از بزرگترین مظاهر شرك در عصر حاضر، تفكیك دنیا از آخرت، و زندگی مادّی از عبادت، و دین از سیاست است. گویی خدای دنیا - معاذاللَّه - جباران و زورگویان و چپاولگران و ابرقدرتها و جنایتكارانند، و استضعاف و استعباد و استثمار خلایق و علو و استكبار نسبت به بندگان خدا حق مسلّم آنهاست، و همگان باید پیشانی اطاعت بر آستان تفرعن آنها ساییده و در برابر زورگویی و غارتگری و میل و ارادهی بیمهار آنان تسلیم باشند و اعتراض نكنند؛ چرا كه وعاظالسلاطین و نوادگان «بلعم باعورا»، فریاد برخواهند آورد كه دخالت در سیاست كردید، و اسلام را چه به سیاست؟!این، همان شركی است كه امروز مسلمانان باید با اعلام برائت، دامن خود و اسلام را از آن تطهیر كنند. آنچه جای تأسف است، اینكه سالها غفلت مسلمین و مهجور ماندن قرآن سبب شد كه دستهای تحریف بتوانند به نام دین، هر سخن باطلی را در اذهان جای داده و بدیهیترین اصل دین خدا را منكر شوند و شرك را جامهی توحید پوشانده و مضمون آیات قرآن را بیدغدغه انكار كنند، و در حالی كه قرآن اقامهی قسط را هدف از ارسال رسل میداند؛ «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الكتاب والمیزان لیقوم النّاس بالقسط»(11)، و در حالی كه با خطاب «كونوا قوّامین بالقسط شهداء للَّه»(12)، همهی مؤمنین را موظف به تلاش برای اقامهی قسط میكند، و در حالی كه آیات كریمهی قرآن، اعتماد به ستمگران را ممنوع میسازد و به پیروان خود میفرماید: «و لاتركنوا الی الّذین ظلموا فتمسّكم النّار»(13)، و گردن نهادن به ظلم طاغوت را منافی با ایمان میشمرد و میگوید: «الم تر الی الّذین یزعمون انّهم امنوا بما انزل الیك و ما انزل من قبلك یریدون ان یتحاكموا الی الطّاغوت و قد امروا ان یكفروا به»(14)، و كفر به طاغوت را در كنار ایمان به خدا قرار میدهد؛ «فمن یكفر بالطّاغوت و یؤمن باللَّه فقداستمسك بالعروة الوثقی»(15)، و در حالی كه نخستین شعار اسلام، توحید، یعنی نفی همهی قدرتهای مادّی و سیاسی و همهی بتهای بیجان و باجان بود، و در حالی كه اولین اقدام پیامبر(ص) پس از هجرت، تشكیل حكومت و ادارهی سیاسی جامعه بود، و یا دلایل و شواهد فراوان دیگری كه بر پیوند دین و سیاست حكم میكند، باز كسانی پیدا میشوند كه بگویند دین از سیاست جداست، و كسانی هم پیدا شدند كه این سخن ضداسلامی را از آنها بپذیرند.
سیاستمدارانی كه دایماً دم از جدایی دین و سیاست میزنند و كسانی از مدعیان دینداری كه به كمك آنان شتافته و همین سخن را تكرار میكنند، آیا هرگز در آیات قرآن و تاریخ اسلام و احكام شریعت اندیشیدهاند؟ آیا فكر كردهاند كه اگر دین جدا از سیاست است، پس چرا قرآن همهی امور سیاسی را، یعنی حكومت را، قانون را، صفبندیهای زندگی را، جنگ و صلح را، تعیین دوست و دشمن را و دیگر مظاهر سیاست را، همه و همه را به خدا و دین خدا و اولیای خدا مرتبط میكند؟
آیا در آیهی «یا ایّهاالّذین امنوا لاتتّخذوا عدوّی و عدوّكم اولیاء»(16) و آیهی «و لاتطیعوا امرالمسرفین الّذین یفسدون فی الارض و لایصلحون»(17)، یا آیات معرفی حزباللَّه و حزبالشیطان، یا آیات ولایتاللَّه، یا آیات حكم به غیر ما انزلاللَّه، اندیشیده و در آن تأمل كردهاند؟
آیا اعمال و رفتار سیاسی و اجتماعی انسانها كه بیشترین بخش زندگی آنهاست، بدون جزاست؟ پس «و وجدوا ما عملوا حاضرا»(18) و «وفیّت كلّ نفس ما عملت»(19) چیست و با كدامین میزان سنجیده میشود؟ آیا میتوان گفت اسلام در دنیا به خوب و بد اینگونه اعمال كاری ندارد و وظیفهیی مقرر نمیكند؛ ولی در آخرت جزای آن داده میشود؟
آیا جهاد اسلامی كه درصدها آیهی قرآن و حدیث مسلّم، در زمرهی برترین فرایض دینی قرار گرفته و ترك آن مایهی ذلت و شقاوت دنیا و آخرت شناخته شده، برای به دست آوردن چه چیز و دفاع از كدامین ارزش است؟ آیا حیات طیبهیی كه برای تحصیل آن باید جهاد كرد، زندگی در زیر سایهی شوم ولایت غیرخداست؟ بر خاك مذلت نشستن و حاكمیت جباران و ارزشهای غیرالهی را تماشا كردن و تن به ذلت دادن است؟ و اگر چنین نیست و جهاد برای تحصیل حاكمیتِ اللَّه و خروج از ولایت طاغوت به ولایتِ اللَّه است، پس چگونه میتوان نقش و ارزش سیاست را در دین و در هدفهای تعیینشدهی دینی، دست كم یا نادیده گرفت؟
بدیهی است كه نغمهی شوم جدایی دین از سیاست، ساختهی دشمنان پلیدی است كه از اسلامِ زنده و در صحنه، سیلی خورده و با این ترفند خواستهاند صحنهی زندگی را از حضور دین فارغ كرده و خود زمام امور دنیای مردم را به دست گیرند و بیدغدغه بر سرنوشت انسانها تسلط یابند. اما تلخ و تأسفانگیز آن است كه كسانی به نام دین و در كسوت علمای دین، همین سخن را تكرار كنند و در ترویج آن، سعی و تلاش كنند. این همصداییِ برخی ملبسین به لباس دین با دشمنان پلید و خطرناك، اگرچه در مواردی ناشی از غفلت آنان از اهمیت سیاست و نقش آن در سرنوشت انسانها و در مواردی ناشی از تنبلی و ترس و تن دادن به زندگی آسان است، اما در مواردی هم ناشی از همدستی خطرناك این دینفروشان و نوادگان «بلعم باعورا» با ارباب قدرت و مكنت است، كه مسلمانان باید این را بزرگترین خطر، و چنین آخوندهایی را پلیدتر از اربابان سیاسیشان بدانند و از شر آنان به خدا و به همت و آگاهی خود پناه برند.
این وعاظالسلاطین(لعنهماللَّه)، به این هم اكتفا نمیكنند كه نغمهی شوم جدایی دین از سیاست را به زبان دین بیان كنند؛ بلكه برای تحكیم قدرت شیاطین، به مدح و ثنا و تأیید جنایتكاران هم میپردازند. آیا این، دخالت در سیاست و حرام نیست؟
آیا تضعیف اسلام و مسلمین، ایجاد تفرقه، مقابله با انقلاب اسلامی و تبرّی از اولیای خدا و تهمت و بهتان به آنها و افكار آیات خدا - ولو سیاسی هم باشد اشكالی ندارد؛ ولی حمایت از مظلومان و برائت از مشركان و همنوایی با محرومان و ستمدیدگان و اعتراض به تسلط امریكا و اسرائیل بر كشورهای اسلامی و مخالفت با غارتگری كمپانیهای خارجی و محكوم كردن خیانت رؤسا و سلاطین مسلمانْنام و حمایت از مبارزات مسلمانان واقعی و امثال آن جرم است؟!
اینجاست كه سخن امام فقید ما، آن داعی الیاللَّه و فانی فیاللَّه آشكار میشود كه اسلام را به اسلام ناب محمّدی(ص) و اسلام امریكایی تقسیم میكرد. اسلام ناب محمّدی، اسلام عدل و قسط است؛ اسلام عزت و اسلام حمایت از ضعفا و پابرهنگان و محرومان است؛ اسلام دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان است؛ اسلام جهاد با دشمنان و سازشناپذیری با زورگویان و فتنهگران است؛ اسلام اخلاق و فضیلت و معنویت است.
اسلام امریكایی، چیزی به نام اسلام است كه در خدمت منافع قدرتهای استكباری و توجیهكنندهی اعمال آنهاست؛ بهانهیی برای انزوای اهل دین و نپرداختن آنان به امور مسلمین و سرنوشت ملتهای مسلمان است؛ وسیلهیی برای جدا كردن بخش عظیمی از احكام اجتماعی و سیاسی اسلام از مجموعهی دین و منحصر كردن دین به مسجد است (و مسجد نه به عنوان پایگاهی برای رتق و فتق امور مسلمین - چنانكه درصدر اسلام بوده است - بلكه به عنوان گوشهیی برای جدا شدن از زندگی و جدا كردن دنیا و آخرت).
اسلام امریكایی، اسلام انسانهای بیدرد و بیسوزی است كه جز به خود و به رفاه حیوانی خود نمیاندیشند؛ خدا و دین را همچون سرمایهی تجار، وسیلهیی برای زراندوزی یا قدرتطلبی میدانند و همهی آیات و روایاتی را كه برخلاف میل و منفعتشان باشد، بیمحابا به زاویهی فراموشی میافكنند و یا وقیحانه تأویل میكنند. اسلام امریكایی، اسلام سلاطین و رؤسایی است كه منافع ملتهای محروم و مظلوم خود را در آستانهی آلههی امریكایی و اروپایی قربان میكنند و در مقابل، به حمایت آنان برای ادامهی حكومت و قدرت ننگین خود چشم میدوزند؛ اسلام سرمایهدارانی است كه برای تأمین سود خود، پا بر همهی فضیلتها و ارزشها میكوبند.1368/04/14
لینک ثابت