شما جوانان- بخصوص- باید روی این نکته توجّه کنید و در نوشتههای مورّخین و گزارشگران مسائل ایران، باید این نکته بیاید؛ که متأسفانه خیلی کمرنگ است یا نیست. آن نکته این است که در جنگ بینالملل اوّل، نمایندگان دو، سه کشور از کشورهای مسیحیِ دنیا، در این حولوحوش حضورِ ضعیفی داشتند. نمایندگان روسها، انگلیسیها و آمریکاییها هم در این استان حضور داشتند. به چه اسمی؟ به اسم معلّم، به اسم پزشک و از این قبیل. درست توجّه کنید! بااینکه این کشورها در سیاستهای مختلف، به شدّت با یکدیگر معارضه و دشمنی داشتند، امّا در این نقطهی از دنیا، ناگهان به فکر افتادند که به کمک یکدیگر، یک پایگاه استعماری به مرکزیّت همین منطقهی ارومیه و خوی و ماکو و به وجود آورند. یعنی شبیه آن چیزی که بعدها در فلسطین اشغالی به وجود آمد. منتها آنجا به اسم یهودیگری، اینجا به اسم مسیحیّت!
مردم این استان سالهای متمادی، در کنار جمعی از هم میهنان مسیحی ما زندگی میکردند؛ امروز هم زندگی میکنند؛ در آینده هم زندگی خواهند کرد- مثل برادر و خویشاوند- باهم هیچ مشکلی هم، نه آن روز داشتند، نه امروز دارند و نه در آینده خواهند داشت. یعنی در این استان، تعدادی از هم میهنان ایرانی ما، از آشوری و ارمنی و مسیحیان کاتولیک و پروتستان، حضور دارند؛ آن روز هم بودند. مسلمانان هم با آنها دوستانه، آنها هم با مسلمانان برادرانه و دوستانه رفتار میکردند. بین آنها هیچ مشکلی وجود نداشت. امّا نکتهی عبرتآموز این است که نمایندگان کشورهای خارجی و استعمارگر، چون دیدند تعدادی مسیحی در این استان وجود دارد، به طمع افتادند که شاید بتوانند با تحریکات مذهبی و فرقهای و دینی، پایگاهی از مسیحیت در این بخشِ از ایران به وجود آورند و این بخش را از ایران جدا کنند.1375/06/27
لینک ثابت