newspart/index2
زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام) / زندگی علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه السلام)
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
خلاصه‌ی زندگی امير المؤمنين (علیه السلام)

زندگی امیر المؤمنین، زندگیِ یك مسلمان كامل و یك انسانِ تراز عالی به شمار می‌رود؛ الگو، امیر المؤمنین است. دوره‌ی زندگی امیر المؤمنین، كودكی و نوجوانی او، در آغوش پیغمبر و تحت تربیت پیغمبر بوده است و اصلًا در دامان پیغمبر رشد پیدا كرده و با تربیت او تربیت شده است. در دوران اول جوانی و نوجوانی، مسئله‌ی بعثت و حوادث دشواری كه با بعثت پیغمبر، برای آن بزرگوار پیش آمد و امیر المؤمنین دائم متصل به پیغمبر بود و همه‌ی این حوادث را امیر المؤمنین تجربه كرد. از اول بعثت تا آن روزی كه بعثت و رسالت اعلام شد، حمله‌ها و سختیها شروع شد. خودِ امیر المؤمنین می‌فرماید: «لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امه»؛ مثل برّه‌ای كه دنبال مادرش حركت می‌كند، دائم متصل به رسول خدا بودم. «یرفع لی فی كلّ یوم من اخلاقه علما و یأمرنی بالاقتداء به»؛ هر روز، با عمل و اخلاق خود، یك درس و دانش جدیدی به من می‌آموخت و از من می‌خواست كه به آن عمل كنم. پیغمبر این شخصیت والا و ملكوتی را تربیت می‌كرد و می‌ساخت. «و لقد كان یجاور فی كلّ سنة بحراء»؛ هر سال مدتی را در غار حراء می‌گذرانید. «فأراه و لا یراه غیری»؛ من می‌رفتم او را می‌دیدم؛ هیچ‌كس غیر از من به سراغ او نمی‌رفت و او را نمی‌دید. «و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله) و خدیجة و انا ثالثهما»؛ تنها خانه‌ای كه اهل آن، مسلمان بودند، خانه‌ی ما بود؛ پیغمبر بود، خدیجه بود و من. «اری نور الوحی و الرّسالة و اشمّ ریح النّبوة»؛ نور پیغمبری را می‌دیدم؛ عطر دلپذیر نبوت را استشمام می‌كردم. امیر المؤمنین این چنین پرورش پیدا كرد.
آن وقت قضایای بعثت و سختیها پیش آمد؛ آن روزی كه پیغمبر خدا و مسلمانها را از مكه بیرون كردند و آن‌ها مجبور شدند به شعب ابی طالب- آن درّه و شكاف كوه كه متعلق به ابی طالب بود؛ جای بی‌آب و علف- پناه ببرند، امیر المؤمنین هفده سالش بود. جوان هفده‌ساله وارد شعب ابی طالب شد و بیست‌ساله بودند كه با آن روش معجزآسا بیرون آمدند. وقتی پیغمبر به طائف رفتند تا شاید بتوانند در آنجا اثری بگذارند- كه ده روز در طائف ماندند- امیر المؤمنین همراه پیغمبر بود؛ كه آنجا اشراف و ثروتمندان طائف فهمیدند كه پیغمبر اكرم به طائف آمده است، غلامان و نوكران و مردم كوچه و بازار را تحریك كردند و آن‌ها به پیغمبر سنگ زدند؛ آنجا امیر المؤمنین ایستاد و از پیغمبر دفاع كرد. آن شبی كه برای اولین بار، چند نفر از بزرگان مدینه مخفیانه به خانه‌ی قدیمیِ عبد المطّلب آمدند و برای بیعت، كنار پیغمبر نشستند و كفار قریش اطلاع پیدا كردند و آمدند اطراف آن خانه را گرفتند تا حمله كنند، آن كسانی كه آمدند دفاع كردند، امیر المؤمنین و جناب حمزه بودند. این جوان- جوان مؤمن، جوان نورانی، جوان متصل به منبع وحی، مؤمن واقعی، پرهیزكار و پاكیزه‌ی كامل- تمام این دوران سیزده‌ساله و همه‌ی وجودش را وقف دفاع از رسالت و پیغمبر كرد. سخت‌ترین كارها را هم در هنگام هجرت پیغمبر، امیر المؤمنین به عهده گرفت؛ یعنی منتقل كردن زنان (فواطم) و دادن اماناتی كه دست پیغمبر بود و بعد رساندن خود به قوا و مدینه؛ بعد در مدینه، سردار تراز اول، مؤمن تراز اول، شاگرد تراز اول پیغمبر و عبادت‌كننده‌ی تراز اول در میان همه‌ی مسلمانان، امیر المؤمنین است. در جنگ، همه‌ی چشمها به اوست؛ در مسجد و هنگام عبادت هم، همه‌ی دلها تحت الشعاعِ دل نورانی اوست. پای منبر پیغمبر هم، از همه‌ی شاگردان پذیرنده‌تر، داننده‌تر و پرسنده‌تر اوست؛ در یك روایت هست كه به حضرت عرض كردند: شما چقدر از پیغمبر زیاد نقل می‌كنید؟ فرمود: من از پیغمبر سؤال می‌كردم، جواب می‌داد؛ وقتی سؤال نمی‌كردم، خودِ او ابتدا به من می‌گفت. بنابراین، شاگرد درجه‌ی یك بود. دوره‌ی پیغمبر، این ده سال هم با همه‌ی محنتها، شُكُوه‌ها، شیرینیها و تلخی‌هایش، این‌طوری گذشت.
بعد از رحلت پیغمبر، ماجرای سقیفه و مسئله‌ی خلافت پیش آمد. خوب، معلوم بود حق با امیر المؤمنین بود و حق را متعلق به خود می‌دانست؛ اما وارد جدال و جنجال نشد. وقتی بیعت تمام شد و حضرت مجبور شد و نخواست در مقابل جماعت مردم بایستد و فتنه‌ای درست بشود، تسلیم بیعت شد. بعد هم از كار كناره گرفت و اولِ كار، یك گوشه‌ای نشست؛ به معنای اینكه هیچ‌گونه مزاحمتی برای كسانی كه در رأس كار هستند، به وجود نمی‌آورد. بعد از اندكی احساس كرد كه جامعه‌ی اسلامی به او نیاز دارد: «حتّی رأیت راجعة الناس قد رجعت ترید محو دین محمّد (صلّی الله علیه و آله)»؛ آن وقت وارد میدان شد. همكاری، مشاركت و كمك به كسانی كه مدیریت جامعه را به عهده داشتند، هدایت و دستگیری آن‌ها در آنجایی كه می‌لغزیدند؛ در آنجایی كه اشتباه می‌كردند؛ چه در زمینه‌ی علمی، چه در زمینه‌ی سیاسی، در همه‌ی زمینه‌ها؛ كه این مورد اعترافِ همه است؛ این حرفی نیست كه ما شیعیان می‌زنیم. پُر است كتب روایات و تواریخ مسلمین از شیعه و سنی از كمكهای امیر المؤمنین كه: «لو لا علی لهلك عمر»؛ كه بارها و بارها این را سنّی‌ها نقل كرده‌اند؛ این، حرف ما نیست. هدایتها و كمكهای آن بزرگوار در زمینه‌ی لشكركشی‌ها، در زمینه‌ی اجرای حدود، در زمینه‌ی مسائل سیاسی و غیره؛ مرشد كامل، محور و مركز نورافشانی در جامعه‌ی اسلامی، امیر المؤمنین بود. این بیست و پنج سال هم به همان شكلی كه معروف است و می‌دانید، گذشت.
نوبت به خلافت رسید. آن وقت معجزه‌ی مدیریت و حكومت در تمام تاریخ را امیر المؤمنین سردست آورد. این چهار سال و نه ماه، ده ماهِ حكومت امیر المؤمنین، معجزه‌ی حكومت است؛ دیگر نظیر آن، حكومتی دیده نشده است؛ حكومت عدل مطلق، شجاعت مطلق، همراه با مظلومیت مطلق. وضعی كه در زمان پیغمبر هم پیش نیامد؛ زمان پیغمبر خطوط روشن بود، فاصله‌ها معلوم بود؛ اما زمان امیر المؤمنین مشكلات بسیار پیچیده‌تر و درهم‌تنیده‌تر بود؛ آن هم با آن وسعت دنیای اسلام. زمان پیغمبر فقط مدینه و مكه بود و چند تا شهر دیگر. زمان امیر المؤمنین كشور پهناور عظیم، مردمِ تازه مسلمان و مرزهای درهم ریخته‌ی اعتقادی و مشكلات فراوان دیگر؛ در چنین جامعه‌ای، امیر المؤمنین حكومتی را برپا كرد كه افتخار همه‌ی حكومتهای باانصاف دنیا این است كه بتوانند خودشان را اندكی به آن شبیه كنند؛ و تازه نمی‌توانند و هیچ‌كس تا امروز نتوانسته است. مظهر عدالت، مظهر قداست، مظهر انصاف، مظهر رحم، مظهر تدبیر، مظهر شجاعت، مظهر رعایت حقوق انسان و مظهر عبودیت در مقابل پروردگار؛ این خلاصه‌ی زندگی امیر المؤمنین است.1385/07/21

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی