[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :خدا را با توجه بخوانید تا اجابتان کند! کلیدواژه(ها) : دعا, حضور قلب نوع(ها) : قرآن متن فیش : مفاهیم و معارفی که در صحیفه سجّادیه است، به قدری زیباست که! انسان گاهی اوقات حیرت میکند این چه ذهنی است، چه مغزی است که اینها را توانسته است کنار هم بنشاند و چنین تعبیراتی را درست کند! لذا من توصیه میکنم که ارتباطات بچهها با خدا، ارتباطاتِ با توجّه و با حالی باشد؛ بخصوص نمازها را با حال بخوانند. دعا که میخوانند، با حال و با توجّه بخوانند و بدانند با چه وجودی حرف میزنند و چه میخواهند و بدانند این خواست، پاسخ دارد. در قرآن، به ما گفته شده است: «ادعونی استجب لکم»(1)؛ مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم. یک جا دارد: «واسئلوا اللَّه من فضله»(2)؛ از فضل خدا طلب کنید و بخواهید. اینها وعدههای الهی است و وعدههای الهی، صادقترین وعدههاست و حتماً چنانچه از خدا بخواهید، خدا به شما پاسخ خواهد داد. اگر اُنس پیدا کنید، خواهید دید که خیلی از پاسخها همانی است که در همان لحظه به شما داده میشود؛ یعنی آدم نباید خیال کند که پاسخ دعا حتماً همان پولی است که از خدا خواسته است و باید برسد! گاهی اوقات پاسخ، همانی است که در آن لحظه به شما میدهند. آنچنان نورانیتّی در دل شما به وجود میآید که میبینید اصلاً پاسختان را همان ساعت گرفتهاید. آن حالتی را که انسان در دعا پیدا میکند، گاهی احساس میکند که دیگر غیر از آن، هیچ چیز نمیخواهد. وقتی یاد پروردگار در دل انسان، زنده باشد، اینگونه است. 1 ) سوره مبارکه غافر آیه 60 وَقالَ رَبُّكُمُ ادعوني أَستَجِب لَكُم ۚ إِنَّ الَّذينَ يَستَكبِرونَ عَن عِبادَتي سَيَدخُلونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ ترجمه : پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر میورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ میشوند!» 2 ) سوره مبارکه النساء آیه 32 وَلا تَتَمَنَّوا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعضَكُم عَلىٰ بَعضٍ ۚ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكتَسَبوا ۖ وَلِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكتَسَبنَ ۚ وَاسأَلُوا اللَّهَ مِن فَضلِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيءٍ عَليمًا ترجمه : برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید! (این تفاوتهای طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زندگی شما، و بر طبق عدالت است. ولی با این حال،) مردان نصیبی از آنچه به دست میآورند دارند، و زنان نیز نصیبی؛ (و نباید حقوق هیچیک پایمال گردد). و از فضل (و رحمت و برکت) خدا، برای رفع تنگناها طلب کنید! و خداوند به هر چیز داناست. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : جهاد سیاسی کلیدواژه(ها) : جهاد سیاسی نوع(ها) : جستار متن فیش : من شاید پانزده یا شانزده سالم بود که مرحوم «نوّاب صفوی» به مشهد آمد. مرحوم نواب صفوی برای من، خیلی جاذبه داشت و به کلّی مرا مجذوب خودش کرد. هرکسی هم که آن وقت در حدود سنین ما بود، مجذوب نوّاب صفوی میشد؛ از بس این آدم، پُرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود. من میتوانم بگویم که آنجا به طور جدّی به مسائل مبارزاتی و به آنچه که به آن مبارزه سیاسی میگوییم، علاقهمند شدم. البته قبل از آن، چیزهایی میدانستم. زمان نوجوانیِ ما با اوقات «مصدّق» مصادف بود. من یادم است در سال 1329 وقتیکه مصدّق تازه روی کار آمده بود و مرحوم «آیتاللَّه کاشانی» با او همکاری میکردند مرحوم آیتاللَّه کاشانی نقش زیادی در توجّه مردم به شعارهای سیاسی دکتر مصدّق داشتند لذا کسانی را به شهرهای مختلف میفرستادند که برای مردم سخنرانی کنند و حرف بزنند. از جمله در مشهد، سخنرانانی میآمدند. من دو نفر از آن سخنرانان و سخنرانیهایشان را کاملًا یادم است. آنجا با مسائل مصدّق آشنا شدیم و بعد، مصدّق سقوط کرد. در سال 1332 که قضیه 28 مرداد پیشامد کرد، من کاملًا در جریان سقوط مصدّق و حوادث آن روز بودم؛ یعنی من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبی که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آنجاها را غارت میکردند. این مناظر، کاملًا جلوِ چشمم است! بنابراین من مقولههای سیاسی را کاملًا میشناختم و دیده بودم؛ لیکن به مبارزه سیاسی به معنای حقیقی، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقهمند شدم. بعد از آنکه مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زیاد طول نکشید که شهید شد. شهادت او هم غوغایی در دلهای جوانانی که او را دیده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. در حقیقت سوابق کار مبارزاتی ما به این دوران برمیگردد؛ یعنی به سالهای 1333 و 34 به بعد. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : جهاد سیاسی کلیدواژه(ها) : جهاد سیاسی نوع(ها) : جستار متن فیش : نکته خیلی مهمّی که امروز شاید شما واقعاً نتوانید آن را درست تصوّر کنید، این است که آن دوران، مسائل کشور سیاست و دولت مطلقاً برای مردم مطرح نبود. امروز مردم ما در کشور، وزرا را میشناسند، رئیسجمهور را میشناسند، آن وقتیکه نخستوزیر بود، او را میشناختند، کارهای عمده را میدانند، در مبارزات سیاسی خیلی چیزها را خبر دارند که دولت، امروز چه اقدامی کرده و چه تصمیمی گرفته است؛ ولی آن زمان، دولتها میآمدند و میرفتند و اصلًا مردم نمیفهمیدند! یک نخستوزیر میرفت، یک نخستوزیر دیگر میآمد، کابینه عوض میشد، انتخابات میشد و اصلًا مردم خبر نمیشدند! توجّه میکنید؟! به کلّ نسبت به مسائل دولت، بیتفاوت بودند. دولت برای خودش کارهایی میکرد، مردم راه خودشان را میرفتند، دولت راه خودش را میرفت، فشار روی مردم، خیلی زیاد بود و آزادی اصلًا نبود. من یادم است که دوستی از دوستان ما از پاکستان آمده بود، برای ما نقل میکرد که بله، من در داخل پارک، فلانکس را دیدم که اعلامیهای را به فلانی داد؛ من تعجّب کردم که مگر در پارک کسی میتواند به کسی اعلامیه بدهد! او از تعجّب من تعجّب کرد و گفت: چرا نشود؟! پارک است دیگر، انسان اعلامیه را درمیآورد و به آن طرف میدهد. گفتم: چنین چیزی میشود؟! این مربوط به دوران مبارزات ما بود که من دوره نوجوانی را هم گذرانده بودم؛ یعنی اختناق در ایران آنقدر زیاد بود که اصلًا تصوّر نمیکردیم ممکن است کسی بتواند به زبان صریح، روشن، روز روشن، جلوِ چشم مردم، حرف سیاسی به کسی یا به دوستی بزند، یا کاغذی را به او بدهد، یا کاغذی را از او بگیرد! از بس فشار و خفقان بود. به کوچکترین سوءظن، افراد را میگرفتند و به خانههای مردم میریختند! مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : تمدن اسلامی کلیدواژه(ها) : تمدن اسلامی نوع(ها) : جستار متن فیش : شما عزیزان بدانید این حرفی که «تمدّن و تدیّن باهم تطبیق نمیکنند» جزو آن حرفهایی است که خیلی کهنه و قدیمی است و اصلًا حرف امروز نیست. زمانی اروپاییها با دینی که داشتند دین مسیحیتِ تحریف شده کلیسای قرون وسطی با نشانههای تمدّن مواجه شدند؛ بدیهی است که آن تدیّن، اصلًا با آن تمدّن تطبیق نمیکرد. آن تدیّن، تدیّنی بود که اگر کسی «گالیله» میشد، حتماً باید سوزانده شود! اگر کسی یک کشف جدید میکرد، حتماً بایستی نابود و تکفیر میشد! اصلًا بحث تدیّن و تمدّن که باهم تطبیق نمیکند، مربوط به آن دوره است، آن هم مربوط به اروپا؛ منتها همچنان که اروپاییها همه چیز خودشان را البته چیزهای زیاد و بد، نه چیزهای خیلی خوب عمداً به کشورهای تحت سلطه استعماری منتقل میکردند، این فکر را هم بتدریج با شیوههای خیلی موذیانه، به داخل جامعه ما منتقل کردند. در داخل جامعه هم کسانی بودند که دوست میداشتند این افکار را ترویج کنند؛ بقایای افکار آنها را ترویج کردند، که آن هم مربوط به دوره چهل، پنجاه سال قبل است و گاهی تا این زمانها در گوشه و کنار مانده است و کسانی مطرح میکنند، و الّا این حرف، حرفِ امروز نیست. تدیّن و تمدّن، چرا باید باهم منافاتی داشته باشند؟ تمدّن، یعنی زندگی توأم با نظم علمی، با تجربیات خوب زندگی، استفاده از پیشرفتهای زندگی، و تدیّن یعنی جهت درست در زندگی داشتن جهت عدل، انصاف، صفا، صداقت و رو به طرف خدا اینها باهم چه منافاتی دارند؟! انسان میتواند با این جهتگیری، آنطور زندگی کند؛ کمااینکه خیلی از دانشمندان و متفکّرین ما متدیّن بودند؛ خیلی از پیشروان همین تمدّن کنونی اروپا هم البته عمدتاً در دورههای بعدی متدیّن بودند. تمدّن اسلامی در زمان خودش جزو تمدّنهای درخشان تاریخ بود که امروز هم نشانههایش وجود دارد. امروز هم بحمد اللَّه خیلی از ملتهای مسلمان بخصوص ملت ما از مدنیّت روز بهرهمند میشوند، از دانش روز استفاده و در تحصیل آن کوشش میکنند. در هرجایی که کوشش کنند، پیشرفتهای بسیاری هم به دست میآورند؛ متدیّن هم هستند، منافاتی هم ندارد. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : وعدههای الهی کلیدواژه(ها) : وعدههای الهی نوع(ها) : جستار متن فیش : مفاهیم و معارفی که در صحیفه سجّادیه است، به قدری زیباست که! انسان گاهی اوقات حیرت میکند این چه ذهنی است، چه مغزی است که اینها را توانسته است کنار هم بنشاند و چنین تعبیراتی را درست کند! لذا من توصیه میکنم که ارتباطات بچهها با خدا، ارتباطاتِ با توجّه و باحالی باشد؛ بخصوص نمازها را با حال بخوانند. دعا که میخوانند، با حال و با توجّه بخوانند و بدانند با چه وجودی حرف میزنند و چه میخواهند و بدانند این خواست، پاسخ دارد. در قرآن، به ما گفته شده است: «ادعونی أستجب لکم»؛ مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم. یکجا دارد: «و اسئلوا اللَّه من فضله»؛ از فضل خدا طلب کنید و بخواهید. اینها وعدههای الهی است و وعدههای الهی، صادقترین وعدههاست و حتماً چنانچه از خدا بخواهید، خدا به شما پاسخ خواهد داد. اگر انس پیدا کنید، خواهید دید که خیلی از پاسخها همانی است که در همان لحظه به شما داده میشود؛ یعنی آدم نباید خیال کند که پاسخ دعا حتماً همان پولی است که از خدا خواسته است و باید برسد! گاهی اوقات پاسخ، همانی است که در آن لحظه به شما میدهند. آنچنان نورانیّتی در دل شما به وجود میآید که میبینید اصلًا پاسختان را همان ساعت گرفتهاید. آن حالتی را که انسان در دعا پیدا میکند، گاهی احساس میکند که دیگر غیر از آن، هیچچیز نمیخواهد. وقتی یاد پروردگار در دل انسان، زنده باشد، اینگونه است. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : سیاستزدائی کلیدواژه(ها) : سیاستزدائی نوع(ها) : جستار متن فیش : من بارها بازداشت شدم. مرا شش مرتبه بازداشت کردند؛ یکبار هم زندان بردند، یکبار هم تبعید شدم. مجموعاً این دورانها نزدیک به سه سال طول کشیده است. دوره زندگی ما در آن زمانها، برای ایرانیها دوران بسیار بدی بود. اوّلًا نکته خیلی مهمّی که امروز شاید شما واقعاً نتوانید آن را درست تصوّر کنید، این است که آن دوران، مسائل کشور سیاست و دولت مطلقاً برای مردم مطرح نبود. امروز مردم ما در کشور، وزرا را میشناسند، رئیسجمهور را میشناسند، آن وقتیکه نخستوزیر بود، او را میشناختند، کارهای عمده را میدانند، در مبارزات سیاسی خیلی چیزها را خبر دارند که دولت، امروز چه اقدامی کرده و چه تصمیمی گرفته است؛ ولی آن زمان، دولتها میآمدند و میرفتند و اصلًا مردم نمیفهمیدند! یک نخستوزیر میرفت، یک نخستوزیر دیگر میآمد، کابینه عوض میشد، انتخابات میشد و اصلًا مردم خبر نمیشدند! توجّه میکنید؟! به کلّ نسبت به مسائل دولت، بیتفاوت بودند. دولت برای خودش کارهایی میکرد، مردم راه خودشان را میرفتند، دولت راه خودش را میرفت، فشار روی مردم، خیلی زیاد بود و آزادی اصلًا نبود. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : زواکو، میشل کلیدواژه(ها) : زواکو، میشل نوع(ها) : كتاب متن فیش : من نمیخواهم به بچهها خیلی کتاب و رمان معرفی کنم؛ حالا ممکن است اسم مؤلّفینش را بگویم. مثلًا یک نویسنده معروف فرانسوی هست به نام «میشل زواکو» که کتابهای زیادی دارد. من اغلب رمانهای او را در آن دوره خواندم. یا نویسنده معروف فرانسوی «ویکتور هوگو» من کتاب «بینوایان» او را اوّلین بار در همان دوره نوجوانی از کتابخانه آستان قدس گرفتم. البته همه آن را نخواندم؛ مقداریش را خواندم. یکی دو بار بعد از آن هم تمامش را خواندم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : ویکتور هوگو کلیدواژه(ها) : ویکتور هوگو نوع(ها) : كتاب متن فیش : من نمیخواهم به بچهها خیلی کتاب و رمان معرفی کنم؛ حالا ممکن است اسم مؤلّفینش را بگویم. مثلًا یک نویسنده معروف فرانسوی هست به نام «میشل زواکو» که کتابهای زیادی دارد. من اغلب رمانهای او را در آن دوره خواندم. یا نویسنده معروف فرانسوی «ویکتور هوگو» من کتاب «بینوایان» او را اوّلین بار در همان دوره نوجوانی از کتابخانه آستان قدس گرفتم. البته همه آن را نخواندم؛ مقداریش را خواندم. یکی دو بار بعد از آن هم تمامش را خواندم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : شهید نواب صفوی کلیدواژه(ها) : شهید نواب صفوی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : بنابراین من مقولههای سیاسی را کاملًا میشناختم و دیده بودم؛ لیکن به مبارزه سیاسی به معنای حقیقی، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقهمند شدم. بعد از آنکه مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زیاد طول نکشید که شهید شد. شهادت او هم غوغایی در دلهای جوانانی که او را دیده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : جامعه اسلامی کلیدواژه(ها) : جامعه اسلامی نوع(ها) : جستار متن فیش : علّت اینكه مقام شهادت، اینقدر بالا و والاست، همین است كه شهید در واقع همه زندگی خودش را به او میدهد؛ برای آن هدف و مقصودی كه خدای متعال، آفرینش انسان را برای آن انجام داده است؛ یعنی اقامه عدل، اقامه زندگی سعادتمندانه برای انسانها، نزدیك شدن انسانها به خدا و اقامه احكام الهی در جامعه. هدفها اینهاست دیگر؛ حیات طیّبه! كسی كه در راه خدا شهید میشود، به این معناست كه در این راه، مجاهدت و تلاش كرده و سرانجام در این راه، جان خودش را از دست داده است. البته چنانچه در این راه، به مرگ طبیعی هم بمیرد، آن هم خیلی ارزش دارد؛ ولی اگر در این راه كشته شود یعنی همان شهادت طبعاً ارزش بسیار والاتر و بیشتری دارد. لذاست كه این مقامش بالاست؛ به خاطر اینكه همه زندگی را یكجا تقدیم این راه كرده است. باید برنامهریزی را اینطور بكنید. شما نگاه كنید، اگر میخواهید در جامعه خودتان، در كشور خودتان برنامهریزی كنید، ببینید كدام یك از كارهایی كه در جامعه وجود دارد، یا ممكن است در آینده باشد یا هست، یا ممكن است باشد. ممكن است كاری الآن نباشد، ولی بتوان آن را ایجاد كرد و به وجود آورد و كدام یك از این سرگرمیها و اشتغالها میتواند جامعه و انسانها را به اهداف والای الهی و اسلامی نزدیك كند. ببینید آن كدام است، آن را انتخاب كنید. اگر آن را انتخاب كردید و البته كار كردید، میتواند همین هدف شما یعنی این برنامهریزی برای خود شما هم زندگی راحتی را به وجود آورد. یعنی وقتی ما میگوییم هدف خدایی انتخاب كنیم، معنایش این نیست كه باید در مدت عمرمان گرسنگی بكشیم و زندگیِ بد بگذرانیم؛ نخیر، كاملًا میتواند جهتگیریِ خدایی باشد، در عین حال تأمینكننده نیازهای زندگی انسان هم باشد. شما در جامعه، هر شغلی انتخاب كنید كه به نفع مردم باشد، لا بد درآمدی هم دارد، لا بد زندگی مناسبی هم همراه آن هست؛ اما وقتی شما این را انتخاب كردید كه به جامعه خدمت كنید، برای اینكه امر الهی و دستور دینی را عمل نمایید، خودتان را به آن هدف، نزدیك كردهاید. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : شهید نواب صفوی کلیدواژه(ها) : شهید نواب صفوی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : بنابراین من مقولههای سیاسی را كاملًا میشناختم و دیده بودم؛ لیكن به مبارزه سیاسی به معنای حقیقی، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقهمند شدم. بعد از آنكه مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زیاد طول نكشید كه شهید شد. شهادت او هم غوغایی در دلهای جوانانی كه او را دیده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :خصوصیات پدر ومادر حضرت آیت الله خامنه ای کلیدواژه(ها) : آیتالله العظمی سید علی خامنهای, سید جواد خامنهای نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما هشت خواهر و برادر از دو مادر بودیم؛ یعنى پدرم از خانمى، سه فرزند داشت که هر سه هم دختر بودند. بعد، آن خانم فوت کرده بودند و پدرم با خانم دیگرى - که مادر ما باشند - ازدواج کرده بودند. ما بچههاى این خانم دوم، پنج نفر بودیم؛ چهار برادر و یک خواهر، و در این پنج نفر، من دومى بودم. البته در این بین، دو بچه هم از بین رفته بودند؛ با آن حساب، من چهارمى مىشوم؛ اما چون واسطهها کم شده بودند، من بچه دوم خانواده بودم. البته خواهرهاى بزرگ ما از خانم اوّل بودند؛ آنها از ما خیلى بزرگتر بودند. پدر و مادرم، پدر و مادر خیلى خوبى بودند. مادرم یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، داراى ذوق شعرى و هنرى، حافظ شناس - البته حافظ شناس که مىگویم، نه به معناى علمى و اینها، به معناى مأنوس بودن با دیوان حافظ - و با قرآن کاملاً آشنا بود و صداى خوشى هم داشت. ما وقتى بچه بودیم، همه مىنشستیم و مادرم قرآن مىخواند؛ خیلى هم قرآن را شیرین و قشنگ مىخواند. ما بچهها دورش جمع مىشدیم و برایمان به مناسبت، آیههایى را که در مورد زندگى پیامبران است، مىگفت. من خودم اوّلین بار، زندگى حضرت موسى، زندگى حضرت ابراهیم و بعضى پیامبران دیگر را از مادرم - به این مناسبت - شنیدم. قرآن که مىخواند، به آیاتى که نام پیامبران در آن است مىرسید، بنا مىکرد به شرح دادن. بعضى از شعرهاى حافظ که هنوز - بعد از سنین نزدیکِ شصت سالگى - یادم است، از شعرهایى است که آن وقت از مادرم شنیدم. از جمله، این دو بیت یادم است: سحر چون خسرو خاور عَلَم در کوهساران زد به دست مرحمت یارم در امّیدواران زد *** دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند غرض؛ خانمى بود خیلى مهربان، خیلى فهمیده و فرزندانش را هم - البته مثل همه مادران - دوست مىداشت و رعایت آنها را مىکرد. پدرم عالِم دینى و ملّاى بزرگى بود. برخلاف مادرم که خیلى گیرا و حرّاف و خوش برخورد بود، پدرم مردى ساکت، آرام و کم حرف مىنمود؛ که این تأثیرات دوران طولانى طلبگى و تنهایى در گوشه حجره بود. البته پدرم تُرک زبان بود - ما اصلاً تبریزى هستیم؛ یعنى پدرم اهل خامنه تبریز است - و مادرم فارس زبان. ما به این ترتیب از بچگى، هم با زبان فارسى و هم با زبان ترکى آشنا شدیم و محیط خانه محیط خوبى بود. البته محیط شلوغى بود؛ منزل ما هم منزل کوچکى بود. شرایط زندگى، شرایط باز و راحتى نبود و طبعاً اینها در وضع کار ما اثر مىگذاشت. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :بازیهای کودکی رهبری کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, دوران نوجوانی آیت الله خامنه ای نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در مورد بازى کردن [در دوران کودکی] پرسیدید؟ بله؛ بازى هم مىکردیم. منتها در کوچه بازى مىکردیم؛ چون در خانه جاى بازى نداشتیم و بازیهاى آن وقت بچهها فرق مىکرد. یک مقدار هم بازیهاى ورزشى بود؛ مثل والیبال و فوتبال و اینها که بازى مىکردیم. من آن موقع در کوچه، با بچهها والیبال بازى مىکردم؛ خیلى هم والیبال را دوست مىداشتم. الان هم اگر گاهى بخواهیم ورزش دستجمعى بکنیم - البته با بچههاى خودم - به والیبال رو مىآوریم که ورزش خیلى خوبى است. بازیهاى غیر ورزشىِ آن وقت، «گرگم به هوا» و بازیهایى بود که در آنها خیلى معنا و مفهومى نبود؛ یعنى اگر فرض کنیم که بعضى از بازیها ممکن است براى بچهها آموزنده باشد و انسانِ با تفکّر آنها را انتخاب کند، این بازیهایى که الان در ذهن من هست، واقعاً این خصوصیت را نداشت؛ ولى بازى و سرگرمى بود. چیزى که حتماً مىدانم براى شما جالب است، این است که من همان وقت، معمّم بودم؛ یعنى در بین سنین ده و سیزده سالگى - که ایشان سؤال کردند - من عمامه به سرم و قبا به تنم بود! قبل از آن هم همینطور. از اوایلى که به مدرسه رفتم، با قبا رفتم؛ منتها تابستانها با سرِ برهنه مىرفتم، زمستان که مىشد، مادرم عمامه به سرم مىپیچید. مادرم خودش دختر روحانى بود و برادران روحانى هم داشت، لذا عمامه پیچیدن را خوب بلد بود؛ سرِ ما عمامه مىپیچید و به مدرسه مىرفتیم. البته اسباب زحمت بود که جلوِ بچهها، یکى با قباى بلند و لباس نوع دیگر باشد. طبعاً مقدارى حالت انگشتنمایى و اینها بود؛ اما ما با بازى و رفاقت و شیطنت و اینطور چیزها جبران مىکردیم و نمىگذاشتیم که در این زمینهها خیلى سخت بگذرد. بههرحال، بازى در کوچه بود. البته خاطراتى هم در این زمینه دارم که اگر مناسب شد، ممکن است در خلال صحبت بگویم. بازى ما بیشتر در کوچه بود؛ در خانه کمتر به بازى مىرسیدیم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :خاطرات مکتب خانه و دبستان حضرت آیت الله خامنه ای کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, دوران نوجوانی آیت الله خامنه ای نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : باید بگویم اوّلین مرکز درسى که من رفتم، مدرسه نبود، مکتب بود - در سنین قبل از مدرسه - شاید چهار سال، یا پنج سالم بود که من و برادر بزرگتر از مرا - که از من، سه سال و نیم بزرگتر بود - با هم در مکتب دخترانه گذاشتند؛ یعنى مکتبى که معلّمش زن بود و به جز چند نفر پسر، بقیه شاگردان، دختر بودند. البته من خیلى کوچک بودم. تجربهاى که از آن زمان مىتوانم به یاد بیاورم این است که بچه را در سنین چهار، پنج سالگى اصلاً نباید به مدرسه و مکتب و غیر آن گذاشت؛ براى اینکه هیچ فایدهاى ندارد. من به نظرم مىرسد که از آن دوره مکتب قبل از مدرسه، هیچ استفاده علمى و درسى نکردم. طبعاً ما را به مکتب فرستاده بودند تا قرآن یاد بگیریم؛ چون در مکتبها معمولاً قرآن درس مىدادند. آن زمان در مدرسهها قرآن معمول نبود و درس نمىدادند. بد نیست بدانید که من متولد سال ۱۳۱۸ هستم. این دورانى که مىگویم، مربوط به سالهاى ۱۳۲۳ و ۱۳۲۴ است - اوایل مکتب رفتن ما - بنابراین یک دوره آن است؛ که اوّلین روز مکتب اوّل را یادم نیست. پس از مدتى - یکى دو ماه - که در آن مکتب بودیم، ما را از آن مکتب برداشتند و در مکتبى گذاشتند که مردانه بود؛ یعنى معلمش مرد مسّنى بود. شاید شما در داستانهاى قدیمى، «ملّا مکتبى» خوانده باشید. درست همان ملّامکتبىِ تصویر شده در داستانها و در قصّههاى قدیمى به ما درس مىداد. من کوچکترین شاگرد آن مکتب بودم - شاید آنزمان، حدود پنج سالم بود - و چون هم خیلى کوچک بودم، هم سیّد و پسر عالِم بودم، آقاى «ملّامکتبى»، صبحها مرا کنار دست خودش مىنشاند و پول کمى، مثلاً اسکناس پنج قرانى - آن وقتها اسکناس پنج ریالى بود، اسکناس یک تومانى و دو تومانى بود. شما ندیدهاید - یا دو تومانى از جیب خود بیرون مىآورد، به من مىداد و مىگفت: تو اینها را به قرآن بمال که برکت پیدا کند! بیچاره دلش را خوش مىکرد به اینکه به این ترتیب - مثلاً - پولش برکت پیدا کند؛ چون او و امثال او درآمدى نداشتند. روز اوّلى که ما را به آن مکتب بردند، به یاد دارم که از نظر من روز بسیار تیره، تاریک، بد و ناخوشایندى بود! پدرم، من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاقى کرد که به نظرم خیلى وسیع مىآمد. البته شاید آن موقع به قدر نصف این اتاق، یا مقدارى بیشتر از نصف این اتاق بود؛ اما به چشم کودکىِ آن روز من، جاى خیلى وسیعى مىآمد و چون پنجرههایش شیشه نداشت و از این کاغذهاى مومى داشت، تاریک و بد بود. مدتى هم آنجا بودیم. لیکن روز اوّلى که ما را به دبستان بردند، روز خوبى بود؛ روز شلوغى بود. بچهها بازى مىکردند، ما هم بازى مىکردیم. اتاق ما کلاس بسیار بزرگى بود - باز به چشم آن وقتِ کودکى من - و عدّه بچههاى کلاس اوّل، زیاد بودند. حالا که فکر مىکنم، شاید سى نفر، چهل نفر، بچههاى کلاس اوّل بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقى بود و خاطره بدى از آن روز ندارم. البته چشم من ضعیف بود، هیچکس هم نمىدانست، خودم هم نمىدانستم؛ فقط مىفهمیدم که چیزهایى را درست نمىبینم. بعدها چندین سال گذشت و من خودم فهمیدم که چشمهایم ضعیف است؛ پدر و مادرم هم فهمیدند و برایم عینک تهیه کردند. آن زمان - وقتى که من عینکى شدم - گمان مىکنم حدود سیزده سالم بود؛ لیکن در دوره اوّل مدرسه این نقصِ کار من بود. قیافه معلم را از دور نمىدیدم، تخته سیاه را که روى آن مىنوشتند، اصلاً نمىدیدم و این، مشکلات زیادى را در کار تحصیل من به وجود مىآورد. حالا خوشبختانه بچهها در کودکى، فوراً شناسایى مىشوند و اگر چشمشان ضعیف است، برایشان عینک مىگیرند و رسیدگى مىکنند. آن زمان اصلاً این چیزها در مدرسهاى معمول نبود. البته مدرسه ما یک مدرسه به اصطلاح غیر دولتى بود؛ بعلاوه مدرسه دینى بود که معلّمین و مدیرانش از افراد بسیار متدّین انتخاب شده بودند و با برنامههاى اندکى دینىتر از معمولِ مدارسِ آن روز، اداره مىشد؛ چون آن مدرسهها اصلاً برنامه دینى درستى نداشتند و کسى توجّهى و اعتنایى به آن نمىکرد. در مورد معلّمین اوّل ما، بله یادم است که مدیر دبستان ما آقاى «تدّین» بود که تا چند سال پیش هم زنده بود. من در زمان ریاست جمهوریم ارتباطات زیادى با او داشتم. مشهد که مىرفتم به دیدن ما مىآمد. پیرمرد شده بود. یک معلّم دیگر داشتیم که اسمش آقاى «روحانى» بود و الآن نمىدانم کجاست. عدّهاى از معلّمین را یادم است؛ بله، تا کلاس ششم - دوره دبستان - خیلى از معلّمین را دورادور مىشناختم. متأسفانه الان هیچ کدام را نمىدانم کجا هستند. اصلاً زندهاند، نیستند و چه مىکنند؛ لیکن بعد از دوره مدرسه هم با بعضى از آنها ارتباط و آشنایى داشتم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :دروس مورد علاقه رهبری در دوران دبستان کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, دوران نوجوانی آیت الله خامنه ای نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در اواخر دوره دبستان - یعنى کلاس پنجم و ششم - به ریاضى و جغرافیا علاقه داشتم. خیلى به تاریخ علاقه داشتم، به هندسه هم - بخصوص - علاقه داشتم. البته در درسهاى دینى هم خیلى خوب بودم؛ قرآن را با صداى بلند مىخواندم - قرآنخوانِ مدرسه بودم - یک کتاب دینى را آن وقت به ما درس مىدادند - به نام تعلیمات دینى - براى آن وقتها کتاب خیلى خوبى بود؛ من تکّههایى از آن کتاب را که فصل، فصل بود، حفظ مىکردم. در همان دوره آخر دبستان - یعنى کلاس پنجم و ششم - تازه منبر آقاى «فلسفى» را از رادیو پخش مىکردند که ما از رادیو شنیده بودیم. من تقلید منبر او را - در بچگى - مىکردم و به همان سبک، آن بخشهاى کتاب دینى را با صدا بلندى و خیلى شمرده، پشت سر هم مىخواندم. معلّمم و پدر و مادرم خیلى خوششان مىآمد؛ مرا تشویق مىکردند. بله؛ این درسهایى بود که آن زمان دوست مىداشتم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :شروع درس طلبگى رهبری از کلاس پنجم دبستان کلیدواژه(ها) : سید جواد خامنهای, دوران جوانی آیت الله خامنه ای, دوران نوجوانی آیت الله خامنه ای نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اینکه درآینده زندگى خودم، بنا بود چه شغلى را انتخاب کنم، از اوّل براى خود من و براى خانوادهام معلوم بود. همه مىدانستند که من بناست طلبه و روحانى شوم. این چیزى بود که پدرم مىخواست و مادرم به شدّت دوست مىداشت. خود من هم علاقهمند بودم؛ یعنى هیچ بىعلاقه به این مسأله نبودم. اما اینکه لباس ما را از اوّل، این لباس قرار دادند، به این نیّت نبود؛ به خاطر این بود که پدرم با هر کارى که رضاخان پهلوى کرده بود، مخالف بود - از جمله، اتّحاد شکل از لحاظ لباس - و دوست نمىداشت همان لباسى را که رضاخان به زور مىگوید، بپوشیم. مىدانید که رضاخان، لباس فعلى مردم را که آن زمان لباس فرنگى بود و از اروپا آمده بود، به زور بر مردم تحمیل کرد. ایرانیها لباس خاصى داشتند و همان لباس را مىپوشیدند. او اجبار کرد که بایستى اینطور لباس بپوشید؛ این کلاه را سرتان بگذارید! پدرم این را دوست نمىداشت، از این جهت بود که لباس ما را همان لباس معمولى خودش که لباس طلبگى بود، قرار داده بود؛ اما نیّت طلبه شدن و روحانى شدن من در ذهنشان بود. هم پدرم مىخواست، هم مادرم مىخواست، خود من هم مىخواستم. من دوست مىداشتم و از کلاس پنجم دبستان، عملاً درس طلبگى را در داخل مدرسه شروع کردم. معلّمى داشتیم که خودش طلبه بود و سالهاى پنجم یا ششم دبستان - به نظرم هر دو سال - معلم کلاس ما بود. او پیشنهاد کرد که به ما درس «جامعالمقّدمات» بدهد. مىدید که من و یکى، دو نفر از بچهها علاقهمندیم و استعدادمان هم خوب بود؛ فکر کرد که به ما درس بدهد، ما هم قبول کردیم. «جامعالمقّدمات» اوّلین کتابى است که طلبهها مىخواندند، - هنوز هم معمول است - و مجموعهاى از جزوات، یعنى چند کتاب کوچک است. من چند تا از آن کتابهاى کوچک را در دبستان خواندم؛ بعد هم که بیرون آمدم، به شدّت و با جدّیت و علاقه دنبال کردم. من بعد از دبستان به دبیرستان نرفتم؛ یعنى دوره دبیرستان را به طور داوطلبانه و به صورت شبانه، خودم مىخواندم. درس معمولى من طلبگى بود و بعد از دوره دبستان، مدرسه طلبگى رفتم - یعنى از دوازده سالگى به بعد - بنابراین از همان وقتها دیگر من به فکر آینده - به این معنا - بودم؛ یعنى معلوم بود که دیگر بناست طلبه شوم. البته طلبگى و لباس طلبگى، بههیچوجه مانع از کارهاى کودکانه آن زمان نبود؛ یعنى هم عمامه سرمان مىگذاشتیم، هم وقتى مىخواستیم بازى کنیم، عمامه را در خانه مىگذاشتیم، به کوچه مىآمدیم و با همان قبا مىدویدیم و بازى مىکردیم - کارهایى که بچهها مىکنند - وقتى مىخواستیم با پدرمان به مسجد برویم، باز عمامه را سرمان مىگذاشتیم و عبا را به دوش مىانداختیم و با همان وضع و حال و چهره کودکانه به مدرسه مىرفتیم و مىآمدیم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :کتب مورد علاقه رهبری در دوران نوجوانی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, کتابخوانی رهبری, دوران جوانی آیت الله خامنه ای, دوران نوجوانی آیت الله خامنه ای نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من در دوران جوانى زیاد مطالعه مىکردم. غیر از کتابهاى درسى خودمان که مطالعه مىکردم و مىخواندم، کتاب تاریخ، کتاب ادبیات، کتاب شعر و کتاب قصّه و رمان هم مىخواندم. به کتاب قصّه خیلى علاقه داشتم و خیلى از رمانهاى معروف را در دوره نوجوانى خواندم. شعر هم مىخواندم. من با بسیارى از دیوانهاى شعر، در دوره نوجوانى و جوانى آشنا شدم. به کتاب تاریخ علاقه داشتم و چون درس عربى مىخواندم و با زبان عربى آشنا شده بودم، به حدیث هم علاقه داشتم. الان احادیثى یادم است که آنها را در دوره نوجوانى خواندم و یادداشت کردم؛ دفتر کوچکى داشتم که یادداشت مىکردم. احادیثى را که دیروز، یا همین هفته نگاه کرده باشم، یادم نمىماند، مگر اینکه یادآورى وجود داشته باشد؛ اما آنهایى را که در آن دوره خواندم، کاملاً یادم است. شما هم واقعاً باید قدر بدانید؛ هرچه امروز مطالعه مىکنید، برایتان مىماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمىشود. دوره نوجوانى براى مطالعه و یاد گرفتن، دوره خیلى خوبى است؛ واقعاً یک دوره طلایى است و با هیچ دوران دیگرى قابل مقایسه نیست. من خیلى کتاب نگاه مىکردم؛ منزل ما هم کتاب زیاد بود. پدرم کتابخانه خوبى داشت و خیلى از کتابها هم براى من مورد استفاده بود. البته خود ما هم کتاب داشتیم، کرایه هم مىکردیم. نزدیک منزل ما کتابفروشى کوچکى بود که کتاب، کرایه مىداد. من رمان و اینها که مىخواندم، معمولاً از آنجا کرایه مىکردم. الان یادم افتاد که به کتابخانه آستان قدس هم مراجعه مىکردم. آستان قدس هم در مشهد، کتابخانه خیلى خوبى دارد. در دوره اوایل طلبگى - در همان سنین پانزده، شانزده سالگى - به آنجا مراجعه مىکردم. گاهى روزها آنجا مىرفتم - نزدیک آستان قدس است - و مشغول مطالعه مىشدم؛ صداى اذان با بلندگو پخش مىشد، به قدرى غرق مطالعه بودم که صداى اذان را نمىشنیدم! خیلى نزدیک بود و صدا خیلى شدید داخل قرائتخانه مىآمد و ظهر مىگذشت، بعد از مدتى مىفهمیدیم که ظهر شده است! با کتاب اُنس داشتم. البته الان هم که در سنین نزدیک شصت سالگى هستم - همانطور که گفتید بعضى از شما جاى فرزند من هستید و بعضى مثل نوه من مىمانید - از خیلى از نوجوانان بیشتر مطالعه مىکنم؛ این را هم بدانید. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :رمانهای مطالعه شده توسط رهبری کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, کتابخوانی رهبری نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من نمىخواهم به بچهها خیلى کتاب و رمان معرفى کنم؛ حالا ممکن است اسم مؤلّفینش را بگویم. مثلاً یک نویسنده معروف فرانسوى هست به نام «میشل زواکو» که کتابهاى زیادى دارد. من اغلب رمانهاى او را در آن دوره خواندم. یا نویسنده معروف فرانسوى «ویکتور هوگو» من کتاب «بینوایان» او را اوّلین بار در همان دوره نوجوانى از کتابخانه آستان قدس گرفتم. البته همه آن را نخواندم؛ مقداریش را خواندم. یکى دو بار بعد از آن هم تمامش را خواندم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :سرگرمی ها و تفریحات رهبری در دوران جوانی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, دوران جوانی آیت الله خامنه ای, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, سیاستهای رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما متأسّفانه سرگرمیهاى خیلى کمى [در سنین جوانی] داشتیم؛ اینطور سرگرمیها آن وقت نبود. البته پارک بود، ولى کم و خیلى محدود. مثلاً در مشهد، فقط یک پارک در داخل شهر بود و محیطهایش، محیطهاى خیلى بدى بود. ما هم عضو خانوادههایى بودیم که پدرها و مادرها مقیّد بودند؛ اصلاً نمىتوانستیم برویم. براى امثال من در دوره جوانى، امکان اینکه بتوانند از این مراکز عمومىِ تفریحى استفاده کنند، وجود نداشت؛ به خاطر اینکه این مراکز، مراکز خوبى نبود، غالباً مراکز آلودهاى بود. دستگاههاى آن روز هم مقدارى سعى داشتند که مراکز عمومى را آلوده به شهوات و فساد کنند! این کار، تعمّداً و طبعاً با برنامهریزى انجام مىشد. آن زمانها این را حدس مىزدیم؛ ولى بعدها که قرائن و اطّلاعات بیشترى پیدا کردیم، معلوم شد که واقعاً همینطور بوده است؛ یعنى با برنامهریزى، محیطهاى عمومى را فاسد مىکردند! لذا ما نمىتوانستیم برویم. بنابراین تفریحات آن وقت ما از این قبیل نبود. تفریح من در محیط طلبگى خودم در دوران جوانى، حضور در جمع طلبهها بود. به مدرسه خودمان - مدرسهاى داشتیم به نام مدرسه نوّاب - مىرفتیم؛ جوّ طلبهها براى ما جوّ شیرینى بود. طلبهها دور هم جمع مىشدند، صحبت و گفتگو و تبادل اطّلاعات مىکردند و حرف مىزدند. محیط مدرسه براى خود طلبهها مثل یک باشگاه محسوب مىشد؛ در وقت بىکارى آنجا دور هم جمع مىشدند. علاوه بر این در مشهد، مسجد گوهرشاد هم مجمع خیلى خوبى بود. آنجا هم افراد متدیّن، طلّاب، روحانیون و علما مىآمدند، مىنشستند و با هم بحث علمى مىکردند. بعضى هم صحبتهاى دوستانه مىکردند. تفریحات ما اینها بود. البته من آن زمان ورزش مىکردم؛ الان هم ورزش مىکنم. متأسّفانه مىبینم جوانان ما در ورزش سستى مىکنند که این خیلى خطاست. آن زمان ما کوه مىرفتیم و پیادهرویهاى طولانى مىکردیم. من با دوستان خودم، چند بار از کوههاى اطراف مشهد، همینطور کوه به کوه و روستا به روستا، چند شبانه روز حرکت کردیم و راه رفتیم. از اینگونه ورزشها داشتیم. البته اینها تفریحات سرگرم کنندهاى بود که خارج از محیط شهر محسوب مىشد. حالا در تهران، این دامنه زیباى البرز و ارتفاعات به این قشنگى و خوب هست؛ من خودم هفتهاى چند بار به این ارتفاعات مىروم. متأسفانه مىبینم نسبت به جمعیت تهران، تعداد کسانى که آنجا مىآیند و از این محیط بسیار خوب و پاک استفاده مىکنند، خیلى کم است! تأسف مىخورم که چرا جوانان ما از این محیط طبیعى و زیبا استفاده نمىکنند! اگر آن زمان در مشهدِ ما چنین کوههاى نزدیکى وجود داشت - چون ما آن وقت در مشهد، کوههاى به این خوبى و به این نزدیکى نداشتیم - ما بیشتر هم استفاده مىکردیم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :سابقه شاعری رهبری از دوران جوانی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, فعالیتهای فرهنگی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله ا, دوران جوانی آیت الله خامنه ای, انجمنهای ادبی مشهد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من در دوره جوانى شعر گفتن را شروع کردم و گاهى شعر مىگفتم؛ منتها به دلایلى تا سالهاى متمادى شعرم را در انجمن ادبى - که آن وقت در مشهد تشکیل مىشد و من هم شرکت مىکردم - نمىخواندم. حالا عیبى ندارد آن دلیلى را که گفتم به آن دلیل نمىخواندم، بگویم. علّت این بود که من سابقه زیادى با شعر داشتم، شعر را مىشناختم؛ یعنى خوب و بد شعر را مىشناختم. در آن انجمن، وقتى که شعرى خوانده مىشد و اشخاص نامدارى هم در آن انجمن بودند - که بعضى از آنها امروز هم هستند، بعضى هم فوت شدهاند - نقدى که من نسبت به شعر انجام مىدادم، نقدى بود که غالباً مورد تأیید و تصدیق حضّار - از جمله خود سراینده شعر - قرار مىگرفت. وقتى که شعر خودم را، با دید یک نقّاد نگاه مىکردم، مىدیدم این شعر، مرا را راضى نمىکند؛ لذا نمىخواستم شعرم را بخوانم. یعنى اگر شعرى بود که از شعر آن روز بهتر بود، حتماً مىخواندم؛ لیکن مىنشستم، فکر مىکردم، شعر را مىگفتم، مىنوشتم و پاکنویس مىکردم؛ اما در آن انجمن نمىخواندم. چرا؟ چون سطح آن انجمن به خاطر همین نقدهایى که مىشد - از جمله خود من زیاد نقد مىکردم - بالاتر از این شعر بود. شاید شعرهایى خوانده مىشد که از سطح آن شعر بالاتر نبود؛ اما مورد نقد قرار مىگرفت. بههرحال، مىتوانم اینطور بگویم که آن شعر، مرا به عنوان یک ناقد، راضى نمىکرد. اتّفاق افتاده بود که در غیر از آن انجمن - انجمنهاى دیگرى در بعضى از شهرهاى دیگر؛ یک شهر از شهرهاى معروفِ شعرخیز ایران که حالا نمىخواهم اسم بیاورم - شرکت کرده بودم و آنجا دیدم سطح آن انجمن، سطح نقد انجمن ما را در مشهد ندارد؛ از من شعر خواستند، لذا من خواندم - همان سالهاى قدیم.- اینکه مىگویم، مربوط به سالهاى ۱۳۳۶ و ۳۷ و آن وقتهاست که در حدود سنین بیست، بیستویک ساله، یا حداکثر بیستودو ساله بودم. البته این تا سالهاى ۱۳۴۲ و ۱۳۴۴ - تا آن وقتها - ادامه داشت که بعد دیگر غرق شدنِ در کارهاى مبارزات، ما را از کار شعر به کلّى دور کرد؛ انجمن هم دیگر نمىرفتم. بههرحال، آن زمان شعر مىگفتم؛ بعد شعر گفتن را رها کردم و نمىگفتم، تا چند سال قبل از اینکه تصادفاً یک طورى شد که دوباره احساس کردم مایلم گاهى چیزى بر زبان، یا بر ذهن، یا روى کاغذ بیاورم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :همراهی نوجوانی و جوانی رهبری با معنویت و دعا کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, دوران نوجوانی آیت الله خامنه ای نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من در دوره نوجوانى - یعنى همان دورانى که تازه از دبستان بیرون آمده و طلبه شده بودم - به دعا و توجّه و توسّل خیلى اهتمام مىورزیدم؛ اما این را که چه تصوّرى از خدا داشتم، الان نمىتوانم چیزى به یاد بیاورم که دربارهى خدا چگونه فکر مىکردم، کمااینکه انسان درباره ذات مقدّس پروردگار هم نباید خیلى فکر کند و راجع به ذات مقدّس پروردگار، در فکر فرو برود. وجود خداى متعال، یک وجود بدیهى و روشن و واضحى است که همه وجود یک انسان، به او گواهى مىدهد؛ یعنى اگر انسان دچار وسوسه نشود و خودش را در وسوسهها غرق نکند، ذهن انسان، دل و جان انسان به وجود خدا گواهى مىدهد. واقعاً وجود خدا حتّى به برهان و استدلال، احتیاج ندارد؛ اگر چه برهان و استدلال زیادى هم در مورد وجود پروردگار هست. آنچه که آن وقت براى من مطرح بود و عملاً وجود داشت، این بود که اهل دعا و ذکر و دعاهاى مأثور و اعمالى که وارد شده بود، بودم. مثلاً یادم است هنوز بالغ نبودم که اعمال روز عرفه را بجا آوردم. اعمال آن روز، طولانى هم هست - لابد آشنا هستید؛ خیلى از جوانان با آن اعمال آشنا هستند - چند ساعت طول مىکشد. اعمال، از بعد از نماز ظهر و عصر شروع مىشود و اگر انسان بخواهد به همه آن اعمال برسد، شاید تا نزدیک غروب - روزهاى نه چندان بلند - به طول مىانجامد. آن وقت من یادم است که با مادرم - چون مادرم هم خیلى اهل دعا و توجّه و اعمال مستحبّى بود - مىرفتیم یک گوشه حیاط که سایه بود - منزل ما حیاط کوچکى داشت - آنجا فرش پهن مىکردیم - چون مستحب است که زیر آسمان باشد - هوا گرم بود؛ آن سالهایى که الان در ذهنم مانده، یا تابستان بود، یا شاید پاییز بود، روزها نسبتاً بلند بود. در آن سایه مىنشستیم و ساعتهاى متمادى، اعمال روز عرفه را انجام مىدادیم. هم دعا داشت، هم ذکر و هم نماز. مادرم مىخواند، من و بعضى از برادر و خواهرها هم بودند، مىخواندیم. دوره جوانى و نوجوانى من اینگونه بود؛ دوره اُنس با معنویات و با دعا و نیایش. البته ما آن وقت از یک امتیاز برخوردار بودیم که اگر آن امتیاز، امروز در جوانى باشد، دعا و ذکر و نماز براى او شیرین خواهد بود و مطلقاً خسته کننده نخواهد شد؛ و آن توجّه به معانى است. ببینید؛ هر کس که از نماز خسته مىشود، یا معناى نماز را نمىداند، یا توجّه نمىکند، والّا اگر کسى معناى نماز را بداند و به نماز هم توجّه کند، امکان ندارد از نماز خسته شود؛ اصلاً امکان ندارد. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :علاقه مند شدن رهبری به مسائل سیاسی بوسیله شهید نواب صفوی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, دوران نوجوانی آیت الله خامنه ای, شهید نواب صفوی, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من شاید پانزده یا شانزده سالم بود که مرحوم «نوّاب صفوى» به مشهد آمد. مرحوم نواب صفوى براى من، خیلى جاذبه داشت و به کّلى مرا مجذوب خودش کرد. هر کسى هم که آن وقت در حدود سنین ما بود، مجذوب نوّاب صفوى مىشد؛ از بس این آدم، پُرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود. من مىتوانم بگویم که آنجا به طور جدّى به مسائل مبارزاتى و به آنچه که به آن مبارزه سیاسى مىگوییم، علاقهمند شدم. البته قبل از آن، چیزهایى مىدانستم. زمان نوجوانىِ ما با اوقات «مصدّق» مصادف بود. من یادم است در سال ۱۳۲۹ وقتى که مصدّق تازه روى کار آمده بود و مرحوم «آیةاللَّه کاشانى» با او همکارى مىکردند - مرحوم آیةاللَّه کاشانى نقش زیادى در توجّه مردم به شعارهاى سیاسى دکتر مصدّق داشتند - لذا کسانى را به شهرهاى مختلف مىفرستادند که براى مردم سخنرانى کنند و حرف بزنند. از جمله در مشهد، سخنرانانى مىآمدند. من دو نفر از آن سخنرانان و سخنرانیهایشان را کاملاً یادم است. آنجا با مسائل مصدّق آشنا شدیم و بعد، مصدّق سقوط کرد. در سال ۱۳۳۲ که قضیه ۲۸ مرداد پیشامد کرد، من کاملاً در جریان سقوط مصدّق و حوادث آن روز بودم؛ یعنى من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبى که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آنجاها را غارت مىکردند. این مناظر، کاملاً جلوِ چشمم است! بنابراین من مقولههاى سیاسى را کاملاً مىشناختم و دیده بودم؛ لیکن به مبارزه سیاسى به معناى حقیقى، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقهمند شدم. بعد از آنکه مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زیاد طول نکشید که شهید شد. شهادت او هم غوغایى در دلهاى جوانانى که او را دیده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. در حقیقت سوابق کار مبارزاتى ما به این دوران برمىگردد؛ یعنى به سالهاى ۱۳۳۳ و ۳۴ به بعد. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :اختناق و خفقان شدید در پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, جلسات تفسیر قرآن رهبری نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من بارها [در طول مبارزات] بازداشت شدم. مرا شش مرتبه بازداشت کردند؛ یک بار هم زندان بردند، یک بار هم تبعید شدم. مجموعاً این دورانها نزدیک به سه سال طول کشیده است. دوره زندگى ما در آن زمانها، براى ایرانیها دوران بسیار بدى بود. اوّلاً نکته خیلى مهمّى که امروز شاید شما واقعاً نتوانید آن را درست تصوّر کنید، این است که آن دوران، مسائل کشور - سیاست و دولت - مطلقاً براى مردم مطرح نبود. امروز مردم ما در کشور، وزرا را مىشناسند، رئیس جمهور را مىشناسند، آن وقتى که نخستوزیر بود، او را مىشناختند، کارهاى عمده را مىدانند، در مبارزات سیاسى خیلى چیزها را خبر دارند که دولت، امروز چه اقدامى کرده و چه تصمیمى گرفته است؛ ولى آن زمان، دولتها مىآمدند و مىرفتند و اصلاً مردم نمىفهمیدند! یک نخستوزیر مىرفت، یک نخستوزیر دیگر مىآمد، کابینه عوض مىشد، انتخابات مىشد و اصلاً مردم خبر نمىشدند! توجّه مىکنید؟! به کل نسبت به مسائل دولت، بىتفاوت بودند. دولت براى خودش کارهایى مىکرد، مردم راه خودشان را مىرفتند، دولت راه خودش را مىرفت، فشار روى مردم، خیلى زیاد بود و آزادى اصلاً نبود. من یادم است که دوستى از دوستان ما از پاکستان آمده بود، براى ما نقل مىکرد که بله، من در داخل پارک، فلان کس را دیدم که اعلامیهاى را به فلانى داد؛ من تعجّب کردم که مگر در پارک کسى مىتواند به کسى اعلامیه بدهد! او از تعجّب من تعجّب کرد و گفت: چرا نشود؟! پارک است دیگر، انسان اعلامیه را درمىآورد و به آن طرف مىدهد. گفتم: چنین چیزى مىشود؟! این مربوط به دوران مبارزات ما بود که من دوره نوجوانى را هم گذرانده بودم؛ یعنى اختناق در ایران آنقدر زیاد بود که اصلاً تصوّر نمىکردیم ممکن است کسى بتواند به زبان صریح، روشن، روز روشن، جلوِ چشم مردم، حرف سیاسى به کسى یا به دوستى بزند، یا کاغذى را به او بدهد، یا کاغذى را از او بگیرد! از بس فشار و خفقان بود. به کوچکترین سوءظن، افراد را مىگرفتند و به خانههاى مردم مىریختند! بارها به منزل ما ریختند و منزل ما را گشتند - منزل پدرم، منزل خودم - کاغذها و نوشتههاى مرا بارها بردند! خیلى از نوشتهها و یادداشتهاى علمى و غیر علمى من از بین رفته و غارت شده است؛ بردند، جمع کردند و بعد دیگر ندادند! یا وقتى دادند، همهاش را ندادند! زندگى از لحاظ سیاسى، زندگى سختى بود؛ یعنى زندگى سیاسى بسیار زندگى سختى بود. خفقان بود و آزادى نبود. من در دوره مبارزات، براى جوانان و دانشجویان در مشهد، مدّتها درس تفسیر مىگفتم. یک وقت به بخشى از قرآن رسیدیم که راجع به قضایاى «بنىاسرائیل» بود؛ قهراً راجع به بنىاسرائیل هم تفسیر قرآن مىگفتیم. یک مقدار راجع به بنىاسرائیل و یهود صحبت کردم؛ بعد از مدّت کمى مرا بازداشت کردند! البته نه به آن بهانه، به جهت و به عنوان دیگرى بازداشت کردند و به زندان بردند. جزو بازجوییهایى که از من مىکردند، این بود که شما علیه اسرائیل و علیه یهود حرف زدهاید! توجّه مىکنید؟ یعنى اگر کسى آیه قرآنى را که راجع به بنىاسرائیل حرف زده بود، تفسیر مىکرد و درباره آن حرف مىزد، بعد باید جواب مىداد که چرا این آیه قرآن را مطرح کرده است! چرا این حرفها را زده و چرا راجع به بنىاسرائیل، بدگویى کرده است! یعنى وضع سیاسى، اینگونه وضع سخت و دشوارى بود و سیاسها اینقدر ضدّ مردمى و وابسته به خواست اربابها بود! البته با این دو سه کلمه نمىشود اوضاع و احوال دوران اختناق را بیان کرد. من این را به شما بگویم که حقّاً و انصافاً اگر ده جلد کتاب هم نوشته شود و همه آنها تشریح و توصیف آن دوران باشد، باز هم نمىشود بیان کرد! البته بعضى از حرفها هست که اصلاً نمىشود با زبانِ معمول بیان کرد؛ بعضى از تصوّرات هست که جز با زبان ادب و هنر بیان نمىشود. در شعر مىشود بیان کرد، در کارهاى ادبى و هنرى مىشود بیان کرد؛ اما خیلى از آنها را در زبان معمولى نمىشود گفت. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش :ناپدید شدن امام (ره) بعد از سخنرانی در بهشت زهرا کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, ورود امام خمینی(ره) به ایران, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [از دوران انقلاب و به طور اخص، در رابطه با امام (ره)]خیلى خاطره هست؛ یعنى همه محفوظات ما به یک معنا خاطره است. یکى از خاطرات خیلى جالب من، آن شب اوّلى است که امام وارد تهران شدند؛ یعنى روز دوازدهم بهمن - شب سیزدهم - شاید اطّلاع داشته باشید و لابد شنیدهاید که امام، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى کردند، بعد با هلىکوپتر بلند شدند و رفتند. تا چند ساعت کسى خبر نداشت که امام کجا هستند! علّت هم این بود که هلىکوپتر، امام را در جایى که خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مىخواست جایى بنشیند که جمعیت باشد، مردم مىریختند و اصلاً اجازه نمىدادند که امام، یک جا بروند و استراحت کنند. مىخواستند دور امام را بگیرند. هلىکوپتر در نقطهاى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلى امام را سوار کرد. همین آقاى «ناطق نورى» اتومبیلى داشتند، امام را سوار مىکنند - مرحوم حاج احمد آقا هم بود - امام مىگویند: مرا به خیابان ولىعصر ببرید؛ آنجا منزل یکى از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مىروند و سراغ به سراغ، آدرس مىگیرند، بالاخره پیدا مىکنند - منزل یکى از خویشاوندان امام - بىخبر، امام وارد منزل آنها مىشوند! امام هنوز نماز هم نخوانده بودند - عصر بود - از صبح که ایشان آمدند - ساعت حدود نه و خردهاى - و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندکى استراحت کرده بودند! آنجا مىروند که نمازى بخوانند و استراحتى بکنند. دیگر تماس با کسى نمىگیرند؛ یعنى آنجا که مىروند، با کسى تماس نمىگیرند. حالا کسانى که در این ستادهاى عملیاتى نشسته بودند - ماها بودیم که نشسته بودیم - چقدر نگران مىشوند! این دیگر بماند. چند ساعت، هیچ کس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند که بله، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مىآیند، کسى دنبالشان نرود! من در مدرسه رفاه بودم که مرکز عملیاتِ مربوط به استقبال از امام بود - همین دبستان دخترانه رفاه که در خیابان ایران است که شاید شما آشنا باشید و بدانید - آنجا در یک قسمت، کارهایى را که من عهدهدار بودم، انجام مىگرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما یک روزنامه روزانه منتشر مىکردیم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر کردیم. عدّهاى آنجا بودیم که کارهاى مربوط به خودمان را انجام مىدادیم. آخر شب - حدود ساعت نهونیم، یا ده بود - همه خسته و کوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقى که کار مىکردم، نشسته بودم و مشغول کارى بودم؛ ناگهان دیدم مثل این که صدایى از داخل حیاط مىآید - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، یک حیاط کوچک دارد که محلِّ رفت و آمد نیست؛ البته آن هم به کوچه در دارد، لیکن محلِّ رفت و آمد نیست - دیدم از آن حیاط، صداى گفتگویى مىآید؛ مثل اینکه کسى آمد، کسى رفت. پا شدم ببینم چه خبر است. یک وقت دیدم امام از کوچه، تک و تنها به طرف ساختمان مىآیند! براى من خیلى جالب و هیجانانگیز بود که بعد از سالها ایشان را مىبینم - پانزده سال بود، از وقتى که ایشان را تبعید کرده بودند، ما دیگر ایشان را ندیده بودیم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدّد - شاید حدود بیست، سى نفر آدم، آنجا بودند - همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ایشان ریختند و دست ایشان را بوسیدند. بعضیها گفتند که امام را اذیّت نکنید، ایشان خستهاند. براى ایشان در طبقه بالا اتاقى معیّن شده بود - که به نظرم تا همین سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشتهاند و ایام دوازده بهمن، گرامى مىدارند - به نحوى طرف پلهها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیک پاگرد پله که رسیدند، برگشتند طرف ما که پاى پلهها ایستاده بودیم و مشتاقانه به ایشان نگاه مىکردیم. روى پلهها نشستند؛ معلوم شد که خود ایشان هم دلشان نمىآید که این بیست، سى نفر آدم را رها کنند و بروند استراحت کنند! روى پلهها به قدر شاید پنج دقیقه نشستند و صحبت کردند. حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند. بههرحال، «خسته نباشید» گفتند و امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت کردند. البته فرداى آن روز که روز سیزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند که برِ خیابان ایران است - نه مدرسه علوى شماره یک که همسایه رفاه است - و دیگر رفت و آمدها و کارها، همه آنجا بود. این خاطره به یادم مانده است. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : زبان فارسی کلیدواژه(ها) : زبان فارسی نوع(ها) : جستار متن فیش : ما وقتی بچه بودیم، همه مینشستیم و مادرم قرآن میخواند؛ خیلی هم قرآن را شیرین و قشنگ میخواند. ما بچهها دورش جمع میشدیم و برایمان به مناسبت، آیههایی را که در مورد زندگی پیامبران است، میگفت. من خودم اوّلین بار، زندگی حضرت موسی، زندگی حضرت ابراهیم و بعضی پیامبران دیگر را از مادرم - به این مناسبت - شنیدم. قرآن که میخواند، به آیاتی که نام پیامبران در آن است میرسید، بنا میکرد به شرح دادن. بعضی از شعرهای حافظ که هنوز - بعد از سنین نزدیکِ شصت سالگی - یادم است، از شعرهایی است که آن وقت از مادرم شنیدم. از جمله، این دو بیت یادم است: سحر چون خسرو خاور عَلَم در کوهساران زد به دست مرحمت یارم در امّیدواران زد *** دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند غرض؛ خانمی بود خیلی مهربان، خیلی فهمیده و فرزندانش را هم - البته مثل همه مادران - دوست میداشت و رعایت آنها را میکرد. پدرم عالِم دینی و ملّای بزرگی بود. برخلاف مادرم که خیلی گیرا و حرّاف و خوش برخورد بود، پدرم مردی ساکت، آرام و کم حرف مینمود؛ که این تأثیرات دوران طولانی طلبگی و تنهایی در گوشه حجره بود. البته پدرم تُرک زبان بود - ما اصلاً تبریزی هستیم؛ یعنی پدرم اهل خامنه تبریز است - و مادرم فارس زبان. ما به این ترتیب از بچگی، هم با زبان فارسی و هم با زبان ترکی آشنا شدیم و محیط خانه محیط خوبی بود. البته محیط ش مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : زبان فارسی کلیدواژه(ها) : زبان فارسی نوع(ها) : جستار متن فیش : ادبّیات، طبعاً مقوله خوب و مطلوبی است؛ منتها هنر - هنری که با ادبیات، نسبت نزدیک دارد؛ مثل هنر شعر، یا بعضی هنرهای دیگر - تأثیرش بیشتر است. نظر من نسبت به شعر، نظر بسیار مثبتی است. معتقدم شعر، هنر بسیار خوبی است. قریحه شعری یک موهبت الهی است و شعر و همه هنرها، یک توان و قدرت و تعبیر رسایی از تخیّلات ظریف انسان هستند. بعضی از تصوّرات و تخیّلاتِ انسانی هست که جز با زبان هنر و با توصیف هنری، با هیچ زبانی قابل توصیف و بیان نیست. اگر هنر نبود، خیلی از ما فیالضمّیر انسان، ناگفته و توصیف نشده باقی میماند. البته شعبههای گوناگون هنر، هر کدام خصوصیتی دارد. یکی از بهترینهایش که با ادبّیات ارتباط نزدیک دارد، شعر است و شعر، هنر رسا و بلیغی است. زبان شعر، بسیار گویاتر از هنرهای دیگر است؛ یعنی زبان نقّاشی، موسیقی و بعضی هنرهای دیگر، به اندازه زبان شعر، گویا و توانا نیست. البته شعر خوب، نه هر شعری؛ شعری که حقیقتاً هنر تخیّل در آن حضور داشته باشد و لمس شود. ضمناً بعضی از هنرهای دیگر که توصیفشان به دقّت هنر شعر نیست، دایره شعورشان وسیع است؛ مثلاً وقتی شعر فارسی میگویید، فقط یک فارسی زبان از زیباییهای شعر فارسی استفاده میکند، همچنان که از زیباییهای یک شعر عربی، فقط یک عربزبان استفاده میکند. حتّی کسی که عربی را هم بلد است، زیباییهای یک شعر عربی را مثل یک عربزبان نمیفهمد. لیکن نقّاشی اینطور نیست؛ شما یک نقاشی که میکشید، دیگر زبان نمیشناسد، مرز زبان ندارد. موسیقی هم تا حدود زیادی همینطور است. بعضی هنرهای دیگر نیز همینگونه است. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : روز عرفه کلیدواژه(ها) : روز عرفه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یادم است هنوز بالغ نبودم که اعمال روز عرفه را بجا آوردم. اعمال آن روز، طولانی هم هست - لابد آشنا هستید؛ خیلی از جوانان با آن اعمال آشنا هستند - چند ساعت طول میکشد. اعمال، از بعد از نماز ظهر و عصر شروع میشود و اگر انسان بخواهد به همه آن اعمال برسد، شاید تا نزدیک غروب - روزهای نه چندان بلند - به طول میانجامد. آن وقت من یادم است که با مادرم - چون مادرم هم خیلی اهل دعا و توجّه و اعمال مستحبّی بود - میرفتیم یک گوشه حیاط که سایه بود - منزل ما حیاط کوچکی داشت - آنجا فرش پهن میکردیم - چون مستحب است که زیر آسمان باشد - هوا گرم بود؛ آن سالهایی که الان در ذهنم مانده، یا تابستان بود، یا شاید پاییز بود، روزها نسبتاً بلند بود. در آن سایه مینشستیم و ساعتهای متمادی، اعمال روز عرفه را انجام میدادیم. هم دعا داشت، هم ذکر و هم نماز. مادرم میخواند، من و بعضی از برادر و خواهرها هم بودند، میخواندیم. دوره جوانی و نوجوانی من اینگونه بود؛ دوره اُنس با معنویات و با دعا و نیایش. البته ما آن وقت از یک امتیاز برخوردار بودیم که اگر آن امتیاز، امروز در جوانی باشد، دعا و ذکر و نماز برای او شیرین خواهد بود و مطلقاً خسته کننده نخواهد شد؛ و آن توجّه به معانی است. ببینید؛ هر کس که از نماز خسته میشود، یا معنای نماز را نمیداند، یا توجّه نمیکند، والّا اگر کسی معنای نماز را بداند و به نماز هم توجّه کند، امکان ندارد از نماز خسته شود؛ اصلاً امکان ندارد. اگر کسی معنای دعا، مثلاً دعای ابیحمزه ثمالی، یا دعای امام حسین علیهالسّلام در روز عرفه را بفهمد و توجّه کند - که هر دو خیلی طولانی هستند و چون گاهی انسان معنا را هم میداند، اما توجّه نمیکند، ذهنش جاهای دیگر میرود - امکان ندارد از این دعای به این بلندی خسته شود. یعنی این گفتگویی که در این دعا انجام گرفته، بین آن بنده برگزیده و شایسته و بامعرفت و خدا، اینقدر پُرجاذبه و نافذ و حقیقی است - یعنی بیان کننده آن خواستهای فطری انسان است - که امکان ندارد کسی هیچ وقت از آن خسته شود. من توصیهام به جوانان این است که عبادت را با توجّه انجام دهند. من اصرار نمیکنم که زیاد عبادت کنید؛ نه. شما خواستید زیاد عبادت کنید، خواستید کم عبادت کنید؛ ولی آنچه انجام میدهید با توجّه باشد. البته همه باید عبادت واجب را انجام دهند؛ آنکه قابل اغماض و اینها نیست. هر کسی باید عبادت واجبش را انجام دهد. عبادات واجب، چیزی هم نیست، فقط هفده رکعت نماز در شبانهروز، عبادت واجب ماست که این چیز زیادی نمیشود. هفده تا یک دقیقه، یا حداکثر هفده تا دو دقیقه چیزی نمیشود. من نمیگویم جوانان عبادات مستحبّه - مثل دعا خواندن، تلاوت قرآن، یا نمازهای مستحبی - را زیاد انجام دهند؛ اما میگویم همان مقداری که انجام میدهند با توجّه باشد. اگر با توجّه انجام دادند، بهره میبرند؛ حقیقتاً از آن چیزی که میخوانند، استفاده میکنند. حالا ممکن است بعضی عربی بلد نباشند، ترجمههای خوبی شده است؛ من بعضی از ترجمههای دعاها را دیدهام، واقعاً خوب است. بد نیست شما این را بدانید. من با دید ادبی که به این دعاها نگاه میکنم، جزو زیباترین سخنان زبان عربی است. همین دعای کمیل، یا دعای امام حسین علیهالسّلام در عرفه، یا همین دعای ابیحمزه، یا آن مناجات شعبانّیه، اینها در زبان عرب، جزو زیباترین متنهای ادبی است؛ خیلی زیباست؛ البته این دعاها متنهای قدیمی است. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دعا کلیدواژه(ها) : دعا نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : اگر کسی معنای دعا، مثلاً دعای ابی حمزه ثمالی، یا دعای امام حسین علیهالسّلام در روز عرفه را بفهمد و توجّه کند - که هر دو خیلی طولانی هستند و چون گاهی انسان معنا را هم میداند، اما توجّه نمیکند، ذهنش جاهای دیگر میرود - امکان ندارد از این دعای به این بلندی خسته شود. یعنی این گفتگویی که در این دعا انجام گرفته، بین آن بنده برگزیده و شایسته و بامعرفت و خدا، اینقدر پُرجاذبه و نافذ و حقیقی است - یعنی بیان کننده آن خواستهای فطری انسان است - که امکان ندارد کسی هیچ وقت از آن خسته شود. من توصیهام به جوانان این است که عبادت را با توجّه انجام دهند. ..... حالا ممکن است بعضی عربی بلد نباشند، ترجمههای خوبی شده است؛من بعضی از ترجمههای دعاها را دیدهام، واقعاً خوب است. بد نیست شما این را بدانید. من با دید ادبی که به این دعاها نگاه میکنم، جزو زیباترین سخنان زبان عربی است. همین دعای کمیل، یا دعای امام حسین علیهالسّلام در عرفه، یا همین دعای ابی حمزه، یا آن مناجات شعبانّیه، اینها در زبان عرب، جزو زیباترین متنهای ادبی است؛ خیلی زیباست؛ البته این دعاها متن های قدیمی است. میدانید که زبان، تحوّل پیدا میکند؛ مثلاً به صورت یک تشبیه ناقص، گلستان سعدی قدیمی است، زبان قدیمی دارد، اما کسی که آن را بخواند و اهل ادبّیات و هنر باشد، از زیبایی آن بهره میبرد. این تعبیرات، بسیار زیباست؛ هم الفاظ زیباست، هم معانی زیباست. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دعا کلیدواژه(ها) : دعا نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : مفاهیم و معارفی که در صحیفه سجّادیه است، به قدری زیباست که! انسان گاهی اوقات حیرت میکند این چه ذهنی است، چه مغزی است که اینها را توانسته است کنار هم بنشاند و چنین تعبیراتی را درست کند! لذا من توصیه میکنم که ارتباطات بچهها با خدا، ارتباطاتِ با توجّه و با حالی باشد؛ بخصوص نمازها را با حال بخوانند. دعا که میخوانند، با حال و با توجّه بخوانند و بدانند با چه وجودی حرف میزنند و چه میخواهند و بدانند این خواست، پاسخ دارد. در قرآن، به ما گفته شده است: «ادعونی استجب لکم»؛ مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم. یک جا دارد: «واسئلوا اللَّه من فضله»)؛ از فضل خدا طلب کنید و بخواهید. اینها وعدههای الهی است و وعدههای الهی، صادقترین وعدههاست و حتماً چنانچه از خدا بخواهید، خدا به شما پاسخ خواهد داد. اگر اُنس پیدا کنید، خواهید دید که خیلی از پاسخها همانی است که در همان لحظه به شما داده میشود؛ یعنی آدم نباید خیال کند که پاسخ دعا حتماً همان پولی است که از خدا خواسته است و باید برسد! گاهی اوقات پاسخ، همانی است که در آن لحظه به شما میدهند. آنچنان نورانیتّی در دل شما به وجود میآید که میبینید اصلاً پاسختان را همان ساعت گرفتهاید. آن حالتی را که انسان در دعا پیدا میکند، گاهی احساس میکند که دیگر غیر از آن، هیچ چیز نمیخواهد. وقتی یاد پروردگار در دل انسان، زنده باشد، اینگونه است مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : آن شب اوّلی است که امام وارد تهران شدند؛ یعنی روز دوازدهم بهمن - شب سیزدهم - شاید اطّلاع داشته باشید و لابد شنیدهاید که امام، وقتی آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانی کردند، بعد با هلیکوپتر بلند شدند و رفتند. تا چند ساعت کسی خبر نداشت که امام کجا هستند! علّت هم این بود که هلیکوپتر، امام را در جایی که خلوت باشد برده بود؛ چون اگر میخواست جایی بنشیند که جمعیت باشد، مردم میریختند و اصلاً اجازه نمیدادند که امام، یک جا بروند و استراحت کنند. میخواستند دور امام را بگیرند. هلیکوپتر در نقطهای در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلی امام را سوار کرد. همین آقای «ناطق نوری» اتومبیلی داشتند، امام را سوار میکنند - مرحوم حاج احمد آقا هم بود - امام میگویند: مرا به خیابان ولیعصر ببرید؛ آنجا منزل یکی از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ میروند و سراغ به سراغ، آدرس میگیرند، بالاخره پیدا میکنند - منزل یکی از خویشاوندان امام - بیخبر، امام وارد منزل آنها میشوند! امام هنوز نماز هم نخوانده بودند - عصر بود - از صبح که ایشان آمدند - ساعت حدود نه و خردهای - و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندکی استراحت کرده بودند! آنجا میروند که نمازی بخوانند و استراحتی بکنند. دیگر تماس با کسی نمیگیرند؛ یعنی آنجا که میروند، با کسی تماس نمیگیرند. حالا کسانی که در این ستادهای عملیاتی نشسته بودند - ماها بودیم که نشسته بودیم - چقدر نگران میشوند! این دیگر بماند. چند ساعت، هیچ کس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند که بله، امام در منزل فلانی هستند و خودشان میآیند، کسی دنبالشان نرود! من در مدرسه رفاه بودم که مرکز عملیاتِ مربوط به استقبال از امام بود - همین دبستان دخترانه رفاه که در خیابان ایران است که شاید شما آشنا باشید و بدانید - آنجا در یک قسمت، کارهایی را که من عهدهدار بودم، انجام میگرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما یک روزنامه روزانه منتشر میکردیم. در همان روزهای انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر کردیم. عدّهای آنجا بودیم که کارهای مربوط به خودمان را انجام میدادیم. آخر شب... همه خسته و کوفته، روز سختی را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقی که کار میکردم، نشسته بودم و مشغول کاری بودم؛ ناگهان دیدم مثل این که صدایی از داخل حیاط میآید - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، یک حیاط کوچک دارد که محلِّ رفت و آمد نیست؛ البته آن هم به کوچه در دارد، لیکن محلِّ رفت و آمد نیست - دیدم از آن حیاط، صدای گفتگویی میآید؛ مثل اینکه کسی آمد، کسی رفت. پا شدم ببینم چه خبر است. یک وقت دیدم امام از کوچه، تک و تنها به طرف ساختمان میآیند! برای من خیلی جالب و هیجانانگیز بود که بعد از سالها ایشان را میبینم - پانزده سال بود، از وقتی که ایشان را تبعید کرده بودند، ما دیگر ایشان را ندیده بودیم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهای متعدّد - شاید حدود بیست، سی نفر آدم، آنجا بودند - همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ایشان ریختند و دست ایشان را بوسیدند. بعضیها گفتند که امام را اذیّت نکنید، ایشان خستهاند. برای ایشان در طبقه بالا اتاقی معیّن شده بود - که به نظرم تا همین سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشتهاند و ایام دوازده بهمن، گرامی میدارند - به نحوی طرف پلهها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیک پاگرد پله که رسیدند، برگشتند طرف ما که پای پلهها ایستاده بودیم و مشتاقانه به ایشان نگاه میکردیم. روی پلهها نشستند؛ معلوم شد که خود ایشان هم دلشان نمیآید که این بیست، سی نفر آدم را رها کنند و بروند استراحت کنند! روی پلهها به قدر شاید پنج دقیقه نشستند و صحبت کردند. حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند. بههرحال، «خسته نباشید» گفتند و امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت کردند. البته فردای آن روز که روز سیزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند که برِ خیابان ایران است - نه مدرسه علوی شماره یک که همسایه رفاه است - و دیگر رفت و آمدها و کارها، همه آنجا بود. این خاطره به یادم مانده است. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : روز عرفه کلیدواژه(ها) : روز عرفه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یادم است هنوز بالغ نبودم که اعمال روز عرفه را بجا آوردم. اعمال آن روز، طولانی هم هست - لابد آشنا هستید؛ خیلی از جوانان با آن اعمال آشنا هستند - چند ساعت طول میکشد. اعمال، از بعد از نماز ظهر و عصر شروع میشود و اگر انسان بخواهد به همه آن اعمال برسد، شاید تا نزدیک غروب - روزهای نه چندان بلند - به طول میانجامد. آن وقت من یادم است که با مادرم - چون مادرم هم خیلی اهل دعا و توجّه و اعمال مستحبّی بود - میرفتیم یک گوشه حیاط که سایه بود - منزل ما حیاط کوچکی داشت - آنجا فرش پهن میکردیم - چون مستحب است که زیر آسمان باشد - هوا گرم بود؛ آن سالهایی که الان در ذهنم مانده، یا تابستان بود، یا شاید پاییز بود، روزها نسبتاً بلند بود. در آن سایه مینشستیم و ساعتهای متمادی، اعمال روز عرفه را انجام میدادیم. هم دعا داشت، هم ذکر و هم نماز. مادرم میخواند، من و بعضی از برادر و خواهرها هم بودند، میخواندیم. دوره جوانی و نوجوانی من اینگونه بود؛ دوره اُنس با معنویات و با دعا و نیایش. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : ورزش کلیدواژه(ها) : ورزش نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : من آن زمان[در دوران جوانی] ورزش میکردم؛ الان هم ورزش میکنم. متأسّفانه میبینم جوانان ما در ورزش سستی میکنند که این خیلی خطاست. آن زمان ما کوه میرفتیم و پیادهرویهای طولانی میکردیم. من با دوستان خودم، چند بار از کوههای اطراف مشهد، همینطور کوه به کوه و روستا به روستا، چند شبانه روز حرکت کردیم و راه رفتیم. از اینگونه ورزشها داشتیم مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : کتاب و کتابخوانی کلیدواژه(ها) : کتاب و کتابخوانی نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : هرچه امروز مطالعه میکنید، برایتان میماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمیشود. دوره نوجوانی برای مطالعه و یاد گرفتن، دوره خیلی خوبی است؛ واقعاً یک دوره طلایی است و با هیچ دوران دیگری قابل مقایسه نیست مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : کتاب و کتابخوانی کلیدواژه(ها) : کتاب و کتابخوانی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : من در دوران جوانی زیاد مطالعه میکردم. غیر از کتابهای درسی خودمان که مطالعه میکردم و میخواندم، کتاب تاریخ، کتاب ادبیات، کتاب شعر و کتاب قصّه و رمان هم میخواندم. به کتاب قصّه خیلی علاقه داشتم و خیلی از رمانهای معروف را در دوره نوجوانی خواندم. شعر هم میخواندم. من با بسیاری از دیوانهای شعر، در دوره نوجوانی و جوانی آشنا شدم. به کتاب تاریخ علاقه داشتم و چون درس عربی میخواندم و با زبان عربی آشنا شده بودم، به حدیث هم علاقه داشتم. الان احادیثی یادم است که آنها را در دوره نوجوانی خواندم و یادداشت کردم؛ دفتر کوچکی داشتم که یادداشت میکردم. احادیثی را که دیروز، یا همین هفته نگاه کرده باشم، یادم نمیماند، مگر اینکه یادآوری وجود داشته باشد؛ اما آنهایی را که در آن دوره خواندم، کاملاً یادم است. شما [نوجوانان و جوانان] هم واقعاً باید قدر بدانید؛ هرچه امروز مطالعه میکنید، برایتان میماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمیشود. دوره نوجوانی برای مطالعه و یاد گرفتن، دوره خیلی خوبی است؛ واقعاً یک دوره طلایی است و با هیچ دوران دیگری قابل مقایسه نیست مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : کتاب و کتابخوانی کلیدواژه(ها) : کتاب و کتابخوانی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [در دوره نوجوانی]من خیلی کتاب نگاه میکردم؛ منزل ما هم کتاب زیاد بود. پدرم کتابخانه خوبی داشت و خیلی از کتابها هم برای من مورد استفاده بود. البته خود ما هم کتاب داشتیم، کرایه هم میکردیم. نزدیک منزل ما کتابفروشی کوچکی بود که کتاب، کرایه میداد. من رمان و اینها که میخواندم، معمولاً از آنجا کرایه میکردم. الان یادم افتاد که به کتابخانه آستان قدس هم مراجعه میکردم. آستان قدس هم در مشهد، کتابخانه خیلی خوبی دارد. در دوره اوایل طلبگی - در همان سنین پانزده، شانزده سالگی - به آنجا مراجعه میکردم. گاهی روزها آنجا میرفتم - نزدیک آستان قدس است - و مشغول مطالعه میشدم؛ صدای اذان با بلندگو پخش میشد، به قدری غرق مطالعه بودم که صدای اذان را نمیشنیدم! خیلی نزدیک بود و صدا خیلی شدید داخل قرائتخانه میآمد و ظهر میگذشت، بعد از مدتی میفهمیدیم که ظهر شده است! با کتاب اُنس داشتم. البته الان هم که در سنین نزدیک شصت سالگی هستم - همانطور که گفتید بعضی از شما جای فرزند من هستید و بعضی مثل نوه من میمانید - از خیلی از نوجوانان بیشتر مطالعه میکنم؛ این را هم بدانید مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : کتاب و کتابخوانی کلیدواژه(ها) : کتاب و کتابخوانی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : ذهن جوان، خیلی قابل کشش است، توانش برای کشیدن بار معلومات، خیلی زیاد است؛ محفوظات زیادی به آنها میدهند. من میبینم با اینکه درسهای موجود، از لحاظ حجم و محتوا خیلی سنگین نیست، بعضی از جوانان ما فرصتی برای خودشان نمیبینند که بتوانند مطالعات جنبی کنند؛ در حالی که به نظر من، جوان میتواند هم درس بخواند، هم مطالعه و هم ورزش کند. وقتتان را صرف کارهای جدّی کنید و همه اینها جدی است - ورزش و بازی هم جدّی است - برای جوان اینطور است. البته بعضی از کارها جدّی نیست….. بعضی از کارها، کارهای زایدی است؛ اما درس خواندن، مطالعه و ورزش کردن، کارهای لازمی است مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : سیره پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کلیدواژه(ها) : سیره پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : عزیزان من! میتوانم به شما بگویم که معرفت استدلالی لازم است؛ اما آن چیزی که انسان را نجات میدهد و به حرکت وا میدارد، همان معرفت ایمانی است. وقتی که ابوذر مسلمان شد، پیامبر اسلام نرفته بود برهان نظم و برهان خلف و برهان علّت اُولی را برای او بیان کند و بگوید به این دلیل خدایی هست و خدا یکی است و این بتها خدا نیستند. نخیر؛ با آن بیان پُرجاذبه خودش، ایمانی را در دل ابوذر انداخته بود. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : معلمان کلیدواژه(ها) : معلمان نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در مورد معلّمین اوّل ما، بله یادم است که مدیر دبستان ما آقای «تدّین» بود که تا چند سال پیش هم زنده بود. من در زمان ریاست جمهوریم ارتباطات زیادی با او داشتم. مشهد که میرفتم به دیدن ما میآمد. پیرمرد شده بود. یک معلّم دیگر داشتیم که اسمش آقای «روحانی» بود و الآن نمیدانم کجاست. عدّهای از معلّمین را یادم است؛ بله، تا کلاس ششم - دوره دبستان - خیلی از معلّمین را دورادور میشناختم. متأسفانه الان هیچ کدام را نمیدانم کجا هستند. اصلاً زندهاند، نیستند و چه میکنند؛ لیکن بعد از دوره مدرسه هم با بعضی از آنها ارتباط و آشنایی داشتم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : هنر کلیدواژه(ها) : هنر نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : ادبّیات، طبعاً مقوله خوب و مطلوبی است؛ منتها هنر - هنری که با ادبیات، نسبت نزدیک دارد؛ مثل هنر شعر، یا بعضی هنرهای دیگر - تأثیرش بیشتر است. نظر من نسبت به شعر، نظر بسیار مثبتی است. معتقدم شعر، هنر بسیار خوبی است. قریحه شعری یک موهبت الهی است و شعر و همه هنرها، یک توان و قدرت و تعبیر رسایی از تخیّلات ظریف انسان هستند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : هنر کلیدواژه(ها) : هنر نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : بعضی از تصوّرات و تخیّلاتِ انسانی هست که جز با زبان هنر و با توصیف هنری، با هیچ زبانی قابل توصیف و بیان نیست. اگر هنر نبود، خیلی از ما فیالضمّیر انسان، ناگفته و توصیف نشده باقی میماند. البته شعبههای گوناگون هنر، هر کدام خصوصیتی دارد. یکی از بهترینهایش که با ادبّیات ارتباط نزدیک دارد، شعر است و شعر، هنر رسا و بلیغی است. زبان شعر، بسیار گویاتر از هنرهای دیگر است؛ یعنی زبان نقّاشی، موسیقی و بعضی هنرهای دیگر، به اندازه زبان شعر، گویا و توانا نیست. البته شعر خوب، نه هر شعری؛ شعری که حقیقتاً هنر تخیّل در آن حضور داشته باشد و لمس شود. ضمناً بعضی از هنرهای دیگر که توصیفشان به دقّت هنر شعر نیست، دایره شعورشان وسیع است؛ مثلاً وقتی شعر فارسی میگویید، فقط یک فارسی زبان از زیباییهای شعر فارسی استفاده میکند،... لیکن نقّاشی اینطور نیست؛ شما یک نقاشی که میکشید، دیگر زبان نمیشناسد، مرز زبان ندارد. موسیقی هم تا حدود زیادی همینطور است. بعضی هنرهای دیگر نیز همینگونه است. پس شاید بشود اینطور گفت که هرچه توصیف هنر، دقیقتر و ریزتر و زبانش رساتر و بلیغتر است، حوزه و گستره شعورش نیز محدودتر است؛ اما هرچه که زبانش به ابهام نزدیکتر باشد، حوزهاش هم وسیعتر است. علی اىّ حال هنر، مظهر زیبایی است. بیان زیباییها و توصیف تخیّلاتی است که انسان از زیبایی در ذهن خودش دارد. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : به زندگی ائمّه که نگاه کنید - مثلاً زندگی امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام - جوانیهای آنها بسیار چیزهای با ارزشی در خود دارد که هر جوان و نوجوانی را جذب میکند. هم نوع دخترانهاش هست، هم نوع پسرانهاش. همه آنها شخصیتهایی بودند که میتوانند واقعاً برای انسان جاذبه داشته باشند و برای نوجوانان و جوانان ما الگو محسوب شوند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : جوانیهای ائمّه بسیار چیزهای با ارزشی در خود دارد که هر جوان و نوجوانی را جذب میکند. هم نوع دخترانهاش و هم نوع پسرانهاش هست. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : همه ائمه (ع) شخصیتهایی بودند که میتوانند واقعاً برای انسان جاذبه داشته باشند و برای نوجوانان و جوانان ما الگو محسوب شوند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : محمد مصدق کلیدواژه(ها) : محمد مصدق نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : زمان نوجوانىِ ما با اوقات «مصدّق» مصادف بود. من یادم است در سال ۱۳۲۹ وقتی که مصدّق تازه روی کار آمده بود و مرحوم «آیةاللَّه کاشانی» با او همکاری میکردند - مرحوم آیةاللَّه کاشانی نقش زیادی در توجّه مردم به شعارهای سیاسی دکتر مصدّق داشتند - لذا کسانی را به شهرهای مختلف میفرستادند که برای مردم سخنرانی کنند و حرف بزنند. از جمله در مشهد، سخنرانانی میآمدند. من دو نفر از آن سخنرانان و سخنرانیهایشان را کاملاً یادم است. آنجا با مسائل مصدّق آشنا شدیم و بعد، مصدّق سقوط کرد. در سال ۱۳۳۲ که قضیه ۲۸ مرداد پیشامد کرد، من کاملاً در جریان سقوط مصدّق و حوادث آن روز بودم؛ یعنی من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبی که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آنجاها را غارت میکردند. این مناظر، کاملاً جلوِ چشمم است! مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : نوجوانان باید به فکر حال باشند؛ برای اینکه به فکر آینده باشند، وقت زیاد است. در دوره جوانی - دوران سنین هجده، بیست سالگی - راجع به آینده هرچه میخواهند فکر عملی بکنند؛ چون در سنین نوجوانی - یعنی سنین سیزده، چهارده و پانزده سالگی - اگر بخواهند درباره آینده فکر کنند، این فکر، خیلی تعیین کننده نیست. چون بههرحال حتماً یک طریق و مسیری را - هر آیندهای داشته باشند - باید بگذرانند؛ لذا باید به فکر حالِ خودشان باشند. البته اگر به فکر آینده هم باشند، ما کسی را ملامت نمیکنیم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : من نمیتوانم کسی یا اشخاص معیّنی را اسم بیاورم که حتماً آنها الگوی شما [جوانان] باشند. بالاخره هر کسی ذوقی و سلیقهای دارد؛ منتها میشود اینطور فرض کرد الگویی را که انسان انتخاب میکند، باید الگویی باشد که شخصیت و منش او کاملاً با آرمانهای انسان، همخوان و هماهنگ باشد. فرض بفرمایید بعضیها یک هنرپیشه را الگوی خودشان قرار دهند. خوب؛ این خیلی منطقی نیست. مثلاً یک هنرپیشه خارجی را الگوی خودشان قرار دهند. این نمیتواند منطقی باشد. محیط او محیط دیگر و زندگی او زندگی دیگری است. یک انسان مسلمان؛ یک نوجوان مسلمان و ایرانی که برایش عزّت ایران، سربلندی و آینده ایران و آینده نسل خودش، آن هم در چهارچوب معارف و احکام اسلامی مطرح است، نمیتواند خارج از این چهارچوبها الگو انتخاب کند. بنابراین الگو را بایستی در بزرگانی که از لحاظ دید و جهتگیری و اهداف به هدفهای ما میخورند، انتخاب کرد. در بین مسلمانان صدر اسلام، اشخاصِ بسیار برجسته و خوبی هستند. در بین شخصیتهای برجسته امروز و دورههای گذشته نیز همینطور، واقعاً شخصیتهای برجستهای هستند. به زندگی ائمّه که نگاه کنید - مثلاً زندگی امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام - جوانیهای آنها بسیار چیزهای با ارزشی در خود دارد که هر جوان و نوجوانی را جذب میکند. هم نوع دخترانهاش هست، هم نوع پسرانهاش. همه آنها شخصیتهایی بودند که میتوانند واقعاً برای انسان جاذبه داشته باشند و برای نوجوانان و جوانان ما الگو محسوب شوند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : من در دوران جوانی زیاد مطالعه میکردم. غیر از کتابهای درسی خودمان که مطالعه میکردم و میخواندم، کتاب تاریخ، کتاب ادبیات، کتاب شعر و کتاب قصّه و رمان هم میخواندم. به کتاب قصّه خیلی علاقه داشتم و خیلی از رمانهای معروف را در دوره نوجوانی خواندم. شعر هم میخواندم. من با بسیاری از دیوانهای شعر، در دوره نوجوانی و جوانی آشنا شدم. به کتاب تاریخ علاقه داشتم و چون درس عربی میخواندم و با زبان عربی آشنا شده بودم، به حدیث هم علاقه داشتم. الان احادیثی یادم است که آنها را در دوره نوجوانی خواندم و یادداشت کردم؛ دفتر کوچکی داشتم که یادداشت میکردم. احادیثی را که دیروز، یا همین هفته نگاه کرده باشم، یادم نمیماند، مگر اینکه یادآوری وجود داشته باشد؛ اما آنهایی را که در آن دوره خواندم، کاملاً یادم است. شما هم واقعاً باید قدر بدانید؛ هرچه امروز مطالعه میکنید، برایتان میماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمیشود. دوره نوجوانی برای مطالعه و یاد گرفتن، دوره خیلی خوبی است؛ واقعاً یک دوره طلایی است و با هیچ دوران دیگری قابل مقایسه نیست. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : انتظار دارم نوجوانان... به جای اینکه خیلی به آینده نگاه کنند، به حال بنگرند؛ یعنی الان شما در یک دوران طلایی زندگی میکنید. این دوران - بین سنین ده، یازده سالگی، تا بیستودو سه سالگی - حقیقتاً یک دوران طلایی است؛ دوران یاد گرفتن، آمادهسازی ذهن و فکر خود برای آینده است، بخصوص که امکانات روز در کشور ما فراهم است. من میترسم اگر بچهها امروز خیلی به فکر این باشند که «فردا چهکاره خواهیم شد»، در تخیّلاتِ زیاد و غیرعملی بروند - تخیّلاتی که خیلی به عمل نزدیک نیست و بیشتر یک حالت موهومات و افسانهپردازی ذهنی را به انسان، القا میکند - و از زمان حالشان بمانند. آن چیزی که من توصیه میکنم، این است که بچهها از استعداد و از وقت خودشان استفاده کنند؛ خوب درس بخوانند. ما بیشترین چیزی که امروز لازم داریم، این است که بچهها به طور جدّی درس بخوانند. من میبینم با اینکه برنامههای مدارس ما برنامههای خیلی غلیظِ شدیدِ پُر و پیمانی نیست، بعضی از جوانان ما غالباً گله میکنند که درس، ما را خسته کرده است، نمیتوانیم بخوانیم. طبق اطّلاعاتی که من دارم، در بسیاری از کشورهای دیگر - کشورهایی که امروز از لحاظ علمی و صنعتی و فنآوری پیشرفتهتر از کشور ما هستند - درسهای دوره راهنمایی و دبیرستان، از درسهای مدارس ما - هم حجمش بیشتر و هم دشوارتر است؛ یعنی بر ذهن قابل کشش جوانان واقعاً تحمیلِ مطلب میکند. ذهن جوان، خیلی قابل کشش است، توانش برای کشیدن بار معلومات، خیلی زیاد است؛ محفوظات زیادی به آنها میدهند. من میبینم با اینکه درسهای موجود، از لحاظ حجم و محتوا خیلی سنگین نیست، بعضی از جوانان ما فرصتی برای خودشان نمیبینند که بتوانند مطالعات جنبی کنند؛ در حالی که به نظر من، جوان میتواند هم درس بخواند، هم مطالعه و هم ورزش کند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : به نظر من، جوان میتواند هم درس بخواند، هم مطالعه و هم ورزش کند. وقتتان را صرف کارهای جدّی کنید و همه اینها جدی است - ورزش و بازی هم جدّی است - برای جوان اینطور است. البته بعضی از کارها جدّی نیست. فرض کنید انسان ساعتها بنشیند - البته جمعاً ساعتها - و تبلیغات تلویزیون را تماشا کنند؛ چون مثلاً بیست دقیقه قبل از اینکه فیلمی را به ما نشان دهند، تبلیغات میکنند! این بیست دقیقهها، خودش خیلی میشود. من با اینطور وقتگذرانی خیلی موافق نیستم؛ که ممکن است جمعاً ساعتها از وقت ما را بگیرد. بعضی از کارها، کارهای زایدی است؛ اما درس خواندن، مطالعه و ورزش کردن، کارهای لازمی است. جوانان در این سنین از همه اینها میتوانند استفاده کنند و خودشان را برای آینده بسازند. شما نگاه کنید که چه استعدادی خودش را در شما نشان میدهد. اگرچه باید کسانی بنشینند و استعدادها را در افراد کشف کنند؛ اما حقیقت این است که استعداد در وجود جوان و نوجوان، به هر شکلی خودش را نشان میدهد. توجّه میکنید؟ بعید است که انسان بااستعدادی تا سنین حدود هجده، نوزده و بیست سالگی، خودش حس نکند که شوق و گرایش و علاقه و توانایی بیشتری برای کدام کار و به کدام سمت دارد. وقتی که فهمیدید استعدادتان در کدام طرف است - حالا یا خودتان کشف کردید، یا معلّم، مدرسه، یا پدر و مادر به نحوی کشف کردند - آن وقت به آن سمت بروید؛ هرچه میخواهد باشد، نگویید این کوچک است، این کم است. کشور ما به همه چیز احتیاج دارد. کشور به رئیس جمهور احتیاج دارد، به صنعتگر احتیاج دارد، به وزیر و طبیب هم احتیاج دارد. هر کشوری به همهنوع انسانی احتیاج دارد. اینطور هم نیست که ما فرض کنیم اگر آن شغل را گرفتیم، زندگی ما بهتر خواهد شد و بعد راحتتر به اهداف زندگی خواهیم رسید؛ نخیر، اینطور هم نیست. گاهی انسان در آنجایی که خیال نمیکند، هم زندگیش خوشتر میگذرد، هم به هدفهای والای زندگی که جلب رضای الهی است، نزدیکتر میشود و میتواند محصول صحیحی از زندگی خودش به دست آورد. بنابراین آن چیزی که من میتوانم به جوانان و نوجوانان عزیز توصیه کنم، این است که از وقت - از حال - حداکثر استفاده را بکنند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : جوانان و نوجوانان عزیز... از وقت - از حال - حداکثر استفاده را بکنند. البته این هم بدون برنامهریزی نمیشود؛ باید بنشینند و با همان ذهن خودشان برنامهریزی کنند. برنامهریزی هم یک الگوی همگانی ندارد که من بگویم همه باید اینطور برنامهریزی کنند؛ نه. هر کسی بر حسب سنّش، بر حسب وضع زندگی خانوادگی و امکاناتش، بر حسب آن شهر و خانوادهای که در آن زندگی میکند، ممکن است یکطور برنامهریزی کند و یک طور امکان داشته باشد. همه باید برنامهریزی کنند و از وقتشان با برنامه، حدّاکثر استفاده را بکنند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [یک نوجوان، در دعا از خدا] هر چه بخواهد عیبی ندارد؛ یعنی نوجوان، آرزوهایی دارد دیگر. گاهی آرزوهای انسان در یک اتاق خلاصه میشود - در اتاق خودش که در خانه دارد، یا با خانوادهاش زندگی میکند - یعنی خیلی کوچک است؛ همان را هم از خدا بخواهید، مانعی ندارد. از خدا همه چیز بخواهید؛ یعنی هیچ چیز را نگویید کوچک است، یا بد است که از خدا بخواهیم همه چیز را میشود از خدا خواست. فرق خدا و بندگان خدا این است که بندگان خدا به گونهای هستند که گاهی بد است انسان چیزهایی را از آنها بخواهد؛ اما از خدا، هیچ چیز بد نیست که شما بخواهید. خدا قدرتش زیاد است، علمش هم زیاد است، نیاز شما را هم میداند و آن چیزی که از شما میپسندد، ارتباط با اوست. این ارتباط، با درخواست حاجت است. بسیار خوب؛ حاجت بخواهید، خدا هم انشاءاللَّه عطا خواهد کرد. اگر مصلحت شما باشد، خدا آن حاجت را روا خواهد کرد. آیندهتان را بخواهید، توفیقات و پیشرفتتان را بخواهید، سلامت خودتان را بخواهید، ایمان قوی را از خدا بخواهید. میدانید، یکی از خواستههایی که در دعاهای ما خیلی روی آن تکیه شده، همان ایمان و یقین ثابت و روشن و شورانگیز است؛ این را هم از خدا بخواهید. این را هم خدا به شما میدهد. دنیا بخواهید، آخرت بخواهید، برای پدر و مادرتان و برای دوستانتان بخواهید. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : نوجوانان باید به فکر حال باشند؛ برای اینکه به فکر آینده باشند، وقت زیاد است. در دوره جوانی راجع به آینده هرچه میخواهند فکر عملی بکنند؛ چون در سنین نوجوانی اگر بخواهند درباره آینده فکر کنند، این فکر، خیلی تعیین کننده نیست. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : به زندگی ائمّه که نگاه کنید مثلاً زندگی امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام ، جوانیهای آنها بسیار چیزهای با ارزشی در خود دارد که هر جوان و نوجوانی را جذب میکند. هم نوع دخترانهاش هست، هم نوع پسرانهاش. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : من در دوران جوانی زیاد مطالعه میکردم. غیر از کتابهای درسی خودمان که مطالعه میکردم و میخواندم، کتاب تاریخ، کتاب ادبیات، کتاب شعر و کتاب قصّه و رمان هم میخواندم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : به کتاب قصّه خیلی علاقه داشتم و خیلی از رمانهای معروف را در دوره نوجوانی خواندم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : من با بسیاری از دیوانهای شعر، در دوره نوجوانی و جوانی آشنا شدم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : به کتاب تاریخ علاقه داشتم و چون درس عربی میخواندم و با زبان عربی آشنا شده بودم، به حدیث هم علاقه داشتم. الان احادیثی یادم است که آنها را در دوره نوجوانی خواندم و یادداشت کردم؛ دفتر کوچکی داشتم که یادداشت میکردم. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : هرچه امروز مطالعه میکنید، برایتان میماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمیشود. دوره نوجوانی برای مطالعه و یاد گرفتن، دوره خیلی خوبی است؛ واقعاً یک دوره طلایی است و با هیچ دوران دیگری قابل مقایسه نیست. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : به نظر من، جوان میتواند هم درس بخواند، هم مطالعه و هم ورزش کند. وقتتان را صرف کارهای جدّی کنید . مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : بعضی از کارها، کارهای زایدی است؛ اما درس خواندن، مطالعه و ورزش کردن، کارهای لازمی است. جوانان در این سنین از همه اینها میتوانند استفاده کنند و خودشان را برای آینده بسازند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : حقیقت این است که استعداد در وجود جوان و نوجوان، به هر شکلی خودش را نشان میدهد. وقتی که فهمیدید استعدادتان در کدام طرف است آن وقت به آن سمت بروید؛ هرچه میخواهد باشد، نگویید این کوچک است، این کم است. کشور ما به همه چیز احتیاج دارد. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : به جوانان و نوجوانان عزیز توصیه میکنم، که از وقت حداکثر استفاده را بکنند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : جوانان و نوجوانان عزیز از وقت حداکثر استفاده را بکنند. البته این بدون برنامهریزی نمیشود؛ باید بنشینند و با همان ذهن خودشان برنامهریزی کنند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : دانشآموزان کلیدواژه(ها) : دانشآموزان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : یک نوجوان، در دعا از خدا هر چه بخواهد عیبی ندارد؛ یعنی نوجوان، آرزوهایی دارد دیگر. گاهی آرزوهای انسان در یک اتاق خلاصه میشود یعنی خیلی کوچک است؛ همان را هم از خدا بخواهید، مانعی ندارد. از خدا همه چیز بخواهید؛ یعنی هیچ چیز را نگویید کوچک است، یا بد است که از خدا بخواهیم همه چیز را میشود از خدا خواست. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : هنر کلیدواژه(ها) : هنر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ادبّیات، طبعاً مقوله خوب و مطلوبی است؛ منتها هنر، هنری که با ادبیات، نسبت نزدیک دارد؛ مثل هنر شعر، یا بعضی هنرهای دیگر، تأثیرش بیشتر است. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : هنر کلیدواژه(ها) : هنر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : شعر و همه هنرها، یک توان و قدرت و تعبیر رسایی از تخیّلات ظریف انسان هستند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : هنر کلیدواژه(ها) : هنر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : من معتقدم شعر، هنر بسیار خوبی است. قریحه شعری یک موهبت الهی است و شعر و همه هنرها، یک توان و قدرت و تعبیر رسایی از تخیّلات ظریف انسان هستند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : هنر کلیدواژه(ها) : هنر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : بعضی از تصوّرات و تخیّلاتِ انسانی هست که جز با زبان هنر و با توصیف هنری، با هیچ زبانی قابل توصیف و بیان نیست. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : هنر کلیدواژه(ها) : هنر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : اگر هنر نبود، خیلی از ما فیالضمّیر انسان، ناگفته و توصیف نشده باقی میماند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : هنر کلیدواژه(ها) : هنر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : شعبههای گوناگون هنر، هر کدام خصوصیتی دارد. یکی از بهترینهایش که با ادبّیات ارتباط نزدیک دارد، شعر است و شعر، هنر رسا و بلیغی است. زبان شعر، بسیار گویاتر از هنرهای دیگر است. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : هنر کلیدواژه(ها) : هنر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : و شعر، هنر رسا و بلیغی است. زبان شعر، بسیار گویاتر از هنرهای دیگر است. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : هنر کلیدواژه(ها) : هنر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : حال هنر، مظهر زیبایی است. بیان زیباییها و توصیف تخیّلاتی است که انسان از زیبایی در ذهن خودش دارد. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : اروپا کلیدواژه(ها) : اروپا نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : این حرفی که «تمدّن و تدیّن با هم تطبیق نمیکنند» جزو آن حرفهایی است که خیلی کهنه و قدیمی است و اصلاً حرف امروز نیست. زمانی اروپاییها با دینی که داشتند - دین مسیحیتِ تحریف شده کلیسای قرون وسطی - با نشانههای تمدّن مواجه شدند؛ بدیهی است که آن تدیّن، اصلاً با آن تمدّن تطبیق نمیکرد. آن تدیّن، تدیّنی بود که اگر کسی «گالیله» میشد، حتماً باید سوزانده شود! اگر کسی یک کشف جدید میکرد، حتماً بایستی نابود و تکفیر میشد! اصلاً بحث تدیّن و تمدّن که با هم تطبیق نمیکند، مربوط به آن دوره است، آن هم مربوط به اروپا؛ منتها همچنان که اروپاییها همه چیز خودشان را - البته چیزهای زیاد و بد، نه چیزهای خیلی خوب - عمداً به کشورهای تحت سلطه استعماری منتقل میکردند، این فکر را هم بتدریج با شیوههای خیلی موذیانه، به داخل جامعه ما منتقل کردند. در داخل جامعه هم کسانی بودند که دوست میداشتند این افکار را ترویج کنند؛ بقایای افکار آنها را ترویج کردند، که آن هم مربوط به دوره چهل، پنجاه سال قبل است و گاهی تا این زمانها در گوشه و کنار مانده است و کسانی مطرح میکنند، والّا این حرف، حرفِ امروز نیست. تدیّن و تمدّن، چرا باید با هم منافاتی داشته باشند؟ تمدّن، یعنی زندگی توأم با نظم علمی، با تجربیات خوب زندگی، استفاده از پیشرفتهای زندگی، و تدیّن یعنی جهت درست در زندگی داشتن - جهت عدل، انصاف، صفا، صداقت و رو به طرف خدا - اینها با هم چه منافاتی دارند؟! انسان میتواند با این جهتگیری، آنطور زندگی کند؛ کمااینکه خیلی از دانشمندان و متفکّرین ما متدیّن بودند؛ خیلی از پیشروان همین تمدّن کنونی اروپا هم - البته عمدتاً در دورههای بعدی - متدیّن بودند. مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14 عنوان فیش : کتابهای درسی مدارس کلیدواژه(ها) : کتابهای درسی مدارس نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یک کتاب دینی را آن وقت [ اواخر دوره دبستان] به ما درس میدادند - به نام تعلیمات دینی - برای آن وقتها کتاب خیلی خوبی بود؛ من تکّههایی از آن کتاب را که فصل، فصل بود، حفظ میکردم. من میبینم با اینکه برنامههای مدارس ما برنامههای خیلی غلیظِ شدیدِ پُر و پیمانی نیست، بعضی از جوانان ما غالباً گله میکنند که درس، ما را خسته کرده است، نمیتوانیم بخوانیم. طبق اطّلاعاتی که من دارم، در بسیاری از کشورهای دیگر - کشورهایی که امروز از لحاظ علمی و صنعتی و فنآوری پیشرفتهتر از کشور ما هستند - درسهای دوره راهنمایی و دبیرستان، از درسهای مدارس ما - هم حجمش بیشتر و هم دشوارتر است؛ یعنی بر ذهن قابل کشش جوانان واقعاً تحمیلِ مطلب میکند. ذهن جوان، خیلی قابل کشش است، توانش برای کشیدن بار معلومات، خیلی زیاد است؛ محفوظات زیادی به آنها میدهند. من میبینم با اینکه درسهای موجود، از لحاظ حجم و محتوا خیلی سنگین نیست، بعضی از جوانان ما فرصتی برای خودشان نمیبینند که بتوانند مطالعات جنبی کنند. |