شجاعت امام علی(علیه السلام) در عمل به حق
این، آن علیِ درخشان تاریخ است؛ خورشیدی که قرنها درخشیده و روزبهروز درخشانتر شده است. این بزرگوار، هرجا که گوهر انسانی وجودش لازم بود، حضور داشت؛ ولو هیچکس نبود. میفرمود: «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لِقِلَّة اهله(1)»؛ اگر در اقلّیّتید و همه یا اکثریت مردم دنیا با شما بدند و راهتان را قبول ندارند، وحشت نکنید و از راه برنگردید. وقتی راه درست را تشخیص دادید، با همهی وجود آن را بپیمایید. این منطق امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام بود؛ منطقی شجاعانه که آن را در زندگی خود به کار بست. در حکومت خود هم که کمتر از پنج سال طول کشید، باز همین منطق امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام بود. هرچه نگاه میکنید، شجاعت است. از روز دومِ بیعت با امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، این بزرگوار دربارهی قطایعی که قبل از ایشان به این و آن داده شده بود فرمود: «واللَّه لو وجدته تزوّج به النّساء و ملک به الاماء(2)»؛ به خدا اگر ببینم املاکی را که قبل از من به ناحق کسانی به شما دادهاند و مهریه زنانتان قرار دادهاید، یا با پول فروش آن، کنیز خریدهاید، ملاحظه نمیکنم و همهی آنها را برمیگردانم. آنگاه شروع به اقدام کرد و آن دشمنیها بهوجود آمد. شجاعت از این بالاتر! در مقابل لجوجترین افراد، شجاعانه ایستاد. در مقابل کسانی که در جامعهی اسلامی نام و نشانی داشتند، شجاعانه ایستاد. در مقابل ثروت انباشته شده در شام که میتوانست دهها هزار سرباز جنگجو را در مقابل او به صف آرایی وادار کند، شجاعانه ایستاد.1374/11/20
1 )
خطبه 201 : از سخنان آن حضرت است در پايدارى در راه حق
أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِيرٌ وَ جُوعُهَا طَوِيلٌ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا فَقَالَ سُبْحَانَهُ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ فَمَا كَانَ إِلَّا أَنْ خَارَتْ أَرْضُهُمْ بِالْخَسْفَةِ خُوَارَ السِّكَّةِ الْمُحْمَاةِ فِي الْأَرْضِ الْخَوَّارَةِ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ سَلَكَ الطَّرِيقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِي التِّيهِ .
ترجمه:
اى مردم، در راه هدايت از كمى اهل آن وحشت نكنيد، كه مردم بر سر سفرهاى گرد آمدهاند كه زمان سيرى آن اندك، و مدّت گرسنگى آن طولانى است.
اى مردم، جز اين نيست كه خشنودى و خشم است كه مردم را بر محورى جمع مىكند. غير اين نبود كه ناقه ثمود را يك نفر پى كرد، امّا عذاب خداوند همه را گرفت چون همگان به آن برنامه رضايت دادند،
خداوند سبحان فرمود: «همه آن را پى كردند، پس همه پشيمان شدند». آن گاه سرزمين آنان بر اثر فرو رفتن صدا كرد مانند صداى فرورفتن آهن داغ در زمين نرم و هموار.
اى مردم، هر كه راه راست و روشن را به پيمايد به آب رسد، و هر كه بيراهه رود در بيابان به سرگردانى افتد.
لینک ثابت
شجاعت امام علی(علیه السلام) در مقابل عمل اشتباه نزدیکترین یاران
کسی نمیتواند شجاعت علی علیهالسّلام را داشته باشد. نزدیکترینِ انسانها به امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، جناب عبداللَّه بن عباس، پسر عمو، شاگرد، رفیق و همراز و مخلص و محبّ واقعی آن حضرت بود. وقتی خطایی از آن بزرگوار سر زد - مقداری از اموال بیت المال را که فکر کرده بود سهم او میشود، برداشته و به مکّه رفته بود - امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام چنان نامهای به وی نوشت که با خواندن آن، مو بر تن انسان راست میایستد. تعبیر امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام در نامه، خطاب به عبداللَّهبنعباس این است که «تو خیانت کردی!» آنگاه میفرماید: «فانّک ان لم تفعل»؛ اگر این کاری که گفتم نکنی، «ثمّ امکننی اللَّه منک»؛ بعد دستم به تو برسد، «لاُعذرنّ الی اللَّه فیک» پیش خدا دربارهی تو خودم را معذور خواهم کرد. یعنی من سعی میکنم بهخاطر تو، پیش خدا خجل و سرافکنده نشوم. «و لأضربنّک بسیفی الّذی ما ضربت به احداً الّا دخل النّار»؛ تو را با همان شمشیری خواهم زد که به هرکس این شمشیر را زدم، وارد جهنّم شد! این جمله باز بالاتر است: «وَ واللَّه لو انّ الحسن والحسین فعلا مثل الّذی فعلت ما کانت لهما عندی هوادة»؛ به خدا سوگند، اگر این کاری را که تو کردی، حسن و حسین من بکنند، پیش من هیچگونه عذری نخواهند داشت. «و لا ظفرا منّی باراده»؛ هیچ تصمیمی به نفع آنها نخواهم گرفت. «حتّی آخذ الحقّ منهما و اذیح الباطل انّ مظلمتهما»؛(1) حق را از آنها هم خواهم گرفت. امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام با آنکه میداند حسن و حسین معصومند؛ اما میگوید اگر چنین اتّفاقی هم - که نخواهد افتاد - بیفتد، من ترحّم نخواهم کرد. این شجاعت است.
البته این شیوهی برخورد، عناوین گوناگونی دارد. از یک دیدگاه عدل است و از دیدگاه دیگر ملاحظهی قانون و احترام به آن است؛ اما از دیدگاه دیگر هم، شجاعت و قدرت تسلّط بر نفس است.1374/11/20
1 )
نامه 41 : از نامههاى آن حضرت است به يكى از كار گزارانش
أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي كُنْتُ أَشْرَكْتُكَ فِي أَمَانَتِي وَ جَعَلْتُكَ شِعَارِي وَ بِطَانَتِي وَ لَمْ يَكُنْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْكَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي وَ مُوَازَرَتِي وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَيَّ فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّكَ
قَدْ كَلِبَ وَ الْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ وَ أَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ وَ هَذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ فَنَكَتْ وَ شَغَرَتْ قَلَبْتَ لِابْنِ عَمِّكَ ظَهْرَ الْمِجَنِّ فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِينَ وَ خَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِينَ وَ خُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِينَ فَلَا ابْنَ عَمِّكَ آسَيْتَ وَ لَا الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنِ اللَّهَ تُرِيدُ بِجِهَادِكَ وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ كَأَنَّكَ إِنَّمَا كُنْتَ تَكِيدُ هَذِهِ الْأُمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ وَ تَنْوِي غِرَّتَهُمْ عَنْ فَيْئِهِمْ فَلَمَّا أَمْكَنَتْكَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْكَرَّةَ وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَ أَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَى الْكَسِيرَةَ فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ كَأَنَّكَ لَا أَبَا لِغَيْرِكَ حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِكَ تُرَاثَكَ مِنْ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ فَسُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ أَ وَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ أَيُّهَا الْمَعْدُودُ كَانَ عِنْدَنَا مِنْ أُولِي الْأَلْبَابِ كَيْفَ تُسِيغُ شَرَاباً وَ طَعَاماً وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّكَ تَأْكُلُ حَرَاماً وَ تَشْرَبُ حَرَاماً وَ تَبْتَاعُ الْإِمَاءَ وَ تَنْكِحُ النِّسَاءَ مِنْ أَمْوَالِ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُجَاهِدِينَ الَّذِينَ أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ هَذِهِ الْأَمْوَالَ وَ أَحْرَزَ بِهِمْ هَذِهِ الْبِلَادَ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ ارْدُدْ إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْكَنَنِي اللَّهُ مِنْكَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَى اللَّهِ فِيكَ وَ لَأَضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ
النَّارَ وَ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ وَ لَا ظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَةٍ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ أُزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ مَا يَسُرُّنِي أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلَالٌ لِي أَتْرُكُهُ مِيرَاثاً لِمَنْ بَعْدِي فَضَحِّ رُوَيْداً فَكَأَنَّكَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَى وَ دُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَى وَ عُرِضَتْ عَلَيْكَ أَعْمَالُكَ بِالْمَحَلِّ الَّذِي يُنَادِي الظَّالِمُ فِيهِ بِالْحَسْرَةِ وَ يَتَمَنَّى الْمُضَيِّعُ فِيهِ الرَّجْعَةَ وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ .
ترجمه:
اما بعد، من تو را در امانتم (حكومت) شريك خود نمودم، و نسبت به خويش از همه نزديكتر قرار دادم، هيچ يك از خاندانم، براى موافقت و مدد كردن به من و رساندن امانت به سويم در نظر من مطمئنتر از تو نبود.
چون ديدى زمانه بر پسر عمويت سخت شد، و دشمن بر او كينه ورزيد، و امانت مردم تباه شد، و اين امّت به فتنه دچار و به خونريزى دلير و پراكنده و بىپناه شدند، پيمانت را با پسر عمويت دگرگون نمودى، و همراه جدا شدگان از او جدا شدى، و با آنان كه دست از ياريش برداشتند همراه گشتى، و با خيانت كنندگان به او خيانت نمودى
نه با پسر عمويت همراهى نمود، نه امانت را ادا كردى.
گويا تلاش براى خدا نبود، و انگار از جانب پروردگارت حجّتى نداشتى، و مثل اينكه در مقام بودى تا اين امت را به خاطر اموالشان فريب دهى، و قصد داشتى غافلگيرشان كرده و بيت المال آنان را غارت كنى.
چون زمينه تشديد خيانت به امت برايت فراهم شد به سرعت حمله كرده، و به شتاب از جاى جستى، و آنچه توانستى از اموالى كه براى بيوه زنان و يتيمان نگهدارى مىشد مانند گرگ تيزرو كه بزغاله مجروح از پا افتاده را بر بايد ربودى،
و آن مال را با خيال راحت به حجاز منتقل كردى، بدون اينكه در اين غارتگرى احساس گناه كنى دشمنت بىپدر باد، انگار ميراث رسيده از پدر و مادرت را به جانب خانوادهات بردى.
سبحان اللّه آيا به قيامت ايمان ندارى و از حسابرسى خدا نمىترسى اى كسى كه نزد ما از خردمندان شمرده مىشدى، چگونه آشاميدن و خوردن اين مال را بر خود گوارا مىدانى در حالى كه مىدانى حرام مىخورى و حرام مىآشامى
كنيزان مىخرى، و با زنان ازدواج مىكنى آن هم از مال يتيمان و مساكين و مؤمنان جهاد كنندهاى كه خداوند اين اموال را به آنان بخشيده، و به وسيله آنان اين شهرها را حفظ كرده.
از خدا پروا كن، به اين قوم اموالشان را برگردان، اگر بر نگردانى آن گاه خداوند به من قدرت دست يابى به تو را بدهد چنانت عقوبت كنم كه عذر خواهم نزد حق باشد، و با شمشيرم گردنت را بزنم شمشيرى كه احدى را با آن نزدم جز اينكه وارد جهنّم شد.
به خدا قسم اگر حسن و حسينم آنچه را تو انجام دادى انجام مىدادند، از من نرمشى نمىديدند، و به مرادى نمىرسيدند، تا اينكه حق را از آنان باز ستانم، و باطلى را كه از ستمشان به وجود آمده نابود سازم.
به خداى جهانيان قسم آنچه از مال ايشان بردهاى اگر برايم حلال بود شادم نمىكرد كه آن را براى اولادم به ارث گذارم.
در اين غارتگرى آهسته بران، كه گويى به مرگ رسيدهاى، و زير خاك دفن شدهاى، و اعمالت بر تو عرضه شده آن هم در جايى كه ستمكار به حسرت فرياد بر مىدارد، و ضايع كننده عمر در خواست برگشت به دنيا دارد، در حالى كه آن زمان، زمان رهايى نيست
لینک ثابت
شجاعت امام علی(علیهالسلام) در پذیرش دعوت اسلام
شما ماجرای سبقت در اسلام آوردن آن حضرت را نگاه کنید! علی هنگامی قبول دعوت کرد که همه به دعوت پشت کرده بودند و کسی جرأتِ اسلام آوردن نداشت. این یک نمونهی شجاعت است. البته یک حادثه را که شما در نظر میگیرید - مثل همین حادثه - ممکن است از ابعاد گوناگون، برای خصوصیّات مختلف، مثال باشد که فعلاً از نظر شجاعانه بودنِ این کار به آن نگاه میکنیم. پیغمبر اکرم صلواتاللَّهوسلامهعلیه، در حال ابلاغ پیامی در یک جامعه بود که همهی عوامل آن جامعه، ضدّ آن پیام محسوب میشدند. جهالت و نخوت مردم، اشرافیّت اشرافِ مسلّط بر مردم و منافع مادّی و طبقاتیشان، در مقابل آن پیام ایستاده بود. چنان پیامی در چنان جامعهای چه شانسی داشت؟ پیغمبر اکرم چنان پیامی را مطرح فرمود و اوّل هم به سراغ نزدیکان خود رفت؛ چون خداوند به او فرموده بود: «و انذر عشیرتک الأقربین».(1) اما عموهای متکبّر، با سرهای پرنخوت و پربادِ غرور و بیاعتنا به حقایق، که در مقابل هر حرف حساب، بنای هوچیگری و تمسخر میگذاشتند، با اینکه پیامبر اکرم پارهی تنشان بود و آنها هم عِرق و عصبیّت خویشاوندی داشتند - همهی مردم آن روزگار چنین تعصّبی داشتند و برای یک خویشاوند گاهی ده سال میجنگیدند - چشمهایشان را پوشاندند و از او روی برگرداندند.
آری؛ هنگامی که آن خویشاوند، مشعل اسلام را بر سر دست بلند کرد، بیاعتنایی کردند، اهانت کردند، تحقیر کردند، مسخره کردند. اما علی که نوجوانی بیش نبود، بهپا خاست و گفت پسرعمو! من ایمان میآورم. البته وی قبلاً ایمان آورده بود؛ اما در جلسهی خانوادگی، ایمان خود را علنی کرد. امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، آن مؤمنی است که در طول مدت سیزده سال بعثت، جز همان چند روز اوّل، هرگز ایمانش مخفی نبود. دیگر مسلمانان، چند سال ایمان مخفی داشتند؛ اما همه میدانستند که علی از اوّل ایمان آورده است.
این را درست در ذهنتان تصوّر کنید: در و همسایه اهانت میکنند، بزرگان جامعه اهانت و سختگیری میکنند، شاعر مسخره میکند، خطیب مسخره میکند، پولدار مسخره میکند، آدم پست و رذل اهانت میکند؛ ولی انسانی نوجوان در میان امواج سهمگینِ مخالف، محکم و استوار مثل کوه میایستد و میگوید: «من خدا و این راه را شناختهام» و برآن پافشاری میکند. شجاعت این است.1374/11/20
لینک ثابت