جايگاه رهبري امام خميني در پيروزي انقلاب اسلامي ايران خیلیها در داخل كشور كارهای بزرگ و مخلصانه و فداكارانهای انجام میدادند، اما اگر مركزیّت امام نبود، هیچكدام از این كارها نبود؛ همهی این تلاشها شكست میخورد و همهی این انسانها از نفس میافتادند. آن كسی كه از نفس نمیافتاد، او بود و دیگران هم به نیروی او قوّت و نیرو میگرفتند. بعد هم هدایت حقیقی یك حركت انقلابی و یك نهضت بزرگ در طول مدت چهارده سال و عبور دادن آن از آن همه عقبات گوناگون توسط آن بزرگوار بود. طوری شد كه افكار غیر اسلامی و ضدّ اسلامی به انزوا گراییدند و به حاشیه رانده شدند؛ روز به روز فكر اسلامی و این تفكّر منطقی و مستحكم و قوی، غلبهی خود را بر افكار دیگر ثابت و آشكار كرد. در همهی قضایای مهم، حضور امام محسوس بود. در سال 1347، امام در نجف مركز فقاهت فكر «ولایت فقیه» را با اتّكاء به مایههای محكم فقهی از آب درآورد. البته «ولایت فقیه» جزو مسلّمات فقه شیعه است. اینكه حالا بعضی نیمهسوادها میگویند امام «ولایت فقیه» را ابتكار كرد و دیگر علما آن را قبول نداشتند، ناشی از بیاطّلاعی است. كسی كه با كلمات فقها آشناست، میداند كه مسألهی «ولایت فقیه» جزو مسائل روشن و واضح در فقه شیعه است. كاری كه امام كرد این بود كه توانست این فكر را با توجّه به آفاق جدید و عظیمی كه دنیای امروز و سیاستهای امروز و مكتبهای امروز دارند، مدوّن كند و آن را ریشهدار و مستحكم و مستدل و باكیفیت سازد؛ یعنی به شكلی درآورد كه برای هر انسان صاحبنظری كه با مسائل سیاسی روز و مكاتب سیاسی روز هم آشناست، قابل فهم و قابل قبول باشد. عزیزان من! در ایران، در آن دوران چهاردهساله بخصوص در این سالهای آخر مبارزان اسلامی احساس تنهایی نمیكردند؛ همیشه احساس میكردند كه امام با آنها مرتبط و متّصل است. در ماجرای درگذشت فرزندش، یك بُعد دیگر از ابعاد این شخصیت عظیم آشكار شد. خیلیها بزرگند، عالمند، شجاعند؛ اما آن كسانی كه این عظمتها در درون عواطف و در زوایا و اعماق دل آنها امتداد داشته باشد، خیلی زیاد نیستند. مرد مسنّی در سنین نزدیك به هشتاد سال در آن زمان، وقتیكه فرزند فاضل و برجستهاش از دنیا رفت كه در واقع پسر او هم یك پسر برجسته و یك فاضل و یك عالم ممتاز و یك امید آینده بود جملهای كه از او نقل شد و شنیده شد، این بود كه «مرگ مصطفی از الطاف خفیّهی الهی است»! او این را مهربانی الهی و لطف پنهانی خدا تلقّی كرد؛ اینطور فهمید كه خدا به او لطف كرده است؛ آن هم لطفی پنهانی! ببینید چقدر عظمت میخواهد در یك انسان! این مصیبتها و این سختیها و این شدّتهایی كه در دوران انقلاب بر این مرد بزرگ وارد آمد و او مثل كوه استواری آنها را تحمّل كرد، ریشهاش در همین عظمت روحی است كه در مقابل مرگ عزیزی اینچنین، چنین برخوردی پیدا میكند. بعد هم قضیهی تبعید ایشان از عراق و شروع هجرت آن بزرگوار به كویت و سپس به فرانسه بود؛ كه فرمود اگر به من اجازهی اقامت در كشوری ندهند، فرودگاه به فرودگاه خواهم رفت و پیامم را به همهی دنیا خواهم رساند. آن عظمت، آن شجاعت، آن شرح صدر، آن استقامت كمنظیر، آن قدرت رهبری الهی و پیامبرگونه، باز خودش را در اینجا نشان داد. این هم بُعد جدیدی از ابعاد شخصیت آن بزرگوار بود. بعد هم كه جریانِ آمدن ایشان به ایران و مواجهه با آن قضایا و تشكیل نظام جمهوری اسلامی بود.1378/03/14
ابعاد عظیم وجودي امام خميني(ره) بعد از تشكيل نظام اسلامي آنچه كه در دورهی بعد از تشكیل نظام اسلامی، از ابعاد وجودی امام مشاهده شد، به نظر من به مراتب مهمتر و عظیمتر بود از آنچه كه قبلًا دیده شده بود. در این دوران، امام این شخصیت برجسته و ممتاز در دو بُعد و دو چهره مشاهده میشود: در دوران حكومت، یك چهره، چهرهی رهبر و زمامدار است؛ یك چهره، چهرهی یك زاهد و عارف. تركیب این دو باهم، از آن كارهایی است كه جز در پیامبران، جز در مثل داود و سلیمان، جز در پیامبری مثل پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم انسان نمیتواند دیگر پیدا كند. اینها حقایقی است كه ملت ایران در طول سالهای متمادی آنها را لمس كرده؛ ما هم كه از نزدیك شاهدش بودیم و دیدیم. تربیت اسلامی و قرآنی این است. امام به چنین چیزی همه را دعوت میكرد؛ نظام اسلامی را برای تربیت انسانهایی از این قبیل میخواست و میپسندید؛ همانطور كه خود او مظهر اعلای آن بود. در چهرهی یك حاكم و زمامدار و رهبر، امامِ بزرگوار مردی هوشیار، باشهامت، باتدبیر، با ابتكار و دریادل بود. امواج سهمگین در مقابل او چیز كماهمیتی محسوب میشدند. هیچ حادثهی سنگینی نبود كه بتواند او را شكست دهد و او را به خضوع در مقابل آن حادثه وادار كند. در همهی حوادث تلخ و سختی كه در زمان دهسالهی رهبریِ آن بزرگوار پیش آمد كه خیلی زیاد هم بود امام از همهی آنها بزرگتر بود. هیچكدام از این حوادث آن جنگ، آن حملهی امریكا، آن توطئههای كودتا، آن ترورهای عجیب و غریب، آن محاصرهی اقتصادی، آن كارهای عظیم و عجیب و غریبی كه دشمنان با شكلهای مختلف میكردند نمیتوانست این مرد بزرگ را دچار احساس ضعف و شكست كند او از همهی این حوادث، قویتر و بزرگتر بود. او معتقد به مردم بود؛ حقیقتاً به آراءِ مردم اعتقاد داشت. او به نظر و به رأی مردم اعتقاد داشت... به مردم از صمیم قلب علاقه داشت؛ به مردم عشق میورزید و آنها را دوست میداشت.اغلب آن صفاتی كه در زمامداران مختلف عالم، مایهی امتیاز آنها میشد، تا آنجایی كه من بررسی كردم و به ذهنم رسیده است ما در امام مجتمع میدیدیم. او، هم عاقل بود، هم دوراندیش بود، هم محتاط بود، هم دشمنشناس بود، هم به دوست اعتماد میكرد و هم ضربهای را كه به دشمن وارد میكرد، قاطع وارد میكرد. همهی صفات و خصوصیاتی كه برای یك انسان لازم است تا بتواند در چنین جایگاه حسّاس و خطیری انجام وظیفه كند و خدا و وجدان خود را راضی نماید، در این مرد جمع بود.امام به مردم اعتماد داشت. انقلاب كه پیروز شد، امام میتوانست اعلان كند كه نظام ما، یك نظام جمهوری اسلامی است؛ از مردم هم هیچ نظری نخواهد؛ هیچكس هم اعتراضی نمیكرد؛ اما این كار را نكرد. در بارهی اصل و كیفیت نظام، رفراندم راه انداخت و از مردم نظر خواست؛ مردم هم گفتند «جمهوری اسلامی»؛ و این نظام تحكیم شد. برای تعیین قانون اساسی، امام میتوانست یك قانون اساسی مطرح كند؛ همهی مردم، یا اكثریت قاطعی از مردم هم یقیناً قبول میكردند. میتوانست عدّهای را معیّن كند و بگوید اینها بروند قانون اساسی بنویسند؛ هیچكس هم اعتراض نمیكرد؛ اما امام این كار را نكرد. امام انتخابات خبرگان را به راه انداخت و حتّی عجله داشت كه این كار هرچه زودتر انجام گیرد. در انقلابهای دنیا كه البته غالباً هم كودتاست و انقلاب نیست كسانی كه در رأس قرار میگیرند و زمامدارمیشوند، برای خودشان یك سال، دو سال فرصت قرار میدهند و میگویند تا وقتی آماده برای رأیگیری شویم، باید این مدّت بگذرد؛ اما همان را هم غالباً تمدید میكنند! امام دو ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود كه اولین انتخابات یعنی همان رفراندم جمهوری اسلامی را به راه انداخت. یكی، دو ماه بعد، انتخابات خبرگان قانون اساسی بود. چند ماه بعد، انتخابات ریاست جمهوری بود. چند ماه بعد، انتخابات مجلس بود. در یك سال كه همان سال 58 باشد امام چهار بار از آراء مردم برای امور گوناگون استفسار كرد: برای اصل نظام، برای قانون اساسی نظام كه قانون اساسی یكبار خبرگانش انتخاب شدند، یكبار خود قانون اساسی به رأی گذاشته شد برای ریاست جمهوری و برای تشكیل مجلس شورای اسلامی.امام به معنای واقعی كلمه معتقد به آراءِ مردم بود؛ یعنی آنچه را كه مردم میخواهند و آرائشان بر آن متمركز میشود. البته در این كارها هیچوقت سررشتهی كار را هم به دست سیاستبازان نمیداد. مردم، غیر از سیاستبازانند؛ غیر از مدّعیان سیاستند؛ غیر از مدّعیان طرفداری مردمند. امام به مردم اعتماد داشت. خیلی از گروهها و احزاب و داعیهداران و سیاستبازان و حزببازان و امثال اینها بودند؛ امام به اینها كاری نداشت؛ میدان هم به اینها نمیداد كه بیایند زیادهطلبی كنند و به نام مردم حرف بزنند و عوض مردم تصمیم بگیرند؛ لیكن به آراء مردم احترام میگذاشت. جنگ پیش آمد؛ در نقش فرماندهی نیروهای مسلّح ظاهر شد. مسألهی محاصرهی اقتصادی پیش آمد؛ امام پشتیبان كامل بود؛ پشتیبان روحی دستگاههای دولتی. اوّل انقلاب، برای كارهای گوناگون و برای حمایت از مستضعفان و محرومان، امام دستورات فراوانی داد و كارهای زیادی انجام گرفت. مؤسّساتی مثل جهاد سازندگی، مثل بنیاد مسكن، مثل كمیتهی امداد، مثل بنیاد مستضعفان و جانبازان و مثل بنیاد پانزده خرداد، برای كمكرسانی به مردم تشكیل شد. مسائلی كه برای امام در حاكمیت و در ادارهی كشور مطرح بود، اینها بود. این، بُعد حاكم و رهبر بودن امام در موضع یك انسان مقتدر و یك انسان بااراده بود؛ انسانی كه اگر جنگ پیش بیاید، میتواند تصمیم بگیرد؛ اگر صلح هم باشد، میتواند تصمیم بگیرد. برای ادارهی یك كشور و برای مواجهه با دشمنان، میتواند تصمیمگیری كند. اما همین انسان، در چهرهی زندگی شخصی و خصوصی خود، یك انسان زاهد و عارف و منقطع از دنیاست. البته منظور، دنیای بد است؛ همان چیزی كه خود او میگفت دنیای بد، آن چیزی است كه در درون شماست. این ظواهر طبیعت زمین و درخت و آسمان و اختراعات و امثال اینها دنیای بد نیست. اینها نعمتهای خداست؛ باید اینها را آباد كرد. دنیای بد، آن خودخواهی، آن افزونطلبی و آن احساس تعلّقی است كه در درون انسان است. امام از این دنیای بد بهكلّی منقطع بود. او برای خودش هیچچیز نمیخواست. برای تنها پسرش كه عزیزترین انسانها برای امام، مرحوم حاج احمد آقا بود و ما بارها این را از امام شنیده بودیم كه میفرمود اعزّ اشخاص در نظر من ایشان است در ده سال آن حكومت و آن زمامداری و رهبری بزرگ، یك خانه نخرید. ما مكرّر رفته بودیم و دیده بودیم كه عزیزترین كس امام، در آن باغچهای كه پشت حسینیهی منزل امام بود، داخل دو، سه اتاق زندگی میكرد. آن بزرگوار برای خود، زخارف دنیوی و ذخیره و افزونطلبی نداشت و نخواست؛ بلكه بعكس، هدایای فراوانی برایش میآوردند كه آن هدایا را در راه خدا میداد. آنچه را هم كه داشت و متعلّق به خود او بود و مربوط به بیتالمال نبود، برای بیتالمال مصرف میكرد. همان آدمی كه حاضر نبود آن روز با ده پانزده میلیون تومان خانهی قابل قبولی برای پسرش بخرد و لو از مال شخصی خودش صدها میلیون تومان مال شخصی خود را برای نقاط مختلف برای آبادانی، برای كمك به فقرا، برای رسیدگی به سیلزدگان و جاهای مختلف دیگر صرف میكرد. ما اطلاع داشتیم كه در مواردی پولهای شخصی خود امام بود كه به اشخاصی داده میشد، تا بروند آنها را مصرف كنند؛ اینها هدایایی بود كه مریدان و علاقهمندان و دوستان برای امام آورده بودند. او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گریهی نیمهشب، اهل دعا، تضرّع، ارتباط با خدا، شعر و معنویت و عرفان و ذوق و حال بود. آن مردی كه چهرهی باصلابتش دشمنانِ ملت ایران را میترساند و به خود میلرزاند آن سدّ مستحكم و كوه استوار وقتیكه مسائل عاطفی و انسانی پیش میآمد، یك انسان لطیف، یك انسان كامل و یك انسان مهربان بود. من این قضیه را نقل كردهام كه یكوقت در یكی از سفرهای من، خانمی خودش را به من رساند و گفت از قول من به امام بگویید كه پسرم در جنگ اسیر شده بود و اخیراً خبر كشته شدن او را برایم آوردهاند. من پسرم كشته شده، اما برایم اهمیت ندارد؛ برای من سلامت شما اهمیت دارد. آن خانم این جمله را در اوج هیجان و احساس به من گفت. من خدمت امام آمدم و داخل رفتم. ایشان سرِ پا ایستاده بود و من همین مطلب را برایش نقل كردم؛ دیدم این كوه استوار و وقار و استقامت، مثل درخت تناوری كه ناگهان بر اثر توفانی خم شود، در خود فرورفت. مثل كسی كه دلش بشكند؛ روح و جان و جسم او تحت تأثیر این حرف مادر شهید قرار گرفت و چشمانش پُر از اشك شد! شبی در یك جلسهی خصوصی، با دو سه نفر از دوستان، منزل مرحوم حاج احمد آقا نشسته بودیم؛ ایشان هم نشسته بود. یكی از ما گفتیم: آقا شما مقامات معنوی دارید، مقامات عرفانی دارید؛ چند جملهای ما را نصیحت و هدایت كنید. آن مردِ باعظمتی كه آنگونه اهل معنا و اهل سلوك بود، در مقابل این جملهی ستایشگونهی كوتاه یك شاگردش كه البته همهی ما مثل شاگردان و مثل فرزندان امام بودیم؛ رفتار ما مثل فرزند در مقابل پدر بود آنچنان در حال حیا و شرمندگی و تواضع فرورفت كه اثر آن در رفتار و جسم و كیفیّت نشستن او محسوس شد! در حقیقت ما شرمنده شدیم كه این حرف را زدیم كه موجب حیای امام شد. آن مرد شجاع و آن نیروی عظیم، در قضایای عاطفی و معنوی، اینگونه متواضع و باحیا بود. نكتهی آخری كه من میخواهم عرض كنم، این است كه همهی اینها را امام از عمل به دین، از پایبندی به دین، از تقوا و از مطیع امر خدا بودن داشت. خود او هم بارها این مضمون را در گونهگونهی كلمات خود بر زبان میآورد و بیان میكرد: هرچه هست، از خداست. او همه چیز را از خدا میدانست؛ هضم در ارادهی خدا بود؛ حل در حكم الهی بود: انقلاب را خدا پیروز كرد؛ خرمشهر را خدا آزاد كرد؛ دلهای مردم را خدا جمع كرد. او همه چیز را از منظر الهی میدید و عامل به احكام بود؛ خدای متعال هم درهای رحمت را به روی او باز كرد.1378/03/14
تأسیس نهادهای گوناگون توسط امام خمینی(ره) برای کمک به مستضعفین از مشخصههای خطّ امام، عدالت اجتماعی و كمك به طبقات مستضعف و محروم است كه امام آنها را صاحب انقلاب و صاحب كشور میدانست. امام، پابرهنگان را مهمترین عنصر در پیروزیهای این ملت میدانست؛ همینطور هم هست و همانطور كه گفتیم، امام به گفتن هم اكتفا نكرد. امام از همان اوّل انقلاب، جهاد سازندگی، كمیتهی امداد، بنیاد مستضعفان، بنیاد پانزده خرداد و بنیاد مسكن را به وجود آورد و دستورات مؤكّد به دولتهای وقت داد. عدالت اجتماعی، جزو شعارهای اصلی است؛ نمیشود این را در درجهی دوم قرار داد و به حاشیه راند. مگر میشود؟! حالا عدّهای از آن طرف در میآیند كه امام فرمود: انقلابِ ما انقلاب نان نیست، برای نان نیست! بله؛ انقلاب اكتبر روسیه كه در سال 1917 پیدا شد، بهخاطر قطع شدن نان در شهرهای اصلی آن روز - مثلاً مسكو - بود. اگر مردم آن روز نان داشتند - همین نان معمولی - آن انقلاب پیش نمیآمد. انقلاب ما اینگونه نبود، انقلاب ما براساس یك ایمان بود؛ اما معنایش این نیست كه انقلاب نباید به زندگی مردم، به اقتصاد، به نان و به رفاه مردم بپردازد. این چه حرفی است!؟ امام به این مسائل میپرداخت و دستور میداد و آنچه در درجهی اوّل، مورد نظر امام بود، عبارت بود از طبقات محروم و مستضعف.1378/03/14
بروز برخي ابعاد شخصيتي امام خميني(ره) در دوران تبعيد در دوران تبعید امام، ابعاد تازهای از شخصیت این مرد كمنظیر و حقیقتاً استثنایی در زمان ما بروز كرد؛ چیزهایی كه انسان در زندگی شخصیتهای بزرگ، بعضی از آنها را بهندرت مشاهده میكند. اوّلاً او در موضع یك طرّاح فكری - و به قول معروفِ مذاكراتِ سیاسی، یك تئوریسین - قرار میگیرد كه طرح یك حكومت را، طرح یك نظام را، طرح یك بنا و دستگاه جدید را میریزد؛ آن هم طرحی كه هیچگونه سابقهی موجود و محسوسی در مقابل چشم ندارد. بنای اسلامی، با توجّه به نیازهای دنیای جدید و مسائلی كه در دنیا مطرح است؛ تركیب این مسائل، میشود طرّاحی یك نظام. ثانیاً این مرد با اینكه در ایران نبود، اما از راه دور، مدت چهارده سال قضایای مبارزات اسلامی و نهضت اسلامی در ایران را به معنای واقعی كلمه رهبری كرد.1378/03/14