[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی - 1391/08/23 عنوان فیش :اعتقاد به خدا و کفر به طاغوت؛ معنای آزادی در قرآن کلیدواژه(ها) : آزادی در اسلام, توحید, اراده الهی, شرک نوع(ها) : حدیث متن فیش : در اسلام مبنای اصلی آزادی انسان، توحید است. البته دوستان بعضی از موارد دیگر را هم ذکر کردند - آنها هم درست است - اما آن نقطهی کانونی، توحید است. توحید فقط عبارت نیست از اعتقاد به خدا؛ توحید عبارت است از اعتقاد به خدا، و کفر به طاغوت؛ عبودیت خدا، و عدم عبودیت غیر خدا؛ «تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الّا نعبد الّا اللّه و لا نشرک به شیئا».(1) نمیگوید «لا نشرک به احدا» - البته یک جائی هم «احداً» دارد، اما اینجا اعم از آن است - میفرماید: «و لا نشرک به شیئا»؛ هیچ چیزی را شریک خدا قرار ندهید. یعنی شما اگر از عاداتِ بیدلیل پیروی کنید، این برخلاف توحید است؛ از انسانها پیروی کنید، همین جور است؛ از نظامهای اجتماعی پیروی کنید، همین جور است - آنجائی که به ارادهی الهی منتهی نشود - همهی اینها شرک به خداست، و توحید عبارت است از اعراض از این شرک. «فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسک بالعروة الوثقی»؛(2) کفر به طاغوت وجود دارد، بعدش هم ایمان به خدا. خب، این معنایش همان آزادی است. یعنی شما از همهی قیود، غیر از عبودیت خدا، آزادید. بنده سالها پیش در نماز جمعهی تهران، ده پانزده جلسه راجع به همین بحث آزادی صحبت کردم؛ آنجا به یک مطلبی اشاره کردم و گفتم ما در اسلام، خودمان را بندهی خدا میدانیم؛ اما بعضی از ادیان، مردم و خودشان را فرزند خدا میدانند. گفتم این یک تعارف است؛ فرزند خدا هستند و غلام هزاران انسان، غلام هزاران شیء و شخص! اسلام این را نمیگوید؛ میگوید فرزند هر کس میخواهی، باش؛ فقط باید غلام خدا باشی، غلام غیر خدا نباید باشی. عمدهی معارف اسلامی که در باب آزادی وجود دارد، ناظر به همین نکته است. این حدیث معروفی که هم از امیرالمؤمنین نقل شده، هم ظاهراً از امام سجاد نقل شده، من در ذهنم هست که از امام هادی (علیهالسّلام) هم نقل شده، میفرماید: «أ و لا حرّ یدع هذه اللّماظة لأهلها» - این آزادی است - آیا آزادهای نیست که این متاع پست را - لماظه را، آب بینی یا دهان حیوان پستی را - جلوی اهلش بیندازد؟ خب، تا اینجا چیزی فهمیده نمیشود. معلوم میشود که حُر کسی است که این را جلوی اهلش بیندازد، خودش دنبال این نرود. بعد میگوید: «فلیس لأنفسکم ثمن الّا الجنّة فلا تبیعوها بغیرها»؛(3) قیمت شما فقط بهشت است. معلوم میشود که برای آن لماظه میخواستند قیمت بپردازند؛ یعنی آن لماظه را میدادند که نفْسِ این را ببَرند، هستی این را ببَرند، هویت و شخصیت این را ببَرند؛ بحث معامله در کار بوده، از آن معامله نهی میکند. اگر بناست معامله کنید، چرا نفستان را در مقابل این لماظه میدهید؟ فقط در مقابل بهشت و عبودیت خدا بدهید. بنابراین نقطهی کانونی، این است. البته یک نقطهی کانونی دیگر هم وجود دارد که عبارت است از همان کرامت انسانی، که همین «فلیس لأنفسکم ثمن الّا الجنّة» آن را نشان میدهد؛ که دیگر حالا وارد این قضیه نشویم. 1 ) سوره مبارکه آل عمران آیه 64 قُل يا أَهلَ الكِتابِ تَعالَوا إِلىٰ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَبَينَكُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِكَ بِهِ شَيئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوا فَقولُوا اشهَدوا بِأَنّا مُسلِمونَ ترجمه : بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را -غیر از خدای یگانه- به خدایی نپذیرد.» هرگاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم!» 2 ) سوره مبارکه البقرة آیه 256 لا إِكراهَ فِي الدّينِ ۖ قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ ۚ فَمَن يَكفُر بِالطّاغوتِ وَيُؤمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقىٰ لَا انفِصامَ لَها ۗ وَاللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ ترجمه : در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابر این، کسی که به طاغوت [= بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست. 3 ) قصار 456 : وَ قَالَ ( عليه السلام ) : أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا . ترجمه : و آن حضرت فرمود: آيا آزاد مردى نيست كه اين نيم خورده دنيا را به اهل دنيا واگذارد براى وجود شما قيمتى جز بهشت نيست، آن را جز به بهشت نفروشيد 3 ) تحفالعقول، حسن بن شعبه حرانی، ص390. أَ وَ لَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا يَعْنِی الدُّنْيَا فَلَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا. ترجمه : امام سجاد(علیهالسلام) فرمودند: آيا آزادهاى نيست كه اين تهمانده جويده شده يعنى دنيا را براى اهلش واگذارد؟ پس جانهاى شما را قيمتى جز بهشت نباشد؛ پس به غير آن نفروشيد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان کشور - 1375/02/12 عنوان فیش :چرایی قصد قربت در عبادات کلیدواژه(ها) : اخلاص, توحید نوع(ها) : حدیث متن فیش : در اسلام، به جهت کار خیلی توجّه شده است. مثلاً در عبادات میگویند: باید قصد قربت کرد. قصد قربت، یعنی همان جهتگیری و این که انسان کار را برای خدا انجام دهد و در جهت رضای الهی باشد. شاید ظاهر و شکل مادّی کار، خیلی هم فرق نکند. روح کار فرق میکند. مثلاً در شرع مقدّس سفارش شده و مستحبّ است که روز جمعه، انسان غسل جمعه کند.(1) به ذهن انسان میرسد که قاعدتاً اصل تشریع غسل جمعه، برای نظافت است و برای این است که هر انسانی، لااقل هفتهای یک بار، تن خود را شستشویی کند که به این وسیله، نظافت را که در اسلام خیلی اهمیت دارد، تأمین نماید. ولی اگر شما در روز جمعه، یک ساعت در حوض و یا استخری بروید و غوطه بخورید و دست و پا تکان دهید و بدنتان را صابون هم بزنید، اما نیّت غسل جمعه نکنید؛ آن ثوابی را که شارع مقدّس برای غسل جمعه معیّن کرده است، به شما نخواهند داد. صورت کار، همان صورت کار - یعنی شستشو - است. هدف ظاهری آن هم، در هر دو جا - هم در غسل جمعه و هم در یک غوطه خوری معمولی - نظافت است؛ اما غسل جمعه چیزی اضافه دارد که عبارت از هدف وجهت است. جهت چیست؟ کار را برای خدا انجام دادن. اسلام میخواهد در محیط مسلمانی، هر کاری که افراد میکنند، در راه خدا و برای خدا باشد، تا دو فایده ببرند: یک فایده، فایده مادّی آن کار است و یک فایده هم، فایده معنوی و روحی است که به خاطر قصد قربت عاید میشود و بدون آن، عاید نمیگردد. وقتی که شما مثلاً غذا میخورید، قصدتان این است که من این غذا را میخورم تا بدنم نیرو پیدا کند و بتوانم به وظایف زندگی برسم؛ چون خدا این را خواسته است. در این جا، غذا همان غذا و همان مواد غذایی است که به بدن شما میرسد و همان لذّت در ذائقه است؛ اما علاوه بر اینها، خدای متعال ثواب هم میدهد. چرا؟ چون شما با این کار، غیر از اداره جسم خویش، دل و روح خودتان را هم اداره و برایش جهت معیّن کردهاید. وقتی چنین روحیهای، در همه چیز بر انسان مسلمان حاکم باشد، آن وقت کار حرام از او سر نمیزند، غذای حرام نمیخورد، غذای با چپاول و زور و ظلم به دست آمده را به لب نزدیک نمیکند، حرکت دست او حرکت ظالمانه نخواهد بود و حرکت اندیشه و فکر او هم، حرکتی در جهت زیان انسانیت و برادر مسلمان خود نخواهد بود. یعنی همین چیزی که به ظاهر خیلی کوچک به نظر میآید، موجب میشود که تمام مشکلات حیات بشری - که همین جرائم و گناهان و تخلّفات گوناگون انسانها و شهوترانیها و فزون طلبیها و آزها و امثال اینهاست - بتدریج از انسان فاصله بگیرد. ببینید چطور حکمت دین و احکام شرعی، از جای کوچک و از نقطه کمی آغاز میکند و ناگهان یک پهنه وسیع را فرا میگیرد! بنابراین، قصد قربت یعنی جهت دار کردن کار. 1 ) الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص: 41؛ تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج1، ص: 111؛ الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج1، ص: 103؛ عَنِ اِبْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ غُسْلِ يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ فَقَالَ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى عَبْدٍ أَوْ حُرٍّ . ترجمه : از امام رضا عليه السّلام در مورد غسل روز جمعه پرسيدم؟ فرمود: غسل جمعه بر هر مرد و زن - چه بنده باشد و چه آزاد - واجب است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1373/11/14 عنوان فیش :باید از خدا درخواست کرد کلیدواژه(ها) : معنویتگرایی, توحید, الله (جل جلاله), تقرب, رابطه با خدا, محضر خدا نوع(ها) : حدیث متن فیش : ماه رمضان، ماهی است که میشود با تذکّر و توجّه در آن، به جبرانِ کردههای ناپسند پرداخت. در «دعای ابوحمزه»، عبارتی بسیار تکاندهنده وجود دارد؛ که آن عبارت، این است: «و اعلم انّک للرّاجی بموضع اجابةٍ و للملهوفین بمرصد اغاثةٍ و انّ فی اللّهف الی جودک و الرّضا بقضائک عوضاً من منع الباخلین و مندوحةً عمّا فی ایدی المستأثرین و انّ الراحل الیک قریبُ المسافةِ و انّک لاتحتجب عن خلقک الاّ ان تحجبهم الاعمال دونک. (1)» فرد دعا خوان و ثناگو، عرض میکند: «ای خدای من! من امید به تو را بر امید به غیر تو ترجیح دادم. پناه آوردن به تو را جایگزینِ پناه بردن به دیگران کردم و میدانم اگر کسی به سوی تو بیاید، راه نزدیک است...» هر جا هستید، هر که هستید، در هر لباسی هستید، در هر سنّی هستید؛ ای جوان! ای پسر و دختر جوان! ای مرد و زن میانسال! ای پیرمردان و پیرزنان! ای فقرا! ای اغنیا! ای علما! ای متوسّطالسوادها! هر که هستید، اگر احساس نیاز به خدا میکنید - که هر انسانِ سالمی این احساس را میکند - بدانید که خدا نزدیک است! یک لحظه دلتان را به خدا متوجّه کنید؛ جواب را خواهید شنید. ممکن نیست کسی با خدا از روی دل حرف بزند، ولی جواب الهی را نشنود! خدا به ما جواب میدهد. وقتی دیدید دلِ شما ناگهان منقلب شد، این همان جوابِ خداست. وقتی دیدید اشکِ شما جاری شد، وقتی دیدید روح شما به اهتزار در آمد، وقتی دیدید طلب، با همه وجود از سر تا پای شما جاری شد، بدانید این همان پاسخ الهی است؛ این همان جواب خداست و جواب بعدی هم اجابت است؛ اجابت این خواستهها انشاءاللَّه، که در قرآن فرمود: «واسئلوا اللَّه مِن فَضله». (2) از خدا بخواهید. «و لیس من عادتک ان تأمر بالسؤال و تمنع العطیّه.» (3) بگویید، سؤال کنید، بخواهید و مگر میشود که بخواهید و ندهد!؟ البته اقتضائات زمان و مکان و خصوصیات و نظایر آن هم، در خواستن از خدا مؤثّر است. 1 ) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص: 582؛ إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج1، ص: 68؛ مفاتیح الجنان ، دعای ابوحمزه ثمالی رَوَى أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ قَالَ: كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ ص يُصَلِّي عَامَّةَ اللَّيْلِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِذَا كَانَ السَّحَرُ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاء... اللَّهُمَّ إِنِّي أَجِدُ سُبُلَ الْمَطَالِبِ إِلَيْكَ مُشْرَعَةً وَ مَنَاهِلَ الرَّجَاءِ إِلَيْكَ مُتْرَعَةً وَ الِاسْتِعَانَةَ بِفَضْلِكَ لِمَنْ أَمَّلَكَ مُبَاحَةً وَ أَبْوَابَ الدُّعَاءِ إِلَيْكَ لِلصَّارِخِينَ مَفْتُوحَةً وَ أَعْلَمُ أَنَّكَ لِلرَّاجِي بِمَوْضِعِ إِجَابَةِ وَ لِلْمَلْهُوفِينَ بِمَرْصَدِ إِغَاثَةٍ وَ أَنَّ فِي اللَّهْفِ إِلَى جُودِكَ وَ الرِّضَا بِقَضَائِكَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْبَاخِلِينَ وَ مَنْدُوحَةً عَمَّا فِي أَيْدِي الْمُسْتَأْثِرِينَ وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَةِ وَ أَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَكَ وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَيْكَ بِطَلِبَتِي وَ تَوَجَّهْتُ إِلَيْكَ بِحَاجَتِي وَ جَعَلْتُ بِكَ اسْتِغَاثَتِي وَ بِدُعَائِكَ تَوَسُّلِي مِنْ غَيْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِكَ مِنِّي وَ لَا اسْتِيجَابٍ لِعَفْوِكَ عَنِّي بَلْ لِثِقَتِي بِكَرَمِكَ وَ سُكُونِي إِلَى صِدْقِ وَعْدِكَ وَ لَجَئِي إِلَى الْإِيمَانِ بِتَوْحِيدِكَ وَ ثِقَتِي بِمَعْرِفَتِكَ مِنِّي أَنْ لَا رَبَّ لِي غَيْرُكَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَك ترجمه : اى خدا!من راه حوايج خلق را به سوى تو باز مىبينم و چشمهاى اميد بندگان را به درگاهت پرآب مىيابم و يارى جستن به فضل و كرمت براى هركس كه به تو آرزومند است مباح و آسان است و درهاى دعاى فريادخواهان به سوى تو باز است و محققا مىدانم كه تو براى حاجت اميدواران اجابتكنندهاى و به حال پريشانخاطران فريادرسى؛و مىدانم كه در ناليدن به درگاه جود و احسانت و در رضاى به قضا و قدرتت بهترين عوض است از بخل مردم بخيل و بىنيازى است از اندوختهى در دست دنياطلبان؛و هركه به سوى تو سفر كند راهش بسيار نزديك است و تو از نظر بصيرت خلق پنهان نيستى،جز آنكه آمال و آرزوهايى كه به غير تو دارند حجاب آنها از شهود جمالت گرديده است. و من جوياى توام و در حوايجم رو به تو آوردهام و به درگاه تو استغاثه مىكنم و پناه مىجويم و در دعا متوسل به لطف توام بدون آنكه لايق آن باشم كه دعاى مرا مستجاب كنى يا مستوجب عفو و بخشايشت گردانى،بلكه توجهم به تو به صرف كرم و احسان توست و اطمينان خاطرم به صدق وعدهى(لطف)تو و پناهم بر ايمان به يكتايى توست و يقينم به معرفت حضرتت كه مىدانم مرا پروردگارى غير تو نيست و جز تو خدايى نخواهد بود تو يكتا و بىشريكى. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون کهگیلویه و بویراحمد - 1373/03/17 عنوان فیش :استفاده از عاطفه، مرحله ابتدایی جذب به اسلام کلیدواژه(ها) : زندگی پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم), دعوت به اسلام, توحید, دعوت به توحید, رستگاری انسان نوع(ها) : حدیث متن فیش : عاطفه بهجای خود و منطق و استدلال هم بهجای خود، هر یک سهمی در بنای شخصیّت انسان دارد. خیلی از مسائل است که باید آنها را با عاطفه و محبّت حل کرد و در آنها جای منطق و استدلال نیست. شما اگر در نهضتهای انبیا ملاحظه کنید، خواهید دید وقتی که پیغمبران مبعوث میشدند، در وهله اوّل که عدّهای دور آنها را میگرفتند، عامل اصلی، منطق و استدلال نبود. شما در تاریخ پیغمبر اسلام که مدوّن و روشن هم هست، کجا سراغ دارید که آن حضرت کسانی از کفّار قریش را که مثلاً استعداد و قابلیّت داشتهاند، در مقابل خود نشانده و برایشان استدلال کرده باشد که به این دلیل خدا هست، یا بهاین دلیل خدا واحد است، یا به این دلیل و استدلال عقلانی، بتهایی را که میپرستید، باطلند؟ دلیل و استدلال، زمانی کاربُرد دارد که نهضت پیشرفته است. در وهله اوّل، حرکت، حرکتی احساسی و عاطفی است. در وهله اوّل این است که ناگهان فریاد میزند: «نگاه کنید به این بتها و ببینید که اینها ناتوانند!» در وهله اوّل میگوید نگاه کنید که خدای متعال واحد است: «قولوالاالهالااللَّهتفلحوا.»(1) به چه دلیل «لااله الااللَّه» موجب فلاح است؟ اینجا کدام استقلال عقلانی و فلسفی وجود دارد؟ البته در خلال هر احساسی که صادق باشد، یک برهان فلسفی خوابیده است. اما بحث سرِ این است که نبی وقتی میخواهد دعوت خود را شروع کند، استدلال فلسفی مطرح نمیسازد؛ بلکه احساس و عاطفه صادق را مطرح میکند. البته آن احساس صادق، احساس بیمنطق و غلط نیست؛احساسی است که در درون خود، استدلالی هم دارد. 1 ) مسند الإمام أحمد بن حنبل ؛ ج25 ؛ ص404. رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَصرَ عَيْنِي بِسُوقِ ذِي الْمَجَازِ، يَقُولُ:" يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، تُفْلِحُوا". ترجمه : ربیعة بن عباد –از افراد جاهلی بود که اسلام آورده بود- گفت: رسول خدا(ص) را با چشم بینای خود در بازار «ذی مجاز» دیدم که میگفت: «ای مردم بگوييد: "معبودى جز خدا نيست" تا رستگار شويد.» مربوط به :بیانات در جلسه بیست و ششم تفسیر سوره بقره - 1371/02/23 عنوان فیش :تصور حقایق برای ما که محدودیم ممکن نیست کلیدواژه(ها) : توحید, الله (جل جلاله) نوع(ها) : حدیث متن فیش : در روایت هست که اگر مورچه بخواهد برای خدای عالم تصوری بکند، یک چیزی شبیه به خودش که دو شاخک داشته باشد تصور خواهد کرد.(1) بنابراین: ما، در محدودهی ذهن و تصور خودمان فکر میکنیم و نمیتوانیم درست آن آن حقایقی را که مربوط به آن نشأه هست که بکلی با این نشأه تفاوت دارد تصور بکنیم. اما آنها وجود دارد و با تصور نکردن ما واقعیت تغییر نمیکند و آن حقایق ضامن حرکت ما در اینجاست، که انسانها به انگیزهی آن زندگی حرکتهایی میکنند و هیچ عاملی در دنیا قادر نیست جلوی آن حرکتها را بگیرد. حرکت با شوق نعمتهای الهی در بهشت و در پرهیز از عذاب الهی در دوزخ، حرکتی است که انسانهای مؤمن را در طول تاریخ آنچنان ساخته که هیچ عاملی نتوانسته است روی آنها اثر بگذارد. این تبشیر و انذار را که در قرآن هست بعضی میخواهند با مقایسهای ماده اندازه بگیرند! ما متأسفانه بعضی از این گروهکهای التقاطی را دیدیم که وقتی راجع به دوزخ بحث میشود، فوراً ذهنشان میرفت به سوی دوزخ دنیا و اگر چنانچه پیرامون آتش جهنم بحث بشود فقط در مقیاس این دنیا بحث میکنند، و حال اینکه اگر پیغمبران میخواستند بگویند فقط مربوط به این دنیاست، ممکن بود یک زبان و یک تعبیراتی را بکار ببرند که انسانها بفهمد، چرا میگویند بهشت و چرا میگویند جهنم و چرا میگویند آتش؟ بعضی از گروهکهای التقاطی در نوشتهها و کتابهایشان به عنوان تفسیر قرآن. کلمات قرآنی را که اشاره به آن نشأه هست و همه را به نشأهی دنیا حمل و معنا میکردند، در حالی که این همان دید محدود مادی است. 1 ) بحار الأنوار ، ج ۶۶، ص۲۹۳ في كلام الإمام أبي جعفر محمد بن علي الباقر ع إشارة إلى هذا المعنى حيث قال كلما ميزتموه بأوهامكم في أدق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم و لعل النمل الصغار تتوهم أن لله تعالى زبانيتين فإن ذلك كمالها و يتوهم أن عدمها نقصان لمن لا يتصف بهما و هذا حال العقلاء فيما يصفون الله تعالى به انتهى كلامه صلوات الله عليه و سلامه. ترجمه : هر آنچه که شما آن را بازشناسی می کنید در اوهام خودتان در دقیقترین معانی اش ، مخلوق و مصنوعی است مثل خودتان ؛ که به خودتان باز می گردد. چه بسا مورچه ی ریز ، خیال می کند که همانا برای خداوند متعال نیز دو تا شاخک است. چرا که شاخک داشتن کمال خودش است و خیال می کند که شاخک نداشتن نقصان است برای آنکه شاخک ندارد. حالِ عقلا نیز در توصیف خداوند متعال به همین گونه است. |