خیلیها هستند که در تحصیلات مربوط به هنرستان کار کردهاند، در فنّیحرفهای پیش رفتهاند، یاد گرفتهاند، بلد شدهاند که چه کار کنند، آمدهاند، مشغول کار کردنند؛ هم زندگی مادّیشان تأمین است، هم ازلحاظ روحی شادابند، هم دارند به جامعه خدمت میکنند؛ این بهتر است یا آن که زحمت کشیده و مدرک دکتری هم گرفته، [امّا] بیکار نشسته آنجا، کار پیدا نمیکند، یا اگر کاری هم پیدا بکند، یک کار سطحیِ کمارزش در فلان دستگاه یا در فلان اداره که [بگویند] برو بهعنوان مثلاً مشاور یا مانند اینها آنجا بنشین! چه ارزشی دارد اینهمه درس خواندن و اینهمه زحمت کشیدن؟ دانشگاهگرایی خطا است.
بله، ما نیاز به علم داریم، نیاز به تحقیق داریم؛ هرچه در زمینهی علم پیش برویم، زیاد نیست؛ این را من سالها است دارم میگویم و بحمدالله پیشرفت هم کردهایم، امّا معنایش این نیست که هرکسی پایش را میگذارد در دبستان یا دبیرستان، هدف خودش را دانشگاه بداند؛ نه، هزاران کار وجود دارد که اینها احتیاج به دانشگاه ندارد، احتیاج به آن هزینهی سنگین ندارد، آن شور و شوق و استعداد لازم [دانشگاهی] را نیاز ندارد. اینها را ما از یاد نبریم؛ اینها ثروتهای ما است، ثروت ما است. این جوانی که میتواند در فنّیحرفهای کار بکند و به یک جایی برسد -در هر زمینهای: در زمینههای هنر، در زمینههای صنعت، در زمینههای فنّی و غیره- این ثروت ملّی است، این مال کشور است؛ باید از او استفاده بشود.1396/02/17
لینک ثابت