newspart/index2
حکومت امیرالمومنین (علیه السلام) / حکومت علوی/
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
صف آرایی سه جریان قاسطین، ناکثین و مارقین در مقابل حکومت امیرالمومنین (ع)

در زمان این حكومت - حكومت كمتر از پنج سال امیرالمؤمنین - سه جریان در مقابل آن حضرت صف‌آرایی كردند: قاسطین و ناكثین و مارقین. این روایت را، هم شیعه و هم سنّی از امیرالمؤمنین نقل كردند كه فرمود: «امرت ان اقاتل النّاكثین و القاسطین و المارقین». این اسم را خودِ آن بزرگوار گذاشته است. قاسطین، یعنی ستمگران. ماده‌ی «قسط» وقتی كه به‌صورت مجرّد استعمال می‌شود - قَسَط یقسِط، یعنی جار یجور، ظَلَم یظلِم - به معنای ظلم كردن است. وقتی با ثلاثی مزید و در باب افعال آورده می‌شود - اقسط یقسط - یعنی عدل و انصاف. بنابراین، اگر «قسط» در باب افعال بكار رود، به معنای عدل است؛ اما وقتی كه قَسَط یقسِط گفته شود، ضدّ آن است، یعنی ظلم و جور. قاسطین از این ماده است. قاسطین، یعنی ستمگران. امیرالمؤمنین اسم اینها را ستمگر گذاشت. اینها چه كسانی بودند؟ اینها مجموعه‌ای از كسانی بودند كه اسلام را به‌صورت ظاهری و مصلحتی قبول كرده بودند و حكومت علوی را از اساس قبول نداشتند. هر كاری هم امیرالمؤمنین با اینها می‌كرد، فایده نداشت. البته این حكومت، گرد محور بنی‌امیّه و معاویةبن‌ابی‌سفیان - كه حاكم و استاندار شام بود - گرد آمده بودند؛ بارزترین شخصیتشان هم خودِ جناب معاویه، بعد هم مروان حكم و ولیدبن‌عقبه است. اینها یك جبهه‌اند و حاضر نبودند كه با علی كنار بیایند و با امیرالمؤمنین بسازند. درست است كه مغیرةبن‌شعبه و عبداللَّه‌بن‌عبّاس و دیگران در اوّلِ حكومت امیرالمؤمنین گفتند: «یا امیرالمؤمنین! اینها را چند صباحی نگهدار» اما حضرت قبول نكرد. آنها حمل كردند بر این‌كه حضرت بی‌سیاستی كرد؛ لیكن نه، آنها خودشان غافل بودند؛ قضایای بعدی این را نشان داد. امیرالمؤمنین هر كار هم كه می‌كرد، معاویه با او نمی‌ساخت. این تفكّر، تفكّری نبود كه حكومتی مثل حكومت علوی را قبول كند؛ هرچند قبلیها، بعضیها را تحمّل كردند.
از وقتی‌كه معاویه مسلمان شده بود تا آن روزی كه می‌خواست با امیرالمؤمنین بجنگد، كمتر از سی سال گذشته بود. او و اطرافیانش سالها در شام حكومت كرده بودند، نفوذی پیدا كرده بودند، پایگاهی پیدا كرده بودند؛ دیگر آن روزهای اوّل نبود كه تا یك كلمه بگویند، به آنها بگویند كه شما تازه مسلمانید، چه می‌گویید؛ جایی باز كرده بودند. بنابراین، اینها جریانی بودند كه اساساً حكومت علوی را قبول نداشتند و می‌خواستند حكومت طور دیگری باشد و دست خودشان باشد؛ كه بعد هم این را نشان دادند و دنیای اسلام تجربه‌ی حكومت اینها را چشید. یعنی همان معاویه‌ای كه در زمان رقابت با امیرالمؤمنین، آن‌طور به بعضی از اصحاب روی خوش نشان می‌داد و محبّت می‌كرد، بعداً در حكومتش، برخوردهای خشن از خود نشان داد، تا به زمان یزید و حادثه‌ی كربلا رسید؛ بعد هم به زمان مروان و عبدالملك و حجّاج‌بن‌یوسف‌ثقفی و یوسف‌بن‌عمرثقفی رسید، كه یكی از میوه‌های آن حكومت است. یعنی این حكومتهایی كه تاریخ از ذكر جرائمشان به خود می‌لرزد - مثل حكومت حجّاج - همان حكومتهایی هستند كه معاویه بنیانگذاری كرد و بر سر چنین چیزی با امیرالمؤمنین جنگید. از اوّل معلوم بود كه آنها چه چیزی را دنبال می‌كنند و می‌خواهند؛ یعنی یك حكومت دنیایی محض، با محور قراردادن خودپرستیها و خودیها؛ همان چیزهایی كه در حكومت بنی‌امیّه همه مشاهده كردند. البته بنده در این‌جا هیچ بحث عقیدتی و كلامی ندارم. این چیزهایی كه عرض می‌كنم، متن تاریخ است. تاریخ شیعه هم نیست؛ اینها تاریخ «ابن اثیر» و تاریخ «ابن قتیبه» و امثال اینهاست كه من متنهایش را دارم و یادداشت شده و محفوظ هم هست. اینها حرفهایی است كه جزو مسلّمات است؛بحث اختلافات فكری شیعه و سنّی نیست.
جبهه‌ی دومی كه با امیرالمؤمنین جنگید. جبهه‌ی ناكثین بود. ناكثین، یعنی شكنندگان و در این‌جا یعنی شكنندگان بیعت. اینها اوّل با امیرالمؤمنین بیعت كردند، ولی بعد بیعت را شكستند. اینها مسلمان بودند و برخلاف گروه اوّل، خودی بودند؛ منتها خودیهایی كه حكومت علی‌بن‌ابی‌طالب را تا آن جایی قبول داشتند كه برای آنها سهم قابل قبولی در آن حكومت وجود داشته باشد؛ با آنها مشورت شود، به آنها مسؤولیت داده شود، به آنها حكومت داده شود، به اموالی كه در اختیارشان هست - ثروتهای باد آورده - تعرّضی نشود؛ نگویند از كجا آورده‌اید! در سال گذشته در همین ایام، من در یكی از خطبه‌های نماز جمعه متنی را خواندم و عرض كردم كه وقتی بعضی از اینها از دنیا رفتند چقدر ثروت باقی گذاشتند! این گروه، امیرالمؤمنین را قبول می‌كردند - نه این‌كه قبول نكنند - منتها شرطش این بود كه با این چیزها كاری نداشته باشد و نگوید كه چرا این اموال را آوردی، چرا گرفتی،چرا می‌خوری، چرا می‌بری؛ این حرفها دیگر در كار نباشد! لذا اوّل هم آمدند و اكثرشان بیعت كردند. البته بعضی هم بیعت نكردند. جناب سعدبن‌ابی وقّاص از همان اوّل هم بیعت نكرد،بعضیهای دیگر از همان اوّل بیعت نكردند؛ لیكن جناب طلحه، جناب زبیر، بزرگان اصحاب و دیگران و دیگران با امیرالمؤمنین بیعت نمودند و تسلیم شدند و قبول كردند؛ منتها سه، چهار ماه كه گذشت، دیدند نه، با این حكومت نمی‌شود ساخت؛ زیرا این حكومت، حكومتی است كه دوست و آشنا نمی‌شناسد؛ برای خود حقّی قائل نیست؛ برای خانواده‌ی خود حقّی قائل نیست؛ برای كسانی‌كه سبقت در اسلام دارند، حقّی قائل نیست - هرچند خودش به اسلام از همه سابقتر است - ملاحظه‌ای در اجرای احكام الهی ندارد. اینها را كه دیدند، دیدند نه، با این آدم نمی‌شود ساخت؛ لذا جدا شدند و رفتند و جنگ جمل به راه افتاد كه واقعاً فتنه‌ای بود. امّ‌المؤمنین عایشه را هم با خودشان همراه كردند. چقدر در این جنگ كشته شدند. البته امیرالمؤمنین پیروز شد و قضایا را صاف كرد. این هم جبهه‌ی دوّم بود كه مدّتی آن بزرگوار را مشغول كردند.
جبهه‌ی سوم، جبهه‌ی مارقین بود. مارق، یعنی گریزان. در تسمیه‌ی اینها به مارق، این‌گونه گفته‌اند كه اینها آن‌چنان از دین‌گریزان بودند كه یك تیر از كمان گریزان می‌شود! وقتی شما تیر را در چلّه‌ی كمان می‌گذارید و پرتاب می‌كنید، چطور آن تیر می‌گریزد، عبور می‌كند و دور می‌شود! اینها همین‌گونه از دین دور شدند. البته اینها متمسّك به ظواهر دین هم بودند و اسم دین را هم می‌آوردند. اینها همان خوارج بودند؛ گروهی كه مبنای كار خود را بر فهمها و دركهای انحرافی - كه چیز خطرناكی است - قرار داده بودند. دین را از علی‌بن‌ابی‌طالب كه مفسّر قرآن و عالم به علم كتاب بود یاد نمی‌گرفتند؛ اما گروه شدنشان، متشكّل شدنشان و به اصطلاح امروز، گروهك تشكیل دادنشان سیاست لازم داشت. این سیاست از جای دیگری هدایت می‌شد. نكته‌ی مهم این‌جاست كه این گروهكی كه اعضای آن تا كلمه‌ای می‌گفتی، یك آیه‌ی قرآن برایت می‌خواندند؛ در وسط نماز جماعت امیرالمؤمنین می‌آمدند و آیه‌ای را می‌خواندند كه تعریضی به امیرالمؤمنین داشته باشد؛ پای منبر امیرالمؤمنین بلند می‌شدند آیه‌ای می‌خواندند كه تعریضی داشته باشد؛ شعارشان «لاحكم الا للَّه» بود؛ یعنی ما حكومت شما را قبول نداریم، ما اهل حكومت اللَّه هستیم؛ این آدمهایی كه ظواهر كارشان این‌گونه بود، سازماندهی و تشكّل سیاسی‌شان، با هدایت و رایزنی بزرگان دستگاه قاسطین و بزرگان شام - یعنی عمروعاص و معاویه - انجام می‌گرفت! اینها با آنها ارتباط داشتند. اشعث بن قیس، آن‌گونه كه قرائن زیادی بر آن دلالت می‌كند، فرد ناخالصی بود. یك عدّه مردمان بیچاره‌ی ضعیف از لحاظ فكری هم دنبال اینها راه افتادند و حركت كردند. بنابراین، گروه سومی كه امیرالمؤمنین با آنها مواجه شد و البته بر آنها هم پیروز گردید، مارقین بودند. در جنگ نهروان ضربه‌ی قاطعی به اینها زد؛ منتها اینها در جامعه بودند، كه بالاخره هم حضورشان به شهادت آن بزرگوار منتهی شد.1377/10/18

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی