[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان - 1385/08/17 عنوان فیش :مصادیق تاریخی پیش قدم بودن روحانيت در تحولات عظيم اجتماعی ایران کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, ملی شدن صنعت نفت, سید ابوالقاسم کاشانی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ روحانیت شیعه, تاثیر روحانیت نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : خصوصیت- با مردم بودن- [روحانیت]باعث شده است كه در تحولات عظیم اجتماعی كشور ما- كه مهمترین كشور شیعهی دنیاست- روحانیت پیشقدم باشد. شما ببینید كدام تحولبزرگ و اساسی- سیاسی محض- در كشور انجام گرفته است كه در آن روحانیت در صف مقدم نباشد؛از ایستادگی در مقابل دستاندازی اقتصادی خارجیها- مظهرش ماجرای تنباكو و «قرارداد رژی» در زمان میرزای شیرازی بود؛ نمونهی دیگرش در قرارداد «رویتر» بود كه باز آنجا روحانیون مخالفت كردند؛ نمونهی دیگرش در شروع مشروطیت بود كه روحانیون پیشقدم بودند، از نجف تا ادامهی روحانیت در همهی بلاد، و اگر روحانیون نبودند، امكان نداشت استبداد سلطنتی قاجاری از بین برود- تا قضایای بعد از مشروطیت كه مخالفتهای گوناگونی میشد. وقتی هم كه عوامل روسها و بقیهی دستاندازهای سیاسی در شهرها اخلال میكردند، باز روحانیون همه جا پیشقدم، حفظ كننده و مهاركننده بودند. حتّی اگر در یك قضیهی سیاسی مردم هم دو دسته میشدند، در رأس این دسته هم روحانی بود و در رأس آن دسته هم روحانی بود؛ یعنی مردم دل به روحانیت میدادند. در قضیهی مشروطیت هم آن كسانی كه مخالف مشروطه بودند- البته این را بدانید كه از روحانیون كسی مخالف مشروطه نبود، بلكه مخالفت از وقتی شروع شد كه ظهور و حضور انگلیسها و انگشت پنهانی آنها در مشروطه واضح شد؛ و الّا از اول هیچكس حتّی در نجف، كه مداركی وجود دارد، با مشروطه مخالفت نداشت- و در آنجایی كه دو دسته شدند، باز مردم به اعتماد روحانیای كه در رأس كار بود، سر كار آمدند و دنبال این فكر را گرفتند؛ در مشهد یكجور، در زنجان یكجور، در تهران یكجور، و در مناطق دیگر هم یكجور. در قضیهی ملی شدن صنعت نفت هم باز روحانیون بودند كه جلو افتادند. اگر مرحوم آیتاللَّه كاشانی نبود، مطمئن باشید كه مسئلهی ملی شدن صنعت نفت بههیچوجه در این كشور پا نمیگرفت. حالا یك عده به تعبیری كه بنده كردم، نمكخوردگانِ نمكدانشكن هستند؛ نان نهضت ملی را میخوردند، بعد به مرحوم آیتاللَّه كاشانی بدگویی میكنند! در حالی كه او جلودار این قضیه بود. و اگر او نبود، قطعاً مسئلهی ملی شدن صنعت نفت در این كشور، به جایی نمیرسید. بعد هم در انقلاب اسلامی كه دیگر واضح است. ببینید، با مردم بودن این است. روحانی كه راه افتاد، دنبالش مردم راه میافتند. فإذا ولیّ أبو دلف ولّت الدّنیا علی أثره این خاصیت روحانی شیعه است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1374/09/16 عنوان فیش :انواع عملكرد حوزه های علمیه در برابر حکومتها در دورانهای مختلف کلیدواژه(ها) : حوزههای علمیه, استقلال حوزههای علمیه, مخالفت با حوزههای علمیه و علما, جلوداری روحانیت در انقلاب اسلامی, جایگاه روحانیون در روند انقلاب اسلامی, تاریخ روحانیت شیعه, مواضع روحانیت نسبت به حکومتها, حضور روحانیت در صحنه, مبارزه با روحانیت, مبارزه روحانیت علیه رژیم پهلوی, جلوداری روحانیت در انقلاب اسلامی, جایگاه روحانیون در روند انقلاب اسلامی, روحانیت شیعه, تاریخ روحانیت شیعه, مواضع روحانیت نسبت به حکومتها, حضور روحانیت در صحنه, مبارزه با روحانیت, مبارزه روحانیت علیه رژیم پهلوی, تاریخ قاجاریه, نسبت حوزه و نظام اسلامی, دخالت روحانیون در حکومت دینی, نقش حوزه های علمیه در انقلاب اسلامی, میرزای قمی, مبارزات ضد استعماری علما, استقلال حوزههای علمیه, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, طاغوت, حاکمیت طاغوت نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در گذشته، حوزههای علمیّه در قبال حكومتها، در محیطهای شیعی و غیرشیعی، سه نوع عملكرد داشتند: یكی اینكه وابسته به دستگاههای قدرت بودند و روحانیتْ دولتی بود. در محیطهای مسیحی هم اینگونه بوده و هست. حتّی در محیطهای غیرشیعی هم، روحانیت، بخشی از دستگاههای دولتی است. این، از نظر ما مردود است و قبول نداریم و آن را برای روحانیتْ مضرّ میدانیم. دستگاههای دولتی، نوسان و تلاطم دارند و آیندهشان به طور دقیق قابل پیش بینی نیست. روحانیت باید همیشه امكان حضور قدرتمندانهی نصیحتآمیز یا دخالتآمیز را برای خودش حفظ كند، والّا نمیتواند كاری انجام دهد. این خصلت هم، با اینكه بخشی از دولت یا حكومت باشد، نمیسازد. حوزه باید مستقل باشد و این، یك فرض است. فرض دوم این است كه حوزه، ضدّ و نقطهی مقابل حكومت باشد. مانند حوزههای علمیهی ما در پیش از انقلاب و در برخی از گذشتههای دور كه روحانیت شیعه، در مقابل دستگاه حاكمه قرار داشت. علّت آن، این بود كه آن دستگاهها، دستگاههای ظلم و كفر و فساد بودند و روحانیت با آنها مخالف بود. این فرض هم بدیهی است كه امروز مصداق ندارد. حوزهی علمیّهی اسلام، امروز نمیتواند با حكومتی كه پرچم اسلام را برافراشته و اسلام را عزیز كرده و شریعت را از انزوا خارج كرده و از لحاظ اعتبار و آبرو در سطح بلندترین قلّهی جهانی قرار داده است، مخالفت كند. بنابراین، فرض دوم هم مردود است. امروز این حكومتی كه وجود دارد، در مبنا و اصل، زاییدهی خودِ حوزهی علمیّه است. چطور ممكن است كه حوزه با آن مخالفت كند؟! البته من حوزه را عرض میكنم. آدمهای مریض و خبیث بالذّات یا بالعَرَض را كار ندارم. آدمهای مریض و ناراحت، با هر دستگاه سیاسیای مخالف نیستند. با حكومتی كه مدبّرش ساواك بود، روابط بسیار خوبی هم داشتند.امروز هم كه با دستگاه روحانیت مخالفند، از سرِ مبارزهجویی نیست و شجاعت مبارزه را هم ندارند. اگر تشری به آنها زده شود، از آنچه كه كردهاند، هفت بار استغفار خواهند كرد! دشمنی آنان از سر دنائت و خباثت است. چون میبینند كه حكومت اسلامی نجیبانه برخورد میكند، نانجیبانه در مقابلش میایستند... مثلاً میتوان مرحوم میرزای قمی رضوان اللَّه علیه را مثال زد كه نسبت به فتحعلیشاه با سرسختی برخورد میكرد و هیچ باجی به او نمیداد. با اینكه فتحعلیشاه خیلی به میرزا هم اظهار ارادت میكرد؛ اما میرزا به او چندان اعتنایی نداشت. درعینحال، نام رسالهی جهاد خودش را «عبّاسمیرزا» گذاشت؛زیرا او یكی از سرداران آن زمان بود و بههرحال، دولت ایران مدّت زمانی را با دولت متجاوز روس تزاری جنگیده بود و ایشان احساس تكلیف میكرد كه باید از ایرانیان حمایت كند. از خود شاه كه آدم فاسدی بود، نمیخواست به صراحت حمایت كند؛ بلكه از عبّاس میرزا كه در میدان جنگ، جنگیده بود، اینطور تجلیل میكرد. بههرحال، دورهی بیاعتنایی نسبت به حكومت را باید با اغراض سیاسی صحیح و كارهای بجا پشت سر میگذاشت. این روش هم، امروز قابل قبول نیست. امروز اگر روحانیت در قبال حكومت، بیاعتنا و بیمبالات باشد، هم خودش ضایع خواهد شد و هم حكومت اسلامی تضعیف میشود. حكومت اسلامی، حكومت قرآن و حكومت فقه و فقیه و حكومت علم و عدل است. حكومت برای گسترش آرمانهای اسلامی است. تشكیل حكومت اسلامی، آرزوی همهی اولیاءاللَّه در طول تاریخ بوده است. هر فرد مؤمنی وظیفه دارد از آن دستگاه سیاسی كه اسلام را ترویج و احكام آن را پیاده میكند، حمایت كند. مگر عالِم دین میتواند نسبت به حكومت اسلامی بیاعتنا بماند؟! افراد كافر به اسلام، در مقابل حكومت طاغوتی بیاعتنا میمانند. «طاغوت» یعنی كسی كه در مقابل خدا، دستگاهی برپا میكند: انداداللَّه، شركاءاللَّه. كسانی كه خود را بندهی مطیع خدا میدانند، برای تحقّق اهداف خدایی تلاش میكنند و صبح و شام در مقابل پروردگار پیشانی خضوع به خاك میسایند كه به آنها توفیق دهد خدمتگزار دین او باشند. اگر اینها در كشور، زمام قدرت را به دست گیرند، همه وظیفه دارند كه مانند یك عبادت، از آنان حمایت كنند. در گوشه و كنار، شاید افرادی هستند كه خیال میكنند این نشانهی زهد و علم آنان است كه از كار كنار بكشند و كاری با حكومت نداشته باشند. مگر چنین چیزی امكان دارد؟! البته چون میخواهیم نسبت به مسائل، حُسن ظن داشته باشیم، میگوییم: «این، نشانهی بیخبری و غفلت آنان است.» والّا اگر غفلت و بیخبری نباشد، نشانهی چیزهای خیلی بدی خواهد بود. پس، این فرض هم مردود است. امروز، فرض چهارمی هم وجود دارد و آن عبارت است از حوزهی علمیّهی مستقلِّ از حكومت كه همكار حكومت است. كار خود را در مجموعهی عظیمی كه امروز بر دوش همه است، انجام میدهد. وابسته به دولت نیست؛ اما به دولتْ كمك و از آن پشتیبانی میكند. به آن خدمت میدهد، آن را نصیحت و راهنمایی میكند و مقرّرات اسلامی را به آن میشناساند. امروز دستگاه قضایی در زمینه فقهی، نیازمند حوزههای علمیّه است و دستگاههای اجرایی و قانونگذاری، بیشتر احتیاج دارند. دانشگاهها، نیروی نظامی، كارخانهها و تمام اقشار ملت، نیازمند حوزههای علمیّهاند. همچنین، این نظام، در رأس خود كسی را میخواهد كه پرورده این حوزهها باشد. این همكاری و همگامی، باید به شكل صحیحِ آن باشد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1370/12/14 عنوان فیش :حرکت مبارزاتی میرزای شیرازی علیه استعمار، استبداد و غربزدگان کلیدواژه(ها) : میرزای شیرازی, علمای شیعه, مبارزه علما, نقش تعیینکننده علمای بزرگ, مبارزات ضد استعماری علما, تاریخ روحانیت شیعه, تاریخ قیام تحریم تنباکو, تاریخ قاجاریه, تاریخ قیام تحریم تنباکو, قیام تحریم تنباکو, ناصرالدین شاه قاجار, رضا شاه پهلوی, مبارزات ضد استعماری علما, مبارزه سلاطین با علما, مبارزه علما با انگلیس, مبارزات اقتصادی علما, شیخ الشریعهی اصفهانی, تاریخ قاجاریه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ روشنفکری در ایران, سیدمحمدکاظم یزدی, میرزا محمّدتقی شیرازی, تاریخ قیام تحریم تنباکو نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آن عالم [میرزای شیرازی]، بزرگ تاریخ روحانیت و پرچمدار یک مبارزهی پُرمغز و پُرمعنا علیه مراکز فساد و کانونهای طغیان و انحراف. حرکت میرزای شیرازی - که برخلاف بسیاری از حوادث صدوپنجاه سال اخیر، متأسفانه هنوز کار درست و کاملی دربارهی آن نشده است - یک حرکت ذوابعاد و پُرمعنا و بسیار پُربرکت بوده است. آن یک سطری که میرزای شیرازی نوشت و آن روز بساط کمپانی انگلیسی را از ایران برچید و سلطهی استعماری را موقتاً از کشور قطع کرد، یک مبارزهی چند جانبه بود: اولاً، مبارزه با دستگاه استبدادی سلطنت مطلقهی ناصرالدینشاهی بود که در اوج خود هم بود؛ یعنی تا آن روز چهل و چند سال بود که آن پادشاه ظالم بر ایران حکومت مطلقه میکرد و حقیقتاً هیچ چیز هم جلودار او نبود. مفاسد حکومت ناصرالدینشاهی، هم دامنهی اقتصادی داشت، هم دامنهی سیاسی داشت، هم دامنهی معارفی و دینی داشت؛ مثلاً یکی از اهداف ناصرالدین شاه - طبق اسنادی که امروز در اختیار هست - این بود که نفوذ علما را در جامعه کم کند. بعضی از غربزدهها و قدرتزدههای زمان ما میخواستند مبارزهی رضاخان با روحانیت را به حساب جریانات روشنفکری بگذارند؛ که بله، رضاخان میدید که علما مرتجعند، و چون میخواست کشور را نوسازی کند، لذا با علما مبارزه میکرد! معلوم میشود که این قضیه اینطورها نیست؛ مسألهی مبارزهی با علما، در دستور کار همهی سلاطین مستبد بود؛ نمیتوانستند در کنار و روبهروی خود کانون قدرتی را تحمل کنند که تا اعماق دل مردم نفوذ دارد. رضاخان با همان انگیزهیی با علما برخورد میکرد که ناصرالدین شاه میخواست برخورد کند. در همین قضیه، میرزای بزرگ (رضواناللَّهعلیه) قبلاً یکی، دو نامه به ناصرالدین شاه نوشت و او را از این کارها نهی کرد؛ اما او با تعبیرات توهینآمیز و سبکی به میرزا جواب داد: شما مشغول درس و کار خودتان باشید؛ به این کارها کاری نداشته باشید! میبینید که این عبارت هم عبارت آشنایی است و در طول این صد و چند سال، طرفداران قدرت مطلقهی شخصی، بارها آن را به علما گفتند: بروید مشغول مدرسه و مسجد خودتان باشید؛ به سیاست چه کار دارید؟! پس ناصرالدین شاه دارای یک حکومت مطلقه و مستبدهی فردی بود که با اخلاق و اقتصاد و دین و روحانیت محبوب مردم معارضه و ناسازگاری داشت. بنابراین، یک بعد فتوای میرزای شیرازی، مبارزه با این خودکامه و کشیدن دندان قدرتمند این پلنگ تیزدندان بود؛ و حقیقتاً دندان او کشیده شد و قدرت او کم شد. این قضیه مربوط به سال 1308 هجری است؛ یعنی چهار سال پیش از رحلت میرزا، و تقریباً پنج سال پیش از مرگ ناصرالدین شاه. ثانیاً، مبارزهی با استعمار و نفوذ خارجیها در این کشور بود. در چند سال آخر عمر ناصرالدین شاه - سالهای اول قرن چهاردهم؛ یعنی از سال 1300 به بعد - کار دربار ناصرالدین شاه، امتیاز دادن به این دولت و آن دولت، این کمپانی و آن کمپانی، و گرفتن پول و فروختن مملکت شده بود؛ مثل امتیاز رویتر و همین امتیاز تنباکو و غیره! با آن حرکت عظیم میرزا و آن فتوای کوبنده، جلوی این انحصارها و امتیازها و دخالتهای خارجی هم گرفته شد. ثالثاً، مبارزهی با غربزدگانی بود که در همان ایام، تازه شروع به ایجاد جریانهای فکری در داخل کشور کرده بودند و روی خودشان نام «روشنفکر» گذاشته بودند؛ از قبیل میرزا ملکمخان و امثال او؛ که اینها نه فقط با این حرکت خیانتبار ناصرالدین شاه مبارزه نکردند، بلکه همین شخص نامبرده - که او را به اصطلاح بنیانگذار و پدر روشنفکری در ایران دانستهاند - حتّی خود دلال انحصارات خارجی هم بود! آنهایی که دم از روشنفکری و دفاع از منافع ملت میزدند، آنطور برخورد کردند؛ اما روحانیت و در رأس آن میرزای بزرگ، اینگونه قاطع و کوبنده با همهی اینها مبارزه کرد؛ این پرچم پُرافتخاری است که میرزای شیرازی آن را بلند کرد و بعد از او این پرچم نخوابید. اگرچه قبل از میرزا هم از اینگونه قضایا بود - زمان میرزای قمی، زمان کاشفالغطاء و دیگران و دیگران، که در دفاع از منافع ملت اسلامی و اسلام و مسلمین و ورود در مسائل اجتماعی سعی وافری داشتند - لیکن نمونهی کامل آن، این حرکت بود. بعد از میرزا نیز شاگردان او و بزرگان حوزهی علمیهی نجف و کربلا و سامرا و قم و بقیهی مراکز اسلامی، هرجا که محل حضور یک رهبر اسلامی و حضور قدرتمندانهی اسلام بود، اینها حضور داشتند؛ و این یکی از عجایب تاریخ ایران است؛ و عجیبتر این است که این حادثه برای مردم ما شناخته شده نیست! مردم ما نمیدانند که وقتی ایتالیاییها وارد لیبی شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سیّدمحمّد کاظم طباطبایی - صاحب عروه - و بعضی دیگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان لیبی و علیه ایتالیاییها فتوای جهاد دادند. مردم نمیدانند که وقتی انگلیسیها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیةاللَّهالعظمی سیّد عبدالحسین لاری - آن ملای مجاهد طراز اول - اعلام جهاد داد و مردم را مسلح کرد و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد. مردم ایران نمیدانند که مرحوم شیخالشریعهی اصفهانی - مرجع تقلید بزرگ ساکن نجف - فتوا داد که استعمال اجناس مصنوعهی در داخل کشور لازم است و مردم باید از استفاده از مصنوعات خارجی اجتناب کنند، تا به این ترتیب دیگران در داخل کشور نفوذ نکنند. همه میدانند که در ژاپن، حدود صد سال پیش از این گفتند که مردم حق ندارند از مصنوعات خارجی استفاده کنند، تا در داخل آن کشور چرخ اقتصاد به کار بیفتد؛ اما نمیدانند که در همان زمان، بلکه زودتر از آن، عین همین پیشنهاد و همین فتوا، از طرف مراجع و علمای شیعه صادر شد؛ منتها متأسفانه در داخل کشور، هیچ کس از سرجنبانها و اهل قلم و اهل سیاست و روشنفکران کمکشان نکرد! فتوای میرزای شیرازی دوم - مرحوم میرزا محمّدتقی شیرازی - در مقابلهی با انگلیسیها، و فتوای تحریم انتخابات قلابی انگلیسیها در عراق، نمونهیی دیگر از حضور علما در صحنهی سیاست است. آن روز مرحوم شریعت اصفهانی فتوا داد که شرکت در انتخابات قلابی انگلیسیها حرام است؛ کار سیاسی از این روشنتر، از این قویتر، از این روشنبینانهتر؟ امروز مسألهی آن انتخابات یواش یواش دارد از لابلای کتابها خارج میشود! آن علما و مراجع، سلف صالح شما هستند. این است معنای آن مطلبی که امام بزرگوار ما مکرر میفرمودند که علما پیشوایان نهضت مردم علیه ظلم و استبداد در طول سالیان متمادی بودهاند؛ و اینهاست که به شخصیتهایی مثل مرحوم سیّدحسن مدرس و مرحوم آیةاللَّه کاشانی منتهی شد؛ اینها طلبههای همان مدرسه و شاگردان همان اساتید بودند که اینطور در ایران درخشیدند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزهی علمیهی قم - 1370/11/30 عنوان فیش :بیتفاوت نبودن شیخ جعفر کاشف الغطاء و میرزای قمی نسبت به دستگاه حکومت کلیدواژه(ها) : دخالت روحانیون در حکومت دینی, روحانیت شیعه, تاریخ روحانیت شیعه, شیخ جعفر کاشفالغطاء, رساله عباسیه, کشف الغطاء, مواضع روحانیت نسبت به حکومتها, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [در سطح عرض و طول دنیای اسلام - چه در طول تاریخ از جهتی، و چه به حسب مذاهب گوناگونی که هست - روحانیون نسبت به دستگاهها سه نوع موضعگیری میتوانستند داشته باشند:] موضع دوم، موضع بیتفاوت است؛ مثل مواضعی که روحانیت ما در گذشته و در طول زمان با دستگاهها و دولتها داشت. البته همان موضع بیتفاوت هم اینطور نبود که در آن جاهایی که لازم میدانست، همکاری نکند. مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رضوان الله تعالی علیه) به گمان زیاد آنطور که از مقدمهی کتاب برمیآید کتاب کشف الغطاء را برای ادارهی دستگاه فتحعلی شاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلی شاه به عنوان سلطان مسلمین اسم میآورد و مسائلی را ذکر میکند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی (رضوان اللّه علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه، رسالهی جهادش رسالهی عباسیه را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آنها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانهتر از مرحوم کاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا بوده و از نزدیک اوضاع را میدیده و میدانسته که چگونه باید با آنها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است. بنابراین، آن روزی هم که علما از دستگاه جدا بودند، اینطور نبود که بکلی بیتفاوت باشند؛ آن هم وضع امروز نمیتواند باشد؛ امکان ندارد باشد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان بوشهر - 1370/10/11 عنوان فیش :مقابله علما در بوشهر با انگلیسی ها در زمان محمدشاه قاجار کلیدواژه(ها) : همراهی روحانیت شیعه با مردم, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, تفاوت علمای شیعه با علمای اهل سنت, مبارزه علما با انگلیس, مبارزات ضد استعماری علما, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ قاجاریه, روحانیت شیعه, همراهی روحانیت شیعه با مردم, تاریخ روحانیت شیعه, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, دخالتهای انگلیس در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : همیشه علمای ما برای مردم کار و تلاش میکردند، زحمت میکشیدند، فقرا را پاسداری میکردند، به آنها رسیدگی میکردند؛ دأب و روش علما این بود. نمیخواهیم بگوییم که این از آن عامهایی است که تخصیص نخورده و استثناء ندارد؛ خیر، اینطوری نیست. دأب اصلی بر این بود که به فقرا و طبقات ضعیف کمک کنند و برای حفاظت از آنها، در مقابل زورگو بایستند، در مقابل خان بایستند، در مقابل سلطان بایستند. اصلًا علمای ما بخصوص علمای شیعه همیشه به این معنا معروف بودهاند. میدانید که از لحاظ عقیدهی فقهی، یک تفاوت کوچک اینجا بین علمای برادران اهل سنّتِ ما با ما هست، و آن این است که آنها هر حکومتی را واجبالاطاعه میدانند؛ اما شیعه اینطوری نیست. شیعه همیشه خاری در چشم حکومتهای باطل بوده و اوضاع نابسامان را تحمل نمیکرده است. البته آن برادران اهل سنت هم در موارد خاصی مبارزات فوقالعاده و جالبی با حکومتهای ظلم و طاغین داشتهاند، که ما نمونههایش را در کشورهای دیگر و بعضاً در این کشور سراغ داریم و میشناسیم؛ اما این دأب علمای شیعه و علمای امامیه بود که با ضعفا خوب بودند و به آنها کمک میکردند و با حکومتهای طاغوت و قدرتمندها درمیافتادند. این هم از جمله وظایفی است که ربطی به این ندارد که حالا انقلاب پیروز شده بود، یا نشده بود؛ حکومت اسلامی بود، یا نبود؛ تکلیف ما و بنای ما بر این بود. همین استان شما همینطور بوده است. آن روزی که انگلیسیها در زمان محمّد شاه قاجار در بوشهر پیاده شدند، برای اینکه او هرات را زیر فشار قرار داده بود، اینجا اهرم فشاری برای او به وجود آمد. چه کسی در مقابل اینها ایستاد؟ چه کسی به امثال رئیسعلی فتوا داد و برایشان بیان کرد و تشویق کرد و تحریض کرد و به مردم دلگرمی و قدرت داد؟ غیر از علما چه کسانی بودند؟ آنها در مقابل زورگوها و قلدرها میایستادند. این تکلیف همیشهی ماست و باید آن را رعایت کنیم. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان کرمان - 1370/08/20 عنوان فیش :زندگی شیخ طوسی؛ نمونهای از همراهی روحانیت شیعه با مردم در طول تاریخ کلیدواژه(ها) : روحانیها, جایگاه روحانیون در روند انقلاب اسلامی, هنر روحانیون در طول تاریخ, روحانیت شیعه, علمای شیعه, شیخ طوسی, حوزه علمیه نجف, علمای دوران صفویه, علامه مجلسی, سلسله صفویه, دخالت روحانیون در حکومت دینی, همراهی روحانیت شیعه با مردم, تقیه روحانیت شیعه, تاریخ روحانیت شیعه, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, تاریخ علما و فقهای سلف, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, علمای دوران صفویه, تاریخ صفویه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آنچه برای ما روحانیون مهم است، این است که جایگاه خودمان را در روند انقلاب پیدا کنیم. به نظر من، هنر روحانیت در طول تاریخ این بوده که جای خودش را پیدا کرده است؛ بخصوص آقایان جوان و برادران پُرنشاط باید برای آیندهها به این نکته توجه کنند. این بینش، افق دید روحانیت را مشخص میکند. هزار سال است که روحانیت شیعه به صورت یک صنف و یک قشر باقی است. از این هزار سال، حدود چهارصد سالش دوران عدم تقیه است که کشور، کشور شیعه؛ و روحانیت هم روحانیت شیعه بود اما ششصد سال از این هزار سال، دورانی است که روحانیت در تقیه، در خفا، در فرار و در حبس زندگی کرده است. این تاریخ هزارساله، دو دوران کاملًا متمایز از هم را گذرانده است. همین علامهی حلی با این عظمت را که شما میبینید، یا محقق، یا شیخ طوسی با آن علو مقام که از لحاظ علمی، در بین همهی علمای شیعه از اول تا امروز، نظیرش واقعاً نیامده است اینها در نهایت شدت زندگی کردند. خانه و کتابخانهی شیخ طوسی را در بغداد آتش زدند؛ مردی که سالهای متمادی در بغداد مسند تدریس داشت، آواره کردند؛ به نجف پناه آورد و بعد از آن، سالها در نجف زندگی کرد که نجف حوزه شد؛ و الّا حوزهی شیعه به خاطر وجود شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی، در بغداد بود؛ بعد ایشان را که آواره کردند، به نجف آمد و در آنجا بساط تدریس و علم را گستراند. این سلسلهی علمای بزرگی که شما قبل از صفویه میشناسید شهیدین، محقق کرکی ، دیگران و دیگران در آن دوران زندگی کردند. آن دوران، دوران اختناق و شدت بود. آنان در آن دوران توانستند خودشان را حفظ کنند؛ یعنی جای خودشان را پیدا کردند. جایشان کجاست؟ جایشان در کنار مردم مظلوم شیعه. آنان میتوانستند برای خودشان، حسابی جدا از حساب مردم باز کنند؛ اما هیچوقت این کار را نکردند؛ در کنار مردم باقی ماندند. بعد ناگهان تحولی انجام گرفت و صفویه روی کار آمدند و علما آزاد شدند؛ یعنی علمای شیعه در فضای واسعی قرار گرفتند. شما ملاحظه کنید، در میان علمای دوران صفویه، شیخالاسلام هست، عالم معروف مورد توجه شاه هست، میرداماد هست، شیخ بهایی هست، ملّا محمّد باقر سبزواری هست. همهی آنان شیخالاسلامها و علمای بزرگ و مورد توجه دربارها بودند؛ اما زندگی آنان را که نگاه میکنید، میبینید مثل یک عالم غیر وابستهی به دستگاهها زندگی میکردند؛ یعنی درست در کنار مردم، با مردم، در خدمت مردم و برای مردم؛ این چیز خیلی عجیبی است. یا مثلًا «مجلسی» که شیخالاسلام بزرگ اصفهان بوده و آن دستگاه باعظمت را داشته، یک روحانی بوده که مردم به او مراجعه میکردند و مسئله میپرسیدند؛ همین کارهایی که امروز روحانیون در طول این مدت میکردهاند. بعد هم وقتیکه دوران ارتباط با سلاطین پایان گرفت (در آن اوایل، چون سلاطین صفویه به علما احتیاج داشتند، به آنها روی میآوردند و به طرفشان میرفتند؛ لذا یک مقدار ارتباط داشتند) شما میبینید که علما سلسلهی جداگانهیی شدند که باز در خدمت دین، در خدمت معارف و در خدمت مردم بودند و هیچکس نتوانست از آنان سوءاستفاده کند. این را با روحانیت بقیهی فرق اسلامی فرق گوناگون سنی، فرق اباضیه و زیدیه و امثال اینها، که به آن معنا سنی هم نیستند؛ بعضی خوارجند مقایسه کنید؛ هیچکدام از آنها این خصوصیت شیعه و علمای امامیه (رضوان اللّه علیهم) را نداشتند. به نظر من، این موهبت الهی است؛ یعنی ناشی از یک عقل الهی است که خدای متعال به آنان الهام کرد و آنان جایگاه را پیدا کردند. من نمیخواستم به تفصیل دراینباره صحبت بکنم؛ منظور اشارهیی بر وضع کنونی بود. البته این وضعی که امروز پیش آمده - یعنی دین و فقه حاکم شده است - در طول تاریخ اسلام سابقه ندارد. این چیزی است که جز در دورهی حکومت اسلامی بعد از صدر اسلام - همان چند سال معدود - دیگر وجود نداشته است. این وضع را نمیشود با وضع زمان صفویه مقایسه کرد؛ آنها یک مشت کودتاچی و قلدرهایی بودند که سر کار آمدند و تصادفاً شیعه بودند؛ مثل قاجاریه که در این کشور حاکم بودند. صفویه با قاجاریه، از لحاظ محتوای کار و سلطنت و بقیهی شرایط حکومت، تفاوتی که نداشته است؛ فقط وابستگی شیعی داشتند. من میخواهم این را عرض بکنم که امروز مسأله چیز دیگری است. امروز موضع روحانیت چه باید باشد و کجا قرار بگیرد؟ حقیقت این است که امروز در جهات مختلف، روحانیت باید در موضع حراست و دفاع از نظام قرار بگیرد؛ این را هرگز نباید فراموش کرد. امروز هیچ عاملی نباید بتواند روحانیت شیعه را از دفاع از نظام جمهوری اسلامی منفک کند. هر شرایطی که پیش بیاید، اینگونه است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان کرمان - 1370/08/20 عنوان فیش :زندگی سخت عالمانی چون شیخ طوسی در طول تاریخ کلیدواژه(ها) : شیخ طوسی, حوزه علمیه نجف, همراهی روحانیت شیعه با مردم, علمای دوران صفویه, تاریخ روحانیت شیعه, علمای شیعه, روحانیت شیعه, هنر روحانیون در طول تاریخ, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ علما و فقهای سلف نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : علامهی حلی با این عظمت را که شما میبینید، یا محقق، یا شیخ طوسی با آن علو مقام - که از لحاظ علمی، در بین همهی علمای شیعه از اول تا امروز، نظیرش واقعاً نیامده است - اینها در نهایت شدت زندگی کردند. خانه و کتابخانهی شیخ طوسی را در بغداد آتش زدند؛ مردی که سالهای متمادی در بغداد مسند تدریس داشت، آواره کردند؛ به نجف پناه آورد و بعد از آن، سالها در نجف زندگی کرد که نجف حوزه شد؛ والّا حوزهی شیعه به خاطر وجود شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی، در بغداد بود؛ بعد ایشان را که آواره کردند، به نجف آمد و در آنجا بساط تدریس و علم را گستراند.این سلسلهی علمای بزرگی که شما قبل از صفویه میشناسید - شهیدین، محقق کرکی، دیگران و دیگران - در آن دوران زندگی کردند. آن دوران، دوران اختناق و شدت بود. آنان در آن دوران توانستند خودشان را حفظ کنند؛ یعنی جای خودشان را پیدا کردند. جایشان کجاست؟ جایشان در کنار مردم مظلوم شیعه. آنان میتوانستند برای خودشان، حسابی جدا از حساب مردم باز کنند؛ اما هیچوقت این کار را نکردند؛ در کنار مردم باقی ماندند. بعد ناگهان تحولی انجام گرفت و صفویه روی کار آمدند و علما آزاد شدند؛ یعنی علمای شیعه در فضای واسعی قرار گرفتند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان کرمان - 1370/08/20 عنوان فیش :زندگی ساده و جایگاه مردمی علامه مجلسی و دیگر علمای زمان صفویه کلیدواژه(ها) : همراهی روحانیت شیعه با مردم, علمای دوران صفویه, تاریخ روحانیت شیعه, هنر روحانیون در طول تاریخ, علمای شیعه, علامه مجلسی, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, تاریخ علما و فقهای سلف نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در میان علمای دوران صفویه، شیخالاسلام هست، عالم معروف مورد توجه شاه هست، میرداماد هست، شیخ بهایی هست، ملامحمّدباقر سبزواری هست. همهی آنان شیخالاسلامها و علمای بزرگ و مورد توجه دربارها بودند؛ اما زندگی آنان را که نگاه میکنید، میبینید مثل یک عالم غیروابستهی به دستگاهها زندگی میکردند؛ یعنی درست در کنار مردم، با مردم، در خدمت مردم و برای مردم؛ این چیز خیلی عجیبی است. یا مثلاً «مجلسی» که شیخالاسلام بزرگ اصفهان بوده و آن دستگاه باعظمت را داشته، یک روحانی بوده که مردم به او مراجعه میکردند و مسأله میپرسیدند؛ همین کارهایی که امروز روحانیون در طول این مدت میکردهاند. بعد هم وقتی که دوران ارتباط با سلاطین پایان گرفت (در آن اوایل، چون سلاطین صفویه به علما احتیاج داشتند، به آنها روی میآوردند و به طرفشان میرفتند؛ لذا یک مقدار ارتباط داشتند) شما میبینید که علما سلسلهی جداگانهیی شدند که باز در خدمت دین،در خدمت معارف و در خدمت مردم بودند و هیچکس نتوانست از آنان سوء استفاده کند. |