سرفصل بعدی، غفلت از مبانی اقتدار ملی و موجبات پایههای اصلی اقتدار ملی است. یک ملت برای اینکه به سعادت معنوی برسد، برای اینکه به آزادی برسد، برای اینکه به قلههای معرفت برسد، احتیاج دارد به اینکه قوی و مقتدر باشد؛ گر چه آن چیزها هم خودش از موجبات اقتدار است. یک ملت ضعیف، یک ملت توسریخور، یک ملت وابسته و دنبالهرو، ملتی که چشمش به دست و دهان دیگران است، نمیتواند خودش را به قلههای آرمانی برساند. اقتدار ملی را باید تأمین کرد. اقتدار ملی با چه چیزی تأمین میشود؟ با علم و اخلاق. دربارهی علم خیلی صحبت کردهایم؛ در این جلسه دربارهی اخلاق صحبت میکنیم. در اخلاق، ما نباید نمره کم بیاوریم. پیغمبر ما معلم اخلاق است. پرچم تهذیب و تکمیل اخلاق را پیغمبر برافراشته و رسالت پیغمبر اعلام کرده. ما باید در زمینهی اخلاق دچار عقبماندگی نشویم. رفتارهای اجتماعی، انضباط، وجدان کاری، قانونگرایی و روح دینداری - که بعضی آدمهای بیانصاف، روح دینداری جوانهای ما را در معرض تطاول قرار دادند و به نام حرفهای بیمحتوا و بیمنطق و به نام آزادی، دستخوش غارت کردند - از پایههای اقتدار است.
از تواناییها و ظرفیتهای موجود هم نباید غفلت کنیم. یکی از پایههای اقتدار ملی این است که مسؤولان کشور و آحاد ملت اعتقاد داشته باشند میتوانند این راهها را طی کنند و این کارها را انجام دهند؛ خود را عاجز، بیدست و پا و در محیط بنبست احساس نکنند. این را باید به مردم بدهیم؛ این از جملهی وظایف ماست؛ این جزو کارهایی است که دولت باید انجام دهد. موجبات اقتدار ملی جزو کارهایی است که مربوط به حکومت است و دستگاههای حکومتی باید انجام دهند. البته توهم قدرت هم نداشته باشیم. آنچه را که نمیتوانیم، با تخیل و توهم و خیالپردازی برای خودمان فرض نکنیم؛ غفلت از قدرت واقعی و حقیقی خودمان نداشته باشیم.1384/08/08
لینک ثابت