news/content
پیوندهای مرتبطخبرخبر
نسخه قابل چاپ
1369/02/22

بیانات در دیدار روحانیون و ائمه‌ی جمعه و جماعات استان مازندران‌

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

الحمدللَّه ربّ‌العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الطّیبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة اللَّه فی الارضین‌

در ابتدا باید از همه‌ی شما آقایان، ائمه‌ی محترم جمعه و علمای محترم شهرهای این استان که قبول زحمت فرمودید و تشریف آوردید، تا جلسه‌یی دوستانه و محفلی طلبگی باهم داشته باشیم، سپاسگزاری نمایم و خوشوقتی خودم را از حضور در این جلسه عرض کنم.

مازندران، یکی از مراکز اصلی امداد و کمک به انقلاب - حدوثاً و بقائاً - بوده و باز هم ان‌شاءاللَّه خواهد بود. مکرر این مطلب را عرض کرده‌ام که برای ارزیابی مردم هر منطقه، از جمله باید به سرمایه‌گذارییی که دشمن روی آن مردم کرده، توجه کنیم و ببینیم با وجود آن سرمایه‌گذاریها، این مردم در چه وضعی هستند. پیداست که بعضی از استانها و شهرها در زمان سلطه‌ی طواغیت، بیشتر مورد توجه و مرکز سرمایه‌گذاری فکری و عملی آنها بوده است و مازندران و بخصوص بعضی از شهرهای آن، از آن جمله است. در عین حال، از اوانی که گلبانگ انقلاب اسلامی بر سرتاسر این کشور طنین می‌اندازد، یکی از جاهایی که زود و خوب و قاطع و همگانی اجابت میکند، این‌جاست. بعد ما مشاهده میکنیم که هم دستگاه ارتجاعی طاغوت و رژیم منحوس فاسد مفسد پهلوی و هم جریانها و سازمانهای چپ، به امید بهره‌گیری از این استان، تلاشهایی را از شرق تا غرب استان شروع میکنند که همه‌ی شما شاهد و حاضر و ناظر بودید، یا از نزدیک شنیدید. مشت محکم مردم مؤمن در این استان، به صورت آن کسانی نواخته میشود که خیال میکنند میتوانند ایمان این مردم را دست‌کم بگیرند. این، چیز مهمی است. این نکته را از آن جهت عرض کردم که اولاً علاقه و ارادت خودم را به مردم مازندران، به وسیله‌ی شما آقایان محترم به آنها ابلاغ کنم. ثانیاً برای حضرات آقایان محترم در این استان، جهت توجه و التفات به این مردم و قدردانی از آنها و حفظ آرزوهای معنوی و روحانی آنها و تقویت این آرزوها و مقابله‌ی با هر حرکتی که در جهت خلاف درخواست معنوی و روحی این مردم مؤمن و خالص و سالم و عزیز محسوب بشود، مزید تذکری باشد.

و امّا مطلب مورد نظرم که فکر کردم در این‌جا عرض کنم، این است که ما در زمان بسیار حساسی قرار گرفته‌ایم. زمانها یکسان نیستند. زمان ما، زمان عجیبی است. حداقل از دو قرن پیش، جریانی به نام جریان تمدن صنعتی در دنیا شروع شد. این کلمه، حاوی معانی بسیار زیادی از فرهنگ و معرفت و علم و اوج و حضیض و همه چیز است. جریانی با این نام و سمات و خصوصیات که حداقل از دو قرن پیش شروع شد - اگرچه مقدمات آن، از خیلی جلوتر در دنیا آغاز گردید - چند خصوصیت داشت: یکی گرایش به صنعت و علم، یکی گرایش به روشهای جدید در زندگی، و یکی - که از مهمترین آنهاست - گرایش به فلسفه‌هایی با قاعده و مبنای مادّی. یعنی در طول این دو قرن، بیشترین پرچمهای فکر و فلسفه که برافراشته شده، در جهت مقابلِ تفکر معنوی و دینی بوده است. فلسفه‌ی مارکسیسم، یکی از آنهاست که سروصدای بیشتری پیدا کرد. بقیه‌ی مکتبهای فلسفی،اجتماعی رایج و سربرداشته‌ی در قرن نوزدهم و بیستم، جهت و گرایش خالص و یا غالب مادّی و غیرمذهبی و ضد مذهبی دارند. این گرایش غیرمعنوی و ضد معنوی، مثل جریانی که از کم شروع میشود و لحظه‌به‌لحظه اوج میگیرد و فراگیری پیدا میکند، در زندگی و افکار و خانواده و ارتباطات درون اجتماعی مردم وارد شد.

در کنار این جریان فکری، سیاستها حرکتی را مستقلاً به سمت ضدیت با دین و معنویت شروع کردند. بعضی از این سیاستها، علیالظاهر به این فلسفه‌ها هم کاری نداشتند. البته کسانی هستند - نمیخواهم حالا این فکر را مطرح کنم، اما بدانید و شاید هم میدانید - که معتقدند اصلاً تفکرات مادّی - ولو چپ‌ترینش - مخلوق و محصول فکر سیاستمدارهاست، نه فلاسفه. میگویند: اصلاً همه‌ی این بساطها و جنجالها، یک کار سیاسی به معنای حقیقی بود؛ یک کار اقتصادی در جهت پیشرفت ثروتها و سرمایه‌ها و بساط سرمایه‌داری در دنیا بود که روزبه‌روز اوج میگرفت. علی اىّ‌ حال، سیاستها هم در جهت ضدیت با معنویت افتادند و روزبه‌روز این تضاد بیشتر شد.

البته هر نقطه‌یی که معنویت آن بیشتر بود، بیشتر مورد تهاجم قرار گرفت؛ مثل اسلام. تفکرات اسلامی در همه جای دنیا مورد تهاجم قرار گرفت. در شرق دنیای اسلام - یعنی هند - تا غرب دنیای اسلام - یعنی الجزایر - این تهاجم صورت گرفت. در الجزایر، فرانسویها وارد شدند و با اسلام مبارزه کردند. در هند هم انگلیسیها وارد شدند و با اسلام مبارزه کردند. با این‌که در صحنه‌ی استعمار، انگلیس و فرانسه، دو کشور رقیب بودند، امّا حریفها و طرفها و نقاط بمباردمانشان یکی بود. روزبه‌روز جریان مذهب و معنویت را در دنیا ضعیفتر کردند و زندگی انسانها را از اخلاق معنوی خالیتر نمودند. دنیای مسیحیت این‌طور بود و دنیای اسلام هم همین‌طور بود. ایمانها را در لابلای چرخ و پَر گردونه‌ی سنگین مادّیت، خُرد یا رقیق کردند. این، جریان زندگی دنیا در طول حداقل دو قرن است. این، چیز کمی نیست.

این سیر جریان مادّه، همین‌طور با جست و به شکل تند و خشن، حرکت به طرف اوج را شروع کرده و در طی دو قرن، روزبه‌روز فراگیرتر شده است. همراه با این اوج تفکر و سیاست و رفتار مادّی در زندگی انسانها، ثروت و علم و اختراع و پیشرفتهای نوبه‌نوی آن مراکزی که این سیاستها را دنبال میکردند هم روزبه‌روز بیشتر شده است. یعنی از لحاظ علمی، امریکای امروز با امریکای پنجاه سال پیش قابل مقایسه نیست. اروپا هم همین‌گونه است. اینها همان کسانی هستند که با پول و علم و اختراع و با استفاده از تواناییهای گوناگونشان، این جریان مادّیت را تقویت کردند.

وقتی که این جریان اوج‌گیرنده، به نقطه‌ی اوجِ غیرقابل تصوری رسید، قدم بعد جز این چیزی نبود که بنای دین و معنویت و اخلاق، بکلی از میان جوامع برچیده شود؛ حتّی دیگر هیچ خاطره‌یی هم نماند. این، حرف من نیست. یکی از کارهایی که در این نوشتارهای رایج ادبیات دنیا و در رمانهای علمی،تخیلی معمول است، پیش‌بینی دنیای آینده است. مثلاً پنجاه سال دیگر، دنیا به چه شکلی خواهد بود. آنچه نوشته‌اند، همه آن دنیایی را نشان میدهد که در آن، دیگر حتّی هیچ احساس معنوی نیست. من بعضی از این رمانها را خودم دیده‌ام و خوانده‌ام. آن دنیایی که تصویر میشود، قدم بعدِ دنیای قرن اتم و الکترونیک و کامپیوتر و پیشرفتهای شگفت‌انگیز فضایی است. قدم بعد چیست؟ بکلی تهیشدن عالم از تفکرات و یا - به قول آنها - اوهام معنوی و مذهبی است. اصلاً قدم بعد، جز این چیز دیگری تصور نمیشود.

در همین مقطع که همه‌ی محاسبات مادّی نشان میداد که آینده‌ی بشریت آن است، ناگهان حادثه‌یی اتفاق افتاد. این حادثه، در اول توجه دنیا را خیلی هم به خودش جلب نکرد؛ امّا برخلاف انتظار تفسیرکنندگان و بینندگان، روزبه‌روز حجم و معنا و محیط تسلط و تصرف او وسیعتر شد و ناگهان به یک انفجار در یک نقطه‌ی عالم منتهی گردید. آن‌وقت، صاحبان قدرت جهانی احساس کردند که تا حالا در ارزیابی این پدیده اشتباه میکردند. به فکر علاج افتادند، ولی دیگر نتوانستند. آن حادثه چیست؟ حادثه‌ی نهضت روحانیت و نهضت دین در ایران در سال 1341.

آن روزی که این حادثه اتفاق افتاد، کسی در دنیا برای آن اهمیتی قایل نشد. حتّی آن وقتی که پانزده‌ی خردادی به وجود آمد و آن کشتار و آن مسایل اتفاق افتاد، در دنیا آن‌قدر انعکاسی پیدا نکرد. نه کسی را خیلی امیدوار کرد، نه کسی را خیلی ترساند. شعله‌یی بود، بعد هم دیدند مثل این‌که فروکش کرد. مانند آن‌که شعله‌ی تراشه و پوشال و ترکه و کارتن و مقوا، یکمرتبه میگیرد و بعد از چند لحظه هم فرو مینشیند و همه خیال میکنند تمام شد؛ غافل از این‌که آن هیزمها و کُنده‌های بسیار قطور و آتشدار، زیر این شعله‌ها بود. آنها گرفته، کسی هم درست ملتفت نیست و لحظه‌به‌لحظه هم آتشِ ماندگار و دیرپا تولید میکند. این آتشها تولید شد، تا به بیست‌ودوم بهمن و تشکیل جمهوری اسلامی رسید و ناگهان کشوری بر اساس دین و معنویت ایجاد شد که دیگر وقت گذشته بود. یعنی به مجردی که این نظام به وجود آمد، برای دشمنان دین و معنویت، کار از کار گذشت و هرچه ضربت زدند و مظلومش کردند، نفوذ معنویش و توجه دلهای مسلمین در دنیا به آن بیشتر شد. آتشهایی در این‌جا و آن‌جا گرفت و شاید بعضی هم خودشان درست ندانند که از کجا سرچشمه گرفت.

در خبرها دیدید و شنیدید که در آفریقا و منطقه‌ی فرانسوی زبان شمال آن - که متأسفانه اروپاییها از لحاظ فرهنگ هم در آن‌جا خیلی سرمایه‌گذاری و نفوذ کرده‌اند - چه وقایعی رخ داد. (1)من از نزدیک، وضع مردم و مسلمانىِ مردم را - تا آن‌جایی که به آنها تحمیل شده - دیده‌ام که چگونه است. در شرق دنیای اسلام (هند و کشمیر و ترکستان شرقی) هم احساسات مسلمین را میبینید. دیگر کار از کار گذشته است؛ یعنی آن جریانی که اوج پیدا میکرد، قطع شد. من و شما در لحظه‌ی این قطع قرار گرفتیم. «ثمّ جعلناکم خلائف فی الارض»(2). من و شما همان کسانی هستیم که اگر درست حرکت کنیم، عمل و تصمیم و قاطعیت و اراده‌مان خواهد توانست این راه را ترسیم کند و ماندگاری و سلامت آن را تضمین نماید.

این را بدانید که وضع دنیا عوض خواهد شد و معنویت، حق خود را از اقتدار جهانی در دنیا به دست خواهد آورد. هیچ تردیدی در این نیست. این دیگر امکان ندارد که قدرتهای بزرگ مثل امریکا و غیره، فرض کنند که این حرکت شتابنده‌ی معنویت را در دنیا از بین خواهند برد. هر کاری با نظام جمهوری اسلامی بکنند، بازتاب مظلومیت این نظام و ایستادگی و مقاومتش، تأثیرِ برانگیزاننده‌تر و زنده‌کننده‌تری در سطح دنیای اسلام خواهد داشت و کسانی را برخواهد انگیخت؛ کمااین‌که تا امروز هر حادثه‌یی همین‌گونه بوده است.

جنگ را بر ما تحمیل کردند. ما از جنگ ضربات مادّی و معنوی زیادی دیدیم، اما خسارت نکردیم؛ زیرا با وجود این ضربات، اسلام عزیز شد و همه در دنیا فهمیدند که اگر ملتی مؤمن شد و به خدا و قرآن و روز جزا معتقد گردید و جوانانش در میدان جنگ، این‌گونه با مظلومیت جنگیدند، تا حدی که دشمن را ناکام کردند، سربلند و پیروز است. همه‌ی قدرتهای دنیا دستشان را روی هم گذاشتند، تا بتوانند به قصد ساقط کردن نظام اسلامی، بخشی از این کشور را جدا کنند و تمامیت ارضی ایران را از بین بردند؛ ولی نتوانستند. این، شکست قدرتهای بزرگ نیست؟ این، غلبه و عزت و توانایی ملت ما نیست؟

امروز، هم اروپاییها و هم امریکاییها و هم روسها و هم خیلی از کشورهای دیگر - که میدانستیم به عراق کمک میکنند و خیلی از کشورها را هم که نمیدانستیم - خودشان اعتراف میکنند که در طول جنگ، چه‌قدر به عراق کمک کرده‌اند. یعنی ناتو، امریکا و ورشو - سه محور اصلی قدرت نظامی - دست روی دست هم گذاشتند و به یک طرف کمک کردند، تا آن طرف دیگر را شکست بدهد و او را به عقب بنشاند و حکومتش را ساقط و سرزمینش را تجزیه کند؛ ولی نتوانستند. این، واقعاً خیلی عظمتی است؛ عظمت اسلام. پس، اسلام در این جنگ عزیز شد و مسلمانان فهمیدند که اسلام با یک ملت چه میکند.

ما همان ملت شهریور بیستیم. باد جنگ به این کشور خورد و همه چیز را از ما گرفت. دوساعت نتوانستیم مقاومت کنیم! شمال و شرق و جنوب کشور، به وسیله‌ی دشمن تصرف شد. ما کدام شهید را از آن روز به یادگار داریم؟ آن روز، کدام مجموعه‌یی از ملت میتوانند بگویند ما بودیم که دفاع کردیم؟ امروز - یعنی در دوران اسلام - چگونه است؟ در این کشور، چه جایی است که افتخار دفاع جانانه و ستایش‌برانگیز را نداشته باشد؟ در هریک از دهات همین مازندران شما که آدم وارد بشود، عکس چند شهید در آن‌جاست. همه جای کشور، این‌طور است. پس، با این حرکت ما اسلام عزیز شد.

نکته‌یی که میخواهم عرض بکنم، این است که هرجا اسلام باشد، رد ارکان نظام سلطه‌ی جهانی هم در آن‌جا هست. هرجا اسلام تشکیل بشود، ضدیت با ظلم و تجاوز و استعمار و استثمار و تحقیر مردم و ضدیت با بقیه‌ی ملامح و نشانه‌های نظام سلطه‌ی امروز دنیا نیز در آن‌جا هست. به همین خاطر است که جمهوری اسلامی، با نظام کنونی تسلط و اقتدار در دنیا مخالف است.

ما با تشریفات موجود دنیا مخالفتی نداریم. طبیعی است که هرجا عرف مراوداتی دارد. ما عرفهای معمولی ملتهای گوناگون دنیا را قبول داریم؛ اما این‌که در میدان زندگی و سیاست، چند کشوربزرگ و ثروتمند حق دارند سرنوشت کشورهای دیگر را به دست بگیرند، این را قبول نداریم. این‌که فرهنگ فساد و ابتذال، باید از جوامع اروپایی و امریکایی به سمت جوامع دیگر که هرکدام فرهنگی دارند، سرازیر بشود، این را قبول نداریم. این‌که هرچه اروپایی آن را خوب میداند، باید به نظر همه‌ی ملتها خوب باشد، ولو در نظر فرهنگ این ملتها خوب نباشد، و یا هرچه اروپایی بد میداند، باید به نظر همه‌ی ملتها بد باشد، ولو در نظر فرهنگ این کشورها بد نباشد - وضعی که امروز در دنیا هست - ما این را قبول نداریم.

امروز در دنیا، روی چیزهای خاصی حساسیت هست. امروز در دنیا، روی کتک خوردن زن به وسیله‌ی شوهر، حساسیتی نیست. مردان در اروپا و امریکا - نه همه‌ی آنان - خیلی راحت زنانشان را کتک میزنند. روی ظلم کردن مرد به زن در خانواده، خیلی حساسیتی در دنیا نیست. آمارهایی که ارایه میکنند، نشان‌دهنده‌ی این است که پدران و شوهران در خانواده‌های امریکایی و اروپایی، خیلی راحت به فرزندان و همسرانشان ظلم میکنند. در دنیا روی این مسأله، خیلی هم جنجال نیست؛ امّا روی پوشش زن حساسیت هست! اگر کسی، شخصیتی، فیلسوفی، نظامی، سیاستی، با عریان بودن زن مخالفت کند، این را در دنیا هو میکنند! روی بسیاری از فسادها و روشها و عادات، حساسیتی نیست. اگر کشوری به عنوان یک سیاست، با مشروبات الکلی مخالفت بکند، این را در دنیا هو میکنند، لبخند تمسخر میزنند، او را مرتجع مینامند! این، فرهنگِ کجاست؟ این عریانی زن به عنوان یک سنت، این رواج مسکرات به عنوان یک رسم رایج، متعلق به کجاست؟ این، متعلق به اروپاست و از فرهنگ قدیمی این کشورها ناشی شده است. حالا این رسمها در جاهای دیگر دنیا هم حجیت پیدا کرده است و اگر کسی با آن مخالفت کرد، کأنّه مرتکب گناه کبیره‌یی شده است!

کشورهایی هستند که به‌هیچ‌وجه در آنها آزادی سیاسی و دمکراسی نیست؛ حتّی مجلس قانونگذاری وجود ندارد - نمیخواهیم حالا تصریح به اسم بکنیم، حساسیتی روی اینها نیست - اما اگر کشوری نگذارد مردم مست کنند، الواتی کنند، عربده‌کشی کنند، جلویشان را بگیرد، حساسیت هست و میگویند شما جلوی آزادی مردم را گرفتید! روی آن منع آزادی حساسیتی نیست؛ روی این قضیه هست! البته مقداری از این حساسیت، به خاطر خصومت با جمهوری اسلامی است؛ اما مقدار زیادی هم به خاطر این است که فرهنگ حاکم و مسلط و غالب از نظر اروپاییها، فرهنگ آنهاست. آن فرهنگ بایستی مورد قبول قرار بگیرد و هرچه آنها مستحسن میشمارند، مردم دنیا باید مستحسن بشمارند. ما با این ادعا مبارزه کردیم و مبارزه میکنیم و هرجا اسلام باشد، با این ادعا مبارزه میکند. این، سلطه‌گری است؛ لذا با اسلام مخالفند.

آقایان علما ! ما اگر امروز بخواهیم از اسلامی که با این اقتدار در صحنه‌ی سیاست دنیا ظاهر شده است، دفاع بکنیم، هر گروهی سهم و وظیفه‌یی دارند. آنچه که وظیفه‌ی ما معممان است و آنچه که لازم است، این است که ما باید این جامعه و یا این حرکتی را که به سمت معنویت میرود، با معنویت منطقی و مستدل و صادقانه‌یی که از خود ما بروز میکند، تضمین کنیم. وظیفه‌ی امروز ما این است. در عَلَمداران دین نباید چیزی مشاهده بشود که رایحه‌ی دوری از معنویت از آن استشمام گردد؛ والّا حرکتی که به سمت معنویت است، ضربه خواهد خورد. چیزی که از آن، بوی علاقه‌مندی به دنیا و زخارف آن و خودپرستی و منیت و تنازع برای امور دنیوی استشمام بشود، هم از جهت عملی و علمی و هم از جهت عمق بخشیدن به فکر دینی و اسلامی در مردم، ضربه وارد خواهد آورد.

اروپا هم به سمت معنویت و دین حرکت میکند؛ میبینید دیگر. کلیساها، کشیشها، آداب و آیینهای مذهبی در کشورهایی که خبری از اینها نبود، بعد از سی یا چهل و یا پنجاه سال ظاهر میشوند و مردم به اینها گرایش پیدا میکنند. اما آنچه متوقع است که منطقی بتواند خواست معنوی را تأمین بکند، همین تفکر اسلامی است. در این جهت بایستی ان‌شاءاللَّه هرچه بیشتر تلاش بکنیم.

البته اتحاد ویگانگی و وحدت کلمه، شرط اصلی است؛ چه از لحاظ ملیتی - یعنی برداشتن این ناسیونالیسمها و ملت‌گراییها، عرب و عجم و ترک و فارس و بقیه‌ی این قومیتها و ملیتها در سطح جهان اسلام - چه از لحاظ مذهبی، که شیعه و سنی و فرق گوناگون اهل تسنن و شیعه، باید اختلافات را کنار بگذارند و با هماهنگی و با تکیه بر نقاط مشترک، آن خواست معنوی را تأمین کنند. البته اشکالی ندارد که نقاط مختلفٌ‌فیه هم باشد. هر دوگانگی و اختلافی، به معنای دعوا که نیست. یکی از یک فقه و دیگری از فقه دیگر، یکی از یک مذاق کلامی و دیگری از یک مذاق دیگر تبعیت میکند. امروز که دیگر روزی نیست که مذاقهای کلامی، مثل جنگهای اشاعره و معتزله در دوران خلافت بنیعباس یا بقیه‌ی جنگهای فرقه‌یی و مسلکی در اسلام، یا شیعه و سنی و یا مذاقهای کلامی گوناگون، باز به جان هم بیفتند. باید هم در محدوده‌های بزرگ و هم در محدوده‌های کوچکتر - داخل کشور، داخل استانها، داخل شهرها - با هم یکی باشند.

وحدت کلمه، چیز بسیار مهمی است که بحمداللَّه امروز هم به کوری چشم دشمن هست. هروقت هم که ما به وحدت کلمه توصیه میکنیم، فوراً این تبلیغاتچیهای خارجی میگویند باز دعوا و اختلافی وجود دارد و به همین خاطر فلانی به وحدت کلمه توصیه کرده است! اصلاً نمیتوانند درک کنند و بفهمند که وضع ما چه‌طوری است؛ اختلافاتی که هست، چه‌طور اختلافاتی است. بر همان چیزی که بین خود اهل دنیا وجود دارد - یعنی اختلافات و جنگ قدرتها و کشمکشهایی که با همدیگر دارند - حمل میکنند. نمیدانند که در این‌جا بحمداللَّه آن خبرها نیست. هماهنگی و مهربانی و تفاهم، باید هرچه بیشتر بشود. امیدواریم که خداوند ان‌شاءاللَّه این توفیق را به همه‌ی ما عنایت کند.

امروز هم روز خوبی برای ما بود که آقایان محترم را مجتمعاً در این‌جا زیارت کردیم. من مجدداً به وسیله‌ی آقایان، مخصوصاً آقایان ائمه‌ی محترم جمعه و علمای بلاد، به مردم خوب و صمیمی و مؤمن مازندران ابلاغ سلام میکنم و امیدوارم که ان‌شاءاللَّه بین شما و مردمتان، همین صمیمیت و ارتباط مستحکم و موثقی که هست، همیشه باشد. از آقایانی که ترتیب این جلسه را دادند - چه آقایان ارتشی که این‌جا را مرتب کردند، چه آقایان علمای این شهر و آقای امام جمعه‌ی محترم و بقیه‌ی آقایان که ترتیب این دیدار و این اجتماع را دارند - صمیمانه متشکرم و از خداوند متعال برای همه‌ی شما، فضل و رحمت و لطف عمیم او را مسألت میکنم.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

 


 

1) v اشاره به رشد اسلامخواهی و اصولگرایی در کشورهای شمال آفریقاست که منجر به گردهمایی رؤسای کشورهای اتحادیه‌ی مغرب عربی در پایتخت تونس برای یافتن راه‌حلی جهت ریشه‌کن کردن این اصولگرایی شد.

2) یونس: 14

پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی