حضرت زهرا(سلام الله علیها) / امامت و ولایت / حضرت فاطمه/صدیقه طاهره/ام ابیها/ام الائمه
همسرداری حضرت زهرا(س) با دلگرمی دادن به شوهر و تربیت فرزندان
نمونه بعد، مسأله همسرداری و شوهرداری است. یک وقت انسان فکر میکند که شوهرداری، یعنی انسان در آشپزخانه غذا را بپزد، اتاق را تر و تمیز و پتو را پهن کند و مثل قدیمیها تشکچه بگذارد که آقا از اداره یا از دکان بیاید! شوهرداری که فقط این نیست. شما ببینید شوهرداری فاطمهی زهرا سلاماللَّهعلیها چگونه بود. در طول ده سالی که پیامبر در مدینه حضور داشت، حدود نُه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین علیهماالسّلام با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نُه سال، جنگهای کوچک و بزرگی ذکر کردهاند - حدود شصت جنگ اتّفاق افتاده - که در اغلب آنها هم امیرالمؤمنین علیهالسّلام بوده است. حالا شما ببینید، او خانمی است که در خانه نشسته و شوهرش مرتّب در جبهه است و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ میماند - این قدر جبهه وابستهی به اوست - از لحاظ زندگی هم وضع روبهراهی ندارند؛ همان چیزهایی که شنیدهایم: «و یطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً انّما نطعمکم لوجه اللَّه»(1)؛ یعنی حقیقتاً زندگی فقیرانهی محض داشتند؛ در حالی که دختر رهبری هم هست، دختر پیامبر هم هست، یک نوع احساس مسؤولیت هم میکند.
ببینید انسان چقدر روحیه قوی میخواهد داشته باشد تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه اهل و عیال و گرفتاریهای زندگی خالی کند؛ به او دلگرمی دهد؛ بچهها را به آن خوبی که او تربیت کرده، تربیت کند. حالا شما بگویید امام حسن و امام حسین علیهما السّلام، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب علیهاسلام که امام نبود. فاطمه زهرا سلاماللَّهعلیها او را در همین مدت نُه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدّت زیادی زنده نماند.1377/02/07
1 )
سوره مبارکه الانسان آیه 8
وَيُطعِمونَ الطَّعامَ عَلىٰ حُبِّهِ مِسكينًا وَيَتيمًا وَأَسيرًا
ترجمه:
و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» میدهند!
1 )
سوره مبارکه الانسان آیه 9
إِنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنكُم جَزاءً وَلا شُكورًا
ترجمه:
(و میگویند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام میکنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم!
لینک ثابت
نقش بیبدیل فاطمه(س) در یاری نمودن پیامبر اسلام(ص) در دوران سخت شعب ابيطالب(ع)
شعب ابی طالب، دوران بسیار سختی در تاریخ صدر اسلام است؛ یعنی دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنی كرده بود، بتدریج مردم مكه بخصوص جوانان، بخصوص بردهها به حضرت میگرویدند و بزرگان طاغوت مثل همان ابو لهب و ابو جهل و دیگران دیدند كه هیچ چارهای ندارند، جز اینكه پیامبر و همهی مجموعهی دوروبرش را از مدینه اخراج كنند؛ همین كار را هم كردند. تعداد زیادی از اینها را كه دهها خانوار میشدند و شامل پیامبر و خویشاوندان پیامبر و خود ابی طالب بااینكه ابی طالب هم جزو بزرگان بود و بچه و بزرگ و كوچك میشدند، همه را از مكه بیرون كردند. اینها از مكه بیرون رفتند؛ اما كجا بروند؟ تصادفاً جناب ابی طالب، در گوشهای از نزدیكی مكه فرضاً چند كیلومتری مكه در شكاف كوهی ملكی داشت؛ اسمش «شعب ابی طالب» بود. شعب، یعنی همین شكاف كوه؛ یك درّهی كوچك. ما مشهدیها به چنین جایی «بازه» میگوییم. اتفاقاً این از آن لغتهای صحیحِ دقیقِ فارسیِ سره هم هست كه به لهجهی محلی، روستاییها به آن «بَزَه» میگویند؛ اما همان اصلش «بازه» است. جناب ابی طالب یك بازه یا یك شعب داشت؛ گفتند به آنجا برویم. حالا شما فكرش را بكنید! در مكه، روزها هوا گرم و شبها بینهایت سرد بود؛ یعنی وضعیتی غیر قابل تحمّل. اینها سه سال در این بیابانها زندگی كردند. چقدر گرسنگی كشیدند، چقدر سختی كشیدند، چقدر محنت بردند، خدا میداند. یكی از دورههای سخت پیامبر، آنجا بود. پیامبر اكرم در این دوران، مسئولیتش فقط مسئولیت رهبری به معنای ادارهی یك جمعیت نبود؛ باید میتوانست از كار خودش پیش اینهایی كه دچار محنت شدهاند، دفاع كند. میدانید وقتیكه اوضاع خوب است، كسانی كه دور محور یك رهبری جمع شدهاند، همه از اوضاع راضیند؛ میگویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به این وضع خوب آورد. وقتی سختی پیدا میشود، همه دچار تردید میشوند، میگویند ایشان ما را آورد؛ ما كه نمیخواستیم به این وضع دچار شویم! البته ایمانهای قوی میایستند؛ اما بالاخره همهی سختیها به دوش پیامبر فشار میآورد. در همین اثنا، وقتیكه نهایت شدّت روحی برای پیامبر بود، جناب ابی طالب كه پشتیبان پیامبر و امید او محسوب میشد، و خدیجهی كبری كه او هم بزرگترین كمك روحی برای پیامبر بهشمار میرفت، در ظرف یك هفته از دنیا رفتند! حادثهی خیلی عجیبی است؛ یعنی پیامبر تنهای تنها شد. من نمیدانم شما هیچوقت رئیس یك مجموعهی كاری بودهاید، تا بدانید معنای مسئولیت یك مجموعه چیست!؟ در چنین شرایطی، انسان واقعاً بیچاره میشود. در این شرایط، نقش فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها را ببینید. آدم تاریخ را كه نگاه میكند، اینگونه موارد را در گوشهكنارها هم باید پیدا كند؛ متأسفانه هیچ فصلی برای اینطور چیزها باز نكردهاند. فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها مثل یك مادر، مثل یك مشاور، مثل یك پرستار برای پیامبر بوده است. آنجا بوده كه گفتند فاطمه «امّ ابیها» مادر پدرش است. این مربوط به آن وقت است؛ یعنی وقتیكه یك دختر شش، هفتساله اینگونه بوده است. البته در محیطهای عربی و در محیطهای گرم، دختران زودتر رشد جسمی و روحی میكنند؛ مثلًا به اندازهی رشد یك دختر ده، دوازدهسالهی امروز. این، احساس مسئولیت است. آیا این نمیتواند برای یك جوان الگو باشد، كه نسبت به مسائل پیرامونی خودش زود احساس مسئولیت و احساس نشاط كند؟ آن سرمایهی عظیم نشاطی را كه در وجود اوست، خرج كند، برای اینكه غبار كدورت و غم را از چهرهی پدری كه مثلًا حدود پنجاه سال از سنش میگذرد و تقریباً پیرمردی شده است، پاك كند. آیا این نمیتواند برای یك جوان الگو باشد؟ این خیلی مهمّ است.1377/02/07
لینک ثابت
حضرت زهرا(سلام الله علیها)
فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها مثل یك مادر، مثل یك مشاور، مثل یك پرستار برای پیامبر بوده است1377/02/07
لینک ثابت
حضرت زهرا(سلام الله علیها)
الگو را باید خودمان پیدا کنیم؛ یعنی در افق دیدمان نگاه کنیم و ببینیم از این همه چهرهای که در جلوِ چشممان میآید، کدام را بیشتر میپسندیم؛ طبعاً این الگوی ما میشود. من معتقدم که برای جوان مسلمان، بخصوص مسلمانی که با زندگی ائمّه و خاندان پیامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنایی داشته باشد، پیدا کردن الگو مشکل نیست و الگو هم کم نیست.
... مثلاً حضرت زهرا سلاماللهعلیها در سنین شش، هفت سالگی بودند - اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت، روایات مختلف است - که قضیه شعب ابیطالب پیش آمد. شعب ابیطالب، دوران بسیار سختی در تاریخ صدر اسلام است؛ یعنی دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنی کرده بود، بتدریج مردم مکه - بخصوص جوانان، بخصوص بردهها - به حضرت میگرویدند و بزرگان طاغوت - مثل همان ابولهب و ابوجهل و دیگران - دیدند که هیچ چارهای ندارند، جز اینکه پیامبر و همه مجموعه دوروبرش را از مدینه اخراج کنند؛ همین کار را هم کردند. تعداد زیادی از اینها را که دهها خانوار میشدند و شامل پیامبر و خویشاوندان پیامبر و خود ابیطالب - با اینکه ابیطالب هم جزو بزرگان بود - و بچه و بزرگ و کوچک میشدند، همه را از مکه بیرون کردند. اینها از مکه بیرون رفتند؛ اما کجا بروند؟ تصادفاً جناب ابیطالب، در گوشهای از نزدیکی مکه - فرضاً چند کیلومتری مکه - در شکاف کوهی ملکی داشت؛ اسمش «شعب ابیطالب» بود. شعب، یعنی همین شکاف کوه؛ یک درّه کوچک. ... گفتند به آنجا برویم. حالا شما فکرش را بکنید! در مکه، روزها هوا گرم و شبها بینهایت سرد بود؛ یعنی وضعیتی غیرقابل تحمّل. اینها سه سال در این بیابانها زندگی کردند. چقدر گرسنگی کشیدند، چقدر سختی کشیدند، چقدر محنت بردند، خدا میداند. یکی از دورههای سخت پیامبر، آنجا بود. پیامبر اکرم در این دوران، مسؤولیتش فقط مسؤولیت رهبری به معنای اداره یک جمعیت نبود؛ باید میتوانست از کار خودش پیش اینهایی که دچار محنت شدهاند، دفاع کند.
میدانید وقتی که اوضاع خوب است، کسانی که دور محور یک رهبری جمع شدهاند، همه از اوضاع راضیند؛ میگویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به این وضع خوب آورد. وقتی سختی پیدا میشود، همه دچار تردید میشوند، میگویند ایشان ما را آورد؛ ما که نمیخواستیم به این وضع دچار شویم!
البته ایمانهای قوی میایستند؛ اما بالأخره همه سختیها به دوش پیامبر فشار میآورد. در همین اثنا، وقتی که نهایت شدّت روحی برای پیامبر بود، جناب ابیطالب که پشتیبان پیامبر و امید او محسوب میشد، و خدیجه کبری که او هم بزرگترین کمک روحی برای پیامبر بهشمار میرفت، در ظرف یک هفته از دنیا رفتند! حادثه خیلی عجیبی است؛ یعنی پیامبر تنهای تنها شد.
من نمیدانم شما هیچ وقت رئیس یک مجموعه کاری بودهاید، تا بدانید معنای مسؤولیت یک مجموعه چیست!؟ در چنین شرایطی، انسان واقعاً بیچاره میشود. در این شرایط، نقش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را ببینید. آدم تاریخ را که نگاه میکند، اینگونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا کند؛ متأسفانه هیچ فصلی برای اینطور چیزها باز نکردهاند.
فاطمه زهرا سلاماللهعلیها مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار برای پیامبر بوده است. آنجا بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها» - مادر پدرش - است. این مربوط به آن وقت است؛ یعنی وقتی که یک دختر شش، هفت ساله اینگونه بوده است. البته در محیطهای عربی و در محیطهای گرم، دختران زودتر رشد جسمی و روحی میکنند؛ مثلاً به اندازه رشد یک دختر ده، دوازده ساله امروز. این، احساس مسؤولیت است. آیا این نمیتواند برای یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونی خودش زود احساس مسؤولیت و احساس نشاط کند؟ آن سرمایه عظیم نشاطی را که در وجود اوست، خرج کند، برای اینکه غبار کدورت و غم را از چهره پدری که مثلاً حدود پنجاه سال از سنش میگذرد و تقریباً پیرمردی شده است، پاک کند. آیا این نمیتواند برای یک جوان الگو باشد؟ این خیلی مهمّ است.1377/02/07
لینک ثابت
حضرت زهرا(سلام الله علیها)
فاطمه زهرا سلاماللهعلیها مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار برای پیامبر بوده است. آنجا [شعب ابیطالب]بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها» - مادر پدرش – است. این مربوط به آن وقت است؛ یعنی وقتی که یک دختر شش، هفت ساله اینگونه بوده است. البته در محیطهای عربی و در محیطهای گرم، دختران زودتر رشد جسمی و روحی میکنند؛ مثلاً به اندازه رشد یک دختر ده، دوازده ساله امروز. این، احساس مسؤولیت است. آیا این نمیتواند برای یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونی خودش زود احساس مسؤولیت و احساس نشاط کند؟ آن سرمایه عظیم نشاطی را که در وجود اوست، خرج کند، برای اینکه غبار کدورت و غم را از چهره پدری که مثلاً حدود پنجاه سال از سنش میگذرد و تقریباً پیرمردی شده است، پاک کند.1377/02/07
لینک ثابت
حضرت زهرا(سلام الله علیها)
شما ببینید شوهرداری فاطمه زهرا سلاماللهعلیها چگونه بود. در طول ده سالی که پیامبر در مدینه حضور داشت، حدود نُه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین علیهماالسّلام با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نُه سال، جنگهای کوچک و بزرگی ذکر کردهاند - حدود شصت جنگ اتّفاق افتاده - که در اغلب آنها هم امیرالمؤمنین علیهالسّلام بوده است. حالا شما ببینید، او خانمی است که در خانه نشسته و شوهرش مرتّب در جبهه است و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ میماند - این قدر جبهه وابسته به اوست - از لحاظ زندگی هم وضع روبهراهی ندارند؛ همان چیزهایی که شنیدهایم: «و یطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً انّما نطعمکم لوجه الله» ؛ یعنی حقیقتاً زندگی فقیرانه محض داشتند؛ در حالی که دختر رهبری هم هست، دختر پیامبر هم هست، یک نوع احساس مسؤولیت هم میکند. ببینید انسان چقدر روحیه قوی میخواهد داشته باشد تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه اهل و عیال و گرفتاریهای زندگی خالی کند؛ به او دلگرمی دهد؛ بچهها را به آن خوبی که او تربیت کرده، تربیت کند. حالا شما بگویید امام حسن و امام حسین علیهما السّلام، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب علیهاسلام که امام نبود. فاطمه زهرا سلاماللهعلیها او را در همین مدت نُه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدّت زیادی زنده نماند.
اینطور خانهداری، اینطور شوهرداری و اینطور کدبانویی کرد و اینطور محور زندگی فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفت. آیا اینها نمیتواند برای یک دختر جوان، یک خانم خانهدار یا مُشرف به خانهداری الگو باشد؟ اینها خیلی مهم است.1377/02/07
لینک ثابت
حضرت زهرا(سلام الله علیها)
بعد از قضیه وفات پیامبر، آمدنِ [حضرت زهرا] به مسجد و آن خطبه عجیب را خواندن، خیلی شگفتانگیز است! اصلاً امثال ما که اهل سخنرانی و حرف زدن ارتجالی هستیم، میفهمیم که چقدر این سخنان عظیم است. یک دختر هجده ساله، بیست ساله و حداکثر بیستوچهار ساله - که البته سنّ دقیق آن حضرت مسلّم نیست؛ چون تاریخ ولادت آن بزرگوار مسلّم نیست و در آن اختلاف است - آن هم با آن مصیبتها و سختیها به مسجد میآید، در مقابل انبوه جمعیت، با حجاب سخنرانی میکند که آن سخنرانی، کلمه به کلمهاش در تاریخ میماند.
عربها به حافظه خوش معروف بودند. یک نفر میآمد یک قصیده هشتاد بیتی میخواند، بعد از اینکه جلسه تمام میشد، ده نفر میگرفتند آن را مینوشتند. این قصایدی که مانده، غالباً اینگونه مانده است. اشعار در نوادی - یعنی آن مراکز اجتماعی - خوانده میشد و ضبط میگردید. این خطبهها و این حدیثها، غالباً اینگونه بود. نشستند، نوشتند و حفظ کردند و این خطبهها تا امروز مانده است. کلماتِ مفت در تاریخ نمیماند؛ هر حرفی نمیماند. اینقدر حرفها زده شده، آنقدر سخنرانی شده، آنقدر مطلب گفته شده، آنقدر شعر سروده شده؛ اما نمانده است و کسی به آنها اعتنا نمیکند. آن چیزی که تاریخ در دل خودش نگه میدارد و بعد از هزاروچهارصد سال هر انسان که مینگرد، احساس خضوع میکند، این یک عظمت را نشان میدهد. به نظر من، این برای یک دخترِ جوان الگوست.1377/02/07
لینک ثابت