[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ و جمعی از مسئولان نظام - 1400/08/02
عنوان فیش :صبر و عدل و اخلاق، سه خصلتی که از پیامبر باید الگو بگیریم
کلیدواژه(ها) : عدل, صبر, اخلاق اسلامی, اخلاق پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم), اخلاق نبوی, حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
و امّا آنچه مربوط به کشور ما است. اگر چه مخالفین، دشمنان دین و پیروان آمریکا سالهای سال در این کشور حکومت میکردند امّا مردم همیشه مؤمن بوده‌اند؛ ملّت ایران بحمدالله از قدیم هم این ‌جور بوده است، امروز هم از همیشه بیشتر و بهتر خودمان را پیرو پیغمبر میدانیم. خب پیروی چه‌ جوری است؟ کلمه‌ی «پیروی» را هم دقّت کنید؛ یعنی در پی او روان شدن، در پی او حرکت کردن. چه ‌جوری حرکت کنیم؟ قرآن هم این را از ما خواسته: لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرجُوا اللهَ وَ الیَومَ الأخِر؛ (1) اسوه یعنی الگو؛ خب ما بایستی دنبال این الگو حرکت کنیم و خصوصیّاتی که او در عمل داشت، آن خصوصیّات را در عملمان ایجاد کنیم؛ در خصوصیّاتی که در اخلاق داشت، از او تبعیّت کنیم که البتّه با این وسعت، کار هر کسی هم نیست؛ یعنی ماها خیلی کوچک‌تر از آن هستیم که بخواهیم با این وسعت حرکت بکنیم، لکن باید تلاش بکنیم در این زمینه.
خب، خصال حمیده‌ی پیغمبر یکی دو تا ده ‌تا که نیست؛ از همسر مکرّم پیغمبر درباره‌ی اخلاق پیغمبر سؤال کردند، فرمود: کانَ خُلقُهُ القُرآن؛ قرآن مجسّم، پیغمبر است؛ این که خب باب وسیعی است.

من سه نکته را در مورد رسول اکرم و خصال پیغمبر انتخاب کرده‌ام که این سه نقطه را مثل اینکه سه ستاره از این کهکشان نور را انسان انتخاب بکند، ما مردم ایران بیاییم و در جمهوری اسلامی به این سه نقطه تکیه کنیم و اهمّیّت بدهیم و دنبال بکنیم این سه نقطه را. این سه نقطه عبارت است از صبر، عدل، اخلاق.

صبر در زندگی پیغمبر یک چیز برجسته‌ای است؛ البتّه درباره‌ی صبر، مفهوم صبر و وظیفه‌ی صبر در جاهای مختلف قرآن ده‌ها آیه هست امّا آن صبری هم که مربوط به پیغمبر است زیاد است؛ بیش از ده مورد ــ شاید حدود بیست مورد ــ خطاب به پیغمبر در مورد صبر هست. مهم این است که از اوّل بعثت، خدای متعال دستور صبر به پیغمبر داده است؛ در سوره‌ی مدّثّر: وَ لِرَبِّکَ فَاصبِر، (3)‌ در سوره‌ی مزّمّل: وَاصبِر عَلیٰ ما یَقولون؛ (4) ــ و سوره‌ی مدّثّر و مزّمّل جزو اوّلین سوره‌هایی است که بر پیغمبر نازل شده ــ از همان قدم اوّل، خدای متعال به پیغمبر میگوید باید صبر داشته باشی. بله، من اینجا یادداشت کرده‌ام که قریب به بیست جا خطاب به پیغمبر، امر به صبر شده: «فَاصبِر لِحُکمِ رَبِّک» (5) تا موارد متعدّد دیگر. صبر یعنی چه؟ صبر یعنی پایداری. معروف است، در روایاتِ متعدّد هم هست که صبر تقسیم میشود به صبر عن المعصیة، صبر علی الطّاعة و صبر در مقابل حوادث. (6) خب صبر یعنی پایداری؛ در مقابل میل به گناه، انسان پایداری کند؛ در مقابل بی‌حالی و بیکاری و تنبلی به انجام وظیفه، انسان پایداری کند؛ در مقابل دشمن پایداری کند؛ در مقابل مصائب گوناگون، خودش را حفظ کند، نفْسش را حفظ کند، پایداری کند؛ این معنای صبر است؛ صبر یعنی پایداری. ما امروز بیش از همه چیز احتیاج داریم به پایداری.
شما مسئولینی که در اینجا تشریف دارید و مسئولین کشور در همه‌ی رده‌ها، آنچه از همه چیز برایتان مهم‌تر است صبر است. بایستی پایداری کنید، مقاومت کنید، فشارها را تحمّل کنید، مشکلات را تحمّل کنید و راه را ادامه بدهید؛ متوقّف نباید بشوید. لازمه‌ی صبر و پایداری برای من و شما که مسئولیم در این کشور، این است که متوقّف نشویم؛ حرکت نباید توقّف پیدا کند، باید ادامه پیدا کند؛ این صبر است. لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَة؛ (7)‌ این میشود پیروی از پیغمبر.

دوّم، عدل و عدالت. یکی از مهم‌ترین و شاید بشود گفت مهم‌ترین هدف میانیِ بعثت پیغمبران، عدالت است. لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنٰتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکـِتٰبَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛ (8)‌ اصلاً هدف ارسال رسل و انزال کتب این بود که قیام به قسط بشود، جامعه قائم به عدل و قسط باشد. در قرآن کریم از قول پیغمبر [میفرماید]: وَ اُمِرتُ لِاَعدِلَ بَینَکُم؛ (9) این هم امر خدا است که بایستی عدالت انجام بگیرد. همه‌ی عقلای عالم هم البتّه این را قبول دارند؛ یعنی حتّی ظالم‌ترین قدرتهای عالم و عناصر شریر عالم نمیتوانند منکر حُسن عدالت بشوند؛ حتّی بعضی‌ها با وقاحت تمام، ادّعای عدالت هم میکنند، در حالی که ظالمند! قرآن کریم عدالت را حتّی در مورد دشمنان لازم میداند؛ این کسی که دشمن ما است، در مورد او بی‌عدالتی نباید بکنیم. وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ عَلیٰ اَلّا تَعدِلُوا اِعدِلوا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقویٰ؛(10) با دشمن هم حتّی بایستی شما با عدالت رفتار بکنید. پس بنابراین، این هم یک وظیفه‌ی دیگر است و [مخاطب] این هم باز در درجه‌ی اوّل ما مسئولین هستیم. شما هر تصمیمی که میگیرید، هر مقرّره‌ای که انجام میگیرد، چه در مجلس شورای اسلامی که قانون تصویب میکنید، چه در دولت، چه در بخشهای مدیریّتی گوناگون دیگر در سراسر کشور، یکی از مهم‌ترین چیزهایی که مورد نظر قرار میدهید باید مسئله‌ی عدالت باشد که آیا این بر طبق عدالت است یا نیست. یک جاهایی لازم است تا پیوست عدالت برای آن مقرّره ترتیب داده بشود که معلوم بشود که این مقرّر جوری انجام میگیرد، این قانون جوری اجرا میشود که بر طبق عدالت باشد.

این هم مطلب دوّم که اگر بخواهیم عدالت را رعایت کنیم، توجّه بشود که عدالت فقط هم عدالت در تقسیم اموال و ثروت نیست؛ عدالت در همه‌ چیز است؛ عادلانه برخورد کردن [در همه چیز]. امروز در فضای مجازی انسان گاهی اوقات بی‌عدالتی مشاهده میکند؛ خلاف میگویند، تهمت میزنند، دروغ میگویند، قول بغیر علم میگویند؛ اینها بی‌عدالتی است، اینها نباید انجام بگیرد. آن کسی که با فضای مجازی سر و کار دارد، باید خودش مراقبت کند، و آن کسی که فضای مجازی را در اختیار دارد، بایستی مراقبت مضاعف بکند که این کارها انجام نگیرد. یاد بگیریم، عادت کنیم که عادلانه با مردم رفتار بکنیم؛ عادلانه. حرف هم که میزنیم، شما ممکن است با یک نفری بد باشید، او را قبول هم نداشته باشید؛ عیبی ندارد، نظر شما است، ممکن است نظر درستی هم باشد امّا این را با تهمت، با دروغ، با اهانت، با این چیزها نبایستی آلوده کرد؛ آلوده شدنِ اینها خیلی بد است. این هم مسئله‌ی عدالت.

سرانجام مسئله‌ی اخلاق؛ پیروی از پیغمبر در اخلاق که خدای متعال فرمود: «وَ اِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ‌ عَظیم»؛ (11) چیزی را که خدای خالق عظمت عظیم بداند، این دیگر از لحاظ عظمت فوق‌العاده است: وَ اِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ‌ عَظیم. این اخلاق بایستی برای ما به عنوان یک دستورالعمل همواره مورد نظر قرار داده بشود. اخلاق اسلامی [داشته باشیم]: تواضع داشته باشیم، گذشت داشته باشیم ــ اینها اخلاق اسلامی است ــ سهل‌گیری در مسائل شخصی داشته باشیم. در مسائل عمومی و آنچه به حقوق مردم و حقوق عمومی و حقوق دیگران مربوط است، نه، سهل‌انگاری جایز نیست امّا در مسائل شخصی سهل‌انگاری داشته باشیم، سهل‌گیری داشته باشیم؛ احسان، پرهیز از دروغ، پرهیز از تهمت، پرهیز از سوءظنّ به مؤمن، گذشت از مؤمنین. در یکی از دعاهای صحیفه‌ی سجّادیّه(12) عمده‌ی مضمون این دعا همین است که پروردگارا! هر کسی که به من ظلم کرده، به من [مطلب] ناروایی نسبت داده، کار خلافی کرده، من مظلمه‌ای بر گردن او دارم، از او گذشتم؛ این دعای امام سجّاد در صحیفه‌ی سجّادیّه است. اینها است دیگر؛ بایستی وظایفمان را عمل کنیم.
1 ) سوره مبارکه الأحزاب آیه 21
لَقَد كانَ لَكُم في رَسولِ اللَّهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كانَ يَرجُو اللَّهَ وَاليَومَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثيرًا
ترجمه :
مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند.

3 ) سوره مبارکه المدثر آیه 7
وَلِرَبِّكَ فَاصبِر
ترجمه :
و بخاطر پروردگارت شکیبایی کن!

4 ) سوره مبارکه المزمل آیه 10
وَاصبِر عَلىٰ ما يَقولونَ وَاهجُرهُم هَجرًا جَميلًا
ترجمه :
و در برابر آنچه (دشمنان) می‌گویند شکیبا باش و بطرزی شایسته از آنان دوری گزین!

5 ) سوره مبارکه القلم آیه 48
فَاصبِر لِحُكمِ رَبِّكَ وَلا تَكُن كَصاحِبِ الحوتِ إِذ نادىٰ وَهُوَ مَكظومٌ
ترجمه :
اکنون که چنین است صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش، و مانند صاحب ماهی [= یونس‌] مباش (که در تقاضای مجازات قومش عجله کرد و گرفتار مجازات ترک اولی شد) در آن زمان که با نهایت اندوه خدا را خواند.

6 )
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 91؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏79، ص: 139؛

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمُصِيبَةِ حَتَّى يَرُدَّهَا بِحُسْنِ عَزَائِهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَلَاثَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى الطَّاعَةِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ سِتَّمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى الْعَرْشِ وَ مَنْ صَبَرَ عَنِ الْمَعْصِيَةِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ تِسْعَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى مُنْتَهَى الْعَرْشِ.
ترجمه :
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود:، صبر بر سه قسم است: صبر در مصيبت و صبر بر طاعت و صبر از گناه، پس هر كه بر مصيبت صبر كند تا آن را با تسلى خوبى رد كند، خدا برايش 300 درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر باندازه فاصله ميان آسمان و زمين باشد و هر كه بر طاعت صبر كند خدا برايش 600 درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر باندازه فاصله ميان قعر زمين تا عرش باشد و هر كه‏ از گناه صبر كند، خدا برايش 900 درجه نويسد كه ميان هر دو درجه باندازه فاصله ميان قعر زمين تا پايان عرش باشد.

8 ) سوره مبارکه الحديد آیه 25
لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ۖ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِيَعلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ
ترجمه :
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می‌کند بی‌آنکه او را ببینند؛ خداوند قوّی و شکست‌ناپذیر است!

9 ) سوره مبارکه الشورى آیه 15
فَلِذٰلِكَ فَادعُ ۖ وَاستَقِم كَما أُمِرتَ ۖ وَلا تَتَّبِع أَهواءَهُم ۖ وَقُل آمَنتُ بِما أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتابٍ ۖ وَأُمِرتُ لِأَعدِلَ بَينَكُمُ ۖ اللَّهُ رَبُّنا وَرَبُّكُم ۖ لَنا أَعمالُنا وَلَكُم أَعمالُكُم ۖ لا حُجَّةَ بَينَنا وَبَينَكُمُ ۖ اللَّهُ يَجمَعُ بَينَنا ۖ وَإِلَيهِ المَصيرُ
ترجمه :
پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنان که مأمور شده‌ای استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آورده‌ام و مأمورم در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شما را در یکجا جمع می‌کند، و بازگشت (همه) به سوی اوست!»

10 ) سوره مبارکه المائدة آیه 8
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كونوا قَوّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ ۖ وَلا يَجرِمَنَّكُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا ۚ اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعمَلونَ
ترجمه :
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام می‌دهید، با خبر است!

11 ) سوره مبارکه القلم آیه 4
وَإِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظيمٍ
ترجمه :
و تو اخلاق عظیم و برجسته‌ای داری!

12 )
الصحيفة السجادية، ص: 168 - دعای 39

(39) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي طَلَبِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ:) ... اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا عَبْدٍ نَالَ مِنِّي مَا حَظَرْتَ عَلَيْهِ، وَ انْتَهَكَ مِنِّي مَا حَجَزْتَ عَلَيْهِ، فَمَضَى بِظُلَامَتِي مَيِّتاً، أَوْ حَصَلَتْ لِي قِبَلَهُ حَيّاً فَاغْفِرْ لَهُ مَا أَلَمَّ بِهِ مِنِّي، وَ اعْفُ لَهُ عَمَّا أَدْبَرَ بِهِ عَنِّي، وَ لَا تَقِفْهُ عَلَى مَا ارْتَكَبَ فِيَّ، وَ لَا تَكْشِفْهُ عَمَّا اكْتَسَبَ بِي، وَ اجْعَلْ مَا سَمَحْتُ بِهِ مِنَ الْعَفْوِ عَنْهُمْ، وَ تَبَرَّعْتُ بِهِ مِنَ الصَّدَقَةِ عَلَيْهِمْ أَزْكَى صَدَقَاتِ الْمُتَصَدِّقِينَ، وَ أَعْلَى صِلَاتِ الْمُتَقَرِّبِينَ وَ عَوِّضْنِي مِنْ عَفْوِي عَنْهُمْ عَفْوَكَ، وَ مِنْ دُعَائِي لَهُمْ رَحْمَتَكَ حَتَّى يَسْعَدَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا بِفَضْلِكَ، وَ يَنْجُوَ كُلٌّ مِنَّا بِمَنِّك‏...
ترجمه :
بار خدايا، هر بنده‏اى كه درباره من مرتكب عملى شده كه تو آن را نهى كرده‏اى، يا در آنچه تو منع فرموده‏اى پرده حرمت من دريده، و اينك كه حق مرا ضايع كرده در گذشته، يا هنوز زنده است و حقى از من بر گردن اوست، او را در اين ستمى كه بر من روا داشته و اكنون گريبانگير اوست بيامرز، و در حقى كه از من تباه كرده عفو نماى. بار خدايا، اگر در حق من خلافى به جاى آورده است، او را سرزنش مكن. اگر به سبب آزار من گناهى بر اوست، او را رسوا مساز. اى خداوند، اين عفو و گذشت مرا و اين صدقه‏اى را كه به آنان ارزانى داشته‏ام پاك‏ترين صدقه بخشندگان و برتر از هر صله و عطيه‏اى قرار ده كه براى تقرب جستن به تو ارزانى شده است. آن سان كه من از آنان در گذشته‏ام، تو نيز از من در گذر و آن سان كه من در حق آنان دعاى خير كرده‏ام تو نيز رحمت خود از من دريغ مدار، تا هم من و هم ايشان به بركت فضل و احسان تو به سعادت رسيم و رهايى يابيم.


مربوط به :بیانات در ارتباط تصویری با مداحان - 1399/11/15
عنوان فیش :حضرت زهرا سلام الله علیها برای پیغمبر، مادری کرد
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), دوران صدر اسلام, زندگی پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم), حضرت زهرا(سلام الله علیها)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
تاریخ زندگی این بزرگوار عیناً منطبق با تاریخ رسالت است؛ یعنی اندکی بعد از رسالتِ پیامبر این بزرگوار طلوع میکند، اندکی بعد از رحلتِ رسالت و پیغمبر اکرم غروب میکند؛ یعنی کاملاً زندگی [او] منطبق است با دوران رسالت. در دوران کودکی، محنت شعب ابی‌طالب را احساس میکند و درک میکند، از کودکی وارد میدانهای دشوار زندگی میشود، مادر را از دست میدهد که برای دختری در این سن بسیار دشوار است، امّا او در کنار تحمّل این دشواری کار بزرگی را انجام میدهد و آن غمگساریِ پیغمبر است. پیغمبر که هم خدیجه را، هم جناب ابی‌طالب را از دست داده، نیاز به غمگسار دارد و این دختر است که غمگسار پدر میشود. این غمگساری همین طور ادامه پیدا کرد تا دوران مدینه و در اُحُد و در خندق و در بسیاری جاهای دیگر که آن وقت پیغمبر فرمود: فاطِمَةَ اُمُّ اَبیها؛(۱) مادری کرد برای پیغمبر. بعد، مسئله‌ی هجرت، آزمونهای بی‌نظیر دوران مدینه، همسری با علیّ‌بن‌ابی‌طالب که یک پایش در خانه است، یک پایش در میدان جهاد -تحمّل این سختی‌ها- و بعد تربیت این چهار فرزند بی‌نظیر در دوران تاریخ، بعد هم دادن اوّلین قربانی بعد از رحلت پیغمبر، محسن، و در نهایت شهادت خود او چند ماه بعد از پیغمبر.

مربوط به :شرح حدیثی درباره آخرین گفتگوهای پیامبر اعظم(ص) و حضرت فاطمه زهرا(س) - 1398/10/09
عنوان فیش :آخرین گفتگوهای پیامبر اعظم و حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیهما
کلیدواژه(ها) : حضرت زهرا(سلام الله علیها), شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها, حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

عَن عائِشَةَ بِنتِ طَلحَةَ عَن عائِشَةَ قالَت ما رَأَیتُ مِنَ النّاسِ اَحَداً اَشبَهَ کَلاماً وَ حَدیثاً بِرَسولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) مِن فاطِمَةَ. کانَت اِذا دَخَلَت عَلَیهِ رَحَّبَ بِها وَ قَبَّل یَدَیها وَ اَجلَسَها فی مَجلِسِهِ فَاِذا دَخَلَ عَلَیها قامَت اِلَیهِ فَرَحَّبَت بِهِ وَ قَبَّلَت یَدَیهِ وَ دَخَلَت عَلَیهِ فی مَرَضِهِ فَسارَّها فَبَکَت ثُمَّ سارَّها فَضَحِکَت. فَقُلتُ کُنتُ اَریٰ لِهٰذِهِ فَضلاً عَلَی النِّساءِ فَاِذا هِیَ امرَأَةٌ مِنَ النِّساءِ فَبَینَما هِیَ تَبکیٰ اِذ ضَحِکَت. فَسَأَلتُها فَقالَت اِنّی اِذَن لَبَذِرَةٌ. فَلَمّا تُوَفِّیَ رَسولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) سَأَلتُها فَقالَت اِنَّهُ اَخبَرَنی اَنَّهُ یَموتُ فَبَکَیتُ ثُمَّ اَخبَرَنی اَنّی اَوَّلُ اَهلِهِ لُحوقاً بِهِ فَضَحِکتُ.(۱)

عَن عائِشَةَ بِنتِ طَلحَة عَن عائِشَة قالَت ما رَأَیتُ مِنَ النّاسِ اَحَداً اَشبَهَ کَلاماً وَ حَدیثاً بِرَسولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) مِن فاطِمَة
دختر جناب طلحه، به نام عایشه از زنهای معروف قریش بوده و [نقل میکند از] همسر محترم پیغمبر اکرم، که عایشه(۲) میگوید من ندیدم هیچ کس را که از حیث حرف زدن، از حیث صحبت کردن، شبیه باشد به پیغمبر به قدر جناب فاطمه (سلام‌الله علیها) -که این ایّام،(۳) مناسب با این بزرگوار است- حالا این روایت در مورد کلام و حدیث است؛ قبلها یک روایت دیگری من دیدم -آن هم از عایشه است- که در مورد راه رفتن و نگاه کردن و این خصوصیّات هم میگوید فاطمه (سلام‌الله علیها) اشبه‌النّاس به پیغمبر بود.

کانَت اِذا دَخَلَت عَلَیهِ رَحَّبَ بِها
بعد میگوید وقتی جناب فاطمه (سلام‌الله علیها) وارد بر منزل پیغمبر میشد، حضرت ترحیب میکردند، [یعنی] خوشامد میگفتند.

وَ قَبَّل یَدَیها
پیغمبر دست مبارک فاطمه‌ی زهرا را میبوسید.

وَ اَجلَسَها فی مَجلِسِه
او را در جای خودش می‌نشاند. احترامی که پیغمبر برای این دختر، این بانوی بزرگِ همه‌ی دورانهای بشر قائل بوده، در این حد است.

فَاِذا دَخَلَ عَلَیها قامَت اِلَیهِ فَرَحَّبَت بِهِ وَ قَبَّلَت یَدَیه
وقتی [هم که] پیغمبر وارد منزل او میشد، او بلند میشد، خوشامد میگفت، دست مبارک پیغمبر را میبوسید.

وَ دَخَلَت عَلَیهِ فی مَرَضِه
فاطمه در [دوران] مریضی پیغمبر، در بیماریِ آخرِ پیغمبر، بر او وارد شد.

فَسارَّها فَبَکَت
با پیغمبر درگوشی صحبت کردند. فاطمه (سلام‌الله علیها) گریه کرد.

ثُمَّ سارَّها فَضَحِکَت
دوباره درگوشی با هم صحبت کردند، فاطمه (سلام‌الله علیها) لبخند زد و خندید.

فَقُلتُ کُنتُ اَریٰ لِهٰذِهِ فَضلاً عَلَی النِّساء فَاِذا هِیَ امرَأَةٌ مِنَ النِّساء فَبَینَما هِیَ تَبکیٰ اِذ ضَحِکَت
عایشه میگوید با خودم گفتم این چه حالتی است. من این خانم را برتر از دیگر زنها میدانستم. معلوم میشود که ایشان هم زنی مثل زنهای دیگر است. یک بار گریه میکند، یک بار خنده میکند.

فَسَأَلتُها فَقالَت اِنّی اِذَن لَبَذِرَة
رفتم خدمتش سؤال کردم که قضیّه چه بود. فرمود نمیگویم به تو؛ اگر بگویم، افشاکننده هستم -به تعبیر رایج عوامانه‌ی ما، دهن‌لق مثلاً- حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) علّت این قضیّه را به من نگفت.

فَلَمّا تُوَفِّیَ رَسولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) سَأَلتُها
بعد از رحلت پیغمبر هم باز دوباره سؤال کردم از حضرت. آن وقت دیگر مانع برطرف شده؛ یعنی وقتی پیغمبر از دنیا رفته است، دیگر حالا این حرف [اگر] گفته بشود اشکالی ندارد.

فَقالَت اِنَّهُ اَخبَرَنی اَنَّهُ یَموتُ فَبَکَیتُ
فرمود: پیغمبر خبر از مردنِ خودش داد، این موجب گریه‌ی من شد.

ثُمَّ اَخبَرَنی اَنّی اَوَّلُ اَهلِهِ لُحوقاً بِهِ فَضَحِکتُ
بعد اطّلاع داد به من که من اوّلین کسی از خانواده‌ی او خواهم بود که به او ملحق خواهم شد، این خوشحال کرد من را و خندیدم.
1 )
امالی طوسی، مجلس چهاردهم، ص ۴۰۰؛

عَن عائِشَةَ بِنتِ طَلحَةَ عَن عائِشَةَ قالَت ما رَأَیتُ مِنَ النّاسِ اَحَداً اَشبَهَ کَلاماً وَ حَدیثاً بِرَسولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) مِن فاطِمَةَ. کانَت اِذا دَخَلَت عَلَیهِ رَحَّبَ بِها وَ قَبَّل یَدَیها وَ اَجلَسَها فی مَجلِسِهِ فَاِذا دَخَلَ عَلَیها قامَت اِلَیهِ فَرَحَّبَت بِهِ وَ قَبَّلَت یَدَیهِ وَ دَخَلَت عَلَیهِ فی مَرَضِهِ فَسارَّها فَبَکَت ثُمَّ سارَّها فَضَحِکَت. فَقُلتُ کُنتُ اَریٰ لِهٰذِهِ فَضلاً عَلَی النِّساءِ فَاِذا هِیَ امرَأَةٌ مِنَ النِّساءِ فَبَینَما هِیَ تَبکیٰ اِذ ضَحِکَت. فَسَأَلتُها فَقالَت اِنّی اِذَن لَبَذِرَةٌ. فَلَمّا تُوَفِّیَ رَسولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) سَأَلتُها فَقالَت اِنَّهُ اَخبَرَنی اَنَّهُ یَموتُ فَبَکَیتُ ثُمَّ اَخبَرَنی اَنّی اَوَّلُ اَهلِهِ لُحوقاً بِهِ فَضَحِکتُ.
ترجمه :
عایشه گوید: در میان مردم ندیدم که در گویش و گفتار کسی از فاطمه به رسول خدا شبیه‌تر باشد. وقتی او به نزد پیامبر می‌آمد، حضرت به او خوشامد میگفت و دستانش را میبوسید و در جای خودش می‌نشاند و وقتی پیامبر به نزد او میرفت، فاطمه برمی‌خاست و به ایشان خوشامد میگفت و دستانشان را میبوسید. فاطمه در بیماری پیامبر به نزد ایشان آمد و آن حضرت با او به نجوا سخن گفت و فاطمه گریست؛ سپس باز نجوا کرد و فاطمه خندید. نزد خودم گفتم من گمان میکردم که این زن بر دیگر زنان فضیلتی دارد و اکنون او را میبینم که چون زنان دیگر است، زیرا در میان گریه ناگاه میخندد. آن گاه در این باره از خودش پرسیدم، فرمود اکنون صلاح نیست که من جواب تو را بگویم. چون رسول خدا وفات کرد، در آن باره پرسیدم و او فرمود: ایشان به من خبر داد که در این بیماری وفات خواهد کرد، پس من گریستم؛ سپس فرمود من نخستین کسی از خاندان او هستم که به او خواهم پیوست، و من خندیدم.


مربوط به :شرح حدیثی درباره سیره مردمی پیامبر اعظم(ص) - 1398/10/03
عنوان فیش :مردمی بودن به ادّعا نیست، باید با طبقات مختلف مردم انس بگیریم
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), زندگی پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم), رفتار پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) با مردم, سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), مردمی بودن مسئولان
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

أَخبَرَنَا ابنُ مَخلَدٍ قَالَ: أَخبَرَنَا الخَلَدِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ القَطَّانُ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بنُ مُوسَی الخُتَّلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو إِسمَاعِیلَ إِبرَاهِیمُ بنُ سُلَیمَانَ المُؤَدِّبُ عَن عَبدِ اللَّهِ بنِ مُسلِمٍ عَن سَعِیدِ بنِ جُبَیرٍ عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِه) یَجلِسُ عَلَی الأرضِ وَ یَأْکُلُ عَلَی الأرضِ وَ یَعتَقِلُ الشَّاةَ وَ یُجِیبُ دَعوَةَ المَملُوکِ عَلَی خُبزِ الشَّعِیرِ.(۱)

عَن ابن عبّاس قال: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِه) یَجلِسُ عَلَی الأرض
[پیامبر] دنبال این نبود که یک فرشی، چیزی داشته باشد؛ در مسجد، در ملاقات با یک نفری که در بین راه با ایشان برخورد میکرد، و میخواست دو کلمه حرف بزند، روی زمین می‌نشست.
وَ یَأْکُلُ عَلَی الأرض
گاهی غذایش را هم همین طور که روی زمین نشسته بود، میخورد. سفره‌ای بیندازند و آدابی و تشکیلاتی و حالا یک بشقابی، کاسه‌ای، چیزی مثلاً؛ نه، همین طور روی زمین می‌نشستند و غذای ساده‌ای میل میکردند.
وَ یَعتَقِلُ الشَّاة
گوسفندی فرضاً داشتند، ریسمان گوسفند را دستشان میگرفتند. «یَعتَقِل» از «عِقال کردن» است دیگر، یعنی آن را نگه داشتن، گوسفند را نگه میداشتند. خب، این خلاف شأن است دیگر؛ ماها اگر باشیم، حالا یک گوسفندی هم داشته باشیم، دستمان نمیگیریم توی خیابان و کوچه. این بزرگوار میکردند این کار را.
وَ یُجِیبُ دَعوَةَ المَملُوکِ عَلَی خُبزِ الشَّعِیر
گاهی یک غلامی مثلاً نشسته بود یک جایی روی زمین و داشت نان جوی میخورد؛ حضرت عبور میکردند، تعارف میکرد، آقا! بفرمایید؛ می‌نشستند حضرت پهلوی او. نمیگفتند شأن ما نیست، نمیشود، مناسب نیست.
اینکه ما این قدر میگوییم و میشنویم که باید مردمی باشیم، یعنی این. مردمی بودن به ادّعاکردن نیست. با مردم، با زندگیِ مردم کنار بیاییم، مثل مردم زندگی کنیم، با طبقات مختلف مردم انس بگیریم. این، معنای مردمی بودن است. بعضی از ماها که حالا معمّم هستیم، اگر مثلاً یک آدم ذی‌شأنی، آدم محترمی باشد، خب، سلام علیک میکنیم، گرم میگیریم، اگر کاری با ما داشته باشد گوش میکنیم، آقا! یک استخاره‌ای بکنید، قرآن را درمی‌آوریم و یک استخاره‌ای برایش [میگیریم]. اگر یک آدم فرودستی باشد، یک آدم مثلاً [سطح] پائینی باشد؛ نه، اعتنا و اهتمامی نمیکنیم! این، خلاف سیره‌ی رسول اللّه است. سیره‌ی پیغمبر این است که با فقرا و با ضعفا و مانند اینها کنار می‌آمد. به شئون ظاهری و آن چیزهایی که به حسب ظاهر موجب جلال و شوکت و این چیزها است، اهمّیّتی نمیداد. وضع زندگی پیغمبر این طور بود؛ این برای ما واقعاً درس است. حالا ما البتّه نه توقّع داریم، نه میشود توقّع داشت که مثل آن بزرگوار یا مثل امیرالمؤمنین رفتار کنیم؛ نه، خب، وضع آنها وضع دیگری است، جایگاهشان جایگاه دیگری است امّا آن را بایستی ملاک قرار بدهیم. آن را مثل یک نشانه‌ای [قرار دهیم]؛ شما فرض کنید از یک دامنه‌ی کوهی دارید میروید بالا، آن قلّه مورد نظرتان است، به قلّه نمیرسید امّا به طرف قلّه میروید، حرکت به آن سمت میکنید؛ باید اینجوری باشد.
1 )
امالی طوسی، مجلس چهاردهم، ص ۳۹۳؛

أَخبَرَنَا ابنُ مَخلَدٍ قَالَ: أَخبَرَنَا الخَلَدِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ القَطَّانُ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بنُ مُوسَی الخُتَّلِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو إِسمَاعِیلَ إِبرَاهِیمُ بنُ سُلَیمَانَ المُؤَدِّبُ عَن عَبدِ اللَّهِ بنِ مُسلِمٍ عَن سَعِیدِ بنِ جُبَیرٍ عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِه) یَجلِسُ عَلَی الأرضِ وَ یَأْکُلُ عَلَی الأرضِ وَ یَعتَقِلُ الشَّاةَ وَ یُجِیبُ دَعوَةَ المَملُوکِ عَلَی خُبزِ الشَّعِیرِ
ترجمه :
ابن عبّاس گوید: پیامبر خدا (صلّی اللّه علیه و آله) بر زمین می‌نشست، و بر زمین غذا میخورد، و گوسفند به دستشان میگرفت، و دعوت برده‌ای را به نان جوین میپذیرفت‌.


مربوط به :شرح حدیثی از پیامبر اعظم(ص) درباره مؤمنانی که مرتبه‌شان از صحابه بالاتر است - 1398/10/01
عنوان فیش :درجه والای مومنانی که پیغمبر (صلی الله علیه واله) را ندیده اند
کلیدواژه(ها) : اصحاب پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم), حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

اَخبَرَنا اَبُو الحَسَنِ مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ مَخلَدٍ قالَ: حَدَّثَنا اَبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَمرِو بنِ البَختَریِّ الرَّزّازُ اِملاءً فِی السَّنَةِ المُقَدَّمِ ذِکرُها قالَ: حَدَّثَنا سَعدانُ بنُ نَصرٍ قالَ: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُصعَبٍ القِرقِسانیُّ قالَ: حَدَّثَنا الاَوزاعیُّ، عَن اَسیدِ بنِ خالِدِ بنِ دُرَیکٍ، عَن عَبدِ اللهِ بنِ مُحَیریزٍ قالَ: قُلتُ‌ لِرَجُلٍ‌ مَن‌ اَصحابُ‌ النَّبیّ‌ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) -قَالَ الاَوزاعیُّ: حَسِبتُ اَنا اَنَّهُ یُکَنّى اَبا جُمُعَةٍ- حَدِّثنا حَدیثاً سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) قالَ: لَاُحَدِّثَنَّکَ حَدیثاً جَیِّداً: تَغَدَّینا یَوماً مَعَ رَسولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) وَ مَعَنا اَبو عُبَیدَةَ بنُ الجَرّاحِ فَقُلنا: یا رَسولَ اللهِ هَل اَحَدٌ خَیرٌ مِنّا، اَسلَمنا مَعَکَ وَ جاهَدنا مَعَکَ قالَ: بَلى قَومٌ مِن اُمَّتی یَأتونَ مِن بَعدِکُم فَیُؤمِنونَ بی.(۱)

عن عبدالله بن مُحَیریز قُلتُ‌ لِرَجُلٍ‌ مَن‌ اَصحابُ‌ النَّبیّ‌ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) -قَالَ الاَوزاعیُّ: حَسِبتُ اَنا اَنَّهُ یُکَنّى اَبا جُمُعَةٍ- حَدِّثنا حَدیثاً سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه)
شخص [عبدالله بن‌محیریز] فرصت پیدا کرده، دستش به یکی از اصحاب پیغمبر -که اوزاعی میگوید گمان میکنم این شخصی که از او نقل میکند، کنیه‌اش اباجمعه بود- رسیده و میخواهد استفاده کند؛ میگوید: یک حدیثی که از پیغمبر شنیدی را برای ما نقل کن.

قالَ: لَاُحَدِّثَنَّکَ حَدیثاً جَیِّداً: تَغَدَّینا یَوماً مَعَ رَسولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) وَ مَعَنا اَبو عُبَیدَةَ بنُ الجَرّاحِ فَقُلنا: یا رَسولَ اللهِ هَل اَحَدٌ خَیرٌ مِنّا، اَسلَمنا مَعَکَ وَ جاهَدنا مَعَکَ
آن صحابی گفت که یک حدیث خوبی برایتان نقل میکنم؛ یک روز مثلاً صبحانه یا ناهار در خدمت حضرت بودیم و غذا خوردیم؛ ابوعبیده که جزو رجال معروفِ دوروبرِ پیغمبر بود [حضور داشت و گفتیم:] شما کسی بهتر از ما هم می‌شناسید؟ اوّل که به تو ایمان آوردیم، اسلام را اختیار کردیم؛ بعد هم که با تو آمدیم و جنگ کردیم؛ بهتر از این چه میشود؟ شما کسی بهتر از ما را سراغ دارید؟

قالَ: بَلى قَومٌ مِن اُمَّتی یَأتونَ مِن بَعدِکُم فَیُؤمِنونَ بی
پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمودآن کسانی که به من ایمان می‌آورند، در حالی که من را ندیده‌اند، از شما افضلند. در دعای سمات میخوانید که «وَ آمَنّا بِهِ وَ لَم ‌نَرَهُ صِدقاً وَ عَدلاً»؛(۲) یعنی به پیغمبر ایمان آوردیم -«صِدقاً وَ عَدلاً» قید «آمَنّا» است- در حالی که پیغمبر را ندیده‌ایم. آن کسانی که آن وجود نورانی را ندیده‌اند، آن معجزات را ندیده‌اند، آن تأثیرِ نَفَس را ندیده‌اند، آن کسانی آن تجسّم توحید، تجسّم اخلاق، تجسّم فضیلت، تجسّم همه‌ی آرزوهایی را که ممکن است به ذهنِ برترینِ انسانها برسد -که رسول اکرم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌و آله) بود- ندیده‌اند، در عین حال به او ایمان آورده‌اند و وظایف شرعی‌شان را انجام داده‌اند و جهاد در راه خدا هم کرده‌اند، معلوم است که از شما افضلند؛ درست است؛ مقتضای عقل و قاعده هم همین است.
امام (رضوان ‌الله ‌علیه) فرمودند این کسانی که امروز هستند، از اصحاب پیغمبر، یا بالاترند یا کمتر نیستند؛ واقعش همین است. آن جوانِ مؤمنِ مخلصی که از همه‌ی لذّات زندگی، از همه‌ی آرزوهای جوانی، از همه‌ی شهوات، خواسته‌ها، از زندگیِ راحت، از پدر و مادر، از همسر، از فرزند چشم میپوشد، میرود در راه خدا جهاد [میکند] -حالا یا در جبهه‌های دفاع مقدّس، مثل آن دورانها، یا در جبهه‌ی دفاع از حرم، مثل زمان ما، یا دفاع از امنیّت، فرق نمیکند- از آنها بالاترند. قدر این حالت را باید دانست؛ و قدردانی‌اش هم به این است که واقعاً و حقیقتاً آن جوری که از ما توقّع هست عمل کنیم؛ بخصوص ما عمّامه‌ای‌ها که خب مرجعِ دینِ مردم محسوب میشویم و دینشان را از ما میخواهند سؤال کنند، تقیّد به دین داشته باشیم. و اگر ماها از جهت تقوا و پرهیزکاری و ورع از محارم و بی‌رغبتی به جلوه‌های مادّیِ دنیا و زیبایی‌های دنیا و مانند اینها، تقیّد را به خودمان تحمیل کنیم و وادار کنیم خودمان را به این معنا، مسلّماً بهتر از آنها هستیم.
1 )
امالی طوسی، مجلس چهاردهم، ص ۳۹۱؛

اَخبَرَنا اَبُو الحَسَنِ مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ مَخلَدٍ قالَ: حَدَّثَنا اَبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَمرِو بنِ البَختَریِّ الرَّزّازُ اِملاءً فِی السَّنَةِ المُقَدَّمِ ذِکرُها قالَ: حَدَّثَنا سَعدانُ بنُ نَصرٍ قالَ: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُصعَبٍ القِرقِسانیُّ قالَ: حَدَّثَنا الاَوزاعیُّ، عَن اَسیدِ بنِ خالِدِ بنِ دُرَیکٍ، عَن عَبدِ اللهِ بنِ مُحَیریزٍ قالَ: قُلتُ‌ لِرَجُلٍ‌ مَن‌ اَصحابُ‌ النَّبیّ‌ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) -قَالَ الاَوزاعیُّ: حَسِبتُ اَنا اَنَّهُ یُکَنّى اَبا جُمُعَةٍ- حَدِّثنا حَدیثاً سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) قالَ: لَاُحَدِّثَنَّکَ حَدیثاً جَیِّداً: تَغَدَّینا یَوماً مَعَ رَسولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) وَ مَعَنا اَبو عُبَیدَةَ بنُ الجَرّاحِ فَقُلنا: یا رَسولَ اللهِ هَل اَحَدٌ خَیرٌ مِنّا، اَسلَمنا مَعَکَ وَ جاهَدنا مَعَکَ قالَ: بَلى قَومٌ مِن اُمَّتی یَأتونَ مِن بَعدِکُم فَیُؤمِنونَ بی.
ترجمه :
عبداﷲبن‌محیریز گفته است: به مردی از اصحاب پیامبر -که اوزاعی [از راویان این حدیث] گفته گمان میکنم که کنیه‌اش ابوجمعه بود- گفتم حدیثی از رسول خدا که خودت آن را شنیده باشی برایمان بگو. او گفت حدیثی خوب برایتان خواهم گفت: روزی با رسول خدا صبحانه میخوردیم و ابوعبیدة‌بن‌جرّاح هم با ما بود که گفتیم: آیا مردمانی بهتر از ما هستند، حال آنکه به تو اسلام آوردیم و به همراهت جنگیدیم؟ ایشان فرمود: آری! گروهی از امّتم پس از شما می‌آیند که [ندیده] به من ایمان می‌آورند.


مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ - 1398/08/24
عنوان فیش :وجود مقدّس پیغمبر، برترین نقطه‌ی عالم امکان
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
به معنای واقعی کلمه، وجود مقدّس پیغمبر قلّه‌ی عالم وجود و برترین نقطه‌ی عالم امکان است. قرآن، خود را «نور» توصیف کرده است؛ در قرآن یکی از تعبیراتی که درباره‌ی خود قرآن شده است «نور» است: قَد جٰاءَکُم مِنَ اللهِ نورٌ وَکِتٰبٌ مُبین؛(1) قرآن نور است. از همسر مکرّم پیغمبر اسلام نقل شده است که درباره‌ی پیغمبر سؤال کردند، ایشان در جواب گفت «کان خُلقه القرآن»؛(2) یعنی قرآن مجسّم؛ پس پیغمبر هم نور است. نور وسیله‌ی روشنایی و وسیله‌ی حیات انسان است، پیغمبر وسیله‌ی روشنایی و حیات جوامع انسانی است. اینها چیزهایی است که بشر بتدریج به اینها خواهد رسید. به معنای واقعی کلمه، وجود مقدّس پیغمبر نور است که آن شاعر عرب هم میگوید «ولد الهدیٰ فالکائنات ضیاء»؛ به معنای واقعی کلمه همین جور است. «و فم الزّمان تبسّم و ثناء»؛ خدا کند که دنیای اسلام این جور باشد؛ در روز ولادت پیغمبر بر لبان دنیای اسلام تبسّم باشد، غم و اندوه ننشیند؛ این آرزوی ما است.
1 ) سوره مبارکه المائدة آیه 15
يا أَهلَ الكِتابِ قَد جاءَكُم رَسولُنا يُبَيِّنُ لَكُم كَثيرًا مِمّا كُنتُم تُخفونَ مِنَ الكِتابِ وَيَعفو عَن كَثيرٍ ۚ قَد جاءَكُم مِنَ اللَّهِ نورٌ وَكِتابٌ مُبينٌ
ترجمه :
ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان می‌کردید روشن می‌سازد، به سوی شما آمد؛ و از بسیاری از آن، (که فعلاً افشای آن مصلحت نیست،) صرف نظر می‌نماید. (آری،) از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد.

2 )
مسند احمد، احمد بن حنبل، ج ۶، ص ۱۶۳؛ الطبقات الكبرى ، ابن سعد، ج ‏۱، ص ۲۷۳؛ مجموعة ورام (تنبيه الخواطر)، ورام بن ابی فراس، ج‏ ۱، ص ۸۹؛ شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید : ج ۶ ص ۳۴۰

سألت عائشة فقلت أخبرني عن خلق رسول الله صلى الله عليه وسلم فقالت «كان خلقه القرآن »
ترجمه :
سعد بن هشام گوید از عایشه پرسیدم؛ مرا از اخلاق رسول خدا (ص) آگاه کن او پاسخ داد: براستی که اخلاق پیامبر (ص) همان قرآن بود.


مربوط به :بیانات در دیدار دیدار مسئولان نظام و میهمانان خارجی شرکت‌کننده در بیست و پنجمین کنفرانس وحدت اسلامی - 1390/11/21
عنوان فیش :تربیت پیغمبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) برای بزرگ‌ترین رسالت دوران تاریخ بشر
کلیدواژه(ها) : امت بزرگ اسلامی, حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
ما مسلمانها برای اینکه راه هدایت را پیدا کنیم، کافی است شخصیت پیغمبر را بشناسیم. عقیده‌ی ما البته این است که همه‌ی بشریت از وجود پیغمبر باید استفاده کنند و میکنند، اما اولی‌ به استفاده، ما امت اسلامی هستیم. این موجود عظیم، دارای خُلُق عظیم، این شخصیتی که خدای متعال او را برای بزرگترین رسالت دوران تاریخ بشر تربیت کرد که امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «انّ اللَّه عزّ و جلّ ادّب نبیّه فاحسن ادبه فلمّا اکمل له الادب قال انّک لعلی خلق عظیم ثمّ فوّض الیه امر الدّین و العباد لیسوس عباده»؛(1) خدای متعال این شخصیت عظیم را پرورید، تربیت کرد، رشد داد، همه‌ی لوازم یک کار عظیم تاریخی را در این وجود مطهر و مقدس فراهم کرد، بعد این بار سنگین را بر دوش او گذاشت؛ این بار سنگین رسالت تاریخی را. لذا امروز که روز هفده ربیع‌الاول است، روز ولادت نبی مکرم است، شاید بتوان گفت بزرگترین عید بشریت در طول تاریخ انسانی است که یک چنین انسان عظیمی را خدای متعال هدیه کرد به بشر، به تاریخ بشر؛ و این بزرگوار هم به لوازم این کار قیام کرد.
1 )
الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج ‏1، ص 266، ح 4؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏17، ص 4، ح 3؛

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ- إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ‏ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ‏ عِبَادَهُ‏ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِی شَيْ‏ءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّه‏ ... .
ترجمه :
فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام صادق(علیه السلام) به يكى از ياران قيس ماصر مى‏فرمود: خداوند عز و جل پيامبرش را تربيت كرد و نيكو تربيتش كرد و چون ادب و تربيتِ او را به كمال رساند، فرمود:" همانا تو داراى خويى والا هستى". آن گاه، كار دين و امّت را به او واگذار كرد تا بندگانِ او را تربيت و اداره كند. پس فرمود:" آنچه پيامبر به شما فرمود، به كار گيريد و از آنچه شما را از آن نهى كرد، باز ايستيد". پيامبر خدا، هدايتْ‏شده و توفيقْ‏يافته بود و به وسيله" روح القُدُس" تأييد و كمك مى‏شد. در هيچ امرى از امور اداره مردم، دچار لغزش و خطا نمى‏شد؛ چرا كه آراسته به آداب الهى بود.


مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1389/05/27
عنوان فیش :استغفار برای همه است حتی برای پیغمبر (صلی الله علیه و اله)
کلیدواژه(ها) : توبه, حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
این توبه و انابه که فرمودند، قدم اوّلش این است که به عیب کار توجه کنیم، بفهمیم کجای کار ما اشکال دارد؛ خطامان کجاست، گناهمان کجاست، تقصیرمان کجاست. از شخص خودمان هم شروع کنیم، تا بعد برسیم به دایره‌های جماعی وسیع‌تر. اول شخص خود را محاسبه کنیم، ببینیم کجا اشتباه کردیم؛ این وظیفه‌ی همه است. از ما آدمهای معمولی که تقصیر و گناه و خطا در کارمان زیاد است، بگیرید تا انسانهای برجسته، تا بندگان صالح خدا، حتّی تا اولیاءاللَّه؛ آنها هم همین جورند، آنها هم احتیاج به استغفار دارند، آنها هم احتیاج به توبه دارند. روایتی است از نبی مکرم اسلام (صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم)، که این حدیث را هم شیعه نقل کرده‌اند، هم اهل سنت نقل کرده‌اند. از قول حضرت نقل شده است که فرمود: «انّه لیغان علی قلبی»(1)؛ دل من را غبار میگیرد، ابر میگیرد. «یغان»، «غین» به معنای «غیم» است؛ یعنی ابر. مثل روی خورشید را، روی ماه را که ابر بپوشاند، یک حالت تیرگی نسبی، جلوگیری از آن درخشش. فرمود: «لیغان علی قلبی»؛ گاهی دل مرا آن حالت ابرآلودگی و مه‌آلودگی فرا میگیرد. «و انّی لأستغفر اللَّه کلّ یوم سبعین مرّة»؛ در هر روزی من هفتاد مرتبه استغفار میکنم. پیغمبر این جمله را میفرماید؛ آن روح ملکوتی، آن ذات پاک. در یک روایت دیگر - که این از طرق ماست - دارد که «کان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله یتوب الی اللَّه فی کلّ یوم سبعین مرّة».(2) اینجا دیگر تعبیر توبه دارد. از قول امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که پیغمبر روزی هفتاد مرتبه توبه میکرد، «من غیر ذنب»(3)؛ بدون اینکه گناهی کرده باشد. خوب، پیغمبر که معصوم است؛ از چی توبه میکند؟ مرحوم فیض (رحمة اللَّه علیه) میگوید: «انّ ذنوب الأنبیاء و الأوصیاء علیهم السّلام لیس کذنوبنا بل انّما هو ترک دوام الذّکر و الاشتغال بالمباحات». ممکن است در کوچه و بازار و زندگی معمولی برای نبی و ولی لحظه‌ی غفلتی پیش بیاید؛ آن چیزی که اکثریت زندگی ما را تشکیل میدهد، برای او ممکن است یک لحظه‌ای پیش بیاید، مشغول و سرگرم به یک امر مباحی بشود؛ خود همین برای پیغمبر استغفار دارد. بنابراین، این مخصوص ما نیست؛ این برای همه است.
1 )
صحيح مسلم، مسلم نيشابوری ، ج 8 ، ص 72 ؛
سنن أبی داود، ابو داود، ج 1 ، ص 339؛
المستدرك علی الصحیحین ، حاكم نيشابوری ، ج 1 ، ص 511 ؛
مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج 5 ص 320 ؛ 
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 17 ص 44 ؛

إنه ليغان على قلبی وانی لأستغفر الله فی اليوم مائة مرة
ترجمه :
همانا كه قلبم را غبارى مى‏پوشاند و من روزى یكصد مرتبه از درگاه خدا آمرزش مى‏طلبم.

2 )
الكافی، ثقة الاسلام كلینی ج  2 ص  504  ؛
معاني‏الأخبار، شیخ صدوق، ص 383 ؛ 
وسائل‏الشيعة، شیخ حر عاملی، ج 7 ، ص 179 ؛ 
بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 84 ، ص 11 ؛

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً وَ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَبْعِينَ مَرَّةً قَالَ قُلْتُ كَانَ يَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ قَالَ كَانَ يَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ سَبْعِينَ مَرَّةً وَ يَقُولُ وَ أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ وَ أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ سَبْعِينَ مَرَّةً
ترجمه :
رسول خدا (ص) در هر روز هفتاد بار از خدا عز و جل طلب آمرزش مى‏ نمود و به درگاه خدا عز و جل هفتاد بار توبه مى‏كرد (راوى) گويد: گفتم: او مى‏فرمود: استغفر اللَّه ربى و اتوب اليه؟ در پاسخ فرمود: هفتاد بار مى‏فرمود: استغفر اللَّه، أستغفر اللَّه، و هفتاد بار مى‏فرمود: اتوب الى اللَّه، اتوب الى اللَّه.

3 )
الكافی ، شیخ كلینی، ج 2 ، ص 449 ؛ 
معاني‏الأخبار، شیخ صدوق، ص 383 ؛
وسائل‏الشيعة، شیخ حر عاملی، ج 16 ، ص 85 ؛ 
بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 44 ، ص 275 ؛

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ فَقَالَ هُوَ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ قَالَ قُلْتُ لَيْسَ هَذَا أَرَدْتُ أَ رَأَيْتَ مَا أَصَابَ عَلِيّاً وَ أَشْبَاهَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ع مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ فِی كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ »
ترجمه :
از امام صادق (ع) پرسيدم، كلام خدا كه مى‏گويد: «هر مصيبتى كه بر شما وارد آيد حاصل دستاوردهاى شما است». فرمود: و از خیلی از گناهان نیز می گذرد و می آمرزد. گفتم این را نخواستم، آيا حوادث ناگوارى كه بر على و فرزندانش وارد آمد، اثر دستاوردهاى آنان بود؟ فرمود: همانا رسول خدا (ص) در هر شبانه روزى صد نوبت توبه و استغفار مى‏كرد، با آن كه گناهى مرتكب نشده بود.


مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) - 1387/05/09
عنوان فیش :استقامت در راه حق، درسی از بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), مقاومت, بعثت پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم), شعب ابی‌طالب
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
وقتی که در مرحله‌ی اول بعثت، بعد از آنی که با گذشت سه سال یا بیشتر - که دعوت پنهانی بود، مخفی بود - پیغمبر توانسته بود سی، چهل نفر را مسلمان بکند، بعد امر الهی آمد که: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین. انّا کفیناک المستهزءین» (1) علنی کن، برو توی میدان، پرچم را به دست بگیر و کار را علنی کن. پیغمبر آمد وسط میدان و قضایائی که شنیده‌اید. بزرگان و صنادید قریش و زرمندان و زورمندان آن جامعه به خود ترسیدند و لرزیدند. اولین کاری که کردند، تطمیع آن بزرگوار بود. آمدند پیش جناب ابی‌طالب گفتند که این برادرزاده‌ی تو اگر ریاست میخواهد، ما ریاست مطلق خودمان را به او میدهیم؛ اگر ثروت میخواهد، آنقدر به او ثروت میدهیم که از همه‌ی ما ثروتمندتر بشود؛ اگر مایل است پادشاهی کند، ما او را به عنوان پادشاه خودمان انتخاب میکنیم. بگوئید از این حرفهائی که میزند، دست بردارد. جناب ابی‌طالب که بر جان پیغمبر میترسید و از توطئه‌ی آنها بیمناک بود، پیش پیغمبر آمد و گفت بزرگان مکه این پیغام را دادند؛ شاید نصیحت کرد، توصیه کرد که حالا شما هم یک خرده‌ای کوتاه بیائید؛ این ایستادگی به این اندازه دیگر چرا؛ لازم نیست. پیغمبر فرمود: «یا عمّ! واللَّه لو وضعوا الشّمس فی یمینی و القمر فی شمالی لاعرض عن هذا الامر لا افعله حتّی اظهره اللَّه او یذهب بما فیه» عموجان! اگر خورشید را در دست راست من بگذارند، ماه را در دست چپ من بگذارند، برای اینکه من از این هدف دست بکشم، سوگند به خدا این کار را نمیکنم؛ تا وقتی یا خدا ما را پیروز کند یا همه‌ی ما از بین برویم.
بعد در روایت دارد که «ثمّ اغرورقت عیناه من الدّمع»؛ چشم مبارک پیغمبر لبریز اشک شد و از جا بلند شد. ابوطالب این ایمان، این استقامت را وقتی که دید، منقلب شد و گفت: «یابن اخی اذهب و قل ما احببت»؛ برو هرکاری که میخواهی بکن؛ هدفت را دنبال کن. «واللَّه لا اسلّمنّک بشی‌ء» (2) سوگند به خدا من تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم. این ایستادگی، ایستادگی می‌آفریند. این استقامت از پیغمبر، ریشه‌ی استقامت را در ابوطالب مستحکم میکند. این پایبندی به هدف، نترسیدن از دشمن، طمع نورزیدن در آنچه که در دست دشمن است، دل نبستن به امتیازی که دشمن میخواهد بدهد در مقابل متوقف کردن این راه، ایستادگی می‌آفریند، آرامش به وجود می‌آورد، اعتماد به راه و به هدف و به خدائی که این هدف متعلق به اوست، به وجود می‌آورد. لذا سی، چهل نفر بیشتر نبودند. همین سی، چهل نفر در مقابل آن همه مشکلات، آن همه دشواریها ایستادند و روز به روز زیاد شدند. روز به روز در مکه میدیدند که با عمار چه میکنند، با بلال چه معامله‌ای میشود، سمیه و یاسر چه جور زیر شکنجه قرار میگیرند و شهید میشوند؛ اینها را میدیدند، در عین حال ایمان می‌آوردند. پیشرفت حق اینجوری است. صرفاً در حالت آسایش، در حالت امن و امان پرچم حق را بلند کردن و پای آن سینه زدن، حق پیش نمیرود. حق آن وقتی پیش میرود که صاحب حق، پیرو حق، در راه پیشرفت حق از خود استقامت و استحکام نشان بدهد.
آیه‌ی قرآن میفرماید: «محمّد رسول اللَّه و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم» (3) اشداء بر کفار معنایش این نیست که با کفار دائم در حال جنگند. اشداء، شدت، یعنی استحکام، استواری، خورده نشدن. یک فلزی زنگ میزند، خورده میشود، پوک میشود، از بین میرود؛ یک فلز هم قرنهای متمادی که بگذرد، دچار خوردگی و زنگ‌زدگی و پوسیدگی و پوکی نمیشود. اشداء یعنی این. شدت یعنی استحکام. استحکام یک وقت در میدان جنگ است، یک جور بروز میکند؛ یک وقت در میدان گفتگوی با دشمن است، یک جور بروز میکند. شما ببینید پیغمبر در جنگهای خود، آنجائی که لازم بود با طرف خود و دشمن خود حرف بزند، چه جوری حرف میزند. سرتا پای نقشه‌ی پیغمبر استحکام است؛ استوار، یک ذره خلل نیست. در جنگ احزاب پیغمبر با طرفهای مقابل وارد گفتگو شد، اما چه گفتگوئی! تاریخ را بخوانید. اگر جنگ است، با شدت؛ اگر گفتگو است، با شدت؛ اگر تعامل است، با شدت؛ با استحکام. این معنای اشداء علی الکفار است.
رحماء بینهم، یعنی در بین خودشان که هستند، نه؛ اینجا دیگر خاکریز نرم است، انعطاف وجود دارد؛ اینجا دیگر آن شدت و آن صلابت نیست. اینجا باید دل داد و دل گرفت. اینجا باید با هم با تعاطف رفتار کرد.
همان ایستادگیِ اول بعثت، منجر میشود به استقامت عجیب سه سال در شعب ابی‌طالب. شوخی نیست؛ سه سال در یک دره‌ای در مجاورت مکه، بدون آب، بدون گیاه، در زیر آفتاب سوزان. پیغمبر، جناب ابی‌طالب، جناب خدیجه، همه‌ی مسلمانها و همه‌ی خانواده‌هایشان توی این تکه - شکاف کوه - زندگی کردند. راه هم بسته بود که برای اینها غذا نیاید، خوراک نیاید. گاهی در ایام موسم - که بر طبق سنن جاهلی آزاد بود، یعنی جنگ نبود - میتوانستند داخل شهر بیایند، اما تا میخواستند جنسی را در دکانی معامله کنند، ابوجهل و ابولهب و بقیه‌ی بزرگان مکه به نوکرها و فرزندان خودشان سفارش کرده بودند که هر وقت آنها خواستند جنسی را بخرند، شما وارد معامله شوید، دو برابر پول بدهید، جنس را شما بخرید و نگذارید آنها جنس بخرند. با یک چنین وضعیت سختی سه سال را گذراندند. این شوخی است؟
آن استقامت اوّلی، آن عمود مستحکم این خیمه، آن دل متوکل علی اللَّه است که چنین استقامتی را در فضا به وجود می‌آورد که آحاد صبر میکنند. شب تا صبح بچه‌ها از گرسنگی گریه میکردند که صدای گریه‌ی بچه‌ها از توی شعب ابی‌طالب به گوش کفار قریش میرسید و ضعفای آنها هم دلشان میسوخت؛ اما از ترس اقویا جرئت نمیکردند کمک کنند. اما مسلمان که بچه‌اش در مقابلش پرپر میزد - که چقدر در شعب مردند، چقدر بیمار شدند، چقدر گرسنگی کشیدند - تکان نخورد. امیرالمؤمنین به فرزند عزیزش محمد بن حنفیه فرمود: «تزول الجبال و لا تزل» (4) کوهها ممکن است تکان بخورند؛ از جا کنده شوند؛ تو از جا کنده نشو. این همان نصیحت پیغمبر است؛ این همان وصیت پیغمبر است. این است راه برخاستن امت اسلامی؛ بعثت امت اسلامی این است. این درس پیغمبر به ماست. بعثت این را به ما تعلیم میدهد.
صرف اینکه بنشینیم، بگوئیم آیه‌ای نازل شد و جبرئیلی آمد و پیغمبر مبعوث به رسالت شد و خوشحال بشویم که کی ایمان آورد و کی ایمان نیاورد، مسئله‌ای را حل نمیکند. مسئله این است که ما باید از این حادثه - که مادر همه‌ی حوادث دوران حیات مبارک پیغمبر است - درس بگیریم. همه‌ی این بیست‌وسه سال درس است.
من یک وقت به بعضی دوستان گفتم زندگی پیغمبر را میلی متری باید مطالعه کرد. هر لحظه‌ی این زندگی یک حادثه است؛ یک درس است؛ یک جلوه‌ی عظیم انسانی است؛ تمام این بیست‌وسه سال همینجور است. جوانهای ما بروند تاریخ زندگی پیغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببینند چه اتفاقی افتاده است. اگر شما می‌بینید امتی به این عظمت به وجود آمد - که امروز هم بهترین حرفها، بهترین راهها، بزرگترین درسها، شفابخش‌ترین داروها برای بشریت توی همین مجموعه‌ی امت اسلامی است - این جور به وجود آمد، گسترش پیدا کرد و ریشه‌دار شد. والّا صرف اینکه حق با ما باشد، ما پیش نمیرویم؛ حق همراه با ایستادگی. امیرالمؤمنین - بارها من این جمله را از آن بزرگوار نقل کردم - در جنگ صفین فرمود: «لا یحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر». (5) این پرچم را کسانی میتوانند بلند کنند که اولاً بصیرت داشته باشند، بفهمند قضیه چیست، هدف چیست؛ ثانیاً صبر داشته باشند. صبر یعنی همین استقامت، ایستادگی، پابرجائی. این را ما باید از بعثت درس بگیریم.

امام عزیز ما رشحه‌ای از آن چشمه‌ی فیاض بود که توانست این بساط عظیم را در دنیا راه بیندازد. امام هم قلبش پر بود از ایمان به راه خود. همان طور که فرمود: «آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ آمن باللَّه و رسله و ملائکته».(6) خود پیغمبر اول مؤمن بود.

در انقلاب ما خود امام بزرگوار، اول مؤمن به این راه بود و از همه قلبش سرشارتر بود از ایمان به این راه و این هدف؛ میفهمید، میدانست دارد چه کار میکند؛ عظمت کار را میفهمید، الزامات این کار را هم میفهمید که اولین الزام این کار این بود که با توکل به خدا در این راه محکم بایستد. محکم ایستاد. جوانان این ملت هم با ایستادگی او ایستادگی پیدا کردند؛ آحاد این مردم هم وقتی که این چشمه‌ی صبر و سکینه لبریز شد و سرازیر شد، آنها را فرا گرفت. آنها هم «هو الّذی انزل السّکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم» شدند. این سکینه وقتی که بر دل انسانها نازل میشود، ایمان انسان زیاد میشود. بعد میفرماید: « وللَّه جنود السّماوات و الأرض». (7) از چه میترسید؟ سپاه زمین و آسمان مال خداست. با خدا باش، این سپاه زمین و آسمان مال شماست؛ در اختیار شماست. این سنتهای الهی است.
1 ) سوره مبارکه الحجر آیه 94
فَاصدَع بِما تُؤمَرُ وَأَعرِض عَنِ المُشرِكينَ
ترجمه :
آنچه را مأموریت داری، آشکارا بیان کن! و از مشرکان روی گردان (و به آنها اعتنا نکن)!

1 ) سوره مبارکه الحجر آیه 95
إِنّا كَفَيناكَ المُستَهزِئينَ
ترجمه :
ما شرّ استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد؛

2 )
شرح‏ نهج‏البلاغة ، ابن ابی الحدید معتزلی ج  14 ص 52 ؛

الفصل الأول إجلاب قريش على بنی هاشم و حصرهم فی الشعب فأما الكلام فی الفصل الأول فنذكر منه ما ذكره محمد بن إسحاق بن يسار فی كتاب السيرة و المغازی فإنه كتاب معتمد عند أصحاب الحديث و المؤرخين و مصنفه شيخ الناس كلهم. قال محمد بن إسحاق رحمه الله لم يسبق عليا ع إلى الإيمان بالله و رسالة محمد ص أحد من الناس اللهم إلا أن تكون خديجة زوجة رسول الله ص قال و قد كان ص يخرج و معه علی مستخفين من الناس فيصليان الصلوات فی بعض شعاب مكة فإذا أمسيا رجعا فمكثا بذلك ما شاء الله أن يمكثا لا ثالث لهما ثم إن أبا طالب عثر عليهما يوما و هما يصليان فقال لمحمد ص يا ابن أخی ما هذا الذی تفعله فقال أی عم هذا دين الله و دين ملائكته و رسله و دين أبينا إبراهيم أو كما قال ع بعثنی الله به رسولا إلى العباد و أنت أی عم أحق من بذلت له النصيحة و دعوته إلى الهدى و أحق من أجابنی إليه و أعاننی عليه أو كما قال فقال أبو طالب إنی لا أستطيع يا ابن أخی أن أفارق دينی و دين آبائی و ما كانوا عليه و لكن و الله لا يخلص إليك شي‏ء تكرهه ما بقيت فزعموا أنه قال لعلی أی بنی ما هذا الذی تصنع قال يا أبتاه آمنت بالله و رسوله و صدقته فيما جاء به و صليت إليه و اتبعت قول نبيه فزعموا أنه قال له أما إنه لا يدعوك أو لن يدعوك إلا إلى خير فالزمه. قال ابن إسحاق ثم أسلم زيد بن حارثة مولى رسول الله ص فكان أول من أسلم و صلى معه بعد علی بن أبی طالب ع. ثم أسلم أبو بكر بن أبی قحافة فكان ثالثا لهما ثم أسلم عثمان بن عفان و طلحة و الزبير و عبد الرحمن و سعد بن أبی وقاص فصاروا ثمانية فهم الثمانية الذين سبقوا الناس إلى الإسلام بمكة ثم أسلم بعد هؤلاء الثمانية أبو عبيدة بن الجراح و أبو سلمة بن عبد الأسد و أرقم بن أبی أرقم ثم انتشر الإسلام بمكة و فشا ذكره و تحدث الناس به و أمر الله رسوله أن يصدع بما أمر به فكانت مدة إخفاء رسول الله ص نفسه و شأنه إلى أن أمر بإظهار الدين ثلاث سنين فيما بلغنی. قال محمد بن إسحاق و لم تكن قريش تنكر أمره حينئذ كل الإنكار حتى ذكر آلهتهم و عابها فأعظموا ذلك و أنكروه و أجمعوا على عداوته و خلافه و حدب عليه عمه أبو طالب فمنعه و قام دونه حتى مضى مظهرا لأمر الله لا يرده عنه شي‏ء قال فلما رأت قريش محاماة أبی طالب عنه و قيامه دونه و امتناعه من أن يسلمه مشى إليه رجال من أشراف قريش منهم عتبة بن ربيعة و شيبة أخوه و أبو سفيان بن حرب و
ترجمه :


2 )
شرح‏ نهج‏ البلاغة ، ابن ابی الحدید معتزلی ج  14 ص 52 ؛

و أبو سفيان بن حرب و أبو البختری بن هشام و الأسود بن المطلب و الوليد بن المغيرة و أبو جهل عمرو بن هشام و العاص بن وائل و نبيه و منبه ابنا الحجاج و أمثالهم من رؤساء قريش فقالوا يا أبا طالب إن ابن أخيك قد سب آلهتنا و عاب ديننا و سفه أحلامنا و ضلل آراءنا فإما أن تكفه عنا و إما أن تخلی بيننا و بينه فقال لهم أبو طالب قولا رفيقا و ردهم ردا جميلا فانصرفوا عنه و مضى رسول الله ص على ما هو عليه يظهر دين الله و يدعو إليه ثم شرق الأمر بينه و بينهم تباعدا و تضاغنا حتى أكثرت قريش ذكر رسول الله ص بينها و تذامروا فيه و حض بعضهم بعضا عليه فمشوا إلى أبی طالب مرة ثانية فقالوا يا أبا طالب إن لك سنا و شرفا و منزلة فينا و إنا قد استنهيناك من ابن أخيك فلم تنهه عنا و إنا و الله لا نصبر على شتم آبائنا و تسفيه أحلامنا و عيب آلهتنا فإما أن تكفه عنا أو ننازله و إياك حتى يهلك أحد الفريقين ثم انصرفوا فعظم على أبی طالب فراق قومه و عداوتهم و لم تطب نفسه بإسلام ابن أخيه لهم و خذلانه فبعث إليه فقال يا ابن أخی إن قومك قد جاءونی فقالوا لی كذا و كذا للذی قالوا فأبق علی و على نفسك و لا تحملنی من الأمر ما لا أطيقه قال فظن رسول الله ص أنه قد بدا لعمه فيه بداء و أنه خاذله و مسلمه و أنه قد ضعف عن نصرته و القيام دونه فقال يا عم و الله لو وضعوا الشمس فی يمينی و القمر فی شمالی على أن أترك هذا الأمر ما تركته حتى يظهره الله أو أهلك ثم استعبر باكيا و قام فلما ولى ناداه أبو طالب أقبل يا ابن أخی فأقبل راجعا فقال له اذهب يا ابن أخی فقل ما أحببت فو الله لا أسلمك لشي‏ء أبدا........
ترجمه :


3 ) سوره مبارکه الفتح آیه 29
مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم ۖ تَراهُم رُكَّعًا سُجَّدًا يَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا ۖ سيماهُم في وُجوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجودِ ۚ ذٰلِكَ مَثَلُهُم فِي التَّوراةِ ۚ وَمَثَلُهُم فِي الإِنجيلِ كَزَرعٍ أَخرَجَ شَطأَهُ فَآزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوىٰ عَلىٰ سوقِهِ يُعجِبُ الزُّرّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الكُفّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنهُم مَغفِرَةً وَأَجرًا عَظيمًا
ترجمه :
محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می‌بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه‌های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامی‌دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.

4 ) خطبه 11 : از سخنان آن حضرت است به وقتى كه در نبرد جمل پرچم را به دست فرزندش محمّد حنفيه داد
تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ .
ترجمه :
اگر كوهها از جاى بجنبد تو ثابت باش. دندان بر دندان بفشار. سر خود را به خداوند بسپار. قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن. ديده به آخر لشگر دشمن بينداز. به وقت حمله چشم فروگير. و آگاه باش كه پيروزى از جانب خداى سبحان است

5 ) خطبه 173 : از خطبه‏هاى آن حضرت است در اينكه چه كسى شايسته خلافت است، و سفارش به تقوا و گريز از دنيا
أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِهِ . أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ وَ لَعَمْرِي لَئِنْ كَانَتِ الْإِمَامَةُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى يَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ فَمَا إِلَى ذَلِكَ سَبِيلٌ وَ لَكِنْ أَهْلُهَا يَحْكُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا ثُمَّ لَيْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَخْتَارَ أَلَا وَ إِنِّي أُقَاتِلُ رَجُلَيْنِ رَجُلًا ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ وَ آخَرَ مَنَعَ الَّذِي عَلَيْهِ أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا خَيْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَيْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ لَا يَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَيَّنُوا فَإِنَّ لَنَا مَعَ كُلِّ أَمْرٍ تُنْكِرُونَهُ غِيَراً . أَلَا وَ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَ تَرْغَبُونَ فِيهَا وَ أَصْبَحَتْ تُغْضِبُكُمْ وَ تُرْضِيكُمْ لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ وَ لَا مَنْزِلِكُمُ الَّذِي خُلِقْتُمْ لَهُ وَ لَا الَّذِي دُعِيتُمْ إِلَيْهِ أَلَا وَ إِنَّهَا لَيْسَتْ بِبَاقِيَةٍ لَكُمْ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَيْهَا وَ هِيَ وَ إِنْ غَرَّتْكُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْكُمْ شَرَّهَا فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِيرِهَا وَ أَطْمَاعَهَا لِتَخْوِيفِهَا وَ سَابِقُوا فِيهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِي دُعِيتُمْ إِلَيْهَا وَ انْصَرِفُوا بِقُلُوبِكُمْ عَنْهَا وَ لَا يَخِنَّنَّ أَحَدُكُمْ خَنِينَ الْأَمَةِ عَلَى مَا زُوِيَ عَنْهُ مِنْهَا وَ اسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ الْمُحَافَظَةِ عَلَى مَا اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَضُرُّكُمْ تَضْيِيعُ شَيْ‏ءٍ مِنْ دُنْيَاكُمْ بَعْدَ حِفْظِكُمْ قَائِمَةَ دِينِكُمْ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَنْفَعُكُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ دِينِكُمْ شَيْ‏ءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاكُمْ أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى الْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ الصَّبْرَ .
ترجمه :
رسول خدا امين وحى، و آخرين فرستادگان، و بشارت دهنده به رحمت، و بيم دهنده از عذاب او بود. اى مردم، آن كه تواناترين مردم به حكومت، و داناترين آنان به امر خدا در كار حكومت است از همه به حكومت شايسته‏تر است. اگر در مسأله حكومت فتنه جويى به فتنه برخيزد بازگشت به حق از او خواسته مى‏شود و اگر امتناع ورزيد كشته مى‏شود. به جانم سوگند، اگر جز با حضور همه مردم امامت منعقد نگردد چنين كارى شدنى نيست، ولى آنان كه حضور دارند ثبوت حكومت را بر غائبان حكم مى‏كنند، پس فرد حاضر حق رويگردانى، و غائب حق انتخاب غير را ندارد. بدانيد كه من با دو نفر مى‏جنگم: مردى كه چيزى را ادعا كند كه حق او نيست، و كسى كه رويگردان شود از چيزى كه بر عهده اوست. بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش مى‏كنم، كه تقوا بهترين چيزى است كه عباد حق يكديگر را به آن سفارش مى‏كردند، و از بهترين عاقبتها نزد خداست. بين شما و اهل قبله باب جنگ گشوده شده، و اين پرچم را به دوش نمى‏كشد مگر آن كه اهل بصيرت و استقامت و داناى به موارد حق باشد. پس آنچه را به آن مأمور مى‏شويد انجام دهيد، و از آنچه‏ نهى مى‏گرديد باز ايستيد، و در كارى تا دقيقا بررسى نكنيد شتاب نورزيد، زيرا آنچه را شما (از روى جهل) منكر آن هستيد ما را قدرت تغيير آن هست. بدانيد دنيايى كه نسبت به آن آرزومنديد و به آن ميل داريد، و آن گاهى شما را به خشم و زمانى به خشنودى مى‏برد، نه خانه شماست و نه منزلى كه براى آن آفريده شده‏ايد، و نه جايى كه شما را به آن دعوت كرده‏اند. بدانيد كه دنيا براى شما باقى نمى‏ماند و شما هم در آن باقى نخواهيد ماند، اگر دنيا شما را به ظاهرش فريفت از شرّش نيز بيم داد. پس به خاطر بيم دهيش از آنچه فريبتان مى‏دهد چشم پوشى كنيد، و به خاطر ترساندنش از طمع به آن خوددارى نماييد، و در دنيا براى آخرتى كه به آن دعوت شده‏ايد بر يكديگر پيشى گيريد، و با عمق دل از دنيا روى بگردانيد، نبايد احدى از شما به خاطر چيزى از دنيا كه از او گرفته شده چون كنيز ناله بزند. و با شكيبايى بر طاعت خدا و محافظت بر آنچه از كتابش كه حفظ آن را از شما خواسته است نعمت خدا را بر خود تمام كنيد. بدانيد در صورتى كه پايه دين خود را حفظ نموده باشيد. از دست دادن متاع دنيا به شما زيانى وارد نكند. و بدانيد در صورت تباه كردن دين آنچه از دنيا حفظ كرده‏ايد به شما سودى ندهد. خداوند دلهاى ما و شما را متوجه حق كند، و شكيبايى را به ما و شما ارزانى دارد

6 ) سوره مبارکه البقرة آیه 285
آمَنَ الرَّسولُ بِما أُنزِلَ إِلَيهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤمِنونَ ۚ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ ۚ وَقالوا سَمِعنا وَأَطَعنا ۖ غُفرانَكَ رَبَّنا وَإِلَيكَ المَصيرُ
ترجمه :
پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. (و او، به تمام سخنان خود، کاملاً مؤمن می‌باشد.) و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آورده‌اند؛ (و می‌گویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمی‌گذاریم (و به همه ایمان داریم). و (مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم)؛ و بازگشت (ما) به سوی توست.»

7 ) سوره مبارکه الفتح آیه 4
هُوَ الَّذي أَنزَلَ السَّكينَةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا إيمانًا مَعَ إيمانِهِم ۗ وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ۚ وَكانَ اللَّهُ عَليمًا حَكيمًا
ترجمه :
او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است.


مربوط به :بیانات در دیدار معلمان استان فارس - 1387/02/12
عنوان فیش :پیامبر(صلی الله علیه و آله)، معلمی آسان‌ساز
کلیدواژه(ها) : آموزش و پرورش, حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
یک حدیثی از پیغمبر اکرم - غیر از آیات قرآن که: «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»(1) که چند جای قرآن تکرار شده - است که تعلیم را به پیامبر نسبت میدهد. آن حدیث این است که: «انّ اللَّه لم یبعثنی معنّتا و لا متعنّتا ولکن بعثنی معلّما میسّرا»(2)؛ خدا من را معلم مبعوث کرده است؛ معلمِ میسّر، یعنی آسان‌ساز. زندگی را برای متعلمین خودم با آموزشهای خودم آسان میسازم و کار را بر آنها آسان میکنم. این آسان‌سازی، غیر از آسان‌گیری است؛ یعنی سهل‌انگاری نیست. من معنّت و متعنّت نیستم. نه خودم را دچار پیچ و خمهای دشوار زندگی میکنم، نه مردم را؛ بلکه با تعلیم خود، مردم را به راه راست، راه صحیح، راه آسفالته، صراط مستقیم هدایت میکنم. آسان‌سازی یعنی این. انسان گاهی به یک هدفی میخواهد دست پیدا کند، راه را بلد نیست. سنگ و خاک و خاشاک و بلندی‌های نفسگیر؛ دائم برو بالا، دائم بیا پائین، آخرش هم یا میرسد، یا نمیرسد؛ این تعنّت است. یک وقت نه، یک آدم آشنا و واردی همراهش میرود و آن انسان وارد میگوید آقا! از اینجا برو، هم راه هموار است، هم نزدیک است، هم حتماً شما را به هدفت میرساند. «معلّماً میسّرا» یعنی این. شأن معلم این است.
1 ) سوره مبارکه آل عمران آیه 164
لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنينَ إِذ بَعَثَ فيهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ
ترجمه :
خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت؛ که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.

1 ) سوره مبارکه الجمعة آیه 2
هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الأُمِّيّينَ رَسولًا مِنهُم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ
ترجمه :
و کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می‌خواند و آنها را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!

2 )
صحيح مسلم ، مسلم النيسابوری  ج 4  ص 188 ؛ 
فتح الباری ،ابن حجر ج 8  ص 401 ؛ 
كنز العمال ، متقی هندی ج 11ص 424 ؛

دخل أبو بكر يستأذن على رسول الله صلى الله عليه وسلم فوجد الناس جلوسا ببابه لم يؤذن لاحد منهم قال فأذن لأبی بكر فدخل ثم اقبل عمر فاستأذن فاذن له فوجد النبی صلى الله عليه وسلم جالسا حوله نساؤه واجما ساكتا قال فقال لأقولن شيئا اضحك النبی صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله لو رأيت بنت خارجة سألتنی النفقة فقمت إليها فوجأت عنقها فضحك رسول الله صلى الله عليه وسلم وقال هن حولی كما ترى يسألننی النفقة فقام أبو بكر إلى عائشة يجأ عنقها فقام عمر إلى حفصة يجأ عنقها كلاهما يقول تسألن رسول الله صلى الله عليه وسلم ما ليس عنده فقلن والله لا نسأل رسول الله صلى الله عليه وسلم شيئا ابدا ليس عنده ثم اعتزلهن شهرا وتسعا وعشرين ثم نزلت عليه هذه الآية يا أيها النبی قل لأزواجك حتى بلغ للمحسنات منكن اجرا عظيما قال فبدأ بعائشة فقال يا عائشة انى أريد ان اعرض عليك امرا أحب ان لا تعجلی فيه حتى تستشيری أبويك قالت وما هو يا رسول الله فتلا عليها الآية قالت أفيك يا رسول الله استشير أبوی بل اختار الله ورسوله والدار الآخرة وأسألك ان لا تخبر امرأة من نسائك بالذی قلت قال لا تسألنی امرأة منهن الا أخبرتها ان الله لم يبعثنی معنتا ولا متعنتا ولكن بعثنی معلما ميسرا
ترجمه :



مربوط به :‌بیانات در دیدار کارگزاران نظام در روز عید سعید فطر - 1386/07/21
عنوان فیش :وحدت مسلمین در عید فطر وسیله کرامت و شرف پیامبر(صلی الله علیه وآله)
کلیدواژه(ها) : عید فطر, حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), وحدت
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
نماز عید فطر هم مظهری از همین وحدت در هر نقطه‌ای از نقاط دنیای اسلام است. لذا در این دعائی که ما در قنوت میخوانیم؛ «الّذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمّد (صلّی اللَّه علیه و اله) ذخرا و شرفا و کرامتا و مزیدا»(1)؛ برای وجود مقدس نبی اکرم این عید یک ذخیره است، وسیله‌ی شرف است، وسیله‌ی کرامت و ازدیاد مقام عالیِ متعالیِ آن وجود مقدس است. کِی این خصوصیات حاصل میشود؟ آن وقتی که این عید، عید آشتی‌کنان دلهای مسلمانان با یکدیگر باشد. هم در ابعاد ملی این حرف صادق است، هم در ابعاد وسیع امت اسلامی این حرف صادق است. در ابعاد ملی همچنانیکه ملت بزرگ ما در طول سالیان پس از انقلاب تا امروز تجربه کرده است، اتحاد و اتفاق کلمه، وسیله‌ی عزت اوست، وسیله‌ی قدرت اوست.
1 )
إقبال الأعمال ، سید بن طاووس، ج ‏1 ، 288 ؛
تهذیب الاحكام ، شیخ طوسی، ج 3، ص 133؛
من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 1، ص 532 ؛
مصباح‏ المتهجد، شیخ طوسی، ص 654 ؛
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 87، ص 380 ؛

اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ أَهْلُ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَهْلُ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ الْمَغْفِرَةِ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذَا الْيَوْمِ الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً [وَ كَرَامَةً] وَ مَزِيداً أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُدْخِلَنِی فِی كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُخْرِجَنِی مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا سَأَلَكَ بِهِ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعَاذَ [مِنْ شَرِّ مَا اسْتَعَاذَ] مِنْهُ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ [الْمُخْلِصُونَ‏]
ترجمه :
اى خدا اى شايسته عظمت و بزرگی، و اى شايسته بخشش و قدرت، و ای لایق گذشت و رحمت، و ای سزاوار تقوی و آمرزش، از تو درخواست مى‏كنم به حق اين روز كه براى مسلمانان عيد قرار دادى و براى محمد (ص) اندوخته و ارجمندی و زيادت [مقام] گردانيدى درخواست دارم كه بر محمد (ص) و خاندانش درود فرستى و مرا در هر خوبی كه محمد (ص) و خاندان محمد را داخل گردانيدى داخل سازى و از هر بدى كه محمد (ص) و خاندان محمد را خارج ساختى مرا نيز خارج گردانى. درود های تو بر محمد(ص) و تمام خاندان او باد. اى خدا من از تو درخواست مى‏كنم بهترین چيزى را كه بندگان نیكوكارت از تو درخواست كردند و پناه مى‏برم به تو از آنچه بندگان درستكارت [مخلصت] به تو پناه بردند.


مربوط به :بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت - 1386/06/04
عنوان فیش :توجه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به ماه شعبان نشان از اهمیت این ماه
کلیدواژه(ها) : ماه شعبان, حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
این ایام ماه شعبان را مغتنم بشمارید. در این صلوات شریف ظهرها می‌خوانید: «الّذی کان رسول‌اللَّه - صلّی اللَّه علیه و اله - یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایّامه بخوعا لک فی اکرامه و اعظامه الی محلّ حمامه»؛ یعنی پیغمبر تا لحظه‌ی مرگ هم ماه شعبان و روزها و شبهای شعبان را گرامی می‌داشتند و همه‌ی شعبانها در زندگی آن بزرگوار این‌طور بود؛ که بعد در همین صلوات می‌خوانید: «اللّهم فأعنّا علی الاستنان بسنّته فیه و نیل الشّفاعة لدیه»(1) سنت این بزرگوار را در این ماه ان‌شاءاللَّه ادامه بدهید؛ توجه، دعا، ذکر و آماده شدن برای ورود در ماه مبارک رمضان.
1 )
مصباح المتهجد ،شیخ طوسی  ص828 ؛
اقبال الاعمال ،سیدبن طاووس ص688 ؛ 
بلدالامین ،ابراهیم بن علی عاملی كفعمی ص 186؛

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلَائِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ الْفُلْكِ الْجَارِيَةِ فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ- الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِينَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَاةً كَثِيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضًا وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ- الْأَبْرَارِ الْأَخْيَارِ الَّذِينَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وَلَايَتَهُمْ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اعْمُرْ قَلْبِی بِطَاعَتِكَ وَ لَا تُخْزِنِی بِمَعْصِيَتِكَ وَ ارْزُقْنِی مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِمَا وَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ نَشَرْتَ عَلَيَّ مِنْ عَدْلِكَ وَ أَحْيِنِی تَحْتَ ظِلِّكَ وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ الَّذِی كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَدْأَبُ فِی صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ فِی لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فِی إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الِاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْهِ اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِيعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً وَ اجْعَلْنِی لَهُ مُتَّبِعاً حَتَّى أَلْقَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنِّی رَاضِياً وَ عَنْ ذُنُوبِی غَاضِياً قَدْ أَوْجَبْتَ لِی مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِی دَارَ الْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْيَار
ترجمه :
خداوندا بر محمد و خاندان محمد درود فرست [كسانی كه] درخت نبوت و جایگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و منشا و سرچشمه دانش و خاندان وحی [می باشند] خداوندا بر محمد و خاندان محمد درود فرست [كسانی كه] كشتی روان در گرداب های خطرناك [می باشند] كسی كه سوارش شد امان می یابد و كسی كه آن را رها نمود غرق می شود. آن كس كه از ایشان جلو افتاد، از دین جدا شود و آن كس كه از ایشان عقب افتاد، نابود است و كسی كه همراه آنان شد [به منزل مقصود] رسید. خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست، [كسانی كه] پناهگاه محكم و فریادرس انسان بیچاره و خوار و پناه فرار كنندگان و پناه پناهندگان [می باشند] و خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست درودی فراوان كه به توان و نیرویی از جانب خودت، برای ایشان سبب خشنودی و انجام حقوق محمد و خاندان محمد (ص) باشد. خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست و دلم را به اطاعت خود آباد كن و مرا به معصيت خود رسوا مكن و همدردى با كسى كه از روزیت براى او تنگ گرفته اى روزیم كن كه بر من از فضل خود وسعت رزق دادى و از عدالتت بر من منتشر كردى و مرا در زير سايه ات زنده كردى و اين ماه پيغمبر تو، سرور رسولانت است و اين شعبانى است كه آن را با رحمت و خشنودی خویش آكنده ساختی كه رسول خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد آن را روزه داشت و شب زنده دارى مى كرد براى تواضع به تو در اكرام و گراميداشت آن، و به همين حال تا هنگام مرگش بود. خدايا! ما را در اين ماه در پيروى روشش و رسيدن به شفاعت او ياری كن بارخدايا! ‍ او را برای ما شفيعى پذيرفته شده و راهى مستقيم به سوى خودت قرار بده ، و مرا پيرو او بگردان تا اینكه تو را در روز قيامت ملاقات كنم و از من راضى باشى و از گناهانم چشم بپوشى و برايم از طرف خودت رحمت و خشنودی واجب و لازم دانسته باشی و مرا در دارالقرار و جايگاه خوبان فرود آورى.


مربوط به :بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت - 1385/06/06
عنوان فیش :استمداد دائمی از خدا، از شاخصه‌های اصولگرایی
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), انس با خدا
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
«انس با خدا»، «انس با قرآن» و «استمداد دائمی از خدا»؛ این آخری - که از شاخصه‌های اصولگرایی است - تصمین‌کننده‌ی همه‌ی آن چیزهایی است که قبلاً عرض کردیم. انس با خدا یادتان نرود. ما بارها میگوییم که خدمات مسئولان نظام از هر عبادتی بالاتر است؛ این حرف درستی است و مبالغه هم در آن نیست. اما بدانید، این خدمات، آن وقتی خدمت خواهد شد و آن وقتی با خلوص و درخشش و شفافیت خود باقی خواهد ماند که شما دلتان با خدا مأنوس باشد. اگر دل از خدا غافل شد، اگر دل رابطه‌ی خودش را با ذکر و توجه و خشوع از دست داد، همین خدمتی که ما میگوییم بالاترین عبادت است، همین خدمت، مشوب خواهد شد؛ اصلاً به کلی مشوب می‌شود و در آن اغراض و هواها میآید. جهاد در میدان جنگ و میدان نظامی که این‌قدر عظمت دارد، اگر با اهداف خدایی نباشد و بدون ارتباط با خدا باشد، به یک چیز کم‌ارزش یا بی‌ارزش و گاهی هم ضد ارزش، تبدیل میشود! لذا من بر این امر تأکید و اصرار دارم؛ بخصوص حالا که ماه شعبان هم هست. در این صلوات ماه شعبان - صلواتی که وارد شده و اول ظهر خوانده میشود - «الّلهم صلّ علی محمّد و آل محمّد شجرة النبوّة و موضع الرّسالة»، تا میرسد به اینجا «و هذا شهر نبیّک سیّد رسلک شعبان الّذی حففته منک بالرّحمة و الرّضوان»؛ این ماه پوشیده و محفوف‌شده‌ی به رحمت و رضوان الهی است؛ آن وقت «الّذی کان رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایّامه بخوعا لک فی اکرامه و اعظامه الی محل حمامه»(1) یعنی تا دم مرگ، پیغمبر این حالت را حفظ کرد؛ ماه شعبان که میشد، ماه صیام و قیام پیغمبر بود - قیام یعنی برخاستن در نیمه‌های شب و تضرع، ذکر و خشوع، و صیام هم که روزه‌ی روز هست - این روش پیغمبر بود. ببینید پیغمبر با آن عظمت مقامش و با آن رسیدن به عالی‌ترین مرتبه‌ی عصمت، در عین حال از این تلاش و مجاهدتی که او را دائم به خدا نزدیکتر و متذکرتر کند، تا دم مرگ باز نمی‌ایستاد. چون پیغمبر هم روزبه‌روز تکامل پیدا میکرد. پیغمبرِ سال اول بعثت با پیغمبرِ سال بیست‌وسوم بعثت، یک‌جور نبودند؛ پیغمبر بیست‌وسه سال در تقرب پروردگار جلو رفته بود. اما حتّی تا همان سال آخر هم - که مراحل عالی انسانیت که اصلاً در عقل هیچ انسانی نمی‌گنجد، او طی کرده بود - از ذکر و ارتباط و اتصال و خشوع غافل نمیماند. ماها که خیلی عقبیم، خیلی احتیاج داریم. ما بیشتر از آن بزرگوار احتیاج داریم؛ منتها همت ما آن‌قدر نیست. به هر حال، ارتباط با قرآن را، نماز اول وقت را، قرآن خواندنِ هر روز را، توجه و ذکر و استمداد از خداوند را، متوسل شدن در آن جاهایی که کار مشکل میشود، آن جاهایی که بار سنگین میشود و از خدا طلب کمک کردن، اینها را فراموش نکنید، اینها بسیار مهم است.
1 )
مصباح المتهجد ،شیخ طوسی  ص828 ؛
اقبال الاعمال ،سیدبن طاووس : ص688 ؛ بلدالامین ،ابراهیم بن علی عاملی كفعمی :ص 186؛

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلَائِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ الْفُلْكِ الْجَارِيَةِ فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ- الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِينَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَاةً كَثِيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضًا وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ- الْأَبْرَارِ الْأَخْيَارِ الَّذِينَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وَلَايَتَهُمْ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اعْمُرْ قَلْبِی بِطَاعَتِكَ وَ لَا تُخْزِنِی بِمَعْصِيَتِكَ وَ ارْزُقْنِی مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِمَا وَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ نَشَرْتَ عَلَيَّ مِنْ عَدْلِكَ وَ أَحْيِنِی «8» تَحْتَ ظِلِّكَ وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ الَّذِی كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَدْأَبُ فِی صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ فِی لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فِی إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الِاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْهِ اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِيعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً وَ اجْعَلْنِی لَهُ مُتَّبِعاً حَتَّى أَلْقَاهُ «9» يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنِّی رَاضِياً وَ عَنْ ذُنُوبِی غَاضِياً قَدْ أَوْجَبْتَ لِی مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِی دَارَ الْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْيَار
ترجمه :
خداوندا بر محمد و خاندان محمد درود فرست [كسانی كه] درخت نبوت و جایگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و منشا و سرچشمه دانش و خاندان وحی [می باشند] خداوندا بر محمد و خاندان محمد درود فرست [كسانی كه] كشتی روان در گرداب های خطرناك [می باشند] كسی كه سوارش شد امان می یابد و كسی كه آن را رها نمود غرق می شود. آن كس كه از ایشان جلو افتاد، از دین جدا شود و آن كس كه از ایشان عقب افتاد، نابود است و كسی كه همراه آنان شد [به منزل مقصود] رسید. خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست، [كسانی كه] پناهگاه محكم و فریادرس انسان بیچاره و خوار و پناه فرار كنندگان و پناه پناهندگان [می باشند] و خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست درودی فراوان كه به توان و نیرویی از جانب خودت، برای ایشان سبب خشنودی و انجام حقوق محمد و خاندان محمد (ص) باشد. خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست و دلم را به اطاعت خود آباد كن و مرا به معصيت خود رسوا مكن و همدردى با كسى كه از روزیت براى او تنگ گرفته اى روزیم كن كه بر من از فضل خود وسعت رزق دادى و از عدالتت بر من منتشر كردى و مرا در زير سايه ات زنده كردى و اين ماه پيغمبر تو، سرور رسولانت است و اين شعبانى است كه آن را با رحمت و خشنودی خویش آكنده ساختی كه رسول خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد آن را روزه داشت و شب زنده دارى مى كرد براى تواضع به تو در اكرام و گراميداشت آن، و به همين حال تا هنگام مرگش بود. خدايا! ما را در اين ماه در پيروى روشش و رسيدن به شفاعت او ياری كن بارخدايا! ‍ او را برای ما شفيعى پذيرفته شده و راهى مستقيم به سوى خودت قرار بده ، و مرا پيرو او بگردان تا اینكه تو را در روز قيامت ملاقات كنم و از من راضى باشى و از گناهانم چشم بپوشى و برايم از طرف خودت رحمت و خشنودی واجب و لازم دانسته باشی و مرا در دارالقرار و جايگاه خوبان فرود آورى.


مربوط به :‌ بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1383/08/24
عنوان فیش :ذخیره، شرف و کرامت عید فطر برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)
کلیدواژه(ها) : عید فطر, حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
در دعای قنوت نماز عید فطر می‌خوانیم که: «اسألک بحقّ هذا الیوم الّذی جعلته للمسلمین عیدا»؛ این روز را خدای متعال عید مسلمانان قرار داده است؛ یعنی روزی که برای مسلمانان همواره خاطره‌انگیز است: اجتماع مردم، آشنایی مردم با یکدیگر و نو کردن روز و روزگار و روش زندگی. در دنباله‌ی این جمله می‌خوانیم که: «و لمحمّد (صلی‌اللَّه‌علیه‌وآله) ذخراً و شرفاً و کرامتاً و مزیدا»(1)؛ برای پیغمبر ذخیره، شرف، کرامت و مزید است؛ مایه‌ی افزایش و گسترش میراث معنوی پیغمبر است. ما امت اسلامی چه زمانی می‌توانیم این روز را به معنای حقیقی خود برای خودمان عید قرار بدهیم و برای پیامبر مکرّممان مایه‌ی شرف و سربلندی بسازیم؟ آن‌وقتی که به اشاره‌ی دست پیغمبر توجه کنیم و بر طبق آن حرکت کنیم.
1 )
إقبال الأعمال ، سید بن طاووس، ج ‏1 ، 288 ؛
تهذیب الاحكام ، شیخ طوسی، ج 3، ص 133؛
من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 1، ص 532 ؛
مصباح‏ المتهجد، شیخ طوسی، ص 654 ؛
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 87، ص 380 ؛

اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ أَهْلُ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَهْلُ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ الْمَغْفِرَةِ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذَا الْيَوْمِ الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً [وَ كَرَامَةً] وَ مَزِيداً أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُدْخِلَنِی فِی كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُخْرِجَنِی مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا سَأَلَكَ بِهِ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعَاذَ [مِنْ شَرِّ مَا اسْتَعَاذَ] مِنْهُ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ [الْمُخْلِصُونَ‏]
ترجمه :
اى خدا اى شايسته عظمت و بزرگی، و اى شايسته بخشش و قدرت، و ای لایق گذشت و رحمت، و ای سزاوار تقوی و آمرزش، از تو درخواست مى‏كنم به حق اين روز كه براى مسلمانان عيد قرار دادى و براى محمد (ص) اندوخته و ارجمندی و زيادت [مقام] گردانيدى درخواست دارم كه بر محمد (ص) و خاندانش درود فرستى و مرا در هر خوبی كه محمد (ص) و خاندان محمد را داخل گردانيدى داخل سازى و از هر بدى كه محمد (ص) و خاندان محمد را خارج ساختى مرا نيز خارج گردانى. درود های تو بر محمد(ص) و تمام خاندان او باد. اى خدا من از تو درخواست مى‏كنم بهترین چيزى را كه بندگان نیكوكارت از تو درخواست كردند و پناه مى‏برم به تو از آنچه بندگان درستكارت [مخلصت] به تو پناه بردند.


مربوط به :بیانات در دیدار وزیر و مدیران وزارت اطلاعات - 1383/07/13
عنوان فیش :ماه شعبان، ماه دعا و ماه خضوع پیامبر(صلی الله علیه و آله)
کلیدواژه(ها) : ماه شعبان, حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
از این فرصتها استفاده کنید. الان ماه شعبان متأسفانه دارد تمام می‌شود. ماه شعبان، ماه دعا و ماه عبادت است. در همین صلواتی که در مفاتیح مقرر است: «الّذی کان رسول اللَّه (صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله) یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایّامه بخوعا لک فی اکرامه واعظامه الی محلّ حمامه»؛ پیغمبر تا دم مرگ، تا آخر عمر، ماه شعبان را بزرگ می‌داشت و در مقابل ماه شعبان خضوع می‌کرد و عادت داده بود خودش را به صیام و قیام در ماه شعبان. در دنباله‌ی این صلوات هست که: «اللّهم فاعنّا علی الاستنان بسنّته فیه»(1)؛ از خدا می‌خواهد که ما را هم موفق بدار که همان سنت پیغمبر را در ماه شعبان رعایت کنیم.
1 )
مصباح المتهجد ،شیخ طوسی  ص828 ؛
اقبال الاعمال ،سیدبن طاووس : ص688 ؛ بلدالامین ،ابراهیم بن علی عاملی كفعمی :ص 186؛

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلَائِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ الْفُلْكِ الْجَارِيَةِ فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ- الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِينَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَاةً كَثِيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضًا وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبِينَ- الْأَبْرَارِ الْأَخْيَارِ الَّذِينَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وَلَايَتَهُمْ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اعْمُرْ قَلْبِی بِطَاعَتِكَ وَ لَا تُخْزِنِی بِمَعْصِيَتِكَ وَ ارْزُقْنِی مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِمَا وَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ نَشَرْتَ عَلَيَّ مِنْ عَدْلِكَ وَ أَحْيِنِی «8» تَحْتَ ظِلِّكَ وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ الَّذِی كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَدْأَبُ فِی صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ فِی لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فِی إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الِاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْهِ اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِيعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً وَ اجْعَلْنِی لَهُ مُتَّبِعاً حَتَّى أَلْقَاهُ «9» يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنِّی رَاضِياً وَ عَنْ ذُنُوبِی غَاضِياً قَدْ أَوْجَبْتَ لِی مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِی دَارَ الْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْيَار
ترجمه :
خداوندا بر محمد و خاندان محمد درود فرست [كسانی كه] درخت نبوت و جایگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و منشا و سرچشمه دانش و خاندان وحی [می باشند] خداوندا بر محمد و خاندان محمد درود فرست [كسانی كه] كشتی روان در گرداب های خطرناك [می باشند] كسی كه سوارش شد امان می یابد و كسی كه آن را رها نمود غرق می شود. آن كس كه از ایشان جلو افتاد، از دین جدا شود و آن كس كه از ایشان عقب افتاد، نابود است و كسی كه همراه آنان شد [به منزل مقصود] رسید. خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست، [كسانی كه] پناهگاه محكم و فریادرس انسان بیچاره و خوار و پناه فرار كنندگان و پناه پناهندگان [می باشند] و خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست درودی فراوان كه به توان و نیرویی از جانب خودت، برای ایشان سبب خشنودی و انجام حقوق محمد و خاندان محمد (ص) باشد. خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست و دلم را به اطاعت خود آباد كن و مرا به معصيت خود رسوا مكن و همدردى با كسى كه از روزیت براى او تنگ گرفته اى روزیم كن كه بر من از فضل خود وسعت رزق دادى و از عدالتت بر من منتشر كردى و مرا در زير سايه ات زنده كردى و اين ماه پيغمبر تو، سرور رسولانت است و اين شعبانى است كه آن را با رحمت و خشنودی خویش آكنده ساختی كه رسول خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد آن را روزه داشت و شب زنده دارى مى كرد براى تواضع به تو در اكرام و گراميداشت آن، و به همين حال تا هنگام مرگش بود. خدايا! ما را در اين ماه در پيروى روشش و رسيدن به شفاعت او ياری كن بارخدايا! ‍ او را برای ما شفيعى پذيرفته شده و راهى مستقيم به سوى خودت قرار بده ، و مرا پيرو او بگردان تا اینكه تو را در روز قيامت ملاقات كنم و از من راضى باشى و از گناهانم چشم بپوشى و برايم از طرف خودت رحمت و خشنودی واجب و لازم دانسته باشی و مرا در دارالقرار و جايگاه خوبان فرود آورى.


مربوط به :شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه - 1383/03/10
عنوان فیش :شش خصلتی که پیامبر از آنها هر روز به خدا پناه میبرد
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), شرک, تعصب ملی, تعصبات مذهبی, غضب, رذایل اخلاقی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
عَن اَبی عَبدِ الله (عَلَیهِ السَّلام) قالَ: کانَ رَسولُ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) یَتَعَوَّذُ فی کُلِّ یَومٍ مِن سِتِّ خِصالٍ: مِنَ‌ الشَّکِ وَ الشِّرکِ وَ الحَمیَّةِ وَ الغَضَبِ وَ البَغیِ وَ الحَسَد.(۱)
کانَ رَسولُ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) یَتَعَوَّذُ فی کُلِّ یَومٍ مِن سِتِّ خِصال
پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه آله) هر روز از شش خصلت به خدای متعال پناه میبرد. معنای تقوا این است: مراقبت؛ مراقبت از خود، که هر روز انسان آن حفره‌ها و چاه‌ها و گودال‌هایی که سر راهش هست، اینها را بنشیند محاسبه کند و به خود تلقین کند مراقبت از اینها را. پیغمبر با مقام عصمت، در عین حال این قدر مراقب خود است! همین مراقبتها است که موجب آن عصمت هم میشود. این شش خصوصیّتی که پیغمبر هر روز از آنها به خدا پناه میبرد، اینها است:

مِنَ‌ الشَّک
اوّل، شک است. شک همیشه از جهل ناشی نمیشود که یک مبنایی برای انسان روشن نباشد، شک کند؛ نه، گاهی مبنا هم روشن است برای انسان. شک و تردیدِ نفْسانی، بسیاری از اوقات از وسوسه ناشی میشود؛ وارداتِ شیطانی نفْسِ انسان -که آن هم به نوبه‌ی خود معلول گرفتاری‌های ما و ابتلائات ما به امور دنیا است- شک ایجاد میکند.

وَ الشِّرک
پیغمبر از شرک به خدای متعال هر روز پناه میبرد. خب پیدا است که آن شرکِ جلی، خیلی دور از ساحت ماها است که در مقابل یک بتی مثلاً سجده کنیم؛ این پیدا است که مراد از شرک، شرک خفی است که انسان غیر خدا را به نحوی داخل کند در کاری که باید برای خدا انجام بگیرد. لذاست که انسان بایستی به طور دائم به خدای متعال پناه ببرد از این شرک که مِن حیث لا یشعر وارد میشود.

‌وَ الحَمِیَّة
و حمیّت یعنی جانب‌داریِ بی‌منطق؛ از یک کسی، از یک چیزی، از یک فکری، از یک راهی، از یک گروهی، از یک خطّی -به قول امروز، خط و خطوط- به طور بی‌منطق دفاع کند، جانب‌داری کند. اِذ جَعَلَ الَّذینَ کَفَروا فی قُلوبِهِمُ الحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الجاهِلِیَّة؛(۲) این از خصوصیّات کفّار بود در زمان پیغمبر که این چون خویشاوند ما است، این چون در قبیله‌ی ما است، این چون جزو رفقای ما است، این چون جزو مجموعه‌ی خطّ فکری ما است، هر غلطی کرد، ما بایستی سینه سپر کنیم و بیاییم از او دفاع کنیم. این چون همکار ما است در اداره، زیرمجموعه‌ی ما است و از این قبیل حرفها، باید سینه‌مان را سپر کنیم از او دفاع کنیم، ولو هیچ منطقی پشت سر این دفاعِ ما نباشد! این حمیّت است. این حمیّت، جانب‌داری، جانب‌داریِ گرم، همان حمایت است و مادّه‌ی حمایت و ریشه‌ی حمایت و مانند اینها از این اشراب شده. محکم دفاع کند از یک کسی، بدون هیچ منطقی.

وَ الغَضَب
و خشمگین شدن، که اختیاریِ انسان نیست؛ چون غضب، عقل را تحت تأثیر قرار میدهد. انسان واقعاً باید پناه ببرد! آدم وقتی عصبانی شد، خیلی از راه‌های فهم و بصیرت جلوی انسان بسته میشود، انسان نمیفهمد چه کار میکند؛ مثلِ آدمِ مست است.

وَ البَغی
و «بغی» یعنی دشمنی کردن علیه کسی، مجموعه‌ای، چیزی، آن هم بی‌دلیل. از روی احساسات نفْسانی، انسان با یک کسی بیخودی دشمنی کند؛ این بغی است.

وَ الحَسَد
و یکی هم حسد؛ از حسد هم باید پناه برد به خدا، که مایه‌‌ی رنج خود و دیگران است. گفت: «حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است». [سعدی. گلستان، باب اوّل؛ «توانم آنکه نیازارم اندرونِ کسی / حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است»] شما به حسود هیچ بدی‌ای هم نکرده‌اید، امّا او از درونِ خود دچار رنج است. یک نعمتی را در شما میبیند، یک فضیلتی را یا امتیازی را در شما میبیند، در آتش میسوزد. شما هم هیچ بدی‌ای به او نکرده‌اید امّا او بی‌دلیل با شما بد میشود. حسد! که این هم خیلی چیز خطرناکی است.
1 )
الخصال، ج‏1، ص: 329؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏69، ص: 126؛

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَعَوَّذُ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ سِتِّ خِصَالٍ مِنَ الشَّكِّ وَ الشِّرْكِ وَ الْحَمِيَّةِ وَ الْغَضَبِ وَ الْبَغْيِ وَ الْحَسَدِ.
ترجمه :
رسول خدا را عادت چنین بود که هر روز از شش چیز به خدا پناه‌ مىبرد؛ از شک و شرک و جانبداری بیجا و خشم و ستم و رشک

2 ) سوره مبارکه الفتح آیه 26
إِذ جَعَلَ الَّذينَ كَفَروا في قُلوبِهِمُ الحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الجاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلىٰ رَسولِهِ وَعَلَى المُؤمِنينَ وَأَلزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوىٰ وَكانوا أَحَقَّ بِها وَأَهلَها ۚ وَكانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَليمًا
ترجمه :
(به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیّت داشتند؛ و (در مقابل،) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایسته‌تر و اهل آن بودند؛ و خداوند به همه چیز دانا است.


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران‌ - 1380/02/28
عنوان فیش :سکونت پیامبر در خانه فقیرترین مردم پس از ورود به مدینه
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), محرومین
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
ناقه‌ای که پیغمبر سوار آن بود، وارد شهر یثرب شد و مردم دور آن را گرفتند. در آن زمان، شهر مدینه، محلّه محلّه بود؛ هر محلّه‌ای هم برای خودش خانه‌ها، کوچه‌ها و حصار و بزرگانی داشت و متعلّق به قبیله‌ای بود: قبایل وابسته به اوس و قبایل وابسته به خزرج. وقتی شتر پیغمبر وارد شهر یثرب شد، جلوِ هر کدام از قلعه‌های قبایل که رسید، بزرگان بیرون آمدند و جلوِ شتر را گرفتند: یا رسول‌اللَّه! بیا این‌جا؛ خانه، زندگی، ثروت و راحتىِ ما در اختیار تو. پیغمبر فرمود: جلوِ این شتر را باز کنید؛ «انّها مأمورة»؛(1) دنبال دستور حرکت میکند؛ بگذارید برود. جلوِ شتر را باز کردند تا به محلّه بعدی رسید. باز بزرگان، اشراف، پیرمردان، شخصیّتها و جوانان آمدند جلوِ ناقه پیغمبر را گرفتند: یا رسول‌اللَّه! این‌جا فرود بیا؛ این‌جا خانه توست؛ هرچه بخواهی، در اختیارت میگذاریم؛ همه ما در خدمتت هستیم. فرمود: کنار بروید؛ بگذارید شتر به راهش ادامه دهد؛ «انّها مأمورة». همین‌طور محلّه به محلّه شتر راه میرفت تا به محلّه بنیالنجار - که مادر پیغمبر جزو این خانواده است - رسید. مردان بنیالنجار داییهای پیغمبر محسوب میشدند؛ لذا جلو آمدند و گفتند: یا رسول‌اللَّه! ما خویشاوند توییم؛ هستی ما در اختیار توست؛ در منزل ما فرود بیا. فرمود: نه؛ «انّها مأمورة»؛ کنار بروید. راه را باز کردند. شتر به فقیرنشین‌ترینِ محلّات مدینه آمد و در جایی نشست. همه نگاه کردند ببینند خانه کیست؛ دیدند خانه ابیایّوب انصاری است؛ فقیرترین یا یکی از فقیرترین آدمهای مدینه. خودش و خانواده مستمند و فقیرش آمدند و اثاث پیغمبر را برداشتند و داخل خانه بردند. پیغمبر هم به عنوان میهمان، وارد خانه آنها شد و به اعیان و اشراف و متنفّذان و صاحبانِ قبیله و امثال اینها دست رد زد؛ یعنی موضع اجتماعی خودش را مشخّص کرد؛ معلوم شد که این شخص، وابسته به پول و حیثیت قبیله‌ای و شرفِ ریاست فلان قبیله و وابسته به قوم و خویش و فامیل و آدمهای پُررو و پشت‌هم‌انداز و امثال اینها نیست و نخواهد شد. از همان ساعت و لحظه اوّل مشخّص کرد که در برخورد و تعامل اجتماعی، طرف کدام گروه و طرفدار کدام جمعیت است و وجود او برای چه کسانی بیشتر نافع خواهد بود. همه از پیغمبر و تعالیم او نفع میبرند؛ اما آن کس که محرومتر است، قهراً حقّ بیشتری می‌برد و باید جبران محرومیتش بشود. جلوِ خانه ابیایّوب انصاری، زمینِ افتاده‌ای بود. فرمود این زمین مال کیست؟ گفتند متعلّق به دو بچه یتیم است. پول از کیسه خود داد و آن زمین را خرید. بعد فرمود در این زمین مسجد میسازیم؛ یعنی یک مرکز سیاسی، عبادی، اجتماعی و حکومتی؛ یعنی مرکز تجمّع مردم. جایی به عنوان مرکزیّت لازم بود؛ لذا شروع به ساختن مسجد کردند. زمین مسجد را از کسی نخواست و طلب بخشیدگی نکرد؛ آن را با پول خود خرید. با این‌که آن دو بچه، پدر و مدافع نداشتند؛ اما پیغمبر مثل پدر و مدافع آنها، حقّشان را تمام و کمال رعایت کرد. وقتی بنا شد مسجد بسازند، خود پیغمبر جزو اوّلین کسان یا اوّلین کسی بود که آمد بیل را به دست گرفت و شروع به کندنِ پی مسجد کرد؛ نه به عنوان یک کار تشریفاتی، بلکه واقعاً شروع به کار کرد و عرق ریخت. طوری کار کرد که بعضی از کسانی که کناری نشسته بودند، گفتند ما بنشینیم و پیغمبر این‌طور کار کند!؟ پس ما هم میرویم کار میکنیم؛ لذا آمدند و مسجد را در مدت کوتاهی ساختند. پیغمبر - این رهبر والا و مقتدر - نشان داد که هیچ حقّ اختصاصی برای خودش قائل نیست. اگر بناست کاری انجام گیرد، او هم باید در آن سهمی داشته باشد.
1 )
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 339
 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏19، ص: 109

فِي كِتَابِ دَلَائِلِ النُّبُوَّةِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ الْمَدِينَةَ فَلَمَّا دَخَلَهَا جَاءَتِ الْأَنْصَارُ بِرِجَالِهَا وَ نِسَائِهَا فَقَالُوا إِلَيْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ دَعُوا النَّاقَةَ فَإِنَّهَا مَأْمُورَةٌ فَبَرَكَتْ عَلَى بَابِ أَبِي أَيُّوبَ فَخَرَجَتْ جَوَارٍ مِنْ بَنِي النَّجَّارِ يَضْرِبْنَ بِالدُّفُوفِ وَ هُنَّ يَقُلْنَ‏ نَحْنُ جَوَارٍ مِنْ بَنِي النَّجَّارِ. يَا حَبَّذَا مُحَمَّدٌ مِنْ جَارٍ. فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ أَ تُحِبُّونَنِي فَقَالُوا بَلَى‏ وَ اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَنَا وَ اللَّهِ أُحِبُّكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.
ترجمه :


1 )
إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القديمة)، النص، ص: 67

فَأَرْخَى زِمَامَ نَاقَتِهِ وَ مَرَّتْ تَخُبُّ بِهِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَى بَابِ الْمَسْجِدِ الَّذِي هُوَ الْيَوْمَ وَ لَمْ يَكُنْ مَسْجِداً وَ إِنَّمَا كَانَ مِرْبَداً لِيَتِيمَيْنِ مِنَ الْخَزْرَجِ يُقَالُ لَهُمَا سَهْلٌ وَ سُهَيْلٌ وَ كَانَا فِي حَجْرِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ فَبَرَكَتِ النَّاقَةُ عَلَى بَابِ أَبِي أَيُّوبَ خَالِدِ بْنِ يَزِيدَ فَنَزَلَ عَنْهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمَّا نَزَلَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ النَّاسُ وَ سَأَلُوهُ أَنْ يَنْزِلَ عَلَيْهِمْ فَوَثَبَتْ أُمُّ أَبِي أَيُّوبَ إِلَى الرَّحْلِ فَحَلَّتْهُ وَ أَدْخَلَتْهُ مَنْزِلَهَا فَلَمَّا أَكْثَرُوا عَلَيْهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَيْنَ الرَّحْلُ فَقَالُوا أُمُّ أَبِي أَيُّوبَ قَدْ أَدْخَلَتْهُ بَيْتَهَا فَقَالَ الْمَرْءُ مَعَ رَحْلِهِ‏ وَ أَخَذَ أَسْعَدُ بْنُ زُرَارَةَ بِزِمَامِ النَّاقَةِ فَحَوَّلَهَا إِلَى مَنْزِلِهِ وَ كَانَ أَبُو أَيُّوبَ لَهُ مَنْزِلٌ أَسْفَلُ وَ فَوْقَ الْمَنْزِلِ غُرْفَةٌ فَكَرِهَ أَنْ يَعْلُوَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي الْعُلْوُ أَحَبُّ إِلَيْكَ أَمِ السُّفْلُ فَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَعْلُوَ فَوْقَكَ فَقَالَ السُّفْلُ أَرْفَقُ بِنَا لِمَنْ يَأْتِينَا...
ترجمه :



مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از جوانان استان اردبیل‌ - 1379/05/05
عنوان فیش :لزوم حرکت در راه کمال انسانی در تمام لحظات زندگی
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), توبه, استغفار پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
من امروز مطالبی را که فکر کردم با شما(جوانان) در میان بگذارم، به سه قسم تقسیم کردم:
قسم اوّل، چند جمله‌ی معنوی است؛ برای این‌که همین فضای لطیف روحانی - که شما خودتان آن را خلق کرده‌اید - ادامه پیدا کند. یک جمله درباره‌ی مسأله‌ی سیاسی امروز و همیشه انقلاب؛ یک جمله درباره‌ی نگاه به دین؛ یک نصیحت هم در پایان به همه‌ی جوانان - هم به شما، هم به جوانانی که بعداً این سخن را خواهند شنید - عرض خواهم کرد.
آن جمله‌ی معنوی را از شیخ صفی‌الدّین اردبیلی اقتباس کردم؛ همین عارفِ عالمِ مفسّر و دانای معارف دین که قرنهاست در شهر شما خفته است. از شیخ صفی‌الدّین پرسیدند: شیخنا! پیغمبر فرموده است که من هر روز هفتاد بار استغفار می‌کنم(1) چرا؟ پیغمبر که گناه نمی‌کرد؛ و حتّی خدا در سوره‌ی فتح در مورد ترک اولای پیغمبر فرمود: «لیغفرلک اللَّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر»(2) او که بار وزر و وبالی بر دوش ندارد؛ استغفار چرا؟ شیخ در جواب گفت: پیغمبر با مجاهدت خود، با ذکر و با تلاش عظیم معنوی خود، هر روز مرحله‌ای از مراحل قرب به خدا را طی می‌کرد. پیغمبر هم با این‌که انسان کامل است، متوقّف نیست؛ اما ساحت قدس قرب الهی پایان ندارد. او هم باید هر روز یک مرحله پیش برود و هر روز یک مرحله جلو می‌رفت. پیغمبر وقتی به مرحله‌ی دیروز نگاه می‌کرد، آن را به صورت حجابی، بُعدی و دوری‌ای مشاهده می‌کرد؛ لذا از دوریِ دیروز استغفار می‌کرد. هر روز یک مرحله‌ی نو می‌گشود و از حضور در مرحله‌ی قبلی - که نسبت به موضع امروز، دوری بود - از خدا آمرزش می‌طلبید.
این درس بزرگی است؛ عمق معنا و بطن این سخن مثل اقیانوسهاست. یک لحظه توقّف در راه کمال انسانی جایز نیست. در این اقیانوس عظیم که بعضی از ما در آغاز راه تا قوزک پا و بعضی تا زانوانمان وارد شدیم، کسانی «دل به دریا زده» شنا می‌کنند و کسانی مرحله‌ها پیش رفتند، خود را نورانی کرده‌اند، از فراز مادّیات عالم و از فراز خواستهای حقیر و آرزوهای کوچک پرواز می‌کنند. دنیا را ندیده نمی‌گیرند، اما دنیا را هدف قرار نمی‌دهند. آن بلندپروازان این آسمان لایتناهی هم هر روز برای پروازی بلندتر، همّت تازه‌تری را به‌خرج می‌دهند.
1 )
مفتاح‏الفلاح،شیخ بهایی ص 150 ؛
بحارالأنوار، علامه مجلسی ج 17 ص  44 ؛ 
مستدرك ‏الوسائل، محدث نوری، ج 5، ص320، ح 5987؛«

إنه ليغان على قلبی و إنی لأستغفر بالنهار سبعين مرة
ترجمه :


2 ) سوره مبارکه الفتح آیه 2
لِيَغفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَيكَ وَيَهدِيَكَ صِراطًا مُستَقيمًا
ترجمه :
تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ای را که به تو نسبت می‌دادند ببخشد (و حقّانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید؛


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ - 1379/02/23
عنوان فیش :جوانمردی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در فتح مکه با شعار بخشش
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
در سال هشتم هجری، وقتی که پیامبر مکه را با آن عظمت و شکوه فتح کرد، گفت: «الیوم یوم المرحمة»(1)؛ امروز، روز گذشت و بخشش است؛ لذا انتقام نگرفت. این، جوانمردی آن بزرگوار بود.
1 )
شرح‏ نهج‏البلاغة ،ابن ابی الحدید ج 17 ص272 ؛

فوقف رسول الله ص و ناداه يا أبا سفيان بل اليوم يوم المرحمة اليوم أعز الله قريشا و أرسل إلى سعد فعزله عن اللواء
ترجمه :



مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ - 1379/02/23
عنوان فیش :استغفار و عبادت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای شکرگزاری از خداوند
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
غیر از ماه رمضان، در ماه شعبان و ماه رجب و در بقیه‌ی اوقات سال هم - آن‌طور که شنیدم - در آن هوای گرم، یک روز در میان روزه می‌گرفت. اصحاب او به او عرض کردند: یا رسول اللَّه! تو که گناهی نداری؛ «غفراللَّه لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخّر» - که در سوره‌ی فتح هم آمده: «لیغفر لک اللَّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر»(1) - این همه دعا و عبادت و استغفار چرا؟! می‌فرمود: «افلا اکون عبداً شکورا»(2)؛ آیا بنده‌ی سپاسگزار خدا نباشم که این همه به من نعمت داده است؟!
1 ) سوره مبارکه الفتح آیه 2
لِيَغفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَيكَ وَيَهدِيَكَ صِراطًا مُستَقيمًا
ترجمه :
تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ای را که به تو نسبت می‌دادند ببخشد (و حقّانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید؛

2 )
الكافی، ثقة الإسلام كلينى‏ ج 2 ص  95 ؛ 
الأمالي‏، شیخ طوسی،ص636  ؛ 
إرشادالقلوب، دیلمی، ج : 1 ص : 91 ؛ 
بشارةالمصطفى،طبری،ص66 ؛ 
بحارالأنوار،مجلسی،ج16،ص263 ؛

كانَ رَسُولُ اللَّهِ ص عِنْدَ عَائِشَةَ لَيْلَتَهَا فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَكَ وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ فَقَالَ يَا عَائِشَةُ أَ لَا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً قَالَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقُومُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَيْهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏
ترجمه :
امام باقر عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نزد عايشه بود، شبى كه نوبت او بود، به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله گفت: اى رسول خدا! چرا خودت را برنج مياندازى، با آنكه خدا گناه گذشته و آينده ترا آمرزيده است؟ فرمود: اى عايشه: آيا من بنده سپاسگزار خدا نباشم؟. و گفت: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روى انگشتهاى پايش ميايستاد تا خداى سبحانه و تعالى نازل فرمود: «طه ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه برنج افتى


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ - 1379/02/23
عنوان فیش :تواضع و زهد پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام)
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
[پیامبر (صلی الله علیه و آله)] سوار مرکب بی‌زین و برگ می‌شد. آن روزی که اسبهای قیمتی را با زین و برگهای مجهّز سوار می‌شدند و تفاخر می‌کردند، آن بزرگوار در بسیاری از جاها سوار بر درازگوش می‌شد. حالت تواضع به خود می‌گرفت. با دست خود، کفش خود را وصله می‌زد(1). این همان کاری است که شاگرد برجسته‌ی این مکتب - امیرالمؤمنین علیه‌السّلام - بارها انجام داد و در روایات راجع به او، این را زیاد شنیده‌اید.(2) در حالی که تحصیل مال از راه حلال را جایز می‌دانست و می‌فرمود: «نعم العون علی تقوی اللَّه الغنی»؛(3) بروید از طریق حلال - نه از راه حرام، نه با تقلّب، نه با دروغ و کلک - کسب مال کنید، خود او اگر مالی هم از طریقی به دستش می‌رسید، صرف فقرا می‌کرد.
1 )
مناقب آل أبی طالب عليهم‏السلام ، ابن شهر آشوب   مازندرانی ج 1 ص 145 ؛
الخرائج‏ و الجرائح،قطب الدین الراوندی ج2 ص 885 ؛

« أما آدابه فقد جمعها بعض العلماء و التقطها من الأخبار كان النبی ص احكم الناس و أحلمهم و أشجعهم و أعدلهم و أعطفهم لم تمس يده يد امرأة لا تحل و أسخى الناس لا يثبت عنده دينار و لا درهم فإن فضل و لم يجد من يعطيه و يجنه الليل لم يأو إلى منزله حتى يتبرأ منه إلى من يحتاج إليه لا يأخذ مما آتاه الله إلا قوت عامه فقط من يسير ما يجد من التمر و الشعير و يضع سائر ذلك فی سبيل الله و لا يسأل شيئا إلا أعطاه ثم يعود إلى قوت عامه فيؤثر منه حتى ربما احتاج قبل انقضاء العام إن لم يأته شي‏ء و كان يجلس على الأرض و ينام عليها و يأكل عليها و كان يخصف النعل و يرقع الثوب و يفتح الباب و يحلب الشاة و يعقل البعير فيحلبها و يطحن مع الخادم إذا أعيا و يضع طهوره بالليل بيده و لا يتقدمه مطرق و لا يجلس متكئا و يخدم فی مهنة أهله و يقطع اللحم و إذا جلس على الطعام جلس محقرا ..»
ترجمه :


2 ) خطبه 33 : از خطبه‏هاى آن حضرت است به هنگام خروجش براى جنگ با اهل بصره
قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ( عليه السلام ) بِذِي قَارٍ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ لِي مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِيمَةَ لَهَا فَقَالَ ( عليه السلام ) وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ : إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ( صلى الله عليه وآله ) وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً وَ لَا يَدَّعِي نُبُوَّةً فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ . أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَفِي سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا مَا عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ . مَا لِي وَ لِقُرَيْشٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ وَ إِنِّي لَصَاحِبُهُمْ بِالْأَمْسِ كَمَا أَنَا صَاحِبُهُمُ الْيَوْمَ وَ اللَّهِ مَا تَنْقِمُ مِنَّا قُرَيْشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا عَلَيْهِمْ فَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي حَيِّزِنَا فَكَانُوا كَمَا قَالَ الْأَوَّلُ : أَدَمْتَ لَعَمْرِي شُرْبَكَ الْمَحْضَ صَابِحاً * وَ أَكْلَكَ بِالزُّبْدِ الْمُقَشَّرَةَ الْبُجْرَا وَ نَحْنُ وَهَبْنَاكَ الْعَلَاءَ وَ لَمْ تَكُنْ * عَلِيّاً وَ حُطْنَا حَوْلَكَ الْجُرْدَ وَ السُّمْرَا
ترجمه :
عبد اللّه بن عباس گفت: در ذى قار بر امير المؤمنين عليه السّلام وارد شدم در حالى كه كفش خود را وصله مى‏زد، از من پرسيد: ارزش اين كفش چند است گفتم: هيچ. گفت: به خدا سوگند اين كفش پاره در نظر من از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اينكه بتوانم حقّى را اقامه و باطلى را دفع كنم. سپس بيرون آمد و خطبه‏اى براى مردم خواند و فرمود: خداوند سبحان محمّد صلّى اللّه عليه و آله را به نبوت بر انگيخت در حالى كه احدى از عرب كتاب خوان نبود، و ادّعاى نبوت نداشت. آن حضرت ايشان را رهبرى كرد تا در محل اصلى آدميت مستقر ساخت، و به زندگى نجات بخش رساند، تا كجى‏هاى آنان استقامت يافت، و احوال متزلزل آنان آرام گرديد. به خدا قسم من در ميان جمعيت اين لشكر بودم كه به سپاه كفر هجوم برديم تا فرار كردند. از جنگ عاجز نشدم و نترسيدم، اين بار هم وضع من مانند آن زمان است، بى‏شك باطل را مى‏شكافم تا حق از پهلوى آن بيرون آيد. مرا با قريش چه كار به خدا در روزگار كفرشان با آنان جنگيدم، امروز هم محض انحرافشان با آنان پيكار مى‏كنم، ديروز رويارويشان قرار داشتم، امروز هم در مقابلشان ايستاده‏ام. به خدا قسم قريش كينه‏اى از ما ندارد جز آنكه خدا ما را بر آنان برگزيد، و آنان را در زمره خود در آوريم، پس چنان بودند كه شاعر گفته: «به جان خودم سوگند كه بامدادان پيوسته شير خالص نوشيدى، و سر شير و خرماى بى‏هسته خوردى. ما اين مقام عالى را به تو داديم و تو مقامى نداشتى، ما بوديم كه پيرامون تو اسبان كوتاه مو و نيزه‏ها فراهم ساختيم»

3 )
الكافی،ثقة الإسلام كلينى‏ ج 5 ص71؛ 
من لایحضره الفقيه،صدوق،ج3،ص156 ؛
 تحف‏العقول،حرانی،ص49 ؛ 
بحارالأنوار،مجلسی،ج74،ص155 ؛

نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ الْغِنَى
ترجمه :



مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ - 1379/02/23
عنوان فیش :اهمیت دادن پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به آراستگی ظاهر
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
پیامبر از دوران کودکی، موجود نظیفی بود. برخلاف بچه‌های مکه و برخلاف بچه‌های قبایل عرب، نظیف و تمیز و مرتّب بود. در دوران نوجوانی، سر شانه کرده؛ بعد در دوران جوانی، محاسن و سر شانه کرده؛ بعد از اسلام، در دورانی که از جوانی هم گذشته بود و مرد مسنی بود - پنجاه، شصت سال سن او بود - کاملاً مقیّد به نظافت بود. گیسوان عزیزش که تا بناگوشش می‌رسید، تمیز؛ محاسن زیبایش تمیز و معطر. در روایتی دیدم که در خانه‌ی خود خُم آبی داشت که چهره‌ی مبارکش را در آن می‌دید - آن زمان چون آینه چندان مرسوم و رایج نبود - «کان یسوّی عمامته و لحیته اذا اراد ان یخرج الی اصحابه»؛(1) وقتی می‌خواست نزد مسلمانان و رفقا و دوستانش برود، حتماً عمامه و محاسن را مرتب و تمیز می‌کرد، بعد بیرون می‌آمد. همیشه با عطر، خود را معطّر و خوشبو می‌کرد. در سفرها با وجود زندگی زاهدانه - که خواهم گفت زندگی پیامبر به‌شدت زاهدانه بود - با خودش شانه و عطر می‌برد. سرمه‌دان برمی‌داشت، برای این‌که چشمهایش را سرمه بکشد؛ چون آن روز معمول بود مردها چشمهایشان را سرمه می‌کشیدند. هر روز چند مرتبه مسواک می‌کرد. دیگران را هم به همین نظافت، به همین مسواک، به همین ظاهرِ مرتّب دستور می‌داد. اشتباه بعضی این است که خیال می‌کنند ظاهر مرتّب باید با اشرافیگری و با اسراف توأم باشد؛ نه. با لباس وصله‌زده و کهنه هم می‌شود منظّم و تمیز بود. لباس پیامبر وصله زده و کهنه بود؛ اما لباس و سر و رویش تمیز بود. اینها در معاشرت، در رفتارها، در وضع خارجی و در بهداشت بسیار مؤثر است. این چیزهای به ظاهر کوچک، در باطن بسیار مؤثر است.
1 )
مكارم الأخلاق، رضى الدين حسن بن فضل طبرسى،‏ ص  96 ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 76، ص 307.

وَقَفَ رَجُلٌ عَلَى بَابِ النَّبِيِّ ص يَسْتَأْذِنُ عَلَيْهِ قَالَ فَخَرَجَ النَّبِيُّ ص فَوَجَدَ فِی حُجْرَتِهِ رَكْوَةً فِيهَا مَاءٌ فَوَقَفَ يُسَوِّي‏ لِحْيَتَهُ وَ يَنْظُرُ إِلَيْهَا فَلَمَّا رَجَعَ دَاخِلًا قَالَتْ لَهُ عَائِشَةُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْتَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَقَفْتَ عَلَى الرَّكْوَةِ تُسَوِّی لِحْيَتَكَ وَ رَأْسَكَ قَالَ يَا عَائِشَةُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِذَا خَرَجَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ إِلَى أَخِيهِ أَنْ يَتَهَيَّأَ لَهُ وَ أَنْ يَتَجَمَّل‏.
ترجمه :
پيامبر «ص»- به روايت امام صادق «ع»، از پدرش امام محمّد باقر «ع»: مردى بر در خانه پيامبر «ص» ايستاد و اجازه ورود خواست ... چون پيامبر «ص» خواست بيرون آيد در اتاق خود كاسه چرمين كوچكى ديد كه آب داشت، كمى ايستاد و در آن نگاه كرد تا ريش خود را صاف و مرتّب كند؛ هنگامى كه به درون خانه بازگشت عائشه گفت: يا رسول اللَّه، تو سرور فرزندان آدمى، و فرستاده پروردگار جهانيانى! در برابر اين كاسه چرمين (كه كمى آب دارد) مى‏‌ايستى و سر و ريشت را صاف مى‏‌كنى؟! فرمود: «اى عايشه! خدا دوست دارد هنگامى كه بنده مؤمنش به نزد برادر خود مى‏‌رود، خود را مرتّب و آراسته كند».


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران‌ - 1379/01/26
عنوان فیش :رفتار متواضعانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) با مردم
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
پیامبر در مقابل مردم مثل بندگان غذا می‌خورد و مثل بندگان می‌نشست؛ نه مثل اشراف‌زاده‌ها: «کان رسول‌اللَّه (ص) یأکل اکل العبد و یجلس جلوس العبد»؛(1) پیامبر جزو فامیلهای اشراف‌زاده بود؛ اما رفتار او با مردم خود، رفتار متواضعانه‌ای بود. به آنها احترام می‌کرد؛ به آنها فخر و تعنّد نمی‌فروخت؛ اما اشاره و نگاه مبارکش بر تن امپراتوران آن روز عالم - در سالهای آخر عمرش - لرزه می‌انداخت. این عزّت است.
1 )
المحاسن، احمد بن ابى عبد اللّه برقى‏ ج 2 ص 456 ح 386 ؛ 
بحارالأنوار،مجلسی،ج 16، ص 225 ؛ 
همان، ج 63 ،ص 419 ؛

كان رسول الله ص يأكل أكل العبد و يجلس جلوس العبد و يعلم أنه عبد
ترجمه :
رسول خدا بسان بندگان غذا می خورد و همانند آنان می نشست در حالیكه می دانست او بنده است.


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز عید فطر - 1377/10/28
عنوان فیش :عید فطر ذخیره، مایه‌ی شرف، کرامت و سربلندی پیامبر(صلی الله علیه و آله)
کلیدواژه(ها) : عید فطر, حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
عید سعید فطر را به همه‌ی شما حضّار عزیز - نمازگزاران - به همه‌ی ملت ایران و به همه‌ی مسلمانان جهان تبریک عرض می‌کنم. عیدی که طبق دعای مأثور قنوت نماز، عرض می‌شود: «الّذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمّد صلّی اللَّه علیه و آله ذخراً و شرفاً و کرامةً و مزیدا»(1)، عید مسلمانان و ذخیره و مایه‌ی شرف و کرامت و سربلندی پیامبر عظیم‌الشّأن اسلام است.
1 )
إقبال الأعمال ، سید بن طاووس، ج ‏1 ، 288 ؛
تهذیب الاحكام ، شیخ طوسی، ج 3، ص 133؛
من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 1، ص 532 ؛
مصباح‏ المتهجد، شیخ طوسی، ص 654 ؛
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 87، ص 380 ؛

اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ أَهْلُ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَهْلُ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ الْمَغْفِرَةِ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذَا الْيَوْمِ الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً [وَ كَرَامَةً] وَ مَزِيداً أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُدْخِلَنِی فِی كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُخْرِجَنِی مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا سَأَلَكَ بِهِ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعَاذَ [مِنْ شَرِّ مَا اسْتَعَاذَ] مِنْهُ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ [الْمُخْلِصُونَ‏]
ترجمه :
اى خدا اى شايسته عظمت و بزرگی، و اى شايسته بخشش و قدرت، و ای لایق گذشت و رحمت، و ای سزاوار تقوی و آمرزش، از تو درخواست مى‏كنم به حق اين روز كه براى مسلمانان عيد قرار دادى و براى محمد (ص) اندوخته و ارجمندی و زيادت [مقام] گردانيدى درخواست دارم كه بر محمد (ص) و خاندانش درود فرستى و مرا در هر خوبی كه محمد (ص) و خاندان محمد را داخل گردانيدى داخل سازى و از هر بدى كه محمد (ص) و خاندان محمد را خارج ساختى مرا نيز خارج گردانى. درود های تو بر محمد(ص) و تمام خاندان او باد. اى خدا من از تو درخواست مى‏كنم بهترین چيزى را كه بندگان نیكوكارت از تو درخواست كردند و پناه مى‏برم به تو از آنچه بندگان درستكارت [مخلصت] به تو پناه بردند.


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1374/11/20
عنوان فیش :سبقت شجاعانه امام علی(علیه السلام) در بیعت بر مرگ با پیامبر(صلی الله علیه و آله)
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), حضرت علی (علیه‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
نبیّ اکرم صلّی‌اللَّه‌علیه وآله‌وسلّم چندین بار به مناسبتهایی از مردم بیعت گرفت. یکی از این بیعتها که شاید از همه سختتر بود، «بیعت الشّجرة» یا بیعت رضوان در ماجرای حدیبیّه است. وقتی کار سخت شد، پیغمبر اکرم آن هزار و چند صد نفری را که دور و برش بودند، جمع کرد و فرمود: «از شما بر مرگ بیعت می‌گیرم. نباید فرار کنید. باید آن‌قدر بجنگید تا پیروز و یا کشته شوید!»(1) گمان می‌کنم آن حضرت جز همین یک بار، در هیچ جای دیگر چنین بیعتی از مسلمانان نگرفته است. باری؛ در میان آن جمعیت، همه رقم آدمی حضور داشت. آدمهای سست ایمان و - آن‌طور که نقل می‌کنند - آدمهای منافق در همین بیعت بودند. اوّلین کسی که بلند شد و گفت: «یا رسول‌اللَّه! بیعت می‌کنم» همین جوان نورس بود. جوانی بیست و چند ساله دستش را دراز کرد و گفت: «با تو بر مرگ بیعت می‌کنم.» بعد، دیگر مسلمانان تشجیع شدند و یکی پس از دیگری با پیغمبر بیعت کردند. آنهایی هم که دلشان نمی‌خواست، ناگزیر از بیعت شدند. «لقد رضی اللَّه عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشّجرة فعلم ما فی قلوبهم(2)».شجاعت امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام این‌گونه بود.
1 )
إعلام الورى بأعلام الهدى‏ ، أمين الإسلام طبرسى‏  ص   96 ؛
بحارالأنوار،علامه مجلسی ج  20 ص 361

... و فيها كانت غزوة الحديبية فی ذی القعدة خرج ص فی ناس كثير من أصحابه يريد العمرة و ساق معه سبعين بدنة و بلغ ذلك المشركين من قريش فبعثوا خيلا ليصدوه عن المسجد الحرام و كان يرى أنهم لا يقاتلونه لأنه خرج فی الشهر الحرام و كان من أمر سهيل بن عمرو و أبی جندل ابنه و ما فعله رسول الله ما شك به من زعم أنه ما شك إلا يومئذ فی الدين و أتى بريد بن ورقاء إلى قريش فقال لهم يا معشر قريش خفضوا عليكم فإنه لم يأت يريد قتالكم و إنما يريد زيارة بيت الله الحرام فقالوا و الله ما نسمع منك و لا تحدث العرب أنه دخلها عنوة و لا نقبل منه إلا أن يرجع عنا ثم بعثوا إليه بكر بن حفص و خالد بن الوليد و صدوا الهدی و بعث عثمان بن عفان إلى أهل مكة يستأذنهم أن يدخل مكة معتمرا فأبوا أن يتركوه و احتبس فظن رسول الله ص أنهم قتلوه فقال لأصحابه أ تبايعونی على الموت فبايعوه تحت الشجرة على أن لا يفروا منه أبدا ثم إنهم بعثوا سهيل بن عمرو فقال يا أبا القاسم إن مكة حرمنا و عزنا و قد تسامعت العرب بك أنك قد غزوتناو متى ما تدخل علينا مكة عنوة تطمع فينا فنتخطف و إنا نذكرك الرحم فإن مكة بيضتك التی تفلقت من رأسك قال فما تريد قال أريد أن أكتب بينی و بينك هدنة على أن أخليها لك فی قابل فتدخلها و لا تدخلها بخوف و لا فزع و لا سلاح إلا سلاح الراكب السيف فی القراب و القوس فدعا رسول الله ص علی بن أبی طالب ع فأخذ أديما أحمر فوضعه على فخذه ثم كتب بسم الله الرحمن الرحيم فقال سهيل بن عمرو هذا كتاب بيننا و بينك يا محمد فافتحه بما نعرفه و اكتب باسمك اللهم فقال ص و اكتب باسمك اللهم و امح ما كتبت فقال ع لو لا طاعتك يا رسول الله لما محوت ...
ترجمه :
... در ذى القعده سال ششم حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله با گروه زيادى از اصحاب خود براى عمره بطرف مكه حركت كردند، و هفتاد عدد شتر نيز براى قربانى با خود ميبردند، خبر عزيمت پيغمبر به مشركين مكه رسيد و آنها هم تصميم گرفتند با آن حضرت مقابله كنند، و لذا سواران خود را فرستادند تا راه آن جناب را بگيرند. پيغمبر تصميم داشت در اين سفر با مشركين جنگ نكند و براى همين جهت در ماه حرام بطرف مكه بيرون شد، سهيل بن عمرو با پسرش ابو جندل در اين هنگام راجع به رسالت پيغمبر در ترديد افتادند، و در مذهب خود كه مشرك و بت پرست بودند به شك درآمدند. بريد بن ورقاء نزد گروهى از قريش رفت و گفت: اى جماعت آرام بگيريد و ساكت باشيد، محمد براى جنگيدن به مكه نمى‏آيد، وى در نظر گرفته خانه خدا را زيارت كند، مشركين گفتند: ما اين حرف را از شما قبول نميكنم!، فردا اعراب خواهند گفت: محمد بزور و قدرت داخل مكه شده است، و ما اكنون ميل داريم محمد برگردد و به مكه داخل نشود. پس از اين مشركين بكر بن حفص و خالد بن وليد را فرستادند و آنها راه شترانى را كه براى «هدى» در پيشاپيش حركت ميكردند بستند، عثمان بن عفان از اهل مكه اذن گرفت تا براى انجام عمره به مكه وارد شود، وى پس از اينكه به مكه داخل شد، مشركين او را حبس كردند و از بازگشت وى جلوگيرى نمودند، پيغمبر گمان كرد كه مشركين وى را كشته‏اند. در اين هنگام به اصحاب خود فرمود: آيا حاضريد به مرگ با من بيعت كنيد؟ اصحاب اطاعت كردند و در زير درختى اجتماع كردند و با آن جناب بيعت كردند كه از ميدان جنگ فرار نكنند، پس از اين جريان مشركين سهيل بن عمرو را خدمت حضرت رسول فرستادند و گفتند: يا ابا القاسم! مكه موجب عزت و شرافت و محل امن و آسايش بوده است، اينك ملت عرب اطلاع دارد كه شما با ما در حال جنگ هستى. اكنون اگر شما وارد مكه شويد گمان خواهند كرد كه ما عاجزشده‏ايم، ناگهان بر سر ما خواهند ريخت و ما را از بين خواهند برد، و ما به خواطر خويشاوندى كه با شما داريم آرزومنديم شما از تصميم خود منصرف شويد، زيرا كه مكه محل نشو و نماى شما بوده؛ و مانند اين است كه از بدن شما جدا شده باشد، حضرت به سهيل ابن عمرو فرمود: اينك مقصود شما از آمدن چيست؟ و مطلب از چه قرار است؟. سهيل عرض كرد: من تصميم دارم بين خود و شما قرار دادى بنويسم، تا شما در سال آينده بدون خوف و هراس و لشكركشی به مكه بيائيد، و اك

2 ) سوره مبارکه الفتح آیه 18
لَقَد رَضِيَ اللَّهُ عَنِ المُؤمِنينَ إِذ يُبايِعونَكَ تَحتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في قُلوبِهِم فَأَنزَلَ السَّكينَةَ عَلَيهِم وَأَثابَهُم فَتحًا قَريبًا
ترجمه :
خداوند از مؤمنان -هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضی و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود می‌دانست؛ از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزی نزدیکی بعنوان پاداش نصیب آنها فرمود؛


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز عید فطر - 1373/12/11
عنوان فیش :ارتباط ویژه عید فطر با وجود مقدس نبیّ‌اکرم صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله
کلیدواژه(ها) : عید فطر, حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
آنچه که از مجموع آثار مربوط به عید فطر بر می‌آید، این است که چنین روزی، نسبت ویژه‌ای با وجود مقدّس نبیّ‌اکرم حضرت محمّدبن‌عبداللَّه صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم دارد. در دعاهای شب عید فطر، در چند جا گفته می‌شود: «یا مصطفی محمّدٍ و ناصره»، «یا مصطفیاً محمّداً و ناصره».(1)«ای برگزیننده‌ی محمّد، صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله و ای یاری کننده‌ی او.» در دعای قنوت امروز هم بارها تکرار کردیم: «الّذی جعلته للمسلمین عیداً و لمحمّدٍ صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله ذُخْراً وَ شَرفاً و کرامتاً و مزیدا.» (2)پس، ارتباط ویژه‌ی این روز با وجود مقدس نبیّ‌اکرم صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله امری معلوم و آشکار است. من عرض می‌کنم اگر در هر روز عید فطر، امّت این بزرگوار، حرکت شایسته‌ای نسبت به پیشوای عظیم‌الشّأن و رهبر معظّمِ الهیِ خود انجام دهد، آن وقت، عید فطر آن‌چنان که خدا خواسته و مقرّر شده است، یک عید نبوی و عید مصطفوی واقعی خواهد شد.

آنچه من امروز در مقابل چشم خود مشاهده می‌کنم و مناسب است امّت مصطفوی، نسبت به پیشوای عظیم‌الشّأن و پیامبر برگزیده‌ی خدا، به عنوان یک هدیه‌ی عید تقدیم کند، حضور یکپارچه‌ی جمعیتی از امت مسلمان است که برای نماز عید آمده‌اند. جا دارد که امروز، امّت سعی کند یکپارچگی، التیام، وحدت و هماهنگی و همدلی در میان خود را - همچنان که نام یک امّت از این همه خبر می‌دهد - برای خود حفظ کند.
امروز وظیفه‌ی این امّتِ بزرگ، در مقابل پیامبر، نجات دهنده، پیشوا، معلّم، امانت الهی در میان خود و محبوبترین چهره در میان امّت؛ یعنی وجود مقدس نبیّ‌اکرم علیه‌وعلی‌آله‌الصّلاةوالسّلام این است که عزّت و شوکت امّتِ اسلامی را با حفظ وحدت پاس بدارد. این وظیفه‌ی امروزِ امّت است.
1 )
الكافی،ثقة الاسلام كلینی  ج   4 ص   167ح 3 ؛
مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ج1، ص648 ؛ 
بلدالامین،شیخ ابراهیم كفعمی،ص236 ؛ 
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 242 ؛

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ الْمَغْفِرَةَ تَنْزِلُ عَلَى مَنْ صَامَ شَهْرَ رَمَضَانَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فَقَالَ يَا حَسَنُ إِنَّ الْقَارِيجَارَ إِنَّمَا يُعْطَى أُجْرَتَهُ عِنْدَ فَرَاغِهِ ذَلِكَ لَيْلَةَ الْعِيدِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا يَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَعْمَلَ فِيهَا فَقَالَ إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَاغْتَسِلْ وَ إِذَا صَلَّيْتَ الثَّلَاثَ الْمَغْرِبِ فَارْفَعْ يَدَيْكَ وَ قُلْ يَا ذَا الْمَنِّ يَا ذَا الطَّوْلِ يَا ذَاالْجُودِ يَا مُصْطَفِياً مُحَمَّداً وَ نَاصِرَهُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِی كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ أَحْصَيْتَهُ عَلَيَّ وَ نَسِيتُهُ وَ هُوَ عِنْدَكَ فِی كِتَابِكَ وَ تَخِرُّ سَاجِداً وَ تَقُولُ مِائَةَ مَرَّةٍ أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ وَ تَسْأَلُ حَوَائِجَكَ وَ رُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع كَانَ يُصَلِّی فِيهَا رَكْعَتَيْنِ يَقْرَأُ فِی الْأُولَى الْحَمْدَ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ أَلْفَ مَرَّةٍ وَ فِی الثَّانِيَةِ الْحَمْدَ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ مَرَّةً وَاحِدَةً».
ترجمه :
حسن بن راشد گوید: به امام صادق(ع) گفتم: مردم می گویند آمرزش بركسی كه ماه رمضان را روزه بدارد، در شب قدر بر او نازل می شود پس گفت ای حسن براستی كه كارگر در پایان كارش مزدش به او داده می شود. آن شب عید است گفتم فدایتان شوم پس چه شایسته ماست كه در آن انجام دهیم گفت هنگامی كه خورشید غروب كرد غسل كن و هنگامی كه سه ركعت نماز مغرب را خواندی دستت را بلند كن و بگو ای صاحب نیكی ای صاحب بخشش ای صاحب احسان ای انتخاب كننده محمد و یاریگرش بر محمد و خاندانش درود فرست و هرگناهی مرتكب شده ام كه تو آن را شمارش كردی اما من فراموش كردم درحالیكه در كتابت در نزد توست، ببخش و سجده كنان به زمین می افتی و صد مرتبه می گویی به سوی خدا توبه می كنم(بر می گردم) و حاجت هایت را می خواهی و از امام علی (ع) روایت شده است كه در آن شب دو ركعت می خواند كه در ركعت اول حمد و هزار مرتبه سوره توحید، و در ركعت دوم حمد و یكبار سوره توحید می خواند.

2 )
إقبال الأعمال ، سید بن طاووس، ج ‏1 ، 288 ؛
تهذیب الاحكام ، شیخ طوسی، ج 3، ص 133؛
من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 1، ص 532 ؛
مصباح‏ المتهجد، شیخ طوسی، ص 654 ؛
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 87، ص 380 ؛

اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ أَهْلُ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَهْلُ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ الْمَغْفِرَةِ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذَا الْيَوْمِ الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً [وَ كَرَامَةً] وَ مَزِيداً أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُدْخِلَنِی فِی كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُخْرِجَنِی مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا سَأَلَكَ بِهِ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعَاذَ [مِنْ شَرِّ مَا اسْتَعَاذَ] مِنْهُ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ [الْمُخْلِصُونَ‏]
ترجمه :
اى خدا اى شايسته عظمت و بزرگی، و اى شايسته بخشش و قدرت، و ای لایق گذشت و رحمت، و ای سزاوار تقوی و آمرزش، از تو درخواست مى‏كنم به حق اين روز كه براى مسلمانان عيد قرار دادى و براى محمد (ص) اندوخته و ارجمندی و زيادت [مقام] گردانيدى درخواست دارم كه بر محمد (ص) و خاندانش درود فرستى و مرا در هر خوبی كه محمد (ص) و خاندان محمد را داخل گردانيدى داخل سازى و از هر بدى كه محمد (ص) و خاندان محمد را خارج ساختى مرا نيز خارج گردانى. درود های تو بر محمد(ص) و تمام خاندان او باد. اى خدا من از تو درخواست مى‏كنم بهترین چيزى را كه بندگان نیكوكارت از تو درخواست كردند و پناه مى‏برم به تو از آنچه بندگان درستكارت [مخلصت] به تو پناه بردند.


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی - 1370/11/02
عنوان فیش :پایبندی به اصول دینی، عامل تأثیر تبلیغ
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), عمل, اخلاق اسلامی, تربیت قرآنی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
از یکی از همسران رسول خدا(صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله وسلّم) پرسیدند که اخلاق رسول خدا را برای ما توصیف کن؛ او در جواب گفت که «کان خلقه القران»؛(1) اخلاق او قرآن بود. یعنی هرچه شما در قرآن راجع به روش و عمل و رفتار و خلقیات یک انسان به صورت مستحسن و خوب و پسندیده می‌خوانید، او در وجود آن بزرگوار مجسم و متبلور بود. همین هم شد که آن حرکتی که او آغاز کرد، آن گویی که او در فضای تاریخ پرتاب نمود، هنوز دارد با شدت پیش می‌رود. هنوز ما و همه‌ی مسلمین عالم داریم از برکات آن دست معنوی و معجزنشان که چهارده قرن و اندی پیش آن را حرکت داد، پیش می‌رویم.
اخلاق ما باید طبق آن چیزی باشد که می‌گوییم و به آن دعوت می‌کنیم؛ «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم»؛(2) یعنی «باعمالکم». اگر ما به زخارف دنیا بی‌اعتنا بودیم، اگر ما در آن راههایی که به آن معتقدیم و داعی و مبلّغ آن هستیم، قدم ثابت گذاشتیم، اگر ما پایبندی خودمان را به اصول دینی و اصول اسلامی و فرمایشات امام بزرگوار و آنچه که در نظام جمهوری اسلامی مقرر است، عملاً نشان دادیم، حرف ما در محیطی که پراکنده می‌شود، اثر خواهد کرد؛ آن وقت خیلی احتیاج به اصرار و فشار و زور نخواهد بود؛ بلکه نفس جاذبه‌ی عمل، دیگران را به هماهنگی و همگامی و هماوایی وادار خواهد کرد.
1 )
مسند احمد، احمد بن حنبل، ج 6، ص 163
الطبقات الكبرى ، ابن سعد، ج ‏1، ص  273
مجموعة ورام (تنبيه الخواطر)، ورام بن ابی فراس، ج‏ 1، ص 89 
شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید : ج 6 ص 340

سألت عائشة فقلت أخبرنی عن خلق رسول الله صلى الله عليه وسلم فقالت كان خلقه القرآن »
ترجمه :
سعد بن هشام گوید از عایشه پرسیدم؛ مرا از اخلاق رسول خدا (ص) آگاه كن او پاسخ داد: براستی كه اخلاق پیامبر (ص) همان قرآن بود.

2 )
الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج 2، ص 105 ؛
محاسن، برقی، ج 1، ص 18 ؛ 
مشكاة الانوار ،الطبرسی، ص 46 ؛ 
بحار الانوار ،مجلسی، ج 82 ص 135 ح 15 ؛

كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَيْرِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ
ترجمه :
امام صادق(ع) فرمود با غیر از زبان دعوت كنندگان مردم به سوی خوبی باشید تا از شما تلاش و راستی و پرهیزكاری ببینند.


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ - 1370/07/05
عنوان فیش :یاد خدا و تکیه به او در همه حال، درسی بزرگ از پیامبر(صلی الله علیه و آله)
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), ذکر خدا, توبه, رابطه با خدا, عبادت پیامبر (صلی‌الله علیه و اله), استغفار پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
صحنه‌ی سوم از زندگی پیامبر، ذکر و عبادت الهی آن حضرت بود. پیامبر با آن مقام و با آن شأن و عظمت، از عبادت خود غافل نمی‌شد؛ نیمه‌ی شب می‌گریست و دعا و استغفار می‌کرد. ام‌سلمه یک شب دید پیامبر نیست؛ رفت دید مشغول دعا کردن است و اشک می‌ریزد و استغفار می‌کند و عرض می‌کند: «اللّهم و لا تکلنی الی نفسی طرفة عین»(1). ام‌سلمه گریه‌اش گرفت. پیامبر از گریه‌ی او برگشت و گفت: این‌جا چه می‌کنی؟ عرض کرد: یا رسول‌اللَّه! تو که خدای متعال این‌قدر عزیزت می‌دارد و گناهانت را آمرزیده است - «لیغفرلک اللَّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر»(2) - چرا گریه می‌کنی و می‌گویی خدایا ما را به خودمان وانگذار؟ فرمود: «و ما یؤمننی»(3)؛ اگر از خدا غافل بشوم، چه چیزی من را نگه خواهد داشت؟ این برای ما درس است. در روز عزت، در روز ذلت، در روز سختی، در روز راحتی، در روزی که دشمن انسان را محاصره کرده است، در روزی که دشمن با همه‌ی عظمت، خودش را بر چشم و وجود انسان تحمیل می‌کند، و در همه‌ی حالات خدا را به یاد داشتن، خدا را فراموش نکردن، به خدا تکیه کردن، از خدا خواستن؛ این، آن درس بزرگ پیامبر به ماست.
1 )
تفسیر قمی ، علی بن ابراهیم قمی  ج 2 ص 74 ؛
تفسیر نورالثقلین ، شیخ حویزی :ج3 ص 451 ؛
بحارالانوار : ج16 ص 217 ح 6 ؛ 
میزان الحكمه ، محمدی ری شهری : ج 4 ص 3232 ؛

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فِی لَيْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا فِی ذَلِكَ مَا يَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِی جَوَانِبِ الْبَيْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَيْهِ وَ هُوَ فِی جَانِبٍ مِنَ الْبَيْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ يَدَيْهِ يَبْكِی وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَيْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَةَ تَبْكِی حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُكَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا يُبْكِيكِ يَا أُمَّ سَلَمَةَ فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْكِی وَ أَنْتَ بِالْمَكَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا يَشْمَتَ بِكَ عَدُوّاً أَبَداً وَ أَنْ لَا يَرُدَّكَ فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذَكَ مِنْهُ أَبَداً وَ أَنْ لَا يَنْزِعَ مِنْكَ صَالِحاً أَعْطَاكَ أَبَداً وَ أَنْ لَا يَكِلَكَ إِلَى نَفْسِكَ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً فَقَالَ يَا أُمَّ سَلَمَةَ وَ مَا يُؤْمِنُنِی...»
ترجمه :
امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا (ص) در شب مخصوص به ام سلمه در خانه او بود پس او را در بستر ندید فكرى به خاطرش ‍ گذشت كه معمولا از فكر زنان مى گذرد. پس بلند شد و در اطراف خانه به دنبال او گشت تا كه به او رسید در حالیكه در گوشه ای از خانه ایستاده ودستانش بلند كرده بود و می گریست و می گفت خدایا چیزهای خوبی كه به من دادی هرگز ازم نگیر خدایا هرگز دشمن و حسود را نسبت به من شاد نكن خدایا از بدی ای كه من را از آن نجات دادی هرگز وارد نكن خدایا من را لحظه ای به خودم واگزار نكن. ام سلمه باز برگشت و گریه می كرد تا جاییكه كه رسول خدا به سبب گریه او برگشت و به او گفت ام سلمه چه چیز تو را گریانده است؟ گفت پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا برای چه گریه نكنم درحالیكه تو پیش خدا دارای جایگاهی هستی كه خداوند آنچه از گناهان گذشته و آینده تو بوده است بخشیده است از او می خواهم هرگز دشمنی نسبت به تو شاد نشود و هرگز از بدی ای كه تو را از آن نجات داده وارد نكند و هرگز خوبی هایی كه به تو داده است را از تو نگیرد و لحظه ای تو را به خود وانگذارد پس گفت ام سلمه و آنچه به من ایمان آورده است.

2 ) سوره مبارکه الفتح آیه 2
لِيَغفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَما تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَيكَ وَيَهدِيَكَ صِراطًا مُستَقيمًا
ترجمه :
تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ای را که به تو نسبت می‌دادند ببخشد (و حقّانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید؛

3 )
قال و حدثنی أبی عن ابن أبی عمير عن عبد الله بن‏ سيار عن أبی عبد الله ع قال

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فِی لَيْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا فِی ذَلِكَ مَا يَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِی جَوَانِبِ الْبَيْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَيْهِ وَ هُوَ فِی جَانِبٍ مِنَ الْبَيْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ يَدَيْهِ يَبْكِی وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَيْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَةَ تَبْكِی حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُكَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا يُبْكِيكِ يَا أُمَّ سَلَمَةَ فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْكِی وَ أَنْتَ بِالْمَكَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا يَشْمَتَ بِكَ عَدُوّاً أَبَداً وَ أَنْ لَا يَرُدَّكَ فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذَكَ مِنْهُ أَبَداً وَ أَنْ لَا يَنْزِعَ مِنْكَ صَالِحاً أَعْطَاكَ أَبَداً وَ أَنْ لَا يَكِلَكَ إِلَى نَفْسِكَ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً فَقَالَ يَا أُمَّ سَلَمَةَ وَ مَا يُؤْمِنُنِی...»
ترجمه :
امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا (ص) در شب مخصوص به ام سلمه در خانه او بود پس او را در بستر ندید فكرى به خاطرش ‍ گذشت كه معمولا از فكر زنان مى گذرد. پس بلند شد و در اطراف خانه به دنبال او گشت تا كه به او رسید در حالیكه در گوشه ای از خانه ایستاده ودستانش بلند كرده بود و می گریست و می گفت خدایا چیزهای خوبی كه به من دادی هرگز ازم نگیر خدایا هرگز دشمن و حسود را نسبت به من شاد نكن خدایا از بدی ای كه من را از آن نجات دادی هرگز وارد نكن خدایا من را لحظه ای به خودم واگزار نكن. ام سلمه باز برگشت و گریه می كرد تا جاییكه كه رسول خدا به سبب گریه او برگشت و به او گفت ام سلمه چه چیز تو را گریانده است؟ گفت پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا برای چه گریه نكنم درحالیكه تو پیش خدا دارای جایگاهی هستی كه خداوند آنچه از گناهان گذشته و آینده تو بوده است بخشیده است از او می خواهم هرگز دشمنی نسبت به تو شاد نشود و هرگز از بدی ای كه تو را از آن نجات داده وارد نكند و هرگز خوبی هایی كه به تو داده است را از تو نگیرد و لحظه ای تو را به خود وانگذارد پس گفت ام سلمه و آنچه به من ایمان آورده است.


مربوط به :بیانات در شب رحلت پیامبر اعظم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) در کانون توحید تهران - 1365/08/10
عنوان فیش :رافت و عدالت‌محوری پیامبر صلی الله علیه واله
کلیدواژه(ها) : حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم), اسوه بودن پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم), زندگی پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم), عدالت, عدالت‌ورزی, عدالت امیرالمومنین (علیه السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
در خانواده‌ی خودش هم به عنوان یک پدر، مظهر عاطفه بود. این جوری نیست که حالا اگر ما اهل مبارزه و تلاش و کار و حرکت در میدان جنگ و تحمّل مصائب هستیم، باید از عاطفه و محبّت و نرمش و این پدیدارهای انسانی -که طبیعیِ انسان است- خودمان را معاف بدانیم؛ نه، پیغمبر در داخل خانه مظهر عاطفه و محبّت و احساس جوشان بود. در یک روایتی دیدم آن وقتی که این آیه‌ی سوره‌ی نور نازل شد که «لا تَجعَلوا دُعاٰءَ الرَّسولِ بَینَکُم کَدُعاٰءِ بَعضِکُم بَعضًا»(۱)- یعنی پیغمبر را وقتی صدا میزنید، آن جوری که همدیگر را صدا میزنید صدا نزنید؛ چون به پیغمبر میگفتند «یا محمّد»؛ اسم پیغمبر را میگفتند! -به گفته‌ی خود پیغمبر یا به گفته‌ی یکی از مؤمنین که حالا درست یادم نیست، بنا شد به پیغمبر بگویند «یا رسول‌الله» و دیگر اسم پیغمبر را نیاورند؛ پیغمبر وارد خانه شد، فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) تا دید پدرش وارد شد، مثلاً گفت یا رسول‌الله! سلامٌ علیکم؛ او هم پیغمبر را به عنوان رسول‌الله صدا کرد؛ پیغمبر دخترش را در آغوش گرفت، او را نوازش کرد، گفت دخترم! نه، تو به من بگو پدر، نگو «یا رسول‌الله» -همان جور که دیگران میگفتند- این برای دل من گواراتر است. هر وقت میخواست سفر برود، آخرین کسی را که میدید فاطمه‌ی زهرا بود؛ از سفر هم که برمیگشت، اوّل به سراغ فاطمه‌ی زهرا می‌آمد. و میدانید که تقریباً هم‌خانه بودند؛ یعنی خانه‌ی پیغمبر و خانه‌ی امیرالمؤمنین در مجاورت مسجد بود و در کنار هم بود. با امام حسن و امام حسین، آن جور است که شنیدید که بر روی منبر، پیغمبر مشغول موعظه و بیان مطالب به مردم بود، مثلاً امام حسن مجتبیٰ وارد مسجد میشد، پایش میگرفت به یک چیزی و می‌افتاد و گریه میکرد، پیغمبر از منبر می‌آمد پایین، این کودک را در آغوش میگرفت و نوازش میکرد و او را آرام میکرد، بعد میرفت روی منبر؛ یا در بعضی از روایات دارد که گاهی این کودک در آغوشش بود و با او میرفت روی منبر؛ کارهایی که به ‌نظرِ مردمِ عادّی عجیب می‌آید و با عرفیّات و تعارفات معمولی مردم نمیسازد -امروز که نمیسازد، شاید آن روز هم نمیساخت- امّا این عاطفه‌ی شدید پیغمبر است. امّا با همین عاطفه‌ی شدید به دخترش فاطمه زهرا میگوید اگر بشنوم که وسایل بیت‌المال را به امانت گرفته‌ای و وارد خانه کرده‌ای، تو را مثل دیگران مجازات خواهم کرد: اِنّی لَم اَغنی عَنکَ مِنَ اللهِ‌ شَیئاً؛(2) ای فاطمه، دخترم! در روز قیامت من به درد تو نمیخورم. با همین علاقه و محبّت شدید نسبت به فرزندانش، اگر بنا بود که یک عدلی به وسیله‌ی آنها به هم بخورد، یک حقّی پامال بشود، در مقابل آن می‌ایستاد.
1 ) سوره مبارکه النور آیه 63
لا تَجعَلوا دُعاءَ الرَّسولِ بَينَكُم كَدُعاءِ بَعضِكُم بَعضًا ۚ قَد يَعلَمُ اللَّهُ الَّذينَ يَتَسَلَّلونَ مِنكُم لِواذًا ۚ فَليَحذَرِ الَّذينَ يُخالِفونَ عَن أَمرِهِ أَن تُصيبَهُم فِتنَةٌ أَو يُصيبَهُم عَذابٌ أَليمٌ
ترجمه :
صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهی؛ خداوند کسانی از شما را که پشت سر دیگران پنهان می‌شوند، و یکی پس از دیگری فرار می‌کنند می‌داند! پس آنان که فرمان او را مخالفت می‌کنند، باید بترسند از اینکه فتنه‌ای دامنشان را بگیرد، یا عذابی دردناک به آنها برسد!

2 )
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏18، ص: 252

في الحديث الصحيح [عن النبی]: يا فاطمة بنت محمد إني لا أغني عنك من الله شيئا.
ترجمه :