newspart/index2
شهید آوینی / روایت فتح / آوینی،‌سید مرتضی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
شهید آوینی

مستندسازی که من اصرار داشتم باقی بماند، به خاطر نقش ویژه‌ی آن در حفظ فضای جنگ در کشور است؛ نه این‌که بخواهیم القای حالت جنگی بکنیم. الان که عملاً جنگ نیست لکن ما می‌خواهیم نگذاریم آن احساسات و حالتی که در دوران جنگ بود، از حافظه‌ها زدوده شود. باید ببینید در هر زمان چه چیز مناسب است و آن را تهیه کنید. اگر بتوانید مستندسازی را ادامه دهید، به نظر من کار مهم و خوبی است. البته در مستندسازی، نقش کلام همان کاری که خود مرحوم شهید آوینی می‌کرد خیلی مهم است. هم نوشتار و هم بیان آن نوشتار، بسیار بسیار مهم است. اگر نکته گوییهای او نبود، خیلی از منظره‌ها اصلاً معنی نداشت.

من تا مدت‌ها که روایت فتح پخش می‌شد، اصلاً شهید آوینی را نمی‌شناختم؛ ولی از مشتری‌های همیشگی روایت فتح بودم. یعنی هر شب جمعه، حتماً می‌نشستم و این برنامه را نگاه می‌کردم. روی من تأثیر زیادی می‌گذاشت و می‌دیدم که این کلام چقدر اثر دارد. یک‌وقت همان جوانان آمدند پیش من- به نظرم مال جهاد بودند- من در همان جلسه گفتم: «این صدای نجیبی که این‌ها را بیان می‌کند، چیز خیلی جالبی است؛ این را نگهدارید.» خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. کسی هم به من نگفت که «این آقاست.» اما بعدها خود ایشان به من نوشت: «آن کسی که این‌ها را تهیه می‌کند، من هستم.» کسی که می‌خواهد چنین برنامه‌هایی بسازد، باید آن نجابت و معصومیت و استحکام و اطمینان به سخن را داشته باشد. گاهی حرفی را کسی می‌زند و حرف بزرگی است؛ اما پیداست که خودش اعتقادی به این حرف ندارد. اما این صدا، آن صدایی است که بزرگترین حرف‌ها را می‌زد و خودش اعتقاد داشت. مثلاً می‌گفت: «این جوانان ما، به راه‌های آسمان آشناترند تا به راه‌های زمین.» این را چنان می‌گفت که گویا راه‌های آسمان را خودش رفته، دیده و می‌داند که این‌ها آشناتر هستند! ما خیال می‌کنیم صدای جنگی باید صدای کلفت و نخراشیده‌ای باشد اما ایشان آن‌طور صدایی نداشت. صدایی بود معصوم و نجیب و در عین‌ حال استحکامی ویژه داشت؛ در قالب نوشتاری قوی و هنرمندانه.

این نوشته‌ها، نوشته‌های قوی و خوبی بود. خود ایشان می‌نوشت و خودش هم اجرا می‌کرد. اگر بتوانید روی این‌ها کار کنید و چیز خوبی تهیه کنید ولو نتوانید نیم‌ساعت برنامه بدهید، عیبی ندارد. یک‌ربع برنامه هم بدهید، خوب است. مقدمه‌اش را کم کنید. مقدمه‌ی طولانی، خوب نیست. مقدمه، هرچه خوب باشد، باید کوتاه باشد. چرا؟ چون تکراری است. من مقدمه‌ی برنامه‌ی اول را با لذت گوش می‌کنم. در برنامه‌ی دوم، این لذت کم می‌شود. برنامه‌ی چهارم و پنجم، دیگر یک چیز تکراری است. لذا، مقدمه هر چه کوتاه‌تر باشد بهتر است و آن رنج و ملالت تکرار را کم می‌کند. اما اصل برنامه را اگر نمی‌توانید زیاد کنید، یک ربع، ده دقیقه قرار دهید. اگرچه خود شهید آوینی هم نمی‌توانست. همان چند برنامه‌ای که ایشان بعد از جنگ تهیه کرد، خیلی ممنون شدم؛ واقعاً هم عالی بود اما با چیزی که در زمان جنگ بود، فرق داشت.1372/06/11

لینک ثابت
شهید آوینی, شهید اقارب پرست, شهید جهان‌آرا

من دلم می‌خواست بروم آبادان؛ امّا نمی‌شد. تا اینكه یك‌وقت گفتم: «هرطور شده من باید بروم آبادان.» و این وقتی بود كه حصر آبادان شروع شده بود. یعنی دشمن از رودخانه كارون عبور كرده و رفته بود به سمت غرب و یك پل را در آنجا گرفته بود و یواش‌یواش سر پل را توسعه داده بود. طوری شد كه جاده‌ی اهواز و آبادان بسته شد. تا وقتی خرمشهر را گرفته بودند، جاده‌ی خرمشهر اهواز بسته بود؛ اما جاده‌ی آبادان باز بود و در آن رفت و آمد می‌شد. وقتی دشمن آمد این‌طرف و سرپل را گرفت و كم‌كم سرپل را توسعه داد، آن جاده هم بسته شد. ماند جاده‌ی ماهشهر و آبادان. چون ماهشهر به جزیره‌ی آبادان وصل می‌شود، نه به خود آبادان، آن هم زیر آتش قرار گرفت. یعنی سرپل توسط دشمن توسعه پیدا كرد و جاده‌ی سوم هم زیر آتش قرار گرفت و در حقیقت دو، سه راه غیر مطمئن باقی ماند. یكی راه آب بود كه البته آن هم خطرناك بود. یكی راه هوایی بود و مشكلش این بود كه آقایانی كه در ماهشهر نشسته بودند، به آسانی هلیكوپتر به كسی نمی‌دادند. یك راه خاكی هم در پشت جاده‌ی ماهشهر بود كه بچه‌ها با هزار زحمت درست كرده بودند و با عسرت از آنجا عبور می‌كردند. البته جاهایی از آن هم زیر تیر مستقیم دشمن بود كه تلفات بسیاری در آنجا داشتیم و مقداری از این راه از پشت خاكریزها عبور می‌كرد. این غیر از جاده‌ی اصلی ماهشهر بود. البته این راه سوم هم خیلی زود بسته شد و همان دو جاده؛ یعنی راه آب و راه هوا باقی ماند. من از طریق هوا، با هلیكوپتر، از ماهشهر به جزیره‌ی آبادان رفتم. آن‌وقت، از سپاه، مرحوم شهید «جهان‌آرا» كه بود، فرمانده‌ی همین عملیات بود. از ارتش هم مرحوم شهید «اقارب‌پرست»، از همین شهدای اصفهان بود. افسر خیلی خوبی بود. از افسران زرهی بود كه رفت آنجا ماند. یكی هم سرگرد «هاشمی» بود. من عكسی از همین سفر داشتم كه عكس بسیار خوبی بود. نمی‌دانم آن عكس را كی برای من آورده بود. حالا اگر این پخش شد، كسی كه این عكس را برای من آورد، اگر فیلمش را دارد، مجدداً آن عكس را تهیه كند؛ چون عكسِ یادگاری بسیار خوبی بود. ماجرایش این بود كه در مركزی كه متعلّق به بسیج فارس بود، مشغول سخنرانی بودم. شیرازیها بودند و تهرانی‌ها؛ و سخنرانی اوّلِ ورودم به آبادان بود. قبلًا هیچ‌كس نمی‌دانست من به آنجا آمده‌ام. چهار، پنج نفر همراه من بودند و همین‌طور گفتیم: «برویم تا بچه‌ها را پیدا كنیم.» از طرف جزیره‌ی آبادان كه وارد شهر آبادان می‌شدیم، رفتیم خرمشهر. آن قسمت اشغال‌نشده‌ی خرمشهر، محلّی بود كه جوانان آنجا بودند. رفتم برای بسیجی‌ها سخنرانی كردم. در حال آن سخنرانی، عكسی از ماها برداشتند كه یادگاری خیلی خوبی بود. یكی از رهبران تاجیك كه مدتی پیش آمد اینجا، این عكس را دید و خیلی خوشش آمد و برداشت برد. عكس منحصر به فردی بود كه آن را دست كسی ندیدم. این عكس را سرگرد هاشمی برای ما هدیه فرستاده بود. نمی‌دانم سرگرد هاشمی شهید شده یا نه؛ علی‌ایّ‌حال، یادم هست چند نفر از بچه‌های سپاه و چند نفر از ارتشیها و بقیّه از بسیجی‌ها بودند.1372/06/11
لینک ثابت
شهیدآوینی به حرفهایی که میزد اعتقاد داشت

من تا مدّتها که روایت فتح پخش میشد، اصلاً شهید آوینی را نمیشناختم؛ ولی از مشتریهای همیشگی روایت فتح بودم. یعنی هر شب جمعه، حتماً مینشستم و این برنامه را نگاه میکردم. روی من تأثیر زیادی میگذاشت و میدیدم که این کلام چقدر اثر دارد. یک وقت همان جوانان آمدند پیش من (به نظرم مال جهاد بودند) من در همان جلسه گفتم: «این صدای نجیبی که اینها را بیان میکند، چیز خیلی جالبی است؛ این را نگهدارید.» خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. کسی هم به من نگفت که «این آقاست.» اما بعدها خودِ ایشان به من نوشت: «آن کسی که اینها را تهیه میکند، من هستم.» کسی که میخواهد چنین برنامه‌هایی بسازد، باید آن نجابت و معصومیت و استحکام و اطمینان به سخن را داشته باشد. گاهی حرفی را کسی میزند و حرف بزرگی است؛ اما پیداست که خودش اعتقادی به این حرف ندارد. امّا این صدا، آن صدایی است که بزرگترین حرفها را میزد و خودش اعتقاد داشت. مثلاً میگفت: «این جوانان ما، به راههای آسمان آشناترند تا به راههای زمین.» این را چنان میگفت که گویا راههای آسمان را خودش رفته، دیده و میداند که اینها آشناتر هستند! ما خیال میکنیم صدای جنگی باید صدای کلفت و نخراشیده‌ای باشد. امّا ایشان آن‌طور صدایی نداشت. صدایی بود معصوم و نجیب و درعین‌حال استحکامی ویژه داشت؛ در قالب نوشتاری قوی و هنرمندانه.این نوشته‌ها، نوشته‌های قوی و خوبی بود. خودِ ایشان مینوشت و خودش هم اجرا میکرد.1372/06/11
لینک ثابت
شهید آوینی

‌[شما تهیه کنندگان روایت فتح]اگر بتوانید مستندسازی را ادامه دهید، به نظر من کار مهم و خوبی است. البته در مستندسازی، ‌نقش کلام همان کاری که خود مرحوم شهید آوینی میکرد خیلی مهم است. هم نوشتار و هم بیان آن نوشتار، بسیار بسیار مهم ‌است. اگر نکته گوییهای او نبود، خیلی از منظره‌ها اصلاً معنی نداشت‌.‌
من تا مدّتها که روایت فتح پخش میشد، اصلاً شهید آوینی را نمیشناختم؛ ولی از مشتریهای همیشگی روایت فتح بودم. یعنی هر ‌شب جمعه، حتماً مینشستم و این برنامه را نگاه میکردم. روی من تأثیر زیادی میگذاشت و میدیدم که این کلام چقدر اثر دارد. ‌یک وقت همان جوانان آمدند پیش من (به نظرم مال جهاد بودند) من در همان جلسه گفتم: «این صدای نجیبی که اینها را بیان ‌میکند، چیز خیلی جالبی است؛ این را نگهدارید.» خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. کسی هم به من نگفت که «این آقاست.» ‌اما بعدها خودِ ایشان به من نوشت: «آن کسی که اینها را تهیه میکند، من هستم.» کسی که میخواهد چنین برنامه‌هایی بسازد، ‌باید آن نجابت و معصومیت و استحکام و اطمینان به سخن را داشته باشد. گاهی حرفی را کسی میزند و حرف بزرگی است؛ اما ‌پیداست که خودش اعتقادی به این حرف ندارد. امّا این صدا، آن صدایی است که بزرگترین حرفها را میزد و خودش اعتقاد داشت. ‌مثلاً میگفت: «این جوانان ما، به راههای آسمان آشناترند تا به راههای زمین.» این را چنان میگفت که گویا راههای آسمان را ‌خودش رفته، دیده و میداند که اینها آشناتر هستند! ما خیال میکنیم صدای جنگی باید صدای کلفت و نخراشیده‌ای باشد. امّا ‌ایشان آن‌طور صدایی نداشت. صدایی بود معصوم و نجیب و درعین‌حال استحکامی ویژه داشت؛ در قالب نوشتاری قوی و ‌هنرمندانه‌.‌
این نوشته‌ها نوشته‌های قوی و خوبی بود. خودِ ایشان مینوشت و خودش هم اجرا میکرد. اگر بتوانید روی اینها کار کنید و چیز ‌خوبی تهیه کنید ولو نتوانید نیم ساعت برنامه بدهید عیبی ندارد. یکربع برنامه هم بدهید، خوب است. مقدّمه‌اش را کم کنید. ‌مقدّمه‌ی طولانی، خوب نیست. مقدّمه، هر چه خوب باشد، باید کوتاه باشد. چرا؟ چون تکراری است. من مقدّمه‌ی برنامه‌ی اوّل را با ‌لذّت گوش میکنم. در برنامه‌ی دوم، این لذّت کم میشود. برنامه‌ی چهارم و پنجم، دیگر یک چیز تکراری است. لذا، مقدّمه هر چه ‌کوتاهتر باشد بهتر است و آن رنج و ملالتِ تکرار را کم میکند. اما اصل برنامه را اگر نمیتوانید زیاد کنید، یک ربع، ده دقیقه قرار ‌دهید. اگر چه خود شهید آوینی هم نمیتوانست. همان چند برنامه‌ای که ایشان بعد از جنگ تهیه کرد، خیلی ممنون شدم. واقعاً ‌هم عالی بود. اما با چیزی که در زمان جنگ بود، فرق داشت‌.‌‌ فراهم کردن اینها در این فضا، خیلی سخت است. وقتی اینها را ‌تولید میکنید، باید فضاسازی کنید. باید خودتان در آن فضا قرار گیرید، تا بتوانید یک چیز خوب تولید کنید‌.‌بنابراین، کار ‌دشواری است. اما من عقیده دارم که این ممکن است‌.‌1372/06/11

لینک ثابت
شهید آوینی

من تا مدّتها که روایت فتح پخش میشد، اصلاً شهید آوینی را نمیشناختم؛ ولی از مشتریهای همیشگی روایت فتح بودم. یعنی هر ‌شب جمعه، حتماً مینشستم و این برنامه را نگاه میکردم. روی من تأثیر زیادی میگذاشت و میدیدم که این کلام چقدر اثر دارد. ‌یک وقت همان جوانان آمدند پیش من (به نظرم مال جهاد بودند) من در همان جلسه گفتم: «این صدای نجیبی که اینها را بیان ‌میکند، چیز خیلی جالبی است؛ این را نگهدارید.» خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. کسی هم به من نگفت که «این آقاست.» ‌اما بعدها خودِ ایشان به من نوشت: «آن کسی که اینها را تهیه میکند، من هستم.» کسی که میخواهد چنین برنامه‌هایی بسازد، ‌باید آن نجابت و معصومیت و استحکام و اطمینان به سخن را داشته باشد. گاهی حرفی را کسی میزند و حرف بزرگی است؛ اما ‌پیداست که خودش اعتقادی به این حرف ندارد. امّا این صدا، آن صدایی است که بزرگترین حرفها را میزد و خودش اعتقاد داشت. ‌مثلاً میگفت: «این جوانان ما، به راههای آسمان آشناترند تا به راههای زمین.» این را چنان میگفت که گویا راههای آسمان را ‌خودش رفته، دیده و میداند که اینها آشناتر هستند! ما خیال میکنیم صدای جنگی باید صدای کلفت و نخراشیده‌ای باشد. امّا ‌ایشان آن‌طور صدایی نداشت. صدایی بود معصوم و نجیب و درعین‌حال استحکامی ویژه داشت.‌1372/06/11
لینک ثابت
شهید آوینی

‌‌ نوشته‌ها[ی آوینی] نوشته‌های قوی و خوبی بود. خودِ ایشان مینوشت و خودش هم اجرا میکرد. اگر[شما تهیه کننده های روایت ‌فتح] بتوانید روی اینها کار کنید و چیز خوبی تهیه کنید ولو نتوانید نیم ساعت برنامه بدهید عیبی ندارد. یکربع برنامه هم ‌بدهید، خوب است. مقدّمه‌اش را کم کنید. مقدّمه‌ی طولانی، خوب نیست. مقدّمه، هر چه خوب باشد، باید کوتاه باشد. چرا؟ چون ‌تکراری است. من مقدّمه‌ی برنامه‌ی اوّل را با لذّت گوش میکنم. در برنامه‌ی دوم، این لذّت کم میشود. برنامه‌ی چهارم و پنجم، ‌دیگر یک چیز تکراری است. لذا، مقدّمه هر چه کوتاهتر باشد بهتر است و آن رنج و ملالتِ تکرار را کم میکند. اما اصل برنامه را اگر ‌نمیتوانید زیاد کنید، یک ربع، ده دقیقه قرار دهید. اگر چه خود شهید آوینی هم نمیتوانست. همان چند برنامه‌ای که ایشان بعد از ‌جنگ تهیه کرد، خیلی ممنون شدم. واقعاً هم عالی بود. اما با چیزی که در زمان جنگ بود، فرق داشت‌.‌‌ فراهم کردن اینها در این ‌فضا، خیلی سخت است. وقتی اینها را تولید میکنید، باید فضاسازی کنید. باید خودتان در آن فضا قرار گیرید، تا بتوانید یک چیز ‌خوب تولید کنید‌.‌بنابراین، کار دشواری است. اما من عقیده دارم که این ممکن است‌.‌1372/06/11
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی