![]() در شبستان خاطره ها / محسن قرائتیVideo Player is loading. Current Time 0:00 / Duration -:- Loaded: 0% 0:00 Stream Type LIVE Remaining Time --:- 1x
This is a modal window. Beginning of dialog window. Escape will cancel and close the window. End of dialog window. برای دریافت فایل ، با توجه به سرعت اینترنت خود ، یکی از سه لینک روبرو را کلیک نمایید:
![]() [صوت این خاطره را از اینجا بشنوید] قبل از انقلاب جلسهی ما وقتی رشد کرد و سی، چهل تا جوان شدند، ما موفق به زیارت مشهدالرضا علیهالسلام شدیم. به امام رضا(ع) عرض کردم آمدهایم زیارت و باید زود برگردیم و به جلسهی کاشان برسیم، ولی دوست داریم چند روزی در مشهد بمانیم. هنوز از حرم بیرون نیامده بودیم که یک سید روحانی که در آن زمان دبیر بود، من را دید. او من را میشناخت. گفت اینجا سمینار دبیران تعلیمات دینی است و من به آنجا میروم، شما هم با ما بیا. من گفتم من که دبیر نیستم. گفت باشد، بیا برویم. ما به فلکهی آب رفتیم و منتظر تاکسی بودیم که یک ماشین ترمز کرد. یک روحانی پشت فرمان بود. آن سید را شناخت و سوارش کرد. ما را هم سوار کرد. بعد معلوم شد این روحانی عزیز دکتر باهنر است؛ نخستوزیر شهید دولت شهید رجایی. بنده اسم دکتر باهنر را شنیده بودم. وقتی این دوست ما به ایشان گفتند که این قرائتی است، گفت عجب! شما در کاشان جوانها را جمع میکنید؟ ![]() خلاصه پشت سر آقای باهنر به سمینار رفتیم. دیدیم جمعیت سنگینی از دبیران تعلمیات دینی جمع شدهاند و افرادی را دعوت کردهاند؛ از جمله دکتر بهشتی، استاد مطهری، آقای خامنهای و ... ما صحنه را که دیدیم، گفتیم میشود 5 دقیقه هم به ما وقت بدهید؟ من یک طرحی دارم. گفتند باشد. رفتیم روی سن و گفتیم. آنها هم خیلی پسندیدند. صادقی نامی هم بود در آن جلسه که بعد از انقلاب نمایندهی مشهد شد و شهید شد. ایشان چهل دقیقه وقت داشت که وقتش را به من داد. من آنجا معرکهای گرفتم از بحثهای درجهی یکمان. جمعیت هم بسیار خندیدند. بعد از این بحث، حضرت آقای خامنهای آمدند. خب من آنوقت ایشان را نمیشناختم. گفتند من یک مسجدی دارم در مشهد؛ مسجد امام حسن مجتبی(ع) که رژیم آن را تعطیل کرده است. من منبرم ممنوع است. شما بیا و بعد از نمازِ من همین تختهسیاه را بگذار و کلاسداری کن. الان هم بیا برویم خانهی ما. از همان جلسه آیتالله خامنهای ما را برد خانهاش. چند شبی در خانهی ایشان میخوابیدم و صبحها در مسجد صحبت میکردم. به این ترتیب آغاز آشنایی ما با ایشان این بود که ما به امامرضا(ع) متوسل شدیم که جلسه میخواهیم. سیدی ما را از حرم به فلکهی آب برد و از فلکهی آب به همراه شهید باهنر به سمینار رفتیم، از سمینار به همراه آیتالله خامنهای به خانهشان رفتیم. صبح جلسهای برای بچهها میخواستیم، شب جلسه برای جوانهای انقلابی جور شد و این آشنایی ما ادامه پیدا کرده است. [متن گفتگوی حجتالاسلام قرائتی با پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتالله خامنهای را از اینجا بخوانید] در این
رابطه بخوانید :
![]()
![]() برگزیدهها
آخرینها
|