این اوستا عبد الحسین بُرُنسی، یك جوان مشهدی بنّا، كه قبل از انقلاب یك بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشتهاند و من توصیه میكنم و واقعاً دوست میدارم شماها بخوانید. من میترسم این كتابها اصلًا دست شماها نرسد. اسم این كتاب «خاكهای نرم كوشك» است؛ قشنگ هم نوشته شده. ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود و بنده هم هیچ خبری نداشتم. بعد از شهادتش، بعضی از دوستان ما كه به مجموعههای دانشگاهی و بسیج رفته بودند و با این جوان بیسواد- بیسواد به معنای مصطلح؛ البته سه، چهار سالی درس طلبگی خوانده بوده، مختصری هم مقدمات و ابتدایی و اینها را هم خوانده بوده- صحبت كرده بودند، میگفتند آنچنان برای اینها صحبت میكرده و حرف میزده كه دلهای همهی اینها را در مشت میگرفته؛ به خاطر همین كه گفتم، یك معرفت درونی را، یك ادراك را، یك احساس صادقانه را و یك فهم از عالم وجود را منعكس میكرده؛ بعد هم بعد از شجاعتهای بسیار و حضور در میدانهای دشوار، به شهادت میرسد؛ كه حالا كاری به جزئیات آن ندارم. این زیباییهایی كه آدم در زندگی یك چنین آدمی یا شهید همت و شهید خرازی میتواند پیدا كند و یا اینهایی كه حالا هستند، نظیرش را شما كجا میتوانید پیدا كنید؟ كجا میشود پیدا كرد1385/03/23
لینک ثابت