[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان - 1384/02/19 عنوان فیش :حمایت غربی ها از حکومت پهلوی با وجود اختناق آن دوران کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, جلسات تفسیر قرآن رهبری, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, شهید باهنر, دستگاه امنیتی پهلوی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آنها[غربی ها] نمىخواهند ما از درون بجوشیم، جوانه بزنیم و رشد کنیم. آنها فقط اسم آزادى و دمکراسى را مىآورند. من خاطرهیى را براى شما نقل کنم. شماها واقعاً یادتان نیست، چون در آن زمان نبودید؛ اما افرادى که بودند، مىدانند اختناق چه بود؛ اصلاً قابل تصویر نیست. سال 42 بنده را به زندان قزلقلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهرانى را هم آوردند. من از پشت درِ سلول شنیدم که دارند حرف مىزنند؛ فهمیدم اینها را تازه دستگیر کردهاند. قدرى خوشحال شدم؛ گفتم چند روزى که بگذرد و بازجویىها تمام شود، داخل زندانِ انفرادى هم گشایشى پیش مىآید؛ با اینها تماس مىگیریم و حرفى مىزنیم و بالاخره یک همصحبتى پیدا مىکنیم. شب شد؛ دیدیم یکىیکى آنها را صدا کردند و بردند. یک ساعت بعد من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز دیدم یک نفر دریچهى روى درِ سلول را کنار زد و گفت: حاج آقا! ما برگشتیم. دیدم یکى از همان تهرانىهاست. گفتم در را باز کن، بیا تو. در را باز کرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتى؟ معلوم شد آنها را پاى منبر مرحوم شهید باهنر گرفته بودند. شهید باهنر ماه رمضان سال 42 در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواکىها هجوم مىآورند و عدهیى را همینطورى مىگیرند؛ این پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهید باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزلقلعه بردند. از این افراد بازجویى مىکنند، مىبینند نه، اینها کارهیى نیستند و فعالیت مهمى ندارند؛ لذا آنها را رها مىکنند. وقتى وسایل جیب آنها را مىگردند، تقویمى از این شخصى که او را باز گردانده بودند، پیدا مىکنند که در یکى از صفحات آن با خط بدى یک بیت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود: جمله بگویید از برنا و پیر لعنتاللَّه رضا شاه کبیر او نه شعار داده بود، نه این شعر را چاپ کرده بود، نه جایى آن را نقل کرده بود؛ فقط در تقویم جیبىاش این شعر عوامانه را نوشته بود. به همین جرم، او را شش ماه به زندان محکوم کردند! بحث این نبود که کسى در جایى شعار بدهد، حرفى بزند یا در تریبونى اظهارنظرى بکند. بنده سال 50 در مشهد براى دانشجوها درس تفسیر مىگفتم و اوایل سورهى بقره - ماجراهاى بنىاسرائیل - را تفسیر مىکردم. بنده را به ساواک خواستند و گفتند چرا شما راجع به بنىاسرائیل حرف مىزنید؟ گفتم آیهى قرآن است؛ من دارم آیهى قرآن را معنا و تفسیر مىکنم. گفتند نه، این اهانت به اسرائیل است! درس تفسیر بنده را به خاطر تفسیر آیات بنىاسرائیل - چون اسم اسرائیل در آن بود - تعطیل کردند. اختناق در آن زمان عجیب بود؛ اما نه از طرف دولت امریکا، نه از سوى دولت فرانسه، و نه از طرف دولتهاى دیگر مطلقاً رژیم طاغوت به مخالفت با آزادى و دمکراسى متهم نشد. آن زمان انتخابات برگزار مىشد؛ اما مردم اصلاً نمىفهمیدند کى آمد، کى رفت و چه کسى انتخاب شد. به آن صورت رأىگیرى وجود نداشت؛ صندوق رأیى درست مىکردند و اسم نمایندهیى را که خودشان مىخواستند و از دربار تأیید شده بود، از صندوق بیرون مىآوردند. با این کار، صورت مسخرهیى از یک رأىگیرى را به نمایش مىگذاشتند. امروز هم که در بعضى از کشورهاى منطقهى ما از این چیزها وجود دارد، مطلقاً آنها مورد تعرض نیستند؛ اما ایران اسلامى که در طول بیست و شش سال تقریباً بیست و پنج انتخابات برگزار کرده، باز متهم به این است که مردمسالارى ندارد و اینجا انتصابات است و انتخابات نیست! مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی - 1376/04/25 عنوان فیش :حفظ امنیت طبقات ویژه ، اساس نیروی انتظامی رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : نیروی انتظامی, دستگاه امنیتی پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اساس نیروی انتظامی در دوران رژیم غیر مردمی و طاغوتی، برای حفظ امنیت طبقات ویژه بود و بقیهی مردم هر چه بر سرشان میآمد، اهمیتی نداشت! من در همان زمان رژیم گذشته، در مناطق مرزی کشور به صورت تبعید زندگی میکردم و میدیدم که وضع آنجا چگونه بود. در آنجا، امنیت به دست گردنکلفتها و باجبگیرهای منطقه سپرده شده بود. امنیت، عبارت بود از امنیت خوانین و بزرگان و سرمایهداران منطقه و دیگران حقی از آن نداشتند. به همینخاطر، اگر در مناطق مختلف این کشور و بخصوص در دوردستها، آدم متنفّذی، نوکران، کارگران و زیردستان خود را میزد، میکشت، حبس میکرد، از زندگی و هستی میانداخت و امنیت آنها و زن و فرزندشان را صلب مینمود، ایرادی نبود و کسی نمیگفت که شما چرا این کار را کردید! اگر به پاسگاه هم شکایت میکردند، شکایتکننده محکوم میشد! یعنی امنیت، امنیت طبقات ویژه بود، نه امنیت عمومی. |