newspart/index2
استحکام ساخت درونی / ساخت مستحکم قدرت ملی/استحکام ساخت درونی/ تقویت ساخت قدرت ملی/استحکام ساخت قدرت ملی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
استحکام ساخت درونی

این روزها مصادف است با عید مبارك ولادت امیر مؤمنان (سلام اللّه علیه) كه پدر امت بود. مردم ما روز سیزدهم رجب را «روز پدر» نامیده‌اند. امام بزرگوار ما در حق این ملت و در حق این كشور پدری كرد. پدر امت، یعنی مظهر مهربانی و رحمت و مظهر اقتدار و صلابت و شخصیت؛ استحكام شخصیت پدرانه، در كنار محبت و مهربانیِ پدرانه. علاوه‌ی بر اینها، امام پدر جنبش اسلامیِ امروز در دنیای اسلام است. یكی از خطوط اصلی در سیره‌ی امام و منش امام كه امروز به آن میپردازیم و درباره‌ی آن قدری بحث میكنیم، دمیدن روح عزت ملی در كالبد كشور است. بحث درباره‌ی این حركت عظیم امام كه عزت ملی را در كشور ما و ملت ما زنده كرد، یك بحث متكی به واقعیات جامعه است؛ یك بحث صرفاً ذهنی نیست. عزت یعنی چه؟ عزت به معنای ساخت مستحكم درونی یك فرد یا یك جامعه است كه او را در مقابله‌ی با دشمن، در مقابله‌ی با موانع، دارای اقتدار میكند و بر چالشها غلبه میبخشد.
در ابتدا یك بحث قرآنیِ كوتاهی را عرض كنم. در منطق قرآن، عزت واقعی و كامل متعلق به خداوند و متعلق به هر كسی است كه در جبهه‌ی خدائی قرار میگیرد. در مصاف بین حق و باطل، بین جبهه‌ی خدا و جبهه‌ی شیطان، عزت متعلق به كسانی است كه در جبهه‌ی خدائی قرار میگیرند. این، منطق قرآن است. در سوره‌ی فاطر میفرماید: «من كان یرید العزّة فللّه العزّة جمیعا». در سوره‌ی منافقون میفرماید: «و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین و لیكنّ المنافقین لایعلمون»؛ عزت متعلق به خداست، عزت متعلق به پیامبر و به مؤمنین است؛ اگرچه منافقان و كافردلان این را درك نمیكنند؛ نمیفهمند كه عزت كجاست، مركز عزت واقعی كجاست. در سوره‌ی نساء، درباره‌ی كسانی كه خود را متصل به مراكز قدرتهای شیطانی میكنند، برای اینكه حیثیتی به دست بیاورند، قدرتی به دست بیاورند، میفرماید: «أ یبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة للّه جمیعا»؛ آیا دنبال عزتند این كسانی كه به رقبای خدا، به دشمنان خدا، به قدرتهای مادی پناه میبرند؟ عزت در نزد خداست. در سوره‌ی مباركه‌ی شعراء، گزارشی از مجموعه‌ی چالشهای پیامبران بزرگ را مطرح میفرماید - درباره‌ی حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت شعیب، حضرت موسی - مفصل درباره‌ی چالشهای این پیامبران بزرگ بحث میكند و گزارش الهی و وحی را به گوش مردم میرساند. در هر مقطعی كه میخواهد غلبه‌ی جبهه‌ی نبوت را بر جبهه‌ی كفر بیان بفرماید، میفرماید: «انّ فی ذلك لایة و ما كان اكثرهم مؤمنین. و انّ ربّك لهو العزیز الرّحیم»؛ یعنی با اینكه طرف مقابل اكثریت داشتند، قدرت دست آنها بود، پول دست آنها بود، سلاح دست آنها بود، اما جبهه‌ی توحید بر آنها پیروز شد؛ در این یك آیتی است از آیات الهی، و خدای تو عزیز و رحیم است. بعد از آنكه قرآن این گزارش را در طول سوره‌ی مباركه‌ی شعراء هی تكرار میكند، تكرار میكند، در آخر سوره خطاب به پیغمبر میفرماید: «و توكّل علی العزیز الرّحیم»؛ به این خدای عزیز و رحیم كه تضمین كننده‌ی غلبه‌ی حق بر باطل است، توكل و تكیه كن. «الّذی یریك حین تقوم. و تقلّبك فی السّاجدین»؛ او ناظر به حال توست؛ در حال قیام، در حال سجده، در حال عبادت، در حال حركت، در حال تلاش؛ او حاضر و ناظر است، تو را می‌بیند؛ «انّه هو السّمیع العلیم». پس در منطق قرآن، عزت را باید از خداوند طلب كرد.
وقتی كه عزت شامل حال یك انسان، یك فرد یا یك جامعه میشود، مثل یك حصار عمل میكند، مثل یك باروی مستحكم عمل میكند؛ نفوذ در او، محاصره‌ی او، نابود كردن او برای دشمنان دشوار میشود؛ انسان را از نفوذ و غلبه‌ی دشمن محفوظ نگه میدارد. آن وقت هرچه این عزت را در لایه‌های عمیق‌تر وجود فرد و جامعه مشاهده كنیم، تأثیرات این نفوذناپذیری بیشتر میشود؛ كار به جائی میرسد كه همچنان كه انسان از نفوذ و غلبه‌ی دشمن سیاسی و دشمن اقتصادی محفوظ میماند، از غلبه و نفوذ دشمن بزرگ و اصلی، یعنی شیطان هم محفوظ باقی میماند. آن كسانی كه عزت ظاهری دارند، این عزت در دل آنها، در درون آنها، در لایه‌های عمیق وجود آنها نیست؛ لذا در مقابل شیطان بی‌دفاعند، نفوذپذیرند.
معروف است كه میگویند اسكندر مقدونی در یك راهی میگذشت، مردم به او كرنش میكردند. یك مرد پارسای مؤمنی در یك گوشه‌ای نشسته بود، كرنش نكرد، احترام نكرد، بلند نشد. اسكندر تعجب كرد، گفت: او را بیاورید. او را آوردند. گفت: تو چرا در مقابل من كرنش نكردی؟ گفت: زیرا تو غلامِ غلامان منی؛ چرا در مقابل تو كرنش كنم؟ گفت: چطور؟ گفت: زیرا تو غلام شهوت و غضب خود هستی، و شهوت و غضب غلامان منند، در اختیار منند، من بر آنها غالبم.
بنابراین اگر عزت نفس در درون لایه‌های عمیق وجود انسان نفوذ كرد، آن وقت شیطان بر انسان اثر نمیگذارد؛ هوی‌های نفس در انسان اثر نمیگذارد؛ شهوت و غضب، انسان را بازیچه‌ی خود قرار نمیدهد.
ما امام را اینجور شناختیم. امام در طول حیات، چه در حوزه‌ی علم و تدریس، چه در دوران مبارزه‌ی دشوار، و چه در حوزه‌ی مدیریت و حاكمیت - آن وقتی كه در رأس كشور قرار گرفت و مدیریت جامعه را در قبضه گرفت - در همه‌ی اینها مصداق «و توكّل علی العزیز الرّحیم» بود. برای همین بود كه كارهای بزرگی كه همه میگفتند نشدنی است، با طلوع امام، این كارها شدنی شد؛ همه‌ی سدهائی كه گفته میشد شكستنی نیست، با حضور امام، این سدها شكستنی شد. او علاوه بر اینكه خود، مظهر عزت نفس و اقتدار معنوی بود، روح عزت را در ملت هم زنده كرد. این، كار بزرگ امام بزرگوار بود؛ كه من دوباره برمیگردم، درباره‌ی این نكته توضیح خواهم داد. ملت ما با احساس عزتی كه از درسهای انقلاب و امام آموخت، توانست خود را كشف كند. ملت، خود را كشف كرد، توانائی‌های خود را كشف كرد؛ و چنین شد كه ما در این چند دهه، بسیاری از تحقق وعده‌های الهی را با چشم خود دیدیم؛ چیزهائی را كه در تاریخ میخواندیم، در كتابها میدیدم، در مقابل چشمِ خودمان مشاهده كردیم؛ غلبه‌ی مستضعفین را بر مستكبرین، بی‌بنیادی قصرهای بظاهر باشكوه مستكبران و بسیاری از حوادث دیگر را در این سالها دیدیم.
من میخواهم بر روی این مسئله‌ی «عزت ملی» تكیه كنم تا به یك نقطه‌ی مورد نظر برسم. امروز روز بزرگی است؛ سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است. امروز یاد امام بزرگوارمان از همیشه زنده‌تر است. میراث بابركت او امروز در این كشور و در دنیای اسلام در مقابل چشم همگان است. روی برخی از ابعاد وجودی این حركت تكیه كنیم.
عزت ملی. ما ایرانی‌ها در طول تاریخ طولانی خودمان دورانهای متفاوتی را گذرانده‌ایم؛ عزت هم داشتیم، ذلت هم داشتیم؛ اما در این دوران طولانیِ دویست ساله‌ی منتهی به انقلاب، ما یك دوران سختِ تاریكِ ذلت را گذراندیم. خیلی‌ها از تاریخ بی‌خبرند، و خیلی‌ها تاریخ را سرسری نگاه میكنند. باید در تاریخ تعمق كرد، از تاریخ درس گرفت. ما در این دویست سال، یك دوران تاریكِ ذلت را از سر گذراندیم. نشانه‌های این ذلت، زیاد است. ما در تمام این دوران، در حوزه‌ی سیاست، یك ملت منزوی بودیم؛ در فعل و انفعالات منطقه‌ی خودمان - چه برسد به فعل و انفعالات جهان - هیچ تأثیری نداشتیم. در این دوران دویست ساله، استعمار به وجود آمد. دولتهای مستعمر از اقصی‌ نقاط عالم به منطقه‌ی ما آمدند؛ كشورهائی را گرفتند، ملتهائی را اسیر كردند، منابع ثروت ملتها را غارت كردند. در این دویست سال، دولت ایران و ملت ایران، بی‌خبر و غافل، به حوادث نگاه میكردند؛ حتّی شاید از حوادث مطلع هم نمیشدند، چه برسد به اینكه بخواهند در آن حوادث دخالت كنند و تأثیر بگذارند. در حوزه‌ی اقتصاد، وضع ما روزبه‌روز به طرف انحطاطِ بیشتر حركت میكرد. در حوزه‌ی علم و فناوری، بكلی عقب‌مانده بودیم؛ هیچ دستاورد علمی‌ای كه قابل توجه و قابل عرضه باشد، در مقابله‌ی با حركت عظیم علمی در دنیا نداشتیم. در سیاست داخلی خودمان، دستخوش سیاستهای بیگانگان بودیم. استعمارگرها، قدرتهای مسلط دنیا، بر روی حكومتهای ما اثر میگذاشتند؛ آنها را به این طرف و آن طرف میكشاندند، به آنها تحمیل میكردند، از آنها كار میكشیدند؛ و دولتهای ما، پادشاهان ما، قدرتهای مسلط ما، هیچ عكس‌العمل شایسته‌ی انسانیِ افتخارآمیزی از خودشان نشان نمیدادند. حتّی در زمینه‌ی حفظ تمامیت ارضی كشور، حفظ حاكمیت دولتها، ضعف خجالت‌آوری را در این دورانِ دویست ساله مشاهده و تجربه كردیم. در همین دورانِ دویست ساله است كه معاهده‌ی ذلتبار تركمانچای و قبل از آن، معاهده‌ی گلستان اتفاق افتاد؛ هفده شهر قفقاز را از ایران جدا كردند. در همین دورانِ دویست ساله بود كه آمدند بوشهر ما را اشغال كردند، بدون كمترین مقاومتی از سوی دولت و دولتی‌ها. در همین دوران بود كه یك دولت بیگانه آمد در قزوین اردوی نظامی زد و دولت مركزی تهران را تهدید كرد كه باید فلان كار را بكنید، فلان اقدام را بكنید، فلان كس را بیرون كنید، والّا به تهران حمله میكنند. یعنی تا قزوین جلو آمدند، تهران را تهدید كردند، دولت مركزی در تهران به خود میلرزیدند. اگر شخصیتهای نادری در این میان نبودند، قطعاً تسلیم اولتیماتوم آن دولت بیگانه میشدند. در همین دوران بود كه دولت انگلیس آمد حكومت پهلوی‌ها را در ایران به وجود آورد؛ رضاخان را انتخاب كردند، از یك مركز فرودستی او را بالا كشیدند، به سلطنت كشور رساندند و سلطنت او را در كشور به صورت یك قانون درآوردند و همه‌ی امور را به دست او دادند و او هم در مشت خودشان و در اختیار خودشان بود. در همین دوران بود كه قرارداد ننگین 1299 - 1919 میلادی - اتفاق افتاد؛ كه بر طبق این قرارداد، اقتصاد كشور به دست بیگانه می‌افتاد و سیاست كشور و اقتصاد كشور یكباره در اختیار دشمنان ایران قرار میگرفت. در همین دوران بود كه رئیس سه كشور - كه متحدین جنگ بودند - به تهران آمدند و بدون اینكه از دولت اجازه بگیرند، بدون اینكه به دولت مركزی كمترین اعتنائی بكنند، در اینجا جلسه تشكیل دادند. روزولت، چرچیل و استالین به میل خودشان به تهران آمدند و جلسه تشكیل دادند؛ نه از كسی اجازه گرفتند، نه گذرنامه‌ای نشان دادند. محمدرضا كه آن روز پادشاه ایران بود، مورد اعتنای اینها قرار نگرفت؛ آنها به دیدن او نرفتند، او به دیدن آنها رفت؛ وارد اتاق شد، برایش بلند نشدند، اعتنا نكردند! ببینید ذلت یك دولت مركزی كه سرریز میشود بر روی مردم، تا كجاها منتهی میشود؟ این، حضیض ذلت یك حكومت و یك ملت است. این، مال دوران دویست ساله‌ی ماست.
البته در این میان، استثناهائی وجود داشت: مثلاً یك امیركبیری سه سال بر سر كار آمد. یا فتوای میرزای بزرگ شیرازی توانست قضیه‌ی تنباكو را فیصله بدهد. یا علما در قضیه‌ی مشروطیت دخالت كردند. یا نهضت ملی شدن نفت در یك دوره‌ای به راه افتاد. همه‌ی اینها كارهای كوتاه‌مدت، موقت و بعضاً بكلی ناكام بود؛ اما روال كلی، حركت كلی، حركت ذلت بود كه بر این ملت بزرگ، بر این ملت تاریخ‌ساز، بر این ملتِ دارای مواریث عظیم تاریخی تحمیل شده بود.
انقلاب كبیر اسلامی بكلی جهت را عوض كرد و ورق را برگرداند. همت امام - كه رهبر این انقلاب و زمامدار این انقلاب و پیشوای این انقلاب بود - بر این گماشته شد كه روح عزت ملی را در این مردم احیاء كند؛ عزت آنها را به آنها برگرداند. امام بزرگوار فرهنگ «ما میتوانیم» را به دهان مردم انداخت و در دل آنها جایگزین كرد؛ این همان فرهنگ قرآنی است كه فرمود:«و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنین». خود ایمان به معنای علو است. ایمان وسیله‌ی علو مادی است، اما فقط این نیست؛ نفس ایمان علوآور است، عزت‌آور است، یك ملت را رشد میدهد. خود امام جلو افتاد، رهبری كرد، آن وقت انگیزه‌ها در مردم بیدار شد، همتها در مردم بیدار شد، استعدادها جوشیدن گرفت؛ و عمل مردم، حضور مردم در صحنه، زمینه‌ی جلب رحمت الهی شد. این، نكته‌ی بسیار عظیمی است. رحمت الهی گسترده است؛ اما تا انسان ظرف خود را آماده نكند، این باران رحمت گیر او نمی‌آید. ملت ما به صحنه آمد، خود را در وسط میدان قرار داد، این شد زمینه‌ی رحمت الهی و هدایت الهی؛ هدایت الهی شامل حال او شد، رحمت الهی شامل حال او شد، حركتِ بی‌وقفه آغاز شد؛ حركت به سمت عزت، حركت رو به جلو، حركت عزت‌آفرین؛ البته گاهی كند، گاهی تند، اما بدون وقفه و تعطیل.
وقتی ادبیات انقلابی امام را ملاحظه میكنید، می‌بینید تكیه‌ی اصلی بر روی ساخت درونی ملت است؛ احیای روح عزت، نه با تفاخر، نه با غرور، نه با به‌خودبستن، بلكه با استحكام ساخت درونی. آنچه كه ما باید به آن توجه كنیم، این است كه این یك كارِ مقطعی نیست؛ این یك كارِ مستمر است، یك كارِ ادامه‌دار است. ملت باید با عوامل ركود و ایستائی مقابله كند. عواملی وجود دارد كه یك انسان پیشرو را، یك ملت پیشرو را متوقف میكند. بعضی از این عوامل در درون خود ماست؛ بعضی از این عوامل، تمهیدات دشمن است. اگر بخواهیم دچار ركود نشویم، دچار ذلت نشویم، دچار عقبگرد نشویم، دچار همان وضعیت دوزخیِ قبل از انقلاب نشویم، باید حركتمان متوقف نشود. اینجاست كه با یك مفهومی به نام «پیشرفت» روبه‌رو میشویم. باید دائم پیشرفت كنیم. این عزت ملی، این استحكام درونی، این ساخت مستحكم، بایستی دائم در حال جلو رفتن باشد و ما را به پیشرفت برساند. این دهه به «دهه‌ی پیشرفت و عدالت» نامگذاری شده است. عدالت هم در دل پیشرفت است. پیشرفت، فقط پیشرفت در مظاهر مادی نیست؛ در همه‌ی ابعاد وجودی انسان است؛ كه درونش آزادی هم هست، عدالت هم هست، اعتلای اخلاقی و معنوی هم هست؛ اینها همه در مفهوم پیشرفت هست. البته در آن، پیشرفت مادی، پیشرفت مظاهر زندگی، پیشرفت علمی هم وجود دارد. امام با آن حركت خود، ما را در جاده‌ای قرار داد كه باید در این جاده پیش برویم. هرگونه توقف در این جاده، ما را به عقبگرد میرساند. ملتی كه از حقیقت عزت برخوردار شده است و در جاده‌ی پیشرفت قرار گرفته است، اگر این نعمت را كفران كند، آن وقت مصداق این آیه‌ی شریفه میشود كه: «أ لم تر الی الّذین بدّلوا نعمت اللّه كفرا و احلّوا قومهم دار البوار. جهنّم یصلونها و بئس القرار»؛ دنیا دوباره دوزخ خواهد شد، زندگی دوباره تلخ خواهد شد. ملتها اگر ایستادگی نكنند و پیش نروند، دوباره همان سختی و سیاهیِ دوران ذلت بر سر آنها سایه‌افكن خواهد شد.1391/03/14

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی