[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار مردم استان فارس - 1390/02/03 عنوان فیش :برجستگی نام شیراز در حساسترین قضایای اجتماعی ایران کلیدواژه(ها) : میرزای شیرازی, حضرت احمد بن موسی علیهالسلام, شیراز, مردم شیراز, مبارزات ضد استعماری علما, مبارزات ضد استعماری ملت ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, میرزا محمد تقی شیرازی, عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی, تاریخ قیام تحریم تنباکو, رهبران نهضت تحریم تنباکو, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حقاً و انصافاً استان فارس و شهر شیراز یکی از قلههای برجستهی کشور ما و ملت ماست؛ قلهی برجستهی نیروهای انسانیِ ممتاز، در علم، در ادب، در پیشرفتهای گوناگون امور حیات اجتماعی، در مبارزات، در جهاد، در تدین. به تاریخ اخیر قبل از پیروزی انقلاب هم که نگاه کنیم، نام شیراز در حساسترین و حیاتیترین قضایای اجتماعی ما برجسته است. فرض کنید در قضیهی تاریخی تحریم تنباکو، که سرآغاز یک مبارزهی مردمی و آگاهانه بر علیه تسلط غرب بود، نام میرزای شیرازی مطرح است؛ که اگر همان حرکت میرزای شیرازی (رضوان اللَّه علیه) ادامه پیدا میکرد و سیاستمداران و نخبگان کشور همان خط را دنبال میکردند، سرنوشت ایران غیر از آن چیزی میشد که اتفاق افتاد؛ ولی خب، استعمارگرها از غفلتها و از طمعها استفاده کردند، آمدند وسط، خط را قطع کردند. یا در قضیهی جنگهای مردم عراق با استعمار انگلیس و دخالت انگلیسها، باز آنجا هم اسم شیراز مطرح است. رهبر این حرکت عظیم، مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی - معروف به میرزای دوم شیرازی - این مرد بزرگ و عالم و مرجع تقلید بود. در خود فارس، علمای بزرگ، شخصیتهای برجسته و انسانهای والا بودند؛ چه در مبارزات دوران مشروطه، چه بعد از آن در دوران مبارزات انقلاب اسلامی، و چه در پیروزی انقلاب، و چه بعد از آن تا امروز. این، حالا باب مجاهدت است. البته «الجهاد باب من ابواب الجنّة فتحه اللَّه لخاصّة اولیائه». باب جهاد، باب کماهمیتی هم نیست؛ درِ بهشت است، به روی همه هم باز نمیشود؛ به روی اولیاء باز میشود. این نشان میدهد که مردم مجاهد ما از اولیای خداوند هستند که این باب روی آنها باز شده است. اگر در زمینهی علم وارد شویم، همین جور است. در حرکت علمیِ ممتاز بعد از دوران انقلاب - بخصوص در سالهای اخیر - شیراز یکی از پیشروان است. در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی- در این حوادث دشوار و لُغَزگونه - مردم شیراز جزو آگاهترینها و بابصیرتترینها به حساب میآیند. گاهی حوادث سیاسی آنچنان پیچیده میشود که شبیه لُغَز میشود؛ باز کردنش کار هر کس نیست؛ اما میبینیم که مردم ما هوشیارند، بیدارند؛ و از جمله، مردم عزیز استان فارس جزو جلوترها و پیشروها هستند. یک نقطهی برجسته در مسئلهی شیراز و استان فارس - بخصوص شیراز - این است که در دوران رژیم طاغوت چند نقطه را انتخاب کردند برای اینکه اینجا را مرکز انحراف از اخلاقیات و معنویات دین قرار بدهند؛ یکیاش شیراز بود. خواستند استفاده کنند از روحیهی ادب و هنری که در این استان موج میزند. خب، استان فارس و شیراز مرکز ادب است دیگر؛ استان هنر و شعر و انواع و اقسام فنون هنری است، که نشاندهندهی روحیهی مردم آنجا هم هست؛ مردمی هنرشناس، هنرپرور، اهل ذوق و اهل دل. رژیم طاغوت خواست از این خصوصیت مردم استفاده کند، آنجا را مرکز گسترش فساد قرار دهد. همان روز هم مردم زدند تو دهن رژیم. بعد هم شما مقایسه کنید توجهات مردم به حرم حضرت احمدبنموسی و اخوانشان (علیهم السّلام) را با گذشته، ببینید چقدر توجه، ارادت و علاقهی مردم به این بزرگواران بیشتر است. یعنی مردم درست همان خطی را که نقطهی مقابل سیاست رژیم طاغوت بود، دنبال کردند، باز هم دارند میکنند؛ بعد از این هم همین جور خواهد بود. اینکه ما به مردم استان فارس و مردم شیراز اظهار اخلاص میکنیم، دلیلش اینهاست. خب، حالا هم چهارده هزار و ششصد شهید، که پنج هزار نفرشان فقط از خود شهر شیرازند؛ این خیلی رقم بزرگی است. وقتی میگوئیم یک شهید، معنایش این است که دهها نفر وارد این میدان شدند، مجاهدت کردند، جان را کف دستشان گذاشتند، یکی به فیض شهادت نائل شده، بقیه برگشتند. با این حساب، محاسبه کنید چهارده هزار و ششصد شهید یعنی چه؟ یعنی استان، یکپارچه شور و حرکت و عشق به فداکاری، از خود نشان داده است. خب، ما که نمیخواهیم مداحی مردم شیراز را بکنیم، یا مداحی مردم عزیزمان را بکنیم؛ نه شما احتیاج دارید، نه توقع دارید. چرا این مطالب را بیان میکنیم؟ این برای این است که علیرغم دشمن، تاریخ ما، حقیقت موجودیت و واقعیت ملت ما برای دوست و دشمن، برای امروز و فردا مشخص و واضح شود. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مردم استان گیلان - 1389/10/08 عنوان فیش :ایستادگی ایمانی مردم گیلان در مقابل فساد رژیم طاغوت و تحرکات گروهکها کلیدواژه(ها) : مردم گیلان, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی, حضور گروهکها در گیلان, شهید عضدی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در موارد متعددی در طول تاریخ - چه تاریخ گذشته و دور، چه تاریخ معاصر - همت را از مردم گیلان مشاهده كردهایم. به نظر من بزرگترین كار مردم گیلان این بود كه علیرغم تبلیغات قولی و عملیِ رژیم طاغوت برای ضایع كردن و فاسد كردن عقیدهی مردم آن سامان در طول سالهای طولانی، مردم آن خطه، ایمان را، اخلاص را، حضور در صحنه را، جهاد را به جائی رساندند كه جزو بخشها و استانهای برجستهی كشور به شمار آمدند؛ این خیلی مهم است. دستگاههای مضر و مفسد و فاسد رژیم طاغوت با همهی عوامل خود، سعی در كشاندن مردم به فساد و فاسدسازی فضا بكنند، ولی مردم اینجور دین خود، ایمان خود، عقیدهی خود، عزم خود را نگه دارند و در هنگام لازم آن را نشان دهند. از یك طرف دستگاه طاغوت بود، از یك طرف عوامل گروهكهای ملحد و ضد دین بودند. من در اوائل انقلاب آمدم رشت، مرحوم شهید عضدی من را در اطراف میدان بزرگ شهر رشت گرداند. گروهكهای گوناگون، با تابلوهای خود، با شعارهای خود، همهی فضا را پر كرده بودند؛ دانشگاه را هم در قبضهی خودشان درآورده بودند و خیال میكردند كه گیلان متعلق به آنهاست. مردم مؤمن گیلان، همین جوانهای مؤمن و انقلابی، بدون كمك هیچ دستگاه و ارگانی وارد صحنه شدند و پرچم اسلام را، پرچم توحید را، پرچم انقلاب را در آنجا برافراشتند و همهی اینها را از صحنه بیرون كردند. این، ایمان مردم است. مربوط به :بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههای شیراز - 1387/02/14 عنوان فیش :انواع موانع درونی رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی کلیدواژه(ها) : اعتماد به نفس ملی, وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی, تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا, تاریخ حکومتهای اموی و عباسی, اسلام منهای سیاست, مسئله مهدویت, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, مارکسیسم, گرایشات مارکسیستی در ایران, مبارزات چریکی در ایران, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : موانع[رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی] چه بودند؟ ما دو نوع موانع داشتیم: یكی موانع درونی، یكی موانع بیرونی. موانع درونی یعنی چه چیزهائی؟ یعنی آن چیزهائی كه در درون خود ما انسانها - چه تصمیمگیرانمان، چه آحاد مردممان، چه ناظرین بیرون از گود مبارزه و انقلاب - وجود دارد؛ اینها موانع درونی است. موانع درونی، ضعفهاست؛ ضعفهای فكری است، ضعفهای عقلانی است، راحتطلبی است، آسانگرائی است، آسانپنداری است؛ این گاهی اوقات خودش یكی از موانع تحقق آن چیز است. باید برآورد و تقویم نسبت به كار و مشكلات كار، مطابق با واقع یا لااقل نزدیك به واقع باشد. آسانپنداری هم مثل آسانگیری و سهلانگاری است؛ آن هم یكی از موانع راه است. گریز از چالش هم یكی از ضعفهای درونی ماست. به گریز از چالش، بغلط میگویند عافیتطلبی. عافیتطلبی چیز خوبی است. عافیت یكی از بزرگترین نعمتهای الهی است؛ «یا ولیّ العافیة نسئلك العافیة؛ عافیة الدّنیا و الأخرة». عافیت به معنای پنجه نیفكندن نیست؛ به معنای درست عمل كردن، بجا قدم گذاشتن، بجا ضربت زدن و بجا عقب كشیدن است. عافیت از بلا، مثل این است كه بگوئیم عافیت از گناه. بنابراین عافیتطلبی چیز بدی نیست؛ لیكن بغلط به گریز از چالش میگویند عافیتطلبی؛ یعنی در واقع همان راحتطلبی، مواجههی با مشكلات را زشت و ناپسند دانستن، آماده نبودن برای مواجههی با مشكلات. اینها ضعفهای درونی ماست. یكی دیگر از ضعفهای درونی عبارت است از تربیتهای اجتماعیِ موجود و عادتهای تاریخی، كه اینها در ما ملت ایران در آغاز انقلاب بود. شما جوانها شاید از حالات روانی و تربیتهای تاریخیِ ما در هنگامی كه انقلاب پیروز شد، تصویر درستی نداشته باشید. امروز ما میبینیم كه عنوان «ما میتوانیم» در همه هست. واقعاً هم اگر بگویند آقا شما میتوانید بزنید روی دست صنعتگران پیشروِ دقیقترین و ظریفترین صنایع دنیا، شما میگوئید بله؛ اگر همت كنیم، تلاش كنیم، میتوانیم. واقعاً جوان دانشمندِ مسلمانِ در جمهوری اسلامی خودش را قادر بر هر كاری میداند؛ این در اول انقلاب اینجور نبود. تربیتهای قبلی درست عكس این بود. هر كاری كه مطرح میشد، میگفتند آقا ما كه نمیتوانیم! آقا فلان چیز را بسازید، میگفتند ما كه نمیتوانیم! با فلان شعار غلط در دنیا مقابله كنیم، میگفتند آقا ما كه زورمان نمیرسد، ما كه نمیتوانیم! «ما میتوانیمِ» امروز، آن روز «ما نمیتوانیم» بود. این، آن تربیت اخلاقی و تاریخیِ بازماندهی از دوران گذشته است. توسری خوری، شنیدن زور، دیدن فسق در كسانی كه از آنها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاكیزهدامنی دارد، عادت شده بود. یعنی اگر در دوران پیش از انقلاب میآمدند به مردم میگفتند آقا فلان مسئول عالی كشور - حالا شخص اول كه خود شاه بود - یا وزرا یا مسئولین فلان عیاشی را كردند، فلان فسق را كردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نمیكردند؛ میگفتند خوب، هست دیگر؛ معلوم است! یعنی عادت كرده بودند به اینكه مسئولانی را كه باید پاك باشند و پاكدامن باشند، آلودهدامن و ناپاك ببینند. ما تعجب میكردیم از اینكه در صدر اسلام چطور یك خلیفه مست رفت برای مردم نماز صبح خواند! هم دربارهی خلیفه هست، هم دربارهی یكی از امرای منصوب از قِبل یك خلیفه. این در تاریخ اسلام هست و معروف و مسلّم هم هست. نماز صبح دو ركعت است؛ اما او چون سركیف بود، شش ركعت خواند. گفتند آقا نماز صبح را زیادی خواندی؛ گفت بله، حالم خوش است؛ اگر بخواهی، بیشتر هم میخوانم! این در تاریخ بود. در آن زمان مردم میدیدند كه خلیفه یك چنین فسقی را دارد انجام میدهد، اما تحمل میكردند و بیتفاوت از مقابل این قضیه میگذشتند. زمان ما هم همینجور بود. در دورهی طاغوت - كه ماها تا قبل از پیروزی انقلاب با طاغوت مواجه بودیم - قضیه همینجور بود. مردم تعجب نمیكردند از اینكه پادشاه كشور اسلامی فسق كند، فجور كند، بادهگساری كند، كارهای هرزه انجام دهد. شاید من قبلاً گفته باشم كه یكی از علمای بزرگ تبریز كه مرد بسیار دانشمند و عالمی بود و بنده هم او را دیده بودم - استاد پدر ما بود - پیرمردی بود بسیار عالم، اما بسیار ساده! من یك وقتی رفته بودم تبریز، شاگردان و دوستانِ علاقهمند خود ایشان نقل میكردند؛ میگفتند یك وقتی محمدرضا در دورهی جوانیاش آمده بود تبریز، رفته بود سراغ این آقا. احترام كرده بود از این آقا، رفته بود توی آن مدرسهای كه این آقا تدریس میكرده. بعد كه محمدرضا رفته بود، این آقای عالم - كه عالم هم بود، متقی هم بود، منتها ساده بود - مجذوب شاه شده بود و از او تعریف میكرد. دوستان گفته بودند آقا شما كه از این شخص تعریف میكنید، این مرد این كارهای خلاف را انجام میدهد - حالا كارهائی كه در نظر آن عالم، خیلی بزرگ باید مینمود؛ مثلاً او شراب میخورد - گفته بود خوب، شاه است دیگر؛ میخواهی شراب نخورد؟! گفته بودند آقا مثلاً قماربازی میكند، گفته بود شاه است دیگر؛ پس میخواهی مثلاً چه بازی كند؟! عرف این بود كه چون شاه است، چون وزیر است، پس باید بتواند فسق كند، فجور كند، ناپاكی از خودش نشان بدهد. این جزو عاداتی بود كه در جامعهی ما وجود داشت. اینها همان موانع درونی است؛ اینها آن چیزهائی است كه در مقابل رسیدن به یك هدف و مقصود والا عایق ایجاد میكند. خشم و شهوتهای بیمهار و تربیت نشده، دلبستگی به عادات و عقاید خرافیِ میراثی، و بد فهمیدن دستور دین جزو ضعفهای درونی است. بعضیها خیلی از چیزها را نمیفهمیدند. مبارزه میكردیم؛ بعضیها به استناد روایاتی كه هر پرچمی كه قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدی (ارواحنا فداه) برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. میگفتند آقا شما قبل از مبارزهی حضرت صاحبالزمان (عجّل اللَّه فرجه) میخواهید مبارزه شروع كنید؟ خوب، این پرچم مبارزه را كه بلند میكنید، در آتش است. معنای حدیث را نمیفهمیدند. یك عدهای از صدر اسلام، از زمان ائمه (علیهمالسّلام) كه شنیده بودند مهدی ظهور خواهد كرد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد كرد، ادعای مهدیگری میكردند؛ بعضی بر خودشان هم امر مشتبه بود. بعد نیست بدانید هم در بنیامیه ادعای مهدویت بود، هم در بنیعباس بود، هم در افراد دیگری كه چه در زمان بنیعباس و چه در زمانهای بعد تا امروز وجود داشتند، ادعای مهدویت وجود داشت. بله، این پرچم مهدویت را كسی بلند كند، در آتش است. این معنایش این نیست كه مردم با ظلم مبارزه نكنند، مردم برای تشكیل جامعهی الهی و جامعهی اسلامی و علوی مبارزه و قیام نكنند. این، بد فهمیدن دین است. میبینید اینها همه موانع درونیای بود كه بعد از آنكه انقلاب پیروز شد، ما ملت ایران با این زمینهها میخواستیم كشور را به سمت آن اهداف ببریم. خوب، اینها هر كدامش یك مانع بود. البته اینها برطرف شدنی بود، نه اینكه برطرف شدنی نبود؛ خیلیاش هم با تبیین برطرف شد. لذا در مبارزات اسلامی، تبیین خیلی نقش دارد. من این را به شما جوانانی كه احساس مسئولیت میكنید، توی پرانتز عرض میكنم كه تبیین خیلی اهمیت دارد. در مبارزات اسلامی، در همه حال تبیین - بیان واقعیت و رساندن واقعیت؛ تبلیغ، بلاغ - خیلی اهمیت دارد و این را نباید از دست داد؛ برخلاف تفكر ماركسیستی كه آن روز رائج بود و اعتقاد به تبیین نداشتند؛ میگفتند مبارزه یك سنت است، تحقق خواهد یافت؛ چه شما بخواهید، چه نخواهید؛ چه بگوئید، چه نگوئید. یعنی دیالكتیكی كه آنها تفسیر كرده بودند، لازمهاش این بود كه این مبارزه، احتیاج به تبیین ندارد. در سال 49 یك جوانی از همین كسانی كه مشهدی بود، با ما هم آشنا بود، وابستهی به یكی از همین گروهكهائی بود كه آن روز تازه سر بلند كرده بودند، كمونیست بودند - گروه جنگل و امثال اینها - یك جائی با من ملاقات كرد؛ شرح داد كه میخواهیم این كارها را بكنیم. من گفتم توی این زمینهی اجتماعی كه نمیشود؛ یك قدری با مردم صحبت كنید، تبیین كنید، حرف بزنید، به مردم تفهیم كنید چهكار میخواهید بكنید. با كمال بیاعتنائی گفت: آن روش اسلامی است! بله، روش اسلامی همین است. روش اسلامی تبیین است و همین تبیینها موجب شد كه انقلاب اسلامی بر بسیاری از این پیشزمینههای تاریخی و تربیتهای غلط فائق بیاید و فائق آمد. البته در بعضیاش هم هنوز فائق نیامدیم، كه آن انگیزههای دیگری دارد - مثل این مصرفگرائی و اسراف و این چیزها كه حالا گفتند - این جزو میراثهای ما از گذشته است و متأسفانه این میراث را نگه داشتیم. ما ملت ایران باید این جامهی ناسازِ بیاندامِ زشت را از تنمان بیرون بیاوریم. ما خیلی مصرفزده هستیم؛ باید این را حلش كنیم. همه باید دست به دست هم بدهند و این قضیه را حل كنند. البته صدا و سیما هم بلاشك نقش دارد. خوب، اینها عوامل درونی بود. مربوط به :بیانات در دیدار مردم شیراز - 1387/02/11 عنوان فیش :دربار پهلوی و حزب توده؛ دو جریان برانداز ایمان مردم شیراز کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی, حزب توده, مردم شیراز نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من به شما عرض بکنم، عمق ایمان مردم استان فارس- و بخصوص شهر شیراز- یک ادعا نیست؛ این سخن با مطالعه و دقت به همهی جوانب گفته میشود. در این شهر، با آن سوابق مذهبی، با بُروز آن علما و روحانیونی که اشاره کردم و حرکاتی که در طول سالهای گذشته انجام داده بودند، از دو سو برای غلبه کردن بر ایمان دینی سرمایهگذاری شد: یک جریان از سوی دربار طاغوت بود که از سالهای اول دههی سی شروع شد و تا نزدیک پیروزی انقلاب به مدت بیست و چند سال ادامه داشت؛ با همهی تلاششان در این زمینه فعالیت کردند و سعی کردند شیراز را با یک هویت صددرصد غربیشده به دنیا معرفی کنند. بنده خودم در سالهای آخر دههی سی- شاید حدود سالهای 39 یا 40- در همین شهر و توی همین خیابان زند و مراکز گوناگون دیگر، شاهد نمونهها و مظاهر فسادی که آن روز به عمد ترویج میشد، بودم. عمداً کوشش میشد جوانها به سمت منکرات اخلاقی و به سمت بیمبالاتی نسبت به دین، سوق داده بشوند. این همینطور ادامه پیدا کرد تا دههی پنجاه و جشن هنر شیراز و قضایائی که شاید همه میدانید؛ شاید هم بعضی جوانها نشنیده باشند و ندانند. این یک جریان بود. یک جریان دیگر که باز علیه دین و دین باوری و دینداری، بیشتر از بسیاری از شهرها در این شهر ترویج میشد، جریان الحاد مکتبی از سوی حزب تودهای بود که در اینجا لانهی عمیقی داشتند و فعالیت عمیقی میکردند. وقتی میدیدند زمینهی نفوذ روحانیت و دین در این شهر زیاد است، بخصوص در آن سالهائی که مرحوم سید نور الدین- روحانی شجاع، سازمانده، فعال و زمانشناس- وارد میدان بود، شاید حزب توده را برای پنجه انداختن با این روحانی، تشویق هم کردند. هم آن جریان هدایتشدهی از سوی دربار و هم آن جریان ترویجشدهی از سوی مارکسیستهای آن روز- جریان حزب توده- مثل دو تیغهی یک قیچی، به جان ایمان این مردم و این جوانها افتاده بودند. اما این مردم و این جوانها، همان کسانی بودند که در سال 41 و 42- در قضایای شروع نهضت اسلامی و نهضت روحانیت- یکی از برجستهترین کارها را توی این شهر انجام دادند؛ یعنی در سطح کشور، شهرهای قم و تهران و شیراز و تبریز و مشهد در درجهی اول بودند و شیراز جزو شهرهای درجهی اول بود. لذا عدهای از برجستگان علمای شیراز در همان قضایا دستگیر شدند و به تهران برده شدند. آن همه برای دور کردن مردم از دین تلاش کردند، اما پاسخ مردم این بود: سرمایهگذاری آنها را با عمل خودشان و با ایستادگی خودشان باطل کردند. بعد هم در سالهای آخر دوران طاغوت - یعنی در سالهای 56 و 57 - باز مردم شیراز و مردم استان فارس، برای بسیاری از شهرهای این کشور به عنوان یک الگو شناخته میشدند. مربوط به :بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی - 1382/02/22 عنوان فیش :نبود نمازخانه در دانشگاه شهید بهشتی قبل از انقلاب کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : گرایش به فحشا و فساد، البته یک چیز بسیار بد و منفی است؛ اما چون در بخشی از جامعه یا در گوشهای از آن وجود دارد، نمیشود کلّ جامعه را متّهم کرد که دغدغه دین ندارند. شما جوانان عزیز، دوران قبل از انقلاب را ندیدهاید. وضع فعلی را میبینید؛ انتظاراتتان هم بالاست؛ حق هم دارید. میدانید قبل از انقلاب این مملکت چگونه بود؟ در طول پنجاه سال چگونه پایههای اخلاقی در این مملکت عمداً و با حساب و پیگیری متزلزل شد؛ زنان و دختران و جوانان را به چه وضعی کشاندند؟ اگر میدانستید، آنگاه میفهمیدید طبقه جوانِ صالح و نورانی - چه دختران و چه پسران که در بخشهای مختلف جامعه هستند - چقدر ارزش دارند. در دانشگاهها و در همین دانشگاه شهید بهشتی، قبل از انقلاب چند جوان متدیّن بودند که اگر اسم بیاورم، بعضی از آنها را میشناسید. بعضی از آنها با بنده دوست و خویشاوند بودند؛ میآمدند از این جا - که آن زمان اسمش دانشگاه ملی بود - مطالبی برای بنده نقل میکردند. اوّلاً مراسم مذهبی که هیچ، حتّی یک محیط کوچک هم برای نماز خواندن نداشتند. خودشان دور هم جمع شدند و با پول شخصی جای کوچکی را به عنوان نمازخانه درست کردند. مگر دستگاه اجازه میداد؟ آن روز همین دانشگاه - که عمدتاً محل اعیان و اشراف و بچه پولدارها بود - اینگونه بود؛مرکز چه فجایع و فسادهایی! دانشگاههای دیگر هم همینگونه بود. واقعاً استاد و دانشجوی متدیّن در دانشگاه زیر فشار بودند. در سطح جامعه هم همین مسائل بود. زنی که مایل بود حجابش را حفظ کند - نه اینکه با چادر و روگیری، بلکه با یک حجاب معقول - مگر میتوانست در جامعه راه برود؟! ما ماجراها دیدیم و شنیدیم و اطّلاع داریم، که الان نه وقتش هست، نه مناسب است آنها را بگوییم. آن وقایع را شما ندیدید. امروز جامعه ما، جامعه دینی و اخلاقی است؛ البته در آن فساد هم هست. زمان امیرالمؤمنین هم فساد بود. شما خیال میکنید آن زمان فساد و بدی نبود؟ آن زمان آدمهایی که احیاناً دچار فساد و فحشا بشوند، نبودند؟ چرا، آن زمان هم بودند. عمده این است که در هر نظامی اگر به فکر اصلاح هستند، برای مقابله با عوامل فساد همّت بگمارند. باید برای مبارزه با فساد همّت گماشت؛ چه با پدیدهها، چه با زیربناها و ریشهها. اینکه باشد، جامعه رشد خواهد کرد، پیش خواهد رفت و همین مقدار فسادی هم که میبینید، بهمرور از بین خواهد رفت. مربوط به :بیانات در دیدار جوانان و دانشجویان سیستان و بلوچستان - 1381/12/06 عنوان فیش :فاسد کردن نسل جوانان؛ هدف تبلیغ به فحشا در پیش از انقلاب کلیدواژه(ها) : فحشا, فساد, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت اجتماعی در رژیم پهلوی, وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در امریكا فعّالترین شبكههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، شبكههای صهیونیستیاند. این خطر وجود دارد كه جوانان این كشورها علّت این همه تسلّط و فشار و نفوذ شبكههای صهیونیستی را جویا شوند و این خود مزاحمتی برای صهیونیستها فراهم میآورد. راه جلوگیری از مزاحمت جوانان این است كه آنها را سرگرم كنند. جوان در طول هفته به فكر شب یكشنبه و فرونشاندن شعلهی شهوات جنسی و عیّاشی و لذّتهای دیگر است. ماجرا در كشورهای عقبافتاده بهمراتب دردناكتر است. پیش از انقلاب، تبلیغات رسمی و عمومی و همیشگی كشور ما، تبلیغاتی بود كه مردم را به فحشا و هرزگی و عیّاشی سوق میداد. حتّی در نقاط فقیر و عقبافتاده - جاهایی كه مردم به نان شب محتاج بودند - هم به نحوی برای عیّاشی و هرزگی امكاناتی فراهم بود. این امر بهطور عمد در محیطهای جوان مثل دانشگاهها و سربازخانهها - نه آن مقداری كه مقتضای طبیعی غریزهی جوانی است - برای سرگرم كردن و فاسد شدن نسل، تشدید میشد. وقتی كه جوانان یك نسل فاسد شدند، دیگر ملتی وجود ندارد و مقاومتی به چشم نمیخورد. حال بعد از گذشت بیست سال، علیه ملت ایران و قشر جوانِ بعد از انقلاب، این توطئهها دائماً تكرار میشود تا جوانان را از حقیقت انقلاب دور كنند. در حقیقت آنها میخواهند این سرمایهها را از كشور بگیرند و آن را فلج كنند و بر آیندهی روشن و درخشان آن، خط بطلان بكشند و مانع رسیدن به آن شوند. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1378/07/09 عنوان فیش :مقابله امام خمینی(ره) با وابستگی و فساد بر جای مانده از دوران طاغوت با نسخه اسلام کلیدواژه(ها) : رهبری امام خمینی, فساد رژیم پهلوی, وضعیت اجتماعی در رژیم پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, مبارزه سیاسی امام خمینی(ره), وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی, استقلال, استقلال اقتصادی, مبارزه سیاسی امام خمینی(ره), سلسله پهلوی, سرجان ملکم, دخالتهای انگلیس در ایران, وضعیت اقتصادی در رژیم پهلوی, حاکمیت اسلام, حاکمیت دین, اولویتهای امام خمینی(ره), اعتماد به نفس ملی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : او[امام خمینی(ره)] این میدان[مبارزه با طاغوت] را طی كرد تا به نقطهی نزدیك پیروزی یعنی سال 1357 رسید. امام حالا در مقابل حادثهی عجیبی قرار گرفته است و آن، پیروزی نهضت اسلامی به پشتیبانی یك ملت با همهی وجودش است. آن پیروزی، نه فقط پیروزی بر یك رژیم فاسد و ارتجاعی بود، بلكه آن رژیم فاسد چون از پشتیبانیِ تقریباً همهی قدرتهای استكباریِ آن روز برخوردار بود، این پیروزی، پیروزی بر همهی آن قدرتهای استكباری به حساب میآمد. او میخواهد این مملكت را با سلیقه و نظر و نسخهی اسلام اداره كند. در مقابل او چیست؟ كشوری كه نزدیك دویست سال از جوانب گوناگون بر آن فشار آوردند تا همهی خصوصیات ممتاز یك ملت بزرگ را در آن بكوبند و ضعیف و سركوبش كنند. اگر به تاریخ این دویست سال اخیر مراجعه كنید، عظمت كار امام را بهتر درمییابید. من تأكید میكنم كه جوانان، این مقطعِ تاریخی را بخوانند. دستگاههای تبلیغی هم حقایقی را كه در این مدّت بر سر این كشور آمده، برای مردم تبیین كنند. به نظر من در این خصوص كار كمی شده است. از اوایل قرن نوزدهم میلادی كه مأمور انگلیسی «سرجان ملكم» از مرز هندوستان وارد ایران شد؛ یعنی از زمان حكومت فتحعلی شاه قاجار كه با هدایای اغواكننده و گرانقیمت برای رجال درباری و سیاستمداران فاسد وارد ایران شدند و استعمار انگلیسی، یا به تعبیر دیگر، نفوذ ویرانگر انگلیسی چون استعمار به معنای متداولش در ایران پیش نیامد؛ اما بدتر از استعمار پیش آمد حكومتهای ایرانی را به شدّت در مشت گرفت و هر كار خواست به وسیلهی آنها انجام داد؛ از آن روز تا روزی كه انقلاب پیروز شد، در حدود صد و هفتاد، هشتاد سال طول كشیده است. در تمام این مدّت، همهی عوامل قدرت قدرتهای بزرگ جهانی، عوامل قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی كار كرده بودند برای اینكه این ملتِ ریشهدارِ تاریخیِ بافرهنگِ شجاعِ بزرگ را آنچنان ضعیف و خُرد و ناامید و مأیوس كنند كه هیچ خطری از ناحیهی آن، قدرتهای بزرگ را تهدید نكند. امام در مقابل چنین واقعیتی قرار گرفت. البته از این صد و هفتاد، هشتاد سال، عمدهی مدّتش دولت انگلیس، از سال سی و دو به بعد دولت امریكا و در اواسط هم نفوذ دولت روسیه و رقابتهای روس و انگلیس در ایران بود؛ در دوران قاجاریه یك طور، در دوران رژیم پهلوی به مراتب خطرناكتر و سختتر. آنها هر كاری توانسته بودند، با این ملت كردند. نتیجه این شد كه در مقابل امام، كشوری وجود داشت كه از لحاظ سیاسی وابسته و تابع بود. هر كاری كه دولت امریكا در آن برهه اراده میكرد، در ایران انجام میگرفت. هر كاری میخواستند، میتوانستند بكنند؛ در زمینهی اقتصادی، در زمینهی نفت، در زمینهی انتصابات، در زمینهی دولتها فلان دولت برود، فلان دولت بیاید در زمینهی ارتباطات بینالمللی، در زمینهی عادات و رفتاری كه بر مردم تحمیل میشد، در زمینهی دانشگاهها. بنابراین، هر كار میخواستند در ایران بكنند، میتوانستند. ما كاملًا تابع و وابسته شده بودیم. از لحاظ اقتصادی، كاملًا مصرفكننده و فقیر بودیم؛ همه چیز را باید وارد میكردیم. من یكوقت گفتم، اما بعضیها باور نمیكردند؛ اما باور كنید كه در كشور ما «دستهی بیل» وارد میكردند؛ سوزن خیاطی وارد میكردند؛ انواع و اقسام خوراكیها وارد میكردند؛ انواع و اقسام محصولات صنعتی وارد میكردند! همه چیز مصرفی بود؛ یعنی این ملت، این استعدادها، این مغزها و این جوانان، قدرت یا فرصت این را نداشتند كه بخشی از نیازهای خودشان را خودشان تولید كنند، كه بتوانند بگویند ما به خارج احتیاجی نداریم. اگر صنعتی را هم در داخل كشور میآوردند مثل صنعت اتومبیلسازی، یا ذوب آهن و امثال اینها، كه به شكل بسیار ناقصی وارد كشور شده بود سرتاپای آن صنعت، وابستگی بود. وسایل پیشرفته و مدرنی هم كه میفروختند مثل هواپیماهای جنگی اجازهی تعمیرش را حتّی به داخل نمیدادند؛ تعمیرش هم باید در خارج انجام میگرفت! از لحاظ اقتصادی، صددرصد وابسته و مصرفكننده؛ از لحاظ علمی، تقریباً صفر؛ این ملت هیچ حرف تازهای در بازار علم و دانشِ نویِ جهانی نداشت. در دانشگاهها كه البته از لحاظ كمیت هم بسیار كم بودند؛ كه در آخرین سالهای رژیم پهلوی، در حدود یك دهم وضعِ فعلی، دانشجو در كشور بود اگر درسی در كلاسی گفته میشد در هر زمینهای؛ چه علوم انسانی، چه علوم فنّی و صنعتی، چه علوم طبیعی همان حرفهای دیگران بود؛ چیز نویی از لحاظ علمی وجود نداشت! از لحاظ ثروت ملی، غارتزده بودیم: نفت را میبردند، معادن را میبردند، همه چیز را میبردند؛ با هر قیمتی كه خودشان میخواستند! از لحاظ اجتماعی و وضعیت فقیر و غنی، كشور به شدّت مفلوك بود. هزاران، بلكه دهها هزار روستا در این كشور بود كه برق و آب تصفیه شده و امثال اینها را نه دیده بودند، نه امیدش را داشتند! فقط به تهران و چند شهر بزرگ میرسیدند؛ آن هم به آن شكلی كه همان روز تهران یكی از كثیفترین و زشتترین پایتختهای دنیا محسوب میشد! فقط به خودشان میرسیدند؛ هرجا خودشان جا پایی داشتند، آنجا فرودگاه هم بود، وسایل راحتی هم بود؛ اما آنجایی كه مربوط به خودشان نبود، بهكلّی رها شده بود! شكاف طبقاتی در اعلی درجهی خود بود. از لحاظ اخلاقی، ترویج فساد بود. در دورهی پیش از انقلاب همان سالهای اواخر دههی چهل و اوایل دههی پنجاه بارها در سخنرانیهایی كه برای جوانان تشكیل میشد، از روی شواهد و قرائن میگفتم این وضعیتی كه ما از لحاظ بیبندوباری و بیحجابی و فحشا در كشورمان داریم، در كشورهای اروپایی نیست! واقعا هم نبود؛ من اطّلاع داشتم. البته در كشورهای اروپایی ممكن بود فلان مركزِ فسادی وجود داشته باشد؛ اما عرف زندگی مردم در آنجا مثلًا وضع و پوشش و رفتار زنان بهتر از آن چیزی بود كه انسان بخصوص در بعضی از شهرهای ما ملاحظه میكرد و میدید! از لحاظ اخلاقی، مردم دچار انواع و اقسام آسیبهای اخلاقی بودند؛ نه فقط اخلاق شهوانی. توسط آنها، ارتباطات مردم، مراودات مردم، تكیه و اعتماد مردم، همهاش آفتزده شده بود. اینطوری پیش برده بودند و اداره كرده بودند؛ بحثِ تعمّد بود. مردم را بیحال و بیحوصله و ناامید میخواستند. اخلاقهای پیشبرندهی یك ملت، امید و تحرّك و جدّیت است. ملتی كه ناامید باشد، ملتی كه از آیندهی خود مأیوس باشد، ملتی كه خود را تحقیر كند، پیشرفت نخواهد كرد. هر جنسی كه گفته میشد در داخل تولید شده است، خودِ این داخلی بودن، معنایش این بود كه ارزشی ندارد! خود افراد، تحصیلكردهها، دیگران، به هم میگفتند كه ایرانی یك لولهنگ آن آفتابههای گِلی قدیمی هم نمیتواند بسازد! یعنی نسل پیشرفتهی علمی هم نسبت به آیندهی علمی این كشور ناامید بود. این، آن مشكل اخلاقی است. ما از قافلهی علم و تمدّن دنیا عقب بودیم. از لحاظ نظام حكومتی و حكّامی كه بر این كشور حكومت میكردند، یكی از مرتجعترین حكومتها را داشتیم. سلطنت موروثی بود؛ یك نفر بمیرد، مردم مجبور باشند فرزند او را در هر سنّی، با هر شرایطی و با هر خصوصیّاتی، به حاكمیت مطلق خودشان قبول كنند؛ نه معیاری، نه علمی، نه تقوایی، نه عقلی، هیچچیز ملاك نباشد! چنین رژیمی را در ایران در قانون اساسی هم برده بودند؛ قانون اساسیای كه زیر چكمههای رضا خان و زیر برق نگاههای مأموران رضاخانی در همین تهران تصویب شده بود. ایران در دنیا ذلیل شده بود. در مجامع جهانی، نامی از ایران به عنوان صاحبِ یك نظر، صاحبِ یك رأی و صاحبِ یك شخصیت، وجود نداشت؛ صدقهبگیر و محل آزمایش دیگران شده بود! بعضی از نظرات اقتصادی و غیره را برای اینكه آزمایش كنند، اینجا عمل میكردند، تا ببینند چگونه جواب میدهد! از لحاظ معنوی، فقیر؛ از لحاظ مادّی، فقیر؛ از لحاظ سیاسی، فقیر؛ از لحاظ شخصیتی، فقیر! امام در مقابل چنین جامعه و چنین كشوری قرار گرفته بود. البته نكتهی بسیار مهمی در اینجا وجود داشت و آن این بود كه ملت ایران، ملت بزرگ و بااستعدادی است. آن حالتی كه به وجود آورده بودند، یك حالت عارضی بود. وقتی فریاد امام بلند شد، ملت خود را تكان داد. البته از روزی كه امام شروع كرد، تا روزی كه این اقیانوس عظیم تموّج یافت و به خروش افتاد، پانزده سال طول كشید پانزده سالِ پُررنج اما ملت، ملتی اصیل، ریشهدار، بااستعداد، بافرهنگ، باغیرت و بادین بود و توانست خود را از آن حالت تخدیری و خوابآلودگی نجات دهد و بلند شود؛ توانست شخصیت خود را در دوران مبارزه بخصوص در یكی، دو سال اخیر نشان دهد. این، آن نقطهی قوّت بود؛ اما آن واقعیتها كه در طول سالهای متمادی بر این كشور تحمیل شده بود و آثارش را در زندگی گذاشته بود، در مقابل امام بود؛ حالا امام میخواهد این جامعه را به شكل مطلوب و آرمانی بسازد؛ چه كار باید بكند؟ ببینید چقدر این مهم است؛ شوخی نیست. شما مثلًا به نقطهای رفتهاید كه مصالح هست، امكانات هست، فضا هست، اما ساختمان ویرانه و درهم ریخته است؛ میخواهید از این مصالح و از این فضا، یك بنای شامخ و باعظمت و ماندگار درست كنید؛ هر مهندسی نمیتواند این كار را بكند. اینجاست كه آن هویّت و شخصیت عظیم، خودش را نشان میدهد. امام به این ملت و به این كشور و به این صحنه و به این مصالح نگاه كرد. او اسلام را میشناخت، آرمانهای اسلامی و احكام اسلامی را هم میدانست و میخواست با مصالح اسلامی و به دست این مردم، بنای شامخ یك حكومت عظیم، مستقل، سربلند، خوشبخت خوشبختكننده، پیشرونده و جبرانكنندهی ضعفهای گذشته را به وجود آورد. در این مردم، چه چیزی را باید بیش از همه چیز دنبال كند؟ اولویّت چیست؟ امام، اولویّتها را تشخیص داد و انتخاب و دنبال كرد. به نظر من، این اولویّتها در درجهی اوّل دو چیز بود. ما كه از روز اوّل خیلی از فرمایشها و افكار و قضاوتها و نحوهی برخورد امام را با قضایا از نزدیك شاهد بودیم، میتوانیم درست بفهمیم. امروز شما هم اگر به بیانات امام نگاه كنید، رفتار امام را ببینید و آنچه را كه از امام میدانید، جلوتان بگذارید، همین دو چیز را بهطور برجسته مشاهده میكنید: اول، احیای روح خودباوری و استقلال در مردم. در طول سالیان دراز به مردم تفهیم شده بود كه شما نمیتوانید. هرچه افراد از همهی طبقات روحانی، غیر روحانی، دانشگاهی، عالم، جاهل میگفتند، پاسخ میدادند كه نمیشود و فایدهای ندارد. این روحیه باید عوض میشد. اینگونه خُلقیّات اجتماعی، مثل خُلقیّات فردی نیست. خُلقیّات فردی هم به آسانی عوض نمیشود؛ اما خُلقیّات اجتماعی خیلی دشوارتر است. امام باید این را به روح خودباوری و اتّكاءِ به نفس و مشی مستقل تبدیل میكرد. برای خاطر این خصوصیت، امام باید هیچگونه دخالت و نفوذی را از غیر این ملت بر این ملت تحمّل نكند و نكرد. اینكه میبینید امام اینگونه در مقابل امریكا و در مقابل شورویِ آن روز میایستاد، بهخاطر این بود. آمریكاییها بیست و پنج سالِ تمام، سرشان را پایین انداخته بودند و به اینجا آمده بودند. سفرهی گستردهای بود كه اینها و یكمشت مزدور، هر كار خواسته بودند، كرده بودند؛ تا ماههای اوّلِ انقلاب هم هنوز قطع امید نكرده بودند! من قضایایی را در ذهن دارم كه حالا وقت نیست آنها را بگویم. امام، بهكل نوك همهی این پُرمدّعاها را چید! اگر اندك غفلتی از امام سرمیزد، از طرق مختلف و از پنجرههای متعدّد، همان كسانی كه از در بیرون شده بودند، دوباره وارد میشدند. امام قرص و محكم جلوِ نفوذ و تسلّط بیگانه را به هر كیفیّتی بست و ایستاد. این اوّلین نقطه بود. دومین چیزی كه امام بر روی آن نهایت اهتمام را داشت، احیای روح دینی و تقویت ایمان در مردم بود؛ همان ایمانی كه در خودش وجود داشت؛ لذا روی مسائل دین تعبّد و هرآنچه كه به دین مربوط میشد نهایت كوشش و دقّت را داشت و هیچ حاضر نبود در این زمینه كوتاه بیاید؛ چون دین علاجكننده است. وقتی روح دینی در ملتی بود، اثر آن فقط این نیست كه از لحاظ شخصی، مردمِ خوب و پاكیزه و پارسایی خواهند شد؛ اثر روح دینی، در زندگی اجتماعی منعكس میشود؛ اگر دینِ درست باشد. برای همین هم بود كه با دینی كه امام ترویج میكرد، اسلامی كه امام آن را اسلام ناب مینامید، همهی دشمنان بزرگ دنیا و دنبالههایشان در داخل كشور، شروع به مخالفت كردند؛ بهعنوان اینكه این دین، سیاسی و حكومتی است. گاهی هم دایهی دلسوزتر از مادر میشدند حالا هم گاهی میشوند كه آقا شما دینِ سیاسی و دینِ حكومتی را كه مطرح میكنید، دین از نظر مردم ضعیف میشود؛ ایمان دینی مردم سست میشود! این، درست عكس واقعیت است. وقتی دین در یك جامعه بود، روح فداكاری در آن جامعه هست. وقتی دین در یك جامعه بود، آگاهی و هوشیاری و احساس مسئولیت در یك جامعه هست. اینكه شما میبینید امروز در جامعه و كشور ما نسبت به مسائل دینی تا آنجایی كه به اطّلاع مردم میرسد در مردم احساس مسئولیت و احساس غیرت هست، این بهخاطر روح دینی است. دشمن میخواهد این روح را تضعیف كند. امام این روح را در همهی اركان جامعه چه اركان حكومتی، چه آحاد مردم به شدّت تقویت میكرد؛ یعنی در دولت، در مجلس، در قوّهی قضائیّه، در قوانین، در شورای نگهبان، در انتخابات و در همه چیز، امام بر روی ایمان دینی و تعبّد دینی و تقیّد دینی تكیه میكرد. امام این دو خصوصیت را در اولویّتِ اوّل قرار داد. غالب آنچه را كه امام بهعنوان دستورالعمل در مقابل پای این ملت گذاشته است، مربوط به این دو چیز است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1376/10/12 عنوان فیش :دیندارتر بودن مردم نسبت به قبل از انقلاب کلیدواژه(ها) : توطئه تبلیغاتی, وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی, نقشه دشمن, نظام جمهوری اسلامی ایران, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر من بخواهم به صورت خلاصه عرض کنم که اینها[دشمنان نظام جمهوری اسلامی در تبلیغاتشان] بر روى چه چیزهایى حسّاسیت دارند، باید عرض کنم در درجه اوّل، این سه چیز است: یکى اختلاف... نقطه سوم هم بىاعتقادى مردم به اسلام و نظام و ایمان اسلامى است. این را هم به شدّت تبلیغ مىکنند. خوب؛ در داخل کشور، جوانان ما، دانشجویان ما، همین دانشگاه تهران ما، همین مسجد دانشگاه، شاهد عبادت و راز و نیاز و نماز جماعت و اعتکاف و روزهدارىِ برجستهترین جوانان این مملکت است. بهترین جوانان هر کشور، جوانانى هستند که صاحب فکر و با اندیشه باشند. قاعدتاً و غالباً در میان دانشجویان، اینطور کسانى به صورت وافر پیدا مىشوند؛ البته در بین غیردانشجویان هم اینطور جوانان خوب هستند. ولى در زمان قدیم - زمان ما که جوان بودیم - در میان دانشجویان، در دانشگاه تهران و بعضى دانشگاههاى دیگر و در همه ایران، شاید هزار نفر اعتکاف نمىکردند! در قم که مرکز دین و عبادت بود، شاید چند صدنفر طلبه اعتکاف مىکردند. معمول نبود؛ مردم دور بودند. عزیزان من! من این را همینجا بگویم که دستهایى - تبلیغات دروغین و گاهى احمقانه و گاهى خبیثانه - مىخواهند اینطور وانمود کنند که مردم در سابق، از حالا دیندارتر و با اخلاقتر بودند! این، دروغ است. سابق یعنى چه وقت؟ یعنى دویست سال قبل؟ بله، ممکن است؛ البته آن را هم ما چیزهایى شنیدهایم، ندیدهایم. آن سابقى که ما یادمان است - پنجاه سال قبل، چهل سال قبل، سىسال قبل - انسان که در ماه رمضان به شهر تهران وارد مىشد، اصلاً حال و هواى روزه در این شهر نبود! مردم راه مىرفتند و راحت سیگار مىکشیدند، غذا مىخوردند، ساندویچ مىخوردند! اصلاً کسى احساس نمىکرد که اینجا روزه است! مشهد که شهرى مذهبى بود - ما در مشهد بودیم - مردم راحت و علنى روزه مىخوردند؛ کانّه در بعضى از بخشهاى شهر، اصلاً ماه رمضان نیامده است! در مساجد - ظهر ماه رمضان در غالب مساجدى که انسان سر مىزد و مىرفتیم، مىدیدیم - پنجاه نفر، چهل نفر، حداکثر صد نفر جمعیت نشسته بودند؛ مگر این که در جایى یک منبرىِ معروفِ خوشبیانى باشد! امروز شما نگاه کنید! همهجا روزهدار است، همه جا در حال ذکر و در حال توجّه است و بهترین روزهداران از میان جوانانند. جلسات قرآن، جلسات دعا، جلسات توسّل، جلسات تضّرع و سخنرانیهاى طولانى هست. اصلاً آیا با گذشته قابل مقایسه است؟ اعتکاف نیز همینطور بود. اصلاً اعتکاف در گذشته خیلى کم بود؛ سخت بود، کار مشکلى بود. باید سه روز، روزه مىگرفتند، در مسجد مىماندند و از مسجد بیرون نمىرفتند؛ همه کس حاضر نبود. امروز جوانان ما - در دنیایى که نسل جوان روز به روز، رو به فساد بیشتر مىرود - در این مملکت، روزبهروز پاکیزهتر، طاهرتر و نورانىتر مىشوند. آن وقت تبلیغات استکبارى، این کشور و این جوانان، این دانشگاه، این دانشجو و این استاد دانشگاه و نیز این طبقات گوناگون مردم را که همه سعى مىکنند به خدا نزدیک شوند، و خودشان را بیشتر با اسلام و احکام اسلامى منطبق کنند، مىکوشد اینگونه وانمود کند که از اسلام دور شدهاند! نظام اسلامى آنچنان جوانان را تربیت کرده و آنچنان حکومتى آورده است که وقتى همه دنیا از فسادهاى اخلاقى رنج مىبرند، اینها درامانند. در کشور بزرگ امریکا، بسیارى از مصلحین و متفکّران و مردان روحانى، فریادشان از فسادى که در آنجا حاکم است، بلند است، همه مىنالند و راه علاجى پیدا نمىکنند؛ اما نظام جمهورى اسلامى در چنین شرایطى توانسته است محیطى امن و امان براى نسل جوان به وجود آورد. |