[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس - 1397/07/04
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
اوّلی که جنگ شد... از دزفول و از اهواز و مانند اینها مرتّب تلفن میزدند به همان مرکز و اظهار میکردند که کمبود دارند؛ کمبود نیرو، کمبود مهمّات، کمبود امکانات. بحث نیرو که شد، بنده به ذهنم رسید که من یک کار میتوانم بکنم و آن اینکه بروم دزفول، آنجا بنشینم و اطّلاعیّه بدهم و پخش کنم اینجا و آنجا و درخواست کنم که جوانها بیایند؛ یک چیزِ این‌جوری به ذهن من رسید. خب، لازم بود از امام اجازه بگیریم؛ بدون اجازه‌ی ایشان که نمیشد من بروم؛ رفتم جماران... آمدیم داخل اتاق. داخل اتاق دیدم چند نفر هستند، مرحوم چمران هم نشسته بود. من به امام گفتم به نظر من رسیده که اگر بروم منطقه‌ی جنگی، وجودم مؤثّرتر است تا که اینجا بمانم؛ شما اجازه بدهید من بروم. امام بدون تأمّل گفتند: بله، بله، شما بروید! یعنی برخلاف آنچه ما خیال میکردیم امام میگویند نه، بدون هیچ ملاحظه گفتند بله، بله، شما بروید. وقتی‌که به من گفتند شما بروید -که من خیلی خوشحال شدم- مرحوم چمران گفت: آقا! پس اجازه بدهید من هم بروم. گفتند: شما هم بروید. بعد من دیگر رو کردم به مرحوم چمران، گفتم پا شو دیگر، معطّل چه هستی؟ بلند شویم برویم. آمدیم بیرون، قبل از ظهر بود. قصد من این بود که همان‌وقت حرکت کنیم، ایشان گفت که نه، صبر کنیم تا عصر. چون من تنها بودم، [یعنی] من با کسی نمیخواستم بروم، تنها میخواستم بروم، ایشان یک عِدّه و عُدّه‌ای داشت -که بعد که رفتیم،[دیدیم] حدود شصت هفتاد نفر، ایشان افرادی را داشت- که آماده بودند و با ایشان تمرین کرده بودند، کار کرده بودند و ایشان میخواست با خودش بیاورد اینها را و اینها را باید جمع میکرد. به من گفت شما تا عصر صبر کن، و به جای دزفول هم میرویم اهواز، اهواز بهتر از دزفول است؛ گفتم باشد. خب ایشان از ما واردتر بود، بلدتر بود، من قبول کردم. … عصر راه افتادیم با مرحوم چمران، سوار یک سی۱۳۰ شدیم و آمدیم طرف اهواز. اهواز تاریک محض بود! … در تاریکی رفتیم به پادگان لشکر ۹۲ و آنجا بودیم و بعد هم رفتیم استانداری و دیگر [آنجا] بودیم. همان شب اوّلی که رسیدیم، مرحوم چمران، آن جماعتِ خودش را جمع کرد و گفت میرویم عملیّات؛ گفتیم چه عملیّاتی؟ گفت میرویم شکار تانک. بنده هم یک کلاشینکف داشتم، مال خودم بود -کلاشینکف شخصی داشتم که همراهم بود- گفتم من هم بیایم؟ گفت بله، چه عیب دارد، شما هم بیایید. من هم عمامه و عبا و قبا را گذاشتم کنار و یک دست لباس سربازی گَله‌گشادِ منحوس به ما دادند پوشیدیم و شبانه با اینها رفتیم؛ درحالی‌که بنده نه تمرین نظامی دیده بودم و نه سلاح مناسب داشتم، یعنی برای شکار تانک کسی با کلاشینکف نمیرفت. البتّه آنها هم آرپی‌جی و مانند اینها نداشتند؛ آنها هم همین‌طور با همین سلاح و مانند اینها [بودند.] رفتیم و شکار تانک هم نکردیم و برگشتیم!

مربوط به :بیانات در دانشگاه فرهنگیان - 1397/02/19
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
ما خوشبختانه در محیط زندگی خودمان امروز الگو داریم، الگوهای برجستهای داریم. ما دیگر امروز دچار فَقدِ الگو نیستیم که برویم سراغ فلان آدم تاریخی بیگانه؛ امروز در زندگی خودمان، جلوی چشم خودمان[ الگو داریم.]... شهید چمران یک الگو است؛ شهید چمران یک دانشمند به معنای واقعی کلمه بود؛ دانشمند بود، درسخوانده و تحصیلکرده بود امّا یک مبارز واقعی، یک مجاهد واقعی هم بود، به معنای واقعی کلمه.

مربوط به :بیانات در دانشگاه فرهنگیان - 1397/02/19
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
شهید چمران یک الگو است؛ شهید چمران یک دانشمند به معنای واقعی کلمه بود؛ درسخوانده و تحصیلکرده بود امّا یک مجاهد واقعی هم بود، به معنای واقعی کلمه.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین - 1393/09/06
عنوان فیش :وجود الگوهای برجسته برای بسیجیان
کلیدواژه(ها) : عرصه‌های حضور بسیج, شهید چمران, ارتباط آیت الله خامنه ای با شهید چمران, شهید برونسی, شهید مجید شهریاری, دکتر کاظمی آشتیانی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, غنی‌سازی هسته‌ای, تاریخ جمهوری اسلامی بعد از رحلت امام خمینی(ره)
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
عرصه‌ها[ی حضور بسیج] بى‌پایان است. عرصه‌ها هیچ محدودیّتى ندارد. عرصه‌ى دفاع، عرصه‌ى سیاست، عرصه‌ى سازندگى، عرصه‌ى اقتصاد، عرصه‌ى هنر، عرصه‌ى علم و تحقیق، تشکّل‌هاى مذهبى، عزادارى‌ها؛ همه‌جا و همه‌جور؛ اینها عرصه‌هاى حضور بسیج است؛ همه‌جا
در همه‌ى این مراکز هم ما الگو داریم؛ الگوهاى برجسته‌اى داریم که اینها نشان دادند که برجسته‌اند، بزرگند. در جنگ سرداران بزرگى داشتیم، شخصیّت‌هاى برجسته؛ حالا بعضى‌ها نخبه‌ى علمى بودند، آمدند در جنگ شدند سرباز و فعّال و تفنگ‌به‌دست؛ مثل مرحوم شهید چمران. چمران یک نخبه‌ى علمى بود، نخبه‌ى هنرى هم بود؛ خودش به من میگفت: من در عکّاسى هنرمندم. آمده بود جنگ، لباس نظامى پوشیده بود، شد نظامى؛ [امّا] قبل از اینکه وارد این میدان بشود، نخبه بود. بعضى قبل از اینکه وارد این میدان بشوند نخبه نبودند، این میدان آنها را به فلک رساند؛ مثل اوستا عبدالحسین بنّا، که یک شاگرد بنّا بود؛ وارد میدان جنگ شد، رسید به خورشید، اوج گرفت، نخبه شد، آن هم چه نخبه‌اى! اینها برجسته‌اند. ما در علم و تحقیق نخبه‌هاى برجسته‌اى داریم، مثل مرحوم کاظمى آشتیانى که این سلّول‌هاى بنیادى و این تشکیلات عظیم را راه انداخت و انسانهاى زیادى را تربیت کرد - همکارانش هم همان‌جور هستند؛ امروز هم بحمدالله این حرکت ادامه دارد - یا مثل شهید شهریارى؛ که این روزها اسم شهید شهریارى را مى‌آوریم، چون این روزها سالگرد شهادت او است؛بقیّه هم همین‌طور: رضایى‌نژاد، على‌محمّدى، احمدى روشن؛ اینها نخبگانى بودند در وادى علم و تحقیق که بسیجى‌وار کار کردند؛ شهید شهریارى بسیجى‌وار کار کرد. آن روزى که درها را به روى ملّت ایران خواستند ببندند - با آن شیوه‌هایى که حالا خیلى‌ها از آحاد مردم در تلویزیون، در خبرها چیزهایى را شنفتند، خیلى‌ها هم پشت پرده است که بعدها روشن خواهد شد که چقدر خباثت کردند - که محصول این رادیوداروها به دست مردم نرسد و جمهورى اسلامى دچار مشکل بشود و گفتند «نمیفروشیم» که این مرکز تهران تعطیل بشود، اینها - مرحوم شهید شهریارى - هم مشغول کار شدند، تلاش کردند، که بعد آمدند به ما گفتند که توانستیم بیست درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطّلاع دادند که ما لوله‌ى سوخت و صفحه‌ى سوخت را هم ساختیم؛ دشمن [متحیّر] ماند. این کار کار بسیجى بود؛ این کار کار معمولى نبود. در همه‌ى این میدانهایى که ذکر کردیم، هزاران انسان بزرگ بودند و هستند و تلاش کردند که بعضى را اسم آوردیم.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین - 1393/09/06
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
در جنگ سرداران بزرگى داشتیم، شخصیّتهاى برجسته؛ حالا بعضىها نخبهى علمى بودند، آمدند در جنگ شدند سرباز و فعّال و تفنگبهدست؛ مثل مرحوم شهید چمران. چمران یک نخبهى علمى بود، نخبهى هنرى هم بود؛ خودش به من میگفت: من در عکّاسى هنرمندم.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین - 1393/09/06
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
در جنگ سرداران بزرگی داشتیم، شخصیّتهای برجسته؛ حالا بعضیها نخبهی علمی بودند، آمدند در جنگ شدند سرباز و فعّال و تفنگبهدست؛ مثل مرحوم شهید چمران. چمران یک نخبهی علمی بود، نخبهی هنری هم بود؛ خودش به من میگفت: من در عکّاسی هنرمندم. آمده بود جنگ، لباس نظامی پوشیده بود، شد نظامی؛ [امّا] قبل از اینکه وارد این میدان بشود، نخبه بود.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین - 1393/09/06
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
چمران یک نخبهی علمی و هنری بود.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین - 1393/09/06
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
چمران قبل از اینکه وارد میدان جنگ بشود، نخبه بود.

مربوط به :بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در هشتمین همایش ملی نخبگان جوان - 1393/07/30
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
شهید چمران یک نخبه‌ى علمى بود؛ چمران را همه به‌عنوان یک سرباز و سردار و جنگ‌آور مى‌شناسند امّا چمران یک نخبه‌ى علمى درجه‌ى یک بود - من، هم از خود او شنیدم و هم از دیگران شنیدم - در مراکزى که در آمریکا تحصیل میکرد، جزو بالاترین درجات دانشجویانى بود که آنجا تحصیل میکردند؛ یک نخبه‌ى علمى به تمام معنا بود امّا احساس کرد نیاز است که بیاید در این میدان کار کند؛ از همان استعداد، از همان توانایى، از همان همّت استفاده کرد وارد این میدان شد و کارهاى کارستانى انجام داد؛ این یک نخبه است.

مربوط به :بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در هشتمین همایش ملی نخبگان جوان - 1393/07/30
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
چمران را همه بهعنوان یک سرباز و سردار و جنگآور مىشناسند امّا چمران یک نخبهى علمى درجهى یک بود

مربوط به :بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در هشتمین همایش ملی نخبگان جوان - 1393/07/30
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
چمران در مراکزى که در آمریکا تحصیل میکرد، جزو بالاترین درجات دانشجویانى بود که آنجا تحصیل میکردند؛ یک نخبهى علمى به تمام معنا بود

مربوط به :بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در هشتمین همایش ملی نخبگان جوان - 1393/07/30
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
چمران یک نخبهى علمى به تمام معنا بود امّا احساس کرد نیاز است که بیاید در این میدان[جنگ] کار کند؛ از همان استعداد، از همان توانایى، از همان همّت استفاده کرد وارد این میدان شد و کارهاى کارستانى انجام داد؛ این یک نخبه است.

مربوط به :هفت خاطره‌ی رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس - 1393/07/03
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
میرفتیم برای شناسایی؛ در منطقهای که معروف به «دبّ حردان» است؛ دب حردان در غرب اهواز واقع است. ما این دفعه از طرف شمال میخواستیم برویم، از جادهای که میرود طرف سوسنگرد، از وسط جاده یک راهی بود آمدیم آنجا و بچهها در آنجا، مواضع خمپاره مستقر کرده بودند و ما هم داشتیم میآمدیم برویم طرف دب حردان، شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست، چه جوری است. چون مهم بود، خود دکتر چمران متقبل شده بود که این شناسایی را انجام بدهد، من هم بودم، یک عده هم از بچهها بودند.
آمدیم به یک نقطهای رسیدیم، بچهها تقسیم شدند به چند قسمت که بروند از طرفهای چپ و راست و روبهرو شناسایی کنند. آن عدهای که روبهرو رفته بودند با دستپاچگی آمدند و گفتند چند تا نفربر عراقی آمده اینجا و حالا یا برای شناسایی آمدند یا اینکه ماها را دیدهاند و آمدهاند که ما را بگیرند که احتمال اسارت و این چیزها بود. دکتر دید که اینها آرپیجی ندارند. چند تا آرپیجیدار را فرستاد، بعدهم خودش نتوانست آرام بگیرد. گفت من هم میروم. من هم میخواستم بروم نگذاشت، گفت نه شما نیا، هر چه اصرار کردم نگذاشت بروم، گفت شما همین جا باشید تا ما برگردیم. البته میشنیدیم صدای نفربر را، اینجور خیال میکنم که خیلی دور نبود، چند صد متری مثلاً فاصله داشت. دکتر و اینها رفتند، ما هم نشستیم با چند تا از بچهها، البته ما هم آرپیجیزن داشتیم و سلاح انفرادی هم داشتیم؛ ژ۳ و کلاشینکف.
نشسته بودیم منتظر که ببینیم اگر آنها احتیاج به کمک داشتند برویم جلو، اگر هم برگشتند که برگردیم عقب. در همین حین دیدیم که دور و بر ما را دارند با توپخانه میکوبند. اتفاقاً زیر یک درختی نشسته بودیم، چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم که سایه باشد، داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب میشد خودش، یک نشانی محسوب میشد آنجا را داشتند میکوبیدند .ما یک قدری دراز کشیدیم و خودمان را محافظت میکردیم، بعد دیدیم نه اینجا را سخت دارند میکوبند، گفتیم برویم آنطرفتر یک خرده، ببینیم چه میشود باز هم میکوبند یا نه. بنا کردیم با حالت خنده به سرعت خودمان را کشیدیم عقب، در همین حدین البته چند تا توپ زدند که ما خوابیدیم؛ خب من دقیقاً یادم است واقعاً لطف خدا بود که اینها به ما اصابت نمیکرد. همینطور که دراز کشیده بودیم اطراف ما این ترکشهای خمپاره میخورد زمین؛ تَرَک تَرَک تَرَک من میشنیدم صدایش را. حتی یک جوی آبی نزدیکمان بود، میریخت توی آب؛ تِک تِک تِک همچین پشت سر هم میریخت توی آب، داغ بود، جسم آهن داغی که خب توی آب بخورد یک صدایی میکند. یک مقداری که عقب رفتیم دیدیم همان نقطهای که ما نشسته بودیم - که درخت بود و اینها - همان نقطه را، دقیقاً همان نقطه را زدند که اگر ما آنجا بودیم این گلولهی توپ میخورد وسط جمع مثلاً شش، هفت نفری ما و لابد یک چند تا شهید داشتیم. غرض سعادت شهادت نداشتیم یا سعادت زنده ماندن داشتیم.

مربوط به :بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در هفتمین همایش ملی نخبگان جوان - 1392/07/17
عنوان فیش :بالاتر بودن استعداد ایرانی ها از سطح متوسط جهانی
کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, شهید چمران, استعداد ایرانی, پیشرفت علمی ایران, مرجعیت زبان فارسی, مرجعیت علمی
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
بنده تصوّر نمیکنم که حالا این کار[ رسیدن ایران به مرجعیت علمی دنیا] در ظرف پنج سال و ده سال و پانزده سال انجام بگیرد؛ نه، من چند سال پیش گفتم شما پنجاه سال دیگر، چهل سال دیگر این آینده را تصویر کنید که در دنیا هر کسی بخواهد به یافته‌های تازه‌ی علمی دست پیدا کند، مجبور بشود زبان فارسی یاد بگیرد؛ همّت را این قرار بدهید. کاری کنید که در دنیا دیگران محتاج دانش شما باشند، مجبور باشند زبان شما را یاد بگیرند تا به دانش شما دست پیدا کنند؛ این کار هم ممکن است؛ این کار ممکن است.
مرحوم دکتر چمران - شهید چمران - یک نخبه‌ی علمی بود؛ حالا او مشهور شده به جنگ و شهادت و تفنگ و مانند این چیزها، لکن یک نخبه‌ی علمیِ برجسته بود؛ در یکی از دانشگاه‌های برجسته‌ی آمریکا هم درس میخواند که بعد رها کرد و آمد، و در لبنان و بعد هم در کشور خودش مشغول جهاد شد. او به من میگفت که در دانشگاه‌های آمریکا - و بخصوص و از جمله در همان دانشگاهی که ایشان تحصیل میکرد - برجسته‌های درجه‌ی یک، معدود بودند و ایرانی‌ها در بین آنها بیشتر از همه بودند. ایرانی‌ها از متوسّط استعداد جهانی بالاترند؛ این را ما از افراد دیگر هم مکرّر شنیده‌ایم؛ عرض کردم حالا هم که تجربه‌ها این را نشان میدهد.

مربوط به :بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در هفتمین همایش ملی نخبگان جوان - 1392/07/17
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
مرحوم دکتر چمران - شهید چمران - یک نخبهی علمی بود؛ حالا او مشهور شده به جنگ و شهادت و تفنگ و مانند این چیزها، لکن یک نخبهی علمىِ برجسته بود؛ در یکی از دانشگاههای برجستهی آمریکا هم درس میخواند که بعد رها کرد و آمد، و در لبنان و بعد هم در کشور خودش مشغول جهاد شد. او به من میگفت که در دانشگاههای آمریکا - و بخصوص و از جمله در همان دانشگاهی که ایشان تحصیل میکرد - برجستههای درجهی یک، معدود بودند و ایرانیها در بین آنها بیشتر از همه بودند. ایرانیها از متوسّط استعداد جهانی بالاترند.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
این پیشنهادی هم که در باره‏ی نام‏گذاری روز شهادت شهید چمران به نام روز «بسیج اساتید» و «اساتید بسیجی» ذکر شد، به نظرم پیشنهاد معنی‏دار و پرمغزی است. مرحوم شهید چمران حقاً یک نمونه و مظهری بود از آن چیزی که انسان دوست می‏دارد تربیت جوانان ما و دانشگاهیان ما به آن سمت حرکت بکند. بد نیست.
و حق این شهید عزیز هم ایجاب می‏کند که چند کلمه‏ای در باره‏ی شهید چمران صحبت کنیم. اولًا این شهید یک دانشمند بود؛ یک فرد برجسته و بسیار خوش‏استعداد بود. خود ایشان برای من تعریف می‏کرد که در آن دانشگاهی که در کشور ایالات متحده‏ی آمریکا مشغول درسهای سطوح عالی بوده- آن‏طور که به ذهنم هست ایشان یکی از دو نفرِ برترینِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب می‏شده- تعریف می‏کرد برخورد اساتید را با خودش و پیشرفتش در کارهای علمی را. یک دانشمند تمام‏عیار بود. آن وقت سطح ایمان عاشقانه‏ی این دانشمند آن‏چنان بود که نام و نان و مقام و عنوان و آینده‏ی دنیائیِ به ظاهر عاقلانه را رها کرد و رفت در کنار جناب امام موسای صدر در لبنان و مشغول فعالیتهای جهادی شد؛ آن هم در برهه‏ای که لبنان یکی از تلخ‏ترین و خطرناک‏ترین دورانهای حیات خودش را می‏گذرانید. ما اینجا در سال 57 می‏شنیدیم خبرهای لبنان را. خیابانهای بیروت سنگربندی شده بود، تحریک صهیونیستها بود، یک عده هم از داخل لبنان کمک می‏کردند، یک وضعیت عجیب و گریه‏آوری در آنجا حاکم بود، و صحنه هم بسیار شلوغ و مخلوط بود.
همان وقت یک نواری از مرحوم چمران در مشهد دست ما رسید که این اولین رابطه و واسطه‏ی آشنائی ما با مرحوم چمران بود. دو ساعت سخنرانی در این نوار بود که توضیح داده بود صحنه‏ی لبنان را که لبنان چه خبر است. برای ما خیلی جالب بود؛ با بینش روشن، نگاه سیاسیِ کاملًا شفاف و فهم عرصه- که توی آن صحنه‏ی شلوغ چه خبر است، کی با کی طرف است، کی‏ها انگیزه دارند که این کشتار درونی در بیروت ادامه داشته باشد- این‏ها را در ظرف دو ساعت در یک نواری ایشان پر کرده بود و فرستاده بود، که دست ما هم رسید. رفت آنجا و تفنگ دستش گرفت. بعد معلوم شد که نگاه سیاسی و فهم سیاسی و آن چراغ مه‏شکنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص می‏کند؛ چراغ مه‏شکن لازم است که همان بصیرت است. آنجا جنگید؛ بعد که انقلاب پیروز شد، خودش را رساند اینجا.
از اول انقلاب هم در عرصه‏های حساس حضور داشت. رفت کردستان و در جنگهایی که در آنجا بود حضور فعال داشت؛ بعد آمد تهران و وزیر دفاع شد؛ بعد که جنگ شروع شد، وزارت و بقیه‏ی مناصب دولتی و مقامات را کنار گذاشت و آمد اهواز، جنگید و ایستاد تا در 31 خرداد سال 60 به شهادت رسید. یعنی برای او مقام ارزش نداشت، دنیا ارزش نداشت، جلوه‏های زندگی ارزش نداشت.
این‏جور هم نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود، خوش‏ذوق بود، عکاس درجه‏ی یک بود- خودش به من می‏گفت من هزارها عکس گرفته‏ام، اما خودم توی این عکسها نیستم؛ چون همیشه من عکاس بوده‏ام- هنرمند بود. دل باصفائی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.
انسان باانصافی بود. لا بد قضیه‏ی پاوه را شماها می‏دانید که در پاوه بر روی بلندی‏ها، بعد از چند روز جنگیدن، مرحوم چمران با چند نفرِ معدودِ همراهش، محاصره شده بودند؛ ضد انقلاب این‏ها را از اطراف محاصره کرده بود و نزدیک بود به این‏ها برسند که امام اینجا از قضیه مطلع شدند، و یک پیام رادیوئی از امام پخش شد که همه بروند طرف پاوه؛ دوی بعد از ظهر این پیام پخش شد؛ ساعت چهار بعد از ظهر من توی این خیابانهای تهران شاهد بودم که همین طور کامیون و وانت و این‏ها بودند که از مردم عادی و نظامی و غیر نظامی از تهران و همین طور از همه‏ی شهرستانهای دیگر، راه افتادند بروند طرف پاوه. بعد از قضیه‏ی پاوه که مرحوم شهید چمران آمده بود تهران، توی جلسه‏ای که ما بودیم به نخست‏وزیرِ وقت گزارش می‏داد که بین این‏ها هم از قدیم یک رابطه‏ی عاطفی‏ای وجود داشت. مرحوم چمران توی آن جلسه این‏جوری گفت: وقتی ساعت دو پیام امام پخش شد، به مجرد پخش پیام امام و قبل از آنی که هنوز هیچ خبری از حرکت مردم به آنجا برسد، ما احساس کردیم که کأنه محاصره باز شد. می‏گفت: حضور امام و تصمیم امام و پیام امام آن‏قدر مؤثر بود که به صورت برق‏آسا و به مجرد اینکه پیام امام رسید، کأنه برای ما همه‏ی آن فشارها به پایان رسید؛ ضد انقلاب روحیه‏ی خودش را از دست داد و ما نشاط پیدا کردیم و حمله کردیم و حلقه‏ی محاصره را شکستیم و توانستیم بیاییم بیرون. آنجا نخست‏وزیر وقت خشمگین شد و به مرحوم چمران توپید که ما این همه کار کردیم، این همه تلاش کردیم، تو چرا همه‏ی این را به امام مستند می‏کنی؟! یعنی هیچ ملاحظه نمی‏کرد؛ منصف بود. با اینکه می‏دانست که این حرف گله‏مندی ایجاد خواهد کرد، اما گفت.
حضور برای او یک امر دائمی بود. ما از اینجا باهم رفتیم اهواز؛ اولِ رفتن ما به جبهه، به اتفاق رفتیم. توی تاریکی شب وارد اهواز شدیم. همه جا خاموش بود. دشمن در حدود یازده دوازده کیلومتری شهر اهواز مستقر بود. ایشان شصت هفتاد نفر هم همراه داشت که با خودش از تهران جمع کرده بود و آورده بود؛ اما من تنها بودم؛ همه با یک هواپیمای سی- 130 رفته بودیم آنجا. به مجردی که رسیدیم و یک گزارش نظامی کوتاهی به ما دادند، ایشان گفت که همه آماده بشوید، لباس بپوشید تا برویم جبهه. ساعت شاید حدود نه و ده شب بود. همان جا بدون فوت وقت، برای کسانی که همراه ایشان بودند و لباس نظامی نداشتند، لباس سربازی آوردند و همان جا کوت کردند؛ همه پوشیدند و رفتند. البته من به ایشان گفتم که من هم می‏شود بیایم؟ چون فکر نمی‏کردم بتوانم توی عرصه‏ی نبرد نظامی شرکت کنم. ایشان تشویق کرد و گفت بله، بله، شما هم می‏شود بیائید. که من هم همان جا لباسم را کندم و یک لباس نظامی پوشیدم و- البته کلاشینکف داشتم که برداشتم- و با این‏ها رفتیم.
یعنی از همان ساعت اول شروع کرد؛ هیچ نمی‏گذاشت وقت فوت بشود. ببینید، حضور این است. یکی از خصوصیات خصلت بسیجی و جریان بسیجی، حضور است؛ غایب نبودن در آنجایی که باید در آنجا حاضر باشیم. این یکی از اوّلی‏ترین خصوصیات بسیجی است.
در روز فتح سوسنگرد- چون می‏دانید سوسنگرد اشغال شده بود؛ بار اول فتح شد، دوباره اشغال شد؛ باز دفعه‏ی دوم حرکت شد و فتح شد- تلاش زیادی شد برای اینکه نیروهای ما- نیروهای ارتش، که آن وقت در اختیار بعضی دیگر بودند- بیایند و این حمله را سازماندهی کنند و قبول کنند که وارد این حمله بشوند. شبی که قرار بود فردای آن، این حمله از اهواز به سمت سوسنگرد انجام بگیرد، ساعت حدود یک بعد از نصف شب بود که خبر آوردند یکی از یگانهائی که قرار بوده توی این حمله سهیم باشد را خارج کرده‏اند. خب، این معنایش این بود که حمله یا انجام نگیرد یا بکلی ناموفق بشود. بنده یک یادداشتی نوشتم به فرمانده‏ی لشکری که در اهواز بود و مرحوم چمران هم زیرش نوشت- که اخیراً همان فرمانده‏ی محترم آمده بودند و عین آن نوشته‏ی ما را قاب کرده بودند و دادند به من؛ یادگار قریب سی‏ساله؛ الآن آن کاغذ در اختیار ماست- و تا ساعت یک و خرده‏ای بعد از نصف شب ما باهم بودیم و تلاش می‏شد که این حمله، فردا حتماً انجام بگیرد. بعد من رفتم خوابیدم و از هم جدا شدیم.
صبح زود ما پا شدیم. نیروهای نظامی- نیروهای ارتش- که حرکت کردند، ما هم با چند نفری که همراه من بودند، دنبال این‏ها حرکت کردیم. وقتی به منطقه رسیدیم، من پرسیدم چمران کجاست؟ گفتند: چمران صبح زود آمده و جلو است. یعنی قبل از آنی که نیروهای نظامیِ منظم و مدون- که برنامه ریخته شده بود که این‏ها در کجا قرار بگیرند و آرایش نظامی‏شان چگونه باشد- حرکت بکنند و راه بیفتند، چمران جلوتر حرکت کرده بود و با مجموعه‏ی خودش چندین کیلومتر جلو رفته بودند. بعد هم الحمد للَّه این کار بزرگ انجام گرفت، و چمران هم مجروح شد. خدا این شهید عزیز را رحمت کند. این‏جوری بود چمران. دنیا و مقام برایش مهم نبود؛ نان و نام برایش مهم نبود؛ به نام کی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت. باانصاف بود، بی‏رودربایستی بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عین لطافت و رقت و نازک‏مزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک سرباز سخت‏کوش بود.
من خودم می‏دیدم شلیک آر. پی. جی را که نیروهای ما بلد نبودند، به آن‏ها تعلیم می‏داد؛ چون آر. پی. جی جزو سلاحهای سازمانی ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجه‏ی عربی آر. بی. جی هم می‏گفت؛ ماها می‏گفتیم آر. پی. جی، او می‏گفت آر. بی. جی. او از آنجا بلد بود؛ یک مقدار هم از یک راه‏هائی گیر آورده بود؛ تعلیم می‏داد که این‏جوری آر. پی. جی را بایستی شلیک کنید. یعنی در میدان عملیات و در میدان عمل یک مرد عملی به طور کامل. حالا ببینید دانشمند فیزیک پلاسمایِ در درجه‏ی عالی، در کنار شخصیت یک گروهبانِ تعلیم‏دهنده‏ی عملیات نظامی، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوی و با آن سرسختی، چه ترکیبی می‏شود. دانشمند بسیجی این است؛ استاد بسیجی یک چنین نمونه‏ای است. این نمونه‏ی کاملش است که ما از نزدیک مشاهده کردیم. در وجود یک چنین آدمی، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‏آور است. این تضادهای قلابی و تضادهای دروغین- که به عنوان نظریه مطرح می‏شود و عده‏ای برای اینکه امتداد عملی آن برایشان مهم است دنبال می‏کنند- این‏ها دیگر در وجود یک همچنین آدمی بی‏معنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:
با عقل آب عشق به یک جو نمی‏رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم‏
نه، او آب و آتش را باهم داشت. آن عقل معنویِ ایمانی، با عشق هیچ منافاتی ندارد؛ بلکه خود پشتیبان آن عشق مقدس و پاکیزه است.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
در دانشگاه پرورش انسانِ در تراز شهید چمران لازم است؛ این را لازم داریم.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
نقش مهمِّ ایجاد بصیرت- هم در خود مجموعه، هم در مجموعه‏ی مخاطب شما که دانشجویان هستند- یکی از کارهای بسیار مهم است. و بصیرت خیلی نقش ایفاء می‏کند. تمرین حضور. همانی که در باره‏ی شهید چمران گفتم؛ شب تا ساعت یک بعد از نصف شب و بیشتر دنبال کار است، صبح زود- تاریک، روشن- جلوتر از همه توی جبهه است و هرجا لازم هست، حضور دارد. این حضور دائم و بهنگام در هر نقطه‏ای که لازم است را باید تمرین کنیم. همه‏ی ما باید این را یاد بگیریم.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش :زندگی و مبارزات شهید چمران؛ نمونه حضور بسیجی در عرصه‌های مختلف
کلیدواژه(ها) : شهید چمران, ارکان بسیجی بودن, روحیه بسیجی, فرهنگ بسیجی, ارتباط آیت الله خامنه ای با شهید چمران, آزادسازی پاوه, حضور آیت الله خامنه ای در دفاع مقدس, فتح سوسنگرد, بسیج اساتید, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
این شهید[چمران] یك دانشمند بود؛ یك فرد برجسته و بسیار خوش‌استعداد بود. خود ایشان برای من تعریف میكرد كه در آن دانشگاهی كه در كشور ایالات متحده‌ی آمریكا مشغول درسهای سطوح عالی بوده - آنطور كه به ذهنم هست ایشان یكی از دو نفرِ برترینِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب میشده - تعریف میكرد برخورد اساتید را با خودش و پیشرفتش در كارهای علمی را. یك دانشمند تمام‌عیار بود. آن وقت سطح ایمان عاشقانه‌ی این دانشمند آنچنان بود كه نام و نان و مقام و عنوان و آینده‌ی دنیائیِ به ظاهر عاقلانه را رها كرد و رفت در كنار جناب امام موسای صدر در لبنان و مشغول فعالیتهای جهادی شد؛ آن هم در برهه‌ای كه لبنان یكی از تلخترین و خطرناكترین دورانهای حیات خودش را میگذرانید. ما اینجا در سال 57 می‌شنیدیم خبرهای لبنان را. خیابانهای بیروت سنگربندی شده بود، تحریك صهیونیستها بود، یك عده هم از داخل لبنان كمك میكردند، یك وضعیت عجیب و گریه‌آوری در آنجا حاكم بود، و صحنه هم بسیار شلوغ و مخلوط بود.
همان وقت یك نواری از مرحوم چمران در مشهد دست ما رسید كه این اولین رابطه و واسطه‌ی آشنائی ما با مرحوم چمران بود. دو ساعت سخنرانی در این نوار بود كه توضیح داده بود صحنه‌ی لبنان را كه لبنان چه خبر است. برای ما خیلی جالب بود؛ با بینش روشن، نگاه سیاسیِ كاملاً شفاف و فهم عرصه - كه توی آن صحنه‌ی شلوغ چه خبر است، كی با كی طرف است، كی‌ها انگیزه دارند كه این كشتار درونی در بیروت ادامه داشته باشد - اینها را در ظرف دو ساعت در یك نواری ایشان پر كرده بود و فرستاده بود، كه دست ما هم رسید. رفت آنجا و تفنگ دستش گرفت. بعد معلوم شد كه نگاه سیاسی و فهم سیاسی و آن چراغ مه‌شكنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل یك مه غلیظ، فضا را نامشخص میكند؛ چراغ مه‌شكن لازم است كه همان بصیرت است. آنجا جنگید؛ بعد كه انقلاب پیروز شد، خودش را رساند اینجا.
از اول انقلاب هم در عرصه‌های حساس حضور داشت. رفت كردستان و در جنگهایی كه در آنجا بود حضور فعال داشت؛ بعد آمد تهران و وزیر دفاع شد؛ بعد كه جنگ شروع شد، وزارت و بقیه‌ی مناصب دولتی و مقامات را كنار گذاشت و آمد اهواز، جنگید و ایستاد تا در 31 خرداد سال 60 به شهادت رسید. یعنی برای او مقام ارزش نداشت، دنیا ارزش نداشت، جلوه‌های زندگی ارزش نداشت.
اینجور هم نبود كه یك آدم خشكی باشد كه لذات زندگی را نفهمد؛ بعكس، بسیار لطیف بود، خوش‌ذوق بود، عكاس درجه‌ی یك بود - خودش به من میگفت من هزارها عكس گرفته‌ام، اما خودم توی این عكسها نیستم؛ چون همیشه من عكاس بوده‌ام - هنرمند بود. دل باصفائی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلك توحیدی و سلوك عملی هم پیش كسی آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.
انسان باانصافی بود. لابد قضیه‌ی پاوه را شماها میدانید كه در پاوه بر روی بلندی‌ها، بعد از چند روز جنگیدن، مرحوم چمران با چند نفرِ معدودِ همراهش، محاصره شده بودند؛ ضد انقلاب اینها را از اطراف محاصره كرده بود و نزدیك بود به اینها برسند كه امام اینجا از قضیه مطلع شدند، و یك پیام رادیوئی از امام پخش شد كه همه بروند طرف پاوه؛ دوی بعدازظهر این پیام پخش شد؛ ساعت چهار بعدازظهر من توی این خیابانهای تهران شاهد بودم كه همین طور كامیون و وانت و اینها بودند كه از مردم عادی و نظامی و غیر نظامی از تهران و همین طور از همه‌ی شهرستانهای دیگر، راه افتادند بروند طرف پاوه. بعد از قضیه‌ی پاوه كه مرحوم شهید چمران آمده بود تهران، توی جلسه‌ای كه ما بودیم به نخست‌وزیرِ وقت گزارش میداد كه بین اینها هم از قدیم یك رابطه‌ی عاطفی‌ای وجود داشت. مرحوم چمران توی آن جلسه اینجوری گفت: وقتی ساعت دو پیام امام پخش شد، به مجرد پخش پیام امام و قبل از آنی كه هنوز هیچ خبری از حركت مردم به آنجا برسد، ما احساس كردیم كه كأنه محاصره باز شد. میگفت: حضور امام و تصمیم امام و پیام امام آنقدر مؤثر بود كه به صورت برق‌آسا و به مجرد اینكه پیام امام رسید، كأنه برای ما همه‌ی آن فشارها به پایان رسید؛ ضد انقلاب روحیه‌ی خودش را از دست داد و ما نشاط پیدا كردیم و حمله كردیم و حلقه‌ی محاصره را شكستیم و توانستیم بیاییم بیرون. آنجا نخست‌وزیر وقت خشمگین شد و به مرحوم چمران توپید كه ما این همه كار كردیم، این همه تلاش كردیم، تو چرا همه‌ی این را به امام مستند میكنی؟! یعنی هیچ ملاحظه نمیكرد؛ منصف بود. بااینكه میدانست كه این حرف گله‌مندی ایجاد خواهد كرد، اما گفت.
حضور برای او یك امر دائمی بود. ما از اینجا با هم رفتیم اهواز؛ اولِ رفتن ما به جبهه، به اتفاق رفتیم. توی تاریكی شب وارد اهواز شدیم. همه جا خاموش بود. دشمن در حدود یازده دوازده كیلومتری شهر اهواز مستقر بود. ایشان شصت هفتاد نفر هم همراه داشت كه با خودش از تهران جمع كرده بود و آورده بود؛ اما من تنها بودم؛ همه با یك هواپیمای سی - 130 رفته بودیم آنجا. به مجردی كه رسیدیم و یك گزارش نظامی كوتاهی به ما دادند، ایشان گفت كه همه آماده بشوید، لباس بپوشید تا برویم جبهه. ساعت شاید حدود نه و ده شب بود. همان جا بدون فوت وقت، برای كسانی كه همراه ایشان بودند و لباس نظامی نداشتند، لباس سربازی آوردند و همان جا كوت كردند؛ همه پوشیدند و رفتند. البته من به ایشان گفتم كه من هم میشود بیایم؟ چون فكر نمیكردم بتوانم توی عرصه‌ی نبرد نظامی شركت كنم. ایشان تشویق كرد و گفت بله، بله، شما هم میشود بیائید. كه من هم همان جا لباسم را كندم و یك لباس نظامی پوشیدم و - البته كلاشینكف داشتم كه برداشتم - و با اینها رفتیم.
یعنی از همان ساعت اول شروع كرد؛ هیچ نمیگذاشت وقت فوت بشود. ببینید، حضور این است. یكی از خصوصیات خصلت بسیجی و جریان بسیجی، حضور است؛ غایب نبودن در آنجایی كه باید در آنجا حاضر باشیم. این یكی از اوّلی‌ترین خصوصیات بسیجی است.
در روز فتح سوسنگرد - چون میدانید سوسنگرد اشغال شده بود؛ بار اول فتح شد، دوباره اشغال شد؛ باز دفعه‌ی دوم حركت شد و فتح شد - تلاش زیادی شد برای اینكه نیروهای ما - نیروهای ارتش، كه آن وقت در اختیار بعضی دیگر بودند - بیایند و این حمله را سازماندهی كنند و قبول كنند كه وارد این حمله بشوند. شبی كه قرار بود فردای آن، این حمله از اهواز به سمت سوسنگرد انجام بگیرد، ساعت حدود یك بعد از نصف شب بود كه خبر آوردند یكی از یگانهائی كه قرار بوده توی این حمله سهیم باشد را خارج كرده‌اند. خب، این معنایش این بود كه حمله یا انجام نگیرد یا بكلی ناموفق بشود. بنده یك یادداشتی نوشتم به فرمانده‌ی لشكری كه در اهواز بود و مرحوم چمران هم زیرش نوشت - كه اخیراً همان فرمانده‌ی محترم آمده بودند و عین آن نوشته‌ی ما را قاب كرده بودند و دادند به من؛ یادگار قریب سی ساله؛ الان آن كاغذ در اختیار ماست - و تا ساعت یك و خرده‌ای بعد از نصف شب ما با هم بودیم و تلاش میشد كه این حمله، فردا حتماً انجام بگیرد. بعد من رفتم خوابیدم و از هم جدا شدیم.
صبح زود ما پا شدیم. نیروهای نظامی - نیروهای ارتش - كه حركت كردند، ما هم با چند نفری كه همراه من بودند، دنبال اینها حركت كردیم. وقتی به منطقه رسیدیم، من پرسیدم چمران كجاست؟ گفتند: چمران صبح زود آمده و جلو است. یعنی قبل از آنی كه نیروهای نظامیِ منظم و مدون - كه برنامه ریخته شده بود كه اینها در كجا قرار بگیرند و آرایش نظامی‌شان چگونه باشد - حركت بكنند و راه بیفتند، چمران جلوتر حركت كرده بود و با مجموعه‌ی خودش چندین كیلومتر جلو رفته بودند. بعد هم الحمدللَّه این كار بزرگ انجام گرفت، و چمران هم مجروح شد. خدا این شهید عزیز را رحمت كند. اینجوری بود چمران. دنیا و مقام برایش مهم نبود؛ نان و نام برایش مهم نبود؛ به نام كی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت. باانصاف بود، بی‌رودربایستی بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عین لطافت و رقت و نازك‌مزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یك سرباز سختكوش بود.
من خودم میدیدم شلیك آر.پی.جی را كه نیروهای ما بلد نبودند، به آنها تعلیم میداد؛ چون آر.پی.جی جزو سلاحهای سازمانی ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجه‌ی عربی آر.بی.جی هم میگفت؛ ماها میگفتیم آر.پی.جی، او میگفت آر.بی.جی. او از آنجا بلد بود؛ یك مقدار هم از یك راه‌هائی گیر آورده بود؛ تعلیم میداد كه اینجوری آر.پی.جی را بایستی شلیك كنید. یعنی در میدان عملیات و در میدان عمل یك مرد عملی به طور كامل. حالا ببینید دانشمند فیزیك پلاسمایِ در درجه‌ی عالی، در كنار شخصیت یك گروهبانِ تعلیم دهنده‌ی عملیات نظامی، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوی و با آن سرسختی، چه تركیبی میشود. دانشمند بسیجی این است؛ استاد بسیجی یك چنین نمونه‌ای است. این نمونه‌ی كاملش است كه ما از نزدیك مشاهده كردیم. در وجود یك چنین آدمی، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‌آور است. این تضادهای قلابی و تضادهای دروغین - كه به عنوان نظریه مطرح میشود و عده‌ای برای اینكه امتداد عملی آن برایشان مهم است دنبال میكنند - اینها دیگر در وجود یك همچنین آدمی بی‌معنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینكه گفتند:
با عقل آب عشق به یك جو نمی‌رود
بیچاره من كه ساخته از آب و آتشم
نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنویِ ایمانی، با عشق هیچ منافاتی ندارد؛ بلكه خود پشتیبان آن عشق مقدس و پاكیزه است.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
در دانشگاه پرورش انسانِ در تراز شهید چمران لازم است؛ این را لازم داریم

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
نقش مهمِّ ایجاد بصیرت- هم در خود مجموعه، هم در مجموعه‌ی مخاطب شما كه دانشجویان هستند- یكی از كارهای بسیار مهم است. و بصیرت خیلی نقش ایفاء می‌كند. تمرین حضور. همانی كه در باره‌ی شهید چمران گفتم؛ شب تا ساعت یك بعد از نصف شب و بیشتر دنبال كار است، صبح زود- تاریك، روشن- جلوتر از همه توی جبهه است و هرجا لازم هست، حضور دارد. این حضور دائم و بهنگام در هر نقطه‌ای كه لازم است را باید تمرین كنیم. همه‌ی ما باید این را یاد بگیریم.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
[پیشنهادی ] که دربارهی نامگذاری روز شهادت شهید چمران به نام روز« بسیج اساتید» و «اساتید بسیجی» ذکر شد، به نظرم پیشنهاد معنیدار و پرمغزی است. مرحوم شهید چمران حقاً یک نمونه و مظهری بود از آن چیزی که انسان دوست میدارد تربیت جوانان ما و دانشگاهیان ما به آن سمت حرکت بکند.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
شهید[چمران] یک دانشمند بود؛ یک فرد برجسته و بسیار خوشاستعداد بود. خود ایشان برای من تعریف میکرد که در آن دانشگاهی که در کشور ایالات متحدهی آمریکا مشغول درسهای سطوح عالی بوده - آنطور که به ذهنم هست ایشان یکی از دو نفرِ برترینِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب میشده - تعریف میکرد برخورد اساتید را با خودش و پیشرفتش در کارهای علمی را. یک دانشمند تمامعیار بود.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
شهید]چمران] یک دانشمند بود؛ یک فرد برجسته و بسیار خوشاستعداد بود. خود ایشان برای من تعریف میکرد که در آن دانشگاهی که در کشور ایالات متحدهی آمریکا مشغول درسهای سطوح عالی بوده - آنطور که به ذهنم هست ایشان یکی از دو نفرِ برترینِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب میشده - تعریف میکرد برخورد اساتید را با خودش و پیشرفتش در کارهای علمی را. یک دانشمند تمامعیار بود. آن وقت سطح ایمان عاشقانهی این دانشمند آنچنان بود که نام و نان و مقام و عنوان و آیندهی دنیائىِ به ظاهر عاقلانه را رها کرد و رفت در کنار جناب امام موسای صدر در لبنان و مشغول فعالیتهای جهادی شد؛ آن هم در برههای که لبنان یکی از تلخترین و خطرناکترین دورانهای حیات خودش را میگذرانید.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
شهید[چمران] یک دانشمند بود؛ یک فرد برجسته و بسیار خوشاستعداد بود. خود ایشان برای من تعریف میکرد که در آن دانشگاهی که در کشور ایالات متحدهی آمریکا مشغول درسهای سطوح عالی بوده - آنطور که به ذهنم هست ایشان یکی از دو نفرِ برترینِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب میشده - تعریف میکرد برخورد اساتید را با خودش و پیشرفتش در کارهای علمی را. یک دانشمند تمامعیار بود. آن وقت سطح ایمان عاشقانهی این دانشمند آنچنان بود که نام و نان و مقام و عنوان و آیندهی دنیائىِ به ظاهر عاقلانه را رها کرد و رفت در کنار جناب امام موسای صدر در لبنان و مشغول فعالیتهای جهادی شد؛ آن هم در برههای که لبنان یکی از تلخترین و خطرناکترین دورانهای حیات خودش را میگذرانید.
ما اینجا در سال ۵۷ میشنیدیم خبرهای لبنان را. خیابانهای بیروت سنگربندی شده بود، تحریک صهیونیستها بود، یک عده هم از داخل لبنان کمک میکردند، یک وضعیت عجیب و گریهآوری در آنجا حاکم بود، و صحنه هم بسیار شلوغ و مخلوط بود. همان وقت یک نواری از مرحوم چمران در مشهد دست ما رسید که این اولین رابطه و واسطهی آشنائی ما با مرحوم چمران بود. دو ساعت سخنرانی در این نوار بود که توضیح داده بود صحنهی لبنان را که لبنان چه خبر است. برای ما خیلی جالب بود؛ با بینش روشن، نگاه سیاسىِ کاملاً شفاف و فهم عرصه - که توی آن صحنهی شلوغ چه خبر است، کی با کی طرف است،کیها انگیزه دارند که این کشتار درونی در بیروت ادامه داشته باشد - اینها را در ظرف دو ساعت در یک نواری ایشان پر کرده بود و فرستاده بود، که دست ما هم رسید. رفت آنجا و تفنگ دستش گرفت. بعد معلوم شد که نگاه سیاسی و فهم سیاسی و آن چراغ مهشکنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مهشکن لازم است که همان بصیرت است. آنجا جنگید؛ بعد که انقلاب پیروز شد، خودش را رساند اینجا.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
]شهید چمران] از اول انقلاب... در عرصههای حساس حضور داشت. رفت کردستان و در جنگهایی که در آنجا بود حضور فعال داشت؛ بعد آمد تهران و وزیر دفاع شد؛ بعد که جنگ شروع شد، وزارت و بقیهی مناصب دولتی و مقامات را کنار گذاشت و آمد اهواز، جنگید و ایستاد تا در ۳۱ خرداد سال ۶۰ به شهادت رسید. یعنی برای او مقام ارزش نداشت، دنیا ارزش نداشت، جلوههای زندگی ارزش نداشت.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
[شهید چمران] اینجور نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود، خوشذوق بود، عکاس درجهی یک بود - خودش به من میگفت من هزارها عکس گرفتهام، اما خودم توی این عکسها نیستم؛ چون همیشه من عکاس بودهام - هنرمند بود. دل باصفائی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
]شهید چمران[ انسان باانصافی بود. لابد قضیهی پاوه را شماها میدانید که در پاوه بر روی بلندیها، بعد از چند روز جنگیدن، مرحوم چمران با چند نفرِ معدودِ همراهش، محاصره شده بودند؛ ضد انقلاب اینها را از اطراف محاصره کرده بود و نزدیک بود به اینها برسند که امام اینجا از قضیه مطلع شدند، و یک پیام رادیوئی از امام پخش شد که همه بروند طرف پاوه؛ دوی بعدازظهر این پیام پخش شد؛ ساعت چهار بعدازظهر من توی این خیابانهای تهران شاهد بودم که همین طور کامیون و وانت و اینها بودند که از مردم عادی و نظامی و غیر نظامی از تهران و همین طور از همهی شهرستانهای دیگر، راه افتادند بروند طرف پاوه. بعد از قضیهی پاوه که مرحوم شهید چمران آمده بود تهران، توی جلسهای که ما بودیم به نخستوزیرِ وقت گزارش میداد که بین اینها هم از قدیم یک رابطهی عاطفیای وجود داشت. مرحوم چمران توی آن جلسه اینجوری گفت: وقتی ساعت دو پیام امام پخش شد، به مجرد پخش پیام امام و قبل از آنی که هنوز هیچ خبری از حرکت مردم به آنجا برسد، ما احساس کردیم که کأنه محاصره باز شد. میگفت: حضور امام و تصمیم امام و پیام امام آنقدر مؤثر بود که به صورت برقآسا و به مجرد اینکه پیام امام رسید، کأنه برای ما همهی آن فشارها به پایان رسید؛ ضد انقلاب روحیهی خودش را از دست داد و ما نشاط پیدا کردیم و حمله کردیم و حلقهی محاصره را شکستیم و توانستیم بیاییم بیرون. آنجا نخستوزیر وقت خشمگین شد و به مرحوم چمران توپید که ما این همه کار کردیم، این همه تلاش کردیم، تو چرا همهی این را به امام مستند میکنی!؟ یعنی هیچ ملاحظه نمیکرد؛ منصف بود. بااینکه میدانست که این حرف گلهمندی ایجاد خواهد کرد، اما گفت.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
حضور برای ]شهید چمران[ یک امر دائمی بود. ما از اینجا با هم رفتیم اهواز؛ اولِ رفتن ما به جبهه، به اتفاق رفتیم. توی تاریکی شب وارد اهواز شدیم. همه جا خاموش بود. دشمن در حدود یازده دوازده کیلومتری شهر اهواز مستقر بود. ایشان شصت هفتاد نفر هم همراه داشت که با خودش از تهران جمع کرده بود و آورده بود؛ اما من تنها بودم؛ همه با یک هواپیمای سی - ۱۳۰ رفته بودیم آنجا. به مجردی که رسیدیم و یک گزارش نظامی کوتاهی به ما دادند، ایشان گفت که همه آماده بشوید، لباس بپوشید تا برویم جبهه. ساعت شاید حدود نه و ده شب بود. همان جا بدون فوت وقت، برای کسانی که همراه ایشان بودند و لباس نظامی نداشتند، لباس سربازی آوردند و همان جا کوت کردند؛ همه پوشیدند و رفتند. البته من به ایشان گفتم که من هم میشود بیایم؟ چون فکر نمیکردم بتوانم توی عرصهی نبرد نظامی شرکت کنم. ایشان تشویق کرد و گفت بله، بله، شما هم میشود بیائید. که من هم همان جا لباسم را کندم و یک لباس نظامی پوشیدم و - البته کلاشینکف داشتم که برداشتم - و با اینها رفتیم.یعنی از همان ساعت اول شروع کرد؛ هیچ نمیگذاشت وقت فوت بشود. ببینید، حضور این است. یکی از خصوصیات خصلت بسیجی و جریان بسیجی، حضور است؛ غایب نبودن در آنجایی که باید در آنجا حاضر باشیم.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
در روز فتح سوسنگرد - چون میدانید سوسنگرد اشغال شده بود؛ بار اول فتح شد، دوباره اشغال شد؛ باز دفعهی دوم حرکت شد و فتح شد - تلاش زیادی شد برای اینکه نیروهای ما - نیروهای ارتش، که آن وقت در اختیار بعضی دیگر بودند - بیایند و این حمله را سازماندهی کنند و قبول کنند که وارد این حمله بشوند. شبی که قرار بود فردای آن، این حمله از اهواز به سمت سوسنگرد انجام بگیرد، ساعت حدود یک بعد از نصف شب بود که خبر آوردند یکی از یگانهائی که قرار بوده توی این حمله سهیم باشد را خارج کردهاند. خب، این معنایش این بود که حمله یا انجام نگیرد یا بکلی ناموفق بشود. بنده یک یادداشتی نوشتم به فرماندهی لشکری که در اهواز بود و مرحوم چمران هم زیرش نوشت - که اخیراً همان فرماندهی محترم آمده بودند و عین آن نوشتهی ما را قاب کرده بودند و دادند به من؛ یادگار قریب سی ساله؛ الان آن کاغذ در اختیار ماست - و تا ساعت یک و خردهای بعد از نصف شب ما با هم بودیم و تلاش میشد که این حمله، فردا حتماً انجام بگیرد. بعد من رفتم خوابیدم و از هم جدا شدیم.
صبح زود ما پا شدیم. نیروهای نظامی - نیروهای ارتش - که حرکت کردند، ما هم با چند نفری که همراه من بودند، دنبال اینها حرکت کردیم. وقتی به منطقه رسیدیم، من پرسیدم چمران کجاست؟ گفتند: چمران صبح زود آمده و جلو است. یعنی قبل از آنی که نیروهای نظامىِ منظم و مدون - که برنامه ریخته شده بود که اینها در کجا قرار بگیرند و آرایش نظامیشان چگونه باشد - حرکت بکنند و راه بیفتند، چمران جلوتر حرکت کرده بود و با مجموعهی خودش چندین کیلومتر جلو رفته بودند. بعد هم الحمدلله این کار بزرگ انجام گرفت، و چمران هم مجروح شد. خدا این شهید عزیز را رحمت کند. اینجوری بود چمران. دنیا و مقام برایش مهم نبود؛ نان و نام برایش مهم نبود؛ به نام کی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت. باانصاف بود، بیرودربایستی بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عین لطافت و رقت و نازکمزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک سرباز سختکوش بود.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
]شهید چمران[ شجاع بود، سرسخت بود. در عین لطافت و رقت و نازکمزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک سرباز سختکوش بود. من خودم میدیدم شلیک آر. پی. جی را که نیروهای ما بلد نبودند، به آنها تعلیم میداد؛ چون آر. پی. جی جزو سلاحهای سازمانی ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجهی عربی آر. بی. جی هم میگفت؛ ماها میگفتیم آر. پی. جی، او میگفت آر. بی. جی. او از آنجا بلد بود؛ یک مقدار هم از یک راههائی گیر آورده بود؛ تعلیم میداد که اینجوری آر. پی. جی را بایستی شلیک کنید. یعنی در میدان عملیات و در میدان عمل یک مرد عملی به طور کامل. حالا ببینید دانشمند فیزیک پلاسماىِ در درجهی عالی، در کنار شخصیت یک گروهبانِ تعلیم دهندهی عملیات نظامی، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوی و با آن سرسختی، چه ترکیبی میشود. دانشمند بسیجی این است؛ استاد بسیجی یک چنین نمونهای است. این نمونهی کاملش است که ما از نزدیک مشاهده کردیم. در وجود یک چنین آدمی، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خندهآور است. این تضادهای قلابی و تضادهای دروغین - که به عنوان نظریه مطرح میشود و عدهای برای اینکه امتداد عملی آن برایشان مهم است دنبال میکنند - اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمی بیمعنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوىِ ایمانی، با عشق هیچ منافاتی ندارد؛ بلکه خود پشتیبان آن عشق مقدس و پاکیزه است.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
مرحوم شهید چمران حقاً یک نمونه و مظهری بود از آن چیزی که انسان دوست میدارد تربیت جوانان ما و دانشگاهیان ما به آن سمت حرکت بکند.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
شهید چمران یک دانشمند بود؛ یک فرد برجسته و بسیار خوشاستعداد بود.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
شهید چمران یک دانشمند تمامعیار بود.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
سطح ایمان عاشقانهی دکتر چمران آنچنان بود که آیندهی دنیائىِ به ظاهر عاقلانه را رها کرد و رفت در کنار جناب امام موسای صدر در لبنان و مشغول فعالیتهای جهادی شد.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
شهید چمران از اول انقلاب در عرصههای حساس حضور داشت.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
برای شهید چمران مقام ارزش نداشت، دنیا ارزش نداشت، جلوههای زندگی ارزش نداشت.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
شهید چمران بسیار لطیف بود، خوشذوق بود، عکاس درجهی یک بود.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
شهید چمران دل باصفائی داشت.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
شهید چمران عرفان نظری نخوانده بود؛ اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
چمران دنیا و مقام برایش مهم نبود. نان و نام برایش مهم نبود.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
چمران به نام کی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
چمران بیرودربایستی بود، شجاع و سرسخت بود.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
چمران در عین لطافت و رقت و نازکمزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک سرباز سختکوش بود.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها - 1389/04/02
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
در دانشگاه پرورش انسانِ در تراز شهید چمران لازم است.

مربوط به :بیانات در دیدار نخبگان جوان - 1386/06/12
عنوان فیش :شهیدچمران میگفت:برجستگی نخبگان ایرانی نسبت به دیگران در دانشگاه بیشتر بود
کلیدواژه(ها) : استعداد ایرانی, شهید چمران, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
من از افراد متعدد شنیده‌ام که در بهترین دانشگاههای دنیا، تعداد نخبگان ایرانی - وقتی ایرانیها آنجا هستند - به نسبت، دوبرابر، سه‌برابرِ کشورهای دیگر است. مرحوم دکتر چمران حقاً و انصافاً خودش یک نخبه علمی بود - حالا جنبه‌ی علمی او تحت الشعاع جنبه‌ی نظامی و مجاهدت و فداکاری و شهادت او قرار گرفته - و در بالاترین و پیشرفته‌ترین دانشگاههای امریکا درس خوانده‌بود. او به من میگفت در آن مرکز، نخبه‌هائی از کشورهای دیگر بودند؛ اما ایرانیها در اغلب بخشهای دانشگاه و دانشگاههای دیگر، تعدادشان بیشتر بود و برجستگی و نمود بیشتری داشتند. البته ایشان یک ناقل بود؛ ولی من از افراد متعدد این را شنیده‌ام و گزارشهای فراوان و متعدد و غیرواحدی در این زمینه دارم.

مربوط به :بیانات در دیدار نخبگان جوان - 1386/06/12
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
مرحوم دکتر چمران حقاً و انصافاً خودش یک نخبه علمی بود - حالا جنبهی علمی او تحت الشعاع جنبهی نظامی و مجاهدت و فداکاری و شهادت او قرار گرفته - و در بالاترین و پیشرفتهترین دانشگاههای امریکا درس خواندهبود. او به من میگفت در آن مرکز، نخبههائی از کشورهای دیگر بودند؛ اما ایرانیها در اغلب بخشهای دانشگاه و دانشگاههای دیگر، تعدادشان بیشتر بود و برجستگی و نمود بیشتری داشتند.

مربوط به :بیانات در دیدار خانواده‌‌های شهدا و ایثارگران استان سمنان - 1385/08/18
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
یک روز- در شهریور 1320- چند لشکر از شرق و چند لشکر از غرب وارد کشور شدند و چند تا هواپیما در آسمانها پیدا شدند؛ نیروهای نظامی آن روزِ کشور از پادگانها هم گریختند! نه فقط در جبهه‏ها نماندند، بلکه آن‏هایی هم که در پادگان بودند، خزیدند تو خانه‏ها و خود را مخفی کردند! یک روز هم همین ملت ساعت 2 بعد از ظهر امام اعلام کرد که مردم بروند پاوه را از دست دشمنان خارج کنند؛ مرحوم شهید چمران به خود من گفت: به‏مجرد اینکه پیام امام از دیوار پخش شد، ما که آنجا در محاصره‏ی دشمن بودیم، احساس کردیم که دشمن دارد شکست می‏خورد. بعد از چند ساعت هم سیل جمعیت به سمت پاوه راه افتاد. من ساعت چهار و پنج همان روز در خیابان به طرف منزل امام می‏رفتم؛ دیدم اصلًا اوضاع دگرگونه است. همین‏طور مردم در خیابانها سوار ماشینها می‏شوند و از مراکز سپاه و مراکز مربوط به اعزام جبهه، به جبهه‏ها می‏روند.

مربوط به :بیانات در دیدار خانواده‌‌های شهدا و ایثارگران استان سمنان - 1385/08/18
عنوان فیش :حرکت سیل جمعیت به سمت پاوه بعد از فرمان امام خمینی(ره)
کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, جوان امروز انقلاب اسلامی, پاوه, تاریخ دفاع مقدس, تبعیت مردم از امام خمینی(ره), تاریخ شکل‌گیری و تثبیت جمهوری اسلامی, آزادسازی پاوه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضت‌های اعتراضی, ارتش دوران پهلوی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, شهید چمران
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
امروز نسل جوان ما در برابر هر امتحانی مثل همان نسل جوان دوران جبهه است. بعضی با دیدن یک ناهنجاری در یک دختر یا پسری در خیابانی یا در محیطی، فوراً قضاوت می‌کنند که نسل جوان ما از بین رفت؛ نه آقا! آن وقت هم داشتیم. نسل جوان، نسل جوانِ مؤمنی است. در آزمونهای دشوار است که یک ملت را می‌توان شناخت؛ یک ملت در آزمونهای دشوار خودش را نشان می‌دهد. نخبگان یک ملت تأثیر خودشان را در سرنوشت کشورشان آن وقتی می‌توانند نشان دهند که آزمایشهای دشوار پیش بیاید.یک روز - در شهریور 1320 - چند لشگر از شرق و چند لشگر از غرب وارد کشور شدند و چند تا هواپیما در آسمانها پیدا شدند؛ نیروهای نظامی آن روزِ کشور از پادگانها هم گریختند! نه فقط در جبهه‌ها نماندند، بلکه آنهایی هم که در پادگان بودند، خزیدند تو خانه‌ها و خود را مخفی کردند! یک روز هم همین ملت ساعت 2 بعد از ظهر امام اعلام کرد که مردم بروند پاوه را از دست دشمنان خارج کنند؛ مرحوم شهید چمران به خود من گفت: به‌مجرد اینکه پیام امام از دیوار پخش شد، ما که آنجا در محاصره‌ی دشمن بودیم، احساس کردیم که دشمن دارد شکست می‌خورد. بعد از چند ساعت هم سیل جمعیت به سمت پاوه راه افتاد. من ساعت چهار و پنج همان روز در خیابان به طرف منزل امام می‌رفتم؛ دیدم اصلاً اوضاع دگرگونه است. همین‌طور مردم در خیابانها سوار ماشینها می‌شوند و از مراکز سپاه و مراکز مربوط به اعزام جبهه، به جبهه‌ها می‌روند. این همان مردمند؛ اما فکر و محتوای ذهن تغییر پیدا کرده است؛ آرمان پیدا کردند؛ به هویت خودشان واقف شدند؛ خود را شناخته‌اند. همین‌طور باید پیش برود.

مربوط به :بیانات در دیدار خانواده‌‌های شهدا و ایثارگران استان سمنان - 1385/08/18
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
یك روز- در شهریور 1320- چند لشكر از شرق و چند لشكر از غرب وارد كشور شدند و چند تا هواپیما در آسمانها پیدا شدند؛ نیروهای نظامی آن روزِ كشور از پادگانها هم گریختند! نه فقط در جبهه‌ها نماندند، بلكه آن‌هایی هم كه در پادگان بودند، خزیدند تو خانه‌ها و خود را مخفی كردند! یك روز هم همین ملت ساعت 2 بعد از ظهر امام اعلام كرد كه مردم بروند پاوه را از دست دشمنان خارج كنند؛ مرحوم شهید چمران به خود من گفت: به‌مجرد اینكه پیام امام از دیوار پخش شد، ما كه آنجا در محاصره‌ی دشمن بودیم، احساس كردیم كه دشمن دارد شكست می‌خورد. بعد از چند ساعت هم سیل جمعیت به سمت پاوه راه افتاد. من ساعت چهار و پنج همان روز در خیابان به طرف منزل امام می‌رفتم؛ دیدم اصلًا اوضاع دگرگونه است. همین‌طور مردم در خیابانها سوار ماشینها می‌شوند و از مراكز سپاه و مراكز مربوط به اعزام جبهه، به جبهه‌ها می‌روند.

مربوط به :بیانات در دیدار خانواده‌‌های شهدا و ایثارگران استان سمنان - 1385/08/18
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
مرحوم شهید چمران به خود من گفت: به مجرد اینکه پیام امام از رادیو پخش شد، ما که آنجا[پاوه] در محاصره ی دشمن بودیم، احساس کردیم که دشمن دارد شکست می خورد.

مربوط به :بیانات در دیدار کاروان‌های راهیان نور در دهلاویه - 1385/01/05
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
جانهایی در اینجا قربان اهداف بلند اسلامی شدند؛ که این شهید عزیز ما- شهید چمران- یکی از نمونه‏های برجسته‏ی آن است. یاد شهدا گرامی باد!

مربوط به :بیانات در دیدار کاروان‌های راهیان نور در دهلاویه - 1385/01/05
عنوان فیش : شهید مطهری‏, شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید مطهری‏, شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
جانهایی در اینجا قربان اهداف بلند اسلامی شدند؛ كه این شهید عزیز ما- شهید چمران- یكی از نمونه‌های برجسته‌ی آن است. یاد شهدا گرامی باد!

مربوط به :‌‌بیانات در دیدار جمعی از پیشکسوتان جهاد و شهادت و خاطره‌‌گویان دفتر ادبیات و هنر مقاومت‌ - 1384/06/31
عنوان فیش :بروزجلوهای معنویت در ارتش بعداز پیروزی انقلاب
کلیدواژه(ها) : حضور ارتش در دفاع مقدس, ستاد جنگ‌های نامنظم, شهید چمران, ستاد جنگ‌های نامنظم, تاریخ دفاع مقدس, پیدایش ارتش در ایران, ارتش دوران پهلوی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
ما هنوز از دنیا خیلی عقبیم؛ چون مدتهای مدیدی ما را عقب نگه‌داشته بودند - این را خودمان بروشنی می‌دانیم - ولی ما داریم با سرعت این فاصله را طی می‌كنیم تا به جلو برسیم. این، مظهر كاملش در جنگ است؛ هم از جهت روحیات انسانی، و هم از جهت استعداد گرایش معنوی، صفا و معنویت و لطافت، كه این همه‌جا بود.
شما ببینید ارتش ایران را در چه شرایطی به‌وجود آوردند؛ چگونه تربیت كردند و با چه شرایطی اینها را رشد دادند. شرایط، كاملاً شرایط ضدمذهب بود. آن‌وقت همین ارتش، در نیروی هوایی‌اش، در نیروی زمینی‌اش، در نیروی دریایی‌اش، یك‌سال‌ونیم تا دو سال بعد از پیروزی انقلاب كه جنگ شروع شد، كارهایی كرد و جلوه‌هایی نشان داد كه حقیقتاً محیرالعقول است. جوانهایی كه بمباران‌ها و حملات هواییِ اول جنگ را با هواپیماهای خود به‌وجود آوردند، تربیت‌شده‌های ارتش سابق بودند؛ اما جوهر معنویت، خلوص و صفا در اینها بود.
من در منطقه‌ی اهواز غالباً نیمه‌های شب می‌رفتم از منطقه بازدید می‌كردم. این منظره را خودم دیدم؛ پشت خاكریز و پای تانك، فسری ایستاده بود و داشت نماز شب می‌خواند.
بچه‌های شهید چمران در ستاد جنگ‌های نامنظم جمع می‌شدند و هر شب عملیات می‌رفتند و بنده را هم گاهی با خودشان می‌بردند. یك شب دیدم افسری با من كار دارد؛ به‌نظرم سرهنگ 2 یا سرگرد بود. چون محل استقرار ما لشكر 92 بود، لذا به اینها نزدیك بودیم. آن افسر پیش من آمد و گفت: من با شما یك كار خصوصی دارم. من فكر كردم مثلاً می‌خواهد درخواست مرخصی بدهد. یك‌خرده لجم گرفت كه حالا در این حیص و بیص چه وقت مرخصی رفتن است. اما دیدم با حالت گریه آمد و گفت: شب‌ها كه این بچه‌ها به عملیات می‌روند، اگر می‌شود، من را هم با خودشان ببرند(!) بچه‌ها شب‌ها با مرحوم شهید چمران به قول خودشان به شكار تانك می‌رفتند و این سرهنگ آمده بود التماس می‌كرد كه من را هم ببرید! چنین منظره‌ها و جلوه‌هایی را انسان مشاهده می‌كرد؛ این نشان‌دهنده‌ی آن ظرفیت معنوی است. بچه‌های بسیجی و بچه‌های سپاه و داوطلبان جبهه و آدمهایی از قبیل شهید چمران كه جای خود دارند. این، یك بعد از ظرفیت این ملت عظیم است.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1382/11/24
عنوان فیش :طرد سلطه بر ایران و ایجاد امیدواری در دنیای اسلام ؛ علت دشمنی با انقلاب اسلامی
کلیدواژه(ها) : تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, امیدآفرینی, امیدواری مسلمین, راه حل مسئله فلسطین, لبنان, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, شهید چمران, اثرات انقلاب اسلامی, اثرات فرهنگی انقلاب اسلامی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, تاریخ آسیا و آفریقا
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
دشمنیها[برعلیه انقلاب به خاطر] چیست؟ عدّه‌ای خیال می‌کنند مسئولان انقلاب یا امام رضوان اللّه علیه دشمن‌تراشی کرده‌اند؛ نه، قضیه این نیست. اگر شما خانه‌ای داشته باشید که گردن‌کلفت و ظالمی سالها آن را غصب کرده باشد، بعد شما با اسناد و مدارک به مراکز قانونی مراجعه کنید و ایستادگی کنید تا خانه را پس بگیرید، طبیعی است که آن غاصب با شما دشمن خواهد شد. نمی‌شود شما را ملامت کرد که دشمن‌تراشی کرده‌اید؛ شما خواسته‌اید حقّ خود را بگیرید؛ این دشمن‌تراشی نیست. سفره‌ای در مقابل بیگانگان پهن بود و بر سر این خوان یغما هر کاری می‌خواستند، می‌کردند. انقلاب این سفره را جمع کرده؛ معلوم است دشمن می‌شوند و کینه بر دل می‌گیرند و غیظ پیدا می‌کنند. این انقلاب در دنیای اسلام و دنیای عرب امیدها را زنده کرد. وقتی انقلاب ما پیروز شد، به‌طور کلّی دنیای عرب و دنیای اسلام در یک حال رکود و سکوت و نومیدی به‌سرمی‌برد؛ صهیونیستها کار خودشان را پیش برده و همه را ترسانده بودند و هیچ ملتی گمان نمی‌کرد درِ امیدی برایش باز باشد. ناگهان دروازه‌ی عظیم فَرَج گشوده شد و ملتها امید پیدا کردند. صهیونیستها خیال می‌کردند فلسطین را خورده‌اند و تمام شده است. شما ببینید امروز ملت فلسطین با همه‌ی وجود و با همه‌ی توان وسط میدان آمده است و بااینکه فشار زیادی هم روی او وارد می‌کنند، بازایستاده است. این فقط شکست اسرائیل نیست؛ این شکستِ امریکاست؛ این شکستِ همه‌ی قدرتهای صهیونیستی است که بر دنیا مسلّطند. یک ملت بی‌سلاحِ محصور در اراضی فلسطین، همه‌ی این‌ها را عاجز و بیچاره کرده است. این روح امیدواری بود که ملت لبنان را بیدار کرد. همان ایام انقلاب ما، لبنان غوغایی بود؛ صهیونیستها هر کاری می‌خواستند، با لبنان می‌کردند: حمله می‌کردند، می‌کشتند، تجاوز می‌کردند و هواپیماهایشان در آسمان لبنان می‌آمدند و می‌رفتند؛ مثل اینکه آسمان کشور خودشان است! در عوض، گروههای لبنانی به جان هم افتاده بودند. نزدیک پیروزی انقلاب، یک‌نوار دوساعته از مرحوم دکتر «چمران» آورده بودند؛ بنده در مشهد آن را گوش می‌کردم. خودش در لبنان بود و جزئیات مصیبتهای مردم لبنان را در آنجا شرح می‌داد. الآن کار مردم لبنان به جایی رسیده است که به اسرائیل ضربه‌ای می‌زنند که از اوّل حضور صهیونیستها در این منطقه، هیچ دولت عربی چنین ضربه‌ای به آن‌ها نزده است. دو سال قبل، آن‌ها را وادار به عقب‌نشینی کردند؛ چند هفته‌ی پیش هم علی‌رغم صهیونیستها چند صد زندانیِ خود را آزاد کردند و قدرت‌مندانه جشن گرفتند. اگر در دل ملتی امید نباشد، این چیزها پیش نمی‌آید؛ این امید را شما دادید. امروز این امیدآفرینی در همه‌ی دنیای اسلام و عرب به چشم می‌خورد، که مجال نیست جزئیات نمونه‌ها را به شما عرض کنم. انقلاب ایران دنیای اسلام را امیدوار و زنده کرد. معلوم است وقتی انقلاب با این خصوصیات وارد میدان می‌شود، کسانی که از رکود و ضعف دنیای اسلام بهره‌مند بودند، با آن دشمن می‌شوند؛ یک موجود زنده هم که ما باشیم، از خود دفاع می‌کنیم. یک ملت وقتی زنده است و با او دشمنی کرده‌اند، طبیعی است که عکس‌العمل نشان می‌دهد. نمی‌شود ما دست بسته بنشینیم، با ما دشمنی کنند- دشمنیِ سیاسی، دشمنیِ اقتصادی- ما هم بگوییم چون نمی‌خواهیم دشمن‌تراشی کنیم، ساکت بمانیم و از خود دفاع نکنیم! اینکه منطق عقلایی نیست. مسأله‌ی دشمنیها این است.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1382/11/24
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
نزدیک پیروزی انقلاب، یک نوار دو ساعته از مرحوم دکتر «چمران» آورده بودند؛ بنده در مشهد آن را گوش میکردم. خودش در لبنان بود و جزئیات مصیبتهای مردم لبنان را در آنجا شرح میداد.

مربوط به :مصاحبه با تهیه‌کنندگان مجموعه روایت فتح - 1372/06/11
عنوان فیش :فعالیتهای رهبری در اوائل جنگ تحمیلی
کلیدواژه(ها) : تاریخ دفاع مقدس, حضور آیت الله خامنه ای در دفاع مقدس, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, شهید چمران, ارتباط آیت الله خامنه ای با شهید چمران
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
در آن‌جا[ستاد اهواز در اوئل جنگ]، به‌طور کلّی، دو نوع کار وجود داشت. در آن ستادی که ما بودیم، مرحوم دکتر «چمران» فرمانده‌ی آن تشکیلات بود و من نیز همان‌جا مشغول کارهایی بودم. یک نوع کار، کارهای خودِ اهواز بود. از جمله عملیات و کارهای چریکی و تنظیم گروههای کوچک برای کار در صحنه‌ی عملیات. البته در این‌جاها هم، بنده در همان حدِّ توان، مشغول بوده‌ام... مرحوم چمران هم با من به اهواز آمد. در یک هواپیما، با هم وارد اهواز شدیم. یک مقدار لباس آورده بودند توی همان پادگان لشکر ۹۲، برای همراهان مرحوم چمران. من همراهی نداشتم. محافظینی را هم که داشتم همه را مرخّص کردم. گفتم من دیگر به منطقه‌ی خطر میروم؛ شما میخواهید حفاظت جانِ مرا بکنید!؟ دیگر حفاظت معنی ندارد! البته، چند نفرشان، به اصرار زیاد گفتند: «ما هم میخواهیم به عنوان بسیجی در آن‌جا بجنگیم.» گفتیم: «عیبی ندارد.» لذا بودند و میرفتند کارهای خودشان را میکردند و به من کاری نداشتند.

مرحوم چمران، همراهان زیادی با خودش داشت. شاید حدود پنجاه، شصت نفر با ایشان بودند. تعدادی لباس سربازی آوردند که اینها بپوشند، تا از همان شبِ اوّل شروع کنیم. یعنی دوستانی که آن‌جا در استانداری و لشکر بودند، گفتند: «الان میدان برای شکار تانک و کارهای چریکی هست.» ایشان گفت: «از همین حالا شروع میکنیم.»

خلاصه، برای آنها لباس آوردند. من به مرحوم چمران گفتم: «چطور است من هم لباس بپوشم بیایم؟» گفت: «خوب است. بد نیست.» گفتم: «پس یک دست لباس هم به من بدهید.» یکدست لباس سربازی آوردند، پوشیدم که البته لباس خیلی گشادی بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آن‌وقت لاغرتر هم بودم. خیلی به تن من نمیخورد. چند روزی که گذشت، یکدست لباس درجه داری برایم آوردند که اتّفاقاً علامت رسته‌ی زرهی هم روی آن بود. رسته‌های دیگر، بعد از این‌که چند ماه آن‌جا ماندم و با من مأنوس شده بودند، گله میکردند که چرا لباس شما رسته‌ی توپخانه نیست؟ چرا رسته‌ی پیاده نیست؟ زرهی چه خصوصیتی دارد؟ لذا آن علامت رسته‌ی زرهی را کندم که این امتیازی برای آنها نباشد. به‌هرحال، لباس پوشیدم و تفنگ هم خودم داشتم. البته حالا یادم نیست تفنگ خودم را برده بودم یا نه. همین تفنگی که این‌جا توی فیلم دیدید روی دوش من است، کلاشینکف خودم است. الان هم آن را دارم. یعنی شخصی است و ارتباطی به دستگاه دولتی ندارد. کسی یک وقت به من هدیه کرده بود. کلاشینفک مخصوصی است که بر خلاف کلاشینکفهای دیگر، یک خشاب پنجاه تایی دارد. غرض؛ حالا یادم نیست کلاشینکفِ خودم همراهم بود، یا آن‌جا، گرفتم. همان شبِ اوّل رفتیم به عملیات. شاید دو، سه ساعت طول کشید و این در حالی بود که من جنگیدن بلد نبودم. فقط بلد بودم تیراندازی کنم. عملیات جنگی اصلاً بلد نبودم. غرض؛ این، یک کار ما بود که در اهواز بود و عبارت بود از تشکیل گروههایی که به اصطلاحِ آن روزها، برای شکار تانک میرفتند. تانکهای دشمن تا «دبّ حردان» آمده بودند و حدود هفده، هیجده یا پانزده، شانزده کیلومتر تا اهواز فاصله داشتند و خمپاره‌هایشان تا اهواز میآمد. خمپاره‌ی ۱۲۰ یا کمتر از ۱۲۰ هم تا اهواز میآمد.

به‌هرحال، این تربیت و آموزشهای جنگ را مرحوم چمران درست کرد. جاهایی را معیّن کرد برای تمرین. خود ایشان، انصافاً به کارهای چریکی وارد بود. در قضایای قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. به‌خلاف ما که هیچ سابقه نداشتیم، ایشان سابقه‌ی نظامىِ حسابی داشت و از لحاظ جسمانی هم، از من قویتر و کار کشته‌تر و زبده‌تر بود. لذا، وقتی صحبت شد که «کی فرمانده‌ی این عملیات باشد؟» بیتردید، همه نظر دادیم که مرحوم چمران، فرمانده‌ی این تشکیلات شود. ما هم جزو ابواب جمع آن تشکیلات شدیم.

نوع دوم کار، کارهای مربوط به بیرون اهواز بود. از جمله، پشتیبانی خرمشهر و آبادان و بعد، عملیات شکستن حصر آبادان بود که از «محمدیّه» نزدیکِ «دارخُوِین» شروع شد. همین آقای «رحیم صفوی» سردار صفوی امروزمان که ان‌شاءاللَّه خدا این جوانان را برای این انقلاب حفظ کند جزو اوّلین کسانی بود که عملیات شکستن حصر را از چندین ماه قبل شروع کرده بودند که بعد به عملیات «ثامن‌الائمّه» منجر شد.

غرض این‌که، کار دوم، کمک به اینها و رساندن خمپاره بود. بایستی از ارتش، به زور میگرفتیم. البته خودِ ارتشیها، هیچ حرفی نداشتند و با کمال میل میدادند. منتها آن روز بالای سر ارتش، فرماندهی وجود داشت که به‌شدّت مانع از این بود که چیزی جا به جا شود و ما با مشکلات زیاد، گاهی چیزی برای برادران سپاهی میگرفتیم. البته برای ستادِ خودِ ما، جرأت نمیکردند ندهند؛ چون من آن‌جا بودم و آقای چمران هم آن‌جا بود. من نماینده‌ی امام بودم.

چند روز بعد از این‌که رفتیم آن‌جا، (شاید بعد از دو، سه هفته) نامه‌ی امام در رادیو خوانده شد که فلانی و آقای چمران، در کلّ امور جنگ و چه و چه نماینده‌ی من هستند. اینها توی همین آثار حضرت امام رضوان‌اللَّه‌علیه هست. لذا، ما هر چه میخواستیم، راحت تهیه میکردیم. لکن بچه‌های سپاه؛ بخصوص آنهایی که میخواستند به منطقه بروند، در عُسرت بودند و یکی از کارهای ما، پشتیبانی اینها بود.

مربوط به :مصاحبه با تهیه‌کنندگان مجموعه روایت فتح - 1372/06/11
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
تربیت و آموزشهای جنگ را مرحوم چمران درست کرد. جاهایی را معیّن کرد برای تمرین. خود ایشان، انصافاً به کارهای چریکی وارد بود. در قضایای قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. بهخلاف ما که هیچ سابقه نداشتیم، ایشان سابقهی نظامىِ حسابی داشت و از لحاظ جسمانی هم، از من قویتر و کار کشتهتر و زبدهتر بود. لذا، وقتی صحبت شد که«کی فرماندهی این عملیات باشد؟» بیتردید، همه نظر دادیم که مرحوم چمران، فرماندهی این تشکیلات شود. ما هم جزو ابواب جمع آن تشکیلات شدیم.

مربوط به :خاطراتی از هم‌رزمی با شهید دکتر مصطفی چمران - 1366/08/26
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
بنده اول جنگ رفتم اهواز. اولین بار این لباس را من شب ورود به اهواز پوشیدم؛ معمول هم نبود آن‌وقت معممین لباس نظامی بپوشند! من دیدم لباس سربازی را ریخته‌اند آن‌جا؛ با مرحوم چمران رفته بودیم و از تهران هم یک عده با ما بودند... دیدم دارند آن لباس‌ها را می‌پوشند، به چمران گفتم چه طور است من هم یکدانه بپوشم؟ گفت چی!؟ یکدانه لباس سربازی برداشتم پوشیدم و عمامه و عبا را گذاشتم کنار؛ تفنگ هم داشتم، تفنگ را هم برداشتم.
همان شب ورود ما به عملیات ایذایی علیه دشمن، بنده هم با اینها راه افتادم رفتم... تحرکی نبود در ناحیهی اهواز، یک عده داوطلب، چه سپاهی، چه آن گروه داوطلبینی که ما داشتیم با مرحوم چمران در اهواز، راه میافتادند شبانه میرفتند تانکهای دشمن را یکی دو تا سه تا با آرپیجی میزدند. چند نفر هم کلاشینکف بهدست، اینها را حفاظت میکردند؛ رفتم دیدم عجب دنیای جدیدی است.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1360/04/05
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
[شهید چمران]مرد عمل و جهاد و شهادت بود. سرباز فداکار اسلام بود. انسانی در خط حاکمیت قرآن بود. جهاد او در خوزستان دنبالهی جهادش در کردستان و دنبالهی جهاد بزرگش در لبنان بود. در همه جا یک هدف و یک خط را تعقیب میکرد.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1360/04/05
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
سردار رشید اسلام، مالک اشتر زمان، چمران عزیز مرد عمل و جهاد و شهادت بود.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1360/04/05
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
مالک اشتر زمان، چمران عزیز سرباز فداکار اسلام بود.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1360/04/05
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
سردار رشید اسلام، مالک اشتر زمان، چمران عزیز انسانی در خط حاکمیت قرآن بود.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1360/04/05
عنوان فیش : شهید چمران
کلیدواژه(ها) : شهید چمران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
جهاد چمران عزیز در خوزستان دنبالهی جهادش در کردستان و دنبالهی جهاد بزرگش در لبنان بود. در همه جا یک هدف و یک خط را تعقیب میکرد.