newspart/index2
دموکراسی غربی / دمکراسی غربی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
دموکراسی غربی

یک مسئله، اصلِ مسأله‏ی انتخابات و ربط آن با مردم‏سالاری از نظر اسلام است. دمکراسیِ غربی- یعنی دمکراسیِ متّکی بر لیبرالیسم- منطقی برای خودش دارد. آن منطق پایه‏ی مشروعیت حکومتها و نظامها را عبارت از رأی اکثریت می‏داند. مبنای این فکر هم همان اندیشه‏ی لیبرالی است؛ اندیشه‏ی آزادیِ فردی، که هیچ قیدوبند اخلاقی ندارد، مگر حدّ و مرز ضرر رساندن به آزادی دیگران. تفکّر لیبرالیسمِ غربی این است: آزادیِ شخصی و فردیِ مطلق انسان در همه‏ی زمینه‏ها و در همه‏ی عرصه‏ها که تجلّیگاه آن در تشکیل نظام سیاسی کشور هم خواهد شد. چون در جامعه، اقلیّت و اکثریّتی هستند، چاره‏ای نیست جز اینکه اقلیت از اکثریت پیروی کند. این پایه‏ی دمکراسی غربی است. اگر نظامی این را داشت، این نظام از نظر دمکراسیِ لیبرالی مشروع است؛ اگر نظامی این را نداشت، نامشروع است. این تئوریِ دمکراسیِ لیبرالیسمی است، در حالی که به‏کلّی عمل دمکراسی‏های غربی با این تئوری متفاوت است و آنچه امروز در عرصه‏ی عمل در دمکراسی‏های غربی مشاهده می‏شود، این نیست. اگر پایه‏ی مشروعیت عبارت است از رأی اکثریّتِ مردم، یعنی کسانی که صاحبان رأی هستند، پس حکومت امریکا و همین رئیس‏جمهور امریکا نامشروع است؛ چون اکثریّت ندارد. سی و پنج یا سی و هشت و یا چهل درصد از صاحبان حقِّ رأی در انتخابات شرکت کرده‏اند که از آن تعداد هم مثلًا بیست و یک درصد به ایشان رأی داده‏اند- البته این‏طور هم نبود؛ می‏دانید که ایشان ناپلئونی به کاخ سفید رفتند؛ یعنی به حکم قاضی و به زور هُلش دادند به کاخ سفید! که اگر فرض کنیم همین رأی هم برای مشروعیت او کافی است، بنابراین حکومت فعلی امریکا مشروع نیست. ما برای عدم مشروعیت حکومت امریکا دلیلهای بیشتری داریم؛ ولی اکنون با منطق خودِ آن‏ها بحث می‏کنیم که این منطق مخصوص آن حکومت هم نیست؛ بسیاری از همین دمکراسی‏های رایج و سینه سپرکرده‏ی دنیای دمکراسیِ غرب، در انتخابات‏های گوناگونشان این رقم شصت و شصت و پنج و هفتاد درصدی که شما در جمهوری اسلامی ایران ملاحظه می‏کنید، ندارند و رقمشان خیلی کمتر از این‏هاست. البته بعضی از اوقات رقم آن‏ها همین شصت و شصت و چند درصد است؛ اما غالباً چهل و چند درصد و پنجاه و سی و هشت درصد و ... است.1382/09/26
لینک ثابت
دموکراسی غربی

امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام امام دادگران عالم و مظهر تقوا و عدالت است. وقتی بعد از قتل عثمان در خانه‏اش ریختند تا ایشان را به صحنه‏ی خلافت بیاورند، حضرت نمی‏آمد و قبول نمی‏کرد- البته دلیلهایی دارد که بحث بسیار مهم و پرمعنایی است- بعد از قبول هم فرمود: «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقارّوا علی کظّة ظالم و سغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها »؛ اگر وظیفه‏ی من با توجّه، قبول، بیعت و خواست مردم بر من مسجّل و منجّز نمی‏شد که در مقابل ظلم بایستم و با تبعیض مبارزه و از مظلوم دفاع کنم، بازهم قبول نمی‏کردم. یعنی امیر المؤمنین می‏گوید من قدرت را به‏خاطر قدرت نمی‏خواهم. حالا بعضیها افتخار می‏کنند: ما باید برویم، تا قدرت را به دست بگیریم! قدرت را برای چه می‏خواهیم؟ اگر قدرت برای خودِ قدرت است، وِزر و وبال است؛ اگر قدرت برای مبارزه با ظالم در همه‏ی ابعاد ظلم و ستم- داخلی، اجتماعی و اقتصادی که حادترینش است- می‏باشد، خوب است. بنابراین، پایه‏ی مشروعیت حکومت فقط رأی مردم نیست؛ پایه‏ی اصلی تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأی و مقبولیت مردم کارایی ندارد. لذا رأی مردم هم لازم است. اسلام برای رأی مردم اهمیت قائل است. فرق بین دمکراسی غربی و مردم‏سالاری دینی که ما مطرح می‏کنیم، همین‏جاست.1382/09/26
لینک ثابت
دموکراسی غربی

در دمکراسی‏های غربی، صلاحیتهای خاصّی مورد نظر است که عمدتاً در این صلاحیتها، وابستگیهای حزبی رعایت می‏شود. هم کسانی که نامزد می‏شوند، هم آن‏هایی که نامزد می‏کنند و هم آن‏هایی که به نامزدها رأی می‏دهند، در واقع به این حزب یا به آن حزب رأی می‏دهند. حالا در آن کشورهایی که دو حزبی است، مثل امریکا و انگلیس و یا در کشورهایی که چند حزبی است، به یکی از این دو یا چند حزب رأی می‏دهند. در نظام جمهوری اسلامی غیر از دانایی و کفایت سیاسی، کفایت اخلاقی و اعتقادی هم لازم است. افرادی نگویند که اخلاق و عقیده مسأله‏ی شخصی انسان‏هاست. بله، اخلاق و عقیده مسأله‏ی شخصی انسان‏هاست؛ اما نه برای مسئول. من اگر در جایگاه مسئولیت قرار گرفتم و اخلاق زشتی داشتم؛ فهم بدی از مسائل جامعه داشتم و معتقد بودم که باید جیب خودم را پُر کنم، نمی‏توانم به مردم بگویم این عقیده و اخلاق شخصی من است و اخلاق و عقیده ربطی به کسی ندارد! برای یک مسئول عقیده و اخلاق مسأله‏ی شخصی نیست؛ مسأله‏ای اجتماعی و عمومی است؛ حاکم شدن بر سرنوشت مردم است. آن کسی که به مجلس می‏رود، یا به هر مسئولیت دیگری در نظام جمهوری اسلامی می‏رسد، اگر فاسد، بیگانه‏پرست و در خدمت منافع طبقات برخوردار جامعه بود، دیگر نمی‏تواند نقشی را که ملت و طبقات محروم می‏خواهند، ایفا کند. اگر آن شخص انسان معامله‏گر، رشوه و توصیه‏پذیر و مرعوبی بود؛ در مقابل تشرِ تبلیغات و سیاستهای خارجی جا زد، دیگر نمی‏تواند مورد اعتماد مردم قرار گیرد و برود آنجا بنشیند و تکلیف ملک و ملت را معیّن کند. این شخص غیر از کفایت ذاتی و داناییِ ذاتی، به شجاعت اخلاقی، تقوای دینی و سیاسی و عقیده‏ی درست هم احتیاج دارد.1382/09/26
لینک ثابت
دموکراسی غربی

نکته‏ی دیگر در زمینه‏ی انتخابات این است که شباهت مهمّی هم بینِ دمکراسی در مجلس ما با دمکراسی‏ها و پارلمان‏های غربی وجود دارد و آن اینکه در همه جای دنیا پارلمان‏ها برای حفظ و تقویت نظام به وجود می‏آیند، نه برای مبارزه با نظام- آن کسانی که مخاطب این حرف هستند گوشهایشان را وا کنند، بشنوند- چون پارلمان جزو نظام و برای تکمیل آن است. پارلمان جای حضور مخالفان نظام نیست که عدّه‏ای بگویند ما از طریق وارد شدن به مجلس شورای اسلامی با قانون اساسی یا با نظام جمهوری اسلامی مبارزه می‏کنیم! این در همه جای دنیا کاملًا غیر منطقی و غلط است. شما هیچ جای دنیا را نمی‏بینید که در پارلمان با نظام مخالفت کنند. البته با دولتها مخالفت می‏کنند؛ استیضاح می‏کنند، پایین می‏کشند، بالا می‏برند؛ اما هیچ پارلمانی با ساخت نظام سیاسی مخالفت نمی‏کند؛ چون پارلمان جزو ساخت نظام است و معنی ندارد که مخالفت کند. البته در داخل مجلس شورای اسلامی مثل همه‏ی پارلمان‏های دیگر گروههای مختلف- به‏قول خودشان فراکسیونهای مختلف- حضور دارند که برنامه‏ها و مذاقهای گوناگونی دارند، که باید هم باشد و مجلس جای مناقشات پُرشورِ مستدل و سیاسی و کارشناسی است. باید خیلی پُرشور بحث و مناقشه کنند؛ اما با استدلال برنامه‏هایشان را به‏طرف مقابل خود بقبولانند و آن‏ها را قانع کنند.1382/09/26
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی