطراف کارش را نگه داشتند و به او دیکته کردند که چگونه حرکت کند. بعد از او هم، پسر او را باز انگلیسیها بر سرِ کار آوردند، که اینها جزو مسلّمات تاریخ است و ادّعا نیست. ما گاهی در گذشته، این چیزها را به صورت حدس و تحلیل می‌گفتیم؛ لیکن بعد اسناد و مدارک فراوانی رو شد و معلوم گردید که این افراد را به دست خودشان آورده‌اند. اینها مجری سیاستهای خارجی بودند؛ یک مدت عمدتاً مجری سیاستهای انگلیس، بعد هم پس از دوره مصدّق، مجری سیاستهای امریکا. گاهی هم ممکن بود در بعضی از قضایا، به خاطر برخی از منافع خود - نه به خاطر منافع ملت - از این‌که سیاستی را امریکا به آنها دیکته می‌کند، در دل خود ناراحت هم باشند؛ اما بالاخره مجری سیاستهای آنها بودند؛ بروبرگرد نداشت. دولت را آنها معیّن می‌کردند و نخست‌وزیرها باید مورد تأیید آنها قرار می‌گرفتند. آنها گاهی برای این‌که گوش شاه را مقداری بتابانند تا مبادا به فکر سرکشی بیفتد، نخست‌وزیری را که با او میانه چندانی نداشت، بر او تحمیل می‌کردند، که این مکرّر اتفاق افتاد؛ یعنی شخصی را که او خیلی نمی‌پسندید، اینها می‌گفتند باید نخست‌وزیر باشد؛ او هم مجبور بود و عمل می‌کرد. مملکت، این‌گونه در اختیار بیگانه و سیاستهای امریکایی بود. این، مخصوص سیاستهای نفتی هم نبود؛ در همه شؤون مملکت، سیاستهای آنها حاکم و غالب بود و اجرا می‌شد؛ چه در مسائل نفتی، چه در زمینه مسائل صنعتی کردن کشور، چه در اداره سیاست خارجی و موضعگیری در مقابل کشورهای دنیا. اگر در داخل کشور، کسی در میان مسؤولان دولتی، یک وقت به این فکر می‌افتاد که به نحوی خود را به جای دیگری هم متّکی کند - مثلاً به بلوک شرق در آن روز، یا به یک قدرت دیگر - چنانچه امریکاییها می‌فهمیدند و می‌دانستند، یا او را از قدرت خلع ید می‌کردند، یا به نحوی او را به آن مرکزی که خودشان می‌خواستند، برمی‌گرداندند. بنابراین بین قدرتها میدان رقابت بود که نفوذ کدامیک در این کشور بیشتر باشد؛ که البته قدرت مسلّط، قدرت امریکا بود. ملت در این بین، اراده و خواست و قدرتی نداشت.1380/11/21

لینک ثابت
شبهه‏‌افکنی

آنچه در این اواخر پیش آمده است و اینها به حالت تهدید زبانی و تهدید به جنگ باز گشته‏اند، از یک جهت مایه مژده است. پیداست که فعّالیتهای سیاسی و امنیتی و تبلیغاتی آنها، مقصود مورد نظرشان را تأمین نکرده است؛ والّا اگر اینها با کار سیاسی و تبلیغاتی و پوششهای گوناگون خبری و این همه کارهایی که در آنها استاد و مجرّب هم هستند، توانسته بودند به مقصود خود دست پیدا کنند، مسلّم به سمت کارهای پُرهزینه نمی‏آمدند؛ چون برای هر دولتی در دنیا، برخورد نظامی، کار بسیار پُرهزینه و خطرناکی است. این‏که لحن را خشن کردند و رئیس جمهور امریکا این‏طور علیه ایران و ملت ما و نظام جمهوری اسلامی حرف می‏زند، از ناکامی در آنچه که می‏خواستند در طول سالهای متمادی با روشهای سیاسی و تبلیغاتی و امنیتی انجام دهند، حکایت می‏کند. هدف از همه اینها این است که آن بساط برچیده گذشته را دوباره سر پا کنند؛ آن سلطه و نفوذ نامشروع و جهنّمی را بار دیگر بر ملت و کشور ایران، با اقتضائات این زمانه برقرار کنند. امیدشان به این است که شاید مسؤولان جمهوری اسلامی مرعوب شوند. امیدشان به این است که شاید بین آنها اختلاف به وجود آید؛ امیدشان به این است که شاید بتوانند مردم را دچار تردید و تزلزل کنند.1380/11/21
لینک ثابت
حضور مردم در صحنه

تهدید، همیشه به معنای اقدام نیست. یکی از فواید تهدید این است که بلکه بتوانند طرف مقابل را مرعوب و از میدان خارج و وادار به تسلیم کنند و یا بتوانند در صف یکپارچه مسؤولان، یا در صف مسؤولان و مردم، یا در دل مردم ایجاد تردید کنند. به همین خاطر است که فردا - یعنی بیست‌ودوم بهمن - تظاهرات مردمی در حرکت ملت ایران اهمیت بسیار فوق‌العاده و تعیین کننده‌ای دارد. بنده تردید ندارم و به فضل الهی شاهد خواهیم بود که مردم و در کنارشان مسؤولان، در این میدان هم - میدان حضور در راهپیمایی فردا - مثل همه میدانهای دیگر، با صلابت، با اتّحاد و با نشاط و قدرت، حضور پیدا خواهند کرد و یک بار دیگر توی دهن دشمنان ایران خواهند زد.1380/11/21
لینک ثابت
برسر کار آمدن رضاخان و محمدرضا پهلوی توسط انگلستان

ملت ایران در طول قرنهاى متمادى تحقیر شده بود. یک مدت به وسیله سلاطین مستبد تحقیر مى‌شد؛ یعنى در دورانهاى قدیم که هنوز استعمار و سلطه و نفوذ خارجى نبود، پادشاهانى بودند؛ بعضى مقتدر، بعضى هم ضعیف و بى‌کفایت؛ اما بدون استثناء همه آنها این ملت را تحقیر مى‌کردند. اگر شما به خاطراتى که بعضى از سلاطین یا فرزندان و شاهزادگانشان نوشته‌اند، مراجعه کنید، به‌خوبى مى‌بینید که تلقّى آنها این بوده که ایران، مِلکى متعلّق به آنهاست؛ یک مشت رعیت هم در این مِلک براى آنها کار مى‌کنند. حقوقى داشته باشند؟ نه. اراده آنها معتبر باشد؟ نه. بنابراین تلقّى آنها از ملت و کشور و خودشان، این‌قدر تلقّى غلط و مفتضحى بود. واقعاً تصوّر مى‌کردند که این‌جا مال آنهاست؛ اگر کسى از آحاد ملت خدمتى مى‌کند و کارى انجام مى‌دهد، طبق وظیفه‌اش عمل مى‌کند. کسانى هم که کوتاهى مى‌کنند، سرکشانى هستند که به منافع حاکمِ زورمند و مستبد ضربه وارد آورده‌اند!
در دوره دیگرى هم که تقریباً بعد از مشروطیت شروع شد، این تفکّر به‌کلّى برنیفتاد و تا آخر دوران سلطنت وجود داشت. مثلاً سلاطین پهلوى على‌رغم این‌که ادّعاى مدرنیته مى‌کردند و مى‌خواستند خود را با مفاهیم دنیا آشنا نشان دهند، در ذهنشان جز این، چیز دیگرى نبود؛ کشور را متعلّق به خودشان و خود را مالک کشور و صاحب سرنوشت این ملت مى‌دانستند.
در دوره اخیر، یک بخش دیگر هم اضافه شد و آن نفوذ خارجى بود؛ که این از اواخر دوره قاجار شروع شد و در دوره پهلویها به اوج خود رسید؛ زیرا رضا خان را انگلیسیها بر سرِ کار آوردند و مقدّمات کارش را فراهم کردند؛ آنها اطراف کارش را نگه داشتند و به او دیکته کردند که چگونه حرکت کند. بعد از او هم، پسر او را باز انگلیسیها بر سرِ کار آوردند، که اینها جزو مسلّمات تاریخ است و ادّعا نیست. ما گاهى در گذشته، این چیزها را به صورت حدس و تحلیل مى‌گفتیم؛ لیکن بعد اسناد و مدارک فراوانى رو شد و معلوم گردید که این افراد را به دست خودشان آورده‌اند. اینها مجرى سیاستهاى خارجى بودند؛ یک مدت عمدتاً مجرى سیاستهاى انگلیس، بعد هم پس از دوره مصدّق، مجرى سیاستهاى امریکا. گاهى هم ممکن بود در بعضى از قضایا، به خاطر برخى از منافع خود - نه به خاطر منافع ملت - از این‌که سیاستى را امریکا به آنها دیکته مى‌کند، در دل خود ناراحت هم باشند؛ اما بالاخره مجرى سیاستهاى آنها بودند؛ بروبرگرد نداشت. دولت را آنها معیّن مى‌کردند و نخست‌وزیرها باید مورد تأیید آنها قرار مى‌گرفتند. آنها گاهى براى این‌که گوش شاه را مقدارى بتابانند تا مبادا به فکر سرکشى بیفتد، نخست‌وزیرى را که با او میانه چندانى نداشت، بر او تحمیل مى‌کردند، که این مکرّر اتفاق افتاد؛ یعنى شخصى را که او خیلى نمى‌پسندید، اینها مى‌گفتند باید نخست‌وزیر باشد؛ او هم مجبور بود و عمل مى‌کرد. مملکت، این‌گونه در اختیار بیگانه و سیاستهاى امریکایى بود. این، مخصوص سیاستهاى نفتى هم نبود؛ در همه شؤون مملکت، سیاستهاى آنها حاکم و غالب بود و اجرا مى‌شد؛ چه در مسائل نفتى، چه در زمینه مسائل صنعتى کردن کشور، چه در اداره سیاست خارجى و موضعگیرى در مقابل کشورهاى دنیا. اگر در داخل کشور، کسى در میان مسؤولان دولتى، یک وقت به این فکر مى‌افتاد که به نحوى خود را به جاى دیگرى هم متّکى کند - مثلاً به بلوک شرق در آن روز، یا به یک قدرت دیگر - چنانچه امریکاییها مى‌فهمیدند و مى‌دانستند، یا او را از قدرت خلع ید مى‌کردند، یا به نحوى او را به آن مرکزى که خودشان مى‌خواستند، برمى‌گرداندند. بنابراین بین قدرتها میدان رقابت بود که نفوذ کدامیک در این کشور بیشتر باشد؛ که البته قدرت مسلّط، قدرت امریکا بود. ملت در این بین، اراده و خواست و قدرتى نداشت.
بالاترین مصیبت براى یک کشور و یک ملت این است که نادیده گرفته شود و در خانه خود مورد اهانت قرار گیرد و تحقیر شود. همه چیز دنبال این وجود دارد: مشکل اقتصادى هست، مشکل فرهنگى هست، بى‌اعتنایى به عقاید و آرمانها و فرهنگ ملى هست. اینها چیزهایى است که جزو نتایج قهرى سلطه بیگانه بر کشور است.1380/11/21

لینک ثابت
دهه فجر

درباره حادثه‌ی پیروزی انقلاب و بیست‌ودوم بهمن، خیلی حرف زده شده و سالهاست که مطالبی گفته شده است؛ اما حقیقت این است که هنوز اهمیت و عظمت و ابعاد این حادثه برای خود ما درست روشن نیست. ما میدانیم و میبینیم این حادثه، خیلی عظیم است؛ اما تا وقتی نزدیک هستیم، درست نمیتوانیم ابعاد آن را درک کنیم. تاریخ قضاوت خواهد کرد. کسانی که این حادثه را از دور میبینند و میتوانند آن را در مجموعِ حوادث تاریخی مشاهده کنند، به عنوان یک لحظه تاریخی میفهمند این حادثه چقدر عظیم است.1380/11/21
لینک ثابت
یوم‌الله ۲۲ بهمن

درباره حادثه‌ی پیروزی انقلاب و بیست‌ودوم بهمن، خیلی حرف زده شده و سالهاست که مطالبی گفته شده است؛ اما حقیقت این ‌است که هنوز اهمیت و عظمت و ابعاد این حادثه برای خود ما درست روشن نیست. ما میدانیم و میبینیم این حادثه، خیلی عظیم ‌است؛ اما تا وقتی نزدیک هستیم، درست نمیتوانیم ابعاد آن را درک کنیم. تاریخ قضاوت خواهد کرد. کسانی که این حادثه را از دور ‌میبینند و میتوانند آن را در مجموعِ حوادث تاریخی مشاهده کنند، به عنوان یک لحظه تاریخی میفهمند این حادثه چقدر عظیم ‌است‌.‌1380/11/21
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی