باید در راه آن حضرت حرکت کنیم و برویم. آن بزرگوار، یکی از معجزات خدا در تاریخ بود. وجود آن حضرت، حادثهای شگفت آور بود. حادثه شگفت آور دیگر اینکه، قدر امیرالمؤمنین علیهالسّلام را در زمان خودش ندانستند. این هم واقعاً از آن حوادث شگفت آور و تلخ است. کار را به جایی رساندند که - آنطوری که در نهج البلاغه و احوال آن بزرگوار هست - ایشان، مکرّر در زمان حکومت خود، از دست مردم به خدای متعال شکوه میکرد. دل آن بزرگوار، خون بود. با آن همه سعّه صدر، با آن همه گذشت در راه خدا و در راه احکام الهی، در دوران زندگی خود، در نهایت ضیق و عسرت قرار گرفته بود؛ و مثل همین روزها هم بود که به لقای خدای متعال پیوست.1371/01/07
1 )
خطبه 107 :از سخنان آن حضرت است در يكى از ايّام صفّين
وَ قَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ وَ انْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ تَحُوزُكُمُ الْجُفَاةُ الطَّغَامُ وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ وَ يَآفِيخُ الشَّرَفِ وَ الْأَنْفُ الْمُقَدَّمُ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ وَ لَقَدْ شَفَى وَحَاوِحَ صَدْرِي أَنْ رَأَيْتُكُمْ بِأَخَرَةٍ تَحُوزُونَهُمْ كَمَا حَازُوكُمْ وَ تُزِيلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهِمْ كَمَا أَزَالُوكُمْ حَسّاً بِالنِّصَالِ وَ شَجْراً بِالرِّمَاحِ تَرْكَبُ أُوْلَاهُمْ أُخْرَاهُمْ كَالْإِبِلِ الْهِيمِ الْمَطْرُودَةِ تُرْمَى عَنْ حِيَاضِهَا وَ تُذَادُ عَنْ مَوَارِدِهَا .
ترجمه:
گريختن شما را ديدم، و برگشتنتان را از صفوفتان مشاهده نمودم، جفا كاران اوباش و اعراب باديه نشين شامى شما را به گريز واداشتند، در حالى كه شما جوانمردان عرب، و سران شرف، و برازندگان جامعه، و قله سر بلندى هستيد. اما دردهاى سينهام شفا يافت وقتى كه ديدم سر انجام آنها را فرارى داديد آنچنان كه شما را به هزيمت دادند، و آنان را از لشگرگاه خود رانديد چنانكه شما را راندند، با ضرب شمشير و نيزه آنان را درمانده و بيچاره كرديد، به طورى كه اولشان روى آخرشان مىافتاد، مانند شتران تشنهاى كه از 0 سر حوضشان رانند، و از ورود به آبگاهشان منع كنند 107 از خطبههاى آن حضرت است در پيشگويى از حوادث آينده خداى را سپاس كه با آفرينش مخلوقات بر مخلوقات تجلّى كرد، و با حجّت خود بر قلوبشان آشكار است، بدون به كار گيرى انديشه موجودات را آفريد، زيرا انديشهها در خور آنانى است كه داراى ضمايرند، و خدا را فى نفسه ضمير نيست. دانش او عمق پردههاى غيب را شكافته، و به پيچيدگىها و دقايق آراء نهانها احاطه نموده.
وَ قَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ وَ انْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ تَحُوزُكُمُ الْجُفَاةُ الطَّغَامُ وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ وَ يَآفِيخُ الشَّرَفِ وَ الْأَنْفُ الْمُقَدَّمُ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ وَ لَقَدْ شَفَى وَحَاوِحَ صَدْرِي أَنْ رَأَيْتُكُمْ بِأَخَرَةٍ تَحُوزُونَهُمْ كَمَا حَازُوكُمْ وَ تُزِيلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهِمْ كَمَا أَزَالُوكُمْ حَسّاً بِالنِّصَالِ وَ شَجْراً بِالرِّمَاحِ تَرْكَبُ أُوْلَاهُمْ أُخْرَاهُمْ كَالْإِبِلِ الْهِيمِ الْمَطْرُودَةِ تُرْمَى عَنْ حِيَاضِهَا وَ تُذَادُ عَنْ مَوَارِدِهَا .
ترجمه:
گريختن شما را ديدم، و برگشتنتان را از صفوفتان مشاهده نمودم، جفا كاران اوباش و اعراب باديه نشين شامى شما را به گريز واداشتند، در حالى كه شما جوانمردان عرب، و سران شرف، و برازندگان جامعه، و قله سر بلندى هستيد. اما دردهاى سينهام شفا يافت وقتى كه ديدم سر انجام آنها را فرارى داديد آنچنان كه شما را به هزيمت دادند، و آنان را از لشگرگاه خود رانديد چنانكه شما را راندند، با ضرب شمشير و نيزه آنان را درمانده و بيچاره كرديد، به طورى كه اولشان روى آخرشان مىافتاد، مانند شتران تشنهاى كه از 0 سر حوضشان رانند، و از ورود به آبگاهشان منع كنند 107 از خطبههاى آن حضرت است در پيشگويى از حوادث آينده خداى را سپاس كه با آفرينش مخلوقات بر مخلوقات تجلّى كرد، و با حجّت خود بر قلوبشان آشكار است، بدون به كار گيرى انديشه موجودات را آفريد، زيرا انديشهها در خور آنانى است كه داراى ضمايرند، و خدا را فى نفسه ضمير نيست. دانش او عمق پردههاى غيب را شكافته، و به پيچيدگىها و دقايق آراء نهانها احاطه نموده.
1 )
نامه 35 :از نامههاى آن حضرت است به عبد اللّه بن عباس پس از شهادت محمّد بن ابو بكر در مصر
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَدِ اسْتُشْهِدَ فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلًا كَادِحاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دَافِعاً وَ قَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ وَ أَمَرْتُهُمْ بِغِيَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَةِ وَ دَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَ جَهْراً وَ عَوْداً وَ بَدْءاً فَمِنْهُمُ الْآتِي كَارِهاً وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً وَ مِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلًا أَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجاً عَاجِلًا فَوَاللَّهِ لَوْ لَا طَمَعِي عِنْدَ لِقَائِي عَدُوِّي فِي الشَّهَادَةِ وَ تَوْطِينِي نَفْسِي عَلَى الْمَنِيَّةِ لَأَحْبَبْتُ أَلَّا أَلْقَى مَعَ هَؤُلَاءِ يَوْماً وَاحِداً وَ لَا أَلْتَقِيَ بِهِمْ أَبَداً .
ترجمه:
اما بعد، مصر به دست دشمن افتاد، محمّد بن ابو بكر كه خدايش رحمت كند شهيد شد، اجر اين مصيبت را از خدا مىخواهم كه او برايم فرزندى خيرخواه، كار گزارى سختكوش، شمشيرى برنده، و ركنى مدافع بود. من مردم را به پيوستن به او بر انگيختم، و آنان را قبل از وقوع حادثه به ياريش دستور دادم، و از آنان در آشكار و نهان و به طور مكرّر براى حركت به جانب او دعوت نمودم، گروهى با بىميلى آمدند، و برخى بهانه دروغ تراشيدند، و عدّهاى دست از ياريش برداشته اعتنايى نكردند. از خدا مىخواهم به زودى مرا از اين مردم برهاند. به خدا قسم اگر به وقت جنگ با دشمن علاقهام به شهادت نبود، و خود را براى مرگ آماده نكرده بودم، دوست داشتم كه حتى يك روز هم با اين مردم نباشم، و با آنان روبرو نگردم
لینک ثابت
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَدِ اسْتُشْهِدَ فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلًا كَادِحاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دَافِعاً وَ قَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ وَ أَمَرْتُهُمْ بِغِيَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَةِ وَ دَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَ جَهْراً وَ عَوْداً وَ بَدْءاً فَمِنْهُمُ الْآتِي كَارِهاً وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً وَ مِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلًا أَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجاً عَاجِلًا فَوَاللَّهِ لَوْ لَا طَمَعِي عِنْدَ لِقَائِي عَدُوِّي فِي الشَّهَادَةِ وَ تَوْطِينِي نَفْسِي عَلَى الْمَنِيَّةِ لَأَحْبَبْتُ أَلَّا أَلْقَى مَعَ هَؤُلَاءِ يَوْماً وَاحِداً وَ لَا أَلْتَقِيَ بِهِمْ أَبَداً .
ترجمه:
اما بعد، مصر به دست دشمن افتاد، محمّد بن ابو بكر كه خدايش رحمت كند شهيد شد، اجر اين مصيبت را از خدا مىخواهم كه او برايم فرزندى خيرخواه، كار گزارى سختكوش، شمشيرى برنده، و ركنى مدافع بود. من مردم را به پيوستن به او بر انگيختم، و آنان را قبل از وقوع حادثه به ياريش دستور دادم، و از آنان در آشكار و نهان و به طور مكرّر براى حركت به جانب او دعوت نمودم، گروهى با بىميلى آمدند، و برخى بهانه دروغ تراشيدند، و عدّهاى دست از ياريش برداشته اعتنايى نكردند. از خدا مىخواهم به زودى مرا از اين مردم برهاند. به خدا قسم اگر به وقت جنگ با دشمن علاقهام به شهادت نبود، و خود را براى مرگ آماده نكرده بودم، دوست داشتم كه حتى يك روز هم با اين مردم نباشم، و با آنان روبرو نگردم