[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار مردم قم - 1395/10/19 عنوان فیش : حذف علما در مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تحلیل انقلاب مشروطه کلیدواژه(ها) : حذف علما در مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تحلیل انقلاب مشروطه نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : شیخ فضلالله نوری که پیشقدمترین عالم برای برقراری مشروطه بود، به اتّهام ضدّیّت با مشروطه به دار کشیده شد! این کاری بود که انگلیسها کردند. مربوط به :بیانات در دیدار مردم قم - 1395/10/19 عنوان فیش : انحراف مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تحلیل انقلاب مشروطه کلیدواژه(ها) : انحراف مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تحلیل انقلاب مشروطه نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : یک عدّهای دودستی مشروطه را تقدیم انگلیسها کردند؛ و مشروطه آن شد که دنبالش رضاخان بود و پنجاه سال، شصت سال عقبماندگی این کشور. مربوط به :بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد - 1386/02/25 عنوان فیش :توسعه و ترقی؛ بهانه استعمارگری بیگانگان و فاجعهآفرینی مستبدین کلیدواژه(ها) : انحراف مشروطه, کودتای رضاخان, عملکرد حکومت پهلوی, استعمار, استعمار, عملکرد استعمارگران, حمله آمریکا به عراق, مدیریت تحول, تحول, الگوی پیشرفت, استعمار نو, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, عملکرد حکومت پهلوی, ایدهپردازی, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, ترقیخواهی, تاریخ نهضت مشروطیت, وابستگی به غرب, تحجّر, عملکرد حکومت قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بحث لزوم بازشناسی الگوی توسعه و پیشرفت است. ما میخواهیم پیشرفت كنیم. مدل این پیشرفت چیست؟ این مدل را باید بازشناسی كنیم... تحول، سنت الهی است در زندگی بشر. با او سینه به سینه نباید شد؛ از او استقبال باید كرد. باید تحول را مدیریت كرد، تا به پیشرفت بینجامد؛ جامعه را پیش ببرد... كارهای بزرگ از ایدهپردازی آغاز میشود. این ایدهپردازی كاری نیست كه در اتاقهای دربسته و در خلأ انجام بگیرد. باید فكرهای گوناگون، اندیشههای گوناگون با آن سروكار پیدا كنند، تماس پیدا كنند تا آنچه كه محصول كار هست، یك چیز عملی و منطقی از آب در بیاید. پس جان كلام، در این بحثی كه امروز من میخواهم بكنم، این است كه ما باید توسعه و پیشرفت را بازشناسی كنیم، ببینیم برای كشور ما، برای جامعهی ما، مدل پیشرفت چیست. دو گرایش غلط همیشه در بارهی پیشرفت و تحولِ منتهی به پیشرفت وجود داشته است. یك گرایش عبارت است از خیانتهائی كه به نام پیشرفت و تحول انجام گرفته؛ ضربههائی كه به نام خدمت و زیر پرچم اصلاحگری بر پیكر ملت ما وارد شده است. از دوران قاجار خیلی از درباریان قاجار و شاهزادگان قاجاری- كه هم بیسواد بودند، هم دنیاپرست بودند، هم در عین حال با محافل غربی ارتباط داشتند- عامل و وسیلهی وابستگیِ نادانستهی كشور و فرهنگ ما به غرب شدند و ادعایشان این بود كه این، پیشرفت و تحول است! در قضیهی مشروطه، آن خطِّ انگلیسیِ ماجرای مشروطه حرفش ترقیخواهی بود؛ شعارش توسعه و پیشرفت بود. همان كسانی كه رهبران مشروطه را نابود كردند؛ شیخ فضل الله را به دار كشیدند، مرحوم آیتاللَّه بهبهانی را ترور كردند، ستارخان و باقرخان را غیر مستقیم به قتل رساندند و خلع سلاح كردند، رهبران صادق مشروطه را زیر فشار قرار دادند و یك عده افرادی را كه وابستهی به غرب و سیاستهای استعماری بودند، به نام مشروطهخواه بر مردم مسلط كردند، شعار آنها هم همین ترقیخواهی بود! آنها هم میگفتند: پیشرفت، تحول! زیر این نام، آنچنان خیانت بزرگی انجام گرفت. رضا خان با شعار ترقی و اصلاح آمد سر كار. كودتا كرد؛ حكومت كودتا، بعد هم آن دیكتاتوریِ سیاه و بینظیر، كه همه تحت عنوان و زیر پرچم پیشرفت و توسعه و ترقی انجام گرفت. محمد رضا پسر او- حكومت موروثی و بعد هم كودتا در مرداد 32- هم ادعای حركت اصلاحی داشت و این همه فاجعه برای این كشور به وجود آوردند. ضربهای كه به این كشور و به این ملت زدند، این طوری بود. در سطح جهانی هم همین طور است. استعمار ملتها- كه لكهی ننگ تاریخ بشر در یكی دو قرن اخیر هست- به نام پیشرفت ملتها انجام گرفت. استعمار یعنی نوسازی. انگلیسها، هلندیها، پرتغالیها، فرانسویها در نقاط مختلف آسیا و آفریقا و امریكای لاتین رفتند بومیها را قتل عام كردند، سرزمینها را تصرف كردند، دزدی كردند، خیانت كردند، هزار فاجعه به وجود آوردند؛ زیرِ نام نوسازی، پیشرفت، استعمار. در دورهی بعد هم كه نواستعمار پدید آمد، بازهم همین بود. این همه تجاوز، این همه جنگافروزی، این همه كودتا كه به وسیلهی سرویسهای امنیتی كشورهای غربی- چه امریكا، چه انگلیس و چه غیر اینها- انجام گرفته، همه زیر پرچم تجددخواهی و پیشرفت و تحول و توسعه انجام گرفته. همین الآن شما افغانستان و عراق جلوی چشمتان است. امریكاییها آمدند وارد عراق شدند برای اینكه دنیای نوئی را؛ دنیای آزادی، دمكراسی و توسعه را برای مردم عراق به وجود بیاورند. شما ببینید الآن در عراق چه خبر است! شاید در طول دوران حكومتهای كودتائیِ عراق- كه آخرینش صدام بود- محنتی را كه امروز مردم عراق دارند از دست امریكاییها میكشند، تا حالا تحمل نكرده باشند. زن و مرد عراقی تحقیر میشوند. جوان امریكایی چكمهاش را میگذارد پشت گردنِ یك جوان عراقی؛ چرا؟ چون از خیابان عبور میكرده و به او مشكوك شده؛ او را میخواباند و جلوی چشم زن و بچهاش، صورتش را به خاك فشار میدهد. یا مرد را جلوی چشم مرد خانه كتك میزنند؛ مردها زن خانه را به اسم توسعه و پیشرفت و به اسم نجات ملت عراق بازرسی بدنی میكنند. در افغانستان هم همین طور است. پس نام توسعه از یك طرف مورد چنین سوءاستفادههائی در طول تاریخ و در زمان خود ما در سرتاسر دنیا و در كشور خود ما انجام گرفته است. از یك طرف هم در نقطهی مقابل، كسانی بودهاند و هستند كه با هر نوع نوآوری و تحولی مخالفت كردهاند؛ به اسم اینكه این سابقه ندارد، این را نمیشناسیم، این را نمیدانیم، به این مشكوكیم. حدیثِ «شرّ الأمور محدثاتها» را بد معنا كردهاند. بااینكه نوآوری سنت تاریخ است؛ سنت طبیعت است و بدون نوآوری زندگی بشر معنا پیدا نمیكند؛ اما اینها مخالفت كردند. این دو گرایش متضاد وجود داشته است. پس ما باید پیشرفت و آن چیزی را كه از تحول اراده میكنیم و میخواهیم، درست برای خودمان معنا كنیم و بفهمیم دنبال چه هستیم، تا نه آن سوءاستفاده انجام بگیرد، نه این مخالفت و ضدیت. البته این به معنای این نیست كه ما تازه میخواهیم پیشرفت را شروع كنیم، لذا الگو برای پیشرفت میخواهیم؛ نه، پیشرفت در كشور ما با انقلاب و با نهضت انقلابی شروع شد. یك جامعهی ایستای راكد، زیر فشار، استعدادهای خفته، بدون اجازهی هیچ تحركی در دریای عمیق استعدادهای ملی ما، با حركت انقلابی دگرگون شد. مربوط به :بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 عنوان فیش :سیر نفوذ و دخالت انگلیس در نهضت مشروطه و تبدیل آن به استبداد رضاخان کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ جنگ جهانی اول, عراق, انحراف مشروطه, انقلاب مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, حذف علما در مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, مشروطهشناسی, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, برسر کار آمدن رضاخان, کودتای رضاخان, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای بیگانگان در ایران, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تاریخ جنگ جهانی اول, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمار انگلیس در عراق, استقلال هندوستان, حزب کنگرهی هند نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من حالا یك نگاهی میكنم به حركت مشروطیت؛ یعنی از سال 1285 شمسی تا 1299؛ چهارده سال است. آقای حداد فرمودند: نوزده سال؛ به لحاظ سلطنت رضاشاه. در حالی كه آن را اصلاً به حساب نیاورید. حكومت رضاشاه از سلطنتش كه شروع نشد، از كودتای 1299 شروع شد؛ اصلاً استبداد از آن وقت شروع شد. رضاخان بود كه توانست آن استبداد قاهرِ رضاخانی را - سردار سپه بود - مثل یك میوهی رسیدهای در دامن او بگذارد؛ والّا امكان نداشت. پس مبدأ استبداد دوم را، سال 1299 بگذارید. این حركت انگلیسی كه فعال مایشاء در قضیهی مشروطیت و مابعد مشروطیت بودند، در چه دورهای از تاریخ غرب و تاریخ انگلیس واقع میشود؟ از وقتی كه غربیها و اروپاییها در اوج نشاط تمدن و پیشرفت علمی و سیاسیاند؛ یعنی یك حركت پُرنشاط امیدوارِ مهاجمی به همهی دنیا دارند، كه شما ببینید دوران استعمار در اینجا به اوج رسیده؛ یعنی همهجا، در واقع همه جای مناطق زرخیزِ عالم، تحت استعمار است و یكی از جاهایی كه باید تحت استعمار قرار بگیرد، این منطقهی نفتخیز است. در آن زمان، نقش نفت تازه بهمرور داشت برای غربیها واضح میشد و شاید در آن روز مهمتر از نفت برای آنها مسألهی ایجاد یك حائلی برای هندوستان بود؛ چون هندوستان برای انگلیسها خیلی مهم بود و مناطق ایران و عراق حائلی بودند كه نگذارند روستزاری به هندوستان دست پیدا كند. بنابراین، ایران یكی از آماجها و اهداف حتمی انگلیسها بود. در آن چهارده سال اینها چه كار كردند؟ اول، فرصتطلبی كردند و تا این حركت عدالتخواهی مشروطیت را در ایران بهوسیلهی عواملشان از نزدیك حس كردند، خیلی ماهرانه روی این حركت دست گذاشتند و آن را در اختیار گرفتند. جزو اولین كارهایی هم كه كردند، این بود كه اركان اصلیِ جنبهی دیگرِ این حركت را كه جنبهی دینی و ملی باشد، از صحنه حذف كردند، بعد هم با استفاده از هرج و مرجی كه در ایران به وجود آمد - میتوان احتمال داد كه خیلی از این موارد هرج و مرج (حوادث آذربایجان، حوادث شمال غربی كشور و مسألهی ارومیه) با تحریك خود اینها بوده، كه قرائنی هم دارد. اتفاقاً «كسروی» حوادث شمال غربی كشور را خیلی خوب تشریح میكند و انسان میبیند چه اتفاقی آنجا افتاده - زمینه را برای یك حكومت استبدادی مطلق، یعنی همان چیزی كه مشروطه ضد او آمده بود، فراهم كردند و بعد هم در 1299 این مستبد را آوردند سر كار؛ یعنی چهارده سال طول میكشد تا جامعهی استبدادیای را كه بهوسیلهی نهضت ملی و اسلامی مردم داشت مضمحل میشد، با مقدماتی كه خودشان انجام دادند، به یك جامعهی استبدادیِ غیر قابل اضمحلال تبدیل كنند. در این اثنا، جنگ جهانی اول هم اتفاق میافتد كه با پیروزیِ جبههای كه انگلیسها در آن هستند، به انگلیسها یك قدرت جدیدی میدهد و اینها میتوانند آزادانه هر كاری بكنند. میدانید كه اینها در همین سالها عراق را هم فتح كردند؛ یعنی مابین سالهای 1914 و 1920؛ در واقع 1333 قمری تا 1338 قمری. اینها دربارهی عراق یك سلسله اقداماتی را شروع كردند كه انسان میفهمد كه این اقدامات، اولاً با پشتگرمی اینها به پیروزی در جنگ بوده، ثانیاً به دلیل تسلط بر ایران بوده است. اینها در 1920 توانستند عراق را قبضه كنند كه «ثورةالعشرینِ» - انقلاب 1920 - عراقیها كاملاً سركوب شد و اینها حكومت را به وجود آوردند. در همان سال - یعنی تقریباً در یك سال؛ حالا شاید از لحاظ ماههای میلادی یك مقداری اینور و آنور باشد - رضاخان سر كار آمده؛ در 1299 و در 1920 یا 21، ملك فیصل اول در عراق سركار آمده است و پادشاهی، كاملاً در مشت انگلیسها بود و به وسیلهی خودِ آنها در آنجا به وجود آمده؛ یعنی یك حركت كاملاً حسابشدهی دقیقِ خوبی را انگلیسها انجام دادند. من البته نمیخواهم از اهمیت مشروطه - كه آقایان فرمودید - در تاریخ كشورمان، كه درست است، صرفنظر كنم؛ این چیز خیلی مهمی است و قابل انكار نیست؛ مثل خیلی از كارهایی كه دشمنان یك ملتی كردهاند، اما آن كار بهمرور تبدیل شده به چیزی كه به نفع آن ملت است. حالا مشروطه را كه خود ملت ما شروع كرد، او استفاده كرد! اما مثلاً فرض كنید كه حزب كنگرهی هند را انگلیسها به وجود آوردند، ولی استقلال هند بهوسیلهی حزب كنگره انجام گرفت! یعنی خود این بهمرور زمان تبدیل شد به پایگاهی علیه انگلیسها. این، ممكن است و ایرادی ندارد. شما به مشروطه افتخار بكنید و مشروطه را جزو نقاط عطف تاریخ ایران بدانید؛ اما حقیقت صحنه و آنچه در خارج واقع شد، این است. مربوط به :بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 عنوان فیش :عدالتخانه؛ مطالبه علما در مشروطه برای کنترل و نظارت بر حکومت کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, عدالتخواهی, نقش علما در مشروطیت, مشروطهشناسی, علما پیشوایان نهضت مردم, نقش علما در مشروطیت, عدالتخانه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, حذف علما در مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, کنارهگیری علما از نهضت مشروطیت, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, نقش علما در مشروطیت, عدالتخانه, روشنفکری در ایران, روشنفکری وابسته, تاریخ روشنفکری در ایران, عملکرد روشنفکران غربزده در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما[باید] ببینیم نهضت علما[در مشروطه] چه بود. به نظر من روی آن خیلی كار نشده و یكی از نقاطی كه حتماً باید رویش تكیه بشود، این است؛ اینكه نهضت علما چه بود؟ نكتهی اول این است كه شعار علما، «عدالتخواهی» بود. به طور مشخص آنچه كه میخواستند، «عدالتخانه» بود. درست است؟ این، یك توقع اخلاقی نبود؛ چون خواست عدالت چیزی نبود كه این همه سر و صدا بخواهد. اگر یك درخواست و توصیهی اخلاقی بود، این چیزی است كه همیشه بوده و همیشه علما و بزرگان، مردم را به عدالت یا حكام را به عدالت تشویق میكردند؛ اما این جنجالی كه به وجود آمد و آن تحصنها، آن ایستادگیها و بعد مقابلههایی كه با دستگاه استبداد شد و فداكاریهایی كه انجام گرفت، فقط یك درخواست اخلاقی محض نبود، بلكه آنها چیز دیگری را كه فراتر از یك درخواست اخلاقی بود، میخواستند. نكتهی دوم اینكه آن عدالتی كه اینها میخواستند، دقیقاً و مستقیماً عدالت در زمینهی مسائل حكومتی بود؛ چون مخاطب اینها حكومت بود. میدانید قضایا از عملكرد حاكم تهران شروع شد؛ آن جنجال در مسجد سید عزیزاللَّه و مسجد جامع ظاهراً. البته همهی اینها زمینههای تاریخی دارد و معلوم است؛ اما این غده اینجا بود كه سر باز كرد و منفجر شد. بنابراین، مخاطب این عدالتخواهی، حكومت و دولت بود و آحاد مردم - تجار، بقیهی كسانی كه ظلم میكنند در خلال جامعه - نبودند؛ بلكه محور و مركز اصلی، حكومت بود. نكتهی سوم این است كه آنچه اینها میخواستند، یك بنیاد تأمینكنندهی عدالت بود، كه اسمش را میگذاشتند «عدالتخانه». حالا این عدالتخانه چهجور تفسیر میشد، ممكن است در نظر خود آنها هم واضح نبود. ما ادعا نمیكنیم كه آنها مثل نسخهی مشروطیت كه در نظر اروپاییها و غربیها یك نسخهی عملشدهی واضحی بود، روشن بود كه چه میخواهند؛ ما نمیگوییم كه در نظر علما و متدینین، نسخهی عدالتخانه به همین وضوح بود؛ نه، لیكن فیالجمله این بود كه میخواستند یك دستگاه قانونیای وجود داشته باشد كه بتواند پادشاه و همهی سلسله مراتب حكومتی را تحت كنترل و نظارت خودش قرار بدهد، تا اینها ظلم نكنند؛ تا عدالت تأمین بشود؛ یعنی یك دستگاه اینجوری میخواستند. حالا این میتوانست تفسیر شود به مجلس شورای ملی یا مجلس شورای اسلامی؛ میتوانست تفسیر شود به یك چیز دیگر. آنچه آنها میخواستند یك نهاد عملی و یك واقعیت قانونی بود كه قدرت این را داشته باشد كه جلوی شاه را بگیرد؛ چون شاه اسلحه و سرباز داشت كه اگر میخواستند جلوی او را بگیرند، طبعاً بایستی این دستگاه قدرتی فراتر از سرباز و سربازخانه داشته باشد. اینها را بایست فكر كرد، كه اگر میخواستند، دنبال این بودند، لابد قاعدتاً فكر این را هم میكردند؛ یعنی طبعاً منابع مالی و منابع نظامی در اختیار او قرار میگرفت، تا بتواند اجرای عدالت كند و عدالت را بر حكومت و بر شخص شاه تحمیل كند. نكتهی آخر هم اینكه معیار این عدالت، قوانین اسلامی بود؛ یعنی عدالت اسلامی میخواستند؛ در این هیچ تردیدی نیست و این را بارها و بارها گفته بودند. آنچه كه مورد درخواست مردم بود این بود، كه متنش هم مواد اسلامی و احكام اسلامی و قوانین اسلامی است. انگلیسها همانطور كه شما فرمول واقع شدهی خارجیاش را بهروشنی میدانید، آمدند بر این موج فرصتطلبانه مسلط شدند و این را گرفتند و از شاه عبدالعظیم هدایتش كردند به سفارت انگلیس، بعد هم گفتند مشروطه! مشروطه هم از نظر الهامدهندگان معلوم بود كه معنایش چیست! كسانی كه تحت تأثیر اینها بودند، در درجهی اول روشنفكرهای غربزده بودند كه البته قدرتطلبی هم در آنها مؤثر بود؛ یعنی اینطور نبود كه ما فرض كنیم روشنفكرهای آن زمان از قبیل همین افرادی كه اسم آوردید كه تاریخها را نوشتهاند و در انجمنها حضور داشتهاند، صرفاً میخواستهاند نسخهی غربی مشروطیت در ایران تحقق پیدا كند؛ ولو خودِ آنها كنار بمانند؛ نه، بههیچوجه این را نمیخواستند. آنها میخواستند در حكومت باشند؛ كما اینكه برای این كار تلاش هم كردند و كسانی كه به اینها ملحق شدند؛ از قبیل تقیزاده و غیر او، میخواستند در حكومت حضور داشته باشند. پس، فعالان روشنفكر این طور بودند. علاوه بر این، عدهای از قدرتمندان و رجال حكومتی هم بهتدریج وارد این ماجرا شدند. بنابراین، حقیقت آنچه كه در صحنه اتفاق افتاد، این است. |