[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :پیام به کنگرهی جهانی هزارهی شیخ مفید - 1372/01/28 عنوان فیش :شيخ مفيد؛ نخستين منضبط کننده فقه و کلام شیعه کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزه های علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ علما و فقهای سلف, شیخ مفید, تاریخ فقه شیعه, مقنعه, التذکرة باصول الفقه, کلام اسلامی, الاعلام, المسائل الساقانیة, النقض علیابنالجنید, مرزبانی علمی, عقاید تشیع, اختلاف در مبانی و عقاید, عقاید تشیع, مکتب تشیع, علمای شیعه, کلام شیعی, علمای شیعه, فقه شیعه, فقه استدلالی شیعه, تاریخ فقه شیعه, معتزله, اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات, دفاع از نظام فکری تشیع, عصمت, الحکایات, نظام فکری تشیع, امامت و ولایت, اجتهاد فقهی, کلام شیعی, خاندان بنی فضال, انحراف فکری, ایستادگی مقابل انحراف, مبارزه با التقاط, مبارزه با بدعت, خاندان نوبخت, صاح بنعباد, مرزبندی مکتب اهل بیت(علیهم السلام) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شیخ مفید در سلسلهی علمای امامیه، فقط یك متكلم و فقیه سر آمد و برجسته نیست، بلكه فراتر از این، وی مؤسس و سرحلقهی جریان علمی رو به تكاملی است كه در دو رشتهی كلام و فقه، تا امروز در حوزههای علمی شیعه امتداد یافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاریخی جغرافیایی و مكتبی، ویژگیهای اصلی و خطوط اساسی آن همچنان پابرجاست مانده است. تبیین و اثبات این نكته از آنجا اهمیت مییابد كه این جریان علمی، در دوران متصل به زندگی شیخ مفید تا نزدیك به نیم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سریع و شگرفی نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسیسی شیخ مفید مورد غفلت قرار گرفته است. در این نكته، تأكید اصلی بر این است كه تلاش علمی ممتاز و درخشان شاگرد برجستهی شیخ مفید یعنی سید مرتضی علم الهدی (متوفی در ۴۳۶ ه) و اوج قلهی رفیع همین سلسله در عهد شیخ الطائفه محمّد بن الحسن الطوسی متوفی در ۴۶۰ ه) در واقع ادامهی جریانی است كه سرچشمه و مؤسس آن محمّد بن ممد بن النعمان المفید بوده است. برای تبیین این نكته لازم است نقش مؤثر و تعیین كنندهی مفید: ۱ - در تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) ۲ - در بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح برای فقه شیعه ۳ - در آفرینش شیوهی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام ... تعریف شود... اكنون نوبت آن است كه به ابعاد سه گانهی مزبور در شخصیت علمی مفید بپردازیم. 1 تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) پس از آغاز دوران غیبت و به ویژه بعد از انتهاء دورهی 74 سالهی غیبت صغری و انقطاع كامل شیعیان از امام غائب (ارواحنافداه)، یكی از خطراتی كه كلیت مكتب اهل بیت را تهدید میكرد این بود كه اشتباه و انحراف عمدی یا غیر عمدی كسانی از منسوبین به این مكتب، چیزهایی را از آن كاسته یا به آن بیافزاید، و یا بر اثر كم رنگ شدن مرزبندیهای اصولی مكتب، خطوط انحرافی با آن آمیخته و انحرافات مسلكهای اعتقادی یا مذهبهای جعلی با حقایق آن ممزوج گردد. در دوران حضور امام(ع) هر گاه چنین چیزی پیش میآمد یا خطر آن مطرح میشد، شخص شخیص امام، آن محور و مركز مطمئنی بود كه همه چیز با آن مقایسه و اندازهگیری و دربارهی آن قضاوت میشد. پس از تا امام (علیهالسّلام) در میان مردم بود اشتباهات، دیری نمیپایید و آن پیشوای معصوم خطاهای عمده را در مقطع حساس تبیین میكرد. شعیه مطمئن بود كه اگر در خط كلی مكتب، از سویی زاویهی انحرافی پدید آید بالاخره حجت آشكار خواهد شد و آنكه در پی كشف حقیقت است آن را خواهد یافت. در تاریخ دوران زندگی ائمه (علیهمالسّلام) به نام اشخاصی بر میخوریم كه به خاطر احداث بدعتی یا تأسیسی راه غلطی و ترویج عقیدهی باطلی، صریحاً از سوی ائمه (علیهمالسّلام) مورد طعن و رد قرار گرفتهاند، مانند محمّدبنمفلاص معروف به ابیالخطاب، یا این ابی العزافر معروف به شلمغانی (كه این مورد در دوران غیبت صغری اتفاق افتاده است) و كثیری امثال آن. حتی به مواردی نیز برخورد میكنیم كه در اختلاف میان دو دسته از اصحاب با اخلاص و صادق هنگامی كه یك دسته از آنان كسی یا جمعی را به خاطر عقیدهیی مورد طرد و لعن قرار دادهاند، امام در دفاع از آن فرد یا جمع مطعون، وی را مورد مدح قرار داده و بدینوسیله آن عقیده را تایید كرده یا انحرافی را كه بدو گمان برده بودند، رد فرموده است. مثل تایید امام از یونسبنعبدالرحمن هنگامی كه قمیین او را طرد و روایات منكری از او نقل كردند و صدور عبارت: رحمة اللَّه كان عبداً صالحاً ... یا: ان یونس اول من یجیب علیاً اذا دعا (رجوع شود به رجال كشی در شرح حال یونسبنعبدالرحمن) و نیز هنگامی كه خاندان بنی فضال كه به خاطر و ثاقت و علم مورد اتفاقشان مورد مراجعهی طالبان علوم اهل بیت قرار میگیرند، با صدور عبارت: خذوا ما رووا و ذروا ما دروا.. از نفوذ عقیدهی انحرافی آنان (فطحی) در میان تودهی شیعه مانع میگردد. و از این قبیل موارد در تاریخ مناسبات ائمه(ع) با اصحاب معاصرینشان بسیار است. با این نگرش، امام (علیهالسّلام) در دوران حضور، همان مرزبان بیدار و هماره هوشیاری است كه وظیفهی حراست از مرزهای مكتب را كه وی حافظ كلیت آن است شخصاً بر دوش گرفته است. اما در دوران غیبت، بخصوص غیبت كبری وضع كاملاً تفاوت مییابد. در این دوران از طرفی به خاطر نیازهای روز افزونی كه اكنون دیگر نه به وسیلهیی امام (علیهالسّلام)، بل به وسیلهی علماء دین باید بر آورده شود، و از طرف دیگر، به خاطر اختلاف نظرهای طبیعی میان علماء و خبرگان دین كه محور بارز و قاطعی هم برای رفع آن نیست، راه به روی افكار و نظرات و برداشتهای مختلف در اصول و فروع دین باز است، و در میان نظرات گوناگونی كه ابراز میشود طبیعتاً عناصری هم از مكاتب انحرافی یا از مذاهب غیر امامی شیعی (زیدی، اسماعیلی، فطحی و ...) به مجموعهی مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) راه مییابد كه خلوص و اتقان آن را تهدید میكند و حتی در دراز مدت ممكن است جهت مكتب را بكلی دگرگون نماید. اینجاست كه یكی از مهمترین وظایف رهبران امت در آن برهه از زمان رخ مینماید، وظیفهیی كه درست به انجام رسیدن آن میتوانسته است به معنای حفظ مذهب و معادل جهادی سرنوشت ساز باشد. و آن وظیفه عبارت است از اینكه تشیع به مثابهی یك نظام فكری و عملی، مرزبندی شود و برای آن از لحاظ عقیدتی و عملی با استفاده از میراث ارزشمند سخنان ائمه (علیهمالسّلام) چهار چوبی ترسیم گردد. و بدین گونه هویت مستقل و مرز بندی شدهی مذهب اهل بیت (ع) مشخص گشته در معرض فهم و استفادهی پیروانش قرار گیرد. این كار به علماء و متفكران شیعه این امكان را میداد كه انحراف اصولی یعنی خروج از حیطهی مبانی مذهب در فقه و كلام را، از اختلاف نظرهایی كه در داخل محدودهی مكتب پیش میآید، بتوانند جدا كرد. بیشك این كار تا پیش تا پیش از زمان مفید (ره) انجام نشده است. وجود گرایش قیاسی در فقه ابنجنید و گرایشهای معتزلی در كلام خاندان نوبخت، بهترین دلیل بر این مدعا است و این فقط دو نمونه از نتایج و تبعات مرزبندی نشدن مكتب تشیع در زمینههای اصول و فروع دین است. در عرصهی فقه، بهره نگرفتن از مبانی عقلی و اصولی استنباط و تفریع فرع بر اصل كه از تعالیم مسلم ائمه (علیهمالسّلام) است، و یا در طرف مقابل، لغزیدن به وادی قیاس، دو سوی انحراف غیر عمدی از مكتب و نتیجهی مرزبندی نشدن و عدم ترسیم چهار چوب روشن برای آن محسوب میگردد. و در عرصهی كلام، مظهر عمدهی انحرافی كه ناشی از عدم تحدید حدود مذهب است، همانا خلط كلام شیعی با كلام معتزلی است. در مورد اخیر، عوارض ناشی از مرزبندی نشدن مذهب بسی زیاد و خسارتبار بوده است. از آن جمله به موارد زیر توجه شود: متكلمین بزرگ و معروفی چون خاندان نوبخت در بسیاری از مسائل مطرح شده در علم كلام، دچار گرایشهای معتزلی شده و همانند معتزله در فهم مباحث كلامی به عقل گرایی افراطی روی آوردهاند. شخصیتهایی از بزرگان شیعه، مورد ادعای معتزله واقع شده و نویسندگان معتزلی آنها را از خود دانستهاند. یك نمونه از این قبیل افراد، دانشمند و متكلم معروف شیعه حسنبنموسی النوبختی، خواهرزاده و معاصر ابوسهیل اسماعیلبنعلی النوبختی شخصیت برجستهی نوبختیان است. تشیع و معتزلیگری در شخصیت واحدی قابل جمع تلقی ده و شخصیتهای معروف و بزرگی به عنوان كسی كه هم شیعه و هم معتزلی است معرفی و شناسایی شدهاند و حتی بعضی از آنان خود نیز همین مدعا را پذیرفته و تكرار كرده و آن را باور داشتهاند! یك نمونه از این قبیل صاح بنعباد است كه خود در شعری میگوید: لوشق قلبی لیری وسطه سطران قد خُطّا بلا كاتب العدل و التوحید فی جانب و حُبّ اهل البیت فی جانب یا: فقلتُ: انّی شیعی و معتزلی ... و این در حالی است كه عقیدهی متمایز كننده تشیع، امامت اهل بیت (علیهمالسّلام) است كه هیچ معتزلییی آن را نمیپذیرد، و عقیدهی متمایز كنندهی اعتزال، اصل «المنزلة بین المنزلتین» است كه با مسلّمات تشیع، متعارض و منافی است. بعضی از علمای شیعه یك اصل از اصول خمسهی معتزله را پذیرفته است بدون آنكه خودش یا دیگری او را معتزلی بداند. مثلاً نجاشی درباره محمّدبنبشرالحمدونی مینویسد: وی مردی خوش اعتقاد بود و به وعید معتقد بود (نجاشی: 381) بطور كلی كلام شیعه متخذ از معتزله دانسته شده و بخصوص دو اصل توحید و عدل با این ادعا كه از مكتب اعتزال وارد تشیع شده، دلیل بر این مدعا قلمداد شده است. درد گفتارهای ملل و نحل نویسان و متكلمین غیر شیعی از قدیم تا دورانهای متأخر و نیز در گفتار كسانی كه در معلومات خود بیشتر به كتب غیر شیعی تكیه كردهاند مانند مستشرقین این سخن بارها و بارها تكرار شده است. حتی در زمان خود مفید، متكلم و فقیه حنفی معتزلی اهل «صاغان» كه مفید در المسائل الساقانیة با عنوان «شیخ گمراه» از او یاد میكند، دربارهی خود مفید نیز چنین گمان باطلی برده و با اشاره به او میگوید: شیخی در بغداد كه مطالب خود را از معتزله گرفته است چنین و چنان گفته است. (رك: المسائل الساقانیة ص 41) البته محققین و نویسندگان شیعه بجز آنان كه همچون مستشرقان، بیشتر، از منابع غیر شیعی یا از خود مستشرقان استفاده كردهاند از این اشتباه بر كنار ماندهاند، و این از بركات مفید و كار بزرگی است كه او انجام داده است. با توجه به آنچه گفته شد، اهمیت كار شیخ مفید به عنوان كسی كه مرز بندی مكتب اهل بیت را بر عهده گرفت. آشكار میشود. این نابغهی بزرگوار با احساس نیاز زمان و با تكیه بر قدرت علمی خود وارد این میدان دشوار شد و كار بیسابقه و بس مهم و حساسی را آغاز كرد و به حق باید اذعان كرد كه از عهدهی این كار بزرگ بر آمده است. مدعا این نیست كه پس از كار مفید هیچكس در فهم محتوای تشیع دچار جهل و گمراهی نشده یا نمیتوانسته بشود. بلكه مدعا این است كه فهم این مكتب و شناخت حدود و مرزهای آن برای آن كس كه در طلب آن بوده، میسر گردیده و در فقه و كلام، مدرسهی اهل بیت(ع) بی آنكه با نحلهی دیگری مشتبه شود با نشانهها و ویژگیهای خاص خود همواره در معرض فهم و شناخت پژوهشگران قرار گرفته است. مفید برای تأمین این هدف بزرگ، به یك سلسله كار علمی دست زده، كه هر یك درخور بررسی و تحقیقی مستقل است. من به اشارهیی به فهرست این كارها در دو عرصهی فقه و كلام بسنده میكنم . در فقه كتاب مقنعه را كه یك دورهی تقریباً كامل فقه در آن گرد آمده تصنیف كرد و، در آن، صراط مستقیم و خط میانهی استنباط فقهی را كه تركیبی از استخدام ادلهی لفظیه و قواعد اصولیه است، و با اجتناب از قیاس و استحسان و دیگر ادلهی غیر معتبر، پیمود (در این باره در بحث بعد سخن خواهیم گفت). به علاوه كتاب «التذكرة باصول الفقه» را ابداع كرد و در آن تا آنجا كه با تكیه بر وجود كتاب و نوشتهیی بشود گفت، برای نخستین بار قواعد استنباط فقهی را گرد آورد و براساس آن فتوا داد (دربارهی این كتاب نیز در بحث بعد سخن خواهیم گفت) از اینها گذشته كتاب «الاعلام» در فراهم آورد در ذكر مواردی كه حكمی میان فقهای شیعه مجمع علیه است و عدم فتوی به آن، مجمع علیه در میان فقهای اهل سنت است یعنی هیچ یك از فقهای اهل سنت به آن فتوا نداده است. تعدادی از ابواب فقه در این كتاب به منظور نقل اجماع موجود در آن، مورد بحث و تحقیق قرار گرفته است. در باب ترسیم حدود فقهی میان فقه امامیه و فقه حنفی كتاب:المسائل الساقانیة نیز كه در جواب اشكالات یك فقیه حنفی بر مسائلی چند از فقه شیعه، به رشتهی تحریر در آمده، اثری قیمتی است. در این عرصه یكی از كارهای اصلی مفید كتاب «النقض علیابنالجنید» است كه عنوان آن نمایشگر همان منش مرزبانی قاطع او نسبت به حدود و ثغور فقهی مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) است. البته قضاوت قطعی دربارهی محتوای این كتاب به خاطر در دسترس نبودن آن ممكن نیست، ولی آشنایی با سبك كار مفید و حجت قوی او در بحث و جدل مذهبی و سعهی اطلاعات و از منابع دینی و استحكام فكری او در ترتیب مقدمات استدلال عقلانی و موضعگیری قاطع او نسبت به گرایش قیاسی ابنجنید كه نمونهی آن را در المسائل الساقانیة میشود دید همه به این نتیجه منتهی میشود كه كتاب مزبور باید دارای مضمون و محتوایی عالمانه و قانع كننده بوده باشد و بیشك در ادامه نیافتن گرایش مزبور در میان فقهای شیعه پس از مفید، تأثیر تمام داشته است. كار وسیعتر و مهمتر مفید در این زمینه یعنی تثبیت هویت مستقل مكتب تشیع در عرصهی علم كلام انجام گرفته است. در این میدان شیخ بزرگوار ما با دقت و تیز بینی بر آن است كه مرز میان عقاید تشیع و دیگر نحلههای كلامی را مشخص كند و از ورود عناصر اعتقادی دیگر فرق اسلامی یا شیعی، به محدودهی عقاید امامیه و نیز از نسبت دادن افكار غلطی كه شیعهی امامیه از آن مبرا است، به مكتب تشیع جلوگیری نماید. بدین جهت است كه وی با اینكه در مقام مجادله با مذاهب دیگر، همهی مكاتب زمان خود را به مباحثه فرا میخواند و با اشعری و معتزلی، مرجئی و خارجی، مشبه و اهل حدیث، غالی و ناصبی، و دیگر شعب فرق كوچك و بزرگ منتسب به اسلام به بحث و گفتگو بر میخیزد، اما در این میان با مكتب اعتزال و شاخههای معروف آن بیش از همه مواجههی فكری مییابد و در كتب و رسائل كوچك و بزرگ متعددی به نقد و رد نظرات معتزله در مباحث مختلف میپردازد. سرّ این مطلب آن است كه در میان فرق مختلف اسلامی، معتزله به خاطر شباهت میان برخی از اصول آنان با اصول تشیع، در معرض این شبهه قرار گرفتهاند كه مكتب آنان اصل و منشاء بسیاری از عقاید شیعه است و یا حتی بالاتر از این، اعتزال همان تشیع است با تفاوتهایی در میان. و این به نوبهی خود این گمان غلط را پدید آورده كه مجموعهی كلام شیعه، زاییدهی كلام معتزلی، یا اصول كلام شیعی همان اصول كلام معتزلی است و همانطور كه قبلاً گفته شد تبعاتی بر این پندار غلط مترتب گشته است. در حقیقت پرداختن به عقاید معتزله در كتب مفید، مصداق برجستهیی است از همان خصوصیت مرزبانی از كلیت مكتب تشیع و اثبات استقلال و اصالت نظام كلامی آن. در اینباره مهمترین اثر شیخ عالیمقام، كتاب معروف «اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات» است كه برای بیان فرق میان شیعه و معتزله نوشته شده است. بنابر آنچه خود آن بزرگوار در مقدمهی كتاب نوشته است حتی اختلاف این دو فرقه در بعضی مسائل اصولی مورد اتفاق مثل مسألهی عدل نیز در آن مورد توجه قرار گرفته و جدایی آنها از یكدیگر بیان شده است. عبارت مفید در همین مقدمهی كوتاه گویای آن است كه هدف وی از تدوین این كتاب آن بوده است كه یك مرجع و اصل مطمئن عقیدتی برای كسانی كه میخواهند ایمان تفصیلی به مبانی فكری آن داشته باشند، فراهم سازد. وی در این كتاب حتی عقاید دانشمندانی از شیعه را كه پیش از آن برخی نظرات معتزله را التقاط كرده و مجموعه كلامی شیعه را از خلوص انداخته بودند و در این باره نام بنی نوبخت را میآورد نیز نقد میكند. و این همان مرزبانی، و دفاع از نظام فكری تشیع است كه مفید رحمةاللَّهعلیه پرچم آن را برای اول بار تا آنجا كه به تفصیل میدانیم بر دوش گرفته است. البته تعیین مرزهای عقیدتی میان شیعه و معتزله، به كتاب اوائل المقالات منحصر نمیگردد. و شیخ بزرگوار در كتب دیگر نیز با بیانهای گوناگون و گاه از لحاظ انتخاب قالب، بس شیوا و مؤثر به این مهم پرداخته است. ولی در «اوایل ...» این خصوصیت بس كامل و همه جانبه مشاهده میشود: در این كتاب به مواردی میرسیم كه در آن میان شیعه و معتزله اشتراك در عقیده است. وی در این موارد بیان مطلب را جوری انتخاب میكند كه استقلال مكتب اهل بیت در گرایش به آن عقیده آشكار میشود و گمان تبعیت از معتزله منتفی میگردد. مثلاً در باب نفی رؤیت حق تعالی چنین میگوید:«من گویم: همانا دیدن خدای سبحان به چشم، ممكن نمیگردد و بدین سخن، عقل گواهی میدهد و قرآن بدان گویا و روایات از ائمهی هدی در این باب، متواتر است. و جمهور اهل امامت و همهی متكلمان آنان بر این سخن متفقاند، مگر یكی از آنان كه در این باب از راه راست كناره گرفته، زیرا كه در تأویل روایات او را شبههیی عارض گشته است. و معتزله همگی در این باب با اهل امامت، موافقاند و نیز مرجئه و بسیاری از خوارج و زیدیه و گروههایی از اهل حدیث» (ص 162 اوائل المقالات). در این سخن، شیعه متكی به ادلهی معتبرهی خود یعنی كتاب و سنت متواتر است علاوه بر اینكه دلیل عقلی نیز بر آن دلالت میكند پس نیازی به این ندارد كه این سخن را از معتزله یا دیگری اخذ كند، بلكه این معتزلهاند كه با اهل امامت در این مسأله توافق كردهاند، و این بیان بر میتابد آن را كه معتزله در این مسأله وام دار شیعه باشند. و باز در باب «علم خدای تعالی به اشیاء پیش از وجود آن» چنین میگوید: «من میگویم كه خدای تعالی به هر آنچه كه وجود مییابد، پیش از آنكه وجود یابد عالم است، و هیچ حادثی نیست مگر آنكه پیش از حدوثش بدان عالم است. و هیچ معلومی یا چیزی كه بتواند معلوم باشد نیست مگر آنكه او به حقیقت آن عالم است، و بر او سبحانه هیچ چیز در زمین و آسمان، پنهان نیست. و به این سخن دلائل خرد و كتاب مسطور و روایات متواتر از آل رسول (ص) دلالت دارد، و این مذهب همهی امامیه است. و آنچه معتزله از هشامبنالحكم آوردهاند كه وی بر خلاف این سخن گفته است، ما از آن خبری نداریم، و عقیدهی ما آن است كه این نقل، تهمتی است بدو از سوی ایشان و اشتباهی است از سوی كسانی كه در این نقل از آنان تقلید كرده و آن را به شیعه نسبت دادهاند. ... و در این عقیده همهی منسوبین به توحید با ما همراهاند مگر جهمابنصفوان از مجبره و هشامبنعمروالفوطی از معتزله ...» (ص 60 61) در اینجا نیز لحن سخن و استناد به حدیث متواتر و قرآن و عقل، چنان است كه استقلال شیعه در منشأ استناد، كاملاً واضح میگردد. گو اینكه معتزله همچون فرقههای دیگری نیز آن را پذیرفتهاند. در بعضی موارد، شیعه و معتزله در بخشی از یك مسألهی معروف با یكدیگر موافقاند. مفید در چنین مواردی نقطه تفارق میان شیعه با معتزله یا با دیگر فرق را ذكر میكند تا اتفاق در عنوان مسأله موجب اشتباه در جوانب آن نشود. مثلاً: شیعه و معتزله هر دو قائل به لطف و اصلحاند ولی مفید در ذیل باب لطف برای آنكه در فهم مسأله اشتباهی رخ ندهد و شیعه، گردنگیر اشتباه معتزله در این باب نگردد، پس از بیان اصلح بلافاصله میافزاید: «و من میگویم كه آن لطفی كه اصحاب لطف لازم میشمرند، تنها از باب جود و كرم خداوند لازم میآید، نه چنانكه (معتزله و دیگران) پنداشتهاند عدل، چنین لطفی را (بر خدا) واجب میسازد كه اگر نكند ظلم كرده است»(ص 65). حتی در مواردی كه نظر شواذ از متكلمین شیعه با معتزله متفق گشته است، اصرار بر این دارد كه آنان را به نام یا به اشاره ذكر كند تا نظر آن شاذ، به عنوان عقیدهی شیعه و به حساب مكتب تشیع تلقی نشود. مثلاً در مسألهی عصمت، پس از آنكه نظر امامیه را در عصمت ائمه (علیهمالسّلام) از صغایر و حتی از سهو و نسیان، ذكر میكند، میگوید: «و بر این قرار است مذهب همهی امامیه مگر آنكس كه از راه مستقیم آنان كناره گرفته و برای عقیدهی خود به ظواهر بعضی روایات تمسك كرده است كه باطن و تأویل آن بر خلاف رأی فاسد او است. و معتزله همگی در این مسأله مخالفاند و بر ائمه گناهان كبیره و حتی ارتداد را ممكن میشمرند» (ص 74) كه گویا اشارهی مفید در این سخن به شیخ صدوق رحمةاللَّهعلیه است. در این مثالها و در سراسر كتاب اوائل المقالات نقش برجستهی شیخ مفید در تحدید مكتب و در چهره مرزبان هوشیار و بیاغماضی كه با اصرار تمام بر آن است كه چهار چوب اعتقادی و كلامی شیعه را چنانكه پیرو آن با هیچ یك از فرق و نحل دیگر قابل اشتباه نباشد، ترسیم كند. همین هدف در كتابهای دیگری نیز تعقیب شده است، اگر چه با روشهای تقریباً متفاوتی. مثلاً در «الحكایات» كه بخش عمدهی آن مصروف رد عقاید معتزله در عناوین مختلف كلامی است، فصلی باز شده است زیر عنوان «اتهام التشبیه» كه در آن، راوی حكایات كه گویا سید مرتضی است چنین میگوید كه: «معتزله، اسلاف ما را متهم به تشبیه كردهاند و حتی برخی از اهل حدیث از امامیه نیز این سخن را از آنان پذیرفته و مدعی شدهاند كه ما عقیدهی نفی تشبیه را از معتزله گرفتهایم ...» آنگاه از شیخ مفید(ره) درخواست میكند كه حدیثی روایت كند كه این تهمت را باطل سازد. مفید در پاسخ پس از آنكه دربارهی سابقه و ریشهی این تهمت قدری سخن میگوید و روایات وارده از اهلبیت(ع) در رد تشبیه را بیش از حد احصاء قلمداد میكند حدیثی در اینباره از حضرت ابیعبداللَّه (ع) نقل میكند، آنگاه میگوید: «این سخن ابیعبداللَّه (علیهالسّلام) است، حالا چطور ممكن است كه ما این را از معتزله گرفته باشیم؟! مگر اینكه گویندهی این حرف در دینداری ضعیف باشد. (الحكایات ص 79 81) اینكه شیخ بزرگوار با این اهتمام، تهمت تشبیه و جبر و رؤیت را از عقاید شیعه نفی میكند خود مصداق بارز دیگری است از مرزبانی شیخ مفید و تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (ع) كه عنوان بحث كنونی ما است. با توجه به آنچه مفید در كتاب اوائل المقالات و سایر كتب كلامیاش مانند: تصحیح الاعتقاد و الفصول المختارة و غیرها در بیان عقاید تشیع و بیان فارق میان آن و عقاید دیگر نحلههای كلامی و مخصوصاً مكتب اعتزال، افاده كرده است میتوان گفت كه وی در صدد آن بوده است كه یك نظام فكری، منسجم و دارای حدود و ثغور روشن و مشخص برای تشیع ارائه دهد. شك نیست كه نقطهی شاخص و متمایز كننده در این نظام فكری، مسألهی امامت است بدین معنی كه هیچ نخلهی دیگری در این مسأله با شیعه شریك نیست و مناط در نسبت دادن فرد یا جماعتی به مذهب شیعه اعتقاد به این مسأله است. درست است كه شیعه در بسیاری دیگر از اعتقاداتش نیز با وجود شباهت در عنوان مسأله با فرقهای دیگر مانند توحید و عدل و صفات و امثال آن در روح و معنا یا در برخی از فروع و جزئیات دارای اختلافات عمدهیی با آن فرق است، ولی در مسألهی امامت، تمایز میان شیعه و دیگر فرقهای اسلامی از همه آشكارتر و صریحتر است. لذا شیخ مفید علاوه بر اینكه در كتابهای مفصل خود مانند اوائل المقالات و غیره افتتاح كلام را با مسألهی امامت قرار داده، رسالههای كوتاه و بلند متعددی نیز در موضوع امامت با نامهای مختلف به رشتهی تحریر درآورده است. ذكر این نكته در اینجا مناسب است كه «نقطهی شاخص» بودن مسألهی امامت در نظام فكری مفید چنانكه بیان شد غیر از چیزی است كه یكی از مستشرقین در این باره پنداشته و امامت را «محور نظام فكری» مفید معرفی كرده است. محور نظام فكری شیعه و همهی متكلمان آن مفید و غیره مفید مسألهی صانع و توحید باری تعالی است. مسائل مهمی همچون: صفات حق تعالی، تعداد و معنی و نسبت آن با ذات حضرت حق (عزّاسمه)، مسألهی نبوت و فروع آن، مسألهی عدل، و نیز مسألهی امامت و مسائل مربوط به تكلیف و قیامت و غیرها ... همه و همه متفرعات آن مسأله و مبتنی بر آن است. متأسفانه مستشرقین و كسانی كه احاطهی علمی لازم به مفاهیم اسلامی ندارند از این گونه اشتباهات در فهم مراد بزرگانی چون شیخ مفید میكنند كه باید اینگونه جلسات و مباحثات، كجفهمیهای آنان را اصلاح و حقایق را روشن سازد. پژوهشگر غربییی كه دربارهی افكار شیخ مفید مطالبی نوشته، گاه آن بزرگوار را فاقد نظام فكری مشخص و گاه صاحب نظام فكرییی كه مبتنی بر امامت است معرفی میكند. چنانكه گفته شد این هر دو سخن خطا است. نظام فكری مفید در كتابها و رسالههای متعدد شیخ بزرگوار به روشنی ترسیم شده است و محور آن پس از مسألهی «معرفت» كه مقدمهی طبیعی مسائل اعتقادی است، مسألهی ذات و صفات باری است، سایر مسائل اساسی بر حسب مراتب خود بر آن متفرعند. مسألهی امامت چنانكه گفته شد شاخص و نقطهی تمایز اصلی این مكتب با دیگر مكاتب است و عقیدهیی است كه پیرو تشیع بدان شناخته میشود، شاید بتوان این مسأله را به مسألهی «المنزلة بین المنزلتین» در مكتب معتزله قیاس كرد. در اصول پنجگانهی مكتب اعتزال، این مسأله اولین و مهمترین یا ریشهییترین اصل اعتزال نیست، چنانكه توحید و عدل هست، ولی مسألهی «المنزلة بین المنزلتین» خاصهی اعتزال و نشانهی بارز و نیز منشاء پیدایش آن است و هیچ معتزلییی نیست كه این اسم بر او صدق كند و معتقد به آن مسأله نباشد. این خصوصیت در نظام فكری شیعه متعلق به «امامت» است. از آنچه گفته شد دانسته میشود كه شیخ مفید، آن نابغهی بزرگ تاریخ شیعه، نخستین كسی است كه در فقه و كلام، مكتب تشیع را مرز بندی و منضبط ساخته، در علم كلام یك نظام فكری منسجم و محدد را از مجموع عقاید شیعه فراهم آورده و از اشتباه آن با دیگر مذاهب و فرق اسلامی و شعب غیر امامی مذهب شیعه، جلوگیری كرده و در علم فقه با روش استنباط مبتنی بر اصول متخذه از تعالیم اهل بیت (علیهمالسّلام) یك دوره فقه فراهم آورده و راه را بر روشهای نامعتبر همچون قیاس، یا ناقص و ابتدایی همچون روش اهل حدیث، مسدود ساخته است. و به عبارت دیگر: او كسی است كه هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) را تثبیت كرده است. و این آن بُعد نخستین از ابعاد سه گانهیی است كه شخصیت مفید به عنوان مؤسس و سر حلقهی جریان علمی رو به تكامل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام)، بر آن مبتنی است. مربوط به :پیام به کنگرهی جهانی هزارهی شیخ مفید - 1372/01/28 عنوان فیش :جمع ميان عقل و نقل در فقه و كلام؛ يكی از كارهای ابداعی شیخ مفید کلیدواژه(ها) : شیخ مفید, معتزله, تاریخ حوزه های علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ علما و فقهای سلف, کلام شیعی, مرزبندی مکتب اهل بیت(علیهم السلام), دفاع از نظام فکری تشیع, نظام فکری تشیع, اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات, فقه استدلالی, فقه استدلالی شیعه, استدلال فقهی, النکت فی مقدمات الاصول, اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شیخ مفید در سلسلهی علمای امامیه، فقط یك متكلم و فقیه سر آمد و برجسته نیست، بلكه فراتر از این، وی مؤسس و سرحلقهی جریان علمی رو به تكاملی است كه در دو رشتهی كلام و فقه، تا امروز در حوزههای علمی شیعه امتداد یافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاریخی جغرافیایی و مكتبی، ویژگیهای اصلی و خطوط اساسی آن همچنان پابرجاست مانده است. تبیین و اثبات این نكته از آنجا اهمیت مییابد كه این جریان علمی، در دوران متصل به زندگی شیخ مفید تا نزدیك به نیم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سریع و شگرفی نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسیسی شیخ مفید مورد غفلت قرار گرفته است. در این نكته، تأكید اصلی بر این است كه تلاش علمی ممتاز و درخشان شاگرد برجستهی شیخ مفید یعنی سید مرتضی علم الهدی (متوفی در ۴۳۶ ه) و اوج قلهی رفیع همین سلسله در عهد شیخ الطائفه محمّد بن الحسن الطوسی متوفی در ۴۶۰ ه) در واقع ادامهی جریانی است كه سرچشمه و مؤسس آن محمّد بن ممد بن النعمان المفید بوده است. برای تبیین این نكته لازم است نقش مؤثر و تعیین كنندهی مفید: ۱ - در تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام( ۲ - در بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح برای فقه شیعه ۳ - در آفرینش شیوهی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام ... تعریف شود... 3 - آفرینش شیوهی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام این سومین بعد از جوانب شخصیت شیخ بزرگوار ما به مثابهی مؤسس و سرسلسلهی حركت علمی شیعه است. در اینجا نیز شیخ عالیمقام راه تازهیی میان عقل گرایی مطلق معتزله و پیروان آنان از شیعه مانند بنی نوبخت و حدیث گرایی شیخ صدوق گشوده است. معتزله در روزگار رواج اعتزال یعنی در اواخر دورهی اول خلافت عباسی (منتهی به اواسط قرن سوم هجری) از جریان افكار فلسفی بیگانه (یونانی، پهلوی، هندی و غیره) به عالم اسلام و ترجمهی آثار آنان به شدت متأثر بودند و در آن هنگام، هم آن جریان بیگانه و هم این گرایش معتزله بشدت مورد تشویق خلفاء بخصوص مأمون قرار میگرفت. عكسالعمل این عقلگرایی افراطی، حركت اصحاب حدیث در اهل سنت و محدثین شیعه مانند صدوق رحمةاللَّه در شیعه بود كه میخواستند یكسره معارف كلامی و اعتقادی را از راه حدیث بفهمند. كار بزرگ مفید اثبات این مطلب است كه عقل مستقلاً از فهم همهی مباحثی كه در علم كلام مطرح میشود، ناتوان است، مثلاً در باب صفات باری مانند اراده و سمع و بصر و امثال آن، عقل به مدد وحی است كه میتوان در وادی معرفت درست گام نهد و به تنهایی وارد شدنش در این وادی كه مربوط به حضرت حق (جلّوعلا) است، ورود در تیه ضلالت است، و این در واقع مضمون همان روایاتی است كه آدمی را از تكلم در باب خدای متعال نهی میكند. پس كار مفید، محروم كردن عقل از قلمرو متعلق به او كه در آن سمع و وحی را راه نیست یعنی وادی اثبات صانع و استدلال بر وجود باری یا توحید یا نبوت عامه نیست، بل محدود كردن عقل به همان حدودی است كه خالق عقل برای او معین كرده است تا به گمراهی نیفتد. عبارت اوائل المقالات یكجا چنین است: «ان استحقاق القدیم سبحانه بهذه الصفات (اعنی كونه تعالی سمیعاً بصیراً و رائیاً و مدركاً) كلها من جهة السمع دون القیاس و دلائل العقول»و در جای دیگر چنین: «ان كلام اللَّه تعالی محدث و بذلك جائت الا ثارعن آل محمّد (صلّیاللَّهعلیهواله)» و در جای دیگر چنین: «ان اللَّه تعالی مرید من جهة السمع و الاتباع و التسلیم علی حسب ما جاء فی القرآن، و لا اوجب ذلك من جهة العقول»و در جای دیگر بطور كلی چنین:«اتفقت الامامیة علی ان العقل یحتاج فی علمه و نتائجه الی السمع، و انه غیر منفك عن سمع ینبه العاقل علی كیفیة الاستدلال ... و اجمعت المعتزلة ... علی خلاف ذلك و زعموا ان العقول تعمل بمجردها عن السمع و التوقیف...» اینگونه تصریحات در كلمات مفید فراوان است. با این همه سندیت نقل را در جایی میپذیرد كه برهان عقلی بر امتناع آن قائم نباشد، و لذا در باب ظهور معجزات از ائمه (علیهمالسّلام) پیش از آنكه ورود دلیل سمعی بر آن را ذكر كند، میگوید: «فانّه من الممكن الذی لیس بواجب عقلا ولا ممتنع قیاساً» شبیه این سخن را نیز در، موارد دیگری تكرار كرده است ولی در «تصحیح اعتقادات الامامیه» كه تعلیق بر «اعتقادات شیخ صدوق» است پس از حكم به ردّ حدیث مخالف قرآن، صریحتر از هر جای دیگر اعلام میكند كه: «و كذلك ان وجدنا حدیثاً یخالف احكام العقول اطرحناه، لقضیة العقل بفساده» در این بیان علاوه بر اینكه حدیث مخالف حكم عقل را رد میكند، پایه و مبنای همین را نیز حكم عقل میداند و بدین ترتیب بطور مضاعف بر حجیت استدلال عقلی تأكید میورزد. اعتماد بر استدلال عقلی در مكتب مستقل شیخ مفید تا بدان حد است كه در بحث، «الالم للمصلحة دون العوض» پس از آنكه نظر یگانهی خود را كه در آن با هیچیك از عدلیّه و مرجئه شریك نیست، بیان میكند با اعتماد به نفس كمنظیری میگوید: «وقد جمعت فیه بین اصول یختص بیجمعها دون من وافقنی فی العدل و الا رجاء، بما كشف لی فی النظر عن صحته، و لم یوحشنی من خالف فیه، اذ بالحجة لی اتم انس ولا وحشة من حق و الحمدللَّه» با توجه به اینكه در بحث الم و بحثهای متفرع بر لطف، عموماً به ادلهی عقلی و نه سمعی استناد كرده، بنابراین منظورش از حجت در عبارت یاد شده همان استدلال عقلی است. وارد شدن عنصر «سمع» در بنای مكتب كلامی شیخ مفید موجب آن شده است كه به مدد بیانات ائمه (علیهمالسّلام) بسیاری از مباحث دشوار كه دست یافتن به سخن حق در آن، مسیری طولانی را میطلبد، به آسانی در مجموعهی كلامی آن بزرگوار جای گیرد و خط سیر كلامی شیعه پس از مفید را از انحرافها و اضطرابهای فكری نجات بخشد. برای نمونه میتوان اشاره كرد كه در مسألهی صفات باری، معتزله از نفی صفات در كلمات واصلبنعطاء و نظریهی نیابت ذات از صفات، تا رسیدن به نظریه توحید به معنای عدم زیادهی صفات بر ذات و اینكه صفات حق تعالی عین ذات او در وجود است، راه درازی را پیمودهاند، در حالی كه این مسأله در كلمات مفید، متخذ از سمع یعنی نهج البلاغه و روایات صادره از ائمه (علیهمالسّلام) است. حتی از این روایات استفاده میشود كه این مباحث در زمان ائمه (علیهمالسّلام) میان شیعیان مطرح بوده و دربارهی آن از منبع لایزال علم اهل بیت استفاده میكردهاند (رجوع شود به كافی ج 1 ص 107 باب صفات الذات و به فصول گوناگون از توحید صدوق و خطبه نهج البلاغه). نكتهی قابل توجه این است كه در رسالههای مختصر كلامی مانند: «النكت فی مقدمات الاصول» حتی در باب صفات باری نیز كه در اوائل المقالات استدلال سمعی را مرجع یگانه در آن باب معرفی میكرد به استدلال عقلی در كنار استدلال سمعی متوسل میشود. مثلاً در این عبارت: «فان قال: ما الدلیل علی انّه قادر؟ فقل: تعلق الافعال به مع تعذّرها فی البدائة علی العاجز...» و باز: «ما الذی یدل علی انّه عالم؟ فقل: ما فی افعاله من الاتقان و التظافر علی الاتساق، و تعذّر ما كان بهذه الصفه فی البدائة علی الجاهل» و به همین ترتیب در باب سمیع و بصیر و حكیم و هكذا. (النكت فی مقدمات الاصول ص 33 34). این را نمیتوان عدول از مبنای یاد شده در اوائل المقالات به شمار آورد. پیشتر گفته شد كه به احتمال قوی رسالههای مختصری كه شیخ مفید به ترتیب سؤال و جواب نوشته، دستورالعملی برای نوآموزان جدل كلامی یا شیعیان دور دستی است كه به استادی چون مفید دسترسی ندارند و شیخ بزرگوار در آن رسالهها، ممشای بحث عقلی را كه برای مواجهه با هر مخاطبی قابل استفادهتر است، برگزیده است. بدینگونه مشخص میگردد كه جمع میان حجّت عقلی و دلیل نقلی در مشی كلامی مفید یكی از كارهای برجسته و ابداعی آن استاد كلّ است. مربوط به :پیام به کنگرهی جهانی هزارهی شیخ مفید - 1372/01/28 عنوان فیش :استقلال مکتب اهل بیت در عقاید و تبعیت معتزله از آن کلیدواژه(ها) : الله (جل جلاله), توصیف خداوند, معتزله, تشیع, عقاید تشیع, مکتب تشیع, دفاع از نظام فکری تشیع نوع(ها) : قرآن, حدیث متن فیش : البته تعیین مرزهای عقیدتی میان شیعه و معتزله، به کتاب اوائل المقالات منحصر نمیگردد. و شیخ بزرگوار [مفید] در کتب دیگر نیز با بیانهای گوناگون - و گاه از لحاظ انتخاب قالب، بس شیوا و مؤثر - به این مهم پرداخته است. ولی در «اوایل...» این خصوصیت بس کامل و همه جانبه مشاهده میشود: در این کتاب به مواردی میرسیم که در آن میان شیعه و معتزله اشتراک در عقیده است. وی در این موارد بیان مطلب را جوری انتخاب میکند که استقلال مکتب اهل بیت در گرایش به آن عقیده آشکار میشود و گمان تبعیت از معتزله منتفی میگردد. مثلاً در باب نفی رویت حق تعالی چنین میگوید:«من گویم: همانا دیدن خدای سبحان به چشم، ممکن نمیگردد و بدین سخن، عقل گواهی میدهد و قرآن بدان گویا و روایات از ائمهی هدی در این باب، متواتر است. و جمهور اهل امامت و همهی متکلمان آنان بر این سخن متفق اند، مگر یکی از آنان که در این باب از راه راست کناره گرفته، زیرا که در تأویل روایات او را شبههیی عارض گشته است. و معتزله همگی در این باب با اهل امامت، موافق اند و نیز مرجئه و بسیاری از خوارج و زیدیه و گروههایی از اهل حدیث» (ص ۱۶۲ اوائل المقالات). در این سخن، شیعه متکی به ادلهی معتبرهی خود یعنی کتاب و سنت متواتر است علاوه بر اینکه دلیل عقلی نیز بر آن دلالت میکند پس نیازی به این ندارد که این سخن را از معتزله یا دیگری اخذ کند، بلکه این معتزلهاند که با اهل امامت در این مسأله توافق کردهاند، و این بیان بر میتابد آن را که معتزله در این مسأله وام دار شیعه باشند. 1 ) التوحيد (للصدوق)، ص: 108؛ الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 278؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج4، ص: 26، باب نفي الرؤية و تأويل الآيات فيها ٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: حَضَرْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْخَوَارِجِ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ أَيَّ شَيْءٍ تَعْبُدُ قَالَ اللَّهَ قَالَ رَأَيْتَهُ قَالَ لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ لَا يُعْرَفُ بِالْقِيَاسِ وَ لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُشَبَّهُ بِالنَّاسِ مَوْصُوفٌ بِالْآيَاتِ مَعْرُوفٌ بِالْعَلَامَاتِ لَا يَجُورُ فِي حُكْمِهِ ذَلِكَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ قَالَ فَخَرَجَ الرَّجُلُ وَ هُوَ يَقُولُ- اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ. ترجمه : عبد اللّٰه بن سنان از پدرش كه گفت در نزد حضرت باقر(عليه السّلام)حضور داشتم كه مردى از خوارج بر آن حضرت داخل شد و عرض كرد كه يا ابا جعفر چه چيز را مىپرستى فرمود كه خدا را مىپرستم عرض كرد كه او را ديدۀ فرمود كه چشمها او را نديده بوضعى كه ديدها او را مشاهده نمايد يا مشاهدۀ كه ديدن باشد و ليكن دلها او را بحقائق و اركان ايمان ديده و خدا بقياس شناخته نميشود و بحواس او را در نميتوان يافت و بمردم شباهت ندارد بلكه او را بآيات وصف ميكنند و بعلامات او را مىشناسند و در حكم خويش ستم نميكند اينست خدا كه خدائى نيست مگر او سنان گفت كه آن مرد خارجى بيرون رفت و ميگفت كه« اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ »يعنى خدا داناتر است بموضعى كه پيغام يا پيغامهاى خود را در آن قرار ميدهد يعنى آن جناب از همه كس داناتر است و بهتر ميداند كه كى قابليت و صلاحيت دارد كه محل رسالت و شاهد نبوت باشد پس او را برميگزيند و بآن مخصوص ميسازد 1 ) سوره مبارکه الأعراف آیه 143 وَلَمّا جاءَ موسىٰ لِميقاتِنا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني أَنظُر إِلَيكَ ۚ قالَ لَن تَراني وَلٰكِنِ انظُر إِلَى الجَبَلِ فَإِنِ استَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوفَ تَراني ۚ فَلَمّا تَجَلّىٰ رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبحانَكَ تُبتُ إِلَيكَ وَأَنا أَوَّلُ المُؤمِنينَ ترجمه : و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهی دید! ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید!» اما هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسی مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهی تو (از اینکه با چشم تو را ببینم)! من به سوی تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!» 2 ) سوره مبارکه الأنعام آیه 103 لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ وَهُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ ۖ وَهُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ ترجمه : چشمها او را نمیبینند؛ ولی او همه چشمها را میبیند؛ و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه) چیز است. |